کتاب قرآن درس انسان
(تفسیر سوره و بررسی چند موضوع روزدر قرآن ،برگرفته از جلسات و آثار حضرت آیت آلله سید جواد سید فاطمی رحمه الله علیه)
تهیه:رضاقارزی
پیرامون تفسیر سوره البَلَد:
سوره مبارکه البلد- سوره 90 دارای 20 آیه است .
این سوره مبارکه در رنج و زحمت بودن انسان را که یکی از شعبه های حرص و آز اوست موضوع قرار داده سپس راه خلاصی از این رنج و تعب را که عامل مهم بدبختی و جهنمی بودن اوست ارائه می دهد، در اول سوره دو موضوع بسیار مبارک را مورد قسم قرار داده و به عامل مهم رنج و تعب انسان را که همانا شهرنشینی و توالد و تناسل اوست اشاره می کند «بِسمِ الله الرَحمنِ الرَحیم، لااُقسِمُ بِهذا البَلَد، وَ أنتَ حِلٌّ بِهذا البَلَد، وَ والِدِ و ما ولَد 4 » سپس مقسم علیه یعنی چیزی را که قسم را برای آن یاد می کند می آورد«لَقَد خَلَقنا الاِنسانَ فی کَبَد 5» همانا ما انسان را در زحمت آفریده ایم، تعبیر لَقَد خَلَقنا الانِسان، این را می رساند که تا انسان انسان است و هنوز دست تربیت و هدایت الهیه به او نرسیده و مومن نشده است در رنج و زحمت خواهد بود، و این یکی از شاخصه های انسان است که شخصیت او را تشکیل می دهد، همچنانکه درباره عجله کردن که شاخصه دیگر اوست می فرماید : «خُلِقَ الاِنسانَ مِن عَجلٍ 37- سوره انبیاء» یا درباره حرص و آز می فرماید : «إنَّ الاِنسانَ خُلِقَ هَلَوعاً، آیه 19- سوره معارج» یعنی انسان حریص و آزمند است مگر اینکه در خط بندگی خداوند تبارک و تعالی درآید، و درهمین معنی است:«اِنّ الاِنسانَ لَفی خُسر اِلّا الذینَ امنوُا... سوره والعصر».
در سه آیه بعدی آثار شوم این خصیصه را بیان می کند : او آنچنان در راه ارضاء حرص و آز خود پیش می رود و گمان دارد کسی به او خط و اندازه قرار نداده و حدّ و مرزی برای او نیست (اَیَحسَبُ اَن لَن یَقدِرَ عَلَیهِ اَحَد 5 ) پیوسته ادعاها و شعارهای راست و دروغ دارد، زحمت کشیده ام، پولها خرج کرده ام، آنچنانکه گویا کسی او را ندیده و اعمالش را زیر نظر ندارد(یَقُول اَهلکتُ مالاً لُبُداً، اَیَحسُبُ اَن لَم یَرَهُ اَحَد) این چنین انسان در رنج و تعب است و زندگی را هم به خود و هم به دیگران تنگ و ناگوار می نماید مگر اینکه مومن باشد چه با ایمان می تواند از این بلیه خلاص شود.
خوشبختانه وسیله کسب ایمان را هم خود دارد اگر بخواهد آن نعمتهای چشم و زبان و سایر عوامل آگاهی است که در آیات سه گانه 8-9-10 : اَلَم نَجعَل لَهُ عَینَینِ، ولِساناً و شَفَتیَن، و هَدَیناُ النَجَّدَینٍ آمده- این اعضاء نموداری از تکامل و اختیار انسان، و قراردادهای تکوینی باریتعالی «اَلَم نجعل .... ) است تا آدمی باختیار خود آنها را بکار برد، بنگرد، بیندیشد، بگوید، بپرسد و با اسرار جهان و دریافتهای دیگران آشنا شود، و هدفها و قوانین حیات را دریابد و بالاخره در صراط مستقیم و خط اعتدال قرار گیرد تا دشواریها برایش آسان شود و از رنجها و سختیها برهد.
ولی او با توجه به این وسایل آگاهی و نعمتهایی که پروردگارش در اختیار گذاشته همچنان در اسارت خود پیش می رود و حاضر نشده است از هواهای نفس خود دست بردارد. و وارد میدان بندگی پروردگار خود شود در سوره مبارکه تکاثر»سوره 102» آنجا که افزون طلبی انسان رامورد انتقاد قرار میدهد می فرماید : شما اگر یقین به قیامت داشتید اینکار را نمی کردید(وَ بِالاخَرهِ هُم یُوقِنُون – آیه چهار- سوره بقره) آن روز که جهنم را می بینید از نعمتها سوال می شوید که با داشتن آنهمه وسایل هدایت چرا بی اعتناد شدید و به این روز سیاه افتادید.(ثُمِّ لََرونّها عینَ الیَقین ثم لَتُسُئلَنّ یومئذٍ عن النعیم 8)
• آری مبارزه با هواهای نفس آنچنان سهل و آسان هم نیست، این راه سختی ها دارد همچنانکه گذرگاههای پرپیچ و خم در سینه کوه سختی ها دارد همه کس متحمل نمی شود(فَلا اِقتَحَمَ العَقَبه 11) و چه دانی تو که آن گردنه(عقبه) چیست(وَما اَدریکَ ما العَقَبَه 12) این گونه سوال«و ما اَدریکَ» که در قرآن مکرر آمده :
« وَ ما اَدریکَ ما لیلَهُ القَدر ... وَ ما اَدریکَ ما الحاقَه- وَما اَدریکَ ما عِلیّون- راجع به حقایق و واقعیاتی است که کنه آنها برتر از اندیشه و درک مخاطب است، قرآن پس از القاء اینگونه استفهامها جوابهایی از زمان و حوادث و لوازم آن را بیان می دارد. در این آیه نیز فَکُّ رَقَبه از آثار و لوازم عقبه مورد استفهام است، مبارزه با نفس تا دست یافتن به تزکیه نفس با در نظر گرفتن عمق غرائز و احساسهای بشری که بجز پروردگار کسی نمی تواند ابعاد آنها را ارزیابی کند قابل درک برای همه نیست عجیب است که حتی معصومین علیه السلام، هم از آتش این غرائز بخدا پناهنده شده اند راوی گفت : امام صادق علیه السلام را در مکه دیدم در حال طواف ذکرش فقط اینست الهی قِنی شَحِّ نَفسی (خداوندا مرا از حرص و بخل نفسم خلاص کن ) اشاره به این آیه کریمه 9 سوره الحشر و آیه 16 سوره التّغابن یعنی شکوفائی و رستکاری نصیب کسی است که از حرص و بخل نفسش مصون باشد . (فَاتّقواللهَ ما استَطَعتُم وَ اسمَعُوا واَطیعوا وَ اَنفِقُوا اخیراً لِاَنفُسِکُم وَمن یُوفَ شَحَّ نَفسِهِ فَاولئکَ هُمُ المفلِحون).
حضرت سجاد علیه السلام در مناجاتش : الهی اِلَیکَ اَشکُوا نَفساً بِالّسُوِء اَمّاره تا آنجا که از بیقراری نفس شکایت می کند : اِن مَسَّها الشَّرُ تُجزَع واِن مَسّها الخَیرُ تَمنَع- اشاره به آیه 19 سوره معارج : خُلِقَ الاِنسانُ هَلوُعاً، اِذا مَسَّهُ الشَرّ جَزوُعاً وَ اِدامَسَّه الخَیرَ مَنوُعاً، است.
علی علیه السلام وقتی به درب مسجد می رسید پاها را جفت می کرد و مناجات کوتاهی نموده رهائی خود را از آتشهای نفس تقاضا می نمود :(یَسئَلهَ مَن فی السَماواتِ وَ الَارض کُلَّ یومٍ هُوَ فی شَأن اَللهُمُ وَلیَکَن مِن شَانُ حاجَتی وَهَیِ عِتقُ رَقَبَتی مِنَ النّاروَان تُقبِل عَلّیَ بِوجهِکَ الکریم)
• انسانها اسیر همین غرائز و احساسها هستند و هر یک از آنها شعله آتشینی است که او را می سوزاند و در عذاب می دارد.
انسان در آتش است
از امام صادق است که فرمود «الناس ممالیک النار» مردم اسیر آتشند مگر شیعیان ما که از آتش آزادند، بلی فقط تبعیت از انبیاء و بندگی خدا است که انسان را از بندگی غیر خدا آزاد می کند آیات 13 به بعد متضمن این معنی است«اَو اِطعام فی یَومٍ ذی مَسغُبَه ، یَتیماً ذا مَقرَبَهٍ اَومسکیناً ذا متربهٍ » طعام دادن در روز گرسنگی، به یتیمی از خویشاوندان یا فقیر خاک نشین)، - اداء نماز از شرک و کبر پاک می کند(اِنّ الصَلوهَ تَنهی عَنِ الفَحشاءِ وَالمنکر- آیه 45 فاطر)انفاق، صدقات، زکوه از حب دنیا که رأس کل خطیئه است پاک می کند .
در آیه 103 توبه چنین است : از اموال آنها صدقه ای بگیر تا بوسیله آن آنها را پاک سازی و پرورش دهی خُذمِن اَموالِهِم صَدقَهَ نُطّهُرهُم و تَزکیهم بِها ... آیه 104 توبه) بطور کلی اتفاق بهر معنی زکوه ، خمس، صدقات، حتی طعام دادن، میهمانی دادن این اثر را دارد.
رسول خدا (ص) در خطبه آخر جمعه شعبان درباره افطاری دادن توصیه می فرمود کسانی عرض کردند ما همه قادر به افطاری دادن نیستیم. حضرت فرمود:(اِتَقّوا النارَ وَ لَوبَشقِّ تَمرَهٍ ) از آتش خود را بپائید ولو با نصف خرما باشد. یعنی فقیری که مالک پنج و شش عدد خرما بیش نیست آنهم اگر نصف خرما را بدهد از حب دنبایش کاسته می شود و بهمان اندازه از آتش حرص و از مصون می گردد.
انبیاء علیهم السلام سروکار با انسان دارند که هدایتش کنند پیغمبر ما هم که آخرین آنهاست نیز سروکارش با انسان است، انسانی که دارای این خصوصیات است که قرآن شمرده :انسان هلوع آفریده شده است :(اِنَّ الاِنسانَ خُلِقَ هَلُوعاً …) به یقین انسان بی ثبات و بی قرار است چون شَرّی به او رسد نالان شود و چون خیری به او رسد خود را می گیرد مگر نماز خوانان، - (اذا مَسه الشر جَزوعاً ، وَ اِذا مَسّه الخَیر مَنوعاً ، اِلا المُصلّینِ، آیات 19، 20 معارج).
در سوره فجر آیات 15 و 16 : اما انسان هنگامیکه پروردگارش او را برای آزمایش، اکرام می کند و نعمت می بخشد مغرور می شود و می گوید پروردگارم مرا گرامی داشته است، و اما هنگامی که برای امتحان روزیش را برای او تنگ می گیرد مأیوسانه می گوید پروردگارم مرا خوار کرده است، نه، - چنان نیست که شما می پندارید، فَامّا الاِنسانُ اِذا ما اِئتلاهُ رَبُّهُ فَاکرَمَهُ وَ نَّعَمهُ فَیَقولُ رَبِّ اَکرَمَنِ،- وَ اَمّا اِذا ما اِبتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزقَهُ فَیَقُولُ رَبِّ اَهانَنِ، کَلا)، آری انسان همواره با عوارض ناگوار داشتن یا نداشتن، دست به گریبان است.
• انسان حریص است، انسان بخیل است در این خصوص آیه 100 سوره اِسراء چنین آمده : بگو اگر شما مالک خزینه های رحمت پروردگار من بودید در این صورت نیز امساک می کردید مبادا انفاق مایه تنگدستی شما شود و انسان تنگ نظر است(قُل لَوانتم تَملِکُونَ خَزائِنَ رَحمَهِ رَبّی اِذا لامسکتُم خَشیهَ الاِنفاق و کانَ الاِنسان قتوراً )، و بموازات این حرص ژرف، و عمیق حسد حاسد است(وَ مِن شَرّ حاسِدٍ اِذا حَسَد 5 سوره فلق). اگر دیگران داشته باشند و او نداشته باشد، حسود نه تنها تا کشتن محسود پیش می رود و فرمان «اُقتُلُوا یوسُفَ»آیه 9 سوره یوسف، - صادر می کند، از آن بالاتر نابودی خود از خدا می خواهد تا از آتش حسد برهد، در آیه 32 انفال از بدخواهان رسول خدا چنین آورده : و هنگامی که گفتند پروردگارا این حق است و از طرف تو است بارانی از سنگ بر ما از آسمان فرود آر، یا عذابی دردناک بر ما بفرست: (اللهُم اِنّ کانَ هذا هوالحق مِن عِندک فامطِر عَلَینا حجازَه مِنَ السماءِ اَوِ ائتِنا بِعذابٍ اَلیم)
• درباره عمق کینه و عداوتی که در برخوردها پیدا می کند در آیات 62 و 63 سوره انفال آنجا که یاری و نصرت خود را به پیغمبرش خاطرنشان می فرماید چنین می گوید :
اگر بخواهند درباره صدمات تو خدعه کنند خدا برای تو کافیست که تو را با یاری خود و مومنان تقویت کرده، و دلهای آنان را با هم الفت داد، اگر تمام آنچه را روی زمین است صرف می کردی که میان دلهای آنان الفت دهی، نمی توانستی، ولی خداوند در میان آنها الفت ایجاد کرد، او توانا و حکیم است.
• ثُمَّ کانَ مِنَ الَذین امنوُا و اتواصوا بالصبر و تو اصوا بالرحمه
(17) عطف به فلا اِتَحَمَ العَقَبَه است . یعنی بس از عبور از عقبه که همان فکّ رقبه و اطعام به ایتام و مساکین است باید توام با ایمان به خدا و وعدهای خدا باشد و تقرب و رضای او هدف باشد تا اعمال و انعامها عاری از ریا و شرک وحتی عالی از توقع شکرگزاری فقیر باشد. «فاتِ ذَی القربی حَقَه وَ المِسکینَ وَابنِ السَبیل ذلِکَ خَیرٌلِلَذینَ یُریدونَ وَجهِ اللهِ وَاولئکَ هم المفلحون 38 روم »
و پس از ایمان فردی ارتباط با هم لازم است تا پایه اجماع مومن شکل گیرد. در آیه 200 آل عمران است : یا اَیُّها الذینَ امنوا اِصبِروُا وَ صابِروُا وَ رابِطُوا وَاَتَّقوُا الله لَعَلَّکُم تُفلِحون) و همدیگر را توصیه به صبر و مرحمه نمایند،- گذشت از خود برای رفاه دیگران مخالف با هواها و کششهای نفسانی است لذا باید هشیار بوده و مددکار یکدیگر، در برابر انگیزه های فردی و بی مهریها به شکیبائی و رحمت توصیه کرد و از همدیگر پذیرا بود تا پیوسته این دو خوی عالی که صبر و رحمت است بیدار و فعال بماند، «مُحَمَّد رَسولَ الله وَاَلَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الکفارُ رُحماءِ بینهم ... آیه 29 فتح »
در چنین اجتماعی همت ها برانگیخته شود و برکات از هر سو رو می کند(اولئکَ اَصحابُ المَیمَنه) و اهل بهشتند، بهشت سرتاسری، (وَاَلذینَ کفَروُا بِایاتِنا هُم اَصحابُ المَشئَمِه19 عَلیهم نارٌ موصَدَه 20) در قرآن متجاوز از هفتاد مورد تابلوهائی از بهشت و جهنم ترسیده نموده است و جالب اینکه تکراری نیست و در هر مورد به نحو خاصی مطلب را آنچنانکه هست رسانده، در این سوره مبارکه نیز پس از بیان و ترسیم مشخصات اهل بهشت و خلاصه نمودن آن مشخصات با جمله «اولئکَ اَصحابُ المَیمَنه» به حکم مقابله تابلوی اهل جهنم را ترسیم می نماید با آیه 19 و 20 : و کسانیکه به آیات ما کافر شدند آنان افرادی شومند، بقرینه پیوستگی و تقابل آیات چنین توضیح می شود کسانیکه به آیات هدایتی و قدرت ادراک و بیان «عَینین و لسانا و شفتین و هدیناه النجدین» ما بی اعتناد شدند و از اقتحام در عقبه تکلیف روی گرداندند و به آزاد کردن گردنها و اطعام نپرداختند و به اجتماع ایمانی نپیوستند و همدیگر را بصبر و رحمت توصیه ننمودند همین ها اصحاب شوم«مشئمه » هستند اینان وجودشان شوم و ملازم با شئامت است و با استکبار و تکروی روزنه تابش نور حیات و دریچه نسیم رحمت را بر روی خود و دیگران بسته اند، آتش فراگیر و دربسته را برای خود و جمع فراهم ساخته اند«عَلَیهِم نارٌ موصَدَه». در حدیثی از امام صادق(ع) می خوانیم کسی که در نماز واجب سوره «لااُقسِمُ بِهذا البَلَد» را بخواند در دنیا از صالحان شناخته خواهد شد و در آخرت از کسانی شناخته می شود که در درگاه خداوند مقام و منزلتی دارد و از دوستان پیامبران و شهدا و صالحان خواهد بود.
• تفسیر سوره مبارکه الشمس از کتاب انسان و درس نوشته آن مفسر عظیم الشأن :
بسم الله الرحمن الرحیم وله الحمد و صلی الله علی سیدنا محمد و آله
پیرامون سوره مبارکه الشمس- 15 آیه دارد و ردیف شماره 91 قرآن است .
اول سوره به ارکان دوازده گانه هستی قسم یاد می کند که : پیروزی، رستگاری، و همچنین خسران و سرخوردگی در بشریت حق است، رستگاری کسی که خود را تزکیه کرد و خسران کسی که خود را آلوده نمود.
بسم الله الرحمن الرحیم بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
والشمس و ضحیها(1) به خورشید و گسترش نور آن سوگند(1) والقَمر اِذا تلیها(2) و به ماه هنگامی که پی آن در آید و النهار اِذا جلّها (3) و به روز هنگامی که صفحه زمین را روشن سازد(خورشید را ظاهر سازد)
وَ اللَیل اِذا یغشاها (4) و به شب آن هنگام که زمین را بپوشاند (آفتاب را پوشاند)
وَ السِّماءِ وَ ما بَنیها (5) و قسم به آسمان و آنچه آن را بنا کرده
وَ الارضِ ما طَحیها (6) و به زمین و آنچه آن را گسترانده
وَنَفس وَ ما سَوّیها(7) و قسم بجان آدمی و به آنچه آنرا منظم ساخته
فَاَلهَمهاً فُجُورَها وَ تقویها(8) سپس فجور و تقوی(شر و خیرش) را به او الهام کرده است.
قَد اَفلَحَ مَن زَکیّها(9) که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده رستگار شده وَ قَدخابَ مَن دَستّها(10) و آنکس که خویش را با گناه آلوده ساخته و در پستی نگه داشته محروم شده است .
• خورشید کلید آسمان شناسیست : خیلی ساده و همه فهم است وقتی آفتاب بچهار یک آسمان می رسد ساعت 9 و چون بالای سر قرار می گیرد ساعت 12 و بچهار یک غرب آسمان که می رسد ساعت 15 را اعلام می کند .
با غروب آفتاب ستاره ها آرام آرام ظاهر می شوند . اینجا کمی دقت لازم است . ستاره هائی که در خط سیر آفتاب قرار دارند کار آفتاب می کنند . یعنی وقتی بچهار یک آسمان می رسد سه ساعت از شب رفته و چون به بالا می رسد نصف شب است و در چهار یک غرب وقت سحر است البته باید ستاره ای انتخاب شود که شب طلوع و غروب دارد.
در اینجا حدیثی از حضرت صادق(ع) آمده از آنحضرت پرسیدند نصف شب را چگونه تشخیص دهیم، فرمود آندسته ستاره ها که شب طلوع وغروب دارند، هرگاه به خط نصف النهار(بالاسر) رسیدند نصف شب است.
آسمان در هر سه ساعت نقش عوض می کند : آشنا شدن با دو سه ستاره در خط سیر آفتاب و چند ستاره اطراف بیننده را بحقیقت فوق راهنمائی می کند .
فلاح : رستن از بند و گرفتاری(آتش درونی)و دست یافتن مقصوداست.
تزکیه : پاک نمودن و رشددادن
خیبه : ناامیدی و نرسیدن بمطلوب است .
تدسیه در مقابل تزکیه : آلوده کردن و خاموش داشتن استعدادها و مواهب آن است .
و تلویحاً اشاره بمقدمیت همه موجودات و اینکه دستگاه عظیم آفرینش برای بکمال رسیدن انسان است که با تزکیه و بندگی خدا تحقق پیدا می کند(قَد اَفلحَ مَن ذِکّیها، 9 ) در حدیث آمده : خَلقتُ الاَشیاء لِاَجلِک وَ خَلَقتَکَ لِاَجلی، - نظیر قسمت مهم آیات قرآن در این زمینه : و سَخِّر لَکُم الشَمسَ والقَمَرَ دائبین وَ سَخِّرَ لَکمُ اللّیلَ وَ النَهار – 33 ابراهیم و خورشیده و ماه را به تسخیر شما در آورده و شب و روز را مسخر شما کرد.
اَلذی جَعلَ لَکم الارضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ اَنزَل مِنَ السَماء ماءَ فَاَحرَجَ بِهِ مِنَ الثَمراتِ رِزقاً لَکم فلا تجعلوا لِلهِ اَنداداً و انتم تعلمون – 22 بقره – آنکس که زمین را بستر شما و آسمان را همچون سقفی قرار داد و از آسمان آبی فرستاد و بوسیله آن میوه ها تا روزی شما باشد.
وَ الاَنعامَ خَلَقها لَکُ فیها دِفُ وَ منافِعُ وَمِنها تاکُلوُن، وَلَکُ فیها جمالُ حینَ تُریحونَ و حینَ تَشَرحُون- 6 نحل – چهارپایان را آفرید در حالیکه در آنها برای شما وسیله پوشش و منافع دیگری است و از گوشت آنها می خورید، و در آنها برای شما زینت و شکوه است . بهنگامی که آنها را به استراحت گاهشان باز می گردانید و هنگامی که به صحرا می فرستید.
وَاَلقی فی الرضِ رَواسِیَ اَن تَمیدَبِکم وَ النهاراً وُ سُبُلاً لعلّکُم تَهتَدون. وَعلاماتٍ وَ بِالنَجم هُم یهتصرون اَفَمن یخلق کَمِن لا یَخلُق افلا تَذکَرون، وَاِن تَعُدّوا نِعمَتَ اللهِ لا تُحصوا اِنّ الله لَغفُورُ رحیم- 18 نحل- و در زمین کوهها افکند تا لرزش آن را نسبت به شما بگیرد، و نهرها و راههائی ایجاد کرد تا هدایت شوید، و علاماتی قرار داد و بوسیله ستارگان هدایت می شوید، آیا کسی که می آفریند همچون کسی است که نمی آفریند؟ آیا متذکر نمی شوید، و اگر نعمتهای خدا را بشمارید هرگز نمی توانید آنها را احصاء کنید، خدا بخشنده و مهربان است.
در حدیث قدسی باین مضمون آمده : من با بندگانم طوری هستم که گوئی منم و او وزمین و آسمان، همه چیز برای او اما بندگانم با من بدجور تا می کنند، انگار همه خدای اوست غیر از من .
تزکیه : آزاد شدن انسان از اسارت خود بوسیله تعلیم و تربیت انبیاء است. از حرص و آز، بخل، حسد و سایر شعبه ها و خصلتهای مذمومه که هر یک شعله از آتش است که انسان را در عذاب می دارد و جهنم او را تشکیل می دهند.
نظام آموزشی قرآن و اسلام
قرآن کریم دستگاه و عظیم خلقت را مقدمه برای به کمال رسیدن انسان می داند که با تعلیم و تزکیه و در نهایت با بندگی خدا تحقق پیدا می کند واین همان است که در سوره زاریات بعبارت دیگر آمده : ما خَلَقتُ الجِنِّ وَ الاِنس اِلاّ لِیَعبُدوُنِ، ما اُریُدُ مِنهُم مِن رِزقٍ وَ ما اُریدُ اَن یُطعُمونِ، اِنِّ اللهَ هُوَ الرزاق ذُو القُوه اِلمَتین
انسان درباره نان و آب و مسکن مسئله ندارد با کمترین فعالیت طبق تقسیم پروردگار به نصیب خود می رسد (نَحنُ قسمنا بَینَهُم مَعیشتَهم فی الحَیوهِ الدُنیا-32 زخرف)
در این قسمت نیازی آنچنانی به درس و تعلیم و تعلم نیست . مشکل انسان فجور اوست، اینجاست که نیاز شدید به درس و تعلم دارد، انسان اسیر نفس است. انسان شکست خورده است، انسان در آتش است، آزادی انسان، پیروزی انسان و نجات انسان از آتش در پیروی از مکتب انبیاء است و تا تربیت انبیاء و بخصوص درس و تعلیم انبیاء دست انسان را نگرفته انسان در فجور و آتش خواهد بود.
اشارات قرآن قسمت مهم این کتاب کریم است : قرآن در خیلی جاها به اشاره سخن گفته در این سوره مبارکه که جلوانداختن فجور بر تقوی همین معنی را می رساند.(فَاَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقویها- 8 )
بعضاً در یک آیه حقایق زندگی انسان را از اول تا آخر ترسیم کرده است. در آیه 185 آل عمران دقت کنید : هر کسی چشنده مرگ است و شما پاداش خود را بطور کامل در روز قیامت خواهید گرفت کسی که از آتش درونی رهیده و از فجور و اسارت خود خلاص شود و در بهشت آید پیروز شده است و زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست .(کلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المَوتِ وَاثِما تُوفونَ اُجورَ کُم یَومَ القیمه فَمن رُحرحَ عَنِ النّارً وَ اُدخِلَ الجِّنه فَقَد فازَ وَ ما الحیوهُ الدُنیا اِلاّ مَتاعُ الغرور)
قرآن کریم و همچنین سایر مکاتیب آسمانی محکوم می کند کسانی را که تعلیم و تربیت و بطور خلاصه فعالیتهای خود را فقط برای رسیدن به دنیا و آب و نان قرار می دهند، متأسفانه امروز نظام آموزشی دنیا(شرق و غرب) در محور مادیات و علوم تجربی و نتیجهً آباد کردن دنیا را هدف قرار داده است.
اینک چند آیه که محکوم می کند :
در سوره مبارکه روم چنین آمده : آنان فقط ظاهری از دنیا را می دانند و از پایان کار و آخرت غافلند(یَعلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَیواه الدُنیا وَ هم عَنِ الاخِره غافِلونُ – 7 ) آیا آنان با خود نیندیشیدند که خداوند آسمانها و زمین و آنچه را میان آندوست جز بحق و برای زمان معینی نیافریده است. ولی بسیاری از مردم لقای پروردگارشان را منکرند(اَوَلَم یَتَفکّروُا فی اَنفُسِهِم ما خَلَقَ الله السّماوات و الارض وَ ما بینهما اِلا بِالحَق و اَجَلٍ مُسمّی و اِن کَثیراً مِنَ النّاسِ بلقاء رَبّهم لکافرون – 8 )
آیا در زمین(تاریخ) گردش نکردند تا به بینند عاقبت کسانیکه قبل از آنان بودند چگونه بود، آنها نیرومندتر از اینان بودند و زمین را برای زراعت و آبادی بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغشان آمدند. اما آنها انکار کردند و کیفر خود را دیدند، خداوند هرگز به آنان ستم نکرد آنها بخودشان ستم کردند.
(اَوَلَم یَسیروا فی الارضِ فَینظُر و اکیفَ کانَ عاقِبَهُ الذّین مِن قَبلِهم کانوا اَشّدَ مِنهُم قُوّهً و آثارُ و الارَضَ وَ عَمَروها اکثَرمّما عَمَروها وَ جائتهم رُسُلهُمَ بِالبیّناتِ فما کانَ اللهُ لِیَظلمَهُِم وَ لکنِ کانوا اَنفُسَهُم یَظلِموُن)، سپس سرانجام کسانیکه اعمال ناروا مرتکب شدند بجائی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را بمسخره گرفتند.(ثُمَ کانَ عاقَبَه الذینَ اَساوا السُوای اَن کَذِّبوا بِاآیاتَ اللهِ و کَانوابِها یَستَهزون- 10)
و در سوره مبارکه مومن آیات 21 و 22 : اَوَلَم یَسیرُوا فی الاَرضِ فَیَنظِروا کَیفَ کانَ عاقِبَهَ الذّینَ کانوا مِن قَبلِهِم کانوا اَشَدَّ مِنهُم قوهً وَ اثاراً فی الارِض فَاَخَذَ هُمُ اللهُ بِذُنوبِهمِ وَ ما کانَ لَهُ مِن الله ِ مِن واقٍ، ذلِکَ بانَّهُم کانَت تَاتیهِم رُسُلُهم بالبَیناتِ فَکفَروا فَاخذَهُم اللهُ انِّه قَوُّی شَدید العِقاب).
و در آیات آخر سوره مومن چنین است : اَفَلَم یُسیروا فی الارضِ فینطروُا کَیفَ کانَ عاقِبَهَ الذّینَ مِن قَبلِهِم، کانُوا اَکثَر مِنهُم وَ اَشّدَ قُوُهً و آثاراً فی الارض، فَما اَغنی عَنهُم ما کانوُا یَکسِبُون، - فَلمّا جائَتهُم رُسُلُهم بِالبَیّناتِ فَرِحُوا بِما عِندَهُم مِن العِلم وَ حاقَ بِهم ما کانُوا بِهِ یَستَهزون،- فَلَما رَاوا بأسَنا قالوا امَنّا بِاللهِ وَ کَفَرنا بِما کُنّا بِهِ مُشرکین،- فَلم یَکُ یَنفَعهُم ایمانُهُم لِّما رَاوُا باسَنا، سُنَّهَ اللهِ التّی قَد خَلَت فی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الکافِروُن- 85) و در سوره مبارکه هود آیه 16 : مَن کانَ یَریدُ الحیوه الدنیا و زینتها نُوَفّ اَلیهم اعمالهم فیها و هم فیها لاینجسون، اولئک لیس لهم فی الاخره الا النّار و حبطما صنعوا فیها و باطل ما کانوا یعلمون .
کَذَّبت ثَموُدُ بِطَغویها- 11، - قسمتی از قرآن کریم تاریخ و قصه های انبیاء و امتهای آنان است، این قبیل آیات برای تذکر و عبرت و تثبیت خاطر مبارک رسول اله و مومنان است(لِنُثَّبِتَ بِهِ فُوادَک- 120 هود)
اگر خداوند وعده نصرت به پیغمبر و مومنان می دهد : (اِنّا لَننصُرُ رُسُلَنا وَ الّذینَ امنُوا فی الحَیوهِ الّدنیا ...... آیه 51 مومن) با خواندن آیات مربوط به قصه موسی و فرعون نمایشی از تحقق این وعده را می بیند همچنین آیاتی مربوط به قصه نوع نبی و امتش .
و عبرت است تا آیندگان به بینند آخر و عاقبت مذکبین چگونه شد:(وَ لَقَد بَعثنا فی کُلّ اُمَهٍ رَسوُلاً اَنِ اعبُدُوا اللهَ وَ اجتنِبوا الطاغوتِ فَمِنهمُ مَن هدَی اللهُ و مَ مِنهُم مَن حَقَّت عَلَیه الضِّلاله فَسیروا فی الارضِ فَانظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَهُ المکّذبین- 36 نحل)
قوم ثمود دعوت الی الله را تکذیب نموده و بطاغوت گرائیدند آنگاه که بد سرشتترینشان برانگیخته شد، پیغمبر خدا گفت ناقه خدا و آبشخورآنرا متعرض نباشید(اِذا نبَعَثَ اَشقاها، فَقالَ لَهُم رَسولاللهِ ناقَهَ اللهِ وَ سُقیاها 13)
مفسرین با استناد به نقل تاریخ و روایات گفته اند که این شتر با درخواست قوم صالح و بطور اعجاز از میان صخره بزرگی- که شاید محل عبادتشان بود بیرون آمده .
قاری وخواننده قرآن باین نکته زیبا و به این عقیده توحیدی می رسد که موثری در عالم غیر از خدا نیست، این آتش نیست که می سوزاند، این اثری است که خداوند به او داده و باذن اوست. اگر بخواهد سرد و سلامش می کند(قُلنا یا نارُکُونی بَرداً وَ سلاماً علی اِبراهیم- 69 سوره انبیاء) این آب نیست که سیلان دارد وتشنگی را برطرف می نماید، این اثری است که خداوند داده و باذن او است. اگر اراده کند مانند سنگ می کند(فَاوحَینا اِلی مُوسی اَنِ اضرب بِعَصاک البَحر فَانغَلَقَ فکانَ کُلُّ فِرقٍ کَالطّوُدِ العَظیم- 63 شعراء) و سنگ را آب(وَ اذِ ستَسقی موُسی لِقومَهِ فَقّلُنتا اِضرِب بِعَصاکَ الحجَرَ فانفَجَرت مِنهُ اثِنتا عَشَرهَ عیناً ... آیه 60 بقره ) . در دعا دارد : یا مَن ضَلَّ عِندَهُ الأسباب، - اگر با مقاربت نر و ماده موجود زنده متولد می شود بدون پدر و حتی بدون پدر و مادر هم می آفریند(اِنَّ مَثَلَ عیسی عیندَ الله کَمَثلِ آدَم خَلقَه مِن تُراب ثّم قال لَهُ کُن فیکَون – 59 آل عمران).
اگر با قرار دادن تخم ها زیر سینه مرغ و گذشت بیست شبانه روز جوجه زنده بیرون می آید در یک آن هم این عمل را انجام می دهد(وَ اِذ تخلُقُ مِنَ الطّین کَهَئیهِ الطَیر باِذنی فَتَنفُخُ فیها فَتکونُ طیراً بِاذنی ... از آیه 11 مائده) و شتری را که ده ماهه آبستن است از سنگ بیرون می آورد.
و اما سرگذشت آن بطور خلاصه : حضرت صالح سومین پیغمبر است که برای دعوت الی الله و توحید قیام نموده و خداوند تبارک و تعالی بعد از حضرت نوح و هود برانگیخته است.
آنحضرت مردم را با حکمت و موعظه حسنه دعوت نمود و به اذیتهای قوم صبر نمود، مدتی بر این منوال گذشت عده کمی از ضعفای قوم ایمان آوردند و اما طاغیان مستکبر و تبعه ای آنها بر کفر خود اصرار ورزیدند، مومنان به آنحضرت را خوار شمرده و تسفیه کردند و گفتند صالح اینها را سحر کرده است و در نهایت از حضرت نشانه و معجزه خواستند و گفتند اگر راست می گوئی از سنگ این کوه ناقه ای با مشخصات(غیرعادی) بیرون آور.
حضرت صالح آنچه را می خواستند با همان خصوصیتها آورد و فرمود خداوند شما را امر کرده که از آب آبادی یک روز شما بخورد و یک روز خودداری کنید و آنروز مخصوص ناقه باشد(فَلَها شَربُ یومِ وَ لَکَمُ شِربُ یَومٍ مَعلوُم ) و او را بحال خود بگذارید آنطور که خواهد چرا کند و آسیب به او نرسانید که عذاب نزدیک شما را می گیرید(وَ لا تَمَسّوها بِسوُء فَیا خَذَکُم عذابُ قریبُ – 72 اعراف، - 64 هود، - 156 شعرا)
مدتی این چنین گذشت قوم طغیان کردند و درباره اش حیله نمودند و شقی ترین خود را برای کشتن ناقه برانگیختند و بصالح گفتند (اِئتِنا بما تَعِدُنا اِن کُنتَ مِنَ الصادِقین) ما آماده هستیم عذاب خدا را بما بیاور. حضرت صالح گفت:(تَمتّعوا فی دارکُم ثَلاثَهِ اَیام ذلِکَ وَ عُد غَیرُ مَکذُوبٍ- 65 هود).
سپس درباره قتل حضرت صالح هم قسم شدند اما خداوند مکر آنها را بخودشان برگرداند(وَمَکَروا مَکراً و َ مکَرا الله مکراً و هُم لا یَشعُرون- 50 نحل) صاعقه آمد در حالیکه نگاه می کردند(فَاخَذَتهُم الصّاعِقَه وَ هُم یَنظُرون) حضرت صالح با اندوه و حسرت گفت : ای قوم من رسالت پروردگارم را رساندم و شما را نصیحت کردم لیکن شما دوست ندارید، ناصحان را- و منادی حق درباره ایشان ندا در داد(اَلا اِنَّّ تَمُود کَفَروا رَبَهّم اَلا بُعداً لِثَمود).
سخن را در اینجا با کلام زیبای مولا امیرالمومنین علیه السلام ختم
می کنیم:
کلام 192 نهج البلاغه فیض الاسلام
اَیُها الناسُ لا تَستُو حِشُوا فی ای مردم در راه نجات و
طریق النَجاه لِقِلهَ اَهلِهِ، فانّ رستگاری بکمی جمعیت
الناسَ قَد اِجتَموا عَلی مائدَهٍ وحشت زده نباشید و به بسیاری
شَبَعُها قَصیرٌ وَ جَوعُها طَویلُ مخالفین نگران نشوید، زیرا مردم
اَیُهّا النّاسُ اِنَمّا یَجمَعُ النّاسَ گرد آمده برسرخوانی که سیری
الرِضا و السَخِّط وَ اِنمّا غَقرناقَهَ آن اندک و گرسنگیش بسیار
ثَمودٍ رَجُلُ واحِد است(دنیا و دلبستگی آن) ای مردم
رضامندی و خشم مردم را گرد
می آورد ناقه ثمود را یک نفر پی کرد
فَعَمِّمُهمُ اللهُ باِلعَذابِ لِما عَمَّوهُ لذا خداوند همه آنها را
بِالّرضا فقالَ سُبحانَهُ فَعَقَروُها عذاب نمود بجهت آنکه همه
فَاَصبَحُوا نادمین فَما کانَ اِلاّ اَن راضی بودند از اینرو خداوند
خارَت اَرضُهُم بالخَسفَهِ خُوارَ گفته : پی کردند و در بامداد
السِکهِ المُحماهِ فی الارضِ پشیمان شدند عذاب چنین زود
الخَّوارَه که زمینشان در حال فرورفتن
صدا کرد مانند صدا کردن آهن
شخم زنی داغ شده در زمین
هموار.
اَیُها النّاسُ مَن سَلَکَ الطَریقَ ای مردم هر که راه راست به پیماید
الواضِح و رَدَ الماءَ وَ مَن خالَفَ به آبادی می رسد و هر که بی راهه
وَقَعَ فی الّتیه . برود در بیابان بی آب و گیاه فرود آید.
جوان و دوران جوانی
• مطالبی از کتاب ارزشمند گذرنامه بهشت، تألیف معظم له (فصلهای 4 الی 12 ) :
انگیزۀ صفا و حظی که جوان از دیدن مناظر وسیع و بکر طبیعت عایدش می شود چیست؟
صفائی که انسان درمواقع مرض و یا در لابلای گرفتاریها در اعماق دل خودحس می کند چیست؟
خوش قلبی بینوایان، شادی و خوشحالی برهنگان، آرامش و صفائی که در زندگی عادی و ساده وجود دارد چیست؟
می گویند بستر بیابان معبد حقیقی است آری نه تنها بیابان بلکه در هر جا و در هر حالی که وسائل و اسباب ظاهری کمتر بین انسان و حقیقت حائل شود با خدا بیشتر آشنا می گردد، یاد خدا ملازم با محبت اواست محبت خدا دل را زنده می کند، بدل صفا و ارامش می بخشد.
فطرت بشر با خدا انس دارد تشنۀ محبت اوست زیرا بشر با خدا سنخیت دارد، جرقه خدائی دارد، روحی از خدا در او دمیده شده است.
پیروی از مقررات مذهبی و بکار بستن دستورات روزمرۀ رهبران الهی این اثر بزرگ را دارد که در مراکز تمدن و شهرهای عظیم و کاخهای آسمان خراش انسان را متوجه خدا می کند انسان که در صحراها و جنگلها آثار خدا را میدیده، جوان در نتیجۀ بکاربستن مقررات مذهبی همیشه بیاد خدا است لذا در صحت و عافیت هم در اعماق دل خود آرامش و صفائی را حس می کند که عدۀ فقط در مواقع ابتلاء، در آن هنگام که طوفان حوادث پرده های غفلت را کنار بزند یا تحمل مریضی صفحۀ دل آنان را صیقلی دهد و آنان موقتاً، نور خدا را در آن منعکس به بینند.
یاد خدا موجودیت آنان را در سطحی قرار داده که همیشه خود را بالاتر از ماسوی و پائین تر از خدا می بینند .
خدا در نظرشان بزرگ و غیر او کوچک و صغیر است.
زر و زیور دنیا این جاه و جلالها آن قدرت را ندارند که دل آنان را مسخر کنند لذا با داشتن مکنت و ثروت و قدرت آن چنان بخدا اتکال دارند که تهی دستان و بینوایان بطور قهر در اثر نداری و تهی دستی گاه بیگاه دارند و اثر همین توجه و اتکال قهری است که هالۀ از نشاط وخوشحالی در چهرۀ آنان غالباً نمودار است بطوریکه در سلک مثل ها آمده (خوش حالی برهنگان)
و همینطور در بلندترین قلل افتخار و قدرت که در نتیجۀ پیشرفت تمدن و ترقیات علم و صنعت نصیبش شده نه تنها غافل از خدا نمی شود بلکه بیش از پیش به عظمتش پی می برد چنانچه یکی از بزرگان علم گفته : «بهر نسبت که دامنۀ علم وسعت پیدا کند براهین تابناک و نیرومند بر وجود خالق ازلی و صاحب قدرت بی پایان افزوده می شود زیرا دانشمندان زمین شناسی و ریاضی و فلکی و طبیعی دست بدست هم داده و تخت علم را محکم و استوار ساخته اند و این تخت همان عرش عظمت خدای یگانه است» و بحقارت و ناچیزی خود اعتراف نموده می گوید :
منزه و بزرگوار است آن خدائی که این را بما مسخر کرده و الا ما کجا و این قدرتها کجا (سبحان الذی سخرلنا هذا و ما کنا له مقربین، قرآن کریم) مخترع و سازندۀ مغز الکترونیکی وقتی که دستگاه خود را در یک ساختمانی نصب کرد در حالیکه اطرافش را دوستان و شاگردان گرفته بود گفت :
اگر کسی وارد این ساختمان شود هیچوقت نمی گوید و نمی تواند بگوید که این دستگاه خود به خود بوجود آمده است، آیا مغزی که این دستگاه را درست کرده، بالاتریست؟ آیا این جهان با عظمت خود بخود ساخته و پرداخته شده و اداره می شود؟
اینجاست که اهمیت عبادت های روزمره از قبیل نماز و راز و نیاز که اثر مهم آن همانا یاد کردن و توجه نمودن به خداوند است واهمیتی که ائمه دین(ع) بانجام آنها داده اند معلوم می شود. این نکته هم شایان توجه است که بسیاری از مردم بلکه اکثریت نمی توانند نیازهای خود را آنچنان که در ضمیر خود دارند بزبان آورند و با خدا در میان بگذارند بهمین جهت ائمه دین(ع) طرز سخن گفتن و راز و نیاز کردن با خدا را نیز در چهارچوب دعا و مناجات فراراه رهروان کوی حق(حل و علا) قرار داده اند .
اینک بتناسب مقال ترجمه راز و نیاز ذاکرین بذکر الحق از امام چهارم نقل شده است:
بسم الله الرحمن الرحیم، خدای من اگر واجب نبود که فرمانت را بپذیرم هر آینه منزهت می داشتم که نامت را بر زبان آرم با آنکه یادی از تو می کنم باندازۀ خودم است نه باندازۀ تو و امید آنهم نیست که قابلیت من بر پایۀ رسد که از عهدۀ تقدیست برآیم، و از بزرگترین نعمتهائی که نصیب ما ساخته ای جاری شدن ذکر تو است بر زبانهای ما و اجازه ایست که بما مرحمت فرموده ای که تو را بخوانیم و تنزیه تو گوئیم و ستایش تو بجا آریم، خدای من، حال که چنین است ذکر خود را در خلوت و جلوت، شب و روز، آشکارا و نهانی، در راحتی و سختی در دل ما انداز و با ذکر آهسته ات ما را مأنوس فرما( که بزبان دل ترا خوانی) و بکار پاکیزه و عمل پسندیده مان بدار و بمیزان وافی و سنگ تمام ما را جزا ده، خدای من ، بتو شیفته اند دلهای شیدا و برای شناختن تو مجتمعند عقول مختلفه، خاطرها جز بیاد تو اطمینان نپذیرند و نفوس جز بهنگام دیدار تو آرامش نبینند، توئی که بهر مکانی تسبیح و بهرزمانی پرستش شوی و در هر آن، هستی از آن تو است، بهر زبانی خوانده شوی و در هر دلی عزیز و محترم باشی، بهر لذتی که در غیر ذکر تو برم و بهر راحتی که بی موانست تو بدست آرم و از هر سروری که بدون قرب تو فراهم گردانم و از هرشغلی که جز در بندگی تو بپردازم از تو آمرزش می طلبم، خدای من تو خودگفتی و گفتار تو حق است(ای آنانکه ایمان آورده اید یاد کنید خدا را یاد کردنی بسیار و تسبیح گوئید او را بامداد و شبانگاه ) و باز گفته ای و گفتار تو حق است(یاد کنید مرا تا یاد کنم شما را)، ما را بذکر خود امر کردی و هم وعده فرموده ای که در مقابل یاد کردن ما تو نیز ما را تشریفا و اعطا ما و اکراماً یاد کنی اینک چنانکه امر فرمودی بیاد تو و گویای ذاکر توایم تو هم وعده خود را درباره ما انجام ده از ما یادی کن ای یاد کن یادکنندگان و ای مهربان ترین مهربانان .
اصول مراقبت و تمرینهائیکه روانشناسی جهت مبارزه با فساد اخلاق و آزارهای روحی پیشنهاد کرده بسیار باارزش و قابل تقدیر است لیکن همه آنها در قبال نقشی که مراقبت بادب سهل و آسان مذهبی در ریشه کن ساختن آن آزارها ایفاء می کنه بسی بی اهمیت و در مثل بمنزلۀ قرصهای مسکن بشمار می آیند.
یأس و ناامیدی، عقده حقارت و باصطلاح خود کم بینی ترس و اضطراب و نگرانی ها و در دنباله این ترسها و اضطراب ها هزاران بدبختیهای دیگر موقعی عارض روح بشر می شود و زندگی را بر او تلخ و جهنمی می کند که بشر از جاده حق و خداپرستی که خلقت و فطرتش بر آن جاده پایه گذاری شده است منحرف شود.
پیشگیری این بدبختیها و راه معالجه اساسی آن مرضها و آزارها بدو راه میسر است، نخست آنکه جوان از روزهای اول بلوغ یعنی از آن روزها که جهش مذهبی و جرقۀ الهی را توأم با جهش جسمانی در خود حس می کند و متعاقب آن گرمی محبت و احیاناً عشق الهی را در کانون وجودش درک می نماید با مراقبت آداب مذهبی و ادای تکالیف دینی ارتباط خود را با خدای خود که خدای جهان است حفظ نماید که در بیست و چهار ساعت فقط یکساعت صرف وقت به این امر حیاتی کفایت میکند.
بدینقرار : یکربع ساعت برای اداء فریضه صبح پیش از آفتاب و چهل و پنج دقیقه برای نمازهای دیگر، مداومت باین تکلیف ساده و آسان جوان را از خطر فراموشی حق امان می دهد او در سایر اوقات شبانه روزی نیز در هر حال و در هرشغلی که باشد از یاد خدا غافل نیست.
او جوانی است با روحیه درخشان در اثر عظمت و بزرگی روح همیشه شاد و خرم و دل تابناک او از همه کدورت ها تهی، آزاد صبح می کند و آزاد شام می نماید و با دلی خرمتر و تازه تر از هر باغی و چشمهای پر از نشاطی بچهره هستی می نگرد و جز جمال و زیبائی چیز دیگری نمی بیند. اینجوان در هر نشئه و عالمی که هست باغستان بی پایانی در اعماق قلبش وجود دارد که هرگز خزان نمی کند و همیشه درخت هایش بارور و شکوفه داراست چون او همیشه بیاد خداست، محبت خدا او را براه خدا می کشاند، راه خدا راه مستقیم و راه اعتدال است، راه نیکی هاست از زشتیها و بدیها گریزان است حقی را پایمال نمی کند ظلم و ستم در زندگیش راه ندارد چون خدایش نهی کرده است، خدا در نظرش بالاتر و بزرگتر همه، و ماسوی کوچکتر است، موثر در خوشبختی و بدبختی خود فقط خدا را می داند و بس لذا از دستور و فرمان او تبعیت می کند و از مخالفت او گریزان است . در پهنه هستی بغیر از او اثر مستقلی قائل نیست که این جمله را عقیده توحیدی گویند، این عقیده است که هزاران خوهای پسندیده در دنبال دارد که هر یک از آنها مبداء پیدایش هزاران نیروی حیاتی است و هر یک از آن نیروها موجب هزاران لذتها و بهره هاست و باز زنده شدن آن نیروها زندگی بشر زندگی دیگری است که طعم آن زندگی را هیچ موجودی نچشیده و نخواهد چشید و کلیه این عظمتها و این نیروها و آن لذتها و آن فعالیتها دنباله یک عقیده پدید می آید که نامش توحید است و توحید ثمره ممارست و مداومت بآداب دینی و مذهبی می باشند.
راه دوم : معالجه بواسطه بازگشت براه حق پرستی و اعادۀ محبت و ارتباط و دوستی با خدای جهان است در مقابل این تیپ آن بدبخت مردم مادی و دور از حق هستند که همیشه در زندان شیطنت و مادیت بسر می برند، دوری از حق و جدا شدن از اصل و ریشه و از دست دادن محبت و دوستی خدا گذشته از اینکه خودسوز و خرقتی دارد حالاتی در روح آنان ایجاد کرده که عملا منجر به خطاها و تبهکاریها می گردد و صاحب این حالات همیشه شعله های آتش را گرد خود فراهم می کند گاهی با آتش غضب روبرو می گردد و گاهی
شعله های حسد و یا حرص تهدیدش می کند و بعوض نسیم رحمت علی الدوام سموم اضطراب و نگرانیها و ترس و یاس فضای زندگیش را یحموم و زهرآلود می نماید و در مواقع بیداری وجدان زیر تازیانه های ملامت و شرمساری از پای در می آیند و خود را جز موجودی مطرود و بدبخت و شکست خورده و خوار و بیمقدار چیز دیگری نمی بینند و چون این همه بدبختی در نتیجه دوری از حق عارض روح آنان شده است لذا خلاصی از آنها بهیچ چیزی میسر نیست. نه باقدرت و ثروت می شود آن آتشها را خاموش کرد و نه گسترش دانشهای کذائی و صنعت، نه ویلاها نه کاخها و نه هیچ چیز مگر اینکه باز براه حق برگردند، شکستگی و خواری آنها بواسطه قطع رابطه از دوست واقعیشان خدا، یعنی قدرت مطلق جمال مطلق، آگاهی، اراده، خیر، رحمت، زیبائی و ...
هستی مطلق است و این شکستگی فقط در بازگشت بسوی او جبران می شود.
فقط وزش نسیم رحمت حق است که با پذیرش توبه به دلهای تنگ و تاریکشان بوزد و صفا و روشنی از دست رفته را بازگرداند و آنها را دوباره زنده کند.
عیبهای آنها و لکه های روح آنها فقط بوسیله بارش رحمت حق شستشو
می شود.
خلاصه اینها فراریها هستند فراری. از مولای کشور وجود، فراری از بندگی او که عزت و سعادتشان در آن بندگیست، فراری از شاه مقتدر، اینها پناهی ندارند.
موجودی نمی تواند به آنها پناه دهد، بآنها آرامش بخشد، عزت دهد، دریچه سعادت و خوشبختی را برویشان باز کند زیرا همه قوا باراده او اداره
می شود ولله جنود السموات و الارض، مگر اینکه بخودش پناه ببرند و بدرخانه اش برگردند و باراده اصلاح خطاها و ترمیم ضایعه ها در پیشگاه با عظمتش زانو زده و چنین التماس کنند :
ترجمه بخشی ازحدیث : راز ونیاز توبه کاران از امام چهارم(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم خدای من، خطاهایم لباس مذلت برتنم پوشانده و دوری از تو بیچاره ام کرده و بزرگی جنایتم دلم را کشته است اینک بسوی تو باز می گردم به آب توبه اش احیاء کن ای امید و آرزوی من وای مطلب و مطلوب من، بعزت و جلالت قسم که گناهانم را آمرزنده ای جز تو نمی یابم و شکستگیهایم را جز تو شکسته بندی نمی بینم، با خضوع و زاری رو بتو آورده ام و با تضرع و خواری سر بندگی بر آستان تو نهاده ام اگر تو از درم برانی به که پناه آرم و اگر تو دست رد بسینه ام نهی دست توسل بدامن که زنم، دردا از خجلت و رسوائی من، و دریغا از بد کرداری و تبهکاری من، از تو خواهیم ای آمرزنده گناه بزرگ و ای پیونددهندۀ استخوان شکسته که ببخشی بر من گناهان مهلک را و پرده پوشی کنی پنهانیهای رسوا کننده ام را و در عرضۀ محشر از نسیم دلاویز عفو و آمرزشت محرومم نگردانی و از لباس گذشت و اعماض و کتمان گناهان عریانم نگذاری خدای من گناهانم را در سایۀ ابر رحمتت جای ده و با ابر بارندۀ مهربانیت نکوهشهایم را بشوی، خدای من، بندۀ گریخته جزار بابش آیا تواند بدیگری رو کند، و او را از آتش غضب ارباب جز خودت وی آیا کسی تواند خلاصی بخشد، خدای من اگر پشیمانی از گناهان توبه باشد بعزتت قسمت که من از پشیمانانم و اگر آمرزش جوئی از خطا گنه ریز است من براستی از آمرزش جویان درگاهم .