اصول اعتقادات اسلامي:1 -توحید توحيد(خداشناسی،خداپرستی،خدامحوری): باترجمه به 10 زبان دنیا

بسم الله الرحمن الرحیم

اصول اعتقادات اسلامي:1 -توحید  توحيد(خداشناسی،خداپرستی،خدامحوری): باترجمه به 10 زبان دنیا.

(برگرفته ازجلسات و آثار حضرت آيت الله فاطمي رحمه الله علیه) 

- توحيد آن است كه خالق آسمانو زمين و آنچه بين آنهاست خداي واحد است نه تنها خلقت، تدبير هم از آن خداست تمام كارها، تمام حوادث ، چه حوادث شخصي و چه اجتماعي همه زير نظر خدا و به اراده خداست.

- نخستين گام در راه دينداري و عبادت خدا شناخت خداوند و اساس شناختن ، يگانه دانستن اوست.

- لذت بندگي خدا و عبوديتش بهترين و والاترين مقام است.

- توحيد يعني هرچه هست اوست كسي كاره‌اي نيست مگر به اجازه او . توحيد همان سوره قل‌هوالله‌احد است.

- توحيد يعني كارها براي خدا باشد براي بندگي او كه براي همين آفريده شده‌ايم «ما خلقت الجن و الانس الابيعبدون» انسان وقتي به اين خط آمد تعبير همان صراط مستقيم است.

- خدا از انسان دور نيست اما اين انسانها هستند كه با خدا فاصله دارند و از خدا دورند عامل آن هم هواي نفس است ( تكبر، حرص، حسد و... ) انسان وقتي درست مي‌شود كه از اين جاذبه دور شود بندگان خدا آنانند كه خدا را شناختند و در راه طاعت آن حركت كردند .

- شكوفايي انسان در توحيد است توحيد انسان را برپا مي دارد و شكوفا مي كند . 

- خداوند با تمام ذرات عالم است و از يك ذره هم دور نيست با هر ذره هست نه بطور قاطي و از هر چيز جداست نه به طور دوري، مثل او چيزي نيست اما او بصير و شنوا است، درد ما را مي‌داند و احتياجمان را مي‌فهمد و ما در محضر او هستيم.

- بالاترين مرتبه شكر گزاري خداوند «فنا في‌الله» است يعني خداوند همه چيز را به ما داده پس همه چيز ما براي او ، در راه او باشد و ذوب شدن در خداوند و رسيدن به بقاءالله اين همان عبوديت و بندگي خداست. هرچه انسان خود را در مقابل خداوند بشكند به خدا نزديكتر مي‌شود. خداوند نقش انسان را در قرآن بيان مي‌كند و كسي كه قرآن بخواند راه و رسم انسان را مي‌يابد. پس اگر اين (طور) نباشد اسفل‌السافلين است وقتي انسان خدا را به بزرگي ياد كرد غير خداوند (پول، ماشين، شهوت و....) در نظر او كوچك مي‌شود دنيا برايش كوچك مي‌شود و خداوند در نظر او بزرگ، اين بهشت است و حالات بهشتي، بهشت موعود دنيا قبل از بهشت جاوداني اما اگر انسان خدا را فراموش كند پرده كفر ضخيم مي‌شود و همين انسان باهوش طوري پرده‌هاي كفرش ضخيم مي‌شود كه ديگر خدا را نمي‌بيند و وقتي به اين حالت رسيد ديگر انذار و عدم و انذار برايش فرقي ندارد و آنگاه كه انسان شقي شد ديگر صلاحيت هم ندارد، «ختم‌الله‌علي قلوبهم‌و‌علي‌سمعهم‌و‌علي أ‌َبْصارِهم غشاوه و لهم‌عذاب عظيم » .

- خداوند بردباري مي‌كند آنچنان كه گويا نمي‌داند و اغماض مي‌كند كه گويي نديده است و مي‌پوشاند كه گويي بر او عصيان نمي‌شود براي عقوبت عجله نمي‌كند به لحاظ كرمش و اغماض و حلمش.

- الله بالاتر و والاتر است از اين كه وصف كنندگان او را درك كنند با صفاتي كه او موصوف است به آن و جز اين نيست كه وصف كنندگان به اندازه خودشان وصف مي‌كنند نه اندازه عظمت و جلال او، خداوند ولاتر از آن است كه وصف كنندگان او را درك كنند خداوند از بندگان خود غني است، احتياج به عبادت بندگانش ندارد ولي انسان موظف است تكليف خود را انجام دهد، زندگي ما بايد زندگي محمدوآل‌محمدصل‌الله‌عليه‌وآله باشد 1 . 

چند روايت در باب توحيد

  • امام ششم عليه‌السلام مي‌فرمايند: «خدا، هستيِ ثابت دارد و علم او خود اوست در حالي كه معلومي نبود و سمع او خود اوست درحالي كه مسموعي نبود و بصر او خود او بود در حالي كه مبصري نبود و قدرت او خود او بود در حالي كه مقدوري نبود2[1]».
  • امام پنجم و ششم و هفتم و هشتم عليه‌السلام مي‌فرمايند: «خداي تعالي نوري است كه با ظلمت مخلوط نيست و علمي است كه جهل در آن نيست و حياتي است كه مرگ در آن نيست3[2]» .
  • امام هشتم عليه‌السلام مي‌فرمايند: « مردم در صفات سه مذهب دارند: گروهي صفات را به خدا اثبات مي‌كنند با تشبيه به ديگران و گروهي صفات را نفي مي‌كنند و راه حق مذهب سوم است و آن، اثبات صفات است با نفي تشبيه به ديگران[3]» .
  • امام ششم عليه‌السلام فرمودند: «خداوند تبارك و تعالي با زمان و مكان و حركت و انتقال و سكون منصف نمي‌شود بلكه او آفريننده‌ي زمان و مكان و حركت و سكون است[4] »                                                

چند نكته در توحيد:

  •  ذات خداوند، نامحدود و نامتناهي است، اين كمالات كه در صورت (شكل و عنوان) صفات براي او اثبات مي‌شوند در حقيقت عين ذات و همچنين عين يكديگرمي‌باشند و مغايرتي كه ميان ذات و صفات و همچنين در ميان خود صفات ديده مي شود تنها در مرحله مفهوم است و به حسب حقيقت جزء يك واحد غيرقابل تقسيم در ميان نيست، اسلام براي جلوگيري از اين اشتباه ناروا ، ( تهديدات به واسطه توصيف نفي اصل كمال)،عقيده‌ي پيروان خود را در ميان نفي واثبات نگه مي‌دارد ودستور مي‌دهد اينگونه اعتقاد كنند كه: خدا علم دارد نه مانند علم ديگران، قدرت دارد نه مانند قدرت ديگران،مي‌شنود نه با گوش،مي‌بيند نه با چشم و به همين ترتيب[5] .
  • توحيد مراتب و اقسام دارد : توحيد ذاتي، توحيد صفاتي، توحيد افعالي، توحيد عبادي[6]  .
  • حكمت اينكه خداي متعال به توسل (به اهل بيت(س)) امر كرده اين است كه مقام والاي بندگان شايسته را معرفي كند و ديگران را به عبادت و اطاعتي كه موجب رسيدن آنان به چنين مقامي شده است تشويق نمايد و از اينكه كساني به عبادتهاي خودشان مغرور شوند جلوگيري كند[7].    

در باب تزكيه (خودسازي)[8]

  • قرآن با آيات، ثابت مي‌كند و انسان را به اين علم مي‌رساند كه زندگي باهدف است و هدف رشد انسان است، فلاح انسان است و انسان برسد به جايگاهي كه خداوند براي آن آفريده شده است و آن هم بهشت جاوداني است.
  • انسان بايد مقدرات الهي را بداند، حلال و حرامش را و...، راهنمايي‌هاي پيامبران كه در خط خدايند.
  • به خداوند با عظمت مي‌گوييم: ما به تو بندگي مي‌كنيم تو خداي مائي، تو معبود مائي .
  • شكوفايي انسان در اعتقاد به توحيد است، قولوا لااله‌الاالله تفلحوا، انسان كه به اين علم رسيد خدا در نظرش عظيم و غيرخدا هر چه باشد، حقير و كوچك مي‌شود يعني دنيا با تمام زيبايي هايش در نظر يك مسلمان كوچك و حقير است. اگر ديگران دارند او ناراحت نمي‌شود حسد نمي‌كند و اگر خود دارد حريص نيست و بخل نمي‌ورزد و خصوصيتهاي خوب و زيباي ديگر كه همان شكوفايي است بعبارت ديگر تزكيه‌ي انسان است كه كليد بهشت است بهشت سرتاسري[9] .

آري اسلام با تعليماتش با مقررات روزمره‌اش، نماز، زكوه، حج، جهاد و... حتي كساني را كه سواد خواندن و نوشتن هم ندارند نيز به اين مقام مي‌رساند دنيا و زيبائيهاي آن اگر در چشمها صغير و ناچيز باشد ديگر جايي براي حرص، بخل و حسد و ديگر حالات رذل جهنمي باقي نمي‌ماند و زندگي بهشت گونه مي‌گردد پيامبر اكرم (ص) فرمود : هركس به فقرش صبر كند روز قيامت با من خواهد بود.

  • آري شخص مسلمان در هر حال بنده خداست و داشتن و نداشتن پيش او سواء (يكسان) است، او داراي نفس مطمئنه است كه بهرحال رضايت دارد و خدا هم از او راضي است، او در هرحال و درهر حادثه بخدا رجوع مي‌كند، خداي كه «لَهُ ما في‌السماوات والارض و ما بينهماوما... آيه6 طه» او همواره مخاطب آيه: «يا اَيَتُهاالنَّفسُ المُطمئِنّه ارجعي‌الي‌ربك راضيّهً‌مرضيه فَادخلي‌في‌عبادي‌وَادخُلي جنتي» است . (‌ سوره فجر27 الي30 ) او قبل از بهشت موعود، در دنيا هم در باغستانها (حالات بهشتي دارد) و مشمول آيه 54و55 سوره قَمر مي‌باشد،«إنَّ المُتقين في جنّات وَ نَهرفي مَقعد صدقٍ عند مليكٍ مقتدر» ترجمه: بي‌گمان متقيان در باغستانها و نهرها هستند در مقام ومنزلت صدق، نزد فرمانرواي مقتدر .                         
  •     رضا قارزی

1) جلسات و آثار حضرت آيت الله فاطمي دام ظله

2) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 125 ، اخبار و روايات نقل شده از اهل بيت در اين مسائل بسيار زياد است .

3) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 129

[3])بحارالانوار ، ج 2 ، ص 94

[4]) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 92

[5])‌شيعه در اسلام ، علامه سيد محمد حسين طباطبائي ، بخش سوم

[6])‌طهارت روح برگرفته از آثار علامه شهيدمطهري

[7]كتاب اصول عقايد آيت الله مصباح يزدي

[8]برگرفته از جلسات اصول عقايد و تفسير آيت الله فاطمي

[9]جزاء من تزكي/ طه 76

 

در ادامه مطلب با ترجمه به 10 ده زبان دنبال کنید:

ترجمه عربی:

بسم الله الرحمن الرحیم

أصول العقيدة الإسلامية: 1- التوحيدالتوحيد (العقيدة ، الإيمان ، التمركز حول الله) ، أساس ومبدأ المعتقدات الإسلامية

(مأخوذة من اجتماعات وأعمال آية الله فاطمي رحمه الله).

التوحيد هو أن خالق السماوات والأرض وما بينهما هو الإله الواحد ، ليس فقط الخليقة ، ولكن أيضًا العناية الإلهية لذلك الإله.

- الخطوة الأولى في طريق التدين وعبادة الله هي معرفة الله ومعرفة أساس معرفته وحدها.

- لذة عبادة الله وعبادته هي أفضل وأسمى مكانة.

- التوحيد: أيا كان ، فهو إنسان لا عمل له إلا بإذنه. التوحيد هو نفس سورة قال الله أحد.

- التوحيد يعني أن الأشياء لله ، وعبادته ، ولهذا خُلقنا. "نحن من خلق الجن والبشر ، الأحباش". عندما جاء الإنسان إلى هذا الخط ، كان التفسير هو نفس الصراط المستقيم.

- الله ليس ببعيد عن الإنسان ولكن هؤلاء هم بعيدين عن الله وبعيدين عن الله سببه هواء الروح (الغطرسة والجشع والغيرة ... إلخ). عرفوا الله وطاعته.

- يزدهر الإنسان في التوحيد ، والتوحيد يؤسس الإنسان ويزده.

الله مع كل جسيمات الكون وليس بعيدًا عن جسيم واحد. إنه مع كل جسيم ، ليس بطريقة مختلطة ، وبعيدًا عن كل شيء ، ليس بعيدًا. لا يوجد شيء مثله ، لكنه الرائي والمستمع ، يعرف ألمنا ويفهم احتياجاتنا. ونحن في حضرته.

- أسمى درجات الشكر لله "فناء الله" ، أي أن الله قد وهبنا كل شيء ، فكل شيء في طريقه له ، وتذوب في الله وتصل إلى لقاء الله هي عبادة الله. كلما كسر الإنسان نفسه أمام الله ، اقترب منه أكثر. ويذكر الله دور الإنسان في القرآن ، ومن قرأ القرآن وجد طريق الإنسان. فإذا لم يكن الأمر كذلك ، فهو سقوط الفقير ، فعندما يذكر الإنسان الله بطريقة عظيمة ، غير الله (المال ، السيارة ، الشهوة ، إلخ) يصغر في عينيه ، يصبح العالم صغيراً في عينيه ، وفي عينيه الله أكبر ، هذه هي الجنة. وشروط الجنة ، جنة الدنيا الموعودة قبل الجنة الأبدية ، ولكن إذا نسي الإنسان الله ، فإن حجاب الكفر يثخن ويثخن نفس الرجل الذكي حجاب كفره حتى لا يعود يرى الله ، وعندما يصل إلى هذه الحالة لا فرق بين الإنذار وعدم الإنذار. ليس عنده ، وعندما يغضب الإنسان لم يعد له السلطان ، "لقد سمع الله قلوبهم وعلى أعينهم وعيونهم وعذابهم العظيم".

إن الله صبور كأنه لا يعلم ويغفر كأنه لم يره ويستر كأنه غير متمرد ولا يتسرع في معاقبته من رحمته ومغفرته وصبره.

- الله أسمى وأعلى من الذين يصفونه بالصفات التي ينسبها إليه ، وأن الذين يصفونه بقدر أنفسهم وليس بعظمته ومجده ، فإن الله أسمى ممن يصفونه. لكي نفهمه فإن الله غني بعباده ، ولا يحتاج إلى عبادة عباده ، بل على الإنسان أن يقوم بواجبه ، ويجب أن تكون حياتنا حياة محمد ومحمد صلى الله عليه وآله وسلم.

بعض الروايات عن التوحيد

يقول الإمام السادس ع: "لله كيان ثابت وعلمه هو نفسه وهو غير معلوم وسماعه هو نفسه وهو غير مسموع وبصره هو نفسه وهو غير رائي وقوته هو نفسه. لم يكن ممكنا 2 [1] ».

يقول الأئمة الخامس والسادس والسابع والثامن: "الله تعالى نور لا يختلط بالظلمة وهو علم لا جهل فيه حياة لا موت فيها" [2].

يقول الإمام الثامن ع: "للناس ثلاث ديانات في صفاتهم: من يثبت الصفات إلى الله بتشبيهها بالآخرين ، والبعض ينكر الصفات ، والطريقة الثالثة هي حقيقة الحق ، وهو إثبات الصفات بإنكار الشبه بالآخرين". ».

قال الإمام السادس ع: "الله تعالى لا يبرره الزمان والمكان والحركة والسكون ، بل هو خالق الزمان والمكان والحركة والسكون". [4]

بعض النقاط في التوحيد:

 إن جوهر الله لانهائي ولانهائي. وهذه الكماليات ، التي تم إثباتها له في شكل (شكل وعنوان) الصفات ، هي في الواقع نفس الجوهر كما هي نفسها ، والتناقض بين الجوهر والصفات وكذلك بين الصفات نفسها فقط في إنه مفهوم وهو في الواقع ليس جزءًا من وحدة لا تتجزأ ، ولمنع هذا الخطأ الجائر (التهديد بوصف إنكار مبدأ الكمال) ، يحافظ الإسلام على عقيدة أتباعه بين الإنكار ويؤكد ويوجههم للاعتقاد بأن: الله لديه معرفة ، ليس مثل معرفة الآخرين ، لديه قوة لا تشبه قوة الآخرين ، لا يسمع بالأذن ولا بالعين ، وما إلى ذلك. [5]

التوحيد له مستويات وأنواع: التوحيد الجوهري ، التوحيد المنسوب ، التوحيد اللفظي ، التوحيد التعبدي [6].

إن الحكمة التي أوصى الله تعالى أن يناشدها أهل البيت (عليه السلام) هي التعريف بالمكانة الرفيعة للخدام المستحقين وتشجيع الآخرين على العبادة والطاعة ، الأمر الذي جعلهم يصلون إلى هذه المكانة وأن يتعبد بعض الناس. يمنعون أنفسهم من التكبر [7].

يبرهن القرآن بالآيات ويقود الإنسان إلى معرفة أن الحياة هادفة وأن هدف النمو البشري هو رفاه الإنسان ويصل الإنسان إلى المكان الذي خلق الله من أجله وهو الجنة الأبدية.

1) أعمال حضرة آية الله فاطمي رحمه الله

2) بهارالانفار ج 2 ص 125 ، كثرة الأخبار والروايات عن أهل البيت في هذه الأمور.

[3]) Baharalanvar، vol. 2، p. 94

[4]) Baharalanvar، vol. 2، p. 92

[5] ‌ الشيعة في الإسلام ، العلامة السيد محمد حسين طباطبائي

[6]) نقاء الروح مأخوذ من أعمال العلامة الشهيد مطهري

7 اصول عقايد آيت الله مصباح يزدي

رضاقارزی

 

 

ترجمه انگلیسی

in the name of God

 

Principles of Islamic beliefs: 1- Monotheism

Monotheism (theology, theism, God-centeredness), the basis and the first principle of Islamic beliefs

(Taken from the meetings and works of Ayatollah Fatemi, may God have mercy on him)

Monotheism is that the Creator of the heavens and the earth and what is between them is the one God, not only creation, but also the plan of God. All things, all events, whether personal or social, are all under the supervision of God and by the will of God.

- The first step in the path of religiosity and worship of God is to know God and to know the basis of knowing Him alone.

- The pleasure of serving God and His worship is the best and highest position.

- Monotheism means that whatever it is, he is a person who has no work except with his permission. Tawhid is the same as Surah Qalahullah Ahad.

- Monotheism means that things are for God, for His servitude, which is why we are created. "We are the creation of the jinn and mankind, the Abyssinians."

- God is not far from man, but these are the people who are far from God and are far from God, the cause of which is the air of the soul (arrogance, greed, jealousy, etc.) Man They knew God and moved in obedience to it.

- Man is flourishing in monotheism. Monotheism establishes and flourishes man.

God is with all the particles of the universe and is not far from one particle. He is with every particle, not in a mixed way, and apart from everything, not far away. There is nothing like him, but he is the seer and the hearer, he knows our pain and understands our needs. And we are in his presence.

- The highest level of gratitude to God is "annihilation of God", meaning that God has given us everything, so everything is in His way for him, and to melt in God and reach the meeting of God is the worship of God. The more man breaks himself before God, the closer he gets to God. God states the role of man in the Qur'an and whoever reads the Qur'an finds the way of man. So if this is not the case, then it is the downfall of the poor. When man mentions God in a great way, other than God (money, car, lust, etc.) becomes small in his eyes, the world becomes small in his eyes, and in his eyes God is great, this is paradise. And the conditions of paradise, the promised paradise of the world before the eternal paradise, but if man forgets God, the veil of disbelief becomes thicker, and the same intelligent man thickens the veils of his infidelity so that he can no longer see God. He does not have it, and when a person becomes angry, he no longer has the authority, "God Almighty has overheard their hearts, and over their eyes, their eyes, and their great torment."

God is patient as if he does not know and forgives as if he has not seen and covers as if he is not rebellious and does not rush to punish him in terms of his mercy and forgiveness and patience.

God is higher and higher than those who describe Him with the attributes that He describes, and it is only that those who describe Him are as much as themselves and not as much as His greatness and glory. God is higher than those who describe Him. To understand him, God is rich in His servants, He does not need the worship of His servants, but man is obliged to do his duty, our life should be the life of Muhammad and Muhammad, peace be upon him and his family.

A few narrations about monotheism

The sixth Imam (as) says: “God has a fixed existence and His knowledge is Himself while it was not known and His hearing is Himself while it was not audible and His sight was Himself while He was not a seer and His power was Himself while It was not possible 2 [1] ».

The fifth, sixth, seventh and eighth Imams (as) say: "God Almighty is a light that is not mixed with darkness and is a science in which there is no ignorance and there is a life in which death is not." [2]

The eighth Imam (as) says: "People have three religions in their attributes: some prove the attributes to God by likening them to others and some deny the attributes. The third way is the truth of the truth and that is proving the attributes by denying the likeness to others." ».

The sixth Imam (as) said: "God Almighty is not justified by time and place and movement and transfer and stillness, but He is the creator of time and place and movement and stillness." [4]

A few points in Tawhid:

 The essence of God is infinite and infinite. These perfections, which are proved to him in the form (form and title) of attributes, are in fact the same essence as well as the same, and the contradiction that is seen between essence and attributes as well as among the attributes themselves is only in the stage. It is a concept and in fact it is not part of an indivisible unit. In order to prevent this unjust mistake (threats by describing the denial of the principle of perfection), Islam keeps the belief of its followers among the denial and confirms and instructs them to believe that: God has knowledge, not like the knowledge of others, he has power not like the power of others, he hears neither with the ear, nor with the eye, and so on. [5]

Monotheism has levels and types: intrinsic monotheism, attributive monotheism, verbal monotheism, devotional monotheism [6].

The wisdom that God Almighty has commanded to appeal to the Ahl al-Bayt (PBUH) is to introduce the high position of worthy servants and to encourage others to worship and obey that has led them to reach such a position and that some people to worship Prevent themselves from being arrogant [7].

The Qur'an proves with verses and leads man to the knowledge that life is purposeful and the goal of human growth is human well-being and man reaches the place for which God was created and which is eternal paradise.

1) The works of Hazrat Ayatollah Fatemi, may God have mercy on him

2) Baharalanvar, vol. 2, p. 125, the news and narrations narrated from Ahl al-Bayt are very much in these matters.

[3]) Baharalanvar, vol. 2, p. 94

[4]) Baharalanvar, vol. 2, p. 92

[5] ‌ Shiites in Islam, Allama Sayyid Muhammad Hussein Tabatabai

[6]) ‌ Purity of the soul taken from the works of Allameh Shahid Motahari

 

ترجمه اسپانیایی

 

n el nombre de Dios

ادامه نوشته

کتاب قرآن درس انسان

کتاب قرآن درس انسان

(تفسیر سوره و بررسی چند موضوع روزدر قرآن ،برگرفته از جلسات و آثار حضرت آیت آلله سید جواد سید فاطمی رحمه الله علیه)

تهیه:رضاقارزی

پیرامون تفسیر سوره البَلَد:

سوره مبارکه البلد- سوره 90 دارای 20 آیه است .

این سوره مبارکه در رنج و زحمت بودن انسان را که یکی از شعبه های حرص و آز اوست موضوع قرار داده سپس راه خلاصی از این رنج و تعب را که عامل مهم بدبختی و جهنمی بودن اوست ارائه می دهد، در اول سوره دو موضوع بسیار مبارک را مورد قسم قرار داده و به عامل مهم رنج و تعب انسان را که همانا شهرنشینی و توالد و تناسل اوست اشاره می کند «بِسمِ الله الرَحمنِ الرَحیم، لااُقسِمُ بِهذا البَلَد، وَ أنتَ حِلٌّ بِهذا البَلَد، وَ والِدِ و ما ولَد 4 » سپس مقسم علیه یعنی چیزی را که قسم را برای آن یاد می کند می آورد«لَقَد خَلَقنا الاِنسانَ فی کَبَد 5» همانا ما انسان را در زحمت آفریده ایم، تعبیر لَقَد خَلَقنا الانِسان، این را می رساند که تا انسان انسان است و هنوز دست تربیت و هدایت الهیه به او نرسیده و مومن نشده است در رنج و زحمت خواهد بود، و این یکی از شاخصه های انسان است که شخصیت او را تشکیل می دهد، همچنانکه درباره عجله کردن که شاخصه دیگر اوست می فرماید : «خُلِقَ الاِنسانَ مِن عَجلٍ 37- سوره انبیاء» یا درباره حرص و آز می فرماید : «إنَّ الاِنسانَ خُلِقَ هَلَوعاً، آیه 19- سوره معارج» یعنی انسان حریص و آزمند است مگر اینکه در خط بندگی خداوند تبارک و تعالی درآید، و درهمین معنی است:«اِنّ الاِنسانَ لَفی خُسر اِلّا الذینَ امنوُا... سوره والعصر».

در سه آیه بعدی آثار شوم این خصیصه را بیان می کند : او آنچنان در راه ارضاء حرص و آز خود پیش می رود و گمان دارد کسی به او خط و اندازه قرار نداده و حدّ و مرزی برای او نیست (اَیَحسَبُ اَن لَن یَقدِرَ عَلَیهِ اَحَد 5 ) پیوسته ادعاها و شعارهای راست و دروغ دارد، زحمت کشیده ام، پولها خرج کرده ام، آنچنانکه گویا کسی او را ندیده و اعمالش را زیر نظر ندارد(یَقُول اَهلکتُ مالاً لُبُداً، اَیَحسُبُ اَن لَم یَرَهُ اَحَد) این چنین انسان در رنج و تعب است و زندگی را هم به خود و هم به دیگران تنگ و ناگوار می نماید مگر اینکه مومن باشد چه با ایمان می تواند از این بلیه خلاص شود.

خوشبختانه وسیله کسب ایمان را هم خود دارد اگر بخواهد آن نعمتهای چشم و زبان و سایر عوامل آگاهی است که در آیات سه گانه 8-9-10 : اَلَم نَجعَل لَهُ عَینَینِ، ولِساناً و شَفَتیَن، و هَدَیناُ النَجَّدَینٍ آمده- این اعضاء نموداری از تکامل و اختیار انسان، و قراردادهای تکوینی باریتعالی «اَلَم نجعل .... ) است تا آدمی باختیار خود آنها را بکار برد، بنگرد، بیندیشد، بگوید، بپرسد و با اسرار جهان و دریافتهای دیگران آشنا شود، و هدفها و قوانین حیات را دریابد و بالاخره در صراط مستقیم و خط اعتدال قرار گیرد تا دشواریها برایش آسان شود و از رنجها و سختیها برهد.

ولی او با توجه به این وسایل آگاهی و نعمتهایی که پروردگارش در اختیار گذاشته همچنان در اسارت خود پیش می رود و حاضر نشده است از هواهای نفس خود دست بردارد. و وارد میدان بندگی پروردگار خود شود در سوره مبارکه تکاثر»سوره 102» آنجا که افزون طلبی انسان رامورد انتقاد قرار میدهد می فرماید : شما اگر یقین به قیامت داشتید اینکار را نمی کردید(وَ بِالاخَرهِ هُم یُوقِنُون – آیه چهار- سوره بقره) آن روز که جهنم را می بینید از نعمتها سوال می شوید که با داشتن آنهمه وسایل هدایت چرا بی اعتناد شدید و به این روز سیاه افتادید.(ثُمِّ لََرونّها عینَ الیَقین ثم لَتُسُئلَنّ یومئذٍ عن النعیم 8)

• آری مبارزه با هواهای نفس آنچنان سهل و آسان هم نیست، این راه سختی ها دارد همچنانکه گذرگاههای پرپیچ و خم در سینه کوه سختی ها دارد همه کس متحمل نمی شود(فَلا اِقتَحَمَ العَقَبه 11) و چه دانی تو که آن گردنه(عقبه) چیست(وَما اَدریکَ ما العَقَبَه 12) این گونه سوال«و ما اَدریکَ» که در قرآن مکرر آمده :

« وَ ما اَدریکَ ما لیلَهُ القَدر ... وَ ما اَدریکَ ما الحاقَه- وَما اَدریکَ ما عِلیّون- راجع به حقایق و واقعیاتی است که کنه آنها برتر از اندیشه و درک مخاطب است، قرآن پس از القاء اینگونه استفهامها جوابهایی از زمان و حوادث و لوازم آن را بیان می دارد. در این آیه نیز فَکُّ رَقَبه از آثار و لوازم عقبه مورد استفهام است، مبارزه با نفس تا دست یافتن به تزکیه نفس با در نظر گرفتن عمق غرائز و احساسهای بشری که بجز پروردگار کسی نمی تواند ابعاد آنها را ارزیابی کند قابل درک برای همه نیست عجیب است که حتی معصومین علیه السلام، هم از آتش این غرائز بخدا پناهنده شده اند راوی گفت : امام صادق علیه السلام را در مکه دیدم در حال طواف ذکرش فقط اینست الهی قِنی شَحِّ نَفسی (خداوندا مرا از حرص و بخل نفسم خلاص کن ) اشاره به این آیه کریمه 9 سوره الحشر و آیه 16 سوره التّغابن یعنی شکوفائی و رستکاری نصیب کسی است که از حرص و بخل نفسش مصون باشد . (فَاتّقواللهَ ما استَطَعتُم وَ اسمَعُوا واَطیعوا وَ اَنفِقُوا اخیراً لِاَنفُسِکُم وَمن یُوفَ شَحَّ نَفسِهِ فَاولئکَ هُمُ المفلِحون).

حضرت سجاد علیه السلام در مناجاتش : الهی اِلَیکَ اَشکُوا نَفساً بِالّسُوِء اَمّاره تا آنجا که از بیقراری نفس شکایت می کند : اِن مَسَّها الشَّرُ تُجزَع واِن مَسّها الخَیرُ تَمنَع- اشاره به آیه 19 سوره معارج : خُلِقَ الاِنسانُ هَلوُعاً، اِذا مَسَّهُ الشَرّ جَزوُعاً وَ اِدامَسَّه الخَیرَ مَنوُعاً، است.

علی علیه السلام وقتی به درب مسجد می رسید پاها را جفت می کرد و مناجات کوتاهی نموده رهائی خود را از آتشهای نفس تقاضا می نمود :(یَسئَلهَ مَن فی السَماواتِ وَ الَارض کُلَّ یومٍ هُوَ فی شَأن اَللهُمُ وَلیَکَن مِن شَانُ حاجَتی وَهَیِ عِتقُ رَقَبَتی مِنَ النّاروَان تُقبِل عَلّیَ بِوجهِکَ الکریم)

• انسانها اسیر همین غرائز و احساسها هستند و هر یک از آنها شعله آتشینی است که او را می سوزاند و در عذاب می دارد.

انسان در آتش است

از امام صادق است که فرمود «الناس ممالیک النار» مردم اسیر آتشند مگر شیعیان ما که از آتش آزادند، بلی فقط تبعیت از انبیاء و بندگی خدا است که انسان را از بندگی غیر خدا آزاد می کند آیات 13 به بعد متضمن این معنی است«اَو اِطعام فی یَومٍ ذی مَسغُبَه ، یَتیماً ذا مَقرَبَهٍ اَومسکیناً ذا متربهٍ » طعام دادن در روز گرسنگی، به یتیمی از خویشاوندان یا فقیر خاک نشین)، - اداء نماز از شرک و کبر پاک می کند(اِنّ الصَلوهَ تَنهی عَنِ الفَحشاءِ وَالمنکر- آیه 45 فاطر)انفاق، صدقات، زکوه از حب دنیا که رأس کل خطیئه است پاک می کند .

در آیه 103 توبه چنین است : از اموال آنها صدقه ای بگیر تا بوسیله آن آنها را پاک سازی و پرورش دهی خُذمِن اَموالِهِم صَدقَهَ نُطّهُرهُم و تَزکیهم بِها ... آیه 104 توبه) بطور کلی اتفاق بهر معنی زکوه ، خمس، صدقات، حتی طعام دادن، میهمانی دادن این اثر را دارد.

رسول خدا (ص) در خطبه آخر جمعه شعبان درباره افطاری دادن توصیه می فرمود کسانی عرض کردند ما همه قادر به افطاری دادن نیستیم. حضرت فرمود:(اِتَقّوا النارَ وَ لَوبَشقِّ تَمرَهٍ ) از آتش خود را بپائید ولو با نصف خرما باشد. یعنی فقیری که مالک پنج و شش عدد خرما بیش نیست آنهم اگر نصف خرما را بدهد از حب دنبایش کاسته می شود و بهمان اندازه از آتش حرص و از مصون می گردد.

انبیاء علیهم السلام سروکار با انسان دارند که هدایتش کنند پیغمبر ما هم که آخرین آنهاست نیز سروکارش با انسان است، انسانی که دارای این خصوصیات است که قرآن شمرده :انسان هلوع آفریده شده است :(اِنَّ الاِنسانَ خُلِقَ هَلُوعاً …) به یقین انسان بی ثبات و بی قرار است چون شَرّی به او رسد نالان شود و چون خیری به او رسد خود را می گیرد مگر نماز خوانان، - (اذا مَسه الشر جَزوعاً ، وَ اِذا مَسّه الخَیر مَنوعاً ، اِلا المُصلّینِ، آیات 19، 20 معارج).

در سوره فجر آیات 15 و 16 : اما انسان هنگامیکه پروردگارش او را برای آزمایش، اکرام می کند و نعمت می بخشد مغرور می شود و می گوید پروردگارم مرا گرامی داشته است، و اما هنگامی که برای امتحان روزیش را برای او تنگ می گیرد مأیوسانه می گوید پروردگارم مرا خوار کرده است، نه، - چنان نیست که شما می پندارید، فَامّا الاِنسانُ اِذا ما اِئتلاهُ رَبُّهُ فَاکرَمَهُ وَ نَّعَمهُ فَیَقولُ رَبِّ اَکرَمَنِ،- وَ اَمّا اِذا ما اِبتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزقَهُ فَیَقُولُ رَبِّ اَهانَنِ، کَلا)، آری انسان همواره با عوارض ناگوار داشتن یا نداشتن، دست به گریبان است.

• انسان حریص است، انسان بخیل است در این خصوص آیه 100 سوره اِسراء چنین آمده : بگو اگر شما مالک خزینه های رحمت پروردگار من بودید در این صورت نیز امساک می کردید مبادا انفاق مایه تنگدستی شما شود و انسان تنگ نظر است(قُل لَوانتم تَملِکُونَ خَزائِنَ رَحمَهِ رَبّی اِذا لامسکتُم خَشیهَ الاِنفاق و کانَ الاِنسان قتوراً )، و بموازات این حرص ژرف، و عمیق حسد حاسد است(وَ مِن شَرّ حاسِدٍ اِذا حَسَد 5 سوره فلق). اگر دیگران داشته باشند و او نداشته باشد، حسود نه تنها تا کشتن محسود پیش می رود و فرمان «اُقتُلُوا یوسُفَ»آیه 9 سوره یوسف، - صادر می کند، از آن بالاتر نابودی خود از خدا می خواهد تا از آتش حسد برهد، در آیه 32 انفال از بدخواهان رسول خدا چنین آورده : و هنگامی که گفتند پروردگارا این حق است و از طرف تو است بارانی از سنگ بر ما از آسمان فرود آر، یا عذابی دردناک بر ما بفرست: (اللهُم اِنّ کانَ هذا هوالحق مِن عِندک فامطِر عَلَینا حجازَه مِنَ السماءِ اَوِ ائتِنا بِعذابٍ اَلیم)

• درباره عمق کینه و عداوتی که در برخوردها پیدا می کند در آیات 62 و 63 سوره انفال آنجا که یاری و نصرت خود را به پیغمبرش خاطرنشان می فرماید چنین می گوید :

اگر بخواهند درباره صدمات تو خدعه کنند خدا برای تو کافیست که تو را با یاری خود و مومنان تقویت کرده، و دلهای آنان را با هم الفت داد، اگر تمام آنچه را روی زمین است صرف می کردی که میان دلهای آنان الفت دهی، نمی توانستی، ولی خداوند در میان آنها الفت ایجاد کرد، او توانا و حکیم است.

• ثُمَّ کانَ مِنَ الَذین امنوُا و اتواصوا بالصبر و تو اصوا بالرحمه

(17) عطف به فلا اِتَحَمَ العَقَبَه است . یعنی بس از عبور از عقبه که همان فکّ رقبه و اطعام به ایتام و مساکین است باید توام با ایمان به خدا و وعدهای خدا باشد و تقرب و رضای او هدف باشد تا اعمال و انعامها عاری از ریا و شرک وحتی عالی از توقع شکرگزاری فقیر باشد. «فاتِ ذَی القربی حَقَه وَ المِسکینَ وَابنِ السَبیل ذلِکَ خَیرٌلِلَذینَ یُریدونَ وَجهِ اللهِ وَاولئکَ هم المفلحون 38 روم »

و پس از ایمان فردی ارتباط با هم لازم است تا پایه اجماع مومن شکل گیرد. در آیه 200 آل عمران است : یا اَیُّها الذینَ امنوا اِصبِروُا وَ صابِروُا وَ رابِطُوا وَاَتَّقوُا الله لَعَلَّکُم تُفلِحون) و همدیگر را توصیه به صبر و مرحمه نمایند،- گذشت از خود برای رفاه دیگران مخالف با هواها و کششهای نفسانی است لذا باید هشیار بوده و مددکار یکدیگر، در برابر انگیزه های فردی و بی مهریها به شکیبائی و رحمت توصیه کرد و از همدیگر پذیرا بود تا پیوسته این دو خوی عالی که صبر و رحمت است بیدار و فعال بماند، «مُحَمَّد رَسولَ الله وَاَلَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الکفارُ رُحماءِ بینهم ... آیه 29 فتح »

در چنین اجتماعی همت ها برانگیخته شود و برکات از هر سو رو می کند(اولئکَ اَصحابُ المَیمَنه) و اهل بهشتند، بهشت سرتاسری، (وَاَلذینَ کفَروُا بِایاتِنا هُم اَصحابُ المَشئَمِه19 عَلیهم نارٌ موصَدَه 20) در قرآن متجاوز از هفتاد مورد تابلوهائی از بهشت و جهنم ترسیده نموده است و جالب اینکه تکراری نیست و در هر مورد به نحو خاصی مطلب را آنچنانکه هست رسانده، در این سوره مبارکه نیز پس از بیان و ترسیم مشخصات اهل بهشت و خلاصه نمودن آن مشخصات با جمله «اولئکَ اَصحابُ المَیمَنه» به حکم مقابله تابلوی اهل جهنم را ترسیم می نماید با آیه 19 و 20 : و کسانیکه به آیات ما کافر شدند آنان افرادی شومند، بقرینه پیوستگی و تقابل آیات چنین توضیح می شود کسانیکه به آیات هدایتی و قدرت ادراک و بیان «عَینین و لسانا و شفتین و هدیناه النجدین» ما بی اعتناد شدند و از اقتحام در عقبه تکلیف روی گرداندند و به آزاد کردن گردنها و اطعام نپرداختند و به اجتماع ایمانی نپیوستند و همدیگر را بصبر و رحمت توصیه ننمودند همین ها اصحاب شوم«مشئمه » هستند اینان وجودشان شوم و ملازم با شئامت است و با استکبار و تکروی روزنه تابش نور حیات و دریچه نسیم رحمت را بر روی خود و دیگران بسته اند، آتش فراگیر و دربسته را برای خود و جمع فراهم ساخته اند«عَلَیهِم نارٌ موصَدَه». در حدیثی از امام صادق(ع) می خوانیم کسی که در نماز واجب سوره «لااُقسِمُ بِهذا البَلَد» را بخواند در دنیا از صالحان شناخته خواهد شد و در آخرت از کسانی شناخته می شود که در درگاه خداوند مقام و منزلتی دارد و از دوستان پیامبران و شهدا و صالحان خواهد بود.

• تفسیر سوره مبارکه الشمس از کتاب انسان و درس نوشته آن مفسر عظیم الشأن :

بسم الله الرحمن الرحیم وله الحمد و صلی الله علی سیدنا محمد و آله

پیرامون سوره مبارکه الشمس- 15 آیه دارد و ردیف شماره 91 قرآن است .

اول سوره به ارکان دوازده گانه هستی قسم یاد می کند که : پیروزی، رستگاری، و همچنین خسران و سرخوردگی در بشریت حق است، رستگاری کسی که خود را تزکیه کرد و خسران کسی که خود را آلوده نمود.

بسم الله الرحمن الرحیم بنام خداوند بخشنده بخشایشگر

والشمس و ضحیها(1) به خورشید و گسترش نور آن سوگند(1) والقَمر اِذا تلیها(2) و به ماه هنگامی که پی آن در آید و النهار اِذا جلّها (3) و به روز هنگامی که صفحه زمین را روشن سازد(خورشید را ظاهر سازد)

وَ اللَیل اِذا یغشاها (4) و به شب آن هنگام که زمین را بپوشاند (آفتاب را پوشاند)

وَ السِّماءِ وَ ما بَنیها (5) و قسم به آسمان و آنچه آن را بنا کرده

وَ الارضِ ما طَحیها (6) و به زمین و آنچه آن را گسترانده

وَنَفس وَ ما سَوّیها(7) و قسم بجان آدمی و به آنچه آنرا منظم ساخته

فَاَلهَمهاً فُجُورَها وَ تقویها(8) سپس فجور و تقوی(شر و خیرش) را به او الهام کرده است.

قَد اَفلَحَ مَن زَکیّها(9) که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده رستگار شده وَ قَدخابَ مَن دَستّها(10) و آنکس که خویش را با گناه آلوده ساخته و در پستی نگه داشته محروم شده است .

• خورشید کلید آسمان شناسیست : خیلی ساده و همه فهم است وقتی آفتاب بچهار یک آسمان می رسد ساعت 9 و چون بالای سر قرار می گیرد ساعت 12 و بچهار یک غرب آسمان که می رسد ساعت 15 را اعلام می کند .

با غروب آفتاب ستاره ها آرام آرام ظاهر می شوند . اینجا کمی دقت لازم است . ستاره هائی که در خط سیر آفتاب قرار دارند کار آفتاب می کنند . یعنی وقتی بچهار یک آسمان می رسد سه ساعت از شب رفته و چون به بالا می رسد نصف شب است و در چهار یک غرب وقت سحر است البته باید ستاره ای انتخاب شود که شب طلوع و غروب دارد.

در اینجا حدیثی از حضرت صادق(ع) آمده از آنحضرت پرسیدند نصف شب را چگونه تشخیص دهیم، فرمود آندسته ستاره ها که شب طلوع وغروب دارند، هرگاه به خط نصف النهار(بالاسر) رسیدند نصف شب است.

آسمان در هر سه ساعت نقش عوض می کند : آشنا شدن با دو سه ستاره در خط سیر آفتاب و چند ستاره اطراف بیننده را بحقیقت فوق راهنمائی می کند .

فلاح : رستن از بند و گرفتاری(آتش درونی)و دست یافتن مقصوداست.

تزکیه : پاک نمودن و رشددادن

خیبه : ناامیدی و نرسیدن بمطلوب است .

تدسیه در مقابل تزکیه : آلوده کردن و خاموش داشتن استعدادها و مواهب آن است .

و تلویحاً اشاره بمقدمیت همه موجودات و اینکه دستگاه عظیم آفرینش برای بکمال رسیدن انسان است که با تزکیه و بندگی خدا تحقق پیدا می کند(قَد اَفلحَ مَن ذِکّیها، 9 ) در حدیث آمده : خَلقتُ الاَشیاء لِاَجلِک وَ خَلَقتَکَ لِاَجلی، - نظیر قسمت مهم آیات قرآن در این زمینه : و سَخِّر لَکُم الشَمسَ والقَمَرَ دائبین وَ سَخِّرَ لَکمُ اللّیلَ وَ النَهار – 33 ابراهیم و خورشیده و ماه را به تسخیر شما در آورده و شب و روز را مسخر شما کرد.

اَلذی جَعلَ لَکم الارضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ اَنزَل مِنَ السَماء ماءَ فَاَحرَجَ بِهِ مِنَ الثَمراتِ رِزقاً لَکم فلا تجعلوا لِلهِ اَنداداً و انتم تعلمون – 22 بقره – آنکس که زمین را بستر شما و آسمان را همچون سقفی قرار داد و از آسمان آبی فرستاد و بوسیله آن میوه ها تا روزی شما باشد.

وَ الاَنعامَ خَلَقها لَکُ فیها دِفُ وَ منافِعُ وَمِنها تاکُلوُن، وَلَکُ فیها جمالُ حینَ تُریحونَ و حینَ تَشَرحُون- 6 نحل – چهارپایان را آفرید در حالیکه در آنها برای شما وسیله پوشش و منافع دیگری است و از گوشت آنها می خورید، و در آنها برای شما زینت و شکوه است . بهنگامی که آنها را به استراحت گاهشان باز می گردانید و هنگامی که به صحرا می فرستید.

وَاَلقی فی الرضِ رَواسِیَ اَن تَمیدَبِکم وَ النهاراً وُ سُبُلاً لعلّکُم تَهتَدون. وَعلاماتٍ وَ بِالنَجم هُم یهتصرون اَفَمن یخلق کَمِن لا یَخلُق افلا تَذکَرون، وَاِن تَعُدّوا نِعمَتَ اللهِ لا تُحصوا اِنّ الله لَغفُورُ رحیم- 18 نحل- و در زمین کوهها افکند تا لرزش آن را نسبت به شما بگیرد، و نهرها و راههائی ایجاد کرد تا هدایت شوید، و علاماتی قرار داد و بوسیله ستارگان هدایت می شوید، آیا کسی که می آفریند همچون کسی است که نمی آفریند؟ آیا متذکر نمی شوید، و اگر نعمتهای خدا را بشمارید هرگز نمی توانید آنها را احصاء کنید، خدا بخشنده و مهربان است.

در حدیث قدسی باین مضمون آمده : من با بندگانم طوری هستم که گوئی منم و او وزمین و آسمان، همه چیز برای او اما بندگانم با من بدجور تا می کنند، انگار همه خدای اوست غیر از من .

تزکیه : آزاد شدن انسان از اسارت خود بوسیله تعلیم و تربیت انبیاء است. از حرص و آز، بخل، حسد و سایر شعبه ها و خصلتهای مذمومه که هر یک شعله از آتش است که انسان را در عذاب می دارد و جهنم او را تشکیل می دهند.

نظام آموزشی قرآن و اسلام

قرآن کریم دستگاه و عظیم خلقت را مقدمه برای به کمال رسیدن انسان می داند که با تعلیم و تزکیه و در نهایت با بندگی خدا تحقق پیدا می کند واین همان است که در سوره زاریات بعبارت دیگر آمده : ما خَلَقتُ الجِنِّ وَ الاِنس اِلاّ لِیَعبُدوُنِ، ما اُریُدُ مِنهُم مِن رِزقٍ وَ ما اُریدُ اَن یُطعُمونِ، اِنِّ اللهَ هُوَ الرزاق ذُو القُوه اِلمَتین

انسان درباره نان و آب و مسکن مسئله ندارد با کمترین فعالیت طبق تقسیم پروردگار به نصیب خود می رسد (نَحنُ قسمنا بَینَهُم مَعیشتَهم فی الحَیوهِ الدُنیا-32 زخرف)

در این قسمت نیازی آنچنانی به درس و تعلیم و تعلم نیست . مشکل انسان فجور اوست، اینجاست که نیاز شدید به درس و تعلم دارد، انسان اسیر نفس است. انسان شکست خورده است، انسان در آتش است، آزادی انسان، پیروزی انسان و نجات انسان از آتش در پیروی از مکتب انبیاء است و تا تربیت انبیاء و بخصوص درس و تعلیم انبیاء دست انسان را نگرفته انسان در فجور و آتش خواهد بود.

اشارات قرآن قسمت مهم این کتاب کریم است : قرآن در خیلی جاها به اشاره سخن گفته در این سوره مبارکه که جلوانداختن فجور بر تقوی همین معنی را می رساند.(فَاَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقویها- 8 )

بعضاً در یک آیه حقایق زندگی انسان را از اول تا آخر ترسیم کرده است. در آیه 185 آل عمران دقت کنید : هر کسی چشنده مرگ است و شما پاداش خود را بطور کامل در روز قیامت خواهید گرفت کسی که از آتش درونی رهیده و از فجور و اسارت خود خلاص شود و در بهشت آید پیروز شده است و زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست .(کلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المَوتِ وَاثِما تُوفونَ اُجورَ کُم یَومَ القیمه فَمن رُحرحَ عَنِ النّارً وَ اُدخِلَ الجِّنه فَقَد فازَ وَ ما الحیوهُ الدُنیا اِلاّ مَتاعُ الغرور)

قرآن کریم و همچنین سایر مکاتیب آسمانی محکوم می کند کسانی را که تعلیم و تربیت و بطور خلاصه فعالیتهای خود را فقط برای رسیدن به دنیا و آب و نان قرار می دهند، متأسفانه امروز نظام آموزشی دنیا(شرق و غرب) در محور مادیات و علوم تجربی و نتیجهً آباد کردن دنیا را هدف قرار داده است.

اینک چند آیه که محکوم می کند :

در سوره مبارکه روم چنین آمده : آنان فقط ظاهری از دنیا را می دانند و از پایان کار و آخرت غافلند(یَعلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَیواه الدُنیا وَ هم عَنِ الاخِره غافِلونُ – 7 ) آیا آنان با خود نیندیشیدند که خداوند آسمانها و زمین و آنچه را میان آندوست جز بحق و برای زمان معینی نیافریده است. ولی بسیاری از مردم لقای پروردگارشان را منکرند(اَوَلَم یَتَفکّروُا فی اَنفُسِهِم ما خَلَقَ الله السّماوات و الارض وَ ما بینهما اِلا بِالحَق و اَجَلٍ مُسمّی و اِن کَثیراً مِنَ النّاسِ بلقاء رَبّهم لکافرون – 8 )

آیا در زمین(تاریخ) گردش نکردند تا به بینند عاقبت کسانیکه قبل از آنان بودند چگونه بود، آنها نیرومندتر از اینان بودند و زمین را برای زراعت و آبادی بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغشان آمدند. اما آنها انکار کردند و کیفر خود را دیدند، خداوند هرگز به آنان ستم نکرد آنها بخودشان ستم کردند.

(اَوَلَم یَسیروا فی الارضِ فَینظُر و اکیفَ کانَ عاقِبَهُ الذّین مِن قَبلِهم کانوا اَشّدَ مِنهُم قُوّهً و آثارُ و الارَضَ وَ عَمَروها اکثَرمّما عَمَروها وَ جائتهم رُسُلهُمَ بِالبیّناتِ فما کانَ اللهُ لِیَظلمَهُِم وَ لکنِ کانوا اَنفُسَهُم یَظلِموُن)، سپس سرانجام کسانیکه اعمال ناروا مرتکب شدند بجائی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را بمسخره گرفتند.(ثُمَ کانَ عاقَبَه الذینَ اَساوا السُوای اَن کَذِّبوا بِاآیاتَ اللهِ و کَانوابِها یَستَهزون- 10)

و در سوره مبارکه مومن آیات 21 و 22 : اَوَلَم یَسیرُوا فی الاَرضِ فَیَنظِروا کَیفَ کانَ عاقِبَهَ الذّینَ کانوا مِن قَبلِهِم کانوا اَشَدَّ مِنهُم قوهً وَ اثاراً فی الارِض فَاَخَذَ هُمُ اللهُ بِذُنوبِهمِ وَ ما کانَ لَهُ مِن الله ِ مِن واقٍ، ذلِکَ بانَّهُم کانَت تَاتیهِم رُسُلُهم بالبَیناتِ فَکفَروا فَاخذَهُم اللهُ انِّه قَوُّی شَدید العِقاب).

و در آیات آخر سوره مومن چنین است : اَفَلَم یُسیروا فی الارضِ فینطروُا کَیفَ کانَ عاقِبَهَ الذّینَ مِن قَبلِهِم، کانُوا اَکثَر مِنهُم وَ اَشّدَ قُوُهً و آثاراً فی الارض، فَما اَغنی عَنهُم ما کانوُا یَکسِبُون، - فَلمّا جائَتهُم رُسُلُهم بِالبَیّناتِ فَرِحُوا بِما عِندَهُم مِن العِلم وَ حاقَ بِهم ما کانُوا بِهِ یَستَهزون،- فَلَما رَاوا بأسَنا قالوا امَنّا بِاللهِ وَ کَفَرنا بِما کُنّا بِهِ مُشرکین،- فَلم یَکُ یَنفَعهُم ایمانُهُم لِّما رَاوُا باسَنا، سُنَّهَ اللهِ التّی قَد خَلَت فی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الکافِروُن- 85) و در سوره مبارکه هود آیه 16 : مَن کانَ یَریدُ الحیوه الدنیا و زینتها نُوَفّ اَلیهم اعمالهم فیها و هم فیها لاینجسون، اولئک لیس لهم فی الاخره الا النّار و حبطما صنعوا فیها و باطل ما کانوا یعلمون .

کَذَّبت ثَموُدُ بِطَغویها- 11، - قسمتی از قرآن کریم تاریخ و قصه های انبیاء و امتهای آنان است، این قبیل آیات برای تذکر و عبرت و تثبیت خاطر مبارک رسول اله و مومنان است(لِنُثَّبِتَ بِهِ فُوادَک- 120 هود)

اگر خداوند وعده نصرت به پیغمبر و مومنان می دهد : (اِنّا لَننصُرُ رُسُلَنا وَ الّذینَ امنُوا فی الحَیوهِ الّدنیا ...... آیه 51 مومن) با خواندن آیات مربوط به قصه موسی و فرعون نمایشی از تحقق این وعده را می بیند همچنین آیاتی مربوط به قصه نوع نبی و امتش .

و عبرت است تا آیندگان به بینند آخر و عاقبت مذکبین چگونه شد:(وَ لَقَد بَعثنا فی کُلّ اُمَهٍ رَسوُلاً اَنِ اعبُدُوا اللهَ وَ اجتنِبوا الطاغوتِ فَمِنهمُ مَن هدَی اللهُ و مَ مِنهُم مَن حَقَّت عَلَیه الضِّلاله فَسیروا فی الارضِ فَانظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَهُ المکّذبین- 36 نحل)

قوم ثمود دعوت الی الله را تکذیب نموده و بطاغوت گرائیدند آنگاه که بد سرشتترینشان برانگیخته شد، پیغمبر خدا گفت ناقه خدا و آبشخورآنرا متعرض نباشید(اِذا نبَعَثَ اَشقاها، فَقالَ لَهُم رَسولاللهِ ناقَهَ اللهِ وَ سُقیاها 13)

مفسرین با استناد به نقل تاریخ و روایات گفته اند که این شتر با درخواست قوم صالح و بطور اعجاز از میان صخره بزرگی- که شاید محل عبادتشان بود بیرون آمده .

قاری وخواننده قرآن باین نکته زیبا و به این عقیده توحیدی می رسد که موثری در عالم غیر از خدا نیست، این آتش نیست که می سوزاند، این اثری است که خداوند به او داده و باذن اوست. اگر بخواهد سرد و سلامش می کند(قُلنا یا نارُکُونی بَرداً وَ سلاماً علی اِبراهیم- 69 سوره انبیاء) این آب نیست که سیلان دارد وتشنگی را برطرف می نماید، این اثری است که خداوند داده و باذن او است. اگر اراده کند مانند سنگ می کند(فَاوحَینا اِلی مُوسی اَنِ اضرب بِعَصاک البَحر فَانغَلَقَ فکانَ کُلُّ فِرقٍ کَالطّوُدِ العَظیم- 63 شعراء) و سنگ را آب(وَ اذِ ستَسقی موُسی لِقومَهِ فَقّلُنتا اِضرِب بِعَصاکَ الحجَرَ فانفَجَرت مِنهُ اثِنتا عَشَرهَ عیناً ... آیه 60 بقره ) . در دعا دارد : یا مَن ضَلَّ عِندَهُ الأسباب، - اگر با مقاربت نر و ماده موجود زنده متولد می شود بدون پدر و حتی بدون پدر و مادر هم می آفریند(اِنَّ مَثَلَ عیسی عیندَ الله کَمَثلِ آدَم خَلقَه مِن تُراب ثّم قال لَهُ کُن فیکَون – 59 آل عمران).

اگر با قرار دادن تخم ها زیر سینه مرغ و گذشت بیست شبانه روز جوجه زنده بیرون می آید در یک آن هم این عمل را انجام می دهد(وَ اِذ تخلُقُ مِنَ الطّین کَهَئیهِ الطَیر باِذنی فَتَنفُخُ فیها فَتکونُ طیراً بِاذنی ... از آیه 11 مائده) و شتری را که ده ماهه آبستن است از سنگ بیرون می آورد.

و اما سرگذشت آن بطور خلاصه : حضرت صالح سومین پیغمبر است که برای دعوت الی الله و توحید قیام نموده و خداوند تبارک و تعالی بعد از حضرت نوح و هود برانگیخته است.

آنحضرت مردم را با حکمت و موعظه حسنه دعوت نمود و به اذیتهای قوم صبر نمود، مدتی بر این منوال گذشت عده کمی از ضعفای قوم ایمان آوردند و اما طاغیان مستکبر و تبعه ای آنها بر کفر خود اصرار ورزیدند، مومنان به آنحضرت را خوار شمرده و تسفیه کردند و گفتند صالح اینها را سحر کرده است و در نهایت از حضرت نشانه و معجزه خواستند و گفتند اگر راست می گوئی از سنگ این کوه ناقه ای با مشخصات(غیرعادی) بیرون آور.

حضرت صالح آنچه را می خواستند با همان خصوصیتها آورد و فرمود خداوند شما را امر کرده که از آب آبادی یک روز شما بخورد و یک روز خودداری کنید و آنروز مخصوص ناقه باشد(فَلَها شَربُ یومِ وَ لَکَمُ شِربُ یَومٍ مَعلوُم ) و او را بحال خود بگذارید آنطور که خواهد چرا کند و آسیب به او نرسانید که عذاب نزدیک شما را می گیرید(وَ لا تَمَسّوها بِسوُء فَیا خَذَکُم عذابُ قریبُ – 72 اعراف، - 64 هود، - 156 شعرا)

مدتی این چنین گذشت قوم طغیان کردند و درباره اش حیله نمودند و شقی ترین خود را برای کشتن ناقه برانگیختند و بصالح گفتند (اِئتِنا بما تَعِدُنا اِن کُنتَ مِنَ الصادِقین) ما آماده هستیم عذاب خدا را بما بیاور. حضرت صالح گفت:(تَمتّعوا فی دارکُم ثَلاثَهِ اَیام ذلِکَ وَ عُد غَیرُ مَکذُوبٍ- 65 هود).

سپس درباره قتل حضرت صالح هم قسم شدند اما خداوند مکر آنها را بخودشان برگرداند(وَمَکَروا مَکراً و َ مکَرا الله مکراً و هُم لا یَشعُرون- 50 نحل) صاعقه آمد در حالیکه نگاه می کردند(فَاخَذَتهُم الصّاعِقَه وَ هُم یَنظُرون) حضرت صالح با اندوه و حسرت گفت : ای قوم من رسالت پروردگارم را رساندم و شما را نصیحت کردم لیکن شما دوست ندارید، ناصحان را- و منادی حق درباره ایشان ندا در داد(اَلا اِنَّّ تَمُود کَفَروا رَبَهّم اَلا بُعداً لِثَمود).

سخن را در اینجا با کلام زیبای مولا امیرالمومنین علیه السلام ختم

می کنیم:

کلام 192 نهج البلاغه فیض الاسلام

اَیُها الناسُ لا تَستُو حِشُوا فی ای مردم در راه نجات و

طریق النَجاه لِقِلهَ اَهلِهِ، فانّ رستگاری بکمی جمعیت

الناسَ قَد اِجتَموا عَلی مائدَهٍ وحشت زده نباشید و به بسیاری

شَبَعُها قَصیرٌ وَ جَوعُها طَویلُ مخالفین نگران نشوید، زیرا مردم

اَیُهّا النّاسُ اِنَمّا یَجمَعُ النّاسَ گرد آمده برسرخوانی که سیری

الرِضا و السَخِّط وَ اِنمّا غَقرناقَهَ آن اندک و گرسنگیش بسیار

ثَمودٍ رَجُلُ واحِد است(دنیا و دلبستگی آن) ای مردم

رضامندی و خشم مردم را گرد

می آورد ناقه ثمود را یک نفر پی کرد

فَعَمِّمُهمُ اللهُ باِلعَذابِ لِما عَمَّوهُ لذا خداوند همه آنها را

بِالّرضا فقالَ سُبحانَهُ فَعَقَروُها عذاب نمود بجهت آنکه همه

فَاَصبَحُوا نادمین فَما کانَ اِلاّ اَن راضی بودند از اینرو خداوند

خارَت اَرضُهُم بالخَسفَهِ خُوارَ گفته : پی کردند و در بامداد

السِکهِ المُحماهِ فی الارضِ پشیمان شدند عذاب چنین زود

الخَّوارَه که زمینشان در حال فرورفتن

صدا کرد مانند صدا کردن آهن

شخم زنی داغ شده در زمین

هموار.

اَیُها النّاسُ مَن سَلَکَ الطَریقَ ای مردم هر که راه راست به پیماید

الواضِح و رَدَ الماءَ وَ مَن خالَفَ به آبادی می رسد و هر که بی راهه

وَقَعَ فی الّتیه . برود در بیابان بی آب و گیاه فرود آید.

جوان و دوران جوانی

• مطالبی از کتاب ارزشمند گذرنامه بهشت، تألیف معظم له (فصلهای 4 الی 12 ) :

انگیزۀ صفا و حظی که جوان از دیدن مناظر وسیع و بکر طبیعت عایدش می شود چیست؟

صفائی که انسان درمواقع مرض و یا در لابلای گرفتاریها در اعماق دل خودحس می کند چیست؟

خوش قلبی بینوایان، شادی و خوشحالی برهنگان، آرامش و صفائی که در زندگی عادی و ساده وجود دارد چیست؟

می گویند بستر بیابان معبد حقیقی است آری نه تنها بیابان بلکه در هر جا و در هر حالی که وسائل و اسباب ظاهری کمتر بین انسان و حقیقت حائل شود با خدا بیشتر آشنا می گردد، یاد خدا ملازم با محبت اواست محبت خدا دل را زنده می کند، بدل صفا و ارامش می بخشد.

فطرت بشر با خدا انس دارد تشنۀ محبت اوست زیرا بشر با خدا سنخیت دارد، جرقه خدائی دارد، روحی از خدا در او دمیده شده است.

پیروی از مقررات مذهبی و بکار بستن دستورات روزمرۀ رهبران الهی این اثر بزرگ را دارد که در مراکز تمدن و شهرهای عظیم و کاخهای آسمان خراش انسان را متوجه خدا می کند انسان که در صحراها و جنگلها آثار خدا را میدیده، جوان در نتیجۀ بکاربستن مقررات مذهبی همیشه بیاد خدا است لذا در صحت و عافیت هم در اعماق دل خود آرامش و صفائی را حس می کند که عدۀ فقط در مواقع ابتلاء، در آن هنگام که طوفان حوادث پرده های غفلت را کنار بزند یا تحمل مریضی صفحۀ دل آنان را صیقلی دهد و آنان موقتاً، نور خدا را در آن منعکس به بینند.

یاد خدا موجودیت آنان را در سطحی قرار داده که همیشه خود را بالاتر از ماسوی و پائین تر از خدا می بینند .

خدا در نظرشان بزرگ و غیر او کوچک و صغیر است.

زر و زیور دنیا این جاه و جلالها آن قدرت را ندارند که دل آنان را مسخر کنند لذا با داشتن مکنت و ثروت و قدرت آن چنان بخدا اتکال دارند که تهی دستان و بینوایان بطور قهر در اثر نداری و تهی دستی گاه بیگاه دارند و اثر همین توجه و اتکال قهری است که هالۀ از نشاط وخوشحالی در چهرۀ آنان غالباً نمودار است بطوریکه در سلک مثل ها آمده (خوش حالی برهنگان)

و همینطور در بلندترین قلل افتخار و قدرت که در نتیجۀ پیشرفت تمدن و ترقیات علم و صنعت نصیبش شده نه تنها غافل از خدا نمی شود بلکه بیش از پیش به عظمتش پی می برد چنانچه یکی از بزرگان علم گفته : «بهر نسبت که دامنۀ علم وسعت پیدا کند براهین تابناک و نیرومند بر وجود خالق ازلی و صاحب قدرت بی پایان افزوده می شود زیرا دانشمندان زمین شناسی و ریاضی و فلکی و طبیعی دست بدست هم داده و تخت علم را محکم و استوار ساخته اند و این تخت همان عرش عظمت خدای یگانه است» و بحقارت و ناچیزی خود اعتراف نموده می گوید :

منزه و بزرگوار است آن خدائی که این را بما مسخر کرده و الا ما کجا و این قدرتها کجا (سبحان الذی سخرلنا هذا و ما کنا له مقربین، قرآن کریم) مخترع و سازندۀ مغز الکترونیکی وقتی که دستگاه خود را در یک ساختمانی نصب کرد در حالیکه اطرافش را دوستان و شاگردان گرفته بود گفت :

اگر کسی وارد این ساختمان شود هیچوقت نمی گوید و نمی تواند بگوید که این دستگاه خود به خود بوجود آمده است، آیا مغزی که این دستگاه را درست کرده، بالاتریست؟ آیا این جهان با عظمت خود بخود ساخته و پرداخته شده و اداره می شود؟

اینجاست که اهمیت عبادت های روزمره از قبیل نماز و راز و نیاز که اثر مهم آن همانا یاد کردن و توجه نمودن به خداوند است واهمیتی که ائمه دین(ع) بانجام آنها داده اند معلوم می شود. این نکته هم شایان توجه است که بسیاری از مردم بلکه اکثریت نمی توانند نیازهای خود را آنچنان که در ضمیر خود دارند بزبان آورند و با خدا در میان بگذارند بهمین جهت ائمه دین(ع) طرز سخن گفتن و راز و نیاز کردن با خدا را نیز در چهارچوب دعا و مناجات فراراه رهروان کوی حق(حل و علا) قرار داده اند .

اینک بتناسب مقال ترجمه راز و نیاز ذاکرین بذکر الحق از امام چهارم نقل شده است:

بسم الله الرحمن الرحیم، خدای من اگر واجب نبود که فرمانت را بپذیرم هر آینه منزهت می داشتم که نامت را بر زبان آرم با آنکه یادی از تو می کنم باندازۀ خودم است نه باندازۀ تو و امید آنهم نیست که قابلیت من بر پایۀ رسد که از عهدۀ تقدیست برآیم، و از بزرگترین نعمتهائی که نصیب ما ساخته ای جاری شدن ذکر تو است بر زبانهای ما و اجازه ایست که بما مرحمت فرموده ای که تو را بخوانیم و تنزیه تو گوئیم و ستایش تو بجا آریم، خدای من، حال که چنین است ذکر خود را در خلوت و جلوت، شب و روز، آشکارا و نهانی، در راحتی و سختی در دل ما انداز و با ذکر آهسته ات ما را مأنوس فرما( که بزبان دل ترا خوانی) و بکار پاکیزه و عمل پسندیده مان بدار و بمیزان وافی و سنگ تمام ما را جزا ده، خدای من ، بتو شیفته اند دلهای شیدا و برای شناختن تو مجتمعند عقول مختلفه، خاطرها جز بیاد تو اطمینان نپذیرند و نفوس جز بهنگام دیدار تو آرامش نبینند، توئی که بهر مکانی تسبیح و بهرزمانی پرستش شوی و در هر آن، هستی از آن تو است، بهر زبانی خوانده شوی و در هر دلی عزیز و محترم باشی، بهر لذتی که در غیر ذکر تو برم و بهر راحتی که بی موانست تو بدست آرم و از هر سروری که بدون قرب تو فراهم گردانم و از هرشغلی که جز در بندگی تو بپردازم از تو آمرزش می طلبم، خدای من تو خودگفتی و گفتار تو حق است(ای آنانکه ایمان آورده اید یاد کنید خدا را یاد کردنی بسیار و تسبیح گوئید او را بامداد و شبانگاه ) و باز گفته ای و گفتار تو حق است(یاد کنید مرا تا یاد کنم شما را)، ما را بذکر خود امر کردی و هم وعده فرموده ای که در مقابل یاد کردن ما تو نیز ما را تشریفا و اعطا ما و اکراماً یاد کنی اینک چنانکه امر فرمودی بیاد تو و گویای ذاکر توایم تو هم وعده خود را درباره ما انجام ده از ما یادی کن ای یاد کن یادکنندگان و ای مهربان ترین مهربانان .

اصول مراقبت و تمرینهائیکه روانشناسی جهت مبارزه با فساد اخلاق و آزارهای روحی پیشنهاد کرده بسیار باارزش و قابل تقدیر است لیکن همه آنها در قبال نقشی که مراقبت بادب سهل و آسان مذهبی در ریشه کن ساختن آن آزارها ایفاء می کنه بسی بی اهمیت و در مثل بمنزلۀ قرصهای مسکن بشمار می آیند.

یأس و ناامیدی، عقده حقارت و باصطلاح خود کم بینی ترس و اضطراب و نگرانی ها و در دنباله این ترسها و اضطراب ها هزاران بدبختیهای دیگر موقعی عارض روح بشر می شود و زندگی را بر او تلخ و جهنمی می کند که بشر از جاده حق و خداپرستی که خلقت و فطرتش بر آن جاده پایه گذاری شده است منحرف شود.

پیشگیری این بدبختیها و راه معالجه اساسی آن مرضها و آزارها بدو راه میسر است، نخست آنکه جوان از روزهای اول بلوغ یعنی از آن روزها که جهش مذهبی و جرقۀ الهی را توأم با جهش جسمانی در خود حس می کند و متعاقب آن گرمی محبت و احیاناً عشق الهی را در کانون وجودش درک می نماید با مراقبت آداب مذهبی و ادای تکالیف دینی ارتباط خود را با خدای خود که خدای جهان است حفظ نماید که در بیست و چهار ساعت فقط یکساعت صرف وقت به این امر حیاتی کفایت میکند.

بدینقرار : یکربع ساعت برای اداء فریضه صبح پیش از آفتاب و چهل و پنج دقیقه برای نمازهای دیگر، مداومت باین تکلیف ساده و آسان جوان را از خطر فراموشی حق امان می دهد او در سایر اوقات شبانه روزی نیز در هر حال و در هرشغلی که باشد از یاد خدا غافل نیست.

او جوانی است با روحیه درخشان در اثر عظمت و بزرگی روح همیشه شاد و خرم و دل تابناک او از همه کدورت ها تهی، آزاد صبح می کند و آزاد شام می نماید و با دلی خرمتر و تازه تر از هر باغی و چشمهای پر از نشاطی بچهره هستی می نگرد و جز جمال و زیبائی چیز دیگری نمی بیند. اینجوان در هر نشئه و عالمی که هست باغستان بی پایانی در اعماق قلبش وجود دارد که هرگز خزان نمی کند و همیشه درخت هایش بارور و شکوفه داراست چون او همیشه بیاد خداست، محبت خدا او را براه خدا می کشاند، راه خدا راه مستقیم و راه اعتدال است، راه نیکی هاست از زشتیها و بدیها گریزان است حقی را پایمال نمی کند ظلم و ستم در زندگیش راه ندارد چون خدایش نهی کرده است، خدا در نظرش بالاتر و بزرگتر همه، و ماسوی کوچکتر است، موثر در خوشبختی و بدبختی خود فقط خدا را می داند و بس لذا از دستور و فرمان او تبعیت می کند و از مخالفت او گریزان است . در پهنه هستی بغیر از او اثر مستقلی قائل نیست که این جمله را عقیده توحیدی گویند، این عقیده است که هزاران خوهای پسندیده در دنبال دارد که هر یک از آنها مبداء پیدایش هزاران نیروی حیاتی است و هر یک از آن نیروها موجب هزاران لذتها و بهره هاست و باز زنده شدن آن نیروها زندگی بشر زندگی دیگری است که طعم آن زندگی را هیچ موجودی نچشیده و نخواهد چشید و کلیه این عظمتها و این نیروها و آن لذتها و آن فعالیتها دنباله یک عقیده پدید می آید که نامش توحید است و توحید ثمره ممارست و مداومت بآداب دینی و مذهبی می باشند.

راه دوم : معالجه بواسطه بازگشت براه حق پرستی و اعادۀ محبت و ارتباط و دوستی با خدای جهان است در مقابل این تیپ آن بدبخت مردم مادی و دور از حق هستند که همیشه در زندان شیطنت و مادیت بسر می برند، دوری از حق و جدا شدن از اصل و ریشه و از دست دادن محبت و دوستی خدا گذشته از اینکه خودسوز و خرقتی دارد حالاتی در روح آنان ایجاد کرده که عملا منجر به خطاها و تبهکاریها می گردد و صاحب این حالات همیشه شعله های آتش را گرد خود فراهم می کند گاهی با آتش غضب روبرو می گردد و گاهی

شعله های حسد و یا حرص تهدیدش می کند و بعوض نسیم رحمت علی الدوام سموم اضطراب و نگرانیها و ترس و یاس فضای زندگیش را یحموم و زهرآلود می نماید و در مواقع بیداری وجدان زیر تازیانه های ملامت و شرمساری از پای در می آیند و خود را جز موجودی مطرود و بدبخت و شکست خورده و خوار و بیمقدار چیز دیگری نمی بینند و چون این همه بدبختی در نتیجه دوری از حق عارض روح آنان شده است لذا خلاصی از آنها بهیچ چیزی میسر نیست. نه باقدرت و ثروت می شود آن آتشها را خاموش کرد و نه گسترش دانشهای کذائی و صنعت، نه ویلاها نه کاخها و نه هیچ چیز مگر اینکه باز براه حق برگردند، شکستگی و خواری آنها بواسطه قطع رابطه از دوست واقعیشان خدا، یعنی قدرت مطلق جمال مطلق، آگاهی، اراده، خیر، رحمت، زیبائی و ...

هستی مطلق است و این شکستگی فقط در بازگشت بسوی او جبران می شود.

فقط وزش نسیم رحمت حق است که با پذیرش توبه به دلهای تنگ و تاریکشان بوزد و صفا و روشنی از دست رفته را بازگرداند و آنها را دوباره زنده کند.

عیبهای آنها و لکه های روح آنها فقط بوسیله بارش رحمت حق شستشو

می شود.

خلاصه اینها فراریها هستند فراری. از مولای کشور وجود، فراری از بندگی او که عزت و سعادتشان در آن بندگیست، فراری از شاه مقتدر، اینها پناهی ندارند.

موجودی نمی تواند به آنها پناه دهد، بآنها آرامش بخشد، عزت دهد، دریچه سعادت و خوشبختی را برویشان باز کند زیرا همه قوا باراده او اداره

می شود ولله جنود السموات و الارض، مگر اینکه بخودش پناه ببرند و بدرخانه اش برگردند و باراده اصلاح خطاها و ترمیم ضایعه ها در پیشگاه با عظمتش زانو زده و چنین التماس کنند :

ترجمه بخشی ازحدیث : راز ونیاز توبه کاران از امام چهارم(ع)

بسم الله الرحمن الرحیم خدای من، خطاهایم لباس مذلت برتنم پوشانده و دوری از تو بیچاره ام کرده و بزرگی جنایتم دلم را کشته است اینک بسوی تو باز می گردم به آب توبه اش احیاء کن ای امید و آرزوی من وای مطلب و مطلوب من، بعزت و جلالت قسم که گناهانم را آمرزنده ای جز تو نمی یابم و شکستگیهایم را جز تو شکسته بندی نمی بینم، با خضوع و زاری رو بتو آورده ام و با تضرع و خواری سر بندگی بر آستان تو نهاده ام اگر تو از درم برانی به که پناه آرم و اگر تو دست رد بسینه ام نهی دست توسل بدامن که زنم، دردا از خجلت و رسوائی من، و دریغا از بد کرداری و تبهکاری من، از تو خواهیم ای آمرزنده گناه بزرگ و ای پیونددهندۀ استخوان شکسته که ببخشی بر من گناهان مهلک را و پرده پوشی کنی پنهانیهای رسوا کننده ام را و در عرضۀ محشر از نسیم دلاویز عفو و آمرزشت محرومم نگردانی و از لباس گذشت و اعماض و کتمان گناهان عریانم نگذاری خدای من گناهانم را در سایۀ ابر رحمتت جای ده و با ابر بارندۀ مهربانیت نکوهشهایم را بشوی، خدای من، بندۀ گریخته جزار بابش آیا تواند بدیگری رو کند، و او را از آتش غضب ارباب جز خودت وی آیا کسی تواند خلاصی بخشد، خدای من اگر پشیمانی از گناهان توبه باشد بعزتت قسمت که من از پشیمانانم و اگر آمرزش جوئی از خطا گنه ریز است من براستی از آمرزش جویان درگاهم .

اصول اعتقادات اسلامي


بسم الله الرحمن الرحیم  کتابچه آموزشی :  اصول اعتقادات اسلاميرضاقارزی بخش اول:  توحید- توحيد آن است كه خالق آسمان و زمين و آنچه بين آنهاست خداي واحد است نه تنها خلقت، تدبير هم از آن خداست تمام كارها، تمام حوادث ، چه حوادث شخصي و چه اجتماعي همه زير نظر خدا و به اراده خداست. - نخستين گام در راه دينداري و عبادت خدا شناخت خداوند و اساس شناختن ، يگانه دانستن اوست. - لذت بندگي خدا و عبوديتش بهترين و والاترين مقام است.- توحيد يعني هرچه هست اوست كسي كاره‌اي نيست مگر به اجازه او . توحيد همان سوره قل‌هوالله‌احد است. - توحيد يعني كارها براي خدا باشد براي بندگي او كه براي همين آفريده شده‌ايم «ما خلقت الجن و الانس الابيعبدون» انسان وقتي به اين خط آمد تعبير همان صراط مستقيم است. - خدا از انسان دور نيست اما اين انسانها هستند كه با خدا فاصله دارند و از خدا دورند عامل آن هم هواي نفس است ( تكبر، حرص، حسد و... ) انسان وقتي درست مي‌شود كه از اين جاذبه دور شود بندگان خدا آنانند كه خدا را شناختند و در راه طاعت آن حركت كردند .- شكوفايي انسان در توحيد است توحيد انسان را برپا مي دارد و شكوفا مي كند .  - خداوند با تمام ذرات عالم است و از يك ذره هم دور نيست با هر ذره هست نه بطور قاطي و از هر چيز جداست نه به طور دوري، مثل او چيزي نيست اما او بصير و شنوا است، درد ما را مي‌داند و احتياجمان را مي‌فهمد و ما در محضر او هستيم.- بالاترين مرتبه شكر گزاري خداوند «فنا في‌الله» است يعني خداوند همه چيز را به ما داده پس همه چيز ما براي او ، در راه او باشد و ذوب شدن در خداوند و رسيدن به بقاءالله اين همان عبوديت و بندگي خداست. هرچه انسان خود را در مقابل خداوند بشكند به خدا نزديكتر مي‌شود. خداوند نقش انسان را در قرآن بيان مي‌كند و كسي كه قرآن بخواند راه و رسم انسان را مي‌يابد. پس اگر اين (طور) نباشد اسفل‌السافلين است وقتي انسان خدا را به بزرگي ياد كرد غير خداوند (پول، ماشين، شهوت و....) در نظر او كوچك مي‌شود دنيا برايش كوچك مي‌شود و خداوند در نظر او بزرگ، اين بهشت است و حالات بهشتي، بهشت موعود دنيا قبل از بهشت جاوداني اما اگر انسان خدا را فراموش كند پرده كفر ضخيم مي‌شود و همين انسان باهوش طوري پرده‌هاي كفرش ضخيم مي‌شود كه ديگر خدا را نمي‌بيند و وقتي به اين حالت رسيد ديگر انذار و عدم و انذار برايش فرقي ندارد و آنگاه كه انسان شقي شد ديگر صلاحيت هم ندارد، «ختم‌الله‌علي قلوبهم‌و‌علي‌سمعهم‌و‌علي أ‌َبْصارِهم غشاوه و لهم‌عذاب عظيم » . - خداوند بردباري مي‌كند آنچنان كه گويا نمي‌داند و اغماض مي‌كند كه گويي نديده است و مي‌پوشاند كه گويي بر او عصيان نمي‌شود براي عقوبت عجله نمي‌كند به لحاظ كرمش و اغماض و حلمش.- الله بالاتر و والاتر است از اين كه وصف كنندگان او را درك كنند با صفاتي كه او موصوف است به آن و جز اين نيست كه وصف كنندگان به اندازه خودشان وصف مي‌كنند نه اندازه عظمت و جلال او، خداوند ولاتر از آن است كه وصف كنندگان او را درك كنند خداوند از بندگان خود غني است، احتياج به عبادت بندگانش ندارد ولي انسان موظف است تكليف خود را انجام دهد، زندگي ما بايد زندگي محمدوآل‌محمدصل‌الله‌عليه‌وآله باشد 1 .  چند روايت در باب توحيد•         امام ششم عليه‌السلام مي‌فرمايند: «خدا، هستيِ ثابت دارد و علم او خود اوست در حالي كه معلومي نبود و سمع او خود اوست درحالي كه مسموعي نبود و بصر او خود او بود در حالي كه مبصري نبود و قدرت او خود او بود در حالي كه مقدوري نبود2[1]». •         امام پنجم و ششم و هفتم و هشتم عليه‌السلام مي‌فرمايند: «خداي تعالي نوري است كه با ظلمت مخلوط نيست و علمي است كه جهل در آن نيست و حياتي است كه مرگ در آن نيست3[2]» . •         امام هشتم عليه‌السلام مي‌فرمايند: « مردم در صفات سه مذهب دارند: گروهي صفات را به خدا اثبات مي‌كنند با تشبيه به ديگران و گروهي صفات را نفي مي‌كنند و راه حق مذهب سوم است و آن، اثبات صفات است با نفي تشبيه به ديگران[3]» . •  امام ششم عليه‌السلام فرمودند: «خداوند تبارك و تعالي با زمان و مكان و حركت و انتقال و سكون منصف نمي‌شود بلكه او آفريننده‌ي زمان و مكان و حركت و سكون است[4] »                                              چند نكته در توحيد:•   ذات خداوند، نامحدود و نامتناهي است، اين كمالات كه در صورت (شكل و عنوان) صفات براي او اثبات مي‌شوند در حقيقت عين ذات و همچنين عين يكديگرمي‌باشند و مغايرتي كه ميان ذات و صفات و همچنين در ميان خود صفات ديده مي شود تنها در مرحله مفهوم است و به حسب حقيقت جزء يك واحد غيرقابل تقسيم در ميان نيست، اسلام براي جلوگيري از اين اشتباه ناروا ، ( تهديدات به واسطه توصيف نفي اصل كمال)،عقيده‌ي پيروان خود را در ميان نفي واثبات نگه مي‌دارد ودستور مي‌دهد اينگونه اعتقاد كنند كه: خدا علم دارد نه مانند علم ديگران، قدرت دارد نه مانند قدرت ديگران،مي‌شنود نه با گوش،مي‌بيند نه با چشم و به همين ترتيب[5] . •         توحيد مراتب و اقسام دارد : توحيد ذاتي، توحيد صفاتي، توحيد افعالي، توحيد عبادي[6]. •     حكمت اينكه خداي متعال به توسل (به اهل بيت(س)) امر كرده اين است كه مقام والاي بندگان شايسته را معرفي كند و ديگران را به عبادت و اطاعتي كه موجب رسيدن آنان به چنين مقامي شده است تشويق نمايد و از اينكه كساني به عبادتهاي خودشان مغرور شوند جلوگيري كند[7].     در باب تزكيه (خودسازي)[8]•         قرآن با آيات، ثابت مي‌كند و انسان را به اين علم مي‌رساند كه زندگي باهدف است و هدف رشد انسان است، فلاح انسان است و انسان برسد به جايگاهي كه خداوند براي آن آفريده شده است و آن هم بهشت جاوداني است. •         انسان بايد مقدرات الهي را بداند، حلال و حرامش را و...، راهنمايي‌هاي پيامبران كه در خط خدايند. •         به خداوند با عظمت مي‌گوييم: ما به تو بندگي مي‌كنيم تو خداي مائي، تو معبود مائي .•     شكوفايي انسان در اعتقاد به توحيد است، قولوا لااله‌الاالله تفلحوا، انسان كه به اين علم رسيد خدا در نظرش عظيم و غيرخدا هر چه باشد، حقير و كوچك مي‌شود يعني دنيا با تمام زيبايي هايش در نظر يك مسلمان كوچك و حقير است. اگر ديگران دارند او ناراحت نمي‌شود حسد نمي‌كند و اگر خود دارد حريص نيست و بخل نمي‌ورزد و خصوصيتهاي خوب و زيباي ديگر كه همان شكوفايي است بعبارت ديگر تزكيه‌ي انسان است كه كليد بهشت است بهشت سرتاسري[9] . آري اسلام با تعليماتش با مقررات روزمره‌اش، نماز، زكوه، حج، جهاد و... حتي كساني را كه سواد خواندن و نوشتن هم ندارند نيز به اين مقام مي‌رساند دنيا و زيبائيهاي آن اگر در چشمها صغير و ناچيز باشد ديگر جايي براي حرص، بخل و حسد و ديگر حالات رذل جهنمي باقي نمي‌ماند و زندگي بهشت گونه مي‌گردد پيامبر اكرم (ص) فرمود : هركس به فقرش صبر كند روز قيامت با من خواهد بود.•                  آري شخص مسلمان در هر حال بنده خداست و داشتن و نداشتن پيش او سواء (يكسان) است، او داراي نفس مطمئنه است كه بهرحال رضايت دارد و خدا هم از او راضي است، او در هرحال و درهر حادثه بخدا رجوع مي‌كند، خداي كه «لَهُ ما في‌السماوات والارض و ما بينهماوما... آيه6 طه» او همواره مخاطب آيه: «يا اَيَتُهاالنَّفسُ المُطمئِنّه ارجعي‌الي‌ربك راضيّهً‌مرضيه فَادخلي‌في‌عبادي‌وَادخُلي جنتي» است . (‌ سوره فجر27 الي30 ) او قبل از بهشت موعود، در دنيا هم در باغستانها (حالات بهشتي دارد) و مشمول آيه 54و55 سوره قَمر مي‌باشد،«إنَّ المُتقين في جنّات وَ نَهرفي مَقعد صدقٍ عند مليكٍ مقتدر» ترجمه: بي‌گمان متقيان در باغستانها و نهرها هستند در مقام ومنزلت صدق، نزد فرمانرواي مقتدر . بخش دوم:  عدل الهي-   عدل يكي از صفات خداست در مباحث اصول عقايد از آن به گونه ‌اي مستقل بحث مي‌شود و به عنوان اصل دوم از اصول عقايد به شمار مي‌رود.-   معني لغوي عدل، قرارگرفتن هر چيز درجاي شايسته و بايسته‌ي خود است. اين معنا در كل جهان آفرينش حكمفرماست. حديث پيامبرصل‌الله‌عليه‌وآله نيز به اين معنا اشاره دارد كه «بِالعَدلِ قامت السَّماواتُ والارض» به عدالت، آسمان‌ها و زمين برپاست. -   معناي اصطلاحي عدل مراعات حقوق ديگران است كه نقطه برابر آن، ظلم است يعني حق ديگران را پايمال كردن. در رعايت عدل بايد استحقاق‌ها و اولويت‌ها در نظر گرفته شود و هر صاحب حقي به آنچه حق و شايسته اوست برسد. اگر استحقاقها و اولويت‌ها مساوي باشند مراعات عدالت اين است كه پاداش آنها مساوي باشد و اگر استحقاقها و اولويتها متفاوت باشند عدالت با پاداش متفاوت آنها حاصل مي‌شود. - عدالت خداوند در سه مرحله «تكوين»، «تشريح» و «جزا» جريان دارد. خداوند، هم در تكوين و آفرينش اشياء، استحقاق و ظرفيت آنها را مراعات نموده، هم در تشريع و قانونگذاري، تاب و توان افراد را لحاظ مي‌كند و هم در جزا، آنچه را سزاي نيك و بد عمل افراد است به آنان مي‌دهد.  از جمله آيات و روايات : عدل در تكوين : « وَ السماءَرَفَعَها وَ وَضَع الميزانَ » و آسمان را برافراشت و ميزان را قرار داد. سوره الرحمن آيه‌ي 7 «رَبنا الذي اَعطي كُلَّ شَيءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدي» پروردگار ما كسي است كه به هرچيزي آفرينش ويژه همان را داده و سپس آن را هدايت نموده است. (سوره طه/ آيه50)عدل در تشريح: «لا يُكَلِّفُ الله نَفساً اِلّا وسعَها» خدا بر هيچ كس مگر بر قدر توانايي او تكليف نمي‌كند. (سوره بقره/ آيه286)« وَ ما جَعَل عَلَيكُم في الدّينِ مِن حَرَجٍ» و در دين كاري سخت برشما ننهاده است. (سوره حج/ آيه78)رسول اكرم صل‌الله‌عليه‌وآله مي‌فرمايند: « از امت من نُه چيز برداشته شده است... و (يكي ازآنها) چيزهايي است كه بدان اضطرار يابند.» ( بحارالانوارج58 ص325  ) عدل در جزا :  «اَفَنَجعَلُ المُسلمينَ كالمُجرمين» آيا مؤمنان را همچون مجرمان قرار مي‌دهيم. (سوره قلم/ آيه35)«مؤمنان خانه‌نشين – كه زيان ديده نيستند- با آن مجاهداتي كه با مال و جان خود در راه خدا جهاد مي‌كنند يكسان نيستند- خداوند كساني را كه با مال و جانشان جهاد مي كنند به درجه‌اي به خانه‌نشينان برتري بخشيده است.» (سوره نساء/ آيه95)«فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خيراً يَرَه و مَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَهٍ شَرّاً يَرَه» پس هر كس هموزن ذره‌اي، نيكي كرده باشد (پاداش) آن را خواهد ديد و هركس هموزن ذره‌اي بدي كرده باشد (كيفر) آن را خواهد ديد. (سوره زلزال/ آيه 7و8)«وَمن جاءَ بِالسَّيئَهِ فَلا يُجزي اِلّا مِثلَها» و هركس گناهي انجام دهد تنها مانند آن جزا داده مي‌شود. (سوره انعام/ آيه160)قرآن و اختيار انسان : علاوه بروجدان، آيات فراواني از قرآن به آزادي و اختيار انسان گواهي مي‌دهند كه مي‌توان آنها را به چند دسته تقسيم كرد: الف: آيات مربوط به رسالت پيامبران و دعوت انسان به آئين حق با انذار و تبشير (كه) اگر از نظر قرآن انسان مختار و آزاد نمي‌بود ارسال پيامبران و دعوت آنها بيهوده مي‌بود. ب: آياتي كه به صراحت از اختيار و آزادي انسان در پذيرش يا نفي ايمان سخن مي‌گويند. از جمله: (سوره دهر/آيه3- سوره كهف/ آيه29.)ج: آياتي كه ايمان اجباري را خواست خدا نمي‌دانند و آن را نكوهش مي‌كنند: از جمله آيات: (سوره شعرا/آيه3و4- سوره انعام/ آيه107)د: آياتي كه پيامبران را تنها دعوت كننده، راهنما و ترساننده مي‌شمرند. از جمله آيات: (سوره شوري/آيه 48- سوره غاشيه/ آيه 21و22) 1 چند مطلب: -   اعتقاد ما در باب عدل آن است كه حق تعالي ما را به عدل مأمور فرموده و خود معامله با ما به مافوق عدل يعني تفضل نموده، دليل آن قول الهي است كه درقرآن كه مي‌فرمايند: « هر كه نيكي آورده ، ده برابرش براي اوست و هر كه بدي آورده جزا داده نمي‌شود (مگر مثل همان) و عدل آن است كه ثواب عمل نيك را نيك دهند به همان قدر و جزاي بد را بد به همان قدر» و جناب نبوي صلي‌الله‌عليه‌وآله فرمودند كه: « احدي داخل بهشت نمي‌شود به عمل خود، مگر به رحمت حق عزوجل» 2« خداوند عادل است، خداوند يك ذره هم ظلم نمي‌كند چه ظلم به موجود چه ظلم به انسان، اين اعتقاد آرامش بخش است انسان در هرحال كه باشد مي داند حقش محفوظ است. نتيجه كار اين است كه هيچ كس از حقش محروم نمي‌شود و به يك ذره هم ظلم نمي‌شود. هيچ موجودي در عالم بي‌حساب نيست عدالت هم معنايش همين است بالعدل قامت السموات و الارض زمين و آسمان روي عدالت است ، روي اعتدال است . آسمان و زمين را بدون ستون آفريد يك اعتدالي در كار است عدالت هم معنايش همين است . عدالت الهي آن است كه هر كاري و هر موجودي را كه آفريده در موقعيت مناسبش قرار داده. هركاري كه اين زيبايي عالم را به هم بزند خلافست و در برابر اين زيبايي‌ها در عالم است. كه از آن جمله آثار سوء و مضرات تجهيزات و وسايل صنايع غرب حاضر در جهان است. حديث دارد: خداوند عالم را آفريد خواست اين عالم را كوچك كند (ماكت عالم را بسازد) انسان را آفريد. انسان خلاصه جهان است. در رأس عادلين ائمه‌اطهار(س) هستند . » 1 بخش سوم:  نبوت« هو الّذي بعث في الاميين رسولاً منهم يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين» ترجمه: « اوست خدايي كه ميان عرب امي پيغمبري بزرگوار از همان مردم برانگيخت تا برآنان آيات وحي خدا تلاوت كند و آنها را از لوث جهل واخلاق زشت پاك سازد و شريعت كتاب و حكمت الهي بياموزد با آنكه پيش از اين همه در ورطه‌ي جهالت و گمراهي بودند» .(سوره جمعه / آيه2)اصل نبوت يكي از اصول ماست و زندگي ما روي اين پايه‌ها و اصول است ما معتقديم خداوند براي بشر پيامبر فرستاده كه اولين آنها حضرت آدم صلوات‌الله‌عليه‌ و خاتم آنها حضرت محمدصل‌الله‌عليه‌وآله است. كاري كه پيامبر انجام مي‌دهد عمده كار پيامبر در آيه فوق بيان شده است، اولين كار پيامبراينست كه نشانه‌هاي توحيد، عدل، حساب و... را براي مردم بخواند، دومين كار پيامبر اين است كه مردم را تزكيه كند در آيات مختلف قرآن كريم مي‌خوانيد قدافلح‌من تزكي، در جاي ديگر ذلك من تزكي، اين جزاي كسي است كه تزكيه شده است. پيامبر آمده حالات حرص، حسد و آز و تندي و ستيز و....را كه گرفتاري انسانها هم همين است را از آنها بردارد. انسان تزكيه نشده حريص است جمع مي كند و خرج نمي‌كند. مردم ناراحتند، زن و بچه ناراحت است اين زندگي خراب است. جهنم است. پيامبر آمد. اين حالات را از انسان ببرد اين معني تزكيه است. كه اگر انسان آن برنامه عبادي كه آورده عمل كند اين حالات از او دفع مي‌شود. متقي‌ها آنانند كه خدا را مي‌پايند آنها در باغستانها هستند. آدم متقي همه جا براي او باغ است، خانه بازار و... و زندگي مبدل به بهشت مي‌شود قبل از بهشت موعود دنيا برايش بهشت است و در وسعت است يعني در همه احوال، خواندن قرآن حالات تزكيه را در انسان ايجاد مي‌كند. آيات قرآن واجب است خوانده شود حضرت علي‌(ع) مي‌فرمايد: برهر مسلماني واجب است روزي 50 آيه بخواند . 1حضرت امام رضاعليه‌السلام : اگر كسي بگويد: « چرا خداوند شناخت پيامبران و اقرار و اعتراف به اطاعت آنان را بر مردم واجب كرده است؟» در پاسخ بايد گفت: از آن جا كه در آنان چيزي كه مصالحشان را به گونه اي شايسته برآورد نيست و پروردگار والاتر از آن است كه با چشم ديده شود-تا مردم مصالح خويش را بي‌واسطه از او برگيرند- و ناتواني و عجز آنان از ادراك و آشكار است، چاره‌اي جز آن نيست كه ميان خداوند و خلقش پيامبري معصوم باشد تا امر و نهي و آداب او را به آنان برساند و آنان را به چيزهايي كه به واسطه‌شان منافع خويش را به دست آوردند و ضررها را دفع مي‌نمايند آگاه سازد.» بحارالانوار ج11ص40 ويژگيهاي پيامبران الهي : پيامبران الهي، ويژگيها و برتريهايي بر ديگر انسان‌ها دارند كه در اين‌جا به برخي از آن‌ها اشاره مي‌شود : 1- وحي: پيامبران افزون بر برخورداري از دو نيروي ادراك حسي وعقلي به نيروي ديگري به نام وحي مجهزند كه هيچ گونه خطا و اشتباهي در آن راه ندارد. علم آنان از مبدأ هستي محيط برتمام كائنات افاضه مي‌گردد به گونه‌اي كه پيامبر درس نخواند. با نزول وحي از والاترين معارف و قوانين براي رشد و تكامل و اداره جامعه بشري آگاه مي‌شود. 2- عصمت : عصمت به معناي دوري از هرگونه گناه عمدي و سهوي و اشتباه است. البته آنان انسانهايي مختار و در انتخاب كار خوب يابد آزادند ولي در همان حال به هيچ گناهي آلوده نيستند. اين ويژگي پيامبران، شايستگي اعتماد را به تمام و كمال به آنان مي‌بخشد. پيامبران كساني‌اند كه به اوج بندگي رسيده و خداوند آنان را برگزيد و از آغاز آفرينش انسان، كه شيطان در پي گمراهي كردن فرزندان آدم برآمد از گمراه او به دور بوده‌اند. عصمت پيامبران به بينش و درجه يقين و ايمانشان مربوط است. 3- رهبري بي‌مانند: پيامبران براي برپايي قسط و عدالت و هدايت انسانها به توحيد و خداپرستي و مبارزه با طاغوت به پا مي‌خيزند و با بيدار كردن نيروهاي خفته و شكوفا نمودن استعدادها و گسيختن غل و زنجير از دست و پاي مردم ستمديده، چنان دگرگوني و تحول در جامعه پديد مي‌آوردند كه آثار كوشش‌هاي آنان براي هميشه به جاي مي‌مانند چنان كه بيشتر قهرمانان حماسه‌هاي قرآني را پيامبران تشكيل مي‌دهند و قرآن با بازگو كردن حماسه رهبري و دعوت پيامبران به توحيد و مبارزه با ظلم آنان را به عنوان نمونه‌هايي آرماني به مردم معرفي مي‌كند و در سوره انعام پس از نام بردن از هيجده پيامبر مي‌فرمايد: « آنان كساني‌اند كه خداوند هدايتشان كرده پس به هويت آنان اقتدا كن.» و بايد گفت كه سامان بخشيدن و به حركت درآوردن و به حركت درآوردن نيروهاي خفته در نهان انسان در جهت رضاي خدا و صلاح بشريت تنها از عهده‌ي پيامبران الهي برمي‌آيد. 4- خلوص و قاطعيت: از ديدگاه اسلام ارزش هركاري در گرو خلوص آن كار براي خداست و پيامبران از آن جا كه از سوي خدا برانگيخته مي‌شوند رسالت الهي بردوش دارند. در كار خود انگيزه و هدف جز تحصيل رضاي خداوند ندارند. از اين رو چنان استقامت و پايمردي از خود نشان مي‌دهند كه در تاريخ بي‌نظير است و اين جز از گذر خلوص نيت و پشتوانه الهي صورت نمي‌پذيرد. قاطعيت و استواري پيامبران معلول همين خلوص نيت و الهي بودن است. 5- مبارزه با ظلم: قرآن كريم مي‌فرمايد: « (پيامبري كه) آنان را به نيكي امر مي‌كند و از زشتي باز مي‌دارد و پاكيزه‌‌ها را برآنان حلال و پليدي‌ها را برآنان حرام مي‌كند و قيد و زنجيرشان را برمي‌دارد.»  راههاي شناخت پيامبران الهي از سه راه مي‌توان بهره جست :1- يافتن نشانه‌اي در شخص پيامبر كه دليل بر ارتباط با خدا باشد و اين را «معجزه» گويند ؛2-     گردآوري قراين و شواهد ؛ 3-     گواهي پيامبران پيشين يا معاصر4- معجزه: كاري كه به اراده خداوند برخلاف عادت و طبيعت به وسيله‌ي شخص مدعي پيامبري انجام مي‌شود به گونه‌اي كه ديگران از انجام مثل آن عاجزند.5-  گردآوري قراين : از مهمترين قوانين براي شناسايي پيامبران: الف- مطالعه درباره‌ي گذشته شخص مدعي پيامبري ب- بررسي محيط دعوت  ج- محتواي آيين 4- پيروان 5- ايمان به گفته‌هاي خود.6-  گواهي پيامبران پيشين يا معاصر: از جمله آيات برنبوت    پيامبر ما :  (سوره صف/6- سوره اعراف/157) 1 بخش چهارم: امامتامامت امتداد راه پيامبراكرم(ص): از اصول دين ما امامت است؛ توحيد، عدل، نبوت، امامت، معاد. امامت يعني ما معتقديم كه بعد از پيغمبرصل‌الله‌عليه‌وآله دوازده نفر وصي آن بزرگوار هستند كه هريك وظايفي داشتند، حاكم نگهبان دين و مفسر وحي بودند. اسلام واقعي به زبان ائمه اطهار(س) تفسير شده است . در صلوات شعبانيه مقداري از مقامات ائمه اطهار صلوات‌الله‌عليهم بيان گرديده است. بارالها صلوات مرا برمحمدوآل محمد بفرست آنها كه: شجره نبوت، موضوع رسالت، مختلف الملائكه آمدوشد ملائكه به خانه وحي بود، معدن علم بودند، اميرالمؤمنين، امام حسن عليه‌السلام تا آخر معدن علم‌اند، تمام علم در خانه محمدوآل‌محمد صلوات‌الله‌عليهم است.الفلك الجاريه كشتيهاي جاريه، يأمَنُ مَنْ رَكبَها هركس سوار دراين كشتيها شد از غرق شدن در امان است. خدايا درود فرست بر محمدوآل‌محمد صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين درود بسيار كه آن درود موجب خشنودي آنها باشد و اداي حق آنها بر ما شود. آنها كه پاكان بودند و نيكوكاران و اخيار هستند. خداوند اداي حق آنها را برما واجب كرده است. و واجب كرده است كه از اهل بيت صلوات‌الله عليهم اطاعت كنيم. ما تمام زندگيمان بايد طبق موازيني باشد كه محمدوآل‌محمد گفته است. خدايا پيامبر را براي من شفيع مقبول الشفاعه قرار بده و طريق مستقيم هموار بسوي خود گردان، خداوند مرا پيرو آن بزرگوارانت گردان تا روزي كه به لقاء تو برسم تا اينكه روز قيامت را ملاقات كنيم در حالي كه از من راضي هستي، امامت و امتداد راه پيامبر اكرم صل‌الله‌عليه‌وآله است.  انتظار فرج حضرت ولي‌عصر(عج): حقيقت وجود حضرت ولي‌عصر(عج) مثل خورشيد روشن است، خورشيد پشت ابرو حقيقتي است انكار ناپذير. ايشان در گرفتاريها آمده و به داد شيعيان رسيده است و گاه افرادي از طرف ايشان ما مسلمانها تنها نيستيم امام زمان بالاي سرماست بزرگترين قوت ما وجود نازنين حضرت ولي‌عصر(عج) است. از اصلي‌ترين مطالب در مورد امام زمان‌(عج) اعتقاد به آمد نشان انتظار فرج و دعا براي فرجشان است. بار پروردگارا انقلاب اسلامي ما را به انقلاب جهاني ولي‌عصر(عج) متصل بفرما ما را از اعوان و انصارش قرار بده، اسلام و مسلمين را نصرت عنايت فرما.  ولايت فقيه حكومت اسلامي: اَطيعواالله و اطيعوالرسول و اولي الامر منكم ( سوره نساء/ آيه 59). تمام مناصب امام معصوم(ع) به جز مقام عصمت و.... به ولي فقيه تفويض شده به نص آيه فوق و توحيد امام معصوم عليه‌السلام و به تأكيد روايات، مرجعيت و حاكميت در زمان غيبت مانند تصرف در بيت‌المال ، قضاوت، اقامه نمازجمعه و جهاد و جنگ در راه خدا است. جهاد رمز قدرت و عزت مسلمانان و به تعبير بهتر دريچه بهشت است كه به دست ولي‌فقيه برروي امت باز مي‌شود. ملت ايران مانند قوم بني‌اسرائيل نيست كه سروصداي فرعون و فرعونيان اينها را تحت تأثير قرار بدهد امروز بايد ايران اسلامي شرق و غرب را به يوغ خود بكشد. امروز تمام كفر در مقابل تمام اسلام ايستاده بايد مسلمانان كاري بكنند كه در جهان سربلند باشند. تاريخ تكرار مي‌شود، الان هم مثل دوران حضرت اميرالمؤمنين عليه‌السلام است الان هم ولايت فقيه عادل وجود دارد ولي مردم به طرف معاويه مي‌روند وعده كمي دور علي‌عليه‌السلام‌اند معاويه صفتها ظاهرشان را درست مي‌كنند ولي باطنشان خراب است. جامعه اسلامي به معناي حقيقي آن دوران امام زمان‌عجل‌الله تعالي درست مي‌شود (تحقق خواهد يافت) مسلمانان بايد قيام كنند آمريكا دارد عزت اسلام را لگد مال مي‌كند واجب است از مرزهاي اسلامي دفاع كنيم كافر آمده در مرزهاي اسلامي آماده باشيم براي جهاد بايد پشت سر رهبرمان حركت كنيم، ما به ياري خدا قدرت داريم كفار‌(آمريكا و...) را از كشورهاي اسلامي بيرون كنيم. برويد از رهبر حكم جهاد بگيريد، امروز جهاد برعليه كفار واجب است، ما مسلمانها تنها نيستيم امام زمان(عج) بالاي سرماست.«واعدولهم ما استعطعتم من قوه . و من رباط الخَيْل ترهبون به عدوالله و عدوكم» ترجمه: هرچه مي‌توانيد نيرو بر عليه آنها آماده كنيد....آماد‌گي داشته باشيم اگر رهبر حكم جهاد بدهد برويم و به كمك امام و رهبرمان حضرت آيت‌الله‌العظمي خامنه‌اي حركت كنيم و نام امريكا را براي هميشه دفن كنيم 1. چند مطلب 2: -  پيامبراكرم(ص) پيش از وفات خود به امر خدا، حضرت‌علي‌عليه‌السلام را به جانشيني برگزيد و بارها او رابه مسلمانان معرفي كرد و از آنان خواست با او بيعت كنند و قبول خلافتش را اعلام كنند و چنين نيز شد. -   تعيين جانشين براي پيامبر كه حضرت علي و فرزندانش عليهم‌السلام (12 معصوم) هستند كاري ضروري و حياتي بود زيرا: 1- پيامبر اكرم در طول بعثت به تعليم و بيان احكام معارف قرآن كريم پرداخت و ضروري بود در طول زمانهاي آتي پاكان و شايستگان و امانت داراني از جانب خداوند، مأمور تعليم وتبيين و ابلاغ پيامها و احكام معارف قرآن باشند 2- بايد مفسري معصوم مي بود تا نظر او معيار و ميزان براي جامعه باشد تا هم در فهم قرآن بخصوص موارد اختلاف به او رجوع گردد و معيار مفسران ديگر بوده و همچنين راه سوء استفاده بر دشمنان مسدود گردد . 3- تشكيل حكومت شايسته‌ترين، عالم‌ترين، مديرترين و مدبرترين فرد جامعه براي حاكم اسلامي باشد و با اختيار ولايتي كه خداوند به او داده به جانشيني پيامبر نصب گردد. لذا پيامبر اكرم اهل‌بيت(ع) در حديث ثقلين را قرين عدل، مفسر و مبين قران معرفي نموده و روز 18 ذي‌حجته سال دهم هجري در غديرخم حضرت‌علي(ع) را بر تمام مسلمانان اعلام و از آنان بيعت گرفت. -  ولايت فقيه استمرار امامت در دوران غيبت است، حاكم دين، مفسردين، امامت، تشخيص احكام، حل اختلافات مخصوص حكومت ولي فقيه است.  بخش پنجم: معاداز ديگر اصول دين ما معاد است، ما يقين داريم كه زندگي دنيا موقت و گذرا و آزمايش است و ما زنده خواهيم شد « و بالاخره هم يوقنون» البته اين يقين داشتن ، عارضي نيست. اين را آيات قرآن به ما مي‌رساند خداوند عادل است و عادل كار بيهوده عبث نمي‌كند خداوند بالاتر از اين است كه انسان را پوچ و بي هدف قرار دهد. او بالاتر از اين است كه زندگي بي هدف بيافريند. پادشاه به حق بالاترين  از اين است كه اين آفرينش دقيق انسان را براي چند صباحي موقت و بي‌هدف آفريده باشد. تمام اينها از روي علم است، از روي حساب و ما دوباره زنده مي‌شويم. آن كساني كه به آخرت ايمان ندارند در عذاب و گمراهي آشكارند. گمراهي بالاتر از اين نيست كه انسان با داشتن عقل زندگي را منحصر در اين چند روز بداند. زندگي براي چيست؟ زندگي بي‌هدف نيست. چيزي كه انسان را از ناراحتي‌ها كه هميشه دامن گير انسان است خلاص مي‌كند اعتقاد به قيامت است. پيامبران الهي معتقد به اجر و پاداش قيامت بودند. قرآن مي‌گويد: همه چيزها و كارهايتان در خط بندگي خدا باشد كسب، تجارت، خوردن، خوابيدن و... انسان وقتي از حالات حيواني خارج مي‌شود كه در راه بندگي خدا حركت كند. همه چيز او براي خدا باشد. تزكيه يعني بنده خدا بودن اين فرد رستگار مي‌شود، مي‌رود تا به خدا مي  رسد و بنده خدا مي شود.انسان وقتي از زندگي عادي گذر كرد فقط آن را به اندازه نياز استفاده كرد آن وقت تازه به اصل زندگي وارد مي‌شود و مي‌فهمد زندگي چيست متقيان آنهايي هستند كه خدا را مي‌پايند آنان در باغستانها هستند، بهشت دنيا قبل از بهشت موعود ، حالات بهشت گونه دارند، او در بهشت در وسعت است يعني در همه احوال در تنگي نيست، داشتن و نداشتن براي اين آدم مساوي است و اين توحيد است. خداست كه روزي را به هر كه بخواهد زياد مي‌دهد و به هر كه بخواهد كم مي‌دهد ، ما فقط مكلف به انجام تكليفيم .  آنچه مطلوب است، رحمت خداوند است آن خدايي كه رب السموات‌والارض و ما بينهما است، خدايي كه رحمتش همه جا را فراگرفته. روز قيامت كسي مالك خطاب نيست، آن روز كه روح و ملائكه صف مي‌كشند و كسي حرفي ندارد خطابي نمي‌گويد: مگر بفرمان خدا، روز موعود در پيش است و ترديدي نيست پس هر كس مي‌خواهد به سوي خدا راهي پيدا كند و خود را مهيا كند تا روي رفتن به سوي حق را داشته باشد. زندگي دنيا جز متاع فريب چيزي نيست و اصل آخرت است و داخل شدن در بهشت اگر انسان بخواهد فقط اين جسم را اينجا (دردنيا) نگه دارد و وسائل زندگي مادي‌اش را فراهم بياورد اين نقص است اگر هدف ما اين باشد بيچارگي و پستي است. در صورتي كه آخرت بهتر است يعني آن زندگي بالاتر از اين زندگي است، آن زندگي الهي كه در بطن دين زندگي بايد آن را پيدا كرد آنچه در كتابهاي آسماني تعريف شده همين زندگي الهي است نه زندگي پست حيواني، زندگي پست حيواني آتش است. تزكيه يعني بنده خدا بودن، يعني از حالات انسان (نفساني) درآمدن و وارد شدن در جرگه بندگي خدا مثال او آيات اول سوره مؤمنون است ، اين فرد رستگار مي‌شود مي‌رود و به خدا مي‌رسد و بنده خدا مي‌شود. راه نجات فقط بندگي خداست ، آن است كه انسان را نجات مي‌دهد همه چيز را به او دادن و سپردن. بنده خدا هروقت گفت الحمدالله رب العالمين، لااله الا الله ، معتقد مي‌شود و اول خود را خلع سلاح مي‌كند و به خود مي‌گويد، من هيچ و هر چه هست اوست اولين قدم، از بين بردن تكبر است امام زين‌العابدين عليه‌السلام مي‌فرمايد: « خداوندا من با آن همه عبادات، در نزد تو از ذره هم كمترم» اگر اين رويه درست نشود ما هم درست نمي‌شويم. و تا وقتي كه شيوه ائمه‌اطهارعليهم‌السلام را كنار بگذاريم و به آن عمل نكنيم درست نمي‌شويم. وقتي مردم به خوشگذراني عادت كردند محكومند ، راه نجات يافتن ، رهايي از كبر است كه با عبادت و بندگي خدا حاصل مي‌شود حضرت اباعبدالله الحسين عليه‌السلام مي‌فرمايد: «خداوند تبارك و تعالي دعوت بربندگي خدا مي‌كند كسي كه بنده خدا شد بنده غيرخدا نمي‌شود.» بنده شهوت، بنده دنيا، بنده زن و... حتي امام صادق عليه‌السلام در حال طواف كعبه مي‌فرمايد: الهي قِ شح نفسي الهي مرا از بخل نفس نجات بده . (مطالب معاد برگرفته از بيانات، جلسات عقايد و آثار حضرت آيت‌الله العظمي فاطمي دام ظله  ) ________________________________________1) جلسات و آثار حضرت آيت الله فاطمي رحمه الله علیه 2) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 125 ، اخبار و روايات نقل شده از اهل بيت در اين مسائل بسيار زياد است . 3) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 129[3])بحارالانوار ، ج 2 ، ص 94[4]) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 92[5])‌شيعه در اسلام ، علامه سيد محمد حسين طباطبائي ، بخش سوم[6])‌طهارت روح برگرفته از آثار علامه شهيدمطهري[7]كتاب اصول عقايد آيت الله مصباح يزدي[8]برگرفته از جلسات اصول عقايد و تفسير آيت الله فاطمي[9]جزاء من تزكي/ طه 761) كتاب معرفت ديني ، ج 23 بحث عدل الهي 2) مجموعه آثار شيخ صدوق ، ص 108 و 109 ، باب اعتقاد در عدل الهي 1) آثار و جلسات آيت الله العظمي فاطمي 1) برگرفته از جلسات اصول عقايد آيت الله فاطمي 1) كتاب معرفت ديني ، ج 23 1 )    بخش امامت برگرفته از بيانات و آثار حضرت آيت‌الله فاطمي دام ظله2) از كتاب معرفت ديني شماره 23     ترجمه عربی کتاب:اصول عقاید اسلام 
ترجمه عربی کتاب:اصول عقاید اسلام
 
بسم الله الرحمن الرحیمالكتيب التربوي: أصول العقيدة الإسلاميةرضاقارزی
الجزء الأول: التوحيدالتوحيد هو أن خالق السماوات والأرض وما بينهما هو الإله الواحد ، ليس فقط الخليقة ، بل أيضًا خطة الله ، وكل الأشياء ، وكل الأحداث ، سواء كانت شخصية أو اجتماعية ، كلها تحت إشراف الله ومشيئة الله.- الخطوة الأولى في طريق التدين وعبادة الله هي معرفة الله ومعرفة أساس معرفته وحدها.- لذة عبادة الله وعبادته هي أفضل وأسمى مكانة.- التوحيد: أيا كان ، فهو إنسان لا عمل له إلا بإذنه. التوحيد هو نفس سورة قال الله أحد.- التوحيد يعني أن الأشياء لله ، وعبادته ، ولهذا خُلقنا. "نحن من خلق الجن والبشر ، الأحباش". عندما جاء الإنسان إلى هذا الخط ، كان التفسير هو نفس الصراط المستقيم.- الله ليس ببعيد عن الإنسان ، ولكن هؤلاء هم بعيدين عن الله وبعيدين عن الله ، وسببهم هواء الروح (الغطرسة ، والجشع ، والغيرة ، إلخ) الإنسان ، عندما يكون على حق ، فهو بعيد عن هذا الانجذاب. عرفوا الله وطاعته.- يزدهر الإنسان في التوحيد ، والتوحيد يؤسس الإنسان ويزده.الله مع كل جسيمات الكون وليس بعيدًا عن جسيم واحد. إنه مع كل جسيم ، ليس بطريقة مختلطة ، وبعيدًا عن كل شيء ، ليس بعيدًا. لا يوجد شيء مثله ، لكنه الرائي والمستمع ، يعرف ألمنا ويفهم احتياجاتنا. ونحن في حضرته.- أسمى درجات الشكر لله "فناء الله" ، أي أن الله قد وهبنا كل شيء ، فكل شيء في طريقه له ، والذوبان في الله وتحقيق بقاء الله هو عبادة الله. كلما كسر الإنسان نفسه أمام الله ، اقترب منه أكثر. ويذكر الله دور الإنسان في القرآن ، ومن قرأ القرآن وجد طريق الإنسان. فإذا لم يكن الأمر كذلك ، فهو سقوط الفقير ، فعندما يذكر الإنسان الله بطريقة عظيمة ، غير الله (المال ، السيارة ، الشهوة ، إلخ) يصغر في عينيه ، يصبح العالم صغيراً في عينيه ، وفي عينيه الله أكبر ، هذه هي الجنة. وشروط الجنة ، الجنة الموعودة للعالم قبل الجنة الأبدية ، ولكن إذا نسي الإنسان الله ، فإن حجاب الكفر يزداد ثخانة ، ويثخن نفس الرجل الذكي حجاب كفره حتى لا يعود يرى الله. ليس عنده ، وعندما يغضب الإنسان لم يعد له السلطان ، "لقد سمع الله قلوبهم وعلى أعينهم وعيونهم وعذابهم العظيم".إن الله صبور كأنه لا يعلم ويغفر كأنه لم يره ويستر كأنه غير متمرد ولا يتسرع في معاقبته من رحمته ومغفرته وصبره.- الله أسمى وأعلى من الذين يصفونه بالصفات التي ينسبها إليه ، وأن الذين يصفونه بقدر أنفسهم وليس بعظمته ومجده ، فإن الله أسمى ممن يصفونه. لكي نفهمه فإن الله غني بعباده ، ولا يحتاج إلى عبادة عباده ، بل على الإنسان أن يقوم بواجبه ، ويجب أن تكون حياتنا حياة محمد ومحمد صلى الله عليه وآله وسلم.بعض الروايات عن التوحيديقول الإمام السادس (ع): "لله كيان ثابت وعلمه هو نفسه وهو غير معروف وسمعه هو نفسه وهو غير مسموع وبصره هو نفسه وهو ليس رائيا وقوته هي نفسها. وهو ما لم يكن ممكنا 2 [1] ».• يقول الأئمة الخامس والسادس والسابع والثامن ع: "الله تعالى نور لا يمتزج بالظلمة وهو علم لا جهل فيه حياة لا موت فيها". [2]يقول الإمام الثامن (ع): "للناس ثلاث ديانات في صفاتهم: من يثبت الصفات إلى الله بتشبيهها بالآخرين ، ومنهم ينكر الصفات. ] ».• قال الإمام (ع): "إن الله تعالى لا يبرره الزمان والمكان والحركة والسكون ، بل هو خالق الزمان والمكان والحركة والسكون" [4].بعض النقاط في التوحيد:• جوهر الله لانهائي ولانهائي ، وهذه الكمالات ، التي ثبتت له في شكل صفات (صفات وألقاب) ، هي في الواقع نفس الجوهر وكذلك نفس بعضها البعض. المرحلة مفهوم وليست في الواقع وحدة لا تتجزأ ، ولمنع هذا الخطأ الجائر (التهديد بوصف إنكار مبدأ الكمال) ، يحفظ الإسلام معتقدات أتباعه في وسط الإنكار والإثبات ويأمرهم بالاعتقاد بأن : الله له معرفة لا تشبه معرفة الآخرين ، وله قوة لا قوة غيره ، ولا يسمع بالأذن ، ولا يرى بالعين وهكذا [5].• التوحيد له مستويات وأنواع: التوحيد الجوهري ، التوحيد ، التوحيد اللفظي ، التوحيد التعبدي [6].• الحكمة التي أوصى الله تعالى بمناشدة أهل البيت (عليهم السلام) هي التعريف بالمكانة الرفيعة للخدام المستحقين وتشجيع الآخرين على العبادة والطاعة مما أدى بهم إلى هذا المنصب وذاك. ليمنعوا عباداتهم من التكبر [7].
 
حول الزراعة (تحسين الذات) [8]• يبرهن القرآن بالآيات ويقود الإنسان إلى معرفة أن الحياة هادفة وأن هدف النمو البشري هو رفاه الإنسان ويصل الإنسان إلى المكان الذي خلق الله من أجله وهو الجنة الأبدية.• يجب على الإنسان أن يعرف الأقدار الإلهية ، وما هو شرعي وما هو غير شرعي ، وما إلى ذلك ، وصايا الأنبياء الذين هم في نسل الله.• نقول لله بعظمة نخدمك أنت إلهنا أنت إلهنا.• ازدهار الإنسان في الإيمان بالتوحيد. إذا امتلكه الآخرون ، فلن ينزعج ، ولن يشعر بالغيرة ، وإذا كان لديه آخرين ، فلن يكون جشعًا وبخلًا ، ومن الصفات الجيدة والجميلة الأخرى ، والتي هي الرخاء ، بمعنى آخر ، هي تربية الإنسان ، وهي مفتاح الجنة.نعم ، إن الإسلام بتعاليمه وقواعده اليومية ، الصلاة ، والزكاة ، والحج ، والجهاد ، ونحو ذلك ، يرفع حتى أولئك الذين لا يعرفون القراءة والكتابة إلى هذا المنصب ، والعالم وجمالها ، إذا كانت صغيرة ولا قيمة لها في العين ، مكان آخر للجشع. البخل والغيرة وسائر الرذائل الجهنمية لن تبقى والحياة كالجنة ، قال الرسول الكريم صلى الله عليه وسلم: من أحتمل فقره يكون معي يوم الدين.نعم المسلم عبد الله بأي حال ، وامتلاكه أو عدم وجوده مختلف (متساوٍ) ، لديه نفس واثقة راضية على أي حال ، والله يرضى عنه ، يلجأ إلى الله بأي حال ، الله الذي "له السماوات والأرض ، ولكل منهما الآخر ... الآية 6:" إنه يخاطب دائمًا الآية: (‌ سورة الفجر 27-30) قبل الجنة الموعودة كان في جنات الدنيا (فيها دول الجنة) وهي مذكورة في الآيتين 54 و 55 من سورة قمر ، التيارات في موقع الحق في وجود الحاكم القوي.الجزء الثاني: العدل الالهي- العدل صفات من صفات الله ، وفي مناقشة مبادئ العقائد تناقش باستقلالية ، وتعتبر المبدأ الثاني من مبادئ العقيدة.- المعنى الحرفي للعدالة هو وضع كل شيء في مكانه الصحيح. هذا المعنى يحكم الكون كله من الخلق. كما أن حديث النبي صلى الله عليه وسلم يشير إلى أن "العدل علو السماوات والأرض" ، أي العدل والسماء والأرض.- مصطلح العدالة يعني احترام حقوق الآخرين ، والمساواة فيه هو القهر ، أي الدوس على حقوق الآخرين. مع مراعاة العدالة ، يجب مراعاة الحقوق والأولويات ، ويجب على كل صاحب حق تحقيق ما هو حق له ويستحقه. إذا تساوت الاستحقاقات والأولويات ، فإن مراعاة العدالة هي أن مكافأتها متساوية ، وإذا اختلفت الاستحقاقات والأولويات ، تتحقق العدالة بمكافآتها المختلفة.يتم عدالة الله على ثلاث مراحل: "الخلق" و "التفسير" و "العقاب". إن الله في خلق الأشياء وخلقها ، يراعي مزاياها وقدراتها ، وفي التشريع والتشريع يراعي قدرة الأفراد على التحمل وقوتهم ، وفي العقاب يعاقبهم على حسنات وسيئات الأفراد.ومنها الآيات والروايات:العدل في التكوين: "والسماء وضبط الميزان" ورفع السماء وضبط الميزان. سوره الرحمن آیه 7 "ربنا الذي أعطى كل شيء لخلقه ثم هدى" ربنا هو الذي أعطى كل شيء خلق خاص ثم هديه. (سوره طه / آیه 50)العدل في التفسير: "لا يثقل الله الروح إلا بالقدر" ولا يكلف الله أحداً إلا بقدر قدرته. (سورة البقرة / الآية 286)"وجعلناكم في دين الحرية" ولم نقم بأي عمل شاق لكم في الدين. (سوره حج / آیه 78)قال صلى الله عليه وسلم: "نزلت من أمتي تسعة أشياء .. و (منها) ما قد يحتاجون إليه". (بحرالانوارج 58 ص 325)العدل في العقوبة: "اجعلوا المسلمين الجناة" هل نعامل المؤمنين كمجرمين؟ (سورة القلم / الآية 35)."إن ربات البيوت المؤمنات - اللواتي لم يصبحن - ليسن مثل أولئك الذين يسعون بثرواتهم وأرواحهم في سبيل الله - لقد جعل الله أولئك الذين يسعون بثرواتهم وحياتهم أعلى درجة من أهلها".(سوره نساء / آیه 95)فَمَن يَعَمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خيراً يَرَه و مَن يَمَلَع مِثقالَ ذَرَهٍ شَرّا يَرَه » (سوره زلزال / آیه 7 و 8)"ومن يرتكب خطيئة لا يعاقب إلا على مثل مثل". ومن يرتكب خطيئة لا يكافأ إلا على أساسها. (سورة الانعام / الآية 160).القرآن والإرادة البشرية الحرة:بالإضافة إلى الأبراج ، تشهد العديد من الآيات القرآنية على حرية الإنسان وفاعلية ، والتي يمكن تقسيمها إلى عدة فئات:ج: الآيات المتعلقة برسالة الأنبياء ودعوة الإنسان لدين الحق بالإنذار والكرازة (التي) إذا لم يكن الإنسان حراً وحراً حسب القرآن ، فلا فائدة من إرسال الأنبياء ودعوتهم.ب: الآيات التي تتحدث صراحة عن إرادة الإنسان الحرة في قبول أو إنكار الإيمان. ومنها: (سورة الضهر / الآية 3 - سورة الكهف / الآية 29).ج: الآيات التي تجعل الله يريد الإيمان لا تعرفه وتدينه: ومنها الآيات: (سورة الشعراء / الآية 3 و 4 - سورة الأنعام / الآية 107).د: آيات تعتبر أن الأنبياء هم وحدهم الداعين والمرشدون والمنذرون. ومن الآيات: (سورة الشورى / الآية 48- سورة الغاشية / الآيات 21 ، 22)
 
 
بعض المقالات:- إيماننا بالعدل أن الله تعالى قد أمرنا بالعدل ، وجعل التعامل معنا أسمى من العدل ، أي أن السبب هو الكلمة الإلهية التي جاء فيها القرآن:"من أتى به خيرا بعشر أمثاله ، ومن أتى بالشر لا يعاقب إلا إذا كان مثله ، والعدل أنهم يجازون الحسنات بالخير ، والسوء سيء كالسوء" وقداسة النبي صلى الله عليه وسلم. هم قالوا ذلك:"ما من أحد يدخل الجنة بفعله إلا برحمة حق تعالى"."الله عادل. الله لا يظلم على الإطلاق ، سواء كان يضطهد المخلوق أو يضطهد الإنسان. هذا الاعتقاد مطمئن. والإنسان على أي حال يعرف أن حقه محفوظ. والنتيجة أن لا أحد يحرم من حقوقه ولا أحد مضطهد. لا وجود في العالم بدون حساب ، العدل يعني هذا أيضًا ، في العدل ، السماوات والأرض والأرض والسماء على العدل ، على الاعتدال. خلق السماوات والأرض بغير أعمدة ، هناك اعتدال ، وهذا ما يعنيه العدل. العدل الإلهي هو وضع كل عمل وكل مخلوق خلقه في المكانة المناسبة. كل ما يزعج جمال هذا العالم هو خطأ وضد هذه الجمال في العالم. من بينها الآثار السلبية لمعدات وأدوات الصناعات الغربية الموجودة في العالم.هناك حديث: خلق الله العالم ، أراد أن يجعل هذا العالم صغيراً (جعله نموذجاً للعالم) ، خلق الإنسان. الإنسان هو خلاصة الدنيا. وعلى رأس الصالحين الأئمة. »1الجزء الثالث: النبوةوهو الذي أرسل رسولا إلى الكفار. لتطهيره من فساد الجهل والأخلاق القبيحة ، وتعلم شريعة الكتاب والحكمة الإلهية ، رغم أنهم كانوا بالفعل في هاوية الجهل والضلال.وأصل النبوة من أصولنا ، وحياتنا مبنية على هذه الأسس والأصول ، ونؤمن أن الله تعالى أرسل نبياً إلى البشرية ، أوله آدم عليه السلام ، وآخرهم محمد صلى الله عليه وسلم. ما يفعله الرسول: العمل الرئيسي للنبي مذكور في الآية السابقة ، فالمهمة الأولى للنبي هي تلاوة آيات التوحيد والعدل والحساب وغيرها على الناس ، ومهمة الرسول الثانية هي تربية الناس ، وتقرأ في آيات مختلفة من القرآن الكريم. قذافمان التازكي ، في الجزء الآخر من الزلق ، أنا تازكي ، هذه عقاب من تمت زراعته.جاء الرسول لإزالة حالات الجشع والغيرة والجشع والمرارة والفتنة وما إلى ذلك ، والتي هي مثل معاناة الإنسان. الرجل غير المثقف جشع يجمع ولا ينفق. الناس مستاءون ، النساء والأطفال مستاءون ، هذه الحياة سيئة. إنه الجحيم. جاء النبي. إن أخذ هذه الحالات بعيدًا عن الإنسان هو زراعة. إذا عمل الشخص في خطة العبادة التي أحضرها ، فسيتم صد هذه المواقف عنه.الأتقياء هم الذين يتبعون الله وهم في الجنات. والإنسان الورع جنة له في كل مكان ، وسوق ، ونحو ذلك ، وتصبح الحياة جنة ، وقبل الفردوس الموعود ، كان العالم جنة له ، وهو شاسع ، أي أن قراءة القرآن في كل الأحوال تخلق حالات تنشئة في البشر. وجوب قراءة آيات القرآن ، يقول الإمام علي (ع): يجب أن يقرأ كل مسلم خمسين آية في اليوم. 1حضرة الإمام الرضا عليه السلام: إذا قال قائل: "لماذا فرض الله على الناس معرفة الأنبياء والاعتراف بهم وطاعتهم؟" وردًا على ذلك يجب أن يقال: بما أنه لا يوجد فيهم ما لا تقدر مصالحهم بشكل صحيح وأن الله أعلى مما يمكن رؤيته بالعين المجردة - حتى يأخذ الناس مصلحتهم منه مباشرة - وعدم قدرتهم وعدم قدرتهم على الإدراك. "ومن الواضح أنه لا خيار إلا أن يكون هناك نبي معصوم بين الله وخلائقه ليبلغهم بأوامره ونواهي وآدابها ويطلعهم على الأشياء التي نالوا بها نفعهم وصدوا خسائرهم". بهارالانوار المجلد 11 ص 40صفات الأنبياء:للأنبياء السماويين صفات ومزايا على غيرهم من البشر نذكر بعضها هنا:1- الوحي: بالإضافة إلى وجود قوتين للإدراك الحسي والفكري ، فإن الأنبياء مجهزون بقوة أخرى تسمى الوحي ، ولا يوجد فيها خطأ. إن معرفتهم بأصل البيئة منتشرة في الكون بأسره بطريقة لا يدرسها النبي. بوحي الوحي ، يصبح على دراية بأعلى معرفة وقوانين لنمو المجتمع البشري وتطوره وإدارته.2- العصمة: المعصومة تعني تجنب أي إثم مقصود وغير مقصود وخطأ. بالطبع ، هم أشخاص أحرار لهم الحرية في اختيار عمل جيد ، لكن في نفس الوقت ، ليسوا مصابين بأي خطيئة. هذه الصفة المميزة للأنبياء تمنحهم ميزة الثقة الكاملة. فالأنبياء هم من بلغوا ذروة العبودية واختارهم الله ، وبعيدين عن ضلاله منذ بداية خلق الإنسان ، عندما سعى الشيطان إلى تضليل بني آدم. ترتبط عصمة الأنبياء ببصيرةهم ودرجة اليقين والإيمان.3- قيادة لا مثيل لها: يقوم الأنبياء بإقامة العدل وإرشاد البشر إلى التوحيد والتقوى ومحاربة الطاغوت ، وإيقاظ القوى الراكدة وازدهار المواهب وكسر أغلال الشعب المظلوم مثل هذا التحول والتحول. لقد خلقت التغيرات في المجتمع أن آثار جهودهم ستبقى إلى الأبد ، حيث أن معظم أبطال الملاحم القرآنية هم أنبياء ، والقرآن يقدمهم للناس كأمثلة مثالية من خلال سرد ملحمة القيادة ودعوة الأنبياء إلى التوحيد ومحاربة الظلم. وفي سورة أنعام بعد أن ذكر ثمانية عشر نبياً قال: "هم الذين هداهم الله.
3- قيادة لا مثيل لها: يقوم الأنبياء بإقامة العدل وإرشاد البشر إلى التوحيد والتقوى ومحاربة الطاغوت وإيقاظ القوى الراكدة وازدهار المواهب وكسر أغلال المظلومين مثل هذا التحول والتحول. وقد أوجدت التغيرات في المجتمع أن آثار جهودهم ستستمر إلى الأبد ، فمعظم أبطال الملاحم القرآنية هم أنبياء ، والقرآن يقدمهم للناس كأمثلة مثالية من خلال سرد ملحمة القيادة ودعوة الأنبياء إلى التوحيد ومحاربة الظلم. وفي سورة أنعام ، بعد ذكر ثمانية عشر نبياً ، قال: "هم الذين هداهم الله فاتبعوا هويتهم". ويجب أن يقال إن تنظيم وتحريك وتحريك القوى الكامنة في سر الإنسان لإرضاء الله وخير البشرية لا يمكن إلا للأنبياء الإلهيين.4- الطهارة والعزم: من وجهة النظر الإسلامية ، فإن قيمة كل شيء تتوقف على نقاء هذا العمل عند الله ، والأنبياء هم من يحملون الرسالة الإلهية لأنهم موحى بهم من الله. ليس لديهم دافع أو هدف في عملهم سوى السعي وراء مرضاة الله. ومن ثم ، فإنهم يُظهرون مثل هذه المثابرة والمثابرة التي تجعلها فريدة من نوعها في التاريخ ، ولا يمكن القيام بذلك إلا من خلال نقاء النية والدعم الإلهي. وعزم الأنبياء وثباتهم يعود إلى طهارة النية والألوهية هذه.5- محاربة الظلم: قال القرآن الكريم: "(أمرهم (النبي) بالخير ، ونهى عن القبح ، ونهى عن الطاهر ، ونهى عنهم القذارة ، ورفع أغلالهم".طرق معرفة الأنبياءهناك ثلاث طرق لاستخدامه:1- إيجاد علامة في شخص الرسول تثبت وجود علاقة مع الله وتسمى هذه "الإعجاز".2- جمع الاستدلالات.3- شهادة الأنبياء السابقين أو المعاصرين4- المعجزة: فعل يتم بمشيئة شخص يدعي أنه نبي على عكس إرادة الله وطبيعته بحيث لا يستطيع الآخرون القيام به.5- جمع الأدلة: من أهم قواعد التعرف على الأنبياء: أ- دراسة ماضي الشخص الذي يدعي أنه نبي. ب- فحص بيئة الدعوة ج- محتوى الدين. 4- الأتباع 5- الإيمان بأقوالهم.6- شهادة الأنبياء السابقين أو المعاصرين: ومنها آيات نبينا برنابوت: (سورة صاف / 6- سورة عرف / 157) 1
الباب الرابع: الإمامةالإمامة على طريق الرسول الكريم صلى الله عليه وسلم:من مبادئ ديننا الإمامة. التوحيد ، العدل ، النبوة ، الإمامة ، القيامة. والإمامة: أن نؤمن أنه بعد النبي صلى الله عليه وسلم كان أوصياءها اثنا عشر رجلاً ، ولكل منهم واجبات ، كان هو صاحب الدين ومفسر الوحي. لقد تم تفسير الإسلام الحقيقي بلغة الأئمة.في صلاة الشعبانية ، ذكر بعض رجال الأئمة الطاهرين ، صلاة الله (ع). وصلى على محمد ومحمد.السماء الحالية السفن الحالية في مأمن من الغرق ، ومن يصعد على هذه السفن في مأمن من الغرق. وصلى الله وسلم على محمد ومحمد صلى الله عليه وسلم أجمعين ، والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته. أولئك الذين كانوا طاهرين وفاضلين وفاضلين. لقد جعل الله علينا إتمام حقهم. وقد أوجب علينا طاعة أهل البيت عليهم السلام. يجب أن نعيش حياتنا كلها وفقًا للمعايير التي قالها محمد ومحمد. اللهم اجعل النبي مقبولاً لي شفيعاً ، وهدني إلى الصراط المستقيم ، اجعلني الله أتبع نبلاءك حتى يوم مقابلتك حتى نلتقي يوم القيامة وأنت راضي عني والإمامة واستمرار الصراط. النبي الكريم صلى الله عليه وسلم.في انتظار رحيل حضرة والي العصر (ع):حقيقة وجود إمام العصر (ع) واضحة كالشمس ، والشمس خلف الحاجبين حقيقة لا تنكر. لقد جاء لمساعدة الشيعة في أوقات الشدة ، وأحياناً الناس نيابة عنه ، نحن المسلمين ، ليسوا وحدهم ، وإمام العصر فوق البرد.ومن النقاط الرئيسية في إمام العصر (ع) الاعتقاد بأن انتظار الفرج والصلاة على فرجهم. اللهم اربط ثورتنا الإسلامية بالثورة العالمية لولي العهد عليه الصلاة والسلام ، اجعلنا من أنصارها ، وانصر الإسلام والمسلمين.حكومة ولاية الفقيه الإسلامية:طاعة الله وطاعة الرسول وأول وصية منك (سورة النساء / الآية 59). جميع مواقف الإمام معصوم (ع) ماعدا منصب العصمة و .... إلى المرشد الأعلى المفوض إلى نص الآية أعلاه وتوحيد الإمام معصوم (ع) والتأكيد على الروايات والسلطة والحكم أثناء الغياب مثل الاستيلاء على الخزانة والحكم وإقامة صلاة الجمعة. والجهاد والحرب في سبيل الله. الجهاد سر قوة المسلمين وكرامتهم ، أو بعبارة أخرى باب الجنة الذي يفتحه الولي الفقيه على الأمة. شعب إيران ليس مثل شعب إسرائيل المتأثر بضوضاء فرعون والفراعنة ، واليوم يجب على إيران الإسلامية أن تنير الشرق والغرب. اليوم يقف جميع الكفار ضد الإسلام كله ، ويجب على المسلمين أن يفعلوا شيئًا يفتخرون به في العالم. التاريخ يعيد نفسه ، الآن مثل عهد أمير المؤمنين صلى الله عليه وسلم ، وحتى الآن ، هناك ولاية الفقيه فقط ، لكن الناس يذهبون إلى معاوية ، ويعدون أن معاوية سيصحح صفاتهم قليلا ، لكن دواخلهم سيئة.سوف يقوم المجتمع الإسلامي بالمعنى الحقيقي لزمن إمام العصر (عجل الله به) ويجب على المسلمين أن يثوروا .. أمريكا تدوس على كرامة الإسلام .. لا بد من الدفاع عن حدود الإسلام .. الكفار وصلوا إلى حدود الإسلام .. يجب أن نكون مستعدين للجهاد. نعم لدينا القدرة بإذن الله على طرد الكفار (أمريكا وغيرها) من البلاد الإسلامية. اذهب واحصل على حكم الجهاد من القائد ، اليوم الجهاد على الكفرة واجب ، نحن المسلمين لسنا وحدنا ، وإمام العصر (عليه السلام) فوق البرد."ويمكن لخصومنا استخدام قوتي. ومن حبل الخيال خاف اعدائك واعدائك.الترجمة: قم بإعداد أكبر قدر ممكن من القوة ضدهم ...دعونا نكون مستعدين للذهاب إذا أمر المرشد الأعلى بالجهاد والتحرك بمساعدة الإمام ومرشدنا الأعلى آية الله خامنئي ودفن اسم أمريكا إلى الأبد.بعض الأشياء 2:قبل موته بأمر الله ، اختار الرسول الكريم (صلى الله عليه وسلم) الإمام علي (ع) خلفا له ، وعرفه مرارا على المسلمين ، وطلب منهم مبايعته وإعلان خلافته ، وهكذا كان.كان تعيين خليفة للنبي وهو الإمام علي (ع) وأبناؤه (12 معصوم) مهمة ضرورية وحيوية لأن: على أمناء الله أن يكونوا مسئولين عن تعليم وشرح وإيصال رسائل وقواعد تعاليم القرآن. 2- أن يكون هناك معلّق معصوم ليكون رأيه معيارًا ومقياسًا للمجتمع حتى يتمكن من الرجوع إليه في فهم القرآن خاصة في حالات الخلاف. وكذلك يسد الطريق أمام الإساءة للأعداء. 3- يجب أن يكون تشكيل الحكومة هو الأكثر قيمة ، والأكثر علمًا ، والأكثر إدارة ، والأكثر ذكاءً في المجتمع بالنسبة للحاكم الإسلامي ، ويجب تعيينه ليحل محل النبي بسلطة الولاية التي وهبها الله له.لذلك قدم الرسول الكريم (صلى الله عليه وسلم) آل البيت (ع) في حديث صقلين رفيق العدل ، المفسر والمعلن للقرآن ، وفي الثامن عشر من ذي الحجة من السنة العاشرة للهجرة في غدير خم أعلن الإمام علي (ع) جميع المسلمين وبايعهم.- ولاية الفقيه استمرار الإمامة في زمن الغياب.
الجزء الخامس: القيامةمبدأ آخر في ديننا هو القيامة ، فنحن على يقين من أن حياة هذا العالم مؤقتة وعابرة ومغرية ، وسنقوم "وأخيراً نحن أحياء" ، بالطبع هذا اليقين ليس صدفة. هذا ما تخبرنا به آيات القرآن ، والله عادل ، ولا يفعله عبث ، والله أسمى من إفراغ الإنسان بلا هدف. إنه أعلى من خلق حياة بلا هدف. يتفوق الملك بحق على حقيقة أن هذا الخلق الدقيق خلق الإنسان لبضع أيام مؤقتة بلا هدف. كل هذا من العلم والحساب ونحن من البعث. أولئك الذين لا يؤمنون بالآخرة يظهرون في العذاب والخطأ. ليس الضلال أعلى من الحكمة في اعتبار الحياة محدودة في هذه الأيام القليلة. ما هي الحياة؟ الحياة ليست بدون هدف. الشيء الذي يحرر الإنسان من المتاعب التي تحل بالإنسان دائمًا هو الإيمان بالقيامة.آمن الأنبياء بمكافأة يوم القيامة. يقول القرآن: يجب أن تكون كل ما تبذلونه من الأشياء والأفعال في خدمة الله ، التجارة ، التجارة ، الأكل ، النوم ، إلخ. عندما يترك الإنسان حالة الحيوان ، يتحرك في خدمة الله. قد يكون كل شيء لله. تعني الزراعة أن تكون خادماً لله ، وهذا الإنسان يخلص ويذهب إلى اللهوصل وصار خادما لله.عندما يمر الإنسان بحياة طبيعية ، فإنه يستخدمها فقط بقدر ما يحتاج ، ثم يدخل جوهر الحياة ويدرك ماهية الحياة. الأتقياء هم أولئك الذين يتبعون الله. إنهم في الحدائق. جنة العالم قبل الجنة الموعودة بها حالات الفردوسية. إنه واسع في الجنة ، أي أنه ليس في ضيق في كل الظروف ، وله مساوٍ له وعدم وجوده ، وهذا هو التوحيد. إن الله هو الذي يرزق من يشاء ويعطي من يشاء ، ونحن ملزمون فقط بأداء واجبنا.المستحب رحمة الله ، ربّ السماوات والأرض ، ورحمته منتشرة في كل مكان. في يوم القيامة ، لن يخاطب أحد ، في اليوم الذي تصطف فيه النفوس والملائكة ولا أحد لديه كلمة ، لن يقول المتحدث: ما لم يكن اليوم الموعود بأمر الله أمامنا ولا شك ، فمن أراد أن يجد طريقًا إلى الله ويجهز نفسه لذلك. لديك الحق في الذهاب.إن حياة هذه الدنيا ما هي إلا ملك للخداع ، وهي مبدأ الآخرة ، والدخول إلى الجنة ، إذا أراد الإنسان أن يحافظ على هذا الجسد فقط (في الدنيا) ، وأن يوفر له سبل العيش المادية ، فهو عيب. إذا كانت الآخرة أفضل ، أي أن الحياة أعلى من هذه الحياة ، تلك الحياة الإلهية التي يجب أن توجد في قلب دين الحياة ، فإن ما تحدده الكتب السماوية هو هذه الحياة الإلهية ، وليس الحياة الحيوانية المنخفضة ، والحياة الحيوانية المنخفضة للنار.التربية تعني أن تكون خادماً لله ، أي الدخول من الحالة الإنسانية (الروحية) والدخول إلى بيت عباد الله ، ومثاله هو الآيات الأولى من سورة المؤمنون ، ينجح هذا الإنسان ويذهب ويصل إلى الله ويصبح عبدًا لله.الطريقة الوحيدة للخلاص هي خدمة الله ، أي خلاص الإنسان من خلال العطاء والتكليف بكل شيء له. إن عبد الله كلما قال الحمد لله رب العالمين لا إله إلا الله آمن بنفسه ونزع سلاحه أولاً وقال لنفسه أنا لا شيء ومهما كان فالخطوة الأولى هي القضاء على الغطرسة. "كل هذه العبادات هي أقل من جسيم معك". إذا كان هذا الإجراء غير صحيح ، فلن نكون على صواب أيضًا. ولن نكون على صواب ما لم نتخلى عن منهج الأئمة ولا نعمل به.عندما اعتاد الناس على التسلية هلكوا ، والطريق إلى الخلاص هو التحرر من الغطرسة الذي يتحقق بعبادة الله وخدمته ، يقول حضرة أبا عبد الله الحسين (ع): "الله تبارك وتعالى يدعو لخدمة الله. عبد الشهوة ، خادم الدنيا ، خادم امرأة ، إلخ. حتى الإمام صادق (عليه السلام) وهو يطوف حول الكعبة يقول: اللهم نجني من طمع روحي. (مواد القيامة مأخوذة من أقوال واجتماعات عقائد وأعمال آية الله العظمى فاطمي دام زوله)__________________________________________1) لقاءات وأعمال آية الله فاطمي رحمه الله2) بهارالانفار ، ج 2 ، ص 125 ، الأخبار والروايات المروية عن أهل البيت كثيرة في هذه الأمور.3) بهارالانوار ج 2 ص 129[3]) Baharalanvar، vol. 2، p. 94[4]) Baharalanvar، vol. 2، p. 92[5] الشيعة في الإسلام ، العلامة السيد محمد حسين طباطبائي ، الجزء الثالث[6] ‌ تنقية الروح مأخوذة من أعمال العلامة الشهيد مطهري[7] كتاب أصول عقائد آية الله مصباح يزدي[8] مأخوذة من اجتماعات مبادئ المعتقدات وتفسير آية الله الفاطمي[9] جزاء من تبكي / طه 761) كتاب المعرفة الدينية ج 23 مناقشة العدل الإلهي2) مجموعة مؤلفات الشيخ صدوق ص 108 و 109 باب الإيمان بالعدل الإلهي1) أعمال واجتماعات آية الله العظمى فاطمي1) مأخوذة من اجتماعات مبادئ عقائد آية الله فاطمي1) كتاب المعرفة الدينية ، المجلد 231) قسم الإمامة مأخوذ من أقوال وأعمال آية الله فاطمي دام زوله2) من كتاب المعارف الدينية رقم 23
 
 
 
 
 
 
ترجمه انگلیسی کتاب اصول عقاید اسلامی                                                          Educational booklet: Principles of Islamic beliefsrezaGarezi(rezagharezi)SatisfactionPart One: MonotheismMonotheism is that the Creator of the heavens and the earth and what is between them is the one God, not only creation, but also the plan of God. All things, all events, whether personal or social, are all under the supervision of God and by the will of God.- The first step in the path of religiosity and worship of God is to know God and to know the basis of knowing Him alone.- The pleasure of serving God and His worship is the best and highest position.- Monotheism means that whatever it is, he is a person who has no work except with his permission. Tawhid is the same as Surah Qalahullah Ahad.- Monotheism means that things are for God, for His servitude, which is why we are created. "We are the creation of the jinn and mankind, the Abyssinians." When man came to this line, the interpretation is the same straight path.- God is not far from man, but these are the people who are far from God and are far from God, the cause of which is the air of the soul (arrogance, greed, jealousy, etc.) Man, when he is right, he is far from this attraction. They knew God and moved in obedience to it.- Man is flourishing in monotheism. Monotheism establishes and flourishes man.God is with all the particles of the universe and is not far from one particle. He is with every particle, not in a mixed way, and apart from everything, not far away. There is nothing like him, but he is the seer and the hearer, he knows our pain and understands our needs. And we are in his presence.- The highest level of gratitude to God is "annihilation of God", meaning that God has given us everything, so everything is in His way for him, and to melt in God and achieve the survival of God is the worship of God. The more man breaks himself before God, the closer he gets to God. God states the role of man in the Qur'an and whoever reads the Qur'an finds the way of man. So if this is not the case, then it is the downfall of the poor. When man mentions God in a great way, other than God (money, car, lust, etc.) becomes small in his eyes, the world becomes small in his eyes, and in his eyes God is great, this is paradise. And the conditions of paradise, the promised paradise of the world before the eternal paradise, but if man forgets God, the veil of disbelief becomes thicker, and the same intelligent man thickens the veils of his infidelity so that he can no longer see God. He does not have it, and when a person becomes angry, he no longer has the authority, "God Almighty has overheard their hearts, and over their eyes, their eyes, and their great torment."God is patient as if he does not know and forgives as if he has not seen and covers as if he is not rebellious and does not rush to punish him in terms of his mercy and forgiveness and patience.- God is higher and higher than those who describe Him with the attributes that He attributes to it, and it is only that those who describe it as much as themselves and not as much as His greatness and glory, God is higher than those who describe Him. To understand him, God is rich in His servants, He does not need the worship of His servants, but man is obliged to do his duty, our life should be the life of Muhammad and Muhammad, peace be upon him and his family.A few narrations about monotheismThe sixth Imam (pbuh) says: "God has a fixed existence and His knowledge is Himself while it was not known and His hearing is Himself while it was not audible and His sight was Himself while He was not a seer and His power was Himself while Which was not possible 2 [1] ».• The fifth, sixth, seventh and eighth Imams (as) say: "God Almighty is a light that is not mixed with darkness and is a science in which there is no ignorance and there is a life in which death is not." [2]• The eighth Imam (as) says: "People have three religions in their attributes: some prove the attributes to God by likening them to others and some deny the attributes. The third way is the truth of the truth and that is proving the attributes by denying the likeness to others. ] ».• The sixth Imam (as) said: "God Almighty is not justified by time, place, movement, transfer and stillness, but He is the creator of time, place, movement and stillness." [4]A few points in Tawhid:• The essence of God is infinite and infinite. These perfections, which are proved to him in the form of (attributes and titles) attributes, are in fact the same essence and also the same as each other, and the contradiction between essence and attributes as well as among the attributes itself The stage is a concept and is not, in fact, an indivisible unit. : God has knowledge not like the knowledge of others, he has power not like the power of others, he hears neither with the ear, he sees not with the eye and so on [5].• Monotheism has levels and types: intrinsic monotheism, attribute monotheism, verbal monotheism, devotional monotheism [6].• The wisdom that God Almighty has commanded to appeal to the Ahl al-Bayt (PBUH) is to introduce the high position of worthy servants and to encourage others to worship and obey that has led them to reach such a position and that some people To prevent their own worships from being arrogant [7].About cultivation (self-improvement) [8]• The Qur'an proves with verses and leads man to the knowledge that life is purposeful and the goal of human growth is human well-being and man reaches the place for which God was created and which is eternal paradise.• Man must know the divine destinies, what is lawful and what is unlawful, etc., the instructions of the prophets who are in the line of God.• We say to God with greatness: We serve you, you are our God, you are our god.• Man's prosperity is in believing in monotheism. If others have him, he will not be upset, he will not be jealous, and if he has, he will not be greedy and stingy, and other good and beautiful qualities, which are the same as prosperity, in other words, is the cultivation of man, which is the key to paradise.Yes, Islam, with its teachings with its daily rules, prayer, zakat, Hajj, jihad, etc., brings even those who are not literate to this position. The world and its beauties, if they are small and insignificant in the eyes, are another place for greed. Stinginess, jealousy and other hellish vices will not remain and life will be like paradise. The Holy Prophet (PBUH) said: Whoever endures his poverty will be with me on the Day of Judgment.Yes, a Muslim is a servant of God in any case, and having or not having him is different (equal), he has a confident soul that is satisfied in any case, and God is pleased with him, he turns to God in any case, God who "To Him belongs the heavens and the earth, and to each other ... verse 6:" He always addresses the verse: (‌ Surah Fajr 27-30) Before the promised Paradise, he was in the gardens in the world (it has paradise states) and is included in verses 54 and 55 of Surah Qamar, The streams are in the position of truth, in the presence of the powerful ruler. Part II: Divine justice- Justice is one of the attributes of God. In the discussions of the principles of beliefs, it is discussed independently and is considered as the second principle of the principles of beliefs.- The literal meaning of justice is to put everything in its proper place. This meaning rules the whole universe of creation. The hadith of the Prophet (peace and blessings of Allaah be upon him) also refers to the meaning that "justice is the height of the heavens and the earth" and stands for justice, the heavens and the earth.- The literal meaning of justice is the observance of the rights of others, the equal point of which is oppression, that is, trampling on the rights of others. In the observance of justice, entitlements and priorities should be considered and every right holder should achieve what is right and worthy of him. If the entitlements and priorities are equal, the observance of justice is that their reward is equal, and if the entitlements and priorities are different, justice is achieved with their different rewards.- God's justice takes place in three stages: "creation", "explanation" and "punishment". God, in the creation and creation of things, observes their merits and capacities, and in legislation and legislation, considers the endurance and power of individuals, and in punishment, gives them what is the punishment for good and bad deeds of individuals. Including verses and narrations:Justice in Genesis: "And the heavens and the setting of the balance" and raised the sky and set the balance. سوره الرحمن آیه 7 "Our Lord, Who has given all things to His creation and then guided" Our Lord is the One who gave everything a special creation and then guided it. (سوره طه / آیه 50)Justice in the explanation: "God does not burden the soul except to the extent" God does not burden anyone except to the extent of His ability. (Sura Al-Baqarah / Ayah 286)"And we have made you in the religion of freedom" and has not done any hard work for you in religion. (سوره حج / آیه 78)The Holy Prophet (peace and blessings of Allaah be upon him) said: "Nine things have been taken away from my ummah ... and (one of them) are things that they may be in need of." (Baharalanwarj 58 p. 325)Justice in Punishment: "Make the Muslims the culprits" Do we treat the believers as criminals? (Surah Qalam / verse 35)"The believing housewives - who are not harmed - are not the same as those who strive with their wealth and lives for the sake of God - God has made those who strive with their wealth and lives to a degree superior to the dwellers."(سوره نساء / آیه 95)فَمَن يَعَمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خيراً يَرَه و مَن يَمَلَع مِثقالَ ذَرَهٍ شَرّا يَرَه » (سوره زلزال / آیه 7 و 8)"And whosoever committeth a sin, he shall not be punished except for a parable." And whoever commits a sin, he shall be recompensed only according to it. (Surah An'am / verse 160)Quran and human free will:In addition to the constellations, many verses from the Qur'an testify to human freedom and agency, which can be divided into several categories:A: Verses related to the mission of the prophets and the invitation of man to the religion of truth by warning and evangelism (which) if man was not free and free according to the Qur'an, sending prophets and inviting them would be in vain.B: Verses that explicitly speak of human free will in accepting or denying faith. Including: (Surah Dahr / verse 3- Surah Al-Kahf / verse 29.)A: The verses that make God want compulsory faith do not know and condemn it: including the verses: (Surah Al-Shu'ara / verse 3 and 4- Surah An'am / verse 107)D: Verses that consider the prophets as the only inviters, guides and warners. Among the verses: (Surah Shura / verse 48- Surah Ghashiyah / verses 21 and 22) 1A few articles:- Our belief about justice is that the Almighty has commanded us to do justice and has made the deal with us superior to justice, that is, the reason is the divine word which in the Qur'an says:"Whoever brings good is ten times as much for him, and whoever brings evil will not be punished (unless it is the same), and justice is that they reward the good deed as good and the bad reward as bad as bad" and His Holiness the Prophet (peace and blessings of Allaah be upon him) They said that:"No one can enter Paradise by his own action, except by the mercy of the right of the Exalted.""God is just. God does not oppress in the slightest, whether he oppresses the creature or oppresses man. This belief is reassuring. The result is that no one is deprived of their rights and no one is oppressed. There is no being in the world without account. Justice also means this. In justice, the heavens and the earth, the earth and the sky are on justice, it is on moderation. He created the heavens and the earth without pillars. There is a moderation. This is what justice means. Divine justice is to put every work and every creature He has created in the proper position. Anything that disturbs this beauty of the world is wrong and is against these beauties in the world. Among them are the adverse effects of equipment and tools of Western industries present in the world.There is a hadith: God created the world. He wanted to make this world small (make a model of the world). He created man. Man is the summary of the world. At the head of the righteous are the Imams. »1Part III: ProphecyHe is the one who sent a messenger to the unbelievers. To purify him from the filth of ignorance and ugly morality and to learn the Shari'a of the Book and the Divine Wisdom, even though they were already in the abyss of ignorance and misguidance. ”(Surah Jumu'ah / verse 2)The principle of prophecy is one of our principles and our life is based on these foundations and principles. We believe that God sent a prophet to mankind, the first of whom is Adam, peace be upon him, and the last of them is Muhammad, peace and blessings be upon him. What the Prophet does The main work of the Prophet is stated in the above verse. The first task of the Prophet is to recite the signs of monotheism, justice, reckoning, etc. to the people. The second task of the Prophet is to cultivate the people. You read in different verses of the Holy Quran. Qaddafh‌man Tazki, in the other part of Zalq, I am Tazki, this is the punishment of the one who has been cultivated.The Prophet came to remove the states of greed, jealousy, greed, bitterness, strife, etc., which are the same as human suffering. Uncultured man is greedy, he collects and does not spend. People are upset, women and children are upset, this life is bad. It's hell. The Prophet came. To take these states away from man is to cultivate. If a person acts on the worship plan he has brought, these situations will be repelled from him.The pious are those who follow God, they are in the gardens. A pious person is a garden for him everywhere, a market house, etc., and life becomes paradise. Before the promised paradise, the world is a paradise for him and it is vast, that is, in all circumstances, reading the Qur'an creates cultivation states in human beings. It is obligatory to recite the verses of the Qur'an. Imam Ali (as) says: It is obligatory for every Muslim to recite 50 verses a day. 1Hazrat Imam Reza Ali (as): If someone says: "Why has God made it obligatory on people to know the prophets and confess and obey them?" In response, it should be said: Since there is nothing in them that their interests are not properly estimated and God is higher than what can be seen with the naked eye - so that people can take their interests directly from Him - and their inability and inability to perceive "And it is clear that there is no choice but to have an infallible prophet between God and His creatures in order to convey His commands, prohibitions and etiquettes to them and to inform them of the things by which they have gained their benefits and repelled their losses." Baharalanwar vol. 11 p. 40Characteristics of divine prophets:Divine prophets have characteristics and advantages over other human beings, some of which are mentioned here:1- Revelation: In addition to having two forces of sensory and intellectual perception, the prophets are equipped with another force called revelation, in which there is no error. Their knowledge of the origin of the environment is spread over the entire universe in such a way that the Prophet does not study. With the revelation of revelation, he becomes aware of the highest knowledge and laws for the growth, development and management of human society.2- Infallibility: Infallibility means avoiding any intentional, inadvertent and wrong sin. Of course, they are free people who are free to choose a good job, but at the same time, they are not infected with any sin. This characteristic of the prophets gives them the merit of complete trust. The prophets are those who have reached the peak of servitude and God has chosen them, and they have been far from his misguidance since the beginning of the creation of man, when Satan sought to mislead the children of Adam. The infallibility of the prophets is related to their insight, degree of certainty and faith.3- Unparalleled leadership: The prophets rise up to establish justice and guide human beings to monotheism and godliness and to fight against Taghut, and by awakening dormant forces and flourishing talents and breaking the shackles of oppressed people, such a transformation and Changes in society have created that the effects of their efforts will last forever, as most of the heroes of Qur'anic epics are prophets, and the Qur'an introduces them to the people as ideal examples by recounting the epic of leadership and inviting prophets to monotheism and fighting oppression. And in Surah An'am, after mentioning eighteen prophets, he says: "They are the ones whom God has guided, so follow their identity." And it should be said that organizing and moving and moving the forces dormant in the secret of man for the pleasure of God and the good of humanity can only be done by the divine prophets.4- Purity and determination: From the Islamic point of view, the value of everything depends on the purity of that work for God, and the prophets carry the divine mission because they are inspired by God. They have no motive or goal in their work except to seek the pleasure of God. Hence, they show such perseverance and perseverance that it is unique in history, and this can only be done through the purity of divine intention and support. The determination and steadfastness of the prophets is due to this purity of intention and divinity.5- Fighting oppression: The Holy Qur'an says: "(The Prophet) commands them to good and forbids ugliness, and forbids the pure from them, and forbids the filth from them, and removes their shackles." Ways to know the divine prophetsThere are three ways to use it:1- Finding a sign in the person of the Prophet that is a proof of a relationship with God and this is called a "miracle";2- Collecting evidence;3- The testimony of previous or contemporary prophets4- Miracle: A deed that is done by the will of a person claiming to be a prophet, contrary to God's will and nature, in such a way that others are unable to do the same.5- Gathering evidence: One of the most important rules for identifying prophets: a- Studying about the past of the person claiming to be a prophet b- Examining the environment of invitation c- The content of the religion 4- Followers 5- Believing in their own words.6- Testimonies of previous or contemporary prophets: including the verses of our Prophet Barnabut: (Surah Saf / 6- Surah A'raf / 157) 1 Part 4: ImamateImamate along the path of the Holy Prophet (PBUH):One of the principles of our religion is Imamate; Monotheism, justice, prophecy, Imamate, resurrection. Imamate means that we believe that after the Prophet (peace and blessings of Allaah be upon him), twelve people are its guardians, each of whom had duties, was the ruler of the religion and the interpreter of revelation. True Islam has been interpreted in the language of the Imams.In the Salawat of Sha'baniya, some of the officials of the Imams have been mentioned. Send my blessings upon Muhammad and Muhammad.The current sky The current ships are safe from drowning. Anyone who gets on these ships is safe from drowning. May God send peace and blessings on Muhammad and Muhammad, peace and blessings of God be upon him, all of them. May that peace be pleasing to them and may their rights be fulfilled for us. Those who were pure and virtuous and virtuous. God has made it obligatory for us to fulfill their right. And it has made it obligatory for us to obey the Ahl al-Bayt, peace be upon them. We should live our whole lives according to the standards that Muhammad and Muhammad said. O God, make the Prophet an intercessor for me, the intercessor, and guide him straight to the straight path. May God make me follow those of your nobles until the day I meet you, until we meet on the Day of Resurrection while you are satisfied with me, the Imamate and the continuation of the path. The Holy Prophet (peace and blessings of Allaah be upon him) is. Waiting for the departure of Hazrat Wali Asr (AS):The truth of the existence of the Imam of the Age (pbuh) is as clear as the sun, the sun behind the eyebrows is an undeniable truth. He has come to the aid of the Shiites in times of trouble, and sometimes people on his behalf, we Muslims, are not alone. The Imam of the Age is above the cold. Our greatest strength is the presence of the beloved Hazrat Wali Asr (AS).One of the main points about the Imam of the Age (pbuh) is the belief that waiting for the vulva and praying for their vulva. O God, connect our Islamic Revolution to the world revolution of the Guardian of the Age (pbuh), make us one of its supporters, and grant victory to Islam and Muslims. Velayat-e-Faqih Islamic Government:Obedience to God and obedience to the Messenger and the first commandment of you (Surah An-Nisa '/ verse 59). All the positions of Imam Masoom (AS) except the position of infallibility and .... And jihad and war are in the way of God. Jihad is the secret of the power and dignity of Muslims, or in other words, the door to paradise that is opened by the Wali al-Faqih over the ummah. The people of Iran are not like the people of Israel who are affected by the noise of Pharaoh and the Pharaohs. Today, Islamic Iran must yoke the East and the West. Today, all infidels stand against all of Islam, and Muslims must do something Part 5: ResurrectionAnother principle of our religion is resurrection, we are sure that the life of this world is temporary and transient and tempting, and we will be resurrected "and finally we are alive". Of course, this certainty is not accidental. This is what the verses of the Qur'an tell us. God is just and the just do not do in vain. God is higher than making man empty and aimless. He is higher than creating a purposeless life. The king is rightly superior to the fact that this precise creation created man for a few temporary and aimless mornings. All this is from science, from arithmetic, and we are resurrected. Those who do not believe in the Hereafter are manifest in torment and error. Misguidance is not higher than man having wisdom in considering life limited to these few days. What is life for? Life is not without purpose. The thing that frees man from the troubles that always afflict man is the belief in the resurrection.The divine prophets believed in the reward of the Day of Judgment. The Qur'an says: All your things and deeds should be in the service of God. Business, trade, eating, sleeping, etc. When a person leaves the animal state, he moves in the service of God. May everything be for God. Cultivation means being a servant of God. This person is saved, he goes to GodHe arrives and becomes a servant of God.When a person goes through a normal life, he only uses it as much as he needs, then he just enters the essence of life and understands what life is. The pious are those who follow God. They are in the gardens. He is wide in heaven, that is, he is not in distress in all circumstances, having and not having is equal for this person, and this is monotheism. It is God who gives sustenance to whomever He wills and diminishes to whomever He wills. We are only obliged to do our duty.What is desirable is the mercy of God, the God whose Lord is the Lord of the heavens and the earth, and whose mercy is omnipresent. On the Day of Judgment, no one will be addressed, on the day when the souls and angels line up and no one has a word, the addressee will not say: "Unless by the command of God, the promised day is ahead and there is no doubt. Have the right to go.The life of this world is nothing but the property of deception, and it is the principle of the Hereafter, and to enter Paradise, if man wants to keep only this body here (in the world) and provide his material means of subsistence, is a defect. If the Hereafter is better, that is, that life is higher than this life, that divine life which must be found in the heart of the religion of life, what is defined in the heavenly books is this divine life, not the low animal life, the low animal life of fire.Cultivation means being a servant of God, that is, entering from the human (carnal) state and entering the House of Servants of God. His example is the first verses of Surah Al-Mu'minun.The only way to salvation is to serve God, that is, to save man by giving and entrusting everything to him. The servant of God, whenever he says Alhamdulillah, the Lord of the worlds, La ilaha illa Allah, believes and first disarms himself and says to himself, I am nothing and whatever he is, the first step is to eliminate arrogance. "All those acts of worship are less than a particle with you." If this procedure is not correct, we will not be correct either. And we will not be right unless we abandon the method of the Imams and do not act on it.When people are accustomed to having fun, they are doomed. The way to salvation is liberation from arrogance, which is achieved by worshiping and serving God. Hazrat Aba Abdullah Al-Hussein (AS) says: "God, the Blessed and Exalted, invites the service of God. The servant of lust, the servant of the world, the servant of a woman, etc. Even Imam Sadegh (as) while circumambulating the Ka'bah says: O God, save me from the greed of my soul. (Resurrection materials taken from statements, meetings of beliefs and works of Grand Ayatollah Fatemi Dam Zoleh) __________________________________________1) Meetings and works of Ayatollah Fatemi, may God have mercy on him2) Baharalanvar, vol. 2, p. 125, the news and narrations narrated from Ahl al-Bayt are very much in these matters.3) Baharalanwar, vol. 2, p. 129[3]) Baharalanvar, vol. 2, p. 94[4]) Baharalanvar, vol. 2, p. 92[5] Shiites in Islam, Allama Seyyed Mohammad Hussein Tabatabai, part three[6]) Purification of the soul taken from the works of Allameh Shahid Motahari[7] The book of principles of beliefs of Ayatollah Mesbah Yazdi[8] Taken from the meetings of the principles of beliefs and interpretation of Ayatollah Fatemi[9] جزاء من تبكي / طه 761) The book of religious knowledge, vol. 23, discussion of divine justice2) Collection of works of Sheikh Saduq, pp. 108 and 109, chapter on belief in divine justice1) Works and meetings of Grand Ayatollah Fatemi1) Taken from the meetings of the principles of Ayatollah Fatemi's beliefs1) Book of Religious Knowledge, vol. 231) The Imamate section is taken from the statements and works of Ayatollah Fatemi Dam Zoleh2) From the book of religious knowledge No. 23    

معنا و مفهوم دین اسلام(کلیات و خلاصه اسلام شناسی)

خلاصه،معنا و مفهوم دین اسلام

واژه و لغت دین گرچه عربی است ولی در فرهنگ لغات ملل مختلف به معنای حکم، قضا، رسم و عادت، شریعت و مذهب، همبستگی و غیر آن آمده است. و در فرهنگ لغات عربی و استعمال های قرآنی به معنای زیادی از جمله : جزا، حساب، قانون، شریعت، طاعت و بندگی، تسلیم و انقیاد، روش و رویه، توحید و خداپرستی آمده است. دین در مفهوم و اصطلاح عبارت است از مجموعه بینش ها و عقاید، قوانین و دستورا ت، اخلاق و سنن و آداب زندگی که پیامبر الهی از طرف خداوند برای راهنمایی و هدایت آورده که تمام امور زندگی را تحت پوشش دارد از جمله پرورش انسانها، اداره فرد و جامعه و پاسخگویی به اقتضای آفرینش انسان. دین یک نهضت همه جانبه به سوی تکامل و تعالی انسان است که برگزیدن و عمل به آن متضمن سعادت حقیقی است که سعادت و صلاح دنیوی و حالات بهشتی و کمال اخروی و حیات حقیقی جاودانی او را تامین می کند.دين مقدم اسلام يك برنامه عمومي و هميشگي است كه از جانب خداي متعال براي زندگي انسان در دو جهان به سوي خاتم پيغمبران حضرت‌محمد(ص) نازل شده است تا در جامعه بشري به مورد اجراء درآيد و كشتي انسانيت را از گرداب جهالت و بدبختي بيرون كشيده و به ساحل نجات و سعادت دو دنيا برساند. دين در لغت به معناي اطاعت و جزاء و... آمده و اصطلاحاً به معناي اعتقاد به آفريننده‌اي براي جهان و انسان و همچنين دستورات عملي متناسب با اين اعتقاد مي‌باشد. كساني كه مطلقاً معتقد به آفريننده نيستند « ‌بي‌دين‌» و كساني كه معتقد به آفريننده براي جهان هستند، « دين‌دار» شمرده مي‌شوند اينها (بي‌دينها) جهان را تصادفي و يا صرفاً معلول فعل و انفعالات مادي و طبيعي مي‌دانند. بر اين اساس اديان موجود در ميان انسانها به حق و باطل تقسيم مي‌شوند دين حق آئيني است كه داراي عقايد درست و مطابق با واقع بوده، رفتارهايي را مورد توصيه و تأكيد قرار دهد كه از ضمانت كافي براي صحت و اعتبار برخوردار باشد. خداوند تعالي در آيه 120 سوره بقره مي‌فرمايد: « وَلَن ترضي عنكَ اليَهودُ ولانَصاري حتّي تَتَبِعَ مِلَتَهُم قُل انّ هُديَ اللهِ هَوَ الهدُي و لَبن اتّبَعتَ اَهَواءهُم بَعَد الَّذي جاءَكَ مِنَ العِلم مَالكَ مِنَ اللهِ من وليٍ و لانصيرٍ» ترجمه : « (اي پيامبر ! ) هرگز يهود و نصاري از تو راضي نخواهند شد تا (بطور كامل تسليم خواسته هاي آنها شوي و از آيين (تحريف يافته‌ي) آنان پيروي كني، بعد از آنكه آگاه شده‌اي، هيچ سرپرست و ياوري از سوي خدا براي تو نخواهد بود. همچنين در سوره‌ي صف آيه 6 و مي‌فرمايد: ( و با زياد آر هنگاميكه عيسي بن مريم به بني‌اسرائيل گفت: من همانا رسول خدا به سوي شما هستم و به حقانيت كتاب تورات كه مقابل من است تصديق مي‌كنم و نيز شما را مژده مي‌دهم كه بعد از من رسول بزرگواري كه نامش (در انجيل من) احمد است بيايد (قرآنش عالمي را به نور علم حكمت روشن سازد.) چون با آيات و معجزات به سوي خلق آمد گفتند: اين سحري آشكار است(6) آيا از آن كسي كه به راه اسلام و سعادتش مي‌خوانند و او همان دم برخدا افتراء و دروغ مي‌بندد در جهان كسي ستمكارتر هست؟ و خدا هم هيچ قوم ستمكاري را هدايت نخواهد كرد . » پس دين حق امروز فقط دين مقدس اسلام است به صريح آيات و روايات، تعاليم متعالي دين اسلام شامل 3 بخش عقايد اسلام، احكام و دستورات عملي اسلام و بخش اخلاقيات (مسائل رواني) و آداب و سنن اسلامي مي‌باشد. كه بخش عقايد « اصول» و بخش احكام عملي « فروع دين » ناميده مي‌شود و اخلاقيات حلقه اتصال بين اين 2 بخش است : اعتقاد به خداي يگانه اعتقاد به زندگي ابدي هر فردي از انسان در عالم آخرت و دريافت پاداش و كيفر اعمالي كه در اين جهان انجام داده است و اعتقاد به بعثت پيامبران از طرف خداي متعال براي هدايت بشر بسوي كمال نهايي و سعادت دنيا و آخرت اين 3 اصل در واقع پاسخهايي است به اساسي‌ترين سؤالاتي كه براي هر انسان آگاهي مطرح مي‌شود كه: مبداء هستي كيست؟ پايان زندگي چيست؟ از چه راهي مي‌توان بهترين برنامه زيستن را شناخت؟ كه برخاسته از جهان‌بيني الهي مي‌باشد و متن برنامه‌اي كه از راه تضمين شده و شناخته مي‌شود، همان ايدئولوژي ديني مي‌باشد. عقايد اصلي لوازمات و ملزومات و توابع و تفاضيلي دارد كه مجموعاً نظام عقيدتي ديني را تشكيل مي‌دهد و اختلاف در اينگونه اعتقادات موجب پيدايش اديان و فرقه‌ها و نحله‌هاي مذهبي مختلفي شده است. مانند اعتقاد به تثليث مسيحي كه با توحيد وفق نمي‌دهد هرچند مسيحيان درصدد توجيد آن بر مي‌آيند (در باب نبوت) همچنين اختلاف در كيفيت تعيين جانشين پيامبر كه بايد از طرف خدا يا از طرف مردم تعيين شود عامل اصلي اختلاف بين شيعه و سني در اسلام شده است. چند نكته : در نظر آئين مقدس اسلام فراگيري اصول مقدس اسلام و عمل به فروع « احكام‌» و دستورات آن و همچنين آراسته شدن به اخلاقيات و آداب اسلامي بر هر مسلماني واجب و تكليف مي‌باشد. جهان بيني‌ها كلاً به دو بخش: الهي (امروز اسلام) و مادي تقسيم مي‌شود كه پيروان جهان‌بيني مادي در زمان سابق « طبيعي»، « دهري» احياناً «ملحد»،« زنديق» ناميده مي‌شدند و در زمان ما «مادي» و «ماترياليست» ناميده مي‌شوند. مادّيگري نحله مختلفي و مشهورترين آنها در عصر ما «ماترياليسم دياليتيك» است كه بخش فلسفيِ ماركيسم را تشكيل مي‌دهد. واژه « اصول دين» را مي‌توان به دو معناي عام و خاص بكار برد: اصطلاح عام آن در برابر « فروع دين»‌و بخش احكام بكار مي‌رود و شامل همه عقايد معتبر مي‌شود و اصطلاح خاص آن به اساسي‌ترين عقايد اختصاص مي‌يابد. ضرورت دین با توجه به ربوبیت حکیمانه الهی و نیز توجه به این که انسان قابلیت حیات ابدی و کسب کمالات معنوی و اخروی را در حد اقتضا ظرفیتش که آفریده شده است را داراست، به دین نیازمند است تا او را در پیمودن مسیر حیات سعادتمندانه هدایت و یاری کرده و در عین حال نیازهای دنیوی او را نیز مورد توجه قرار دهد و پاسخ های لازم و مورد نیاز و مورد درخواست او را بدهد؛ و تامین خواسته های مشروع، منطقی و معقول دنیوی اش جزء برنامه های هدایتی اش باشد یعنی دین را از دنیا جدا نداند. پس، از دلایل ضرورت دین داری انسان ها، نیاز فطری و روحی به دین و خداپرستی است و پاسخگویی به افکار و داشتن عقاید صحیح و همچنین نیازمندی به قوانین جامع و مترقی است لازم به ذکر آنکه انسان خلا عقیده ندارد و دارای اعتقاد است چه صحیح چه ناصحیح قوانین الهی برنامه کامل زندگی مادی و معنوی بوده و به جنبه های دنیوی و اخروی توامان توجه دارد، راز پیدایش بحرانهای شدید روحی و اعتقادی و اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی ، به ویژه در میان انسانهای غرب وشرق همین جدا شدن از دین و اتکاء به عقل حسی و تجربی می باشد که دور از خوشبختی، کمال، صلاح، حیات حقیقی دنیوی و اخروی است. از علل دیگر نیاز به دین دلیل نیاز انسان به اخلاق و فضائل اخلاقی و آداب و سنن صحیح است و تا به وسیله آن بتواند روابط فردی و اجتماعی را ایجاد و اصلاح کرده و یک زندگی سالم و صحیح داشته باشد و همچنین بتواند در کمالات و معنویات به تعالی برسد.که تمام این آموزه ها در دین وجود دارد. رفتارهای غیر صحیح و غیر انسانی امروز رایج در غرب و شرق و لشکرکشی ها، هجوم ها و حمله ها به کشورهای مظلوم و ستمدیده به ویژه مسلمان (عراق، پاکستان، افغانستان ، فلسطین و ...) نتیجه عدم پایبندی به دین است. دین امری فطری است: در مطالب بالا آورده شد که نیاز انسانها به خداپرستی و دین یک نیاز فطری و روحی است. دین با فطرت انسانی هماهنگی کامل دارد و تشریع با تکوین مطابق است چنانچه در آیه فطرت می فرماید: « فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها ...» ترجمه پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن این فطرتی است که خداوند انسان ها را بر اساس آن آفریده است. سوره روم آیه 30 از آثار دین بازگردانیدن انسان از جهل و نادانی، توهش، حیوانیت و نفسانیت و به دانایی، رحمانیت، انسانیت، تکامل و آرامش تعالی و انس و وصل به خدا و القاء الله و عند رب شدن و خلسیفه الهی و در یک مفهوم عبودیت و بندگی خداست. تاریخ پیدایش ادیان آسمانی: آنچه که از مدارک اسلامی به دست می آید تاریخ پیدایش دین همزمان با پیدایش انسان است حضرت آدم علیه السلام اولین پیامبر خدا و منادی توحید و یگانه پرستی است و کفر، شرک، نفاق، هواپرستی ، دنیا پرستی، شیطان پرستی، بت پرستی و ... همگی در اثر تبعیت نفس و شیطان است که با گزیدن طاغوت و غیر خدا و تحریفات، اعمال سلیقه ها ، نفسانیت ها، اغراض فردی و گروهی پدید آمده است. ادیان توحیدی یا ادیان آسمانی و حقیقی دارای سه اصل کلی مشترک می باشند: اعتقاد به خدای یگانه اعتقاد به زندگی ابدی در عالم آخرت و دریافت پاداش و کیفر اعمال در آن جهان و اصل اعتقاد به بعثت پیامبران از طرف خدای متعال برای هدایت بشر به سوی کمال و سعادت دنیا و آخرت. البته 2 اصل عدل و امامت از اصول تشییع (یگانه مذهب حق) حاضر است. این سه اصل بالا ( توحید، معاد و نبوت) پاسخ های اساسی ترین سوالات هر انسان آگاه است که : 1- مبدا و خالق و مدیر و مدبر عالم کیست؟ 2- پایان زندگی چیست؟ 3- از چه راهی می توان بهترین برنامه زیستن را شناخت؟ متن برنامه ای که از راه تضمین شده وحی شناخته می شود همان ایدئولوژی دینی است که برخاسته از جهان بینی الهی است. عقاید اصلی لوازم و ملزومات و توابع و تفاصیلی دارد که مجموعه نظم عقیدتی دین را تشکیل می دهد. علماء شیعه اصل عدل و امامت را از اصول دیگر دین شمرده است. دین اسلام دین جامع و کامل و یگانه دین حق دین اسلام برنامه عمومی، همیشگی، جامع، کامل زندگی دو جهان است که از جانب خداوند تبارک و تعالی به سوی پیامبر خاتم حضرت محمد (ص) نازل نموده است. قرآن کریم تنها کتاب دست نخورده است که تمام آیات آن بدون کم و کاست وحیانی بوده و توسط جبرئیل بر پیامبر خاتم (ص) نازل گردیده است. بر اساس اعلام صریح قرآن کریم به عنوان مطمئن ترین سند دینی نه تنها دین حق و خالص از جمیع جهات، وجود دارد بلکه گروندگان به ادیان و مذاهب مختلف دیگر موظفند در پی یافتن و گرویدن به دین حق و خالص باشند و به هر دین و مذهبی بدون تحقیق و حصول اطمینان از حقانیت و درستی نگروند. در حال حاضر طبق تمام ادله صحیح فقط دین اسلام آن جامعیت و کامل بودن مطلق بودن، حقانیت و خالص بودن ، مانع بودن و رساندن انسان به کمال و تعالی را داراست و پیروان ادیان الهی قبلی منسوخ شده باید به دین اسلام در آیند جامعیت و کمال مطلق آیین جهانی اسلام بر همگان ثابت گردید دینی که توانایی لازم و کافی در پاسخگویی به نیازهای همه جانبه مادی و معنوی و دنیوی و اخروی انسان را دارا است. دین الهی در مراحل و سیر زمانی تکامل خود به اسلام ختم شد. و ادیان قبل از اسلام نسخ شده می باشند. پیامبران قبل از خاتم به پیروان خود نوید آمدن پیامبر خاتم را داده و به آنها دستور گرویدن به اسلام را و قرآن را داده بودند. خداوند تبارک و تعالی دین اسلام را بر پیامبرش حضرت محمد صل الله علیه و آله نازل کرده و امامت و ولایت رهبری، اداره جامعه اسلامی ، قضاوت و کلیه مناسب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم جز نبوتش را (بعد از ایشان) به 12 معصوم و ائمه اطهار سلام الله علیه اجمعین سپرده است. خداوند متعال به پیامبرش رسول اکرم (ص) فرمان داده تا دین و دین داری اش را خالص گرداند. « قل انی امرت ان اعبد الله مخلصاً له الدین» سوره زمر آیه 11 ترجمه:«بگو مامورم که فقط خدا را بپرستم در حالی که دینم را برای او خالص کرده باشم» در آیه بعد که می آید ضمن تخطئه جدی معتقدات دینی اهل کتاب ( عهد و نصارا) و نفی و رد تکثر گرایی در ادیان و نادرست دانستن آن می فرماید: « ولا یدینون الحق من الذین اوتو الکتاب ....» سوره توبه آیه 29 ترجمه: و آیین حق ( و خالص) را نمی پذیرد کسانی که دارای کتاب اند پروردگار باری تعالی در سوره مبارکه بقره آیه 120 می فرماید: « ای پیامبر! هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهد شد تا بطور کامل تسلیم خواسته های آنها شوی و از آیین (تحریف یافته) آنان پیروی کنی. دوم و بعد از آنکه آگاه شده ای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخوهد بود.» و همچنین در سوره مبارکه صف آیه 6 و 7 می فرماید: « و باز یاد آر ای پیامبر هنگامی که عیسی بن مریم به بنی اسرائیل گفت: من همان رسول خدا به سوی شما هستم و به حقانیت کتاب تورات که مقابل من است تصدیق می کنم و نیز شما را مژده می دهم که بعد از من رسول بزرگواری که نامش در انجیل من احمد است بیاید ( قرآنش عالمی را به نور علم حکمت روشن سازد.) چون با آیات معجزات به سوی خلق آمد گفتند : این سحری آشکار است، آیا از آن کس که او را به راه اسلام و سعادت می خوانند و او همان دم به خدا افترا و دروغ می بندد. در جهان کسی ستمکارتر از او هست؟ و خدا هیچ قومی ستمکاری را هدایت نخواهد کرد.» پیروان ادیان الهی تحریف شده موجود که به دین پیامبر اسلام در نیامده اند طبق صریح قرآن کریم کافر بوده و رستگار نخواهند شد مگر پیروان درستکار و متقی از این ادیان آنها که در گوشه ای از دنیا باشند و بر دین تحریف نشد و صحیح خود پایبند و مقید و متقی باشد و نداند که پیامبر اکرم اسلام آمده که فقط این افراد مورد استثناء قابل رستگار شدن و نجات اند. حضرت علی علیه السلام در روایات زیادی از جمله این روایت بر وجود حق و باطل و تفکیک آنها تصریح کرده است : « حَقُ وَ باطِلُ وَ لَکُلِّ اَهلُ» ترجمه: حقی وجود دارد و باطلی و برای هر کدام پیروانی است. نهج البلاغه خطبه 16. قرآن کریم در آیات متعددی از جمله آیات زیر اسلام را به عنوان یگانه دین حق و خالص اعلام کرد. وسیله ادیان را باطل و پیروی از آنها را غیر قابل قبول دانسته است: « ان الدین عند الله الاسلام...» آل عمران آیه 19 و این آیه « و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین» آل عمران؛ آیه 85» ترجمه: «دین نزد خدا، تنها اسلام و تسلیم بودن در برابر حق است..» آل عمران آیه 19. و «هر کس جز اسلام آیین دیگری برای خود برگزیند از او پذیرفته نیست و در سرای باقی از زیانکاران خواهد بود.» حقانیت تشییع از میان مذاهب یک مذهب حق و خالص است چنانکه در روایاتی از پیامبر و سایر ائمه معصوم علیهم السلام به حق بودن تنها یک مذهب از میان مذاهب ادیان و باطل بودن بقیه ادیان و مذاهب تصریح و تاکید شده است از جمله این حدیث مشهور پیامبر اکرم (ص) که فرموند: « اسلام نیز مانند دین یهود و نصارا به هفتاد وسه فرقه تقسیم می شود و تنها یک فرقه اهل نجات است» که برای مطالعه و آگاهی از دلایل حقانیت شیعه اثنی عشری می توان از جمله به این منابع مراجعه کرد : ملل و نحل علامه جعفر سبحانی، الغدیر علامه امینی؛ مراجعان علامه شریف الدین، مجموعه آثار شهید مطهری ج 1 صفحه 269-342 و ... پس بر اساس دلایل و ادله نصوص دینی که در کتب شیعه آمده، تنها مذهب تشیع، نماینده راستین دین اسلام که در فرق شیعی نیز فقط فرقه شیعه دوازده امامی) یا «شیعه امامیه» یا شیعه عثنی عشری البته باید توجه داشت به وحدت اسلامی تاکید شده از طرف ائمه اطهار و مراجع و فقهاء از باب تقیه و حفظ وحدت به ویژه برادری در برابر دشمنان اسلام بسیار اهمیت دارد و یقین باید توجه داشت که راه رستگاری و نجات در پیروی از این مذهب است هم در حوزه عقاید و هم حوزه احکام و فروع و هم حوزه اخلاق و آداب و معنویات اسلامی مذهب اثنی عشری و باز باید توجه داشت مشترکات شعیه اثنی عشری یا دوازده امامی با سایر فرق شیعی و مذاهب اسلامی در زمینه اصول و فروع دین فراوان است. حساب آن کس که به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله محبت و ارادت می ورزد با معاندین و نواصب با خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله به طور قطع یکسان نخواهد بود. صراط مستقیم نه صراط ها به موازات وحدت حقیقی و جوهری ادیان آسمانی در اصول و کلیات دینی اعتقادی ( حداقل در ظرف تحققشان) شاه راه هدایت «صراط مستقیم» یکی بیشتر نیست و آن تسلیم در برابر ذات پاک خداوندی است که توسط همه پیامبران الهی از آدم تا خاتم تبلیغ و تبیین شده است چنانکه قرآن کریم در سوره حمد به آن تصریح و تاکید ورزیده است الف و لام در کلمه «صراط» برای جنس و یا عموم نیست تا از آن عمومیت یا تعدد صراط مستقیم استفاده شود بلکه برای عد است یعنی صراط مستقیم معهود که همان صراط توحید و یگانه پرستی است که همه انبیا و اوصیایشان به ان راه بودند. و این صراط مستقیم همان اسلام ناب محمد (ص) یعنی شیعه عثنی عشری است که مرحله نهایی و تکامل یافته همان صراط مستقیم انبیای گذشته است در آیه 153 انعام به صراحت تعدد صراط ها رد شده است و همچنین آیه 69 سوره عنکبوت و این دلیل رد « پلورایسم دینی» یا تعداد صراطهای مستقیم است. علوم اسلامی مقصود از علوم اسلامی علومی است که به نحوی جزء واجبات اسلامی می باشد یعنی علومی که تحصیل آن علوم حتی به نحو واجب کفایی بر مسلمین واجب است و آن علومی است که شامل این حدیث نبوی می گردد :« طلب العلم فرضیه علی کل مسلم» یعنی دانش طلبی بر هر مسلمان واجب است که به شرح ذیل می باشد. اول: علوم قرآن و سنت که واجب است. ( منابع دین) آشنایی با قرآن کریم (عناوینی از مباحث شناختی، عملی و روشی پیرامون قرآن کریم) : - تاریخ و بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله – کیفیت نزول وحی، نزول قرآن و شیون شیطان – معنی لغوی قرآن – معنای لغوی آیه – معنی لغوی سوره – اقسام قرائت قرآن : قرائت تحقیق، تحدیر، تدوین و ترتیل – اوصاف قرآن (وصف قرآن در قرآن و وصف قرآن در بیان ائمه اطهار علیهم السلام) – اسامی و القاب آیات اسامی و القاب سوره ها – دلیل نزول کتابهای آسمانی – قرآن برترین معجزه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله – عدم تحریف قرآن – قرآن و نیازهای مادی و معنوی انسانها – تلاوت و تدبیر و عمل – شناخت بحثهای انحرافی دشمنان اسلام – ضوابط تفسیر قرآن – خطرات تفسیر به رأی – سنت برخاسته از کتاب الله است – سنت امامان (اهل بیت علیهم السلام) – اقسام شناخت قرآن کریم : شناخت 1- سندی، 2- تحلیلی، 3- ریشه ای – اصالتهای سه گانه قرآن – شرایط آشنایی با قرآن – قرآن خـود را چگونه معرفی می کند – آشنایی با زبان قرآن – مخاطبهای قرآن – روش های برداشت از قرآن – روشهای مختلف تفسیری: 1- کار واژه ای، 2- کار قطعه ای، 3- کار موضوعی - قرآن کتابی است : (جهانی، مستقل، کامل، همیشگی، دارای همه معارف و برنامه های زندگی – دارای ظاهر و باطن (7 بطن) و محکم و متشابه، همچنین دارای تنیزل و تاویل، ناسخ و منسوخ، جری و انطباق و ... )– تفسیر الفاظ قرآن کریم و پیدایش و سیر آن - علم تفسیر و طبقات مفسرین – روش مفسرین شیعه و طبقاتشان – قرآن چگونه تفسیر می پذیرد – نمونه هایی از تفسیر قرآن به قرآن – معنی حجیت بیان پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه اطهار علیهم السلام – ترتیب نزول آیات و انتشارش در میان مردم – اسباب نزول – جمع آوری قرآن در یک مصحف – اهتمام مسلمین در امر آن – طبقات قراء – قراء سبعه – عدد آیات قرآنی – نامهای سوره قرآنی – خط و اعراب قرآن کریم – محتوای کلی و فواتح سوره ها – سوره ها، موضوعات و قطعاتی از قرآن کریم و کار واژه ای در حین جلسات – روانخوانی و تجوید قرآن که - آداب تلاوت قرآن کریم از زبان قرآن کریم و ائمه اطهار علیهم السلام – استعاذه، جهر و اخفات در استعاذه . بسمله ، سجده های واجب قرآن و ... – قصه های قرآن (هدف، ویژگیها تأثیر و نفوذ و نمونه های آن) – حفظ قرآن کریم (مقدمات لازم، نقش استاد حفظ و شرکت در جلسات، عوامل مهم و موثر در حفظ قرآن کریم، روش های تمرکز حواس، نقطه شروع حفظ، روشهای حفظ، شیوه حفظ آیات طولانی و متشابهات، مرور و تثبیت محفوظات گذشته، مباحثه و پرسش، برنامه ویژه حفظ داشتن، برنامه اساتید بزرگ در حفظ قرآن کریم، نکات مهم و توصیه ای به حافظان و والدین آن ها) - فضائل قرائت سوره ها و آیات قرآن کریم، لطائف و ظرائف قرآنی – قرآن در بیان خود و ائمه اطهار علیهم اسلام. آشنایی با اهل بیت علیهم السلام (عناوینی از مباحث شناختی، عملی و روشی پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام) : نامهای مبارکشان – القاب – کنیه ها – مادران – فرزندان – همسران – برادران، خواهران – ویژگیهای سیمای مبارکشان – بعضی از کرامات، فضایل – معجزات – وصایا – جنگها – اهمیت صلوات بر پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام – نقش نگین مبارک هر کدام از اهل بیت صلوات خاصه هر یک از معصومین سلام الله علیهم– شاگردان، اصحاب و یاران – اخلاق و سیره مبارکشان، صفات و ویژگیها و آداب – عبادات، آموزشها و تعلیمات، روزگار ویژه هر معصوم (ع) . - آشنایی با خصوصیات ویژه دوران ائمه اطهار علیهم السلام : 1- اخلاق و صفات و سیره و تلاشها و اخلاق فرماندهی، نظافت، آداب معاشرت پیامبر اکرم (ص) و عموها و عمه ها، بعثت تا هجرت از مکه و هجرت تا شهادت (رحلت) آن حضرت، فضائل و معجزات صلوات بر آن حضرت و ائمه اطهار علیهم السلام و ... 2- امامت، اثبات ولایت حضرت علی علیه السلام، توطئه سقیفه، 25 سال سکوت برای خدا و حفظ دین خدا، چگونگی دوران حکومت حضرت علی (ع)، شهادت حضرت فاطمه الزهرا (س)، امام علی (ع) و حاکمان عصر خود و مسند و زمامداری و واکنشهای پیمان شکنان، ستمگران (جنگ صفین)، شورشگران در زمان حکومت آن حضرت ، شهادت آن حضرت، شجاعتها و آشنایی با نهج البلاغه، صلوات خاصه بر حضرت و ... . 3- همسر و فرزندان آن حضرت زهرا (س)، گذری بر زندگی کوتاه بی بی دو عالم، سخن گفتن حضرت در رحم مادر ، ولادت، صداق و مهریه و باقیات الصالحات آن حضرت (س)، غصب فدک، جریان آتش، غم و اندوه و وصیای و شهادت آن حضرت، قیامت و شفاعت حضرت، دعای نور، دانش اندوزی، صلوات خاصه بر حضرت زهرا (س)، عبادات، طلب آمرزش برای امت، نقش حضرت زهرا (س) در نبردهای صدر اسلام. 4- روزگار امامت حضرت امام حسن علیه السلام، مراسم بیعت، شرایط سیاسی زمان، واکنش معاویه، اعلام جهاد حضرت، روحیه سپاه، خیانت خواص و لشکر، پذیرش صلح برای حفظ دین و سبط اکبر رسول الله (ص)، همراهی با پدر در دوران ولایت و امامت ایشان در مدینه، شهادت امام علی (ع)، صلوات خاصه بر حضرت و ... 5- مختصری از زندگی پروردۀ دیگر رسول الله امام حسین (ع)، با پدر و برادر، امامت، تداوم سیاست برادر در اوایل امامتشان، مواضعشان در برابر معاویه، بیدارگری افکار عمومی، قیام حضرت (عوامل زمینه ساز، اهداف و ماهیت قیام، علت عدم قیام حضرت در دوران معاویه، علل و موجبات قیام در زمان یزید، قیام حضرت، اسامی شهدای کربلا، باوفاترین یاران، آثار و نتایج قیام، وقایع بعد از شهادت حضرت و یاران) قیامهایی بر علیه بنی امیه و ایادی آنها، شجاعتها و کرامات ابا عبدالله ، زیارات و صلوات خاصه بر حضرت و ... 6- امامت حضرت سجاد (ع) ، پیامبر انقلاب حسینی، قیامها و نهضت ها بر علیه دشمنان امام حسین در زمان امام سجاد (ع)، حفظ میراث امامت، امام و حکومت وقت، نقش امام در بازسازی جامعه دینی، بیان معارف دینی و پرورش عناصر صالح، تبیین امامت و تثبیت، نظارت بر جریانهای فکری، دستگیری از جامعه، سخنان و دعاهای حضرت، آشنایی با کتاب گرانقدر صحیفه سجادیه، صلوات خاصه بر حضرت، شهادت امام (ع) و ... 7- امام باقر (ع) آیینه تمام نمای پیامبر اکرم (ص)، شرایط اجتماعی و سیاسی حضرت، امامت و ولایت امام علی (ع)، تبیین و تثبیت امامت، توصیه به جبهه گیری علیه ستمگران، پشتیبانی از انقلابیون، برنامه ها و آموزشها و تعالیم و گسترده نشر و احیای اسلام و قرآن، زندگی ائمه و احیا و گسترش احادیثشان، نشر علوم مفروضه، تعلیم افراد مستعد، مبارزه با مسلکهای انحرافی، شهادت حضرت، صلوات خاصه بر حضرت و ... 8- امام صادق علیه السلام و امامت ایشان، شرایط فرهنگی اجتماعی زمان حضرت، تربیت افراد مستعد تبیین و گسترش فقه آل محمد (ص)، احیای حدیث، گسترش کلیه علوم دینی و معارف و علوم مفروضه، مبارزه با مسلک های انحرافی و مذاهب و مکاتب مادی، دوران روی کار آمدن بنی عباس، امام (ع) و مساله خلافت، مهمترین علل عدم اقدام نظامی امام (ع)، نبودن حمایت مردمی، عدم صداقت دعوتگران عباسی، معجزات و کراماتی از امام (ع)، شهادت امام (ع)، صلوات خاصه بر حضرت و .... 9- ولایت و امامت حضرت امام کاظم (ع)، از صفات برجسته حضرت، حضرت حُمَیده خاتون مادر گرامی آن حضرت، پیشگیری نهضت جعفری، گستره فعالیت فرهنگی، واکنش دستگاه خلافت، قیام ها در زمان، اقدامات و موضع گیری های سیاسی امام کاظم (ع)، پاسداری از میراث امامت، رهبری تشکیلات شیعی، دستگیری و شهادت حضرت، صلوات خاصه بر حضرت و ... 10- ولایت و امامت امام رضا (ع) در دوران حکومت خلیفه عباسی هارون، مردم ایران و آل علی (ع)، آشنایی با دوران امین و مأمون، انقلابی ها و شورشها، هدف مأمون از طرح ولایتمندی، سفر تحمیلی امام (ع) به ایران، امام رضا (ع) در مرو، جشن ولایتعهدی توسط مأمون، سیاست ها و تدابیر امام رضا (ع)، تلاشهای مذبوحانۀ مأمون و دشمنان امام (ع)، شهادت امام رضا (ع)، حضرت نجمه خاتون (س) مادر گرامی آن حضرت، صلوات خاصه بر حضرت (ع) و ... 11- ویژگیهای امامت حضرت جواد (ع)، شرایط سیاسی و فرهنگی زمان حضرت، امام و مأمون، تلاشها و مواضع امام (ع)، امام علیه السلام و تبیین و تثبیت امامت خویش، اتخاذ موضع منفی در برابر دستگاه خلافت، رهبری تشکلهای شیعه، مبارزه با مسلک های انحرافی، تربیت افراد مستعد، دوران معتصم، معتصم و امام جواد، تعدادی از اصحاب حضرت (ع) ، حضرت خَیزران مادر گرامی آن حضرت، شهادت امام جواد (ع)، صلوات خاصه بر حضرت و ... 12- امامت امام هادی (ع)، شرایط سیاسی اجتماعی، بی کفایتی زمامداران عباسی، گسترش فساد اخلاقی و مالی در دستگاه خلافت، بروز آشوب ها و فتنه ها در قلمرو اسلامی، گسترش نهضت های علویان، امام هادی (ع) در مدینه، امام هادی در سامرا، تلاشهای مذبوحانه دشمنان بر علیه اهل بیت (س)، تلاشهای امام هادی (ع)، تثبیت و تبیین موضوع امامت، رهبری جنبشی مکتبی شیعه، زمینه سازی غیبت حضرت مهدی (ع)، مبارزه با افکار و جریانهای منحرف، تربیت افراد مستعد، تعدادی از اصحاب آن حضرت، حضرت سمانه خاتون (س) مادر گرامی آن حضرت، مواضع امام درباره غالیان ، شهادت حضرت، صلوات خاصه بر حضرت و ... 13- امامت حضرت امام حسن عسکری (ع)، شرایط سیاسی زمان حضرت، فعالیتها و مواضع حضرت، تثبیت و تبیین موضوع امامت، اتخاذ موضعی امامت، اتخاذ موضوع منفی در برابر دستگاه خلافت، رهبری تشکیلات شیعی، مبارزه با بدعتها و انحراف ها، مراقبت از حضرت مهدی (عج)، فراهم کردن زمینه سازی غیبت او، نگهداری و شناساندن حضرت مهدی (عج)، فراهم کردن زمینه غیبت حضرت مهدی (عج)، حضرت سوسن (س) مادر گرامی حضرت امام حسن عسگری و صلوات خاصه بر حضرت، قیام صاحب زنج و برخورد امام عسکری، شهادت آن حضرت. 14- امامت حضرت ولی عصر بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف، ویژگهای و شمایل، امام (عج) و دشمنهای خانه زاد حضرت، غیبت صغری، نواب چهارگانه حضرت (عج)، وظایف و فعالیتهای نواب (انجام رسالت، جلوگیری از پراکندگی شیعیان، آماده سازی جامعه برای پذیرش غیبت کبری، پاسخ گویی به مسائل دینی و سیاسی اجتماعی و رسیدگی به مشکلات و حال مردم، مبارزه با منحرفان و مدعیان دروغین نیابت)، غیبت کبری، انتظار فرج مهدی (عج) از دیدگاه شیعه و اهل سنت، وظایف منتظران در دوران غیبت، علامات حتمیه ظهور حضرت (عج)، علامات غیر حتمیه ظهور آن حضرت (عج)، حضرت نرجس خاتون (س) مادر گرامی آن حضرت (ع)، صلوات خاصه بر حضرت امام زمان (عج)، پایان غیبت، قیام جهانی، حکومت جهانی، حکومت صالحان. آشنایی با پیامبران الهی از صدر تا خاتم (ص) آشنایی با اصحاب و یاران خاص اهل بیت علیهم السلام، اولیا، علما، مراجع دوم: شناخت اصول و فروع دین ( شناخت و دانستن اصول دین واجب عینی و دانستن فروع دین واجب کفایی است) سوم: علومی که موضوع و مسائل آنها، اصول و فروع اسلامی می باشد یا علومی که از منابع دین (یعنی قرآن و سنت)، اصول و فروع دین را اثبات می کند مثل علم قرائت، علم تفسیر ، علم حدیث، علم فقه، علم اخلاق نقلی و ... چهارم: علومی که مقدمه تحصیل و تحقیق علوم دسته سوم (فوق الذکر) است از باب «مقدمه واجب» مثل : ادبیات عرب (صرف، نحو، لغت، معانی، بیان، بدیع و...) ، اصول فقه ، رجال و درایه و ... یعنی در حوزه اسلام لازم است که به قدر کفایت همواره افرادی مجهز به این علوم باشند و لازم است همواره افرادی باشند که دایره تحقیقات خود را در علوم متن و در علوم مقدمه توسعه دهند و آنها را افزایش دهند. پنجم: علومی که بر آوردن نیازهای لازم جامعه اسلامی موقوف به دانستن آن علم و تخصص و اجتهاد در آن باشد که تحصیل آن علوم از باب « مقدمه تهیوی» بر مسلمانان واجب کفایی است ( در حد نیاز) مثل : علوم و متون پزشکی، تجارت و اقتصاد و حکومتداری و ... جهان بینی و ایدئولوژی جهان بینی «سلسله اعتقادات و بینشهای کلی هماهنگ درباره جهان، انسان و بطور کلی درباره هستی می باشد» و ایدئولوژی « سلسله آراء کلی هماهنگ درباره رفتارهای انسان می باشد»( آموزش عقاید آیت ا... مصباح یزدی صفحه 12) پس نظام اعتقادی و اصولی هر دین جهان بینی آن دین و سیستم کلی احکام عملی آن را ایدئولوژی گویند (هدف و برنامه) و آنها را اصول و فروع دین می نامند. باید توجه داشت که احکام جزئی شامل اصطلاح ایدئولوژی نمی شود و اعتقادات جزئی نیز شامل جهان بینی نمی گردد. نکته دیگر آنکه گاهی کلمه ایدئولوژی به معنای عامی بکار می رود که شامل جهان بینی هم می شود. جهان بینی غیر الهی ( مادی وشیطانی) در میان انسان ها انواعی از جهان بینی وجود دارد ولی همگی آنها را می توان به جهان بینی الهی غیر الهی و مادی تقسیم کرد. پیروان جهان بینی غیر الهی ( مادی) را در زمانهای سابق «طبیعی»، «دهری»، و گاهاً «زندیق»، و «ملحد» می نامیدند و در زمان ما «مادی»، و « ماتریالیست» نامیده می شود. مادیگری مراحل مختلفی دارد که مشهورترین آنها در عصر ما «ماتریاسیسم دیالکتیک» است که بخش فلسفی مارکسیم را تشکیل می دهد. خداوند یگانه این جهان و انسان و هستی را برای هدفی آفریده و آن عبودیت و بندگی و اطاعت اوست و پرهیز از بندگی غیر او که لغو و عبث و بیهودگی و برای تحقق این هدف پیامبران و جانشینان پیامبر خاتم را فرستاده که انسانها را با برنامه ای مشخص به آن هدف برسانند. به عبارت دیگر جهان از نظر یک فرد الهی سرآغاز و مدیر دارد و پایان و سرانجامی و از خدا سرچشمه گرفته و سرانجام آن معاد انسان و جهان است در حالی که در مقابل ان افراد بی دین و نافی مذهب اند که می گویند « انسان سرآغاز و پایان درستی ندراد و در پاسخ این سئوال که سرآغاز هستی و انسان چیست؟ پاسخ می دهند نمی دانم یا اینکه می گویند تصادفی و از روی اتفاق بوده و برای جهان هدفی نیست و هر طوریکه می خواهد می تواند باشد و بعد از این دنیا ، جهان دیگر و سرانجامی وجود ندارد» که اینها همان زندیقها، دهری ها، ملحد ها یا مساوی گرا ها و ماتریالیستها هستند. دین از الفاظی است که بسیار بر زبانها جاری می باشد و معمولاً به کسی دیندار گفته می شود که خدایی برای جهان اثبات کند و برای خشنودی او اعمال مخصوصی را انجام دهد. ممکن است در هر اجتماعی و ملتی که به موجب قانون آن جامعه و ملت، وظایف هر فرد اجتماع معین شده و به آن عمل می کند تصور شود که دیگر احتیاجی به دین نخواهد بود ولی با دقت و تامل در احکام و مقررات اسلامی خلاف این معنی ثابت می شود، زیرا دین اسلام تنها به نیایش و ستایش خدا نپرداخته بلکه برای کلیه شئون فردی و اجتماعی انسان دستورهای جامع و مقررات مخصوصی وضع فرموده است و جهان پهناور بشریت را به نحو حیرت آوری بررسی نموده نسبت به هر حرکت و سکون فردی و اجتماعی انسان، مقررات مناسبی وضع کرده است والبته چنین دینی را جنبه تشریفاتی نمی شود داد. خدای متعال در قرآن کریم دین اسلام را به کیفیتی که بیان شد توصیف می فرماید. و نیز یهودیت و نصرانیت را که تورات و انجیل کتابهای آسمانی آنها است و دارای احکام و مقررات اجتماعی می باشد به همین نحو معرفی می فرماید چنانکه فرموده: « و کیف یحکمونک و عندهم التورات فیها حکم الله... انا انزلنا التورات فیها هدی و نور یحکم بها النبیون الذین اسلمو للذین هادو و الربانیون و الاحبار. و قفینا علی آثارهم بعیسی بن مریم... و آتیناه الانجیل فیه هدی و نور و ومصدق لما بین یدیه من التوراه و لیحکم اهل الانجیل بما انزل الله فیه... و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمناً علیه فاحکم بینهم بما انزل الله» سوره مائده آیه 48 از بیان گذشته روشن می شود که دین در اصطلاح قرآن همان روش زندگی است که انسان گریزی از آن ندارد و فرقی که میان دین و یک قانون اجتماعی میتوان یافت این است که دین از ناحیه خدای متعال است و قانون اجتماعی مولود افکار مردم و به عبارت دیگر دین میان زندگی اجتماعی مردم و پرستش خدای متعال و فرمانبرداری از وی پیوند می دهد، ولی در قانون اجتماعی اهتمامی به این پیوستگی نیست. ( آموزش دین علامه طباطبایی (ره)) اثر نیک ارتباط قانون به خدا دین در نتیجه پیوندی که میان زندگی اجتماعی انسان و پرستش خدای متعال داده است در همه اعمال فردی و اجتماعی برای انسان مسئولیت خدایی ایجاد کرده انسان را در همه حرکات و سکنات خود مسئول خدای متعال می داند. چون خدای متعال با قدرت علم بی پایان خویش از هر جهت به انسان احاطه دارد و بهر گونه فکری که در سر بپروراند و رازی که در دل داشته باشد کاملاً آگاه است و چیزی به بر وی پوشیده نیست به همین سبب در عین اینکه دین مانند قانون بشری برای حفظ انتظامات پاسبان گمارده و مقرراتی برای مجازات متخلفان و سر کشان وضع کرده، امتیاز دیگری نسبت به قانون بشری پیدا می کند و آن این است که دین زمام و مراقبت و نگهداری انسان را به دست یک پاسبان درونی می سپارد که در کار خود هرگز غفلت و اشتباه نمی کند و از پاداش و کیفر آن نمی توان جان بدر برد. خدای متعال در کلام خود می فرماید: ( وهو معکم اینما کنتم)سوره حدید آیه 4 و می فرماید: « و الله بما یعملون محیط» سوره انفال آیه 48 و همچنین می فرماید :« و ان کلا لما لیوفینهم ربک اعمالهم» سوره هود آیه 112 اگر حال کسی را که در محیط قانون زندگی می کند با کسی که در محیط دین به سر می برد مقایسه نماییم مزیت و برتری دین برای ما کاملاً واضح و آشکار خواهد شد. زیرا جامعه ای که همه افراد آن متدین باشند و وظایف دینی خویش را انجام دهند، چون در همه حال خدا را ناظر کارهای خویش می دانند از هر گونه بد اندیشی نسبت به یکدیگر در امان هستند. بنابراین عموم افرادی که در چنین محیطی بسر می برند از دست و زبان یکدیگر آسوده بوده عمری را در نهایت خوشی و راحتی بسر خواهند برد، و به سعادت جاویدان نائل خواهند شد. اما در محیطی که فقط قانون بشری حکمفرما باشد موقعیکه پاسبان را ناظر کار خود می بیند از کار خلاف خودداری می کند و در غیر این صورت ممکن است عمل خلافی دست بزند. آری در جامعه های اخلاقی تا اندازه ای آرامش قلبی فرهم است ولی همین اخلاق خود موادی است دینی نه قانونی به عبارت دیگر دین عقاید، دستورهای علمی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خدا برای راهنمایی و هدایت بشر آورده اند. دانستن این عقاید و انجام این دستورها سبب خوشبختی انسان در دو جهان است. اگر ما دین دار باشیم و از دستورهای خدا و پیغمبر اطاعت کنیم در این دنیای گذران خوشبخت، و در زندگی جاوید و بی پایان جهان دیگر هم سعادتمند خواهیم بود. ( ماخذ بالا) توضیح: ما می دانیم سعادتمند کسی است که زندگی خود را در اشتباه و گمراهی بسر نبرد و دارای اخلاق پسندیده باشد و کارهای نیکو انجام دهد. دین خدا ما را به همین سعادت و خوشبختی هدایت می کند و دستور می دهد که: اولاً عقاید درستی را که با عقل و وجدان خود درک کرده ایم محترم و مقدس بشماریم. و ثانیاً دارای اخلاق پسندیده باشیم و تا می توانیم کارهای خوب و شایسته انجام دهیم. فصل دوم:منابع وتعالیم اسلام تعالیم ، معارف یا بخش های دین اسلام شامل 3 بخش: 1- عقاید اسلام یا اصول دین اسلام یا جهان بینی اسلامی 2- احکام و دستورات عملی اسلام یا فروع دین یا ایدئولوژی اسلامی 3- اخلاق و آداب معنویات اسلامی است منابع اسلام تعالیم اسلامی با استخراج ، استنباط و استناد و اعلام عقل ( که مبنای تکلیف الهی است) از قرآن و سنت ( منابع دین) و در بعضی موارد از اتفاق آراء علمای مسلمین می باشد. قرآن کریم یا کتاب خدا اولین و مهمترین منبع فهم این اسلام است که مبنای استنباط دیدگاه های دین قرار می گیرد بیشتر آیات قرآن در زمینه مبدا و معاد، عقاید و معارف، اخلاقیات و آداب و معنویات است و بخشی از آیات مربوط به احکام و دستورات الهی می باشد. سنت یعنی قول « گفتار»، فعل « کردار» و تقریر « تایید» پیغمبر اسلام و اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می باشد که باعث تبیین، توضیح و تفضیل قرآن کریم است. بنابراین دین سه قسمت تقسیم می شود: 1- اعتقادات 2- اخلاق و آداب 3- عمل یا دستورات و احکام عملی تعالیم اسلام 1- اعتقادات ما اگر به عقل و وجدان خود مراجعه کنیم درک می کنیم که این جهان پهناور هستی با نظام حیرت آور خود نمی شود خود به خود بوجود آمده باشد و سر تا پا نظم و ترتیب آن، بدون نظم دهنده یی انجام یابد؛ مسلماً آفریننده ی هست که با توانایی و علم بی پایان خود این جهان بزرگ را پدید آورده و با قوانین ثابت و تغییر ناپذیری که در تمام امور برقرار کرده نظام جهان را با عنایت عدل و داد براه انداخته است. هیچ چیز بیهوده و بگزاف آفریده نشده و هیچ موجودی از قوانین خدایی مستثنی نیست و نمی توان باور کرد که چنین خدای مهربان با همه عنایت و لطفی که با آفریده های خود دارد جامه بشری را به عقل خودشان که بیشتر اسیر هوی و هوس شده و در نتیجه دچار گمراهی و بدبختی می شود واگذار نماید. بنابراین بدین وسیله پیامبرانی که از خطا و اشتباه دورند دستورهایی برای افراد بشر بفرستد تا بکار بستن آن دستورها آنان را به سعادت و نیکبختی برساند. و چون پاداش فرمانبرداری از دستورهای پروردگار در زندگی این جهان کاملاً به ظهور نمی رسد باید عالم دیگری باشد که در آنجا بکارهای مردم رسیدگی شود تا اگر عمل خیری انجام داده اند پاداش آن را ببینند و اگر کار زشتی از آنان سر زده بجزای آن برسند. دین، مردم را به این اعتقادات و سایر عقاید حقه یی که بعداً به طور تفصیل بیان می کنیم تشویق می نماید و آنان را از جهل و بیخبری بر حذر می دارد.

نکاتی از سوره مبارکه «الطارق»

نکاتی از سوره مبارکه «الطارق» 

17 آیه دارد، در مکه نازل شده است این سوره منشور مستقلی است برای هدایت انسانها .
آسمان تابلو عظیمی است که جای جای آن خدا و توحید را فریاد می کند و با توجه به نظام و انضباطی که در سرتاسر آن بکار رفته انسانها را به عدالت و خودسازی و تزکیه تداعی می نماید(تزکیه کلید بهشت است بهشت سرتاسری آیه 76 طه)
در سوره مبارکه الرحمان آیه 7 : (وَالسَّماء رَفَعَها وَ وَضَعَ المیزان الاّ تَطغَوا فِی المیزان) آسمان را برافراشت و میزان در آن نهاد تا شما در میزان طغیان نکنید در سوره مبارکه طارق این دعوت با تعبیر دیگر است که می خوانید.
 
بسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم
وَالسّماء وَالطّارِق و ما اَدریکَ مَاالطارق النَّجمُ الثاقِب اِن کُلُّ نفَسِ لَمّا علیها حافِظ        قسم به آسمان و شباینده، و تو چه دانی شباینده چیست، ستاره شکافنده است، قسم که هیچ انسانی نیست مگر اینکه برای او نگهبانی است.     
قسم به آسمان و قسم به طارق که همه انسانها بدون استثناء زیر نظرند و یله و رها نیستند.
- اَلنَّجمُ الثّاقِب : در تمام آسمان تعداد بیست ستاره بعنوان طارق(قدر اول) شناخته شده، ستاره شناسان از دیرباز ستاره های آسمان را به شش دسته تقسیم کرده و هر دسته را قدر نامیده اند و به این ترتیب تعداد معین کرده اند قدر اول بیست ستاره قدر دوم تقریباً دو برابر کمی بیش از آن و قدر سوم دو برابر قدر دوم می باشد تا آخر که حدود دو هزار ستاره در تمام آسمان با چشم عادی دیده می شود البته با دوربین های قوی تعداد خیلی بیش از اینها است.
جالب اینکه ستاره های بیست گانه قدر اول که روشنترین ستاره ها است(و در اینجا بعنوان طارق معرفی شده) در تمام آسمان پراکنده است طوریکه در هیچ فصل شبها خالی از این ستاره ها نیست، اول شب، نصف شب،آخر شب، این ستاره ها پرده تاریکی را می شکافند و زمین را تا حدی روشن می کنند(به شکل شماره 1 توجه کنید)
نکته : اگر در حدیث شریف،ستاره زحل را که از سیارات است بعنوان طارق آورده است بخاطر اینست که سیارات هم غالباً نور نافذ دارند.
شایان توجه است : وقتیکه آسمان ابریست و بارانی و نور ستارگان پوشیده می باشد برای رهروان در شب هر چند دقیقه برقی در آسمان می زند وصدها متر پیش روی مسافر ما روشن می کند و تا مسافر به آخرین نقطه برسد برق دیگر می زند و به این ترتیب در زمان ابری بودن آسمان نیز، انسانها هدایت می شوند .
آری شکوفائی و رستگاری انسان موقعیست که موضع خود را در این جهان پهناور بداند و بداند که بنده خدا است و اعمال و کردارش زیر نظر است و بالاخره حسابش رسیدگی خواهد شد در روزی که پنهانیها آشکار می شود و بهشت به اهلش نزدیک و جهنم بهر بیننده ظاهر می گردد و تا یقین به چنین روزی حاصل نشود گذشتن از شهوات مشگل است اگر محال نباشد در این زمینه سخن قرآن کریم است آیه 74 سوره مومنون:(وَاِنَّ الّذینَ لایُومِنونَ بِالاخرَهِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُون ترجمه : مسلما آنها که ایمان به آخرت ندارند از صراط مستقیم منحرف می شوند)، درست است که وقت مشخصی برای قیامت تعیین نشده اما احتمال نزدیک بودنش تصریح شده است : (لَعَلَ السّاعهَ قَریب 17 سوره 42- عَصی اَن یَکُونَ قریباً 51 سوره بنی اسرائیل و درجائی فرماید: لا یَاتیکُم اِلاّ بَغنَهً 187 سوره اعراف و نظائر آیات) بهرحال نباید درباره آنروز تردید کرد، چه خدائی که او را از نیستی بوجود آورده قادر است بار دیگر خلعت هستی بر او بپوشاند که آیات بعدی چنین است و در این باره :
 
فلینظرالانسان ممّ خُلق خلقَ مِن ماء دافق یخرجُ من بین الصُلب والترائب انّه علی رجعه لقادر.
یوم تبلی السرائر فماله من قوه ولا ناصر        پس انسان بنگرد که ازچه چیز آفریده شده است از آبی جهنده آفریده شده است که از میانه پشت و سینه ها بیرون آید.
بیگمان او بر بازگرداندن وی توانا است.
روزی که رازها از پرده برون افتد آنگاه او را یارا و یاوری نیست.      

اِنَّهُ علی رَجعِهِ لَقادِر: استفاده های متفرقه از آیات ..

مشرکان و کفار مکه که منافع نامشروع خود را در خطی می دیدند پیوسته در مقابله با دعوت رسولخدا بعناوین مختلف کارشکنی می کردند، با گفتن شاعر، کذّاب و ساحر و مانند آن، آیات 11 تا آخر سوره در جواب آنها است، قسمت به نظامهای دیگر آسمان و زمین از بارش و رویش که این سخن حاکم و فیصله دهنده حق و باطل است نه سخنی هزل و بیهوده

 
والسّماء ذات الرّجع والارض ذات الصَدع اَنّه لقول فصل و ما هو بالهزل اّنّهُم یکیدون کیدا و اکیدُ کیدا فمهّلِ الکافِرینَ اَمهِلهُم رُوَیدا        و سوگند به آسمان باران دار و سوگند به زمین برشکافته بگیاه که قرآن سخنی قاطع است و هزل نیست آنان نیرنگیمی سگالند من نیز تدبیری می کنم، پس کافران را مهلت ده و اندک زمانی فروگذارشان      

- اِنَّهُم یَکیدون کَیدا : لفظ یکیدون : صیغه مضارع و استمرار را می رساند یعنی همیشه عده ای هستند و خواهند بود که در مقابل دعوت حق پیغمبران می ایستند و نظیر آیات در سوره مبارکه صف آیه 8 و 9 است :
 
یُریدونَ لیطفوا نوراللهِ بِافواهِهِم وَاللهُ مُتِّم نورهِ و لشوکره الکافرُون. هُوَ الّذی ارسل رسوله بالهُدی وَ دین الحقَ لیُظهرهُ علی الذین کُلِّه وَ لَوکرِه المُشرِکون        میخواهند نور الهی را با سخنان خویش خاموش کنند حال آنکه خداوند کمال بخش نور خویش است ولو آنکه کافران ناخوش داشته باشند او کسیست که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاده است تا آن را بر همه ادیان پیروز گرداند ولو مشرکان ناخوش داشته باشند.     

- سخنی در نظام آسمان : خورشید ره نمای نظم در آسمان است، همه ما می دانیم وقتی آفتاب به چهار یک آسمان طرف شرق رسید ساعت 9 روز است و چون ببالای سر رسید ساعت 12 و در چهار یک طرف غرب ساعت 15 را اعلام می دارد.
با غروب آفتاب آرام آرام ستاره ها ظاهر می شوند، شما در مسیر آفتاب اولین ستاره را نشان کنید وقتی به ربع شرقی رسید سه ساعت از شب رفته است و همان ستاره بالای سر که رسید حدود نصف شب و به ربع غربی که سرازیر شد وقت سحر را اعلام می کند.
آفتاب با آن عظمت خود نیز لابلای ستارگان حرکت می کند با این فرق که قدری سنگین تر و با وقارتر و حدود چهار دقیقه عقب تر و نتیجه این تأخیر ایجاد چهار فصل است، بهرحال آسمان با تمام ستارگان در بیست و چهار ساعت یکبار می گردد و محور این حرکت خطی است که از قطب شمال و جنوب می گذرد و این حرکت از شرق به غرب است .
جدول بندی و فهرست شکلهای آسمان
حرکت آفتاب در وسط آسمان و به اصطلاح نجومی در منطقه البروج است که از دوازده برج تشکیل یافته به ترتیب : حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو، جوت و هر ماه در یک برج است .
در فروردین آفتاب در برج حمل است با غروب آفتاب برج حمل نیز با آفتاب در افق فرو می رود طبعاً برج های سرطان، اسد و سنبله بتوالی بالای سر می آیند. در ماه اسفند آفتاب در برج ثور است تا آخر ..
روی این حساب و با استفاده کردن از کلام نورانی حضرت صادق(ع) در حدیث مفصلی، این جدول تنظیم شده و تقدیم می گردد.(در صفحه 8)
مردم ما از دیرباز با آسمان و ستارگان انس و آشنایی به خصوصی داشتند. در ادبیات فارسی از ستارگان و مجموعه آنها زیاد استفاده شده که اگر جمع آوری گردد، کتاب قطوری می شود.
شاعر مجموعه ثریا(پروین) را بچشم بیدار تشبیه کرده و گفته است.
همه در خواب برفتند و شب از نیمه گذشت
                انکه در خواب نشد چشم من و پروین است
(پروین در قسمت شماره 4 شکل پیدا است) شاعر دیگری درباره تسلی شاگرد مدرسه که معلمی بنام سهیل او را سیلی زده بود گفته است
دلتنگ از آنی که سهیلت زده سیلی
                        سیبی که سهیلش نزند رنگ ندارد
ستاره سهیل نیز در قسمت شماره 4 شکل است و در لنگر شکل تخیلی کشتی قرار دارد. طلوع سهیل در فصل پاییز می باشد که با سیبهای پاییزی همزمان است.

دب اکبر- جدی- ذات الکرسی
اگر دو ستاره مقدم دب اکبر را با خطی مستقیم بهم وصل کنید و آن خط را بطرف قطب شمال امتداد دهید بستارۀ جدی برخورد می کند، در هر حال ستارۀ جدی بین صورت ذات الکرسی و دب اکبر قرار گرفته است.
خلاصه و تکمله
عالم زیباست و زیبائیها در انسان خلاصه شده است
توجه به نظام عالم چه در آسمان و چه در زمین توجه به زیبایی است طبق حدیث : انسان خلاصه جهان است.(مأخذ حدیث بحارالانوار ج61 صفحه 253 ) و زیبائیها در انسان خلاصه شده است .
انسان زیبای جهان است، تحقق این زیبایی موقعیست که تزکیه شود و زندگیش در خط عدالت باشد که : (بِالعَدلِ قامت السَّماواتِ وَ الارض) و انسان به عدالت امر شده است : (اِنَّ اللهَ یَامُرُ بِالعَدل آیه 90 سوره نحل) زیبایی انبیا و اولیا بخصوص خاتم ایشان حضرت محمدبن عبدالله(ص) و خاندانش گواه روشنی است ثم الامثل فالامثل
در شان نزول آیه 69 از سوره نساء چنین آمده است : یکی از صحابه ی پیغمبر که نسبت به حضرت علاقه ی شدیدی داشت روزی با حال پریشان خدمتش رسید پیغمبر از سبب ناراحتی او سوال نمود در جواب عرض کرد زمانی که از شما دور می شوم و شما را نمی بینم ناراحت می شوم امروز در این فکر فرو رفته بودم که فردای قیامت اگر من اهل بهشت باشم، مسلماً در جایگاه شما نخواهم بود و بنابراین شما را هرگز نخواهم دید و اگر اهل بهشت نباشم که تکلیف روشن است . آیه فوق الذکر نازل شد و ناراحتی صحابه برطرف گردید.
آیه 69 سوره نساء
 
وَ مَن یُطِعِ اللهُ والرَّسول فَاُولئِکَ مَعَ الّذین اَنعَم الله عَلَیهم مِنَ النَبیینَ وَ الصّدیقین والشُّهداء والصّالِحینَ و حسن اولئک رفیقا         و کسی که خدا و پیغمبر را اطاعت کند همنشین کسانی خواهد بود که خدا نعمت خود را بر آنها تمام کرده از پیغمبران و صدیقان و شهدا و صالحان و آنها رفیقهای خوبی هستند     

هیچ پیامبری مبعوث نشد مگر این که صدای زیبا داشت :
داود(ع) قاری و خواننده بهشت است که وقتی زبور را قرائت می کرد پرندگان دورش جمع می شدند و با آن همصدا بودند کوهها نیز (وَلَقَد اتینا داوُدَ منّا فَضلاً یا جِبالَ اَوِّبی مَعَهُ وَ الطَّیرَ وَ اَلَنّالَه الحدید آیه 10 سوره سباء) در حق ائمه هدی علیهم السلام نقل شده که صدای قرآن زیبایی داشتند که هر مرورکننده را میخکوب می کرد و بعضاً غش می کردند، گفتند رسول خدا چگونه بوده امام فرمود آن حضرت صدای خود را به اندازه تحمل و طاقت انسانها ظاهر می کرد والا کسی تاب و تحمل آن صدا را نداشت و هوش از سرش می پرید.
زیبائی در ائمه اطهار (علی و آل علیهم السلام) بقدری بالاست که از عهده افراد عادی ارزیابی آن بیرون است، زیارت جامعه کبیره بمراتبی از آن زیبائیها آگاه می کند.
اینک فرازهائی از آن را از نظر می گذرانیم :
مَو الیَّ لااُحصی ثَناءِکُم وَ لا اَبلُغُ مِنَ المَدحِ کُنهَکُم وَ مِنَ الوَصفِ قَدرَکُم وَ اَنتُم نُورُ الاَخیار وُ هداهُ الاَبرارِ، اِلخ ...
ترجمه : پیشوایان من صفات کمالیه و زیبائی شما آنقدر است که شما نتوان کرد و به کنه آن نتوانیم رسید و شمائید نور اختیار و هدایت کننده ابرار و حجتهای خدای مقتدر،آفرینش را بجهت شما ایجاد و با شما ختم نمود ببرکت شما باران را می فرستد و به برکت شما آسمان را نگه داشته که جز به امرش فرو نیاید و بواسطه شما غم و اندوه و رنجها از دلها برطرف می گردد و پیش شما است آنچه بر پیغمبران نازل شده و آنچه را ملائکه آورده اند و به جد شما روح الامین نازل گردیده، خدا به شما داده آنچه را که به احدی از اهل عالم نداده، هر شخص شریفی پیش شرف مقام شما سر فرود آورده و هر سرکش متکبری به اطاعت شما سرنهاد و هر جبار گردن فرازی مقابل فضل و کمال شما خاضع و همه چیز پیش شما فروتن گشت و زمین بنور شما روشن گردید و رستگاران عالم به ولایت و حجت شما رستگار شدند پیروی شما سلوک راه بهشت و رضوان و انکار ولایت شما خشم و غضب خدای رحمان است، پدر و مادر وجان و اهل و مالم همه فدای شما باد، در حلقه داکران عالم از سماوات و ارض همه جا ذکر خیر شما است . نامهای شما در میان نامها و جسدهای شما در میان اجساد روح بزرگ شما در میان ارواح و نفوس قدسی شما در میان نفوس،آثار وجودی شما در میان آثار و قبور شما در میان قبور پس چقدر نام های شما شیرین و نفوس شما با کرامت و شأن و مقامتان بزرگ و قدر و منزلت شما با جلال و عهد شما با وفاترین عهد و وعد و پیمان شما راست و با حقیقت، سخن شما نوربخش دلها و امر و فرمان شما هدایت و ارشاد خلق، کار شما نیکو عادات شما نیکی و احسان، فطرت شما کرم و بخشش و شان ذاتی شما حق و صدق و موافقت و شفقت، قول و دستور شما حکم حتمی لازم الاجراء، رای و اندیشه شما علم و دانش و بردباری و مال اندیشی است . اگر ذکری از خیر و نیکوئی شود اول مقام نیکی را دارید و اصل و فرع و معدن و محل و مبداء و منتهای هر خیر و نیکوئی شمائید، پدر و مادر و جانم فدای شما چگونه مدح و ثنای شما را توان وصف کرد و شئونات رفیع و جمیلتان را توان بشمار آورد در صورتیکه بواسطه شما خدا ما را از ذلت و کفر و عصیان نجات داد و غم و اندوههای شدید ما را برطرف ساخت و از وادی مهالک عالم و آتش و دوزخ رهانید. پدر و مادر و جانم فدای شما بواسطه ولایت و پیشوائی شما خدا معالم و حقایق دین را بما آموخت و هر آنچه از امور دنیای ما فاسد و پریشان بود اصلاح فرمود و ما را از فقر و ذلت و جهالت بعلم و عزت و دولت رسانید و بواسطه ولایت و پیشوائی شما کلمه توحید و معارف الهیه بحد کمال رسید و نعمت بزرگ دین و دنیا و آخرت بخلق عطا گردید و پراکندگی عقاید و آراء امت به الفت و اتحاد مبدل گشت و بولایت و دوستی شما طاعت و فریضه خلق پذیرفته می شود و خدا، دوستی شما را بر خلق واجب کرد و بشما درجات رفیع و مقام محمود و منزلت عالی معلوم نزد خدای  عزوجل و جاه و عزت بزرگ و شان عظیم و مقام شفاعت مقبول عطا گردید...
آنجا که معادلات بهم می خورد :
در تایید آن عده که می گویند صنعتی شدن زندگی بشری، معادلات را بر هم زده که مسئله این نشریه است و در هر جا و هر منطقه که برق کشیده شده مردم آنجا از تماشای آسمان محروم شده اند و از آثار تربیتی آن و همچنین شب را روز و روز را شب، که اکثر مردم شبها تا ساعت یک و دو بعد از نصف شب بیدار و روز تا دوازده خوابند و معادلات دیگر که بهم خورده است...
ائمه هدی صلوات الله علیهم با اینکه علم اولین و آخرین را داشتند ولی در عمل فقط بندگی خدا بوده و چیزی و صنعتی از خود اختراع ننمودند چه هر آنچه در زندگی انسان به او نیاز است خداوند تبارک و تعالی بدون دخالت انسان ایجاد کرده است که در این مقاله اشاره می شود . ابتدا از کلام امیرالمومنین(ع) بهره می گیریم: در نصیحت آنحضرت به فرزندش امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودهاست : از جمله مواعظ لقمان فرزندش را است که به او گفت ای فرزند باید عبرت گیرد کسی که یقینش قاصر است و بینشش در طلب روزی ضعیف است از اینکه خداوند تبارک و تعالی او را در احوالات سه گانه آفریده و روزیش را داده و در یکی از این احوال از و کسبی و حیله نبوده بداند که خداوند تبارک و تعالی در حالت چهارم هم روزیش را خواهد داد اما اول این حالات این بوده که در رحم مادرش او را روزی داده در آن قرارگاه کذایی آنجا که سرما و گرما آزارش نمی داد سپس از آنجا بیرونش آورد و از شیر مادرش او را غذا داد و با آن اکتفا می کرد و او را رشد می داد و بحال می آورد و از تلف شدن حفظ می کرد بدون اینکه خود طفل در آن مدخلتی داشته باشد سپس از شیر گرفته شد و جاری کرد روزی را از کسب پدر و مادرش با رافت و رحمتی از پدر و مادرش و غیر از این هم از آن دو انتظار نبوده حتی بعضا او را بر خود مقدم می داشتند تا اینکه وقتی بزرگ شد و با عقل خود مشغول کسب کردن شد کارش بر او تنگ شد و گمانهایی به پروردگار خود داشت وحقوق واجبه را نداد و بخودش و عیالش زندگی را تنگ نمود از ترس کمی روزی و نداشتن یقین به عوض دادن از اطراف خدایتعالی چه در دنیا و چه در آخرت،چه بد بنده ای است این ای فرزند من (ج13 بحار صفحه 414)
در حدود چهارصد سال است که جهان غرب بازار صنعت را باز کرده و هر روز نوآوری می کند و صنعت خود را عرضه می نماید. که ظاهرش زیبا و در باطن خالی از ضرر نیست و مردم دنیا استقبال می کنند و توجه بضرر و زیانش نمی کنند.
چنانکه گذشت در هر مورد خدای تبارک و تعالی آنچه بشر به او نیاز دارد بدون دخالت او در این خانه بزرگ که خداوند برای انسان و پذیرایی او قرار داده است آورده اینک در آیات ذیل توجه کنید :
در سوره مبارکه بقره آیه 36 و اعراف آیه 24 چنین آمده : گفتیم در زمین فرود آئید که در آنجا برای شما قرارگاه و بهره است تا مدتی  
ولکُم فِی الارضِ مُستَقَرُّ وَ مَتاعٌ الی حین        پائین روید که شما تا مدتی در زمین قرارگاه و بهره دارید  


 مطالب برگرفته ازجلسات ،تالیفات وآثار حضرت آیت الله سید جواد سید فاطمی دام ظله

 

رویارویی دو طرزتفکر در موسیقی


رویارویی دو طرزتفکر در موسیقی

بسم الله الرحمن الرحیم و له الحمد و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین اعوذبالله من الشیطان الرجیم
لَکُم دینُکُم وَلیِ دین
دو جریان است، دو طرز تفکر، اندیشه و تفکر ربانی متکی به وحی، اندیشه غیرربانی متکی به عقل و تجربه که در جاهایی به تضاد می رسند.
تضاد در موضوع «ساز و آواز» ، موسیقی از جمله مواردی که این دو جریان منجر به تضاد می شود و موجب رنجش عده ای، غنا(ساز و آواز) است، اندیشه متکی بوحی می گوید حرام است اندیشه متکی به عقل و تجربه می گوید نیاز است و لازم . (1)
اندیشه متکی به وحی می گوید انسان بهشتی است، روز اول در بهشت آفریده شده، ا و در اندرون خود روزنه ای به بهشت دارد، با بهشت آشنا است، دعوت انبیاء علیهم السلام هم به بهشت است .
در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم که امام حسین در برابر اصحابش قرار گرفت و چنین فرمود : ای مردم بدانید خداوند تبارک و تعالی بندگانش را نیافریده مگر برای اینکه او را بشناسند و چون او را شناختند بندگیش می کنند و هنگامی که عبادت او کردند از بند بندگی غیر او بی نیاز و رها و آزاد می شوند . و رها شدن از جاذبه های شیطانی نفس بهاء بهشت است .
(جَنّاتُ عَدن تجری مِن تَحتِها الاَنهارُ وَ ذلِکَ جزاءِ مَن تزکی 76 طه)
مقررات بندگی خدا، نماز، زکوه، حج و غیرذلک همه برای تطهیر است(2) تطهیر از آلودگی های ظاهری و تطهیر از آلودگیهای باطنی مثل رذایل اخلاق، حرص و آز، بخل، حسد و سایر زشتیهای روانی که موجبات ناراحتی و عذاب او را فراهم می کنند و جهنم او را شکل می دهند.
در آیه 103 از سوره مبارکه توبه چنین است : خُذمِن اَموالِهِم صَدَقهً تُطهَّرهُم وَ تُزَکیهم بِها ... یا رسول الله بگیر از اموال آنها صدقه را تا آنان را پاک کنی و بواسطه آن روان آنان را تزکیه کنی، آری با از بین رفتن زشتیها و نازیبائیهای روانی زیبائیها جایگزین می شود، نه تنها شخص بهشتی می شود بلکه خود بهشت می شود و بهشت عاشق او می گردد(3)
رسول خدا(ص) درباره بعضی از اصحاب خود فرمود : بهشت عاشق اینها است.
- صاحبان اندیشه متکی بوحی می گویند انسان ضعیف آفریده شده است از لحاظ روانی در هیچ حالت ثبات و آرامش ندارد، او پیوسته از عوارض داشتنها و نداشتنها رنج می برد در داشتنها بشکن می زند همه چیز را فراموش می کند و در نداشتنها بر سر می زند و مأیوس می گردد، در عبادت خدا و شناخت خداست که تثبیت می شود و وقرو وزنه پیدا می کند و در هر حال چه داشتن و چه نداشتن به خطاب : « یا اَیَّتُهَا النَفسُ المُطمَئنَّه اِرجِعی اِلی رَبِّکَ راضِیهً مَرضیهَ فَادخُلی فی عبادی، وَادخُلی جَنَّتی» مشرف می شود.ترجمه :
هان ای نفس مطمئنه و باوقار- بسوی پروردگارت که تو از او خشنودی و او از تو خشنود است باز گرد و در زمره بندگان من در آی، و به بهشت من وارد شو- آیات 27 – 28 – 29- 30 سوره الفجر.
این بهشت ، بهشت سرتاسری است. روز قیامت هم چنین توصیف شده است: در آن روز هر کس وزنه هایش سنگین است او در زندگی رضایت بخش پسندیده است (فَامّا مَن ثَقُلَت مَوازِینُه فَهُوَ فی عیشَهٍ راضیه) و اما سبک وزنها که بهربادی ثبات خود را از دست می دادند، بازگشت او دوزخ است(وَاما مَن خَفَّت موازینه فامّهُ هاویه وَ ما ادریکَ ماهِیَ نارٌ حامیه. سوره مبارکه قارعه آیات 5 الی 11)
آری کسی که در هر حال و در هر حادثه رجوع به پروردگارش نمود و با دید الهی با آن حادثه روبرو شد علاوه بر آرامشی که نصیبش می شود خود را در کنار خدا می بیند(عند رب) می شود، عند رب هم همیشه جنات است(4) با خدا مأنوس می شود(0) و به گفته امام صادق علیه السلام این چنین شخص مشمول آیه کریمه : (اِنَّ المُتَّقینَ فی جنّاتٍ و نَهر فی مَقعَدِ صدِقٍ عِنَد مَلیکٍ مُقتَدِر 55 قمر) می گردد. تقوای حقیقی پائیدن مقام رب است ترجمه آیه چنین می شود : بی گمان آنها که خدا را می پایند و در هر حادثه به او رجوع می کنند.
با خدا همواره انس دارند، همیشه در باغها هستند و در وسعت(پیغمبر(ص) فرمود نهر در اینجا به معنای وسعت است) در منزلتی راستین نزد فرمانروای توانا، عند ملیک همان ملک است با اضافه حرف یا که (کثره المبانی تدل علی کثره المعانی) اینست اندیشه متکیان بوحی، در این جهان بینی همه چیز زیباست که خود شرح مفصل دارد و گفتنی زیاد .
این چنین اندیشه می گوید غنا و موسیقی از یادخدا و راه خدا مشغول می کند و درحقیقت از رسیدن به بهشت مانع می شود، لذا حرام است . در سوره مبارکه لقمان آیه 6 چنین آمده : و از مردمان کسی هست که خریدار سخنان سرگرم کننده است تابی هیچ علمی از راه خدا گمراه گرداند و آن را بریشخند گیرد، اینانند که عذابی خفت بار دارند(وَ مَن الناسِ مَن یَشتری لَهوَ الحدیثِ لِیُضِلَّ عَن سبیل اللهِ بغیرِ علمٍ وَ یَتَخِذَها هُزُوا اولئِکَ لَهُم عَذابٌ مُهینٌ.(5)
چند حدیث در ذیل آیه کریمه :
از حضرت باقر(ع) : غنا از آن چیزهائیست که خداوند تبارک و تعالی وعدۀ آتش داده و این آیه را تلاوت فرمود :
امام صادق علیه السلام می فرمود : غنا از چیزهایی است که خداوند درباره اش گفته : وَمِنَ الناس مَن یشتری لَهوَ الحدیث لِیُضِلَ عَن سبیل الله
علی ابن ابراهیم از امام حسن عسگری : در معنای آیه وَمِنَ الناس مَن یشتری لَهوَ الحدیث ... فرمود غنا و شرب خمر و تمام ملاهی که انسانها را از راه حق منحرف می کند .
فَاجتَنِبُوالرِجسَ مِنَ الاُوثانِ وَاجتَنُبِوا قَولَ الزّور 30 حج ترجمه : پس اجتناب کنید پلید را از جنس بتان و اجتناب کنید گفتار ناروا را، تفسیر شده به آلات قمار، شطرنج و ساز و آواز .
در یک زمان از راننده یک تاکسی که سوار شده بودم خواهش کردم صدای موسیقی را خاموش کرد، خیلی باادب بود، تشکر نمودم، برگشت گفت:(همینطور با هم باصطلاح گپ می زدیم بعنوان نردبان راه)مثل اینکه خداوند نمی خواهد ما جوانها لحظه ای شاد باشیم ... گفتم یک مثال بیاورم، فرزندتان را پیش معلم می فرستید، بچه شما سرسنگینی می کند یواشکی اعتراض دارد که نمی گذاری بازی کنم، خوش باشم، ولی شما قانعش می کنید که این چند لحظه بازی و خوشی به آینده تو ضرر می رساند آینده پشیمان می شوی که ایکاش به درس می رفتم و ... مثل ما عیناً همین است، لغت لهو- لهوالحدیث که در آیه کریمه آمده بچیزی گفته می شود که از یک امر مهم تر مشغول کند و آن ذکرالله العظیم است و نماز که آنهم برای ذکرالله و برای تطهیر و شایستگی پیدا کردن ذکرالله است که هدف از خلقت است و کمال انسان و خواسته های انسان هم همه آنجا است .


 مطالب برگرفته ازجلسات ،تالیفات وآثار حضرت آیت الله سید جواد سید فاطمی دام ظله

نکاتی ازتفسير سوره آل‌عمران

 بسم الله الرحمن الرحیم 

نکاتی ازتفسير سوره آل‌عمران

تهیه :رضاقارزی 

 
سوره آل‌عمران/آيه 1:
الم، اشاره به فوق العاده بودن قرآن و رمزي بين خدا و پيغمبرش و هر حرف نشانه‌ي اسمي از اسماء خداست كه در كنار هم اسم اعظم خداوند مي‌شود بهتر از هركلام سخن امام حسن العسگري كه: عرب جاهليت مي‌گفتند پيامبر اين كلمات را از خودش درآورده و خدا اين حروف را نازل كرد كه يعني اين حروف در دست شما هم هست، پس اگر مي‌توانيد شما هم مثل آن را بياوريد.
قل لئن اجتمعت الجن و الانس علي ان ياتو بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله و لوكان بعضم لبعض ظهيرا
و اين در واقع تعدي (مبارزه طلبي) است كه و ان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فاتو بسوره من مثله و ادعو شهداء كم من دون الله ان كنتم صادقين
« الله لا اله الا هوالحي‌القيوم»
حي مراتب دارد همه چيز زنده است كوه چون ثابت و پابرجاست زمين چون چسبندگي دارد، كافر زنده است مؤمن هم زنده است اما اين كجا و آن كجا، كافر خود بين است و فقط بيني خود را مي‌بيند.
ميان ماه من تا ماه گردون        تفاوت از زمين تا آسمان است
اما حي واقعي اوست « هوالحي فادعوه مخلصين له الدين و الحمدالله رب العالمين هوالحي الذي لا يموت » او زنده‌اي هست كه مرگي ندارد اما ديگر موجودات چقدر زنده‌اند، جمال مال زندگي است، جلال مال زندگي است. كتاب‌هاي آسماني از قيوم مي‌آيد چون قيّم عالم است لذا بايد كتاب بفرستد والا هرج و مرج مي‌شود. لذا كتاب را فرستاد تا حق از باطل روشن شود «نزل عليك الكتاب بالحق.»
فرقان : 1- فرق گذارنده بين حق و باطل 2- يعني قرآن تكه‌تكه آمده تا در دلها بنشيند.
« هوالذي يصوركم في الارحام » دليلي است براي إن الله لا يخفي عليه شيء.
آيات قرآن دو قسم هستند: 1- محكمات؛ (هنَّ أم الكتاب اصل قرآن هستند)
2- متشابهات متشابهات يك فلسفه‌اش احساس نياز به ائمه است كه مفسرين واقعي قرآن هستند. تا حقيقت و فضيلت آن‌ها روشن شود. و چيزي كه به ذهن مي‌آيد اين است كه متشابهات قرآن انگيزه تدبر را در انسان ايجاد مي‌كند.
ديگر اينكه:  
 براي گمراهان              يك حربه دستاويز است و سرگرمي پيدا مي‌كند
 براي مؤمنان              وسيله يقين بيشتر و ثبوت در دين است
راسخون في العلم: ائمه عليهم السلام
« ربنا لا تزع قلوبنا » پروردگارا نلغزان دلهاي ما را....
كه خيلي سفارش شده كه خيلي اين آيه را بخوانيد و در قنوت هم بخوانيد. براي اين است كه وقتي انسان متشابهات را ديد قلبش منحرف به معناي پوچي نشود و خدا را شكر كرده و در دام شيطان نيافتد و چون انسان در معرض لغزش است.
« ربنا انك جامع الناس اليوم لاريب فيه »
آمدن ما به دنيا براي رفتن به آن ايستگاه چرخ آفرينش است و همه اعصار و همه انسان‌ها پشت به پشت هم مي‌آيند تا در آن روز به هم بپيوندند اما ماديون و غرب با آن همه زرق و برقي كه دارند به اين اعتقاد ندارند و پوچ‌اند زندگي در نظر اينها مثل ميزباني است كه ميهماني دعوت مي‌كند و عوض پذيرايي و اكرام او، كارهايش را بر او تحميل مي‌كند و او به زحمت مي‌اندازد و كساني هم كه مي‌آيند بر سر او مي‌زنند و به او ظلم مي‌كنند وميزبان هم هيچ چيزي نمي‌گويد و دست آخر هم اين ميهمان را دفع و دفن مي‌كند.
پشه كي داند كه اين باغ از كي است    در بهاران زاد و مرگش در، دي است
و اين تعبير عجيب است وكمتر جايي وجود دارد و نشان مي‌دهد كه همه‌ي آمدن و رفتن‌ها براي آن روز است و خداوند در وعده‌هايش خلاف نيست و مانند انسان ضعيف نيست كه وعده دهد و بعد بگويد نشد، «ان‌الله لا يخلف الميعاد ان الذين كفرو ولن تغني عنهم اموالهم ولا اولادهم من الله ثميأ» قانون الهي جاري مي‌شود كفار با اموال و اولاد نمي‌توانند مانع شوند؛ ان الحكم الالله
مال و اولاد نمي‌تواند درياي نيازهاي انسان را تأمين كند باعث رحمت و عذاب هم ممكن است باشد. طفل وقتي از مادر جدا شود اگر تمام دنيا را به او بدهي باز هم قلمبه قلمبه اشك مي‌ريزد و مي‌گويند مادر. حال انساني كه از خدا جدا شده چه چيزي مي‌تواند جاي آن را بگيرد و همين جدايي بالاترين عذاب است.
همانطور كه از خدا جدا شده چه چيزي مي‌تواند جاي آن را بگيرد و همين جدايي بالاترين عذاب است. البته اينها قابل قياس نيستند ولله المثل الاعلي حال آيا مال و اولاد مي‌تواند جاي اين عذاب و جدايي را بگيريد، خير.
هرجا آتشي روشن است طرفي از آن كافر است، او مؤمن هيچ‌گاه باعث آتش نمي‌شوند اولئك هم وقود النار و اتقوا النار التي وقودها الناس و الحجاره.
كفر معناي وسيعي دارد. در معناي لغوي به معناي ستر و پوشاندن است و در روايات هست كه مراتب دارد. انسان در عين حال كه مؤمن است از جهاتي مي‌تواند كافر هم باشد و همين كفر عذاب دارد و خود كفر هم عذاب است. خوشگذراني مادي و خوش ظاهري مخصوص فرعون و فرعونيان است اما مؤمن خوشگذران نيست مؤمن فرح نمي‌كند در حاليكه فرح و صفا به سراغ مؤمن مي‌آيد آن خوشي با اين دنيا جور در نمي‌آيد و خدا دنيا را جاي خوشي و خوشگذراني قرار نداده.
كافر با خدا در افتاده ولي نمي‌شود با خدا در افتاد «و عاقبتش والله شديد العقاب»
زين للناس حب الشهوات من النساء و... .
لذت‌هاي مادي را نام مي‌برد كه در رأس همه زن است چه در دنيا و چه در آخرت كه حورالعين است و هيچ لذتي از لذت‌هاي دنيوي از خوردن و آشاميدن و.... به آن نمي‌رسد لذا فرموده‌اند دو،سوم  ايمانتان را با ازدواج تكميل كنيد و در يك، سوم ديگر تقوا پيشه كنيد و سفارش شده زود ازدواج كنيد و پيامبر هم فرمود كه من از دنياي شما سه چيز را انتخاب نمودم: 1- زن 2- عطر 3- نماز كه قره عين في الصلوه
آيا شما را به بهتر از آن خبر دهم؟
مگر بهتر از اين لذت‌ها هم هست؟
بله وقتي انسان از همه‌ي لذت‌ها بريد به آن لذت واقعي و اصلي مي‌رسد كه لذت زن هم از اوست لذا انبياء و ائمه از همه لذت‌ها مي‌گذشتند ولي در مقابل خير من ذلكم گريه مي‌كردند و مي‌خواستند و نمي‌گذشتند، خودش را مي‌خواستند.
برزنم، بوسه به در، ليلي شود
بايد ميل را نگهداشت كه علت لذت هم همين ميل و خواستن است، سير نبايد شد.
آب كم جو، تشنگي آور بدست     تا بجوشد آبت از بالا و پست
بله انساني كه حسد ندارد و بخل ندارد جنات است هر جا كه باشد باغستان است و هر چيزي‌كه ببيند لذت است.
البته آن بهشت موعود هم هست و بايد اعتقاد باشد به آن و مي‌بايست آن بهشت هم باشد.
ولي در همين دنيا هم جنات است.
اين دنيا برتر از علل است برتر از اسباب است در چاه باشد زنده است، داشته باشد زنده است. نداشته باشد زنده است.
پيغمبر هم شام مي‌خورد ولي دو سه لقمه به 10 لقمه نمي‌كشيد.
انساني كه از دنيا چشم پوشيد هرجا كه باشد با زن است و همان لذت را مي‌برد گويا با حورالعين است.
چون با منبع اصلي است لذا امام زين‌العابدين براي سربازانش دعا مي‌كند كه:
« صَوِّر لَوّح في قلوبهم نعيم الآخره »
يعني حورالعين را بينند و از زن‌هاي دنيوي برگردند و به خاطر زن‌هاي دنيوي دست از جنگ نكشند.
خدايا نعمت‌هاي بهشتي را براي آن مصور كن تا ببينند.
بهتر از همه‌ي اين لذت‌ها دنيوي؛ لذت بهشت است و بالاترين از اين لذت‌ها بهشتي هم رضوان‌الله و لذت رضايت الهي است. و در اولويت هم هست كه اهل بهشت سؤال مي‌كنند كه خدايا بهتر از اينها هم هست؟ خدا مي‌گويد بله رضايت من است. و رضوان من الله‌اكبر.
سوره آل عمران/آيه 14:
ذلك متاع الحيوه الدنيا:
دنيا مي‌گويند چون، دني و پست است.
ائمه مي‌گويند ما از دنيا به قدر ضرورت استفاده مي‌كنيم؛ مانند ميته‌اي كه انسان در هنگام ضرورت مي‌خورد.
« للذين التقوا عند ربهم جنات »
مؤمن مانند بهشت است و باغستان است همانطور كه انسان در باغستان مي‌رود اكرام مي‌شود و لذت مي‌برد مؤمن هم همينطور هست.
« جنات تجري من تحتها الانهار‌»
كنايه از زنده بودن مؤمن است، انسان تا وقتي مرده هست كه هيچ، ولي وقتي زنده شد ديگر زنده مي‌ماند چه مؤمن و چه كافر.
« ازواج مطهره»
حضرت علي(ع) مي‌فرمايد: اي حسن جان! اگرمي‌تواني كاري كني كه زنت كسي را نبيند بكن و اگر مي‌تواني كاري كني كه كسي زنت را نبيند بكن.
از شرار زن بپرهيزيد و از خوبانشان هم در حذر باشيد « و كونوا من خيارهن علي حذر» بايد اندازه نگه داشت تا هميشه علاقه باشد.
« و رضوان من الله »
كه بالاتر همه است.
« الذين يقولون ربنا امنا»
اينها هميشه مناجات دارند.
ربنا فاغفرلنا يعني خدايا ما را اصلاح كن و از نار و آتش كه همان وابستگي به دنياست نجات بده ومردم اسير آتش «الناس عبيدالنار» مگر شيعيان علي و آل علي
« الصابرين»
همه كس نمي‌تواند در مقابل زن زيبا و.... ايستادگي كند مگر صابرين.
« الصادقين»
در قولش صادق است كه مهمترين قولش همان كلمه توحيد است.
« القانتين»
در مقابل خدا خضوع و خشوع دارند. « امن هو قانت آناء الليل.»
« والمستغفرين بالاسحار»
كه امام صادق فرمود همان نمازشب است و آن 70 استغفار است كه فرمود اگر كسي يك سال اين كار را ادامه دهد و 70 بار در نمازش استغفار كند مشمول اين آيات است:
« والمستغفرين بالاسحار»
استغفار لازم است و براي اين هست كه بگوييم:
خدايا ما مي‌دانيم كه خيري جز تو نيست اما با اين حال گاهي غفلت مي‌كنيم كه پيامبر مي‌گفت: خدايا «لاتكلني الي نفسي طرفه عين ابداً» كه همسر پيامر اعتراض كرد و پيغمبر فرمود: حضرت يونس لحظه‌اي به خودش واگذار شد و آنطور شد. خدايا ما مي‌دانيم كه معبودي جز تو نيست اما با اين حال گاهي زن را مي‌بوسيم بچه‌هامان را مي‌بوسيم خانه را گرم مي‌كنيم سقف مي‌زنيم كه همه‌ي اينها مخالف توحيد است خدايا ما را ببخش كه خداوند به پيغمبر فرمود:
« واعلم أنه لااله‌الاهو واستغفر لذنبك»
كه در سوره زلزال هست كه « إذا زلزلت الارض زلزالها » در مدينه زلزله آمد همه پريشان از خانه‌ها بيرون ريختند و به در خانه حضرت امير(ع) كه رفتند ديدند حضرت آرام نشسته و همه تعجب كردند و تعجبشان وقتي بيشتر شد كه حضرت رو به زمين كرد و دستش را به زمين گذاشت و فرمود به آن كه: هي مالِك؟
بله كسي كه قائم به خداست و خودش را براي زلزله آماده كرده ترس از زلزله ندارد. ترس از زلزله براي اين است كه مردم خودشان را آماده نكرده‌اند و مي‌ترسند. سقف به سرشان بريزد. اما اگر با زلزله كه ملاكي هست كنار آمدند. ديگر از زلزله‌ي قيامت هم ترس ندارند و اينها علي و شيعيان اويند. « وهم من فزع يومئذ آمنون»
نكاتي از تفسير چند آيه سوره آل عمران :
سوره آل‌عمران آيه....:
« شهدالله أنه لااله‌الا هو»
به چه گواهي مي‌دهد؟ به اين كتاب آفرينش
« والملئكه»:
كه اميرالمؤمنين در نهج‌البلاغه بيان جالبي درباره آن‌ها دارد كه: « آن‌ها مي‌بينند و تمام خواسته‌هايشان و تمام عشقشان خداست و فقط خدا را مي‌پرستند و لحظه‌اي هم خسته نمي‌شوند و اگر خدا را آن‌طور كه هست مي‌شناختند تمام اين عبادتهايشان را هيچ مي‌دانستند و البته انسان بايد اينطور باشد.»
« وأولو العلم قائماً بالقسط» :
(إن ذكر الخير فأنتم أوَّلُه) اولوالعلم كساني هستند كه عالم به خدا، عالم به توحيدند، فيزيك‌دان و شيمي‌دان و... اولوالعلم نيستند البته اول اولوالعلم (ائمه و پيامبر) هستند.
سوره آل‌عمران آيه...:
« قل اللهم مالك الملك»:
قرآن كلمه به كلمه‌اش آموزنده و بيدار كننده است.
يك وقت انسان كتابي دارد اين مالكيت مجازي است. مالك حقيقي كسي است كه زنده مي‌كند و مي‌ميراند و غذا مي‌دهد ونگه مي‌دارد و... .
« تؤتي الملك من تشاء»:
البته اينطور نيست كه جبر و استبداد باشد بلكه در عين حال لياقت‌ها نيز مورد نظر است.
« وتعز من تشاء و تذل من تشاء»
اينها همه‌اش توحيد است ذلت از اوست و عزت هم از اوست.
« بيدك الخير»
وقتي انسان فهميد همه چيز از اوست، ديگر راهش را مي‌رود و بندگيش را مي‌كند و هيچ چيز نمي‌تواند او را از خدا غافل كند.
« تخرج الحي من الميت و تخرج الميت من الحي»:
اين كار هميشگي خداوند است و براي چيست؟ براي اينكه ما راهمان را پيدا كنيم.
« و ترزق من تشاء بغير حساب»
وقتي به محيط حي و قيومي آمدي ديگر اين سببها پيش تو هيچ است يا من ذَلَّ عنده الاسباب البته احترام به اين سبب‌ها داريم ولي در پيش خداوند كارها وابسته به اين اسباب نيست.
و از وباي زرق و محرومي درآ        درجهان حي و قيومي درآ
تا    ندانم‌هايت   مي‌دانم   شود        تا نتانم‌هات مي‌تانم شود
« عبدي اطعني حتي اجعلك مَثَلي فإني اقول لشيءِ كن فيكون و انت تقول لشيءٍ       كن فيكون »
« لا يتخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين»:
بعضي از جاهل‌ها كه فريفته‌ي زرق و برق غربند و مي‌گويند ما عقب مانده‌ايم. اين كلام شركت آميز است. يعني قرآني كه علم اولين و تا آخرين  در آن است هيچ.
در قرآن هست كه:
« الم تر الي الذين اوتوا نصيباً من الكتاب يقولون للذين كفروا هؤلاء اهدي من الذين امنوا سبيلاً اولئك عليهم لعنه الله.»
الان هم غرب بتي شده براي مردم و اين تلويزيون هم الان باعث بدبختي مردم شده و باز مي‌كنند آن را مردم هم كه نمي‌فهمند و تا بيايي آن‌ها را بيدار كني عمر تمام شده نمي‌دانم چه بايد كرد. دانشگاه چه هست اصلاً طبابتي كه اسلام رد مي‌كند، دانشكده‌ي موسيقي و دانشكده‌ي هنرهاي دستي و.... خوب هم كه آن درس‌ها را بخوانند باز هم بايد آن‌ها را به ديوار زد آيه‌ مي‌فرمايد كه:
« ولكن اكثر الناس لا يعلمونَ ظاهراً من الحيوه الدنيا و هم عن الاخره غافلون» تمام اين دكترها، ظاهري از زندگاني دنيا را مي‌بينند.
البته ما صددرصد مخالف نيستم، بايد اين‌گونه باشد كه در مكتب قرآن پرورش پيدا كنند بعد چندين نفررا تخصص بدهيم نه همه را مثلاً در شهري در حد نياز سيصد نفر رياضي سيصد نفر شيمي كفايت مي‌كند ديگر متخصص شيمي كه نبايد فيزيك بخواند. همه كه نبايد تخصص در اين رشته‌ها بگيرند به اندازه‌اي كه شياطين بر ما تسلط پيدا نكنند و چون الان آن‌ها رفتند ما مجبوريم كه براي جلوگيري از غلبه آن‌ها بخوانيم. هر منطقه‌اي گياهي مخصوص براي بيماري‌هاي آن منطقه دارد اما الان.... .
« يحذركم الله نفسه»:
از عذاب مي‌ترساند ترجمه غلطي است. از خودش بايد مواظبت داشت اتقوالله يعني خود خدا رابپاييد.
سوره آل‌عمران/آيه29:
« قل ان تخفوا ما في صدروكم»
اگر ذره‌اي علاقه به كفار در دل انسان باشد عذاب دارد.
« ويحذركم الله نفسه»
اين تعبير كه خدا شما را از وجودش مي‌ترساند اشتباه است بايد بگوييم خدا شما را از خودش بر حذر مي‌دارد كه مرا بپاييد و معصيت نكنيد.
« قل إن كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله »
محبت يك طرفه فايده ندارد
خوشا آن كه محبت هردو سر بي        كه يك سر مهرباني دردسر بي
راه رهايي از عذاب و بدبختي‌ها اطاعت خداست.
« ويغفرلكم ذنوبكم/31»
اگر تبعيت از خدا شد خدا ريشه‌ي گناهان را در وجود انسان خشك مي‌كند.
« قل إن كنتم تحبون الله »
اگر انسان بداند منشأ همه خيرها و نيكي‌ها خداست ديگر به اين و آن توجه نمي‌كند و فقط خدا را دوست مي‌دارد ولي آيا خدا هم انسان را دوست دارد؟
انسان لياقت دوستي خدا را ندارد بايد خود را از حرص و حسد و.... پاك كند و اين هم در گرو اطاعت انبياء است و آيه هم همين را بيان مي‌كند كه رمز دوستي خدا تبعيت است بايد از خدا اطاعت كرد تا خودشان را پاك كند كه خُذ من اموالهم صدقات تطهرن.
پس دوستي به اين كه انسان به خدا برسد و بگوييد من به خدا رسيدم  « ليس من جبتي الا الله» وديگر احتياج به نماز ندارم و دريا شدم و دريا را هيچ گناهي نمي‌تواند آلوده كند كه اين عقيده‌ي بعضي عرفا و صوفي است و حال آنكه «اوصاني بالصلوه و الزكوه مادمت حيا »
آيت‌الله گلپايگاني رفتن به خانقاه را هم حرام مي‌دانسته. كه امروز خطر اين مذاهب انحرافي ما را تهديد مي‌كند و بعضي از اينها را به عنوان عرفان تدريس مي‌كنند.
رمز دوستي خدا فقط در اطاعت است اطاعت از محمدوآل‌محمد.« قل اطيعوالله و الرسول فان تولوا فإن الله لايحب الكافرين»
واگر خدا هم انسان را دوست نداشته باشد حالا هرچه بگويي خدايا من دوستت دارم قربانت بروم فايده‌اي ندارد.
« اذ قالت امرات عمران»
در بني‌اسرائيل اينطور بوده كه پدرومادر براي خدمت به پسرشان رجوع كردند، البته در اسلام هم همين است « ولا تقل لهما اُف» كه امام زين‌العابدين هم مي فرمايند كه خدمت به پدرومادر را براي من شيرين‌تر و لذيذتر كن. بله لذا همسر حضرت عمران (حسنه) گفت:
« رب اني نذرت لك ما في بطني محرراً »
« رب اني وضعتها انثي والله اعلم بما وَضَعَت »
اگر وَضَعتْ بخوانيم كلام خدا مي‌شود كه معترضه است بين دو كلام مابعد وماقبل آن كه كلام همسر عمران است و اگر وضعتُ بخوانيم ادامه‌ي كلام  همسر حضرت عمران مي‌شود.
« هنا لك دعا زكريا ربهُ »
وقتي زكريا كرامت خدا به مريم را ديد (نه كرامت مريم) و پي به اين درس توحيد مي‌كرد كه در عين احترام به اسباب و مسببات بايد متوجه بود كه خداوند مفيد به اين اسباب نيست لذا فهميد كه او هم مي‌تواند از خدا كاري كه با اسباب ظاهري انجام نمي‌شود بخواهد چرا كه حضرت مريم به او فرمود كه:
« ان الله يرزق من يشاء بغير حساب »؛ يعني خداوند به هر كه خواهد روزي بي‌حساب مي دهد (نه بيشمار)
اين هديه قرآن است به شاگردان قرآن و ماديون اين بهره را ندارند و در كل قرآن اين مسير طي مي‌شود كه خداوند انسان را متوجه اين نيروي ماوراي اسباب و  مسببات بكند.
كه وقتي حضرت علي(ع) هم قرض درهمي دادن و به خانه برگشت و رسول اكرم(ص) هم بود و ديد كه ظرفي و جعبه‌اي در خانه است و پارچه‌اي روي آن است و از آن بخار بلند مي‌شود حضرت از همسرش فاطمه زهرا(س) مي‌پرسد كه گفتي ما غذايي نداريم پس اين چه هست كه پيغمبر تبسمي مي‌كند و مي‌فرمايد كه خوشحالم كه خداوند مرا مانند عيسي توفيق مشاهده اين داد كه دخترم مانند حضرت مريم از غذاهاي بهشتي استفاده كند:
و اين جريان در حالاتي كه جاري مي‌شود كه اسباب و مسببات به بن بست برسند كما اينكه در حضرت موسي هم زماني خداوند به موسي دستور داد عصايت را به آب بن كه لشكر صدايشان درآمده بود ونه راه پس داشتند و نه پيش لذا در اينجا امداد غيبي آمد و خداوند فرمود عصايت را به بحر بزن.
« رب هب لي من لدنك رحمه»
من لدنك، يعني از جانب خودت كه علم لدني هم همينطور است يعني علمي كه بدون اسباب و مسببات بدست آيد كه در داستان حضرت موسي و خضر هم همين است كه خداوند در مورد حضرت خضر مي‌فرمايد: «واتيناه من لدنا علماً‌ »
يكي از امتيازات سوره مباركه آل‌عمران بيان توحيد است.
توحيد يعني مؤثر فقط خداست و چيزي جز خدا اثري ذاتي ندارد و اگر چيزي اثري‌ نشان مي‌دهد باذن الله است و قرآن از اول تا آخر براي بيان سرگذشت انبياء و اعجاز انبياء و در نتيجه رسيدن به توحيد است.
ما در عين حال كه به اسباب و مسببات احترام قائليم معتقديم كه باذن الله است، آتش به اذن الله مي‌سوزاند آب اگر جريان پيدا مي‌كند ذاتي نيست خداست كه آب را سنگ مي‌كند، سنگ را آب مي‌كند، آتش را سرد مي‌كند، سرد را سلامت مي‌كند.
بايد نروماده جفت شوند تا ولدي به وجود آيد اين قانون طبيعت است اما قانون الهي ماوراي اين است بدون ازدواج هم مي‌آورد.
البته اين معنايش اين نيست كه دنبال كار نرويم تا مانند حضرت مريم خداوند طعام برايمان بفرستد يا جنگ نكنيم تا خدا ملائكه بفرستد:
بلكه اين در زماني است كه انسان در حين كار و تلاش به بن‌بست مي‌رسد و آنجا جاي امداد الهي است. مانند عصا به آب زدن حضرت موسي.
« .... إن تصبروا وتتقوا ياتوكم من فورهم هذا»
« يا من ذلَّ عنده الاسباب»، « يمددكم ربكم بخمسه الاف من الملائكه مردفين»، « ان الله يرزق من يشاء بغير حساب » يعني بي حساب طبيعي بدون اسباب و مسببات و حضرت زكريا هم از همان قدرت مافوق خواست « قال رهب لي من لدنك» با اينكه زنش پيرونازا (80 ساله) بود و خودش نيز در سن كهولت بسر مي‌برد و صاحب طبيعي فرزند دار شدن نمي‌شد البته فرزنداني داشت ولي گويا صالح نبودند. «هنا لك دعا زكريا» كه اميرالمؤمنين هم مي‌فرمايد: خدا خزائن رحمتش را در جايي قرار داد و كليدش دعاست. « قال اتيك الا تكلم الناس ثلاثه ايام الارمزا و ذكر ربك كثيراً وسبح بالعشي و الابكار»
تو مي‌خواهي بچه‌دار شوي... انرژي‌ات را خرج نكني سه روز حرف نزن. ثانياً تو از طرف خدا فرزند مي‌خواهي لذا صبح و شب خدا را تسبيح كن.
« يا مريم ان الله اصطفاكِ و طهرك و اصطفياك علي نساء العالمين»
حب دنيا منشأ فساد است. به خاطر اين است كه موجب حرص است موجب حسد است موجب كينه است. امام انبياء و ائمه اينطور نبودند. ما بايد خودمان را به آن‌ها برسانيم آن‌ها الگوي ما هستند حضرت علي تا مرتبه‌اي به پيغمبر اقتدا كرده كه همدوش پيامبر است و هركس به اندازه‌اي و مرتبه‌اي پيغمبر را الگو قرار مي‌دهد كه سلمان منا اهل البيت.
در عين حال كه در بين مردم هستند و تجارت و كسب مي‌كنند اما از ياد خدا غافل نيستند.
« رجال لا تلهيهم تجاره و لا بيع عن ذكرالله » (سوره نور)
بله انبياء آمده‌اند كه انسان را به بهشت برسانند و بهشت هم با پارسايي از اين آلودگي‌ها به دست مي‌آيد. علت برگزيدن انبياء و ائمه و ديگر خلائق همين پاكي است.
« يا مريم اقنتي لربك واسجدي»
سجده نزديكترين حالت بنده به خداست.
« واركعي مع الراكعين»
« ذلك من انباء نوحيه توصيه اليك و ما كنت لديهم إذ يلقون افلامهم ايهم يكفلُ مريم»
برسر كفالت حضرت مريم نزاع شد و قرار شدن قلم‌هايي را كه به آن تورات مي‌نوشتند در آب بياندازند و هركدام از قلم‌ها كه در آب فرو نرفت صاحبش كفيل مريم مي‌شود كه قلم حضرت عيسي درآب فرو نرفت.  
« ان الله يبشرك بكلمه ...»
كلمه به خاطر اين است كه خدا با گفتن كلمه‌ي كن به حضرت زكريا(ع) فرزند داد.
بدون پدرومادر هم مي‌شود بدون بارش و رويش هم مي شود ماديون مي‌گويند نه مي‌گويند جميعت زياد شده آينده چه مي‌شود.
بايد خانه‌ها را چند طبقه كنيم زمين كم است اما، ما مي‌گوييم نه، خدا مي‌داند چه مي‌كند اگر اينطور بود نمي‌آفريد.
« ويكلم الناس في المهد و كهلاً »
اصلاً اين سوره توحيد است، (سوره آل عمران ) كسي كه مي‌خواهد توحيدش را قوي كند اين سوره را بخواند در گهواره سخن گفتن، آن هم نه آب بابا گفتن بلكه سخني كه در چهل سالگي مي‌گويد، گفتن اين با نيروي غيب است.
« ويعلمهُم الكتاب والحكمه »
كتاب آن مطالبي است كه ثابت است در طبيعت يعني مقدرات كه در دعا هم هست به پيامبر(ص) مي‌گويد « واصبر» لحكم، ربك و لا تكن كصاحب الحوت»؛ كتاب يعني مطالبي كه نوشته شده و حتمي است.
حكمت يعني اعتقاد صحيح و عمل به آن (حكمت عملي و نظري)، ما مسلمانان حكيم هستيم چون عقيده صحيح داريم و به آن عمل مي‌كنيد.
« ومكروا و مكروالله»
يك نفر از حواريون مي‌شد و حضرت عيسي را معرفي كرد و براي حضرت عيسي دام گذاشتند اما به اذن الله حضرت عيسي به آسمان رفت و خود آن شخص به شكل حضرت عيسي درآمد و خودش در دام افتاد.
« واذ قال اللهُ يا عيسي انّي متوفيك و رافعك اليَّ »
« و جاعل الذين اتبعوك فوق الذين كفروا الي يوم القيامه»
كه پيروان حضرت عيسي مسلمانان هستند چون خود حضرت عيسي وعده داده كه  «يأتني من بعد اسمه احمد» و كسي كه به پيغمبر آخر زمان(ص) ايمان آورده‌اند آن‌ها در واقع دعوت حضرت عيسي را اجابت كرده‌اند و واقعاً اينها هستند كه بر كفار غلبه دارند چون داراي استقلال و حجت و عقيده‌هاي محكمند و كفار زيردست اينها هستند و آن‌هايي كه مي‌گويند غرب پيشرفت كرده احمق‌اند و نمي‌فهمند خدا به پيامبر هم فرموده كه «لا يغرنك تغلب الذين كفرو في البلاد متاع قليل ثم الينا مرجعكم.»
وقتي پيامبر به نجران كه گفتند حضرت عيسي پدر ندارد و او پسر خداست و يا خود خداست. گفت: اگر پدر نداشتن دليل خدا بودن است پس حضرت آدم كه مادر هم نداشته به خدا بودن اولي است.
آن مسيحيان متحير شدند اما باز هم قبول نكرده‌اند لذا پيغمبر باذن‌الله با آن‌ها گفت آماده‌ي مباهله شويد و آن‌ها وقتي ديدند پيامبر با اهل بيتش با چه آرامشي مي‌آيد يكي از آن‌ها گفت كه من چهره‌هايي را مي‌بينم كه اگر به خدا رو كنند احدي از شما باقي نخواهد ماند لذا ترسيدند و قبول كردند كه جزيه بپردازند و هرگاه با كسي مجادله كردي و نپذيرفت و منو مي‌گيرد و نمازي مي خوانيد و فايده هم دارد و آن كه بر حق نيست معلوم مي‌شود.
« قل يا اهل الكتاب لقالوا الي كلمه سواء بيننا و بينكم»
مي‌گويند پيغمبر در آخرِ نامه‌اي كه به سلاطين مي‌نوشت اين آيه را نوشت:
« ولا يتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله»
تبعيت از كسي كه حرام خدا را حلال مي‌كند و حلال خدا را حرام مي‌كند و در واقع مانند اين است كه او را رب خود قراردهي.
« ماكان ابراهيم يهوديا و لا نصرانيا»
البته همه اديان اسلام است و دين خداست « ان الدين عندالله الاسلام»؛ لكن اين اسم‌ها را از خودشان ساختند و دين حضرت موسي و عيسي(ع) را تحريف كردند.
« وَدَّت طائفه مِنْ اهل الكتاب لَوْ يُضِلُّونَكُم»
و در آيه هست كه « ولا يزالون يقاتلونكم حتي يردوكم عن دينكم ان استطاعوا » و اين خصوصيت آن‌هاست لذا مسلمانان بايد هميشه آمادگي مقابله با آن‌ها را           داشته باشند.
« و ما يضلون الا انفسهم و ما يشعرون»
« وَمِنْ اَهلِ الكتاب مَنْ اِن تأمنهُ بدينار»
قنطار همان پوست گاور است كه پُر از طلا كني
الان هم هستند از يهود و نصاري مخصوصاً نصاري، كساني كه ايمان خوبي دارند به خدا و روز قيامت منتها نمي‌دانند كه پيغمبري آمده و آن زمان يعني زمان پيغمبر هم بعضي بودند.
« وَمنهم مِّنْ اِن تأمَنْهُ بدينار لا يؤدِّه اليك الا مادُمت عليه قائماً »
اين مطلب دقيقي است كه البته ما مي‌دانيم سِرش در چه هست كه امام صادق(ع) هم به كسي كه گفت من از يهوديي پولي طلب دارم ولي هرچه رفتم پولم را نداده، فرمود برو آنجا بايست و كاري نكن و حرفي نزن. آن شخص رفت و با تعجب آمد و به حضرت گفت طلبم را گرفتم. اين رمزي است كه هميشه نه فقط با يهود و نصاري بلكه در مورد ديگران هم صادق است. و البته اين براي جائيست كه شخص بدهكار پول دارد ولي نمي‌دهد و قصردادن هم ندارد.
« ان الذين يشترون بَعَهد الله اَيمنِهِم ثَمناً قليلاً اولئك لاخلقَ لَهُم في الاخره و لا يكلمُهُم الله يوم القيامه»
معلوم مي‌شود كه خدا در قيامت با انسان‌ها سخن مي‌گويد و چه لذتي دارد، معلوم نيست حضرت موسي وقتي خداوند با او سخن گفت چه حالي پيدا كرد البته اين براي همه است در روايت هست كه تا حضرت موسي گرسنگي نكشيد خدا با او سخن نگفت و حضرت و حضرت امير(ع) مي‌گويد: اينكه حضرت موسي عرضه داشت « رب اني بما انزلت» چندين روز فقط گياهان صحرايي را مي‌خورد و چيز ديگري در بيابان براي خوردن نداشت و طوري شد كه بدنش نحيف شد و سبزي گياهان از پوستش پيدا بود لذا آمادگي و استحقاق تكلم خدا را داشت والا اگر با ما خدا سخن تعجب مي‌كنيم كه اين چه صدايي بود. اما انسان مي‌تواند استحقاق آن مقام را پيدا كند.
« ولا يزكيهم»
تزكيه اين است كه انسان از رذايل اخلاقي (حرص، حسد و...) پاك شود كه اين در اين دنيا به طور ميسر نمي‌شود حتي رسول اكرم(ص) و ائمه(ع) هم همين‌ طور بودند منتها مراتب دارد.
رسول اكرم(ص) هم دائماً از خدا هدايت مي‌خواست و شب و روز ترس گمراهي را داشت و تا آخر عمر مي‌گفت: «اهدانا الصراط المستقيم»
آن تزكيه كامل كه ديگر ذره‌اي آلودگي در وجود انسان نماند و رذايل به طور كلي از وجود انسان ريشه كن شود در قيامت انجام مي‌شود كه به قول معروف خداوند آن دست رحمتش را به قلب‌ها مي‌كشد.
« ولهم عذاب اليم»
واقعاً دردناك است وقتي به انسان بگويند تو اينگونه بودي و انسان را به خودش نشان دهند و بعد بگويند تو بايد به اينجا مي‌رسيدي و مقامت اين بوده، چه محروميتي، چه دردي بالاتر و دردناكتر كه انسان ديگر تنها شود و فراموش شود و ديگر هيچكس با او تكلم نكند و توجهي به او نكند كه امام سجاد(ع) اين آيه سوره يا آيه ديگري كه وقتي براي حضرت مي‌خوانند هِق هِق گريه مي‌كند، بله به خدا پناه مي‌بريم، واقعاً سخت است.
« ولكن كونوا ربنيين بما كنتم تعلمون الكتاب و بما كنتم تدرسون»
معلوم مي‌شود كه درس، قرآن است نه فيزيك و شيمي، شش هزار آيه را كسي واقعاً بخواند و تدبر كند و بفهمد مگر ديگر وقتي پيدا مي‌كند آن هم با چندين برابر، رواياتي كه داريم. البته بايد دو سه نفر باشند كه مثلاً انگليسي بدانند تا وقتي لالي آمد بتوانند سخنش را براي ما بيان كنند.
« اَفَغَيْرَ دين الله يَبْغُونَ وَ لَهُ  اَسْلَمَ من فِي السموات والارض»
نشست و برخاست و عادات و مقررات و معاملات و برخوردها و نظام‌هايي كه مردم بين خودشان دارد دين است، منتها يا حق است يا باطل. مي‌گويند اگر حيواني چموش شد و رَم كرد اين آيه را در گوشش بخوانيد رام مي‌شود.


« ان الذين كفروا و ماتوا و هم كفارٌ فلن يقبل من احدهم مل‌ الارض ذهب» :
يك معنا اين است كه چون دنيا بازار است و جاي معامله است بايد انفاق كرد و اما بعضي خواب مي‌مانند و غفلت مي‌كنند، اينها ديگر بعد از مرگ اگر تمام زمين را به اندازه‌اش طلا انفاق كنند قبول نمي‌شود چون ديگر بازار بسته شده و معامله تمام شده است.
معناي ديگر اين است كه پناه بر خدا، به حدي آن عذاب قيامت و آخرت سخت است كه در آيه ديگر هست كه شخص مجرم آرزو مي‌كند كه اگر به اندازه‌ي زمين هم طلا و جواهر داشت مي‌داد تا رها مي‌شد.
در همين دنيا هم شخص زنداني همينطور است و حتي خانه خود را گرو مي‌گذارد تا يك شب هم در زندان نماند حالا ديگر آنجا چه هست پناه برخدا، منتها در اينجا قبول مي‌كنند ولي در آنجا اگر چه به اندازه‌ي تمام زمين بدهد رها نمي‌شود.
« يا ايهاالذين امنوا ان تطيعوا فريقاً من الذين اوتوا الكتاب يردوكم بعد ايمانكم كافرين »‌
اگر حرفه‌اي از اهل كتاب را اطاعت كني كافر مي‌شوي.
به عنوان مثال:
الان هم دارند در نظام آموزش از آن‌ها تبعيت مي‌كنند و اين هم اطاعت از آن‌هاست 120 سال است كه اين كلاس را بر ما تحميل كرده‌اند و الان هم ساكتيم اين را انگليسي‌ها آورده‌اند، و بچه‌هاي ما كافر مي‌شوند.
« يا ايها الذين امنوا اتقواالله حق نقاته»
حق تقاته اين است كه انسان هرآن كه پس از خدا داشته باشد؛ هرآن خواسته‌اي از خدا داشته باشد؛
هميشه خاضع و خاشع باشد كه خداوند هم به پيامبر(ص) مي‌فرمايد:
« واذكر ربك في نفسك تضرعاً و خيفه و دون الجهد من القول في المئه و لا عتلاو لا تكن من الغافلين»
« ولا تموتن الا و انتم مسلمون»
معناي:
كسي كه حق تقاته است اسلام هم دارد منتها بايد اين حالت را تا آخرحفظ كند و با ايمان بميرد. البته حق تقوا تا آخرعمر هست منتها آيد مي‌گويد. اگر اينطور نبودي لااقل آخر عمرت اين حالت را پيدا كن تا آن طرف بدبخت نشوي
در آيات ديگر هم هست كه حضرت يعقوب به فرزندانش چيزي گفت كه تا آخر آيه، « ولا تموتن الا و انتم مسلمون» بود كه همينطور هم شد و هرچند بَد بودند اما توبه كردند و با پاكي از دنيا رفتند و سادات هم همينطور هستند اگر بَد هم باشند در آخر پاك مي‌ميرند.
« و عتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا»
دشمن در نهاد انسان است، چون همه خود را ذي حق مي‌دانند و همه چيز را براي خود مي‌خواهند ممكن است كه حتي پدر با پسر (يا ايهاالذين امنوا إن من ازواجك و اولادكم عدواً لكم فاحذروهم) برادر با برادر و.... با هم دشمن باشند.
« اهبطوا في الارض بعضكم لبعض عدو»
انسان بايد مواظب باشد دگر پسر انسان دشمن انسان است بايد مواظبش بود كه مثلاً جيبت را نزند ولي وقتي كه « ان تعصوا خيرلكم عجيب» عجيب عالمي است همه اين دشمني‌ها بود « وكنتم علي شفا حفره من النار» در لبه‌ي پرتگاه آتش است و به قول امام صادق(ع): انسان‌ها مملوك جهنم‌اند مگر شيعيان ما اصلاً كافر كه در آتش به خاطر اين است كه دائماً صفات رذيله‌اش مانند آتش شعله‌ورتر مي‌شود.
پيامبر آمد « فألف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمه إخوانا»
« وكنتم علي شفا حفره في النار فانقذكم منها»
« كذلك ليبين الله لكم اياته لعلكم تهتدون »
كه بهترين هدايت هم همين هدايت به بهشت است. كه اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: «سبحانك خالقاً و معبودا خلقت داراً و جعلت فيها مأدبهَ و مَطعماً و مَشَرباً و أرسلت إليها داعياً ثم يدعوا اليها فلا الداعي اَجابوا...»   (يكي از خطبه‌هاي نهج‌البلاغه)
« ان الذين كفروا لَن تُغنيَ عَنْهُم واموالهم ولا اولادهم من الله شيئا»
همانطور كه اگر بچه از مادر جدا كني ضجه مي‌زند و هيچ چيز جاي مادر را پر نمي‌كند كافر هم بزرگترين عذاب برايش همين است كه از خدا دور افتاده الهي لئن صبرت علي عذابك فكيف اصبر علي فراقك الهي ماذا وجد من فقدك و ماذا فقدَ من وجدك»؛ البته خدا با مادر قابل مقايسه نيست ولله المثل الاعلي.
خدا به كافران در اين دنيا مجال داده و ديگر در آن دنيا نصيبي نداشته باشند.
« وشاورهم في الامر »
يك معنايش اين است كه پيغمبر(ص) مؤمنين را هم به مشورت خواستن شريك كند و بدين وسيله آن‌ها دلگرم شوند اما پيغمبر از همه كاملتر بود و خودش تصميم مي‌گرفت اين معنا هم مي‌شود كه خداوند هر مغزي چيزي قرار داده و خداوند يكبار به پيغمبر با جبرئيل سخن مي‌گويد و يكبار هم مي‌گويد از مغزهاي مؤمنين استفاده كن واين هم دستور خداوند هست كه در حديث است هرگاه در كاري شك كردي با مؤمنين مشورت كن ما خيروصلاح شما را بر زبان آن‌ها جاري مي‌كنيم.
بهشت دنيا قبل از بهشت موعود:
- متقي‌ها آن‌ها كه خدا را مي‌پايند آن‌ها در باغها هستند (بهشت دنيا) آدم متقي همه جا برايش باغ است، خانه، بازار يعني در همه احوال در تنگي نيست، داشتن و نداشتن براي اين آدم مساوي است خداست كه روزي را به هر كه مي‌خواهد زياد مي‌دهد و به هر كه مي‌خواهد كم مي‌دهد آنچه مطلوب است رحمت خداوند است. « ويزكهم» افرادي كه 10سال، 20 سال در مسجد‌اند (اهل مسجداند) تزكيه شده‌اند شايد خودش هم نداند. «عظم الخالق في انفسهم...» خالق در نظراينها عظيم است و غيرخدا حقير است، مؤمني كه به وعده‌هاي خدا ايمان دارد بخيل نمي‌شود، خدا داده در راهش خرج مي‌كند اين انس با خداست اين تزكيه است كه ثمره بهشت است از خدا مي‌خواهيم توفيق تزكيه به ما عنايت فرمايد.
اصل آخرت است
- هرشخصي چشنده مرگ است حتي شهداء.
- در آيه (185 بقره): يا كشته شويد يا شهيد شويد (يعني....
- اجر شما در قيامت تصوير خواهد شد حتي اگر در دنيا به پاداش بعضي اعمال رسيده باشيد.
پس: هركس كه بتواند خود را از آتش نفساني نجات دهد در جنت در خواهد آمد اگر چنين باشد پيروز است در غير اين صورت شكست خورده‌ي نفس خود هستند.
- زندگي دنيا جز متاع فريب چيزي نيست و اصل آخرت است و داخل شدن در بهشت.
- (از تفسيرروان جاويد) از امام صادق(ع): كسي كه كشته شود مرگ ناچشيده و بايد برگردد كه مرگ را بچشد. مراد اثبات رجعت است، اهل زمين مي‌ميرند و يك نفر باقي نمي‌ماند مگر ملك‌الموت، جبرائيل، اسرافيل و...
- خلوص در ايمان، خوبي به برادران ديني، سعي در برآوردن حوائج آن‌ها
- نهايتاً قاعد و مجاهد مربوط به عمل است.
پس حضرت پيامبر(ص) در اين بحث برتري دارد.
پس بسته به وضعيت است كه كدام افضل است.
- خداوند مجاهدين را بر قاعدين 70 درجه بالاتر داشته و در بين هر درجه بسيار فاصله است.
- البته شما مبتلا مي‌شويد و در مالتان، جانتان و البته از اهل كتاب و از كساني كه مشركند اذيت‌هاي زياد.
اگر شما در مقابل آن‌ها صبروتقوا پيشه كنيد اين از كارهاي شايسته است كه بهتر است و ناراحت هم نباشيد.
پيرامون سوره مباركه الزلزال (زلزله)؛ (بخش دوم مطالب معظم له در تفسير اين سوره ):
زلزله (حركت لرزشي منطقه‌اي از زمين) مثل ساير حركت‌هاي آن (وضعي، انتقالي و نوساني قطبي) از لوازم لاينفك اين كره خاكي است بايد با او كنار آمد و قبول كرد.
« اَذا زُلزلَتِ الارْضَ زِلزالها. آنگاه كه زمين حركت لرزشي خود را ظاهر كرد. آنگاه كه زمين‌لرزه شد. آنگاه كه زمين با لرزش نهايي خود لرزيد.
ما در حين زلزله از سقوط مي‌ترسيم، سقوط چيزي از بالاي سر، اما اگر زير آسمان باشيم يا در ساختماني كه سقفش سبك است زلزله چندان وحشتي ندارد.
از لوازم لاينفك اين كره خاكي است بايد با او كنار آمد، پذيرفت بايد قبولش كرد، و اينكه ما دلهره داريم و مي‌ترسيم خود يك اشتباه است يا بهتر بگوييم ترس ما از زلزله زائيده جهالت غفلت، و بي‌احتياطي ما است.
همچون مرگ را كهدر مسير حيات قرارگرفته و هر نفسي چشنده آن است بايد قبول كرد و نترسيد، به نظر مي‌رسد كه با هيچ تلقيني و با هيچ صغري كبرايي نمي‌شود اين ترس از مرگ را از بين برد مگر با كلام آفريننده مرگ و راهنماييهاي آن:
در سوره مباركه ملك 67 در اولين آيه‌اش چنين آمده منشأ خيروبركت است كسي كه ملك هستي و پادشاهي آن بدست اوست كسي كه به هرچيز اندازه گذشته است و به آن مسلط است، اوست كه مرگ و زندگي را آفريد تا شما را بيازمايد كدامين از شما نيكوكارتر و خالص‌تر براي او هستيد: « تَباركَ الذي بَيده المُلك وَ هُوَ علي كُلِشّيٍ قَدير، الذي خَلَق المَوتَ وَ الحيوه لِيَلبوَكُمْ اَيُّكم اَحْسنُ عَمَلا وَ هُوَ العزيزُ الغَفُور»
وقتي دانستيم كه مرگ مخلوق است مسلماً مي‌دانيم كه زيبا است چه خداوند تبارك و تعالي هرچه آفريده زيبا آفريده « الذي اَحْسَنَ كُلشيٍ خلقَهُ...» از آيه 7 سجده؛ در زيبايي آنچه معيار است اندازه و تناسب بين اندازه‌هاست، سرتاسر هستي را ما زيبا مي بينيم چون هرچيز اندازه دارد و تناسبي بين اشياء دقيقا رعايت شده « اَفَلا ينظرونَ اِلَي الابل كَيفَ خُلقَتْ، وَاَلَي السماء كَيفَ رفِعتْ، وَ اِلَي اَلجبالِ كَيفَ نَصبتَ، وَاِلَي الارضَ كَيفَ سُطحتْ»(سوره غاشيه/آيه20)
يك مثل عاميانه:
به شتر گفتند: گردنت كج است، گفت كجايم راست است، ولي تناسب بين اندازه‌هاي گونه‌گونه زيبايي خاصي به حيوان داده كه قابل درك است.
همين‌طور آسمان و زمين حتي در كوه‌ها به ظاهر زمخت و بي‌نظم و خشن آن زيبايي را درك مي‌كنيم از همين ديدگاه است كه حضرت حسين صلوات الله وسلام‌عليه در آن كلام مشهورش مرگ را به گردن بندزن جوان تشبيه كرده (خُطّ الموتُ عَلي وُلْدِ آدم مَخطّ القلادهً عَلي جيد الفتاه) در اين خصوص سخن زياد است از قرآن چون آيه158 آل عمران و ديگر آيات و كلماتي از رهبران معصوم، فقط اكتفا كنيم به آن دعايي كه رسولخدا پيوسته از خداوند مسئلت مي‌كرد: خداوندا از تو خواهم كه از دنيا خير بگيرم از اين دار الغرور و خانه‌اي گول زن، و از تو خواهم روي آوردن به سوي خانه ابدي و از تو خواهم توفيق آماده شدن به مرگ را قبل از فوت وقت و رسيدن اجل « اللهم اَنّي اسئلك التَجا في عن دار الغُرور وَ الا نابه اِلي دارالخُلوه و اسئلكَ الاستعداد لِلموت قَبْل حُلُول الفَوت» از اين ديدگاه است كه زمين لرزه هم موضع خود را اعلام مي‌دارد:
در جلد 41 بحارالانوار صفحه254 به وسائطي از حضرت صديقه فاطمه‌زهرا سلام‌الله عليها نقل كرده: در عهده ابوبكر زلزله شد، به حدي شديد بود كه مردم بي‌اختيار به همديگر پناهنده مي‌شدند، دسته جمعي به در خانه علي عليه‌السلام روانه شدند، آن حضرت بيرون آمد در حاليكه بي‌تفاوت و بي‌اعتنا به آن وحشتي كه مردم را فراگرفته بود، علي‌عليه‌السلام به راه افتاد مردم در عقب ايشان رسيدند به جايي كه تپه مانندي بود حضرت برآن نشستند مردم هم در دورشان گرد آمدند، همچنان به ديوارهاي مدينه نگاه مي‌كردند كه در حال لرزيدن بود و جلو عقب مي‌آمد، حضرت فرمود گويا خيلي هول كرده‌ايد گفتند چگونه وحشت نكنيم تا حال چنين زلزله‌اي نديده بوديم، حضرت فاطمه(س) فرمود: حضرت علي(ع) دو لبش را حركت داد سپس دستش را به زمين زد، و گفت چه شده تو را آرام باش، زمين ساكت شد مردم در تعجب فرورفتند بيشتر از تعجبي كه اول بار موقع خروج از منزلش كرده بودند، سپس فرمود شما از كرده من تعجب كرديد. گفتند بلي فرمود: من آن انساني هستم كه خداوند گفته است: «اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها و قال الانسان مالها يومئذ تحدث اخبارها»، بلي منم انساني كه به زمين مي‌گويد چه شده تو را، زمين به من حديث خواهد گفت:
سخني حول‌وحوش انسان:
انساني كه آفريدگارش در احسن تقويم آفريده « لَقَد خَلقنا الانسانَ في اَحسنَ تَقويم» (سوره تين/آيه4) و در سوره مباركه مؤمنون پس از بيان مراتب خلقت از سلاله طين تا «وَكَسونا العِظامَ لَحماً» چنين فرمايد: سپس او را ساخته و پرداختيم در خلقت ويژه‌اي، در خلقت ديگري كه (ارزش و ابعادش به آساني شناخته نشود) «ثم انشاناهُ خلقا آخرفَتَباركَ اللهُ اَحْسنُ الخالقينْ آيه14» انساني كه عالم صغير است، همچنانكه عالم انسان كبير است (حديث خواندني از عالم آل‌محمد صفحه 253 ج61 بحارالانوار)، عالم زيبا است، زيباييها در انسان خلاصه شده، انسان زيباي جهان است، دنيا خانه‌ايست كه تمام وسائل زندگي در او فراهم شده و مالكش انسان است.
 (حديثي از امام معصوم(ع) صفحه 61 ج3 بحارالانوار)،
 گستره زمين زير پايش و آسمان آراسته به خورشيد و ماه ستارگان سقف بالاي سرش، انسان در بر و بحر مسلط بر همه چيز است چيزي نبايد بالاي سر او قرار گيرد طوري كه بر انسان مسلط باشد «وَلَقَد كَرّمنا بني‌آدم وَحَمَلنا هُمْ في البَّر والبحر» (سوره اسراء/آيه70)
 آري انسان نه تنها حاكم بر زمين است بلكه از عرش هم بالاتر رفته است. در روايات سفر معراجيه آمده: وقتي به آن بالاها مي‌رسند رسولخدا از جبرئيل مي‌پرسد، چيزي زير پايم لغزيد، عرض كرد يا رسول الله آن عرش بود، خلاصه: انسان سر است نباي چيزي بالاي سرش باشد طوري كه تحقير شود و مقام كرامتش لكه‌دار گردد. نبايد انسان پا به عرش خاك برسر شود. مگر مواقع اضطرار و ناچاري آن هم به قدري كه اگر زلزله شد آسيب نبيند.
ما در حين زلزله از سقوط مي‌ترسيم، سقوط چيزي از بالاي سر، اما اگر زير آسمان باشيم يا در ساختماني كه سقفش سبك است زلزله چندان وحشتي ندارد.
رسولخدا كمتر زير سقف يا خيمه و چادر مي‌رفتند و بي‌جهت  نبود كه در برابر اصرار اصحابش اجازه نداد سقفي به مسجدش بزنند تا جائيكه آن حضرت از دنيا رفت مسجد سقف نداشت، مسجدي كه صدها نفر به طور فشرده در آن اجتماع مي‌كنند و تشويق شده‌اند كه هرچه بيشتر در آن مكث نمايند « المؤمنُ في المَسجد كالسَمكْ في الماء» اگر سر پوشيده باشد چه مي‌شود، آلودگي هوا در اثر تنفس آن همه جمعيت، اگر ترقه‌اي منفجر شود و آتش‌سوزي به هم رسد چه مي‌شود...
در مدينه منوره سنت رسول‌الله تا به امروز حفظ شده و مسجدالنبي سقف ندارد و چادر برقي كار گذاشته شده كه در مواقع اضطرار (باد و باران، گرما و سرماي شديد) باز و بسته مي‌شود.
در جزوه‌اي كه به عنوان سير تاريخي مسجد منتشر شد نظر عده‌اي از فقهاي نامي شيعه را نقل كردم كه باستناد كريمه: « لَقد كانَ لَكُمْ في رَسُول الله اُسوه حَسَنه » از آيه 21 سوره اجرات سقف زدن به مسجد را مگر در مواقع ضروري جايز نمي‌دانستند.
سيماي مسجد در عصر رسول‌الله(ص)
گزيده از دو منبع معتبر كتاب صلوه جواهر از صفحه 707 و مصباح الشريعه مرحوم حاج آقا رضا همداني از صفحه 702 درباره مسجد: مستحب است مساجد سقف باشد بلكه از رواياتي استفاده مي‌شود كه كراهت دارد سقف بزنند، عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) گفت: شنيدم از آن حضرت مي‌فرمود رسولخدا مسجدي بنا كرد بالبنه سپس مسلمانان زياد شدند عرض كردند يا رسول‌الله اگر امر فرماييد مسجدي قرار دهند. دستور دادند به مساجد مسجد اضافه شد و ديوار را با لبنه و نصف بنا كردند سپس باز عده مسلمانان زياد شد و عرض كردند يا رسول‌الله اگر اجازه فرماييد مسجد را توسعه دهند كه توسعه داده شده و ديوارش با نروماده بالا آمد، تابستان با گرماي شديدش رسيد گفتند اگر بفرماييد سايه باني قرار دهند فرمود بلي، از تنه نخل تيرها نصيب كردند و بر روي آن‌ها شاخه و برگ و خرما و اذخر انداختند به همين نحو بود تا باران آمد و مسجد داشت چكه مي‌كرد. گفتند اگر امر فرماييد با سقف گل اندودي بپوشانند فرمودند: عَريش كَعَريش موسي الامرَ اَعجل مِنْ ذلك (رسيدن اجل سريع‌تر از اينهاست) با همين وضع بود و چكه مسجد را تحمل مي‌كردند كه رسولخدا(ص) درگذشت و مسجد سقف نداشت، و صدوق عليه الرحمه از حضرت باقر(ع) نقل كرده: اول چيزي كه قائم ما از آن شروع خواهد كرد سقف‌هاي مسجد است كه خواهد شكست و فرمان خواهد داد كه مثل عريش موسي قرار دهند و از بعضي از روايات كراهت سايبان هم استفاده مي‌شود، حلبي از امام صادق(ع) كه از آن حضرت سؤال شد از مساجد سايبان‌دار آيا نماز در آن‌ها كراهت دارد فرمود بلي، وليكن امروز براي شما ضرري ندارد (روز تقيه است) هرگاه عدل ظاهر شود خواهيد ديد كه چه مي‌كند و در كتاب ذكري احتمال داده‌اند كه تمام مسجد را سايبان قراردادن يا با سايبان مخصوص يا در بعضي از شهرها كراهت دارد، و بعضي از فقها ملتزم شده كه مطلق سايبان كراهت دارد حتي عرش هم بدون حاجت كراهت دارد و با وجود احتياج عرش مانعي ندارد و غير عرش مكروه است ولو احتياج هم باشد، مرحوم آيت‌الله همداني نتيجه گرفته كه بهتر حكم بعد هم كراهت عرش مطلق داده شود بلي بعيد نيست كه الزام شود و باولويت ترك آن ماداميكه حاجت به آن پيش نيامده، اين براي تاسي به فعل رسول‌الله(ص) بنص قرآن كريم است. «لَقَد كانَ لَكُم في رسولِ لله اُسوَه حَسَنه لِمَن كانَ يَرحُوا اللهَ وَ اليومَ الاخَرَ وَ ذَكر الله كثيرا» (سوره احزاب/آيه 21) وَ يَكرَهُ تَعْلِيَتُها، كراهت دارد بناي مسجد بلند باشد.
تا با سنت عملي رسول‌الله مخالف نشود زيرا ديوار مسجد رسول‌الله(ص) به اندازه قامت بود و براي اينكه مشرف به عورات مردم نباشد، در موقعي كه كسي به قصد اذان بالاي مسجد رود، و براي اينكه در رواياتي از بناي فوق هفت يا هشت ذراع نهي شده است (روايات مربوطه در صفحه 149 ج76 بحارالانوار است) آنچه از آن روايات و عمل رسول خدا(ص) درباره مسجد استفاده مي‌شود اين است كه آن حضرت عليهم السلام كريمه: اِنَّ اَوَلَ به لَيْتٍ وُضعَ لِلناسْ للذي بِيكَه مُباركا وَ هُديً للعالمينْ (سوره آل‌عمران/آيه 59) را محور كلماتشان قرار داده و خانه كعبه را الگو چه براي مسجد و چه براي خانه مسكوني گرفته‌اند، در روايتي به طور صريح امام باقر(ع) مي‌فرمايد: شايسته نيست به كسي كه بناي خود را از كعبه بالاتر برد (لا ينبغي لاحدٍ يَرفعَ بنائهُ الكعبه» علل شرايع به نقل بحارالانوار صفحه، 60 ج99 ؛ و مخفي نماند كه بناي اوليه كعبه هفت ذراع ارتفاع داشته است.                                  (صفحه 63ج99بحارالانوار)
حسن عمل، درستي و زيبايي در هر كار موقعي تحقق پيدا مي‌كند كه همه جوانب در نظر باشد، احاطه و آگاهي تمام جوانب كارهاي اجتماعي اسلامي مثل مسجد چه در موقع ظهور اسلام و چه در آينده دور تا الي يوم‌القيمه فقط از شخص رسول‌الله بر مي‌آيد به همين جهت قرآن كريم در تمام زمينه‌ها توده مردم را به تبعيت از شيوه‌هاي رسول الله دعوت كرده:« لَقَد كانَ لَكُم في رسول‌الله اُسوهُ حَسَنه كانَ يَرجوا الله وَاليومَ الاخر وَ ذَكَرَ الله كثيراً » (سوره احزاب/آيه 21)
به نظر اين بنده ناچيز ده‌ها سال ديگر حتي ديوارهاي خشتي گلي مسجد رسول‌الله(ص) را هم تحسين خواهند كرد و تبعيت خواهند نمود (حالا زود است) به جهاتي از جمله اينكه: مسجد خانه طهارت است خانه پاك كننده است خانه پاكي است «قيد رِجالُ يُحبونَ اَنْ يَتَطهرُ و اوَ واللهُ يُحبُ المطهرين» (سوره توبه/آيه108)
نبايد ديوار مسجد هم لكه چركي داشته باشد و آن خاصيت ديوار خشتي گلي است كه هميشه به رنگ طبيعي و تميز مي‌ماند، خاك(خشت و گل خام) خاصيت عفونت‌زدايي دارد و همواره لكه‌ها را به رنگ خود در مي‌آورد و پاك مي‌كند.
اين بود شمه‌اي از دورنماي مسجد در عصر رسول‌الله(ص)، لكن در طول تاريخ تحولاتي و روي داده و هركس به سليقه خود مسجدي ساخت و براي به اصطلاح تعظيم شعائر نقش نگاري در آن انداخت، اساس و ريشه اين تحول به سال 857 هجري رخ داد و آن تبديل كليساي صوفيه قديسه به مسجد جامع بود توسط سلطان محمدخان ثاني در زمان فتح اسلامبول كه به نام مسجد ايا صوفيه معروف شد آن پادشاه يك مناره و يك مدرسه به آن افزود و سلطان با يزيد مناره ديگري ساخت و مدرسه را وسعت داد، و ديگر مسجد سليمانيه است كه به نخبه‌ترين اثر معماري اسلام معروف شده و آن مسجد في‌المواقع تكامل يافته مسجد اياصوفيه است، از اين تاريخ معماري باصطلاح اسلامي شكل مي‌گيرد. و بعد از قرن هفتم و هشتم هركس مسجدي مي‌ساخت نقش و شكل نسبي اين دو مسجد را در آن پياده مي‌كرد و مردم هم آن‌ها را به حساب معماري اسلامي تلقي مي‌كردند غافل از اينكه آن معماري تكامل يافته معماري يونان است و اسلام به چنين معماري‌ها روي خوش نشان نداده بلكه در بعضي از موارد نهي هم كرده است، معماري اسلام چيز ديگر است، شأن اسلام بالاتر از اين است كه در گل‌ولاي، سنگ و آجر معماري كند.

معماري اسلام در بعد معنوي انسان است
اسلام آمده انسان عجول، انسان هلوع، انسان در جهنم ماديت غوطه‌ور شده را بالا كشد و عروجش دهد و بهشتي كند. انسان در خسران و ضرر فرورفته را، به طور خلاصه اسلام آمده از انسان آسيب‌پذير موجودي آسيب ناپذير بسازد، شخصيتي آرام، مطمئن مقاوم بار بياورد شخصيتي كه در سراسر هستي براي او كمترين اضطرابي پيش نيايد نه تنها زلزله‌هاي منطقه‌ زلزله بزرگ و عظيم قيامت هم در روح بزرگ او خلل ايجاد نكند، بلكه تبسم كند و از مشمولين:
«وُجوهُ يومئذٍ مُسفِره ضاحكه مُستبشِره»  (سوره عبس/آيه39)
باشد و بخندد. امام چهارم در مواقع ختم قران دعاي دارد بسيار خواندني، فرازي از آن دعا اين است و به سبب قرآن در سهمناكترين روز كه يوم فزع اكبر و روز حشر ما است. جامه امان  بر ما بپوشان « واكسُنا حُلَلَ الامان يَومَ الفَزَع الاكبرَ في نُشُورها»
(دعا 42 صحيفه- اشاره به آيه103 سوره انبياء و آيه 89 سوره نمل؛ است مردم غالباً در ملاقات‌ها، ديد و فكرشان عوض مي‌شود. در ملاقات با فقرا و ضعفا طوري هستند و در مواجه شدن با قدرتمند و غني طور ديگر، اسلام آمده اين روحيه را عوض كند و انسان‌هايي بسازد كه همه در يك صف قرار مي‌گيرند غني، فقير، تميز، ناتميز خوشگل و نازيبا، سفيدوسياه، نه غني به خود اجازه مي‌دهد كه از فقر فقير بترسدو نه فقير پابرهنه اعتنايي به ثروت و قدرت غني دارد، از مناجات‌هاي حضرت سجاد(ع) است: و مرا حفظ كن از اينكه بينوايي را پست خوارانگارم يا دولتمند را بزرگ و ارجمند پندارم چون ارجمند آن است كه به طاعت تو ارجمند گردد و خواجه آن كه به بندگي تو بزرگي يابد «وَاعسِمني مِنْ اَن اَظّنَ بذي عدمٍ خَساسهً اَو اَظن بِصاحِب ثَروَهٍ فضلاً، فَاِنَّّ الشريفَ مَنْ شَرَفته طاعتُك وَ العزيزَ مَنْ اَعزتهُ عبادتُك » ( فرازي از دعاي 35 صحيفه سجاديه) بلي انسان‌هاي ناموزون و سبك هستند كه بادهاي فقر و غني آن‌ها را مي‌لرزاند و مي‌لغزاند. كه « وَ الوَزن يَومئذ اَلَحق، فَمَنْ يَعْمَلْ مِثقالَ ذَرَهٍ خَيراً يَره وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثقالَ ذَرَهٍ شَراً يره»   (سوره زلزال)

زيبايي مسجد، آبادي مسجد، يعني چه:
كمال و زيبايي و آبادي در هر چيز و در هر مكان با در نظر گرفتن تمام جهات آن است رسولخدا(ص) حال ضعفا و فقراء امت را هم در نظر گرفته، هميشه عده هستند ضعيف و فقير و اين يك تصادف نيست عنايت حق تعالي بر اين است كه انسان‌ها با همين اختلاف طبقاتي نيز امتحان شوند، هميشه فقرايي پاك و متعهد بدين كه اكثريت متدنين را تشكيل مي‌دهند. وجود دارند، ضيق و تنگي معيشت به آن‌ها اجازه نمي‌دهد مستحبات شرعيه را به جاي آورند آن‌ها اكتفاء به واجبات مي‌كنند از نجاسات خود را براي اداء وظيفه نماز پاك مي‌كنند اما دائماً با لباس تميز كه مستحب است و ثواب نماز را زياد مي‌كند، نمي‌توانند و نمي‌رسند كه با لباس تميز و زيبا نماز بخوانند، يا مسواك كردن چقدر تأكيد شده و مي‌دانند و شنيده‌اند كه رسولخدا(ص) فرمود: اگر بر امتم مشقت نبود مسواك كردن را واجب مي‌كردم، چون مي‌دانست عده‌اي نمي‌رسند لذا واجب نكرده و مستحب است، يا هميشه بوي عرق بدن و پا را تميزكردن خوب است امام فقير خسته نمي‌تواند هميشه شستشو كند و دوش بگيرد، حمامي ندارد، رسولخدا(ص) تمام اينها را در نظر گرفته و در عين حال پابرهنه‌ها را بيشتر ترغيب وتشويق مي‌كرد خود همراه با آن‌ها مي‌نشسته، لذا مي‌بينيم طبق آنچه از مطاوي كلمات اصحاب بر مي‌آيد فرش مسجد رسولخدا(ص) يا قسمت مهم آن سنگريزه بود كه در حديث هم توجيه شده به اينكه سنگريزه ناپاكي‌ها را در خود دفن مي‌كند عفونت‌ها را مي‌زدايد.
تا اين اواخر فرش مسجدالحرام و مسجدالنبي و مسجدخيف و... سنگريزه بود در سال 1354 شمسي كه توفيق تشرف به زيارت خانه خدا نصيبم شد فرش مسجدالحرام به همان كيفيت سنگريزه بود، گردنبندهايي از سيمان يا سنگ مرمر و در وسط سنگريزه تميز، و در همان سال مسجد خيف واقع در مني كه تجلي‌گاه مجد و عظمت خداوند براي ابراهيم(ع) بود « وَ بِمَجْدِكَ الذي تَجليتَ به لَمُوسي كَليمكَ(ع) في طور سينا و ابراهيم(ع) مِنْ قَبلُ في مَسجد الخيف،» (فرازي از دعاي سمات) مسجدي كه اكثر انبياء(ع) در آن نماز خوانده‌اند و دو ركعت نماز در جاي پاي هفتاد هزار پيغمبر چه فضيلتي بالا دارد، هركس در گوشه اي روي سنگريزه‌هاي تميز نماز مي‌خواند يا خود سجاده‌اي زير پايش مي‌انداخت، و عده‌اي هم در كناري دراز كشيده و مشغول استراحت بودند.
اينها همه قبل از انقلاب اسلامي بود، در سال 1371 هجري شمسي بعد از انقلاب بار ديگر توفيق تشرف جهت اعمال عمره حاصل شد، روزي به شوق نماز در مسجد خيف راهي مني شديم به قول معروف اگر شما در آنجا نماز خوانديد ما هم خوانديم، مسجد را خراب كرده بودند به بخشيد نه به آن معني بلكه ساختمان بسيار عالي و قبه‌اي بلند با در و پيكر طاغوتي كه فقط از آن پنجره‌هاي مدرن سلطنتي مي‌شد اندرون مسجد را ديد زد، چه فرش‌ها و چه چلچراغ‌ها اما نماز بي نماز، گفتند: فقط در مراسمي باز مي‌شو، بلي اين است نتيجه تخلف از شيوه‌اي رسول‌الله(ص) متأسفانه امروز در كشور ما نيز بعضي از مساجد بي‌شباهت به آن وضع نيست، اينجاست كه نهي از آرايش مسجد بايد ساده و بي‌پيرايه باشد تداعي مي‌شود تا براي حفظ اثاثيه مسجد بسته نشود و خراب نگردد. « وَ مَنْ اَظلَمُ مِمّن مَنَع مَساجد الله اَنْ يُذكر فيها اسمُه وَسَعي في خَرابها...» (سوره بقره/آيه114) مردم بندگان خدا مسجد مي‌خواهند فرش و اثاث كذائي نمي‌خواهند هركس در خانه خود از آن‌ها وتميزتر از آن‌ها را دارد.
مسجد در هر كجا كه باشد شعبه‌اي، شعاعي از كعبه معظمه و مسجدالحرام است.
كه هميشه و همه وقت پناهگاه مردم مي‌باشد «وَاِذْ جَعَلنا البيت مَثابه للناسِ وَ اَمنا» (سوره بقره/آيه 126) خيلي زننده و زشت مي‌نمايد كه ساعت هشت صبح مثلاً  همه جا و همه درها باز باشد اما در خانه خدا بسته شود، براي جواناني كه داراي طينت‌هاي پاك هستند بهترين جا جهت پاكردن اوقات فراغت مسجد است، پير مرد باز نشسته‌اي كه از خانه‌اش بيرون آمده بهترين جايي كه او را به خود مي‌پذيرد     مسجد است.
براي فقرا و پابرهنگاني كه جايگاهي ندارند خانه پروردگارشان «مسجد» پناهگاه آن‌ها است مگر نه اين بود كه عده از فقرا « اصحاب صفه» هميشه در مسجد رسول‌الله(ص) بودند، در مدينه منوره تا به امروز جهت سنت رسول‌الله(ص) مسجدالنبي سكوي فقرا را حفظ كرده‌اند و معجري دورش كشيده‌اند.
در كشورهاي اروپايي به اصطلاح پيشرفته در فصل زمستان همه ساله از سرما عده‌اي در گوشه‌اي خيابانها يخ مي‌بندند و جان مي‌دهند، چه كليسا و معابدشان «برروي مردم» بسته است فقط در مراسمي باز مي‌شود.
ما مسلمان‌ها چرا درب مسجدها را به بنديم چه مانع شرعي دارد مگر مسجد فقط متعلق به اغنياء است.
خواب در مسجد: مسجد جاي عبادت است جاي تنيه و بيداري است  براي احترام مسجد خوب نيست كه انسان خانه خود را بگذارد و بيايد در مسجد بخوابد اما براي كسي كه يكي دو ساعت عبادت كرده مطالعه كرده، قرآن خوانده و خسته شده است براي رفع خستگي دراز بكشد و خوابش ببرد اشكالي ندارد، يا غريبي كه جايي ندارد در سرما و گرما پناهي ندارد بهترين جا مسجد است كه آن‌ها را در خود پناه مي‌دهد، حتي در مسجدالحرام كه منشأ و اساس و باصطلاح ما در مساجد است و همچنين در مسجدالرسول، از امام صادق(ع) پرسيدند خوابيدن در مسجدالحرام و مسجدالرسول چطور است، فرمودند بلي جايز است « فَاْينَ يَنامُ الناس» پس مردم در كجا بخوابند در خبر ديگر فرمود آيا مردم را چاره‌اي ديگري هست به جز خوابيدن در مسجد بخوابند اشكال ندارد. حديث در همان منابع ياد شده.
سخن آخر: در بنا كننده و نگهدارنده و پاينده اين چنين مساجد است كه حتماً بايد صدر و ذيل كريمه 19 سوره توبه را همواره در نظر داشته باشند. «اِنَّما يَعمْر مَساجِدالله مَنْ امن بالله وَ اليوم الاخرِ وَ اَقامَ الصلواه وَ اتي الزكاه وَ لَمْ يَخْشَ الاالله فَعَسي اَولئك اَنْ يكونو من المهتدين»، با تضرع و ابتهال از خداوند متعال مسئلت نماييم ما را از آباد كنندگان مساجد الله قرار دهد، بمنه و كرمه....

 

  مطالب برگرفته ازجلسات ،تالیفات وآثار حضرت آیت الله سید جواد سید فاطمی دام ظله

منابع وتعالیم اسلام  

 

منابع وتعالیم اسلام  


تعالیم ، معارف یا بخش های دین اسلام شامل 3 بخش:
1- عقاید اسلام یا اصول دین اسلام یا جهان بینی اسلامی
2- احکام و دستورات عملی اسلام یا فروع دین یا ایدئولوژی اسلامی
3- اخلاق و آداب معنویات اسلامی است
منابع اسلام
تعالیم اسلامی با استخراج ، استنباط و استناد و اعلام عقل ( که مبنای تکلیف الهی است) از قرآن و سنت ( منابع دین) و در بعضی موارد از اتفاق آراء علمای مسلمین می باشد.
قرآن کریم یا کتاب خدا اولین و مهمترین منبع فهم این اسلام است که مبنای استنباط دیدگاه های دین قرار می گیرد بیشتر آیات قرآن در زمینه مبدا و معاد، عقاید و معارف، اخلاقیات و آداب و معنویات است و بخشی از آیات مربوط به احکام و دستورات الهی می باشد. سنت یعنی قول « گفتار»، فعل « کردار» و تقریر « تایید» پیغمبر اسلام و اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می باشد  که باعث تبیین، توضیح و تفضیل قرآن کریم است.

 بنابراین دین سه قسمت تقسیم می شود:
1- اعتقادات    2- اخلاق و آداب 3- عمل یا دستورات و احکام عملی

تعالیم اسلام
1- اعتقادات
ما اگر به عقل و وجدان خود مراجعه کنیم درک می کنیم که این جهان پهناور هستی با نظام حیرت آور خود نمی شود خود به خود بوجود آمده باشد و سر تا پا نظم و ترتیب آن، بدون نظم دهنده یی انجام یابد؛ مسلماً آفریننده ی هست که با توانایی و علم بی پایان خود این جهان بزرگ را پدید آورده و با قوانین ثابت و تغییر ناپذیری که در تمام امور برقرار کرده نظام جهان را با عنایت عدل و داد براه انداخته است. هیچ چیز بیهوده و بگزاف آفریده نشده و هیچ موجودی از قوانین خدایی مستثنی نیست و نمی توان باور کرد که چنین خدای مهربان با همه عنایت و لطفی که با آفریده های خود دارد جامه بشری را به عقل خودشان که بیشتر اسیر هوی و هوس شده و در نتیجه دچار گمراهی و بدبختی می شود واگذار نماید.
بنابراین بدین وسیله پیامبرانی که از خطا و اشتباه دورند دستورهایی برای افراد بشر بفرستد تا بکار بستن آن دستورها آنان را به سعادت و نیکبختی برساند.
و چون پاداش فرمانبرداری از دستورهای پروردگار در زندگی این جهان کاملاً به ظهور نمی رسد باید عالم دیگری باشد که در آنجا بکارهای مردم رسیدگی شود تا اگر عمل خیری انجام داده اند پاداش آن را ببینند و اگر کار زشتی از آنان سر زده بجزای آن برسند.
دین، مردم را به این اعتقادات و سایر عقاید حقه یی که بعداً به طور تفصیل بیان می کنیم تشویق می نماید و آنان را از جهل و بیخبری بر حذر می دارد.

کتابچه اهمیت نماز جماعت-رضا قارزی

کتابچه اهمیت نماز جماعت

 رضا قارزی


خواندن نماز جماعت و فضيلت آن

اسلام دين تک بعدي نيست به همان ميزان که در عبادات به اعمال فردي توجه شده به انجام عبادات به طور جمعي نيز تأکيد گرديده است و در تعاليم ديني مطابق بيان اهميت نماز براي برگزاري آن به جماعت تأکيد بسياري شده است. اشاره جوهره همه عبادات و خصوصاً نماز اين است که خودخواهي انسان شکسته شود. انسان تا در دايره تنگ و تاريک تمايلات شخصي، دنيايي و کوچک محصور راه به جهان نوراني سراي حکومت نمي برد و مدارج و مراحل کمال را طي نمي کند و به ارزش واقعي انسان دست نمي يابد. حضور در جمع و برگزاري نماز اين با فضيلت ترين عبادات در کنار ديگر نمازگزاران فرصت و امکان مناسبي فراهم مي سازد تا نمازگزار از حصار فرديت خويش بيرون آيد. نماز جماعت تحقق اين معناي نهفته در نماز است که «اسلام بر بندگان صالح خداوند» و بندگان صالح خداوند کساني هستند که نماز را برپا مي دارند و ايستادن در کنار نمازگزاراني که جمع بندگان صالح را عينيت مي بخشد اين امکان را فراهم مي سازد تا به برکت خلوص، حضور آنان خود نمازگزار در اين سير انفسي به سوي خود به فيوضات بيشتري دست يابد و نماز او به برکت تعالي ترين آراسته گردد. با نماز مکارم اخلاقي در انسان پديد مي آيد، رشد مي کند و به ثمر مي نشيند. خدمت به ديگران و رفع درد و رنج ديگران از برترين مکارم اخلاقي است. به عبارتي ديگر همانگونه که نماز برترين آيين بندگاني است نوعدوستي و خدمت به بندگان خدا نيز در زمره برترين مکارم اخلاقي قرار دارد. نماز جماعت زمينه ساز آشنايي با درد و رنج ديگر نمازگزاران است تا نمازگزاران در حد توان در رفع مشکلات و نگراني هاي آنان بکوشند و اگر در عمل گاهي نتواند بردارد در لحظات نوراني نيايش و مناجات با خدا دست به درگاه خداوندي بالا برد و از پروردگار مهربان عاجزانه بخواهد تا در جهت برطرف شدن سختي ها و مشکلاتي که ديگران با آن دست به گريبانند راه نجات و گشايش را فراهم آورد. نماز را در جمع ديگران خواندن، برکت ديگري نيز دارد و آن جمع قطره هاي کوچک و تشکيل درياي متحد از انسان هاي پاک و با فضيلت است. اين قدرت الهي فراهم آمده در کينه زمين هاي اجتماعي، فردي، سياسي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي منشأ ثمرات مثبت و تعيين کننده بسياري خواهد بود. خواندن نماز به جماعت اثرات مثبت و سازنده بسياري در تربيت فردي، اجتماعي  انسان هاي موحد دارد. با فضيلتي که هر روز در کنار هم رو به قبله توحيد مي ايستند و به راز و نياز با خالق هستي ومشغول مي شوند. در معاشرت با يکديگر نيز تا حد بسياري موازين و مکارم اخلاقي را رعايت مي نمايند. ترويج و تبليغ نماز جماعت را احکامي است که بطور مشروح در رساله هاي عمليه بيان شده است. معني نماز جماعت قرار داده شده است تا اخلاص و يگانگي و اسلام و عبادت براي خداوند آشکار و باز ظاهر شود. معني نماز خواندن انسان در جماعت بهتر است از نمازي که چهل سال در خانه خوانده شود عرض کردند يا رسول الله نماز يک روز؟ حضرت فرمودند: بلکه يک نماز.
در آغاز اسلام، مسلمانان هرگز نماز جماعت را ترک نمي کردند، حتي در ميدان جنگ، براي برپايي نماز جماعت دو گروه مي شدند.
گروهي مي جنگيدند و گروهي ديگر نماز را به جماعت با پيغمبر مي خواندند. امام حسن در ظهر عاشورا، در کنار پيکر پاک شهيدان به نماز جماعت ايستادند و با گروهي از ياران شجاع و وفادار خود نماز ظهر را خواندند. در احکام دين نيز به مسائلي برمي خوريم که اهميت نماز جماعت را مي رساند. مانند اين مسائل:
1- شرکت در نماز جماعت براي همه مستحب است به ويژه براي همسايگان مسجد.
2- حاضر نشدن در نماز جماعت از روي بي اعتنايي جايز نيست.
3- مستحب است صبر کنيم تا نماز را با جماعت برگزار کنيم.
4- نماز جماعتي که مختصر خوانده مي شود از نماز فرادي که طول داده مي شود بهتر است.
5- نماز جماعت هرچند اول وقت خوانده نشود از نماز فرادي از اول وقت بهتر است.

نماز جماعت و جمعه وسيله اي است که مي توان قدرت اسلام و مسلمانان را با آنها در هر صبح و شام و در هر روز جمعه، به نمايش بياورد. در نماز جماعت يک نفر مسلمان عادل و شايسته جلو مي ايستد و ديگر نمازگزاران پشت سر او در صف هاي منظم قرار مي گيرند و همه با هم نماز مي خوانند بر پاداشتن نماز جماعت تصويري از هماهنگي مسلمانان است در نماز جماعت آثار برابري را مي توان مشاهده کرد. افراد مختلف از قشرهاي گوناگون جامعه در کنار يکديگر مي ايستند و با خدا خويش راز و نياز مي کنند و پايان نماز با يکديگر آشنا مي شوند و به مشکلات همديگر رسيدگي مي کنند و به ياري هم مي شتابند. اگر يکي از مؤمنان را در صف ببينند از حال او جويا مي شود. اگر بيمار بود به ديدارش مي روند و اگر گرفتار بود به ياريش مي شتابند. نمازگذار در تنظيم صفهاي نماز کاملاً دقت کرده و به امام جماعت اقتدا مي کنند و با رعايت نظم از امام پيروي مي کنند. اعمال نماز را با رهبري انجام مي دهند و بدين ترتيب پيروي را همه روزه تمرين مي کند. امام خميني (ره ) در اين باره فرموده: «نماز را با جماعت بخوانيد و مساجد را پر کنيد اينها (دشمنان اسلام) از مساجد مي ترسند. مساجد سنگر است پس بايد سنگرها را پر کرده » در آغاز اسلام مسلمانان هرگز نماز جماعت را ترک نمي کردند حتي در ميدان نبرد براي بر پايي نماز جماعت دو گروه مي شدند. گروهي مي جنگيدند و گروهي ديگر نماز جماعت را با جماعت با پيامبر (ص) مي خواندند. امام حسين (ع) در روز عاشورا در کنار پيکر پاک شهيدان به نماز جماعت ايستادند و با گروهي از ياران شجاع و وفادار خود نماز ظهر را خواندند. در احکام دين نيز به مسائلي برمي خوريم که اهميت نماز جماعت را مي رساند مانند اين مسأله:
1-     حاضر نشدن به نماز جماعت از روي بي اعتنايي جايز نيست.
2-     در نماز جماعت براي همه مستحب است به ويژه براي همسايگان مسجد.
3-     مستحب است صبر کنيم تا نماز را با جماعت برگزار کنيم.
4-     نماز جماعتي که مختصر خوانده مي شود از از نماز فرادايي که طول داده مي شود بهتر است.
5-     نماز جماعت هر چند در اول وقت کمي خوانده شوند از نماز فراداي طولاني بهتر است و همچنين اسلام تأکيد کرده که مسلمانان به صورت دسته جمعي زندگي کنند حتي دسته جمعي نماز بگذارند. اگر مسجد در دسترس نيست هرجا مناسب باشد در صحرا در سالن مدرسه در کارگاه و کارخانه يا در خانه ها وقتي در يک محل نماز جماعت خوانده مي شود همه بکوشند تا از خانه يا محل کار خود به آنجا بروند و در نماز جماعت شرکت کنند.

اهميت نماز جماعت

آئين اسلام، از بعد اجتماعي مهمي برخوردار است و با عنايت به برکات و آثار وحدت و تجمع و يکپارچگي، در بسياري از برنامه هايش بر اين بعد، تکيه و تأکيد کرده است. برگزاري نمازهاي روزانه واجب نيز به صورت جماعت و گروهي، يکي از اين برنامه هاست. در اينجا به اهميت «نماز جماعت » اشاره مي کنيم:
 غير از آثار فردي و اجتماعي نماز جماعت (که به آنها اشاره خواهد شد) پاداشهاي عظيمي براي آن بيان شده که در اينجا به بعضي از روايات، اشاره مي شود.
از رسول خدا (ص) نقل شده که: «مَن سَمِعَ النّداءَ فَلَم يجِبهُ مِن غَيرِ عِلّةٍ فَلا صَلاةَ له»[1]
نماز کسي که صداي اذان را بشنود و بي دليل، در نماز جماعت مسلمانان شرکت نکند، ارزشي ندارد. در حديث، تحقير نماز جماعت، به منزله تحقير خداوند به شمار آمده است: «مَن حَقَّرَهُ فَاِنّما يحَقّرُ اله »[2]
شرکت دائم در نماز جماعت، انسان را از منافق شدن بيمه مي کند.[3] و براي هر گامي که به سوي نماز جماعت و مسجد برداشته شود، ثواب و حسنه در نظر گرفته شده است.[4] همين که کسي براي شرکت در نماز جماعت از منزل خارج مي شود، يا در مسجد، در انتظار نماز جماعت به سر مي برد پاداش کسي را دارد که در اين مدت، به نماز مشغول بوده است.[5] تعداد حاضران در نماز جماعت، هر چه بيشتر باشد، پاداش آن بيشتر است. اين کلام رسول خدا (ص) است که فرمود: «ما کَثُرَ فَفُوَ اَحَبُّ الي الله »[6]
حديث جالبي در بيان فضيلت نماز جماعت است که قسمتي از آن در رساله هاي علميه هم ذکر شده که ترجمه تمام حديث چنين است:
اگر اقتدا کننده 1 نفر باشد، پاداش 150 نماز داده مي شود.
اگر اقتدا کننده 2 نفر باشد، پاداش 600 نماز داده مي شود.
اگر اقتدا کننده 3 نفر باشد، پاداش 1200 نماز داده مي شود.
اگر اقتدا کننده 4 نفر باشد، پاداش 2400 نماز داده مي شود.
اگر اقتدا کننده 5 نفر باشد، پاداش 4800 نماز اده مي شود.
اگر اقتدا کننده 6 نفر باشد، پاداش 9600 نماز داده مي شود.
اگر اقتدا کننده 7 نفر باشد، پاداش 19200 نماز داده مي شود.
اگر اقتدا کننده 8 نفر باشد، پاداش 36400 نماز داده مي شود.
اگر اقتدا کنندگان و امام جماعت به 10 نفر رسيدند، پاداش 72800 نماز را دارد. ولي، همين که عدد افراد از ده نفر گذشت، حساب آن را جز خدا کسي نمي داند.[7]
در حديث ديگر است: هرکه نماز جماعت را دوست بدارد، خدا و فرشتگان او را دوست مي دارند.[8] در زمان پيامبر (ص) هرگاه افراد نماز جماعت کم مي شدند، آن حضرت به جستجو و تفقد از افراد مي پرداخت و مي فرمود: شرکت در نماز صبح و عشاء بر منافقان از هر چيز سنگين تر است.[9] قرآن نيز، از اوصاف منافقان، بي حالي و کسالت هنگام نماز را بيان کرده است.[10] زيرا سحرخيزي و حضور در جماعت مسلمين، آن هم از راه هاي دور و در گرما و سرما، نشانه صداقت در ايمان و عشق نمازگزار است.
حضور در نماز جماعت، خاص يک منطقه نيست. انسان در هر جا که باشد، خوب است به فکر نماز جماعت و حضور در آن و تشويق ديگران باشد. رسول خدا (ص) درباره اهميت جماعت، فرمود: «صَلاةُ الرَّجُلِ في جماعةٍ خيرُ مِن صَلاتِهِ في بَيتِهِ اَربَعينَ سَنَةٍ. قيلَ: يا رَسُولَ اللهِ ! صَلاةُ يومٍ؟ فقال (ص): صَلاةُ واحِدَةُ »[11]يک نماز با جماعت، بهتر از چهل سال نماز فرادي در خانه است. پرسيدند: آيا يک روز نماز؟ فرمود: بلکه يک نماز. و مي فرمودند: صف هاي نماز جماعت، همانند صف هاي فرشتگان در آسمان چهارم است.[12]
اولين نماز جماعتي که برپا شد، به امامت رسول خدا و شرکت حضرت علي (ع) و جعفر طيار (برادر حضرت علي (ع) )بود.
همين که ابوطالب، فرزندش علي (ع) را ديد که به پيامبر اقتدا کرده، به فرزند ديگرش جعفر گفت: تو نيز به پيامبر اکرم اقتدا کن. و اين جماعت دو سه نفري، پس از نزول آيه «فَاصدَع بماتُؤمَر » بود، که فرمان به علني ساختن دعوت و تبليغ مي داد.[13]

 آثارنماز جماعت:( معنوي ـ سياسي ـ اجتماعي ـ اخلاقي و تربيتي نماز جماعت)

در ميان عبادتها تنها عبادتي که آن را مي توان به جماعت خواند و در مورد آن پيشوايان بزرگ دين ما و مخصوصاً رسول اکرم صلي الله عليه و آله بسيار سفارش فرموده اند، نماز است که با برنامه اي دقيق و عميق، با آداب و رسومي ويژه، با شرايطي خاص و جالب و جامع، و با احکامي متين، با جماعت و گروه برگزار مي شود و آثار بزرگ، و نتايجي گرانقدر و سودمند دارد، مخصوصاً آثار و نتايج رواني و اخلاقي و آموزشي و اجتماعي. البته، اگر درست و با معنا و طبق مقررات، آنطور که شارع مقدس اسلام خواسته و دستور داده برگزار شود و انجام گيرد، و آداب و سنتي را که برايش گفته مراعات کند. نماز جماعت را چون نماز فرادي، در هر مکان و در هر جا مي شود خواند در صورتي که آن جا و مکان مباح بوده و غصبي نباشد. نهايت در پاره اي از جاها نماز خواندن مکروه است. اما نماز خواندن در مسجد امتياز و برتري ديگري دارد و فضيلت و ثواب بيشتري دارد و بالخصوص با جماعت. پيغمبر صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار عليه السلام درباره آن عجب توصيه کرده اند و اشخاصي را که از نماز جماعت در مسجد فاصله مي گرفته اند سخت تهديد مي فرمودند. در زمان رسول اکرم ايشان با کمال شدت فرمودند: اگر اينان به مسجد نيايند مي فرستم خانه هاشان را بر آنها آتش زنند. چرا در جماعت مسلمين شرکت نمي کنند؟ در آن زمان اميرالمؤمنين (ع) در کوفه بود، وقتي که به حضرت خبر دادند، گروهي از همسايگان مسجد به جماعت در مسجد حاضر نمي شوند حضرت با جديت بيان مي فرمود: «اينان از ما دور شوند و مجاورت، را ترک گويند » در حديث ديگري است که آن حضرت درباره گروهي که براي نماز جماعت به مسجد نمي آمدند. فرمود:«اين گروه از خوردن و آشاميدن با ما مشارکت نکنند و با ما مشورت نمايند و با ما وصلت ازدواج نمايند و از احوال بيت المال بهره نگيرند. مگر اينکه به مسجد بيايند و در جماعت ما شرکت کنند و اگر چنانچه بر اين کارشان اصرار داشته باشند، چه بسا دستور دهم خانه هاشان را بر ايشان آتش بزنند . مسلمانان که اين سخنان را از آن حضرت شنيدند به طور کلي از آنها فاصله گرفتند. معاشرت و رفت و آمد با آنها را ترک گفتند، ديگر با آنها هم خوراک نشدند و وصلت و ازدواج با آنها نکردند، تا اينکه به جماعت حاضر شدند». حضرت صادق عليه السلام فرمود: «هرکه در خانه اش نماز به جماعت بخواند البته بدون علت و عذر براي او فضيلت و نماز است و نه براي کساني که در آن جماعت شرکت کرده اند ». باز آن حضرت فرمود: «هرکس از همسايگان مسجد صداي اذان را بشنود و آن را اجابت نکند و براي نماز به مسجد نرود پس نمازش داراي فضيلت و کمال نخواهد بود. » اميرالمؤمنين (ع) فرمود: کسي که به مسجد مي رود، حداقل و دست کم به يکي از هشت چيز نائل مي شد: اول : برادر و دوستي در راه خدا براي خود مي يابد. دوم: يا دانش تازه اي مي آموزد. سوم: يا آيتي از آيات محکم قرآن مجيد را ياد بگيرد. چهارم: يا سخني مي شنود که در نتيجه براي استقامت و استواري او مي افزايد. پنجم: يا به رحمت و منفعت غير متقربه اي مي رسد. ششم: يا موعظه پند و اندرزي اخذ مي کند که او را از انحراف و بدبختي نگه مي دارد. هفتم و هشتم: يا گاهي و در اثر ترس از خدا و يا از روي شرم و حيا گناهي را ترک مي گويد. مردمي که به مسجد مي روند بايستي پاک و پاکيزه باشند و از بوهاي بد و زننده به دور باشند بلکه بايد خوشبو باشند.
برپايي فرضيه هاي ديني به صورت دسته جمعي، غير از پاداش هاي فراواني که ياد شد، در زندگي فردي و اجتماعي امت مسلمان نيز، آثار مثبت و فراواني دارد که به برخي اشاره مي شود:

ازآثار معنوي
بزرگترين اثر معنوي نماز جماعت، همان پاداش هاي الهي است که گفته شد. روايت است که شبي، علي (ع) تا سحر به عبادت مشغول بود. چون صبح شد، نماز صبح را به تنهايي خواند و استراحت کرد. رسول خدا (ص) که آن حضرت را در جماعت صبح نديد، به خانه او رفت. حضرت فاطمه (س) از شب زنده داري (ع) و عذر او از نيامدن به مسجد سخن گفت. پيامبر فرمود: پاداشي که به خاطر شرکت نکردن در نماز جماعت صبح، از دست علي (ع) رفت، بيش از پاداش عبادت تمام شب است[14]. (495) رسول خدا (ص) فرموده است:
«لِاَن اُصَلِّي الصُبَح في جَماعةٍ اَحَبُّ اِلي مِن اَن اُصَلِّي لَيلَتي حَتّي اُصبِحَ »[15]. اگر نماز صبح را به جماعت بخوانم، در نظرم محبوب تر از عبادت و شب زنده داري تا صبح است.
به خاطر همين فضيلت و پاداش هاست که اگر تعداد نمازگزاران از ده نفر بيشتر شود، اگر تمام آسمان ها کاغذ، و درياها مرکب و درخت ها قلم شود و فرشتگان بنويسند[16]، پاداش يک رکعت آن را نمي توانند بنويسند.
و نماز جماعت با تأخير، بهتر از نماز فراداي در اول وقت است.

ازآثار اجتماعي
نماز جماعت، مقدمه وحدت صفوف و نزديکي دلها و تقويت کننده روح اخوت است.
نوعي حضور و غياب بي تشريفات، و بهترين راه شناسايي افراد است.
نماز جماعت، بهترين، بيشترين، پاکترين و کم خرج ترين اجتماعات دنياست و نوعي ديد و بازديد مجاني و آگاهي از مشکلات و نيازهاي يکديگر و زمينه ساز تعاون اجتماعي بين آحاد مسلمين است.
ازآثار سياسي
نماز جماعت، نشان دهنده قدرت مسلمين و الفت دلها و انسجام صفوف است. تفرقه ها را مي زدايد، بيم در دل دشمنان مي افکند، منافقان را مأيوس مي سازد، خار چشم بدخواهان است.
نماز جماعت، نمايش حضور در صحنه و پيوند «امام» و «امت» مي باشد.

ازآثار اخلاقي، تربيتي

در نماز جماعت، افراد در يک صف قرار مي گيرند و امتيازات موهوم صنفي، نژادي، زباني، مالي و .... کنار مي رود و صفا و صميميت و نوعدوستي در دلها زنده مي شود و مؤمنان، با ديدار يکديگر در صف عبادت، احساس دلگرمي و قدرت و اميد مي کنند.
نماز جماعت، عامل نظم و انضباط و وقت شناسي است. روحيه فرد گرايي و انزوا و گوشه گيري را از بين مي برد و نوعي مبارزه با غرور و خودخواهي را در بر دارد.
نماز جماعت، «وحدت» در گفتار، جهت، هدف و امام را مي آموزد و از آنجا که بايد پرهيزکارترين و لايق ترين اشخاص، به امامت نماز بايستد، نوعي آموزش و الهام دهنده علم و تقوا و عدالت است. نماز جماعت، کينه ها و کدورت ها و سوء ظن ها را از ميان مي برد و سطح دانش و عبوديت و خضوع را در جامعه اهل نماز، افزايش مي دهد.
به خاطر اين همه آثار است که به نماز جماعت، آن همه توصيه شده است. حتي نابينايي وقتي از حضور پيامبر، اجازه خواست که به مسجد نيايد، آن حضرت فرمود: از خانه تا مسجد، ريسماني ببندد و به کمک آن، خود را به نماز جماعت برساند[17] و نيز نابيناياني که اجازه ترک شرکت در نماز خواستند، رسول خدا (ص) اجازه نفرمود.[18]
از طرف ديگر، برخورد شديد نسبت به کساني که به نماز جماعت اهميت نمي دهند، نشان ديگري بر اهميت و سازندگي آن است. در حديث است که به چنان کسان، همسر ندهيد[19] (501) و معرف آنان نشويد.[20]  

امام جماعت
در نماز جماعت، آنکه جلو مي ايستد و مردم به او اقتدا مي کنند، «امام » نام دارد. بعضي نيز به او «پيشوا » مي گويند. در نظام اجتماعي سياسي اسلام، آنکه پيشوايي جمعي را به عهده دارد، بايد از يک سري فضيلت ها و برتري ها برخوردار باشد، تا فضايل او، الهام بخش ديگران نيز باشد. در نماز جماعت نيز، پيش نماز، بايد در علم و عمل و تقوا و عدالت، برتر از ديگران باشد.
در حديث مي خوانيم: «فقدموا افضلکم» (503) و «فقدّموا خيارکم» (504) يعني به با فضيلت ترين و بهترين خودتان اقتدا کنيد. احاديث، در اين باره، بسيار است. به چند نمونه اشاره مي کنيم: امام جماعت، بايد کسي باشد که مردم به ايمان و تعهد او اطمينان داشته باشند.(505)
امام صادق (ع) فرمود: امام جماعت، رهبري است که شما را به سوي خدا مي برد، پس بنگريد که به چه کس اقتدا مي کنيد. (506) ابوذر فرمود: امام شما، در قيامت، شفيع شماست. پس شفيع خودتان را از افراد سفيه و فاسق قرار ندهيد. (507)
اقتدا کردن افراد ناشناخته و آنان که در دين يا امامت، غلّو مي کنند، نهي شده است. (508) افرادي که در جامعه، به خاطر گناه علني، شلاق خورده اند، يا از طريق نامشروع، به دنيا آمده اند، حق امام جماعت شدن ندارند. (509) امام جماعت، بايد مورد قبول مردم باشد، وگرنه آن نماز، مورد قبول درگاه خداوند نيست. (510 ) امام صادق (ع) در تفسير آيه شريفه «خذوا زينتکم عندکل مسجد » (511 ) هنگام رفتن به مسجد، زينت خود را همراه داشته باشيد.فرمود: زينت مسجد، پيشواي شايسته و امام جماعت مسجد است. (512 )البته پوشيدن لباس پاک و داشتن وقار و عطر زدن و ... نيز در رواياتي به عنوان «زينت مسجد » آمده است.
امام باقر (ع) فرمود: امام جماعت بايد از افراد انديشمند و صاحب فکر باشد. (513) رسول خدا (ص) فرمود: کسي که پشت سر امام عالم نماز بخواند، گويا پشت سر من و حضرت ابراهيم، نماز خوانده است. (514 )
امام جماعت، بايد مراعات ضعيف ترين افراد را بکند و نماز را طول ندهد. (515 ) از مجموع اين احاديث، موقعيت حساس امامت جماعت شناخته مي شود.

از آنجا که در امام جماعت، برتري و فضيلت بر ديگران شرط است، اگر در موقعيتي، چند نفر شايستگي آن را داشتند که به آنان اقتدا شود، باز هم اوصاف و شرايطي به عنوان اولويت در روايات مطرح است که آموزنده است و گرايش به ارزشها و انتخاب بهتر را مي آموزد. از جمله:
کسي که قرائت نمازش بهتر باشد. «اقرئهم »
کسي که در هجرت پيشقدم باشد. «اقدمهم هجرت »
کسي که دين شناس تر و در مراتب علمي برتر باشد. «اعلمهم بالسنة و افقههم في الدين »
کسي که سن بيشتري داشته باشد. «فاکبرهم سنّا »
کسي که انس او با قرآن بيشتر باشد.
کسي که زيباتر و خوشروتر باشد.
صاحب منزل، از مهمان در امام جماعت شدن مقدم است.
امام جماعت دائمي، بر افراد تازه وارد به مسجد، مقدم است. در ميان امتيازات، به مسئله (عالم بودن ) بيش از هر چيزي تکيه شده است. اين دانايي و اعلميت، در همه مواردي که نوعي رهبري و پيشوايي در کار است، شرط و امتياز است. در حديث است: «من صلّي بقوم و فهيم من هو اعلم منه لم يزل امرهم الي السفال الي يوم القيامة » (517 )
کسي که امامت نماز و پيشوايي گروهي را به عهده بگيرد، در حالي که ميان آنان، داناتر از او هم باشد، وضع آن جامعه تا قيامت، همواره رو به سقوط و پستي است.
البته همچنان که در حديثي گذشت، امام جماعت بايد مورد پذيرش و قبول مردم باشد. اين مقبوليت، از راه علم و پاکي و عدالت و تواضع و اخلاق نيکو به دست مي آيد.
نبايد غفلت داشت که گاهي دشمنان و اهل نفاق، براي ضربه زدن به اسلام و روحانيت، امام جماعتي را با شايعه و تهمت و دروغ، بدنام مي کنند تا او را به انزوا بکشند. هشياري مردم، خنثي کننده اين نقشه شيطاني است. پشت سر کسي نبايد به جماعت ايستاد که با فسق و گناه و بدرفتاري، مقبوليت خود را از دست داده است، نه آنکه دست هاي مرموز دشمن، او را از نظرها انداخته باشد ! ....
از شرايط امام جماعت، عادل بودن است.
عدالت را در کتب فقيهي تعريف کرده اند. فقهاي گرانقدر، از جمله حضرت امام خميني (قدس سره ) مي فرمايند:
عدالت، يک حالت دروني است که انسان را از ارتکاب گناهان کبيره، و تکرار و اصرار نسبت به گناهان صغيره باز دارد. (518 )
پاکي، تقوا، دوري از گناه، از نشانه هاي عدالت است. بنا به اهميت اين صفت، در نظام اسلامي يکي از امتيازات به حساب آمده و در فقه اسلامي و قانون اساسي، داشتن آن براي مسئولان بلند پايه و مشاغل حساس، شرط است و کارهاي مهم کشور و امور مردم، بايد به دست افراد عادل انجام گيرد.
به برخي از اين موارد که عدالت شرط است، توجه کنيد:
در مسائل عبادي، امام جماعت بايد عادل باشد.
در مسائل سياسي عبادي، مثل نماز جمعه، خطيب و امام جمعه بايد عادل باشد. در مسائل سياسي و حقوقي، (همچون نمايندگي مجلس و تصويب قوانين ) نظر فقهاي عادلي به نام «شوراي نگهبان » معتبر است. در مسائل حقوقي، گرفتن و دادن هر حق به صاحبش، با با گواهي افراد عادل باشد. در مسائل تربيتي، اجراي حدود اسلامي و تأديب ظالم و خلافکار، وقتي است که افراد عادل، به خلاف و گناه او شهادت دهند. در مسائل اقتصادي، بيت المال بايد دست افراد عادل باشد. در مسائل اجتماعي و فرهنگي، پخش و نشر خبرها، بايد دست افراد عادل باشد و به خبر افراد فاسق، اعتماد نمي توان کرد، مگر پس از تحقيق و تفحص.در مسائل نظامي، فرمانده کل قوا، با رهبري است، که عدالت شرط آن است. پس عدالت از ارکان مهم در نظام حکومتي اسلام و واگذاري مسئوليت هاي اجتماعي و تنظيم امور زندگي است.

گرچه برخورداري از عدالت، و داشتن ملکه ترک گناه، از امور دروني افراد است، ولي با علائم و نشانه هايي که در زندگي و عمل افراد بروز مي کند، مي توان به بود و نبود آن در افراد، پي برد. در روايات، برخي از اين علائم به چشم مي خورد و بعضي ملاکها بيان شده که با وجود آنها، مي توان کسي را عادل شمرد.
از امام صادق (ع) پرسيدند: عادل کيست؟
فرمود: «اذا غض طرفه من المحارم و لسانه عن الماّثم و کفه عن المظالم » (519 ) کسي که چشمش را از نامحرم، زبانش را از گناه، و دستش را از ظلم حفظ کند. پيامبر خدا (ص) نيز در حديثي انسان جوانمرد و عدل را چنين معرفي مي کند: «من عامل النّاس فلم يظلمهم و حدثهم فلم يکذبهم و وعدهم فلم يخلفهم فهو ممن کملت مروته و ظهرت عدالته ... » (520 ) کسي که با مردم، در معاملات، ستم نکند و در سخن، دروغ نگويد و در وعده هايش تخلف نکند، او از کساني است که مروتش کامل و عدالتش آشکار است.

از امام صادق (ع) سوال شد: عدالت انسان را از کجا بشناسيم؟
فرمود: همين که کسي اهل حيا و عفت باشد و در خوراک و گفتار و شهوت، خود را به گناه نيالايد، و از گناهان بزرگي مثل زنا، ربا، شراب، فرار از جنگ، .... (که مورد تهديد قرآن است ) بپرهيزد، و جز در مواردي که عذر دارد، از شرکت در جماعت مسلمين دوري نکند، چنين انساني عادل است و تفتيش از عيوب او و غيبت او بر مردم حرام است ... (521 )
در روايات ديگري مي خوانيم: به آن کس که نمازهاي پنجگانه را به جماعت بخواند، خوشبين باشيد و گواهي او را بپذيريد. (522 )
شايد آنچه را که فقهاء، به عنوان «حسن ظاهري » در عدالت بيان مي کنند، همين باشد که با حضورش در مراسم و جماعت مسلمين و نبودنش در مراکز فساد و گناه، مايه اعتماد مردم شود و او را از اين طريق، انسان عادل و درستکاري بشناسند.
امام باقر (ع) در مورد عدالت زنان مي فرمايد:
همين که اهل حجاب و از خانواده هاي محترم بود و از شوهر خويش اطاعت مي کرد و از کارهاي ناپسند و جلوه گري هاي ناروا پرهيز داشت، عادل است. (523 )
در بعضي روايات، «فاسق » را کساني مي داند که به خاطر گناهان زشت علني، در جامعه شلاق خورده، يا ميان مردم مشهور به خلاف و بدکاري يا مورد سوء ظن باشند. (524 ) البته معناي عدالت در يک نفر، آن نيست که در طول عمر، مرتکب گناهي نشده باشد، چرا که اين ويژگي، تنها در انبياء و اولياء معصوم است، ولي همين که ما در ظاهر، از او گناه بزرگي نديده باشيم، کافي است.
اين نيز ناگفته نماند که: اگر کسي خود را عادل نمي داند، و حتي به مردم بگويد که من عادل نيستم، اما مردم او را عادل و با تقوا بشناسند، مي تواند امام جماعت شود و مردم نيز مي توانند به او اقتدا کنند و اگر مردم، مايل به اقتدا باشند، نبايد سرپيچي کند. (525 ) و حتي اگر پس از نماز جماعت، معلوم شود که امام جماعت، عادل نبوده، نمازهايي را که پشت سر او خوانده اند صحيح است و اعاده لازم نيست. (526 )

با همه پاداشها و آثاري که براي نماز جماعت وجود دارد، برخي از اين فيض بزرگ محرومند و با تأسف، شاهديم که بسياري، به آن بي اعتنا و کم رغبتند و حتي در همسايگي مسجد به سر مي برند، ولي در جماعت مسلمين حاضر نمي شوند و مسجدها، گاهي به صورت ناراحت کننده و دردآوري خلوت است. علت شرکت نکردن افراد در نمازهاي جماعت، گوناگون است. بعضي واقعاً عذر دارند و دليلشان پذيرفتني است، ولي در بسياري موارد، بهانه هايي پوچ، بيشتر نيست. مروري به اينگونه دلايل و بهانه ها مي کنيم:
بعضي، از پاداشهاي نماز جماعت، غافلند.
برخي، از بدرفتاري برخي نمازگزاران در مسجد، به نماز جماعت بي رغبت مي شوند. بعضي، تنها بد اخلاقي امام جماعت را، بهانه عدم شرکت خود قرار مي دهند و آن را منافات با عدالت او به حساب مي آورند.
بعضي، به خاطر همفکر نبودن امام جماعت، با ديدگاه هاي سياسي آنان نسبت به موضوعات و اشخاص و ... از شرکت در جماعت، دوري مي کنند.
بعضي، به خاطر مشغوليت هاي اقتصادي و اجتماعي و گرفتاريهاي روزمره، از پاداشهاي عظيم نماز جماعت محروم مي شوند.
بعضي، از برخورد سرد افراد مسجد، دلسرد شده و ديگر نمي روند.
بعضي، عيب هاي بستگان و نزديکان امام جماعت را به حساب او مي گذارند و او را قبول ندارند.
بعضي، شرکت خود در نماز جماعت را، مايه تقويت و بزرگ شدن پيشنماز در جامعه مي دانند و از آن پرهيز دارد، بي آنکه دليلي روشن بر بي عدالتي امام جماعت داشته باشد. بعضي، از روي غرور، حاضر نيستند در نماز جماعت يک امام جوان يا فقيرزاده، اما پاک و متعهد و لايق، شرکت کنند.
برخي، تن پرور و تنبل اند و در عبادات، بي حوصله و کسل اند و نماز جماعت را، به جاي آنکه کار بدانند، بار مي دانند و به سختي حاضرند دست از کارهاي ديگر بکشند و به جمع مسلمانان در نماز بپيوندند. بعضي نيز، از طول کشيدن نماز جماعت، از مسجد مي گريزند.
بعضي نيز، از متولّي يا دست اندرکاران مسجد، خوششان نمي آيد، از اين رو به نماز جماعت نمي آيند.
اينها گوشه اي از علل سردي برخي نسبت به حضور در نماز جماعت بود. همانطور که ديديد، بيشتر اينها، بهانه هايي غير قابل اعتناست. اگر آگاهي و رشد ديني مردم به حدي برسد که عوامل ياد شده را کنار بگذارند، و با خلوص و همدلي، در صفوفي منظم کنار هم بنشينند، به پاداش هاي عظيم جماعت، توجه داشته باشند، بدخلقي پيشنماز را، مغاير با عدالت او ندانند، گناه بستگان او را به حساب او نگذارند، و ... به برکت و آثار مثبت فراوان اين «گردهمايي ديني » بينديشند، خواهيم ديد که مساجد، رونق بيشتري خواهد يافت و خلوتي نمازهاي جماعت، از ميان خواهد رفت.
البته، صلاحيت هاي علمي و اخلاقي پيشنماز، و محيط گرم و آموزنده بودن مساجد، و برخورد شايسته و احترام آميز با شرکت کنندگان در نماز، به خصوص با جوانان و نوجوانان، مي تواند سهم عمده اي در جذب آنان به مسجد، اين کانون وحدت و معنويت داشته باشد. سهم مسئولان فرهنگي، تبليغي و تربيتي کشور نيز در اين زمينه، مهم است.
اگر مربيان محترم و معلمان و پدران و مادران، خود در جماعت ها شرکت کنند و در برابر شاگردان و فرزندان به نماز بايستند، يا به مساجد بروند، الهام بخش ديگران نيز خواهند بود. اگر مدارس، در کنار مساجد ساخته شود، براي حضور دانش آموزان در نمازهاي جماعت، تسهيلي به حساب مي آيد.
پرواز در نماز
در احاديث از نماز به عنوان «معراج مؤمن » ياد شده است. ليکن اين عروج و پرواز، نه در فضاي باز آسمان بلکه در فضاي معنويت و بندگي است. و براي رسيدن به «قرب پروردگار» است. نه اوج گرفتن تا چند هزار در ارتفاع. در يک مقايسه، مي توان طيران معنوي و عروج عرفاني يک نمازگزار را با يک خلبان و پرواز او با هواپيما در آسمان، مقايسه کرده با تفاوت هايي که در اين دو هزار وجود دارد:
1- بيشترين نيرو فشار، هنگام کنده شدن هواپيما از زمين است، در عبادت و نماز هم، بيشترين سختي و فشار غلبه بر هواي نفس و شروع به عبادت است.
2- اهميت هر پرواز، به فرود سالم و بدون خطر، هواپيماهاست. شروع عبادت هم، وقتي ارزش داره که پايان آن سالم و بدون آفت عجب و غرور، و بدون ضايعه «ضبط اعمال » باشد.
3- هواپيما براي سوخت خود، نياز به بنزين دارد و خالص و ويژه. معراج روحي نمازگزار هم محتاج توجه خالص و نفي همه ي عبور يدهاست که بالا بردن دست تا بيخ گوش و نفي و «لا لبيک » گفتن به غير خدا، خلوص نيت به دست مي آيد.
4- براي پرواز، خلبان بايد از سلامت کامل برخوردار باشد، در نماز و بار يافتن به محضر خداوند نيز «قلب سليم » لازم است (اِلاّ مِن اَتَها الله بقلبَ سليمٍ )
5- پرواز هواپيما، با دو بال است، و با يک بال طيراني صورت نمي گيرد. در نماز هم، همراه با ارتباط با خدا, ارتباط سالم با مردم لازم است و در کنار اداي «يقيمون الصلاة» معمولاً «يؤتونَ الزَّکاة » را هم دارد.
6- هواپيما براي پرواز مقداري روي زمين حرکت مي کند و دور برمي دارد تا امکان برخاستن از زمين داشته باشد. مقدمات نماز و اذان و اقامه و ذکرهاي مستحب نيز مقدمه آن پرواز ملکوتي است. دعاهاي پس از نماز و ذکر تعقيبات هم، حرکت روي زمين پس نشستن در «باله» است.
7- در پرواز هم اولين خطا آفرين خطا هم است، و سقوط همراه با نابودي است. در عبادت نيز شرک و عجب و ريا، انسان را به دره سقوط مي افکند و ابليس با سابقه هزار سال عبادت با يک خطا و عصيان مطرود ملعون شد.
8- يک خلبان به فرمان برج و اتاق فرمان، حرکت مي کند و تابع دستورات. نماز و عبادت هم طبق دستورات و حتي يک دقيقه دير و زود يا خلاف قانون آن را باطل مي کند.
9- خلبان گاهي پرواز کرده و گاهي استراحت مي کند. و هواپيما سرويس مي شد. انسان هم در کنار نيايش و عبادت، گاهي هم به استراحت و لذت هاي مباح و پرداختن به معاش نياز دارد. و کسي همچون پيامبر خدا (ص)، گاهي (کلّميني يا حُميرا)مي گفت .
10- براي ارتباط خلبان با برج مراقبت و کنترل فقط يک زبان بين المللي القيت دارد. ارتباط نمازگزار هم با خداوند فقط با زبان عربي است و در عبادت حج نيز، شروع احرام با (لبيک اللّهُمَّ لبيک ) است.
11- قبل از پرواز نياز به اطلاعات است. نسبت به هواشناسي. نقشه خواني.

نيروهامشغول در نمازعبارتنداز:
1- جسم انسان، دستها، پاها، ماهيچه ها، چشم ها، گوشها و تمرکز هر يک از آنها در جهت اجراي برنامه و پرهيز از هرگونه حرکت اضافي و پراکنده.
2- حواس ششگانه و تمرکز آن درست اجراي برنامه و پرهيز از هرگونه رفتار اضافي.
3- ذهن و حافظه و تمرکز آن درست تلفظ صحيح اذکار و توجه به معناي آنها.
4- نيروهاي ارادي و تمرکز آن در جهت درک حضور در جهت مبارزه با هرگونه هوا و حواس و هجوم غرايز طبيعي، حيواني، و وسوسه هاي شيطاني.
5- قلب و نيروهاي قلبي و تمرکز آن در جهت درک حضور و محضر حق و عالم ملکوت.
6- عقل و وجدان و تمرکز آن براي ياري قلب در جهت درک مقام حضور تعمق در معارف مربوط به نماز و تأسف از گناهان.
7- نگاه کردن به اين طرف و آن طرف
ملاحظه مي شود که ايجاد مهارت در انجام چنين فعاليتهاي دقيق و عميقي به تکرار و ايجاد عادت نياز دارند.

     حکمت نماز جماعت 

 شيخ الرئيس ابوعلي سينا براي شيخ ابوسعيد ابوالخير نامه اي نوشت و در آن اين موضوع را مطرح نمود چه لزومي دارد تا مردم هم در مسجد به جماعت اجتماع کنند زيرا خداوند از رگ گردن به انسان نزديک تر است پس انسان هرکجا که باشد اگر رابطه است رابطه اش را با خداي خود برقرار سازد نتيجه خواهد گرفت. شيخ ابوسعيد ابوالخير نامه اي به ابوعلي سينا نوشت و در آن چنين مثال زد: اگر چند چراغ در جايي روشن باشد در صورت اول اگر يکي از آنها خاموش شود چراغ هاي ديگر روشن است ولي در حالت دوم اگر يکي از چراغ ها خاموش شود آن اتاق تاريک است. انسان ها نيز به همين گونه هستند بعضي گنهکار هستند و بعضي خطاکار هستند تنها باشند شايد موفق به دريافت فيوضات و برکات نور الهي نشوند. ولي اگر در اجتماع باشند و در دکه دعا و مناجات و نمازهاي جماعت شرکت کنند شايد خداوند به دعا و برکت وجود بعضي از افراد ديگر جماعت آن را نيز مشمول رحمت و برکت و فيوضات قرار دهد و اين يک اثر از آثار مفيد جماعت است. البته اين مطلب نشانگر يک بعد از ابعاد بسيار زياد جماعت مي باشد در صورتي که اجتماع در مسجد و مکان هاي مذهبي از نظر ابعاد سياسي، اجتماعي عبادي آثار و فوايد ديگري نيز دارد.

اولين نماز جماعت در اسلام
اولين نماز جماعتي که برپا شد به امامت رسول خدا (ص) و شرکت حضرت علي (ع) و جعفر طيار برادر حضرت علي (ع) بود و همين که ابوطالب فرزندش علي (ع) را ديد که به پيامبر اقتدا کرده به فرزند ديگرش جعفر گفت تو نيز به پيامبر (ص) اقتدا کن و اين جماعت دو سه نفري پس از نزول آيه فَاصدَع بِما تُؤمر بود که فرمان به عرفي ساختن دعوت و تبليغ مي  داد.
سفارش امام زمان به نماز جماعت

آيت الله العظمي مرعشي نجفي براي يکي از خواص نزديک خويش نقل کرده و اکيداً سفارش نموده بود که تا من زنده هستم براي کسي نقل نکن. در زمان اقامت در سامراء چندي در سرداب مقدس شبها بيتوته مي کردم. شبهاي زمستان در اواخر يکي از شبها که در سرداب مقدس بودم ناگهان صداي پايي شنيدم با آنکه در سرداب بسته بود فوق العاده وحشت نمودم که شايد يکي از مخالفين شيعه و دشمنان اهل بيت باشد. شمعي که با خود داشتم خاموش شده بود.
البته عبادت عنوان عامي است که نمونه ها و مصاديق هاي فراواني را در بر مي گيرد و تنها در نماز خلاصه نمي شود، حج، روزه، امر به معروف، نهي از منکر، جهاد، طلب روزي حلال، و همچنين خدمت، درس خواندن و درس گفتن، عزاداري براي شهيدان کربلا و نيکي به پدر و مادر و يتيم نوازي و زکات و غيره همه و همه عبادت است. البته به شرط خدايي بودن.
ولي در ميان اعمال عبادي نماز برجستگي و درخشندگي خاصي دارد و جلوه روشن تر عبادت و پرستش خدا به حساب مي آيد.
اوصاف نماز فلسفه و حکمتش فايده و آثارش شرايط و آدابش مکان و زمانش در آيات و روايات بسياري آمده است. که پرداختن به آنها بحثي طولاني خواهد شد. اما سعي مي کنم بر اساس قرآن و حديث، قطره اي درباره معارف اسلامي بازگويم. نماز بزرگترين عبادت و مهمترين سفارش همه انبياست. همان مسيرش را به نماز توصيه مي کند. حضرت عيسي در گهواره مي فرمايد: «قُرة عيني في الصلاة »
نماز فرضيه اي است که انسان را به ياد خدا مي آورد. نماز تجلي مکتب است. نماز دواي تکبر است. نماز وسيله تشکر و سپاس از نعمتهاي الهي است. عمود و پايه دين.
تشويقهاي کيفي در راستاي نماز.
مناسب کردن برنامه ها با ويژگي هاي روحي و رواني شرکت کنندگان.

به طور کلي زندگي مذهبي به يک معنا شکستن بن بستهاست. آدمهاي غير مذهبي در حصارهايي که خودشان براي خودشان درست کرده اند، زندگي مي کنند. ويليام جيمز که بعداً پدر روان شناسي در آمريکا مي نامند کتابي دارد تحت عنوان تجارت مذهبي و بنام دين و روان به فارسي ترجمه شده است. زندگي مذهبي به نظر او چشيدن طعم شيريني هاست. زندگي مذهبي يعني همراه شدن با گسترده هستي و بچه هايي که با احساس مذهبي رشد مي کنند از قدرت تخيل بيشتري برخوردار هستند و خلاقيت بيشتري دارند.
خانواده ها گفته شود که اگر ما مروري بکنيم به زندگي «مخترعان، مکتشفان، نام آوران» تاريخ علم و تکنولوژي در دنيا خواهيم ديد که از جمله ويژگي هاي اين افراد بوده است اين که «احساس مذهبي» دارند. رفتار مذهبي که نمودش .

اهميت دادن به نماز

از اسباب حضور قلب که اکثر علما به آن اشاره کرده اند اهتمام و اهميت دادن آدمي به نماز است چرا که يکي از امور فطري آن است که قلب ما به امور مهم توجه مي کند. چنانچه در زندگي خود آنچه براي ما پراهميت و مهم جلوه کند طريقه برخورد با آن هم جدي است. لذا نماز هم به مقدار در نظر نمازگزار مهم جلوه کند به همان تناسب توجه و حضور قلب در نماز وجود دارد. کسي که نماز را سرباز خود و يک تکليف طاقت فرسا مي پندارد به اهميت نماز پي نبرده است. چرا که هيچ کس احساس نيازي به نماز ندارد و در نتيجه آنکه قلب خود را در نماز متوجه امور مورد نياز و مصمم مي سازد از حضور قلب در محضر خداوند غافل و ساهي مي گردد.

1- از نظر دين
نماز ستون دين است که مرتب روح انسان را با خدا و صفات نيکوي الهي ارتباط مي دهد و روح سبوي رستگاري بکشاند، به اهداف خود نخواهد رسيد.

2- از نظر پزشکي
اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُ القُلُوبُ.
هان ! با ياد خدا دلها آرامش مي يابد.                           سوره رعد آيه 28
امروزه بسياري از پزشکان دريافته اند که دعا و نماز و داشتن يک ايمان محکم به دين، نگراني، تشويق، يأس و ترس را که موجب نيم بيشتري از بيماري هاست بر طرف مي سازد.

3- از نظر رواني
قَد اَفلَحَ المُؤمنون الّذينُهم في ضَلالِهِم خاشعون
به راستي که مؤمنان رستگارند، کساني که در نمازشان خشوع مي ورزند.
                                                                                    سوره مؤمنون آيه 1-2
توجه و خشوع از شرايط مهم نماز است، وسيله ايست براي پرورش و تمرين حضور ذهن و تمرکز حواس که در زندگي بسيار حائز اهميت بوده بيشتر موفقيت هاي انسان در نتيجه همين تمرکز فکر و توجه کامل حضور ذهن است.
4- از نظر اخلاقي
اِنَّ الصلوة تَنهي عَنِ الفَحشاءَ و المُنکَر.
نماز آدمي را از بدي ها و تباهي ها باز مي دارد.           سوره عنکبوت آيه 45
نماز با توجه دادن به خدمت خدا صفات نيکوي الهي و روز قيامت آدمي را از بدي ها باز مي دارد و فضائل اخلاقي و انساني را در روي تقويت و به اخلاق الهي آراسته مي گرداند.
5- از نظر تربيتي و اجتماعي
اِلاّ المُصلنَ الّذينَ هُم عَلي صَلَواتِهِم ذائمُونَ و الَّذينَ في اَموالِهِم حَقٌ مَعلُومُ لِلسائل وَ المَحرُوم
نظافت و طهارت لباس و بدن، و غصبي نبودن لباس و محل نماز، وقت شناسي و غيره از شرايط محق نماز است و نمازگزار واقعي طبق آيات فوق کسي است که نمازش ترک نشود و قسمتي از اموال خود را از آن بينوايان و محرومين بداند. روز جزا را به ياد داشته خود را از عذاب پروردگار اين نداند و امان خود را از شهوتراني پاک نگاه دارد و به امانتها و عهد و پيمان خود وفادار باشد و براي حفظ حقوق مردم ترس نداشته باشد و براي شهادت قيام کند. افزون بر اينکه شعارهاي متن نماز خود سازنده و تربيت کننده فرد و اجتماع است.
6- از نظر سياسي
و يذکرُ اللهِ اَکبَرُ وَ اللهَ يعلَمُ ما تَمنَعُونَ
و مسلماً ذکر خدا برتر و بزرگتر است و خدا به هرچه کنيد آگاه است.
به نماز و مساجد اهميت دهيد که پرونده هاي دادگستري مال بي نمازها است و نماز جوان هاي (واقعي ) در دادگستري پرونده ندارد. نماز پشتوانه ملت است. نماز يک کارخانه انسان سازي است. نماز خوب فحشاء و منکر را از يک ملت بيرون مي کند. اينهايي که به مراکز فساد کشيده شده اند، بي نمازها هستند. ما با ذکر خدا پيش برويم و نماز بالاترين ذکر خداست. شما اي دانشجويان: مساجد را پر کنيد که مساجد سنگرند (محراب ) يعني جايي که جرب (جنگ و مبارزه ) از آنجا آغاز مي شود. شيطان ها از مساجد و نماز مي ترسند آنها مي خواهند از نماز جلوگيري کنند و بعد از خالي کردن سنگرها حمله کنند.

پاکيزگي  مسجد از خاک و خس
تنها گردگيري و تنظيف، و تعمير و تزيين و عطر پاشيدن در فضائي مسجد نيست که آن را داراي جاذبه مي کند بلکه تعمير و تزيين معنوي و عطر معنويت مسجد است که در جذب مردم بسوي آن نقش اساسي دارد. و اين بايد وجهه همت همه دوستداران نماز و مسجد باشد. براي تحقق اين هدف پيش نمازان، واعظان، اولياء و بنيان گذران مسجد و کليه کساني که خدمتگزار مساجد هستند، پاک و پاکيزه و خوش نيت و خوشبو باشد. بايد مساجد را از خاک و خس وجود متدينان و خدمتگزاران نا صالح و دروغين پاک و پاکيزه کنند. يا حذف اين گروه ها و آلودگي هاست که باطن مسجد داراي جاذبه مي شوند. حتي کساني که براي عبادت يا اهداف ديگري به مسجد مي روند بايد افراد مخلصي باشند. مسجد يک مکان مقدس است و جزء پاکان نبايد در آن گام بگذارند. مبادا که کسي به جاي آنکه آبادي و زينت و عطر مسجد باشد، ويراني و زشتي آن به حساب آيد و موجب بيزاري از نماز و مسجد گردد.
سـر صـالحان گفت روزي به مــرد                  که خاشاک مسجد بيفشان و گـرد
براي برگزار کردن نماز جماعت نمازگزاران رو به قبله در صفهاي منظم به نماز مي ايستند و يک نفر جلو مي ايستد و نماز دسته جمعي را رهبري مي کند (امام جماعت) نماز جماعت در درجه اول به رهبري عالي ترين نماينده حکومت اسلامي در هرمنطقه خوانده مي شود وگرنه خود مردم از ميان خود يک فرد شايسته را براي اين کار انتخاب مي کنند. در نماز جماعت حمد و سوره رکعت اول و دوم را فقط امام جماعت مي خواند و نمازگزاران ديگر گوش فرا مي دهند . ولي قسمتهاي ديگر نماز را همه با هم انجام مي دهند.
مقام و جايگاه جماعت در اسلام
نفس تجمع زندگي مؤمنان ارزش است. نماز جماعت از مصاديق تعاون در برّ و تقوي است؛ «تعاونو اعلي البرّ والتقوي » نماز تقوي است, برّ است؛ واصبرو وصابرو و رابطوا نماز رابطه جماعت است.اسلام از هر فرصتي براي تجمع مسلمين و مؤمنين بهره جسته است و اين دليل بر  اهميت آن است.
حج؛ يکي از مهم ترين مواردي است که اسلام به وسيله آن اهميت جماعت و تجمع مسلمين را گوشزد مي کند.
جمعه و نماز جمعه؛ تفاوت عطله و تعطيلي در فرهنگهاي ديگر با جمعه , اين است که در فرهنگ اسلام روز جمعه روز تجمع عمومي مسلمين و مؤمنين است.
نماز جماعت؛ «لا صلوة الا بالجماعة » با تعدد شرکت کنندگان و نماز در مساجد بزرگتر و مهمتر, ثواب نماز را چندين برابر مي کند.
در اعياد, در نماز عيد فطر و عيد قربان, در حج و در جهاد في سبيل ا... تجمع ارزش است.
آثار تربيتي و رواني تجمع در عبادات آن قدر زياد است که مجال شرح آنها نيست.

اهداف مربوط به جماعت در نماز

الف) ايجاد انگيزه و علاقه به شرکت در نماز جماعت
ب) ايجاد عادت به شرکت در نماز جماعت و به جماعت خواندن نماز
ج) آموزش تعاون در برگزاري نماز جماعت
د) آشنا کردن و آموزش چگونگي بر گزاري نماز جماعت و برنامه ها و احکام مربوط به آن
هـ) آشنايي با روحانيت و علماي عامل و رابطه عميق و قلبي با ايشان به عنوان «ربانيون هذه الاقه» و کاربرد شرط عدالت در امامت و امتيازهاي تقوي و احترام به سيادت علم و ذوشيةٍ في الاسلام .
و) آشنايي عملي با امام جماعت و مفهوم امام و هماهنگي با امام جماعت و مفهوم مأموم و وظائف او.
ز) آموزش غير منظم و مستقيم ارزشها و مفاهيم عبادي از طريق محيط و گروه.
روش هاي ايجاد انگيزه و علاقه به شرکت در نماز جماعت در نوجوانان
            اولين و مهم ترين هدف تربيتي برنامه نماز در مراکز بايد ايجاد علاقه به نماز و نماز جماعت باشد و همه چيز بايد تحت الشعاع اين هدف قرار گيرد.
برخي از روشهاي ايجاد علاقه به شرکت در نماز جماعت در مراکز عبارتند از:
1-     پر جاذبه کردن برنامه جماعت با گنجاندن برنامه هاي جذاب و نيز برخوردهاي شيرين مناسب
2-     ذکر مفاهيم عرفاني با بياني شيرين و جذاب .
3-     فعال کردن بچه ها و دادن مسئوليت در امور نماز جماعت به آنها
4-     خوب برگزارکردن نماز جماعت  ايجاد آرامش خاطر و احساس انس و عرفان در نمازگزاران .
5-     استفاده از اصل مجاورت و انعکاس شرطي؛ يعني مجاور قرار دادن نماز جماعت با آنچه که نمازگزاران فطرتاً به آن تمايل دارند و موجب رشد معنوي ايشان مي شود.
6-     تشويق هاي کيفي در راستاي نماز .
7-     متناسب کردن برنامه ها با ويژگيهاي روحي و رواني شرکت کنندگان.
چگونگي آموزش تعاون در برگزاري نماز جماعت
اين هدف از دستور صريح قرآن کريم نسبت به تعاون در برّ و تقوي سرچشمه گرفته است و نماز بالاترين برّ و تقوي است.
ايجاد تعاون در برگزاري نماز جماعت نيز آموزش و تمرين لازم دارد.
گذشت و فداکاري هزينه مادي تحمل برخوردهاي غلط صرف وقت هماهنگي با جمع و تصميمات جمعي همه و همه مسئوليت انجام صحيح و کامل مأموريت جلب نيروها و امکانات موجود جامعه به نفع حرکت جمعي کشف امکانات داخلي و استفاده از آنها به نفع حرکت جمعي همه و همه از اموري است که تمرين لازم دارد.
پذيرش دستورات و مأموريتهاي مديريت به تمرين نياز دارد.
توضيحات لازم و درک ثواب تعاون و اجر و مزد آن نزد جماعت و ثواب بيشتر آن انگيزه خوبي براي اين فعاليت است.
برنامه اذان تبليغ نماز جماعت براي جلب بيشتر نمازگزاران است .

            «آموزشهاي مستقيم در بسياري موارد, تأثير کمتري در مقايسه با آموزش هاي غيرمستقيم دارد. بايد آموزش مستقيم يعني مفهوم رو مستقيماً و بدون ابزار کمک آموزشي منتقل کنيم. آموزش غير مستقيم را طوري برنامه ريزي کنيم که محيط و فضا و رفتارهاي جمعي موجب انتقال مفهوم مورد نظر شود. »
            «چگونگي آموزش تعاون در برگزاري نماز جماعتها. »
            « اين هدف از دستور صريح قرآن کريم نسبت به تعاون در تقوي و نيکي سرچشمه گرفته است.»
نماز بالاترين نيکي و تقوي است. ايجاد تعاون در برگزاري نماز جماعت نيز آموزش و تمرين لازم دارد. گذشت و فداکاري, هزينه مادي, تحمل برخوردهاي غلط, صرف وقت, هماهنگي با جمع و تصميمات جمعي, قبول مسئوليت کامل مأموريت, جلب نيروها و امکانات موجود جامعه به نفع حرکت جمعي, کشف امکانات داخلي و استفاده از آنها به نفع حرکت جمعي همه و همه از اموري است که تمرين لازم دارد.
            پذيرش دستورات و مأموريت هاي مديريت به تمرين نياز دارد.
            توضيحات لازم و درک ثواب تعاون و اجر و مزد آن نزد خداوند متعال و مقام برپايي نماز.
            درک اهميت تبليغات و جلب جمعيت بيشتر در نماز جماعت و ثواب بيشتر آن. براي اذان تبليغ نماز جماعت براي جلب بيشتر نمازگزاران است. استفاده از روانشناسي رشد, تربيتي و اجتماعي در جهت ايجاد انگيزه در متد بيان براي همکاري در حرکت و تعاون در برگزاري نماز جماعت لازم است.
چندين راه ديگر براي جذب نوجوانان به نماز جماعت وجود دارد :
1- انتخاب مکبّر خوش صدا.
2- انتخاب مؤذن خوش صدا.
3- اجراي دعاي بعد از هر نماز.
4- انتخاب قاري نماز به منظور آموزش عملي قرائت صحيح نماز.
5- برنامه هاي بين دو نماز
اگر بخواهيم سنگر مساجد از آلودگي حفظ شود بايد برنامه نماز جماعت را جدي بگيريم.  

نياز جوانان به نماز و دعا
سنين جواني از نظر روانی، سنين عرفاني و عرفان گرايي معرفي شده است؛ زيرا جوانان در اين سنين به دلايل تحولات و تغييرات خاص روحي و رواني به مسائل روحاني، عرفاني و ماورايي به شدت متمايل مي شوند. صرف نظر از علل اصلي پيدايش اين حالات ـ ککه در کتاب روان شناسي عواطف و کتاب شخصيت سوم که توسط نگارنده در دست تأليف است، بدان اشاره شده است ـ آنچه که قطعي است، نياز جوانان به عرفان و معارف قرآني و حقايق ملکوتي است که نه تنها با حالات عرفاني و ملکوتي نماز کاملاً مطابق است، بلکه اگر به وسيله نماز و دعا و برنامه هاي تربيتي اسلامي ارضا نشود، بسياري از جوانان به جادوگري، صوفي گري و حتي از نوع مسيحي و اروپايي آن و مکاتبي از نوع هيپنوتيزم و امثال آن روي خواهند آورد. لذا اين مطالب که برخي از روان شناسان مخالف مذهب ابراز مي دارند، مبني بر اينکه نماز و دعا با روح جوان سازگاري ندارد، حرف بي پايه و غير علمي و بي ريشه اي است که تنها از فطرت منحرف شده شخص گوينده صادر مي شود. اينکه رسول خدا (ص) به عنوان اول روان شناس که کليه اطلاعات مربوط به جوانب رشد و نيازهاي روحي و رواني انسان را بخصوص در مرحله جواني، از خالق انسان دريافت فرموده است، مي فرمايد: عَلَيکُم بالَاحداث يعني، بايد به جوانان توجه کنيد، تأييد همين مطلب است. در اين فرمان، آمادگي روحي و رواني جوانان را براي دريافت معارف ملکوتي و قرآن بيان مي فرمايند و ما را از آن مطلع مي نمايند. در سنين جواني است که انسان به استنتاج دست مي يابد و اصول عقايد را با تحقيق مي پذيرد و از تقليد در مورد اصول اعتقادات پرهيز مي کند. انتخاب، حاصل تشخيص و استنتاج است و تشخيص، نشان دهنده رشد روحي و رواني فرد است و انتخاب جوان و گرايش او به سمت مسائل عرفاني و ماورايي، بيانگر آن است که موجودي در روان او متولد شده است که نيازهاي او را به کلي از مراحل قبلي متفاوت ساخته است. استنتاج، تشخيص، انتخاب، عشق، اراده، مقاومت، حقيقت گرايي و گرايش به مسائل ماورايي، قهرمان دوستي، آرمان گرايي، يکرنگي، صميميت، تشخص طلبي، مراقبت از شخصيت فردي، نگراني از آينده و بسياري ديگر از اين قسم، گواه بر تولد شخصيت جديدي است که در اينجا آن را شخصيت سوم مي ناميم که تماماً نشان دهنده آن است که به تماس با قدرت مطلق، علم مطلق، کمال مطلق و زيبايي مطلق تمايل دارد و به عبادت و پرستش او و دعا و نيايش با او نيازمند است. نکات تربيتي فوق از آن نظر ذکر شد که آمادگي روحي و رواني نوجوانان و جوانان براي اجراي برنامه نماز روشن گردد، تا هرگونه ضعف در اجراي برنامه به عدم تمايل جوانان نسبت داده شده. بنابراين، هرگونه شکست و يا نقض در اين برنامه، با کارشناسي طرح يا نحوه اجراي برنامه، مربوط است. کدام کار فردي و حرکت اجتماعي، شريف تر و فاضل تر از کاري است که شکوه و بزرگي  اسلام را زياد کند و دشمنان اسلام را بترساند.
شناخت دوستان و دشمنان
نماز جماعت، معرف دوستان و دشمنان اسلام است. دشمنان سرسخت اسلام، با نماز جماعت دشمن اند و براي جلوگيري از تشکيل و برهم زدنش مي کوشند، زيرا نقشه هاي شومشان را افشا و معادلات سياسي شان را به هم مي ريزد. تجمع مسلمين نيز برايشان خطرناک است. به ويژه نماز جماعت ککه يک اجتماع عقيدتي است و مي دانند که بسيج مسلمين براي محاربه با دشمنان اسلام از مسجد آغاز مي گردد. کلمه محراب برايشان آشنا و هراس انگيز است. چه مي دانند که فرمان محاربه با دشمنان اسلام از آنجا صادر مي شود و جايي که امام و فرمانده مسلمين براي عبادت و اجراي امر خدا در آن قرار مي گيرد، بسي خطرناک است، و مي دانند که محراب عبادت جاي محاربه با نفس است و محاربه با نفس، انسان هاي فهيم، دشمن شناس، شجاع، و مصمم تربيت مي کند و انسان هاي ساخته شده برايشان خطرناکند و از همين روست که در دنيا به ترويج فساد مشغولند. آنان که تظاهر به اسلام مي کنند و نام مسلمان برخود مي نهند و در باطن دشمن اسلام اند نيز مشخص مي شوند. منافقان، بايد در نماز جماعت، حاضر شوند و آنچه را که به آن اقرار کرده اند، در عمل نشان بدهند و چون قلباً تمايل به همراهي با اسلام و مسلمين را ندارند و نمي توانند به گفته خود عمل کنند پيوسته از شرکت در نماز جماعت گريزانند، از اين رو هويتشان آشکار مي گردد و به اين ترتيب اين گروه از دشمنان اسلام که بسيار خطرناکند، توسط نماز جماعت معرفي مي گردند. همچنين آنان که نماز را سبک مي شمارند و مؤمن خالص نيستند، به خاطر عدم شرکت در نماز جماعت و کاهلي در آن، مورد شناسايي مردم قرار مي گيرند. نماز جماعت، دوستان اسلام را نيز به جامعه مي شناساند. آنان که تسليم امر پروردگارند و بر اجراي فرمان او مراقبت دارند، اول وقت در مساجد حضور مي يابند تا فرمانش را درباره نماز اطاعت کنند و چون پيوسته سر به فرمان حضرت حق دارند و در نماز جماعت حضور مي يابند، مردم آنان را دوستان خالص اسلام و مسلمين مي دانند و بر مسلماني آنان گواهي مي دهند.امام رضا (ع) فرمودند:
نماز جماعت، براي آنان مقرر شده است که منافقان و سبک شمارندگان نماز آنچه را که به آن اقرار کرده اند ادا کنند. در برابر خدا و مراقبت بر اجراي فرمانهاي خدا نيز به وسيله نماز جماعت آشکار مي گردد.
نمونه هايي از آثار تربيتي جماعت درکودکان و نوجوانان
1-     روحيه گرفتن و تهيج در برنامه هاي عبادي و معنوي.
2-     احساس هماهنگي با جمع.
3-     احساس فردگرايي نداشتن.
4-     آموزش غير مستقيم ارزشها مثل دعا و خضوع.

نمايش شکوه و عظمت اسلام
نماز فرادي بيان کننده حاکميت دين و مکتب در وجود يک فرد است و نماز جماعت بيان کننده حاکميت دين بر وجود انسانها و جامعه هاست. نماز هرکس چهره دين خودش است. اما نماز جماعت چهره اسلام را نمايش مي دهد. نماز فرادي صحت و سقم دين يک فرد را مي نماياند اما نماز جماعت چهره اسلام را جلوه مي دهد. نماز جماعت شعار اسلام است و نشان دهنده شور ديني مردم و حاکميت نماز و معنويت و اخلاص در ميان جامعه است. عارفانه ترين و عاشقانه ترين نمازها که تنها خوانده مي شود فقط يک حرکت فرادي است و شکوه اسلام را تجلي نمي سازد. نمازي که عظمت اسلام را متجلي نمي سازد. نمازي که عظمت اسلام را به نمايش مي گذارد، نماز جماعت است از اين که آن را پرچم اسلام و بيرق ايمان ناميده اند و از اين روست که دشمنان اسلام پيوسته از نمازهاي جماعت هراس دارند. به راستي کدام کار فردي و حرکت اجتماعي شريف تر و فاضل تر از کاري است که شکوه و بزرگي اسلام را زياد کند و دشمنان اسلام را بترساند.
منع از گناه در سطح اجتماع
در بحث چگونگي بازداري نماز از فحشا و منکرات در اين باره سخن گفتيم و در اينجا نيازي به بحث ديگر نيست فقط يادآوري مي کنيم که آنچه در آنجا گفته بود مربوط به تأثير طبيعت نماز است و نماز جماعت همان اثر را با شدت و وسعت بيشتري داراست به ادامه سخن امام رضا (ع) درباره حکمت نماز نيز اشاره مي کنيم که فرمودند:
اِنما جعلت الجماعة .... و الزجر عن کثيرٍ من معاصي الله عزوجل
چند حدیث حديث
امام حسين (ع) : در اوج جنگ، به نماز جماعت ايستاد و با عده اي از ياران شجاع و وفادارش آخرين نماز جماعت خود را اقامه فرمود.
امام رضا (ع): يک رکعت نماز جماعت ثواب هزار رکعت نماز فرادي را دارد.
امام باقر (ع): هرکس بدون عذر نماز جماعت را ترک کند و از روي بي اعتنايي از جماعت مسلمين و برگرداند، نمازش در پيشگاه پروردگار مورد قبول قرار نمي گيرد.
امام خميني (قدس سرّه ): نماز را به جماعت بخوانيد. مساجد را پر کنيد. زيرا مساجد سنگر هستند. دشمنان اسلام از مساجد که سنگر هستند مي ترسند.


بــا قــيام و بــا قـعود و بــا رکــوع و بــا ســجود
دارد الحق در جــماعت خــوشترين مــنظر نــماز
نغمه الله اکـــبر خـــوش ســرودي مــذهبي است
لـــحظــه آمــاده بــاش مـــاست قــــبل از نــماز
صبح و ظهر و عصر و شب در پيچ و تاب زندگي
چـرخ عــمر هــر مسلــمان را بــود مــحور نــماز
روح پاک و جسم پاک و جامه پاک و آب پاک
مسح ســر تـا مسح پـا؛ يــعني که سـر تـا پا نــماز
گـر شـود بـر پـا نـــمـازي با صـفا و بـا خـلــوص
مـي کنــد خــود نــهي از فحشا و از مـنکر نــماز
تـــا بــيـاسـايـد در آغــوش ســـعـادت مــدتــي
بــايــد اول ســــايـه انـــدازد ورا بــر ســر نــماز
جنگ با فـرهنـگ شيـــطاني است در مــحــرابها
مي زند بر قلب دشمن روز و شـب خــنجر نــماز
هـر بــناي بــي ســتوني عـــاقبت ويـــران شــود
گر در ايمان بـي ســتون بــرپا نــباشد گــر نــماز
حوزه هاي نماز جماعت  در زندگی

از جمله اهداف نماز جماعت آشنايي مسلمانان با يکديگر رفع نياز و گرفتاري به يکديگر و در صورتيکه در دادگاه و يا هرگونه قضاوت، قبول شهادت نياز به گواهي بود هم مسجدي ها و هم جماعتي هاي خود را تأييد نمايند. امام صادق (ع) فرمودند: اگر در مورد کسي که اهل جماعت و مسجد نيست از شما سؤال کردند بگوييد من نمي شناسم.
نماز جماعت زمينه معارفه و شناسايي مثبت را فراهم مي سازد. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) وارد شده که يک شب اميرالمؤمنين تا صبح مشغول عبادت بود و وقت اذان صبح فوراً نماز خود را به صورت فراداي خواند و به منزل برگشت و استراحت کرد. چون پيامبر اکرم (ص) حضرت را در صف نمازگزاران مشاهده نفرمود به منزل آن حضرت آمد و از حضرت زهرا (س) حال علي (ع) را جويا شد. زهرا (س) جريان را بر پدر عرضه داشت. پيامبر (ص) فرمود: آنچه از دست او رفته است به خاطر عدم حضور در نماز صبح بيش از آن چيزي است که به دست آورده است از شب زنده داري. در اين هنگام علي (ع) از گفتگوي پيامبر و فاطمه (س) بيدار شد. پيامبر (ص) به حضرتش فرمود:
«يا علي اِنَّ صَلّي الصلاة في جماعة اَفضَل مِن قيامِ لَيلَةٍ کلّهِ »
کسي که نماز صبح را به جماعت بخواند بهتر از آنکه تمام شب را به عبادت برخيزد. حکمت نماز جماعت رهايي از تنهايي و حصار خود و تکروي در جامعه مي باشد و غالب اذکار و شعارهاي نماز به سوي همين هدف فرا مي خواند.
                         
حوزه هاي وجودي نماز جماعت
حوزه
اخلاق
فرهنگ
اجتماع
سياست
اقتصاد

تعهد و تکليف اجتماعي
ادبيات هنر
وحدت و يکپارچگي و اتحاد
حريت و آزادگي
خلاقيت ونوآوري

آخرت (و دنيا)
ورزش و تربيت بدني
سير و سياحت
سياست و تدبير
کار و سازندگي

طهارت و معنويت
بهداشت تن و روان
مشارکت و مسئوليت اجتماعي
تولي و تبري
دقت در محاسبه

ايمان، آگاهي و معرفت
فرهنگ و تمدن
ارتباطات و مناسبت هاي انساني
حکومت شورايي
ميل به تکامل و پيشرفت

عبوديت
علوم، تحقيقات و فناوري
تلاش و جهاد
صلاح و صلح
تمرکز و دلسپاري به حرف

حب و ولايت
تعليم و تربيت
امر به معروف و نهي از منکر
استقلال
نظم و تربيت

خودسازي نوسازي
تحميد و تکريم و محبت
رحمت و تسميه
استعانت (توکل )
مساوات

خوف و رجا
جمع گرايي و
مردم گرايي
زندگي و هدفداري
حق پذيري و عقلانيت
تمکن

توحيد و تسبيح
انضباط و قانون گرايي
عدالت و تقوي
دفاع، قيام و قعود
سلامت جان و مال


حوزه عرصه تعهد و تکليف فردي، اجتماعي:
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
خدا به عنوان برنامه ريز واقعي و تأثير گذار (خدا محوري )
اعتقاد صحيح
عمل صالح
حضور قلب و توجه
خشوع و خضوع
آگاهي
تقرب و تقوي
وجدان کاري
انسان دوستي
دين باوري
رعايت قوانين و مقررات
تقوي
تزکيه
تقليد

حوزه عرصه اخلاق (و دنيا ): 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
دنيا وسيله ساختن انسان
مسئوليت و عمل
مراقبه
توکل
ادب
خودشناسي
معاد
رابطه جهان و آخرت
اعمال انسان و ارتباط با آخرت
توحيد
دنيا مزرعه آخرت

حوزه عرصه اخلاق و معنويت:  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
احترام واقعي (احترام به انسان )
تفاهيم و معاشرت
ارايه الگو
آراستگي ظاهر
احسان و محبت
احترام به نفس
اخلاق نبوي
سيره امامان
حسن خلق
تأليف قلوب
اغتنام فرصت
تزکيه و تقوي  





حوزه عرصه ايمان و معرفت: 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
بينش توحيدي و شناخت پروردگار
دين شناسي و دينداري
بينش معادي
تعبد و تقدس
اسلام ناب محمدي
انس با قرآن
تعظيم شعائر و سنتها
ايمان قلبي به خدا
تعبد
شناخت حقيقت
نقش معنويت در پردازش روح 

حوزه عرصه حب و ولايت:  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
دوستي خداوند
علاقه به خداوند بطور فطري
تأييد و تحسين
اتکاي به تعلق و اعلام محبت
ولايت مطلقه
ولايت تشريعي
ولايت تکويني
دوستي اهل بيت
دوستي با علما و بزرگان 

حوزه عرصه خودسازي و نوسازي: 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
اخلاص
معرفت ديني
رشد و تکامل فردي
آرامش رواني
الگوپذيري (الگوهاي رفتاري )
بيداري فطرت
نياز و نيايش
ميل به بينهايت
پالايش و ويرايش اخلاق اجتماعي
خودسازي فردي
خودسازي اجتماعي
جهاد با نفس
تزکيه و تهذيب نفس








حوزه عرصه وحدت، يکپارچگي و اتحاد:  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
رابطه وحدت با قدرت
رابطه وحدت با پيشرفت جامعه
مشاوره نزديک
توحيد و يکتاپرستي
وحدت عملي
وحدت نظري
امت واحد اسلامي 

حوزه عرصه زندگي جمعي: 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
فرهنگ جمعی اسلام
انس با طبيعت
زندگي جمعي
تحمل مصائب
خاطرات و مخاطرات
شناخت و سنتهاي قومي
باقیات و صالحات
آداب سفر
سفر و عبرت آموزي به اماکن مذهبي
هجرت  

حوزه عرصه تلاش و جهاد:  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
 ايثار و گذشت
خودسازي
تحصيل خشوع در سايه تنبه و معاد و روز جزا
نظم و انضباط
تخليه هيجانها
انواع جهاد، جهاد في سبيل الله
جهاد با نفس (جهاد اکبر )

حوزه عرصه اجتماعي:  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
 تعهد اجتماعي
حقوق وتکاليف
نظم و انضباط
مشورت و شورا
همبستگي و همنوايي
خدمت و ايثار
عدالت اجتماعي
قبول مسئوليت
شيوه هاي مشارکت
ترويج فرهنگ مذهبي
ترويج نماز، زکات و ...



حوزه عرصه روابط  اجتماعی:
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
تولّي و تبرّا
دشمن شناسي
آيين دوستي
صلح و نوع دوستي
امر به معروف و نهي از منکر
جهاد و شهادت
ارتباطات مردمي
محيط و چگونگي ارتباط
انواع ارتباطات  لازم
ارتباط حضوري، مکاتبه اي
ملاقات ها

حوزه عرصه دوري از فحشا و منکرات (اوامر و نواحي ):  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
اصل هشدار و تذکر
کنترل در عين مدارا
ارشاد، اعطاي بينش
خوشايند نمودن صحنه نماز
تغافل، تسامح و تساهل و اغماض
اصل پذيرش
استمرار و مداومت
شرايط امر به معروف و نهي از منکر
ترويج فرهنگ امر به معروف و نهي از منکر
شيوه هاي مختلف امر به معروف و نهي از منکر 

حوزه عرصه تلاش و جهاد: 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
 آيين زندگي
درک و همدلي
تلاش و پويايي
ارتباط متقابل
اعتماد زندگي فردي
زندگي اجتماعي

حوزه عرصه خانواده و ازدواج:  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
 بهداشت بلوغ
آداب تشريف
عفاف و پاکدامني
فرهنگ ازدواج
حقوق خانواده
الگوي خانواده
تحکيم خانواده
آرامش و سکينه روحي






حوزه عرصه عدالت: 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
اعتدال در زندگي
سنديت و اقتدار
شجاعت
مديريت
حمايت هاي اجتماعي
عدالت علي (ع)
قسط و تحکيم مباني اجتماعي
عدالت فردي
عدالت اجتماعي
رعايت حقوق ديگران
ظلم ستيزي

حوزه عرصه حکومت: 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
 حيات طيبه
حاکميت دين
اخلاص
مديريت و روشهاي آن در جامعه
رابطه دولتمردان و ملت

حوزه عرصه قدرتهای بدني:  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5

 سلامت جسم و نشاط روح
فتوّت و جوانمردي
دفاع ازخود و آيين رزم
وفاق  وسازگاري
 قدرتهای دفاعی مسلمانان

حوزه عرصه بهداشت تن و روح:  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
 سلامت روان
سلامت جسم و اصول بهداشت
طهارت درون
نشاط که حاصل خلوص و يقين در عبادت است
رفع نگرانی
آرامش و امنيت خاطر

حوزه عرصه فرهنگی:  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7

 وحدت ملي و مذهبي
فرزانگان
ملل و نحل
تقابل فرهنگي
عبرت آموزي
حاکميت ارزش ها
رابطه  درفرهنگ ديني

حوزه عرصه علوم، تحقيقات، فنون:  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
 شناخت مباني
تاريخ علوم
علوم پايه
روش شناسي
تحقيقات کاربردي
احياي صنايع لازم
علم و تکنولوژي  لازم معاصر
جايگاه پژوهش و علم از ديدگاه اسلام
تحقيقات پيرامون نماز در جامعه و مسايل مذهبي

حوزه عرصه حرّيت و آزادگي:  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
 دشمن شناسي
حرّيت و آزادگي انسان
دستگيري از ديگران
دفاع از مظلومان
فتوت و جوانمردي
آزاد کيست؟
آزادگي چيست؟

حوزه عرصه تولّي و تبرّي: 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
 اصول دوستي و دوست يابي
حبّ و بغض
حب خدا به انسان و حب انسان به خدا
نقش دوستي و دشمني
خودي و غير خودي
دوستي ولايت و اهل بيت و دشمني با دشمنان آنها

حوزه عرصه تعليم و تربيت: 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
اصل اعتدال
توجه به اصل سهله و سمحه بودن شريعت
اخلاص
اصل تدرّج و تمکّن
آموزش دين
آموزش و تعليم گام به گام
تفکر و تعقل
تدبّر
کرامت
عزّت
مباني و روشهاي تربيت
تعليم معنويات قرآني
تربيت و آموزش جوانان 
                               


حوزه عرصه سياست و تدبير: 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
 ولايت و رهبري
بينش اسلامي
ديانت و سياست
آزادگي و آزاديخواهي
پاسداري از آرمانها
روحيه نقّادي
سياست جهاني
تدبير و تنسيق امور
سياست خارجي اسلامي
سياست دروني اسلامي
روشنفکري معنوي و فکری
تفکر اسلامي


حوزه عرصه خلاقيت و نوآوري ضروری: 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
 شگفتي هاي آفرينش
استعدادهاي درخشان
خلاقيت و نوآوري
تعميم ابتکار
جوشش و کوشش
آفرينش هاي علمي
استقرار مغزها
انعطاف پذيري
خود شکوفايي
بهره وري صحیح

حوزه عرصه کار و زندگي: 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
حقیقت  کاردر اسلام
فرهنگ بسيجي
جهاد ملي
خوداتکايي
مهارتهاي شغلي ضروری
فرهنگ توليد
قناعت و مناعت
سازندگي
اهميت کار
ارزش کار
ديدگاه اسلام به کار  


نماز يکي از فرائض ديني است که در تمامي شرايط انجام آن واجب است و نه تنها در شريعت اسلامي بلکه در شرايع ديگر نيز تکليف شده است.
اسلام يک دين تک بعدي نيست به همان ميزان که در عبادات به اعمال فردي توجه شده، به انجام عبادات بطور جمعي نيز تأکيد گرديده است و در تعاليم ديني مطابق بيان اهميت نماز براي برگزاري آن به جماعت تأکيد بسياري شده است. اساس و جوهره همه عبادات و خصوصاً نماز اين است که خودخواهي انسان کاسته شود. انسان تا در دايره تنگ و باريک تمايلات شخصي و دنيايي محصور است راه به جهان نوراني نمي برد و مراحل کمال را طي نمي کند و به ارزش واقعي انسان دست نمي يابد. حضور در جمع و برگزاري نماز، اين با فضيلت ترين عبادات در کنار ديگر نمازگزاران فرصت و امکان مناسبي فراهم مي سازد تا از حصار فرديت خويش بيرون آيد.
نماز جماعت تحقق اين معناي نهفته در نماز است که اسلام «بر بندگان صالح خداوند» و بندگان صالح خداوند کساني هستند که نماز را برپا مي دارند و ايستادن در کنار نمازگزاراني که جمع بندگان صالح عينيت مي بخشد اين امکان را فراهم مي سازد تا به برکت خلوص حضور آنان، خود نمازگزار در اين سير انفسي به فيوضات بيشتري دست يابد و نماز او به برکت تعالي تري آراسته گردد. نفس تجمع مسلمين ارزش است و نماز جماعت از مصاديق تعاون در نيکي و تقوا است.
نماز جماعت داراي فايده ها و آثار نيکوي فردي و جمعي است و به همان نسبت که وجودآن منشأ برکات و خيرات است، فقدان آن زيانبار است. فرهنگ اسلامي بر اساس زدودن منيّت ها و رهايي انسان از تنهايي و حصار خود بنا گرديده است. هر يک از تعاليم اسلامي بنحوي جامعه را به سوي ضميمه شدن تمامي انسانها پيش مي برد. غالب اذکار و شعارهاي نماز به اين شعور فرا مي خواند.
لذا اسلام به انسان توصيه دارد که براي سفر و حضر خود و در هر حرکت و سکون از تنهايي و تکروي بپرهيزد. در همين راستا و با در نظر گرفتن اهداف و آثار ديگر او را به نماز جماعت تشويق مي نمايد و آن را از هر عبادتي فراتر مي داند.
در روايتي پيامبر اکرم (ص) چنين مي فرمايد: هرکس به اندازه يک وجب راه خود را از مسير عمومي مسلمانان جدا کند و از آنان فاصله بگيرد رشته اسلام را از گردن خود باز کرده است.[21]
در حديث ديگري پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد: هر کس مقيد به حضور در نماز جماعت تحت هر شرايطي باشد از پل صراط همچون برق عبور مي کند و به بهشت نائل مي گردد.[22]
فرضيه بزرگ نماز چهره ها و جلوه هايي دارد و از بالاترين و با شکوه ترين آن چهره هاي زيباي جماعت است. انسان به تنهايي به معراج نمي رود بلکه در ميان خيلي از سرسپردگان به آستان معبود ره به معراج مي سپارد و هر رکعت آن چنان برکت مي يابد که تمامي ملائکه از ثبت ثواب آن عاجزند. با حضور مؤمنين در صفوف به هم پيوسته نماز جماعت وحدت، يکدلي، يک رنگي، صفا و صميميت را به بار مي نشاند.
نماز جماعت بيان کننده حاکميت دين بر وجود انسانها و جامعه است. همانگونه که نماز فرادي بيان کننده حاکميت دين و مکتب در وجود يک فرد است.
نماز هر کس چهره دين خودش است اما نماز جماعت چهره اسلام را نمايش مي دهد. نماز فرادي صحت و سقم دين يک فرد را مي نماياند اما نماز جماعت چهره اسلام را جلوه مي دهد. نماز جماعت شعار اسلام است و نشان دهنده شور ديني مردم و حاکميت نماز و معنويت و اخلاص در ميان جامعه است.
عارفانه ترين و عاشقانه ترين نمازها که تنها خوانده مي شود يک حرکت فردي است و شکوه اسلام را متجلي نمي سازد.
نمازي که عظمت اسلام را به نمايش مي گذارد نماز جماعت است از اين رو آن را پرچم اسلام و بيرق ايمان ناميده اند و از اين روست که دشمنان اسلام پيوسته از نمازهاي جماعت هراس دارند. به راستي کدام کار فردي و حرکت اجتماعي شريف تر و فاضل تر از کاري است که شکوه و بزرگي اسلام را زياد کند و دشمنان اسلام را بترساند.
اگر نماز ستون خيمه دين است نماز جماعت ستون خيمه اسلام است لذا فضايي است که روحيات معنوي و دسته جمعي مسلمانان را در مقابل تهاجم فرهنگي غرب تقويت کرده و از تاخت و تاز نيروهاي ضد مذهبي يابي تفاوت عليه مذهب پيشگيري
مي نمايد و نيز از اشغال فضاي اجتماعي توسط آنها ممانعت مي نمايد.
نماز جماعت طرز اداره يک اجتماع مذهبي و يا شيوه مشارکت در تجمعات آن را به نمازگزاران مي آموزد. و زمينه کسب عادت نسبت به اهميت نماز و وقت آن در آنها ايجاد مي کند.
نماز جماعت فضاي روحاني و آماده براي انابه و دعا و توسل را ايجاد مي کند.
با توجه و برداشت از روايات نخستين پرسش در قيامت مربوط به نماز است. «البته در ارتباط با کيفيت و چگونگي آن سؤال مي شود نه از وجود و عدم آن زيرا تارک الصلاة به حکم کفر جزء گروه هائيست که بدون سؤال راه جهنم را طي مي کند ». در روايتي از پيامبر اکرم (ص) چنين آمده است:
«صَلاةُ الرَّجُل في جَماعَةٍ خيرٌ مِن صَلاتِهِ في بَيتِهِ اَربَعين سَنَة »
«(يک ) نماز انسان با جماعت بهتر است از چهل سال نماز او در خانه اش ».

فرهنگ اسلامي بر اساس زدودن منّيت ها و رهايي انسان از تنهايي و حصار خود بنا گرديده است و هر يک از تعاليم و الزامات شرعي به نحوي جامعه را به سوي ضميمه شدن تمامي انسانها پيش مي برد.
غالب اذکار و شعارهاي نماز به اين شعور فرا مي خواند و به سوي همين هدف ساير تعاليم از روزه، خمس، زکوة، حج، جهاد و ... جهت مي گيرد.
در روايتي پيامبر اکرم (ص) چنين مي فرمايند: افرادي را در مقايسه با توده انسانها به گوسفندي تشبيه مي کند که از ساير گوسفندان گله جدا افتد که قطعاً نصيب گرگ مي شود. اين انسان تکرو در دام شيطان قرار مي گيرد و شيطان او را مي ربايد.[23]
ما هم به اين موضوع ايمان داريم که امروزه با راه يافتن شيوه ها و تکنيک هاي جديد در تبليغات، اثر ارائه نمونه در معرض ديد عموم يا نصب ماکت و تصوير در جذب افراد بسيار مؤثر است. نماز ماکت اسلام و اعتقاد مجسم ديني است و عرضه آشکار آن و به فرمايش امام رضا (ع) حجت را براي بسياري از افراد تمام مي کند که نتوانند از اسلام و اعتقاد ديني اظهار بي اطلاعي کند.
اگر در ميان برنامه که به منظور آشنا کردن افراد يک مجموعه با يکديگر تفحص کنيم. برنامه نماز را سالم ترين،عاطفي ترين،پربهاء ترين و کم خرج ترين آنها ارزيابي مي کنيم. مسلمانان يکديگر را شناسايي مي کنند تا به هنگام گرفتاري و نياز يار هم باشند. 
خداوندا، تو خود حال ضعيف و بيچارگى ما را آگاهى، مى‏دانى كه ما بى دستگيرى ذات مقدّس تو از دست دشمنى به اين قوّت و قدرت كه طمع به انبياء عظام و كمّل اولياء والا مقام بسته راه گريزى نداريم و اگر بارقه لطف و رحمت تو نباشد، ما را اين دشمن قوى پنجه به خاك هلاكت افكند و به تيه ظلمت و شقاوت گرفتار كند. تو را به خاصان درگاهت و محرمان بارگاهت قسم مى‏دهم كه از ما متحيّران وادى ضلالت و افتادگان بيابان غوايت دستگيرى فرما و قلوب ما را از غلّ و غشّ و شرك و شكّ پاك فرما 

منابع و مآخذ:

قرآن كريم

نهج البلاغه

 آداب نماز –حضرت امام خمینی (ره)

نماز – محسن قرائتي

تفسير الميزان – علامه سيد محمد حسين طباطبايي

تفسيرمجمع البيان – فضل بن حسن طبرسي

مفازي – محمد بن عمر واقدي – ترجمه محمود مهدوي

پرتوي از اسرار ،حجه الاسلام محسن قرائتي

نماز گنجينه ذکر و راز، مؤسسه فرهنگي قدر و عدالت.

برداشتي از نماز، شيخ الله علي کاشاني

حضور قلب در نماز، علي اصغر عزيزي تهراني

نماز، عزيزي تهراني

نيايش نام، بهرام مهديان في الدين

پرواز با نماز، منصور کريميان

نماز جمعه و جماعت، محمد جواد مهدوي کرمانشاهي

نماز شناسي، حسن راشدي

فلسفه فعاليتهاي تربيتي، مرتضي زاهدي

راز نماز براي جوانان، حجه الاسلام محسن قرائتي

نماز پيوند خلق و خالق ،حجه الاسلام محسن قرائتي 

پرستش آگاهانه ،محمدرضا رضوان طلب  

پاورقی ها(پی نوشته ها):

1- وسائل، ج 5 ص 375، کنزالعمال، ج 8حديث 22799
1- من لا يحضره الفقيه، ج 1 ص 377.
1- مستدرک الوسائل، ج 1 ص 488.
2- کنزالعمال، ج 8 حديث 22815 از پيامبر اسلام »ص«
3- کنزالمعال، ج 8 حديث 22818 ، 22827
4- کنزالعمال، ج 8 ص 258
5- مستدرک الوسائل، ج 1 ص 487، رساله حضرت امام، مسئله 1400.
1- مستدرک الوسائل، ج 1 ص 488
2- کنزالعمال ج 8 ص 256
3- واذا قاموا الي الصلاة قاموا کسالي (نساء، آيه 142 )
4- مستدرک الوسائل، ج 1 ص 488
5- همان مدرک
6- همان مدرک، ص 689، وسائل، ج 5 ص 373
1- صحيفة البحار، ج 1، جماعت
2- کنزالعمال، ج 8 حديث 22792
3- توضيح المسائل امام (قدس سرّه ) مسئله 1400
1- توضيح المسائل امام (قدس سره ) مسئله 1402
2- وسائل، ج 5 ص 377
1- کنزالعمال، ج 8 ص 255
2- سفينة البحار، ج 1ف جماعت
1- سحيفة البحار 1/176
2- ثواب العمال  ص 323
1- کنز المعال 1/206

کتابچه معادوآخرت شناسی-رضا قارزی



بسم الله الرحمن الرحیم
معادوآخرت شناسی
رضا قارزی
پیوستگی حیات
بر اساس جهان بینی اسلامی مجموعه جهان هستی هدفمند است و نظام حاکم بر جهان، نظامی همراه با برنامه و مسیری مشخص است و همه موجودات به سوی کمال و شکوفایی در حرکتند و برای نیل به هدف، در تلاش و کوشش اند. این دیدگاه بر آن است که مجموعه جهان آفرینش و موجودات آن، به ویژه انسان، که گل سرسبد جهان آفرینش است، هرگز رو به سوی نابودی و اضمحلال  مطلق و کامل نمی نهد. هر چند جهان به لحاظ عناصر موجود در آن، که مادی اند، دچار تحول و دگرگونی می شود اما حقیقت وجودی اش چون وابسته به هستی مطلق- « خدا»- و ظل است همواره بر جای می ماند و دارای حیاتی جاوید و پیوسته خواهد بود. با این که جهان سرانجام به قیامت می رسد و پیوسته و جاوید است و هر چند انسان نیز به تبع دگرگونی جهان مراحلی گوناگون را طی خواهد کرد، که متون اسلامی این مراحل و گذرگاه ها را « موت»(= مرگ) خوانده اند، ولی هرگز حقیقت وجودی اش از میان نمی رود. قرآن کریم در آیه زیر به مرگ و میرها و تغییر و تجدید حیات ها اشاره کرده و فرموده است:« قالُوا رَبَّنا اَمَتَّنَا اثنَتَینِ وَ اَحیَیتَنَا اثنَتَینِ...»آنان می گویند: « پروردگارا! ما را دوبار میر اندی و دوبار زنده کردی...»
مراد از « دوبار مردن»، مردن در دنیا و مردن در برزخ است و مراد از « دوبار زنده شدن»، زنده شدن به حیات برزخی و حیات اخروری در قیامت است.[1] بنابراین، مردن به معنای نیست و نابود شدن نیست، بلکه غایب شدن در یک مرحله از حیات و حضور در مرحله دیگر است. در حدیث شریف منقول از پیامبر اکرم (ص) نیز درباره مرگ آمده است:« ما خُلِقتُم لِلفَناءِ بَل خُلِقتُم لِلبَقاءِ وَ اِنَّما تَنقُلُونَ مِن دارٍ اِلی دارٍ.»
شما را برای فنا نیافریده اند، بلکه برای بقا آفریده اند و تنها از خانه ای به خانه ای دیگر کوچ می کنید.
بنابراین، حیات حقیقی پیوسته است، گرچه دارای شدت و ضعف است و حیات پس از این دنیا از خلوص و شدتی بیشتر برخوردار است؛ به گونه ای که خداوند متعال تنها حیات اخروی را شایسته نام و حقیقت حیات دانسته و فرموده است:« وَ ما هذِهِ الحَیوهُ الدُّنیا اِلا لَهوٌ وَ لَعِبٌ وَ اِنَّ الدّارَ الاخِرَهَ لَهِیَ الحَیَوانُ لَو کانُوا یَعلَمُونَ»                  ( عنکبوت /64)
این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست و زندگی راستین در سرای آ[رت استف اگر می دانستند.
دلایل اثبات حیات جاودانه
در اینجا با به دست دادن چند برهان[2] به اثبات حیات جاودانه انسان می پردازیم:
1- برهان حرکت
جهان طبیعت با همه پدیده های آسمانی و زمینی و موجودات خاکی، گیاهی، حیوانی و انسانی اش چنان به هم تنیده و منسجم و هماهنگ است که واحدی حقیقی- و نه اعتباری- را تشکیل می دهد.این واحد حقیقی همواره در حرکت است و هیچ گونه سکون وآرامشی در آن راه ندارد. حرکت، عبارت از خروج از قوه به فعل است، یعنی از گونه ای آمادگی ویژه به سوی گونه ای کمال ویژه سیر کردن و از این رو، هدف و مقصد، برایش ضروری است؛ و اگر آن هدف نیز خود دارای هدفی دیگر باشد، معلوم می شود که هدف نخست، مقصد نهایی نبوده، بلکه مسیر ورهگذر بوده است؛ زیرا لازمه هدف حقیقی آن است که متحرک با رسیدن به آن آرام شود و حرکت به ثبات تبدیل گردد.
بنابراین حرکت جهان دارای هدف نهایی است که با نیل به آن از قوه به فعلیت می رسد و از تحول و دگرگونی رهایی می یابد وآرام می گیرد. اگر جهان پس از رسیدن به هدف، باز هم درپی هدف دیگر باشد و پس از هر مقصودی مقصدی دیگر در میان باشد، یعنی هدف ها بیکران باشند در حقیقت لازمه اش بی هدف بودن حرکت است.پس لازم است سلسله هدف ها به هدفی اصیل ختم شود؛ چنان که ضروری است سلسله فاعل ها به فاعل ذاتی و مبدا نخست باز گردد؛ یعنی همان گونه که فعل بدون فاعل محال است، کار بی هدف نیز ناممکن است.قرآن کریم قیامت را « پایان حرکت» و همچنین « جهان قرار وآرامش» می داند:
«... وَ اِنَّ الاخِرَهَ هِیَ دارُ القَرارِ»  ( مومن/ 39)ترجمه :پایان دنیا خانه آرامش است
این که قرآن قیامت را پایان می داند و تنها آن را جای قرار و آرام می خواند، برای این است که مقصد پایانی سیرا ست و رسیدن به هدف موجب آرامش است و تعبیر قرآن کریم از قیامت به عنوان پایان[3]، نشانه آن است که معاد همان پایان جهان طبیعت است که با نیل به هدف، تحول و دگرگونی اش پایان می پذیرد و حرکتش به مقصد می رسد و در نتیجه، ثابت و آرام می گردد.
2- برهان رحمت
از صفت های برجسته پروردگار عالم، رحمت است. رحمت خداوند، صفتی عاطفی و انفعالی نیست، بلکه عبارت از رفع نیاز هر نیازمند و اعطای کمال بایسته به هر موجود آماده و شایسته است و چون انسان با توجه به بعد روحانی اش از استعداد زندگی ابدی برخوردار است، از این رو همواره در امید و آرزوی آن به سر می برد. لازمه رحمت بی کران خداوند آن است که آرزوی او را برآورده سازد و به او زندگی جاوید عطا کند و چون خداوند قادر و مالک مطلق است، اراده اش در تحقق بخشیدن به این رحمت، نفوذی خلل ناپذیر دارد؛ یعنی چیزی مانع تحقق یافتنش نخواهد شد. بنابراین، برای انسان زندگی جاودانه و ابدی در پیش است.
قرآن کریم این برهان را چنین نقل می کند.« قُل لِمَن ما فِی السَّمواتِ وَ الاَرضِ قُل لله، کَتَبَ عَلی نَفسِهِ الرَّحمَهَ لَیَجمَعَنَّکُم اِلی یَومِ القِیامَهِ لا رَیبَ فیهِ» ( انعام/12) ترجمه:بگو:«آنچه در آسمان ها و زمین است، از آن کیست؟» بگو: « از آن خداست؛» رحمت و ( بخشش) را بر خود، حتم کرده است، و ( به همین دلیل) بی گمان، همه شما را در روز قیامت، که در آن شک و تردیدی نیست، گرد خواهد آورد.»
این آیه ضرورت معاد و قطعی بودن قیامت را به رحیم بودن خداوند استناد داده است؛ یعنی خداوند رحیم، موجود آماده را به کمال بایسته خود می رساند و تحقق بخشیدن به باین رحمت را نیز خود بر خویش لازم و حتمی کرده است. در نتیجه، هم عمل بر اساس این رحمت یقینی است و هم تحقق یافتن مقتضای آن، که وقوع قیامت باشد؛ زیرا مانعی در راه آن متصور نیست. همین پیوند ناگسستنی میان رحمت خداوند و ضرورت قیامت با توالی ذکر قیامت و رحمانیت و رحیمیت خداوند در سوره حمد نیز مورد توجه قرار گرفته است.
3- برهان حقیقت
چنان که تفکر هرگز از بشر جدا نمی شود و همواره با او همراه است، اختلاف و برخورد آرا و اندیشه ها و نبرد مکتب ها و نظریه های مختلف و خلاصه درگیری « حق و باطل» همچنان بوده و هست و هر کس مدعی است که هیچ گاه کسی همچون او از رخ اندیشه ها نقاب بر نداشته است. از سوی دیگر هرگز نمی توان همه آراء و اندیشه های بشر را حق دانست؛ زیرا بسیاری از آن ها رویاری یکدیگرند.بنابراین، برخی بر حق اند و برخی باطل، ولی تا چهره حق آشکار نشود، چهره باطل پدیدار نخواهد شد و بنای دنیا بر آن نیست که تنها جولانگاه حق باشد دیگر هیچ باطلی در آن رخ ننماید، چه در این صورت دیگر جایی برای تکلیف و آزمایش نخواهد بود. از سویی دیگر اختلاف های پیروان حق و باطل روزی می باید حل گردند و دنیا نیز شایسته ظهور حقیقت و برطرف شدن هر گونه باطل و خاتمه یافتن هر گونه اختلاف نیست، از این رو لازم است جایی و هنگامی باشد که عمر باطل در پرتو ظهور حق پایان یابد و دامنه خلاف و اختلاف برچیده گردد.
قرآن کریم وجود قیامت را برای ظهور کامل حق و داوری درباره اختلافات لازم دانسته، می فرماید:« اللهُ یَحکُم یَومَ القِیامَهِ فیما کُنتُم فیهِ تَختَلِفُونَ»      ( حج/69) ترجمه:خداوند در روز قیامت درباره آنچه با هم اختلاف داشتید، میان شما حکم خواهد کرد.
4- برهان تجرد روح انسان
انسان از آن رو که خویشتن را با علم حضوری می یابد و اشیای دیگر را معمولاً از راه اندیشه و تفکر ( علم حصولی) ادراک می کند، دارای حقیقتی مجرد و غیر مادی به نام روح است که گرچه به بدن مادی متعلق است، ولی هرگز احکام ماده و قوانین مادی صرف و از جمله، مرگ و نابودی، بر او حاکم نیست. بلکه بر عکس، جسم و بدن خاکی نیز در پرتو حیات حاوید روح انسانی، پس از فنا و زوال در این دنیا، در روز قیامت حیات دوباره و جاوید می یابد. بنابراین، مرگ انسان جز رهایی روح از قفس تن و انتقال از این جهان به جهان دیگر نیست و معاد به معنای زنده شدن روح نیست، بلکه به معنای تعلق دوباره همان روح زنده به بدن است و چون تجرد روح در اثبات اصل معاد سهم به سزایی دارد، در زیر می کوشیم برخی از دلایل آن را به بررسی نهیم.
الف- انطباع کبیر در صغیر
در امور مادی، همواره آنچه در چیزی جای می گیرد، باید از لحاظ حجم، با مظروف خود متناسب باشد و هیچ گاه چیزی بزرگ در ظرفی کوچک جای نخواهد گرفت و این یکی از ویژگی های ماده است.با توجه به نکته فوق، این پرسش پیش می آید که: مثلاً یک تصویر از آسمان در مقایسه با همه سلولها، عصب ها و قالب چشم ما، بسی فراخ تر و پهناورتر است. این تصویر چگونه در چشم ما جای می گیرد و چگونه به وسیله چیزی کوچک، چیزی بزرگ درک می شود؟! اگر بگوییم که واقعیت خارجی متصور، در چشم ما جای دارد، با مقدمه فوق ناسازگار است و « انطباع کبیر در صغیر» لازم می آید و این محال و نا معقول است. به ناچار باید بپذیریم که اولاً در انسان چیزی دیگر هست و ثانیاً درک تصویر موجودات از راه چشم، توسط آن چیز ( روح) صورت می پذیرد و چون صورت ادراکی، دارای ویژگی های ماده ( تحول، تغییر، انقسام پذیری) نیست، در واقع، توسط ابزار حسی پدید نمی آید.ممکن است گفت هشود که ذهن انسان آنگاه که در برابر موجود خارج ( از ذهن) قرار می گیرد، حالت « میکروفیلمی» دارد که از اشیای مختلف و پهنه گسترده ای عکسبرداری می کند و به گونه ای قابل ملاحظه آن را کوچک می کند و در خود جای می دهد و در این صورت « انطباع کبیر در صغیر» لازم نمی آید. در پاسخ باید گفت: چگونه آنچه در مغز آدمی به صورت میکروفیلم منعکس گشته است برای آدمی مورد تفسیر و شناسایی قرار می گیرد و عاملی که آن گستردگی منعکس شده را توضیح می دهد و به گونه ای شکل اصلی و واقعی اش را نمایش می دهد، چیست؟ و آیا آن عامل امری است مادی یا مجرد؟ اگر مادی است، انطباع کبیر در صغیر پیش خواهد آمد و اگر مجرد است، همان است که به آن « روح» اطلاق می کنیم و مجردش می دانیم.[4]
ب- حقایق غیر مادی در انسان
در انسان حقایقی وجود دارند که دارای خواص عمومی ماده نیستند یعنی هویت وجودی آنها مادی نیست؛ مانند اراده، عشق، علم و اندیشه. اینک می پرسیم محل و جایگاه این حقایق کجا است؟ اگر از ماده نشات یافته اند باید خواص عمومی ماده را دارا باشند  ( و اگر متکی به ماده اند، مادی خواهند بود) و حال آن که این چنین نیستند. پس در انسان چیزی هست که مجرد است و اتکای این حقایق به آن است که آن چیز جز روح آدمی نیست.
ج- وحدت شخصیت و تغییرات و تحولات بدن
تغییرات بدن آدمی از سوی اندیشمندان مادی نیز مورد توجه قرار گرفته است. لیال واتسن در کتاب معروف خود، « فوق طبیعت»، می نویسد:ما بدن خود را نسبتاً دایمی می پنداریم، در حالی که تک تک سلولها زندگی کوتاهی دارند و نه تنها در روی پوست و لایه های روده که اصطکاک آنها را می ساید، حتی در استخوان ها نیز مرتب در حال جایگزینی هستند. اگر دوستی را پس از سال ها دوری ملاقات کنیم، ممکن است تغییر چندانی به نظر نرسد در حالی که حتی یکی از سلولهایی هم که در آخرین دیدارمان در بدن او وجود داشته، باقی نمانده است.[5] اجزای بدن انسان همیشه کهنه و نو می شوند تا آنجا که در هر دقیقه حدود یک میلیارد سلول جدید در بدن انسان پدید می آیند و در حدود همین تعداد از میان می روند تا جانشینی صورت پذیرد.ولی با همه تغییراتی که در بدن مادی انسان در طول حیات رخ می دهد، حقیقت وجودی انسان و وحدت شخصیت او همچنان باقی و پابرجاست و کم و زیاد نمی شود و از این تغییرات و دگرگونی ها به دور است. این نشان می دهد که حقیقت وجودی انسان چیزی غیر مادی و مجرد است به نام روح، که جاودانه است.
د- رویا
رویا از موضوعاتی است که هر کس در شبانه روز با آن سروکار دارد و رویای صادق در زندگی هر کس، کم وبیش پدید می آید و این خود گواه روشنی بر تجرد روح آدمی است.
تفاوت های بنیادین نظام دنیا و آخرت
با اثبات معاد، معلوم شد که زندگی انسان دارای مراحلی است. مرحله ای در این دنیای مادی و مرحله ای در برزخ و مرحله نهایی در جهان آخرت. البته جهان آخرت و جهان دنیا با هم تفاوت هایی دارند و در این جا تفاوت های بنیادین حیات دنیوی و حیات اخروی را بر می شماریم:
1- نظام اجتماعی در دنیا و نظام فردی در آخرت
انسان در دنیا به صورت اجتماعی زندگی می کند و زیستن به صورت فردی برای او دشوار و یا ناممکن است. در زندگی دنیوی، افراد در تامین نیازها به یکدیگر وابسته اند. همچنین در سعادت و شقاوت یکدیگر شریک و دارای سهمند و کردار نیک برخی، می تواند دیگران را خوشبخت کند؛ همچنان که کردار زشت برخی نیز دامنگیر برخی دیگر می شود و آنان را به بدبختی می کشاند. بنابراین، افراد اجتماع در سرنوشت یکدیگر تاثیر دارند و همین امر باعث ایجاد مسئولیت افراد در قبال یکدیگر می شود. اما زندگی انسان در قیامت و پس از آن در بهشت و یا دوزخ، به گونه فردی است نه اجتماعی و اشتراکی. هر کس دارای زندگی ویژه خود است بدون آن که تاثیری در زندگی دیگران داشته باشد. در آن جهان، هر کس تنها در گرو فرآورده های دنیایی خود است که از پیش فرستاده است.همچنین، نه مسائل خانوادگی از قبیل تولید، کار و مانند آن مطرح است و نه امور اجتماعی از قبیل تعاون و توزین کار و مبادلات و معاملات و نه دست یازیدن به اسباب و علل عادی برای نیل به اهداف  و رسیدن به مقاصد؛ زیرا هر مقصود و مرادی از مقاصد زندگی مادی و معنوی برای نیکوکاران فراهم است و بدکاران نیز جز عذاب نصیبی ندارند.
قرآن کریم درباره نفی زندگی اجتماعی و نیز نفی پیوندهای نسبی و سببی در قیامت می فرماید:« وَ لَقَد جِئتُمُونا فُرادی کَما خَلَقناکُم اَوَّلَ مَرَّهٍ...» ( انعام/94) ترجمه:( و روز قیامت به آنان می گویند:) همه شما تنها به سوی ما بازگشتید؛ همان گونه که روز اول شما را آفریدیم.و یا می فرماید:« وَ کُلُّهُم آتیهِ یَومَ القِیامَهِ فَرداً»         ( مریم/95) ترجمه:((و همگی به روز رستاخیز، تک و تنها نزد او حاضر می شوند.)).
مقصود این است که مردم در حالی که جمعند، تنها و فردند و با این که همه حضور دارند، هر یک از دیگری جدا و گسسته است؛ به طوری که هیچ یک بار دیگری را بر دوش نمی گیرد؛ چنان که قرآن می فرماید:« ... وَ لا تَزِروُ وازِرَهٌ وِزرَ اُخری...»  ( انعام/164) ترجمه:((و هیچ گناهکاری گناه کسی دیگر را بر دوش ندارد.)).
از آن جا که روز قیامت هم « روز جمع» است و هم « روز فصل»، همگان حاضرند، ولی از یکدیگر جدا. هنگامی که طلیعه قیامت ظاهر می شود، هیچ گونه پیوند نسبی میان افراد نیست. در آن جا نه زنده شدن همراه با تولد و رابطه نسبی است و نه نسبت های دنیایی در آن موقف سهمی دارند، بلکه انسان در آن عالم از انساب خود گریزان است.[6]روابط دوستانه دنیایی و پیوندهای قبیلگی، نژادی و دیگر قراردادهای دنیایی نیز در آن جا بی اثرند و بسیاری از افراد از جمله دوستان دنیایی، سران باطل پیشه و پیروانشان از یکدیگر گریزانند.
تجلی نظام زندگی فردی در قیامت را در چگونگی پاداش و کیفرهای قیامت می توان مشاهده کرد؛ زیرا در آنجا گذشته از بهشت و آسایش های بهشتی و دوزخ و رنج های دوزخی، گونه هایی از نشاط ها و بهجت ها فراهم است که با وجود انسان مومن سرشته است؛ همچنان که گونه هایی از عذاب ها و تاریکی ها هست که عین وجود انسان کافر و تبهکار است و انسان بدون این که محتاج به دیگران باشد، در خوشی و سعادت به سر می برد و یا بی آنکه از ناحیه دیگران به او ضرری برسد، در ناراحتی و عذابی به سر می برد که از ناحیه اعمال خویش نصیبش شده است.
البته بهشتیان بعد از صحنه قیامت، در بهشت با یکدیگر انس و الفت دارند و از شفاعت اولیای خدا بهره مند می شوند و حشر هم به صورت گروهی است و امام و ماموم با هم محشور می شوند ولی اینها با فردای بودن منافات ندارد.
2- اختلاط حق و باطل در دنیا و ظهور حق محض در آخرت
از آنجا که جهان ماده، جهان حرکت و تزاحم است و از سویی خداوند اراده کرده است که انسان در سایه اختیارش آزمایش شود، توانایی سیر در راه حق و سیر در راه باطل به او داده شده است. طرفداری برخی افراد از حق و برخی از باطل، سبب شده است که حق و باطل به هم بیامیزند تا جایی که تشخیص و تمییز آنها، گاه مشکل می گردد. امور مشکوک و مشتبه نیز از همین جا پدید می آیند؛ زیرا اختلاط حق و باطل سبب می شود که ماهیت برخی موارد مشتبه شود و انسان نتواند حق را بازشناسد. این امتزاج حق و باطل از ویژگی های عالم ماده و طبیعت است که عنصر اختیار انسان نیز در آن نمود می یابد، اما در جهان آخرت، جایی برای ظهور باطل و اختلاط حق و باطل نیست و در آن جا تنها حق ظهور می کند و حاکم می شود.
قرآن مجید می فرماید:« وَ یَمحُ اللهُ الباطِلَ و یُحِقُّ الحَقَّ بِکَلِماتِهِ» ( شوری/ 24)ترجمه:((و باطل را محو و حقیقت را با کلمات خیوش پا برجا می کند.)).همچنین از آن رو که جهان آخرت ظرف ظهور حق محض است، به اختلافات نیز پایان داده می شود و با ظهور حق، جایی برای اختلاف باقی نمی ماند. خداوند در آیاتی متذکر شده است که روز قیامت، روز پایان اختلافاتی است که در دنیا بروز کرده است:« وَ اَقسَمُوا بِاللهِ جَهدَ اَیمانِهِم لا یَبعَثُ اللهُ مَن یَموتُ بَلی وَعداً عَلَیهِ حَقّاً وَ لکِنَّ اَکثَرَ النّاسِ لا یَعلَمُونَ* لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذی یَختَلِفُونَ فیهِ وَ لِیَعلَمَ الَّذینَ کَفَرُوا اَنَّهُم کانُوا کاذِبینَ»            ( نحل/ 38-39)ترجمه:((آنان سوگندهای شدید به خدا یاد کردند که خداوند هرگز کسی را که می میرد، بر نمی انگیزد. آری، این وعده قطعی خداوند است ( که همه مردگان را برای جزا باز می گرداند)، ولی بیشتر مردم نمی دانند. هدف این است که آنچه را در آن اختلاف داشتند، برایشان روشن سازد و کسانی که منکر شدند، بدانند که دروغ گفته اند.)).در آیه ای دیگر خاطر نشان می سازد که خداوند در روز قیامت میان مسلمانان، یهودیان، صائبیان، مجوسیان و مشرکان حکم خواهد کرد و حق را از باطل جدا خواهد ساخت.[7]
بنابراین، هر چند طبیعت نظام زندگی دنیوی اقتضا دارد که کسانی بتوانند لباس حق بر باطل بپوشانند و باطل را حق جلوه دهندف اما در جهان آخرت ظهور از آن حق است و باطل همچون سرابی است که بطلان و غیر واقعی بودنش برای همگان روشن می شود و جایی برای خودنمایی نخواهد داشت.
3- دنیا دار تکلیف و آخرت دار جزاء
از دیگر تفاوت های بنیادین دنیا و آخرت ان است که دنیا محل تکلیف و انجام وظایف است و آخرت محل رسیدن به پاداش و کیفر الهی. دنیا محل انجام اعمال نیک و نیز محل ارتکاب گناهان و خطاها است. امکان تغییر مسیر و توبه نیز در دنیا فراهم است و انسان می تواند به اصلاح امور خود بپردازد و اخلاق نیک کسب کند و به خداوند تقرب جوید، در حالیکه با پا گذاشتن به جهان پس از مرگ باب اختیار مسدود می شود و توان کسب فضایل و انجام اعمال صالح از انسان گرفته می شود. حضرت علی (ع) می فرماید:« وَ اِنَّ الیَومَ عَمَلٌ وَ لا حِسابَ وَ غَداً حِسابٌ وَ لا عَمَلَ»[8]
امروز، روز کار است و حسابی نیست و فردا (آخرت) روز حساب است و عملی نیست. نکته شایان توجه این است که نباید گمان کرد که این تفاوت میان دنیا و آخرت امری قراردادی است، بلکه ریشه اش در تفاوت ماهوی این دو جهان است که دنیا، جهان ماده و تغییر و تغیر ور حرکت و خروج از قوه به فعل است و جهان آخرت، یکپارچه فعلیت و حیات بالفعل. بنابراین، در آن جا عمل و به تبع آن تغییر سرنوشت وجود ندارد و نظام زندگی در آن جا با نظام دنیایی تفاوتی بنیادین دارد.
کیفیت معاد
بعد از پذیرفتن اصل معاد، نوبت به سخن گفتن از کیفیت آن می رسد که آیا معاد روحانی محض است یا روحانی و جسمانی؟ البته در بین علمای اسلام اتفاق نظر وجود دارد که معاد روحانی و جسمانی است، ولی بعضی از فلاسفه مانند ابن سینا مدعی شده اند که معاد جسمانی قابل اثبات عقلی نیست و فقط چون رسول خدا (ص) به عنوان خبر دهنده راستگو از آن خبر داده است باید تعبداً آن را پذیرفت. او می گوید:لازم است دانسته شود که معاد بر دو قسم است: یک قسم از آن که در شرع نقل شده و راهی جز از طریق شرع و تصدیق اخبار پیامبر اکرم (ص) برای آن نیست و آن معادی است که برای بدن است در وقت بر انگیخته شدن؛ و خیرات و شرور بدن معلوم است و احتیاج به تعلم ندارد، و در شریعت حقه ای که پیامبر و مولای ما محمد (ص) برای ما آورده است، حال سعادت و شقاوت بدنیه به طور مبسوط و مفصل بیان شده است.
و قسم دیگر از معاد با عقل درک می شود و با قیاس برهانی پایه ریزی می گردد و این قسم از معاد نیز از جانب نبوت تصدیق شده است و آن سعادت و شقاوتی است که نسبت به نفوس و ارواح ثابت شده است و متحمل آنها خود نفوس بشریه می باشد، گرچه اوهام و افکار ما فعلاً از تصور آن و از ادراک حقیقت آن به جهت عللی که ذکر خواهیم کرد، قاصر است.[9]
در مقابل ابن سینا، فلاسفه دیگر مانند ملاصدرا، حکیم سبزواری و دیگران مدعی شده اند که علاوه بر آیات و روایات فراوان که به صراحت خبر از معاد جسمانی داده اند، عقل نیز مثبت معاد جسمانی است.اینک برای تبیین بیشتر مسئله معاد جسمانی به برخی آیات می نگریم که اولاً از اصل معاد جسمانی سخن می گویند و ثانیاً بر معاد جسمانی با همین بدن دنیوی پای می فشارند. در ضمن، این آیات، تنها به عنوان دلیل نقلی مطرح نیستند، بلکه با توجه به استدلالی که بر قدرت الهی در این آیات وجود دارد گونه ای دلیل عقلی نیز بر مطلب محسوب می شوند:
« وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلقَهُ قالَ مَن یُحیِی العِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ* قُل یُحیهَا الَّذی اَنشَاَها اَوَّلَ مَرَّهٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلقٍ عَلیمٌ»              (یس/ 78-79)
و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: « چه کسی این استخوان ها را زنده می کند در حالی که پوسیده اند؟» بگو: « همان کسی آن را زنده می کند که نخستین بار آفرید و او به هر مخلوقی دانا است.»
مفسران ذیل آیه فوق این ماجرا را آورده اند که روزی شخصی به نام ابی بن خلف استخوان پوسیده ای را نزد پیامبر (ص) آورد، آن را خرد کرد و گردش را در فضا پراکنده ساخت. آنگاه از روی انکار معاد گفت: « چه کسی این استخوان های پوسیده را زنده می کند؟!» در این حال، آیه بالا در پاسخ او نازل شد.
آیه شریفه حکایت از آن دارد که مرد عرب جاهلی منکر معاد جسمانی بوده است و از ادعای پیامبر اسلام (ص) چنین فهمیده است که حضرتش از معاد جسمانی خبر می دهد و به پندار خود دلیل محکمی بر نفی معاد آورده و استخوان پوسیده را به رخ کشیده است که این استخوان پوسیده را چه کسی دوباره زنده می کند.خدای متعال در پاسخ نفر موده است که معاد، روحانی است و این استخوان را دوباره زنده نمی کنیم، بلکه پاسخ می دهد که هر کس این استخوان را نخست بیافریده، دوباره آن را زنده خواهد کرد.« اَیَحسَبُ الاِنسانُ اَلَّن نَجمَعَ عِظامَهُ* بَلی قادِرینَ عَلی اَن نُسَوِّیَ بَنانَهُ»   ( قیامت/3-4)
آیا انسان می پندارد که ما استخوانهایش را جمع نخواهیم کرد؟ آری، ما قادریم حتی انگشتانش را بسازیم. این آیه به صراحت، بر معاد جسمانی دلالت دارد و می فرماید: ما از همین ذرات پراکنده جسم، باری دیگر انسان را با تمام ویژگی هایش، حتی ریزه کاری های سر انگشتانش، پدید خواهیم آورد.
آیاتی دیگر که بیرون آمدن انسان از قبر را یادآور می شوند، برای اثبات مدعای ما بسیار کارسازند:« وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَاِذا هُم مِنَ الاَجداثِ اِلی رَبِّهِم یَنسِلُونَ» (یس/51)
و در صور دمیده می شود و ناگهان از قبرها بیرون می آیند و به سوی پروردگارشان می شتابند.روشن است انسان هایی از قبرها بیرون می آیند که بدنشان پوسیده و اکنون به حالت نخستین برگشته اند و به علاوه اگر رستاخیز تنها دارای جنبه روحانی باشد، زنده کردن مردگان که تعبیر قرآن است، مفهومی ندارد؛ زیرا با مرگ روح تنها از کالبد جدا می شود و از عالم دنیا به برزخ و سپس به قیامت منتقل می گردد و مرگ با توجه به روح جز به معنای انتقال نیست و زنده کردن فقط در مورد جسم صدق می کند که بی جان و متلاشی شده است.
صدرالمتالهین، فیلسوف بزرگ علام اسلام، افزون بر استدلال های فلسفی که برای اثبات معاد جسمانی می آورد، می گوید:
حق این است که آنچه در معاد اعاده می شود، عیناً همین شخص است با نفس و بدن؛ یعنی نفس همین نفس و بدن نیز همین بدن است به گونه ای که اگر آن شخص را ببینی، خواهی گفت همان شخصی است که در دنیا دیدم و ... هر کس این را انکار کند، منکر دین است و در حکمت نقص دارد و لازمه اش انکار بسیاری از تصریحات قرآنی است.[10]
البته باید توجه داشت که چون در عالم آخرت، همه چیز در مرتبه کمال حقیقی متناسب با آن عالم بروز می کند، جسم انسانی نیز متناسب با آن سرا و در مرتبه عالی و با کیفیتی بالا، همراه با ملکات نفسانی حاصل از اعمال دنیایی شکل می گیرد و رخ می نماید.
بررسی شبهه های معاد جسمانی
ناگفته نماند که برمعاد شبهه هایی وارد کرده اند که محققان مسلمان بدان ها پاسخ داده اند. در این جا، از آن میان، به دو شبهه که از همه مهم ترند، می پردازیم و هر یک را به بررسی می نهیم:
1- شبهه اعاده معدوم
برخی گمان کرده اند که چون جسم انسان پس از مردن نابود می شود، بازگشت آن در قیامت از قبیل اعاده معدوم است و چنان که می دانیم در فلسفه و علوم عقلی محال بودن اعاده معدوم ثابت شده است.
در پاسخ به این شبهه باید گفت: هیچ ذره ای در دنیا از میان نمی رود، بلکه از صورتی به صورتی دیگر و از شکلی به شکل دیگر در می آید. دانشمندان بزرگی، چون لاوازیه، ثابت کرده اند که هر گاه جسمی آتش بگیرد و بسوزد، چنین نیست که نابود شود، بلکه به صروت هایی دیگر، مانند خاکستر و دود تبدیل می شود. از سوی دیگر برخی شیمیدان ها به این نتیجه رسیده اند که ماده نیز می میرد و تبدیل به انرژی می شود، ولی ثابت شده است که ماده و انرژی دو صورت مختلف از چیزی واحد هستند. نتیجه این که، طبق اصل بقای ماده و انرژی، بدن آدمی پس از مرگ، مانند دیگر اجسام، تنها حالت ترکیبی خود را از دست می دهد و به عناصر نخستین، تبدیل می شود، نه آن که از میان برود؛ یعنی همان طور که فن و نیستی اجسام، به معنای تبدیل و تبدل صورت ها است، نه نابود شدن مواد و عناصر، پراکنده شدن اجزای بدن انسان نیز به معنای نابودی ذرات بدن نیست، بلکه تنها به معنای به هم خوردن صورت ترکیبی آنها است و خداوند توانا از همان ذرات پراکنده، باری دیگر بدن انسان رامی سازد و به شکل نخستین در می آورد.[11]
بدنی که در قیامت باز می گردد، از جهت مواد، عین بدن دنیوی است، اما از جهت شکل و صورت مانند آن نیست؛ زیرا به هر حال، ترکیب نخستین معدوم می شود و اعاده عین معدوم محال است.
حضرت صادق (ع) درباره آیه « کُلَّما نَضَجَت جُلُودُهُم...» (= هرگاه پوست های آنان پخته شود، پوست هایی دیگر بر جایشان می نهیم تا عذاب را بچشند)، در جواب ابن ابی العوجا که می پرسد:« گناه پوست جدید چیست؟» می فرماید:« وای بر تو، این پوست همان پوست نخستین است ( به اعتباری) و غیر آن است( به اعتباری دیگر).» او می گوید:« برای من از امور دنیا مثالی بیاور.» حضرت می فرماید:« آیا دیدی مردی خشتی را بکوبد و سپس در قالب خودش بریزد، این خشت جدید همان خشت اولی است ( از جهت موادش) و غیر آن است( از جهت شکل و صورت)؟»[12] بنابراین، بدن معدوم نمی شودتا بگوییم بازگرداندنش محال است.
2- شبکه آکل و ماکول
برخی این اشکال را مطرح کرده اند که اگر بدن انسانی به گونه مستقیم یا غیر مستقیم جزء بدن انسانی دیگر شود، در قیامت چگونه هر یک از بدن ها به کیفر یا پاداش خواهد رسید، این اشکال با این فرض مطرح می شود که مثلاً بدن کسی پوسیده گردد و از آن گیاه یا درختی رشد کند و سپس کسی دیگر گیاه را بخورد و بدین سان، بدن شخص نخست، جزء بدن شخص دوم شود، و یا انسانی را انسان دیگر بخورد و بدنش جزء بدن او گردد.
برخی در پاسخ به این شبهه گفته اند که بدن انسان دارای دو گونه اجزا است: اجزای اصلی و اجزای غیر اصلی. اجزای اصلی همان است که هرگز در آن زیادت و نقصان روی نمی دهد و اجزای غیر اصلی آن است که همواره در معرض زیادت و نقصان است. اجزای اصلی، پس از مرگ انسان همواره باقی می ماند و اگر هم خاک شود، خاک جزء بدن موجودی دیگر نمی گردد و در قیامت همین اجزا پرورش می یابد. این گروه برای تایید نظریه خود به پاره ای روایات نیز تمسک جسته اند. اما حقیقت این است که روایات مورد استناد، ضعیف و قابل مناقشه اند. وانگهی، پژوهش های امروز دانشمندان علوم تجربی نیز این فرضیه را نفی می کند و فرقی میان اجزای بدن نمی گذارد. دانشمندان علوم تحربی برآنند که تمام اجزای بدن ممکن است تجزیه شود و در نتیجه می تواند جزء بدن انسان های دیگر گردد و مشاهدات حسی نیز بقایا جزای اصلی را تایید نمی کند. زیرا بسیار دیده شده است که در یک حادثه آتش سوزی تمام بدن تبدیل به خاکستر شده است.[13]
برای پاسخ به این شبهه پاسخ های دیگر نیز داده شده است. یکی از آنها از آن فلاسفه است که معتقدند نفس و روح انسان است که به او تشخص می دهد و او را از دیگر موجودات متمایز می سازد. اما جسم انسان، وجود سیالی است که صورت هایی را یکی پس از دیگری به خود می گیرد. با این توضیح روشن می شود که بر فرض اگر بخشی از بدن انسان به بدن انسانی دیگر منتقل گردد و جزء آن شود، اشکالی در حشر نفوس و معاد پدید نمی آید و از آن جا که ادراک کننده لذات و آلام، همان روح است، در مسئله کیفر و پاداش نیز مشکلی روی نمی دهد؛ زیرا همان روحی که در دنیا اعمال خوب یا بد را انجام داده استف در جهان آخرت متنعم یا معذب خواهد شد. البته در دنیا ابزار روح، بدن دنیوی او است و در جهان اخرت نیز با بدن متناسب با خود پاداش و کیفر خواهد دید.
جواب دوم که از سوی برخی مفسران ارائه شده است، از این قرار است که : واپسین ذراتی که در بدن انسان هنگام مرگ وجود دارد، روز قیامت باز می گردند. بنابراین، اگر این ذرات خاک شوند و قسمتی از آنها جزء بدن انسانی دیگر گردند، در قیامت به بدن صاحب اصلی باز می گردند و در این صورت، بدن شخص دوم کوچک و لاغر می شود، نه ناقص؛ زیرا اجزای بدن اول در تمام بدن دوم پراکنده اند، نه در یک گوشه آن. بنابراین، ممکن است انسانی هفتاد کیلویی نیمی از بدن و یا حتی تمام وزن خود به استثنای یک کیلوگرم یا کمتر را از دست بدهد و بدنی کوچک باقی بماند به اندازه دوره کودکی و یا حالت جنین. ولی این موضوع مشکلی پدید نمی آورد؛ زیرا این بدن کوچک تمام ویژگی های بدن بزرگ را دارا است و اگر رشد کند، به صورت همان بدن بزرگ در می آید. درباره پاداش و کیفر نیز چون پاداش بیننده یا کیفر شونده همان روح است و بدن ابزاری است برای دریافت پاداش یا کیفر، مشکلی رخ نمی دهد و در حقیقت، انجام دهنده عمل نیک به پاداش خود و انجام دهنده اعمال زشت به کیفر خود خواهد رسید.[14]
برزخ
انسان پس از مرگ پای به عالمی دیگر می نهد که در قرآن کریم با واژه « برزخ» و در روایات گاهی با همین نام و گاهی با نام « عالم قبر» از آن یاد شده است. « برزخ» در لغت، فاصله میان دو چیز را می گویند[15] و چون عالم برزخ فاصله میان دنیا و آخرت است، آن را برزخ می نامند. توضیح آن که انسان ها پس از مرگ بی درنگ وارد عالم قیامت نمی شوند، بلکه در عالمی به نام عالم برزخ، که از مرگ آغاز می شود و تا قیامت کبری ادامه می یابد، به سر می برند و پس از سپری شدن این دوران و آغاز قیامت پای به عالم قیامت می گذارند. در کتاب های تفسیر و روایت و نیز آثار دانشمندان مسلمان به گونه ای گسترده از برزخ سخن رفته است. شهید مطهری درباره عالم برزخ می گوید:
مطابق آنچه از نصوص قرآن کریم و اخبار و روایات متواتر و غیر قابل انکاری که از رسول اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) رسیده استف استفاده می شود که هیچ کس بلافاصله پس از مرگ وارد عالم قیامت کبرا نمی شود، ... هیچ کس در فاصله مرگ و قیامت کبرا در خاموشی و بی حسی فرو نمی رود، یعنی چنین نیست که انسان پس از مردن در حال شبیه به بیهوشی فرو رود و هیچ چیز را احساس نکند، نه لذتی داشته باشد و نه المی، نه سروری داشته باشد و نه اندوهی، بلکه همه چیز را حس می کند، از چیزهایی لذت می برد و از چیزهای دیگر رنج.
قرآن و برزخ
در آیاتی پر شمار از قرآن، برزخ و زندگی برزخی مطرح شده است. در این آیات درباره گونه ای حیات پس از مرگ و ویژگی هایش، مانند ادراک، گفت و شنود، احساس رنج و لذت سخن رفته است؛ چنان که می فرماید:
« حَتّی اِذا اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ رَبِّ ارجِعُونِ* لَعَلّی اَعمَلُ صالِحاً فیما تَرَکتُ کَلا اِنَّها کَلِمَهٌ هُوَ فائِلُها وَ مِن وَرائِهِم بَرزَخٌ اِلی یَومِ یُبعَثُونَ»
                                                                                                ( مومنون/99-100)
چون مرگ یکی از آنان در رسد، گوید: « پروردگارا، مرا بازگردان، شاید در آنچه ترک کرده ام، عملی شایسته کنم.» هرگز! این سخنی است که وی گوینده آن است، پیش رویشان حائلی ( برزخی) هست تا روزی که بر انگیخته شوند.
« وَلا تَحسَبَنَّّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ اَمواتاً بَل اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُونَ»
                                                                                                ( آل عمران/169)
کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مرده نپندارید، بلکه آنان زندگانند، نزد پروردگار خویش روزی داده می شوند.
از این آیه شریفه بر می آید که پس از مرگ، شهیدان حیات برزخی دارند و در نعمت به سر می برند.
« قالوا رَبَّنا اَمَتَّنا اثنَتَینِ وَ اَحیَیتَنَا اثنَتَینِ فَا عتَرَفنا بِذُنُوبِنا فَهَل اِلی خُرُوجٍ مِن سَبیلٍ»                                                                                              ( مومن/11)
گویند: « پروردگارا، ما را دوبار میراندی و دوبار زنده کردی، پس ما به گناهان خویش اعتراف داریم، آیا راهی به سوی بیرون رفتن از عذاب هست؟»
اینک اگر نیک بیندیشیم، در می یابیم که دو مرگ و دو زندگی حاصل نمی شود مگر آنکه حیات برزخی در میان باشد.[16]
« وَ حاقَ بالِ فِرعَونَ سُوءُ العَذابِ* اَلنّارُ یُعرَضُونَ عَلَیها غُدُوّاً وَ عَشِیّاً وَ یَومَ تَقُومُ السّاعَهُ اَدخِلُوا آلَ فِرعَونَ اَشَدَّ العَذابِ»             ( مومن/45-46)
آن عذاب سخت فرعونیان را در میان گرفت، آتشی که هر صبح و شام بر آن عرضه می شوند و روزی که رستاخیز بر پا شود ( گفته می شود) فرعونیان را در شدیدترین عذاب داخل کنید.
چنن که از آیه شریفه بر می آید، قرآن دو گونه عذاب برای فرعونیان ذکر می کند: یکی پیش از قیامت که از آن به « سوء العذاب» تعبیر فرموده است؛ که روزی دو بار بر آتش عرضه می شوند بی آن که به آن در آیند. دوم پس از برپایی قیامت که آن را « اشد العذاب» خوانده است؛ فرمان می رسد که آنان را به آتش اندازید. عذاب نخست مربوط به عالم برزخ است.
در روایت  آمده است که در جنگ بدر، برخی کشتگان کفار را در چاهی ریختند. پیامبر (ص) به آن جا رفت و به کشتگان خطاب کرد: « ای کافران! همسایگان بدی برای رسول خدا بودید؛ او را از خانه خویش راندید و از در دشمنی و جنگ با او در آمدید. من وعده پروردگارم را درست یافتم. آیا شما نیز وعده پروردگارتان را به حق یافتید؟! عمر به رسول خدا (ص) گفت:« ای رسول خدا، اینان، بدن هایی بی جان بیش نیستند، چگونه به آنان سخن می گویی؟!» رسول خدا (ص) فرمود:« بس کن ای پسر خطاب، سوگند به خدا تو شنواتر از آنان نیستی، چون از اینجا دور شوم، فرشتگان عذاب با گرزهای آهنین بر سرشان می کوبند.»[17] از این روایت استفاده می شود که انسان پس از مرگ به گونه ای دیگر زنده است ودر عالمی که قرآن آن را عالم برزخ می خواند، زندگی جدیدی را آغاز می کند.

رخدادهای عالم برزخ
در روایات بسیاری از پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) رخدادها و مسائل عالم برزخ مورد بحث و بررسی قرار گرفته اند. گرچه پرداختن به همه آنها در این درس ممکن نیست، برای آشنایی با زندگی انسان در عالم برزخ، به گونه ای مختصر پیرامون برخی مسائل، مانند بدن برزخی، قبر و این که آیا مراد از عالم برزخ و عالم قبر همین گودال خاکی است که بدن میت در آن جای می گیرد یا چیزی دیگر است و نیز درباره سوال و فشار قبر و تجسم اعمال سخن خواهیم گفت.
بدن برزخی
این را می دانیم که انسان ترکیبی از روح مجرد و بدن خاکی است و منشا همه ادراکات و افعال او نیز روح است و بدن مادی تنها ابزاری است برای ادراک و فعالیت روح و چنان که در آیات قرآن آمده است، روح پس از مرگ انسان نمی میرد و به سوی خدا باز می گردد.[18] اما بدن برزخی یا قالب مثالیف که روح پس از مرگ در آن جای می گیرد، از لحاظ شکل و قیافه و صورت شبیه به بدن دنیایی است، ولی از وزن و جرم بی بهره است. امام صادق (ع) در پاسخ به پرسشی درباره ارواح مومنین فرموده است:
به صورت بدن های خود در بهشت اند، چنان که اگر مومنی را ببینی، می گویی: این، فلان کس است.[19]
همچنین فرموده است:
وقتی خداوند روح مومن را قبض می کند، او را در قالبی همچون قالب دنیایی اش قرار می دهد. مردم در آن جا می خورند و می آشامند و وقتی کسی بر روح مومن وارد می شود، او را به همان صورتی که در دنیا بوده است، می شناسد.[20]
می توان گفت که بدن برزخی مانند بدنی است که هنگام خواب دیدن با آن بدن کارهایی را در عالم رویا انجام می دهیم؛ یعنی همین بدن با همه توانایی ها و ادراکاتش، اما جنبه های مادی اش فعال نیست. حتی انسان گاهی در خواب به گونه ای نیرومند تر از بیداری عمل می کند و مثلاً به کارهای بزرگی دست می زند که در حال بیداری از او ساخته نیست. بنابر آنچه در روایات آمده است، انسان با بدن برزخی لذات و آلام جسمانی را احساس می کند، اما در همان حال دارای جسم دنیایی نیست.[21]
مقصود از قبر در روایات چیست؟
عالم برزخ و آنچه در قبر بر انسان می گذرد، جزیی از عالم غیب و ملکوت این جهان است و اطلاعات و آگاهی های ما از آن عالم همان مقداری است که پیشوایان معصوم در اخبار و روایات مطرح ساخته اند. بنابر آنچه از بیشتر روایات بر می آید، مراد از قبر جایگاه روح انسان در عالم برزخ است.[22] بنابراین، عالم قبر همان عالم برزخ است، اگرچه بدن شخص در حفره و گودال خاکی دفن می شود.
عمروبن یزید می گوید: از امام جعفر صادق (ع) پرسیدم: « برزخ چیست؟ امام (ع) در پاسخ فرمود:
قبر است از هنگامی که انسان می میرد تا روز قیامت.[23]
پس مراد از قبر همین گودالی خاکی محل دفن بدن میت نیست. همچنین عذاب و فشار قبر به این معنا نیست که دیوارهای قبر از دو طرف به هم نزدیک شوند و بدن میت را بفشارند، بلکه این فشار، عذابی است که ار ماورای عالم ماده دامنگیر انسان می شود، گرچه ممکن است فشار وارد بر روح موجب فشار بر بدن نیز گردد. از این رو، ممکن است حتی کسانی که در قبر خاکی دفن نمی شوند، فشار قبر داشته باشند؛ مانند کسانی که شب در بستر آرام خوابیده اند، ولی در اثر خواب هولناکی که دیده اند فشار سختی بر بدنشان وارد می شود.
شخصی از امام صادق (ع) پرسید:« آیا کسی که بر دار آویخته شده سات عذاب قبر دارد؟» حضرت فرمود:
خدای زمین خدای هوا هم هست، پس به هوا امر می کند که او را بفشارد؛ فشاری سخت تر از فشار قبر.[24]
سوال قبر
از رخدادهای مهم و حتمی عالم برزخ سوال دو فرشته « نکیر» و « منکر» است. از گفتار بزرگان علما بر می آید که سوال نکیر و منکر حقیقتی انکار ناپذیر است. شیخ صدوق می گوید:
در باور ما، سوال قبر، حق است و می باید بدان ایمان آوریم.[25]
روایات در این باره، بسی پر شمارند و از آن جمله، روایتی از امام جعفر صادق (ع) است که فرمود:
« مَن اَنکَرَ ثَلاثَهَ اَشیاءَ فَلَیسَ مِن شیعَتِنا: وَ المَسأَلَهُ فِی القَبرِ، وَ الشَّفاعَهُ»[26]
هر کس سه چیز را انکار کند از شیعیان ما نیست: معراج، سوال قبر و شفاعت.
اما این که از چه کسانی در عالم برزخ سوال می کنند، در روایتی از امام محمد باقر (ع) آمده است:
« لا یُسئَلُ فِی القَبرِ ایلا مَن مَحَضَ الایمانَ مَحضاً، اَو مَحَضَ الکُفرَ مَحضاً، فَقُلتُ لَهُ: فَسائِرُ النّاسِ؟ فَقالَ: یُلهی عَنهُم.»[27]
« در قبر نمی پرسند مگر از کسی که ایمانش خالص است و یا کفرش خالص است.» پرسیدند: « پس دیگر مردم چه؟ فرمود:« به حال خود رها می شوند.»
بنابر تفسیر علامه مجلسی از این حدیث، در عالم برزخ، برای مستضعفین متوسط میان ایمان و کفر سوالی نیست.[28] شهید نیز سوال قبر ندارد؛ زیرا به فرموده پیامبر اکرم (ص) برق شمشیرها بر بالای سرش برای امتحان او کافی است.[29] همچنین، در این باره که از چه چیز در قبر سوال می کنند، آنچه از اخبار صحیح و مستفیض به دست می آید، این است که از اصول اعتقادات می پرسند[30] و از برخی روایات نیز بر می آید که از برخی اعمال مهم فروع دین نیز می پرسند؛ چنان که امام جعفر صادق (ع) می فرماید:
«یُسءَلُ المَیِّتُ فی قَّرِهِ عَن خَمسٍ: عَن صَلاتِهِ وَ زَکاتِهِ، وَ حَجِّهِ وَ صِیامِهِ، وَ ولایَتِهِ اِیّانا اَهلَ البَیتِ.»
از میت در قبر از پنج چیز می پرسند: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت ما اهل بیت (ع).
تجسم اعمال
از موضوعاتی که در مبحث قیامت مطرح است، تجسم اعمال و اعتقادات آدمی است. در این باره حکیمان و متکلمان مسلمان معتقدند که میان عمل و جزا رابطه علی و معلولی و بکله بالاتر، رابطه عینیت و اتحاد برقررا است؛ یعنی آنچه در آخرت به عنوان پاداش یا کیفر به نیکوکاران و بدکاران می رسد، تجسم عمل خود آنان است؛ نعیم و عذاب آن جا همین اعمال نیک و بد است که وقتی پرده کنار رود، تجسم و تمثل پدید می آید؛ تلاوت قرآن صورتی زیبا می شود و در کنار انسان قرار می گیرد؛ غیبت و رنجانیدن مردم به صورت خورش سگان دوزخ در می آید.[31]
خلود و جاودانگی
از موضوعات مهم در مبحث معاد، موضوع خلود و جاودانگی انسان است. بنابر آنچه از آیات و روایات بر می آید، مومنان در سرای بهشت برای همیشه باقی می مانند و به انواع نعمت ها و لذایذ مادی و معنوی متنعم می شوند و از خوشی و راحتی جاوید لذت می برند و کافران، مشرکان و منافقان به عذاب ابدی دوزخ دچار می گردند و پیوسته در آن جا به سر می برند و برای همیشه معذب می شوند. قرآن کریم در این باره می فرماید:
« وَ الَّذین امَنوا وَ عَمِلُوا الصالِحاتِ اولئِکَ اَصحابُ الجَنَّهِ هُم فیها خالِدُونَ»
                                                                                                            ( بقره/ 81)
و آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، اهل بهشتند و همیشه در آن خواهند بود.
« وَعَدَ اللهُ المُنافِقِینَ و المُنافِقاتِ وَ الکُفّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسبُهُم وَ لَعَنَهُمُ اللهُ وَ لَهُم عَذابٌ مُقیمٌ»                                                         ( توبه /68)
خداوند به مردان و زنان منافق و کافر، وعده آتش دوزخ داده است که جاودانه در آن خواند ماند- همان برایشان کافی است- و خدا آنان را از رحمت خود دور ساخته و عذاب همیشگی برای آنان است.
معنای خلود
لغت شناسان، واژه های « خلود» و « خلد» را به معنای دوام و همیشگی و مدت طولانی دانسته اند.[32] بنابراین ، « دار خلد» یعنی جایی که انسان همیشه در آن جا می ماند و از آن جا خارج نمی شود و یا جایی که برای مدتی طولانی در آن جا سکونت می گزیند. اما این تعبیر در قرآن مجید حکایت از معنای نخست دارد؛ زیرا اگرچه واژه خلود هر دو معنا را بر می تابد، اما قرآن مجید حکایت با تعبیراتی گوناگون که برای عاقبت کار کافران معاند و منافقان به کار برده است، می فهماند که مراد همان دوام و همیشگی است. به عنوان مثال، در آیه زیر تصریح فرموده است که کافران از آتش خارج نمی شوند و در آن جا اقامت دایم دارند:
« یُریدُونَ اَن یَخرُجُوا مِنَ النّارِ وَ ما هُم بِخارِجینَ مِنها وَ لَهُم عَذابٌ مُقیمٌ»
                                                                                                ( مائده/37)
پیوسته می خواهند از آتش خارج شوند، ولی نمی توانند، و برای آنان کیفری پایدار است.
در جایی دیگر واژه « خالدین» را با قید « ابدی» همراه کرده است تا تاکیدی بر معنای همیشگی بودنش باشد:
« وَ مَن یَعصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَاِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها اَبَداً»
                                                                                                            ( جن/23)
و هر کس از خدا و رسولش نافرمانی کند، آتش دوزخ از آن او است و جاودانه در آن می ماند.
در آیاتی دیگر نیز این معنا را با این قید می آورد:« تا زمانی که آسمان ها و زمین بر پا است» و می فرماید:
« فَاَمَّا الَّذینَ شَقُوا فَفِی النّارِ لَهُم فیها زَفیرٌ وَ شَهیقٌ* خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّمواتُ وَ الاَرضٌ»
                                                                                                ( هود/ 106-107)
و اما آنان که بدبخت شدند، در آتشند و برایشان در آنجا، زفیر و شهیق(= ناله های طولانی دم و بازدم) است. جاودانه در آن خواهند ماند تا آسمان ها و زمین برپا است.
برخی پنداشته اند که چون روزی آسمان ها و زمین از میان می روند، عذاب اینان مقید به آن زمان است و همیشگی نخواهد بود، اما این سخن باطل است؛ زیرا آسمان و زمین کنونی و مادی در آستانه قیامت به آسمان و زمینی دیگر مبدل می شوند[33] و آیات مربوط به دوزخ نیز ناظر به همان آسمان و زمین قیامتی است. علامه طباطبایی در پاسخ به این پندار نادرست می نویسد:
و اگر در آیه مورد بحث، بقای بهشت و دوزخ و اهل آن دو را به مدت بقای آسمان و زمین محدود کرده، از این جهت است که معنای این دو اسم از حیث آسمان و زمین بودن هیچ وقت از بین نمی رود، آن که از بین می رود یک نوع آسمان و زمین است و آن آسمان و زمین دنیایی است که در این نظام مشهود وجود دارد و اما آسمان ها و زمینی که مثلاً بهشت در آن ها است و به نور پروردگار روشن است، به هیچ وجه از بین نمی رود و خلاصه، جهان همواره آسمان ها و زمینی دارد، چیزی که هست، در آخرت، نظام دنیایی اش را از دست می دهد.[34]
فلسفه خلود
از نظر قرآن کریم و روایات اسلامی، کردار انسان هرگز نابود نمی شود و صورت های ملکوتی اش باقی می ماند و انسان پس از مفارقت از دنیا، با کرده خویش محشور خواهد بود. در شماری از آیات قرآنی، تصریح شده است که انسان، پس از مرگ و در سرای قیامت، همین کردار دنیوی خویش را می بیند. به عنوان نمونه به آیات زیر می نگریم:
« یَومَئِذٍ یَصدُرُ النّاسُ اَشتاتاً لِیُرَوا اَعمالَهُم* فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خَیراً یَرَهُ* وَ مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ شَرّاً یَرَهُ»                                          ( زلزله/ 6-8)
در آن روز مردم به صورت گروه های پراکنده ( از قبرها) خارج می شوند تا اعمالشان نمایان شود. پس هر کس هموزن ذره ای کار خیر انجام دهد، آن را می بیند و هرکس هموزن ذره ای کار بد کرده، آن را می بیند.
همچنین تاکید شده است که جزای انسان نیز همان اعمالی است که در دنیا انجام داده است:
« وَ لا تُجزَونَ اِلا ما کُنتُم تَعمَلُونَ»                                           (یس/54)
و جز آنچه عمل می کردید، جزا داده نمی شوید.
با توجه به این دسته آیات، آشکار می شود که جزای اعمال انسان، جزایی تکوینی است نه اعتباری؛ بدین معنا که تمام کیفرهایی که شخص مجرم و گناهکار در سرای آخرت، تحمل می کند، از ناحیه غیر و خارج از نهاد او نیستند، بلکه همان اعمال اویند که در قیامت و حتی برزخ، به صورت عذابهای دهشتناک، مانند مار و عقرب و متمثل و متجسم خواهند شد؛ همان گونه که اعمال نیک نیز به شکل مصاحبی نیکو صورت و یا گل و ریحان در می آیند. البته در این باره که اعمال انسانی چگونه به شکل رحمت و عذاب در می آیند، دو نظریه مهم مطرح است:
1- عذاب و رحمت، تجسم و صورت فعل و لوازم نفسانی است.
2- عذاب و رحمت، صورت ملکوتی و باطنی اعمال دنیوی است.
نظریه اول بر آن است که انسان در دنیا با انجام هر فعلی، چه نیکو و چه زشت، در صقع نفس خود، که جوهری مجرد و فعال است، اثر و خاصیت فعل را پدید می آورد. این اثر و هیات موجود در نفس، نخست موقت و زوال پذیر است، اما با تکرار و مداوت، به صورت ملکه و کیفیتی ثابت و راسخ در می آید و گاهی اثرش، از صورت ملکه خارج می شود و مبدل به جوهره ای ثانوی و زوال ناپذیر می گردد.
این صورت های ذذیله نفس، با توجه به نوع آنها، مبدل به اقسام عذاب و کیفر می شوند که در عالم آخرت، نفس با مشاهده و ادراک آنها- که در حقیقت فعل خود نفس هستند- معذب و متالم خواهد شد.
مراد نظریه دوم نیز این است که هر عمل دنیوی انسان دارای دو شکل است: یکی صورت ظاهری عمل؛ مانند غیبت، خوردن مال یتیم یا نماز خواندن و روزه گرفتن. دوم، چهره راستین و ملکوتی اعمال که فعلاً از دیدگان نهان است؛ مثلاًً صورت راستین خوردن مال یتیم، خوردن آتش است و صورت واقعی روزه، سپری در برابر آتش دوزخ است. به هر حال، کیفر اعمال در آخرت، تکوینی است. علامه طباطبایی در این باره می نویسد:
مقتضای براهین عقلی در خصوص جزا دادن با ثواب و عقاب این است که جزا دادن از لوازم و نتایج اعمال باشد؛ چرا که ضرورت دارد روابط قراردادی و اعتباری به روابط تکوینی و حقیقی منتهی گردد.[35]
بنابراین، با توجه به تکوینی بودن پاداش و کیفر، موضوع مدت دار بودن یا نبودن جزا جای طرح نخواهد داشت. زیرا در این فرض، هر عمل، دارای اثری ویژه است که با نفس انجام دهنده اش همراه است و زایل شدنی نیست و این خود، دوام کیفر و پاداش را در پی می آورد.
استاد شهید مرتضی مطهری نیز با اعتقاد به خلود، در مقام تبیین فلسفه آن، به اقسام مجازات ها اشاره و نتیجه گیری می کنند که خلود، مجازاتی است که لازمه اعمال انسان است. او بر آن است که مجازات ها بر سه دسته اند:
1- مجازاتی که قراردادی است. ( تنبیه و عبرت)
2- مجازاتی که با گناه، رابطه تکوینی و طبیعی دارد. ( مکافات دنیوی)
3- مجازاتی که تجسم خود گناه است و چیزی جدا از آن نیست. ( عذاب اخروی)
دسته اول، همان کیفرها و مقررات جزایی اند که در جوامع بشری به وسیله مقنین الهی یا غیر الهی وضع می شوند. فایده این گونه کیفرها یکی از دو چیز است: جلوگیری از تکرار جرم به وسیله خود مجرم که الم و درد کیفر را می چشد یا دیگران که زجر کشیدن او را می بینند و تشفی و تسلی خاطر ستمدیده است. در این گونه کیفرها، رعایت تناسب جرم و جریمه ضروری است، اما وجودشان در آخرت معقول نیست؛ زیرا در آن جا نه جلوگیری از تکرار جرم مطرح است و نه تشفی خاطر وانگهی همه کیفرهای اخروی مربوط به حقوق مردم نیستند، بلکه بخشی مهم از آنها به حق الله مربوطند؛ مانند ترک عبادات، شرک و ریا. بنابراین، هیچ یک از دو خاصیتی را که برای کیفرهای دنیوی بر شمردیم، در مجازات اخروی نمی توان یافت.
دومین دسته عبارتند از کیفرهایی که رابطه علی و معلولی با جرم دارند؛ یعنی کیفر، معلول و نتیجه طبیعی جرم است. این کیفرها را « مکافات عمل» یا « اثر وضعی گناه» می نامند. بسیاری از گناهان اثرات وضعی ناگواری در همین جهان برای شخص گناهکار در پی می آورند؛ مانند اثرات تخریب کننده شراب بر روح و جسم آدمی. چنین پی آمدهایی معلول گناهند و کیفر قانونی نیستند تا تناسب میان جرم و مجازات در آن رعایت شود؛ مثلاً اگر کسی سمی کشنده بنوشد، خواهد مرد و این معلول کردار همان شخص است.
سومین دسته، عبارتند از مجازات های اخروی که در آنها رابطه تکوینی نیرومندتر و استوارتری میان مجازات ها و گناهان برقرار است. مجازات اخروی نه مانند دسته اول قراردادی اند، و نه همچون دسته دوم از رابطه علی و معلولی برخور دارند، بلکه از آن بالاتر و دارای رابطه « عینیت» و « اتحاد» هستند. آنچه در آخرت به عنوان پاداش یا کیفر به نیکوکاران و بدکاران می رسد، تجسم خود عمل آنان است؛ چنان که قرآن کریم می فرماید:
« یَومَ تَجِدُ کُلُّ نَفسٍ ما عَمِلَت مِن خَیرِ مُحضَراً وَ ما عَمِلَت مِ سُوءٍ تَوَدُّ لَو اَنَّ بَینَها وَ بَینَهُ اَمَداً بَعیداً»                                       ( آل عمران/ 30)
روزی که هر کس، آنچه را از کار نیک انجام داده است، حاضر می بیند، و آرزو می کند میان او و آنچه از اعمال بد انجام داده است، فاصله زمانی بلندی باشد.
در آیه ای دیگر، خوردن مال یتیم را، عین خوردن آتش می داند،[36] اما چون انسان در این دنیا است، دردش را ادراک نمی کند و با رفتن به جهان آخرت و برطرف شدن حجاب ها، می بیند که آتش گرفته است و درد و رنجش را می چشد. بنابراین، مجازات آخرت تجسم عمل است و نعیم و عذاب در آن جا عین اعمال نیک و بد دنیایی است که وقتی پرده کنار رود، تجسم و تمثل می یابند.
از آنچه گذشت در می یابیم که کردار آدمی را دو صورت است: یکی صورت ملکی که فانی و موقت است؛ همان که در این جهان به صورت گفتار یا کردار ظاهر می شود و دوم، صورت ملکوتی که پس از صدور از ما هرگز فانی نمی شود و از توابع و لوازم جداناشدنی آدمی است.[37]
چه کسانی در دوزخ جاودانند؟
از بررسی آیات قرآن کریم به دست می آید که کافران به معنای اعم آن، که شامل منکران مبدا و معاد، مشرکان، تکذیب کنندگان دعوت پیامبران و مرتدان و منافقان است، گروهی هستند که در عذاب همیشگی دوزخ خواهند ماند. به عنوان مثال می فرماید:
« اِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَن تُغنِیَ اَموالُهُم وَ لا اَولادُهُم مِنَ اللهِ شَیئاً وَ اُولئِکَ اَصحابِ النّارِ هُم فیها خالِدُونَ»                          ( آل عمران/ 116)
کسانی که کفر ورزیدند، هرگز اموالشان و اولادشان چیزی از ( عذاب) خدا را از آنان دفع نخواهد کرد. آنان اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند.
در آیاتی دیگر از گروه هایی دیگر به عنوان ماندگاران در دوزخ یاد می کند. برخی از این گروه ها عبارتند از: گناهکاران، ستمگران، آنان که میزان اعمالشان سبک است و آنان که از قرآن روی بر می تابند. برخی از این آیات عبارتند از:
« وَ مَن یَعصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَاِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها اَبَداً»
                                                                                                            ( جن/23)
و هر کس نافرمانی خدا و رسولش کند، آتش دوزخ  از آن اوست و جاودانه در آن می ماند.
« ثُمَّ قیلَ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الخُلدِ هَل تُجزَونَ اِلا بِما کُنتُم تَکسِبُونَ»
                                                                                                            ( یونس/ 52)
سپس به کسانی که ستم کردند گفته می شود:« عذاب ابدی را بچشید! آیا جز به کیفر آنچه به دست می آوردید، جزا داده می شوید؟!»
« وَ مَن خَفَّت مَوازینُهُ فَاُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا اَنفُسَهُم فی جَهَنَّمَ خالِدُونَ»
                                                                                                            ( مومنون/ 103)
و آنان که وزنه اعمالشان سبک باشد، کسانی هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده اند و در دوزخ جاودانه خواهند ماند.
« مَن اَعرَضَ عَنهُ فَاِنَّهُ یَحمِلُ یَومَ القِیامَهِ وِزراً خالِدینَ فیهِ وَ ساءَ لَهُم یَومَ القِیامَهِ حِملاً»                                                                                          ( طه/100-101)
هر کس از آن روی گردان شود، روز قیامت بار سنگینی ( از گناه و مسئولیت) بر دوش خواهد داشت، در حالی که جاودانه در آن خواهند ماند و بد باری است برای آنان در روز قیامت.
شاید با نگاهی گذرا به این آیات و نیز آیات دیگر چنین به ذهن خطور کند که مراد از آنها این است که حتی مومنان گناهکار نیز در عذاب اخروی جاودان خواهند ماند، ولی اگر دقت کنیم و در آیات دیگر نیز بنگریم در می یابیم که مراد قرآن کریم در چنین مواردی مومنانن گناهکار نیست، بلکه از قرائن چنین بر می آید که مقصود همان کفارند؛ مثلاً منظور از گناهکاران و نافرمانان از دستورهای خداوند و پیامبر (ص) که در سوره جن آمده است، همان کسانی هستند که با توحید مخالفت می ورزند و اصول و فروع دین خدا را نمی پذیرند و اصولاً محور آیات مورد نظر در سوره جن مشرکان و کافران است. همچنین منظور از ستمگران در آیه 52 سوره یونس نیز به قرینه آیات قبل، منکران قیامت اند. نیز مقصود از سبک میزانان در قیامت کسانی هستند که در رسالت پیامبر اکرم (ص) را تکذیب کرده اند؛ چنان که در آیه بعد می فرماید:
« اَلَم تَکُن آیاتی تُتلی عَلَیکُم فَکُنتُم بِها تُکَذِّبُونَ»                ( مومنون/ 105)
( به آنان گفته می شود: ) آیا آیات من بر شما خوانده نمی شد؟! پس آن را تکذیب می کردید؟!
و منظور از روگردانان از قرآن، اعراض کنندگان از تلاوت یا اعراض کنندگان از عمل به برخی احکام آن نیست، بلکه مقصود کسانی هستند که از ایمان به قرآن و رسالت پیامبر اکرم (ص) روی بر می گردانند و این حقیقت با توجه به سیاق آیات روشن می شود. پس همه آنانی که به عذاب جاوید تهدید شده اند، از کافران اند. فقط در سه مورد به نظر می رسد وعده عذاب جاوید به مومن و غیر مومن داده شده که باید مورد بحث و دقت قرار گیرد و در عنوان بعد به آن خواهیم پرداخت.
آیا مرتکبان گناه کبیره در دوزخ جاودانند؟
معتزله و خوارج ارتکاب هر گناه کبیره ای را موجب کفر و سبب خلود در آتش دانسته اند.[38] در برابر این گروه « مرجئه» جای دارند که معتقدند با برخورداری از ایمان، هیچ گناهی به انسان زیان نمی رساند.[39] « امامیه» و برخی دیگر از مسلمانان معتقدند شخص مومن در عذاب جاودان نخواهد بود، ولی اگر گناهانی مرتکب شودف ممکن است مدتی در عذاب بماند، شیخ مفید می نویسد:
تمام علمای امامیه اتفاق نظر دارند که تهدید به خلود در آتش، ویژه کفار است و کسانی که به خدا ایمان دارند و به واجباتش اقرار می کنند و اهل نمازند، هرگاه مرتکب گناهی شوند در این تهدید جای نمی گیرند.[40]
از آیه 48 سوره نساء نیز می توان دریافت که حکم مشرک و کافر با مرتکب کبیره تفاوت دارد؛ در این آیه آمده است:
« اِنَّ اللهَ لا یَغفِرُ اَن یُشرَکَ بِهِ وَ یَغفِرُ مادُونَ ذلِکَ لِمَن یَشاءُ»
خداوند ( هرگز) شرک را نمی بخشد و پایین تر از آن را برای هر کس بخواهد، می بخشاید.
وعده بخشایش گناهان در این آیه مربوط به گناهان کبیره ای است که شخص از آنها توبه نکرده است؛ زیرا اگر منظور آمرزش پس از توبه باشد، شامل شرک نیز می شود و اگر مشرکی توبه کند از او پذیرفته می گردد. گناهان صغیره را نیز خداوند وعده داده است که اگر مومنان، از گناهان کبیره پرهیز کند، از آنها خواهد گذشت. پس مفهوم آیه این است که خداوند شرک بدون توبه را هرگز نخواهد بخشید و کفار در آتش جاودانند، اما گناهان کبیره ممکن است مورد بخشش قرار گیرند. برخی روایات معصومین (ع) نیز این حقیقت را تایید می کنند که جاودانگی در دوزخ شامل کسانی نمی شود که با ایمانند ولی دامان خویش را به گناهان کبیره آلوده اند.
امام موسی بن جعفر (ع) می فرماید:
« لا یُخَلِّدُ اللهُ فِی النّارِ اِلا اَهلَ الکُفرِ وَ الجُحُودِ وَ اَهلَ الضَّلالِ وَ الشِّرکِ»[41]
خداوند کس را جاودان در آتش نگه نمی دارد مگر اهل کفر و انکار و گمراهی و شرک را.
همچنان که قبل از این یادآوری شد، قرآن به رباخوار و قاتل شخص مومن وعده عذاب جاوید داده است. در اینجا خواهیم با نگاهی دوباره به آیات راجع به این افراد، بررسی کنیم که آیا وعید عذاب جاوید به اینها اضافه بر وعید عذاب جاوید به مشرکان و کافران است یا این که این ها هم در زمره همان کافران و مشرکان هستند و ذکر جداگانه آنها به خاطر اهمیتی است که قرآن به این سه موضوع دارد. قرآن درباره ربا خوار چنین وعده داده است:
« فَمَن جاءَهُ مَوعِظَهٌ مِن رَبِّهِ فَانتَهی فَلَهُ ما سَلَفَ وَ اَمرُهُ اِلَی اللهِ وَ مَن عادَ فَاُولئِکَ اَصحابُ النّارِ هُم فیها خالِدُونَ... یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا اِن کُنتُم مُومِنینّ فَاِن لَم تَفعَلُوا فَاذَنُوا بِحَربٍ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ»
                                                                                                            ( بقره275-279)
پس کسی که اندرزی از جانب پروردگارش بدو رسید و ( از رباخواری) باز ایستاد، آنچه گذشته، از آن اوست و کارش به خدا واگذار می شود و کسانی که به ( رباخواری) باز گردند، آنان اهل آتش اند و در آن ماندگار خواهند بود... ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا پروا کنید و اگر مومنید آنچه از ربا باقی مانده است، واگذارید و اگر ( چنین) نکردید بدانید به جنگ با خدا و فرستاده وی برخاسته اید.
دقت در آیه فوق نشان می دهد که مرود این حکم رباخوارانی هستند که ادعای ایمان دارند و می دانند خداوند ربا را به شدت حرام کرده است ولی حاضر نیستند امر خدا را اطاعات کنند و دست از رباخواری بکشند. رفتار چنین کسانی در آیه بعد به مثابه اعلام جنگ با خدا و رسول شمرده شده است و معلوم است که کسانی که با اصرار بر رباخواری با خدا اعلام جنگ می کنند، مومن و معتقد نیستند حتی اگر شهادتین را به زبان جاری کنند و ظواهر اعمال عبادی را به جا آورند. چنین کسانی کافرانی هستند که به لباس اهل ایمان در آمده اند و خداوند با آنها طبق حقیقت و وقاع برخورد خواهد کرد و این ظواهر نمی تواند حقیقت کفر آنها را بپوشاند.
مورد دوم قاتل انسان مومن است. اولاً قتل انسان بی گناه، خواه مومن باشد یا نباشد، گناه بزرگی است و قرآن به شدت از آن نهی کرده است و کشتن انسان بدون مجوز شرعی و به ناحق را مساوی کشتن همه انسان ها شمرده است. ولی خداوند در هیچ آیه ای برای مرکتب قتل به طور مطلق وعده عذاب جاوید نداده است بلکه وعده عذاب جاوید راجع به کسی است که انسان مومنی را نه به دلیل و مجوز شرعی و نه از روی دشمنی قومی و قبیله ای و مانند آن، بلکه به خاطر این که مومن به خدا است، بکشد نص قرآن در این مورد چنین است:
« وَ مَن یَقتُل مُومِناً مُتُعَمِّداً جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللهُ عَلَیهِ وَ لَعَنَهُ وَ اَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً»                                                                                                ( نساء/93)
و هر کس عمداً مومنی را بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود؛ و خدا بر او خشم می گیرد و لعنتش می کند و عذابی بزرگ برایش آماده ساخته است.
دقت در آیه فوق نیز معلوم می کند که این حکم، فرعی از همان حکم جاودانی کفار و مشرکان زیرا مقتول را با وصف « مومنا» یاد کرده تا اعلام کند که علت کشته شدن او، ایمانش بوده است وقاتل چون با این وصف عناد داشته و وجود این وصف را نمی پسندیده، صاحب این وصف را کشت است. بعد هم قید « متعمداً» را آورد تا اعلام کند که قاتل می دانسته که او مومن است و می دانسته که کشتن انسان بی گناه بخصوص مومن مورد قهر و غضب خداست ولی با این وجود آن فرد را فقط به جرم مومن بودن می کشد.[42] معلوم است که چنین فردی نیز مومن نیست حتی اگر به ظاهر ادعای ایمان کند زیرا اگر مومن بود، به مومنان دیگر به جهت ایمانشان عشق می ورزید. قتل نتیجه بغض و کینه و نفرت است و او وقتی کسی را به خاطر دین و ایمانش می کشد، معلوم می شود از این دین و ایمان نفرت دارد و ممکن نیست کسی از وجود چیزی در دیگری متنفر باشد و خودش همان را در قلب خود داشته باشد. پس او در واقع کافر و محارب با خدا و بندگان خداست و حکم به عذاب جاوید او، موردی از حکم کلی خلود کافران است.
و اما در موردی دیگر نیز قرآن می فرماید:
« وَالَّذینَ لا یَدعُونَ مَعَ اللهِ اِلهاً اخَرَ وَ لا یَقتُلُونَ النَّفسَ الَّتی حَرَّمَ اللهُ اِلا بِالحَقِّ وَ لا یَزنُونَ وَ مَن یَفعَل ذلِکَ یَلقَ اثاماً یُضاعَف لَهُ العَذابُ یَومَ القِیامَهِ وَ یَخلُد فیهِ مُهاناً
                                                                                                            ( فرقان/ 68)
کسانی که با خدا معبودی دیگر نمی خوانند و کسی را که خدا ( خونش را) حرام کرده است جز به حق نمی کشد و زنا نمی کنند و هر کس اینها را انجام دهد سزایش را دریافت خواهد کرد. برای او در قیامت عذاب دو چندان می شود و پیوسته در آن خوار می ماند.
ممکن است تصور شود که در آیه فوق به مشرک، قاتل و زناکار وعده عذاب جاوید داده شده است ولی با کمی تامل معلوم می شود که حکم خلود مربوط به مرتکب مجموع آنهاست زیرا اولاً فرموده است:
« هر کس اینها را انجام دهد= و من یفعل ذلک» و مشارالیه مجموع آنهاست نه تک تک و بعض آنها زیرا در صورت دوم لازم بود بفرماید « هر کس بعضی از اینها را انجام دهد = و من یفعل من ذلک»
ثانیاً در آیه 48 سوره نساء فقط کفر و شرک گناه نابخشودنی معرفی گردیده که عذاب جاوید را در پی دارد و غیر از آن هرچه باشد. ممکن است مورد عفو خداوند قرار گیرد و عذاب از مرتکب آن رفع گردد.
ثالثاً در آیات دیگر نیز قتل نفس گرچه جرم بزرگی محسوب شده ولی نسبت به آن وعده عذاب جاوید داده نشده است و وعده عذاب جاوید فقط نسبت به قتل عمدی انسان مومن تعلق گرفته است همچنان که در مورد زنا با همه شناعتی که برای ان تصویر شده ولی وعده عذاب جاوید داده نشده است. پس معلوم می شود که هر کدام از قتل نفس و زنا به تنهایی گرچه گناهان بزرگی هستند و عذاب سختی را در پی دارند، ولی وعده عذاب جاوید شامل حال تک تک آنها نیست و اگر در این آیه ذکر شده اند از آن باب است که آیه درصدد معرفی اعمالی است که عبادالرحمن از آن دوری می جویند و در مقابل، کافران و مشرکان نسبت به آنها بی مبالات می باشند و اگر برایشان پیش آید، از ارتکاب آن احتراز ندارند.[43]
ماحصل کلام آن که عذاب جاوید فقط شامل کافران و مشرکان است و رباخوارانی که با وجود نهی شدید خداوند، بر رباخواری اصرار می ورزند و قاتل انسان مومنی که او را به خاطر ایمانش می کشد، کافرند و وعده عذاب جایود به آنها فرعی از همان وعده کلی است.
و... .

برخی منابع:
1 ) جلسات و آثار حضرت آيت الله فاطمي دام ظله
2) بحارالانوار
3) ‌شيعه در اسلام ، علامه سيد محمد حسين طباطبائي ، بخش سوم
4 )‌طهارت روح برگرفته از آثار علامه شهيدمطهري
5)كتاب اصول عقايد آيت الله مصباح يزدي
6)مجموعه آثار شيخ صدوق
7) كتاب معرفت ديني شماره 23


[1] - المیزان، ج 17، ص 313
[2] - این برهان ها از کتاب « مبدا و معاد»، آیت الله جوادی آملی، ص 281-311، گرفته شده است
[3] - اعراف (7)، آیه 187؛ در این آیه تعبیر به « ایان مرساها» شده است.
[4] - ر.ک: به اصول فلسفه و روش رئالیسم، علامه طباطبایی، با پاورقی های استاد شهید مطهری، ج 1، ص 72-80.
[5] - فوق طبیعت، لیال واتسن، ترجمه شهریار بحرانی و احمد ارژمند، ص 244، موسسه انتشارات امیر کبیر.
[6] - مومنون ( 23)، آیه 101 و عبس (80) ، آیات 34-37
[7] - حج ( 22)، آیه 17
[8] - نهج البلاغه، خطبه42
[9] - الشفاء، ابن سینا، مبحث الهیات، ص 423
[10] - الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، ج 9، ص 166
[11] - به سوی جهان ابدی، زین العابدین قربانی، ص 302-304، با تلخیص.
[12] - احتجاج طبرسی، ج2، ص 354
[13] - پیام قرآن، ج5، ص 342
[14] - همان، ص344-347
[15] - مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، ص 496-497
[16] - بحارالانوار، ج6، ص 211، اقتباس
[17] - بحار الانوار، ج 6، ص 254-255
[18] - ر.ک. سجده (32)، آیه 11؛ زمر (39)، آیه 42.
[19] - تهذیب الاحکام، ج 1، ص 466
[20] - همان.
[21] - ر.ک. کافی، ج 3، ص 236-247. و نیز بحار الانوار، ج 6، باب احوال البرزخ
[22] - بحار الانوار، ج6، ص 271
[23] - کافی، ج 3، ص 242
[24] - همان، ص 241، البته توجه شود که روح با محل دفن دارای گونه ای ارتباط است و از این رو، زیارت اهل قبور مومنان مستحب است.
[25] - اعتقادات صدوق، باب اعتقاد در مسئله قبر
[26] - بحار الانوار، ج6، ص 223
[27] - همان، ص 235
[28] - همان، ص 260
[29] - ر.ک. کنز العمال، علی بن حسام الدین الهندی، ج 4، ص 407-414، موسسه الرسلاه، بیروت
[30] - ر.ک، بحار الانوار، ج 6، ص 270
[31] - ر.ک. مجموعه آثار شهید مطهری، ج1، بخش عدل الهی، ص 230-233.
[32] -  ر.ک. لسان العرب، مقایس الغه : المفردات فی غریب القرآن.
[33] - ابراهیم (14)، آیه 48
[34] - ر. ک. ترجمه المیزان، ج 11، ص 29-32
[35] - المیزان، ج 1، ص 184
[36] - نساء (4)، آیه 10.
[37] - مجموعه آثار استاد شهید مرتضی مطهری، ج1، ص 225-233
[38] - ملل و نحل، ج 5، ص 412
[39] - مجموعه آثار استاد شهید مرتضی مطهری، ج3، ص 65
[40] - اوائل المقالات، ص 53، مطبوعاتی داوری
[41] - التوحید، شیخ صدوق، ص 407، موسسه نشر اسلامی، قم
[42] - امام صادق در تفسر « متعمداً» در این ایه فرموده است: هر کس مومنی را به خاطر دین و ایمانش بکشد، او معتمد است. کافی، ج 7، ص 275
[43] - المیزان، ج 5، ص 242

کتابچه آشنایی با نظامهای عملي اسلام- رضا قارزی


 بسم الله الرحمن الرحیم 
آشنایی با نظامهای عملي اسلام
« .... لِكُلٍّ جَعَلنا مِنكُم شِرعَهً و منهاجاً »
«.... براي هريك از شما (امتها) شريعت و راه روشني قرار داديم». (سوره مائده/آيه48)
سعادت بشر در اين جهان و جهان آخرت در گرو عمل به برنامه‌هاي اسلامي و تطبيق برنامه‌هاي روزمره در تمام زواياي آن – چه فردي و چه اجتماعي- برقوانين نجات‌بخش اسلام مي‌باشد.
برنامه‌هاي اسلام به سه دسته تقسيم مي‌شود:
الف: برنامه‌هاي اعتقادي (اصول دين).
ب: دستورهاي عملي (فروع دين يا احكام).
ج: مسائل رواني (اخلاق).
دسته‌ي اول، برنامه هايي است در رابطه با سالم سازي فكر و اعتقاد انسان و مكلف بايد نسبت به آنها يقين كند و آنها را از روي دليل بپذيرد و چون اين بخش از برنامه‌هاي اسلام اعتقادي است و نياز به يقين دارد. پيروي از ديگران (تقليد) در آنها راه ندارد گرچه مي‌توان از راهنمايي ديگران براي تحصيل يقين بهره‌مند گرديد.
دسته‌ي دوم، كه برنامه‌هاي عملي است، مشتمل بر «بايدها» و «نبايدها» يي است كه با انجام و ترك آنها (همراه با اعتقاد صحيح) اطاعت الهي تحقق مي‌يابد؛ مانند خواندن نماز و پرداخت زكات و پرهيز از غيبت و سرقت.
دسته‌ي سوم، برنامه‌هايي در رابطه با پرورش روح و سلامت روان آدمي است كه شيوه‌ي تقويت صفات پسنديده؛ مانند عدالت، سخاوت، شجاعت و عزت در نهاد انسانها و مبارزه با صفات ناپسند و زشت آن؛ مانند حسد، بخل، نفاق را بيان مي‌كند.
كتب فقهي كه با تلاش شبانه‌روزي دانشمندان اسلامي به رشته تحرير درآمده در بردارنده‌ي دسته دوم از مسائل ديني است كه احكام نام دارد.
شخص مكلف براي شناخت و پي‌بردن به آن امر و نهي‌ها، بايد اجتهاد كند و از منابع مربوط، بدانها دست يابد يا از كسي كه با اجتهاد احكام را استنباط كرده تقليد كند و يا به احتياط عمل نمايد.
بنابراين وظيفه مكلف نسبت به برنامه‌هاي عملي اسلام يكي از اين سه امر است:
« اجتهاد »      « تقليد »       « احتياط »
پيش از بيان هريك از اين امور، به جاست كه توضيحي پيرامون « شرايط تكليف» و همچنين «تقسيم احكام» بياوريم :
 
شرايط تكليف
آدمي با گوهر گرانبهاي تفكر و تعقل و قوه‌ي انتخاب و اختيار از ديگر موجودات متمايز است و كرامت مسئوليت تكاليف الهي به او ارزاني شده، كه با عمل به آنها به سعادت ابدي خواهد رسيد.
افرادي كه داراي شرايط ذيل باشند مكلّف به آن تكاليف خواهند بود:
·                     بلوغ
·                     عقل
·                     قدرت.[1]
بنابراين اين فرد عاقل و بالغ كه قادر برانجام وظايف شرعي باشد، در مقابل امرها و نهي‌هاي الهي مسئوليت دارد و در صورت سرپيچي از آنها، عذاب خواهد شد و به پاداش اطاعت از آن فرامين هم خواهد رسيد. پس كودكان و افراد ديوانه و كسي كه قدرت بر انجام واجبات ندارد، مكلف نبوده و عملي براو واجب يا حرام نيست. از اين روست كه اگر ديوانه يا طفل دروغ بگويد، يا نماز نخواند عذاب نمي‌شود، گرچه – از فضل الهي- در موارد بسياري، اعمال نيك آنها ثواب دارد؛ مثل اين كه اگر طفلي به طور صحيح نماز بخواند يا حج بجا آورد، پاداش دارد. اما مكلف برانجام اين اعمال نمي‌باشد و در صورت ترك آنها عذاب نخواهد شد.
گفتني است وليِّ آنها و نظام اسلامي نسبت به بسياري از اعمال ناپسند آنها مسئولند و به همين سبب بر ولي طفل است كه او را از تجاوز به حقوق مردم باز دارد و بر حاكم است كه جهت حفظ نظم عمومي و اجراي عدالت او را تنبيه كند.
تقسيم احكام
در يك تقسيم كلي، تمام احكام ديني را به دو دسته تقسيم كرده اند :
·                     تكليفي
·                     وضعي
دسته‌ي اول: احكامي است كه وظيفه‌ي انسان را نسبت به اعمال و رفتار وي مشخص مي‌كند، مانند واجب بودن نماز و حرام بودن ظلم.
دسته‌ي دوم: احكامي است كه وضعيت اشياء را در ارتباط با اعمال انسان مشخص مي‌كند، مثل حلال بودن گوشت كبوتر، حرام بودن مال غصبي، طهارت برخي اشياء و نجاست برخي ديگر.

اقسام احكام تكليفي
1-                واجب؛ عملي است كه انجامش لازم است و ترك آن عذاب دارد؛ مانند نماز.
2-                حرام؛ عملي است كه ترك آن لازم و انجامش عذاب دارد، مانند دروغ.
3-    مستحب؛ عملي كه انجامش مطلوب است و ثواب دارد ولي ترك آن عذاب ندارد، مانند نماز شب.
4-    مكروه؛ عملي كه ترك آن مطلوب است و ثواب دارد و انجامش عذاب ندارد، مانند پوشيدن لباس سياه در نماز.
5-    مباح؛ عملي كه انجام و ترك آن مساوي است؛ نه عذابي دارد و نه ثوابي، مانند بسياري از اعمال.
اين پنج دسته از احكام را « احكام تكليفي» مي‌نامند، چون مربوط به تكليف و وظيفه‌ي مكلفين مي‌باشد، در مقابل آن «احكام وضعي» قرار دارد، كه وضعيت و كيفيت چيزي را مشخص مي‌كند، مانند: طهارت، نجاست، حليّت، حرمت، صحت، بطلان.
 
تقسيمي ديگر براي احكام:
الف: « حكم واقعي» و آن حكمي است كه براساس مصالح و مفاسد واقعي برموضوع خاصي وارد شده است، كه بسياري از احكام شرعي از اين دسته است.
ب: «حكم ظاهري» و آن حكمي است كه برموضوع خاصي به جهت جهل به حكم واقعي وارد شده است؛ مثل آبي كه قبلاً كر بوده و الان معلوم نيست كر است يا قليل، كه حكم آب كر را دارد و چيزي كه معلوم نيست پاك است يا نجس، حكم شيء پاك را دارد.
و كسي كه نمي‌داند، چه تعداد نماز قضا برعهده‌ي اوست، حداقل را اگر انجام دهد، كفايت مي‌كند.

تقسيم سوم براي احكام:
الف: «حكم اولي» حكمي كه برچيزي بنا به مصلحت ذاتي آن وضع شده، بدون در نظر گرفتن حالتهاي اضطراري و استثنايي مكلفين؛ مانند وجوب نماز و روزه و حرمت دروغ و غيبت و شرب خمر.
ب: «حكم ثانوي» حكمي است كه بنا به ضرورت، با توجه به شرايط خاصي كه مكلف گرفتار آن است، وضع شده؛ مانند خوف و اكراه، حرج و مشقت وتقيه؛ مثلاً ترك روزه در صورتي كه براي بدن ضرر داشته باشد و جواز دروغگويي در جايي كه جان در خطر باشد[2].
توجه : جهت كسب توضيحات پيرامون احكام و مسائل عملي اسلام به رساله هاي توضيح المسائل مراجع و كتب فقهي مربوطه مراجعه گردد .
3- عمل
دین دستور می دهد که در زندگی به کارهایی که خیر  وصلاح خود و جامعه ما در آن است دست بزنیم و از کارهایی که فساد و تباهی ببار می آورد دوری کنیم. و نیز می گوید به عنوان عبادت و پرستش پروردگار اعمالی مانند نماز و نظائر آن که نشانه بندگی و فرمانبرداری است به جای آوریم.
این ها است مقررات و دستورهایی که دین آورده و ما را به آن دعوت می نماید و چنانکه پیداست برخی از آنها اعتقادی و پاره ای اخلاقی و بعضی دیگر عملی است و بطوریکه گفته شد پذیرفتن و بکار بستن آنها تنها وسیله سعادت و خوشبختی انسان است زیرا می دانیم که انسان جز اینکه واقع بین باشد و با اخلاق و اعمال پسندیده زندگی کند سعادتی ندارد. ( ماخذ بالا)

احکام عبادی
قوانین الهی تکلیف نامیده می شود و انسان تنها موجودی است که تکلیف پذیر است.
شرایط تکلیف عبارتند از: 1- بلوغ    2- عقل که شرط صحت عمل نیز می باشد.   3- آگاهی از تکلیف؛ البته جهل به تکلیف اگر از روی قصور باشد شخص معذور است بر خلاف مواردی که جهل به سبب تقصیر باشد.  4- قدرت بر انجام تکلیف؛ مشروط بودن تکالیف شرعی و قدرت بر دو نوع است: گاهی در خود دلیل شرط قدرت آمده مثل وجوب حج نسبت به استطاعت، که در این صورت تلاش برای دستیابی به قدرت واجب نیست. و گاهی دلیل حکم مطلق است، و تنها تکلیف از نظر عقل مشروط به قدرت است که دراین فرض، تحصیل قدرت لازم است.
رشد، برخورداری از شایستگی روحی و عقلانی برای انجام کاری است که برعهده فرد نهاده می شود. هرچند رشد شرط تکلیف نیست، اما شرط صحت معاملات است و شخصی که رشید نیست اگرچه بالغ باشد، تحت سرپرستی ولی شرعی اش قرار می گیرد.
عمل به تکالیفق الهی در هر شرایطی ممکن است چون یا باید به حکم اولی عمل کرد و یا در شرایطی مثل ضرر، عسر و حرج ، اکراه و اضطرار موجب رفع حکم اولی می شود و باید به حکم ثانوی عمل کرد.
احکام و دتسورات عملی اسلام به صورت کتب و دستورات اسلامی آمده از جمله در رساله های توضیح المسائل مراجع و رساله های نوین حضرت امام در قوانین و دستروات اجرایی نظم و حکومت اسلامی« مکلف»، کسی اسک که شرایط تکلیف را دارد و « مکلف به» آن عملی است که باید طبق تکلیف انجام داد. «شرط» چیزی است که وجودش در عبادت یا معاملات لازم است بر خلاف مانع که وجودش مضر است.
رسیدن انسان به سن تکلیف، بدان معنا است که انسان مخاطب خداوند واقع شده و در برابر پروردگار جهانیان مسئولیت یافته است.
تقلید
« تقلید» در اصطلاح، عمل کردن به فتوای مجتهد است و غیر از اعتقادات و احکام ضروری- بقیه مسائل دین در حوزه تقلید قرار می گیرند. تقلید از مجتهد به موجب ایمان به مبدا و معاد، ضرورت دارد؛ زیرا راه شناخت احکام الهی برای افراد غیر مجتهد منحصر به تقلید است.
دلایل لزوم تقلید در فروع دین عبارتند از: 1- سیره عقلا مبنی بر رجوع جاهل به عالم که در اسلام نیز از  آن نهی نشده است.   2- آیاتی مثل آیه « ره» بر این مطلب دلالت دارند که عده ای باید فقیه در دین شوند و سپس با ابلاغ آن به مردم، آن را بیم دهند و بر مردم نیز لازم است که احکام ابلاغ شده الهی را بپذیرند.   3- در روایات نیز دستور داده شده که احکام دین را از عالمان امین بگیرند.
مرجع تقلید شرایطی دارد که عبارتند از: مرد بودن، شیعه دوازده امامی بودن، حلال زادگی، زنده بودن، داشتن عدالت، اجتهاد و اعلمیت. نظر بعضی بزرگان برا حتیاط در باب اعملیت می باشد
تقلید ابتدایی از میت جایز نیست، بدیهی است تقلید از مجتهد زنده از سویی وسیله رشد فقه و از سوی دیگر سبب پاسخ یابی به احکام نو ظهور می باشد.
تلقید نقش موثری در اقتدار فقیهان دارد و با همین پشتوانه اجتماعی بوده که آنان در طول تاریخ حافظ استقلال کشورهای اسلامی بوده و هستند. تاریخ صد ساله اخیر ایران به خصوص در باره مبارزه امام خمینی گواه روشن این مطلب است.
احکام عبادی
از نیازهای ثابت انسان، پرستش خداوند است و فقه عبادی احکام این پرستش را بیان می کند. ویژگی های مشترک عبادات عبارتند از: یاد حق و ایجاد روحیه تعبد، برخورداری از جنبه های عقلی و حسی یعنی پرستش خداوند با عقل و فکر و اعضای ظاهری، و برخورداری از جنبه اجتماعی عبادات که به تحکیم پیوندهای اجتماعی و برادرانه میان افراد می انجامد.
طهارت، شرط صحت نماز و طواف است و بر دو قسم می باشد، طهارت از خبث یعنی پاکی بودن بدن و لباس از نجاسات و طهارت از حدث که به سبب وضو، غسل و تیمم حاصل می شود. وضو و غسل به دو شکل ترتیبی و ارتماسی قابل انجام است. غسل دو نوع واجب و مستحب دارد؛ غسل های واجب هفت تا است و غسل های مستحب سه قسم است: غسل های زمانی، مکانی و فعلی.
نماز نیز بر دو نوع واجب و مستحب است؛ نمازهای واجب شش تا است که از شاخص ترین آنها نمازهای روزانه است.
نماز جمعه از نمازهای روزانه شمرده می شود که به جای نماز ظهر در روز جمعه خوانده می شود و دارای دو خطبه است که توسط امام قبل از نماز ایراد می گردد. نماز آیات نیز دو رکعت است و در هر رکعتی پنج رکوع دارد.
نمازهای نافله زیاد است. بخشی از آنها عبارتند از : نوافل شبانه روزی، نماز استسقاء و نماز عید فطر و قربان، در نماز استسقاء ، مردم سه روز روزه می گیرند و بعد به صحرا رفته، نماز باران را مانند نماز عید برگزار می کنند.
نماز عید دو رکعت است؛ با پنج قنوت در رکعت اول و چهار قنوت در رکعت دوم تعداد نمازهای مستحبی در اسلام و این، نشان لزوم حضور چشم گیر نماز در جامعه است.
نماز کامل نمازی است که با حضور قلب، آرامش وتوجه به خدا انجام می گیرد. نماز با رعایت حقوق اجتماعی پیوند دارد و نماز گزار می یابد از هر گونه زمین، فرش ولباس غصبی پرهیز نماید.
روزه ماه رمضان از ضروریات دین اسلام بوده و نقش موثری در بالا بردن جنبه معنوی انسان دارد. روزه انواعی دارد که عبارتند از : روزه واجب، مستحب، حرام و مکروه، افطار عمدی در روزه های ماه رمضان، کفاره دارد؛ البته بر عده ای نیز روزه واجب نیست مانند افراد مریض، پیر و زنان باردار یا شیردهی که روزه برایشان ضرر دارد.
فوت روزه ماه رمضان موجب واجب شدن قضای آن می شود.
روزه داری ملک صبر و استقامت در برابر گناه را در انسان پرورش می دهد.
روزه داری سه روز در هر ماه به منزله روزه تمام ماه است.
بر افراد مستطیع واجب است یک بار در عمرشان آهنگ حج کنند و اگر مردم حج را تعطیل کنند، حاکم اسلامی باید آنان را به اجبار به حج بفرستد.
حج بر سه نوع تمتع، افراد و قران است. این سه حج، در اعمال مشترکند و فقط در حج افراد، قربانی نیست. حج تمتع بر عهده کسانی است که 16 فرسخ از مکه دورند و قران و افراد وظیفه اهل مکه و نواحی آن است.
عمره دو نوع عمره تمتع و عمره مفرده است، عمره تمتع در ماه های حج و قبل از حج تمتع انجام می گیرد و عمره مفرده بعد از حج افراد و قران آورده می شود. اعمال عمره تمتع عبارتند از : احرام از میقات، طواف و نماز آن، سعی و تقصیر و در عمره مفرده طواف نساء افزوده می شود.
میقات محلی است که از آنجا برای عمره یا حج احرام بسته می شود. و مجموع میقات ها عبارتند از: جحفه، مسجد شجره، عقیق، یلملم، قرن المنازل، تنعیم، حدیبیه، جعرانه و شهر مکه برای احرام حج تمتع.
اعمال حج تمتع عبارتند از: احرام، وقوف به عرفات و مشعر، رمی جمره عقبه، حلق یا تقصیر، قربانی، طواف زیارت و نماز آن، سعی ، طواف نساء و نماز آن، بیتوته در شبهای یازدهم و دوازدهم در منا و رمی جمرات در روزآنها، در حال احرام 24 چیز بر محرم حرام می شود.
حج زمینه مساعدی برای تفقه و نشر فرهنگ اسلامی است؛ چنانچه می تواند زمینه تبادل اقتصادی را نیز بین ملت های مسلمان فراهم کند. تمامیت حج به ملاقات با امام (ع) و این مطلب علاوه بر امکان نشر اسلام بعد سیاسی خاصی به حج می بخشد.
احکام سیاسی
اسلام در تنظیم حقوق اجتماعی و سیاسی انسان معیارهایی را در نظر گرفته که عبارتند از: کرامت انسان، وحدت و تساوی حقوق نژادهای انسان، حریت و آزادی انسان و حق حاکمیت الهی. فقه سیاسی آن دسته از مسائلی است که پاسخ گوی نیازهای انسان در زمینه حکومت، جهاد و صلح، حقوق بین المل، تولا و تبرا و ... می باشد.  تحولات فقه سیاسی دارای دو بعد تکوین و تدوین است. دوره تکوین فقه سیاسی به عصر زمامداری پیامبر اسلام بر می گردد و دوره تدوین آن مراحل را طی کرده و نخستین تدوین فقه سیاسی ، مجموع خطبه ها و نامه های حضرت امیر (ع) به زمامداران حکومت خویش است که بعدها در لابه لای فقه عام مورد بحث قرار گرفته است و تنها برخی موضوعات همانند ولایت فقیه و جهاد به شکل جداگانه تدوین شده است. و در قرون اخیر مرحوم نائینی کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله را در دفاع از مشروطیت نوشت و امام خمینی (ره) مباحث ولایت فقیه را مشروح و مستدل بحث کرده و آن ها را تدوین نمود.
جهاد در راه خدا بر دو نوع است: 1- جهاد دفاعی که خود انواعی دارد، مانند: الف- دفاع و مقابله مردم در برابر هجوم دشمن به سرزمین های اسلامی مثل فلسیطن، عراق، افغانستان و ...  ب- جهاد علیه کسانی که بر حاکم اسلامی شوریده اند  ج- دفاع از مسلمانان مظلومی که مورد تجاوز دسته دیگری از مسلمانان قرار گرفته اند   2- جهاد ابتدایی یعنی جنگ با کافران بعد از دعوتشان به پذیرش دین حق و حاکمیت نظام اسلامی و نپذیرفتن آنان. مشروعیت این قسم از جهاد در عصر غیبت، میان فقها مورد بحث است، بعضی آن را از مختصات امام معصوم (ع) و بعضی مشروعیتش را به اذن فقیه می داند.جهاد ابتدایی نیز بر چند نوع است: الف- جهاد با مشرکان غیر اهل کتاب   ب- جهاد با اهل کتاب این که حاکمیت نظام اسلامی را بپذیرند. جهاد ابتدایی دفاع از حق حاکمیت خداوند است؛ زیرا حق اوست که پرستش می شود و دینش برتر باشد. این جهاد دارای فوایدی است که برخی از آنها عبارتند از: عزت اسلام، ذلت کفر و نفاق و شرک، استحکام روحی و رفعت
روحیه سلحشوری را در مردم تقویت می کند، در جهاد کمبودها شناسایی شده و برای رفعشان چاره جویی می شود، علایق مادی در جهاد کاهش یافته و دل متوجه خدا می گردد.
سبق و رمایه عقدی است که با هدف تمرین و آمادگی برای جنگ تشریع شده و استحباب آن نشانه اهمیت دادن اسلام به جنگ و جهاد است.
قرآن دستور می دهد که همیشه مسلمان در برابر دشمنان آمادگی داشته باشد و سفارش به مسابقات تیراندازی و اسب دوانی برای این است که آنها، شکل اجرایی نیرومند شدن در برابر دشمن، در آن عصر به شمار می رفته اند.
امر به معروف و نهی از منکر از مبانی تفکر سیاسی مسلمانان و وجوب کفایی آن ضروری دین است. امر به معروف و نهی از منکر از علاقه افراد مومن به سرنوشت یکدیگر سرچشمه می گیرد. کاری که نیکی آن توسط شرع شناخته شده، معروف و کاری که زشتی آن شناخته شده، منکر نام دارد. از این رو، معروف شامل امور اعتقادی، اخلاقی، عبادی، اقتصادی،  حقوقی و ... و منکر شامل منکرات اعتقادی، اخلاقی، اقتصادی، سیاسی و ... می باشد.
شرایط وجوب این دو فریضه عبارت است از : 1- آگاهی از این که آنچه مکلف ترک کرده، معروف و آنچه انجام داده، منکر است.   2- احتمال تاثیر دادن    3- بداند شخص قصد تکرار گناه را دارد   4- برخورد با گنهکار مفسده ای نداشته باشد، مگر این که معروف و منکر مورد اهتمام جدی شارع باشند که در این صورت باید رعایت اهم و مهم مورد توجه قرار گیرد.
امر به معروف و نهی از منکر گاهی واجب وگاهی مستحب است و از واجبات توصلی می باشد. و مراتب آن عبارت است از : اظهار تنفر قلبی ، امرو نهی گفتاری، استفاده از قدرت برای فاصله انداختن بین شخص و گناه.
به موجب اصل تولی و تبری، هر مسلمانی باید در برابر صالحان و تبهکاران موضع گیری مناسبی اتخاذ نماید و دو نوع ولاء داشته باشد: 1- ولای منفی یعنی دوست نداشتن با غیر مسلمان و نپذیرفتن سرپرستی آنان.
2- ولای مثبت؛ یعنی این که مسلمان را دوست داشته باشند و به حکومت صالحان گردن نهند.
تولی و تبری دارای ابعادی است که عبارتند از:
1- بعد عقیدتی یعنی مومن از نظر عقیدتی خود را به خداوند وابسته بداند.
2- بعد سیاسی به این که مسلمان زیر نظر بندگان صالح خدا باشد.
3- بعد اخلاقی یعنی در روابط اجتماعی نباید به کافر و مسلمان و پرهیزکار و گنهکار یکسان برخورد کرد. مواردی از تبری در فقه اسلامی از این قرارند: ممنوعیت فروش اسلحه به کافران، ممنوعیت پخش نشریات گمراه کننده بیگانگان تا فرهنگ بیگانه در جامعه نفوذ نکند و لزوم پرهیز از یاری ستمکران.
مسئله ولایت و رهبری الهی مهمترین بخش فقه سیاسی است ولایت حق سرپرستی به نفع مولی علیه است و ولی فقیه باید مجتهد عادل و آگاه به مسائل روز باشد.
دلیل عقلی بر ولایت فقیه مبتنی بر این مقدمات است: احکام اسلامی باید اجرا شود و اجرای احکام نیازمند حکومت و مجری است؛ اجرای دین در گرو الزام حکومت است و دستگاه الزام کننده باید از صلاحیت الزام کردن برخوردار باشد وگرنه مشروعیت ندارد؛ اصل، عدم ولایت کسی بر دیگری است مگر دلیلی بر آن باشد؛ با توجه به این که حاکمیت در اصل از آن ، جانشینان معصوم پیامبر است. در صورتی که دلیلی بر واگذاری این حق به شخص خاص نباشد، فقیه عادل که نزدیک ترین فرد به امام معصوم است، باید سرپرستی جامعه و حکومت را به عهده گیرد.
دلیل نقلی بر ولایت فقیه روایات است از جمله توقیعی که در آن، امام عصر (عج) پیروانش را در حوادث واقعه به فقها ارجاع می دهد.
تعبیر از ولایت فقیه به وکالت، منطبق با نظام سیاسی اسلام نیست؛ زیرا اگر فقیه وکیل مردم باشد، باید در حوزه اختیاراتی که از سوی موکلانش دارد، عمل کند در حالی که وظیفه او را شرع معین کرده است؛ علاوه بر اینکه از اختیارات ولی فقیه، انجام کارهایی از قبیل بریدن دست دزد است و کسی حق ندارد عضوی از بدنش را قطع نماید تا بتواند در انجام آن حق، دیگری را وکیل خود کند. ولی فقیه از تمامی اختیارات معصوم برخوردار است مگر آنچه از مختصات معصوم باشد و از این، به ولایت مطلقه تعبیر می شود. از این رو در موارد تزاحم دو حکم اجتماعی حق دارد حکم اهم را مقدم بدارد و در مسائل اجتماعی و سیاسی فتوای او بر دیگران مقدم است؛ زیرا در این زمینه ها وی آگاه تر از دیگران است.
سياست در اسلام : روايت صحيحه از امام صادق عليه‌السلام نقل شده كه فرمودند:«هيچ چيزي نيست مگر آن كه كتاب و سنت در آن زمينه سخن دارد». سياست بخشي از منظومه منسجم انديشه اسلامي است و رويكرد مسلمانان به آن ريشه در وحي و سنت و سيره معصومين عليهم السلام دارد. به عبارت ديگر سياست در متن اسلام قرار دارد و اصولاً‌ اسلام كه عهده‌دار سعادت دنيا و آخرت انسان است نمي‌تواند اينچنين نباشد.
تعريف لغوي سياست :
سياست از كلمه «ساس» «سيوسُ» به معناي رعيت‌داري، اصلاح امور مردم، مصلحت و تدبير، دورانديشي و عقوبت، حكومت‌كردن،‌عدالت، جزاء داوري و ... آمده است.
مفهوم و اصطلاح سياست : از ديدگاه اسلام: به آيين كشورداري و روش اداره كردن جامعه گويند.
حضرت علي عليه‌السلام مي‌فرمايد: « سياست، عدالت و حكمراني و گذشت از موضع قدرت است. »
انواع سياست : 1- اسلامي(ولايي)؛(سياست كامل و صحيح الهي) 2- شيطاني : سياستي كه بر اساس خدعه، مكر،حيله، دروغ، چپاول و غارت و ... است . 3- حيواني(مادي): در آن فقط هدف بعد مادي زندگي بشر است.
اصول و مباني سياست اسلام : 1- خداشناسي 2- هستي‌شناسي 3- انسان‌شناسي 4- مباني معرفت‌شناسي 5- هدف عالي در نظام سياسي اسلام به عبارت ديگر طبق رساله نوين حضرت امام خميني(ره) اصول و پايه‌هاي اساسي سياست اسلامي عبارتست از :
1- از خود به خدا پرستي 2- از شرك به توحيد 3- رسالت پيامبران 4- راه خدا 5- آخرت‌گرايي 6- عدالت 7- امامت 8- ولايت 9- ولايت فقيه 10- مقصد رسيدن كمال مطلق
اصول و مباني سياست غيرالهي سياست (سياست غرب و شرق)‌:
1- اومانيسم : انسان‌محوري به جاي خدامحوري: انسان ميزان، معيار و مدار ارزش است يعني هرچه عقل مادي و بشري و نفس او گويد.
2- سكولاريسم : سياست منهاي دين، حذف دين از جامعه : حكومت، الحاد و بي‌ديني در جامعه
3- ليبراليسم: آزادي مطلق و همه جانبه‌ي بي‌قيد و شرط انسان، همه ارزشها قرباني آزادي نفساني
انواع حكومتها : (تقابل اسلام و سكولاريسم) تقسيم‌بندي حكومتها به حكومت الهي و غيرالهي در قرآن با تعبير ولايت الله و ولايت الهي (يا ولايي) آمده : الف-حكومت ولايي(اسلامي) حكومتي كه براساس احكام قوانين و الهي اداره مي‌شود و حاكم آن نيز با معيارهاي الهي كه به معني حاكميت حكومت خدا بر مردم است. معيار ديني بودن حكومت دخالت دادن آموزه‌هاي ديني در شئون مختلف جامعه است. از اين رو هويت حكومت ديني بستگي كامل به پذيرش نقش دين در كليات اجتماعي بشر دارد.
ب- حکومت غيرالهي(شيطاني و مادي)كه چند دسته‌اند:  1- استبدادي يا شاهنشاهي (ديكتاتوري): حكومتي است كه زمام امور جامعه به دست فردي است كه هيچگونه معيار مورد قبول و صحيح ندارد و هر چه بخواهد انجام مي‌دهد كه خواستگاه قدرت در آن غلبه فرد است.
2- دموكراسي : حكومت مردم بر مردم مي‌باشد كه در رأس آن فرمانروايي قرار مي‌گيرد و مبنا و منشاء حقوق و قوانين خواست اكثريت است چه صحيح باشد يا نباشد، خوب باشد يا نباشد، بايد باشد يا نبايد باشد، و هدف اصلي تأمين منافع مادي، دنيوي و حيات مادي و روزمره آنان است و معيار گزينش كارگزاران و عوامل اجرايي محبوبيت و مقبوليت اجتماعي آنان است خواه شايسته باشد يا نباشد ودموكراسي منهاي دين است. دموكراسي به دو نوع دموكراسي سوسياليستي و ليبراليستي تقسيم مي‌شود.
نكته : از جمله ديگر انواع حكومتهاي غيرالهي غيرمعروف را مي‌توان از حكومتهاي مشروطه سلطنتي و حزبي نام برد.
اهميت آگاهي از تاريخ سياسي اسلام و غرب از ابتدا تا عصر حاضر : از جمله اهميت آن لزوم شناخت زمينه‌ها و افكار و اهداف برنامه‌هاي آنها است.
آينده جهان :
الف- از ديدگاه اسلام : 
     ادامه امتداد حكومتهاي پيامبران و ائمه معصومين عليهم السلام در دوران غيبت امام عصر(عج) حكومت ولايت فقيه است كه انشاء الله به حكومت جهاني حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه ملحق خواهد شد و جهان پر از عدل و داد مي‌شود.
ب - از ديدگاه غيرالهي:‌ براساس زيربناي ماترياليستي غرب و شرق، آينده جهان را چنين عنوان مي‌كنند.
1- نظريه : ماركسيسم كه حدود 70 سال، بخشي از جهان را زير سلطه داشت و از هم پاشيد.
2- نظريه دهكده جهاني مك كوهان كه مروج فرهنگ دموكراسي ليبرال مي‌باشد كه در حال اضمحلال و فروپاشي است و منحط است.
3- نظريه پايان تاريخ فوكوياما : كه او بهترين مدل را دموكراسي مي‌داند كه چيزي جز خودمحوري انسان به جاي خدامحوري و ارضاي تمايلات نفساني او را تأمين نمي كند.
4- جنگ تمدنها توسط هانيگتون: كه از اعضاء موثر شوراي سياست‌گذاري سياست خارجي آمريكا در ذهن تصور مي‌شود كه
او اسلام را مغاير با غرب دانسته و غرب را به روياروي با اسلام مي‌خواند و نظريه نابودي اسلام و تمدن آن را مطرح نموده
كه استعمارگران بسيار طرفدار آنند.
5- نظريه آلوين تافلر: كه او هم ليبرال دموكراسي غرب را نجات دهنده بشريت مي‌داند.
از جمله موارد اهميت هدايت، تفسير، توجيه و تحليل سياسي در جامعه اسلامي از ديدگاه حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبري(دام‌ظله)
1- ديد صحيح سياسي 2- كوركورانه عمل نكردن 3- تربيت و سازماندهي خواص سياسي 4- اطلاع‌رساني صحيح 5- ابهام زدايي 6- پيش‌بيني آينده 7- كمك به تصميم و موضع‌گيري صحيح 8- توازن معتدل سياستهاي حاكم و خواسته‌هاي مردم 9- تأثيرگذاري و هدايت‌گري جامعه 10- شناخت دشمنان داخلي و خارجي اسلام و انقلاب(دشمن‌شناسي)11- حفظ تداوم حضور در صحنه‌هاي انقلاب 12- انجام وظايف اسلامي در بعد سياسي
مراحل تحليل مسائل سياسي
1- انتخاب موضوع تحليل 2- تعيين دامنه و گستره موضوع 3- جمع‌آوري اخبار و اطلاعات 4- نقد و بررسي و معيارسنجي 4- جمع‌بندي5- نتيجه‌گيري 6- موضع‌گيري
از جمله ابزارهاي جمع‌آوري اخبار و اطلاعات سياسي:
1- كتب 2- نشريات 3- نرم‌افزارها 4- سي‌دي هاي صوتي و تصويري و تلفن همراه 5- روزنامه 6- رسانه‌هاي جمعي 6- سايتها 7- مراكز 8- جلسات تحليل و ...
نمونه‌اي از اهم مباحث و مسائل سياسي(داخلي و خارجي) در دوران حاضر :
مديريت جامعه اسلامي،‌ويژگي‌هاي مكتب سياسي حضرت امام(ره)، انقلاب اسلامي و احياي اسلام ناب در جهان، لزوم شناخت ماهيت و حقيقت فرهنگ و تمدن و حكومتهاي غرب، تقابل سكولاريسم با اسلام و روشهاي مقابله با آن، روشهاي غرب در براندازي نظام اسلامي، مديريت و محوريت ولايت فقيه، آشنايي با جريانها و احزاب و گروههاي سياسي در نظام در سالهاي اخير، دشمن‌شناسي و دشمن ستيزي در ديدگاه امام (ره) و مقام معظم رهبري دام ظله و مقابله جهاني اسلام با غرب، ابعاد گسترده و جديد صهيونيسم و كفر جهاني بر عليه اسلام، انتظار و قيام جهاني حضرت ولي عصر(عج)، شناخت ابعاد مختلف انحرافات در اسلام از جمله:غرب‌گرايي، بهائيت، وهابيت و ...
احکام اقتصادی
نظام اقتصادی اسلام ناشی از جهان بینی و نوع نگرشی است که از انسان دارد.
فقه اقتصادی آن بخش از احکام است که اسباب مالکیت فرد و جامعه  و احکام آن ها را بیان می کند.
زکات دو قسم است: زکات اموال و زکات ابدان، زکات مال در صورتی واجب می شود که مالک، عاقل و بالغ بوده و مالش به حد نصاب برسد و محجور از تصرف نباشد. زکات در هشت مورد مصرف می شود که عبارتند از : فقیر، مسکین، مامورینی که مسئول گردآوری زکاتند، برای جلب دلهای کافران، آزاد کردن بردگان، پرداخت بدهی آنان که توانا بر ادای آن نیستند، در راه ماندگان و کارهای در راه خدا.
زکات ابدان یا فطره بر کسی واجب است که شب عید فطر بالغ و عاقل بوده و فقیر نباشد. او باید برای خود و هر نفر از عائله اش یک صاع طعام به مستحق بدهد و در همان هشت مورد یاد شده مصرف شود.
خمس دو قسمت می شود: نصفش سهم سادات و نصف دیگرش سهم امام است و در این موارد واجب می شود: غنایم جنگی، معادن، جواهراتی که از دریا به دست می آید، زمینی که ذمی از مسلمان خریده، مال آمیخته به حرام و درآمدهای اضافه بر مخارج سال.
خداوند فقرا را در اموال اغنیا شریک کرده و انفاق را بر صاحبان مال واجب کرده که نقش موثری در توزیع ثروت میان افراد جامعه دارد.
انفال که از آن مقام امامت است عبارت است از : فی، زمین های بایر، دریا و رودخانه ها، جنگل ها، قطایع و صفایای پادشاهان، غنایم برجسته، ارث کسی که وارث ندارد و معادنی که ملک کسی نیست.
وقف، حبس مال از نقل و انتقال و آزاد سازی منافع آن است، وقف بر دو قسم است: وقف عام و  وقف خاص.
ارث عبارت از اموالی است که با مرگ انسانی در اثر رابطه نسبی یا سببی به انسان های دیگر می رسد.طبق وارثان نسبی به ترتیب عبارتند از : پدر و مادر و فرزند؛ جد و جده و خواهر و برادر، عمه، عمو، دایی و خاله. زن و مرد که رابطه سببی دارند با وجود همه طبقات یاد شده از یکدیگر ارث می برند.
موانع ارث عبارتند از: کفر، قتل، بردگی، زنازادگی و لعان.
وصیت به معنای سفارش های انسان درباره فرزندانش یا انجام کار و مصرف مالی پس از مرگ وی است و بر سه قسم است: تملیکیه، عهدیه و فکیه.
بدی های میت از اصل مال او برداشته می شود و بقیه اموال او برای وارثان است و در غیر بدهی، وصیت میت در یک سوم اموالش نافذ است.
زمین موات یا بایر زمینی است که برای بهره برداری از آن نیاز به انجام کارهایی است و آن بر دو نوع اصلی و عارضی است؛ زمین موات را می توان به وسیله احیا، مالک شد به شرطی که احیا کننده، بدین وسیله قصد مالکیت زمین را داشته باشد و زمین نیز قبلاً توسط کسی تحجیر نشده باشد.
شرکت آن است که چیزی از آن دو یا چند نفر باشد و بر دو قسم است : 1- شرکت غیر عقدی که اشتراک چند نفر در مال یا حقی است که به ارث، قرارداد، حیازت و یا آمیختن دو مال هم جنس با یکدیگر حاصل شده است   2- شرکت عقدی و آن در موردی است که دو نفر با مال مشترک تجارت کنند و هر یک به نسبت مالش از سود و زیان بهره مند شوند این شرکت تنها در اموال صحیح است و اما شرکت ابدان یا اعمال، وجوه و مفاوضه صحیح نمی باشد.
حق شفعه اولویت شریک در خریدن سهم شریکش است که با فروختن آن را به دیگری منتقل کرده است. شرایط شفعه عبارت از این است که ملک غیر منقول بوده و مانند زمین قابل تقسیم باشد، ملک فقط میان دو نفر مشترک و شفیع مسلمان باشد.
کفاره نوعی جریمه برای افراد متخلف است که ادای آن مصالحی برای آنان یا جامعه در بر دارد. انواع کفارات عبارتند از: کفاره های مرتبه، مخیره، مخیره و مرتبه و کفاره جمع.
مزارعه شرکت مشاع کشاورز و صاحب زمین در محصول است که نوعی شرکت کار و سرمایه برای امر کشاورزی است و در آن هر نوع زیانی بر عهده مالک است. مشروعیت مزارعه به صاحبان زمین امکان می دهد که اگر توانایی کار ندارند، زمینشان را در اختیار کشاورز قرار داده و هر دو از زمین بهره مند شوند و این به توسعه کشاورزی کمک می کند.
مساقات قراردادی میان باغبان و مالک است به شکلی که در آمد باغ به صورت مشاع میانشان تقسیم شود. مساقات در صورتی صحیح است که کار باغبان در پیدایش میوه درختان یا ازدیاد کیفی و کمی آن موثر باشد.
اجاره قراردادی است که در آن، کار موجر یا منافع ملکش در ملک مستاجر در می آید بر خلاف عاریه، که عاریه گیرنده فقط حق انتفاع از منافع ملک را دارد. در اجاره مبلغ اجرت، مدت اجاره و مورد ان، باید مشخص باشد.
سرقفلی عقدی است میان موجر و مستاجر مبنی بر این که موجر مبلغ اجاره را افزایش نداده و حق پس گرفتن مورد اجاره را نداشته باشد و در برابر از مستاجر سرقفلی بگیرد بنابراین سرقفلی، مالی است که در برابر دست برداشتن از حقی، به صاحب آن حق داده می شود.
جعاله عقدی است که در آن شخصی متعهد می شود در برابر انجام کاری معین، مالی به انجام دهنده بپردازد و در صورتی صحیح است که انجام آن کار، از واجبات عینی یا کفایی برای انجام دهنده نباشد و همچنین مانع شرعی یا عقلی از انجام آن نداشته باشد.
« بیع» فروش کالا به مال مشخص است و ارکان آن عبارتند از: فروشنده و خریدار، عوض و معوض، و این دو رکن اخیر باید جنبه مالیت داشته و در ملک خریدار و فروشنده باشد و هر یک توان تسلیم ان را به دیگری داشته باشند. بیع عقد لازم است ولی در موارد خیار قابل فسخ است و مهمترین خیارها عبارتند از: خیار مجلس، حیوان، شرط، غبن، تاخیر، عیب و خیار رویت. درآمدهای نامشروع عبارتند از: فروش  چیزهای نجس، فروش آنچه که فقط کاربرد حرام دارد. مال حاصل از راه انجام کار حرام مثل غنا، فروش اسلحه به دشمنان دین و گرفتن اجرت برای انجام واجبات.
«صلح» توافق دو طرف است بر تملیک اموالی بر یکدیگر یا گذاشتن از حقی، هر چند صلح، گاهی نتیجه بیع، اجاره ، هبه و ابراء را دارد اما موجب نمی شود که احکام خاص آن معاملات به عقد صلح سرایت کند.
«ودیعه» عقدی است که به موجب آن، فردی امانت نزد دیگری می گذارد. اگر امانتدار در نگهداری امانت کوتاهی نکند، ضامن تلف شدن آن نیست و در صورت مرگ امانت گزار، مال نزد امانت دار، امانت شرعی است و باید آن را به وارثانش برگرداند.
دین مالی است  که به سببی به عهده شخص می آید. برخی از اسباب دین عبارتند از قرض گرفتن و کالایی را نسیه خریدن. قرض عبارت است از تملیک مال به دیگری به شرط این که وی پرداخت آن را ضمانت کند و قرض گیرنده در چیزهایی مثل ضامن ادای مثل و در اجناس قیمتی ضامن ادای قیمت است.
رهن، گروگذاشتن مالی از سوی بدهکار نزد طلبکار است که اگر بدهی اش پرداخت نشد آن را از مال رهنی دریافت کند؛ از این رو باید چیزی که گرو گذاشته می شود کالایی باشد که خرید و فروشش صحیح است. تصرف رهن دهنده و گیرنده در شیء گرو بدون اجازه دیگری جایز نیست.
مضاربه عقدی است بین سرمایه دار و کارگزار وی در تجارت و سود حاصل به نحو مشاع بینشان تقسیم می شود در صورتی که عامل کوتاهی نکند، تلف شدن سرمایه به عهده سرمایه دار است.
ربا که حرمتش از ضروریات دین است بر دو قسم است: 1- ربا معاملی و آن عبارت است از مبادله دو کالای هم جنسی که مکیل یا موزنند با دریافت اضافی از یک طرف     2- ربای قرضی و آن قرض دادن مال است به شرط که قرض گیرنده با زیاده بازگرداند.
ربا، خوردن مال حرام است ؛ زیرا به سبب قرض، مال از ملک قرض دهنده خارج می شود بنابراین گرفتن سود از سوی وی، تجاوز به حق مقترض است.
حیله های ربا مشروع نیست چون مبارزه با غرض قطعی شارع است.
بانک موسسه ای تجاری است که پول های مردم را جمع کرده و در زمینه های اقتصادی به کار می اندازد. بانک به غیر از افتتاح حساب جاری، می تواند پول مردم را طبق عقود اسلامی در کارهای تولیدی و تجارتی به کار گیرد یا به سبب وکالت از صاحبان پول با کارگزاران تجاری، عقود معاملاتی منعقد کند و حق وکالت خویش را دریافت کند. ( به شرطی در عمل به عقود عامل باشد)

احکام خانواده
ازدواج امری مشروع و پسندیده است و در قرآن، نکاح در برابر زنا قرار داده شده است. ازدواج بر دو نوع دائم و موقت است. در ازدواج دائم، مرد مسئول هزینه زندگی زن است و زن موظف به تمکین در برابر مرد. اسلام تعدد زوجات برای مرد را لغو نکرده اما آن را به چهار زن محدود کرده و داشتن عدالت را برای مرد شرط نموده است. بدیهی است که اگر شکل قانونی ازدوج دائم، تک همسری باشد، با توجه به این که همیشه تعداد زنان بر مردان فزونی دارد، گروهی از زنان بی شوهر می مانند.
در ازدواج موقت، زن و مرد آزادی بیشتری دارند و مدت زمان ازدواج خود را تعیین می کنند و هزینه زندگی زن نیز به عهده مرد نیست. برخی از مشکلات اجتماعی، با ازدواج موقت قابل حل است و مشروعیت آن از ویژگی های مکتب اهل بیت است سائر مذاهب فقهی با توجه به حکم خلیفه دوم آن را ممنوع می دانند.
درباره حقوق مشترک زن و مرد باید گفت: زن و مرد هر دو انسانند و از حقوق انسانی خود  برخوردار. هر دو می توانند در اثر بندگی، به خداوند تقرب جویند، در هر یک از جناح حق و باطل، هم مرد و جود دارد هم زن، زنان همانند مردان در تصمیم گیری های سیاسی واقتصادی مستقلند. اسلام به زن و مرد سفارش نموده که کانون خانواده را صمیمی و گرم نگهدارند و طلاق با این که منفورترین حلال ها شمرده شده است، اما در مواردی تنها راه نجات زن و مرد است؛ زیرا اگر به عللی شعله محبت مرد نسبت به زنش خاموش شود و تدابیر لازم برای تجدید حیات ازدواج به ثمر نرسد چاره ای جز جدایی زن و مرد از همدیگر نیست و اسلام آنها را مجبور نکرده که از سر اضطرار تا آخر عمر با همدیگر زندگی کنند. البته اسلام در امر طلاق سخت گیری کرده و از این رو، پاکی زن از حیض و نفاس و وقوع طلاق در حضور دو شاهد عادل را از شرایط صحت طلاق قرار داده است.
احکام حقوق کودک
اسلام برای تامین سعادت همه مراحل زندگی انسان، حتی برای قبل از به دنیا آمدنش برنامه ریزی کرده است که از جمله آن ها عبارتند از: 1- بیان آداب مقاربت که در چه حالت یا اوقاتی، آمیزش استحباب و یا کراهت دارد؛ زیرا زمان و مکان انعقاد نطفه، در ساختار روانی کودک موثر است. هر چند علت تامه سرنوشت او نیست.   2- بیان احکام ولادت از تعیین نام نیک برای کودک تا گرفتن دایه خردمند و پاکدامن و مشخص کردن مربی وی تا به سن بلوغ برسد.
بدیهی است تصرفات کودک در اموالش، نافذ نبوده و حق تصمیم گیری در این گونه موارد با ولی شرعی وی می باشد.
اسلام بر خلاف عصر جاهلیت، ارزش بیشتری برای دختر قائل شده و آن را حسنه معرفی نموده و دختر فاطمه نام را، سزاوار اکرام بیشتری دانسته است.
پدر و مادر مسئول تربیت وراهنمایی فرزند به سوی بندگی خدا هستند. آنان باید با احترام با فرزندانشان رفتار کنند و از رفتارهای تبعیض آمیز درباره ایشان خودداری ورزند.
اسلام برای حفظ پاکدامنی کودکان دستورهای خاصی برای بستر خواب آنان و برنامه های آمیزشی پدر و مادر، ارائه کرده است و به پدر و مادر سفارش نموده که فرزندانشان را به عبادت وادارند و آنان را با دانش روز و فنون عصر آشنا سازند.
احکام قضایی
نظام قضایی اسلام در کنار نهادهای تعلیم وتربیت، عامل بازدارنده از تجاوز افراد به حقوق دیگران بوده و عدالت را برقرار می سازد و این علاوه بر تدابیری است که اسلام برای زدودن جرم و جنایت از جامعه اندیشیده است مانند تشویق به کار، حمایت از مستمندان و کمک به توزیع عاقلانه ثروت، تشویق به ازدواج، جلوگیری از درآمدهای نامشروع و...
قضاوت، همان داوری و فصل خصومت است که در زمان غیبت به فقهای واجد شرایط واگذار شده و مراجعه مردم به غیر آنان رجوع به طاغوت است.
سیستم قضایی اسلام چنان مستقل است که حتی می تواند شخص اول کشور را در صورتی که شاکی داشته باشد، به محکمه احضار نماید.
صفات قاضی عبارتند از: بلوغ، عقل، ایمان، عدالت، مرد بودن، حلال زادگی و اجتهاد
برخی آداب داوری: رعایت تساوی بین دوطرف درگیر حتی در نگاه کردن به آنان، حفظ بی طرفی در شنیدن مطالب، داوری کردن در مکان های باز و قابل دسترس مردم، قضاوت نکردن در حالاتی همچون خشم، غم ، شادی و... .
ملاک های داوری از این قرارند: علم قاضی، شهادت دو فرد عادل، اقرار یا سوگند یکی از دو طرف دعوا. شیوه های جدید جرم شناسی می تواند در حصول علم قاضی موثر باشد.
حکم و داوری قاضی در صورتی که با ملاک های یاد شده انجام گیرد، غیر قابل نقض است؛ مگر این که شخص محکوم نزد قاضی دیگری رفته و ادعا کند که بر وی ستم شده و در این صورت باید پرونده اش بررسی شود و قاضی اول پاسخگو باشد. اگر خوانده ادعای خواهان را انکار کند، خواهان باید بینه بیاورد وگرنه با سوگند خوانده برا نکارش، دعوا پایان می یابد مگر این که وی سوگند را به خواهان رد کند.
صفات گواهان عبارتند از: بلوغ، عقل، عدالت، حلال زادگی، گدا نبودن، شهادت بنا به دعوت بوده و شاهد مورد تهمت نباشد مثل این که گواهی برای شاهد سودآور بوده یا ضرری را از او دفع کند.
شهادت دو زن معادل شهادت یک مرد است؛ زیرا باید شاهد در مقام تحمل و ادای شهادت واقع بینانه عمل کرده و تحت تاثیر احساسات نباشد و مردان در این ویژگی ها قوی تر از زنانند و احتیاط حکم می کند که اگر شاهد، زن است زن دیگری نیز همراهش شهادت دهد تا احتمال از بین رفتن حق کاهش یابد.
شهود باید نسبت به واقعه علم مستند به حس یا قریب به حس داشته باشند و گواهیشان بر واقعه، از نظر نوع، زمان، مکان و خصوصیات دیگر یکسان باشد.
حقوق جزا ( حدود ، تعزیرات ، قصاص و دیات)
انواع کیفر عبارتند از: کیفر وجدان و شکل ملامت و سرزنش؛ کیفر طبیعی همانند ابتلای زناکار به بیماری های جنسی؛ کیفر اخروی وکیفرهای دنیوی که در اسلام به شکل حدود، قصاص و دیات برای انواع جرم ها تعیین شده است. اجرای کیفرهای اسلامی بیش از چهل روز باران، برای جامعه فایده دارد.
اجرا حدود در اسلام، رحمت الهی را در پی دارد، انواع حد عبارت است از : 1- قتل برای زنای با محارم و زنای با عنف، ناسزاگویی به معصومین، ادعای پیامبری، انجام سحر و جادوگری، محاربه، ارتداد فطری و ملی  2- سنگسار کردن برای زنان مرد و زن محصن.   3- صد تازیانه برای زنای غیر محصنه   4- هشتاد تازیانه برای شراب خواری و افترا زدن به زن پاکدامن  5- بریدن چهار انگشت برای دزدی.
در صورت وجود شبهه و عدم ثبوت کامل جرم، به قاعده درء حد ، کیفر جزا نمی شود.
موجبات قصص عبارت است از قتل و ایراد نقص عضو یا جراحت و هر کدام از این ها یا عمدی است یا شبه عمد یا خطای محض. قتل عمد، قصاص و شبه عمد دیه در پی دارد و قتل خطای محض موجب دیه بر عاقله است که عبارتند از : عصبه، معتق، ضامن الجریره و امام معصوم (ع).
دیه یا خونبها، مالی است که مجرمین در برابر جرائم خود باید بپردازند. دیه قتل عمد یکی از شش چیز است: 100 شتر داخل در 6 سال، 200 گاو، 1000 گوسفند ، 200 دست لباس، 1000 دینار مسکوک، 10000 درهم مسکوک. در قتل شبه عمد و خطایی نیز میزان همین مقدار است البته اگر برای پرداخت دیه شتر را انتخاب کند، در سن وسال شتر تخفیف داده شده است.
دیه زن مسلمان نصف دیه مرد است. و در ماه های حرام یک سوم دیه افزوده می شود.
و...

1- اسلام شرط تكليف نيست؛ يعني واجبات و محرمات مختص به مسلمان نيست، بلكه هركس داراي شرايط ذكر شده باشد مكلف است.
1- مطالب قسمت « شناخت احكام» از آموزش فقه در سطح عالي؛ آقاي فلاح‌زاده.

کتابچه گزیده ای از آیات و روایات  ابواب احکام اسلام-رضا قارزی

بسم الله الرحمن الرحیم 

کتابچه گزیده ای از آیات و روایات  ابواب احکام اسلام

رضا قارزی

آیات و روایات  باب  احکام تقلید

«فَاسالَوا اَهلَ الذّکرِ إن کُنتم لا تَعلَمون» (سوره انبیاء آیه 7) ترجمه : اگرنمی دانید از اهل ذکر سئوال کنید .

حضرت بقیه الله عجل الله تعالی فرجه الشریف در نامه خود به اسحاق بن یعقوب می نویسد :

وَاَمّا الحَوادثُ الواقِعَهٌ فَارجِعُوا فیها اِلی رُوّاهِ حَدیثِنا[اَحادیثنا] فَانِّهُم حُجَّتی عَلَیکُم  وَ اَنا حُجَهُ اللهِ [عَلَیهِم] ترجمه : و اما در باره رویدادها و پیش آمدهایی که در آینده روی خواهد داد، به راویان حدیث ما رجوع نمایید زیرا آنان حجت من هستند بر شما و من حجت خدا می باشم[بر ایشان] (وسال الشیعه ج 18 ص 101 باب 11 ح 9 – بحار ج 2 ص 90 باب 14 ح 13)

قالَ ابومحمدالعسگری (علیه السلام) : فَأمّا مَن کانَ مِنَ الفُقَهاء صائِناً لِنَفسِهِ حافِظاً لِدینهِ مُخالِفاً عَلی هَواهُ مُطیعاً لِأمرِ مَولاهُ فَلِلعَوامِ اَن یُقُلِّدُوهُ وَ ذلِکَ لایَکُونُ اِلاّ بَعضَ فُقَهاءِ الشیعَهِ لاجَمیعُهُم ترجمه : امام حسن عسگری(علیه السلام) می فرمایند : واما، هر فقیه که نگهدار نفس خویش و حافظ دین خود و مخالف با هوا و خواهش خویش و مطیع امر مولای خود باشد، بر عوام لازم است تا از او تقلید کنند و این گونه نمی باشند مگر بعضی از فقهای شیعه نه همۀ آنان(وسائل الشیعه ج27 ص 131 باب 10 ج 33401- بحار، ج2 ص 88 باب 14 ح 12 )

آیات و روایات  باب  احکام طهارت

«... وَیُنَزِّلُ عَلَیکُم مِن السّماء ماءً لِیُطّهِرَکم بِهِ و یُذهِبَ عَنکُم رجزَ الشّیطن...» «خداوند به شما آب را از آسمان فرو می فرستند، تا شما را پاک سازد و پلیدی شیطان را از شما ببرد... » سوره انفال آیه 11

 و آیه ای دیگر بیان می فرماید:«خداوند پاکان و پاکیزگان و توبه کاران را دوست دارد»

 همچنین خالق متعال می فرماید:اِنَّ الله تبارکَ و تعالبی یَقُولُ : «وَاَنزَلنا مِنَ السّماء ماءً طَهوراً » خداوند تبارک وتعالی که بزرگوار است و فیض و برکت او بر عالیمان فایض است و متعالی است از آنکه ادراک او توان نمود ذات او را، یا کیفیت فیض او را، می فرماید در قرآن مجید که ما فرستادیم از جانب آسمان آبی که پاک کننده شماست از نجاست حدث و خبث(لوامع صاحبقرانی ج1 ص 197،کتاب طهارت)

آیات و روایات  باب  احکام نجاست در اسلام

«وَثَیابَکَ فَطَهّر 4 و الرُّجزَ فاهجُر 5 » (سوره مدثر آیۀ 4 و 5) ترجمه:و لباست را پاک کن 4 و از پلیدی دوری کن 5

و قالَ الصادقُ جَعفَرُبنُ مُحمدٍ صَلواتُ اللهِ عَلَیهِما کُلُّ ماءٍ طاهرٌ اِلاّ ما عَلِمتَ أنَّهُ قَدِرٌ یعنی حضرت فرمودند که هر آبی پاکست تا ندانی که نجس شده است یا نجس است .

و همچنین از آن حضرت صلوات الله علیهما به این عبارت که : «کُلّ شی ءٍ نظیفٌ حتّی تَعلَم اَنّهُ قَذِرٌ.»

آیات و روایات  باب  احکام وضو در اسلام

قال الله تبارک و تعالی (سوره مائده آیه 108) : «یأیُّها الّذین ءامَنُوا إذَا قُمتُم إلَی الصّلواهِ فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم وَأیدِیَکُم إلَی المَرافِقِ وامسحُوا بِرُوسِکُم وأرجُلَکُم الی اُلکَعبَینِ وَ إن کُنتُم جُنباً فَاطهّرُوا و ان کُنتُم مرضی اوعلی سَفَرٍا وجاءَ أحدٌ مِنکُم مِنَ الغائطِ أولَمستُم النّساءَ فَلَمِ تَجِدُواماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طِیّباً فَامسَحُوا بِوُجُوهِکُم وَ أیدِیکُم مِنهُ مَایُریدُ اللهُ لِیَجعَلَ عَلَیکُم مِن حَرجِ وَلکِنُ یُرِیدُ لِیُطَهّرَکُم وَ لِیُتمَّ نعمَتَهُ عَلَیکُم لَعَلَّکُم تَشکُرُونَ»

ترجمه : ((ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که به نماز می ایستید صورت و دستها را تا ارنج بشویید؛ و سروپاها را تا مفصل(برآمدگی پشت پا) مسح کنید. و اگر جنب باشید، خود را بشویید(و غسل کنید). و اگر بیمار یا مسافر باشید، یا به یکی از شما قضای حاجتی دست داد، یا با زنان تماس گرفته(و آمیزش جنسی کرده اید)، و آب(برای غسل یا وضو) نیابید، با خاک پاکی تیمم کنید؛ و از آن، بر صورت(پیشانی) و دستها بکشید. خداوند نمی خواهد مشکلی برای شما ایجاد کند؛ بلکه می خواهد شما را پاک سازد و نعمتش را بر شما تمام نماید؛ شاید شکر او را به جا آورید.)).

در روایتی از امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) می خوانیم : انما امر بالوضوء و بدء به لان یکون العبد طاهراً اذاقام بین یدی الجبار، عند مناجاته ایاه، مطیعاً له فیما امره، نق

یاً من الاء ناس والنجاسه، مع ما فیه من ذهاب الکسل، و طرد النعاس و تزکیه الفواد للقیام بین یدی الجبار:

برای این دستور وضو داده شده و آغاز عبادت با آن است که بندگان هنگامی که در پیشگاه خدا می ایستند و یا مناجات می کنند پاک باشند، و دستورات او را بکار بندند، از آلودگیها و نجاستها برکنار شوند، علاوه بر این وضو سبب می شود که آثار خواب و کسالت از انسان برچیده شود و قلب برای قیام در پیشگاه خدا نور و صفا یا بد. [1]

فضل بن شاذان از حضرت رضا علیه السلام نقل می کند که فرمود:

«برای این ابتدا به وضو فرمان داده شد که وقتی بنده برای مناجات با خدا، در پیشگاه وی می ایستد، پاکیزه بوده و فرمان او را اطاعت کرده باشد و از کثافات و نجاسات دور باشد، علاوه بر این که وضو، کسالت و چرت را از بین می برد و قلب را برای ایستادن در پیشگاه الهی پاکیزه می گرداند...»(وسائل الشیعه ج 1 ص 275)

آیات و روایات  باب  احکام غسل در اسلام

«یأیُّها الذّینَ ءامَنُوا لا تَقرَبُوا الصّلوهَ وَ اَنتُم سُکرَی حَتّی تَعلَمُوا مَا تَقُولونَ وَلاجُنباً إلاّ عابِری سَبیلٍ حَتّی تَغتَسِلُوا وَإن کُنتُم مّرضی اَوعَلی سَفَرٍآوجَاء اَحَدُ مِنکم مِن الغائِطِ اَولَمستُم النّساءَ فَلَم تَجِدُوا مَآءً فَتَیَمّموا صَعیدا طیباً فَامسَحُوا بِوُجُوهِکُم واَیدیکُم اِنّ اللهَ کانَ عَفوّاً غفُوراً » سوره نساء آیه 43

ترجمه آیه شریفه : ((ای کسانی که ایمان آورده اید! در حال مستی به نماز نزدیک نشوید تا بدانید چه می گویید و همچنین هنگامی که جنب هستید- مگر اینکه مسافر باشید- تا غسل کنید و اگر بیمارید، یا مسافر و یا قضای حاجت کرده اید. و یا با زنان آمیزش جنسی داشته اید و در این حال، آب(برای وضو یا غسل) نیافتید، با خاک پاکی تیمم کنید؛ (به این طریق که ) صورتها و دستهایتان را با آن مسح نمایید.خداوند بخشنده وآمرزنده و مهربان است.)).

حضرت صادق(علیه السلام) فرموده : غسل در 14 مورد است:غسل میت، جنابت، مس میت، جمعه، عیدفطر و قربان، روز عرفه برای احرام، دخول در خانه کعبه، ورود به مدینه، دخول در حرم، زیارت، شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه مبارک رمضان؛ (3 قسم اول از این غسلهای واجب و باقی مستحب است و 3 قسم دیگر از غسلهای واجب یعنی غسل حیض و نفاس و استحاضه که مخصوص بانوان است ذکر نشده).

آیات و روایات  باب  احکام تیمم در اسلام

سوره مائده آیه 6 : «وَ اِن کُنتُم مَرضَی اَو عَلَی سَفَرٍ اَوجاءَ اَحَدٌ مِنکُم مِنَ الفائد أولمَستُمُ النّساءَ فَلَم تَجدوا مآءً فَتَیَمّوا صَعیداً طیِّباً فآمسَحُوا بِوُجُوهکم وَاَیدیکم منهُ ... » ترجمه:«اگر بیمار و یا در سفر باشید، یا یکی از شما را قضای حاجت دست داد، یا با زنان نزدیکی کرده اید و آبی نیافتید، پس با خاک پاک تیمم کنید و از آن به صورت و دستهایتان بکشید.» (سوره مائده، آیه 6)«... فَلَم تجدوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیداً طَیِّباً فَامسَحُوا بِوجُوهِکُم وَ اَیدیکُم...» ترجمه:سوره نساء آیه 43 ترجمه : « ... و آب برای تطهیر و غسل نیافتید در این صورت به خاک پاک تیمم کنید آنگاه صورت و دستها را بدان مسح کنید...»

 آیات و روایات  باب  احکام نماز در اسلام

خدای متعال می فرماید : ((قُل لِعَبادِیَ الّذینَ ءَامَنُو یقُیِموا الصّلوهَ و ... )) سوره ابراهیم آیه 31

ترجمه : به بندگان من که ایمان آورده اند بگو نماز را بر پا دارند و ...

حدیث :«هر کس نماز را سبک بشمارد مشمول شفاعت ما در قیامت نخواهد شد.» و در سوره عنکبوت آیه 45 می فرمایند : «نماز را به پای دار که نماز آدمی را از زشتکاری و اعمال ناپسند باز می دارد و یاد خدا از هر چیز بزرگتر است و خداوند می داند که شما چه می کنید » .

امام صادق علیه السلام :«نخستین چیزی که بنده را مورد آن بحساب می کشند نماز است اگر از او قبول شد سایر اعمالش نیز قبول می شود و اگر نمازش رد شد سایر اعمال نیز مردود است» محجه البیضاء جلد 1

حضرت امام سجاد علیه السلام در دعای ابوحمزه ثمالی در حق نماز می فرمایند :

« حق نماز این است که بدانی ورود به دربار خداوندی است و در آن حال برابر خدا ایستاده ای، چون این معنی را دریافتی شایسته است چنان بایستی که بنده ای ذلیل بی مقدار راغب و ترسان، امیدوار و بیمناک، و بیچاره ی زار در برابر مولایی پرعظمت ایستد، با کمال آرامش و وقار می ایستی، حضور قلب را رعایت میکنی و نماز را با کلیه ی حدود و شرایط انجام می دهی.» نصایح تألیف آیت اله مشکینی 413

خداوند تبارک و تعالی در سوره مبارکه مومنون (آیه 1 و 2 ) می فرماید: «افراد مومن رستگار شدند، آنانکه در نماز خود خشوع دارند.» و همچنین در آخر سوره مبارکه ماعون می فرماید : «وای بر نمازگزارانی که از نماز خویش غفلت می کنند، آنها که ریاکارند و از زکات و خدمت به خلق باز می دارند.»

آیات و روایات  باب  احکام قبله در اسلام

«قدنری تَقلُّبَ وَجهَکَ فی السّماء فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبلَهً تَرضَیَها فَوَلِّ وَجهَکَ شطر المَسجِدِ الحَرامِ وَحَیثُ مَاکُنتُم فَوَلُّوا وُجُوهُکُم شَطرَهُ ...» ، «توجه روی تو را به آسمان می بینیم، پس تو را به قبله ای که بدان خشنود شوی برگردانم، پس روی خود را به جانب مسجد الحرام برگردان و هر جا بودید روی خود را به سوی آن برگردانید ...» سوره بقره 144

آیات و روایات  باب  احکام روزه در اسلام

خداوند در سوره بقره آیه 183 می فرماید : یا اَیُّها الذینَ ءَامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلّکُم تَتَّقون ترجمه : ای افرادی که ایمان آورده اید روزه بر شما نوشته شده همان گونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد تا خدا پا شوید.

روایت : وَ کَتَب َ حَمزَهُ بنُ مُحَمَّدٍ اِلی أبِی مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ لَمِ فَرَضَ اللهُ الصّومَ فَوَرَدَ فی الجواب لیحد الغنی مسّ الجوع فیمن علی الفقیر ترجمه و در قوی منقولست از حمزه که عریضه بخدمت حضرت امام حسن عسگری صلوات الله علیه نوشتم که حق سبحانه و تعالی چرا روزه را واجب گردانیده است پس فرمان آن حضرت صلوات الله علیه بما رسید که تا بیابد غنی حرارت و مشقت گرسنگی را تا انعام کند بر فقیر(لوامع صاحبقرانی و ج 6 ص 149)

آیات و روایات  باب  احکام خمس در اسلام

«وَاعلَمُوا أنّما غَنِمتُم مِن شَی ءٍ فَأنَّ للهِ خُمسَهُ و للرَّسُولِ وَ لِذی القربی وَاتیامی والمساکِینِ وَ ابنِ السّبیل إن کُنتُم بالله وَ ما اَنزلَنا عَلی عَبدِنا یَومَ الفُرقانِ یَومَ التَقی الجَمعانِ واللهُ عَلَی کُلَّ شی ءٍ قَدِیرُ» سوره انفال آیه 41

 ترجمه: ((بدانید که هر چه به شما غنیمت و فائده رسد خمس آن خاص خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و فقیران و در راه ماندگان است اگر به آنچه بر بندۀ خود در روز جدایی حق از باطل روز درگیری دو گروه(با ایمان و بی ایمان) نازل کردیم ایمان آورده اید و خداوند بر هر چیزی تواناست. ))

قال امام صادق (ع) :اِنّ الله لا اله الا هو لّما حرم علینا الصدقهِ أنزل لنا الخمس فالصدقهِ علینا حرام و الخمس لنا فریضهِ والکرامهِ لنا حلال خداوند یکتا بر ما (اهل بیت) صدقه را حرام نموده و خمس را روا داشته پس صدقه بر ما حرام و خمس واجب است و سخاوت کردن بر ما حلال است .

قال امام موسی کاظم(ع) : « به خدا سوگند خدا برای مومنان در روزیشان بسیار آسان گرفته که در پنج درهم یک درهم برای خویش منظور فرموده است و مومنان چهار درهم دیگر را حلال و پاکیزه بخورید سپس فرمود این سخن ما دشوار و بسیار سخت است و به آن عمل نمی کند و بر آن صبر نمی نماید مگر کسی که دلش با ایمان آزموده شده باشد.» وسائل الشیعه ج 9 ص 485

آیات و روایات  باب  احکام زکات در اسلام

خداوند عَزّوجَلَّ می فرماید در قرآن مجید در آیات بی شمار: «اَقیموالصلوه واتوالزکوه »

رَوس عَبدُاللهِ بسنُ لینانٍ عَن اَبی عَبداللهِ صلواتُ اللهِ عَلَیهِ قالَ اِنَّ اللهَ عَزَّوجَلِّ فَرَضَ الزّکوهَ کَما فَرَضَ الصّلوهَ فَلو اَنَّ رَجُلاً حَمَلَ الزکوهَ فَاعطاها عَلایتهً لَم یکُن عَلَیه فی ذلِکَ عیبٌ [عَتبٌ خ ل] و ذلِکَ اَنّ اللهَ عَزّوَجَلّ فَرَضَ لِلفُقراء فی اموالِ الاَغنیاء مایکُتَفونَ به وَ لَو عَلِمَ اَنّ الذی فَرَضَ لَهُم لایکفیهم کزادَهُم و اِنّما یُوءتَی الفُقراءُ فیما اُوتوا مِن مَنع مَن مَنَعَهُم حُقُوقهُم لا مِنَ الفَریضَهِ به اسانید صحیحه منقول است که حضرت امام جعفر صادق صلوات الله علیه فرمودند که حق سبحانه و تعالی چنانکه نماز را بر عالمیان واجب گردانیده است زکات را نیز به شرائط واجب گردانیده است بلکه با هم مقرون ساخته است .

آیات و روایات  باب  احکام حج در اسلام

قرآن کریم سوره حجج آیه 26- 27 می فرماید : «وَاَذّن فی النّاسِ بِالحَجّ یَاتُوکَ رِجالاً وعَلَی کُلّ ِ ضَامِرٍ یَأتینَ مِن کُلّ فَجٍ عَمیقٍ * لِیَشهدوا مَنافِعَ لَهُم».ترجمه:« و مردم را دعوت عمومی به حج کن تا پیاده و سواره از هر راه دوری به سوی تو بیایند تا شاهد منافع گوناگون خویش « دراین برنامه حیات بخش» باشند .

هشام بن حکم از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمودند :«خداوند روزه را واجب نمود تا به نیازمندان ترحم نماید و شخص غنی و بی نیاز هر وقت چیزی را اراده کند به آن دسترس دارد. خداوند خواست که بین آفریدگان مساوات برقرار شود و غنی، گرسنگی و درد را بچشد تا بر ناتوان رقت ورزیده و بر گرسنه ترحم نماید.» وسائل الشیعه ج 7 ص 3.

امام باقر علیه السلام می فرماید : «تَمامُ الحَجَّ لِقاءُ الاِمامِ » تمامیت حج به ملاقات با امام است . (بحارالانوار ج 99 ص 374)

شیخ کلینی از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرموده : «هر کس از دنیا رود و حجه الاسلام را به جا نیاورد، بدون اینکه او را حاجتی ضرورتی باشد یا آن که به جهت بیمارشدن از آن باز بماند یا آن که پادشاهی از رفتن او جلوگیری نماید چنین کسی در حال مردن به آیین یهودیان یا نصرانیان از دنیا خواهد رفت» مناسک حج امام خمینی ص 15 چاپ دوم و کلیات فقه اسلامی علی رضا علی نوری ص 101

امام صادق علیه السلام ضمن برشمردن حکمت های حج برای هشام بن حکم فرموده : «خداوند در حج وسیلۀ اجتماع مردم مشرق و مغرب را فراهم آورده تا همدیگر را بشناسند و تفاهم کنند ... » و آثار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شناخته شود و اخبار وی یادآوری شود و فراموش نگردد... » بحار الانوار ج 99 ص 33 .

 

آیات و روایات  باب  احکام حج در اسلام کدام است

قال الله تبارک و تعالی : «یَمحَقُ الله الرِبوا وُ یُربی الصّدَقاتِ وَ اللهُ لَایُحِبُّ کُلَّ کَفّار اَثیم. ترجمه : خداوند، ربا را نابود می کند، و صدقات را افزایش می دهد و خداوند هیچ انسان ناسپاس گنهکاری را دوست نمی دارد(آیه 276 سوره بقره)

«وَلیَکُنِ البَیعُ بَیعاً سَمحاً بِمَوازینِ عَدلٍ وَ اَسعارٍ لا تُجحِفُ بِالفَریقَینِ مِنَ البایِعِ وَالمُتناعِ فَمَن قارَفَ حُکرَهً بَعدَ نَهیکَ اِیّاهُ فَنَکِّل بِه وَعاقِبه فی غَیرِ اِسرافٍ » ترجمه:«باید معاملات با شرایط آسان صورت گیرد، با موازین عدل و نرخ هایی که نه به فروشنده زیان برساند و نه به خریدار! و هرگاه کسی پس از نهی تو از احتکار به چنین کاری دست بزند، او را کیفر کن! و در مجازاتش بکوش، ولی زیاده روی نکن»

قرآن کریم بقره آیه 276 : «خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام قرار داده است . »

سوره بقره 184 : «ثروت یکدیگر را بیهوده و بخیانت تصرف نکنید.»

سوره مبارکه مائده ج / 5 : «ای کسانی که ایمان آورده اید به پیمانها(و قراردادها) وفا کنید.»

حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه : «وَیحَکَ الفِقهُ ثُمَّ المَتجَرُ، فَاِنَّهُ مَن باعَ وَ اشترَری وَلَم یَساَل عَن حرامٍ وَلا حَلالٍ ارتَعلَمَ فی الرِّبا، ثُمّ ارتَعَلَم.» مستدرک الواسئل، ج13، ص 247.

امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرماید :«مَن ارادَ التِّجارَهَ فَلیَتَفَقّه فی دینه لِیَعلم بذلِکَ ما یَخِلّ کهُ مِمّا یَحرُمُ عَلَیهِ وَ مَن لم یَتَفَقِّه فی دینه ثُمَّ اَتّحَجَر تُوَرَّط الشُبهاتی.» ترجمه : «هر که می خواهد تجارت کند باید با مسائل دینش آشنا شود تا حلال و حرام را از هم باز شناسد و کسی که قبل از فراگیری احکام دینش تجارت کند، داخل کارهای شبهه ناک خواهد شد» . وسائل الشیعه ج 12 ص 283

آیات و روایات  باب  احکام صلح در اسلام

وَ إن طَآئِفَتانِ مِنَ المُومنینَ اقتَتلُوا فَأصلحوا بَینَهُما فَان بَغَت احدَهما عَلی الاُخرَی فَقتلوا الّتیِ تَبغی حَتّی تَفِی ء إلی اَمرِاللهِ فَإن فَآءَت فَاَصلحو بَینَهُمَا بِالعَدلِ و اَقسِطُوا إنَّ اللهَ یُحِبُّ المُقسِطینَ سورۀ حجرات آیۀ 9

ترجمه : ((هرگاه 2 گروه از مومنان با هم به نزاع و جنگ بپردازند، آنها را آشتی دهید؛ و اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کند، با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردد؛ و هرگاه بازگشت(و زمینه صلح فراهم شد)، در میان آن دو به عدالت صلح برقرار سازید؛ و عدالت پیشینه کنید که خداوند عدالت پیشه گان را دوست میدارد.))

1- حَمّادِبنِ أبی طَلحه، عَن حَبیب الأحوَلِ قالَ :

سَمِعتُ اَباعَبداللهِ (علیه السلام) یَقُولُ : صَدَقهَ یُحبُّها اللهُ اِصلاحُ بَینِ الناسِ إذا تفاسَدُوا و تَقاربُ بَینهِمِ إذا تَباعَدُوا عَنهُ، عَن مُحَمّدِبن سِنان، عَن حُذیفَهِ بنِ مَنصورٍ، عَن أبی عَبدِاللهِ (ع) مِثلهُ

2- هِشامِ بنِ سالِمٍ، عَن أبی عبد الله(ع): قالَ: لَأن اَصلَحَ بَینَ اثَنینِ اَحَبُّ اِلیّ مِن أن اتَصَدّق بدینارینِ.

1- امام صادق(ع) می فرمود : صدقه ای را که خدا دوست دارد، اصلاح میان مردم است، زمانی که اختلاف و فساد یابند، و نزدیک ساختن آنها بیکدیگر زمانی که از هم دور شوند.

2- و فرمود : اصلاح کردنم میان 2 نفر نزد من محبوب تر است از اینکه دو دینار تصدق دهم .

آیات و روایات  باب  احکام اجاره در اسلام

آیه 26 و 27 سوره قصص : قَالَت إحداهُما یا اَبَتِ استَئجِرهُ اِنَّ خَیرَ مَنِ استَئجرتَ القویّ الأمینُ قالَ انّی أریدُ اَن اُنکِحَکَ إحدَی ابنَتَیّ هاتَینِ علی اَن تَأجُرَنی ثَمانِی حِحج ... ترجمه : یکی ازآن دو (دختر) گفت : پدرم! او ( حضرت موسی) را استخدام کن، زیرا بهترین کسی را که می توانی استخدام کنی آن کس است که قوی و امین باشد( و او همین مرد است) (شعیب) گفت من می خواهم یکی از این دو دخترم را به همسری تو درآورم به این شرط که هشت سال برای من کار کنی ...

نکته:این آیه دلالت دارد که اجاره دادن و اجیرگرفتن کار مشروعی است.

آیات و روایات  باب  احکام قرض در اسلام

در سوره مبارکه بقره آیه 245 می خوانیم : «مَن ذَاالّذی یُقرِضُ الله قَرضاً حَسَناً فَیُضعِفَهُ لَهُ ، اًضعافاً کثیره و الله یَقبِضُ و یَبصُطُ واِلیه تُرجُعون» ترجمه : «کیست که به خدا قرض الحسنه ای دهد(و از اموالی که خدا به او بخشیده انفاق کند) تا آن را برای او چندین برابر کند و خداوند است که (روزی بندگان را) محدود یا گسترده می سازد (و انفاق هرگز باعث کمبود روزی آنها نمی شود) و به سوی او بازگردانده می شوید.

امام صادق علیه السلام می فرماید : اگر قرض دهم برایم بهتر از این است که همانند آن را صدقه دهم ... (وسائل الشیعه ج 13 ص 87 ، کلیات فقه اسلامی ص 181 )

آیات و روایات  باب  احکام رهن در اسلام

آیه 283 سوره بقره : و إن کُنتُم عَلی سَفَرٍ وَلَم تَجِدُوا کاتباً فَرهانٌ مقبوضَهٌ

ترجمه : اگر در سفری بودید و به کسی دینی دارید و کاتبی که بنویسید نبود پس گرو گرفته شود . این آیه دلالت دارد که گرو گرفتن جائز است و رسول خدا برای قرضی زره خود را نزد یهودی گرو گذاشت (احکام القرآن ص 564)

آیات و روایات  باب  احکام ضمان یا ضمانت در اسلام

آیه 72 سوره یوسف : قَالوا نَفقِدُ صُوَاعَ المَلِکِ وَلِمَن جاءَ بِهِ حِملُ بَعیرٍ وَأنا بِه زَعیمٌ ترجمه : گفتند پیمانه پادشاه را ! و هر کس آن را بیاورد یک بارِ شتر(غلّه) به او داده می شود و من ضامن این(پاداش) هستم . این آیه دلالت دارد بر جواز ضمانت .  

آیات و روایات  باب  احکام ازدواج در اسلام

و مِن ایاته اشن خَلَقَ لشکُم مِن اَنفُسِکُم اَزواجاً لِتَسکُنو اِلیها وجَعَلَ بینکُم مَوَدّهً و رحمهً اِنّ فی ذلکَ لایاتٍ لقومٍ

ترجمه : و باز یکی از آیات الهی آنستکه برای شما از (جنس) خودتان جفتی بیافرید که در بر او آرامش یافته و با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانی برقرار فرمود همانا در این امر نیز برای مردم با فکرت ادله علم وحکمت حق آشکار است. سوره روم آیه 21

(وَأنکِحُوا الایامی مِنکُم وَ الصّالِحینَ مِن عِبادِکُم و إمائِکُم إن یَکُونوا فُقَرَاءَ یغنهمُ الله مِن فضلِهِ واللهُ واسعٌ علیمٌ * وَلیَستَعفِفِ الذینَ لَایَجدُون نِکاحاً حتی یُغنِیَهُمُ اللهُ مِن فَضلِهِ »         سوره نور آیه 32 و 33

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند : «در اسلام سازمانی محبوبتر از ازدواج تشکیل نگردد.» همچنین از حضرت امام باقر(علیه السلام) نقل فرموده اند : «کسی که همسر اختیار کند نصف دین خود را نگاه داشته است.» احادیث از کتاب احکام دین نشر دفتر فرهنگ اسلامی ص 69

مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز می سازد؛ خداوند گشایس دهنده و آگاه است و کسانی که امکانی برای ازدواج نمی یابند؛ باید پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز گرداند.

امام علی علیه السلام : بهترین شفاعت آن است که میان دو نفر برای امر ازدواج میانجگیری کنی، تا این امر به سامان برسد. وسائل الشیعه ج 14 ص 27

امام موسی بن جعفر علیه السلام ؛ سه طایفه اند که در روز قیامت در سایه عرش خدا قرار دارند، روزی که سایه ای جز سایه او نیست ؛ کسی که وسائل تزویج برادر مسلمانش را فراهم سازد، و کسی که به هنگام نیاز به خدمت، خدمت کننده ای برای او فراهم کند و کسی که اسرار برادر مسلمانش را پنهان دارد. وسائل ج 14 ص 27

آیات و روایات  باب  احکام ازدواج موقت (متعه) در اسلام

 (... فَما اِستَمتَعتُم بِهِ مِنهُنّ اُجُورَهُنّ فَریضَه)       سوره نساء آیه 24

ترجمه : و زنانی را که متعه کرده اید، مهرشان را به عنوان فریضه ای[واجب] به آنان بدهید.

از حضرت باقر و حضرت صادق علیه السلام آمده که آیه درباره متعه نازل شده و سنت پیغمبر بر آن جاری شده است .

امام علی(ع) می فرماید : اگر عمر، از ازدواج موقت نهی نمی کرد بی تردید به جز شقاوتمندان کسی دامان به زنا نمی آلود. ر.ک بحارالانوار ج100 ص 314

آیات و روایات  باب  احکام نگاه کردن در اسلام

سوره نور آیه 30 : قُل لِلمُومنینَ یَغُضّوامِن اَبصارِهِم وَیَحفَظَُوا فُرُوجَهُم ذالکَ أزکی لَهُم إنّ اللهَ خَبیرٌ بِما یَصنَعون ترجمه : به مومنان بگو چشمهای خود را(از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند، و عفاف خود را حفظ کنند این برای آنان پاکیزه تر است، خداوند از آنچه انجام میدهند آگاه است.

قال رسول الله (ص) مِن ملاء عینه من حرام ملاء الله عینه یوم القیمه من النار الا ان یتوب و یرجع

ترجمه : حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند کسی که چشمش را از حرام پر کند خداوند در روز قیامت چشمش را از آتش پر می کند مگراینکه توبه و بازگشت نماید. (بحارالانوار، جلد 104، ص 32 ، حدیث 3، سه رساله نوشته آیت ا... مجتهدی تهرانی ص 6 )

آیات و روایات  باب  احکام طلاق در اسلام

از رسول خدا، صلی الله علیه و آله نقل شده که فرموده :

«... ما مِن شَی ءٍ اَبغَضُ اِلی اللهِ عَزّوَجَلَّ مِن بَیتٍ یَخرَبُ فیِ الاِسلامِ بالفُرّقَهِ یَعنی الطّلاقَ »

یعنی چیزی نزد خداوند نکوهیده تر از این نیست که خانواده ای در اسلام به وسیله طلاق خراب شود. «وسائل الشیعه ج 7 ص 267

امام صادق علیه السلام فرمود :

«ما مِن شَی ءٍ مِمّا اَحَلّهُ اللهُ عَزّوَجَلَ اَبغَضُ اِلَیهِ مِنَ الطّلاقِ و اِنّ اللهَ یَبغِضُ المِطلاق الذّوّاقَ »

چیزی در میان حلالهای خدا، نزد او منفورتر از طلاق نیست و همانا خداوند با هر شخصی بسیار اطلاق دهندۀ هوسباز، دشمن است . فروع کافی ج 6، ص 54 .

وإن عَزَمُوا الطلاق فَإنّ اللهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ 227 بقره و اگر تصمیم به جدایی گرفتند، (آن هم با شرایطش مانعی ندارد) خداوند شنوا و داناست .

احکام غصب

وَلاتأکُلوُا أموالَکُم بَینَکُم بِالبطلِ وَتُدلُوا بِهآ إلَی الحُکّامِ لِتَأکُلُوا فَریقاً مِن اَموالِ النّاسِ بِالا ثمِ و أنتُم تَعلَمُونَ 188 سوره بقره

و اموال یکدیگر را بباطل(و ناحق) در میان خود نخورید و برای خوردن بخشی از اموال مردم به گناه، (قسمتی از) آن را(به عنوان رشوه) به قضاوت ندهید، در حالی که می دانید (این کار، گناه است)

آیات و روایات  باب  شکار در اسلام

سوره مائده آیه 4 : ((یَسئَلُو نَکَ مَاذآ أحِلَّ لَهُم قُل اُحِلَّ لَکُمُ الطّیّبت وَمَاعَلّمتُم مِنَ الجَوارحِ مُکَلّبینَ تُعَلِمونَهُنّ مِمّا عَلّمَکُمُ اللهُ فَکُلُوا مِمّا اَمُسکنَ عَلَیکُم وَاذکُرُا اسمَ اللهِ عَلیهِ وَ تَقُواللهَ اِنّ اللهَ سَریعُ الحِسابِ ))

 ترجمه : ((از تو سوال می کنند چه چیزهایی برای آنها حلال شده است ؟ بگو : آنچه پاکیزه است، برای شما حلال گردیده ؛ و (نیز) صید حیوانات شکاری و سگهای آموخته(و تربیت یافته) که از آنچه خداوند به شما تعلیم داده به آنها یاد داده اید، ( بر شما حلال است ) پس، از آنچه این حیوانات برای شما(صید می کنند و ) نگاه می دارند، بخورید، نام خدا را ( به هنگام فرستادن حیوان برای شکار) بر آن ببرید و خدا را بپایید که خداوند سریع الحساب است .  ))

آیات و روایات  باب  احکام خوردنیها و آشامیدنی ها در اسلام

آیه 168 سوره بقره : یَاَیُّهاالنّاسُ کُلُوا مِمّا فی الارضِ حَلَلاً طِیباً وَلاتَتَّبِعُوا خُطُوتِ الشیطنِ إنَّهُ لَکُم عَدُومبینٌ

ترجمه : ای مردم از آنچه در زمین است، حلال و پاکیزه بخورید؛ و از گامهای شیطان، پیروی نکنید؛ چه اینکه او، دشمن آشکار شماست .

آیات و روایات  باب  احکام نذر در اسلام

اِنّ الأبرار یَشرَبُونَ مِن کَأسٍ کَاِنَ مِزاجُها کافُورا * عیناً یَشرَبُ بِها عِبادُ اللهِ یُفَجّرونَهَا تَفجِیراً * یُوفُونَ بالنّذرِ و یَخَافُونَ یَوماً کانَ شَرُّهُ مُستطیراً * وَ یُطعِمُون الطّعَامَ عَلَی حُبّهِ مُسکیناً وَ یتیماً وَ أسیراً * إنّما نُطعِمُکُم لوجهِ الله لانریدُ مِنکُم جَزَاءً وَلاشُکُوراً إنا نخافُ مِن ربّنا یَوماً عَبُوساً قمطریراً*

بیقین ابرار و نیکان از جامی نوشند که با عطر خوشی آمیخته است * از چشمه ای که بندگان خاص خدا از آن می نوشند و از هر جا بخواهند آن را جاری می سازند * آنها به نذر خود وفا می کنند، و از روزی که شر وعذابش گسترده است می ترسند، و غذای(خود) را بااینکه به آن علاقه و نیاز دارند، به«مسکین» و«یتیم» و «اسیر» می دهند* (و می گویند) ما شما را به خاطر خدا طعام می کنیم، و هیچ پاداش و سپاس از شما نمی خواهیم * ما از پروردگارمان خائفیم در آن روزی که عبوس و سخت است .

آیات و روایات  باب  احکام قسم خوردن در اسلام

سوره مائده آیه 89: ((لَایواخِذُکُمُ اللهُ بِاللّغوفی اَیمَنِکُم وَلکِن یُواخِذکُم بِما عَقّدتُّمُ الأیمنَ فَکفّرَتُهُ به اطعامُ عَشَرهٍ مَسنکینِ مِن اَوسَطِ مَاتُطعِمُونَ اَهلیکُم اَوکسِوَتُهُم اَو تَحریرُ رَقَبهٍ فَمَن لّم یَجد فَصِیَامُ ثَلثهِ اَیّام ذالک کَفرهُ ایمنکم اذا خَلفتم و حفظوا ایمنکم کذلک یُبَیّنُ اللهُ لَکُم ءایَتِه لَعَلّکُم تَشکُرُون 89 مائده خداوند شما را بخاطر سوگندهایی بیهوده(و خالی از اراده ) مواخذه نمی کند؛ ولی در برابر سوگندهایی که(از روی اراده) محکم کرده اید، مواخذه می نماید. کفاره این گونه قسمها، اطعام ده نفر مستمند، از غذاهای معمولی است که به خانواده خود می دهید؛ با لباس پوشاندن بر آن ده نفر؛ و یا آزاد کردن یک برده؛ و کسی که هیچ کدام از اینها را نیابد، 3 روز روزه می گیرد؛ این، کفاره سوگند های شماست به هنگامی که سوگند یاد می کنید (و مخالفت می نمایید) و سوگندهای خود را حفظ کنید(و نشکنید) خداوند آیات خود را این چنین برای شما بیان می کند، شاید شکر او را بجا آورید.))

آیات و روایات  باب  احکام وصیت در اسلام

لِلوالِدَینِ وَالاَقرَبینَ بالمَعرُوفِ حَقّاً عَلی المتّقینَ . سوره بقره آیه 180

ترجمه : بر شما نوشته شده است چون مرگ یکی از شما فرا رسید اگر مالی را به جای گذارده باشد، بر پرهیزکاران وصیت کردن برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته حق است . حدیث : حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید : کسی که بدون وصیت بمیرد مانند مردن جاهلیت مرده است.      تفسیر روان جاوید جلد اول ص 283

 درحدیثی ازامام صادق علیه السلام  آمده که می فرماید : سزاوار نیست از برای مردم مسلمان آن که شب را به روز آورد مگر آن که وصیت او زیر سرش باشد.         تفسیر روان جاوید ج 1 ص 283

آیات و روایات  باب  احکام ارث در اسلام

آیه 6 سوره احزاب : وَأولُوا الاَرحامِ بَعضُهُم اَولابِبَعضٍ فی کتاب الله ... ترجمه : و خویشاوندان نسبت به یکدیگر ازمومنان و مهاجران در آنچه خدا مقرر داشته اولی هستند . (این آیه راجع به ارث است که دلالت می کند که خویشان انسان بعضی مقدم بر بعض دیگرند)آیه 7 سوره نساء :

لِلرّجَالِ نَصیبُ مِمّا تَرَکَ الوَلِدَانِ وَالأقرَبُونَ و لِلنّسَاء نَصیبُ مِمّا تَرَکَ الوَالدَانِ و الأقرَبُونَ مِمّا قَلّ مِنهُ اَوکَثُرَ نَصِیباً مّفروضاً 7 سوره نساء

 ترجمه : ((برای مردان، از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود بر جای می گذارند سهمی است؛ و برای زنان نیز از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان می گذارند، سهمی؛ خواه آن مال، کم باشد یا زیاد؛ این سهمی است تعیین شده و پرداختنی.))

آیات و روایات  باب  احکام قصاص در اسلام

خداوند متعال می فرمایند:

((وَلَکُم فِی القَصاص حَیاهٌ یَاأولیِ الألبابِ ))  بقره آیه 179  ترجمه  :(( و ای صاحبان خرد، برای شما در قصاص، حیات و زندگی است . ))

یَا ایهَالّذینَ ءامَنُوا کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاصُ فی القَتلَی الحُرُّ بِالحُرِّ وَ العَبد بِالعَبدِ بالانثی فَمَن عُفِیَ لَهُ مِن اَخِیهِ شی ءٌ فَاتّباعٌ بِالمعروفِ وَ أدَآءٌ إلیهِ بإحسنٍ ذلکِ تَخفِیفٌ مِن رَبِکُم وَرَحمَهٌ فَمَنِ اعتَدیَ بَعدَ ذلکَ فَلَهُ، عَذَابٌ ألِیمٌ 178 سوره بقره ای  ترجمه : (( افرادی که ایمان آورده اید! حکم قصاص در مورد کشتگان، بر شما نوشته شده است : آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن، پس اگر کسی از سوی برادر(دینی) خود چیزی به او بخشیده شود (حکم قصاص او، تبدیل به خونبها گردد) باید از راه پسندیده پیروی کند(و صاحب خون، حال پرداخت کننده دیه را در نظر بگیرد) و او[= قاتل] نیز، به نیکی دیه را (به ولیّ مقتول) بپردازد، (و در آن، مسامحه نکند) این تخفیف و رحمتی است از ناحیۀ پروردگار شما، و کسی که بعد از آن، تجاوز کند عذاب دردناکی خواهد داشت. ))

آیات و روایات  باب  احکام امر به معروف  ونهی از منکر در اسلام

یُومِنُونَ بِاللهِ وَالیَوم الأخِرِ وَیَأمُرُونَ بِالمَعروفِ وَینهَون عَنِ المُنکَرِ یُسرِعُونَ فی الخَیراتِ وَ اولئکَ مِنَ الصّلِحینَ

به خدا و روز واپسین ایمان می آورند، امرو به معروف و نهی از منکر می کنند، و در انجام کارهای نیک، پیشی می گیرند و آنها از صالحانند . سوره آل عمران آیه 114

پیغمبر اکرم می فرماید : کسی امر به معروف و نهی از منکر کند جانشین خداوند در زمین و جانشین پیامبر و کتاب اوست .

امام علی علیه السلام فرمودند : تمام کارهای نیک و حتی جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهی از منکر چون آب دهان است در برابر دریای پهناور.               نهج البلاغه کلمات قصار شماره 374

حضرت امیرالمومنین علیه السلام روزی خطبه ای خواند و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند : «امتهایی که پیش از شما بودند همینکه آلوده به گناهان شدند و علماء و پیشوایان دینی آنان را از این گناهان و مفاسد باز نداشتند، آنان هم به گناهان خویش افزودند، گرفتاریهای عظیم پیدا کردند . پس شما امر به معروف و نهی از منکر کنید و بدانید که عمل به این دو وظیفه بزرگ نه أجل کسی را نزدیک می کند و نه روزی کسی را از بین می برد.» حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند : «همیشه امت من در خیر و خوشبختی بسر می برند مادامیکه به کارهای نیک فرمان دهند و از کارهای ناروا جلوگیری نمایند و در نیکوکاری همکاری کنند وقتی این مراقبت و نظارت همگانی از بین رفت برکت از آنان سلب می شود دو گروهی از اشرار و بداندیشان بر آنان مسلط می شوند . آنگاه زمین و آسمان دادرس و یاوری پیدا نمی کنند.» دو حدیث از کتاب دین ، نشر فرهنگ اسلامی ص 51.

آیات و روایات  باب  احکام جهاد در اسلام

«وَقاتِلُوا فی سَبیل اللهِ الذین یُقَاتِلُونکُم و لا تَعتَدُوا . »

«و در راه خدا با کسانی که با شما می جنگند، پیکار کنید و از حد تجاوز نکنید.»          سوره بقره آیه 190

خداوند تبارک و تعالی در سوره مبارکه بقره آیه 216 می فرماید:

«کُتَب عَلَیکُم القِتَالُ وَ هُوَ کُرهُ لَکُم وَعسی اَن تَکرَهُوا شیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُم و عسی اَن تحبوا شیئاً و هو شرٌ لکفر و الله ُ یَعلَمُ و انتَم لا تعلَمُون.»

جهاد در راه خدا، بر شما مقرر شد، در حالی که برایتان ناخوشایند است چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شر شما در آن است و خدا می داند و شما نمی دانید.

«وَ قاتِلُوهُم حَتّی لاَتکُونَ فِتنَهٌ وَیَکُون الدّینُ کُلّهُ لله »

با آنان پیکار کنید تا فتنه ای نماند و دین همه اش برای خدا باشد. (سوره انفال آیه 39)

حضرت امیرالمومنین علیه السلام درباره جهاد فرموده است :

«اما بعد جهاد لباس تقوا، زره محکم و سپر مطمئن خداست . مردمی که از جهاد روی برگردانند،خداوند لباس ذلت بر تن آنها می پوشاند و بلا بر آنان هجوم می آورد، حقیر و ذلیل می شوند، عقل و فهمشان تباه می گردد و به خاطر تضییع جهاد، حقشان پایمال می شود و نشانه های ذلت در آن ها آشکار می گردد و از عدالت محروم می گردند . » (نهج البلاغه فیض الاسلام خ 27)  



1- وسائل الشیعه جلد اول صفحه 257 .

کتابچه نظام آموزشی در قرآن و اسلام  -رضا قارزی

نظام آموزشی در قرآن و اسلام

 قرآن کریم دستگاه عظیم خلقت را مقدمه برای به کمال رسیدن انسان می داند که با تعلیم و تزکیه و در نهایت با بندگی خدا تحقق پیدا می کند واین همان است که در سوره ذاریات بعبارت دیگر آمده : ما خَلَقتُ الجِنِّ وَ الاِنس اِلاّ لِیَعبُدوُنِ، ما اُریُدُ مِنهُم مِن رِزقٍ وَ ما اُریدُ اَن یُطعُمونِ، اِنِّ اللهَ هُوَ الرزاق ذُو القُوه اِلمَتین انسان درباره نان و آب و مسکن مسئله ندارد با کمترین فعالیت طبق تقسیم پروردگار به نصیب خود می رسد (نَحنُ قسمنا بَینَهُم مَعیشتَهم فی الحَیوهِ الدُنیا-32 زخرف) در این قسمت نیازی آنچنانی به درس و تعلیم و تعلم نیست . مشکل انسان فجور اوست، اینجاست که نیاز شدید به درس و تعلم دارد، انسان اسیر نفس است. انسان شکست خورده است، انسان در آتش است، آزادی انسان، پیروزی انسان و نجات انسان از آتش در پیروی از مکتب انبیاء است و تا تربیت انبیاء و بخصوص درس و تعلیم انبیاء دست انسان را نگرفته انسان در فجور و آتش خواهد بود. اشارات قرآن قسمت مهم این کتاب کریم است : قرآن در خیلی جاها به اشاره سخن گفته در این سوره مبارکه که جلوانداختن فجور بر تقوی همین معنی را می رساند.(فَاَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقویها- 8 ) بعضاً در یک آیه حقایق زندگی انسان را از اول تا آخر ترسیم کرده است. در آیه 185 آل عمران دقت کنید : هر کسی چشنده مرگ است و شما پاداش خود را بطور کامل در روز قیامت خواهید گرفت کسی که از آتش درونی رهیده و از فجور و اسارت خود خلاص شود و در بهشت آید پیروز شده است و زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست .(کلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المَوتِ وَاثِما تُوفونَ اُجورَ کُم یَومَ القیمه فَمن رُحرحَ عَنِ النّارً وَ اُدخِلَ الجِّنه فَقَد فازَ وَ ما الحیوهُ الدُنیا اِلاّ مَتاعُ الغرور) قرآن کریم و همچنین سایر مکاتیب آسمانی محکوم می کند کسانی را که تعلیم و تربیت و بطور خلاصه فعالیتهای خود را فقط برای رسیدن به دنیا و آب و نان قرار می دهند، متأسفانه امروز نظام آموزشی دنیا(شرق و غرب) در محور مادیات و علوم تجربی و نتیجهً آباد کردن دنیا را هدف قرار داده است. اینک چند آیه که محکوم می کند : در سوره مبارکه روم چنین آمده : آنان فقط ظاهری از دنیا را می دانند و از پایان کار و آخرت غافلند(یَعلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَیواه الدُنیا وَ هم عَنِ الاخِره غافِلونُ – 7 ) آیا آنان با خود نیندیشیدند که خداوند آسمانها و زمین و آنچه را میان آندوست جز بحق و برای زمان معینی نیافریده است. ولی بسیاری از مردم لقای پروردگارشان را منکرند(اَوَلَم یَتَفکّروُا فی اَنفُسِهِم ما خَلَقَ الله السّماوات و الارض وَ ما بینهما اِلا بِالحَق و اَجَلٍ مُسمّی و اِن کَثیراً مِنَ النّاسِ بلقاء رَبّهم لکافرون – 8 ) آیا در زمین(تاریخ) گردش نکردند تا به بینند عاقبت کسانیکه قبل از آنان بودند چگونه بود، آنها نیرومندتر از اینان بودند و زمین را برای زراعت و آبادی بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغشان آمدند. اما آنها انکار کردند و کیفر خود را دیدند، خداوند هرگز به آنان ستم نکرد آنها بخودشان ستم کردند. (اَوَلَم یَسیروا فی الارضِ فَینظُر و اکیفَ کانَ عاقِبَهُ الذّین مِن قَبلِهم کانوا اَشّدَ مِنهُم قُوّهً و آثارُ و الارَضَ وَ عَمَروها اکثَرمّما عَمَروها وَ جائتهم رُسُلهُمَ بِالبیّناتِ فما کانَ اللهُ لِیَظلمَهُِم وَ لکنِ کانوا اَنفُسَهُم یَظلِموُن)، سپس سرانجام کسانیکه اعمال ناروا مرتکب شدند بجائی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را بمسخره گرفتند.(ثُمَ کانَ عاقَبَه الذینَ اَساوا السُوای اَن کَذِّبوا بِاآیاتَ اللهِ و کَانوابِها یَستَهزون- 10) و در سوره مبارکه مومن آیات 21 و 22 : اَوَلَم یَسیرُوا فی الاَرضِ فَیَنظِروا کَیفَ کانَ عاقِبَهَ الذّینَ کانوا مِن قَبلِهِم کانوا اَشَدَّ مِنهُم قوهً وَ اثاراً فی الارِض فَاَخَذَ هُمُ اللهُ بِذُنوبِهمِ وَ ما کانَ لَهُ مِن الله ِ مِن واقٍ، ذلِکَ بانَّهُم کانَت تَاتیهِم رُسُلُهم بالبَیناتِ فَکفَروا فَاخذَهُم اللهُ انِّه قَوُّی شَدید العِقاب). و در آیات آخر سوره مومن چنین است : اَفَلَم یُسیروا فی الارضِ فینطروُا کَیفَ کانَ عاقِبَهَ الذّینَ مِن قَبلِهِم، کانُوا اَکثَر مِنهُم وَ اَشّدَ قُوُهً و آثاراً فی الارض، فَما اَغنی عَنهُم ما کانوُا یَکسِبُون، - فَلمّا جائَتهُم رُسُلُهم بِالبَیّناتِ فَرِحُوا بِما عِندَهُم مِن العِلم وَ حاقَ بِهم ما کانُوا بِهِ یَستَهزون،- فَلَما رَاوا بأسَنا قالوا امَنّا بِاللهِ وَ کَفَرنا بِما کُنّا بِهِ مُشرکین،- فَلم یَکُ یَنفَعهُم ایمانُهُم لِّما رَاوُا باسَنا، سُنَّهَ اللهِ التّی قَد خَلَت فی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الکافِروُن- 85) و در سوره مبارکه هود آیه 16 : مَن کانَ یَریدُ الحیوه الدنیا و زینتها نُوَفّ اَلیهم اعمالهم فیها و هم فیها لاینجسون، اولئک لیس لهم فی الاخره الا النّار و حبطما صنعوا فیها و باطل ما کانوا یعلمون . کَذَّبت ثَموُدُ بِطَغویها- 11، - قسمتی از قرآن کریم تاریخ و قصه های انبیاء و امتهای آنان است، این قبیل آیات برای تذکر و عبرت و تثبیت خاطر مبارک رسول اله و مومنان است(لِنُثَّبِتَ بِهِ فُوادَک- 120 هود) اگر خداوند وعده نصرت به پیغمبر و مومنان می دهد : (اِنّا لَننصُرُ رُسُلَنا وَ الّذینَ امنُوا فی الحَیوهِ الّدنیا ...... آیه 51 مومن) با خواندن آیات مربوط به قصه موسی و فرعون نمایشی از تحقق این وعده را می بیند همچنین آیاتی مربوط به قصه نوع نبی و امتش . و عبرت است تا آیندگان به بینند آخر و عاقبت مذکبین چگونه شد:(وَ لَقَد بَعثنا فی کُلّ اُمَهٍ رَسوُلاً اَنِ اعبُدُوا اللهَ وَ اجتنِبوا الطاغوتِ فَمِنهمُ مَن هدَی اللهُ و مَ مِنهُم مَن حَقَّت عَلَیه الضِّلاله فَسیروا فی الارضِ فَانظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَهُ المکّذبین- 36 نحل) قوم ثمود دعوت الی الله را تکذیب نموده و بطاغوت گرائیدند آنگاه که بد سرشتترینشان برانگیخته شد، پیغمبر خدا گفت ناقه خدا و آبشخورآنرا متعرض نباشید(اِذا نبَعَثَ اَشقاها، فَقالَ لَهُم رَسولاللهِ ناقَهَ اللهِ وَ سُقیاها 13) مفسرین با استناد به نقل تاریخ و روایات گفته اند که این شتر با درخواست قوم صالح و بطور اعجاز از میان صخره بزرگی- که شاید محل عبادتشان بود بیرون آمده . قاری وخواننده قرآن باین نکته زیبا و به این عقیده توحیدی می رسد که موثری در عالم غیر از خدا نیست، این آتش نیست که می سوزاند، این اثری است که خداوند به او داده و باذن اوست. اگر بخواهد سرد و سلامش می کند(قُلنا یا نارُکُونی بَرداً وَ سلاماً علی اِبراهیم- 69 سوره انبیاء) این آب نیست که سیلان دارد وتشنگی را برطرف می نماید، این اثری است که خداوند داده و باذن او است. اگر اراده کند مانند سنگ می کند(فَاوحَینا اِلی مُوسی اَنِ اضرب بِعَصاک البَحر فَانغَلَقَ فکانَ کُلُّ فِرقٍ کَالطّوُدِ العَظیم- 63 شعراء) و سنگ را آب(وَ اذِ ستَسقی موُسی لِقومَهِ فَقّلُنتا اِضرِب بِعَصاکَ الحجَرَ فانفَجَرت مِنهُ اثِنتا عَشَرهَ عیناً ... آیه 60 بقره ) . در دعا دارد : یا مَن ضَلَّ عِندَهُ الأسباب، - اگر با مقاربت نر و ماده موجود زنده متولد می شود بدون پدر و حتی بدون پدر و مادر هم می آفریند(اِنَّ مَثَلَ عیسی عیندَ الله کَمَثلِ آدَم خَلقَه مِن تُراب ثّم قال لَهُ کُن فیکَون – 59 آل عمران). اگر با قرار دادن تخم ها زیر سینه مرغ و گذشت بیست شبانه روز جوجه زنده بیرون می آید در یک آن هم این عمل را انجام می دهد(وَ اِذ تخلُقُ مِنَ الطّین کَهَئیهِ الطَیر باِذنی فَتَنفُخُ فیها فَتکونُ طیراً بِاذنی ... از آیه 11 مائده) و شتری را که ده ماهه آبستن است از سنگ بیرون می آورد. و اما سرگذشت آن بطور خلاصه : حضرت صالح سومین پیغمبر است که برای دعوت الی الله و توحید قیام نموده و خداوند تبارک و تعالی بعد از حضرت نوح و هود برانگیخته است. آنحضرت مردم را با حکمت و موعظه حسنه دعوت نمود و به اذیتهای قوم صبر نمود، مدتی بر این منوال گذشت عده کمی از ضعفای قوم ایمان آوردند و اما طاغیان مستکبر و تبعه ای آنها بر کفر خود اصرار ورزیدند، مومنان به آنحضرت را خوار شمرده و تسفیه کردند و گفتند صالح اینها را سحر کرده است و در نهایت از حضرت نشانه و معجزه خواستند و گفتند اگر راست می گوئی از سنگ این کوه ناقه ای با مشخصات(غیرعادی) بیرون آور. حضرت صالح آنچه را می خواستند با همان خصوصیتها آورد و فرمود خداوند شما را امر کرده که از آب آبادی یک روز شما بخورد و یک روز خودداری کنید و آنروز مخصوص ناقه باشد(فَلَها شَربُ یومِ وَ لَکَمُ شِربُ یَومٍ مَعلوُم ) و او را بحال خود بگذارید آنطور که خواهد چرا کند و آسیب به او نرسانید که عذاب نزدیک شما را می گیرید(وَ لا تَمَسّوها بِسوُء فَیا خَذَکُم عذابُ قریبُ – 72 اعراف، - 64 هود، - 156 شعرا) مدتی این چنین گذشت قوم طغیان کردند و درباره اش حیله نمودند و شقی ترین خود را برای کشتن ناقه برانگیختند و بصالح گفتند (اِئتِنا بما تَعِدُنا اِن کُنتَ مِنَ الصادِقین) ما آماده هستیم عذاب خدا را بما بیاور. حضرت صالح گفت:(تَمتّعوا فی دارکُم ثَلاثَهِ اَیام ذلِکَ وَ عُد غَیرُ مَکذُوبٍ- 65 هود). سپس درباره قتل حضرت صالح هم قسم شدند اما خداوند مکر آنها را بخودشان برگرداند(وَمَکَروا مَکراً و َ مکَرا الله مکراً و هُم لا یَشعُرون- 50 نحل) صاعقه آمد در حالیکه نگاه می کردند(فَاخَذَتهُم الصّاعِقَه وَ هُم یَنظُرون) حضرت صالح با اندوه و حسرت گفت : ای قوم من رسالت پروردگارم را رساندم و شما را نصیحت کردم لیکن شما دوست ندارید، ناصحان را- و منادی حق درباره ایشان ندا در داد(اَلا اِنَّّ تَمُود کَفَروا رَبَهّم اَلا بُعداً لِثَمود). سخن را در اینجا با کلام زیبای مولا امیرالمومنین علیه السلام ختم می کنیم: کلام 192 نهج البلاغه فیض الاسلام اَیُها الناسُ لا تَستُو حِشُوا فی ای مردم در راه نجات و طریق النَجاه لِقِلهَ اَهلِهِ، فانّ رستگاری بکمی جمعیت الناسَ قَد اِجتَموا عَلی مائدَهٍ وحشت زده نباشید و به بسیاری شَبَعُها قَصیرٌ وَ جَوعُها طَویلُ مخالفین نگران نشوید، زیرا مردم اَیُهّا النّاسُ اِنَمّا یَجمَعُ النّاسَ گرد آمده برسرخوانی که سیری الرِضا و السَخِّط وَ اِنمّا غَقرناقَهَ آن اندک و گرسنگیش بسیار ثَمودٍ رَجُلُ واحِد است(دنیا و دلبستگی آن) ای مردم رضامندی و خشم مردم را گرد می آورد ناقه ثمود را یک نفر پی کرد فَعَمِّمُهمُ اللهُ باِلعَذابِ لِما عَمَّوهُ لذا خداوند همه آنها را بِالّرضا فقالَ سُبحانَهُ فَعَقَروُها عذاب نمود بجهت آنکه همه فَاَصبَحُوا نادمین فَما کانَ اِلاّ اَن راضی بودند از اینرو خداوند خارَت اَرضُهُم بالخَسفَهِ خُوارَ گفته : پی کردند و در بامداد السِکهِ المُحماهِ فی الارضِ پشیمان شدند عذاب چنین زود الخَّوارَه که زمینشان در حال فرورفتن صدا کرد مانند صدا کردن آهن شخم زنی داغ شده در زمین هموار. اَیُها النّاسُ مَن سَلَکَ الطَریقَ ای مردم هر که راه راست به پیماید الواضِح و رَدَ الماءَ وَ مَن خالَفَ به آبادی می رسد و هر که بی راهه وَقَعَ فی الّتیه . برود در بیابان بی آب و گیاه فرود آید1 .(1-نظام آموزشی در قرآن و اسلام ،برگرفته از جلسات و آثار حضرت آیت الله سید جواد سید فاطمی دام ظله ) 

تهیه:رضا قارزی

غم ،ارتباط با خدا یا موسیقی - تهیه:رضا قارزی

بسم الله الرحمن الرحیم

غم ،ارتباط با خدا یا موسیقی

غم میتواند انسان را به بهتر از بهشت می رساند .  در کتب معتبر شیعه مانند کتاب بحار الانوار از امام ششم حضرت صادق علیه السلام آمده : فرمود غمی به من عارض شد به در خانه خدا رفتم با تضرع و ناله بر طرف شدن غمم را می خواستم که دیدم خداوند به من نگاه می کند ( بقول ماها سیمم وصل شد ) حالت خوشی به من دست داد که بهشت را فراموش کردم .

بلی غم و گرفتاری از لوازم زندگی انسان است . هر کس بنحوی ، خوش بحال کسی که با تبعیت از امامش رو به خدا آورد با راز و نیاز و تضرع و ادعیه و اذکار مثل سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر و لا حول و لا قوه الا بالله العلی و العظیم خود را مشغول کند تا هم و غمش زایل گردد هشیار باشد که برای برطرف شدن غمش بدام شیطان نیفتد . غنا و موسیقی  ، شرب خمر و سر گرم شدن بقمار از جمله دامهای شیطان است که موقتاً انسان را آرامش می دهد وقتی اثر اینها تمام شد غم به شدت عود می کند مگر دائم الخمر باشد که به حسب روایات بهشت بر مدمن الخمر حرام است .

در کتابهای بحار و وافی و کافی و غیره درباره قصه حضرت ادم و شیطان که وقتی هر دو از بهشت بیرون آمدند خیلی محزون شدند و مدتهای گریه و زاری می نمودند ، شیطان با زدن شاخه های خشک درختان که در دو دستش گرفته و بهم می زد خود را مشغول می نمود . به حضرت آدم علیه السلام خطاب شد که ای آدم تو بگو لا حول و لا قوه الا بالله و حضرت مکرر می گفت و از غم می رهید که در ذیل این حدیث امام باقر و امام صدق علیم السلام فرمودند هر صدائی با زدن چیزی و کشیدن چیزی بر چیزی در آید از شیطان است ( از جمله کف زدن ) که در کشورهای مسیحی مثل آلمان ، انگلیس و امریکا و غیره کف می زنند اما در کشور اسلامی ایران صلوات می فرستند .

* گنیجنه های قرآن که مجموع آنها به نظر محققینی از علما همان علم کتاب است و حروف ابجد این علم قصه های انبیاء در قران می باشد از جمله سرگذشت حضرت یونس علیه السلام است که خلاصه قصه را در سوره مبارکه انبیاء در ایات 87 و 88 بیان نموده است .

و ذالنون اذ ذهب مفاضباً فظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الضالمین ، فاستحبناله و نجیناه من الغم و کذالک ننجی المومنین .

یعنی مومن هم وقتی گرفتار غم است خود را مشغول ساز و آواز و امثال ذلک ( موسیقی )  نکند بلکه یونس وار بگوید : لا اله الاانت سبحانک انی کنت من الظالمین که طبق وعده خداوند نجات خواهد یافت  ( و کذلک ننجی المومنین ) .

امام صادق علیه السلام فرمود تعجب می کنم از کسی که گرفتار غم است چرا از این آیه غافل است.

از گردانندگان رادیو و تلوزیون که شب و روز خود را وقف این مردم مسلمان نجیب ایران کرده اند خداوند تبارک و تعالی خیرشان بدهد تقاضا اینکه برای خوشایند عده ای کار خود را زیر سوال نبرند . طبق روایات که نمونه ای در این مقاله گذشت موسیقی بتمام اقسامش حرام است حرام یعنی مخالفت با شرع انور محمدی یعنی مخالفت با حضرت صاحب زمان در مملکت آن حضرت بعضی ها عذر می آورند که ما با آوردن موسیقی سنتی می خواهیم مردم را از ماهواره که موسیقی های کذائی دارند جلوگیری کنیم . مثل اینکه به مردم شراب کذائی دارند جلوگیر کنیم . مثل اینکه به مردم شراب ساده در اختیارشان بگذاریم تا از خوردن شراب کذائی مانع باشیم که درت نیست . بلی تردید نیست که رادیو و تلوزیون نباید سوت و کور باشد ما اینهمه در طبیعت صدای خوش و دلنواز داریم حتی صداهای تند مانند قاقار کلاغ و عرعر الاغ و عوعوی سگان و شیران در جنگلهاگریه و خنده بچه نوزاد صدای آسمان غره توام با صدای قطرات باران و صدای امواج دریا توام با نوای مرغان دریایی و...( برگرفته از آثار آیت آلله سید جواد سید فاطمی دام ظله)تهیه:رضا قارزی

                                                                                                                  

کتابچه راههای شناخت و اثبات خدا(توحیـد)

بسمه تعالی

بسم الله الرحمن الرحیم

کتابچه راههای شناخت و اثبات خدا(توحیـد)

-توحید آن است که خالق آسمان وزمین وآنچه بین آنها است خدای واحد است نه تنها خلقت، تدبیر هم ازآن خداست. تمام کارها، تمام حوادث چه حوادث شخصی وچه اجتماعی همه زیرنظر خدا وبه اراده خداست.

- نخستین گام درراه دینداری وعبادت خدا شناخت خداوند واساس شناختن یگانه دانستن اوست.

-لذت بندگی خدا و عبودیتش بهترین ووالاترین مقام است.

- توحید یعنی هرچه هست اوست. کسی کاره ای نیست مگربه اجازه او. توحید همان سوره قل هوالله احد است.

-توحید یعنی کارها برای خدا باشد. برای بندگی او که برای همین آفریده شده ایم. « ماخلقت الجن والانس الالیعبدون». انسان وقتی به این خط آمد که تعبیر همان صراط مستقیم است.

-شکوفایی انسان درتوحید است. توحید انسان را برپا می دارد و شکوفا می کند.

- خدا ازانسان دورنیست اما این انسان ها هستند که با خدا فاصله دارند وازخدا دورند. عامل آن هم هوای نفس است. تکبر، حرص، حسد و.. انسان وقتی درست می شود که ازاین جاذبه دورشود. بندگان خدا آنان اند که خدا را شناخته و درراه اطاعت آن حرکت کردند.

- خداوند با تمام ذرات عالم است وازیک ذره هم دورنیست با هرذره هست نه به طورقاطی. ازهرچیز جداست نه به طوردوری، مثل اوچیزی نیست اما او بصیر وشنوا (و..) است . درد ما را می داند واحتیاجاتمان را می فهمد و ما درمحضراو هستیم.

-بالاترین مرتبه شکر گزاری خداوند«فنا فی الله» است یعنی خداوند همه چیز را به ما داده پس همه چیز ما برای او، درراه او باشد وذوب شدن درخداوند ورسیدن به لقاء الله واین همان عبودیت وبندگی خداست. هرچه انسان خود را درمقابل خداوند بشکند به خدا نزدیک تر می شود. نقش انسان را درقرآن بیان می کند وکسی که قرآن بخواند راه ورسم انسان را می یابد. پس اگر این (طور) نباشد اسفل السفالین است وقتی انسان خدا را به بزرگی یاد کرد غیرخدا (پول ، ماشین ، شهوت و.. ) درنظراوکوچک می شود. دنیا برایش کوچک می شود و خداوند درنظراو بزرگ، این بهشت است وبهشت  موعود دنیا قبل ازبهشت جاودانی (حالات بهشتی) اما اگر انسان خدا را فراموش کند پرده کفرضخیم می شود وهمین انسان با هوش طوری پرده های کفرش ضخیم می شوند که دیگرخدا را نمی بیند ووقتی به این حالت رسید دیگر انذار وعدم انذار برایش فرقی ندارد وآنگاه که انسان شقی شد دیگر صلاحیت هم ندارد، «ختم الله علی قلوبهم وسمعهم وعلی ...» و«لهم عذاب عظیم».

-خداوند بردباری می کند آنچنان که گویا نمی داند واغماض می کند که گویی ندیده است ومی پوشاند که گویی به اوعصیان نمی شود. برای عقوبت عجله نمی کند به لحاظ کرمش و اغماض وحلمش.

- البته بالاتر ووالاتر است ازاین که وصف کنندگان اورا درک کنند با صفاتی که اوموصوف است به آن وجزاین نیست که وصف کنندگان به اندازه خودشان وصف می کنند. . عظمت وجلال او، خداوند بالاتر ازآن است که وصف کنندگان اورا درک کنند. خداوند ازبندگان خود غنی است، احتیاج به عبادت بندگانش ندارد ولی انسان موظف است تکلیف خود را انجام دهد،زندگی ما باید زندگی محمد وآل محمد (صلی الله علیه وآله ) باشد.

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:«خدا، هستی ثابت دارد وعلم اوخود اوست درحالی که معلومی نبود وسمع اوخود اوست درحالی که مسموعی نبود وبصراو خود اوبود درحالی که مبصری نبود وقدرت اوخود او بود درحالی که مقدوری نبود.» بحارالانوار، ج 2، ص 125. (اخبار وروایات نقل شده ازاهل بیت دراین مسائل بسیار زیاد است).

- امام پنجم وششم وهشتم (علیهم السلام ) می فرمایند: « خدای تعالی نوری است که با ظلمت مخلوط نیست وعلمی است که جهل درآن نیست وحیاتی است که مرگ درآن نیست». بحار ، ج 2، ص 129

- امام هشتم (علیه السلام) می فرمایند:« مردم درصفات سه مذهب دارند: گروهی صفات را به خدا اثبات می کنند با تشبیه به دیگران وگروهی صفات را نفی می کنند و راه حق، مذهب سوم وآن، اثبات صفات است با نفی تشبیه به دیگران». بحار ، ج 2، ص 94

امام ششم علیهم السلام فرمودند: « خداوند تبارک وتعالی با زمان ومکان وحرکت وانتقال وسکون متصف نمی شود بلکه او آفریده زمان ومکان وحرکت وسکون است» بحار، ج 2، ص 92

چند نکته درتوحید

- ذات خداوند، نا محدود ونامتناهی است، این کمالات که درصورت (شکل وعنوان ) صفات برای او اثبات می شوند درحقیقت عین ذات و همچنین عین یکدیگرمی باشند ومغایرتی که میان ذات وصفات وهمچنین درمیان خود صفات دیده می شود تنها درمرحله مفهوم است وبه حسب حقیقت جزء یک واحد غیرقابل تقسیم درمیان نیست، اسلام برای جلوگیری ازاین اشتباه ناروا(تحدیدات به واسطه توصیف نفی اصل کمال ) عقیده پیروان خود را درمیان نفی واثبات نگه می دارد ودستور می دهد اینگونه اعتقاد کنند که:

«خدا علم دارد نه مانند علم دیگران، قدرت دارد نه مانند قدرت دیگران می شنود نه با گوش  ومی بیند نه با چشم وبه همین ترتیب.»

- توحید مراتب و اقسام دارد: توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید افعالی، توحید عبادی، (مأخذ طهارت روح برگرفته ازآثار علامه شهید مطهری).

-حکمت اینکه خداوند متعال به توسل (به اهلبیت (س) ) امر کرده این است که مقام والای بندگان شایسته را معرفی کند ودیگران را به عبادت واطاعت که موجب رسیدن آنان به چنین مقامی شده است تشویق نماید وازاین که کسانی به عبادت های خودشان مغرورشوند جلوگیری کند.

-قرآن با آیات، ثابت می کند وانسان را به این علم می رساند که زندگی با هدف است وهدف رشد انسان است. فلاح انسان است وانسان برسد به جایگاهی که خداوند برای آن آفریده شده است وآن هم بهشت جاودانی است.

-انسان باید مقدرات الهی را بداند، حلال وحرامش را و.. که راهنمایی های پیامبران که درخط خدایند.

- به خداوند باعظمت می گوییم ما به تو بندگی می کنیم تو خدای منی، تو معبود منی.

-شکوفایی انسان دراعتقاد به توحید است قولوا لااله الاالله تفلحوا. انسان که به این علم رسید خدا درنظرش عظیم وغیرخدا هرچه باشد، حقیر وکوچک می شود یعنی دنیا با تمام زیبایی هایش درنظریک مسلمان کوچک وحقیر است. اگر دیگران دارند اوناراحت نمی شود وحسد نمی کندواگر خود دارد حریص نیست وبخل نمی ورزد وخصوصیت های خوب وزیبای دیگر که همان شکوفایی است به عبارت دیگر تزکیه انسان است که کلید بهشت است. بهشت سرتاسری (جزاء من تزکی ، 76 حله ).

آری اسلام با تعلیماتش با مقررات روزمره اش، نماز، زکوه، حج، جهاد و.. حتی کسانی راکه سواد خواندن ونوشتن هم ندارند نیز به این مقام می رساند دنیا وزیبایی های آن اگر درچشم ها حقیر وناچیز باشد دیگر جایی برای حرص، بخل وحسد ودیگرحالات رذل جهنمی باقی نمیماند و زندگی بهشت گونه می گردد. پیامبرفرمود: «هرکس به فقرش صبرکند روز قیامت با من خواهد بود.»

-آری شخص مسلمان درهرحال بنده خداست وداشتن ونداشتن پیش اویکسان است . به جایی می رسد که او دارای نفس مطمئنه است که بهرحال رضایت دارد وخدا هم ازاو راضی است. او درهرحال ودرهرحادثه به خدا رجوع می کند. خدایی که « له مافی السموات والارض وما بینهما وما.. آیه 6 طه).

او همواره مخاطب آیه « یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی والخلی جنتی» سوره فجر 27 الی 30 است. او قبل ازبهشت موعود، دردنیا هم درباغستان است (حالات بهشتی دارد) ومشمول آیه 54 و 55 سوره قمر می باشد. «ان المتقین فی جنات ونهر فی مقعد صدف عقد ملک مقتدر.

ترجمه : بی گمان متقیان درباغستان ها ونهرها هستند . درمقام ومنزلت صدق، نزد فرمانروای مقتدر.

مناسب است بحث خود را درباره راه های شناخت خداوند و اثبات او با ارائه دو تعریف آغاز کنیم. چنین می نماید که در حوزه شناخت خدا، می توان دو مرحله اساسی را از یکدیگر باز شناخت: شناخت موجودیت خداوند و شناخت اوصاف و افعال الهی و رابطه خداوند با انسان و جهان. در مرحله نخست، ادمی در می یابد که خدا هست. این دریافت ، انسان را از صف ملحدان و شکاکان جدا می کندو او را به جرگه متالهان و خداباوران وارد می سازد. سپس، آدمی به مرحله دوم گام می نهدو  با اوصاف و ویژگی های خداوند آشنا می شود و چند و چون رابطه او را با دیگر موجودات هستی شناسایی می کند. این مرحله، راهی بس طولانی و بسا بی پایان است که هر یک از خداشناسان تنها پاره ای از آن را پیموده اند.

در مورد خای متعال دو نوع شناختص تصور می شود 1- شناخت حصولی و شهودی 2- شناخت خصوصی یا اکتسابی

طبق آیات قرآن خداوند واحدی است بی نهایت، بلا تشبیه، غیر قابل توصیف. حضرت علی علیه السلام که در بالاترین مراتب توحید و شناخت خدا است اعتراف دارد که برای او نیز امکان شناخت خدا از این بیشتر نیست و به کنه عظمت او نمی تواند پی ببرد

آیات قرآن کریم می فرماید:« فسبحان حین تمسون و حین تصبحون و له الحمد فی السماوات و الارض حین تظهرون تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی و تحی الارض بعد موتها و کذلک تخرجون»

حضرت علی علیه السلام می فرماید: « سبحانک ما کنا نعلم کنه عظمتک و لکنا نعلم انک انت الله لا اله الا انت الحی القیوم لا تاخذ سه و لانوم»

از یک نگاه، می توان عمده ترین راه های عمومی خدایابی و خداشناسی را در سه گروه 1- راه دل،  2-  تجربه و 3- راه عقل که راه دوم و سوم دو علم حصولی است جای داد:

1- راه دل

گاه آدمی با بازگشت به درون خویش، بی نیاز از هر گونه استدلال عقلی یا مشاهده تجربی، خدای خویش را می یابد واز راه دل به کوی یار می رسد. نقطه آغازین این راه، خداشناسی فطری است که از آن به راه فطرت نیز یاد می شود. مراحل پیشرفته این طریق به گروه خاصی از اهل دل و عارفان روشن ضمیر اختصاص دارد؛ آنان که در پرتو عبادت خالصانه و تهذیب نفس، صفات جمال و جلال الهی را با چشم دل نظاره می کنند.

در این جا، به توضیح کوتاه راه فطرت، به مثابه مرحله آخرین خداشناسی از راه دل، می پردازیم.

فطرت الهی انسان، فطرت، سرشت خاص و آفرینش ویژه آدمی است که با پاره ای بینش ها و گرایش های متشرک در میان انسان ها همراه است. بینش ها و گرایش های فطری، از آن رو که در طبیعت مشترک آدمیان آشیانه کرده اند، در زمان و مکان خاصی محصور نمی شوند؛ بلکه می توان آن ها را در عموم انسان ها سراغ گرفت. فطرت گاه در مقابل غریزه به کار می رود. در این دیدگاه، ساحت حیوانی انسان مقتضی آن است که افراد بشر، بدون نیاز به آموزش و اکتساب، مبدا ظهور اوصاف مشترکی گردند. برای نمونه، تمایل نوزاد به خوردن غذا، گرایش غریزی است که خاستگاه آن طبیعت حیوانی او است. از این رو، در سایر انواع حیوانی نیز یافت می شود اما سرشت فراحیوانی آدمی نیز مقتضیات ویژه خود را دارد که ازآن به اوصاف و خصوصیات «فطری» یاد می شود.

اوصاف فطری انسان، همان گونه که اشاره شد در دو گروه گرایش ها و بینش ها جای می گیرند. برای مثال، گرایش به زیبایی یا تمایل به یافتن حقیقت از جمله خواست های فطری انسان ها است که می توان آثار آن را در همگان یافت. همچنین آگاهی بر پاره ای احکام اخلاقی و نیک و بد برخی افعال، از بینش های فطری انسان به شمار می رود. بسیاری از دانشمندان اسلامی، با استناد به پاره ای آیات و روایات، بر این باورند که پیوند عمیقی میان فطرت انسان با خدا برقرار است. یعنی انسان به اقتضای فطرت خویش، از یک سو خداجو و خداگرا است و از سوی دیگر، در سرشت وجودی او دست مایه های شناخت خدا نهاده شده است در این دیدگاه، خداجویی و خدا پرستی، گرایش فطری و خدایابی و خداشناسی، بینش فطری است.

مقصود از خداگرایی فطری آن است که آدمی به اقتضای سرشت و ذات خویش، به سوی کمال مطلق گرایش دارد و میلی عمیق به عبادت و ستایش، در خویش می یابد. بدون آنکه این گرایش را بر اثر آموختن یا تحت تاثیر عوامل محیطی به دست آورده باشد. از آنجا که سخن ما در باب راه های شناخت خدا است، بیش از این در باب خداگرایی فطری بحث نمی کنیم و به توضیح مختصر در باب خدایابی و خداشناسی فطری بسنده می کنیم.

خدایابی فطری

مقصود از خدایابی فطری آن است که آدمی بر حسب سرشت انسانی خویش به وجود خداوند آگاهی دارد متفکران اسلامی تفاسیر گوناگونی از خدایابی فطری ارائه داده اند. برا ساس یکی از این تفاسیر، انسان در عمق جان خویش، معرفت خاصی به وجود خدا دارد که از رهگذر مفاهیم ذهنی یا استدلال عقلی فراهم نیامده است بلکه برامده از وابستگی وجودی آدمی به خدای خویش است. در این دیدگاه، انسان با کاوش در درون خود، خدا را می یابد و او را با چشم دل مشاهده می کند. در این جا، دیگر سخن از تصور « مفهوم خدا» و تصدیق قضیه « خدا هست» در میان نیست، بلکه پای مشاهده و یافتن و درک درونی حضور خداوند در کار است. پس نوع اول شناخت خداوند و اثبات او شناخت حضوری است یعنی انسان بدون وساطت مفاهیم ذهنی، با نوعی شهود درونی و قبلی با خدا آشنا شود اگر انسان شهود آگاهانه نسبت به خدای متعال داشته باشد نیاز به استدلال و برهان عقلی نخواهد داشت ( که مراتب ضعیف آن)هر چند در افراد عادی وجود داشته باشد و نیاز به آگاهی و حصول علم ندارد)

بهترین راه برای تصدیق خدایابی فطری آن است که اعماق جان خویش را بکاویم و فارغ از غوغای برون، نگاهی به درون داشته باشیم و به ندای دل گوش سپاریم. در این حال، در می یابیم که دل و جان ما به وجود موجودی متعالی گواهی می دهد و حضور او را مشاهده می کند. البته بینش ها و گرایش های فطری همواره به صورت بالفعل و در ساحت خود آگاه ذهن و روان آدمی حضور ندارد بلکه گاه به سبب تاثیر پاره ای از موانع خارجی، مانند عوامل محیطی، تعلیم و تربیت،  رنگ می بازند و به سطح یک گرایش ضعیف یا شناخت مبهم تنزل می کنند. علم حضوری و شهودی در مراتب بالا آن برای افراد عادی پس از خودسازی و پیمودن مراحل سیر و سلوک عرفانی امکان پذیر است.

خداشناسی فطری نیز از این قاعده مستثنی نیست. اعتقاد فطری به وجود خدا، گاه در پس حجاب های انس و الفت با مظاهر حیات مادی پنهان می گردد و چراغ فطرت کم فروغ می شود. در این حال، آدمی نیازمند امور بیدارکننده ای است که زنگ غفلت و فراموشی را از دلش بزداید و صفای باطن او را آشکار کند و چشم حقیقت بین او را که مسحور ظواهر عالم طبیعت گشته است، بگشاید.

قرار گرفتن در موقعیت های بحرانی که امید انسان را از همه اسباب و علل طبیعی قطع می کند یکی از بهترین عوامل بیدار کننده فطرت خفته خداباوری است. آدمی آنگاه که تمام هستی خود را در معرض نابودی می بیند و هیچ راه نجاتی نمی یابد، ناگهان از درون خویش راهی به سوی موجودی که برتر از نظام اسباب و علل مادی است می یابد و با تمام هستی خویش به وجود او اقرار می کند در این حالت که فطرت خداشناسی انسان به روشن ترین و قوی ترین صورت ، نمایان می شود.

از آنچه گذشت، روشن می شود که ادعای فطری بودن خدایابی با وجود جماعت اندکی از ملحدان و شکاکان سازگار است؛ زیرا فطری بودن یک بینش به معنای فعلیت آن در همه انسان ها نیست.

حقیقت آن است که فطرت خداشناسی ملحدان و شکاکان، در برخورد با پاره ای موانع که عمدتاً خصلت معرفتی دارند مانند ناتوانی از پاسخ گویی به برخی شبهات در باب وجود خدا، نحیف می شود. که علت آن گرفتن بها کفر و شرک و نفاق بر روی قلب و باطن و روح اوست در این حالت، زدودن موانع، می تواند بار دیگر فطرت آنان را بیدار سازد ارائه دلایل متقن عقلی بر وجود خدا، عامل موثری برای ستودن غبار از آیینه فطرت است به گفته مولوی:

آینه ات دانی چرا غماز نیست                        زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست

خداشناسی فطری

خداشناسی فطری بدین معنا است که آدمی بر حسب سرشت ذاتی خود با اوصاف پروردگار خویش آشنا است. این مسئله که آیا خداشناسی فطری تمام صفات خداوند را در بر می گیرد، یا آنکه تنها به پاره ای اوصاف اختصاص می یابد، مسئله ای بحث انگیز است. بر اساس یک دیدگاه، که پاره ای متون دینی نیز موید آن اند آدمی دست کم به برخی از اوصاف خداوند، توحید، معرفت فطری دارد. اینک جا دارد به برخی مضامین دینی که از شناخت فطری انسان از خداوند حکایت دارد، اشاره کنیم.

قرآن و شناخت فطری خدا قرآن کریم، در آیه ای از سوره روم واژه فطرت را به کار برده و دین را امری فطری معرفی کرده است چنین می نماید که محققان اسلام در کاربرد واژه فطرت از این آیه قرآنی الها گرفته اند:

«پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییر پذیر نیست.این است همان دین پایدار، ولی بیش تر مردم نمی دانند.» سوره روم آیه 30

آیه فوق بیان گر این حقیقت است که دین امری فطری است و خداوند سرشت انسان را بر آن نهاده است. هر چند این آیه صریحاً از خدایابی فطری سخن نمی گوید، شاید بتوان آن را موید این معنا دانست؛ زیرا اگر مقصود از « دین» در این آیه، آموزه های اصلی و ارکان اعتقادی اسلام باشد مسلماً شامل اعتقاد به وجود خداوند نیز خواهد بود. احتمال دیگر آن است که مقصود از دین، تسلیم و خضوع در برابر خداوند و پرستش او باشد. در این صورت، آیه مورد بحث بر فطری بودن خداپرستی دلالت می کند و از آن رو که پرستش موجود ناشناخته ممکن نیست، خداپرستی فطری مستلزم فطری بودن آگاهی از وجود او خواهد بود.

از دیگر آیاتی که می توان در تایید خدایابی فطری به ان استشهاد کرد آیه میثاق است:

« و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنان را بر گرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند:« چرا گواهی دادیم» تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این امر غافل بودیم.» سوره اعراف آیه 172

آنچه به اجمال از آیه میثاق به دست می آید، این است که خداوند در یک مرحله از آفرینش، همه انسان هایی را که از آغاز تا قیامت بر عرصه خاک پای می نهند، حاضر و آنان را بر خویشتن خود گواه ساخته و از ایشان پروردگاری خویش اقرار گرفته است. هدف از این اقرار خواهی آن بود که کافران و مشرکان در رستاخیز بی خبری و نا آگاهی خود را بهانه نکنند.

همچنین قرآن کریم در آیاتی چند، این واقعیت را گوشزد می کند که فطرت خدا آشنای آدمی گاه دچار ایستایی و رکود می گردد و تنها در مواقع بحرانی بیدار می گردد:

«فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین فلما نجاهم الی البر اذا هم یشرکون»

« و هنگامی که بر کشتی سوار می شوند، خدا را پاکدلانه می خوانند، ولی چون به سوی خشکی رساند و نجاتشان داد، بناگاه شرک می ورزند.» سوره عنکبوت آیه 33 به آیات 33 لقمان و 52 سوره نحل نیز توجه فرمایید.

این آیات نیز بیانگر آن اند که قرآن، معرفت فطری بشر را به وجود خدا تصدیق می کند در میان روایات پیشوایان دین نیز می توان اشاراتی به فطری بودن شناخت خدا یافت. برای مثال امام باقر (ع) در تفسیر آیه 30 از سوره روم فرمودند: خداوند انسان ها را بر معرفت خویش سرشته است.

 2- راه تجربه

راه دوم شناخت و اثبات خداوند راه تجربه است که از نوع شناخت حصولی است گاه آدمی با مشاهده دقیقو اندیشه ورزی در اوصاف و روابط پدیده های تجربی به وجود خداوند و اوصاف او ، علم، حکمت و قدرت، رهنمون می گردد. این راه، از آن جا که بر مشاهده جهان طبیعت و مطالعه تجربی پدیده های طبیعی استوار است. راه تجربه نامیده می شود با توجه به امتیازات ویژه این راه که بدان اشاره خواهیم کرد، قرآن کریم توجه خاصی به آن مبذول داشته و در آیات پرشماری، انسان را به تدبر در پدیده های جهان پیرامون خویش، به مثابه آیات و نشانه های تکوینی خداوند فراخوانده است. پاره ای از محققان اسلامی با اتکا بر یکی از ویژگی های جهان طبیعت، نظم و انتظام جاری در اشیای طبیعی استدلالی را بر وجود خداوند سامان داده اند که به برهان نظم موسوم است. بر این اساس، می توان برهان نظم را نمونه روشنی از آنچه که آن را راه تجربی خداشناسی نامیدیم، دانست. این برهان به شیوه های متنوعی قابل تقریر است که از جهت مقدمات، صورت استدلال و نتیجه برآمده از آن با یکدیگر متفاوت اند. از این میان، ما به ذکر یک تقریر بسنده می کنیم.

برهان نظم

پیش از تقریر این برهان، مناسب است شناختی از نظم پیدا کنیم. هرجا سخن از نظم به میان آید، با مجموعه ای سر و کار داریم که عامل خاصی، اجزای آن را به یکدیگر پیوند داده و آرایش و ترتیب ویژه ای در میان آن ها برقرار ساخته است براساس این تعریف نظم انواع متعددی می یابد که در این میان، آنچه در برهان نظم مورد نظر است، نوع خاصی است که دارای خصوصیات ذیل باشد:

1- مجموعه ای از اشیای مادی داشته باشیم.

2- اعضای این مجموعه به صورت طبیعی و بدون دخالت انسان یا مخلوق با شعور دیگری در کنار هم قرار گرفته باشند.

3- اعضای این مجموعه کاملاً با هم هماهنگی داشته غایت و هدف خاصی را دنبال کنند. با توجه به تعریف بالا، صورت ساده برهان نظم از دو مقدمه تشکیل می شود: الف. عالم طبیعت پدیده ای منظم ( دارای نظم) است. ب. هر پدیده منظمی، ناظمی مدبر و مدیر با شعور دارد. نتیجه این ترکیب این دو مقدمه آن است که عالم طبیعت ناظمی مدبر، مدیر و با شعور دارد.

مقدمه اول: مقدمه نخست این برهان، گزاره ای تجربی است که نظام مندی جهان طبیعت حکایت می کند. از این گزاره می توان قرائت های گوناگونی در نظر داشت که هر یک به تنهایی برای پیش برد اهداف این برهان کفایت می کند. برخی از این قرائت ها عبارت اند از:

1- کل عالم طبیعت یک مجموعه منظم و هماهنگ است. 2- جهان طبیعت مجموعه ای از مجموعه های منظم است. 3- در طبیعت، برخی مجموعه های منظم یافت می شوند.

همان گونه که ملاحظه می شود، سه قرائت پیش گفته به ترتیب مدعای ضعیف تری را ارائه می کنند. گزاره اول مدعی است که همه جهان طبیعت در حکم پیکره واحدی است که به صورت منظم و هدفمند عمل می کند. لیکن گزاره سوم بیش از این نمی گوید که در گوشه و کنار عالم، پدیده های منظمی وجود دارند که هماهنگی اجزای خویش را برای تامین اهداف خاص، به نمایش می گذارند. البته همان گونه که اشاره شد، قرائت سوم نیز برای نتیجه گیری از برهان مورد بحث کافی است زیرا با توضیحی که خواهد آمد، حتی وجود یک مجموعه منظم در گوشه ای از عالم طبیعت، می تواند آیتی بر وجود ناظم با شعور باشد.

چنین می نماید که مقدمه نخست برهان نظم، محتوایی بسیار روشن دارد و هر کس که اندک توجهی به پدیده های طبیعی جهان بنماید، نمی تواند از پذیرش آن سر باز زند. از همین رو است که حتی منکران وجود خدا نیز به وجود نظم و هماهنگی در جهان طبیعت اعتراف دارند. مشاهدات روزمره هر یک از ما آدمیان، از یک سو و یافته های دانش های تجربی نوین از سوی دیگر مویدات فراوانی برای این اصل فراهم آورده است و اساساً سخن گفتن از قانون طعبیت بدون پذیرش نوعی انتظام مستمر در پدیده های طبیعی معنای روشنی ندارد. دانش هایی هم چو فیزیک، شیمی، اختر شناسی، زیست شناسی و فیزیولوژی گوشه هایی از نظام شگرف و خیره کننده حاکم بر جهان آشکار شده است در جهان طبیعت از کوچک ترین ذرات درون هسته ای تا بزرگترین ستارگان و کهکشان ها و از ... پرده های زیبا و حیرت آوری از نظم و هدفمندی به نمایش گذاشته شده است. کوتاه سخن آنکه، سامان مندی جهان طبیعت، دست کم آن گونه که در قرائت سوم ادعا شد، مطلبی روشن و غیر قابل انکار است.

مقدمه دوم: در این مقدمه، ادعا می شود که وجود هر پدیده منظمی، مستلزم وجود نامنظم با شعور مدبری ومدیری است که بر اساس آگاهی و علم خویش، اجزای درونی پدیده مزبور را با هماهنگی و آرایش خاص و به منظور دستیابی به هدفی معین، در کنار هم نهاده و آن را طبق طرح حکیمانه ای سامان داده است. به دیگر سخن، این مقدمه بیان می دارد که میان وجود نظم و وجود ناظم با شعور پیوندی ناکسستنی است.

 برای تصدیق مقدمه دوم، کافی است در این واقعیت تامل ورزیم که به حکم خرد نه تنها وجود هر پدیده ای از وجود پدید آورنده ای حکایت می کند، بلکه ویژگی های پدیده معلول نیز آیتی بر ویژگی های علت آن است برای مثال عقل با مشاهده سنگ بزرگی که از مکان پیشین خود جابجا شده است دو گزاره ذیل را تصدیق می کند:

1- نیرویی به این سنگ وارد شده که علت این جابجایی است.

2- مقدار این نیرو از نیروی جاذبه زمین ( وزن سنگ)بیش تر بوده است. بنابراین اصل روشن علیت نه تنها ما را از وجود معلول به وجود علت هدایت می کند بلکه به ما در کشف برخی از خصوصیات علت، بر اساس ویژگی های معلول، یاری می رساند. از همین رو است که ما یک قطعه شعر زیبا را تراوش طبع موزون شاعری توانا و با تجربه می بینیم. به همین منوال، هنگامی که با پدیده منظمی روبه رو می شویم، عقل ما نه تنها چنین داوری می کند که پدیده مزبور دارای پدید آورنده (علت ) است بلکه این ویژگی را نیز کشف می کند که پدید آورنده آن موجودی فاقد شعور نیست، بلکه موجودی است حکیم و دانا که از سر تدبیر و خردمندی چنین نظم وسامانی به معلول خویش داده است. مطلب را به شیوه  دیگری نیز می توان باز گفت: بر اساس حساب احتمالات و با توجه به پیچیدگی حیرت آور پدیده های منظم طبیعت، احتمال وقوع تصادفی این پدیده ها بدین معنا که هیچ برنامه ریزی هدفمند و تدبیری در کار نباشد، به قدری ناچیز است که هیچ انسان خردمندی به آن بها نمی دهد بلکه احتمال آن را با صفر یکسان می شمارد برای روشن شدن بحث، به مثال ذیل توجه کنید:

فرض کنیم تمام حالات ممکنی که درباره نمادی که پس از فشردن دکمه ماشین تحریر بر روی کاغذ ثبت می شود، با احتساب جداگانه حروف کوچک، حروف بزرگ، علامت های سجاوندی ارقام و ... صد حالت باشد در این صورت احتمال تایپ تصادفی حرف خاصی در یک بار 100/1 و احتمال تایپ تصادفی دو حرف مشخص در کنار هم 1000/1 خواهد بود. حال اگر کتابی داشته باشیم که یک صفحه آن شامل 1000 حرف باشد، احتمال تایپ تنها یک صفحه آن به صورت تصادفی و بدون دخالت شخص  آگاه و با سواد، برابر با کسری است که صورت آن عدد یک و مخرج آن عدد ده به توان دو هزار است. تردیدی نیست که چنین عددی به قدری بزرگ است که حتی در وهم و خیال نیز نمی گنجد و از این رو، قرار گرفتن آن در مخرج کسری که صورت آن عدد یک است، عملاً آن را به دامان صفر می اندازد.

حقیقت آن است که پیچیدگی نظام های حاکم بر پدیده های طبیعی نیز به حدی است که احتمال وقوع تصادفی آنها، معادل کسری است که مخرج آن به مراتب بزرگتر از مخرج کسر یاد شده است. در این جا است که هر انسان خردمندی، منتفی بودن دخالت فاعل با شعور و گزینش گر را که با انتخاب آگاهانه پدیده های  فعلی را از میان حالات ممکن بی شمار دیگر برگزیده باشد، نامعقول می شمارد و به لزوم پا در میانی چنین فاعلی اقرار می دهد.

با توجه به روشن شدن مقدمات برهان نظم، می توان فشرده این برهان را این گونه بیان کرد: جهان طبیعت – یا دست کم بخشی از پدیده های آن، مجموعه ای منظم است یعنی ترتیب اجزای آن و پیوند میان آنها به گونه ای است که در مسیر اهداف مشخص و غایات خاص است این انتظام غایت مندانه که جلوه های آن را در سراسر عالم می توان یافت، از وجود نظم مدبری و مدیری حکایت می کند که بر اساس علم بی منتهای خویش، جهان طبیعت را انتظام می بخشد و از میان حالات ممکن بی شمار، وضعیت خاصی را مقرر می سازد که در آن ، پدیده های عالم به صورت منظم و هماهنگ، اهداف خاصی را پی می گیرند.

در پایان این بحث، به اختصار، چند نکته را یاد اور می شویم:

1- گروهی بر این اعتقادند که برهان نظم اصل هستی خداوند را ثابت نمی کند، بلکه نشان می دهد که خداوند دارای علم و حکمت و تدبیر است. اما رای دیگر آن است که این برهان در اثبات وجود خداوند نیز کامیاب است؛ هر چند هستی او را  نه به عنوان « واجب الوجود» یا « محرک نخستین» که به عنوان « ناظم جهان» ثابت می کند. برهان نظم، بر اساس رای نخست، از دلایل خداشناسی و بر طبق رای دوم از دلایل خدایابی به شمار خواهد آمد.

2- با توجه به نکته بالا، برهان نظم اوصاف دیگر خداوند را، مانند وجوب وجود یا توحید –حدانیت- ثابت نمی کند اما نباید این واقعیت را نقصی برای این برهان قلمداد کرد زیرا هدف این برهان تجربی اثبات همه اوصاف الهی نیست و اساساً چنین نتیجه ای را به صورت مستقیم از هیچ برهان دیگری نمی توان چشم داشت.

3- راه تجربی خداشناسی و برهان نظم، ویژگی هایی دارد که آن را از دیگر راه ها ممتاز می کند برخی از ویژگی ها عبارتند از :

الف- ارتباط نزدیک بین این برهان با شواهد تجربی و ملموس و مظاهر شگفت انگیز طبیعت سبب می شود که به راحتی اندیشه ها را به سوی خود فراخواند و با وجدان عمومی انسان ها پیوندی عمیق برقرا کند. خالی بودن برهان نظم از مفاهیم و قواعد پیچیده فلسفی، فهم آن را برای عموم آسان کرده و آن را از پیچیدگی های رایج ادله فلسفی دور داشته است.

ب- دستاوردهای علوم تجربی، که از اسرار هستی پرده بر می دارند و وجود نظم و تدبیر را در گوشه ای از جهان بر ملا می سازند همواره پشتیبان خوبی برای برهان نظم اند. از این رو برهان نظم روشی پویا است که هر کشف جدیدی بر استحکام آن می افزاید.

ج- نزدیکی برهان نظم با محتوای بسیاری از آیات قرآنی، تاکیدی است بر هماهنگی و همخوانی عقل و وحی. از این رو، برهان نظم، در مقایسه با دیگر براهین خداشناسی، نقش موثرتری در تقویت ایمان دینی دارد.

برهان نظم در قرآن و روایات

در جای جای قرآن کریم، می توان آیاتی را یافت که از پدیده های گوناگون طبیعی یاد می کند و آنها را آیه و نشانه ای بر وجود خداوند می شمارد و انسان را به تدبیر و تامل در آنها فرا می خواند. شناخت خداوند از رهگذر نشانه های تکوینی او در جهان خلقت، که گاه از آن به « شناخت آیه ای و آفاقی» یاد می شود با مضمون برهان نظم بسیار نزدیک است.

گروهی از آیات آدمی را به اندشیه ورزی در آیات تکوینی خداوند دعوت می کند و انتظام موجود در هستی و در وجود آدمی و راهنمایی می داند که اهل خرد و اندیشه را به سوی مبدا متعالی جهان راهبری می نماید:

« ان فی خلق السماوات و الارض و اختلفا الیل و النهار لایات لاولی الالباب»

 ترجمه: «مسلماً در آفرینش آسمان ها و زمین، و در پی یکدیگر آمدن شب و روز برای خردمندان نشانه هایی ( قانع کننده) هست.» سوره آل عمران آیه 190

« و فی الارض آیات الموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون»

ترجمه : «و روی زمین برای اهل یقین نشانه هایی ( متقاعد کننده) است و در خود شما پس مگر نمی بینید؟» سوره ذاریات آیه 20 و 21 همچنین توجه کنید به آیات 164 سوره بقره، 6-3 سوره جاثیه، یونس آیه 100 و 101 ، سوره ابراهیم آیه 10

گروه پر شماری از آیات قرآنی نیز بر روی پدیده های خاص انگشت گذارده و آن را به عنوان آیه و نشانه ای بر وجود خدا و علم و قدرت الهی معرفی کرده است این آیات به قدری فراوان اند که حتی ذکر نمونه هایی از آن ها مجالی بسیار گسترده می طلبد.

پیشوایان دین نیز به پیروی از روش قرآن کریم، بر « شناخت آیه » ای خداوند تاکید بلیغی کرده اند. برای نمونه، در حدیث جامعی از امام صادق خطاب به یکی از یارانش آمده است:

«ای مفضل! نخستین عبرت و دلیل بر خالق- جلّ و علا- هیات بخشیدن به این عالم و گردآوری اجزا و نظم آفرینی در ان است. از این رو اگر با اندیشه و خرد در کار عالم، نیک و عمیق تامل کنی، هر آینه آن را چون خانه و سرایی می یابی که تمام نیازهای بندگان خدا در آن آماده و گرد آمده است. آسمان همانند سقف، بلند گردانیده شده زمین بسان فرش گسترانیده شده، ستارگان چون چراغ هایی چیده شده و گوهرها همانند ذخیره هایی در آن نهفته شده و همه چیز در جای شایسته خود چیده شده است. آدمی نیز چون کسی است که این خانه را به او داده اند و همه چیز آن را در اختیارش نهاده اند همه نوع گیاه و حیوان برای رفع نیاز و صرف در مصالح او در آن مهیا است. اینها همه دلیل آن است که جهان هستی با اندازه گیری دقیق و حکیمانه و نظم و تناسب و هماهنگی آفریده شده است آفریننده آن یکی است و او همان شکل دهنده، نظم آفرین و هماهنگ کننده اجزای آن است.» و نیز توجه کنید به احادیثی در بحار الانوار علامه مجلسی ج 3 ص 61، 82، 130 و 152 و همچنین نهج البلاغه  خطبه 186، التوحید صروف باب 2 ج 2

3- راه عقل

در این راه ، هستی خداوند  و اوصاف او به مدد مقدمات، اصول و روش های کاملاً عقلی ثابت می شود. براهین و ادله فلسفی اثبات خدا، نمونه های روشنی از کاوش عقلی در راه اثبات خدا است. این راه نیز در مقایسه با دو راه پیش گفته، ویژگی هایی دارد که پاره ای از آنها بدین شرح است:

1- بسیاری از استدلال ها و تبیین های عقلی خدایابی و خداشناسی، به دلیل پیوند با مباحث پیچیده و عمیق فلسفی، برای کسانی که دستی در بحث های فلسفی ندارند، چندان مفید نیست.

2- یکی از امتیازات راه عقلی آن است که می توان در مصاف علمی با شبهات ملحدان از آن سود جست و در مقام احتجاج و مناظره، ضعف وسستی دلایل منکران را آشکار ساخت و به چالش عقل گرایانی که جز به استدلال عقل گردن نمی نهند، پاسخ گفت.

3- راه عقلی خداشناسی می تواند در تقویت ایمان دینی موثر باشد زیرا هر گاه خرد آدمی در برابر حقیقتی خاضع گردد قلب و دل او نیز بدان سو گرایش قوی تری از خود نشان می دهد از سوی دیگر زدودن شک و تردید در سایه استدلال استوار عقلی سهم به سزایی در پیش گیری از اسیب دیدن ایمان دارد.

با توجه به کارکرد ویژه راه عقلی از یک سو و با نظر به تمایل فطری ذهن جست و جو گر انسان به بحث های عمیق عقلی و فلسفی از سوی دیگر دانشمندان مسلمان  پژوهش های ژرفی در زمینه خداشناسی و خدایابی عقلی به انجام رسانده اند که بخشی از آن، به تاسیس براهین نوین وجود خدا یا تکمیل براهین پیشین انجامیده است. یکی از متقن ترین ادله عقلی اثبات هستی خدا برهان معروف وجوب و امکان است. این برهان به چند گونه تقریر شده است که در این جا فشرده یکی از آنها را می آوریم:

تردیدی نیست که در جهان هستی – دست کم- موجودی هست که می توان از آن سخن بگوییم. این موجود یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود در صورت اول وجود خداوند به عنوان واجب الوجود، ثابت می شود؛ اما در صورت دوم، وجود آن شی ممکن الوجود با توجه به نیازمندی آن به علت و با نظر به امتناع دور و تسلسل، مستلزم موجود دیگری است که خو دمعلول موجود دیگری نباشد و چنین موجودی، همان واجب الوجود یا خداوند است. همان گونه که می بینیم، این برهان بر مقدمات فلسفی خاصی ( تعریف واجب الوجود ، ممکن الوجود، دور ، تسلسل و امتناع دور و تسلسل و ...) استوار است و از این رو شرح مفصل آن در خور متون تخصصی فلسفه و الهیات فلسفی است. راه عقل برای شناخت و اثبات خدا از نوع شناخت علم و حصولی است که انسان به وسیله مفاهیم کلی از قبیل « آفریننده، بی نیاز، همه و آن بر همه کار توانا و ...» شناختی ذهنی نسبت به خدای متعال پیدا می کند و معتقد می شود خدا وجود دارد آن کس که جهان را آفریده ( خالق) سپس شناختهای حصولی دیگر به آن اضافه می کند تا به یک نظام اعتقادی هماهنگ ( جهان بینی الهی) دست می یابد آنچه از کاوشهای عقلی و براهین فلسفی بدست می آید (مستقیماً) همین شناخت حصولی است و وقتی این شناخت حصولی حاصل شد انسان می تواند درصدد دستیابی به شناخت حضوری آگاهانه باطل کردن مراحل سلوک و پیروی از بزرگان و علماء خاص به مراتب بالای حضور و شهود و وصل و لقاء خداوند برسد و عند رب شود که آن خلیقته الهی است که نهایت عبودیت و بندگی خداست.

قرآن و  و اهل بیت (س) و نیازمندی ممکنات به خدا

تا آن جا که ما مید انیم، برهان و وجب و امکان، با تقریر فلسفی آن در قرآن کریم مطرح نشده است. در عوض، پاره ای ایات قرآنی به گونه ای از وابستگی و نیازمندی موجودات به خداوند سخن گفته اند. شاید بتوان این آیات را اشاره ای دانست به ان دسته از براهین عقلی که مبنای آنها وابستگی جهان ممکنات به خداوندی است که خود به هیچ موجودی وابسته نیست. برای نمونه در سوره فاطر آمده است:« ای مردم شما به خدا نیازمندید، و خداست که بی نیاز ستوده است.» سوره فاطر آیه 5 « یا ایها الناس انتم الفقرا الی الله و الله هو الغنی الحمید.»

در برخی آیات نیز بر مخلوق بودن ( معلول) موجودات و از جمله انسان تاکید شده است « آیا از هیچ خلق شده اید؟ یا آنکه خودشان خالق ( خود) هستند؟» سوره طور آیه 35 « ام خلقو من غیرش ام هم الخالقون»

آیات قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم و اهل بیت (س) به عنوان منابع دین سرشار از دلایل و ادله اثبات خدا و خداشناسی است.

عدل

اختلاف بین دو نحله کلامی ( اشعری و معتزلی) از جمله مسائل کلام واراده الهی و توحید صفاتی و جبر و اختیار و قضا و قدر بود و غالباً نظریات ایشان در دو طرف افراط و تفریط قرار داشت.

یکی دیگر از موارد اختلاف اساسی بین این دو گروه، مسئله عدل الهی است که در این مسئله، نظر شیعه موفاق گروه معتزله، تلقی شده و مجموعاً در برابر اشاعه به نام « عدلیه: نامیده شده اند. و نظریه اهمیتی که این مسئله در علم کلام دارد از مسائل محوری به شمار آمده و حتی از اصول عقاید و از مشخصات مذهب کلامی شیعه و معتزله محسوب شده است.

باید توجه داشت که اشاعره نیز عدل الهی را نفی نمی کنند و چنان نیست که ( العیاذ بالله) خدا را ظالم بدانند در حالی که آیات صریح و غیر قابل تاویل قرآن کریم، عدل الهی را اثبات و هر گونه ظلمی را از ساخت مقدسش نفی می کند، بلکه بحث بر سر این است که آیا عقل انسان می تواند به خودی خود و صرف نظر از بیانات شرعی ( کتاب و سنت) ضوابطی را برای افعال، و بخصوص افعال الهی، در نظر بگیرد و بر اساس آنها حکم به لزوم انجام کاری و ترک کار دیگری بکند و مثلاً بگوید:« لازم است خدای متعال، مومنان را به بهشت و کافران را به دوزخ ببرد» یا اینگونه قضاوتها تنها بر اساس وحی، صورت می گیرد و صرف نظر از آنها عقل نمی تواند قضاوتی داشته باشد؟

پس نقطه اصلی اختلاف، همان است که به نام مسئله « حسن و قبح عقلی» نام گذاری شده و اشاعره آن را انکار کرده و معتقد شده اند که ( در امور تکوینی) آنچه را خدا انجام می دهد نیکو است، و ( در امور تشریعی) آنچه را خدا امر می کند خوب است نه اینکه چون کاری خوب است خدا آن را انجام می دهد یا به آن امر می کند.

اما عدلیه معتقدند که افعال، صرف نظر از انتساب تکوینی و تشریعی آنها را به خدای متعال و منصف به حسن و قبح می شوند و عقل انسان هم تا حدودی می تواند جهت حسن و قبح افعال را درک کند و ساخت الهی را از انجام افعال قبیح، تنزیه نماید، البته نه بدان معنی که ( العیاذبالله) به خدا فرمان بدهد و امر و نهی کند بلکه بدین معنی که تناسب کاری را با آنها کشف می کند و بر این اساس، صدور کارهای قبیح را از خدای متعال محال می داند.

بدیهی است بررسی تفصیلی این مسئله و پاسخ به شبهاتی که موجب انکار حسن و قبح عقلی از طرف اشاعره شده و سرانجام، ایشان را رویاروی عدلیه قرار داده است در حوصله این نوشتار نیست. همچنین ممکن است سخنان معتزله در این زمینه نیز نقطه ضعف هایی داشته باشد که باید در جای خودش مورد بررسی قرار گیرد ولی اصل اعتقاد به حسن و قبح عقلی، مورد قبول شیعیان و تایید کتاب و سنت و تاکید پیشوایان معصوم ( علیه الصلوه و السلام) می باشد.

از اینروی، ما در اینجا نخست توضیحی پیرامون مفهوم عدل می دهیم و سپس اشاره ای به دلیل عقلی بر این صفت که از صفات فعلیه الهی است می کنیم و در پایان، به حل مهمترین شبهاتی که پیرامون این مسئله وجود دارد می پردازیم.

مفهوم عدل

معنای لغوی عدل، برابری و برابر کردن است و در عرف عام به معنای رعایت حقوق دیگران، در برابر ظلم (= تجاوز به حقوق دیگران) به کار می رود، و از این روی، عدل را به این صورت، تعریف کرده اند.

« اعطاء کل ذی حق حقه» و بنابراین باید نخست موجودی را در نظر گرفت که دارای حقی باشد تا رعایت آن « عدل» و تجاوز به آن « ظلم» نامیده شود. ولی گاهی توسعه ای در مفهوم عدل داده می شود و به معنای « هر چیزی را به جای خود نهادن، یا هر کاری را به وجه شایسته، انجام دادن» بکار می رود و به این صورت، تعریف می شود:« وضع کل شی فی موضعه» و طبق این تعریف، عدل مراد با حکمت، و کار عادلانه، مساوی با کار حکیمانه می گردد. اما درباره اینکه چگونه « حق صاحب حق» و « جایگاه شایسته هر چیزی» تعیین می شود. سخن بسیار است که بخش مهمی از فلسفه اخلاق از فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق را به خود، اختصاص داده است و طبعاً در اینجا می توانیم به تحقق پیرامون این گونه مسائل بپردازیم.

آنچه لازم است در اینجا به آن، توجه شود این است که هر عاقلی درک می کند که اگر کسی بدون هیچ علت لقمه نانی را از دست طفل یتیمی بر باید یا خون انسان بی گناهی را بریزد ظلم کرده و مرتکب کار قبیحی شده است، و برعکس اگر لقمه نان ربوده شده را از دست رباینده بگیرد و به طفل یتیم برگرداند و قاتل جنایتکار را به کیفر برساند کار عادلانه و شایسته ای انجام داده است، و این قضاوت، متکی به امر و نهی الهی نیست و حتی اگر کسی معتقد به وجود خدا هم نباشد چنینی قضاوتی را خواهد داشت.

اما اینکه راز این قضاوت چیست و چه نیروی درک کننده ای این حسن و قبح را درک می کند و مانند اینها، مسائلی است که باید در شاخه های مختلف مورد بررسی قرار گیرد. حاصل آنکه: برای عدل می توان دو مفهوم خاص و عام در نظر گرفت: یکی رعایت حقوق دیگران و دیگری انجام دادن کار حکیمانه که رعایت حقوق دیگران هم از مصادیق آن می باشد.

بنابراین، لازمه عدل، برابر قرار دادن همه انسانها یا همه اشیاء نیست، و مثلاً معلم عادل کسی نیست که همه شاگردان را خواه کوشا باشند و خواه تنبل بطور یکسان مورد تشویق یا توبیخ قرار دهد وقاضی عادل کسی نیست که مال مورد نزاع را به طور مساوی بین طرفین دعوی تقسیم کند، بلکه معلم عادل کسی است که هر کدام از شاگردان را به اندازه استحقاقشان ستایش یا نکوهش کند و قاضی عادل کسی است که مال مورد نزاع را به صاحبش بدهد.

همچنین مقتضای حکمت و عدل الهی این نیست که همه مخلوقات را یکسان بیافریند و مثلاً به انسان هم شاخ و یال و بال و ... بدهد بلکه اقتضای حکمت آفریدگار این است که جهان را به گونه ای بیافریند که بیشترین خیر و کمال، بر آن مترتب گردد و موجودات مختلف را که اجزا همبسته آن را تشکیل می دهند، بگونه ای بیافریند که متناسب با آن هدف نهایی باشد و نیز مقتضای حکمت و عدل الهی این است که هر انسانی را به اندازه استعدادش مورد تکلیف قرار دهد و سپس با توجه به توانایی و تلاش اختیاری وی درباره او قضاوت کند و سرانجام، پاداش یا کیفری در خور کارهایش به او اعطا فرماید.

دلیل عدل الهی

چنان که اشاره شد عدل الهی، طبق یک تفسیر بخشی از حکمت الهی و طبق تفسیر دیگر عین ان است و طبعاً دلیل اثبات آن هم همان دلیلی خواهد بود که حکمت الهی را اثبات می کند و در درس یازدهم به آن اشاره شد و در اینجا به تضویح بیشتری درباره ان می پردازیم:

دانستیم که خدای متعال، بالاترین مراتب قدرت و اختیار را دارد و هر کار ممکن الوجودی را می تواند انجام دهد یا ندهد بدون اینکه تحت تاثیر هیچ نیروی مجبور کننده و مقهور کننده ای قرار بگیرد. ولی همه آنچه را می تواند انجام نمی دهد بلکه آنچه را می خواهد و اراده می کند انجام می دهد.

و نیز دانستیم که اراده او گزافی و بی حساب نیست، بلکه آنچه را که مقتضای صفات کمالیه اش باشد اراده کند. و اگر صفات کمالیه او اقتضای کاری را نداشته باشد هرگز آن را انجام نخواهد داد و چون خدای متعال کمال محض است اراده او اصاله به جهت کمال و خیر مخلوقات، تعلق می گیرد و اگر لازمه وجود مخلوقی پیدایش شرور و نقایصی در جهان باشد جهت شر آن، مقصود بالتبع خواهد بود یعنی چون لازمه انفکاک ناپذیر خیر بیشتری است بتبع آَن خیر غالب، مورده اراده الهی واقع می شود.

پس مقتضای صفات کمالیه الهی این است که جهان به گونه ای آفریده شود که مجموعاً دارای بیشترین کمال و خیر ممکن الحصول باشد، و از اینجا صفت حکمت برای خدای متعال، ثابت می گردد. بر همین اساس اراده الهی به آفرینش انسان در شرایطی که امکان وجود داشته باشد و وجود او منشا بیشترین خیرات باشد تعلق گرفته است و یکی از امتیازات اصلی انسان، اختیار و اراده آزاد است و بی شک، داشتن نیروی اختیار و انتخاب، یکی از کمالات وجودی به شمار می رود و موجودی که واحد آن باشد کاملتر از موجود فاقد آن محسوب می شود. اما لازمه مختار بودن انسان این است که هم بتواند کارهای خوب و شایسته انجام دهد و به سوی کمال نهایی و ابدیش گام بردارد، و هم بتواند مرتکب کارهای زشت و ناپسند گردد و به سوی خسران و شقاوت جاودانی، سقوط کند و البته آنچه اصاله مورد اراده الهی قرار می گیرد همان تکامل اوست ولی چون لازمه تکامل اختیاری انسان، امکان تنزل و سقوط هم هست که در اثر پیروی از هواهای نفسانی و انگیزه های شیطانی حاصل می شود چنین سقوط اختیاری هم بالتبع مورد اراده الهی واقع خواهد شد.

و چون انتخاب آگاهانه، نیازمند به شناخت صحیح راه های خیر و شر است خدای متعال، انسان را به آنچه موجب خیر و مصلحت اوست امر فرموده و از آنچه موجب فساد و سقوط اوست، نهی کره است تا وسیله حرکت تکاملی او فراهم گردد و چون تکالیف الهی به منظور رسیدن انسان به نتایج عمل به آنها وضع شده و نفعی برای خدای متعال در بر ندارد از این روی حکمت الهی اقتضا دارد که این تکالیف، متناسب با توانایی های مکلفین باشد، زیرا تکلیفی  که امکان اطاعت نداشته باشد امر و بیهوه خواهد بود.

بدین ترتیب، نخستین مرحله عدل ( به معنای خاص) یعنی عدالت در مقام تکلیف، به این دلیل ثابت می شود که اگر خدای متعال تکلیفی فوق طاعت بندگان تعیین کند امکان عمل نخواهد داشت و کار بیهوده ای خواهد بود.

و اما عدالت در مقام قضاوت بین بندگان با توجه به این نکته ثابت می شود که این کار به منظور مشخص شدن استحقاق افراد برای انواع پاداش و کیفر انجام می گیرد و اگر بر خلاف قسط و عدل باشد نقض غرض خواهد شد.

و سرانجام عدالت در مقام دادن پاداش و کیفر با توجه به هدف نهایی آفرینش، ثابت می گردد. زیرا کسی که انسان رسیدن به نتایج کارهای خوب و بدش آفریده است اگر او را بر خلاف آنها پاداش یا کیفر بدهد به هدف خودش نخواهد رسید.

پس دلیل عدل الهی به معنای صحیح و در همه مظاهرش این است که صفات ذاتیه او موجب رفتار حیکمانه و عادلانه می باشد وهیچ صفتی که اقتضای ظلم و ستم یا لغو و عبث را داشته باشد در او وجود ندارد.

حل چند شبهه

1- اختلافاتی که در آفرینش مخلوقات و به ویژه انسانها وجود دارد چگونه با عدل و حکمت الهی سازگار است؟ و چرا خدای حکیم و عادل، همه مخلوقات را یکسان نیافریده است؟

پاسخ این است که اختلاف آفریدگان در بهره های وجودی، لازمه نظام آفرینش و تابع قوانین علی و معلولی حاکم بر آن است، و فرض یکسان بودن همه آنها پندار خاصی است واگر اندکی دقت کنیم خواهیم دانست که چنین فرضی مساوی با ترک آفرینش است زیرا اگر مثلاً همه انسانها مرد یا زن بودند توالد و تناسلی انجام نمی گرفت و نسل انسان، منقرض می گردید و اگر همه آنها مخلوقات، انسان بودند چیزی برای خوردن و تامین سایر نیازمندیها نمی یافتند، و نیز اگر همه حیوانات یا نباتات یک نوع و یک رنگ و دارای خواص یکسان می بودند این همه فواید بی شمار و زیباییهای خیره کننده پدید نمی آمد. و پدید آمدن این یا آن نوع از پدیده ها با این یا آن شکل و ویژگی تابع اسباب و شرایطی است که در جریان حرکت و تحول ماده فراهم می شود و هیچ کس را قبل از آفرینش، حقی بر خدا نیست که او را چنین یا چنان بیافریند یا در این یا در آن مکان، و در این یا آن زمان قرار دهد تا جایی برای عدل و ظلم داشته باشد.

2- اگر حکمت الهی اقتضای حیات انسان را در این جهان داشته است پس چرا او را می میراند و به حیات او خاتمه می دهد؟

پاسخ این است که اولاً مرگ و حیات موجودات در این جهان هم تابع قوانین تکوینی و روابط علی و معلولی و لازمه نظام آفرینش است. و ثانیاً اگر موجودات زنده نمی مردند زمینه پیدایش موجودات بعدی فراهم نمی شد و آیندگان از نعمت وجود و حیات، محروم می گردیدند. و ثالثاً اگر تنها فرض کنیم که همه انسانها زنده بمانند طولی نمی کشد که پهنه زمین برای زندگی ایشان، تنگ می شود و از رنج و گرسنگی آرزوی مرگ خواهند کرد. و رابعاً هدف اصلی آفرینش انسان، رسیدن به سعادت ابدی است و تا انسانها به وسیله مرگ، از این جهان منتقل نشوند به آن هدف نهایی نخواهند رسید.

3- وجود این همه رنج ها و امراض و بلاهای طبیعی ( مانند سیل و زلزله) و گرفتاریهای اجتماعی ( مانند جنگ ها و ستم ها) چگونه با عدل الهی سازگار است؟

پاسخ این است که اولاً حوادث ناگوار طبیعی، لازمه فعل و انفعالات و تزاحمات عوامل مادی است وچون خیرات آنها بر شرورشان غلبه دارد مخالف حکمت نیست و نیز پدید آمدن فساد های اجتماعی، لازمه مختار بودن انسان است که مقتضای حکمت الهی می باشد و در عین حال، مصالح زندگی اجتماعی بیش از مفاسد آن است و اگر مفاسد، غالب بود انسانی در زمین بافی نمی ماند.

ثانیاً وجود این رنج ها و گرفتاریها از یک سوی، موجب تلاش انسان برای کشف اسرار طبیعت و پدید آمدن دانش ها و صنایع مختلف می شود و از سوی دیگر دست و پنجه نرم کردن با سختی ها عامل بزرگی برای رشد و شکوفایی استعدادها و ترقی و تکامل انسانها می گردد. و بالاخره تحمل هر سختی و رنجی در این جهان ابدی خواهد داشت و بنحو احسن جبران خواهد شد.

4- عذاب ابدی برای گناهان محدودی که در این جهان، ارتکاب می شود چگونه با عدل الهی سازگار است؟

پاسخ این است که بین اعمال نیک و بد و بین پاداش و کیفر اخروی نوعی رابطه علیت وجود دارد که به وسیله وحی الهی، کشف و به مردم گوشزد شده است. و همچنان که درا ین جهان، بعضی از جنایات، موجب آثار شوم طولانی می شود و مثلاً کور کردن چشم خود یا دیگران در یک لحظه، انجام می گیرد اما نتیجه آن، تا پایان عمر ادامه دارد همچنین گناهان بزرگ هم دارای آثار اخروی جاویدان است و اگر کسی وسایل جبران آنها را در همین جهان ( مثل توبه) فراهم نکند آثار سوء آن تا ابد، دامنگیر وی خواهد شد و همانگونه که کور ماندن انسان ها تا پایان عمر به وسیله یک جنایت لحظه ای، منافاتی با عدل الهی ندارد مبتلی شدن به عذاب ابدی هم در اثر گناهان بزرگ، منافاتی با عدل الهی نخواهد داشت زیرا نتیجه عملی است که شخص گناهکار آگاهانه به آن اقدام کرده است.

ماخذ:

1-جلسات و آثار آیت الله سید جواد سید فاطمی

2-طهارت روح –برگرفته ازشهید مطهری

3- اصول عقاید آیت الله مصباح یزدی

4-معارف اسلامی دانشگاهها-نهاد رهبری در دانشگاهها

رضا قارزی

تحلیل سیاسی (اهمیت ، اهداف، مراحل وسیر انجام و نکات ) -رضا قارزی

بسم الله الرحمن الرحیم

تحلیل سیاسی (اهمیت ، اهداف، مراحل وسیر انجام و نکات )

اهمیت داشتن تحلیل سیاسی :

حضرت امام خمینی (ره ) : فردای شما، فردای دشواری است اگرمجهز به علم، تقوا، شعور انقلابی سیاسی باشید پیروزی تان حتمی است.

- مقام معظم رهبری می فرمایند: « بنده درقضایای تاریخ اسلام این مطلب را مکررا گفته ام که چیزی که امام حسن مجتبی علیه السلام را شکست داد نبودن تحلیل سیاسی دربین مردم بود. مردم تحلیل سیاسی نداشتند. آن چیزی که فتنه خوارج را بوجود آورد امیرالمؤمنین علیه السلام را آن جورتحت فشار قرارداد و قدرتمندترین آدم تاریخ را آن جورمظلوم کرد، نبودن تحلیل سیاسی درمردم بود. والا همه مردم که بی دین نبودند. مردم تحلیل سیاسی نداشتند.».

- مقام معظم رهبری: «نکند، بعضی ها برخی ازساده لوحی ها ونسنجیده کاری ها را مرتکب شوند و بعضی حرف های نسنجیده را بگویند وبعضی موضع گیری های نسنجیده را اتخاذ کنندومردم را ناامید سازند،ضعفی درفلان دستگاه وجود دارد، فورا نظام اسلامی را زیرسئوال ببرندکه چرا این ضعف دراین دستگاه هست».

-مقام معظم رهبری:« برای استمرار انقلاب نیاز به دوعنصردین وآگاهی داریم.».

- تحلیل سیاسی چیست؟  تحلیل سیاسی نوعی تحقیق وپژوهش درباره پدیده های سیاسی جهت روشن کردن ابهامات، پاسخگویی به سوالات موجود وهمچنین پیش بینی آینده وشرح چرایی رخداد یا اتفاق سیاسی.

اهداف تحلیل سیاسی

1-کشف حقیقت  2- تبیین مسائل وشفاف سازی 3- پاسخ منطقی دادن به شبهات وسئوالات سیاسی 4-کمک به تصمیم گیری مناسب وموضعگیری صحیح 5- تأثیرگذاری برمحیط سیاسی وهدایت گری جامعه. 6-رسیدن به یک موضوع صحیح اصولی ومنطقی 7- افزایش قدرت تحلیل وتعقل سیاسی افراد. 8-برقراری توازن معقول بین سیاست های حاکم وخواسته های جامعه.  9- پاک کردن اذهان وافکارجامعه ازمصائب وافکارغلط 10-یاد دادن اصول صحیح ومبناها وروش های صحیح سیاسی درموضوعات، مباحث، پدیده ها، مسائل، جریان ها، رویدادها ورخدادهای سیاسی 11- جلوگیری ازنفوذ وقدرت نمایی دشمنان اسلام ونظام اسلامی 12- ابهام زدایی ازیک پدیده سیاسی وپی بردن به اجزای نامعلوم آن 13- تخمین وپیش بینی آینده.

مراحل وسیر انجام تحلیل موضوعات، جریان ها، مسائل ورخدادهای سیاسی براساس منابع اسلامی

درجامعه اسلامی معمولا بسیار با موضوعات، پدیده ها، جریان ها و.. سیاسی مواجه هستیم.درمواجهه با این موارد چطورباید تحلیل درست وصحیح منطق واجرایی خوب ارائه شود چطورباید دچاراشتباهات، خطاها، گمراهی ها وغفلت ها نشد وخلاصه به عنوان یک فرد هدایت شده مربی وهادی سیاسی چگونه باید بود؟ ویا به عبارت دیگر یک مسئله سیاسی را چطورباید روشمند وصحیح تحلیل کرد، چه مراحلی را باید طی نمود؟

1-تعیین (معین کردن) موضوع یا مورد تحلیل:

برای تعیین موضوع صحیح باید به سه اساس، معیار وملاک زیرتوجه شود.

الف: منافات نداشتن موضوع یا مورد تحلیل با وظایف تحلیل گرورعایت کردن اصل مخالف مصالح وموازین احکام اسلام نبودن موضوع.

ب: پرداختن به موضوع مقدورباشد وخارج ازتوان تحلیل گرنباشد. مثال 1: بررسی دستگاه های اطلاعاتی ناوهای آمریکا ( که دارای طبقه بندی و دسترسی دشوارمی باشد).

ج: به روزبودن موضوع: یعنی موضوع سوخته نباشد وتاریخ مصرفش نگذشته باشد مثل: جریان یک ماه قبل را به عنوان مسئله روزبررسی کردن.

2-تعیین (معین نمودن) اهداف، ابعاد ودامنه موضوع تحلیل

نکات مهم : 1- اهداف باید معلوم باشد که دنبال چی هستیم؟ هدف ومقصود ما ازتحلیل چیست؟  2- تعیین هدف به چگونگی بهره گیری ازاطلاعات و انجام مراحل بعدی وبه نتیجه رسیدن تحلیل کمک می کند. درغیراینصورت مسائل وموضوعات مختلف سرگردان شده وبی سرانجام می مانیم.

3-باید ابعاد وجنبه های آن موضوع تحلیل را شناخت و جنبه مورد نظر ازپدیده مورد تحلیل را مشخص نماید. به عبارت دیگر منظور ازتعیین هداف اینکه باید سئوالات تحلیل مشخص شود تا مراحل بعدی به آن. پاسخ صحیح ومنطقی داده شود. مثلا کدام بعد موضوع بررسی شود، آیا پیشینه وریشه تاریخی پدیده یا ابعاد فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، ریاضی، حقوقی، سیاسی وفنی یا بعد دیگر باید تعیین شود کدام مورد نظراست.

-توجه : درمرحله تعیین هدف باید :

1- جهت گیری 2- نوع  3-سطح تحلیل

مشخص شود که سطح ونوع تحلیل با سه ملاک تعیین می شود:

الف: سطح علمی مخاطبان (توان فکری وتحلیلی، اطلاعات و..)

ب: منابع خبری (آشکاراست یا بسته، طبقه بندی شده است یا خیر).

ج: دامنه (گسترش ) موضوع: ( موضوع تا چه حد قابل بررسی است آیا محدود است یا وسیع، هرچه عمق تحلیل وسیع تر باشد برای طیف خاص وتوانمندان ونخبگان (غیرعوام) مطلوبتراست وهرچه سطح تحلیل ازجهت عمق محدود باشد برای عامه جامعه بیشتر قابل بهره برداری خواهد بود).

3-جمع آوری وگردآوری اخبار، مطالب واطلاعات درباره موضوع مربوطه تحلیل:

- شروع عملی تحلیل ازاین مرحله می باشد که اخبارواطلاعات مواد اولیه کارمی باشد که باید با کیفیت مناسب به دست آورده شود. هرچه اخبارواطلاعات جامع وکامل وبه روزوجدید، مورد تأئید صحیح، موثق، متنوع و..باشد به همان میزان استحکام وارزش تحلیل بالاتراست.

-دومسئله مهم برای تحلیل گردرزمینه اطلاعات واخبار: 1- منابع اخبارواطلاعات 2- روشهای جمع آوری اخبارواطلاعات.

مهم ترین منابع اخبارواطلاعات عبارتند از:

کتابها، سی دی های صوتی وتصویری، نرم افزارها، بولتن های معتبر، نشریات تحلیلی، ارشیو موسسات تحقیقاتی، مطبوعاتی وکتابخانه ها،
سایت های خبری، اینترنتی معتبروسالم، شبکه های رادیویی وتلویزیونی داخلی وخارجی (رسانه های جمعی) مجلات عمومی وتخصصی، روزنامه ها، شاهدهای عینی رویدادهای سیاسی یا کسانی که دراین زمینه سیاسی دارای مسئولیت اند، مراجع، تحلیل گران سیاسی و..

- دو نکته مهم درروش های جمع آوری اخبارواطلاعات:

الف: اجزای خبر که عبارتند از:

1-چه: (یعنی نقش وماهیت یک خبرویا یک پدیده ورخداد با اصل حادثه با واقع بینی).

2- چگونه یا چطور؟ ( چگونگی تکوین خبر وکیفیت وقوع حادثه).

3-چرا ( دلایل وعوامل ایجاد حادثه ورویداد سیاسی)

4-کد: (منبع خبرونویسنده چه کسی بود. یا بوجود آوردن حادثه یا پدیده سیاسی چه کسی، چه حزبی یا نهادی بوده است با واقع بینی).

5-کجا: ( مکانی که خبر یا حادثه سیاسی درآنجا اتفاق افتاده، رشد کرده وبه پیروزی یا شکست انجامیده است، مورد بررسی ودقت نظرقرارگیرد).

6- کی : ( زمان وقوع حادثه یا خبر).

ب: سه نحوه گردآوری اخبار واطلاعات :

1- روش مشاهده (دیدارمستقیم): ازمشاهده ساده وسطحی گرفته تا علمی وبا دقت وکنترل 2- مطالعه : تحقیق متون واسناد با روش مراجعه به کتاب وکتابخانه، آرشیوهای روزنامه ومجلات ونشریات مختلف و.. 3- استماع (نقل قول موثق).

4- نقد وبررسی

مراحل نقد وبررسی کلیه اخبارواطلاعات یک موضوع، پدیده، مسئله یا رخداد سیاسی به شرح ذیل است:

1- طرح فرضیه های موجود درباره آن موضوع ونظریه پردازی.

2- سبک وسنگین کردن ونظریه پردازی.

3-آوردن میزان ومعیار ودلیل (یا دلایل) به میان(معیار ومیزان سنجی)

4-ارزیابی طبق میزان ومعیارها ودلایل (ارزشیابی)

5-جداسازی (تفکیک و جدا کردن): درست ازنادرست، ضعیف ازقوی، منطقی ازغیرمنطقی.

5- جمع بندی ونتیجه گیری

6- انتخاب بهترین روش (فیتبعون احسنه  (20 زمر)

7- موضع گیری

8-بکاربستن واجرایی وعملیاتی کردن موضع اتخاذ شده.

رضا قارزی

روش تحليل مسائل سياسي

بسمه تعالی

 روش و نحوه تحليل مسائل سياسي

اهميت هدايت، تفسير، توجيه و تحليل سياسي در جامعه اسلامي از ديدگاه حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبري(دام‌ظله):

1- ديد صحيح سياسي 2- كوركورانه عمل نكردن 3- تربيت و سازماندهي خواص سياسي 4- اطلاع‌رساني صحيح 5- ابهام زدايي 6- پيش‌بيني آينده 7- كمك به تصميم و موضع‌گيري صحيح 8- توازن معتدل سياستهاي حاكم و خواسته‌هاي مردم 9- تأثيرگذاري و هدايت‌گري جامعه 10- شناخت دشمنان داخلي و خارجي اسلام و انقلاب(دشمن‌شناسي)11- حفظ تداوم حضور در صحنه‌هاي انقلاب 12- انجام وظايف اسلامي در بعد سياسي  و...

مراحل تحليل مسائل سياسي

1- انتخاب موضوع تحليل 2- تعيين دامنه و گستره موضوع 3- جمع‌آوري اخبار و اطلاعات 4- نقد و بررسي و معيارسنجي 4- جمع‌بندي
5- نتيجه‌گيري 6- موضع‌گيري

ابزارهاي جمع‌آوري اخبار و اطلاعات سياسي:

1- كتب 2- نشريات 3- نرم‌افزارها 4- سي‌دي هاي صوتي و تصويري و تلفن همراه 5- روزنامه 6- رسانه‌هاي جمعي 6- سايتها 7- مراكز 8- جلسات تحليل و ...

                                                                                    

رضا قارزی

کتابچه آیات وروایات احکام(نگاهی به  مهمترین آیات وروایات ابواب فقه و احکام دستورات اسلامی)-رضا قارزی

کتابچه آیات وروایات احکام

(نگاهی به  مهمترین آیات وروایات ابواب فقه و احکام دستورات اسلامی)

رضا قارزی-1385ش

احکام تقلید

«فَاسالَوا اَهلَ الذّکرِ إن کُنتم لا تَعلَمون» (سوره انبیاء آیه 7) ترجمه : اگر نمی دانید از اهل ذکر سئوال کنید .

حضرت بقیه الله عجل الله تعالی فرجه الشریف در نامه خود به اسحاق بن یعقوب می نویسد:وَاَمّا الحَوادثُ الواقِعَهٌ فَارجِعُوا فیها اِلی رُوّاهِ حَدیثِنا[اَحادیثنا] فَانِّهُم حُجَّتی عَلَیکُم  وَ اَنا حُجَهُ اللهِ [عَلَیهِم] ترجمه : و اما در باره رویدادها و پیش آمدهایی که در آینده روی خواهد داد، به راویان حدیث ما رجوع نمایید زیرا آنان حجت من هستند بر شما و من حجت خدا می باشم[بر ایشان] (وسال الشیعه ج 18 ص 101 باب 11 ح 9 – بحار ج 2 ص 90 باب 14 ح 13)

قالَ ابومحمدالعسگری (علیه السلام) : فَأمّا مَن کانَ مِنَ الفُقَهاء صائِناً لِنَفسِهِ حافِظاً لِدینهِ مُخالِفاً عَلی هَواهُ مُطیعاً لِأمرِ مَولاهُ فَلِلعَوامِ اَن یُقُلِّدُوهُ وَ ذلِکَ لایَکُونُ اِلاّ بَعضَ فُقَهاءِ الشیعَهِ لاجَمیعُهُم ترجمه : امام حسن عسگری(علیه السلام) می فرمایند : واما، هر فقیه که نگهدار نفس خویش و حافظ دین خود و مخالف با هوا و خواهش خویش و مطیع امر مولای خود باشد، بر عوام لازم است تا از او تقلید کنند و این گونه نمی باشند مگر بعضی از فقهای شیعه نه همۀآنان(وسائل الشیعه ج27 ص 131 باب 10 ج 33401- بحار، ج2 ص 88 باب 14 ح 12 )

احکام طهارت

«... وَیُنَزِّلُ عَلَیکُم مِن السّماء ماءً لِیُطّهِرَکم بِهِ و یُذهِبَ عَنکُم رجزَ الشّیطن...» «خداوند به شما آب را از آسمان فرو می فرستند، تا شما را پاک سازد و پلیدی شیطان را از شما ببرد... » سوره انفال آیه 11

«خداوند پاکان و پاکیزگان و توبه کاران را دوست دارد»سوره آیه

اِنَّ الله تبارکَ و تعالبی یَقُولُ : «وَاَنزَلنا مِنَ السّماء ماءً طَهوراً » خداوند تبارک وتعالی که بزرگوار است و فیض و برکت او بر عالیمان فایض است و متعالی است از آنکه ادراک او توان نمود ذات او را، یا کیفیت فیض او را، می فرماید در قرآن مجید که ما فرستادیم از جانب آسمان آبی که پاک کننده شماست از نجاست حدث و خبث(لوامع صاحبقرانی ج1 ص 197) کتاب طهاره)

نجاست

«وَثَیابَکَ فَطَهّر 4 و الرُّجزَ فاهجُر 5 » (سوره مدثر آیۀ 4 و 5)

و لباست را پاک کن 4 و از پلیدی دوری کن 5

و قالَ الصادقُ جَعفَرُبنُ مُحمدٍ صَلواتُ اللهِ عَلَیهِما کُلُّ ماءٍ طاهرٌ اِلاّ ما عَلِمتَ أنَّهُ قَدِرٌ یعنی حضرت فرمودند که هر آبی پاکست تا ندانی که نجس شده است یا نجس است .و همچنین از آن حضرت صلوات الله علیهما به این عبارت که : «کُلّ شی ءٍ نظیفٌ حتّی تَعلَم اَنّهُ قَذِرٌ.»

وضو

قال الله تبارک و تعالی (سوره مائده آیه 108) :

«یأیُّها الّذین ءامَنُوا إذَا قُمتُم إلَی الصّلواهِ فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم وَأیدِیَکُم إلَی المَرافِقِ وامسحُوا بِرُوسِکُم وأرجُلَکُم الی اُلکَعبَینِ وَ إن کُنتُم جُنباً فَاطهّرُوا و ان کُنتُم مرضی اوعلی سَفَرٍا وجاءَ أحدٌ مِنکُم مِنَ الغائطِ أولَمستُم النّساءَ فَلَمِ تَجِدُواماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طِیّباً فَامسَحُوا بِوُجُوهِکُم وَ أیدِیکُم مِنهُ مَایُریدُ اللهُ لِیَجعَلَ عَلَیکُم مِن حَرجِ وَلکِنُ یُرِیدُ لِیُطَهّرَکُم وَ لِیُتمَّ نعمَتَهُ عَلَیکُم لَعَلَّکُم تَشکُرُونَ»

ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که به نماز می ایستید صورت و دستها را تا ارنج بشویید؛ و سروپاها را تا مفصل(برآمدگی پشت پا) مسح کنید. و اگر جنب باشید، خود را بشویید(و غسل کنید). و اگر بیمار یا مسافر باشید، یا به یکی از شما قضای حاجتی دست داد، یا با زنان تماس گرفته(و آمیزش جنسی کرده اید)، و آب(برای غسل یا وضو) نیابید، با خاک پاکی تیمم کنید؛ و از آن، بر صورت(پیشانی) و دستها بکشید. خداوند نمی خواهد مشکلی برای شما ایجاد کند؛ بلکه می خواهد شما را پاک سازد و نعمتش را بر شما تمام نماید؛ شاید شکر او را به جا آورید.

در روایتی از امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) می خوانیم :انما امر بالوضوء و بدء به لان یکون العبد طاهراً اذاقام بین یدی الجبار، عند مناجاته ایاه، مطیعاً له فیما امره، نقیاً من الاء ناس والنجاسه، مع ما فیه من ذهاب الکسل، و طرد النعاس و تزکیه الفواد للقیام بین یدی الجبار:برای این دستور وضو داده شده و آغاز عبادت با آن است که بندگان هنگامی که در پیشگاه خدا می ایستند و یا مناجات می کنند پاک باشند، و دستورات او را بکار بندند، از آلودگیها و نجاستها برکنار شوند، علاوه بر این وضو سبب می شود که آثار خواب و کسالت از انسان برچیده شود و قلب برای قیام در پیشگاه خدا نور و صفا یا بد. [1]

  • فضل بن شاذان از حضرت رضا علیه السلام نقل می کند که فرمود:

«برای این ابتدا به وضو فرمان داده شد که وقتی بنده برای مناجات با خدا، در پیشگاه وی می ایستد، پاکیزه بوده و فرمان او را اطاعت کرده باشد و از کثافات و نجاسات دور باشد، علاوه بر این که وضو، کسالت و چرت را از بین می برد و قلب را برای ایستادن در پیشگاه الهی پاکیزه می گرداند...»(وسائل الشیعه ج 1 ص 275)

غسل

«یأیُّها الذّینَ ءامَنُوا لا تَقرَبُوا الصّلوهَ وَ اَنتُم سُکرَی حَتّی تَعلَمُوا مَا تَقُولونَ وَلاجُنباً إلاّ عابِری سَبیلٍ حَتّی تَغتَسِلُوا وَإن کُنتُم مّرضی اَوعَلی سَفَرٍآوجَاء اَحَدُ مِنکم مِن الغائِطِ اَولَمستُم النّساءَ فَلَم تَجِدُوا مَآءً فَتَیَمّموا صَعیدا طیباً فَامسَحُوا بِوُجُوهِکُم واَیدیکُم اِنّ اللهَ کانَ عَفوّاً غفُوراً » سوره نساء آیه 43

ای کسانی که ایمان آورده اید! در حال مستی به نماز نزدیک نشوید تا بدانید چه می گویید و همچنین هنگامی که جنب هستید- مگر اینکه مسافر باشید- تا غسل کنید و اگر بیمارید، یا مسافر و یا قضای حاجت کرده اید. و یا با زنان آمیزش جنسی داشته اید و در این حال، آب(برای وضو یا غسل) نیافتید، با خاک پاکی تیمم کنید؛ (به این طریق که ) صورتها و دستهایتان را با آن مسح نمایید.خداوند بخشنده وآمرزنده و مهربان است.

حضرت صادق(علیه السلام) فرموده : غسل در 14 مورد است:غسل میت، جنابت، مس میت، جمعه، عیدفطر و قربان، روز عرفه برای احرام، دخول در خانه کعبه، ورود به مدینه، دخول در حرم، زیارت، شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه مبارک رمضان؛ (3 قسم اول از این غسلهای واجب و باقی مستحب است و 3 قسم دیگر از غسلهای واجب یعنی غسل حیض و نفاس و استحاضه که مخصوص بانوان است ذکر نشده).

تیمم

سوره مائده آیه 6 : «وَ اِن کُنتُم مَرضَی اَو عَلَی سَفَرٍ اَوجاءَ اَحَدٌ مِنکُم مِنَ الفائد أولمَستُمُ النّساءَ فَلَم تَجدوا مآءً فَتَیَمّوا صَعیداً طیِّباً فآمسَحُوا بِوُجُوهکم وَاَیدیکم منهُ ... » «اگر بیمار و یا در سفر باشید، یا یکی از شما را قضای حاجت دست داد، یا با زنان نزدیکی کرده اید و آبی نیافتید، پس با خاک پاک تیمم کنید و از آن به صورت و دستهایتان بکشید.» (سوره مائده، آیه 6)«... فَلَم تجدوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیداً طَیِّباً فَامسَحُوا بِوجُوهِکُم وَ اَیدیکُم...»سوره نساء آیه 43 ترجمه : « ... و آب برای تطهیر و غسل نیافتید در این صورت به خاک پاک تیمم کنید آنگاه صورت و دستها را بدان مسح کنید...»

احکام نماز

خدای متعال می فرماید : «قُل لِعَبادِیَ الّذینَ ءَامَنُو یقُیِموا الصّلوهَ و ...      سوره ابراهیم آیه 31

ترجمه : به بندگان من که ایمان آورده اند بگو نماز را بر پا دارند و ...

حدیث :«هر کس نماز را سبک بشمارد مشمول شفاعت ما در قیامت نخواهد شد.» و در سوره عنکبوت آیه 45 می فرمایند : «نماز را به پای دار که نماز آدمی را از زشتکاری و اعمال ناپسند باز می دارد و یاد خدا از هر چیز بزرگتر است و خداوند می داند که شما چه می کنید » .

امام صادق علیه السلام :«نخستین چیزی که بنده را مورد آن بحساب می کشند نماز است اگر از او قبول شد سایر اعمالش نیز قبول می شود و اگر نمازش رد شد سایر اعمال نیز مردود است»                        محجه البیضاء جلد 1

حضرت امام سجاد علیه السلام در دعای ابوحمزه ثمالی در حق نماز می فرمایند :« حق نماز این است که بدانی ورود به دربار خداوندی است و در آن حال برابر خدا ایستاده ای، چون این معنی را دریافتی شایسته است چنان بایستی که بنده ای ذلیل بی مقدار راغب و ترسان، امیدوار و بیمناک، و بیچاره ی زار در برابر مولایی پرعظمت ایستد، با کمال آرامش و وقار می ایستی، حضور قلب را رعایت میکنی و نماز را با کلیه ی حدود و شرایط انجام می دهی.» نصایح تألیف آیت اله مشکینی 413

خداوند تبارک و تعالی در سوره مبارکه مومنون (آیه 1 و 2 ) می فرماید: «افراد مومن رستگار شدند، آنانکه در نماز خود خشوع دارند.» و همچنین در آخر سوره مبارکه ماعون می فرماید :«وای بر نمازگزارانی که از نماز خویش غفلت می کنند، آنها که ریاکارند و از زکات و خدمت به خلق باز می دارند.»

قبله

«قدنری تَقلُّبَ وَجهَکَ فی السّماء فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبلَهً تَرضَیَها فَوَلِّ وَجهَکَ شطر المَسجِدِ الحَرامِ وَحَیثُ مَاکُنتُم فَوَلُّوا وُجُوهُکُم شَطرَهُ ...» ، «توجه روی تو را به آسمان می بینیم، پس تو را به قبله ای که بدان خشنود شوی برگردانم، پس روی خود را به جانب مسجد الحرام برگردان و هر جا بودید روی خود را به سوی آن برگردانید ...» سوره بقره 144

احکام روزه

خداوند در سوره بقره آیه 183 می فرماید : یا اَیُّها الذینَ ءَامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلّکُم تَتَّقون ترجمه : ای افرادی که ایمان آورده اید روزه بر شما نوشته شده همان گونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد تا خدا پا شوید.

روایت : وَ کَتَب َ حَمزَهُ بنُ مُحَمَّدٍ اِلی أبِی مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ لَمِ فَرَضَ اللهُ الصّومَ فَوَرَدَ فی الجواب لیحد الغنی مسّ الجوع فیمن علی الفقیر ترجمه و در قوی منقولست از حمزه که عریضه بخدمت حضرت امام حسن عسگری صلوات الله علیه نوشتم که حق سبحانه و تعالی چرا روزه را واجب گردانیده است پس فرمان آن حضرت صلوات الله علیه بما رسید که تا بیابد غنی حرارت و مشقت گرسنگی را تا انعام کند بر فقیر(لوامع صاحبقرانی و ج 6 ص 149)

احکام خمس

«وَاعلَمُوا أنّما غَنِمتُم مِن شَی ءٍ فَأنَّ للهِ خُمسَهُ و للرَّسُولِ وَ لِذی القربی وَاتیامی والمساکِینِ وَ ابنِ السّبیل إن کُنتُم بالله وَ ما اَنزلَنا عَلی عَبدِنا یَومَ الفُرقانِ یَومَ التَقی الجَمعانِ واللهُ عَلَی کُلَّ شی ءٍ قَدِیرُ» سوره انفال آیه 41

بدانید که هر چه به شما غنیمت و فائده رسد خمس آن خاص خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و فقیران و در راه ماندگان است اگر به آنچه بر بندۀ خود در روز جدایی حق از باطل روز درگیری دو گروه(با ایمان و بی ایمان) نازل کردیم ایمان آورده اید و خداوند بر هر چیزی تواناست.

قال امام صادق (ع) :اِنّ الله لا اله الا هو لّما حرم علینا الصدقهِ أنزل لنا الخمس فالصدقهِ علینا حرام و الخمس لنا فریضهِ والکرامهِ لنا حلال خداوند یکتا بر ما (اهل بیت) صدقه را حرام نموده و خمس را روا داشته پس صدقه بر ما حرام و خمس واجب است و سخاوت کردن بر ما حلال است .

قال امام موسی کاظم(ع) : « به خدا سوگند خدا برای مومنان در روزیشان بسیار آسان گرفته که در پنج درهم یک درهم برای خویش منظور فرموده است و مومنان چهار درهم دیگر را حلال و پاکیزه بخورید سپس فرمود این سخن ما دشوار و بسیار سخت است و به آن عمل نمی کند و بر آن صبر نمی نماید مگر کسی که دلش با ایمان آزموده شده باشد.» وسائل الشیعه ج 9 ص 485

احکام زکات

خداوند عَزّوجَلَّ می فرماید در قرآن مجید در آیات بی شمار: «اَقیموالصلوه واتوالزکوه »

رَوس عَبدُاللهِ بسنُ لینانٍ عَن اَبی عَبداللهِ صلواتُ اللهِ عَلَیهِ قالَ اِنَّ اللهَ عَزَّوجَلِّ فَرَضَ الزّکوهَ کَما فَرَضَ الصّلوهَ فَلو اَنَّ رَجُلاً حَمَلَ الزکوهَ فَاعطاها عَلایتهً لَم یکُن عَلَیه فی ذلِکَ عیبٌ [عَتبٌ خ ل] و ذلِکَ اَنّ اللهَ عَزّوَجَلّ فَرَضَ لِلفُقراء فی اموالِ الاَغنیاء مایکُتَفونَ به وَ لَو عَلِمَ اَنّ الذی فَرَضَ لَهُم لایکفیهم کزادَهُم و اِنّما یُوءتَی الفُقراءُ فیما اُوتوا مِن مَنع مَن مَنَعَهُم حُقُوقهُم لا مِنَ الفَریضَهِ به اسانید صحیحه منقول است که حضرت امام جعفر صادق صلوات الله علیه فرمودند که حق سبحانه و تعالی چنانکه نماز را بر عالمیان واجب گردانیده است زکات را نیز به شرائط واجب گردانیده است بلکه با هم مقرون ساخته است .

احکام حج

قرآن کریم سوره حجج آیه 26- 27 می فرماید : «وَاَذّن فی النّاسِ بِالحَجّ یَاتُوکَ رِجالاً وعَلَی کُلّ ِ ضَامِرٍ یَأتینَ مِن کُلّ فَجٍ عَمیقٍ * لِیَشهدوا مَنافِعَ لَهُم».« و مردم را دعوت عمومی به حج کن تا پیاده و سواره از هر راه دوری به سوی تو بیایند تا شاهد منافع گوناگون خویش « دراین برنامه حیات بخش» باشند .

هشام بن حکم از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمودند :«خداوند روزه را واجب نمود تا به نیازمندان ترحم نماید و شخص غنی و بی نیاز هر وقت چیزی را اراده کند به آن دسترس دارد. خداوند خواست که بین آفریدگان مساوات برقرار شود و غنی، گرسنگی و درد را بچشد تا بر ناتوان رقت ورزیده و بر گرسنه ترحم نماید.» وسائل الشیعه ج 7 ص 3.

امام باقر علیه السلام می فرماید : «تَمامُ الحَجَّ لِقاءُ الاِمامِ » تمامیت حج به ملاقات با امام است . (بحارالانوار ج 99 ص 374)

شیخ کلینی از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرموده : «هر کس از دنیا رود و حجه الاسلام را به جا نیاورد، بدون اینکه او را حاجتی ضرورتی باشد یا آن که به جهت بیمارشدن از آن باز بماند یا آن که پادشاهی از رفتن او جلوگیری نماید چنین کسی در حال مردن به آیین یهودیان یا نصرانیان از دنیا خواهد رفت» مناسک حج امام خمینی ص 15 چاپ دوم و کلیات فقه اسلامی علی رضا علی نوری ص 101

  • امام صادق علیه السلام ضمن برشمردن حکمت های حج برای هشام بن حکم فرموده : «خداوند در حج وسیلۀ اجتماع مردم مشرق و مغرب را فراهم آورده تا همدیگر را بشناسند و تفاهم کنند ... » و آثار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شناخته شود و اخبار وی یادآوری شود و فراموش نگردد... » بحار الانوار ج 99 ص 33 .

احکام خرید و فروش

قال الله تبارک و تعالی : «یَمحَقُ الله الرِبوا وُ یُربی الصّدَقاتِ وَ اللهُ لَایُحِبُّ کُلَّ کَفّار اَثیم. ترجمه : خداوند، ربا را نابود می کند، و صدقات را افزایش می دهد و خداوند هیچ انسان ناسپاس گنهکاری را دوست نمی دارد(آیه 276 سوره بقره)«وَلیَکُنِ البَیعُ بَیعاً سَمحاً بِمَوازینِ عَدلٍ وَ اَسعارٍ لا تُجحِفُ بِالفَریقَینِ مِنَ البایِعِ وَالمُتناعِ فَمَن قارَفَ حُکرَهً بَعدَ نَهیکَ اِیّاهُ فَنَکِّل بِه وَعاقِبه فی غَیرِ اِسرافٍ »؛ «باید معاملات با شرایط آسان صورت گیرد، با موازین عدل و نرخ هایی که نه به فروشنده زیان برساند و نه به خریدار! و هرگاه کسی پس از نهی تو از احتکار به چنین کاری دست بزند، او را کیفر کن! و در مجازاتش بکوش، ولی زیاده روی نکن»

قرآن کریم بقره آیه 276 :«خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام قرار داده است . » سوره بقره 184 : «ثروت یکدیگر را بیهوده و بخیانت تصرف نکنید.»

سوره مبارکه مائده ج / 5 : «ای کسانی که ایمان آورده اید به پیمانها(و قراردادها) وفا کنید.»

حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه : «وَیحَکَ الفِقهُ ثُمَّ المَتجَرُ، فَاِنَّهُ مَن باعَ وَ اشترَری وَلَم یَساَل عَن حرامٍ وَلا حَلالٍ ارتَعلَمَ فی الرِّبا، ثُمّ ارتَعَلَم.» مستدرک الواسئل، ج13، ص 247.

امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرماید :«مَن ارادَ التِّجارَهَ فَلیَتَفَقّه فی دینه لِیَعلم بذلِکَ ما یَخِلّ کهُ مِمّا یَحرُمُ عَلَیهِ وَ مَن لم یَتَفَقِّه فی دینه ثُمَّ اَتّحَجَر تُوَرَّط الشُبهاتی.» ترجمه : «هر که می خواهد تجارت کند باید با مسائل دینش آشنا شود تا حلال و حرام را از هم باز شناسد و کسی که قبل از فراگیری احکام دینش تجارت کند، داخل کارهای شبهه ناک خواهد شد» . وسائل الشیعه ج 12 ص 283

احکام صلح

وَ إن طَآئِفَتانِ مِنَ المُومنینَ اقتَتلُوا فَأصلحوا بَینَهُما فَان بَغَت احدَهما عَلی الاُخرَی فَقتلوا الّتیِ تَبغی حَتّی تَفِی ء إلی اَمرِاللهِ فَإن فَآءَت فَاَصلحو بَینَهُمَا بِالعَدلِ و اَقسِطُوا إنَّ اللهَ یُحِبُّ المُقسِطینَ سورۀ حجرات آیۀ 9

هرگاه 2 گروه از مومنان با هم به نزاع و جنگ بپردازند، آنها را آشتی دهید؛ و اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کند، با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردد؛ و هرگاه بازگشت(و زمینه صلح فراهم شد)، در میان آن دو به عدالت صلح برقرار سازید؛ و عدالت پیشینه کنید که خداوند عدالت پیشه گان را دوست میدارد.

1- حَمّادِبنِ أبی طَلحه، عَن حَبیب الأحوَلِ قالَ :

سَمِعتُ اَباعَبداللهِ (علیه السلام) یَقُولُ : صَدَقهَ یُحبُّها اللهُ اِصلاحُ بَینِ الناسِ إذا تفاسَدُوا و تَقاربُ بَینهِمِ إذا تَباعَدُوا عَنهُ، عَن مُحَمّدِبن سِنان، عَن حُذیفَهِ بنِ مَنصورٍ، عَن أبی عَبدِاللهِ (ع) مِثلهُ

2- هِشامِ بنِ سالِمٍ، عَن أبی عبد الله(ع): قالَ: لَأن اَصلَحَ بَینَ اثَنینِ اَحَبُّ اِلیّ مِن أن اتَصَدّق بدینارینِ.

1- امام صادق(ع) می فرمود : صدقه ای را که خدا دوست دارد، اصلاح میان مردم است، زمانی که اختلاف و فساد یابند، و نزدیک ساختن آنها بیکدیگر زمانی که از هم دور شوند.

2- و فرمود : اصلاح کردنم میان 2 نفر نزد من محبوب تر است از اینکه دو دینار تصدق دهم .

احکام اجاره

آیه 26 و 27 سوره قصص : قَالَت إحداهُما یا اَبَتِ استَئجِرهُ اِنَّ خَیرَ مَنِ استَئجرتَ القویّ الأمینُ قالَ انّی أریدُ اَن اُنکِحَکَ إحدَی ابنَتَیّ هاتَینِ علی اَن تَأجُرَنی ثَمانِی حِحج ... ترجمه : یکی ازآن دو (دختر) گفت : پدرم! او ( حضرت موسی) را استخدام کن، زیرا بهترین کسی را که می توانی استخدام کنی آن کس است که قوی و امین باشد( و او همین مرد است) (شعیب) گفت من می خواهم یکی از این دو دخترم را به همسری تو درآورم به این شرط که هشت سال برای من کار کنی ...

- این آیه دلالت دارد که اجاره دادن و اجیرگرفتن کار مشروعی است.

احکام قرض

در سوره مبارکه بقره آیه 245 می خوانیم : «مَن ذَاالّذی یُقرِضُ الله قَرضاً حَسَناً فَیُضعِفَهُ لَهُ ، اًضعافاً کثیره و الله یَقبِضُ و یَبصُطُ واِلیه تُرجُعون» ترجمه : «کیست که به خدا قرض الحسنه ای دهد(و از اموالی که خدا به او بخشیده انفاق کند) تا آن را برای او چندین برابر کند و خداوند است که (روزی بندگان را) محدود یا گسترده می سازد (و انفاق هرگز باعث کمبود روزی آنها نمی شود) و به سوی او بازگردانده می شوید.

امام صادق علیه السلام می فرماید : اگر قرض دهم برایم بهتر از این است که همانند آن را صدقه دهم ... (وسائل الشیعه ج 13 ص 87 ، کلیات فقه اسلامی ص 181 )

احکام رهن

آیه 283 سوره بقره : و إن کُنتُم عَلی سَفَرٍ وَلَم تَجِدُوا کاتباً فَرهانٌ مقبوضَهٌ

ترجمه : اگر در سفری بودید و به کسی دینی دارید و کاتبی که بنویسید نبود پس گرو گرفته شود . این آیه دلالت دارد که گرو گرفتن جائز است و رسول خدا برای قرضی زره خود را نزد یهودی گرو گذاشت (احکام القرآن ص 564)

احکام ضمان یا ضمانت

آیه 72 سوره یوسف : قَالوا نَفقِدُ صُوَاعَ المَلِکِ وَلِمَن جاءَ بِهِ حِملُ بَعیرٍ وَأنا بِه زَعیمٌ ترجمه : گفتند پیمانه پادشاه را ! و هر کس آن را بیاورد یک بارِ شتر(غلّه) به او داده می شود و من ضامن این(پاداش) هستم . این آیه دلالت دارد بر جواز ضمانت .

احکام ازدواج

و مِن ایاته اشن خَلَقَ لشکُم مِن اَنفُسِکُم اَزواجاً لِتَسکُنو اِلیها وجَعَلَ بینکُم مَوَدّهً و رحمهً اِنّ فی ذلکَ لایاتٍ لقومٍ

ترجمه : و باز یکی از آیات الهی آنستکه برای شما از (جنس) خودتان جفتی بیافرید که در بر او آرامش یافته و با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانی برقرار فرمود همانا در این امر نیز برای مردم با فکرت ادله علم وحکمت حق آشکار است. سوره روم آیه 21

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند : «در اسلام سازمانی محبوبتر از ازدواج تشکیل نگردد.»

امام باقر(علیه السلام) : «کسی که همسر اختیار کند نصف دین خود را نگاه داشته است.») کتاب احکام دین نشر دفتر فرهنگ اسلامی ص 69 (

ازدواج

(وَأنکِحُوا الایامی مِنکُم وَ الصّالِحینَ مِن عِبادِکُم و إمائِکُم إن یَکُونوا فُقَرَاءَ یغنهمُ الله مِن فضلِهِ واللهُ واسعٌ علیمٌ * وَلیَستَعفِفِ الذینَ لَایَجدُون نِکاحاً حتی یُغنِیَهُمُ اللهُ مِن فَضلِهِ » سوره نور آیه 32 و 33

مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز می سازد؛ خداوند گشایس دهنده و آگاه است و کسانی که امکانی برای ازدواج نمی یابند؛ باید پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز گرداند.حدیث : امام علی علیه السلام : بهترین شفاعت آن است که میان دو نفر برای امر ازدواج میانجگیری کنی، تا این امر به سامان برسد.             وسائل الشیعه ج 14 ص 27

حدیث : امام موسی بن جعفر علیه السلام ؛ سه طایفه اند که در روز قیامت در سایه عرش خدا قرار دارند، روزی که سایه ای جز سایه او نیست ؛ کسی که وسائل تزویج برادر مسلمانش را فراهم سازد، و کسی که به هنگام نیاز به خدمت، خدمت کننده ای برای او فراهم کند و کسی که اسرار برادر مسلمانش را پنهان دارد. وسائل ج 14 ص 27

احکام متعه(صیغه)

(... فَما اِستَمتَعتُم بِهِ مِنهُنّ اُجُورَهُنّ فَریضَه)        سوره نساء آیه 24

ترجمه : و زنانی را که متعه کرده اید، مهرشان را به عنوان فریضه ای[واجب] به آنان بدهید.از حضرت باقر و حضرت صادق علیه السلام آمده که آیه درباره متعه نازل شده و سنت پیغمبر بر آن جاری شده است .

حدیث : امام علی(ع) می فرماید : اگر عمر، از ازدواج موقت نهی نمی کرد
بی تردید به جز شقاوتمندان کسی دامان به زنا نمی آلود. ر.ک بحارالانوار ج100 ص 314

احکام نگاه کردن

سوره نور آیه 30 : قُل لِلمُومنینَ یَغُضّوامِن اَبصارِهِم وَیَحفَظَُوا فُرُوجَهُم ذالکَ أزکی لَهُم إنّ اللهَ خَبیرٌ بِما یَصنَعون ترجمه : به مومنان بگو چشمهای خود را(از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند، و عفاف خود را حفظ کنند این برای آنان
پاکیزه تر است، خداوند از آنچه انجام میدهند آگاه است.

- قال رسول الله (ص) مِن ملاء عینه من حرام ملاء الله عینه یوم القیمه من النار الا ان یتوب و یرجع   ،ترجمه : حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند کسی که چشمش را از حرام پر کند خداوند در روز قیامت چشمش را از آتش پر می کند مگراینکه توبه و بازگشت نماید. (بحارالانوار، جلد 104، ص 32 ، حدیث 3، سه رساله نوشته آیت ا... مجتهدی تهرانی ص 6 )

احکام طلاق

از رسول خدا، صلی الله علیه و آله نقل شده که فرموده :

«... ما مِن شَی ءٍ اَبغَضُ اِلی اللهِ عَزّوَجَلَّ مِن بَیتٍ یَخرَبُ فیِ الاِسلامِ بالفُرّقَهِ یَعنی الطّلاقَ » یعنی چیزی نزد خداوند نکوهیده تر از این نیست که خانواده ای در اسلام به وسیله طلاق خراب شود. «وسائل الشیعه ج 7 ص 267

امام صادق علیه السلام فرمود : «ما مِن شَی ءٍ مِمّا اَحَلّهُ اللهُ عَزّوَجَلَ اَبغَضُ اِلَیهِ مِنَ الطّلاقِ و اِنّ اللهَ یَبغِضُ المِطلاق الذّوّاقَ » چیزی در میان حلالهای خدا، نزد او منفورتر از طلاق نیست و همانا خداوند با هر شخصی بسیار اطلاق دهندۀ هوسباز، دشمن است . فروع کافی ج 6، ص 54 .

وإن عَزَمُوا الطلاق فَإنّ اللهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ 227 بقره و اگر تصمیم به جدایی گرفتند، (آن هم با شرایطش مانعی ندارد) خداوند شنوا و داناست .

احکام غصب

وَلاتأکُلوُا أموالَکُم بَینَکُم بِالبطلِ وَتُدلُوا بِهآ إلَی الحُکّامِ لِتَأکُلُوا فَریقاً مِن اَموالِ النّاسِ بِالا ثمِ و أنتُم تَعلَمُونَ 188 سوره بقره

و اموال یکدیگر را بباطل(و ناحق) در میان خود نخورید و برای خوردن بخشی از اموال مردم به گناه، (قسمتی از) آن را(به عنوان رشوه) به قضاوت ندهید، در حالی که می دانید (این کار، گناه است)

احکام شکار

سوره مائده آیه 4

یَسئَلُو نَکَ مَاذآ أحِلَّ لَهُم قُل اُحِلَّ لَکُمُ الطّیّبت وَمَاعَلّمتُم مِنَ الجَوارحِ مُکَلّبینَ تُعَلِمونَهُنّ مِمّا عَلّمَکُمُ اللهُ فَکُلُوا مِمّا اَمُسکنَ عَلَیکُم وَاذکُرُا اسمَ اللهِ عَلیهِ وَ تَقُواللهَ اِنّ اللهَ سَریعُ الحِسابِ. از تو سوال می کنند چه چیزهایی برای آنها حلال شده است ؟ بگو : آنچه پاکیزه است، برای شما حلال گردیده ؛ و (نیز) صید حیوانات شکاری و سگهای آموخته(و تربیت یافته) که از آنچه خداوند به شما تعلیم داده به آنها یاد داده اید، ( بر شما حلال است ) پس، از آنچه این حیوانات برای شما(صید می کنند و ) نگاه می دارند، بخورید، نام خدا را ( به هنگام فرستادن حیوان برای شکار) بر آن ببرید و خدا را بپایید که خداوند سریع الحساب است .

احکام خوردنیها و آشامیدنی ها

آیه 168 سوره بقره : یَاَیُّهاالنّاسُ کُلُوا مِمّا فی الارضِ حَلَلاً طِیباً وَلاتَتَّبِعُوا خُطُوتِ الشیطنِ إنَّهُ لَکُم عَدُومبینٌ

ترجمه : ای مردم از آنچه در زمین است، حلال و پاکیزه بخورید؛ و از گامهای شیطان، پیروی نکنید؛ چه اینکه او، دشمن آشکار شماست .

احکام نذر

اِنّ الأبرار یَشرَبُونَ مِن کَأسٍ کَاِنَ مِزاجُها کافُورا * عیناً یَشرَبُ بِها عِبادُ اللهِ یُفَجّرونَهَا تَفجِیراً * یُوفُونَ بالنّذرِ و یَخَافُونَ یَوماً کانَ شَرُّهُ مُستطیراً * وَ یُطعِمُون الطّعَامَ عَلَی حُبّهِ مُسکیناً وَ یتیماً وَ أسیراً * إنّما نُطعِمُکُم لوجهِ الله لانریدُ مِنکُم جَزَاءً وَلاشُکُوراً إنا نخافُ مِن ربّنا یَوماً عَبُوساً قمطریراً*

بیقین ابرار و نیکان از جامی نوشند که با عطر خوشی آمیخته است * از چشمه ای که بندگان خاص خدا از آن می نوشند و از هر جا بخواهند آن را جاری می سازند * آنها به نذر خود وفا می کنند، و از روزی که شر وعذابش گسترده است می ترسند، و غذای(خود) را بااینکه به آن علاقه و نیاز دارند، به«مسکین» و«یتیم» و «اسیر» می دهند* (و می گویند) ما شما را به خاطر خدا طعام می کنیم، و هیچ پاداش و سپاس از شما نمی خواهیم * ما از پروردگارمان خائفیم در آن روزی که عبوس و سخت است .

احکام قسم خوردن

سوره مائده آیه 89

لَایواخِذُکُمُ اللهُ بِاللّغوفی اَیمَنِکُم وَلکِن یُواخِذکُم بِما عَقّدتُّمُ الأیمنَ فَکفّرَتُهُ به اطعامُ عَشَرهٍ مَسنکینِ مِن اَوسَطِ مَاتُطعِمُونَ اَهلیکُم اَوکسِوَتُهُم اَو تَحریرُ رَقَبهٍ فَمَن لّم یَجد فَصِیَامُ ثَلثهِ اَیّام ذالک کَفرهُ ایمنکم اذا خَلفتم و حفظوا ایمنکم کذلک یُبَیّنُ اللهُ لَکُم ءایَتِه لَعَلّکُم تَشکُرُون 89 مائده خداوند شما را بخاطر سوگندهایی بیهوده(و خالی از اراده ) مواخذه نمی کند؛ ولی در برابر سوگندهایی که(از روی اراده) محکم کرده اید، مواخذه می نماید. کفاره این گونه قسمها، اطعام ده نفر مستمند، از غذاهای معمولی است که به خانواده خود می دهید؛ با لباس پوشاندن بر آن ده نفر؛ و یا آزاد کردن یک برده؛ و کسی که هیچ کدام از اینها را نیابد، 3 روز روزه می گیرد؛ این، کفاره سوگند های شماست به هنگامی که سوگند یاد می کنید (و مخالفت می نمایید) و سوگندهای خود را حفظ کنید(و نشکنید) خداوند آیات خود را این چنین برای شما بیان می کند، شاید شکر او را بجا آورید.

احکام وصیت

لِلوالِدَینِ وَالاَقرَبینَ بالمَعرُوفِ حَقّاً عَلی المتّقینَ . سوره بقره آیه 180

ترجمه : بر شما نوشته شده است چون مرگ یکی از شما فرا رسید اگر مالی را به جای گذارده باشد، بر پرهیزکاران وصیت کردن برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته حق است . حدیث : حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید : کسی که بدون وصیت بمیرد مانند مردن جاهلیت مرده است.تفسیر روان جاوید جلد اول ص 283

حدیث : امام صادق علیه السلام می فرماید : سزاوار نیست از برای مردم مسلمان آن که شب را به روز آورد مگر آن که وصیت او زیر سرش باشد. تفسیر روان جاوید ج 1 ص 283

احکام ارث

آیه 6 سوره احزاب : وَأولُوا الاَرحامِ بَعضُهُم اَولابِبَعضٍ فی کتاب الله ... ترجمه : و خویشاوندان نسبت به یکدیگر ازمومنان و مهاجران در آنچه خدا مقرر داشته اولی هستند . (این آیه راجع به ارث است که دلالت می کند که خویشان انسان بعضی مقدم بر بعض دیگرند)

آیه 7 سوره نساء : لِلرّجَالِ نَصیبُ مِمّا تَرَکَ الوَلِدَانِ وَالأقرَبُونَ و لِلنّسَاء نَصیبُ مِمّا تَرَکَ الوَالدَانِ و الأقرَبُونَ مِمّا قَلّ مِنهُ اَوکَثُرَ نَصِیباً مّفروضاً 7 سوره نساء

برای مردان، از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود بر جای می گذارند سهمی است؛ و برای زنان نیز از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان می گذارند، سهمی؛ خواه آن مال، کم باشد یا زیاد؛ این سهمی است تعیین شده و پرداختنی

وَلَکُم فِی القَصاص حَیاهٌ یَاأولیِ الألبابِ بقره آیه 179 ))   و ای صاحبان خرد، برای شما در قصاص، حیات و زندگی است . ((

یَا ایهَالّذینَ ءامَنُوا کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاصُ فی القَتلَی الحُرُّ بِالحُرِّ وَ العَبد بِالعَبدِ بالانثی فَمَن عُفِیَ لَهُ مِن اَخِیهِ شی ءٌ فَاتّباعٌ بِالمعروفِ وَ أدَآءٌ إلیهِ بإحسنٍ ذلکِ تَخفِیفٌ مِن رَبِکُم وَرَحمَهٌ فَمَنِ اعتَدیَ بَعدَ ذلکَ فَلَهُ، عَذَابٌ ألِیمٌ 178 سوره بقره ای افرادی که ایمان آورده اید! حکم قصاص در مورد کشتگان، بر شما نوشته شده است : آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن، پس اگر کسی از سوی برادر(دینی) خود چیزی به او بخشیده شود (حکم قصاص او، تبدیل به خونبها گردد) باید از راه پسندیده پیروی کند(و صاحب خون، حال پرداخت کننده دیه را در نظر بگیرد) و او[= قاتل] نیز، به نیکی دیه را (به ولیّ مقتول) بپردازد، (و در آن، مسامحه نکند) این تخفیف و رحمتی است از ناحیۀ پروردگار شما، و کسی که بعد از آن، تجاوز کند عذاب دردناکی خواهد داشت.

یُومِنُونَ بِاللهِ وَالیَوم الأخِرِ وَیَأمُرُونَ بِالمَعروفِ وَینهَون عَنِ المُنکَرِ یُسرِعُونَ فی الخَیراتِ وَ اولئکَ مِنَ الصّلِحینَ ،به خدا و روز واپسین ایمان می آورند، امرو به معروف و نهی از منکر می کنند، و در انجام کارهای نیک، پیشی می گیرند و آنها از صالحانند . سوره آل عمران آیه 114

حدیث : پیغمبر اکرم می فرماید : کسی امر به معروف و نهی از منکر کند جانشین خداوند در زمین و جانشین پیامبر و کتاب اوست .

ولتکن مِنکم أمَّهٌ یَدعُونَ إلَی الخَیرِ وَ یَأمُروُنَ بِالمعروفِ و یَنهَونَ عَنِ المُنکرِ و اولئکَ هُمُ المفلِحُونَ .باید از میان شما، جمعی دعوت به نیکی و امر به معروف و نهی از منکر کنند وآنها همان رستگارانند . سوره آل عمران آیه 104

حدیث :امام علی علیه السلام فرمودند : تمام کارهای نیک و حتی جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهی از منکر چون آب دهان است در برابر دریای پهناور.                  نهج البلاغه کلمات قصار شماره 374

احکام امر به معروف و نهی از منکر

حضرت امیرالمومنین علیه السلام روزی خطبه ای خواند و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند : «امتهایی که پیش از شما بودند همینکه آلوده به گناهان شدند و علماء و پیشوایان دینی آنان را از این گناهان و مفاسد باز نداشتند، آنان هم به گناهان خویش افزودند، گرفتاریهای عظیم پیدا کردند . پس شما امر به معروف و نهی از منکر کنید و بدانید که عمل به این دو وظیفه بزرگ نه أجل کسی را نزدیک می کند و نه روزی کسی را از بین می برد.» حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند : «همیشه امت من در خیر و خوشبختی بسر می برند مادامیکه به کارهای نیک فرمان دهند و از کارهای ناروا جلوگیری نمایند و در نیکوکاری همکاری کنند وقتی این مراقبت و نظارت همگانی از بین رفت برکت از آنان سلب می شود دو گروهی از اشرار و بداندیشان بر آنان مسلط می شوند . آنگاه زمین و آسمان دادرس و یاوری پیدا نمی کنند.» دو حدیث از کتاب دین ، نشر فرهنگ اسلامی ص 51.

باب جهاد

«وَقاتِلُوا فی سَبیل اللهِ الذین یُقَاتِلُونکُم و لا تَعتَدُوا . » «و در راه خدا با کسانی که با شما می جنگند، پیکار کنید و از حد تجاوز نکنید.» سوره بقره آیه 190

خداوند تبارک و تعالی در سوره مبارکه بقره آیه 216 می فرماید:«کُتَب عَلَیکُم القِتَالُ وَ هُوَ کُرهُ لَکُم وَعسی اَن تَکرَهُوا شیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُم و عسی اَن تحبوا.»

شیئاً و هو شرٌ لکفر و الله ُ یَعلَمُ و انتَم لا تعلَمُون

جهاد در راه خدا، بر شما مقرر شد، در حالی که برایتان ناخوشایند است چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شر شما در آن است و خدا می داند و شما نمی دانید.

«وَ قاتِلُوهُم حَتّی لاَتکُونَ فِتنَهٌ وَیَکُون الدّینُ کُلّهُ لله »

با آنان پیکار کنید تا فتنه ای نماند و دین همه اش برای خدا باشد. (سوره انفال آیه 39)

حضرت امیرالمومنین علیه السلام درباره جهاد فرموده است :

«اما بعد جهاد لباس تقوا، زره محکم و سپر مطمئن خداست . مردمی که از جهاد روی برگردانند،خداوند لباس ذلت بر تن آنها می پوشاند و بلا بر آنان هجوم می آورد، حقیر و ذلیل می شوند، عقل و فهمشان تباه می گردد و به خاطر تضییع جهاد، حقشان پایمال می شود و نشانه های ذلت در آن ها آشکار می گردد و از عدالت محروم می گردند . » (نهج البلاغه فیض الاسلام خ 27)  

 تحقیق و گردآوری :رضا قارزی-1385ش



1- وسائل الشیعه جلد اول صفحه 257 .

ما مسلمانها شریفترین علم را داریم و آن علم توحید است .برگرفته  ازجلسات تفسیر و آثار استاد بزرگوار ال

بسمه تعالی

ما مسلمانها شریفترین علم را داریم و آن علم توحید است .

سوره محمد آیه19 :

فَاعلَم اَنَّه لا الهَ الاّ اللهُ وَ استَغفِر لَذنبِک

 

پس بدانکه معبودی غیر از الله نیست، خیزی جز الله نیست پناهی جز الله نیست

تمام خیرها غیر از خدا عارضی و فانی است، قدرتها، زیبائیها و ... خداوند است که همه صفاتش ذاتی و باقی است، به آفتاب و ماه سجده نکنید بخدائی سجده کنید که آنها را آفریده است .

سوره فصلّت آیه 37 :

لا تَسجُدوا لِلشَّمسِ وَ لا لِلقَمَر وَ اسجُدُوا لله الّذی خَلَقَهُنَّ اِن کُنتُم ایاهُ تَعبُدُون

 

نه به آفتاب و نه بماه سجده نکنید سجده بخدا کنید که آنها را آفریده است اگر فقط او را می پرستید

شکوفائی انسان در اعتقاد به توحید است(قُولُوا لا اِلهَ اِلاَّ اللهَ تُفلِحُوا) انسان که به این اعلی رسد، خدا در نظرش عظیم می شود و غیر خدا هر چه باشد حقیر و کوچک، یعنی دنیا با تمام زیبائیهایش در نظر یک مسلمان کوچک و حقیر است، اگر دیگران دارند، او ناراحت نمی شود حسد نمی کند و اگر خود دارد حریص نیست و بخل نمی ورزد و خصوصیتهای خوب و زیبای دیگر که همان شکوفائی انسان است .

بعبارت دیگر تزکیه انسان است که کلید بهشت می باشد بهشت سرتاسری، (جزاء من تزکی 76 طه) آری اسلام با تعلیماتش با مقررات روزمره اش ، نماز، زکوه، حج، جهاد و ... حتی کسانی را هم که سواد خواندن و نوشتن ندارند نیز به این مقام می رساند دنیا و زیبائیهای آن اگر در چشمها صغیر و ناچیز باشد محلی برای حرص و بخل و حسد و دیگر حالات رذل جهنمی باقی نمی ماند و زندگی بهشت گونه می گردد. پیغمبر فرمود هر کس بفقرش صبر کند روز قیامت با من خواهد بود .

- آری شخص مسلمان در هر حال بنده خدا است داشتن و نداشتن پیش از او سواء است او دارای نفس مطمئنه است که بهر حال رضایت دارد خدا هم از او راضی است او در هر حال و در هر حادثه بخدا رجوع می کند خدائی که (لَهُ ما فیِ السّماواتِ وَ الارضَ وَ ما بینَهُما وَ ما ... آیه 6 طه ) او همواره مخاطب:(یا اَیَّتُها النَّفسُ المُطمَئِنَّه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فَادخلی فی عِبادی وَ ادخُلی جَنَّتی، آیات 27 الی 30 سوره الفجر) است او قبل از بهشت موعود در دنیا هم در باغستانها است و مشمول آیه 54 و 55 سوره قمر می باشد.

اِنّ المُتَقینَ فی جنّاتٍ وَ نَهَرَ فی مَقَعَدِ صدِق عِند مَلیکَ مُتَدِر

 

بی گمان متقیان در باغها و نهرها هستند در مقام و منزلتی صدق نزد فرمانروای مقتدر

فی جناه و نهر : از رسول خدا که در ذیل این آیه آمده : نهر بمعنای وسعت است یعنی در هر حال چه فقر و چه غنا و چه صحت و چه مرض در باغ است امام صادق(ع) فرمودند : «دنیا برای شیعیان ما بهشت است، بهشت هم بهشت است او به مقام خلیفه اللهی رسیده است» در حدیث قدسی است : عبدی اطعتی حتی اجعلک مثلی من بچیزی می گویم باش، می شود تو هم بگوئی باش بشود. امام صادق(ع) فرمودند :«مومن اگر به این کوه بگوید بیا جلو می آید. دیدند کوه دارد جلو می آید حضرت با اشاره دست فرمود بایست، ایستاد، در زلزله مدینه که در بحار نقل کرده، مردم پناه به آن حضرت آوردند،حضرت دست گذاشت بر زمین، نهیب زد(هی اسکن) زمین ساکت شد، مردم خیلی تعجب کردند، فرمود تعجب نکنید من همان انسان هستم که در سوره زلزال آمده : اِذا زِلزِلتُ الاَرضُ زلزالها وَ اخرجَتُ الارضُ اَثقالَها وَ قالَ الاِنسانُ مالَها.

« علم به ماوراء توأم با حکمت عملی»

ما مسلمانها علوم متنوع قرآنی داریم از جمله بماوراء(امداد غیبی) توام با حکمت عملی است از سرتاسر قرآن این علوم بدست می آید بخصوص در احوالات انبیاء علیهم السلام، موسی علیه السلام تولدش، رشدش ... تا می رسد آنجا که فرعون تهدید می کند و موسی پیامبر خدا بنی اسرائیل را از مصر خارج می کند.دشمن از عقب می رسد و موسی کنار دریا قوم مضطرب می شوند موسی علم به ماوراء دارد و می گوید کلا انّ معیَ ربی سیهدینی که خطاب می شود اضطرب بعصاک البحر، آب سنگ می شود ... در بیابان هم سنگ آب می شود، عیسی علیه السلام مجسمه از گل بصورت پرنده درست می کند و باذن خدا فوت می کند و پرنده می شود، یونس در بطن ماهی خدا را تسبیح می کند و پس از مدتی سالم از شکم ماهی بیرون می آید، فانجیناهُ منَ الغَمِّ وکَذلکِکَ نُنَجی المُومنین، امام صادق(ع) در ذیل این آیه فرماید تعجب می کنم از کسیکه گرفتار غم سنگینی می شود چرا از این آیه غافل است. عاصف بن برخیا در یک لحظه تخت بلقیس را از دوازده روز راه حاضر می کند(و قال الذی عندَهُ عِلمٌ منَ الکِتاب اَنا اتیکَ بهِ قَبلَ اَن یَرتَدِّ اِلَیکَ طرفک)به ابراهیم(ع) آتش سرد و سلام می شود .

رسول خدا هم اعلان مقابله با دشمن می دهد و می گوید : اِنَّ وَلِیَّ اللهَ الَّذی نَزَّلَ الکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلِّی الصالِحین متولی امور من کسیست که کتاب را نازل کرده و او متولی صالحان نیز می باشد(آیه 196 سوره اعراف) و خلاصه اِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ امَنُوا فِی الحیوهِ الدُّنیا ... تمام اینها توام با حکمت عملی می باید باشد.(مجموعه آیات 22 الی 39 از سوره اسراء) گفت پیغمبر به آواز بلند با توکل پای اشتر را ببند، امیرالمومنین وارد مسجد شد دید عده در گوشه مشغول ذکر هستند جلو آمد فرمود شما کیستید؟ عرض کردند ما متوکلان هستیم فرمود یعنی چه ؟ گفتند خداوند روزی رسان است اگر رسد می خوریم، نرسید صبر می کنیم، حضرت فرمود سگهای محل ما هم چنین اند، پا شوید بروید بیرون مشغول کاری بشوید. بلی کار و شغل نیز عبادت است بشرطی که بعنوان بندگی باشد، در این حال اگر گرهی در کار افتد او خود مشگل گشا است که وَ مَن یَتَّقِ الله یَجَعَلَ لَهُ مَخرَجاً وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب. هر کس خدا را بپاید و تکالیف خود را انجام دهد خداوند در گرفتاری ها راه خروج بر او قرار می دهد از راه ماوراء که مافوق حساب های طبیعی است به او روزی می دهد حضرت مریم هم گفت : هُوَ مِن عِندَ اللهِ انَّ اللهَ یَرزُقُ مَن یَشاءِ بِغَیرِ حِساب. و آیا دیگر که سرتاسر قرآن مشحون است با این آیات نورانی .

امروز کشور ایران بحمدالله از موقعیتی برخوردار است که بعد از زمان ائمه سلام لله علیهم هیچگاه این موقعیت را نداشت.و در زمان بعد از زمان ائمه تا زماننا هذا سلاطین جور از صفویه ها و پهلویها ملعون همیشه مسلط بودند و مراجع عظام  شیعه همواره محکوم به سکوت بودند اما امروز بحمدالله در رأس کشور ولی فقیه است مرجعی وارسته و فرمانده کل قوا و بحمدالله سپاه و بسیج و ارتش و قوای انتظامی نیرومند تحت فرمان اند. بدبخت و بیچاره است افرادی و جریانهایی که با داشتن موقعیت ایران ترسی هراسی بخود راه دهد و از هیاهوی دشمن بترسد آنها مانند ضعفای بنی اسرائیل هستند که مضطرب می شوند. غافل از آنکه هزارها موسی در کشور هستند و دریاها را می شکافند و ...

برگرفته  ازجلسات تفسیر و آثار استاد بزرگوار الهی آیت الله سید جواد سید فاطمی دام ظله - تهیه: رضا قارزی     1382

نجوم وکیهان شناسی در اسلام-رضا قارزی(بخشی از کتاب آسمان شناسی )

نجوم وکیهان شناسی در اسلام-رضا قارزی(بخشی از کتاب آسمان شناسی )

نجوم وکیهان شناسی در اسلام

  تفسير چند آيه قرآن کریم درباره نجوم

«انّا زَيَّنا السَّماء الدُّنياء بِزينه الكَواكِب[i]»ما آسمان پائين را با ستارگان تزئين كرديم.

در اين آيه مي‌گويد «آسمان پائين را با كواكب تزئين كرديم» در حاليكه فرضيه‌اي كه در آن زمان بر افكار دانشمندان حاكم بود مي‌گفت فقط آسمان بالا آسمان ستارگان ثابت است (آسمان هشتم طبق فرضيه بطليموس)ولي چنانكه مي‌دانيم بطلان اين فرضيه اثبات شده و عدم پيروي قرآن از فرضيه نادرست مشهور آن زمان خود معجزه زنده‌اي از اين كتاب آسماني است.

نكته جالب ديگر اينكه از نظر علم امروز مسلم است كه چشمك زدن زيباي ستارگان بخاطر قشر هوايي است كه اطراف زمين را فرا گرفته و آنها را به اين كار، وا مي‌دارد و اين، با تعبير «السماء الدنيا» (آسمان پائين) بسيار مناسب است اما در بيرون جو زمين، ستارگان خيره خيره نگاه مي‌كنند و فاقد تلألو هستند....

«والشمس و ضحها و القَمَر اذا تلها»

به خورشيد و گسترش نور آن سوگند و به ماه در آن هنگام كه بعد از آن در آيد«خورشيد» مهم‌ترين و سازنده‌ترين نقش را در زندگي انسان و تمام موجودات زنده زميني دارد. علاوه بر اينكه منبع نور و حرارت است و اين دو از عوامل اصلي زندگي انسان به شمار مي‌روند، منابع ديگر حياتي نيز از آن مايه مي‌گيرند. وزش بادها، نزول بارانها، پرورش گياهان، حركت رودخانه‌ها و آبشارها و حتي پديد آمدن منابع انرژي را همچون نفت و زغال سنگ هركدام اگر درست دقت كنيم، بصورتي با نور آفتاب ارتباط دارد. بطوريكه اگر روزي اين چراغ حياتبخش خاموش گردد، تاريكي و سكوت و مرگ همه جا را فرا مي‌گيرد.«ضحي» در اصل به معني گسترش نور آفتاب است و اين در هنگام است كه خورشيد از افق بالا بيايد و نور آن همه جا را فر گيرد. سپس به آن موقع از روز «ضحي» گفته مي‌شود...

تاريخ نجوم در اسلام

يكي از مباحث مهم در دانشهاي اسلامي، دانش نجوم اسلامي است. اين موضوع بدليل مسايل عبادي مهمي است كه در اين دين وجود دارد. نخستين علومي كه ساكنان بلاد اسلامي به آن اهتمام ورزيدند علومي مانند طب، كيميا و نجوم بود، كه احكام اين علوم را بر ديگر علوم ترجيح مي دادند.در خلال سال 180ميلادي تا قرن شانزدهم، اعراب در زمينه ي ستاره شناسي برتري يافتند. مركز فرهنگي شان بغداد بود، جايي كه در قرن هشتم كتاب المجسطي بطلميوس به زبان عربي ترجمه شد.البتاني929-850ميلادي پرآوازه ترين منجم عرب، تا حدود زيادي بر محتوي اين كتاب افزود. آنها ابزارهايي نظير اسطرلاب، را كه اختراع يونانيان باستان بود را تكامل بخشيده و دقيقتر از يونانيان موقعيت ستارگان را رصد كردند. اسطرلاب الگويي دو بعدي از آسمان شب است كه در قرون وسطي براي تعيين موقعيت خورشيد و ستارگان بكار مي رفت.اولين محاسبات دقيق قطر زمين توسط برادران بنو شاكر انجام گرفت.يكي از دلايل توجه ويژه به نجوم در دوران اسلامي تعيين تقويم و اوقات شرعي است كه مستلزم مشاهدات و محاسبات دقيق نجومي است.هندسه كروي كه توسط ابوالوفاي بوزجاني معرفي شد اين محاسبات را بطور عمده تكميل كرد....

 نظرات علمي قرآن در مورد بهداشت ودانش پزشكي و حشره شناسي

توجه به خوردن ميوه و مواد غذايي پروتئين دار(واقعه/21-20)و(طور/22)، اعجاز اثر انگشت(قيامت/4)، شدت احساس درد توسط پوست(نساء/56)،درمان موضعي بسياري از بيماريهاي پوستي در سرما(ص/42)،اندوه ورابطه ي آن با كوري(يوسف/84)،اشاره به زخمهاي ناشي از عدم تحرك(كهف/18)، تأثير رواني رنگ سبز(رحمن/76) ، (انسان/21)و (كهف/31)،اشاره به بيماري پيري زودرس در كودكان(مزمل/17)، و.. .

شگفتیهای آسمان از منظر قرآن
مناظر زیبا در عالم هستی فراوان است، اما هیچ منظره ای مانند آسمان ، جذاب ودلپذیر نیست. قرآن کریم که نقش بسیار موثری در تربیت غرایز و تمایلات فطری بشردارد، در میان زیباییهای بسیاری که در عالم آفرینش موجود است، به موضوع "زیباییآسمانها" تاکید فراوان دارد و در آیات خود از زیبایی کاخ پرشکوه آسمان سخن می گوید:
و زیناها للناظرین ما آسمانها را برای بینندگان زینت دادیم.
وزینا السماء الدنیا بمصابیح) ما آسمان نزدیک را به وجود نورافکنهایی آراستیم.
و لقد زینا السماء الدنیا ممصابیح) ما آسمان نزدیک را بوسیله چراغهایی تزئینکردیم.
انا زینا السما الدنیا بزینه الکواکب) ما آسمان نزدیک را به زیورستارگان آرایش دادیم.

منظور قرآن مجید از این تذکرات این است که توجه مردمرا به شگفتیهای این کاخ با عظمت جلب کند و افکار آنان را برای درک اسرار فضا وستارگانی که در این اقیانوس پهناور شناور می باشند بکار بیندازد.

 نظرات علمي قرآن در مورد فضا ومسافرت به فضا

تفاوت ستاره و سياره (يونس/5)و (فرقان/61)، گردش خورشيد،ماه،زمين وسيارگان در مدارهاي مشخص(يس/40-38)،(انبياء/33) و(تكوير/16-15)، پيش بيني مسافرت به فضا و عبور از جو(رحمن/33)و(انعام/125)،سقوط سنگهاي آسماني (رحمن/35)،شهابها(جن/8)،فقدان اكسيژن و هوا در ارتفاعات بالاي جو(انعام/125)تسخير كره ي ماه و احتمالاً خورشيد(ابراهيم/33)،مطالبي در مورد سياره ي زهره (طارق/3-1و..

 رمزهاي اعجاز آميز قرآن

1- اولين آيه قرآن « بسم الله الرحمن الرحيم » داراي 19 حرف عربي است.

2- قرآن مجيد از 114 سوره تشكيل شده است و اين عدد به 19 فابل قسمت است. (6× 19).

3- اولين سوره اي كه نازل شده است سوره علق (شماره96) نوزدهمين سوره از آخر قرآن است.

4- سوره علق 19 آيه دارد.

5- سوره علق 285 حرف (15× 19) دارد.

6- اولين باركه جبرئيل امين با قرآن فرود آمد 5 آيه اولي سوره علق را آورد كه شامل 19 كلمه است.

7- اين 19 كلمه ، 76 حرف (4× 19) دارد كه به تعداد حروف بسم الله الرحمن الرحيم است....

 

ارتباط احکام شریعت اسلامی با مسائل نجومی
بر هرکس که حتی اندکی به مسائل دینی اسلامی توجه کرده باشد، این مطلب پوشیده نیست کهمیان بعضی از احکام عبادتی شریعت اسلامی با برخی از نمودهای آسمانی ارتباطی واضح وآشکار وجود دارد. اوقات نمازهای پنجگانه روزانه ، از یک شهر به شهر دیگر و از یکروز به روز دیگر ، تفاوت پیدا می کند. و محاسبه آن مستلزم شناختن عرض جغرافیاییمکان و حرکت خورشید در دایرة البروج و شفق و فلق است و از شرایط نماز گزاردن رو بهقبله ایستادن است.
دانستن جهت قبله خود مبتنی بر حل مسئله ای از مسائل علم نجوماست و به مثلثات کروی مربوط می شود و اینکه نماز کسوف و خسوف واجب است، خود مستلزمآن است که پیش از وقت آمادگی برای شناختن زمان این دو حادثه آسمانی را داشته باشند،که جز از راه شناختن حرکات خورشید و ماه و استفاده از زیجهای صحیح میسر نمی شود.
روزه گرفتن و روزه گشودن در ماه رمضان مسلمانان را به محاسبات فلکی بر میانگیزد. ابتدا و انتهای روزه با رویت هلال است، نه از روی گاهشماری عرفی و ... . خلاصه آنکه ، ارتباط بعضی از احکام شریعت اسلامی با مسائل نجومی ، سبب زیاد شدنتوجه مسامانان به شناسایی امور آسمانی و ستارگان شد و علمای دینی را بر آن داشت کهسودمندی این علم را مورد ستایش قرار دهند.

شگفتیهای آسمان از منظر قرآن
مناظر زیبا در عالم هستی فراوان است، اما هیچ منظره ای مانند آسمان ، جذاب ودلپذیر نیست. قرآن کریم که نقش بسیار موثری در تربیت غرایز و تمایلات فطری بشردارد، در میان زیباییهای بسیاری که در عالم آفرینش موجود است، به موضوع "زیباییآسمانها" تاکید فراوان دارد و در آیات خود از زیبایی کاخ پرشکوه آسمان سخن می گوید:

و زیناها للناظرین) ما آسمانها را برای بینندگان زینت دادیم.

وزینا السماء الدنیا بمصابیح) ما آسمان نزدیک را به وجود نورافکنهایی آراستیم.
و لقد زینا السماء الدنیا ممصابیح) ما آسمان نزدیک را بوسیله چراغهایی تزئینکردیم.
انا زینا السما الدنیا بزینه الکواکب) ما آسمان نزدیک را به زیورستارگان آرایش دادیم.
منظور قرآن مجید از این تذکرات این است که توجه مردمرا به شگفتیهای این کاخ با عظمت جلب کند و افکار آنان را برای درک اسرار فضا وستارگانی که در این اقیانوس پهناور شناور می باشند بکار بیندازد.

 

یکی از مباحث حائز اهمیت در دانشهای اسلامی ، دانش نجوم اسلامی است چرا که اهم سایل عبادی به این دانش وابسته است. نخستین علومی که ساکنان بلاد اسلامی به آنهاتوجه کردند،

علوم عملی و بخصوص طب و کیمیا و نجوم بود، که احکام این علوم را بردیگر علوم ترجیح می دادند.

 ·       مطالبی از کتاب انسان و درس:

قرآن کریم محکوم می کند آنان را که در فعالیتها فقط دنیا را هدف، قرار می دهند به آیات مربوطه زیر بهتر است توجه شود :

1- در سوره مبارکه هود آیه 16 :

مَن کانَ یُریدُ الحَیوهُ الدّنیا وَ زینَتَها نَوَّفَ اِلَیهِم اَعمالَهم فیها وَ هُم فیها لا یُبخَسون، اُولئِکَ لَیسَ لهم فی الاخِرَه اِلاالنار و حَبِطَ ما صَنَعوا فیها وَ باطِل ما کانوا یَعمَلون

 

کسانیکه زندگی دنیا و زینت آن رابخواهند نتیجه اعمالشان را در این دنیا بطور کامل به آنها می دهیم و چیزی کم و کاست از آنها نخواهد شد، ولی آنها در آخرت جز آتش سهمی نخواهند داشت و آنچه را عمل می کردند باطل و بی اثر می شود.

 

در فرهنگ انبیاء دنیا هدف نیست وسیله است، دنیا آزمایشگاه است، دنیا بازار معامله انسانها با خداوند است، اطاعت و بندگی به انسان صلاحیت می دهد، صلاحیت ورود به میهمانی بزرگ الهی، بهشت، بهشت سرتاسری.

2- در سوره یونس آیه 7

اِنَّ الّذینَ لا یَرجُونَ لِقائِنا وَرَضُوا بالحَیوه الدُنیا وَ اَطماَ نَوّابِها وَ الّذینَهُم عَن ایاتِنا غافِلُون، اُولئِکَ مَاویهُمُ النّارُ بِما کانُوا یَکسِبون

 

آنها که ایمان بملاقات ما ندارند و به زندگی دنیا خشنود شدند و برآن تکیه کردند و انها که از آیات ما غافلند، همه آنها جایگاهشان آتش است بخاطر کارهائیکه انجام می دادند.

3- مجموعه آیات سه گانه اول سوره ابراهیم : بچه ها از هفت سالگی در مکتب انبیاء با قوانین و سنت های الهیّه آشنا می شوند و با خدا انس می گیرند و در طول زندگی خود را تنها احساس نمی کنند و از تاریکیها به نور می آیند، نظام آموزشی کذائی غرب طبعاً این راه را سد می کند و انسان را به پرتگاه تاریک مادیت سوق می دهد دقت کنید :

المرا، کِتاب اَنزَلناهُ اِلَیکَ لِتُخرجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلی النُّور باِذنِ رَبِّهِم اِلی صِراطِ العَزیزِ الحمید اللهُ الذی لَهُ ما فِی السّمواتِ وَمافِی الاَرضِ وَ وَیلٌ لِلکافِرین مِن عذابٍ شدید

اَلَّذینَ یَستَحِبُّونَ الحیوهَ الدُّنیا عَلَی الاخِرهِ وَ یَصُدُّونَ عَن سَبیلِ اللهِ وَ یَبغُونَّها عِوَجاً اُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعید

ابراهیم

المرا، این کتابیست که بر تو نازل کردیم تا مردم را از تاریکیها بسوی روشنایی به فرمان پروردگارشان درآوری بسوی راه خداوند عزیز و حمید، همان خدائی که آنچه در آسمان و آنچه در زمین است از آن اوست، وای بر کافران از مجازات شدید همانها که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند و مردم را از خدا باز می دارند و میخواهند راه حق را منحرف سازند آنها در گمراهی دوری هستند.

1

2

3

4- رحمانیت پروردگار متعال اقتضا کرده دامن دنیا و زینتهای دنیا به روی کفار باز باشد، در این باره حتی به پیغمبر(ص) هم هشدار می دهد(آیات 196 و 197 آل  عمران ) که مبادا متعجب باشی و گول بخوری و غرب زده باشی ما خودمان چنین کردیم، متاع کمی است در دنیا و جایگاهشان آتش است و نیز مجموعه آیات 31 الی 37 زخرف است آنجا که عده ای مردم مکّه می گفتند چرا قرآن بیکی از ثروتمندان مکه نازل نشده است در جواب آنها آمد :

                                                                                    « 31- 37-زخرف ردیف 43»

 

وَ قالُوا لَو نَزَّلَ هذَا القُرآن عَلی رَجُلٍ مِنَ القَریَتین عَظیمُ، اَهُم یَقسِمُونَ رَحمَهَ رَبِّکَ نَحنُ قَسَمنا بینهم مَعیشَتَهُم فی الحیوهَ الدُّنیا وَ رَفَعنا بَعضَهُم بَعضاً سُخریا وَ رَحمُه رَبُّکَ خَیرَ مِمّا یَجمَعُونَ وَ لَولا اَن یَکُونَ النّاسُ اُمَّهً واحِدهً لَجَعَلنا لِمَن یَکفُرَ بِالرّحمانِ لِبیُوتِهِم سُقُفاً مِن فِضَّهٍ وَ مَعارجَ عَلَیها یَظهُروُنَ وَ لِبُیُتِهِم اَبواباً وَ سُرُراً عَلَیها یَتَّکِئُونَ وَ زُخرُفاً وَ اِن کُلُّ ذلِکَ لَما مَتاعُ الحیوه الدُّنیا وَ الاخِرَه عِندَ رَبَّکَ لِلمُمتَقَین وَ مَن یَعشُ عَنٍ ذِکر الرَّحمانِ نُقیض لَهُ شَیطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینَ و اِنِّهُم .

 

 

و گفتند چرا فرو فرستاده نشد این قرآن بر مردمی از آن دو قریه که بزرگ است آیا ایشان قسمت میکنند رحمت پروردگار ترا ما قسمت کردیم میانشان وجه معاش ایشانرا در زندگانی دنیا و بلند گردانیدیم بعضی ایشان را بالای بعضی در مراتب تا بگیرند برخی شان برخی را به کار و رحمت پروردگار تو بهتر است از آنچه جمع می کنند و اگر نه آن بودی که می شدند مردمان جماعتی واحد هر آینه گردانیده بودیم برای آنان که کافر می شوند به خدا برای خانه هاشان سقف ها از نقره و نردبانها که برآن برآیند و برای خانه هاشان درها و سریرها که بر آن تکیه کنند و زینت ها و نباشد همه آن مگر ما یه تعیّش زندگانی دنیا و آخرت نزد پروردگارت برای پرهیزکاران است و کسی که اعراض کند از ذکر خدا می گماریم برای او شیطان را پس اوست مراو را رفیق و به درستی که آنها باز می دارند ایشان را از راه در حالی که گمان می کنند که از هدایت یافتگانند . 

 

 

7- در سوره احقال آیه 20 حال و احوال محشری آنان را بازگو می کند:

وَیَومَ یَعرَضُ الّذینَ کَفَرُوا عَلَی النار اِذهَبتُم طَیِّباتِکُم فِی حیاتِکُمُ الدُّنیا وَ استَمتَعتُم بِها تُجزَونَ عَذابَ الهُونِ بِما کُنتُم تَستَکبَرُونَ فِی الَارضِ بِغَیرِ الحَقِّ وَ بِما کُنتُم تَفسُقُون

 

آنروز مردم کافر بر آتش عرضه می شوند شما لذتهاتان را، طیبات از خوردنیها و دیدنیهاتان را بردید و از آنها برخوردار شدید نتیجه آن امروز عذاب خوارکننده دارید بجهت خودبزرگ بینی و کبربنا حق تان و بسبب انحرافتان از راه اطاعت و بندگی

 

8- سوره طه 130 :

وَ لا تَمُدُنِّ عَینَیکَ اِلی ما مَتَّعنا بِهِ اَزواجاً مِنهُم زَهرَه الحَیوهَ الدّنیا لِنَفِتنَهم فیهِ وَ رِزقُ رَبک خَیرٌ وَ اَبقی

 

هرگز چشمهای خود را به نعمتهای مادی که به گروههای از آنان داده ایم میفکن اینها شکوفه های زندگی دنیا است تا آنان را در آن بیازمائیم و روزی پروردگارت بهتر و پایدارتر است.

 

9- در سوره مبارکه آل عمران آیات 196- 197 :

لا یَغّرنَک تَقلُّبُ الّذینَ کَفَروا فِی البِلادِ- متاعٌ قَلیل ثُمَّ مَاویهُم جَهَنَّم وَ بَئِسَ المِهاد

لکنِ الّذینَ اتَّقَوا رَبَّهُم لَهُم جَنّاتٌ تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهارُ خالِدینَ فیها نُزُولاً مِن عِندِاللهِ وَ ما عِندَاللهِ خَیرٌ لِلاَبرار

169

 

 

 

 

 

 

رفت و آمد پیروزمندانه کافران در شهرها تو را نفریبد این متاع ناچیز است و سپس جایگاهشان دوزخ است و چه بد جایگاهی هست

لکن آنان را که پروردگار خود را پائیدند و پروا گرفتند باغستانهایی است که از فرودستشان نهرها جاری است در آن مخلد خواهند بود. این نخستین پذیرائی است از سوی خداوند به آنها و آنچه نزد خداست برای نیکان بهتر است.

 

10- در سوره بینه آیه ششم همچنین :

اِنَّ الّذینَ کَفَروُا مِن اَهلِ الکِتابَ وَ المُشرِکینَ فی نار جَهَنم خالِدینَ فیها اُولئِکَ هُم شَر البَریَّه

 

کافران از اهل کتاب و مشرکان در آتش دوزخند جاودانه در آن می مانند آنها بدترین مخلوقاتند

11- کفار بهر جا برسند خدا را عاجز نمی کنند : در سوره توبه پس از اعلام برائت و چهار ماه مهلت می فرماید : آیه 1

وَاَعلَمُوا اِنَّکُم غَیرُ مُعجِزی اللهَ وَ اَنَّ اللهَ مَخزی الکافِرین

 

بدانید شما نمی توانید خدا را ناتوان سازید و از قدرت او فرار کنید و بدانید که خداوند خوارکننده کافران است

 در سوره انفال آیه پنجاه و نه و شصت پس از بیان این معنی : مسلمانان را بمجهز شدن در مقابل آنان وادار می کند، در حدیث آمده حتی ریش خود را رنگین کنید تا آنها خیال نکنند پیر و فرسوده شده اید :

وَ لا یَحَسَبنَّ الّذینَ کَفَروا سَبَقُوا اِنَّهُم لا یُعجَزُون، وَاَعدُّوالَهُم مَااستَطَعتُم مِن قُوَّهٍ وِ مِن رِباطِ الخَیل تُرهِبُونَ بِهِ عَدُوَّاللهُ وَ عَدُوَّکُم و اخَرینَ مِن دونِِهِم لا تَعلَمُونَهم اللهُ یَعلَمُهُم و ما تُنفِقُوا مِن شی فی سَبیلِ الله یَوفَّ اِلَیکُم وَ اَنتُم لا تَظلَمون

 

 

 

و مپندارید البته آنان که کافر شدند که پیشی گرفتند به درستی که ایشان عاجز نمی کنند و آماده سازید برای ایشان آنچه بتوانید از اسباب توانایی از بستن اسبان که بترسانید به آن دشمن خدا و دشمنانتان را و دیگران از غیر ایشان نمی دانید ایشان را خدا می داند ایشان را و آنچه انفاق می کنید از چیزی در راه خدا تمام داده می شود به شما و شما ستم کرده نشوید

13- درباره آنها که به زرق و برق کفار شیفته شده و آنها را مخفیانه دوست می گیرند«سوره نساء از آیات 138- 141 »

بَشِّرِ المُنافِقین بِانَّ لَهُم عَذاباً اَلیماً اَلَّذینَ یَتَّخِدُونَ الکافرینَ اَولیاء مِن دُونَ المُومنین اَیَبتَغُونَ عِندَهُمُ العِزَّهَ فَاِنَّ العِزَّهَ للهِ جَمیعاً

اَلَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُم فَاِن کانَ لَکُم فَتَحٌ مِنَ اللهِ قالُوا اَلَم نَکُنَ مَعَکُم وَ اِن کانَ للکافِرینَ نَصیبٌ قالُوا اَلَم نَستَحوذ عَلَیکُم وَ نَمنَعکُم مِنَ المُومنین فَاللهُ یَحکُم بَینَکُم یَومَ القیمَهَ وَ لَن یَجعَلَ اللهُ لِلکافِرینَ عَلَی المُومِنینَ سَبیلا

 

 

138

 

 

139

 

140

 

141

به منافقان بشارت ده که مجازات دردناکی در انتظار آنها است همانا که کافران را به جای مومنان دوست خود انتخاب می کنند آیا عزّت و آبرو نزد آنان می جویند با اینکه همه عزتها از آن خدا است منافقان آنها هستند که پیوسته انتظار می کشند و مراقب شما هستند اگر فتح و پیروزی نصیب شما گردد می گویند مگر ما به شما نبودیم و اگر بهره ای نصیب کافران گردد به آنان می گویند مگر ما شما را به مبارزه و عدم تسلیم در برابر مومنان تشویق نمی کردیم، خداوند در روز رستاخیز میان شما داوری می کند و خداوند هرگز کافران را بر مومنان تسلطی نداده است .

 

o   12- از گناهان نابخشودنی است که کسی در اثر شیفته شدن به زرق و برق ظاهری کفار این جمله را بگوید : روش کفار از اهل ایمان بهتر است یا تعبیراتی از آنها مثل جهان پیشرفته حال آنکه چگونه به ملتی که از خدا برگشته و از انبیاء که نمونه کامل بشریت هستند اعراض کرده پیشرفته می توان گفت ملتی که در بعضی از کشورها عمل لواطی را قانونی کرده ازدواج مرد با مرد را صحه گذاشته است و بی و بند و باریهای دیگر، از این اختراعاتی که بواسطه آنها پیشرفته خوانده می شوند چیزهائی نیست که بشریت به آنها نیازمند باشد. لذا بعضی را باور انیست که در جمع بندی ضرر آنها از نفعشان بیشتر است، بلکه در کل معادلات زندگی بشریت را بر هم زده است و اگر در بشریت لازم و ضروری بود انبیاء علیهم السلام و ائمه اطهار سلام الله علیهم مقدم بر همه انجام می دادند که ندادند.

درسی که ضرورت دارد، درسی است که انسان شدیداً به آن نیازمند است درس انبیا است

چه انسان همواره در هاله ای از ترس وغم بسر می برد و زجر می کشد بخصوص ترس از مرگ و زلزله ای که همیشه در کمین است فقط درس انبیا است که(فاما یاتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلاخوف علیهم ولا هم یحزنون- 38 بقره) نجاتش می دهد آیه کریمه همزمان با فرود آدم و حوا بر زمین آمده یعنی هرگاه هدایتی از طرف من برای شما آمد کسانیکه از آن پیروی کنند نه ترسی بر آنها است و نه غمگین می شوند .

- انسان ناآرام و بی ثبات است پیوسته از عوارض داشتنیها و نداشتنیها رنج می برد فقط درس انبیا است که او را در حال(داشتن و نداشتن) آرام و تثبیت می نماید و به خطاب : (یا اَیَّتهَا النَّفسُ المُطمَئنَّه اِرجِعی اِلی رَبِّکَ راضیه مَرضیَّه فَادخُلی فی عبادی واُدخُلی جَنَّتی 30 سوره فجر) مشرف می نماید.

ترجمه : هان ای نفس مطمئنّه، بسوی پروردگارت که تو از او خشنودی و او از تو خشنود است برگد و در زمره بندگان من درآی و به بهشت من وارد شو.

- انسان در آتش است شعله های حرص و آزش همواره او را در کَبَد و زحمت و تعب قرار داده خود و دیگران را عذاب می دهد و می سوزاند سوره مبارکه «البلد» است که به راه آرامش هدایت می کند و عذاب رنج و تعب را از او برکنار نموده و منشأ خیر و برکت و در زمره (اُلئِکَ اَصحابَ المَیمَنه 20 البلد) قرار می دهد.

خلاصه فقط درس قرآن است، اخلاق قرآن، بهداشت قرآن، تاریخ قرآن، اقتصاد قرآن، احکام قضائی قرآن، کسب تجارت قرآن، حلال و حرام قرآن روانشناسی قرآن، جنگ و صلح قرآن، باید و نبایدهای قرآن است که حل مشکلات بشریت را کفایت می نماید.

قرآن آسان است : قرآن کریم پایه و اساس درس مااست .

فهم و درک قرآن همانقدر سهل و آسان است که عرب درس نخوانده در محضر رسول خدا(ص) با یکبار شنیدن ایات می فهمید و عقیده می کرد و متعهد به اجرای دستوراتش می شد، در جائیکه ابهام بنظرش می رسید یا در آیات متشابه، کلام رسول خدا(ص) توضیح و تفسیر می کرد در زمان ائمه اطهار علیهم السلام نیز بهمان کیفیت کلمات آنحضرات را مردم کوچه و بازار که اکثرا آنها درس نخوانده بودند میگرفتند و نقل حدیث می کردند کسی اگر کمترین آشنایی با روایات و راویان احادیث که همان اصناف، خیاط، حداد، عطار، بزّاز، طحان بودند داشته باشد این را خوب می فهمند. اما غیر عرب زبان مانند ما ایرانیها، طبق تحقیقی که بعمل آمده بهترین راه برای یادگیری زبان خارجی خواندن متن و روزنامه هایی به زبان موردنظر می باشد و خوشبختانه مسلمانان دنیا در هر زبانی متعهد هستند که قرآن بخوانند، حداقل در هر روز پنجاه آیه .

در وصیت نامه حضرت امیرالمومنین به فرزندش در این باره چنین آمده :

وَ عَلَیکَ بِقَرائَهِ القُران وَ العَمَلِ بِما فیهِ وَ لُزُومِ فَرائِضِهِ وَ شرایِعِهِ وَ حَلالِهِ وَ حَرامِه وَ اَمرِه وَ نَهیِ وَ التَّهَجُّد بِه وَ تَلاوَته فِی لَیلکَ وَ نَهارِک فَاِنَّهُ عَهدٌ مِنَ اللهِ تَعالی اِلی خَلقِه واجِب عَلی کُلِّ مُسلِمٍ اَن یَنظُرَ کُلِّ یَوم فی عَهدِه وَ لَو خَمسیَ آیَه وَ اعلَم اَنَّ دَرَجات الجَنَّهِ عَلی عَدَد آیات القُرانِ فَاِذا کانَ یَومَ القیمَهَ یُقال لِقارءِیِ القُران اِقرَءِ وَ ارقَ فَلایَکُونُ فِی الجَنَّه بَعدَ النَّبین و الصِّدیقینَ اَرفَع دَرَجهً مِنهُ الحَدیث

 

و بر تو باد که همواره قرآن بخوانی و به آن عمل نمایی و ملزم به فرائض و شرایع آن باشی و حلال و حرام آن را و امر و نهی آن را و شب زنده داری با آن و خواندن آن را در شب و روزت زیرا قرآن عهدی است از طرف خداوند بسوی خلقش آمده، واجب است بر هر مسلم که هر روز نگاه کند بعهدی که خداوند با او نموده ولو پنجاه آیه، بدان که درجات بهشت بعدد آیات قرآن است و چون روز قیامت شود به قاری قرآن گرفته شود بخوان و بالا بیا بنابراین در بهشت بعد از انبیاء و صدیقان کسی بالاتر از قاری قرآن درجه ای ندارد.

حاصل اینکه با تکرار قرائت آشنایی حاصل می شود بدون احتیاج به قواعد صرف و نحو که در حدیث آمده خیلی خود را در این امور مقدماتی معطل نکنید، درباره مقدمات صرف و نحو همینقدر که ملکه فهم کُلُ فاعِلٌ مَرفُوع وَ کُلُّ مَفعُولٌ مَنصُوبٌ وَ کُلُّ مٌضافٌ اِلَیه مَجرُوُر با توضیحی در پیرامون آن که با خواندن یک دوره جامع المقدمات تأمین می شود کافی است چه قرآن بزبان مردم عادی و عامی و بطور آسان نازل شده است :(وَ لَقَد یَسَّرنَا القُرانَ لِلذِّکرِ فَهَل مِن مُدَّکِّر-17 سوره مبارکه قمر) بطور تکراری آمده یعنی ما قرآن را برای یادگیری و تذکر بسیار آسان کرده ایم آیا هست کسی که متذکر باشد و در سوره مبارکه مریم آیه 97 چنین آمده :

وَ اِنَّما یَسَّرناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ المُتَّقین وَ تُنذِر بِهِ قَوماً لُدّاً)(بلی بحث بطون قرآن مطلب دیگری است).

·       نکات از کتاب هی نگویید آنها پیشرفته اند و ما عقب مانده ایم .... :

ما مسلمانها شریفترین علم را داریم و آن علم توحید است .

سوره محمد آیه19 :

فَاعلَم اَنَّه لا الهَ الاّ اللهُ وَ استَغفِر لَذنبِک

 

پس بدانکه معبودی غیر از الله نیست، خیزی جز الله نیست پناهی جز الله نیست

تمام خیرها غیر از خدا عارضی و فانی است، قدرتها، زیبائیها و ... خداوند است که همه صفاتش ذاتی و باقی است، به آفتاب و ماه سجده نکنید بخدائی سجده کنید که آنها را آفریده است .

سوره فصلّت آیه 37 :

لا تَسجُدوا لِلشَّمسِ وَ لا لِلقَمَر وَ اسجُدُوا لله الّذی خَلَقَهُنَّ اِن کُنتُم ایاهُ تَعبُدُون

 

نه به آفتاب و نه بماه سجده نکنید سجده بخدا کنید که آنها را آفریده است اگر فقط او را
می پرستید

شکوفائی انسان در اعتقاد به توحید است(قُولُوا لا اِلهَ اِلاَّ اللهَ تُفلِحُوا) انسان که به این علی رسد، خدا در نظرش عظیم می شود و غیر خدا هر چه باشد حقیر و کوچک، یعنی دنیا با تمام زیبائیهایش در نظر یک مسلمان کوچک و حقیر است، اگر دیگران دارند، او ناراحت نمی شود حسد نمی کند و اگر خود دارد حریص نیست و بخل نمی ورزد و خصوصیتهای خوب و زیبای دیگر که همان شکوفائی انسان است .

بعبارت دیگر تزکیه انسان است که کلید بهشت می باشد بهشت سرتاسری، (جزاء من تزکی 76 طه) آری اسلام با تعلیماتش با مقررات روزمره اش ، نماز، زکوه، حج، جهاد و ... حتی کسانی را هم که سواد خواندن و نوشتن ندارند نیز به این مقام می رساند دنیا و زیبائیهای آن اگر در چشمها صغیر و ناچیز باشد محلی برای حرص و بخل و حسد و دیگر حالات رذل جهنمی باقی نمی ماند و زندگی بهشت گونه می گردد. زمان خلافت عمر بود. خلیفه طبق سنت رسول الله که بعد از نماز برمی گشتند و بمردم آیه و ارشادی داشتند، خلیفه متوجه شد که یکنفر بعد از نماز پا می شود و جمع را ترک می کند نه یک روز نه دو روز، عمر آن فرد را احضار می کند و علت را می پرسد آن مرد اول از جواب خودداری می کند و بالاخره با اصرار خلیفه، می گوید ما زن و شوهر یک لباس سرتاسری داریم همسری با من شرط کرده که تا نماز تمام شد بیا تا من هم نماز را اول وقت بخوانم، عمر دستور می دهد از بیت المال لباسی برایش آورند و تاکید کرد که از فردا بنشین و جمع را ترک نکن، اما زن، علت تاخیر را پرسید، او گفت از فردا هر دو در اول وقت نماز خواهیم خواند و لباس را تقدیم کرد وقتی از جریان باخبر شد برآشفت و گفت مگر آن روز از پیغمبر نشنیده بودی که فرمود هر کس بفقرش صبر کند روز قیامت با من خواهد بود که اشاره به دو انگشت خود کرد چرا لباس را گرفتی چرا این موقعیت بودن با پیغمبر را از دست دادی ؟

- آری شخص مسلمان در هر حال بنده خدا است داشتن و نداشتن پیش از او سواء است او دارای نفس مطمئنه است که بهر حال رضایت دارد خدا هم از او راضی است او در هر حال و در هر حادثه بخدا رجوع می کند خدائی که (لَهُ ما فیِ السّماواتِ وَ الارضَ وَ ما بینَهُما وَ ما ... آیه 6 طه ) او همواره مخاطب:(یا اَیَّتُها النَّفسُ المُطمَئِنَّه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فَادخلی فی عِبادی وَ ادخُلی جَنَّتی، آیات 27 الی 30 سوره الفجر) است او قبل از بهشت موعود در دنیا هم در باغستانها است و مشمول آیه 54 و 55 سوره قمر می باشد.

اِنّ المُتَقینَ فی جنّاتٍ وَ نَهَرَ فی مَقَعَدِ صدِق عِند مَلیکَ مُتَدِر

 

بی گمان متقیان در باغها و نهرها هستند در مقام و منزلتی صدق نزد فرمانروای مقتدر

فی جناه و نهر : از رسول خدا که در ذیل این آیه آمده : نهر بمعنای وسعت است یعنی در هر حال چه فقر و چه غنا و چه صحت و چه مرض در باغ است امام صادق(ع) فرمودند : «دنیا برای شیعیان ما بهشت است، بهشت هم بهشت است او به مقام خلیفه اللهی رسیده است» در حدیث قدسی است : عبدی اطعتی حتی اجعلک مثلی من بچیزی می گویم باش، می شود تو هم بگوئی باش بشود. امام صادق(ع) فرمودند :«مومن اگر به این کوه بگوید بیا جلو می آید. دیدند کوه دارد جلو می آید حضرت با اشاره دست فرمود بایست، ایستاد، در زلزله مدینه که در بحار نقل کرده، مردم پناه به آن حضرت آوردند،حضرت دست گذاشت بر زمین، نهیب زد(هی اسکن) زمین ساکت شد، مردم خیلی تعجب کردند، فرمود تعجب نکنید من همان انسان هستم که در سوره زلزال آمده : اِذا زِلزِلتُ الاَرضُ زلزالها وَ اخرجَتُ الارضُ اَثقالَها وَ قالَ الاِنسانُ مالَها.

« علم به ماوراء توأم با حکمت عملی»

ما مسلمانها علوم متنوع قرآنی داریم از جمله بماوراء(امداد غیبی) توام با حکمت عملی است از سرتاسر قرآن این علوم بدست می آید بخصوص در احوالات انبیاء علیهم السلام، موسی علیه السلام تولدش، رشدش ... تا می رسد آنجا که فرعون تهدید می کند و موسی پیامبر خدا بنی اسرائیل را از مصر خارج می کند.

دشمن از عقب می رسد و موسی کنار دریا قوم مضطرب می شوند موسی علم به ماوراء دارد و می گوید کلا انّ معیَ ربی سیهدینی که خطاب می شود اضطرب بعصاک البحر، آب سنگ می شود ... در بیابان هم سنگ آب می شود، عیسی علیه السلام مجسمه از گل بصورت پرنده درست می کند و باذن خدا فوت می کند و پرنده می شود، یونس در بطن ماهی خدا را تسبیح می کند و پس از مدتی سالم از شکم ماهی بیرون می آید، فانجیناهُ منَ الغَمِّ وکَذلکِکَ نُنَجی المُومنین، امام صادق(ع) در ذیل این آیه فرماید تعجب می کنم از کسیکه گرفتار غم سنگینی می شود چرا از این آیه غافل است. عاصف بن برخیا در یک لحظه تخت بلقیس را از دوازده روز راه حاضر می کند(و قال الذی عندَهُ عِلمٌ منَ الکِتاب اَنا اتیکَ بهِ قَبلَ اَن یَرتَدِّ اِلَیکَ طرفک)به ابراهیم(ع) آتش سرد و سلام می شود .....

رسول خدا هم اعلان مقابله با دشمن می دهد و می گوید : اِنَّ وَلِیَّ اللهَ الَّذی نَزَّلَ الکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلِّی الصالِحین متولی امور من کسیست که کتاب را نازل کرده و او متولی صالحان نیز می باشد(آیه 196 سوره اعراف) و خلاصه اِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ امَنُوا فِی الحیوهِ الدُّنیا ... تمام اینها توام با حکمت عملی می باید باشد.(مجموعه آیات 22 الی 39 از سوره اسراء) گفت پیغمبر به آواز بلند با توکل پای اشتر را ببند، امیرالمومنین وارد مسجد شد دید عده در گوشه مشغول ذکر هستند جلو آمد فرمود شما کیستید؟ عرض کردند ما متوکلان هستیم فرمود یعنی چه ؟ گفتند خداوند روزی رسان است اگر رسد می خوریم، نرسید صبر می کنیم، حضرت فرمود سگهای محل ما هم چنین اند، پا شوید بروید بیرون مشغول کاری بشوید. بلی کار و شغل نیز عبادت است بشرطی که بعنوان بندگی باشد، در این حال اگر گرهی در کار افتد او خود مشگل گشا است که وَ مَن یَتَّقِ الله یَجَعَلَ لَهُ مَخرَجاً وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب. هر کس خدا را بپاید و تکالیف خود را انجام دهد خداوند در گرفتاری ها راه خروج بر او قرار می دهد از راه ماوراء که مافوق حساب های طبیعی است به او روزی می دهد حضرت مریم هم گفت : هُوَ مِن عِندَ اللهِ انَّ اللهَ یَرزُقُ مَن یَشاءِ بِغَیرِ حِساب. و آیا دیگر که سرتاسر قرآن مشحون است با این آیات نورانی .

امروز کشور ایران بحمدالله از موقعیتی برخوردار است که بعد از زمان ائمه سلام لله علیهم هیچگاه این موقعیت را نداشت.

و در زمان بعد از زمان ائمه تا زماننا هذا سلاطین جور از صفویه ها و پهلویها همیشه مسلط بودند و مراجع عظام همواره محکوم به سکوت بودند اما امروز بحمدالله در رأس کشور ولی فقیه است مرجعی وارسته و فرمانده کل قوا و بحمدالله سپاه و بسیج و ارتشی و قوای انتظامی نیرومند تحت فرمان ..

بدبخت و بیچاره است کسی که با داشتن موقعیت ایران ترسی هراسی بخود راه دهد و از هیاهوی دشمن بترسد آنها مانند ضعفای بنی اسرائیل هستند که مضطرب می شوند. غافل از آنکه هزارها موسی در کشور هستند و دریاها را می شکافند و ...

 سخنی در نظام آسمان (آسمان و هدایت انسان ها)

از کتاب انسان و درس تألیف  استا عظییم الشاءنمان منجم شهیرعلامه حضرت آیت الله حاج سید جواد سید فاطمی تبریزی

در این عصر انسان از دیدار آسمان و مناظر زیبای آن و از هدایتی که بواسطه آن باید نصیبش شود محروم مانده است توجه کنید :

مطالبی پیرامون سوره مبارکه «الطارق»

17 آیه دارد، در مکه نازل شده است این سوره منشور مستقلی است برای هدایت انسانها .

آسمان تابلو عظیمی است که جای جای آن خدا و توحید را فریاد می کند و با توجه به نظام و انضباطی که در سرتاسر آن بکار رفته انسانها را به عدالت و خودسازی و تزکیه تداعی می نماید(تزکیه کلید بهشت است بهشت سرتاسری آیه 76 طه)

در سوره مبارکه الرحمان آیه 7 : (وَالسَّماء رَفَعَها وَ وَضَعَ المیزان الاّ تَطغَوا فِی المیزان) آسمان را برافراشت و میزان در آن نهاد تا شما در میزان طغیان نکنید در سوره مبارکه طارق این دعوت با تعبیر دیگر است که می خوانید.

بسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم

وَالسّماء وَالطّارِق و ما اَدریکَ مَاالطارق النَّجمُ الثاقِب اِن کُلُّ نفَسِ لَمّا علیها حافِظ

 

قسم به آسمان و شباینده، و تو چه دانی شباینده چیست، ستاره شکافنده است، قسم که هیچ انسانی نیست مگر اینکه برای او نگهبانی است.

قسم به آسمان و قسم به طارق که همه انسانها بدون استثناء زیر نظرند و یله و رها نیستند.

- اَلنَّجمُ الثّاقِب : در تمام آسمان تعداد بیست ستاره بعنوان طارق(قدر اول) شناخته شده، ستاره شناسان از دیرباز ستاره های آسمان را به شش دسته تقسیم کرده و هر دسته را قدر نامیده اند و به این ترتیب تعداد معین کرده اند قدر اول بیست ستاره قدر دوم تقریباً دو برابر کمی بیش از آن و قدر سوم دو برابر قدر دوم می باشد تا آخر که حدود دو هزار ستاره در تمام آسمان با چشم عادی دیده می شود البته با دوربین های قوی تعداد خیلی بیش از اینها است.

جالب اینکه ستاره های بیست گانه قدر اول که روشنترین ستاره ها است(و در اینجا بعنوان طارق معرفی شده) در تمام آسمان پراکنده است طوریکه در هیچ فصل شبها خالی از این ستاره ها نیست، اول شب، نصف شب،آخر شب، این ستاره ها پرده تاریکی را می شکافند و زمین را تا حدی روشن می کنند(به شکل شماره 1 توجه کنید)

نکته : اگر در حدیث شریف،ستاره زحل را که از سیارات است بعنوان طارق آورده است بخاطر اینست که سیارات هم غالباً نور نافذ دارند.

شایان توجه است : وقتیکه آسمان ابریست و بارانی و نور ستارگان پوشیده می باشد برای رهروان در شب هر چند دقیقه برقی در آسمان می زند وصدها متر پیش روی مسافر ما روشن می کند و تا مسافر به آخرین نقطه برسد برق دیگر می زند و به این ترتیب در زمان ابری بودن آسمان نیز، انسانها هدایت می شوند .

آری شکوفائی و رستگاری انسان موقعیست که موضع خود را در این جهان پهناور بداند و بداند که بنده خدا است و اعمال و کردارش زیر نظر است و بالاخره حسابش رسیدگی خواهد شد در روزی که پنهانیها آشکار می شود و بهشت به اهلش نزدیک و جهنم بهر بیننده ظاهر می گردد و تا یقین به چنین روزی حاصل نشود گذشتن از شهوات مشگل است اگر محال نباشد در این زمینه سخن قرآن کریم است آیه 74 سوره مومنون:(وَاِنَّ الّذینَ لایُومِنونَ بِالاخرَهِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُون ترجمه : مسلما آنها که ایمان به آخرت ندارند از صراط مستقیم منحرف می شوند)، درست است که وقت مشخصی برای قیامت تعیین نشده اما احتمال نزدیک بودنش تصریح شده است : (لَعَلَ السّاعهَ قَریب 17 سوره 42- عَصی اَن یَکُونَ قریباً 51 سوره بنی اسرائیل و درجائی فرماید: لا یَاتیکُم اِلاّ بَغنَهً 187 سوره اعراف و نظائر آیات) بهرحال نباید درباره آنروز تردید کرد، چه خدائی که او را از نیستی بوجود آورده قادر است بار دیگر خلعت هستی بر او بپوشاند که آیات بعدی چنین است و در این باره :

فلینظرالانسان ممّ خُلق خلقَ مِن ماء دافق یخرجُ من بین الصُلب والترائب انّه علی رجعه لقادر.

یوم تبلی السرائر فماله من قوه ولا ناصر

 

پس انسان بنگرد که ازچه چیز آفریده شده است از آبی جهنده آفریده شده است که از میانه پشت و سینه ها بیرون آید.

بیگمان او بر بازگرداندن وی توانا است.

روزی که رازها از پرده برون افتد آنگاه او را یارا و یاوری نیست.

 

 

اِنَّهُ علی رَجعِهِ لَقادِر: استفاده های متفرقه از آیات ..

 

مشرکان و کفار مکه که منافع نامشروع خود را در خطی می دیدند پیوسته در مقابله با دعوت رسولخدا بعناوین مختلف کارشکنی می کردند، با گفتن شاعر، کذّاب و ساحر و مانند آن، آیات 11 تا آخر سوره در جواب آنها است، قسمت به نظامهای دیگر آسمان و زمین از بارش و رویش که این سخن حاکم و فیصله دهنده حق و باطل است نه سخنی هزل و بیهوده

والسّماء ذات الرّجع والارض ذات الصَدع اَنّه لقول فصل و ما هو بالهزل اّنّهُم یکیدون کیدا و اکیدُ کیدا فمهّلِ الکافِرینَ اَمهِلهُم رُوَیدا

 

و سوگند به آسمان باران دار و سوگند به زمین برشکافته بگیاه که قرآن سخنی قاطع است و هزل نیست آنان نیرنگیمی سگالند من نیز تدبیری می کنم، پس کافران را مهلت ده و اندک زمانی فروگذارشان

 - اِنَّهُم یَکیدون کَیدا : لفظ یکیدون : صیغه مضارع و استمرار را می رساند یعنی همیشه عده ای هستند و خواهند بود که در مقابل دعوت حق پیغمبران می ایستند و نظیر آیات در سوره مبارکه صف آیه 8 و 9 است :

یُریدونَ لیطفوا نوراللهِ بِافواهِهِم وَاللهُ مُتِّم نورهِ و لشوکره الکافرُون. هُوَ الّذی ارسل رسوله بالهُدی وَ دین الحقَ لیُظهرهُ علی الذین کُلِّه وَ لَوکرِه المُشرِکون

 

میخواهند نور الهی را با سخنان خویش خاموش کنند حال آنکه خداوند کمال بخش نور خویش است ولو آنکه کافران ناخوش داشته باشند او کسیست که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاده است تا آن را بر همه ادیان پیروز گرداند ولو مشرکان ناخوش داشته باشند.

 

- سخنی در نظام آسمان : خورشید ره نمای نظم در آسمان است، همه ما می دانیم وقتی آفتاب به چهار یک آسمان طرف شرق رسید ساعت 9 روز است و چون ببالای سر رسید ساعت 12 و در چهار یک طرف غرب ساعت 15 را اعلام می دارد.

با غروب آفتاب آرام آرام ستاره ها ظاهر می شوند، شما در مسیر آفتاب اولین ستاره را نشان کنید وقتی به ربع شرقی رسید سه ساعت از شب رفته است و همان ستاره بالای سر که رسید حدود نصف شب[1] و به ربع غربی که سرازیر شد وقت سحر را اعلام می کند.

آفتاب با آن عظمت خود نیز لابلای ستارگان حرکت می کند با این فرق که قدری سنگین تر و با وقارتر و حدود چهار دقیقه عقب تر و نتیجه این تأخیر ایجاد چهار فصل است، بهرحال آسمان با تمام ستارگان در بیست و چهار ساعت یکبار می گردد و محور این حرکت خطی است که از قطب شمال و جنوب می گذرد و این حرکت از شرق به غرب است .

جدول بندی و فهرست شکلهای آسمان

حرکت آفتاب در وسط آسمان و به اصطلاح نجومی در منطقه البروج است که از دوازده برج تشکیل یافته به ترتیب : حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو، جوت و هر ماه در یک برج است .

در فروردین آفتاب در برج حمل است با غروب آفتاب برج حمل نیز با آفتاب در افق فرو می رود طبعاً برج های سرطان، اسد و سنبله بتوالی بالای سر می آیند. در ماه اسفند آفتاب در برج ثور است تا آخر ..

روی این حساب و با استفاده کردن از کلام نورانی حضرت صادق(ع) در حدیث مفصلی، این جدول تنظیم شده و تقدیم می گردد.(در صفحه 8)

مردم ما از دیرباز با آسمان و ستارگان انس و آشنایی به خصوصی داشتند. در ادبیات فارسی از ستارگان و مجموعه آنها زیاد استفاده شده که اگر جمع آوری گردد، کتاب قطوری می شود.

شاعر مجموعه ثریا(پروین) را بچشم بیدار تشبیه کرده و گفته است.

همه در خواب برفتند و شب از نیمه گذشت

                                                انکه در خواب نشد چشم من و پروین است

(پروین در قسمت شماره 4 شکل پیدا است) شاعر دیگری درباره تسلی شاگرد مدرسه که معلمی بنام سهیل او را سیلی زده بود گفته است

دلتنگ از آنی که سهیلت زده سیلی

                                                                        سیبی که سهیلش نزند رنگ ندارد

ستاره سهیل نیز در قسمت شماره 4 شکل است و در لنگر شکل تخیلی کشتی قرار دارد. طلوع سهیل در فصل پاییز می باشد که با سیبهای پاییزی همزمان است.

 

دب اکبر- جدی- ذات الکرسی

اگر دو ستاره مقدم دب اکبر را با خطی مستقیم بهم وصل کنید و آن خط را بطرف قطب شمال امتداد دهید بستارۀ جدی برخورد می کند، در هر حال ستارۀ جدی بین صورت ذات الکرسی و دب اکبر قرار گرفته است.

خلاصه و تکمله

عالم زیباست و زیبائیها در انسان خلاصه شده است

توجه به نظام عالم چه در آسمان و چه در زمین توجه به زیبایی است طبق حدیث : انسان خلاصه جهان است.(مأخذ حدیث بحارالانوار ج61 صفحه 253 ) و زیبائیها در انسان خلاصه شده است .

انسان زیبای جهان است، تحقق این زیبایی موقعیست که تزکیه شود و زندگیش در خط عدالت باشد که : (بِالعَدلِ قامت السَّماواتِ وَ الارض) و انسان به عدالت امر شده است : (اِنَّ اللهَ یَامُرُ بِالعَدل آیه 90 سوره نحل) زیبایی انبیا و اولیا بخصوص خاتم ایشان حضرت محمدبن عبدالله(ص) و خاندانش گواه روشنی است ثم الامثل فالامثل

در شان نزول آیه 69 از سوره نساء چنین آمده است : یکی از صحابه ی پیغمبر که نسبت به حضرت علاقه ی شدیدی داشت روزی با حال پریشان خدمتش رسید پیغمبر از سبب ناراحتی او سوال نمود در جواب عرض کرد زمانی که از شما دور می شوم و شما را نمی بینم ناراحت می شوم امروز در این فکر فرو رفته بودم که فردای قیامت اگر من اهل بهشت باشم، مسلماً در جایگاه شما نخواهم بود و بنابراین شما را هرگز نخواهم دید و اگر اهل بهشت نباشم که تکلیف روشن است . آیه فوق الذکر نازل شد و ناراحتی صحابه برطرف گردید.

آیه 69 سوره نساء

وَ مَن یُطِعِ اللهُ والرَّسول فَاُولئِکَ مَعَ الّذین اَنعَم الله عَلَیهم مِنَ النَبیینَ وَ الصّدیقین والشُّهداء والصّالِحینَ و حسن اولئک رفیقا

 

و کسی که خدا و پیغمبر را اطاعت کند همنشین کسانی خواهد بود که خدا نعمت خود را بر آنها تمام کرده از پیغمبران و صدیقان و شهدا و صالحان و آنها رفیقهای خوبی هستند

 

هیچ پیامبری مبعوث نشد مگر این که صدای زیبا داشت :

داود(ع) قاری و خواننده بهشت است که وقتی زبور را قرائت می کرد پرندگان دورش جمع می شدند و با آن همصدا بودند کوهها نیز (وَلَقَد اتینا داوُدَ منّا فَضلاً یا جِبالَ اَوِّبی مَعَهُ وَ الطَّیرَ وَ اَلَنّالَه الحدید آیه 10 سوره سباء) در حق ائمه هدی علیهم السلام نقل شده که صدای قرآن زیبایی داشتند که هر مرورکننده را میخکوب می کرد و بعضاً غش می کردند، گفتند رسول خدا چگونه بوده امام فرمود آن حضرت صدای خود را به اندازه تحمل و طاقت انسانها ظاهر می کرد والا کسی تاب و تحمل آن صدا را نداشت و هوش از سرش می پرید.

زیبائی در ائمه اطهار (علی و آل علیهم السلام) بقدری بالاست که از عهده افراد عادی ارزیابی آن بیرون است، زیارت جامعه کبیره بمراتبی از آن زیبائیها آگاه می کند.[2]

اینک فرازهائی از آن را از نظر می گذرانیم :

مَو الیَّ لااُحصی ثَناءِکُم وَ لا اَبلُغُ مِنَ المَدحِ کُنهَکُم وَ مِنَ الوَصفِ قَدرَکُم وَ اَنتُم نُورُ الاَخیار وُ هداهُ الاَبرارِ، اِلخ ...

ترجمه : پیشوایان من صفات کمالیه و زیبائی شما آنقدر است که شما نتوان کرد و به کنه آن نتوانیم رسید و شمائید نور اختیار و هدایت کننده ابرار و حجتهای خدای مقتدر،آفرینش را بجهت شما ایجاد و با شما ختم نمود ببرکت شما باران را می فرستد و به برکت شما آسمان را نگه داشته که جز به امرش فرو نیاید و بواسطه شما غم و اندوه و رنجها از دلها برطرف می گردد و پیش شما است آنچه بر پیغمبران نازل شده و آنچه را ملائکه آورده اند و به جد شما روح الامین نازل گردیده، خدا به شما داده آنچه را که به احدی از اهل عالم نداده، هر شخص شریفی پیش شرف مقام شما سر فرود آورده و هر سرکش متکبری به اطاعت شما سرنهاد و هر جبار گردن فرازی مقابل فضل و کمال شما خاضع و همه چیز پیش شما فروتن گشت و زمین بنور شما روشن گردید و رستگاران عالم به ولایت و حجت شما رستگار شدند پیروی شما سلوک راه بهشت و رضوان و انکار ولایت شما خشم و غضب خدای رحمان است، پدر و مادر وجان و اهل و مالم همه فدای شما باد، در حلقه داکران عالم از سماوات و ارض همه جا ذکر خیر شما است . نامهای شما در میان نامها و جسدهای شما در میان اجساد روح بزرگ شما در میان ارواح و نفوس قدسی شما در میان نفوس،آثار وجودی شما در میان آثار و قبور شما در میان قبور پس چقدر نام های شما شیرین و نفوس شما با کرامت و شأن و مقامتان بزرگ و قدر و منزلت شما با جلال و عهد شما با وفاترین عهد و وعد و پیمان شما راست و با حقیقت، سخن شما نوربخش دلها و امر و فرمان شما هدایت و ارشاد خلق، کار شما نیکو عادات شما نیکی و احسان، فطرت شما کرم و بخشش و شان ذاتی شما حق و صدق و موافقت و شفقت، قول و دستور شما حکم حتمی لازم الاجراء، رای و اندیشه شما علم و دانش و بردباری و مال اندیشی است . اگر ذکری از خیر و نیکوئی شود اول مقام نیکی را دارید و اصل و فرع و معدن و محل و مبداء و منتهای هر خیر و نیکوئی شمائید، پدر و مادر و جانم فدای شما چگونه مدح و ثنای شما را توان وصف کرد و شئونات رفیع و جمیلتان را توان بشمار آورد در صورتیکه بواسطه شما خدا ما را از ذلت و کفر و عصیان نجات داد و غم و اندوههای شدید ما را برطرف ساخت و از وادی مهالک عالم و آتش و دوزخ رهانید. پدر و مادر و جانم فدای شما بواسطه ولایت و پیشوائی شما خدا معالم و حقایق دین را بما آموخت و هر آنچه از امور دنیای ما فاسد و پریشان بود اصلاح فرمود و ما را از فقر و ذلت و جهالت بعلم و عزت و دولت رسانید و بواسطه ولایت و پیشوائی شما کلمه توحید و معارف الهیه بحد کمال رسید و نعمت بزرگ دین و دنیا و آخرت بخلق عطا گردید و پراکندگی عقاید و آراء امت به الفت و اتحاد مبدل گشت و بولایت و دوستی شما طاعت و فریضه خلق پذیرفته می شود و خدا، دوستی شما را بر خلق واجب کرد و بشما درجات رفیع و مقام محمود و منزلت عالی معلوم نزد خدای  عزوجل و جاه و عزت بزرگ و شان عظیم و مقام شفاعت مقبول عطا گردید...

آنجا که معادلات بهم می خورد :

در تایید آن عده که می گویند صنعتی شدن زندگی بشری، معادلات را بر هم زده که مسئله این نشریه است و در هر جا و هر منطقه که برق کشیده شده مردم آنجا از تماشای آسمان محروم شده اند و از آثار تربیتی آن و همچنین شب را روز و روز را شب، که اکثر مردم شبها تا ساعت یک و دو بعد از نصف شب بیدار و روز تا دوازده خوابند و معادلات دیگر که بهم خورده است...

ائمه هدی صلوات الله علیهم با اینکه علم اولین و آخرین را داشتند ولی در عمل فقط بندگی خدا بوده و چیزی و صنعتی از خود اختراع ننمودند چه هر آنچه در زندگی انسان به او نیاز است خداوند تبارک و تعالی بدون دخالت انسان ایجاد کرده است که در این مقاله اشاره می شود . ابتدا از کلام امیرالمومنین(ع) بهره می گیریم: در نصیحت آنحضرت به فرزندش امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودهاست : از جمله مواعظ لقمان فرزندش را است که به او گفت ای فرزند باید عبرت گیرد کسی که یقینش قاصر است و بینشش در طلب روزی ضعیف است از اینکه خداوند تبارک و تعالی او را در احوالات سه گانه آفریده و روزیش را داده و در یکی از این احوال از و کسبی و حیله نبوده بداند که خداوند تبارک و تعالی در حالت چهارم هم روزیش را خواهد داد اما اول این حالات این بوده که در رحم مادرش او را روزی داده در آن قرارگاه کذایی آنجا که سرما و گرما آزارش نمی داد سپس از آنجا بیرونش آورد و از شیر مادرش او را غذا داد و با آن اکتفا می کرد و او را رشد می داد و بحال می آورد و از تلف شدن حفظ می کرد بدون اینکه خود طفل در آن مدخلتی داشته باشد سپس از شیر گرفته شد و جاری کرد روزی را از کسب پدر و مادرش با رافت و رحمتی از پدر و مادرش و غیر از این هم از آن دو انتظار نبوده حتی بعضا او را بر خود مقدم می داشتند تا اینکه وقتی بزرگ شد و با عقل خود مشغول کسب کردن شد کارش بر او تنگ شد و گمانهایی به پروردگار خود داشت وحقوق واجبه را نداد و بخودش و عیالش زندگی را تنگ نمود از ترس کمی روزی و نداشتن یقین به عوض دادن از اطراف خدایتعالی چه در دنیا و چه در آخرت،چه بد بنده ای است این ای فرزند من (ج13 بحار صفحه 414)

در حدود چهارصد سال است که جهان غرب بازار صنعت را باز کرده و هر روز نوآوری می کند و صنعت خود را عرضه می نماید. که ظاهرش زیبا و در باطن خالی از ضرر نیست و مردم دنیا استقبال می کنند و توجه بضرر و زیانش نمی کنند.

چنانکه گذشت در هر مورد خدای تبارک و تعالی آنچه بشر به او نیاز دارد بدون دخالت او در این خانه بزرگ که خداوند برای انسان و پذیرایی او قرار داده است آورده اینک در آیات ذیل توجه کنید :

در سوره مبارکه بقره آیه 36 و اعراف آیه 24 چنین آمده : گفتیم در زمین فرود آئید که در آنجا برای شما قرارگاه و بهره است تا مدتی

ولکُم فِی الارضِ مُستَقَرُّ وَ مَتاعٌ الی حین

 

پائین روید که شما تا مدتی در زمین قرارگاه و بهره دارید

 و...

ادامه مطلب  را در کتاب آسمان شناسی رضا قارزی

 


(1) در این باره حدیثی هم از امام ششم حضرت جعفربن محمدالصادق سلام الله علیه آمده

1- زیارت جامعه کبیره شیخ صدوق در فقیه و عیون روایت کرده از موسی ابن عبدا... نخعی که گفت عرض کردم خدمت حضرت امام علی النقی علیه السلام که یابن رسول ا... مرا تعلیم فرما زیارتی با بلاغت کامل باشد که هرگاه خواستم زیارت کنم یکی از شما را بخوانم فرمود چون به درگاه رسیدی بایست و بگو شهادتین را و با حال غسل باشی و چون داخل حرم شوی و قبر را به بینی به ایست و سی مرتبه الله اکبر بگو پساندکی راه برو و گامها را کوتاه بردار و با بیست و سی مرتبه تکبیر بگو، پس نزدیک قبر مطهر برو و چهل مرتبه الله اکبر بگو تا صد تکبیر تمام شود، پس بگو السلام علیکم یا اهل بیت النبوه ... الخ و از راه دور هم توصیه شده است بخوانید زیارت جامعه را

 

نجوم و کیهان شناسی  درس خداشناسی است (بخشی دیگر از کتاب آسمان شناسی رضا قارزی)

نجوم و کیهان شناسی  درس خداشناسی است (بخشی دیگر از کتاب آسمان شناسی رضا قارزی)

ماه وزمين

ماه زمين رادرسفرش درفضاهمراهي ميكند و در هر3/27روز مداري تقريبأ دايره اي را به دور سياره زمين طي ميكند. مواضع نسبي خورشيد’ زمين وماه به طور پيوسته درنتيجه حركت ماه به دورزمين وزمين به دورخورشيدتغيير ميكنند’وپديده بسيارزيبايي راكه اهميت عملي دارد ايجاد ميكنند.ولي به خاطر اين كه اندازه شعاع وجرم ماه درمقايسه با سياره زمين استثنايي است ’تأثيرشديدي بررويكارهاي عملي مردم اعمال ميكند.

درمنظومه شمسي هيچ قمري به اندازه ماه به سياره مادرنزديك نمي گردد.اندازه بزرگ ماه سبب ميشودكه گهگاه سايه بزرگي برروي قسمتهاي از زمين بيندازد وهنگاميكه دراثرتغييرمكانهاي ماه وزمين’اين دوجسم وخورشيد بريك خط مستقيم قرارگيرند’پديده اي توليدميشود كه به آن خورشيدگرفتگي مي گويند.

سنگيني ماه كشش گرانشي قوي رابوجود مي آوردكه در نتيجه آن مساحت هاي بزرگي از خشكي حاصل مي گرددواقيانوس هادرامتدادخط زمين –ماه ازچندسانتيمترتاچند متربه سمت خارج بالا مي آيندواين پديده اي است كه به آن جزرومد گفته ميشود.

اهله ماه نوري كه ازماه مشاهده مي كنيم’نورمنعكسه خورشيد ميباشد نصف سطح ماه هميشه روبه خورشيد است ولي صورت ماه داراي شكل متغييري است- زيرا همچنان كه ماه به دورزمين مي گرددقسمتهاي متغييري ازطرف آفتابگيرماه رامشاهده ميكنيم.

هنگامي كه ماه بين زمين وخورشيد قرار گيرد ’غير قابل رؤيت ميشود ’زيرا اولا طرف صورت زمين در سايه است ودرثاني موضع ماه در آسمان به خورشيد نزديك ميشود ودر نتيجه ماه در تابش خورشيد گم مي گردد .موقعي كه ماه از خط زمين –خورشيد كمي دور ميشود ’قادريم هلال نازك لبه روشن ماه را ببينيم .هنگامي كه ماه در طرف مقابل زمين نسبت به خورشيد واقع ميشود’صورت آن كاملا روشن شده وآسمان را در بر ميگيرد شكلهاي متوالي كه از ماه ايجاد شده است ’به عنوان اهله آن شناخته ميشود .

اهله ماه

از ماه نو تا هلال ’ربع اول ’محدب ’ماه كامل وسپس براي بقيه نصف دور در مرتبه عكس از محدب ’ربع سوم وهلال تا ماه نو دور ميزند. در اهله تربيع ’دقيقا نصف صورت ماه قابل رؤيت ودرخشان است.به اين دليل ماه در اهله تربيع اش اغلب به عنوان نصف كامل يابه عنوان يك ماه نيمه معروف است.

همچنان كه ماه در نخستين نصفه دورش از ماه نوتا ماه كامل پيش ميرود’ماه افزاينده’ودر نيمه دوم دورش ’ماه كاهنده نام گرفته است .اين دوره 5/29 روز طول ميكشد .

فضا نوردان كه از ماه زمين را مينگرند ’زمين هم به ترتيب همان اهله هايي را داراميباشد كه ما از روي زمين در مورد ماه مشاهده ميكنم . مع ذالك’هر اهله زمين درست نقطه مقابل اهله ماه خواهد بود.اگر ماه در اهله ربع سوم باشد ’فضانوردان زمين را در ربع اول خواهند ديد.

طلوع وغروب ماه.

ميتوان زمانهاي طلوع وغروب ماه را بدست آورد.اين زمانها به اهله ماه بستگي دارند . فرض كنيد ماه در ربع اولش قرار دارد وناظر بر روي زمين در نقطه اي ايستاده كه خورشيد مستقيما در بالاي قطب شمال رؤيت شده است ’لذا زمين درجهت عكس حركت عقربه هاي ساعت مي چرخند.همچنانكه زمين ميچرخد ’ناظر طلوع ماه را در بالاي افق شرقيش مشاهده ميكند . ماه به صورت نيمه كامل كه نيمه روشن آن به سمت بالا است ظاهر ميشودواينهمان است كه ناظر ماهرا مستقيمادربالاي سرش در ساعت 6 بعد از ظهر ميبيند. حدود نيمه شب ’ماه در افق غربي ناظر كه نيمه روشن آن به سمت پايين است ’غروب ميكند.زمان واقعي غروب ماه’با توجه به اين حقيقت كه خود ماه در جهت خلاف عقربه هاي ساعت به دور زمين حركت ميكند تاخير دارد ودر نتيجه ماه در خلال شب نسبت به ستارگان به سمت شرق عقب مي افتد.

گرفتگيهاي خورشيدي

موقعي كه ماه ازبين خورشيدعبورميكند’دربعضي ازنواحي زمين جلوي تمام ياقسمتي ازپرتوهاي خورشيدرامي گيرد.اين واقعه’گرفتگي خورشيدنام گرفته است ودرصورتيكه تمام رتوهاي خورشيدازديدناظرمحوشده باشند’پديده اي پرحرمت ترازتمام پديده هاينجومي اتفاق مي افتد.

همچنانكه ماه ازروي قرص خورشيد مي لغزد’يك تاريكي غيرطبيعي برروي زمين ايجادميكند’ودرطي آن پرندگان وراجي خودراقطع ميكنند.به مدت چنديندقيقه’ماه تمام خورشيدراسياه ميكند’دماي هواكم ميشودوتاج خورشيدي-جوخارجي خورشيد-به صورت يك مرواريدظاهرميشود’وهاله ضعيفي به دورقرص سايه سياه ماهايجادمي گردد.

 

دراين زمان ستارگان وسيارات درآسمان روشنتررؤيت ميشوند.همانطوركه ماهمسيرش راادامه مي دهد’درخلال ساعت بعدي مجدداصورت خورشيدآشكارميشود’يعني ازيك هلال نازك به درخشندگي كامل رشد ميكند.

گرفتگي ها به صورت منادي حوادث مهم’موردتوجه قدمابود.مجامع زيادي ازقدمايادداشتهاي دقيقي ازگرفتگيهاراثبت ميكردند’ولي دربين آنهاستاره شناسان بابلي مستثني بودند’زيراكه آنهاوقتشان رابه جمع آوري اين حوادث اختصاص داده بودند.بامراجعه به ثبت گرفتگيهادركتيبه هاي ميخي لوحه هاي بابليها’فهميده ميشودكه تاريخ ثبت به دومين دوره هزارساله قبل ازميلادبرميگردد.

يك مثال مربوط به گرفتگي’لوحه اي است كه حوادث غيرمعمولي به روي آن ثبت شده است.نظيرظهوريك زن خاردار’يك گوسفندچهارشاخ ويك لاشه درحال صحبت.لوحه اي رادراين سري نشان مي دهد.حادثه اي كه درلوحه توضيح داده ميشود’ميتواندبه صورت كاملا مساوي از يك رعدوبرق يايك گرفتگي تعبيرشود’امابقيه لوحه به حوادث واقعي واستثنايي مربوط ميگردد.

ستاره شناسان با دقت بسيارزيادي تاريخ وقوع گرفتگيها رادرطول هزاران سال درگذشته ونيزدرآينده مي توانند حساب كنند.آنهامدارهاي زمين وماه رابادقت كافي مي شناختندوقادربودندزمانهايي كه ازيك نقطه بخصوصي برروي زمين ’خورشيدوماه دريك امتدادقرارميگيرندراتعيين كنند.

گرفتگيهاي كلي

مسيرماه به دورزمين بيضي ميباشد كه هرماه يكبار دربيشترين فاصله404800كيلومترودركمترين فاصله353600كيلومترقرارميگيرد.اگرگرفتگي موقعي رخ دهدكه ماه نزديك زمين باشد’قطرظاهري آن به اندازه كافي بزرگ شده ودرنتيجه تمام پرتوهاي خورشيدگرفته ميشود’چنين گرفتگي اي’گرفتگي كلي نام دارد.

چگونگي اين تركيب’به طورمتوسط درهردوياسه سال درهرنقطه اي اززمين يكبارصورت مي پذيرد.دريك قسمت مشخصي اززمين فقط يكباردرهر360سال گرفتگي كلي راميتوان ديد.

دوره تناوب كلي يك گرفتگي خورشيدمعمولادوياسه دقيقه است ونمي تواندبيش از7دقيقه ادامه پيداكند.يك خورشيد گرفتگي كلي درايالات متحده در7مارس1970م.رخ دادكه اين گرفتگي درعرض كماني از خليج مكزيكوتابالاي ساحل شرقي مرئي بود.

دوره گرفتگي كلي درامتدادخط مركزي مسير ’سه دقيقه بود.يك گرفتگي خورشيدمرئي ديگردرايالات متحده درسال 1979م.رخ داده است.

گرفتگي حلقوي

اگر هنگامي كه ماه در بيشترين فاصله اش از زمين قرار دارد يك گرفتگي خورشيدي رخ دهد ’قطر ظاهري ماه كوچكتر ازقطر خورشيد خواهد بود و حاشيه قرص خارجي خورشيد در سرتاسر گرفتگي حتي براي محلي از زمين كه دقيقا در خط بين مراكز ماه وخورشيد قرار دارد مرئي باقي مي ماند . ازچنين محلي كه ماه از وسط زمينو خورشيد عبور ميكند ماه بصورت قرص سياهي كه توسط حلقه روشن لايه هاي خارجي خورشيد احاطه شده است ظاهر ميگردد .اين نوع گرفتگي ’گرفتگي حلقوي ناميده ميشود .

گرفتگي جزئي هنگامي رخ ميدهد كه ماه به خط خورشيد – زمين نزديك باشد ولي نه به آن اندازه نزديك كه بتوان جلو تمام پرتوهاي خورشيد را از هر ناحيه اي از زمين بگيرد .در آن نواحي از زمين كه در داخل مسير گرفتگي جزئي قرار دارد قرص ماه در داخل خورشيد در گير خواهد شد ولي هرگز به طور كامل پوشانده نخواهد شد. گرفتگي هاي جزئي به تعداد بيشتري از گرفتگي هاي حلقوي و كلي رخ ميدهد.

گرفتگي هاي قمر

گرفتگي هاي قمري ’هنگامي كه زمين ماه وخورشيد در يك خط مستقيم قرار دارد وماه در پشت زمين قرار ميگيرد ’يعني در در صورت ماه كامل رخ ميدهد . در هر مكاني بر روي زمين كه در ان ماه رويت ميشود ’ گرفتگهاي قمري مرئي هستند ’در صورتي كه گرفتگي خورشيد فقط در نوار باريكي از سطح زمين كه كمتر از 160 كيلومتر است رويت ميشود .

در خلال يك گرفتگي كلي قمري ماخ هيچ نوري را به استسناء آن نورهايي كه از اطراف لبه هاي زمين توسط شكست در جو صورت ميگيرد’دريافت نميكند واين نورها به صورت عدسي عمل كرده ونور خورشيد را به سمت ماه كانوني ميكند

.مولفه نور آبي شكسته شده ودر اثر پراش در سطح زمين شدت آن كم ميگردد و لذا ماه به وسيله نور خورشيد كه در آن طول موجنور آبي وجود ندارد ’روشن گرديده وآن را به رنگ مسي-قرمز تيره ظاهر مي سازد .

 

همچنان كه گرفتگي قمري ادامه پيدا ميكند سايه زمين عرض صورت ماخه را با تندي حدود 3200كيلومتر بر ساعت جاروب ميكند.يوناني ها در 2400سال پيش به اين حقيقت كه سايه زمين بر روي ماه دايره شكل است پي برده وسپس فهميدند زمين كروي است .

فصول گرفتگي

اهله هاي ماه به طور متوسط در هر شش ماه در خلال فصول گرفتگي نيمه ساليانه رخ ميدهد. در بيشتر ايام سال ماه در ماه نوودرماه كامل در خارج صفحه مدار زمين قرار دارد وگرفتگي نميتواند به وقوع بپيوندددر هر ماه دو بار ماه از ميان صفحه مدار زمين عبور ميكند نقاطي را كه ماه از ميان اين صفحه عبور ميكند به A,Bنشان ميدهند كه گره هاي مدار نام دارد و خط A,Bرا خط گره ها مينامندهمچنان كه زمين ماه به دور خورشيد گردش ميكنند صفحه مدار ماه در فضا ثابت است

 

 

جذر مد

همان طور كهع مته مدارش را دور ميزند نيروي گرانشي بر روي تمام قسمت هاي زمين خواهد داشت و اين نيرو به اندازه كمي احساس ميشود و أنها در فواصل مختلفي از ماه قرار دارد چون اين نيرو با افزايش فاصله كاهش مي يابد كشش ماه بر روي طرف نزديك زمين بزرگتر است نتيجه أن برامده شدن طرفي از زمين است كه در مقابل ماه قرار دارد و أن را جذرومد قمري ناميده ميشود.

ارتفاع جذرومد در اقيانوس باز يا دريا تقريبا 6/0متر ميباشد در خليج فاندي ,در مرز بين ماين و كانادا ارتفاع جذرومد به 15متر ميرسد .هنگامي كه قارهاي جلوي ماه قرار ميگيرد صخره جامد أن در مقابل گراني ماه مقاومت ميكند.تاثير كشش ماه بر روي قاره ها كه جذرومد خشكي ناميده ميشود معمولا بيش از 20سانتيمتر ارتفاع ندارد .همچنين بر أمدگي مدي در طرف مقابل زمين كه دور از ماه است برابر با ارتفاع مد در طرف ديگر زمين ميباشد.ماه قويا طرفي از زمين را كه در مقابل أن قرار دارد مي كشد اما درون زمين را با قدرت كمي ميكشد ,و كمترين كشش مربوط به قسمت دور از ماه ميباشد.

جذرومد خورشيدي

خورشيد مانند ماه مدي را بر روي زمين ايجاد ميكند. اگرچه خورشيدبسيار وزين تر از ماه است اما بسيار دور تر از أن نيز مي باشد در نتيجه قدرت نيروي مد خورشيد كمتر ازنصف قدرت ماه است در هر ماه دو بار خورشيد و ماه براي توليد جذرو مد هاي بزرگ استسنايي تشريك مساعي ميكند اين اتفاق در ماه نو روخ مي دهد ماه خورشيد در يك طرف زمين و در ماه بدر يعني وقتي كه خورشيد ماه در دوطرف مقابل زمين قرار دارند صورت ميگيرند كه اين حادثه جذرومد بهاري است .

چون نيروي جذرومدي خورشيد به اندازه ماه قوي نيست لذا هنوز جذرومد قمري رخ ميدهد لكن كمتر از أن وقتي خواهد بود كه خورشيد مقداري أب را به خارج نميكشيدجذر مدهاي حاصل كمترين جذرومدها ناميده شده.

اثر جذرومدها بر روي چرخش زمين.

همچنان زمين در خلال شبانه روز به دور محورش ميچرخد جزر ومد به سمت ماه جهت داده ميشود بنابراين زمين در زير جذرومد مچرخد يا از نقطه نظر شخصي كه بر روي سطح زمين قرار دارد جذر ومد از ميان سطح زمين به سمت عقب حركت مكند.

 

حركت روزانه جذرومدها در عرض اقيانوس ها و درياها درست نظير حركت أنها از ميان يك جسم جامد بر روي خشكي سبب ايجاد مقدار زيادي اصطكاك ميشود اگر اين انرژي مي توانست براي مقاسد مفيدي مجددا به كار رود براي تهيه قدرت الكتريكي مورد نياز چندين برابر كل جهان كافي بود .

جذر ومدها به عنوان ترمزي بر روي چرخش زمين مي كند و چرخش أن را به ميزان ثابتي كند ميكند جذرومدها سبب افزايش طول روز ميشود چون زمين خيلي بزرگ است اثر جذرومدها بر روي طول روز كوچك مي باشد اين اثر نا چيز به دوران هاي مربوط به زمين شناسي يعني 300000000 سال پيش در عصر ديوانيان بر ميگردد كه روز فقط 22ساعت طول داشت .

آسمان متغير شب

در يك شب صاف پاييزي در بيشتر مكانهاي ايالات متحده روشنترين ستارگان أسمان داراي ظاهري ميباشد كه 3ستاره دجاجه ,نسر واقع ونسر مثلث بر جسته اي را در بالاي سر تشكيل ميدهند ودو نمونه از ستارگان نزديك به افق به شكلهاي مشخص به نام صور فلكي بزغاله وقوس گروه بندي شده اند .

اما در يك شب بهاري در همان مكان اكثر اين ستارگان رفته اند ومكانهاي أنها توسط گروه متفاوتي مانند شعراي يماني وصور فلكي كلب اصغر ,دو پيكر ,اسد ,جبار وكلب اكبر پر شده است.

در زمستان صورت فلكي كلب اكبر ظاهر ودر تابستان نا پديد مي شود وساير صور فلكي اسد به جاي أن ظاهر مي گردد .در هر شب انسان فضاراكمي در جهت مخالف شب قبل مشاهده ميكند تغيير جهت فقط يك درجه زاويه اي در هر 24 ساعت است واثرش بر رويموضع ستاره أنقدر ناچيز است كه با چشم غير مسلح از يك شب تا شب بعد مشاهده نميشود .

پس از شش ماه زمين به طرف ديگر مدارش منتقل ميشود وناظر أسمان شب قسمت مختلفي از جهان را نظاره مكند .در هر شب يك ستاره دقيقه زود تر طلوع مي كند كه اين در نتيجه اختلاف بين روزهاي نجومي و خورشيدي ميباشد مجموع 4 دقيقه ها در 6ماه به 12 ساعت ميرسد ,يعني ستاره در أسمان شب شش ماه در أسمان روز مرئي وشش ماه بعد درأسمان شب ظاهر خواهد شد.

محتويات كهكشان

ظاهر كهكشان

همانطور كه سيارات به دور خورشيد ميگردند ستارگان نيز مركز كهمشان را دور مزند.خورشيد نيز در250000000سال يك دور مي زند كهكشان بر اثر چرخش به صورت قرص مسطحي در أمده كه ضخامتش تقريبأ يك بيستم قطراش ميباشد.

توده كروي كوچكي از ستارگان موسوم به هسته كهكشان در مركز كهكشان به شكل يك برأمدگي قرار دارد كهكشان هاي مذكور طوري در فضا قرار گرفته ما أنها را از زواياي مختلف مي بينيم اگر شما بتوانيد به خارج از كهكشان باستيد كهكشان را به طور نيم روخ نگاه كنيد خيلي شبيه NGC4565به نظر خواهد أمد هنگامي كه از صفحه قرص كهكشاني به فضا نگاه مي كنيم تعداد زيادي از ستارگان را مي بينيم كه به صورت يك نوار ممتد وتابنده در عرض أسمان خود نمايي مي كند مسيرهاي تاريك و نا منظمي كه از ميان مركز راه شيري مي گذرد به علت ابرهاي زيادي از گازوغبار به وجود أمدهاند كه در مركز صفحه كهكشان متمركز شده و نور بسياري از ستارگان را سد مي كنند

تهي بودن كهكشان

براي فهم تهي بودن كهكشان از تشابه أن با دركي كه از اندازه منظومه شمسي داشتيم استفاده مي كنيم فرض كنيد قطر خورشيد از 6/1ميليون كيلو متر به اندازه يك پرتقال كاهش يافته باشد .

در اين مقياس كهكشان خوشهاي از صد بيليون پرتقال است كه هر كدام به فاصله متوسطي بيشتر از 1600كيلو متر نسبت به همسايگانش قرار گرفته است در فضاي بين أنها توزيع رقيقي از اتم ها و چندتايي ملكول و ذرات گاز و غبار وجود دارد كه اين تهي بودن فضا در كهكشان مي باشد .

فواصل بين ستارگان,سال نوري

هر يك از ستارگان داخلي كهكشان به فاصله متوسط 48تريليون كيلو متر از ديگري قرار گرفته است براي دوري از تكرار چنين شماره هاي بزرگ از واحد سال نوري استفاده مي شود يعني مصافت طي شده توسط يك پرتوي نور در مدت يك سال كه با سرعت 300000كيلو متر بر ثانيه سير ميكند با استفاده از اين واحد فاصله خورشيد تا ألفا قنطورس 3/4سال نوري فاصله متوسط كهكشان 5سال نوري وقطر كهكشان 100000سال نوري ميباشد.

نسل ستارگان

فرض كنيد هر نقطه اي بر روي نمودار نمايش دهنده يك ستاره در اسمان است در اين نمودار دماي سطحي در امتداد محور افقي و تا بندگي مطلق در امتداد محور عمودي قرار دارد .اين منحني با يك منحني بايك منحني قد در مقابل وزن براي نسلي از مردم قابل مقايسه خواهد بود .از اين چه انتظاري خواهيم داشت؟ ايا نقاط نشان دهنده نسل كل ستار گان هستند كه در سراسر منحني پراكنده شده اند؟يا اينكه همانند خصوصيات قد ووزن نسلي از مردان وزنان نزديك يك خط قرار خواهند داشت ؟

براي پيدا كردن پاسخ اين سوال اجازه دهيد تابندگي ودماي سطحي تمام ستارگان همسايه خورشيد را رسم كنيم .فاصله ستاره را بايد دانست تا بتوان تابندگي مطلق را از تابندگي ظاهري أن محاسبه نمود . بايد به خاطر سپرد كه براي اهداف منحني ,تابندگي ظاهري بي ارزش است زيرا أن خاصيت ذاتي ستاره نبوده بلكه تنها به فاصله ان از خورشيد بستگي دارا وتابندگي مطلق است كه خاصيت فيزيكي بنيادي ستاره را نشان مي دهد .

در تهيه اين منحني تابندگي ذاتي ودماي سطحي را براي تمام ستارگاني كه در داخل محدوده 10 سال نوري از خورشيد قرار دارند رسم مي كنيم . در داخل اين حجم از فضا 12 ستاره وجود دارد كه شامل خورشيد نيز بوده وفاصله أنها مشخص شده است.

قبل از پرداختن به تفسير منحني دو ويژگي أنرا بايد مورد توجه قرار داد .

يكي اين كه دما در امتدادمحور پايين از سمت راست به چپ افزايش پيدا ميكند كه بر خلاف انتظار ميباشد .ويژگي ديگر أنكه هم دما وهم تابندگي در مقياس لگريتمي رسم شده , اين نوع منحني كه به نام ترسيم log-log” " ناميده ميشود , به دليل تغيرات وسيع در روشنايي ودماي ستارگان لازم است.

به طور متوسط رابطه اي بين تابندگي ذاتي ودماي سطحي يك ستاره وجود دارد به علاوه ,ميتوان ديد كه ارتباط طوري است كه داغترين ستارگان , روشنترين أنها بوده وسرد ترين ستارگان ,ضعيف ترين انها هستند يعني هر چه جسم تابش كننده داغتر باشد ,انرژي بيشتري را گسيل مي دارد .

خط چين رسم شده روي منحني بيانگر رابطه اي بين روشنائي ودما است . اين خط را ميتوان رشته اصلي خصوصيات اساسي نسل ستارگان ويا حد اقل براي ستارگاني كه نزديك ما در كهكشان واقع شده اند ؤ ناميد .

اكثر ستارگان در ترسيم دقيقا برروي خط قرار ندارند ؤبلكه آنها در دو طرف خط با فاصله نا چيزي قرار مي گيرند . دو دليل براي اين انحرافات وجود دارد .اول آنكه ستارگان مقداري در تركيباتشان تغيير ميكنند واين تغيير با وجود آنكه چندان بزرگ نيست براي تاثير گذاشتن بر خواص آنها كافي است . تا حدي پراكندگي در نقاط روي منحني بيانگر تفاوت در تركيبات ستارگان است .

دوم اينكه منحني بر اساساندازه گيري هايي بوده كه با دشواري انجام گرفته ودر معرض خطاهاي اتفاقي بوده كه نقاط روي منحني را پراكنده مي سازد .چنان چه امكان اندازه گيريهابا دقت بي نهايت زياد وجود ميداشتنقاط روي منحنياحتمالا در امتداد خط نزديكتر به يكديگر قرار ميگرفتند تا آنچه كه در عمل ديده مي شود .احتمالا هيچ كس نمي توانست از خط رشته اصلي قد ووزن در نسل انساني به قدري منحرف باشد كه اين ستاره ازرشته اصلي ستارگان در روشنايي ودما انحراف دارد كشف چنين ستارهاي درپايين نمودار به اندازه اي تعجب انگيز است كه مثلا شخصي با 180 سانتيمتر قد وفقط چند كيلو گرم وزن يا 120 سانتيمتر قد و 450 كيلوگرم وزن وجود داشته باشد .چون 12 ستاره تعداد زيادي نيستند لذا با ترسيم 50 يا 100 ستاره ممكن است چندين رشته اصلي موازي بر روي منحني ظاهر ساخت كه اين بيانگر خا نواده هاي مختلف ستارگان ميباشد آنگاه ستاره دور افتاده قابل توضضيح بوده .با اين ايده حجم اطراف خورشيد را به كره اي به شعاع 20 سال نوري كه شامل 90 ستاره از جمله خورشيد است افزايش خاهيم داد .تعداد قابل توجه اي از ستارگان گر چه هنوز كم هستند كاملا دور از رشته اصلي واقعند ستاره بخصوصي كه در پايين نمودار قرار داشت حالا به چندين ستاره ديگر پيوسته كه همگي در زيررشته اصلي واقع گرديده اند .اكثر ستارگان اطراف ما فوق العاده ضعيف هستند انتظار داريم كه روشنترين ستارگان آسمان همسايگان ما باشد اما اين طور نبوده و تنها يك دو جين از 90 ستاره موجود در فهرست ميتوانند با چشم غير مسلح در شرايط عادي ديده شوند .هر چند كه ستارگان روشنتر از خورشيد نسبتا كمياب بوده اما فوق العاده جالب اند زيرا آنها جرم وتابندگي غولهاي اسمانند ستارگان غير عادي مسيري را به طرف بالا وبه سمت راست در منطقه اي ادامه مي دهند كه ستارگان انها داراي دماهاي سطحي خيلي كم بوده وبنابراين قرمز رنگ هستند . معمولا يك ستاره با رنگ قرمز در مقايسه با خورشيد خيلي ضعيف است .

كوتوله ها وغولها

ستارگاني كه در ناحيه پايين وطرف چپ و آنهايي كه درناحيه بالا وطرف راست واقع شده اند انقدر قابل توجه اند كه اسامي خاصي را به خود اختصاص داده اند . ستارگان طرف چپ پايين كوتوله هاي سفيد ناميده مي شوند وبه اين دليل كوتوله لقب گرفته اند چون خيلي كوچك و ضعيف ميباشند وبه خاطر داغ بودن سفيد به نظر ميرسند .ستارگان سمت بالابه غولهاي قرمز معروفند وغول نام گرفته اند چون فوق العاده بزرگ وتابنده اند وقرمز انديك نمونه كوتوله سفيد قطري در حدود 32000 كيلومتر يعني تنها دو برابرقطر كره زمين را دارا ميباشد .كوتوله هاي سفيد ستارگان چگال و فشرده اي هستند كه يك قاشق چايخري از ماده آن در حدود ده تن وزن دارد .از طرف ديگر غولهاي قرمز بسيار بزرگ هستند كه به طور نمونه داراي قطر 139 ميليون كيلومتر يا حدود 100 برابر قطر خور شيد ميباشند اما اين ستارگان حجيم در اغلب حالات تقريبا همان جرم خورشيد را دارند .

ستارگان حاصل از پيش ستارگان

مسير تحول يك پيش ستاره منقبض شونده همانطور كه در نمودار هرتسپرونگ –راسل ظاهر ميشود نشان داده شده است اين مسير ستاره اي با جرمي معادل با جرم خورشيد ميباشد عمر پيش ستاره به صورت نقاط متوالي در امتداد نمودار علامت گذاري شده است .

سه سال بعد از شروع شكل گيري اوليه ابر گازي وخاتمه آن كه نمايش دهنده براي 10 ميليون سال عمر پيش ستاره ميباشد ميتوان دريافت كه در ابتدا پيش ستاره به طور سريع وسپس خيلي آهسته به طرف پايين نمودار H-R حركت مي كند

.بعد از 27 ميليون سال كه كره گازي شروع به فر ريختن مي كند به همسايگي رشته اصليمي رسد مسير رسم شده پيش ستاره در نمودار H-R بر اساس مشاهدت مستقيم پيشستارگان پايه گذاري نشده .

همانطور كه در بالا اشاره شد يك پيش ستاره در طول سالهاي اوليه عمرش با سرعت زيادي تابش ميكند .

ستارشناسان نظري با استفاده از ماشين هاي الكترونيكي سريع قادر به محاسبه اندازه روشنايي وتوزيع دماي يك ستاره منقبض شونده مي باشند .اگر چنين كوششي با دست وبا ماشينهاي حساب رو ميزي توسط 3000 رياضيدان صورت ميگرفت 5 سال به طول ميانجاميد وبيش از 10 ميليون دلار هزينه بر ميداشت . اختراع ماشين حسابگر با سرعت زياد يكي از دلايلي است كه سبب پيشرفت فراواني در فهم ما از تولد ستارگان در دهه اخير شده است.

افروزش هيدرو ژن

پيش ستاره از زمان شكل گيري اش ابتدا به سرعت وسپس آهسته تر همانطور كه چگال شده و اتمهاي متحرك با مقاومت افزايش يافته اي به طرف مركز مواجه شده اند فرو ريخته است.بعد از 10ميليون سال پيش ستاره ازقطراوليه اش كه تريليون كيلومتر است به قطري حدود4/2ميليون كيلومتر فشرده شده است .به طور همزمان دماي مركز پيش ستاره به ده ميليون درجه كلوين افزايش يافته است براي اولين بار در اين دما پروتون ها در مركزپيش ستاره باسرعت زياد درحال حركت وبرخورد ميباشند تا به مانع الكتريكي نفوذ كرده وبه داخل بيايند تابه نيروي هسته اي جازبه برسند.دراين حال پيش ستاره يك ستاره شده است.با رها شدن انرژي هسته اي در مركز’ستاره تااندازه اي گرمتر وبيشتر تابنده ميشود.همانطور كه اين وقايع صورت مي گيرد ستاره به طرف بالا وبه سمت چپ نمودار H-R حركت مي كند تا اينكه 17ميليون سال بعدازشروع جوش هسته اي و27ميليون سال بعد ازفرو ريختن پيش ستاره به محل استراحتش برروي رشته اصلي مي رسد.

رشته اصلي

همجوشي هسته هاي هيدروژن’هليوم راتوليدميكنند.اين واكنش’طولاني ترين مرحله منفرداز تاريخ يك ستاره رادربرمي گيردكه حدود90%اززندگي اش براي حالتي باجرمي معادل نورخورشيد,ميباشد.خورشيددرنيمه اين مرحله است,حدود6/4بيليون سال قبل به رشته اصلي أمدوبراي4يا5سال ديگرقبل ازاينكه بميرد,درأنجا باقي مي ماند.

خورشيد هيدروژن اش رابه أهستگي مي سوزاند,زيراتحول زندگي روي زمين نيزيك فرايند خيلي أهسته است.بر طبق مدارك سنگواره اي,اشكال ساده حيات نظير باكتري ها زماني در اولين بيليون سال وجود منظومه شمسي در روي زمين ظاهر شدند واشكال پيشرفته حيات تا چند بيليون سال بعد از أن پديدار نشدند .

به فرض أنكه عمر خورشيد 100ميليون سال يا كمتر بوده باشد مشكوك به نظر مي رسد كه مخلوقات با هوش زمين را هرگز اشغال كرده باشند .اگرچه خورشيد حدود 10بيليون سال عمر خواهد كرد ستارگان ديگر با زمانهاي كوتاهي نظير يك ميليون سال عمر مي كنند و هنوز ستارگان ديگري ممكن است براي زمان طولاني نظير يك تريليون سال يا بيشتر نيز عمر كنند .بزرگترين ستارگان عمركوتاهي دارند أنها سوخت بيشتري براي سوزاندن دارند .اما خيلي سريع تر از ستارگان كوچكتر أن را ميسوزانند .چرا يك ستاره سنگين سوختش را خيلي سريعتر از يك ستاره ستاره سبكتر مي سوزاند ؟وزن زياد چنين ستاره اي دماي بيشتر ي را در مركز توليد مي كند وسبب مي شود كه پروتونهاخيلي شديد تر از پروتنها در يك ستاره سبكتر برخود كنند .در اثر شدت اين برخورد ها سد الكتريكي بين پروتونها خيلي ساده تر نفوذ پذير ميشود و ميزان واكنش هسته اي بالا مي رود .در ستارگان سنگينتر ميزان واكنش با افزايش دما بالا مي رود به نحوي كه با دوبرابر شدن دما ميزان واكنش در سازه 30000 ضرب مي گردد .از طرف ديگر ستاره اي به جرم1/0 خورشيد بايد براي يك تريليون سال عمر كند كه ستاره بارنارد يك نمونه از أن است .اين ستاره بايد بعد از نابودي خورشيد براي مدت طولاني درخشان باشد .

تجربيات دردرون يك ستاره

چگونه ستاره شناسان مي توانند با اطمينان بيان كنندكه خورشيد به مدت 10 بيليون سال هيدروژن را مي سوزاند ؟پاسخ در بر گيرنده يك فرق اساسي بين نجوم و ساير حوزه هاي ديگر تجسسي علمي مي شوداكثر شاخه هاي علم در تجربيات أزمايشگاهي استوار است به نحوي كه دانشمندان رفتار يك شي را تحت شرايط دقيق مطالعه ميكند شي ممكن است يك الكترون,يا يك ويروس باشد. اجرام تحت مطالعه اغلب كهكشان ها ستارگان يا سيارات مي باشند كه براي أوردن به أزمايشگاه يا بسيار بزرگند يا در حالت طبيعي كشف شدند .

تعريف جديد تحول ستاره اي تقريبأ به همانند اندازه كه به تلسكوب و طيف نما وابسته است به چنين تجربه هايي بر اساس استفاده از ماشين حسابگر نيز بستگي دارد.يك تجربه اي عددي بر روي يك ستاره با مجموعه اي از قوانين يا فرمول ها نظير قوانين نيوتون شروع ميشود كه طي أن شي مورد مطالعه راتوصيف ميكند وبيان مي دارد كه چگونه شي تحت تاثير نيرو هاي طبيعي قرار ميگيرد . ستاره شناس با اين فرض كه ستاره توزيع كروي از ماده توسط گراني را نگه مي داردتجربه عددي مربوط مي سازد .ستاره شناس برنامه كامپيوتري را همراه با عداد نمايش دهنده جرم ستاره مقدار ثابت جهاني گراني ميزان هاي اندازه گيري شده از واكنش گوناگون هسته اي به حافظه ماشين حسابگر وارد مي كند.ماشين حسابگر تمام حساب لازم را خيلي سريع انجام ميدهد سر انجام توصيف كاملي از ستاره شامل دما چگا لي تركيب داخلي تابندگي ودماي سطحي اش را توليد ميكند .چون سوختن هيدروژن منبع انرژي ستاره است لذا وقتي كه مقدار هيدروژن تغيير مي كند تمام خواص ستاره نيز تغيير مي كند .اساسأ , شرايط در درون ستاره به علت 1پايين أمدن مداوم مقدار هيدروژن در هر ثانيه تغيير مي كند . به هر حال در طول زندگي ستاره وقتي كه هيدروژن را ميسوزاند ساختارش أنقدر أهسته تغيير مي كند كه توصيف ثانيه به ثانيه أن ضروري نمي باشد دوره سوختن هيدروژن خورشيد 10بيليون سال طول مي كشد .

ستاره شناس به عنوان نتيجه اي از محاسبه اش, تقريبا مي داند چگونه شرايط در ستاره بر أن فاصله زماني 50 ميليون سال خاص تغيير كرده است. به اين طريق او تحول ستاره را در مرحله سوختن هيدروژن از زندگي اش در طول 50 ميليون سال رد يابي مكند.

حفره هاي سياه در فضا

با تشخيص ارتباط بين ستارگان نوتروني, تپ اخترها وابرنواخترها تعدادي از ستاره شناسان احساس كردند كه أخرين صفحات داستان زندگي ستاره گان را نوشته اند .اما, شواهد اخير سوظني ايجاد كرده است كه ستاره نوتروني يا تپ اختر مرحله نهائي فشردگي ماده ستاره اي نيست تحت شرايطي خاص هسته يك ستاره ممكن است به ابعادي كمتر از 16كيلومتر كه حد ستاره نو تروني است منقبض شود اين مقدار به شعاعي معادل 2/3كيلو متر ميرسد.

شكل گيري يك حفره سياه

بر اساس نظريه اينشتين وقتي ابعاد ستاره حدود 6/1ميليون كيلو متر (قطر) باشد ,نيروي گراني در سطح أن براي نگه داشتن پرتوها نور فراري كافي نخواهد بود ,در نتيجه اين پرتوها ستاره را با انرژي كمتري ترك مي كنند.اما اگر ماده ستاره در حجم كوچكي فشرده باشد ,نيروي گراني در سطح أن بسيار بزرگ خواهد بود .اين حالت,مي تواند براي هسته ستاره اي كه نتيجه انفجار ابرنواختر است ,اتفاق بيافتد .

خواص يك حفره سياه

نيروي گراني يك حفره سياه نه تنها مانع از فرار نور مي شود ,بلكه از خروج كليه اجرام فيزيكي از حفره جلوگيري مي كند .واين پيش بيني ديگري از نظريه اينشتين است كه اظهار مي دارد هيچ شيئي نميتواند سريعتر از نور حركت كند .هر پرتو نوري يا شي فيزيكي كه از خارج به حفره سياه وارد مي شود نيز محبوس مي گردد و هرگز نمي تواند مجددأ خارج شود.داخل حفره سياه كاملا از جهان خارج جدا شده است يعني مي تواند اجرام و تابش را بگيرد ولي نمي تواند چيزي را پس بدهد.

آشنایی با قرآن کریم (عناوینی از مباحث شناختی، عملی و روشی پیرامون قرآن کریم)

آشنایی با قرآن کریم (عناوینی از مباحث شناختی، عملی و روشی پیرامون قرآن کریم) :

- تاریخ و بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله – کیفیت نزول وحی، نزول قرآن و شیون شیطان – معنی لغوی قرآن – معنای لغوی آیه – معنی لغوی سوره – اقسام قرائت قرآن : قرائت تحقیق، تحدیر، تدوین و ترتیل – اوصاف قرآن (وصف قرآن در قرآن و وصف قرآن در بیان ائمه اطهار علیهم السلام) – اسامی و القاب آیات اسامی و القاب سوره ها – دلیل نزول کتابهای آسمانی – قرآن برترین معجزه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله – عدم تحریف قرآن – قرآن و نیازهای مادی و معنوی انسانها – تلاوت و تدبیر و عمل – شناخت بحثهای انحرافی دشمنان اسلام – ضوابط تفسیر قرآن – خطرات تفسیر به رأی – سنت برخاسته از کتاب الله است – سنت امامان (اهل بیت علیهم السلام) – اقسام شناخت قرآن کریم : شناخت 1- سندی، 2- تحلیلی، 3- ریشه ای – اصالتهای سه گانه قرآن – شرایط آشنایی با قرآن – قرآن خـود را چگونه معرفی می کند – آشنایی با زبان قرآن – مخاطبهای قرآن – روش های برداشت از قرآن – روشهای مختلف تفسیری: 1- کار واژه ای، 2- کار قطعه ای، 3- کار موضوعی - قرآن کتابی است : (جهانی، مستقل، کامل، همیشگی، دارای همه معارف و برنامه های زندگی – دارای ظاهر و باطن (7 بطن) و محکم و متشابه، همچنین دارای تنیزل و تاویل، ناسخ و منسوخ، جری و انطباق و ... )– تفسیر الفاظ قرآن کریم و پیدایش و سیر آن - علم تفسیر و طبقات مفسرین – روش مفسرین شیعه و طبقاتشان – قرآن چگونه تفسیر می پذیرد – نمونه هایی از تفسیر قرآن به قرآن – معنی حجیت بیان پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه اطهار علیهم السلام – ترتیب نزول آیات و انتشارش در میان مردم – اسباب نزول – جمع آوری قرآن در یک مصحف – اهتمام مسلمین در امر آن – طبقات قراء – قراء سبعه – عدد آیات قرآنی – نامهای سوره قرآنی – خط و اعراب قرآن کریم – محتوای کلی و فواتح سوره ها – سوره ها، موضوعات و قطعاتی از قرآن کریم و کار واژه ای در حین جلسات – روانخوانی و تجوید قرآن که - آداب تلاوت قرآن کریم از زبان قرآن کریم و ائمه اطهار علیهم السلام – استعاذه، جهر و اخفات در استعاذه . بسمله ، سجده های واجب قرآن و ... – قصه های قرآن (هدف، ویژگیها تأثیر و نفوذ و نمونه های آن) – حفظ قرآن کریم (مقدمات لازم، نقش استاد حفظ و شرکت در جلسات، عوامل مهم و موثر در حفظ قرآن کریم، روش های تمرکز حواس، نقطه شروع حفظ، روشهای حفظ، شیوه حفظ آیات طولانی و متشابهات، مرور و تثبیت محفوظات گذشته، مباحثه و پرسش، برنامه ویژه حفظ داشتن، برنامه اساتید بزرگ در حفظ قرآن کریم، نکات مهم و توصیه ای به حافظان و والدین آن ها) - فضائل قرائت سوره ها و آیات قرآن کریم، لطائف و ظرائف قرآنی – قرآن در بیان خود و ائمه اطهار علیهم اسلام.

                                                       رضا قارزی