کتاب قرآن درس انسان

کتاب قرآن درس انسان

(تفسیر سوره و بررسی چند موضوع روزدر قرآن ،برگرفته از جلسات و آثار حضرت آیت آلله سید جواد سید فاطمی رحمه الله علیه)

تهیه:رضاقارزی

پیرامون تفسیر سوره البَلَد:

سوره مبارکه البلد- سوره 90 دارای 20 آیه است .

این سوره مبارکه در رنج و زحمت بودن انسان را که یکی از شعبه های حرص و آز اوست موضوع قرار داده سپس راه خلاصی از این رنج و تعب را که عامل مهم بدبختی و جهنمی بودن اوست ارائه می دهد، در اول سوره دو موضوع بسیار مبارک را مورد قسم قرار داده و به عامل مهم رنج و تعب انسان را که همانا شهرنشینی و توالد و تناسل اوست اشاره می کند «بِسمِ الله الرَحمنِ الرَحیم، لااُقسِمُ بِهذا البَلَد، وَ أنتَ حِلٌّ بِهذا البَلَد، وَ والِدِ و ما ولَد 4 » سپس مقسم علیه یعنی چیزی را که قسم را برای آن یاد می کند می آورد«لَقَد خَلَقنا الاِنسانَ فی کَبَد 5» همانا ما انسان را در زحمت آفریده ایم، تعبیر لَقَد خَلَقنا الانِسان، این را می رساند که تا انسان انسان است و هنوز دست تربیت و هدایت الهیه به او نرسیده و مومن نشده است در رنج و زحمت خواهد بود، و این یکی از شاخصه های انسان است که شخصیت او را تشکیل می دهد، همچنانکه درباره عجله کردن که شاخصه دیگر اوست می فرماید : «خُلِقَ الاِنسانَ مِن عَجلٍ 37- سوره انبیاء» یا درباره حرص و آز می فرماید : «إنَّ الاِنسانَ خُلِقَ هَلَوعاً، آیه 19- سوره معارج» یعنی انسان حریص و آزمند است مگر اینکه در خط بندگی خداوند تبارک و تعالی درآید، و درهمین معنی است:«اِنّ الاِنسانَ لَفی خُسر اِلّا الذینَ امنوُا... سوره والعصر».

در سه آیه بعدی آثار شوم این خصیصه را بیان می کند : او آنچنان در راه ارضاء حرص و آز خود پیش می رود و گمان دارد کسی به او خط و اندازه قرار نداده و حدّ و مرزی برای او نیست (اَیَحسَبُ اَن لَن یَقدِرَ عَلَیهِ اَحَد 5 ) پیوسته ادعاها و شعارهای راست و دروغ دارد، زحمت کشیده ام، پولها خرج کرده ام، آنچنانکه گویا کسی او را ندیده و اعمالش را زیر نظر ندارد(یَقُول اَهلکتُ مالاً لُبُداً، اَیَحسُبُ اَن لَم یَرَهُ اَحَد) این چنین انسان در رنج و تعب است و زندگی را هم به خود و هم به دیگران تنگ و ناگوار می نماید مگر اینکه مومن باشد چه با ایمان می تواند از این بلیه خلاص شود.

خوشبختانه وسیله کسب ایمان را هم خود دارد اگر بخواهد آن نعمتهای چشم و زبان و سایر عوامل آگاهی است که در آیات سه گانه 8-9-10 : اَلَم نَجعَل لَهُ عَینَینِ، ولِساناً و شَفَتیَن، و هَدَیناُ النَجَّدَینٍ آمده- این اعضاء نموداری از تکامل و اختیار انسان، و قراردادهای تکوینی باریتعالی «اَلَم نجعل .... ) است تا آدمی باختیار خود آنها را بکار برد، بنگرد، بیندیشد، بگوید، بپرسد و با اسرار جهان و دریافتهای دیگران آشنا شود، و هدفها و قوانین حیات را دریابد و بالاخره در صراط مستقیم و خط اعتدال قرار گیرد تا دشواریها برایش آسان شود و از رنجها و سختیها برهد.

ولی او با توجه به این وسایل آگاهی و نعمتهایی که پروردگارش در اختیار گذاشته همچنان در اسارت خود پیش می رود و حاضر نشده است از هواهای نفس خود دست بردارد. و وارد میدان بندگی پروردگار خود شود در سوره مبارکه تکاثر»سوره 102» آنجا که افزون طلبی انسان رامورد انتقاد قرار میدهد می فرماید : شما اگر یقین به قیامت داشتید اینکار را نمی کردید(وَ بِالاخَرهِ هُم یُوقِنُون – آیه چهار- سوره بقره) آن روز که جهنم را می بینید از نعمتها سوال می شوید که با داشتن آنهمه وسایل هدایت چرا بی اعتناد شدید و به این روز سیاه افتادید.(ثُمِّ لََرونّها عینَ الیَقین ثم لَتُسُئلَنّ یومئذٍ عن النعیم 8)

• آری مبارزه با هواهای نفس آنچنان سهل و آسان هم نیست، این راه سختی ها دارد همچنانکه گذرگاههای پرپیچ و خم در سینه کوه سختی ها دارد همه کس متحمل نمی شود(فَلا اِقتَحَمَ العَقَبه 11) و چه دانی تو که آن گردنه(عقبه) چیست(وَما اَدریکَ ما العَقَبَه 12) این گونه سوال«و ما اَدریکَ» که در قرآن مکرر آمده :

« وَ ما اَدریکَ ما لیلَهُ القَدر ... وَ ما اَدریکَ ما الحاقَه- وَما اَدریکَ ما عِلیّون- راجع به حقایق و واقعیاتی است که کنه آنها برتر از اندیشه و درک مخاطب است، قرآن پس از القاء اینگونه استفهامها جوابهایی از زمان و حوادث و لوازم آن را بیان می دارد. در این آیه نیز فَکُّ رَقَبه از آثار و لوازم عقبه مورد استفهام است، مبارزه با نفس تا دست یافتن به تزکیه نفس با در نظر گرفتن عمق غرائز و احساسهای بشری که بجز پروردگار کسی نمی تواند ابعاد آنها را ارزیابی کند قابل درک برای همه نیست عجیب است که حتی معصومین علیه السلام، هم از آتش این غرائز بخدا پناهنده شده اند راوی گفت : امام صادق علیه السلام را در مکه دیدم در حال طواف ذکرش فقط اینست الهی قِنی شَحِّ نَفسی (خداوندا مرا از حرص و بخل نفسم خلاص کن ) اشاره به این آیه کریمه 9 سوره الحشر و آیه 16 سوره التّغابن یعنی شکوفائی و رستکاری نصیب کسی است که از حرص و بخل نفسش مصون باشد . (فَاتّقواللهَ ما استَطَعتُم وَ اسمَعُوا واَطیعوا وَ اَنفِقُوا اخیراً لِاَنفُسِکُم وَمن یُوفَ شَحَّ نَفسِهِ فَاولئکَ هُمُ المفلِحون).

حضرت سجاد علیه السلام در مناجاتش : الهی اِلَیکَ اَشکُوا نَفساً بِالّسُوِء اَمّاره تا آنجا که از بیقراری نفس شکایت می کند : اِن مَسَّها الشَّرُ تُجزَع واِن مَسّها الخَیرُ تَمنَع- اشاره به آیه 19 سوره معارج : خُلِقَ الاِنسانُ هَلوُعاً، اِذا مَسَّهُ الشَرّ جَزوُعاً وَ اِدامَسَّه الخَیرَ مَنوُعاً، است.

علی علیه السلام وقتی به درب مسجد می رسید پاها را جفت می کرد و مناجات کوتاهی نموده رهائی خود را از آتشهای نفس تقاضا می نمود :(یَسئَلهَ مَن فی السَماواتِ وَ الَارض کُلَّ یومٍ هُوَ فی شَأن اَللهُمُ وَلیَکَن مِن شَانُ حاجَتی وَهَیِ عِتقُ رَقَبَتی مِنَ النّاروَان تُقبِل عَلّیَ بِوجهِکَ الکریم)

• انسانها اسیر همین غرائز و احساسها هستند و هر یک از آنها شعله آتشینی است که او را می سوزاند و در عذاب می دارد.

انسان در آتش است

از امام صادق است که فرمود «الناس ممالیک النار» مردم اسیر آتشند مگر شیعیان ما که از آتش آزادند، بلی فقط تبعیت از انبیاء و بندگی خدا است که انسان را از بندگی غیر خدا آزاد می کند آیات 13 به بعد متضمن این معنی است«اَو اِطعام فی یَومٍ ذی مَسغُبَه ، یَتیماً ذا مَقرَبَهٍ اَومسکیناً ذا متربهٍ » طعام دادن در روز گرسنگی، به یتیمی از خویشاوندان یا فقیر خاک نشین)، - اداء نماز از شرک و کبر پاک می کند(اِنّ الصَلوهَ تَنهی عَنِ الفَحشاءِ وَالمنکر- آیه 45 فاطر)انفاق، صدقات، زکوه از حب دنیا که رأس کل خطیئه است پاک می کند .

در آیه 103 توبه چنین است : از اموال آنها صدقه ای بگیر تا بوسیله آن آنها را پاک سازی و پرورش دهی خُذمِن اَموالِهِم صَدقَهَ نُطّهُرهُم و تَزکیهم بِها ... آیه 104 توبه) بطور کلی اتفاق بهر معنی زکوه ، خمس، صدقات، حتی طعام دادن، میهمانی دادن این اثر را دارد.

رسول خدا (ص) در خطبه آخر جمعه شعبان درباره افطاری دادن توصیه می فرمود کسانی عرض کردند ما همه قادر به افطاری دادن نیستیم. حضرت فرمود:(اِتَقّوا النارَ وَ لَوبَشقِّ تَمرَهٍ ) از آتش خود را بپائید ولو با نصف خرما باشد. یعنی فقیری که مالک پنج و شش عدد خرما بیش نیست آنهم اگر نصف خرما را بدهد از حب دنبایش کاسته می شود و بهمان اندازه از آتش حرص و از مصون می گردد.

انبیاء علیهم السلام سروکار با انسان دارند که هدایتش کنند پیغمبر ما هم که آخرین آنهاست نیز سروکارش با انسان است، انسانی که دارای این خصوصیات است که قرآن شمرده :انسان هلوع آفریده شده است :(اِنَّ الاِنسانَ خُلِقَ هَلُوعاً …) به یقین انسان بی ثبات و بی قرار است چون شَرّی به او رسد نالان شود و چون خیری به او رسد خود را می گیرد مگر نماز خوانان، - (اذا مَسه الشر جَزوعاً ، وَ اِذا مَسّه الخَیر مَنوعاً ، اِلا المُصلّینِ، آیات 19، 20 معارج).

در سوره فجر آیات 15 و 16 : اما انسان هنگامیکه پروردگارش او را برای آزمایش، اکرام می کند و نعمت می بخشد مغرور می شود و می گوید پروردگارم مرا گرامی داشته است، و اما هنگامی که برای امتحان روزیش را برای او تنگ می گیرد مأیوسانه می گوید پروردگارم مرا خوار کرده است، نه، - چنان نیست که شما می پندارید، فَامّا الاِنسانُ اِذا ما اِئتلاهُ رَبُّهُ فَاکرَمَهُ وَ نَّعَمهُ فَیَقولُ رَبِّ اَکرَمَنِ،- وَ اَمّا اِذا ما اِبتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزقَهُ فَیَقُولُ رَبِّ اَهانَنِ، کَلا)، آری انسان همواره با عوارض ناگوار داشتن یا نداشتن، دست به گریبان است.

• انسان حریص است، انسان بخیل است در این خصوص آیه 100 سوره اِسراء چنین آمده : بگو اگر شما مالک خزینه های رحمت پروردگار من بودید در این صورت نیز امساک می کردید مبادا انفاق مایه تنگدستی شما شود و انسان تنگ نظر است(قُل لَوانتم تَملِکُونَ خَزائِنَ رَحمَهِ رَبّی اِذا لامسکتُم خَشیهَ الاِنفاق و کانَ الاِنسان قتوراً )، و بموازات این حرص ژرف، و عمیق حسد حاسد است(وَ مِن شَرّ حاسِدٍ اِذا حَسَد 5 سوره فلق). اگر دیگران داشته باشند و او نداشته باشد، حسود نه تنها تا کشتن محسود پیش می رود و فرمان «اُقتُلُوا یوسُفَ»آیه 9 سوره یوسف، - صادر می کند، از آن بالاتر نابودی خود از خدا می خواهد تا از آتش حسد برهد، در آیه 32 انفال از بدخواهان رسول خدا چنین آورده : و هنگامی که گفتند پروردگارا این حق است و از طرف تو است بارانی از سنگ بر ما از آسمان فرود آر، یا عذابی دردناک بر ما بفرست: (اللهُم اِنّ کانَ هذا هوالحق مِن عِندک فامطِر عَلَینا حجازَه مِنَ السماءِ اَوِ ائتِنا بِعذابٍ اَلیم)

• درباره عمق کینه و عداوتی که در برخوردها پیدا می کند در آیات 62 و 63 سوره انفال آنجا که یاری و نصرت خود را به پیغمبرش خاطرنشان می فرماید چنین می گوید :

اگر بخواهند درباره صدمات تو خدعه کنند خدا برای تو کافیست که تو را با یاری خود و مومنان تقویت کرده، و دلهای آنان را با هم الفت داد، اگر تمام آنچه را روی زمین است صرف می کردی که میان دلهای آنان الفت دهی، نمی توانستی، ولی خداوند در میان آنها الفت ایجاد کرد، او توانا و حکیم است.

• ثُمَّ کانَ مِنَ الَذین امنوُا و اتواصوا بالصبر و تو اصوا بالرحمه

(17) عطف به فلا اِتَحَمَ العَقَبَه است . یعنی بس از عبور از عقبه که همان فکّ رقبه و اطعام به ایتام و مساکین است باید توام با ایمان به خدا و وعدهای خدا باشد و تقرب و رضای او هدف باشد تا اعمال و انعامها عاری از ریا و شرک وحتی عالی از توقع شکرگزاری فقیر باشد. «فاتِ ذَی القربی حَقَه وَ المِسکینَ وَابنِ السَبیل ذلِکَ خَیرٌلِلَذینَ یُریدونَ وَجهِ اللهِ وَاولئکَ هم المفلحون 38 روم »

و پس از ایمان فردی ارتباط با هم لازم است تا پایه اجماع مومن شکل گیرد. در آیه 200 آل عمران است : یا اَیُّها الذینَ امنوا اِصبِروُا وَ صابِروُا وَ رابِطُوا وَاَتَّقوُا الله لَعَلَّکُم تُفلِحون) و همدیگر را توصیه به صبر و مرحمه نمایند،- گذشت از خود برای رفاه دیگران مخالف با هواها و کششهای نفسانی است لذا باید هشیار بوده و مددکار یکدیگر، در برابر انگیزه های فردی و بی مهریها به شکیبائی و رحمت توصیه کرد و از همدیگر پذیرا بود تا پیوسته این دو خوی عالی که صبر و رحمت است بیدار و فعال بماند، «مُحَمَّد رَسولَ الله وَاَلَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الکفارُ رُحماءِ بینهم ... آیه 29 فتح »

در چنین اجتماعی همت ها برانگیخته شود و برکات از هر سو رو می کند(اولئکَ اَصحابُ المَیمَنه) و اهل بهشتند، بهشت سرتاسری، (وَاَلذینَ کفَروُا بِایاتِنا هُم اَصحابُ المَشئَمِه19 عَلیهم نارٌ موصَدَه 20) در قرآن متجاوز از هفتاد مورد تابلوهائی از بهشت و جهنم ترسیده نموده است و جالب اینکه تکراری نیست و در هر مورد به نحو خاصی مطلب را آنچنانکه هست رسانده، در این سوره مبارکه نیز پس از بیان و ترسیم مشخصات اهل بهشت و خلاصه نمودن آن مشخصات با جمله «اولئکَ اَصحابُ المَیمَنه» به حکم مقابله تابلوی اهل جهنم را ترسیم می نماید با آیه 19 و 20 : و کسانیکه به آیات ما کافر شدند آنان افرادی شومند، بقرینه پیوستگی و تقابل آیات چنین توضیح می شود کسانیکه به آیات هدایتی و قدرت ادراک و بیان «عَینین و لسانا و شفتین و هدیناه النجدین» ما بی اعتناد شدند و از اقتحام در عقبه تکلیف روی گرداندند و به آزاد کردن گردنها و اطعام نپرداختند و به اجتماع ایمانی نپیوستند و همدیگر را بصبر و رحمت توصیه ننمودند همین ها اصحاب شوم«مشئمه » هستند اینان وجودشان شوم و ملازم با شئامت است و با استکبار و تکروی روزنه تابش نور حیات و دریچه نسیم رحمت را بر روی خود و دیگران بسته اند، آتش فراگیر و دربسته را برای خود و جمع فراهم ساخته اند«عَلَیهِم نارٌ موصَدَه». در حدیثی از امام صادق(ع) می خوانیم کسی که در نماز واجب سوره «لااُقسِمُ بِهذا البَلَد» را بخواند در دنیا از صالحان شناخته خواهد شد و در آخرت از کسانی شناخته می شود که در درگاه خداوند مقام و منزلتی دارد و از دوستان پیامبران و شهدا و صالحان خواهد بود.

• تفسیر سوره مبارکه الشمس از کتاب انسان و درس نوشته آن مفسر عظیم الشأن :

بسم الله الرحمن الرحیم وله الحمد و صلی الله علی سیدنا محمد و آله

پیرامون سوره مبارکه الشمس- 15 آیه دارد و ردیف شماره 91 قرآن است .

اول سوره به ارکان دوازده گانه هستی قسم یاد می کند که : پیروزی، رستگاری، و همچنین خسران و سرخوردگی در بشریت حق است، رستگاری کسی که خود را تزکیه کرد و خسران کسی که خود را آلوده نمود.

بسم الله الرحمن الرحیم بنام خداوند بخشنده بخشایشگر

والشمس و ضحیها(1) به خورشید و گسترش نور آن سوگند(1) والقَمر اِذا تلیها(2) و به ماه هنگامی که پی آن در آید و النهار اِذا جلّها (3) و به روز هنگامی که صفحه زمین را روشن سازد(خورشید را ظاهر سازد)

وَ اللَیل اِذا یغشاها (4) و به شب آن هنگام که زمین را بپوشاند (آفتاب را پوشاند)

وَ السِّماءِ وَ ما بَنیها (5) و قسم به آسمان و آنچه آن را بنا کرده

وَ الارضِ ما طَحیها (6) و به زمین و آنچه آن را گسترانده

وَنَفس وَ ما سَوّیها(7) و قسم بجان آدمی و به آنچه آنرا منظم ساخته

فَاَلهَمهاً فُجُورَها وَ تقویها(8) سپس فجور و تقوی(شر و خیرش) را به او الهام کرده است.

قَد اَفلَحَ مَن زَکیّها(9) که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده رستگار شده وَ قَدخابَ مَن دَستّها(10) و آنکس که خویش را با گناه آلوده ساخته و در پستی نگه داشته محروم شده است .

• خورشید کلید آسمان شناسیست : خیلی ساده و همه فهم است وقتی آفتاب بچهار یک آسمان می رسد ساعت 9 و چون بالای سر قرار می گیرد ساعت 12 و بچهار یک غرب آسمان که می رسد ساعت 15 را اعلام می کند .

با غروب آفتاب ستاره ها آرام آرام ظاهر می شوند . اینجا کمی دقت لازم است . ستاره هائی که در خط سیر آفتاب قرار دارند کار آفتاب می کنند . یعنی وقتی بچهار یک آسمان می رسد سه ساعت از شب رفته و چون به بالا می رسد نصف شب است و در چهار یک غرب وقت سحر است البته باید ستاره ای انتخاب شود که شب طلوع و غروب دارد.

در اینجا حدیثی از حضرت صادق(ع) آمده از آنحضرت پرسیدند نصف شب را چگونه تشخیص دهیم، فرمود آندسته ستاره ها که شب طلوع وغروب دارند، هرگاه به خط نصف النهار(بالاسر) رسیدند نصف شب است.

آسمان در هر سه ساعت نقش عوض می کند : آشنا شدن با دو سه ستاره در خط سیر آفتاب و چند ستاره اطراف بیننده را بحقیقت فوق راهنمائی می کند .

فلاح : رستن از بند و گرفتاری(آتش درونی)و دست یافتن مقصوداست.

تزکیه : پاک نمودن و رشددادن

خیبه : ناامیدی و نرسیدن بمطلوب است .

تدسیه در مقابل تزکیه : آلوده کردن و خاموش داشتن استعدادها و مواهب آن است .

و تلویحاً اشاره بمقدمیت همه موجودات و اینکه دستگاه عظیم آفرینش برای بکمال رسیدن انسان است که با تزکیه و بندگی خدا تحقق پیدا می کند(قَد اَفلحَ مَن ذِکّیها، 9 ) در حدیث آمده : خَلقتُ الاَشیاء لِاَجلِک وَ خَلَقتَکَ لِاَجلی، - نظیر قسمت مهم آیات قرآن در این زمینه : و سَخِّر لَکُم الشَمسَ والقَمَرَ دائبین وَ سَخِّرَ لَکمُ اللّیلَ وَ النَهار – 33 ابراهیم و خورشیده و ماه را به تسخیر شما در آورده و شب و روز را مسخر شما کرد.

اَلذی جَعلَ لَکم الارضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ اَنزَل مِنَ السَماء ماءَ فَاَحرَجَ بِهِ مِنَ الثَمراتِ رِزقاً لَکم فلا تجعلوا لِلهِ اَنداداً و انتم تعلمون – 22 بقره – آنکس که زمین را بستر شما و آسمان را همچون سقفی قرار داد و از آسمان آبی فرستاد و بوسیله آن میوه ها تا روزی شما باشد.

وَ الاَنعامَ خَلَقها لَکُ فیها دِفُ وَ منافِعُ وَمِنها تاکُلوُن، وَلَکُ فیها جمالُ حینَ تُریحونَ و حینَ تَشَرحُون- 6 نحل – چهارپایان را آفرید در حالیکه در آنها برای شما وسیله پوشش و منافع دیگری است و از گوشت آنها می خورید، و در آنها برای شما زینت و شکوه است . بهنگامی که آنها را به استراحت گاهشان باز می گردانید و هنگامی که به صحرا می فرستید.

وَاَلقی فی الرضِ رَواسِیَ اَن تَمیدَبِکم وَ النهاراً وُ سُبُلاً لعلّکُم تَهتَدون. وَعلاماتٍ وَ بِالنَجم هُم یهتصرون اَفَمن یخلق کَمِن لا یَخلُق افلا تَذکَرون، وَاِن تَعُدّوا نِعمَتَ اللهِ لا تُحصوا اِنّ الله لَغفُورُ رحیم- 18 نحل- و در زمین کوهها افکند تا لرزش آن را نسبت به شما بگیرد، و نهرها و راههائی ایجاد کرد تا هدایت شوید، و علاماتی قرار داد و بوسیله ستارگان هدایت می شوید، آیا کسی که می آفریند همچون کسی است که نمی آفریند؟ آیا متذکر نمی شوید، و اگر نعمتهای خدا را بشمارید هرگز نمی توانید آنها را احصاء کنید، خدا بخشنده و مهربان است.

در حدیث قدسی باین مضمون آمده : من با بندگانم طوری هستم که گوئی منم و او وزمین و آسمان، همه چیز برای او اما بندگانم با من بدجور تا می کنند، انگار همه خدای اوست غیر از من .

تزکیه : آزاد شدن انسان از اسارت خود بوسیله تعلیم و تربیت انبیاء است. از حرص و آز، بخل، حسد و سایر شعبه ها و خصلتهای مذمومه که هر یک شعله از آتش است که انسان را در عذاب می دارد و جهنم او را تشکیل می دهند.

نظام آموزشی قرآن و اسلام

قرآن کریم دستگاه و عظیم خلقت را مقدمه برای به کمال رسیدن انسان می داند که با تعلیم و تزکیه و در نهایت با بندگی خدا تحقق پیدا می کند واین همان است که در سوره زاریات بعبارت دیگر آمده : ما خَلَقتُ الجِنِّ وَ الاِنس اِلاّ لِیَعبُدوُنِ، ما اُریُدُ مِنهُم مِن رِزقٍ وَ ما اُریدُ اَن یُطعُمونِ، اِنِّ اللهَ هُوَ الرزاق ذُو القُوه اِلمَتین

انسان درباره نان و آب و مسکن مسئله ندارد با کمترین فعالیت طبق تقسیم پروردگار به نصیب خود می رسد (نَحنُ قسمنا بَینَهُم مَعیشتَهم فی الحَیوهِ الدُنیا-32 زخرف)

در این قسمت نیازی آنچنانی به درس و تعلیم و تعلم نیست . مشکل انسان فجور اوست، اینجاست که نیاز شدید به درس و تعلم دارد، انسان اسیر نفس است. انسان شکست خورده است، انسان در آتش است، آزادی انسان، پیروزی انسان و نجات انسان از آتش در پیروی از مکتب انبیاء است و تا تربیت انبیاء و بخصوص درس و تعلیم انبیاء دست انسان را نگرفته انسان در فجور و آتش خواهد بود.

اشارات قرآن قسمت مهم این کتاب کریم است : قرآن در خیلی جاها به اشاره سخن گفته در این سوره مبارکه که جلوانداختن فجور بر تقوی همین معنی را می رساند.(فَاَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقویها- 8 )

بعضاً در یک آیه حقایق زندگی انسان را از اول تا آخر ترسیم کرده است. در آیه 185 آل عمران دقت کنید : هر کسی چشنده مرگ است و شما پاداش خود را بطور کامل در روز قیامت خواهید گرفت کسی که از آتش درونی رهیده و از فجور و اسارت خود خلاص شود و در بهشت آید پیروز شده است و زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست .(کلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المَوتِ وَاثِما تُوفونَ اُجورَ کُم یَومَ القیمه فَمن رُحرحَ عَنِ النّارً وَ اُدخِلَ الجِّنه فَقَد فازَ وَ ما الحیوهُ الدُنیا اِلاّ مَتاعُ الغرور)

قرآن کریم و همچنین سایر مکاتیب آسمانی محکوم می کند کسانی را که تعلیم و تربیت و بطور خلاصه فعالیتهای خود را فقط برای رسیدن به دنیا و آب و نان قرار می دهند، متأسفانه امروز نظام آموزشی دنیا(شرق و غرب) در محور مادیات و علوم تجربی و نتیجهً آباد کردن دنیا را هدف قرار داده است.

اینک چند آیه که محکوم می کند :

در سوره مبارکه روم چنین آمده : آنان فقط ظاهری از دنیا را می دانند و از پایان کار و آخرت غافلند(یَعلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَیواه الدُنیا وَ هم عَنِ الاخِره غافِلونُ – 7 ) آیا آنان با خود نیندیشیدند که خداوند آسمانها و زمین و آنچه را میان آندوست جز بحق و برای زمان معینی نیافریده است. ولی بسیاری از مردم لقای پروردگارشان را منکرند(اَوَلَم یَتَفکّروُا فی اَنفُسِهِم ما خَلَقَ الله السّماوات و الارض وَ ما بینهما اِلا بِالحَق و اَجَلٍ مُسمّی و اِن کَثیراً مِنَ النّاسِ بلقاء رَبّهم لکافرون – 8 )

آیا در زمین(تاریخ) گردش نکردند تا به بینند عاقبت کسانیکه قبل از آنان بودند چگونه بود، آنها نیرومندتر از اینان بودند و زمین را برای زراعت و آبادی بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغشان آمدند. اما آنها انکار کردند و کیفر خود را دیدند، خداوند هرگز به آنان ستم نکرد آنها بخودشان ستم کردند.

(اَوَلَم یَسیروا فی الارضِ فَینظُر و اکیفَ کانَ عاقِبَهُ الذّین مِن قَبلِهم کانوا اَشّدَ مِنهُم قُوّهً و آثارُ و الارَضَ وَ عَمَروها اکثَرمّما عَمَروها وَ جائتهم رُسُلهُمَ بِالبیّناتِ فما کانَ اللهُ لِیَظلمَهُِم وَ لکنِ کانوا اَنفُسَهُم یَظلِموُن)، سپس سرانجام کسانیکه اعمال ناروا مرتکب شدند بجائی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را بمسخره گرفتند.(ثُمَ کانَ عاقَبَه الذینَ اَساوا السُوای اَن کَذِّبوا بِاآیاتَ اللهِ و کَانوابِها یَستَهزون- 10)

و در سوره مبارکه مومن آیات 21 و 22 : اَوَلَم یَسیرُوا فی الاَرضِ فَیَنظِروا کَیفَ کانَ عاقِبَهَ الذّینَ کانوا مِن قَبلِهِم کانوا اَشَدَّ مِنهُم قوهً وَ اثاراً فی الارِض فَاَخَذَ هُمُ اللهُ بِذُنوبِهمِ وَ ما کانَ لَهُ مِن الله ِ مِن واقٍ، ذلِکَ بانَّهُم کانَت تَاتیهِم رُسُلُهم بالبَیناتِ فَکفَروا فَاخذَهُم اللهُ انِّه قَوُّی شَدید العِقاب).

و در آیات آخر سوره مومن چنین است : اَفَلَم یُسیروا فی الارضِ فینطروُا کَیفَ کانَ عاقِبَهَ الذّینَ مِن قَبلِهِم، کانُوا اَکثَر مِنهُم وَ اَشّدَ قُوُهً و آثاراً فی الارض، فَما اَغنی عَنهُم ما کانوُا یَکسِبُون، - فَلمّا جائَتهُم رُسُلُهم بِالبَیّناتِ فَرِحُوا بِما عِندَهُم مِن العِلم وَ حاقَ بِهم ما کانُوا بِهِ یَستَهزون،- فَلَما رَاوا بأسَنا قالوا امَنّا بِاللهِ وَ کَفَرنا بِما کُنّا بِهِ مُشرکین،- فَلم یَکُ یَنفَعهُم ایمانُهُم لِّما رَاوُا باسَنا، سُنَّهَ اللهِ التّی قَد خَلَت فی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الکافِروُن- 85) و در سوره مبارکه هود آیه 16 : مَن کانَ یَریدُ الحیوه الدنیا و زینتها نُوَفّ اَلیهم اعمالهم فیها و هم فیها لاینجسون، اولئک لیس لهم فی الاخره الا النّار و حبطما صنعوا فیها و باطل ما کانوا یعلمون .

کَذَّبت ثَموُدُ بِطَغویها- 11، - قسمتی از قرآن کریم تاریخ و قصه های انبیاء و امتهای آنان است، این قبیل آیات برای تذکر و عبرت و تثبیت خاطر مبارک رسول اله و مومنان است(لِنُثَّبِتَ بِهِ فُوادَک- 120 هود)

اگر خداوند وعده نصرت به پیغمبر و مومنان می دهد : (اِنّا لَننصُرُ رُسُلَنا وَ الّذینَ امنُوا فی الحَیوهِ الّدنیا ...... آیه 51 مومن) با خواندن آیات مربوط به قصه موسی و فرعون نمایشی از تحقق این وعده را می بیند همچنین آیاتی مربوط به قصه نوع نبی و امتش .

و عبرت است تا آیندگان به بینند آخر و عاقبت مذکبین چگونه شد:(وَ لَقَد بَعثنا فی کُلّ اُمَهٍ رَسوُلاً اَنِ اعبُدُوا اللهَ وَ اجتنِبوا الطاغوتِ فَمِنهمُ مَن هدَی اللهُ و مَ مِنهُم مَن حَقَّت عَلَیه الضِّلاله فَسیروا فی الارضِ فَانظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَهُ المکّذبین- 36 نحل)

قوم ثمود دعوت الی الله را تکذیب نموده و بطاغوت گرائیدند آنگاه که بد سرشتترینشان برانگیخته شد، پیغمبر خدا گفت ناقه خدا و آبشخورآنرا متعرض نباشید(اِذا نبَعَثَ اَشقاها، فَقالَ لَهُم رَسولاللهِ ناقَهَ اللهِ وَ سُقیاها 13)

مفسرین با استناد به نقل تاریخ و روایات گفته اند که این شتر با درخواست قوم صالح و بطور اعجاز از میان صخره بزرگی- که شاید محل عبادتشان بود بیرون آمده .

قاری وخواننده قرآن باین نکته زیبا و به این عقیده توحیدی می رسد که موثری در عالم غیر از خدا نیست، این آتش نیست که می سوزاند، این اثری است که خداوند به او داده و باذن اوست. اگر بخواهد سرد و سلامش می کند(قُلنا یا نارُکُونی بَرداً وَ سلاماً علی اِبراهیم- 69 سوره انبیاء) این آب نیست که سیلان دارد وتشنگی را برطرف می نماید، این اثری است که خداوند داده و باذن او است. اگر اراده کند مانند سنگ می کند(فَاوحَینا اِلی مُوسی اَنِ اضرب بِعَصاک البَحر فَانغَلَقَ فکانَ کُلُّ فِرقٍ کَالطّوُدِ العَظیم- 63 شعراء) و سنگ را آب(وَ اذِ ستَسقی موُسی لِقومَهِ فَقّلُنتا اِضرِب بِعَصاکَ الحجَرَ فانفَجَرت مِنهُ اثِنتا عَشَرهَ عیناً ... آیه 60 بقره ) . در دعا دارد : یا مَن ضَلَّ عِندَهُ الأسباب، - اگر با مقاربت نر و ماده موجود زنده متولد می شود بدون پدر و حتی بدون پدر و مادر هم می آفریند(اِنَّ مَثَلَ عیسی عیندَ الله کَمَثلِ آدَم خَلقَه مِن تُراب ثّم قال لَهُ کُن فیکَون – 59 آل عمران).

اگر با قرار دادن تخم ها زیر سینه مرغ و گذشت بیست شبانه روز جوجه زنده بیرون می آید در یک آن هم این عمل را انجام می دهد(وَ اِذ تخلُقُ مِنَ الطّین کَهَئیهِ الطَیر باِذنی فَتَنفُخُ فیها فَتکونُ طیراً بِاذنی ... از آیه 11 مائده) و شتری را که ده ماهه آبستن است از سنگ بیرون می آورد.

و اما سرگذشت آن بطور خلاصه : حضرت صالح سومین پیغمبر است که برای دعوت الی الله و توحید قیام نموده و خداوند تبارک و تعالی بعد از حضرت نوح و هود برانگیخته است.

آنحضرت مردم را با حکمت و موعظه حسنه دعوت نمود و به اذیتهای قوم صبر نمود، مدتی بر این منوال گذشت عده کمی از ضعفای قوم ایمان آوردند و اما طاغیان مستکبر و تبعه ای آنها بر کفر خود اصرار ورزیدند، مومنان به آنحضرت را خوار شمرده و تسفیه کردند و گفتند صالح اینها را سحر کرده است و در نهایت از حضرت نشانه و معجزه خواستند و گفتند اگر راست می گوئی از سنگ این کوه ناقه ای با مشخصات(غیرعادی) بیرون آور.

حضرت صالح آنچه را می خواستند با همان خصوصیتها آورد و فرمود خداوند شما را امر کرده که از آب آبادی یک روز شما بخورد و یک روز خودداری کنید و آنروز مخصوص ناقه باشد(فَلَها شَربُ یومِ وَ لَکَمُ شِربُ یَومٍ مَعلوُم ) و او را بحال خود بگذارید آنطور که خواهد چرا کند و آسیب به او نرسانید که عذاب نزدیک شما را می گیرید(وَ لا تَمَسّوها بِسوُء فَیا خَذَکُم عذابُ قریبُ – 72 اعراف، - 64 هود، - 156 شعرا)

مدتی این چنین گذشت قوم طغیان کردند و درباره اش حیله نمودند و شقی ترین خود را برای کشتن ناقه برانگیختند و بصالح گفتند (اِئتِنا بما تَعِدُنا اِن کُنتَ مِنَ الصادِقین) ما آماده هستیم عذاب خدا را بما بیاور. حضرت صالح گفت:(تَمتّعوا فی دارکُم ثَلاثَهِ اَیام ذلِکَ وَ عُد غَیرُ مَکذُوبٍ- 65 هود).

سپس درباره قتل حضرت صالح هم قسم شدند اما خداوند مکر آنها را بخودشان برگرداند(وَمَکَروا مَکراً و َ مکَرا الله مکراً و هُم لا یَشعُرون- 50 نحل) صاعقه آمد در حالیکه نگاه می کردند(فَاخَذَتهُم الصّاعِقَه وَ هُم یَنظُرون) حضرت صالح با اندوه و حسرت گفت : ای قوم من رسالت پروردگارم را رساندم و شما را نصیحت کردم لیکن شما دوست ندارید، ناصحان را- و منادی حق درباره ایشان ندا در داد(اَلا اِنَّّ تَمُود کَفَروا رَبَهّم اَلا بُعداً لِثَمود).

سخن را در اینجا با کلام زیبای مولا امیرالمومنین علیه السلام ختم

می کنیم:

کلام 192 نهج البلاغه فیض الاسلام

اَیُها الناسُ لا تَستُو حِشُوا فی ای مردم در راه نجات و

طریق النَجاه لِقِلهَ اَهلِهِ، فانّ رستگاری بکمی جمعیت

الناسَ قَد اِجتَموا عَلی مائدَهٍ وحشت زده نباشید و به بسیاری

شَبَعُها قَصیرٌ وَ جَوعُها طَویلُ مخالفین نگران نشوید، زیرا مردم

اَیُهّا النّاسُ اِنَمّا یَجمَعُ النّاسَ گرد آمده برسرخوانی که سیری

الرِضا و السَخِّط وَ اِنمّا غَقرناقَهَ آن اندک و گرسنگیش بسیار

ثَمودٍ رَجُلُ واحِد است(دنیا و دلبستگی آن) ای مردم

رضامندی و خشم مردم را گرد

می آورد ناقه ثمود را یک نفر پی کرد

فَعَمِّمُهمُ اللهُ باِلعَذابِ لِما عَمَّوهُ لذا خداوند همه آنها را

بِالّرضا فقالَ سُبحانَهُ فَعَقَروُها عذاب نمود بجهت آنکه همه

فَاَصبَحُوا نادمین فَما کانَ اِلاّ اَن راضی بودند از اینرو خداوند

خارَت اَرضُهُم بالخَسفَهِ خُوارَ گفته : پی کردند و در بامداد

السِکهِ المُحماهِ فی الارضِ پشیمان شدند عذاب چنین زود

الخَّوارَه که زمینشان در حال فرورفتن

صدا کرد مانند صدا کردن آهن

شخم زنی داغ شده در زمین

هموار.

اَیُها النّاسُ مَن سَلَکَ الطَریقَ ای مردم هر که راه راست به پیماید

الواضِح و رَدَ الماءَ وَ مَن خالَفَ به آبادی می رسد و هر که بی راهه

وَقَعَ فی الّتیه . برود در بیابان بی آب و گیاه فرود آید.

جوان و دوران جوانی

• مطالبی از کتاب ارزشمند گذرنامه بهشت، تألیف معظم له (فصلهای 4 الی 12 ) :

انگیزۀ صفا و حظی که جوان از دیدن مناظر وسیع و بکر طبیعت عایدش می شود چیست؟

صفائی که انسان درمواقع مرض و یا در لابلای گرفتاریها در اعماق دل خودحس می کند چیست؟

خوش قلبی بینوایان، شادی و خوشحالی برهنگان، آرامش و صفائی که در زندگی عادی و ساده وجود دارد چیست؟

می گویند بستر بیابان معبد حقیقی است آری نه تنها بیابان بلکه در هر جا و در هر حالی که وسائل و اسباب ظاهری کمتر بین انسان و حقیقت حائل شود با خدا بیشتر آشنا می گردد، یاد خدا ملازم با محبت اواست محبت خدا دل را زنده می کند، بدل صفا و ارامش می بخشد.

فطرت بشر با خدا انس دارد تشنۀ محبت اوست زیرا بشر با خدا سنخیت دارد، جرقه خدائی دارد، روحی از خدا در او دمیده شده است.

پیروی از مقررات مذهبی و بکار بستن دستورات روزمرۀ رهبران الهی این اثر بزرگ را دارد که در مراکز تمدن و شهرهای عظیم و کاخهای آسمان خراش انسان را متوجه خدا می کند انسان که در صحراها و جنگلها آثار خدا را میدیده، جوان در نتیجۀ بکاربستن مقررات مذهبی همیشه بیاد خدا است لذا در صحت و عافیت هم در اعماق دل خود آرامش و صفائی را حس می کند که عدۀ فقط در مواقع ابتلاء، در آن هنگام که طوفان حوادث پرده های غفلت را کنار بزند یا تحمل مریضی صفحۀ دل آنان را صیقلی دهد و آنان موقتاً، نور خدا را در آن منعکس به بینند.

یاد خدا موجودیت آنان را در سطحی قرار داده که همیشه خود را بالاتر از ماسوی و پائین تر از خدا می بینند .

خدا در نظرشان بزرگ و غیر او کوچک و صغیر است.

زر و زیور دنیا این جاه و جلالها آن قدرت را ندارند که دل آنان را مسخر کنند لذا با داشتن مکنت و ثروت و قدرت آن چنان بخدا اتکال دارند که تهی دستان و بینوایان بطور قهر در اثر نداری و تهی دستی گاه بیگاه دارند و اثر همین توجه و اتکال قهری است که هالۀ از نشاط وخوشحالی در چهرۀ آنان غالباً نمودار است بطوریکه در سلک مثل ها آمده (خوش حالی برهنگان)

و همینطور در بلندترین قلل افتخار و قدرت که در نتیجۀ پیشرفت تمدن و ترقیات علم و صنعت نصیبش شده نه تنها غافل از خدا نمی شود بلکه بیش از پیش به عظمتش پی می برد چنانچه یکی از بزرگان علم گفته : «بهر نسبت که دامنۀ علم وسعت پیدا کند براهین تابناک و نیرومند بر وجود خالق ازلی و صاحب قدرت بی پایان افزوده می شود زیرا دانشمندان زمین شناسی و ریاضی و فلکی و طبیعی دست بدست هم داده و تخت علم را محکم و استوار ساخته اند و این تخت همان عرش عظمت خدای یگانه است» و بحقارت و ناچیزی خود اعتراف نموده می گوید :

منزه و بزرگوار است آن خدائی که این را بما مسخر کرده و الا ما کجا و این قدرتها کجا (سبحان الذی سخرلنا هذا و ما کنا له مقربین، قرآن کریم) مخترع و سازندۀ مغز الکترونیکی وقتی که دستگاه خود را در یک ساختمانی نصب کرد در حالیکه اطرافش را دوستان و شاگردان گرفته بود گفت :

اگر کسی وارد این ساختمان شود هیچوقت نمی گوید و نمی تواند بگوید که این دستگاه خود به خود بوجود آمده است، آیا مغزی که این دستگاه را درست کرده، بالاتریست؟ آیا این جهان با عظمت خود بخود ساخته و پرداخته شده و اداره می شود؟

اینجاست که اهمیت عبادت های روزمره از قبیل نماز و راز و نیاز که اثر مهم آن همانا یاد کردن و توجه نمودن به خداوند است واهمیتی که ائمه دین(ع) بانجام آنها داده اند معلوم می شود. این نکته هم شایان توجه است که بسیاری از مردم بلکه اکثریت نمی توانند نیازهای خود را آنچنان که در ضمیر خود دارند بزبان آورند و با خدا در میان بگذارند بهمین جهت ائمه دین(ع) طرز سخن گفتن و راز و نیاز کردن با خدا را نیز در چهارچوب دعا و مناجات فراراه رهروان کوی حق(حل و علا) قرار داده اند .

اینک بتناسب مقال ترجمه راز و نیاز ذاکرین بذکر الحق از امام چهارم نقل شده است:

بسم الله الرحمن الرحیم، خدای من اگر واجب نبود که فرمانت را بپذیرم هر آینه منزهت می داشتم که نامت را بر زبان آرم با آنکه یادی از تو می کنم باندازۀ خودم است نه باندازۀ تو و امید آنهم نیست که قابلیت من بر پایۀ رسد که از عهدۀ تقدیست برآیم، و از بزرگترین نعمتهائی که نصیب ما ساخته ای جاری شدن ذکر تو است بر زبانهای ما و اجازه ایست که بما مرحمت فرموده ای که تو را بخوانیم و تنزیه تو گوئیم و ستایش تو بجا آریم، خدای من، حال که چنین است ذکر خود را در خلوت و جلوت، شب و روز، آشکارا و نهانی، در راحتی و سختی در دل ما انداز و با ذکر آهسته ات ما را مأنوس فرما( که بزبان دل ترا خوانی) و بکار پاکیزه و عمل پسندیده مان بدار و بمیزان وافی و سنگ تمام ما را جزا ده، خدای من ، بتو شیفته اند دلهای شیدا و برای شناختن تو مجتمعند عقول مختلفه، خاطرها جز بیاد تو اطمینان نپذیرند و نفوس جز بهنگام دیدار تو آرامش نبینند، توئی که بهر مکانی تسبیح و بهرزمانی پرستش شوی و در هر آن، هستی از آن تو است، بهر زبانی خوانده شوی و در هر دلی عزیز و محترم باشی، بهر لذتی که در غیر ذکر تو برم و بهر راحتی که بی موانست تو بدست آرم و از هر سروری که بدون قرب تو فراهم گردانم و از هرشغلی که جز در بندگی تو بپردازم از تو آمرزش می طلبم، خدای من تو خودگفتی و گفتار تو حق است(ای آنانکه ایمان آورده اید یاد کنید خدا را یاد کردنی بسیار و تسبیح گوئید او را بامداد و شبانگاه ) و باز گفته ای و گفتار تو حق است(یاد کنید مرا تا یاد کنم شما را)، ما را بذکر خود امر کردی و هم وعده فرموده ای که در مقابل یاد کردن ما تو نیز ما را تشریفا و اعطا ما و اکراماً یاد کنی اینک چنانکه امر فرمودی بیاد تو و گویای ذاکر توایم تو هم وعده خود را درباره ما انجام ده از ما یادی کن ای یاد کن یادکنندگان و ای مهربان ترین مهربانان .

اصول مراقبت و تمرینهائیکه روانشناسی جهت مبارزه با فساد اخلاق و آزارهای روحی پیشنهاد کرده بسیار باارزش و قابل تقدیر است لیکن همه آنها در قبال نقشی که مراقبت بادب سهل و آسان مذهبی در ریشه کن ساختن آن آزارها ایفاء می کنه بسی بی اهمیت و در مثل بمنزلۀ قرصهای مسکن بشمار می آیند.

یأس و ناامیدی، عقده حقارت و باصطلاح خود کم بینی ترس و اضطراب و نگرانی ها و در دنباله این ترسها و اضطراب ها هزاران بدبختیهای دیگر موقعی عارض روح بشر می شود و زندگی را بر او تلخ و جهنمی می کند که بشر از جاده حق و خداپرستی که خلقت و فطرتش بر آن جاده پایه گذاری شده است منحرف شود.

پیشگیری این بدبختیها و راه معالجه اساسی آن مرضها و آزارها بدو راه میسر است، نخست آنکه جوان از روزهای اول بلوغ یعنی از آن روزها که جهش مذهبی و جرقۀ الهی را توأم با جهش جسمانی در خود حس می کند و متعاقب آن گرمی محبت و احیاناً عشق الهی را در کانون وجودش درک می نماید با مراقبت آداب مذهبی و ادای تکالیف دینی ارتباط خود را با خدای خود که خدای جهان است حفظ نماید که در بیست و چهار ساعت فقط یکساعت صرف وقت به این امر حیاتی کفایت میکند.

بدینقرار : یکربع ساعت برای اداء فریضه صبح پیش از آفتاب و چهل و پنج دقیقه برای نمازهای دیگر، مداومت باین تکلیف ساده و آسان جوان را از خطر فراموشی حق امان می دهد او در سایر اوقات شبانه روزی نیز در هر حال و در هرشغلی که باشد از یاد خدا غافل نیست.

او جوانی است با روحیه درخشان در اثر عظمت و بزرگی روح همیشه شاد و خرم و دل تابناک او از همه کدورت ها تهی، آزاد صبح می کند و آزاد شام می نماید و با دلی خرمتر و تازه تر از هر باغی و چشمهای پر از نشاطی بچهره هستی می نگرد و جز جمال و زیبائی چیز دیگری نمی بیند. اینجوان در هر نشئه و عالمی که هست باغستان بی پایانی در اعماق قلبش وجود دارد که هرگز خزان نمی کند و همیشه درخت هایش بارور و شکوفه داراست چون او همیشه بیاد خداست، محبت خدا او را براه خدا می کشاند، راه خدا راه مستقیم و راه اعتدال است، راه نیکی هاست از زشتیها و بدیها گریزان است حقی را پایمال نمی کند ظلم و ستم در زندگیش راه ندارد چون خدایش نهی کرده است، خدا در نظرش بالاتر و بزرگتر همه، و ماسوی کوچکتر است، موثر در خوشبختی و بدبختی خود فقط خدا را می داند و بس لذا از دستور و فرمان او تبعیت می کند و از مخالفت او گریزان است . در پهنه هستی بغیر از او اثر مستقلی قائل نیست که این جمله را عقیده توحیدی گویند، این عقیده است که هزاران خوهای پسندیده در دنبال دارد که هر یک از آنها مبداء پیدایش هزاران نیروی حیاتی است و هر یک از آن نیروها موجب هزاران لذتها و بهره هاست و باز زنده شدن آن نیروها زندگی بشر زندگی دیگری است که طعم آن زندگی را هیچ موجودی نچشیده و نخواهد چشید و کلیه این عظمتها و این نیروها و آن لذتها و آن فعالیتها دنباله یک عقیده پدید می آید که نامش توحید است و توحید ثمره ممارست و مداومت بآداب دینی و مذهبی می باشند.

راه دوم : معالجه بواسطه بازگشت براه حق پرستی و اعادۀ محبت و ارتباط و دوستی با خدای جهان است در مقابل این تیپ آن بدبخت مردم مادی و دور از حق هستند که همیشه در زندان شیطنت و مادیت بسر می برند، دوری از حق و جدا شدن از اصل و ریشه و از دست دادن محبت و دوستی خدا گذشته از اینکه خودسوز و خرقتی دارد حالاتی در روح آنان ایجاد کرده که عملا منجر به خطاها و تبهکاریها می گردد و صاحب این حالات همیشه شعله های آتش را گرد خود فراهم می کند گاهی با آتش غضب روبرو می گردد و گاهی

شعله های حسد و یا حرص تهدیدش می کند و بعوض نسیم رحمت علی الدوام سموم اضطراب و نگرانیها و ترس و یاس فضای زندگیش را یحموم و زهرآلود می نماید و در مواقع بیداری وجدان زیر تازیانه های ملامت و شرمساری از پای در می آیند و خود را جز موجودی مطرود و بدبخت و شکست خورده و خوار و بیمقدار چیز دیگری نمی بینند و چون این همه بدبختی در نتیجه دوری از حق عارض روح آنان شده است لذا خلاصی از آنها بهیچ چیزی میسر نیست. نه باقدرت و ثروت می شود آن آتشها را خاموش کرد و نه گسترش دانشهای کذائی و صنعت، نه ویلاها نه کاخها و نه هیچ چیز مگر اینکه باز براه حق برگردند، شکستگی و خواری آنها بواسطه قطع رابطه از دوست واقعیشان خدا، یعنی قدرت مطلق جمال مطلق، آگاهی، اراده، خیر، رحمت، زیبائی و ...

هستی مطلق است و این شکستگی فقط در بازگشت بسوی او جبران می شود.

فقط وزش نسیم رحمت حق است که با پذیرش توبه به دلهای تنگ و تاریکشان بوزد و صفا و روشنی از دست رفته را بازگرداند و آنها را دوباره زنده کند.

عیبهای آنها و لکه های روح آنها فقط بوسیله بارش رحمت حق شستشو

می شود.

خلاصه اینها فراریها هستند فراری. از مولای کشور وجود، فراری از بندگی او که عزت و سعادتشان در آن بندگیست، فراری از شاه مقتدر، اینها پناهی ندارند.

موجودی نمی تواند به آنها پناه دهد، بآنها آرامش بخشد، عزت دهد، دریچه سعادت و خوشبختی را برویشان باز کند زیرا همه قوا باراده او اداره

می شود ولله جنود السموات و الارض، مگر اینکه بخودش پناه ببرند و بدرخانه اش برگردند و باراده اصلاح خطاها و ترمیم ضایعه ها در پیشگاه با عظمتش زانو زده و چنین التماس کنند :

ترجمه بخشی ازحدیث : راز ونیاز توبه کاران از امام چهارم(ع)

بسم الله الرحمن الرحیم خدای من، خطاهایم لباس مذلت برتنم پوشانده و دوری از تو بیچاره ام کرده و بزرگی جنایتم دلم را کشته است اینک بسوی تو باز می گردم به آب توبه اش احیاء کن ای امید و آرزوی من وای مطلب و مطلوب من، بعزت و جلالت قسم که گناهانم را آمرزنده ای جز تو نمی یابم و شکستگیهایم را جز تو شکسته بندی نمی بینم، با خضوع و زاری رو بتو آورده ام و با تضرع و خواری سر بندگی بر آستان تو نهاده ام اگر تو از درم برانی به که پناه آرم و اگر تو دست رد بسینه ام نهی دست توسل بدامن که زنم، دردا از خجلت و رسوائی من، و دریغا از بد کرداری و تبهکاری من، از تو خواهیم ای آمرزنده گناه بزرگ و ای پیونددهندۀ استخوان شکسته که ببخشی بر من گناهان مهلک را و پرده پوشی کنی پنهانیهای رسوا کننده ام را و در عرضۀ محشر از نسیم دلاویز عفو و آمرزشت محرومم نگردانی و از لباس گذشت و اعماض و کتمان گناهان عریانم نگذاری خدای من گناهانم را در سایۀ ابر رحمتت جای ده و با ابر بارندۀ مهربانیت نکوهشهایم را بشوی، خدای من، بندۀ گریخته جزار بابش آیا تواند بدیگری رو کند، و او را از آتش غضب ارباب جز خودت وی آیا کسی تواند خلاصی بخشد، خدای من اگر پشیمانی از گناهان توبه باشد بعزتت قسمت که من از پشیمانانم و اگر آمرزش جوئی از خطا گنه ریز است من براستی از آمرزش جویان درگاهم .

اصول اعتقادات اسلامي


بسم الله الرحمن الرحیم  کتابچه آموزشی :  اصول اعتقادات اسلاميرضاقارزی بخش اول:  توحید- توحيد آن است كه خالق آسمان و زمين و آنچه بين آنهاست خداي واحد است نه تنها خلقت، تدبير هم از آن خداست تمام كارها، تمام حوادث ، چه حوادث شخصي و چه اجتماعي همه زير نظر خدا و به اراده خداست. - نخستين گام در راه دينداري و عبادت خدا شناخت خداوند و اساس شناختن ، يگانه دانستن اوست. - لذت بندگي خدا و عبوديتش بهترين و والاترين مقام است.- توحيد يعني هرچه هست اوست كسي كاره‌اي نيست مگر به اجازه او . توحيد همان سوره قل‌هوالله‌احد است. - توحيد يعني كارها براي خدا باشد براي بندگي او كه براي همين آفريده شده‌ايم «ما خلقت الجن و الانس الابيعبدون» انسان وقتي به اين خط آمد تعبير همان صراط مستقيم است. - خدا از انسان دور نيست اما اين انسانها هستند كه با خدا فاصله دارند و از خدا دورند عامل آن هم هواي نفس است ( تكبر، حرص، حسد و... ) انسان وقتي درست مي‌شود كه از اين جاذبه دور شود بندگان خدا آنانند كه خدا را شناختند و در راه طاعت آن حركت كردند .- شكوفايي انسان در توحيد است توحيد انسان را برپا مي دارد و شكوفا مي كند .  - خداوند با تمام ذرات عالم است و از يك ذره هم دور نيست با هر ذره هست نه بطور قاطي و از هر چيز جداست نه به طور دوري، مثل او چيزي نيست اما او بصير و شنوا است، درد ما را مي‌داند و احتياجمان را مي‌فهمد و ما در محضر او هستيم.- بالاترين مرتبه شكر گزاري خداوند «فنا في‌الله» است يعني خداوند همه چيز را به ما داده پس همه چيز ما براي او ، در راه او باشد و ذوب شدن در خداوند و رسيدن به بقاءالله اين همان عبوديت و بندگي خداست. هرچه انسان خود را در مقابل خداوند بشكند به خدا نزديكتر مي‌شود. خداوند نقش انسان را در قرآن بيان مي‌كند و كسي كه قرآن بخواند راه و رسم انسان را مي‌يابد. پس اگر اين (طور) نباشد اسفل‌السافلين است وقتي انسان خدا را به بزرگي ياد كرد غير خداوند (پول، ماشين، شهوت و....) در نظر او كوچك مي‌شود دنيا برايش كوچك مي‌شود و خداوند در نظر او بزرگ، اين بهشت است و حالات بهشتي، بهشت موعود دنيا قبل از بهشت جاوداني اما اگر انسان خدا را فراموش كند پرده كفر ضخيم مي‌شود و همين انسان باهوش طوري پرده‌هاي كفرش ضخيم مي‌شود كه ديگر خدا را نمي‌بيند و وقتي به اين حالت رسيد ديگر انذار و عدم و انذار برايش فرقي ندارد و آنگاه كه انسان شقي شد ديگر صلاحيت هم ندارد، «ختم‌الله‌علي قلوبهم‌و‌علي‌سمعهم‌و‌علي أ‌َبْصارِهم غشاوه و لهم‌عذاب عظيم » . - خداوند بردباري مي‌كند آنچنان كه گويا نمي‌داند و اغماض مي‌كند كه گويي نديده است و مي‌پوشاند كه گويي بر او عصيان نمي‌شود براي عقوبت عجله نمي‌كند به لحاظ كرمش و اغماض و حلمش.- الله بالاتر و والاتر است از اين كه وصف كنندگان او را درك كنند با صفاتي كه او موصوف است به آن و جز اين نيست كه وصف كنندگان به اندازه خودشان وصف مي‌كنند نه اندازه عظمت و جلال او، خداوند ولاتر از آن است كه وصف كنندگان او را درك كنند خداوند از بندگان خود غني است، احتياج به عبادت بندگانش ندارد ولي انسان موظف است تكليف خود را انجام دهد، زندگي ما بايد زندگي محمدوآل‌محمدصل‌الله‌عليه‌وآله باشد 1 .  چند روايت در باب توحيد•         امام ششم عليه‌السلام مي‌فرمايند: «خدا، هستيِ ثابت دارد و علم او خود اوست در حالي كه معلومي نبود و سمع او خود اوست درحالي كه مسموعي نبود و بصر او خود او بود در حالي كه مبصري نبود و قدرت او خود او بود در حالي كه مقدوري نبود2[1]». •         امام پنجم و ششم و هفتم و هشتم عليه‌السلام مي‌فرمايند: «خداي تعالي نوري است كه با ظلمت مخلوط نيست و علمي است كه جهل در آن نيست و حياتي است كه مرگ در آن نيست3[2]» . •         امام هشتم عليه‌السلام مي‌فرمايند: « مردم در صفات سه مذهب دارند: گروهي صفات را به خدا اثبات مي‌كنند با تشبيه به ديگران و گروهي صفات را نفي مي‌كنند و راه حق مذهب سوم است و آن، اثبات صفات است با نفي تشبيه به ديگران[3]» . •  امام ششم عليه‌السلام فرمودند: «خداوند تبارك و تعالي با زمان و مكان و حركت و انتقال و سكون منصف نمي‌شود بلكه او آفريننده‌ي زمان و مكان و حركت و سكون است[4] »                                              چند نكته در توحيد:•   ذات خداوند، نامحدود و نامتناهي است، اين كمالات كه در صورت (شكل و عنوان) صفات براي او اثبات مي‌شوند در حقيقت عين ذات و همچنين عين يكديگرمي‌باشند و مغايرتي كه ميان ذات و صفات و همچنين در ميان خود صفات ديده مي شود تنها در مرحله مفهوم است و به حسب حقيقت جزء يك واحد غيرقابل تقسيم در ميان نيست، اسلام براي جلوگيري از اين اشتباه ناروا ، ( تهديدات به واسطه توصيف نفي اصل كمال)،عقيده‌ي پيروان خود را در ميان نفي واثبات نگه مي‌دارد ودستور مي‌دهد اينگونه اعتقاد كنند كه: خدا علم دارد نه مانند علم ديگران، قدرت دارد نه مانند قدرت ديگران،مي‌شنود نه با گوش،مي‌بيند نه با چشم و به همين ترتيب[5] . •         توحيد مراتب و اقسام دارد : توحيد ذاتي، توحيد صفاتي، توحيد افعالي، توحيد عبادي[6]. •     حكمت اينكه خداي متعال به توسل (به اهل بيت(س)) امر كرده اين است كه مقام والاي بندگان شايسته را معرفي كند و ديگران را به عبادت و اطاعتي كه موجب رسيدن آنان به چنين مقامي شده است تشويق نمايد و از اينكه كساني به عبادتهاي خودشان مغرور شوند جلوگيري كند[7].     در باب تزكيه (خودسازي)[8]•         قرآن با آيات، ثابت مي‌كند و انسان را به اين علم مي‌رساند كه زندگي باهدف است و هدف رشد انسان است، فلاح انسان است و انسان برسد به جايگاهي كه خداوند براي آن آفريده شده است و آن هم بهشت جاوداني است. •         انسان بايد مقدرات الهي را بداند، حلال و حرامش را و...، راهنمايي‌هاي پيامبران كه در خط خدايند. •         به خداوند با عظمت مي‌گوييم: ما به تو بندگي مي‌كنيم تو خداي مائي، تو معبود مائي .•     شكوفايي انسان در اعتقاد به توحيد است، قولوا لااله‌الاالله تفلحوا، انسان كه به اين علم رسيد خدا در نظرش عظيم و غيرخدا هر چه باشد، حقير و كوچك مي‌شود يعني دنيا با تمام زيبايي هايش در نظر يك مسلمان كوچك و حقير است. اگر ديگران دارند او ناراحت نمي‌شود حسد نمي‌كند و اگر خود دارد حريص نيست و بخل نمي‌ورزد و خصوصيتهاي خوب و زيباي ديگر كه همان شكوفايي است بعبارت ديگر تزكيه‌ي انسان است كه كليد بهشت است بهشت سرتاسري[9] . آري اسلام با تعليماتش با مقررات روزمره‌اش، نماز، زكوه، حج، جهاد و... حتي كساني را كه سواد خواندن و نوشتن هم ندارند نيز به اين مقام مي‌رساند دنيا و زيبائيهاي آن اگر در چشمها صغير و ناچيز باشد ديگر جايي براي حرص، بخل و حسد و ديگر حالات رذل جهنمي باقي نمي‌ماند و زندگي بهشت گونه مي‌گردد پيامبر اكرم (ص) فرمود : هركس به فقرش صبر كند روز قيامت با من خواهد بود.•                  آري شخص مسلمان در هر حال بنده خداست و داشتن و نداشتن پيش او سواء (يكسان) است، او داراي نفس مطمئنه است كه بهرحال رضايت دارد و خدا هم از او راضي است، او در هرحال و درهر حادثه بخدا رجوع مي‌كند، خداي كه «لَهُ ما في‌السماوات والارض و ما بينهماوما... آيه6 طه» او همواره مخاطب آيه: «يا اَيَتُهاالنَّفسُ المُطمئِنّه ارجعي‌الي‌ربك راضيّهً‌مرضيه فَادخلي‌في‌عبادي‌وَادخُلي جنتي» است . (‌ سوره فجر27 الي30 ) او قبل از بهشت موعود، در دنيا هم در باغستانها (حالات بهشتي دارد) و مشمول آيه 54و55 سوره قَمر مي‌باشد،«إنَّ المُتقين في جنّات وَ نَهرفي مَقعد صدقٍ عند مليكٍ مقتدر» ترجمه: بي‌گمان متقيان در باغستانها و نهرها هستند در مقام ومنزلت صدق، نزد فرمانرواي مقتدر . بخش دوم:  عدل الهي-   عدل يكي از صفات خداست در مباحث اصول عقايد از آن به گونه ‌اي مستقل بحث مي‌شود و به عنوان اصل دوم از اصول عقايد به شمار مي‌رود.-   معني لغوي عدل، قرارگرفتن هر چيز درجاي شايسته و بايسته‌ي خود است. اين معنا در كل جهان آفرينش حكمفرماست. حديث پيامبرصل‌الله‌عليه‌وآله نيز به اين معنا اشاره دارد كه «بِالعَدلِ قامت السَّماواتُ والارض» به عدالت، آسمان‌ها و زمين برپاست. -   معناي اصطلاحي عدل مراعات حقوق ديگران است كه نقطه برابر آن، ظلم است يعني حق ديگران را پايمال كردن. در رعايت عدل بايد استحقاق‌ها و اولويت‌ها در نظر گرفته شود و هر صاحب حقي به آنچه حق و شايسته اوست برسد. اگر استحقاقها و اولويت‌ها مساوي باشند مراعات عدالت اين است كه پاداش آنها مساوي باشد و اگر استحقاقها و اولويتها متفاوت باشند عدالت با پاداش متفاوت آنها حاصل مي‌شود. - عدالت خداوند در سه مرحله «تكوين»، «تشريح» و «جزا» جريان دارد. خداوند، هم در تكوين و آفرينش اشياء، استحقاق و ظرفيت آنها را مراعات نموده، هم در تشريع و قانونگذاري، تاب و توان افراد را لحاظ مي‌كند و هم در جزا، آنچه را سزاي نيك و بد عمل افراد است به آنان مي‌دهد.  از جمله آيات و روايات : عدل در تكوين : « وَ السماءَرَفَعَها وَ وَضَع الميزانَ » و آسمان را برافراشت و ميزان را قرار داد. سوره الرحمن آيه‌ي 7 «رَبنا الذي اَعطي كُلَّ شَيءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدي» پروردگار ما كسي است كه به هرچيزي آفرينش ويژه همان را داده و سپس آن را هدايت نموده است. (سوره طه/ آيه50)عدل در تشريح: «لا يُكَلِّفُ الله نَفساً اِلّا وسعَها» خدا بر هيچ كس مگر بر قدر توانايي او تكليف نمي‌كند. (سوره بقره/ آيه286)« وَ ما جَعَل عَلَيكُم في الدّينِ مِن حَرَجٍ» و در دين كاري سخت برشما ننهاده است. (سوره حج/ آيه78)رسول اكرم صل‌الله‌عليه‌وآله مي‌فرمايند: « از امت من نُه چيز برداشته شده است... و (يكي ازآنها) چيزهايي است كه بدان اضطرار يابند.» ( بحارالانوارج58 ص325  ) عدل در جزا :  «اَفَنَجعَلُ المُسلمينَ كالمُجرمين» آيا مؤمنان را همچون مجرمان قرار مي‌دهيم. (سوره قلم/ آيه35)«مؤمنان خانه‌نشين – كه زيان ديده نيستند- با آن مجاهداتي كه با مال و جان خود در راه خدا جهاد مي‌كنند يكسان نيستند- خداوند كساني را كه با مال و جانشان جهاد مي كنند به درجه‌اي به خانه‌نشينان برتري بخشيده است.» (سوره نساء/ آيه95)«فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خيراً يَرَه و مَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَهٍ شَرّاً يَرَه» پس هر كس هموزن ذره‌اي، نيكي كرده باشد (پاداش) آن را خواهد ديد و هركس هموزن ذره‌اي بدي كرده باشد (كيفر) آن را خواهد ديد. (سوره زلزال/ آيه 7و8)«وَمن جاءَ بِالسَّيئَهِ فَلا يُجزي اِلّا مِثلَها» و هركس گناهي انجام دهد تنها مانند آن جزا داده مي‌شود. (سوره انعام/ آيه160)قرآن و اختيار انسان : علاوه بروجدان، آيات فراواني از قرآن به آزادي و اختيار انسان گواهي مي‌دهند كه مي‌توان آنها را به چند دسته تقسيم كرد: الف: آيات مربوط به رسالت پيامبران و دعوت انسان به آئين حق با انذار و تبشير (كه) اگر از نظر قرآن انسان مختار و آزاد نمي‌بود ارسال پيامبران و دعوت آنها بيهوده مي‌بود. ب: آياتي كه به صراحت از اختيار و آزادي انسان در پذيرش يا نفي ايمان سخن مي‌گويند. از جمله: (سوره دهر/آيه3- سوره كهف/ آيه29.)ج: آياتي كه ايمان اجباري را خواست خدا نمي‌دانند و آن را نكوهش مي‌كنند: از جمله آيات: (سوره شعرا/آيه3و4- سوره انعام/ آيه107)د: آياتي كه پيامبران را تنها دعوت كننده، راهنما و ترساننده مي‌شمرند. از جمله آيات: (سوره شوري/آيه 48- سوره غاشيه/ آيه 21و22) 1 چند مطلب: -   اعتقاد ما در باب عدل آن است كه حق تعالي ما را به عدل مأمور فرموده و خود معامله با ما به مافوق عدل يعني تفضل نموده، دليل آن قول الهي است كه درقرآن كه مي‌فرمايند: « هر كه نيكي آورده ، ده برابرش براي اوست و هر كه بدي آورده جزا داده نمي‌شود (مگر مثل همان) و عدل آن است كه ثواب عمل نيك را نيك دهند به همان قدر و جزاي بد را بد به همان قدر» و جناب نبوي صلي‌الله‌عليه‌وآله فرمودند كه: « احدي داخل بهشت نمي‌شود به عمل خود، مگر به رحمت حق عزوجل» 2« خداوند عادل است، خداوند يك ذره هم ظلم نمي‌كند چه ظلم به موجود چه ظلم به انسان، اين اعتقاد آرامش بخش است انسان در هرحال كه باشد مي داند حقش محفوظ است. نتيجه كار اين است كه هيچ كس از حقش محروم نمي‌شود و به يك ذره هم ظلم نمي‌شود. هيچ موجودي در عالم بي‌حساب نيست عدالت هم معنايش همين است بالعدل قامت السموات و الارض زمين و آسمان روي عدالت است ، روي اعتدال است . آسمان و زمين را بدون ستون آفريد يك اعتدالي در كار است عدالت هم معنايش همين است . عدالت الهي آن است كه هر كاري و هر موجودي را كه آفريده در موقعيت مناسبش قرار داده. هركاري كه اين زيبايي عالم را به هم بزند خلافست و در برابر اين زيبايي‌ها در عالم است. كه از آن جمله آثار سوء و مضرات تجهيزات و وسايل صنايع غرب حاضر در جهان است. حديث دارد: خداوند عالم را آفريد خواست اين عالم را كوچك كند (ماكت عالم را بسازد) انسان را آفريد. انسان خلاصه جهان است. در رأس عادلين ائمه‌اطهار(س) هستند . » 1 بخش سوم:  نبوت« هو الّذي بعث في الاميين رسولاً منهم يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين» ترجمه: « اوست خدايي كه ميان عرب امي پيغمبري بزرگوار از همان مردم برانگيخت تا برآنان آيات وحي خدا تلاوت كند و آنها را از لوث جهل واخلاق زشت پاك سازد و شريعت كتاب و حكمت الهي بياموزد با آنكه پيش از اين همه در ورطه‌ي جهالت و گمراهي بودند» .(سوره جمعه / آيه2)اصل نبوت يكي از اصول ماست و زندگي ما روي اين پايه‌ها و اصول است ما معتقديم خداوند براي بشر پيامبر فرستاده كه اولين آنها حضرت آدم صلوات‌الله‌عليه‌ و خاتم آنها حضرت محمدصل‌الله‌عليه‌وآله است. كاري كه پيامبر انجام مي‌دهد عمده كار پيامبر در آيه فوق بيان شده است، اولين كار پيامبراينست كه نشانه‌هاي توحيد، عدل، حساب و... را براي مردم بخواند، دومين كار پيامبر اين است كه مردم را تزكيه كند در آيات مختلف قرآن كريم مي‌خوانيد قدافلح‌من تزكي، در جاي ديگر ذلك من تزكي، اين جزاي كسي است كه تزكيه شده است. پيامبر آمده حالات حرص، حسد و آز و تندي و ستيز و....را كه گرفتاري انسانها هم همين است را از آنها بردارد. انسان تزكيه نشده حريص است جمع مي كند و خرج نمي‌كند. مردم ناراحتند، زن و بچه ناراحت است اين زندگي خراب است. جهنم است. پيامبر آمد. اين حالات را از انسان ببرد اين معني تزكيه است. كه اگر انسان آن برنامه عبادي كه آورده عمل كند اين حالات از او دفع مي‌شود. متقي‌ها آنانند كه خدا را مي‌پايند آنها در باغستانها هستند. آدم متقي همه جا براي او باغ است، خانه بازار و... و زندگي مبدل به بهشت مي‌شود قبل از بهشت موعود دنيا برايش بهشت است و در وسعت است يعني در همه احوال، خواندن قرآن حالات تزكيه را در انسان ايجاد مي‌كند. آيات قرآن واجب است خوانده شود حضرت علي‌(ع) مي‌فرمايد: برهر مسلماني واجب است روزي 50 آيه بخواند . 1حضرت امام رضاعليه‌السلام : اگر كسي بگويد: « چرا خداوند شناخت پيامبران و اقرار و اعتراف به اطاعت آنان را بر مردم واجب كرده است؟» در پاسخ بايد گفت: از آن جا كه در آنان چيزي كه مصالحشان را به گونه اي شايسته برآورد نيست و پروردگار والاتر از آن است كه با چشم ديده شود-تا مردم مصالح خويش را بي‌واسطه از او برگيرند- و ناتواني و عجز آنان از ادراك و آشكار است، چاره‌اي جز آن نيست كه ميان خداوند و خلقش پيامبري معصوم باشد تا امر و نهي و آداب او را به آنان برساند و آنان را به چيزهايي كه به واسطه‌شان منافع خويش را به دست آوردند و ضررها را دفع مي‌نمايند آگاه سازد.» بحارالانوار ج11ص40 ويژگيهاي پيامبران الهي : پيامبران الهي، ويژگيها و برتريهايي بر ديگر انسان‌ها دارند كه در اين‌جا به برخي از آن‌ها اشاره مي‌شود : 1- وحي: پيامبران افزون بر برخورداري از دو نيروي ادراك حسي وعقلي به نيروي ديگري به نام وحي مجهزند كه هيچ گونه خطا و اشتباهي در آن راه ندارد. علم آنان از مبدأ هستي محيط برتمام كائنات افاضه مي‌گردد به گونه‌اي كه پيامبر درس نخواند. با نزول وحي از والاترين معارف و قوانين براي رشد و تكامل و اداره جامعه بشري آگاه مي‌شود. 2- عصمت : عصمت به معناي دوري از هرگونه گناه عمدي و سهوي و اشتباه است. البته آنان انسانهايي مختار و در انتخاب كار خوب يابد آزادند ولي در همان حال به هيچ گناهي آلوده نيستند. اين ويژگي پيامبران، شايستگي اعتماد را به تمام و كمال به آنان مي‌بخشد. پيامبران كساني‌اند كه به اوج بندگي رسيده و خداوند آنان را برگزيد و از آغاز آفرينش انسان، كه شيطان در پي گمراهي كردن فرزندان آدم برآمد از گمراه او به دور بوده‌اند. عصمت پيامبران به بينش و درجه يقين و ايمانشان مربوط است. 3- رهبري بي‌مانند: پيامبران براي برپايي قسط و عدالت و هدايت انسانها به توحيد و خداپرستي و مبارزه با طاغوت به پا مي‌خيزند و با بيدار كردن نيروهاي خفته و شكوفا نمودن استعدادها و گسيختن غل و زنجير از دست و پاي مردم ستمديده، چنان دگرگوني و تحول در جامعه پديد مي‌آوردند كه آثار كوشش‌هاي آنان براي هميشه به جاي مي‌مانند چنان كه بيشتر قهرمانان حماسه‌هاي قرآني را پيامبران تشكيل مي‌دهند و قرآن با بازگو كردن حماسه رهبري و دعوت پيامبران به توحيد و مبارزه با ظلم آنان را به عنوان نمونه‌هايي آرماني به مردم معرفي مي‌كند و در سوره انعام پس از نام بردن از هيجده پيامبر مي‌فرمايد: « آنان كساني‌اند كه خداوند هدايتشان كرده پس به هويت آنان اقتدا كن.» و بايد گفت كه سامان بخشيدن و به حركت درآوردن و به حركت درآوردن نيروهاي خفته در نهان انسان در جهت رضاي خدا و صلاح بشريت تنها از عهده‌ي پيامبران الهي برمي‌آيد. 4- خلوص و قاطعيت: از ديدگاه اسلام ارزش هركاري در گرو خلوص آن كار براي خداست و پيامبران از آن جا كه از سوي خدا برانگيخته مي‌شوند رسالت الهي بردوش دارند. در كار خود انگيزه و هدف جز تحصيل رضاي خداوند ندارند. از اين رو چنان استقامت و پايمردي از خود نشان مي‌دهند كه در تاريخ بي‌نظير است و اين جز از گذر خلوص نيت و پشتوانه الهي صورت نمي‌پذيرد. قاطعيت و استواري پيامبران معلول همين خلوص نيت و الهي بودن است. 5- مبارزه با ظلم: قرآن كريم مي‌فرمايد: « (پيامبري كه) آنان را به نيكي امر مي‌كند و از زشتي باز مي‌دارد و پاكيزه‌‌ها را برآنان حلال و پليدي‌ها را برآنان حرام مي‌كند و قيد و زنجيرشان را برمي‌دارد.»  راههاي شناخت پيامبران الهي از سه راه مي‌توان بهره جست :1- يافتن نشانه‌اي در شخص پيامبر كه دليل بر ارتباط با خدا باشد و اين را «معجزه» گويند ؛2-     گردآوري قراين و شواهد ؛ 3-     گواهي پيامبران پيشين يا معاصر4- معجزه: كاري كه به اراده خداوند برخلاف عادت و طبيعت به وسيله‌ي شخص مدعي پيامبري انجام مي‌شود به گونه‌اي كه ديگران از انجام مثل آن عاجزند.5-  گردآوري قراين : از مهمترين قوانين براي شناسايي پيامبران: الف- مطالعه درباره‌ي گذشته شخص مدعي پيامبري ب- بررسي محيط دعوت  ج- محتواي آيين 4- پيروان 5- ايمان به گفته‌هاي خود.6-  گواهي پيامبران پيشين يا معاصر: از جمله آيات برنبوت    پيامبر ما :  (سوره صف/6- سوره اعراف/157) 1 بخش چهارم: امامتامامت امتداد راه پيامبراكرم(ص): از اصول دين ما امامت است؛ توحيد، عدل، نبوت، امامت، معاد. امامت يعني ما معتقديم كه بعد از پيغمبرصل‌الله‌عليه‌وآله دوازده نفر وصي آن بزرگوار هستند كه هريك وظايفي داشتند، حاكم نگهبان دين و مفسر وحي بودند. اسلام واقعي به زبان ائمه اطهار(س) تفسير شده است . در صلوات شعبانيه مقداري از مقامات ائمه اطهار صلوات‌الله‌عليهم بيان گرديده است. بارالها صلوات مرا برمحمدوآل محمد بفرست آنها كه: شجره نبوت، موضوع رسالت، مختلف الملائكه آمدوشد ملائكه به خانه وحي بود، معدن علم بودند، اميرالمؤمنين، امام حسن عليه‌السلام تا آخر معدن علم‌اند، تمام علم در خانه محمدوآل‌محمد صلوات‌الله‌عليهم است.الفلك الجاريه كشتيهاي جاريه، يأمَنُ مَنْ رَكبَها هركس سوار دراين كشتيها شد از غرق شدن در امان است. خدايا درود فرست بر محمدوآل‌محمد صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين درود بسيار كه آن درود موجب خشنودي آنها باشد و اداي حق آنها بر ما شود. آنها كه پاكان بودند و نيكوكاران و اخيار هستند. خداوند اداي حق آنها را برما واجب كرده است. و واجب كرده است كه از اهل بيت صلوات‌الله عليهم اطاعت كنيم. ما تمام زندگيمان بايد طبق موازيني باشد كه محمدوآل‌محمد گفته است. خدايا پيامبر را براي من شفيع مقبول الشفاعه قرار بده و طريق مستقيم هموار بسوي خود گردان، خداوند مرا پيرو آن بزرگوارانت گردان تا روزي كه به لقاء تو برسم تا اينكه روز قيامت را ملاقات كنيم در حالي كه از من راضي هستي، امامت و امتداد راه پيامبر اكرم صل‌الله‌عليه‌وآله است.  انتظار فرج حضرت ولي‌عصر(عج): حقيقت وجود حضرت ولي‌عصر(عج) مثل خورشيد روشن است، خورشيد پشت ابرو حقيقتي است انكار ناپذير. ايشان در گرفتاريها آمده و به داد شيعيان رسيده است و گاه افرادي از طرف ايشان ما مسلمانها تنها نيستيم امام زمان بالاي سرماست بزرگترين قوت ما وجود نازنين حضرت ولي‌عصر(عج) است. از اصلي‌ترين مطالب در مورد امام زمان‌(عج) اعتقاد به آمد نشان انتظار فرج و دعا براي فرجشان است. بار پروردگارا انقلاب اسلامي ما را به انقلاب جهاني ولي‌عصر(عج) متصل بفرما ما را از اعوان و انصارش قرار بده، اسلام و مسلمين را نصرت عنايت فرما.  ولايت فقيه حكومت اسلامي: اَطيعواالله و اطيعوالرسول و اولي الامر منكم ( سوره نساء/ آيه 59). تمام مناصب امام معصوم(ع) به جز مقام عصمت و.... به ولي فقيه تفويض شده به نص آيه فوق و توحيد امام معصوم عليه‌السلام و به تأكيد روايات، مرجعيت و حاكميت در زمان غيبت مانند تصرف در بيت‌المال ، قضاوت، اقامه نمازجمعه و جهاد و جنگ در راه خدا است. جهاد رمز قدرت و عزت مسلمانان و به تعبير بهتر دريچه بهشت است كه به دست ولي‌فقيه برروي امت باز مي‌شود. ملت ايران مانند قوم بني‌اسرائيل نيست كه سروصداي فرعون و فرعونيان اينها را تحت تأثير قرار بدهد امروز بايد ايران اسلامي شرق و غرب را به يوغ خود بكشد. امروز تمام كفر در مقابل تمام اسلام ايستاده بايد مسلمانان كاري بكنند كه در جهان سربلند باشند. تاريخ تكرار مي‌شود، الان هم مثل دوران حضرت اميرالمؤمنين عليه‌السلام است الان هم ولايت فقيه عادل وجود دارد ولي مردم به طرف معاويه مي‌روند وعده كمي دور علي‌عليه‌السلام‌اند معاويه صفتها ظاهرشان را درست مي‌كنند ولي باطنشان خراب است. جامعه اسلامي به معناي حقيقي آن دوران امام زمان‌عجل‌الله تعالي درست مي‌شود (تحقق خواهد يافت) مسلمانان بايد قيام كنند آمريكا دارد عزت اسلام را لگد مال مي‌كند واجب است از مرزهاي اسلامي دفاع كنيم كافر آمده در مرزهاي اسلامي آماده باشيم براي جهاد بايد پشت سر رهبرمان حركت كنيم، ما به ياري خدا قدرت داريم كفار‌(آمريكا و...) را از كشورهاي اسلامي بيرون كنيم. برويد از رهبر حكم جهاد بگيريد، امروز جهاد برعليه كفار واجب است، ما مسلمانها تنها نيستيم امام زمان(عج) بالاي سرماست.«واعدولهم ما استعطعتم من قوه . و من رباط الخَيْل ترهبون به عدوالله و عدوكم» ترجمه: هرچه مي‌توانيد نيرو بر عليه آنها آماده كنيد....آماد‌گي داشته باشيم اگر رهبر حكم جهاد بدهد برويم و به كمك امام و رهبرمان حضرت آيت‌الله‌العظمي خامنه‌اي حركت كنيم و نام امريكا را براي هميشه دفن كنيم 1. چند مطلب 2: -  پيامبراكرم(ص) پيش از وفات خود به امر خدا، حضرت‌علي‌عليه‌السلام را به جانشيني برگزيد و بارها او رابه مسلمانان معرفي كرد و از آنان خواست با او بيعت كنند و قبول خلافتش را اعلام كنند و چنين نيز شد. -   تعيين جانشين براي پيامبر كه حضرت علي و فرزندانش عليهم‌السلام (12 معصوم) هستند كاري ضروري و حياتي بود زيرا: 1- پيامبر اكرم در طول بعثت به تعليم و بيان احكام معارف قرآن كريم پرداخت و ضروري بود در طول زمانهاي آتي پاكان و شايستگان و امانت داراني از جانب خداوند، مأمور تعليم وتبيين و ابلاغ پيامها و احكام معارف قرآن باشند 2- بايد مفسري معصوم مي بود تا نظر او معيار و ميزان براي جامعه باشد تا هم در فهم قرآن بخصوص موارد اختلاف به او رجوع گردد و معيار مفسران ديگر بوده و همچنين راه سوء استفاده بر دشمنان مسدود گردد . 3- تشكيل حكومت شايسته‌ترين، عالم‌ترين، مديرترين و مدبرترين فرد جامعه براي حاكم اسلامي باشد و با اختيار ولايتي كه خداوند به او داده به جانشيني پيامبر نصب گردد. لذا پيامبر اكرم اهل‌بيت(ع) در حديث ثقلين را قرين عدل، مفسر و مبين قران معرفي نموده و روز 18 ذي‌حجته سال دهم هجري در غديرخم حضرت‌علي(ع) را بر تمام مسلمانان اعلام و از آنان بيعت گرفت. -  ولايت فقيه استمرار امامت در دوران غيبت است، حاكم دين، مفسردين، امامت، تشخيص احكام، حل اختلافات مخصوص حكومت ولي فقيه است.  بخش پنجم: معاداز ديگر اصول دين ما معاد است، ما يقين داريم كه زندگي دنيا موقت و گذرا و آزمايش است و ما زنده خواهيم شد « و بالاخره هم يوقنون» البته اين يقين داشتن ، عارضي نيست. اين را آيات قرآن به ما مي‌رساند خداوند عادل است و عادل كار بيهوده عبث نمي‌كند خداوند بالاتر از اين است كه انسان را پوچ و بي هدف قرار دهد. او بالاتر از اين است كه زندگي بي هدف بيافريند. پادشاه به حق بالاترين  از اين است كه اين آفرينش دقيق انسان را براي چند صباحي موقت و بي‌هدف آفريده باشد. تمام اينها از روي علم است، از روي حساب و ما دوباره زنده مي‌شويم. آن كساني كه به آخرت ايمان ندارند در عذاب و گمراهي آشكارند. گمراهي بالاتر از اين نيست كه انسان با داشتن عقل زندگي را منحصر در اين چند روز بداند. زندگي براي چيست؟ زندگي بي‌هدف نيست. چيزي كه انسان را از ناراحتي‌ها كه هميشه دامن گير انسان است خلاص مي‌كند اعتقاد به قيامت است. پيامبران الهي معتقد به اجر و پاداش قيامت بودند. قرآن مي‌گويد: همه چيزها و كارهايتان در خط بندگي خدا باشد كسب، تجارت، خوردن، خوابيدن و... انسان وقتي از حالات حيواني خارج مي‌شود كه در راه بندگي خدا حركت كند. همه چيز او براي خدا باشد. تزكيه يعني بنده خدا بودن اين فرد رستگار مي‌شود، مي‌رود تا به خدا مي  رسد و بنده خدا مي شود.انسان وقتي از زندگي عادي گذر كرد فقط آن را به اندازه نياز استفاده كرد آن وقت تازه به اصل زندگي وارد مي‌شود و مي‌فهمد زندگي چيست متقيان آنهايي هستند كه خدا را مي‌پايند آنان در باغستانها هستند، بهشت دنيا قبل از بهشت موعود ، حالات بهشت گونه دارند، او در بهشت در وسعت است يعني در همه احوال در تنگي نيست، داشتن و نداشتن براي اين آدم مساوي است و اين توحيد است. خداست كه روزي را به هر كه بخواهد زياد مي‌دهد و به هر كه بخواهد كم مي‌دهد ، ما فقط مكلف به انجام تكليفيم .  آنچه مطلوب است، رحمت خداوند است آن خدايي كه رب السموات‌والارض و ما بينهما است، خدايي كه رحمتش همه جا را فراگرفته. روز قيامت كسي مالك خطاب نيست، آن روز كه روح و ملائكه صف مي‌كشند و كسي حرفي ندارد خطابي نمي‌گويد: مگر بفرمان خدا، روز موعود در پيش است و ترديدي نيست پس هر كس مي‌خواهد به سوي خدا راهي پيدا كند و خود را مهيا كند تا روي رفتن به سوي حق را داشته باشد. زندگي دنيا جز متاع فريب چيزي نيست و اصل آخرت است و داخل شدن در بهشت اگر انسان بخواهد فقط اين جسم را اينجا (دردنيا) نگه دارد و وسائل زندگي مادي‌اش را فراهم بياورد اين نقص است اگر هدف ما اين باشد بيچارگي و پستي است. در صورتي كه آخرت بهتر است يعني آن زندگي بالاتر از اين زندگي است، آن زندگي الهي كه در بطن دين زندگي بايد آن را پيدا كرد آنچه در كتابهاي آسماني تعريف شده همين زندگي الهي است نه زندگي پست حيواني، زندگي پست حيواني آتش است. تزكيه يعني بنده خدا بودن، يعني از حالات انسان (نفساني) درآمدن و وارد شدن در جرگه بندگي خدا مثال او آيات اول سوره مؤمنون است ، اين فرد رستگار مي‌شود مي‌رود و به خدا مي‌رسد و بنده خدا مي‌شود. راه نجات فقط بندگي خداست ، آن است كه انسان را نجات مي‌دهد همه چيز را به او دادن و سپردن. بنده خدا هروقت گفت الحمدالله رب العالمين، لااله الا الله ، معتقد مي‌شود و اول خود را خلع سلاح مي‌كند و به خود مي‌گويد، من هيچ و هر چه هست اوست اولين قدم، از بين بردن تكبر است امام زين‌العابدين عليه‌السلام مي‌فرمايد: « خداوندا من با آن همه عبادات، در نزد تو از ذره هم كمترم» اگر اين رويه درست نشود ما هم درست نمي‌شويم. و تا وقتي كه شيوه ائمه‌اطهارعليهم‌السلام را كنار بگذاريم و به آن عمل نكنيم درست نمي‌شويم. وقتي مردم به خوشگذراني عادت كردند محكومند ، راه نجات يافتن ، رهايي از كبر است كه با عبادت و بندگي خدا حاصل مي‌شود حضرت اباعبدالله الحسين عليه‌السلام مي‌فرمايد: «خداوند تبارك و تعالي دعوت بربندگي خدا مي‌كند كسي كه بنده خدا شد بنده غيرخدا نمي‌شود.» بنده شهوت، بنده دنيا، بنده زن و... حتي امام صادق عليه‌السلام در حال طواف كعبه مي‌فرمايد: الهي قِ شح نفسي الهي مرا از بخل نفس نجات بده . (مطالب معاد برگرفته از بيانات، جلسات عقايد و آثار حضرت آيت‌الله العظمي فاطمي دام ظله  ) ________________________________________1) جلسات و آثار حضرت آيت الله فاطمي رحمه الله علیه 2) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 125 ، اخبار و روايات نقل شده از اهل بيت در اين مسائل بسيار زياد است . 3) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 129[3])بحارالانوار ، ج 2 ، ص 94[4]) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 92[5])‌شيعه در اسلام ، علامه سيد محمد حسين طباطبائي ، بخش سوم[6])‌طهارت روح برگرفته از آثار علامه شهيدمطهري[7]كتاب اصول عقايد آيت الله مصباح يزدي[8]برگرفته از جلسات اصول عقايد و تفسير آيت الله فاطمي[9]جزاء من تزكي/ طه 761) كتاب معرفت ديني ، ج 23 بحث عدل الهي 2) مجموعه آثار شيخ صدوق ، ص 108 و 109 ، باب اعتقاد در عدل الهي 1) آثار و جلسات آيت الله العظمي فاطمي 1) برگرفته از جلسات اصول عقايد آيت الله فاطمي 1) كتاب معرفت ديني ، ج 23 1 )    بخش امامت برگرفته از بيانات و آثار حضرت آيت‌الله فاطمي دام ظله2) از كتاب معرفت ديني شماره 23     ترجمه عربی کتاب:اصول عقاید اسلام 
ترجمه عربی کتاب:اصول عقاید اسلام
 
بسم الله الرحمن الرحیمالكتيب التربوي: أصول العقيدة الإسلاميةرضاقارزی
الجزء الأول: التوحيدالتوحيد هو أن خالق السماوات والأرض وما بينهما هو الإله الواحد ، ليس فقط الخليقة ، بل أيضًا خطة الله ، وكل الأشياء ، وكل الأحداث ، سواء كانت شخصية أو اجتماعية ، كلها تحت إشراف الله ومشيئة الله.- الخطوة الأولى في طريق التدين وعبادة الله هي معرفة الله ومعرفة أساس معرفته وحدها.- لذة عبادة الله وعبادته هي أفضل وأسمى مكانة.- التوحيد: أيا كان ، فهو إنسان لا عمل له إلا بإذنه. التوحيد هو نفس سورة قال الله أحد.- التوحيد يعني أن الأشياء لله ، وعبادته ، ولهذا خُلقنا. "نحن من خلق الجن والبشر ، الأحباش". عندما جاء الإنسان إلى هذا الخط ، كان التفسير هو نفس الصراط المستقيم.- الله ليس ببعيد عن الإنسان ، ولكن هؤلاء هم بعيدين عن الله وبعيدين عن الله ، وسببهم هواء الروح (الغطرسة ، والجشع ، والغيرة ، إلخ) الإنسان ، عندما يكون على حق ، فهو بعيد عن هذا الانجذاب. عرفوا الله وطاعته.- يزدهر الإنسان في التوحيد ، والتوحيد يؤسس الإنسان ويزده.الله مع كل جسيمات الكون وليس بعيدًا عن جسيم واحد. إنه مع كل جسيم ، ليس بطريقة مختلطة ، وبعيدًا عن كل شيء ، ليس بعيدًا. لا يوجد شيء مثله ، لكنه الرائي والمستمع ، يعرف ألمنا ويفهم احتياجاتنا. ونحن في حضرته.- أسمى درجات الشكر لله "فناء الله" ، أي أن الله قد وهبنا كل شيء ، فكل شيء في طريقه له ، والذوبان في الله وتحقيق بقاء الله هو عبادة الله. كلما كسر الإنسان نفسه أمام الله ، اقترب منه أكثر. ويذكر الله دور الإنسان في القرآن ، ومن قرأ القرآن وجد طريق الإنسان. فإذا لم يكن الأمر كذلك ، فهو سقوط الفقير ، فعندما يذكر الإنسان الله بطريقة عظيمة ، غير الله (المال ، السيارة ، الشهوة ، إلخ) يصغر في عينيه ، يصبح العالم صغيراً في عينيه ، وفي عينيه الله أكبر ، هذه هي الجنة. وشروط الجنة ، الجنة الموعودة للعالم قبل الجنة الأبدية ، ولكن إذا نسي الإنسان الله ، فإن حجاب الكفر يزداد ثخانة ، ويثخن نفس الرجل الذكي حجاب كفره حتى لا يعود يرى الله. ليس عنده ، وعندما يغضب الإنسان لم يعد له السلطان ، "لقد سمع الله قلوبهم وعلى أعينهم وعيونهم وعذابهم العظيم".إن الله صبور كأنه لا يعلم ويغفر كأنه لم يره ويستر كأنه غير متمرد ولا يتسرع في معاقبته من رحمته ومغفرته وصبره.- الله أسمى وأعلى من الذين يصفونه بالصفات التي ينسبها إليه ، وأن الذين يصفونه بقدر أنفسهم وليس بعظمته ومجده ، فإن الله أسمى ممن يصفونه. لكي نفهمه فإن الله غني بعباده ، ولا يحتاج إلى عبادة عباده ، بل على الإنسان أن يقوم بواجبه ، ويجب أن تكون حياتنا حياة محمد ومحمد صلى الله عليه وآله وسلم.بعض الروايات عن التوحيديقول الإمام السادس (ع): "لله كيان ثابت وعلمه هو نفسه وهو غير معروف وسمعه هو نفسه وهو غير مسموع وبصره هو نفسه وهو ليس رائيا وقوته هي نفسها. وهو ما لم يكن ممكنا 2 [1] ».• يقول الأئمة الخامس والسادس والسابع والثامن ع: "الله تعالى نور لا يمتزج بالظلمة وهو علم لا جهل فيه حياة لا موت فيها". [2]يقول الإمام الثامن (ع): "للناس ثلاث ديانات في صفاتهم: من يثبت الصفات إلى الله بتشبيهها بالآخرين ، ومنهم ينكر الصفات. ] ».• قال الإمام (ع): "إن الله تعالى لا يبرره الزمان والمكان والحركة والسكون ، بل هو خالق الزمان والمكان والحركة والسكون" [4].بعض النقاط في التوحيد:• جوهر الله لانهائي ولانهائي ، وهذه الكمالات ، التي ثبتت له في شكل صفات (صفات وألقاب) ، هي في الواقع نفس الجوهر وكذلك نفس بعضها البعض. المرحلة مفهوم وليست في الواقع وحدة لا تتجزأ ، ولمنع هذا الخطأ الجائر (التهديد بوصف إنكار مبدأ الكمال) ، يحفظ الإسلام معتقدات أتباعه في وسط الإنكار والإثبات ويأمرهم بالاعتقاد بأن : الله له معرفة لا تشبه معرفة الآخرين ، وله قوة لا قوة غيره ، ولا يسمع بالأذن ، ولا يرى بالعين وهكذا [5].• التوحيد له مستويات وأنواع: التوحيد الجوهري ، التوحيد ، التوحيد اللفظي ، التوحيد التعبدي [6].• الحكمة التي أوصى الله تعالى بمناشدة أهل البيت (عليهم السلام) هي التعريف بالمكانة الرفيعة للخدام المستحقين وتشجيع الآخرين على العبادة والطاعة مما أدى بهم إلى هذا المنصب وذاك. ليمنعوا عباداتهم من التكبر [7].
 
حول الزراعة (تحسين الذات) [8]• يبرهن القرآن بالآيات ويقود الإنسان إلى معرفة أن الحياة هادفة وأن هدف النمو البشري هو رفاه الإنسان ويصل الإنسان إلى المكان الذي خلق الله من أجله وهو الجنة الأبدية.• يجب على الإنسان أن يعرف الأقدار الإلهية ، وما هو شرعي وما هو غير شرعي ، وما إلى ذلك ، وصايا الأنبياء الذين هم في نسل الله.• نقول لله بعظمة نخدمك أنت إلهنا أنت إلهنا.• ازدهار الإنسان في الإيمان بالتوحيد. إذا امتلكه الآخرون ، فلن ينزعج ، ولن يشعر بالغيرة ، وإذا كان لديه آخرين ، فلن يكون جشعًا وبخلًا ، ومن الصفات الجيدة والجميلة الأخرى ، والتي هي الرخاء ، بمعنى آخر ، هي تربية الإنسان ، وهي مفتاح الجنة.نعم ، إن الإسلام بتعاليمه وقواعده اليومية ، الصلاة ، والزكاة ، والحج ، والجهاد ، ونحو ذلك ، يرفع حتى أولئك الذين لا يعرفون القراءة والكتابة إلى هذا المنصب ، والعالم وجمالها ، إذا كانت صغيرة ولا قيمة لها في العين ، مكان آخر للجشع. البخل والغيرة وسائر الرذائل الجهنمية لن تبقى والحياة كالجنة ، قال الرسول الكريم صلى الله عليه وسلم: من أحتمل فقره يكون معي يوم الدين.نعم المسلم عبد الله بأي حال ، وامتلاكه أو عدم وجوده مختلف (متساوٍ) ، لديه نفس واثقة راضية على أي حال ، والله يرضى عنه ، يلجأ إلى الله بأي حال ، الله الذي "له السماوات والأرض ، ولكل منهما الآخر ... الآية 6:" إنه يخاطب دائمًا الآية: (‌ سورة الفجر 27-30) قبل الجنة الموعودة كان في جنات الدنيا (فيها دول الجنة) وهي مذكورة في الآيتين 54 و 55 من سورة قمر ، التيارات في موقع الحق في وجود الحاكم القوي.الجزء الثاني: العدل الالهي- العدل صفات من صفات الله ، وفي مناقشة مبادئ العقائد تناقش باستقلالية ، وتعتبر المبدأ الثاني من مبادئ العقيدة.- المعنى الحرفي للعدالة هو وضع كل شيء في مكانه الصحيح. هذا المعنى يحكم الكون كله من الخلق. كما أن حديث النبي صلى الله عليه وسلم يشير إلى أن "العدل علو السماوات والأرض" ، أي العدل والسماء والأرض.- مصطلح العدالة يعني احترام حقوق الآخرين ، والمساواة فيه هو القهر ، أي الدوس على حقوق الآخرين. مع مراعاة العدالة ، يجب مراعاة الحقوق والأولويات ، ويجب على كل صاحب حق تحقيق ما هو حق له ويستحقه. إذا تساوت الاستحقاقات والأولويات ، فإن مراعاة العدالة هي أن مكافأتها متساوية ، وإذا اختلفت الاستحقاقات والأولويات ، تتحقق العدالة بمكافآتها المختلفة.يتم عدالة الله على ثلاث مراحل: "الخلق" و "التفسير" و "العقاب". إن الله في خلق الأشياء وخلقها ، يراعي مزاياها وقدراتها ، وفي التشريع والتشريع يراعي قدرة الأفراد على التحمل وقوتهم ، وفي العقاب يعاقبهم على حسنات وسيئات الأفراد.ومنها الآيات والروايات:العدل في التكوين: "والسماء وضبط الميزان" ورفع السماء وضبط الميزان. سوره الرحمن آیه 7 "ربنا الذي أعطى كل شيء لخلقه ثم هدى" ربنا هو الذي أعطى كل شيء خلق خاص ثم هديه. (سوره طه / آیه 50)العدل في التفسير: "لا يثقل الله الروح إلا بالقدر" ولا يكلف الله أحداً إلا بقدر قدرته. (سورة البقرة / الآية 286)"وجعلناكم في دين الحرية" ولم نقم بأي عمل شاق لكم في الدين. (سوره حج / آیه 78)قال صلى الله عليه وسلم: "نزلت من أمتي تسعة أشياء .. و (منها) ما قد يحتاجون إليه". (بحرالانوارج 58 ص 325)العدل في العقوبة: "اجعلوا المسلمين الجناة" هل نعامل المؤمنين كمجرمين؟ (سورة القلم / الآية 35)."إن ربات البيوت المؤمنات - اللواتي لم يصبحن - ليسن مثل أولئك الذين يسعون بثرواتهم وأرواحهم في سبيل الله - لقد جعل الله أولئك الذين يسعون بثرواتهم وحياتهم أعلى درجة من أهلها".(سوره نساء / آیه 95)فَمَن يَعَمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خيراً يَرَه و مَن يَمَلَع مِثقالَ ذَرَهٍ شَرّا يَرَه » (سوره زلزال / آیه 7 و 8)"ومن يرتكب خطيئة لا يعاقب إلا على مثل مثل". ومن يرتكب خطيئة لا يكافأ إلا على أساسها. (سورة الانعام / الآية 160).القرآن والإرادة البشرية الحرة:بالإضافة إلى الأبراج ، تشهد العديد من الآيات القرآنية على حرية الإنسان وفاعلية ، والتي يمكن تقسيمها إلى عدة فئات:ج: الآيات المتعلقة برسالة الأنبياء ودعوة الإنسان لدين الحق بالإنذار والكرازة (التي) إذا لم يكن الإنسان حراً وحراً حسب القرآن ، فلا فائدة من إرسال الأنبياء ودعوتهم.ب: الآيات التي تتحدث صراحة عن إرادة الإنسان الحرة في قبول أو إنكار الإيمان. ومنها: (سورة الضهر / الآية 3 - سورة الكهف / الآية 29).ج: الآيات التي تجعل الله يريد الإيمان لا تعرفه وتدينه: ومنها الآيات: (سورة الشعراء / الآية 3 و 4 - سورة الأنعام / الآية 107).د: آيات تعتبر أن الأنبياء هم وحدهم الداعين والمرشدون والمنذرون. ومن الآيات: (سورة الشورى / الآية 48- سورة الغاشية / الآيات 21 ، 22)
 
 
بعض المقالات:- إيماننا بالعدل أن الله تعالى قد أمرنا بالعدل ، وجعل التعامل معنا أسمى من العدل ، أي أن السبب هو الكلمة الإلهية التي جاء فيها القرآن:"من أتى به خيرا بعشر أمثاله ، ومن أتى بالشر لا يعاقب إلا إذا كان مثله ، والعدل أنهم يجازون الحسنات بالخير ، والسوء سيء كالسوء" وقداسة النبي صلى الله عليه وسلم. هم قالوا ذلك:"ما من أحد يدخل الجنة بفعله إلا برحمة حق تعالى"."الله عادل. الله لا يظلم على الإطلاق ، سواء كان يضطهد المخلوق أو يضطهد الإنسان. هذا الاعتقاد مطمئن. والإنسان على أي حال يعرف أن حقه محفوظ. والنتيجة أن لا أحد يحرم من حقوقه ولا أحد مضطهد. لا وجود في العالم بدون حساب ، العدل يعني هذا أيضًا ، في العدل ، السماوات والأرض والأرض والسماء على العدل ، على الاعتدال. خلق السماوات والأرض بغير أعمدة ، هناك اعتدال ، وهذا ما يعنيه العدل. العدل الإلهي هو وضع كل عمل وكل مخلوق خلقه في المكانة المناسبة. كل ما يزعج جمال هذا العالم هو خطأ وضد هذه الجمال في العالم. من بينها الآثار السلبية لمعدات وأدوات الصناعات الغربية الموجودة في العالم.هناك حديث: خلق الله العالم ، أراد أن يجعل هذا العالم صغيراً (جعله نموذجاً للعالم) ، خلق الإنسان. الإنسان هو خلاصة الدنيا. وعلى رأس الصالحين الأئمة. »1الجزء الثالث: النبوةوهو الذي أرسل رسولا إلى الكفار. لتطهيره من فساد الجهل والأخلاق القبيحة ، وتعلم شريعة الكتاب والحكمة الإلهية ، رغم أنهم كانوا بالفعل في هاوية الجهل والضلال.وأصل النبوة من أصولنا ، وحياتنا مبنية على هذه الأسس والأصول ، ونؤمن أن الله تعالى أرسل نبياً إلى البشرية ، أوله آدم عليه السلام ، وآخرهم محمد صلى الله عليه وسلم. ما يفعله الرسول: العمل الرئيسي للنبي مذكور في الآية السابقة ، فالمهمة الأولى للنبي هي تلاوة آيات التوحيد والعدل والحساب وغيرها على الناس ، ومهمة الرسول الثانية هي تربية الناس ، وتقرأ في آيات مختلفة من القرآن الكريم. قذافمان التازكي ، في الجزء الآخر من الزلق ، أنا تازكي ، هذه عقاب من تمت زراعته.جاء الرسول لإزالة حالات الجشع والغيرة والجشع والمرارة والفتنة وما إلى ذلك ، والتي هي مثل معاناة الإنسان. الرجل غير المثقف جشع يجمع ولا ينفق. الناس مستاءون ، النساء والأطفال مستاءون ، هذه الحياة سيئة. إنه الجحيم. جاء النبي. إن أخذ هذه الحالات بعيدًا عن الإنسان هو زراعة. إذا عمل الشخص في خطة العبادة التي أحضرها ، فسيتم صد هذه المواقف عنه.الأتقياء هم الذين يتبعون الله وهم في الجنات. والإنسان الورع جنة له في كل مكان ، وسوق ، ونحو ذلك ، وتصبح الحياة جنة ، وقبل الفردوس الموعود ، كان العالم جنة له ، وهو شاسع ، أي أن قراءة القرآن في كل الأحوال تخلق حالات تنشئة في البشر. وجوب قراءة آيات القرآن ، يقول الإمام علي (ع): يجب أن يقرأ كل مسلم خمسين آية في اليوم. 1حضرة الإمام الرضا عليه السلام: إذا قال قائل: "لماذا فرض الله على الناس معرفة الأنبياء والاعتراف بهم وطاعتهم؟" وردًا على ذلك يجب أن يقال: بما أنه لا يوجد فيهم ما لا تقدر مصالحهم بشكل صحيح وأن الله أعلى مما يمكن رؤيته بالعين المجردة - حتى يأخذ الناس مصلحتهم منه مباشرة - وعدم قدرتهم وعدم قدرتهم على الإدراك. "ومن الواضح أنه لا خيار إلا أن يكون هناك نبي معصوم بين الله وخلائقه ليبلغهم بأوامره ونواهي وآدابها ويطلعهم على الأشياء التي نالوا بها نفعهم وصدوا خسائرهم". بهارالانوار المجلد 11 ص 40صفات الأنبياء:للأنبياء السماويين صفات ومزايا على غيرهم من البشر نذكر بعضها هنا:1- الوحي: بالإضافة إلى وجود قوتين للإدراك الحسي والفكري ، فإن الأنبياء مجهزون بقوة أخرى تسمى الوحي ، ولا يوجد فيها خطأ. إن معرفتهم بأصل البيئة منتشرة في الكون بأسره بطريقة لا يدرسها النبي. بوحي الوحي ، يصبح على دراية بأعلى معرفة وقوانين لنمو المجتمع البشري وتطوره وإدارته.2- العصمة: المعصومة تعني تجنب أي إثم مقصود وغير مقصود وخطأ. بالطبع ، هم أشخاص أحرار لهم الحرية في اختيار عمل جيد ، لكن في نفس الوقت ، ليسوا مصابين بأي خطيئة. هذه الصفة المميزة للأنبياء تمنحهم ميزة الثقة الكاملة. فالأنبياء هم من بلغوا ذروة العبودية واختارهم الله ، وبعيدين عن ضلاله منذ بداية خلق الإنسان ، عندما سعى الشيطان إلى تضليل بني آدم. ترتبط عصمة الأنبياء ببصيرةهم ودرجة اليقين والإيمان.3- قيادة لا مثيل لها: يقوم الأنبياء بإقامة العدل وإرشاد البشر إلى التوحيد والتقوى ومحاربة الطاغوت ، وإيقاظ القوى الراكدة وازدهار المواهب وكسر أغلال الشعب المظلوم مثل هذا التحول والتحول. لقد خلقت التغيرات في المجتمع أن آثار جهودهم ستبقى إلى الأبد ، حيث أن معظم أبطال الملاحم القرآنية هم أنبياء ، والقرآن يقدمهم للناس كأمثلة مثالية من خلال سرد ملحمة القيادة ودعوة الأنبياء إلى التوحيد ومحاربة الظلم. وفي سورة أنعام بعد أن ذكر ثمانية عشر نبياً قال: "هم الذين هداهم الله.
3- قيادة لا مثيل لها: يقوم الأنبياء بإقامة العدل وإرشاد البشر إلى التوحيد والتقوى ومحاربة الطاغوت وإيقاظ القوى الراكدة وازدهار المواهب وكسر أغلال المظلومين مثل هذا التحول والتحول. وقد أوجدت التغيرات في المجتمع أن آثار جهودهم ستستمر إلى الأبد ، فمعظم أبطال الملاحم القرآنية هم أنبياء ، والقرآن يقدمهم للناس كأمثلة مثالية من خلال سرد ملحمة القيادة ودعوة الأنبياء إلى التوحيد ومحاربة الظلم. وفي سورة أنعام ، بعد ذكر ثمانية عشر نبياً ، قال: "هم الذين هداهم الله فاتبعوا هويتهم". ويجب أن يقال إن تنظيم وتحريك وتحريك القوى الكامنة في سر الإنسان لإرضاء الله وخير البشرية لا يمكن إلا للأنبياء الإلهيين.4- الطهارة والعزم: من وجهة النظر الإسلامية ، فإن قيمة كل شيء تتوقف على نقاء هذا العمل عند الله ، والأنبياء هم من يحملون الرسالة الإلهية لأنهم موحى بهم من الله. ليس لديهم دافع أو هدف في عملهم سوى السعي وراء مرضاة الله. ومن ثم ، فإنهم يُظهرون مثل هذه المثابرة والمثابرة التي تجعلها فريدة من نوعها في التاريخ ، ولا يمكن القيام بذلك إلا من خلال نقاء النية والدعم الإلهي. وعزم الأنبياء وثباتهم يعود إلى طهارة النية والألوهية هذه.5- محاربة الظلم: قال القرآن الكريم: "(أمرهم (النبي) بالخير ، ونهى عن القبح ، ونهى عن الطاهر ، ونهى عنهم القذارة ، ورفع أغلالهم".طرق معرفة الأنبياءهناك ثلاث طرق لاستخدامه:1- إيجاد علامة في شخص الرسول تثبت وجود علاقة مع الله وتسمى هذه "الإعجاز".2- جمع الاستدلالات.3- شهادة الأنبياء السابقين أو المعاصرين4- المعجزة: فعل يتم بمشيئة شخص يدعي أنه نبي على عكس إرادة الله وطبيعته بحيث لا يستطيع الآخرون القيام به.5- جمع الأدلة: من أهم قواعد التعرف على الأنبياء: أ- دراسة ماضي الشخص الذي يدعي أنه نبي. ب- فحص بيئة الدعوة ج- محتوى الدين. 4- الأتباع 5- الإيمان بأقوالهم.6- شهادة الأنبياء السابقين أو المعاصرين: ومنها آيات نبينا برنابوت: (سورة صاف / 6- سورة عرف / 157) 1
الباب الرابع: الإمامةالإمامة على طريق الرسول الكريم صلى الله عليه وسلم:من مبادئ ديننا الإمامة. التوحيد ، العدل ، النبوة ، الإمامة ، القيامة. والإمامة: أن نؤمن أنه بعد النبي صلى الله عليه وسلم كان أوصياءها اثنا عشر رجلاً ، ولكل منهم واجبات ، كان هو صاحب الدين ومفسر الوحي. لقد تم تفسير الإسلام الحقيقي بلغة الأئمة.في صلاة الشعبانية ، ذكر بعض رجال الأئمة الطاهرين ، صلاة الله (ع). وصلى على محمد ومحمد.السماء الحالية السفن الحالية في مأمن من الغرق ، ومن يصعد على هذه السفن في مأمن من الغرق. وصلى الله وسلم على محمد ومحمد صلى الله عليه وسلم أجمعين ، والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته. أولئك الذين كانوا طاهرين وفاضلين وفاضلين. لقد جعل الله علينا إتمام حقهم. وقد أوجب علينا طاعة أهل البيت عليهم السلام. يجب أن نعيش حياتنا كلها وفقًا للمعايير التي قالها محمد ومحمد. اللهم اجعل النبي مقبولاً لي شفيعاً ، وهدني إلى الصراط المستقيم ، اجعلني الله أتبع نبلاءك حتى يوم مقابلتك حتى نلتقي يوم القيامة وأنت راضي عني والإمامة واستمرار الصراط. النبي الكريم صلى الله عليه وسلم.في انتظار رحيل حضرة والي العصر (ع):حقيقة وجود إمام العصر (ع) واضحة كالشمس ، والشمس خلف الحاجبين حقيقة لا تنكر. لقد جاء لمساعدة الشيعة في أوقات الشدة ، وأحياناً الناس نيابة عنه ، نحن المسلمين ، ليسوا وحدهم ، وإمام العصر فوق البرد.ومن النقاط الرئيسية في إمام العصر (ع) الاعتقاد بأن انتظار الفرج والصلاة على فرجهم. اللهم اربط ثورتنا الإسلامية بالثورة العالمية لولي العهد عليه الصلاة والسلام ، اجعلنا من أنصارها ، وانصر الإسلام والمسلمين.حكومة ولاية الفقيه الإسلامية:طاعة الله وطاعة الرسول وأول وصية منك (سورة النساء / الآية 59). جميع مواقف الإمام معصوم (ع) ماعدا منصب العصمة و .... إلى المرشد الأعلى المفوض إلى نص الآية أعلاه وتوحيد الإمام معصوم (ع) والتأكيد على الروايات والسلطة والحكم أثناء الغياب مثل الاستيلاء على الخزانة والحكم وإقامة صلاة الجمعة. والجهاد والحرب في سبيل الله. الجهاد سر قوة المسلمين وكرامتهم ، أو بعبارة أخرى باب الجنة الذي يفتحه الولي الفقيه على الأمة. شعب إيران ليس مثل شعب إسرائيل المتأثر بضوضاء فرعون والفراعنة ، واليوم يجب على إيران الإسلامية أن تنير الشرق والغرب. اليوم يقف جميع الكفار ضد الإسلام كله ، ويجب على المسلمين أن يفعلوا شيئًا يفتخرون به في العالم. التاريخ يعيد نفسه ، الآن مثل عهد أمير المؤمنين صلى الله عليه وسلم ، وحتى الآن ، هناك ولاية الفقيه فقط ، لكن الناس يذهبون إلى معاوية ، ويعدون أن معاوية سيصحح صفاتهم قليلا ، لكن دواخلهم سيئة.سوف يقوم المجتمع الإسلامي بالمعنى الحقيقي لزمن إمام العصر (عجل الله به) ويجب على المسلمين أن يثوروا .. أمريكا تدوس على كرامة الإسلام .. لا بد من الدفاع عن حدود الإسلام .. الكفار وصلوا إلى حدود الإسلام .. يجب أن نكون مستعدين للجهاد. نعم لدينا القدرة بإذن الله على طرد الكفار (أمريكا وغيرها) من البلاد الإسلامية. اذهب واحصل على حكم الجهاد من القائد ، اليوم الجهاد على الكفرة واجب ، نحن المسلمين لسنا وحدنا ، وإمام العصر (عليه السلام) فوق البرد."ويمكن لخصومنا استخدام قوتي. ومن حبل الخيال خاف اعدائك واعدائك.الترجمة: قم بإعداد أكبر قدر ممكن من القوة ضدهم ...دعونا نكون مستعدين للذهاب إذا أمر المرشد الأعلى بالجهاد والتحرك بمساعدة الإمام ومرشدنا الأعلى آية الله خامنئي ودفن اسم أمريكا إلى الأبد.بعض الأشياء 2:قبل موته بأمر الله ، اختار الرسول الكريم (صلى الله عليه وسلم) الإمام علي (ع) خلفا له ، وعرفه مرارا على المسلمين ، وطلب منهم مبايعته وإعلان خلافته ، وهكذا كان.كان تعيين خليفة للنبي وهو الإمام علي (ع) وأبناؤه (12 معصوم) مهمة ضرورية وحيوية لأن: على أمناء الله أن يكونوا مسئولين عن تعليم وشرح وإيصال رسائل وقواعد تعاليم القرآن. 2- أن يكون هناك معلّق معصوم ليكون رأيه معيارًا ومقياسًا للمجتمع حتى يتمكن من الرجوع إليه في فهم القرآن خاصة في حالات الخلاف. وكذلك يسد الطريق أمام الإساءة للأعداء. 3- يجب أن يكون تشكيل الحكومة هو الأكثر قيمة ، والأكثر علمًا ، والأكثر إدارة ، والأكثر ذكاءً في المجتمع بالنسبة للحاكم الإسلامي ، ويجب تعيينه ليحل محل النبي بسلطة الولاية التي وهبها الله له.لذلك قدم الرسول الكريم (صلى الله عليه وسلم) آل البيت (ع) في حديث صقلين رفيق العدل ، المفسر والمعلن للقرآن ، وفي الثامن عشر من ذي الحجة من السنة العاشرة للهجرة في غدير خم أعلن الإمام علي (ع) جميع المسلمين وبايعهم.- ولاية الفقيه استمرار الإمامة في زمن الغياب.
الجزء الخامس: القيامةمبدأ آخر في ديننا هو القيامة ، فنحن على يقين من أن حياة هذا العالم مؤقتة وعابرة ومغرية ، وسنقوم "وأخيراً نحن أحياء" ، بالطبع هذا اليقين ليس صدفة. هذا ما تخبرنا به آيات القرآن ، والله عادل ، ولا يفعله عبث ، والله أسمى من إفراغ الإنسان بلا هدف. إنه أعلى من خلق حياة بلا هدف. يتفوق الملك بحق على حقيقة أن هذا الخلق الدقيق خلق الإنسان لبضع أيام مؤقتة بلا هدف. كل هذا من العلم والحساب ونحن من البعث. أولئك الذين لا يؤمنون بالآخرة يظهرون في العذاب والخطأ. ليس الضلال أعلى من الحكمة في اعتبار الحياة محدودة في هذه الأيام القليلة. ما هي الحياة؟ الحياة ليست بدون هدف. الشيء الذي يحرر الإنسان من المتاعب التي تحل بالإنسان دائمًا هو الإيمان بالقيامة.آمن الأنبياء بمكافأة يوم القيامة. يقول القرآن: يجب أن تكون كل ما تبذلونه من الأشياء والأفعال في خدمة الله ، التجارة ، التجارة ، الأكل ، النوم ، إلخ. عندما يترك الإنسان حالة الحيوان ، يتحرك في خدمة الله. قد يكون كل شيء لله. تعني الزراعة أن تكون خادماً لله ، وهذا الإنسان يخلص ويذهب إلى اللهوصل وصار خادما لله.عندما يمر الإنسان بحياة طبيعية ، فإنه يستخدمها فقط بقدر ما يحتاج ، ثم يدخل جوهر الحياة ويدرك ماهية الحياة. الأتقياء هم أولئك الذين يتبعون الله. إنهم في الحدائق. جنة العالم قبل الجنة الموعودة بها حالات الفردوسية. إنه واسع في الجنة ، أي أنه ليس في ضيق في كل الظروف ، وله مساوٍ له وعدم وجوده ، وهذا هو التوحيد. إن الله هو الذي يرزق من يشاء ويعطي من يشاء ، ونحن ملزمون فقط بأداء واجبنا.المستحب رحمة الله ، ربّ السماوات والأرض ، ورحمته منتشرة في كل مكان. في يوم القيامة ، لن يخاطب أحد ، في اليوم الذي تصطف فيه النفوس والملائكة ولا أحد لديه كلمة ، لن يقول المتحدث: ما لم يكن اليوم الموعود بأمر الله أمامنا ولا شك ، فمن أراد أن يجد طريقًا إلى الله ويجهز نفسه لذلك. لديك الحق في الذهاب.إن حياة هذه الدنيا ما هي إلا ملك للخداع ، وهي مبدأ الآخرة ، والدخول إلى الجنة ، إذا أراد الإنسان أن يحافظ على هذا الجسد فقط (في الدنيا) ، وأن يوفر له سبل العيش المادية ، فهو عيب. إذا كانت الآخرة أفضل ، أي أن الحياة أعلى من هذه الحياة ، تلك الحياة الإلهية التي يجب أن توجد في قلب دين الحياة ، فإن ما تحدده الكتب السماوية هو هذه الحياة الإلهية ، وليس الحياة الحيوانية المنخفضة ، والحياة الحيوانية المنخفضة للنار.التربية تعني أن تكون خادماً لله ، أي الدخول من الحالة الإنسانية (الروحية) والدخول إلى بيت عباد الله ، ومثاله هو الآيات الأولى من سورة المؤمنون ، ينجح هذا الإنسان ويذهب ويصل إلى الله ويصبح عبدًا لله.الطريقة الوحيدة للخلاص هي خدمة الله ، أي خلاص الإنسان من خلال العطاء والتكليف بكل شيء له. إن عبد الله كلما قال الحمد لله رب العالمين لا إله إلا الله آمن بنفسه ونزع سلاحه أولاً وقال لنفسه أنا لا شيء ومهما كان فالخطوة الأولى هي القضاء على الغطرسة. "كل هذه العبادات هي أقل من جسيم معك". إذا كان هذا الإجراء غير صحيح ، فلن نكون على صواب أيضًا. ولن نكون على صواب ما لم نتخلى عن منهج الأئمة ولا نعمل به.عندما اعتاد الناس على التسلية هلكوا ، والطريق إلى الخلاص هو التحرر من الغطرسة الذي يتحقق بعبادة الله وخدمته ، يقول حضرة أبا عبد الله الحسين (ع): "الله تبارك وتعالى يدعو لخدمة الله. عبد الشهوة ، خادم الدنيا ، خادم امرأة ، إلخ. حتى الإمام صادق (عليه السلام) وهو يطوف حول الكعبة يقول: اللهم نجني من طمع روحي. (مواد القيامة مأخوذة من أقوال واجتماعات عقائد وأعمال آية الله العظمى فاطمي دام زوله)__________________________________________1) لقاءات وأعمال آية الله فاطمي رحمه الله2) بهارالانفار ، ج 2 ، ص 125 ، الأخبار والروايات المروية عن أهل البيت كثيرة في هذه الأمور.3) بهارالانوار ج 2 ص 129[3]) Baharalanvar، vol. 2، p. 94[4]) Baharalanvar، vol. 2، p. 92[5] الشيعة في الإسلام ، العلامة السيد محمد حسين طباطبائي ، الجزء الثالث[6] ‌ تنقية الروح مأخوذة من أعمال العلامة الشهيد مطهري[7] كتاب أصول عقائد آية الله مصباح يزدي[8] مأخوذة من اجتماعات مبادئ المعتقدات وتفسير آية الله الفاطمي[9] جزاء من تبكي / طه 761) كتاب المعرفة الدينية ج 23 مناقشة العدل الإلهي2) مجموعة مؤلفات الشيخ صدوق ص 108 و 109 باب الإيمان بالعدل الإلهي1) أعمال واجتماعات آية الله العظمى فاطمي1) مأخوذة من اجتماعات مبادئ عقائد آية الله فاطمي1) كتاب المعرفة الدينية ، المجلد 231) قسم الإمامة مأخوذ من أقوال وأعمال آية الله فاطمي دام زوله2) من كتاب المعارف الدينية رقم 23
 
 
 
 
 
 
ترجمه انگلیسی کتاب اصول عقاید اسلامی                                                          Educational booklet: Principles of Islamic beliefsrezaGarezi(rezagharezi)SatisfactionPart One: MonotheismMonotheism is that the Creator of the heavens and the earth and what is between them is the one God, not only creation, but also the plan of God. All things, all events, whether personal or social, are all under the supervision of God and by the will of God.- The first step in the path of religiosity and worship of God is to know God and to know the basis of knowing Him alone.- The pleasure of serving God and His worship is the best and highest position.- Monotheism means that whatever it is, he is a person who has no work except with his permission. Tawhid is the same as Surah Qalahullah Ahad.- Monotheism means that things are for God, for His servitude, which is why we are created. "We are the creation of the jinn and mankind, the Abyssinians." When man came to this line, the interpretation is the same straight path.- God is not far from man, but these are the people who are far from God and are far from God, the cause of which is the air of the soul (arrogance, greed, jealousy, etc.) Man, when he is right, he is far from this attraction. They knew God and moved in obedience to it.- Man is flourishing in monotheism. Monotheism establishes and flourishes man.God is with all the particles of the universe and is not far from one particle. He is with every particle, not in a mixed way, and apart from everything, not far away. There is nothing like him, but he is the seer and the hearer, he knows our pain and understands our needs. And we are in his presence.- The highest level of gratitude to God is "annihilation of God", meaning that God has given us everything, so everything is in His way for him, and to melt in God and achieve the survival of God is the worship of God. The more man breaks himself before God, the closer he gets to God. God states the role of man in the Qur'an and whoever reads the Qur'an finds the way of man. So if this is not the case, then it is the downfall of the poor. When man mentions God in a great way, other than God (money, car, lust, etc.) becomes small in his eyes, the world becomes small in his eyes, and in his eyes God is great, this is paradise. And the conditions of paradise, the promised paradise of the world before the eternal paradise, but if man forgets God, the veil of disbelief becomes thicker, and the same intelligent man thickens the veils of his infidelity so that he can no longer see God. He does not have it, and when a person becomes angry, he no longer has the authority, "God Almighty has overheard their hearts, and over their eyes, their eyes, and their great torment."God is patient as if he does not know and forgives as if he has not seen and covers as if he is not rebellious and does not rush to punish him in terms of his mercy and forgiveness and patience.- God is higher and higher than those who describe Him with the attributes that He attributes to it, and it is only that those who describe it as much as themselves and not as much as His greatness and glory, God is higher than those who describe Him. To understand him, God is rich in His servants, He does not need the worship of His servants, but man is obliged to do his duty, our life should be the life of Muhammad and Muhammad, peace be upon him and his family.A few narrations about monotheismThe sixth Imam (pbuh) says: "God has a fixed existence and His knowledge is Himself while it was not known and His hearing is Himself while it was not audible and His sight was Himself while He was not a seer and His power was Himself while Which was not possible 2 [1] ».• The fifth, sixth, seventh and eighth Imams (as) say: "God Almighty is a light that is not mixed with darkness and is a science in which there is no ignorance and there is a life in which death is not." [2]• The eighth Imam (as) says: "People have three religions in their attributes: some prove the attributes to God by likening them to others and some deny the attributes. The third way is the truth of the truth and that is proving the attributes by denying the likeness to others. ] ».• The sixth Imam (as) said: "God Almighty is not justified by time, place, movement, transfer and stillness, but He is the creator of time, place, movement and stillness." [4]A few points in Tawhid:• The essence of God is infinite and infinite. These perfections, which are proved to him in the form of (attributes and titles) attributes, are in fact the same essence and also the same as each other, and the contradiction between essence and attributes as well as among the attributes itself The stage is a concept and is not, in fact, an indivisible unit. : God has knowledge not like the knowledge of others, he has power not like the power of others, he hears neither with the ear, he sees not with the eye and so on [5].• Monotheism has levels and types: intrinsic monotheism, attribute monotheism, verbal monotheism, devotional monotheism [6].• The wisdom that God Almighty has commanded to appeal to the Ahl al-Bayt (PBUH) is to introduce the high position of worthy servants and to encourage others to worship and obey that has led them to reach such a position and that some people To prevent their own worships from being arrogant [7].About cultivation (self-improvement) [8]• The Qur'an proves with verses and leads man to the knowledge that life is purposeful and the goal of human growth is human well-being and man reaches the place for which God was created and which is eternal paradise.• Man must know the divine destinies, what is lawful and what is unlawful, etc., the instructions of the prophets who are in the line of God.• We say to God with greatness: We serve you, you are our God, you are our god.• Man's prosperity is in believing in monotheism. If others have him, he will not be upset, he will not be jealous, and if he has, he will not be greedy and stingy, and other good and beautiful qualities, which are the same as prosperity, in other words, is the cultivation of man, which is the key to paradise.Yes, Islam, with its teachings with its daily rules, prayer, zakat, Hajj, jihad, etc., brings even those who are not literate to this position. The world and its beauties, if they are small and insignificant in the eyes, are another place for greed. Stinginess, jealousy and other hellish vices will not remain and life will be like paradise. The Holy Prophet (PBUH) said: Whoever endures his poverty will be with me on the Day of Judgment.Yes, a Muslim is a servant of God in any case, and having or not having him is different (equal), he has a confident soul that is satisfied in any case, and God is pleased with him, he turns to God in any case, God who "To Him belongs the heavens and the earth, and to each other ... verse 6:" He always addresses the verse: (‌ Surah Fajr 27-30) Before the promised Paradise, he was in the gardens in the world (it has paradise states) and is included in verses 54 and 55 of Surah Qamar, The streams are in the position of truth, in the presence of the powerful ruler. Part II: Divine justice- Justice is one of the attributes of God. In the discussions of the principles of beliefs, it is discussed independently and is considered as the second principle of the principles of beliefs.- The literal meaning of justice is to put everything in its proper place. This meaning rules the whole universe of creation. The hadith of the Prophet (peace and blessings of Allaah be upon him) also refers to the meaning that "justice is the height of the heavens and the earth" and stands for justice, the heavens and the earth.- The literal meaning of justice is the observance of the rights of others, the equal point of which is oppression, that is, trampling on the rights of others. In the observance of justice, entitlements and priorities should be considered and every right holder should achieve what is right and worthy of him. If the entitlements and priorities are equal, the observance of justice is that their reward is equal, and if the entitlements and priorities are different, justice is achieved with their different rewards.- God's justice takes place in three stages: "creation", "explanation" and "punishment". God, in the creation and creation of things, observes their merits and capacities, and in legislation and legislation, considers the endurance and power of individuals, and in punishment, gives them what is the punishment for good and bad deeds of individuals. Including verses and narrations:Justice in Genesis: "And the heavens and the setting of the balance" and raised the sky and set the balance. سوره الرحمن آیه 7 "Our Lord, Who has given all things to His creation and then guided" Our Lord is the One who gave everything a special creation and then guided it. (سوره طه / آیه 50)Justice in the explanation: "God does not burden the soul except to the extent" God does not burden anyone except to the extent of His ability. (Sura Al-Baqarah / Ayah 286)"And we have made you in the religion of freedom" and has not done any hard work for you in religion. (سوره حج / آیه 78)The Holy Prophet (peace and blessings of Allaah be upon him) said: "Nine things have been taken away from my ummah ... and (one of them) are things that they may be in need of." (Baharalanwarj 58 p. 325)Justice in Punishment: "Make the Muslims the culprits" Do we treat the believers as criminals? (Surah Qalam / verse 35)"The believing housewives - who are not harmed - are not the same as those who strive with their wealth and lives for the sake of God - God has made those who strive with their wealth and lives to a degree superior to the dwellers."(سوره نساء / آیه 95)فَمَن يَعَمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خيراً يَرَه و مَن يَمَلَع مِثقالَ ذَرَهٍ شَرّا يَرَه » (سوره زلزال / آیه 7 و 8)"And whosoever committeth a sin, he shall not be punished except for a parable." And whoever commits a sin, he shall be recompensed only according to it. (Surah An'am / verse 160)Quran and human free will:In addition to the constellations, many verses from the Qur'an testify to human freedom and agency, which can be divided into several categories:A: Verses related to the mission of the prophets and the invitation of man to the religion of truth by warning and evangelism (which) if man was not free and free according to the Qur'an, sending prophets and inviting them would be in vain.B: Verses that explicitly speak of human free will in accepting or denying faith. Including: (Surah Dahr / verse 3- Surah Al-Kahf / verse 29.)A: The verses that make God want compulsory faith do not know and condemn it: including the verses: (Surah Al-Shu'ara / verse 3 and 4- Surah An'am / verse 107)D: Verses that consider the prophets as the only inviters, guides and warners. Among the verses: (Surah Shura / verse 48- Surah Ghashiyah / verses 21 and 22) 1A few articles:- Our belief about justice is that the Almighty has commanded us to do justice and has made the deal with us superior to justice, that is, the reason is the divine word which in the Qur'an says:"Whoever brings good is ten times as much for him, and whoever brings evil will not be punished (unless it is the same), and justice is that they reward the good deed as good and the bad reward as bad as bad" and His Holiness the Prophet (peace and blessings of Allaah be upon him) They said that:"No one can enter Paradise by his own action, except by the mercy of the right of the Exalted.""God is just. God does not oppress in the slightest, whether he oppresses the creature or oppresses man. This belief is reassuring. The result is that no one is deprived of their rights and no one is oppressed. There is no being in the world without account. Justice also means this. In justice, the heavens and the earth, the earth and the sky are on justice, it is on moderation. He created the heavens and the earth without pillars. There is a moderation. This is what justice means. Divine justice is to put every work and every creature He has created in the proper position. Anything that disturbs this beauty of the world is wrong and is against these beauties in the world. Among them are the adverse effects of equipment and tools of Western industries present in the world.There is a hadith: God created the world. He wanted to make this world small (make a model of the world). He created man. Man is the summary of the world. At the head of the righteous are the Imams. »1Part III: ProphecyHe is the one who sent a messenger to the unbelievers. To purify him from the filth of ignorance and ugly morality and to learn the Shari'a of the Book and the Divine Wisdom, even though they were already in the abyss of ignorance and misguidance. ”(Surah Jumu'ah / verse 2)The principle of prophecy is one of our principles and our life is based on these foundations and principles. We believe that God sent a prophet to mankind, the first of whom is Adam, peace be upon him, and the last of them is Muhammad, peace and blessings be upon him. What the Prophet does The main work of the Prophet is stated in the above verse. The first task of the Prophet is to recite the signs of monotheism, justice, reckoning, etc. to the people. The second task of the Prophet is to cultivate the people. You read in different verses of the Holy Quran. Qaddafh‌man Tazki, in the other part of Zalq, I am Tazki, this is the punishment of the one who has been cultivated.The Prophet came to remove the states of greed, jealousy, greed, bitterness, strife, etc., which are the same as human suffering. Uncultured man is greedy, he collects and does not spend. People are upset, women and children are upset, this life is bad. It's hell. The Prophet came. To take these states away from man is to cultivate. If a person acts on the worship plan he has brought, these situations will be repelled from him.The pious are those who follow God, they are in the gardens. A pious person is a garden for him everywhere, a market house, etc., and life becomes paradise. Before the promised paradise, the world is a paradise for him and it is vast, that is, in all circumstances, reading the Qur'an creates cultivation states in human beings. It is obligatory to recite the verses of the Qur'an. Imam Ali (as) says: It is obligatory for every Muslim to recite 50 verses a day. 1Hazrat Imam Reza Ali (as): If someone says: "Why has God made it obligatory on people to know the prophets and confess and obey them?" In response, it should be said: Since there is nothing in them that their interests are not properly estimated and God is higher than what can be seen with the naked eye - so that people can take their interests directly from Him - and their inability and inability to perceive "And it is clear that there is no choice but to have an infallible prophet between God and His creatures in order to convey His commands, prohibitions and etiquettes to them and to inform them of the things by which they have gained their benefits and repelled their losses." Baharalanwar vol. 11 p. 40Characteristics of divine prophets:Divine prophets have characteristics and advantages over other human beings, some of which are mentioned here:1- Revelation: In addition to having two forces of sensory and intellectual perception, the prophets are equipped with another force called revelation, in which there is no error. Their knowledge of the origin of the environment is spread over the entire universe in such a way that the Prophet does not study. With the revelation of revelation, he becomes aware of the highest knowledge and laws for the growth, development and management of human society.2- Infallibility: Infallibility means avoiding any intentional, inadvertent and wrong sin. Of course, they are free people who are free to choose a good job, but at the same time, they are not infected with any sin. This characteristic of the prophets gives them the merit of complete trust. The prophets are those who have reached the peak of servitude and God has chosen them, and they have been far from his misguidance since the beginning of the creation of man, when Satan sought to mislead the children of Adam. The infallibility of the prophets is related to their insight, degree of certainty and faith.3- Unparalleled leadership: The prophets rise up to establish justice and guide human beings to monotheism and godliness and to fight against Taghut, and by awakening dormant forces and flourishing talents and breaking the shackles of oppressed people, such a transformation and Changes in society have created that the effects of their efforts will last forever, as most of the heroes of Qur'anic epics are prophets, and the Qur'an introduces them to the people as ideal examples by recounting the epic of leadership and inviting prophets to monotheism and fighting oppression. And in Surah An'am, after mentioning eighteen prophets, he says: "They are the ones whom God has guided, so follow their identity." And it should be said that organizing and moving and moving the forces dormant in the secret of man for the pleasure of God and the good of humanity can only be done by the divine prophets.4- Purity and determination: From the Islamic point of view, the value of everything depends on the purity of that work for God, and the prophets carry the divine mission because they are inspired by God. They have no motive or goal in their work except to seek the pleasure of God. Hence, they show such perseverance and perseverance that it is unique in history, and this can only be done through the purity of divine intention and support. The determination and steadfastness of the prophets is due to this purity of intention and divinity.5- Fighting oppression: The Holy Qur'an says: "(The Prophet) commands them to good and forbids ugliness, and forbids the pure from them, and forbids the filth from them, and removes their shackles." Ways to know the divine prophetsThere are three ways to use it:1- Finding a sign in the person of the Prophet that is a proof of a relationship with God and this is called a "miracle";2- Collecting evidence;3- The testimony of previous or contemporary prophets4- Miracle: A deed that is done by the will of a person claiming to be a prophet, contrary to God's will and nature, in such a way that others are unable to do the same.5- Gathering evidence: One of the most important rules for identifying prophets: a- Studying about the past of the person claiming to be a prophet b- Examining the environment of invitation c- The content of the religion 4- Followers 5- Believing in their own words.6- Testimonies of previous or contemporary prophets: including the verses of our Prophet Barnabut: (Surah Saf / 6- Surah A'raf / 157) 1 Part 4: ImamateImamate along the path of the Holy Prophet (PBUH):One of the principles of our religion is Imamate; Monotheism, justice, prophecy, Imamate, resurrection. Imamate means that we believe that after the Prophet (peace and blessings of Allaah be upon him), twelve people are its guardians, each of whom had duties, was the ruler of the religion and the interpreter of revelation. True Islam has been interpreted in the language of the Imams.In the Salawat of Sha'baniya, some of the officials of the Imams have been mentioned. Send my blessings upon Muhammad and Muhammad.The current sky The current ships are safe from drowning. Anyone who gets on these ships is safe from drowning. May God send peace and blessings on Muhammad and Muhammad, peace and blessings of God be upon him, all of them. May that peace be pleasing to them and may their rights be fulfilled for us. Those who were pure and virtuous and virtuous. God has made it obligatory for us to fulfill their right. And it has made it obligatory for us to obey the Ahl al-Bayt, peace be upon them. We should live our whole lives according to the standards that Muhammad and Muhammad said. O God, make the Prophet an intercessor for me, the intercessor, and guide him straight to the straight path. May God make me follow those of your nobles until the day I meet you, until we meet on the Day of Resurrection while you are satisfied with me, the Imamate and the continuation of the path. The Holy Prophet (peace and blessings of Allaah be upon him) is. Waiting for the departure of Hazrat Wali Asr (AS):The truth of the existence of the Imam of the Age (pbuh) is as clear as the sun, the sun behind the eyebrows is an undeniable truth. He has come to the aid of the Shiites in times of trouble, and sometimes people on his behalf, we Muslims, are not alone. The Imam of the Age is above the cold. Our greatest strength is the presence of the beloved Hazrat Wali Asr (AS).One of the main points about the Imam of the Age (pbuh) is the belief that waiting for the vulva and praying for their vulva. O God, connect our Islamic Revolution to the world revolution of the Guardian of the Age (pbuh), make us one of its supporters, and grant victory to Islam and Muslims. Velayat-e-Faqih Islamic Government:Obedience to God and obedience to the Messenger and the first commandment of you (Surah An-Nisa '/ verse 59). All the positions of Imam Masoom (AS) except the position of infallibility and .... And jihad and war are in the way of God. Jihad is the secret of the power and dignity of Muslims, or in other words, the door to paradise that is opened by the Wali al-Faqih over the ummah. The people of Iran are not like the people of Israel who are affected by the noise of Pharaoh and the Pharaohs. Today, Islamic Iran must yoke the East and the West. Today, all infidels stand against all of Islam, and Muslims must do something Part 5: ResurrectionAnother principle of our religion is resurrection, we are sure that the life of this world is temporary and transient and tempting, and we will be resurrected "and finally we are alive". Of course, this certainty is not accidental. This is what the verses of the Qur'an tell us. God is just and the just do not do in vain. God is higher than making man empty and aimless. He is higher than creating a purposeless life. The king is rightly superior to the fact that this precise creation created man for a few temporary and aimless mornings. All this is from science, from arithmetic, and we are resurrected. Those who do not believe in the Hereafter are manifest in torment and error. Misguidance is not higher than man having wisdom in considering life limited to these few days. What is life for? Life is not without purpose. The thing that frees man from the troubles that always afflict man is the belief in the resurrection.The divine prophets believed in the reward of the Day of Judgment. The Qur'an says: All your things and deeds should be in the service of God. Business, trade, eating, sleeping, etc. When a person leaves the animal state, he moves in the service of God. May everything be for God. Cultivation means being a servant of God. This person is saved, he goes to GodHe arrives and becomes a servant of God.When a person goes through a normal life, he only uses it as much as he needs, then he just enters the essence of life and understands what life is. The pious are those who follow God. They are in the gardens. He is wide in heaven, that is, he is not in distress in all circumstances, having and not having is equal for this person, and this is monotheism. It is God who gives sustenance to whomever He wills and diminishes to whomever He wills. We are only obliged to do our duty.What is desirable is the mercy of God, the God whose Lord is the Lord of the heavens and the earth, and whose mercy is omnipresent. On the Day of Judgment, no one will be addressed, on the day when the souls and angels line up and no one has a word, the addressee will not say: "Unless by the command of God, the promised day is ahead and there is no doubt. Have the right to go.The life of this world is nothing but the property of deception, and it is the principle of the Hereafter, and to enter Paradise, if man wants to keep only this body here (in the world) and provide his material means of subsistence, is a defect. If the Hereafter is better, that is, that life is higher than this life, that divine life which must be found in the heart of the religion of life, what is defined in the heavenly books is this divine life, not the low animal life, the low animal life of fire.Cultivation means being a servant of God, that is, entering from the human (carnal) state and entering the House of Servants of God. His example is the first verses of Surah Al-Mu'minun.The only way to salvation is to serve God, that is, to save man by giving and entrusting everything to him. The servant of God, whenever he says Alhamdulillah, the Lord of the worlds, La ilaha illa Allah, believes and first disarms himself and says to himself, I am nothing and whatever he is, the first step is to eliminate arrogance. "All those acts of worship are less than a particle with you." If this procedure is not correct, we will not be correct either. And we will not be right unless we abandon the method of the Imams and do not act on it.When people are accustomed to having fun, they are doomed. The way to salvation is liberation from arrogance, which is achieved by worshiping and serving God. Hazrat Aba Abdullah Al-Hussein (AS) says: "God, the Blessed and Exalted, invites the service of God. The servant of lust, the servant of the world, the servant of a woman, etc. Even Imam Sadegh (as) while circumambulating the Ka'bah says: O God, save me from the greed of my soul. (Resurrection materials taken from statements, meetings of beliefs and works of Grand Ayatollah Fatemi Dam Zoleh) __________________________________________1) Meetings and works of Ayatollah Fatemi, may God have mercy on him2) Baharalanvar, vol. 2, p. 125, the news and narrations narrated from Ahl al-Bayt are very much in these matters.3) Baharalanwar, vol. 2, p. 129[3]) Baharalanvar, vol. 2, p. 94[4]) Baharalanvar, vol. 2, p. 92[5] Shiites in Islam, Allama Seyyed Mohammad Hussein Tabatabai, part three[6]) Purification of the soul taken from the works of Allameh Shahid Motahari[7] The book of principles of beliefs of Ayatollah Mesbah Yazdi[8] Taken from the meetings of the principles of beliefs and interpretation of Ayatollah Fatemi[9] جزاء من تبكي / طه 761) The book of religious knowledge, vol. 23, discussion of divine justice2) Collection of works of Sheikh Saduq, pp. 108 and 109, chapter on belief in divine justice1) Works and meetings of Grand Ayatollah Fatemi1) Taken from the meetings of the principles of Ayatollah Fatemi's beliefs1) Book of Religious Knowledge, vol. 231) The Imamate section is taken from the statements and works of Ayatollah Fatemi Dam Zoleh2) From the book of religious knowledge No. 23    

مثنوی  خانه زهرا سلام الله علیها

 

بنام خدای زهرا (س)

 

خانه ای بوی شقایق می دهد

بوی مادر بوی عاشق می دهد

 

خانه ای که دست مولابسته شد

خانمی هم پهلو اش بشکسته شد

 

خانمی که دخترش عشق حسین

ماه او سلطان دین آن نور عین

 

خانه ای که آتشی افروختند

بر در او لاله ها هم سوختند

 

خانه ای که خصم آقایم کشید

مادرم از پهلو اش خون می چکید

 

خانه زینب علی و فاطمه است

خانه ارباب دین و خاتمه است

 

 

السلام ای خانه ی مولا علی

نورزهرا زینب اش شاه ولی

 

السلام ای بر درت افراشته

 هرفرشته بالهایش تافته

 

السلام ای جایگاه حق پرست

میهمانت هم تمامی مست مست

 

السلام ای دایه دارمصطفی

جان عالم شد فدای مرتضی

 

آید آن مولای جانم درظهور

قاتلان را می زند آری به گور

 

می برد غم غصه های آن ولی

کربلایی می شود هم منجلی

 

السلام ای ماهتاب مرتضی

ای امیر داستان هامان بیا

 

السلام ای اوج صبر ومعرفت

ای عزیز جان امیر و آخرت

 

قله زیبا تویی شاه جهان

مبدا پیروزی وجانان بیا

 

السلام ای گوهر جانم بیا

یادگار حضرت اش آن مرتضی

 

السلام اي آفتاب پشت ابر

السلام اي اوج قله ، کوه صبر

 

السلام اي فخر آدم در زمين

يادگار حضرت روح الامين

 

عمر تو تاريخ ساز عالم است

مبداء آن از رسول خاتم است

 

اي مسيح آل پيغمبر سلام

ابتدای سوره ي کوثر سلام

 

رضا قارزی

 

آموزشهای سیاسی(4)فرقه هاي ساخته صهيونيسم   مقدمه کتاب فرقه های غیر الهی -رضا قارزی

بسمه تعالی 

آموزشهای سیاسی(4) 

)فرقه هاي ساخته صهيونيسم و فرقه هاي مورد حمايت صهيونيسم(

   مقدمه کتاب فرقه های ضاله -رضا قارزی

من الَّذِيـنَ هـَادُوا يـحـَرِّفـُونَ الْكـلِمَ عـَن مَّوَاضـِعـِهِ(نساء-46):(جماعتي از يهود، سخنان را از محل خـود تحريف مى كنند)در طی 25 سال گذشته به دنبال روی آوردن مردم به سوی‌ معنویات و به منظورجلوگیری ازگرایش مردم به سوی عرفان حقيقي صهيونيستها 2500 فرقه جدید ساخته اند كه با یك حساب سرانگشتی یعنی تقریبا هفته ای 2 فرقه !يهوديان تحريفگر جبهه وسيعي را در حوزه فرهنگ آغاز نموده كه رهبر فرزانه مان از آن به عنوان شبيخون فرهنگي ياد كردند . بر همين اساس حركت خزنده و خاموشي از سوي صهيونيزم آغاز شد و در اين تهاجم باورهاي ديني و معنوي مردم خصوصا نسل جوان مورد هدف واقع گرديد. با توجه به رويكرد جوانان به معنويت ،اين دشمنان خدا وپيامبر در صدد برآمدند تا با يك توطئه از پيش طراحي شده و با ارائه الگوهاي به ظاهر معنوي و عرفاني باورهاي ديني و معنوي جوانان را به انحراف و نهايتا به ورطه سقوط بكشانند

 امروزه شاهد رواج بسیاری از فرقه های ساختگی توسط صهیونیسم هستیم که تنها راه مشروعیت آنها دادن آزادیهای بی حد و تأیید این آزادیها از سوی این فرقه هاست. فرقه هاي ساخته صهيونيسم از راههای تلفن همراه ، کتاب ،سی دی، اینترنت وبرنامه های ماهواره ای آرام آرام جای خود را در میان جوانان بی اطلاع و زانو زده در برابر غرب باز می کند. اعتیاد به مواد مخدر ، ناهنجاریهای اخلاقی و هرزگی ، مو سیقی های مخرب اعصاب و روان ، دوری از فعالیتهای انساندوستانه ، گرایش به خشونت از جمله رفتارهای شایع در اعضای این فرقه های ساخته شده توسط مافیای دین ساز اسرائیلی و انگلیسی است که از زمینه های پاک انسانها در گرایش به معنویات و خداپرستی سوء استفاده نموده و با انحراف فطرت الهی آنها را به منجلاب زشتیها سوق می دهند.

از هنگام باز شدن پاي يهود به سرزمين اسلامي فلسطين، آنان تمامي تلاش خود را براي فائق آمدن بر دين اسلام به كار بسته‌اند. كتاب‌هاي آسماني را تحريف و دستورات آن‌ها را زير پا مي‌گذارند، شعائر ديني را به استهزا گرفته و اماكن مقدس و مساجد را تخريب مي‌كنند.وهنگامي كه مسلمان فلسطيني از شكنجه گران صهيونيست مي‌خواهد كه به خاطر خدا بر او رحم كنند، به او مي گويند(خداي تو زير لگدهاي ماست) صهيونيستها همچنين تعدادي قرآن تحريف شده توزيع كرده‌اند تا از طريق دستبرد، جابجايي يا حذف بعضي از آيات قرآن كريم به ترويج افكار صهيونيستي‌شان بپردازندچند سال پيش در غياب مسلمانان به حرم حضرت ابراهيم(ع) هجوم بردند و به هتك حرمت و تخريب آن پرداختند  از جمله اين‌كه] آنان يك جلد از قرآن كريم را برداشتند و آن را پاره پاره كردند. پيامبر اكرم نيز از تيرهاي زهرآگين يهود ايمن نبوده اند آنان آن حضرت را متهم به دروغ‌گويي كردند و عليه ايشان اعلان جنگ نمودند. در تلمود۶ آمده است:از آن رو كه مسيح دروغگوست و بدان سبب كه محمد(ص) به [حقانيت] او (مسيح) اعتراف كرد، و اعتراف كننده به [حقانيت] دروغگو، دروغگويي مانند اوست، واجب است كه با دروغگوي دوم به جنگ برخيزيم هم‌چنان كه با دروغگوي اول جنگ كرديم رژيم نامشروع اسرائيل پس از سال ۱۹۶۷ به شكل آشكار و واضح به جنگ با عقايد اسلامي پرداخته است. از جمله اين روش‌ها مي‌توان به موارد زير اشاره كرد

حمايت از فرقه هاي استعماري (اسماعيليه ،بهاييت ، قادياني و...) رژيم صهيونيستي اجازه نشر افكار و عقايد بهاييت را در فلسطين اشغالي صادر، و راه را براي عرضه جهاني (افكار و عقايد) آنان از طريق ايجاد كنگره جهاني آن در شهر حيفا هموار كرد. اين رژيم، به افكار و عقايد منحرف اين گروه‌ها در رسانه‌هاي عمومي مختلف خود حق انتشار داده است.

قادياني كه جهاد را ملغي دانسته و قرآن را مطابق رأي خود تفسير مي‌كند. مورد حمایت ویژه صهیونیسم می باشد اعضاي اين گروه در فلسطين اشغالي حضور دارند. آنان به خود عنوان «احمديه» داده و مبلغان آن اقدام به انتشار مجلاتي مانند: «بشري» مي‌كنند كه به دواير حكومتي اسراييل و ميان مردم بدون دريافت وجه ارسال مي‌شود.

        ماخذ : فرقه های ضاله ص 1- 3 -رضا قارزی

                                                                                                                                 

نجوم وکیهان شناسی در اسلام-رضا قارزی(بخشی از کتاب آسمان شناسی )

نجوم وکیهان شناسی در اسلام-رضا قارزی(بخشی از کتاب آسمان شناسی )

نجوم وکیهان شناسی در اسلام

  تفسير چند آيه قرآن کریم درباره نجوم

«انّا زَيَّنا السَّماء الدُّنياء بِزينه الكَواكِب[i]»ما آسمان پائين را با ستارگان تزئين كرديم.

در اين آيه مي‌گويد «آسمان پائين را با كواكب تزئين كرديم» در حاليكه فرضيه‌اي كه در آن زمان بر افكار دانشمندان حاكم بود مي‌گفت فقط آسمان بالا آسمان ستارگان ثابت است (آسمان هشتم طبق فرضيه بطليموس)ولي چنانكه مي‌دانيم بطلان اين فرضيه اثبات شده و عدم پيروي قرآن از فرضيه نادرست مشهور آن زمان خود معجزه زنده‌اي از اين كتاب آسماني است.

نكته جالب ديگر اينكه از نظر علم امروز مسلم است كه چشمك زدن زيباي ستارگان بخاطر قشر هوايي است كه اطراف زمين را فرا گرفته و آنها را به اين كار، وا مي‌دارد و اين، با تعبير «السماء الدنيا» (آسمان پائين) بسيار مناسب است اما در بيرون جو زمين، ستارگان خيره خيره نگاه مي‌كنند و فاقد تلألو هستند....

«والشمس و ضحها و القَمَر اذا تلها»

به خورشيد و گسترش نور آن سوگند و به ماه در آن هنگام كه بعد از آن در آيد«خورشيد» مهم‌ترين و سازنده‌ترين نقش را در زندگي انسان و تمام موجودات زنده زميني دارد. علاوه بر اينكه منبع نور و حرارت است و اين دو از عوامل اصلي زندگي انسان به شمار مي‌روند، منابع ديگر حياتي نيز از آن مايه مي‌گيرند. وزش بادها، نزول بارانها، پرورش گياهان، حركت رودخانه‌ها و آبشارها و حتي پديد آمدن منابع انرژي را همچون نفت و زغال سنگ هركدام اگر درست دقت كنيم، بصورتي با نور آفتاب ارتباط دارد. بطوريكه اگر روزي اين چراغ حياتبخش خاموش گردد، تاريكي و سكوت و مرگ همه جا را فرا مي‌گيرد.«ضحي» در اصل به معني گسترش نور آفتاب است و اين در هنگام است كه خورشيد از افق بالا بيايد و نور آن همه جا را فر گيرد. سپس به آن موقع از روز «ضحي» گفته مي‌شود...

تاريخ نجوم در اسلام

يكي از مباحث مهم در دانشهاي اسلامي، دانش نجوم اسلامي است. اين موضوع بدليل مسايل عبادي مهمي است كه در اين دين وجود دارد. نخستين علومي كه ساكنان بلاد اسلامي به آن اهتمام ورزيدند علومي مانند طب، كيميا و نجوم بود، كه احكام اين علوم را بر ديگر علوم ترجيح مي دادند.در خلال سال 180ميلادي تا قرن شانزدهم، اعراب در زمينه ي ستاره شناسي برتري يافتند. مركز فرهنگي شان بغداد بود، جايي كه در قرن هشتم كتاب المجسطي بطلميوس به زبان عربي ترجمه شد.البتاني929-850ميلادي پرآوازه ترين منجم عرب، تا حدود زيادي بر محتوي اين كتاب افزود. آنها ابزارهايي نظير اسطرلاب، را كه اختراع يونانيان باستان بود را تكامل بخشيده و دقيقتر از يونانيان موقعيت ستارگان را رصد كردند. اسطرلاب الگويي دو بعدي از آسمان شب است كه در قرون وسطي براي تعيين موقعيت خورشيد و ستارگان بكار مي رفت.اولين محاسبات دقيق قطر زمين توسط برادران بنو شاكر انجام گرفت.يكي از دلايل توجه ويژه به نجوم در دوران اسلامي تعيين تقويم و اوقات شرعي است كه مستلزم مشاهدات و محاسبات دقيق نجومي است.هندسه كروي كه توسط ابوالوفاي بوزجاني معرفي شد اين محاسبات را بطور عمده تكميل كرد....

 نظرات علمي قرآن در مورد بهداشت ودانش پزشكي و حشره شناسي

توجه به خوردن ميوه و مواد غذايي پروتئين دار(واقعه/21-20)و(طور/22)، اعجاز اثر انگشت(قيامت/4)، شدت احساس درد توسط پوست(نساء/56)،درمان موضعي بسياري از بيماريهاي پوستي در سرما(ص/42)،اندوه ورابطه ي آن با كوري(يوسف/84)،اشاره به زخمهاي ناشي از عدم تحرك(كهف/18)، تأثير رواني رنگ سبز(رحمن/76) ، (انسان/21)و (كهف/31)،اشاره به بيماري پيري زودرس در كودكان(مزمل/17)، و.. .

شگفتیهای آسمان از منظر قرآن
مناظر زیبا در عالم هستی فراوان است، اما هیچ منظره ای مانند آسمان ، جذاب ودلپذیر نیست. قرآن کریم که نقش بسیار موثری در تربیت غرایز و تمایلات فطری بشردارد، در میان زیباییهای بسیاری که در عالم آفرینش موجود است، به موضوع "زیباییآسمانها" تاکید فراوان دارد و در آیات خود از زیبایی کاخ پرشکوه آسمان سخن می گوید:
و زیناها للناظرین ما آسمانها را برای بینندگان زینت دادیم.
وزینا السماء الدنیا بمصابیح) ما آسمان نزدیک را به وجود نورافکنهایی آراستیم.
و لقد زینا السماء الدنیا ممصابیح) ما آسمان نزدیک را بوسیله چراغهایی تزئینکردیم.
انا زینا السما الدنیا بزینه الکواکب) ما آسمان نزدیک را به زیورستارگان آرایش دادیم.

منظور قرآن مجید از این تذکرات این است که توجه مردمرا به شگفتیهای این کاخ با عظمت جلب کند و افکار آنان را برای درک اسرار فضا وستارگانی که در این اقیانوس پهناور شناور می باشند بکار بیندازد.

 نظرات علمي قرآن در مورد فضا ومسافرت به فضا

تفاوت ستاره و سياره (يونس/5)و (فرقان/61)، گردش خورشيد،ماه،زمين وسيارگان در مدارهاي مشخص(يس/40-38)،(انبياء/33) و(تكوير/16-15)، پيش بيني مسافرت به فضا و عبور از جو(رحمن/33)و(انعام/125)،سقوط سنگهاي آسماني (رحمن/35)،شهابها(جن/8)،فقدان اكسيژن و هوا در ارتفاعات بالاي جو(انعام/125)تسخير كره ي ماه و احتمالاً خورشيد(ابراهيم/33)،مطالبي در مورد سياره ي زهره (طارق/3-1و..

 رمزهاي اعجاز آميز قرآن

1- اولين آيه قرآن « بسم الله الرحمن الرحيم » داراي 19 حرف عربي است.

2- قرآن مجيد از 114 سوره تشكيل شده است و اين عدد به 19 فابل قسمت است. (6× 19).

3- اولين سوره اي كه نازل شده است سوره علق (شماره96) نوزدهمين سوره از آخر قرآن است.

4- سوره علق 19 آيه دارد.

5- سوره علق 285 حرف (15× 19) دارد.

6- اولين باركه جبرئيل امين با قرآن فرود آمد 5 آيه اولي سوره علق را آورد كه شامل 19 كلمه است.

7- اين 19 كلمه ، 76 حرف (4× 19) دارد كه به تعداد حروف بسم الله الرحمن الرحيم است....

 

ارتباط احکام شریعت اسلامی با مسائل نجومی
بر هرکس که حتی اندکی به مسائل دینی اسلامی توجه کرده باشد، این مطلب پوشیده نیست کهمیان بعضی از احکام عبادتی شریعت اسلامی با برخی از نمودهای آسمانی ارتباطی واضح وآشکار وجود دارد. اوقات نمازهای پنجگانه روزانه ، از یک شهر به شهر دیگر و از یکروز به روز دیگر ، تفاوت پیدا می کند. و محاسبه آن مستلزم شناختن عرض جغرافیاییمکان و حرکت خورشید در دایرة البروج و شفق و فلق است و از شرایط نماز گزاردن رو بهقبله ایستادن است.
دانستن جهت قبله خود مبتنی بر حل مسئله ای از مسائل علم نجوماست و به مثلثات کروی مربوط می شود و اینکه نماز کسوف و خسوف واجب است، خود مستلزمآن است که پیش از وقت آمادگی برای شناختن زمان این دو حادثه آسمانی را داشته باشند،که جز از راه شناختن حرکات خورشید و ماه و استفاده از زیجهای صحیح میسر نمی شود.
روزه گرفتن و روزه گشودن در ماه رمضان مسلمانان را به محاسبات فلکی بر میانگیزد. ابتدا و انتهای روزه با رویت هلال است، نه از روی گاهشماری عرفی و ... . خلاصه آنکه ، ارتباط بعضی از احکام شریعت اسلامی با مسائل نجومی ، سبب زیاد شدنتوجه مسامانان به شناسایی امور آسمانی و ستارگان شد و علمای دینی را بر آن داشت کهسودمندی این علم را مورد ستایش قرار دهند.

شگفتیهای آسمان از منظر قرآن
مناظر زیبا در عالم هستی فراوان است، اما هیچ منظره ای مانند آسمان ، جذاب ودلپذیر نیست. قرآن کریم که نقش بسیار موثری در تربیت غرایز و تمایلات فطری بشردارد، در میان زیباییهای بسیاری که در عالم آفرینش موجود است، به موضوع "زیباییآسمانها" تاکید فراوان دارد و در آیات خود از زیبایی کاخ پرشکوه آسمان سخن می گوید:

و زیناها للناظرین) ما آسمانها را برای بینندگان زینت دادیم.

وزینا السماء الدنیا بمصابیح) ما آسمان نزدیک را به وجود نورافکنهایی آراستیم.
و لقد زینا السماء الدنیا ممصابیح) ما آسمان نزدیک را بوسیله چراغهایی تزئینکردیم.
انا زینا السما الدنیا بزینه الکواکب) ما آسمان نزدیک را به زیورستارگان آرایش دادیم.
منظور قرآن مجید از این تذکرات این است که توجه مردمرا به شگفتیهای این کاخ با عظمت جلب کند و افکار آنان را برای درک اسرار فضا وستارگانی که در این اقیانوس پهناور شناور می باشند بکار بیندازد.

 

یکی از مباحث حائز اهمیت در دانشهای اسلامی ، دانش نجوم اسلامی است چرا که اهم سایل عبادی به این دانش وابسته است. نخستین علومی که ساکنان بلاد اسلامی به آنهاتوجه کردند،

علوم عملی و بخصوص طب و کیمیا و نجوم بود، که احکام این علوم را بردیگر علوم ترجیح می دادند.

 ·       مطالبی از کتاب انسان و درس:

قرآن کریم محکوم می کند آنان را که در فعالیتها فقط دنیا را هدف، قرار می دهند به آیات مربوطه زیر بهتر است توجه شود :

1- در سوره مبارکه هود آیه 16 :

مَن کانَ یُریدُ الحَیوهُ الدّنیا وَ زینَتَها نَوَّفَ اِلَیهِم اَعمالَهم فیها وَ هُم فیها لا یُبخَسون، اُولئِکَ لَیسَ لهم فی الاخِرَه اِلاالنار و حَبِطَ ما صَنَعوا فیها وَ باطِل ما کانوا یَعمَلون

 

کسانیکه زندگی دنیا و زینت آن رابخواهند نتیجه اعمالشان را در این دنیا بطور کامل به آنها می دهیم و چیزی کم و کاست از آنها نخواهد شد، ولی آنها در آخرت جز آتش سهمی نخواهند داشت و آنچه را عمل می کردند باطل و بی اثر می شود.

 

در فرهنگ انبیاء دنیا هدف نیست وسیله است، دنیا آزمایشگاه است، دنیا بازار معامله انسانها با خداوند است، اطاعت و بندگی به انسان صلاحیت می دهد، صلاحیت ورود به میهمانی بزرگ الهی، بهشت، بهشت سرتاسری.

2- در سوره یونس آیه 7

اِنَّ الّذینَ لا یَرجُونَ لِقائِنا وَرَضُوا بالحَیوه الدُنیا وَ اَطماَ نَوّابِها وَ الّذینَهُم عَن ایاتِنا غافِلُون، اُولئِکَ مَاویهُمُ النّارُ بِما کانُوا یَکسِبون

 

آنها که ایمان بملاقات ما ندارند و به زندگی دنیا خشنود شدند و برآن تکیه کردند و انها که از آیات ما غافلند، همه آنها جایگاهشان آتش است بخاطر کارهائیکه انجام می دادند.

3- مجموعه آیات سه گانه اول سوره ابراهیم : بچه ها از هفت سالگی در مکتب انبیاء با قوانین و سنت های الهیّه آشنا می شوند و با خدا انس می گیرند و در طول زندگی خود را تنها احساس نمی کنند و از تاریکیها به نور می آیند، نظام آموزشی کذائی غرب طبعاً این راه را سد می کند و انسان را به پرتگاه تاریک مادیت سوق می دهد دقت کنید :

المرا، کِتاب اَنزَلناهُ اِلَیکَ لِتُخرجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلی النُّور باِذنِ رَبِّهِم اِلی صِراطِ العَزیزِ الحمید اللهُ الذی لَهُ ما فِی السّمواتِ وَمافِی الاَرضِ وَ وَیلٌ لِلکافِرین مِن عذابٍ شدید

اَلَّذینَ یَستَحِبُّونَ الحیوهَ الدُّنیا عَلَی الاخِرهِ وَ یَصُدُّونَ عَن سَبیلِ اللهِ وَ یَبغُونَّها عِوَجاً اُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعید

ابراهیم

المرا، این کتابیست که بر تو نازل کردیم تا مردم را از تاریکیها بسوی روشنایی به فرمان پروردگارشان درآوری بسوی راه خداوند عزیز و حمید، همان خدائی که آنچه در آسمان و آنچه در زمین است از آن اوست، وای بر کافران از مجازات شدید همانها که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند و مردم را از خدا باز می دارند و میخواهند راه حق را منحرف سازند آنها در گمراهی دوری هستند.

1

2

3

4- رحمانیت پروردگار متعال اقتضا کرده دامن دنیا و زینتهای دنیا به روی کفار باز باشد، در این باره حتی به پیغمبر(ص) هم هشدار می دهد(آیات 196 و 197 آل  عمران ) که مبادا متعجب باشی و گول بخوری و غرب زده باشی ما خودمان چنین کردیم، متاع کمی است در دنیا و جایگاهشان آتش است و نیز مجموعه آیات 31 الی 37 زخرف است آنجا که عده ای مردم مکّه می گفتند چرا قرآن بیکی از ثروتمندان مکه نازل نشده است در جواب آنها آمد :

                                                                                    « 31- 37-زخرف ردیف 43»

 

وَ قالُوا لَو نَزَّلَ هذَا القُرآن عَلی رَجُلٍ مِنَ القَریَتین عَظیمُ، اَهُم یَقسِمُونَ رَحمَهَ رَبِّکَ نَحنُ قَسَمنا بینهم مَعیشَتَهُم فی الحیوهَ الدُّنیا وَ رَفَعنا بَعضَهُم بَعضاً سُخریا وَ رَحمُه رَبُّکَ خَیرَ مِمّا یَجمَعُونَ وَ لَولا اَن یَکُونَ النّاسُ اُمَّهً واحِدهً لَجَعَلنا لِمَن یَکفُرَ بِالرّحمانِ لِبیُوتِهِم سُقُفاً مِن فِضَّهٍ وَ مَعارجَ عَلَیها یَظهُروُنَ وَ لِبُیُتِهِم اَبواباً وَ سُرُراً عَلَیها یَتَّکِئُونَ وَ زُخرُفاً وَ اِن کُلُّ ذلِکَ لَما مَتاعُ الحیوه الدُّنیا وَ الاخِرَه عِندَ رَبَّکَ لِلمُمتَقَین وَ مَن یَعشُ عَنٍ ذِکر الرَّحمانِ نُقیض لَهُ شَیطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینَ و اِنِّهُم .

 

 

و گفتند چرا فرو فرستاده نشد این قرآن بر مردمی از آن دو قریه که بزرگ است آیا ایشان قسمت میکنند رحمت پروردگار ترا ما قسمت کردیم میانشان وجه معاش ایشانرا در زندگانی دنیا و بلند گردانیدیم بعضی ایشان را بالای بعضی در مراتب تا بگیرند برخی شان برخی را به کار و رحمت پروردگار تو بهتر است از آنچه جمع می کنند و اگر نه آن بودی که می شدند مردمان جماعتی واحد هر آینه گردانیده بودیم برای آنان که کافر می شوند به خدا برای خانه هاشان سقف ها از نقره و نردبانها که برآن برآیند و برای خانه هاشان درها و سریرها که بر آن تکیه کنند و زینت ها و نباشد همه آن مگر ما یه تعیّش زندگانی دنیا و آخرت نزد پروردگارت برای پرهیزکاران است و کسی که اعراض کند از ذکر خدا می گماریم برای او شیطان را پس اوست مراو را رفیق و به درستی که آنها باز می دارند ایشان را از راه در حالی که گمان می کنند که از هدایت یافتگانند . 

 

 

7- در سوره احقال آیه 20 حال و احوال محشری آنان را بازگو می کند:

وَیَومَ یَعرَضُ الّذینَ کَفَرُوا عَلَی النار اِذهَبتُم طَیِّباتِکُم فِی حیاتِکُمُ الدُّنیا وَ استَمتَعتُم بِها تُجزَونَ عَذابَ الهُونِ بِما کُنتُم تَستَکبَرُونَ فِی الَارضِ بِغَیرِ الحَقِّ وَ بِما کُنتُم تَفسُقُون

 

آنروز مردم کافر بر آتش عرضه می شوند شما لذتهاتان را، طیبات از خوردنیها و دیدنیهاتان را بردید و از آنها برخوردار شدید نتیجه آن امروز عذاب خوارکننده دارید بجهت خودبزرگ بینی و کبربنا حق تان و بسبب انحرافتان از راه اطاعت و بندگی

 

8- سوره طه 130 :

وَ لا تَمُدُنِّ عَینَیکَ اِلی ما مَتَّعنا بِهِ اَزواجاً مِنهُم زَهرَه الحَیوهَ الدّنیا لِنَفِتنَهم فیهِ وَ رِزقُ رَبک خَیرٌ وَ اَبقی

 

هرگز چشمهای خود را به نعمتهای مادی که به گروههای از آنان داده ایم میفکن اینها شکوفه های زندگی دنیا است تا آنان را در آن بیازمائیم و روزی پروردگارت بهتر و پایدارتر است.

 

9- در سوره مبارکه آل عمران آیات 196- 197 :

لا یَغّرنَک تَقلُّبُ الّذینَ کَفَروا فِی البِلادِ- متاعٌ قَلیل ثُمَّ مَاویهُم جَهَنَّم وَ بَئِسَ المِهاد

لکنِ الّذینَ اتَّقَوا رَبَّهُم لَهُم جَنّاتٌ تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهارُ خالِدینَ فیها نُزُولاً مِن عِندِاللهِ وَ ما عِندَاللهِ خَیرٌ لِلاَبرار

169

 

 

 

 

 

 

رفت و آمد پیروزمندانه کافران در شهرها تو را نفریبد این متاع ناچیز است و سپس جایگاهشان دوزخ است و چه بد جایگاهی هست

لکن آنان را که پروردگار خود را پائیدند و پروا گرفتند باغستانهایی است که از فرودستشان نهرها جاری است در آن مخلد خواهند بود. این نخستین پذیرائی است از سوی خداوند به آنها و آنچه نزد خداست برای نیکان بهتر است.

 

10- در سوره بینه آیه ششم همچنین :

اِنَّ الّذینَ کَفَروُا مِن اَهلِ الکِتابَ وَ المُشرِکینَ فی نار جَهَنم خالِدینَ فیها اُولئِکَ هُم شَر البَریَّه

 

کافران از اهل کتاب و مشرکان در آتش دوزخند جاودانه در آن می مانند آنها بدترین مخلوقاتند

11- کفار بهر جا برسند خدا را عاجز نمی کنند : در سوره توبه پس از اعلام برائت و چهار ماه مهلت می فرماید : آیه 1

وَاَعلَمُوا اِنَّکُم غَیرُ مُعجِزی اللهَ وَ اَنَّ اللهَ مَخزی الکافِرین

 

بدانید شما نمی توانید خدا را ناتوان سازید و از قدرت او فرار کنید و بدانید که خداوند خوارکننده کافران است

 در سوره انفال آیه پنجاه و نه و شصت پس از بیان این معنی : مسلمانان را بمجهز شدن در مقابل آنان وادار می کند، در حدیث آمده حتی ریش خود را رنگین کنید تا آنها خیال نکنند پیر و فرسوده شده اید :

وَ لا یَحَسَبنَّ الّذینَ کَفَروا سَبَقُوا اِنَّهُم لا یُعجَزُون، وَاَعدُّوالَهُم مَااستَطَعتُم مِن قُوَّهٍ وِ مِن رِباطِ الخَیل تُرهِبُونَ بِهِ عَدُوَّاللهُ وَ عَدُوَّکُم و اخَرینَ مِن دونِِهِم لا تَعلَمُونَهم اللهُ یَعلَمُهُم و ما تُنفِقُوا مِن شی فی سَبیلِ الله یَوفَّ اِلَیکُم وَ اَنتُم لا تَظلَمون

 

 

 

و مپندارید البته آنان که کافر شدند که پیشی گرفتند به درستی که ایشان عاجز نمی کنند و آماده سازید برای ایشان آنچه بتوانید از اسباب توانایی از بستن اسبان که بترسانید به آن دشمن خدا و دشمنانتان را و دیگران از غیر ایشان نمی دانید ایشان را خدا می داند ایشان را و آنچه انفاق می کنید از چیزی در راه خدا تمام داده می شود به شما و شما ستم کرده نشوید

13- درباره آنها که به زرق و برق کفار شیفته شده و آنها را مخفیانه دوست می گیرند«سوره نساء از آیات 138- 141 »

بَشِّرِ المُنافِقین بِانَّ لَهُم عَذاباً اَلیماً اَلَّذینَ یَتَّخِدُونَ الکافرینَ اَولیاء مِن دُونَ المُومنین اَیَبتَغُونَ عِندَهُمُ العِزَّهَ فَاِنَّ العِزَّهَ للهِ جَمیعاً

اَلَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُم فَاِن کانَ لَکُم فَتَحٌ مِنَ اللهِ قالُوا اَلَم نَکُنَ مَعَکُم وَ اِن کانَ للکافِرینَ نَصیبٌ قالُوا اَلَم نَستَحوذ عَلَیکُم وَ نَمنَعکُم مِنَ المُومنین فَاللهُ یَحکُم بَینَکُم یَومَ القیمَهَ وَ لَن یَجعَلَ اللهُ لِلکافِرینَ عَلَی المُومِنینَ سَبیلا

 

 

138

 

 

139

 

140

 

141

به منافقان بشارت ده که مجازات دردناکی در انتظار آنها است همانا که کافران را به جای مومنان دوست خود انتخاب می کنند آیا عزّت و آبرو نزد آنان می جویند با اینکه همه عزتها از آن خدا است منافقان آنها هستند که پیوسته انتظار می کشند و مراقب شما هستند اگر فتح و پیروزی نصیب شما گردد می گویند مگر ما به شما نبودیم و اگر بهره ای نصیب کافران گردد به آنان می گویند مگر ما شما را به مبارزه و عدم تسلیم در برابر مومنان تشویق نمی کردیم، خداوند در روز رستاخیز میان شما داوری می کند و خداوند هرگز کافران را بر مومنان تسلطی نداده است .

 

o   12- از گناهان نابخشودنی است که کسی در اثر شیفته شدن به زرق و برق ظاهری کفار این جمله را بگوید : روش کفار از اهل ایمان بهتر است یا تعبیراتی از آنها مثل جهان پیشرفته حال آنکه چگونه به ملتی که از خدا برگشته و از انبیاء که نمونه کامل بشریت هستند اعراض کرده پیشرفته می توان گفت ملتی که در بعضی از کشورها عمل لواطی را قانونی کرده ازدواج مرد با مرد را صحه گذاشته است و بی و بند و باریهای دیگر، از این اختراعاتی که بواسطه آنها پیشرفته خوانده می شوند چیزهائی نیست که بشریت به آنها نیازمند باشد. لذا بعضی را باور انیست که در جمع بندی ضرر آنها از نفعشان بیشتر است، بلکه در کل معادلات زندگی بشریت را بر هم زده است و اگر در بشریت لازم و ضروری بود انبیاء علیهم السلام و ائمه اطهار سلام الله علیهم مقدم بر همه انجام می دادند که ندادند.

درسی که ضرورت دارد، درسی است که انسان شدیداً به آن نیازمند است درس انبیا است

چه انسان همواره در هاله ای از ترس وغم بسر می برد و زجر می کشد بخصوص ترس از مرگ و زلزله ای که همیشه در کمین است فقط درس انبیا است که(فاما یاتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلاخوف علیهم ولا هم یحزنون- 38 بقره) نجاتش می دهد آیه کریمه همزمان با فرود آدم و حوا بر زمین آمده یعنی هرگاه هدایتی از طرف من برای شما آمد کسانیکه از آن پیروی کنند نه ترسی بر آنها است و نه غمگین می شوند .

- انسان ناآرام و بی ثبات است پیوسته از عوارض داشتنیها و نداشتنیها رنج می برد فقط درس انبیا است که او را در حال(داشتن و نداشتن) آرام و تثبیت می نماید و به خطاب : (یا اَیَّتهَا النَّفسُ المُطمَئنَّه اِرجِعی اِلی رَبِّکَ راضیه مَرضیَّه فَادخُلی فی عبادی واُدخُلی جَنَّتی 30 سوره فجر) مشرف می نماید.

ترجمه : هان ای نفس مطمئنّه، بسوی پروردگارت که تو از او خشنودی و او از تو خشنود است برگد و در زمره بندگان من درآی و به بهشت من وارد شو.

- انسان در آتش است شعله های حرص و آزش همواره او را در کَبَد و زحمت و تعب قرار داده خود و دیگران را عذاب می دهد و می سوزاند سوره مبارکه «البلد» است که به راه آرامش هدایت می کند و عذاب رنج و تعب را از او برکنار نموده و منشأ خیر و برکت و در زمره (اُلئِکَ اَصحابَ المَیمَنه 20 البلد) قرار می دهد.

خلاصه فقط درس قرآن است، اخلاق قرآن، بهداشت قرآن، تاریخ قرآن، اقتصاد قرآن، احکام قضائی قرآن، کسب تجارت قرآن، حلال و حرام قرآن روانشناسی قرآن، جنگ و صلح قرآن، باید و نبایدهای قرآن است که حل مشکلات بشریت را کفایت می نماید.

قرآن آسان است : قرآن کریم پایه و اساس درس مااست .

فهم و درک قرآن همانقدر سهل و آسان است که عرب درس نخوانده در محضر رسول خدا(ص) با یکبار شنیدن ایات می فهمید و عقیده می کرد و متعهد به اجرای دستوراتش می شد، در جائیکه ابهام بنظرش می رسید یا در آیات متشابه، کلام رسول خدا(ص) توضیح و تفسیر می کرد در زمان ائمه اطهار علیهم السلام نیز بهمان کیفیت کلمات آنحضرات را مردم کوچه و بازار که اکثرا آنها درس نخوانده بودند میگرفتند و نقل حدیث می کردند کسی اگر کمترین آشنایی با روایات و راویان احادیث که همان اصناف، خیاط، حداد، عطار، بزّاز، طحان بودند داشته باشد این را خوب می فهمند. اما غیر عرب زبان مانند ما ایرانیها، طبق تحقیقی که بعمل آمده بهترین راه برای یادگیری زبان خارجی خواندن متن و روزنامه هایی به زبان موردنظر می باشد و خوشبختانه مسلمانان دنیا در هر زبانی متعهد هستند که قرآن بخوانند، حداقل در هر روز پنجاه آیه .

در وصیت نامه حضرت امیرالمومنین به فرزندش در این باره چنین آمده :

وَ عَلَیکَ بِقَرائَهِ القُران وَ العَمَلِ بِما فیهِ وَ لُزُومِ فَرائِضِهِ وَ شرایِعِهِ وَ حَلالِهِ وَ حَرامِه وَ اَمرِه وَ نَهیِ وَ التَّهَجُّد بِه وَ تَلاوَته فِی لَیلکَ وَ نَهارِک فَاِنَّهُ عَهدٌ مِنَ اللهِ تَعالی اِلی خَلقِه واجِب عَلی کُلِّ مُسلِمٍ اَن یَنظُرَ کُلِّ یَوم فی عَهدِه وَ لَو خَمسیَ آیَه وَ اعلَم اَنَّ دَرَجات الجَنَّهِ عَلی عَدَد آیات القُرانِ فَاِذا کانَ یَومَ القیمَهَ یُقال لِقارءِیِ القُران اِقرَءِ وَ ارقَ فَلایَکُونُ فِی الجَنَّه بَعدَ النَّبین و الصِّدیقینَ اَرفَع دَرَجهً مِنهُ الحَدیث

 

و بر تو باد که همواره قرآن بخوانی و به آن عمل نمایی و ملزم به فرائض و شرایع آن باشی و حلال و حرام آن را و امر و نهی آن را و شب زنده داری با آن و خواندن آن را در شب و روزت زیرا قرآن عهدی است از طرف خداوند بسوی خلقش آمده، واجب است بر هر مسلم که هر روز نگاه کند بعهدی که خداوند با او نموده ولو پنجاه آیه، بدان که درجات بهشت بعدد آیات قرآن است و چون روز قیامت شود به قاری قرآن گرفته شود بخوان و بالا بیا بنابراین در بهشت بعد از انبیاء و صدیقان کسی بالاتر از قاری قرآن درجه ای ندارد.

حاصل اینکه با تکرار قرائت آشنایی حاصل می شود بدون احتیاج به قواعد صرف و نحو که در حدیث آمده خیلی خود را در این امور مقدماتی معطل نکنید، درباره مقدمات صرف و نحو همینقدر که ملکه فهم کُلُ فاعِلٌ مَرفُوع وَ کُلُّ مَفعُولٌ مَنصُوبٌ وَ کُلُّ مٌضافٌ اِلَیه مَجرُوُر با توضیحی در پیرامون آن که با خواندن یک دوره جامع المقدمات تأمین می شود کافی است چه قرآن بزبان مردم عادی و عامی و بطور آسان نازل شده است :(وَ لَقَد یَسَّرنَا القُرانَ لِلذِّکرِ فَهَل مِن مُدَّکِّر-17 سوره مبارکه قمر) بطور تکراری آمده یعنی ما قرآن را برای یادگیری و تذکر بسیار آسان کرده ایم آیا هست کسی که متذکر باشد و در سوره مبارکه مریم آیه 97 چنین آمده :

وَ اِنَّما یَسَّرناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ المُتَّقین وَ تُنذِر بِهِ قَوماً لُدّاً)(بلی بحث بطون قرآن مطلب دیگری است).

·       نکات از کتاب هی نگویید آنها پیشرفته اند و ما عقب مانده ایم .... :

ما مسلمانها شریفترین علم را داریم و آن علم توحید است .

سوره محمد آیه19 :

فَاعلَم اَنَّه لا الهَ الاّ اللهُ وَ استَغفِر لَذنبِک

 

پس بدانکه معبودی غیر از الله نیست، خیزی جز الله نیست پناهی جز الله نیست

تمام خیرها غیر از خدا عارضی و فانی است، قدرتها، زیبائیها و ... خداوند است که همه صفاتش ذاتی و باقی است، به آفتاب و ماه سجده نکنید بخدائی سجده کنید که آنها را آفریده است .

سوره فصلّت آیه 37 :

لا تَسجُدوا لِلشَّمسِ وَ لا لِلقَمَر وَ اسجُدُوا لله الّذی خَلَقَهُنَّ اِن کُنتُم ایاهُ تَعبُدُون

 

نه به آفتاب و نه بماه سجده نکنید سجده بخدا کنید که آنها را آفریده است اگر فقط او را
می پرستید

شکوفائی انسان در اعتقاد به توحید است(قُولُوا لا اِلهَ اِلاَّ اللهَ تُفلِحُوا) انسان که به این علی رسد، خدا در نظرش عظیم می شود و غیر خدا هر چه باشد حقیر و کوچک، یعنی دنیا با تمام زیبائیهایش در نظر یک مسلمان کوچک و حقیر است، اگر دیگران دارند، او ناراحت نمی شود حسد نمی کند و اگر خود دارد حریص نیست و بخل نمی ورزد و خصوصیتهای خوب و زیبای دیگر که همان شکوفائی انسان است .

بعبارت دیگر تزکیه انسان است که کلید بهشت می باشد بهشت سرتاسری، (جزاء من تزکی 76 طه) آری اسلام با تعلیماتش با مقررات روزمره اش ، نماز، زکوه، حج، جهاد و ... حتی کسانی را هم که سواد خواندن و نوشتن ندارند نیز به این مقام می رساند دنیا و زیبائیهای آن اگر در چشمها صغیر و ناچیز باشد محلی برای حرص و بخل و حسد و دیگر حالات رذل جهنمی باقی نمی ماند و زندگی بهشت گونه می گردد. زمان خلافت عمر بود. خلیفه طبق سنت رسول الله که بعد از نماز برمی گشتند و بمردم آیه و ارشادی داشتند، خلیفه متوجه شد که یکنفر بعد از نماز پا می شود و جمع را ترک می کند نه یک روز نه دو روز، عمر آن فرد را احضار می کند و علت را می پرسد آن مرد اول از جواب خودداری می کند و بالاخره با اصرار خلیفه، می گوید ما زن و شوهر یک لباس سرتاسری داریم همسری با من شرط کرده که تا نماز تمام شد بیا تا من هم نماز را اول وقت بخوانم، عمر دستور می دهد از بیت المال لباسی برایش آورند و تاکید کرد که از فردا بنشین و جمع را ترک نکن، اما زن، علت تاخیر را پرسید، او گفت از فردا هر دو در اول وقت نماز خواهیم خواند و لباس را تقدیم کرد وقتی از جریان باخبر شد برآشفت و گفت مگر آن روز از پیغمبر نشنیده بودی که فرمود هر کس بفقرش صبر کند روز قیامت با من خواهد بود که اشاره به دو انگشت خود کرد چرا لباس را گرفتی چرا این موقعیت بودن با پیغمبر را از دست دادی ؟

- آری شخص مسلمان در هر حال بنده خدا است داشتن و نداشتن پیش از او سواء است او دارای نفس مطمئنه است که بهر حال رضایت دارد خدا هم از او راضی است او در هر حال و در هر حادثه بخدا رجوع می کند خدائی که (لَهُ ما فیِ السّماواتِ وَ الارضَ وَ ما بینَهُما وَ ما ... آیه 6 طه ) او همواره مخاطب:(یا اَیَّتُها النَّفسُ المُطمَئِنَّه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فَادخلی فی عِبادی وَ ادخُلی جَنَّتی، آیات 27 الی 30 سوره الفجر) است او قبل از بهشت موعود در دنیا هم در باغستانها است و مشمول آیه 54 و 55 سوره قمر می باشد.

اِنّ المُتَقینَ فی جنّاتٍ وَ نَهَرَ فی مَقَعَدِ صدِق عِند مَلیکَ مُتَدِر

 

بی گمان متقیان در باغها و نهرها هستند در مقام و منزلتی صدق نزد فرمانروای مقتدر

فی جناه و نهر : از رسول خدا که در ذیل این آیه آمده : نهر بمعنای وسعت است یعنی در هر حال چه فقر و چه غنا و چه صحت و چه مرض در باغ است امام صادق(ع) فرمودند : «دنیا برای شیعیان ما بهشت است، بهشت هم بهشت است او به مقام خلیفه اللهی رسیده است» در حدیث قدسی است : عبدی اطعتی حتی اجعلک مثلی من بچیزی می گویم باش، می شود تو هم بگوئی باش بشود. امام صادق(ع) فرمودند :«مومن اگر به این کوه بگوید بیا جلو می آید. دیدند کوه دارد جلو می آید حضرت با اشاره دست فرمود بایست، ایستاد، در زلزله مدینه که در بحار نقل کرده، مردم پناه به آن حضرت آوردند،حضرت دست گذاشت بر زمین، نهیب زد(هی اسکن) زمین ساکت شد، مردم خیلی تعجب کردند، فرمود تعجب نکنید من همان انسان هستم که در سوره زلزال آمده : اِذا زِلزِلتُ الاَرضُ زلزالها وَ اخرجَتُ الارضُ اَثقالَها وَ قالَ الاِنسانُ مالَها.

« علم به ماوراء توأم با حکمت عملی»

ما مسلمانها علوم متنوع قرآنی داریم از جمله بماوراء(امداد غیبی) توام با حکمت عملی است از سرتاسر قرآن این علوم بدست می آید بخصوص در احوالات انبیاء علیهم السلام، موسی علیه السلام تولدش، رشدش ... تا می رسد آنجا که فرعون تهدید می کند و موسی پیامبر خدا بنی اسرائیل را از مصر خارج می کند.

دشمن از عقب می رسد و موسی کنار دریا قوم مضطرب می شوند موسی علم به ماوراء دارد و می گوید کلا انّ معیَ ربی سیهدینی که خطاب می شود اضطرب بعصاک البحر، آب سنگ می شود ... در بیابان هم سنگ آب می شود، عیسی علیه السلام مجسمه از گل بصورت پرنده درست می کند و باذن خدا فوت می کند و پرنده می شود، یونس در بطن ماهی خدا را تسبیح می کند و پس از مدتی سالم از شکم ماهی بیرون می آید، فانجیناهُ منَ الغَمِّ وکَذلکِکَ نُنَجی المُومنین، امام صادق(ع) در ذیل این آیه فرماید تعجب می کنم از کسیکه گرفتار غم سنگینی می شود چرا از این آیه غافل است. عاصف بن برخیا در یک لحظه تخت بلقیس را از دوازده روز راه حاضر می کند(و قال الذی عندَهُ عِلمٌ منَ الکِتاب اَنا اتیکَ بهِ قَبلَ اَن یَرتَدِّ اِلَیکَ طرفک)به ابراهیم(ع) آتش سرد و سلام می شود .....

رسول خدا هم اعلان مقابله با دشمن می دهد و می گوید : اِنَّ وَلِیَّ اللهَ الَّذی نَزَّلَ الکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلِّی الصالِحین متولی امور من کسیست که کتاب را نازل کرده و او متولی صالحان نیز می باشد(آیه 196 سوره اعراف) و خلاصه اِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ امَنُوا فِی الحیوهِ الدُّنیا ... تمام اینها توام با حکمت عملی می باید باشد.(مجموعه آیات 22 الی 39 از سوره اسراء) گفت پیغمبر به آواز بلند با توکل پای اشتر را ببند، امیرالمومنین وارد مسجد شد دید عده در گوشه مشغول ذکر هستند جلو آمد فرمود شما کیستید؟ عرض کردند ما متوکلان هستیم فرمود یعنی چه ؟ گفتند خداوند روزی رسان است اگر رسد می خوریم، نرسید صبر می کنیم، حضرت فرمود سگهای محل ما هم چنین اند، پا شوید بروید بیرون مشغول کاری بشوید. بلی کار و شغل نیز عبادت است بشرطی که بعنوان بندگی باشد، در این حال اگر گرهی در کار افتد او خود مشگل گشا است که وَ مَن یَتَّقِ الله یَجَعَلَ لَهُ مَخرَجاً وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب. هر کس خدا را بپاید و تکالیف خود را انجام دهد خداوند در گرفتاری ها راه خروج بر او قرار می دهد از راه ماوراء که مافوق حساب های طبیعی است به او روزی می دهد حضرت مریم هم گفت : هُوَ مِن عِندَ اللهِ انَّ اللهَ یَرزُقُ مَن یَشاءِ بِغَیرِ حِساب. و آیا دیگر که سرتاسر قرآن مشحون است با این آیات نورانی .

امروز کشور ایران بحمدالله از موقعیتی برخوردار است که بعد از زمان ائمه سلام لله علیهم هیچگاه این موقعیت را نداشت.

و در زمان بعد از زمان ائمه تا زماننا هذا سلاطین جور از صفویه ها و پهلویها همیشه مسلط بودند و مراجع عظام همواره محکوم به سکوت بودند اما امروز بحمدالله در رأس کشور ولی فقیه است مرجعی وارسته و فرمانده کل قوا و بحمدالله سپاه و بسیج و ارتشی و قوای انتظامی نیرومند تحت فرمان ..

بدبخت و بیچاره است کسی که با داشتن موقعیت ایران ترسی هراسی بخود راه دهد و از هیاهوی دشمن بترسد آنها مانند ضعفای بنی اسرائیل هستند که مضطرب می شوند. غافل از آنکه هزارها موسی در کشور هستند و دریاها را می شکافند و ...

 سخنی در نظام آسمان (آسمان و هدایت انسان ها)

از کتاب انسان و درس تألیف  استا عظییم الشاءنمان منجم شهیرعلامه حضرت آیت الله حاج سید جواد سید فاطمی تبریزی

در این عصر انسان از دیدار آسمان و مناظر زیبای آن و از هدایتی که بواسطه آن باید نصیبش شود محروم مانده است توجه کنید :

مطالبی پیرامون سوره مبارکه «الطارق»

17 آیه دارد، در مکه نازل شده است این سوره منشور مستقلی است برای هدایت انسانها .

آسمان تابلو عظیمی است که جای جای آن خدا و توحید را فریاد می کند و با توجه به نظام و انضباطی که در سرتاسر آن بکار رفته انسانها را به عدالت و خودسازی و تزکیه تداعی می نماید(تزکیه کلید بهشت است بهشت سرتاسری آیه 76 طه)

در سوره مبارکه الرحمان آیه 7 : (وَالسَّماء رَفَعَها وَ وَضَعَ المیزان الاّ تَطغَوا فِی المیزان) آسمان را برافراشت و میزان در آن نهاد تا شما در میزان طغیان نکنید در سوره مبارکه طارق این دعوت با تعبیر دیگر است که می خوانید.

بسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم

وَالسّماء وَالطّارِق و ما اَدریکَ مَاالطارق النَّجمُ الثاقِب اِن کُلُّ نفَسِ لَمّا علیها حافِظ

 

قسم به آسمان و شباینده، و تو چه دانی شباینده چیست، ستاره شکافنده است، قسم که هیچ انسانی نیست مگر اینکه برای او نگهبانی است.

قسم به آسمان و قسم به طارق که همه انسانها بدون استثناء زیر نظرند و یله و رها نیستند.

- اَلنَّجمُ الثّاقِب : در تمام آسمان تعداد بیست ستاره بعنوان طارق(قدر اول) شناخته شده، ستاره شناسان از دیرباز ستاره های آسمان را به شش دسته تقسیم کرده و هر دسته را قدر نامیده اند و به این ترتیب تعداد معین کرده اند قدر اول بیست ستاره قدر دوم تقریباً دو برابر کمی بیش از آن و قدر سوم دو برابر قدر دوم می باشد تا آخر که حدود دو هزار ستاره در تمام آسمان با چشم عادی دیده می شود البته با دوربین های قوی تعداد خیلی بیش از اینها است.

جالب اینکه ستاره های بیست گانه قدر اول که روشنترین ستاره ها است(و در اینجا بعنوان طارق معرفی شده) در تمام آسمان پراکنده است طوریکه در هیچ فصل شبها خالی از این ستاره ها نیست، اول شب، نصف شب،آخر شب، این ستاره ها پرده تاریکی را می شکافند و زمین را تا حدی روشن می کنند(به شکل شماره 1 توجه کنید)

نکته : اگر در حدیث شریف،ستاره زحل را که از سیارات است بعنوان طارق آورده است بخاطر اینست که سیارات هم غالباً نور نافذ دارند.

شایان توجه است : وقتیکه آسمان ابریست و بارانی و نور ستارگان پوشیده می باشد برای رهروان در شب هر چند دقیقه برقی در آسمان می زند وصدها متر پیش روی مسافر ما روشن می کند و تا مسافر به آخرین نقطه برسد برق دیگر می زند و به این ترتیب در زمان ابری بودن آسمان نیز، انسانها هدایت می شوند .

آری شکوفائی و رستگاری انسان موقعیست که موضع خود را در این جهان پهناور بداند و بداند که بنده خدا است و اعمال و کردارش زیر نظر است و بالاخره حسابش رسیدگی خواهد شد در روزی که پنهانیها آشکار می شود و بهشت به اهلش نزدیک و جهنم بهر بیننده ظاهر می گردد و تا یقین به چنین روزی حاصل نشود گذشتن از شهوات مشگل است اگر محال نباشد در این زمینه سخن قرآن کریم است آیه 74 سوره مومنون:(وَاِنَّ الّذینَ لایُومِنونَ بِالاخرَهِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُون ترجمه : مسلما آنها که ایمان به آخرت ندارند از صراط مستقیم منحرف می شوند)، درست است که وقت مشخصی برای قیامت تعیین نشده اما احتمال نزدیک بودنش تصریح شده است : (لَعَلَ السّاعهَ قَریب 17 سوره 42- عَصی اَن یَکُونَ قریباً 51 سوره بنی اسرائیل و درجائی فرماید: لا یَاتیکُم اِلاّ بَغنَهً 187 سوره اعراف و نظائر آیات) بهرحال نباید درباره آنروز تردید کرد، چه خدائی که او را از نیستی بوجود آورده قادر است بار دیگر خلعت هستی بر او بپوشاند که آیات بعدی چنین است و در این باره :

فلینظرالانسان ممّ خُلق خلقَ مِن ماء دافق یخرجُ من بین الصُلب والترائب انّه علی رجعه لقادر.

یوم تبلی السرائر فماله من قوه ولا ناصر

 

پس انسان بنگرد که ازچه چیز آفریده شده است از آبی جهنده آفریده شده است که از میانه پشت و سینه ها بیرون آید.

بیگمان او بر بازگرداندن وی توانا است.

روزی که رازها از پرده برون افتد آنگاه او را یارا و یاوری نیست.

 

 

اِنَّهُ علی رَجعِهِ لَقادِر: استفاده های متفرقه از آیات ..

 

مشرکان و کفار مکه که منافع نامشروع خود را در خطی می دیدند پیوسته در مقابله با دعوت رسولخدا بعناوین مختلف کارشکنی می کردند، با گفتن شاعر، کذّاب و ساحر و مانند آن، آیات 11 تا آخر سوره در جواب آنها است، قسمت به نظامهای دیگر آسمان و زمین از بارش و رویش که این سخن حاکم و فیصله دهنده حق و باطل است نه سخنی هزل و بیهوده

والسّماء ذات الرّجع والارض ذات الصَدع اَنّه لقول فصل و ما هو بالهزل اّنّهُم یکیدون کیدا و اکیدُ کیدا فمهّلِ الکافِرینَ اَمهِلهُم رُوَیدا

 

و سوگند به آسمان باران دار و سوگند به زمین برشکافته بگیاه که قرآن سخنی قاطع است و هزل نیست آنان نیرنگیمی سگالند من نیز تدبیری می کنم، پس کافران را مهلت ده و اندک زمانی فروگذارشان

 - اِنَّهُم یَکیدون کَیدا : لفظ یکیدون : صیغه مضارع و استمرار را می رساند یعنی همیشه عده ای هستند و خواهند بود که در مقابل دعوت حق پیغمبران می ایستند و نظیر آیات در سوره مبارکه صف آیه 8 و 9 است :

یُریدونَ لیطفوا نوراللهِ بِافواهِهِم وَاللهُ مُتِّم نورهِ و لشوکره الکافرُون. هُوَ الّذی ارسل رسوله بالهُدی وَ دین الحقَ لیُظهرهُ علی الذین کُلِّه وَ لَوکرِه المُشرِکون

 

میخواهند نور الهی را با سخنان خویش خاموش کنند حال آنکه خداوند کمال بخش نور خویش است ولو آنکه کافران ناخوش داشته باشند او کسیست که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاده است تا آن را بر همه ادیان پیروز گرداند ولو مشرکان ناخوش داشته باشند.

 

- سخنی در نظام آسمان : خورشید ره نمای نظم در آسمان است، همه ما می دانیم وقتی آفتاب به چهار یک آسمان طرف شرق رسید ساعت 9 روز است و چون ببالای سر رسید ساعت 12 و در چهار یک طرف غرب ساعت 15 را اعلام می دارد.

با غروب آفتاب آرام آرام ستاره ها ظاهر می شوند، شما در مسیر آفتاب اولین ستاره را نشان کنید وقتی به ربع شرقی رسید سه ساعت از شب رفته است و همان ستاره بالای سر که رسید حدود نصف شب[1] و به ربع غربی که سرازیر شد وقت سحر را اعلام می کند.

آفتاب با آن عظمت خود نیز لابلای ستارگان حرکت می کند با این فرق که قدری سنگین تر و با وقارتر و حدود چهار دقیقه عقب تر و نتیجه این تأخیر ایجاد چهار فصل است، بهرحال آسمان با تمام ستارگان در بیست و چهار ساعت یکبار می گردد و محور این حرکت خطی است که از قطب شمال و جنوب می گذرد و این حرکت از شرق به غرب است .

جدول بندی و فهرست شکلهای آسمان

حرکت آفتاب در وسط آسمان و به اصطلاح نجومی در منطقه البروج است که از دوازده برج تشکیل یافته به ترتیب : حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو، جوت و هر ماه در یک برج است .

در فروردین آفتاب در برج حمل است با غروب آفتاب برج حمل نیز با آفتاب در افق فرو می رود طبعاً برج های سرطان، اسد و سنبله بتوالی بالای سر می آیند. در ماه اسفند آفتاب در برج ثور است تا آخر ..

روی این حساب و با استفاده کردن از کلام نورانی حضرت صادق(ع) در حدیث مفصلی، این جدول تنظیم شده و تقدیم می گردد.(در صفحه 8)

مردم ما از دیرباز با آسمان و ستارگان انس و آشنایی به خصوصی داشتند. در ادبیات فارسی از ستارگان و مجموعه آنها زیاد استفاده شده که اگر جمع آوری گردد، کتاب قطوری می شود.

شاعر مجموعه ثریا(پروین) را بچشم بیدار تشبیه کرده و گفته است.

همه در خواب برفتند و شب از نیمه گذشت

                                                انکه در خواب نشد چشم من و پروین است

(پروین در قسمت شماره 4 شکل پیدا است) شاعر دیگری درباره تسلی شاگرد مدرسه که معلمی بنام سهیل او را سیلی زده بود گفته است

دلتنگ از آنی که سهیلت زده سیلی

                                                                        سیبی که سهیلش نزند رنگ ندارد

ستاره سهیل نیز در قسمت شماره 4 شکل است و در لنگر شکل تخیلی کشتی قرار دارد. طلوع سهیل در فصل پاییز می باشد که با سیبهای پاییزی همزمان است.

 

دب اکبر- جدی- ذات الکرسی

اگر دو ستاره مقدم دب اکبر را با خطی مستقیم بهم وصل کنید و آن خط را بطرف قطب شمال امتداد دهید بستارۀ جدی برخورد می کند، در هر حال ستارۀ جدی بین صورت ذات الکرسی و دب اکبر قرار گرفته است.

خلاصه و تکمله

عالم زیباست و زیبائیها در انسان خلاصه شده است

توجه به نظام عالم چه در آسمان و چه در زمین توجه به زیبایی است طبق حدیث : انسان خلاصه جهان است.(مأخذ حدیث بحارالانوار ج61 صفحه 253 ) و زیبائیها در انسان خلاصه شده است .

انسان زیبای جهان است، تحقق این زیبایی موقعیست که تزکیه شود و زندگیش در خط عدالت باشد که : (بِالعَدلِ قامت السَّماواتِ وَ الارض) و انسان به عدالت امر شده است : (اِنَّ اللهَ یَامُرُ بِالعَدل آیه 90 سوره نحل) زیبایی انبیا و اولیا بخصوص خاتم ایشان حضرت محمدبن عبدالله(ص) و خاندانش گواه روشنی است ثم الامثل فالامثل

در شان نزول آیه 69 از سوره نساء چنین آمده است : یکی از صحابه ی پیغمبر که نسبت به حضرت علاقه ی شدیدی داشت روزی با حال پریشان خدمتش رسید پیغمبر از سبب ناراحتی او سوال نمود در جواب عرض کرد زمانی که از شما دور می شوم و شما را نمی بینم ناراحت می شوم امروز در این فکر فرو رفته بودم که فردای قیامت اگر من اهل بهشت باشم، مسلماً در جایگاه شما نخواهم بود و بنابراین شما را هرگز نخواهم دید و اگر اهل بهشت نباشم که تکلیف روشن است . آیه فوق الذکر نازل شد و ناراحتی صحابه برطرف گردید.

آیه 69 سوره نساء

وَ مَن یُطِعِ اللهُ والرَّسول فَاُولئِکَ مَعَ الّذین اَنعَم الله عَلَیهم مِنَ النَبیینَ وَ الصّدیقین والشُّهداء والصّالِحینَ و حسن اولئک رفیقا

 

و کسی که خدا و پیغمبر را اطاعت کند همنشین کسانی خواهد بود که خدا نعمت خود را بر آنها تمام کرده از پیغمبران و صدیقان و شهدا و صالحان و آنها رفیقهای خوبی هستند

 

هیچ پیامبری مبعوث نشد مگر این که صدای زیبا داشت :

داود(ع) قاری و خواننده بهشت است که وقتی زبور را قرائت می کرد پرندگان دورش جمع می شدند و با آن همصدا بودند کوهها نیز (وَلَقَد اتینا داوُدَ منّا فَضلاً یا جِبالَ اَوِّبی مَعَهُ وَ الطَّیرَ وَ اَلَنّالَه الحدید آیه 10 سوره سباء) در حق ائمه هدی علیهم السلام نقل شده که صدای قرآن زیبایی داشتند که هر مرورکننده را میخکوب می کرد و بعضاً غش می کردند، گفتند رسول خدا چگونه بوده امام فرمود آن حضرت صدای خود را به اندازه تحمل و طاقت انسانها ظاهر می کرد والا کسی تاب و تحمل آن صدا را نداشت و هوش از سرش می پرید.

زیبائی در ائمه اطهار (علی و آل علیهم السلام) بقدری بالاست که از عهده افراد عادی ارزیابی آن بیرون است، زیارت جامعه کبیره بمراتبی از آن زیبائیها آگاه می کند.[2]

اینک فرازهائی از آن را از نظر می گذرانیم :

مَو الیَّ لااُحصی ثَناءِکُم وَ لا اَبلُغُ مِنَ المَدحِ کُنهَکُم وَ مِنَ الوَصفِ قَدرَکُم وَ اَنتُم نُورُ الاَخیار وُ هداهُ الاَبرارِ، اِلخ ...

ترجمه : پیشوایان من صفات کمالیه و زیبائی شما آنقدر است که شما نتوان کرد و به کنه آن نتوانیم رسید و شمائید نور اختیار و هدایت کننده ابرار و حجتهای خدای مقتدر،آفرینش را بجهت شما ایجاد و با شما ختم نمود ببرکت شما باران را می فرستد و به برکت شما آسمان را نگه داشته که جز به امرش فرو نیاید و بواسطه شما غم و اندوه و رنجها از دلها برطرف می گردد و پیش شما است آنچه بر پیغمبران نازل شده و آنچه را ملائکه آورده اند و به جد شما روح الامین نازل گردیده، خدا به شما داده آنچه را که به احدی از اهل عالم نداده، هر شخص شریفی پیش شرف مقام شما سر فرود آورده و هر سرکش متکبری به اطاعت شما سرنهاد و هر جبار گردن فرازی مقابل فضل و کمال شما خاضع و همه چیز پیش شما فروتن گشت و زمین بنور شما روشن گردید و رستگاران عالم به ولایت و حجت شما رستگار شدند پیروی شما سلوک راه بهشت و رضوان و انکار ولایت شما خشم و غضب خدای رحمان است، پدر و مادر وجان و اهل و مالم همه فدای شما باد، در حلقه داکران عالم از سماوات و ارض همه جا ذکر خیر شما است . نامهای شما در میان نامها و جسدهای شما در میان اجساد روح بزرگ شما در میان ارواح و نفوس قدسی شما در میان نفوس،آثار وجودی شما در میان آثار و قبور شما در میان قبور پس چقدر نام های شما شیرین و نفوس شما با کرامت و شأن و مقامتان بزرگ و قدر و منزلت شما با جلال و عهد شما با وفاترین عهد و وعد و پیمان شما راست و با حقیقت، سخن شما نوربخش دلها و امر و فرمان شما هدایت و ارشاد خلق، کار شما نیکو عادات شما نیکی و احسان، فطرت شما کرم و بخشش و شان ذاتی شما حق و صدق و موافقت و شفقت، قول و دستور شما حکم حتمی لازم الاجراء، رای و اندیشه شما علم و دانش و بردباری و مال اندیشی است . اگر ذکری از خیر و نیکوئی شود اول مقام نیکی را دارید و اصل و فرع و معدن و محل و مبداء و منتهای هر خیر و نیکوئی شمائید، پدر و مادر و جانم فدای شما چگونه مدح و ثنای شما را توان وصف کرد و شئونات رفیع و جمیلتان را توان بشمار آورد در صورتیکه بواسطه شما خدا ما را از ذلت و کفر و عصیان نجات داد و غم و اندوههای شدید ما را برطرف ساخت و از وادی مهالک عالم و آتش و دوزخ رهانید. پدر و مادر و جانم فدای شما بواسطه ولایت و پیشوائی شما خدا معالم و حقایق دین را بما آموخت و هر آنچه از امور دنیای ما فاسد و پریشان بود اصلاح فرمود و ما را از فقر و ذلت و جهالت بعلم و عزت و دولت رسانید و بواسطه ولایت و پیشوائی شما کلمه توحید و معارف الهیه بحد کمال رسید و نعمت بزرگ دین و دنیا و آخرت بخلق عطا گردید و پراکندگی عقاید و آراء امت به الفت و اتحاد مبدل گشت و بولایت و دوستی شما طاعت و فریضه خلق پذیرفته می شود و خدا، دوستی شما را بر خلق واجب کرد و بشما درجات رفیع و مقام محمود و منزلت عالی معلوم نزد خدای  عزوجل و جاه و عزت بزرگ و شان عظیم و مقام شفاعت مقبول عطا گردید...

آنجا که معادلات بهم می خورد :

در تایید آن عده که می گویند صنعتی شدن زندگی بشری، معادلات را بر هم زده که مسئله این نشریه است و در هر جا و هر منطقه که برق کشیده شده مردم آنجا از تماشای آسمان محروم شده اند و از آثار تربیتی آن و همچنین شب را روز و روز را شب، که اکثر مردم شبها تا ساعت یک و دو بعد از نصف شب بیدار و روز تا دوازده خوابند و معادلات دیگر که بهم خورده است...

ائمه هدی صلوات الله علیهم با اینکه علم اولین و آخرین را داشتند ولی در عمل فقط بندگی خدا بوده و چیزی و صنعتی از خود اختراع ننمودند چه هر آنچه در زندگی انسان به او نیاز است خداوند تبارک و تعالی بدون دخالت انسان ایجاد کرده است که در این مقاله اشاره می شود . ابتدا از کلام امیرالمومنین(ع) بهره می گیریم: در نصیحت آنحضرت به فرزندش امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودهاست : از جمله مواعظ لقمان فرزندش را است که به او گفت ای فرزند باید عبرت گیرد کسی که یقینش قاصر است و بینشش در طلب روزی ضعیف است از اینکه خداوند تبارک و تعالی او را در احوالات سه گانه آفریده و روزیش را داده و در یکی از این احوال از و کسبی و حیله نبوده بداند که خداوند تبارک و تعالی در حالت چهارم هم روزیش را خواهد داد اما اول این حالات این بوده که در رحم مادرش او را روزی داده در آن قرارگاه کذایی آنجا که سرما و گرما آزارش نمی داد سپس از آنجا بیرونش آورد و از شیر مادرش او را غذا داد و با آن اکتفا می کرد و او را رشد می داد و بحال می آورد و از تلف شدن حفظ می کرد بدون اینکه خود طفل در آن مدخلتی داشته باشد سپس از شیر گرفته شد و جاری کرد روزی را از کسب پدر و مادرش با رافت و رحمتی از پدر و مادرش و غیر از این هم از آن دو انتظار نبوده حتی بعضا او را بر خود مقدم می داشتند تا اینکه وقتی بزرگ شد و با عقل خود مشغول کسب کردن شد کارش بر او تنگ شد و گمانهایی به پروردگار خود داشت وحقوق واجبه را نداد و بخودش و عیالش زندگی را تنگ نمود از ترس کمی روزی و نداشتن یقین به عوض دادن از اطراف خدایتعالی چه در دنیا و چه در آخرت،چه بد بنده ای است این ای فرزند من (ج13 بحار صفحه 414)

در حدود چهارصد سال است که جهان غرب بازار صنعت را باز کرده و هر روز نوآوری می کند و صنعت خود را عرضه می نماید. که ظاهرش زیبا و در باطن خالی از ضرر نیست و مردم دنیا استقبال می کنند و توجه بضرر و زیانش نمی کنند.

چنانکه گذشت در هر مورد خدای تبارک و تعالی آنچه بشر به او نیاز دارد بدون دخالت او در این خانه بزرگ که خداوند برای انسان و پذیرایی او قرار داده است آورده اینک در آیات ذیل توجه کنید :

در سوره مبارکه بقره آیه 36 و اعراف آیه 24 چنین آمده : گفتیم در زمین فرود آئید که در آنجا برای شما قرارگاه و بهره است تا مدتی

ولکُم فِی الارضِ مُستَقَرُّ وَ مَتاعٌ الی حین

 

پائین روید که شما تا مدتی در زمین قرارگاه و بهره دارید

 و...

ادامه مطلب  را در کتاب آسمان شناسی رضا قارزی

 


(1) در این باره حدیثی هم از امام ششم حضرت جعفربن محمدالصادق سلام الله علیه آمده

1- زیارت جامعه کبیره شیخ صدوق در فقیه و عیون روایت کرده از موسی ابن عبدا... نخعی که گفت عرض کردم خدمت حضرت امام علی النقی علیه السلام که یابن رسول ا... مرا تعلیم فرما زیارتی با بلاغت کامل باشد که هرگاه خواستم زیارت کنم یکی از شما را بخوانم فرمود چون به درگاه رسیدی بایست و بگو شهادتین را و با حال غسل باشی و چون داخل حرم شوی و قبر را به بینی به ایست و سی مرتبه الله اکبر بگو پساندکی راه برو و گامها را کوتاه بردار و با بیست و سی مرتبه تکبیر بگو، پس نزدیک قبر مطهر برو و چهل مرتبه الله اکبر بگو تا صد تکبیر تمام شود، پس بگو السلام علیکم یا اهل بیت النبوه ... الخ و از راه دور هم توصیه شده است بخوانید زیارت جامعه را

 

چند نكته در باب توحيد(فصلی از کتاب آشنایی با اسلام نوشته رضا قارزی)

                                                            

بسم الله الرحمن الرحیم

 چند نكته در باب توحيد(فصلی از کتاب آشنایی با اسلام نوشته رضا قارزی)

- توحيد آن است كه خالق آسمان و زمين و آنچه بين آنهاست خداي واحد است نه تنها خلقت، تدبير هم از آن خداست تمام كارها، تمام حوادث ، چه حوادث شخصي و چه اجتماعي همه زير نظر خدا و به اراده خداست.

- نخستين گام در راه دينداري و عبادت خدا شناخت خداوند و اساس شناختن ، يگانه دانستن اوست.

- لذت بندگي خدا و عبوديتش بهترين و والاترين مقام است.

- توحيد يعني هرچه هست اوست كسي كاره‌اي نيست مگر به اجازه او . توحيد همان سوره قل‌هوالله‌احد است.

- توحيد يعني كارها براي خدا باشد براي بندگي او كه براي همين آفريده شده‌ايم «ما خلقت الجن و الانس الابيعبدون» انسان وقتي به اين خط آمد تعبير همان صراط مستقيم است.

- خدا از انسان دور نيست اما اين انسانها هستند كه با خدا فاصله دارند و از خدا دورند عامل آن هم هواي نفس است ( تكبر، حرص، حسد و... ) انسان وقتي درست مي‌شود كه از اين جاذبه دور شود بندگان خدا آنانند كه خدا را شناختند و در راه طاعت آن حركت كردند .

- شكوفايي انسان در توحيد است توحيد انسان را برپا مي دارد و شكوفا مي كند . 

- خداوند با تمام ذرات عالم است و از يك ذره هم دور نيست با هر ذره هست نه بطور قاطي و از هر چيز جداست نه به طور دوري، مثل او چيزي نيست اما او بصير و شنوا است، درد ما را مي‌داند و احتياجمان را مي‌فهمد و ما در محضر او هستيم.

- بالاترين مرتبه شكر گزاري خداوند «فنا في‌الله» است يعني خداوند همه چيز را به ما داده پس همه چيز ما براي او ، در راه او باشد و ذوب شدن در خداوند و رسيدن به بقاءالله اين همان عبوديت و بندگي خداست. هرچه انسان خود را در مقابل خداوند بشكند به خدا نزديكتر مي‌شود. خداوند نقش انسان را در قرآن بيان مي‌كند و كسي كه قرآن بخواند راه و رسم انسان را مي‌يابد. پس اگر اين (طور) نباشد اسفل‌السافلين است وقتي انسان خدا را به بزرگي ياد كرد غير خداوند (پول، ماشين، شهوت و....) در نظر او كوچك مي‌شود دنيا برايش كوچك مي‌شود و خداوند در نظر او بزرگ، اين بهشت است و حالات بهشتي، بهشت موعود دنيا قبل از بهشت جاوداني اما اگر انسان خدا را فراموش كند پرده كفر ضخيم مي‌شود و همين انسان باهوش طوري پرده‌هاي كفرش ضخيم مي‌شود كه ديگر خدا را نمي‌بيند و وقتي به اين حالت رسيد ديگر انذار و عدم و انذار برايش فرقي ندارد و آنگاه كه انسان شقي شد ديگر صلاحيت هم ندارد، «ختم‌الله‌علي قلوبهم‌و‌علي‌سمعهم‌و‌علي أ‌َبْصارِهم غشاوه و لهم‌عذاب عظيم » .

- خداوند بردباري مي‌كند آنچنان كه گويا نمي‌داند و اغماض مي‌كند كه گويي نديده است و مي‌پوشاند كه گويي بر او عصيان نمي‌شود براي عقوبت عجله نمي‌كند به لحاظ كرمش و اغماض و حلمش.

- الله بالاتر و والاتر است از اين كه وصف كنندگان او را درك كنند با صفاتي كه او موصوف است به آن و جز اين نيست كه وصف كنندگان به اندازه خودشان وصف مي‌كنند نه اندازه عظمت و جلال او، خداوند ولاتر از آن است كه وصف كنندگان او را درك كنند خداوند از بندگان خود غني است، احتياج به عبادت بندگانش ندارد ولي انسان موظف است تكليف خود را انجام دهد، زندگي ما بايد زندگي محمدوآل‌محمدصل‌الله‌عليه‌وآله باشد 1 . 

 چند روايت در باب توحيد

·       امام ششم عليه‌السلام مي‌فرمايند: «خدا، هستيِ ثابت دارد و علم او خود اوست در حالي كه معلومي نبود و سمع او خود اوست درحالي كه مسموعي نبود و بصر او خود او بود در حالي كه مبصري نبود و قدرت او خود او بود در حالي كه مقدوري نبود2[1]».

·                  امام پنجم و ششم و هفتم و هشتم عليه‌السلام مي‌فرمايند: «خداي تعالي نوري است كه با ظلمت مخلوط نيست و علمي است كه جهل در آن نيست و حياتي است كه مرگ در آن نيست3[2]» .

·        امام هشتم عليه‌السلام مي‌فرمايند: « مردم در صفات سه مذهب دارند: گروهي صفات را به خدا اثبات مي‌كنند با تشبيه به ديگران و گروهي صفات را نفي مي‌كنند و راه حق مذهب سوم است و آن، اثبات صفات است با نفي تشبيه به ديگران[3]» .

· امام ششم عليه‌السلام فرمودند: «خداوند تبارك و تعالي با زمان و مكان و حركت و انتقال و سكون منصف نمي‌شود بلكه او آفريننده‌ي زمان و مكان و حركت و سكون است[4] »                                                  چند نكته در توحيد:

·  ذات خداوند، نامحدود و نامتناهي است، اين كمالات كه در صورت (شكل و عنوان) صفات براي او اثبات مي‌شوند در حقيقت عين ذات و همچنين عين يكديگرمي‌باشند و مغايرتي كه ميان ذات و صفات و همچنين در ميان خود صفات ديده مي شود تنها در مرحله مفهوم است و به حسب حقيقت جزء يك واحد غيرقابل تقسيم در ميان نيست، اسلام براي جلوگيري از اين اشتباه ناروا ، ( تهديدات به واسطه توصيف نفي اصل كمال)،عقيده‌ي پيروان خود را در ميان نفي واثبات نگه مي‌دارد ودستور مي‌دهد اينگونه اعتقاد كنند كه: خدا علم دارد نه مانند علم ديگران، قدرت دارد نه مانند قدرت ديگران،مي‌شنود نه با گوش،مي‌بيند نه با چشم و به همين ترتيب[5] .

·         توحيد مراتب و اقسام دارد : توحيد ذاتي، توحيد صفاتي، توحيد افعالي، توحيد عبادي[6]  .

·   حكمت اينكه خداي متعال به توسل (به اهل بيت(س)) امر كرده اين است كه مقام والاي بندگان شايسته را معرفي كند و ديگران را به عبادت و اطاعتي كه موجب رسيدن آنان به چنين مقامي شده است تشويق نمايد و از اينكه كساني به عبادتهاي خودشان مغرور شوند جلوگيري كند[7].    

در باب تزكيه (خودسازي)[8]

·       قرآن با آيات، ثابت مي‌كند و انسان را به اين علم مي‌رساند كه زندگي باهدف است و هدف رشد انسان است، فلاح انسان است و انسان برسد به جايگاهي كه خداوند براي آن آفريده شده است و آن هم بهشت جاوداني است.

·       انسان بايد مقدرات الهي را بداند، حلال و حرامش را و...، راهنمايي‌هاي پيامبران كه در خط خدايند.

·       به خداوند با عظمت مي‌گوييم: ما به تو بندگي مي‌كنيم تو خداي مائي، تو معبود مائي .

·   شكوفايي انسان در اعتقاد به توحيد است، قولوا لااله‌الاالله تفلحوا، انسان كه به اين علم رسيد خدا در نظرش عظيم و غيرخدا هر چه باشد، حقير و كوچك مي‌شود يعني دنيا با تمام زيبايي هايش در نظر يك مسلمان كوچك و حقير است. اگر ديگران دارند او ناراحت نمي‌شود حسد نمي‌كند و اگر خود دارد حريص نيست و بخل نمي‌ورزد و خصوصيتهاي خوب و زيباي ديگر كه همان شكوفايي است بعبارت ديگر تزكيه‌ي انسان است كه كليد بهشت است بهشت سرتاسري[9] .

آري اسلام با تعليماتش با مقررات روزمره‌اش، نماز، زكوه، حج، جهاد و... حتي كساني را كه سواد خواندن و نوشتن هم ندارند نيز به اين مقام مي‌رساند دنيا و زيبائيهاي آن اگر در چشمها صغير و ناچيز باشد ديگر جايي براي حرص، بخل و حسد و ديگر حالات رذل جهنمي باقي نمي‌ماند و زندگي بهشت گونه مي‌گردد پيامبر اكرم (ص) فرمود : هركس به فقرش صبر كند روز قيامت با من خواهد بود.

آري شخص مسلمان در هر حال بنده خداست و داشتن و نداشتن پيش او سواء (يكسان) است، او داراي نفس مطمئنه است كه بهرحال رضايت دارد و خدا هم از او راضي است، او در هرحال و درهر حادثه بخدا رجوع مي‌كند، خداي كه «لَهُ ما في‌السماوات والارض و ما بينهماوما... آيه6 طه» او همواره مخاطب آيه: «يا اَيَتُهاالنَّفسُ المُطمئِنّه ارجعي‌الي‌ربك راضيّهً‌مرضيه فَادخلي‌في‌عبادي‌وَادخُلي جنتي» است . (‌ سوره فجر27 الي30 ) او قبل از بهشت موعود، در دنيا هم در باغستانها (حالات بهشتي دارد) و مشمول آيه 54و55 سوره قَمر مي‌باشد،«إنَّ المُتقين في جنّات وَ نَهرفي مَقعد صدقٍ عند مليكٍ مقتدر» ترجمه: بي‌گمان متقيان در باغستانها و نهرها هستند در مقام ومنزلت صدق، نزد فرمانرواي مقتدر .

 صفات جمال و کمال خدا

خدای یکتا و بی همتا دارای همه صفات جمال و کمال است، مانند:

علم: بدین معنی که او بر همه جهانیان آفرینش از کوچک و بزرگ و در هر کجا حتی از آنچه در قلب انسانها می گذرد، آگاه است.

قدرت: بدین معنی که او بر همه چیز توانایی دارد: هستی بخشیدن، آفریدن، روزی دادن، میراندن و از بین بردن و توانایی بی مانند او همه را به وجود آورده است.

حیات: یا زندگی پایدار، بدیهی است که در جهان هستی حیات و زندگی وجود دارد و ممکن نیست، از چیزی که خود فاقد حیات است، زندگی سرچشمه بگیرد. گذشته از آنکه علم و قدرت، ملازم حیات بوده و قدرت بدون زندگی و حیات، بی معنی و نامعقول است.

اراده و خواست: هدف از اثبات خواستن و اراده برای خدا، رسیدن به این نکته است که او در کارهای خود، مجبور نبوده و مانند گل نیست که بدون اختیار و اراده، بوی خوش بدهد.

ادراک: یعنی علم به مدرکات، او همه چیز را می بیند و همه چیز را می شنود، هر چند آهسته باشد.

قدمت: یا ازلی بودن، یعنی او از قبل بوده و پیوسته خواهد بود زیرا وجودبخش سراسر جهان هستی اوست و هر چه وجودش از خود نبوده، حادث و استقلالی نداشته و همیشه به وجود بخش خود نیازمند است، بلکه ادامه وجود آن نیز به خواست و اراده او بستگی دارد، از این رو همه جهان هستی حادث و نیازمند او است؛ اما او قدیم و از همه بی نیاز است.

تکلم: یا ایجاد سخن در چیزی، او هرگاه بخواهد با هر یک از بندگان پاک و خالص خود، پیامبران و یا فرشتگان سخن گوید، یعنی: صوت را خلق می کند.

صدق: آنچه می فرماید راست بوده و وعده های او هیچ گاه تخلف ندارد و همچنین پروردگار متعال، آفریننده، روزی دهنده، هستی بخش، بخشنده، کریم، مهربان، با گذشت و آمرزنده ... می باشد.

  

صفات جلال خدا

از سوی دیگر، خدا اجل است از اینکه صفت نقص داشته باشد. یعنی: خدای بزرگ از هر عیب و نقصی به دور، و از هر کم و کاستی مبرا است، او مانند ما موجودی مادی نیست تا جسم داشته باشد یا از اجزای مختلف تشکیل شده یا جایی را پر کند و یا به نحوی قابل لمس و دیدن باشد، نه در دنیا و نه در آخرت.

او ماده نیست تا قابل تغییر باشد، عوارض مادی بر او راه ندارد، بنابراین بیمار نمی شود، گرسنه نمی شود، خوابش نمی برد، پیری و فرسودگی در او راه ندارد.

همتا و شریکی برای او نیست، بلکه او یگانه و یکتاست، صفات او عین ذات اوست و مانند ما و سایر مخلوقاتش نیست، خدای متعال از هر جهتی بی نیاز است و هیچ گونه نیاز وا حتیاجی به مشورت، یاور، وزیر، لشکر، مال ، ثروت و مانند آن ندارد. ( ماخذ و کلیات فقه اسلامی)

 

راه های شناخت و اثبات خدا

مناسب است بحث خود را درباره راه های شناخت خداوند و اثبات او با ارائه دو تعریف آغاز کنیم. چنین می نماید که در حوزه شناخت خدا، می توان دو مرحله اساسی را از یکدیگر باز شناخت: شناخت موجودیت خداوند و شناخت اوصاف و افعال الهی و رابطه خداوند با انسان و جهان. در مرحله نخست، ادمی در می یابد که خدا هست. این دریافت ، انسان را از صف ملحدان و شکاکان جدا می کندو او را به جرگه متالهان و خداباوران وارد می سازد. سپس، آدمی به مرحله دوم گام می نهدو  با اوصاف و ویژگی های خداوند آشنا می شود و چند و چون رابطه او را با دیگر موجودات هستی شناسایی می کند. این مرحله، راهی بس طولانی و بسا بی پایان است که هر یک از خداشناسان تنها پاره ای از آن را پیموده اند.

·   در مورد خای متعال دو نوع شناختص تصور می شود 1- شناخت حصولی و شهودی 2- شناخت خصوصی یا اکتسابی

·   طبق آیات قرآن خداوند واحدی است بی نهایت، بلا تشبیه، غیر قابل توصیف. حضرت علی علیه السلام که در بالاترین مراتب توحید و شناخت خدا است اعتراف دارد که برای او نیز امکان شناخت خدا از این بیشتر نیست و به کنه عظمت او نمی تواند پی ببرد

·   آیات قرآن کریم می فرماید:« فسبحان حین تمسون و حین تصبحون و له الحمد فی السماوات و الارض حین تظهرون تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی و تحی الارض بعد موتها و کذلک تخرجون»

·   حضرت علی علیه السلام می فرماید: « سبحانک ما کنا نعلم کنه عظمتک و لکنا نعلم انک انت الله لا اله الا انت الحی القیوم لا تاخذ سه و لانوم»

·   از یک نگاه، می توان عمده ترین راه های عمومی خدایابی و خداشناسی را در سه گروه 1- راه دل،  2-  تجربه و 3- راه عقل که راه دوم و سوم دو علم حصولی است جای داد:

·       1- راه دل

·   گاه آدمی با بازگشت به درون خویش، بی نیاز از هر گونه استدلال عقلی یا مشاهده تجربی، خدای خویش را می یابد واز راه دل به کوی یار می رسد. نقطه آغازین این راه، خداشناسی فطری است که از آن به راه فطرت نیز یاد می شود. مراحل پیشرفته این طریق به گروه خاصی از اهل دل و عارفان روشن ضمیر اختصاص دارد؛ آنان که در پرتو عبادت خالصانه و تهذیب نفس، صفات جمال و جلال الهی را با چشم دل نظاره می کنند.

·       در این جا، به توضیح کوتاه راه فطرت، به مثابه مرحله آخرین خداشناسی از راه دل، می پردازیم.

·   فطرت الهی انسان، فطرت، سرشت خاص و آفرینش ویژه آدمی است که با پاره ای بینش ها و گرایش های متشرک در میان انسان ها همراه است. بینش ها و گرایش های فطری، از آن رو که در طبیعت مشترک آدمیان آشیانه کرده اند، در زمان و مکان خاصی محصور نمی شوند؛ بلکه می توان آن ها را در عموم انسان ها سراغ گرفت. فطرت گاه در مقابل غریزه به کار می رود. در این دیدگاه، ساحت حیوانی انسان مقتضی آن است که افراد بشر، بدون نیاز به آموزش و اکتساب، مبدا ظهور اوصاف مشترکی گردند. برای نمونه، تمایل نوزاد به خوردن غذا، گرایش غریزی است که خاستگاه آن طبیعت حیوانی او است. از این رو، در سایر انواع حیوانی نیز یافت می شود اما سرشت فراحیوانی آدمی نیز مقتضیات ویژه خود را دارد که ازآن به اوصاف و خصوصیات «فطری» یاد می شود.

·   اوصاف فطری انسان، همان گونه که اشاره شد در دو گروه گرایش ها و بینش ها جای می گیرند. برای مثال، گرایش به زیبایی یا تمایل به یافتن حقیقت از جمله خواست های فطری انسان ها است که می توان آثار آن را در همگان یافت. همچنین آگاهی بر پاره ای احکام اخلاقی و نیک و بد برخی افعال، از بینش های فطری انسان به شمار می رود. بسیاری از دانشمندان اسلامی، با استناد به پاره ای آیات و روایات، بر این باورند که پیوند عمیقی میان فطرت انسان با خدا برقرار است. یعنی انسان به اقتضای فطرت خویش، از یک سو خداجو و خداگرا است و از سوی دیگر، در سرشت وجودی او دست مایه های شناخت خدا نهاده شده است در این دیدگاه، خداجویی و خدا پرستی، گرایش فطری و خدایابی و خداشناسی، بینش فطری است.

·   مقصود از خداگرایی فطری آن است که آدمی به اقتضای سرشت و ذات خویش، به سوی کمال مطلق گرایش دارد و میلی عمیق به عبادت و ستایش، در خویش می یابد. بدون آنکه این گرایش را بر اثر آموختن یا تحت تاثیر عوامل محیطی به دست آورده باشد. از آنجا که سخن ما در باب راه های شناخت خدا است، بیش از این در باب خداگرایی فطری بحث نمی کنیم و به توضیح مختصر در باب خدایابی و خداشناسی فطری بسنده می کنیم.

·       خدایابی فطری

·   مقصود از خدایابی فطری آن است که آدمی بر حسب سرشت انسانی خویش به وجود خداوند آگاهی دارد متفکران اسلامی تفاسیر گوناگونی از خدایابی فطری ارائه داده اند. برا ساس یکی از این تفاسیر، انسان در عمق جان خویش، معرفت خاصی به وجود خدا دارد که از رهگذر مفاهیم ذهنی یا استدلال عقلی فراهم نیامده است بلکه برامده از وابستگی وجودی آدمی به خدای خویش است. در این دیدگاه، انسان با کاوش در درون خود، خدا را می یابد و او را با چشم دل مشاهده می کند. در این جا، دیگر سخن از تصور « مفهوم خدا» و تصدیق قضیه « خدا هست» در میان نیست، بلکه پای مشاهده و یافتن و درک درونی حضور خداوند در کار است. پس نوع اول شناخت خداوند و اثبات او شناخت حضوری است یعنی انسان بدون وساطت مفاهیم ذهنی، با نوعی شهود درونی و قبلی با خدا آشنا شود اگر انسان شهود آگاهانه نسبت به خدای متعال داشته باشد نیاز به استدلال و برهان عقلی نخواهد داشت ( که مراتب ضعیف آن)هر چند در افراد عادی وجود داشته باشد و نیاز به آگاهی و حصول علم ندارد)

·   بهترین راه برای تصدیق خدایابی فطری آن است که اعماق جان خویش را بکاویم و فارغ از غوغای برون، نگاهی به درون داشته باشیم و به ندای دل گوش سپاریم. در این حال، در می یابیم که دل و جان ما به وجود موجودی متعالی گواهی می دهد و حضور او را مشاهده می کند. البته بینش ها و گرایش های فطری همواره به صورت بالفعل و در ساحت خود آگاه ذهن و روان آدمی حضور ندارد بلکه گاه به سبب تاثیر پاره ای از موانع خارجی، مانند عوامل محیطی، تعلیم و تربیت،  رنگ می بازند و به سطح یک گرایش ضعیف یا شناخت مبهم تنزل می کنند. علم حضوری و شهودی در مراتب بالا آن برای افراد عادی پس از خودسازی و پیمودن مراحل سیر و سلوک عرفانی امکان پذیر است.

·   خداشناسی فطری نیز از این قاعده مستثنی نیست. اعتقاد فطری به وجود خدا، گاه در پس حجاب های انس و الفت با مظاهر حیات مادی پنهان می گردد و چراغ فطرت کم فروغ می شود. در این حال، آدمی نیازمند امور بیدارکننده ای است که زنگ غفلت و فراموشی را از دلش بزداید و صفای باطن او را آشکار کند و چشم حقیقت بین او را که مسحور ظواهر عالم طبیعت گشته است، بگشاید.

·   قرار گرفتن در موقعیت های بحرانی که امید انسان را از همه اسباب و علل طبیعی قطع می کند یکی از بهترین عوامل بیدار کننده فطرت خفته خداباوری است. آدمی آنگاه که تمام هستی خود را در معرض نابودی می بیند و هیچ راه نجاتی نمی یابد، ناگهان از درون خویش راهی به سوی موجودی که برتر از نظام اسباب و علل مادی است می یابد و با تمام هستی خویش به وجود او اقرار می کند در این حالت که فطرت خداشناسی انسان به روشن ترین و قوی ترین صورت ، نمایان می شود.

·   از آنچه گذشت، روشن می شود که ادعای فطری بودن خدایابی با وجود جماعت اندکی از ملحدان و شکاکان سازگار است؛ زیرا فطری بودن یک بینش به معنای فعلیت آن در همه انسان ها نیست.

·   حقیقت آن است که فطرت خداشناسی ملحدان و شکاکان، در برخورد با پاره ای موانع که عمدتاً خصلت معرفتی دارند مانند ناتوانی از پاسخ گویی به برخی شبهات در باب وجود خدا، نحیف می شود. که علت آن گرفتن بها کفر و شرک و نفاق بر روی قلب و باطن و روح اوست در این حالت، زدودن موانع، می تواند بار دیگر فطرت آنان را بیدار سازد ارائه دلایل متقن عقلی بر وجود خدا، عامل موثری برای ستودن غبار از آیینه فطرت است به گفته مولوی:

·       آینه ات دانی چرا غماز نیست           زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست

·        

·       خداشناسی فطری

·   خداشناسی فطری بدین معنا است که آدمی بر حسب سرشت ذاتی خود با اوصاف پروردگار خویش آشنا است. این مسئله که آیا خداشناسی فطری تمام صفات خداوند را در بر می گیرد، یا آنکه تنها به پاره ای اوصاف اختصاص می یابد، مسئله ای بحث انگیز است. بر اساس یک دیدگاه، که پاره ای متون دینی نیز موید آن اند آدمی دست کم به برخی از اوصاف خداوند، توحید، معرفت فطری دارد. اینک جا دارد به برخی مضامین دینی که از شناخت فطری انسان از خداوند حکایت دارد، اشاره کنیم.

·   قرآن و شناخت فطری خدا قرآن کریم، در آیه ای از سوره روم واژه فطرت را به کار برده و دین را امری فطری معرفی کرده است چنین می نماید که محققان اسلام در کاربرد واژه فطرت از این آیه قرآنی الها گرفته اند:

·    «پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییر پذیر نیست.این است همان دین پایدار، ولی بیش تر مردم نمی دانند.» سوره روم آیه 30

·   آیه فوق بیان گر این حقیقت است که دین امری فطری است و خداوند سرشت انسان را بر آن نهاده است. هر چند این آیه صریحاً از خدایابی فطری سخن نمی گوید، شاید بتوان آن را موید این معنا دانست؛ زیرا اگر مقصود از « دین» در این آیه، آموزه های اصلی و ارکان اعتقادی اسلام باشد مسلماً شامل اعتقاد به وجود خداوند نیز خواهد بود. احتمال دیگر آن است که مقصود از دین، تسلیم و خضوع در برابر خداوند و پرستش او باشد. در این صورت، آیه مورد بحث بر فطری بودن خداپرستی دلالت می کند و از آن رو که پرستش موجود ناشناخته ممکن نیست، خداپرستی فطری مستلزم فطری بودن آگاهی از وجود او خواهد بود.

·       از دیگر آیاتی که می توان در تایید خدایابی فطری به ان استشهاد کرد آیه میثاق است:

·   « و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنان را بر گرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند:« چرا گواهی دادیم» تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این امر غافل بودیم.» سوره اعراف آیه 172

·   آنچه به اجمال از آیه میثاق به دست می آید، این است که خداوند در یک مرحله از آفرینش، همه انسان هایی را که از آغاز تا قیامت بر عرصه خاک پای می نهند، حاضر و آنان را بر خویشتن خود گواه ساخته و از ایشان پروردگاری خویش اقرار گرفته است. هدف از این اقرار خواهی آن بود که کافران و مشرکان در رستاخیز بی خبری و نا آگاهی خود را بهانه نکنند.

·   همچنین قرآن کریم در آیاتی چند، این واقعیت را گوشزد می کند که فطرت خدا آشنای آدمی گاه دچار ایستایی و رکود می گردد و تنها در مواقع بحرانی بیدار می گردد:

·       «فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین فلما نجاهم الی البر اذا هم یشرکون»

·   « و هنگامی که بر کشتی سوار می شوند، خدا را پاکدلانه می خوانند، ولی چون به سوی خشکی رساند و نجاتشان داد، بناگاه شرک می ورزند.» سوره عنکبوت آیه 33 به آیات 33 لقمان و 52 سوره نحل نیز توجه فرمایید.

·   این آیات نیز بیانگر آن اند که قرآن، معرفت فطری بشر را به وجود خدا تصدیق می کند در میان روایات پیشوایان دین نیز می توان اشاراتی به فطری بودن شناخت خدا یافت. برای مثال امام باقر (ع) در تفسیر آیه 30 از سوره روم فرمودند: خداوند انسان ها را بر معرفت خویش سرشته است.

·        2- راه تجربه

·   راه دوم شناخت و اثبات خداوند راه تجربه است که از نوع شناخت حصولی است گاه آدمی با مشاهده دقیقو اندیشه ورزی در اوصاف و روابط پدیده های تجربی به وجود خداوند و اوصاف او ، علم، حکمت و قدرت، رهنمون می گردد. این راه، از آن جا که بر مشاهده جهان طبیعت و مطالعه تجربی پدیده های طبیعی استوار است. راه تجربه نامیده می شود با توجه به امتیازات ویژه این راه که بدان اشاره خواهیم کرد، قرآن کریم توجه خاصی به آن مبذول داشته و در آیات پرشماری، انسان را به تدبر در پدیده های جهان پیرامون خویش، به مثابه آیات و نشانه های تکوینی خداوند فراخوانده است. پاره ای از محققان اسلامی با اتکا بر یکی از ویژگی های جهان طبیعت، نظم و انتظام جاری در اشیای طبیعی استدلالی را بر وجود خداوند سامان داده اند که به برهان نظم موسوم است. بر این اساس، می توان برهان نظم را نمونه روشنی از آنچه که آن را راه تجربی خداشناسی نامیدیم، دانست. این برهان به شیوه های متنوعی قابل تقریر است که از جهت مقدمات، صورت استدلال و نتیجه برآمده از آن با یکدیگر متفاوت اند. از این میان، ما به ذکر یک تقریر بسنده می کنیم.

·       برهان نظم

·   پیش از تقریر این برهان، مناسب است شناختی از نظم پیدا کنیم. هرجا سخن از نظم به میان آید، با مجموعه ای سر و کار داریم که عامل خاصی، اجزای آن را به یکدیگر پیوند داده و آرایش و ترتیب ویژه ای در میان آن ها برقرار ساخته است براساس این تعریف نظم انواع متعددی می یابد که در این میان، آنچه در برهان نظم مورد نظر است، نوع خاصی است که دارای خصوصیات ذیل باشد:

·       1- مجموعه ای از اشیای مادی داشته باشیم.

·   2- اعضای این مجموعه به صورت طبیعی و بدون دخالت انسان یا مخلوق با شعور دیگری در کنار هم قرار گرفته باشند.

·   3- اعضای این مجموعه کاملاً با هم هماهنگی داشته غایت و هدف خاصی را دنبال کنند. با توجه به تعریف بالا، صورت ساده برهان نظم از دو مقدمه تشکیل می شود: الف. عالم طبیعت پدیده ای منظم ( دارای نظم) است. ب. هر پدیده منظمی، ناظمی مدبر و مدیر با شعور دارد. نتیجه این ترکیب این دو مقدمه آن است که عالم طبیعت ناظمی مدبر، مدیر و با شعور دارد.

·   مقدمه اول: مقدمه نخست این برهان، گزاره ای تجربی است که نظام مندی جهان طبیعت حکایت می کند. از این گزاره می توان قرائت های گوناگونی در نظر داشت که هر یک به تنهایی برای پیش برد اهداف این برهان کفایت می کند. برخی از این قرائت ها عبارت اند از:

·   1- کل عالم طبیعت یک مجموعه منظم و هماهنگ است. 2- جهان طبیعت مجموعه ای از مجموعه های منظم است. 3- در طبیعت، برخی مجموعه های منظم یافت می شوند.

·   همان گونه که ملاحظه می شود، سه قرائت پیش گفته به ترتیب مدعای ضعیف تری را ارائه می کنند. گزاره اول مدعی است که همه جهان طبیعت در حکم پیکره واحدی است که به صورت منظم و هدفمند عمل می کند. لیکن گزاره سوم بیش از این نمی گوید که در گوشه و کنار عالم، پدیده های منظمی وجود دارند که هماهنگی اجزای خویش را برای تامین اهداف خاص، به نمایش می گذارند. البته همان گونه که اشاره شد، قرائت سوم نیز برای نتیجه گیری از برهان مورد بحث کافی است زیرا با توضیحی که خواهد آمد، حتی وجود یک مجموعه منظم در گوشه ای از عالم طبیعت، می تواند آیتی بر وجود ناظم با شعور باشد.

·   چنین می نماید که مقدمه نخست برهان نظم، محتوایی بسیار روشن دارد و هر کس که اندک توجهی به پدیده های طبیعی جهان بنماید، نمی تواند از پذیرش آن سر باز زند. از همین رو است که حتی منکران وجود خدا نیز به وجود نظم و هماهنگی در جهان طبیعت اعتراف دارند. مشاهدات روزمره هر یک از ما آدمیان، از یک سو و یافته های دانش های تجربی نوین از سوی دیگر مویدات فراوانی برای این اصل فراهم آورده است و اساساً سخن گفتن از قانون طعبیت بدون پذیرش نوعی انتظام مستمر در پدیده های طبیعی معنای روشنی ندارد. دانش هایی هم چو فیزیک، شیمی، اختر شناسی، زیست شناسی و فیزیولوژی گوشه هایی از نظام شگرف و خیره کننده حاکم بر جهان آشکار شده است در جهان طبیعت از کوچک ترین ذرات درون هسته ای تا بزرگترین ستارگان و کهکشان ها و از ... پرده های زیبا و حیرت آوری از نظم و هدفمندی به نمایش گذاشته شده است. کوتاه سخن آنکه، سامان مندی جهان طبیعت، دست کم آن گونه که در قرائت سوم ادعا شد، مطلبی روشن و غیر قابل انکار است.

·   مقدمه دوم: در این مقدمه، ادعا می شود که وجود هر پدیده منظمی، مستلزم وجود نامنظم با شعور مدبری ومدیری است که بر اساس آگاهی و علم خویش، اجزای درونی پدیده مزبور را با هماهنگی و آرایش خاص و به منظور دستیابی به هدفی معین، در کنار هم نهاده و آن را طبق طرح حکیمانه ای سامان داده است. به دیگر سخن، این مقدمه بیان می دارد که میان وجود نظم و وجود ناظم با شعور پیوندی ناکسستنی است.

·    برای تصدیق مقدمه دوم، کافی است در این واقعیت تامل ورزیم که به حکم خرد نه تنها وجود هر پدیده ای از وجود پدید آورنده ای حکایت می کند، بلکه ویژگی های پدیده معلول نیز آیتی بر ویژگی های علت آن است برای مثال عقل با مشاهده سنگ بزرگی که از مکان پیشین خود جابجا شده است دو گزاره ذیل را تصدیق می کند:

·       1- نیرویی به این سنگ وارد شده که علت این جابجایی است.

·       2- مقدار این نیرو از نیروی جاذبه زمین ( وزن سنگ)بیش تر بوده است. بنابراین اصل روشن علیت نه تنها ما را از وجود معلول به وجود علت هدایت می کند بلکه به ما در کشف برخی از خصوصیات علت، بر اساس ویژگی های معلول، یاری می رساند. از همین رو است که ما یک قطعه شعر زیبا را تراوش طبع موزون شاعری توانا و با تجربه می بینیم. به همین منوال، هنگامی که با پدیده منظمی روبه رو می شویم، عقل ما نه تنها چنین داوری می کند که پدیده مزبور دارای پدید آورنده (علت ) است بلکه این ویژگی را نیز کشف می کند که پدید آورنده آن موجودی فاقد شعور نیست، بلکه موجودی است حکیم و دانا که از سر تدبیر و خردمندی چنین نظم وسامانی به معلول خویش داده است. مطلب را به شیوه  دیگری نیز می توان باز گفت: بر اساس حساب احتمالات و با توجه به پیچیدگی حیرت آور پدیده های منظم طبیعت، احتمال وقوع تصادفی این پدیده ها بدین معنا که هیچ برنامه ریزی هدفمند و تدبیری در کار نباشد، به قدری ناچیز است که هیچ انسان خردمندی به آن بها نمی دهد بلکه احتمال آن را با صفر یکسان می شمارد برای روشن شدن بحث، به مثال ذیل توجه کنید:

·   فرض کنیم تمام حالات ممکنی که درباره نمادی که پس از فشردن دکمه ماشین تحریر بر روی کاغذ ثبت می شود، با احتساب جداگانه حروف کوچک، حروف بزرگ، علامت های سجاوندی ارقام و ... صد حالت باشد در این صورت احتمال تایپ تصادفی حرف خاصی در یک بار 100/1 و احتمال تایپ تصادفی دو حرف مشخص در کنار هم 1000/1 خواهد بود. حال اگر کتابی داشته باشیم که یک صفحه آن شامل 1000 حرف باشد، احتمال تایپ تنها یک صفحه آن به صورت تصادفی و بدون دخالت شخص  آگاه و با سواد، برابر با کسری است که صورت آن عدد یک و مخرج آن عدد ده به توان دو هزار است. تردیدی نیست که چنین عددی به قدری بزرگ است که حتی در وهم و خیال نیز نمی گنجد و از این رو، قرار گرفتن آن در مخرج کسری که صورت آن عدد یک است، عملاً آن را به دامان صفر می اندازد.

·   حقیقت آن است که پیچیدگی نظام های حاکم بر پدیده های طبیعی نیز به حدی است که احتمال وقوع تصادفی آنها، معادل کسری است که مخرج آن به مراتب بزرگتر از مخرج کسر یاد شده است. در این جا است که هر انسان خردمندی، منتفی بودن دخالت فاعل با شعور و گزینش گر را که با انتخاب آگاهانه پدیده های  فعلی را از میان حالات ممکن بی شمار دیگر برگزیده باشد، نامعقول می شمارد و به لزوم پا در میانی چنین فاعلی اقرار می دهد.

·   با توجه به روشن شدن مقدمات برهان نظم، می توان فشرده این برهان را این گونه بیان کرد: جهان طبیعت – یا دست کم بخشی از پدیده های آن، مجموعه ای منظم است یعنی ترتیب اجزای آن و پیوند میان آنها به گونه ای است که در مسیر اهداف مشخص و غایات خاص است این انتظام غایت مندانه که جلوه های آن را در سراسر عالم می توان یافت، از وجود نظم مدبری و مدیری حکایت می کند که بر اساس علم بی منتهای خویش، جهان طبیعت را انتظام می بخشد و از میان حالات ممکن بی شمار، وضعیت خاصی را مقرر می سازد که در آن ، پدیده های عالم به صورت منظم و هماهنگ، اهداف خاصی را پی می گیرند.

·       در پایان این بحث، به اختصار، چند نکته را یاد اور می شویم:

·   1- گروهی بر این اعتقادند که برهان نظم اصل هستی خداوند را ثابت نمی کند، بلکه نشان می دهد که خداوند دارای علم و حکمت و تدبیر است. اما رای دیگر آن است که این برهان در اثبات وجود خداوند نیز کامیاب است؛ هر چند هستی او را  نه به عنوان « واجب الوجود» یا « محرک نخستین» که به عنوان « ناظم جهان» ثابت می کند. برهان نظم، بر اساس رای نخست، از دلایل خداشناسی و بر طبق رای دوم از دلایل خدایابی به شمار خواهد آمد.

·   2- با توجه به نکته بالا، برهان نظم اوصاف دیگر خداوند را، مانند وجوب وجود یا توحید –حدانیت- ثابت نمی کند اما نباید این واقعیت را نقصی برای این برهان قلمداد کرد زیرا هدف این برهان تجربی اثبات همه اوصاف الهی نیست و اساساً چنین نتیجه ای را به صورت مستقیم از هیچ برهان دیگری نمی توان چشم داشت.

·   3- راه تجربی خداشناسی و برهان نظم، ویژگی هایی دارد که آن را از دیگر راه ها ممتاز می کند برخی از ویژگی ها عبارتند از :

·   الف- ارتباط نزدیک بین این برهان با شواهد تجربی و ملموس و مظاهر شگفت انگیز طبیعت سبب می شود که به راحتی اندیشه ها را به سوی خود فراخواند و با وجدان عمومی انسان ها پیوندی عمیق برقرا کند. خالی بودن برهان نظم از مفاهیم و قواعد پیچیده فلسفی، فهم آن را برای عموم آسان کرده و آن را از پیچیدگی های رایج ادله فلسفی دور داشته است.

·   ب- دستاوردهای علوم تجربی، که از اسرار هستی پرده بر می دارند و وجود نظم و تدبیر را در گوشه ای از جهان بر ملا می سازند همواره پشتیبان خوبی برای برهان نظم اند. از این رو برهان نظم روشی پویا است که هر کشف جدیدی بر استحکام آن می افزاید.

·   ج- نزدیکی برهان نظم با محتوای بسیاری از آیات قرآنی، تاکیدی است بر هماهنگی و همخوانی عقل و وحی. از این رو، برهان نظم، در مقایسه با دیگر براهین خداشناسی، نقش موثرتری در تقویت ایمان دینی دارد.

·       برهان نظم در قرآن و روایات

·   در جای جای قرآن کریم، می توان آیاتی را یافت که از پدیده های گوناگون طبیعی یاد می کند و آنها را آیه و نشانه ای بر وجود خداوند می شمارد و انسان را به تدبیر و تامل در آنها فرا می خواند. شناخت خداوند از رهگذر نشانه های تکوینی او در جهان خلقت، که گاه از آن به « شناخت آیه ای و آفاقی» یاد می شود با مضمون برهان نظم بسیار نزدیک است.

·   گروهی از آیات آدمی را به اندشیه ورزی در آیات تکوینی خداوند دعوت می کند و انتظام موجود در هستی و در وجود آدمی و راهنمایی می داند که اهل خرد و اندیشه را به سوی مبدا متعالی جهان راهبری می نماید:

·       « ان فی خلق السماوات و الارض و اختلفا الیل و النهار لایات لاولی الالباب»

·        ترجمه: «مسلماً در آفرینش آسمان ها و زمین، و در پی یکدیگر آمدن شب و روز برای خردمندان نشانه هایی ( قانع کننده) هست.» سوره آل عمران آیه 190

·       « و فی الارض آیات الموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون»

·   ترجمه : «و روی زمین برای اهل یقین نشانه هایی ( متقاعد کننده) است و در خود شما پس مگر نمی بینید؟» سوره ذاریات آیه 20 و 21 همچنین توجه کنید به آیات 164 سوره بقره، 6-3 سوره جاثیه، یونس آیه 100 و 101 ، سوره ابراهیم آیه 10

·   گروه پر شماری از آیات قرآنی نیز بر روی پدیده های خاص انگشت گذارده و آن را به عنوان آیه و نشانه ای بر وجود خدا و علم و قدرت الهی معرفی کرده است این آیات به قدری فراوان اند که حتی ذکر نمونه هایی از آن ها مجالی بسیار گسترده می طلبد.

·   پیشوایان دین نیز به پیروی از روش قرآن کریم، بر « شناخت آیه » ای خداوند تاکید بلیغی کرده اند. برای نمونه، در حدیث جامعی از امام صادق خطاب به یکی از یارانش آمده است:

·   «ای مفضل! نخستین عبرت و دلیل بر خالق- جلّ و علا- هیات بخشیدن به این عالم و گردآوری اجزا و نظم آفرینی در ان است. از این رو اگر با اندیشه و خرد در کار عالم، نیک و عمیق تامل کنی، هر آینه آن را چون خانه و سرایی می یابی که تمام نیازهای بندگان خدا در آن آماده و گرد آمده است. آسمان همانند سقف، بلند گردانیده شده زمین بسان فرش گسترانیده شده، ستارگان چون چراغ هایی چیده شده و گوهرها همانند ذخیره هایی در آن نهفته شده و همه چیز در جای شایسته خود چیده شده است. آدمی نیز چون کسی است که این خانه را به او داده اند و همه چیز آن را در اختیارش نهاده اند همه نوع گیاه و حیوان برای رفع نیاز و صرف در مصالح او در آن مهیا است. اینها همه دلیل آن است که جهان هستی با اندازه گیری دقیق و حکیمانه و نظم و تناسب و هماهنگی آفریده شده است آفریننده آن یکی است و او همان شکل دهنده، نظم آفرین و هماهنگ کننده اجزای آن است.» و نیز توجه کنید به احادیثی در بحار الانوار علامه مجلسی ج 3 ص 61، 82، 130 و 152 و همچنین نهج البلاغه  خطبه 186، التوحید صروف باب 2 ج 2

·       3- راه عقل

·   در این راه ، هستی خداوند  و اوصاف او به مدد مقدمات، اصول و روش های کاملاً عقلی ثابت می شود. براهین و ادله فلسفی اثبات خدا، نمونه های روشنی از کاوش عقلی در راه اثبات خدا است. این راه نیز در مقایسه با دو راه پیش گفته، ویژگی هایی دارد که پاره ای از آنها بدین شرح است:

·   1- بسیاری از استدلال ها و تبیین های عقلی خدایابی و خداشناسی، به دلیل پیوند با مباحث پیچیده و عمیق فلسفی، برای کسانی که دستی در بحث های فلسفی ندارند، چندان مفید نیست.

·   2- یکی از امتیازات راه عقلی آن است که می توان در مصاف علمی با شبهات ملحدان از آن سود جست و در مقام احتجاج و مناظره، ضعف وسستی دلایل منکران را آشکار ساخت و به چالش عقل گرایانی که جز به استدلال عقل گردن نمی نهند، پاسخ گفت.

·   3- راه عقلی خداشناسی می تواند در تقویت ایمان دینی موثر باشد زیرا هر گاه خرد آدمی در برابر حقیقتی خاضع گردد قلب و دل او نیز بدان سو گرایش قوی تری از خود نشان می دهد از سوی دیگر زدودن شک و تردید در سایه استدلال استوار عقلی سهم به سزایی در پیش گیری از اسیب دیدن ایمان دارد.

·   با توجه به کارکرد ویژه راه عقلی از یک سو و با نظر به تمایل فطری ذهن جست و جو گر انسان به بحث های عمیق عقلی و فلسفی از سوی دیگر دانشمندان مسلمان  پژوهش های ژرفی در زمینه خداشناسی و خدایابی عقلی به انجام رسانده اند که بخشی از آن، به تاسیس براهین نوین وجود خدا یا تکمیل براهین پیشین انجامیده است. یکی از متقن ترین ادله عقلی اثبات هستی خدا برهان معروف وجوب و امکان است. این برهان به چند گونه تقریر شده است که در این جا فشرده یکی از آنها را می آوریم:

·   تردیدی نیست که در جهان هستی – دست کم- موجودی هست که می توان از آن سخن بگوییم. این موجود یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود در صورت اول وجود خداوند به عنوان واجب الوجود، ثابت می شود؛ اما در صورت دوم، وجود آن شی ممکن الوجود با توجه به نیازمندی آن به علت و با نظر به امتناع دور و تسلسل، مستلزم موجود دیگری است که خو دمعلول موجود دیگری نباشد و چنین موجودی، همان واجب الوجود یا خداوند است. همان گونه که می بینیم، این برهان بر مقدمات فلسفی خاصی ( تعریف واجب الوجود ، ممکن الوجود، دور ، تسلسل و امتناع دور و تسلسل و ...) استوار است و از این رو شرح مفصل آن در خور متون تخصصی فلسفه و الهیات فلسفی است. راه عقل برای شناخت و اثبات خدا از نوع شناخت علم و حصولی است که انسان به وسیله مفاهیم کلی از قبیل « آفریننده، بی نیاز، همه و آن بر همه کار توانا و ...» شناختی ذهنی نسبت به خدای متعال پیدا می کند و معتقد می شود خدا وجود دارد آن کس که جهان را آفریده ( خالق) سپس شناختهای حصولی دیگر به آن اضافه می کند تا به یک نظام اعتقادی هماهنگ ( جهان بینی الهی) دست می یابد آنچه از کاوشهای عقلی و براهین فلسفی بدست می آید (مستقیماً) همین شناخت حصولی است و وقتی این شناخت حصولی حاصل شد انسان می تواند درصدد دستیابی به شناخت حضوری آگاهانه باطل کردن مراحل سلوک و پیروی از بزرگان و علماء خاص به مراتب بالای حضور و شهود و وصل و لقاء خداوند برسد و عند رب شود که آن خلیقته الهی است که نهایت عبودیت و بندگی خداست.

·       قرآن و  و اهل بیت (س) و نیازمندی ممکنات به خدا

·   تا آن جا که ما مید انیم، برهان و وجب و امکان، با تقریر فلسفی آن در قرآن کریم مطرح نشده است. در عوض، پاره ای ایات قرآنی به گونه ای از وابستگی و نیازمندی موجودات به خداوند سخن گفته اند. شاید بتوان این آیات را اشاره ای دانست به ان دسته از براهین عقلی که مبنای آنها وابستگی جهان ممکنات به خداوندی است که خود به هیچ موجودی وابسته نیست. برای نمونه در سوره فاطر آمده است:« ای مردم شما به خدا نیازمندید، و خداست که بی نیاز ستوده است.» سوره فاطر آیه 5 « یا ایها الناس انتم الفقرا الی الله و الله هو الغنی الحمید.»

·   در برخی آیات نیز بر مخلوق بودن ( معلول) موجودات و از جمله انسان تاکید شده است « آیا از هیچ خلق شده اید؟ یا آنکه خودشان خالق ( خود) هستند؟» سوره طور آیه 35 « ام خلقو من غیرش ام هم الخالقون»

·   آیات قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم و اهل بیت (س) به عنوان منابع دین سرشار از دلایل و ادله اثبات خدا و خداشناسی است.

  منابع:

1 ) جلسات و آثار حضرت آيت الله فاطمي دام ظله

2) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 125 ، اخبار و روايات نقل شده از اهل بيت در اين مسائل بسيار زياد است . 

3) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 129

[3]) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 94

[4] ) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 92

[5]) ‌شيعه در اسلام ، علامه سيد محمد حسين طباطبائي ، بخش سوم

[6] )‌طهارت روح برگرفته از آثار علامه شهيدمطهري

[7] كتاب اصول عقايد آيت الله مصباح يزدي

[8] برگرفته از جلسات اصول عقايد و تفسير آيت الله فاطمي

[9] جزاء من تزكي/ طه 76

اسلام شناسی  (شناخت اجمالی دین اسلام):(بخشی از کتاب اسلام شناسی برای نوجوانان و جوانان- رضا قارزی)

بسم الله الرحمن الرحیم

اسلام شناسی (شناخت اجمالی دین اسلام)

(بخشی از کتاب اسلام شناسی برای نوجوانان و جوانان- رضا قارزی)

 

 

 معنا و مفهوم دین

واژه و لغت دین گرچه عربی است ولی در فرهنگ لغات ملل مختلف به معنای حکم، قضا، رسم و عادت، شریعت و مذهب، همبستگی و غیر آن آمده است. و در فرهنگ لغات عربی و استعمال های قرآنی به معنای زیادی از جمله : جزا، حساب، قانون، شریعت، طاعت و بندگی، تسلیم و انقیاد، روش و رویه، توحید و خداپرستی آمده است.[1]

دین در مفهوم و اصطلاح عبارت است از مجموعه بینش ها و عقاید، قوانین و دستورا ت، اخلاق و سنن و آداب زندگی که پیامبر الهی از طرف خداوند برای راهنمایی و هدایت آورده که تمام امور زندگی را تحت پوشش دارد از جمله پرورش انسانها، اداره فرد و جامعه و پاسخگویی به اقتضای آفرینش انسان. دین یک نهضت همه جانبه به سوی تکامل و تعالی انسان است که برگزیدن و عمل به آن متضمن سعادت حقیقی است که سعادت و صلاح دنیوی و حالات بهشتی و کمال اخروی و حیات حقیقی جاودانی او را تامین می کند.[2]

ضرورت دین

با توجه به ربوبیت حکیمانه الهی و نیز توجه به این که انسان قابلیت حیات ابدی و کسب کمالات معنوی و اخروی را در حد اقتضا ظرفیتش که آفریده شده است را داراست، به دین نیازمند است تا او را در پیمودن مسیر حیات سعادتمندانه هدایت و یاری کرده و در عین حال نیازهای دنیوی او را نیز مورد توجه قرار دهد و پاسخ های لازم و مورد نیاز و مورد درخواست او را بدهد؛ و تامین خواسته های مشروع، منطقی و معقول دنیوی اش جزء برنامه های هدایتی اش  باشد یعنی دین را از دنیا جدا نداند.پس، از دلایل ضرورت دین داری انسان ها، نیاز فطری و روحی به دین و خداپرستی است و پاسخگویی به افکار و داشتن عقاید صحیح و همچنین نیازمندی به قوانین جامع و مترقی است لازم به ذکر آنکه انسان خلا عقیده ندارد و دارای اعتقاد است چه صحیح چه ناصحیح قوانین الهی برنامه کامل زندگی مادی و معنوی بوده و به جنبه های دنیوی و اخروی توامان توجه دارد، راز پیدایش بحرانهای شدید روحی و اعتقادی و اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی ، به ویژه در میان انسانهای غرب وشرق همین جدا شدن از دین و اتکاء به عقل حسی و تجربی می باشد که دور از خوشبختی، کمال، صلاح، حیات حقیقی دنیوی و اخروی است.از علل دیگر نیاز به دین دلیل نیاز انسان به اخلاق و فضائل اخلاقی و آداب و سنن صحیح است و تا به وسیله آن بتواند روابط فردی و اجتماعی را ایجاد و اصلاح کرده  و یک زندگی سالم و صحیح داشته باشد و همچنین بتواند در کمالات و معنویات به تعالی برسد.که تمام این آموزه ها در دین وجود دارد. رفتارهای غیر صحیح و غیر انسانی امروز رایج در غرب و شرق و لشکرکشی ها، هجوم ها و حمله ها به کشورهای مظلوم  و ستمدیده به ویژه مسلمان (عراق، پاکستان، افغانستان ، فلسطین و ...) نتیجه عدم پایبندی به دین است.

دین امری فطری است

در مطالب بالا آورده شد که نیاز انسانها به خداپرستی و دین یک نیاز فطری و روحی است. دین با فطرت انسانی هماهنگی کامل دارد و تشریع با تکوین مطابق است چنانچه در آیه فطرت می فرماید:

« فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها ...»  ترجمه پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن این فطرتی است که خداوند انسان ها را بر اساس آن آفریده است. سوره روم آیه 30

از آثار دین بازگردانیدن انسان از جهل و نادانی، توهش، حیوانیت و نفسانیت و به دانایی، رحمانیت، انسانیت، تکامل و آرامش تعالی و انس و وصل به خدا و القاء الله و عند رب شدن و خلسیفه الهی و در یک  مفهوم عبودیت و بندگی خداست.

تاریخ پیدایش ادیان آسمانی:

آنچه که از مدارک اسلامی به دست می آید تاریخ پیدایش دین همزمان با پیدایش انسان است حضرت آدم علیه السلام اولین پیامبر خدا و منادی توحید و یگانه پرستی است و کفر، شرک، نفاق، هواپرستی ، دنیا پرستی، شیطان پرستی، بت پرستی و ... همگی در اثر تبعیت نفس و شیطان است که با  گزیدن طاغوت و غیر خدا و تحریفات، اعمال سلیقه ها ، نفسانیت ها، اغراض فردی و گروهی پدید آمده است.

ادیان توحیدی یا ادیان آسمانی و حقیقی دارای سه اصل کلی مشترک می باشند: اعتقاد به خدای یگانه اعتقاد به زندگی ابدی در عالم آخرت و دریافت پاداش و کیفر اعمال در آن جهان و اصل اعتقاد به بعثت پیامبران از طرف خدای متعال برای هدایت بشر به سوی کمال و سعادت دنیا و آخرت. البته 2 اصل عدل و امامت از اصول تشییع (یگانه مذهب حق) حاضر است.

این سه اصل بالا ( توحید، معاد و نبوت) پاسخ های اساسی ترین سوالات هر انسان آگاه است که : 1- مبدا و خالق و مدیر و مدبر عالم کیست؟ 2- پایان زندگی چیست؟  3- از چه راهی می توان بهترین برنامه زیستن را شناخت؟

متن برنامه ای که از راه تضمین شده وحی شناخته می شود همان ایدئولوژی دینی است که برخاسته از جهان بینی الهی است. عقاید اصلی لوازم و ملزومات و توابع و تفاصیلی دارد که مجموعه نظم عقیدتی دین را تشکیل می دهد. علماء شیعه اصل عدل و امامت را از اصول دیگر دین شمرده است.

دین اسلام دین جامع و کامل و یگانه دین حق

دین اسلام برنامه عمومی، همیشگی، جامع، کامل زندگی دو جهان است که از جانب خداوند تبارک و تعالی به سوی پیامبر خاتم حضرت محمد (ص) نازل نموده است.

قرآن کریم تنها کتاب دست نخورده است که تمام آیات آن بدون کم و کاست وحیانی بوده و توسط جبرئیل بر پیامبر خاتم (ص) نازل گردیده است. بر اساس اعلام صریح قرآن کریم به عنوان مطمئن ترین سند دینی نه تنها دین حق و خالص از جمیع جهات، وجود دارد بلکه گروندگان به ادیان و مذاهب مختلف دیگر موظفند در پی یافتن و گرویدن به دین  حق و خالص باشند و به هر دین و مذهبی بدون تحقیق و حصول اطمینان از حقانیت و درستی نگروند.

در حال حاضر  طبق تمام ادله صحیح فقط دین اسلام آن جامعیت و کامل بودن مطلق بودن، حقانیت و خالص بودن ، مانع بودن و رساندن انسان به کمال و تعالی را داراست و پیروان ادیان الهی قبلی منسوخ شده باید به دین اسلام در آیند جامعیت و کمال مطلق آیین جهانی اسلام بر همگان ثابت گردید دینی که توانایی لازم و کافی در پاسخگویی به نیازهای همه جانبه مادی و معنوی و دنیوی و اخروی انسان را دارا است. دین الهی در مراحل و سیر زمانی تکامل خود به اسلام ختم شد. و ادیان قبل از اسلام نسخ شده می باشند. پیامبران قبل از خاتم به پیروان خود نوید آمدن پیامبر خاتم را داده و به آنها دستور گرویدن به اسلام را و قرآن را داده بودند. خداوند تبارک و تعالی دین اسلام را بر پیامبرش حضرت محمد صل الله علیه و آله نازل کرده و امامت و ولایت رهبری، اداره جامعه اسلامی ، قضاوت و کلیه مناسب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم جز نبوتش را (بعد از ایشان) به 12 معصوم و ائمه اطهار سلام الله علیه اجمعین سپرده است.

خداوند متعال به پیامبرش رسول اکرم (ص) فرمان داده تا دین و دین داری اش را خالص گرداند.

« قل انی امرت ان اعبد الله مخلصاً       له الدین» سوره زمر آیه 11

ترجمه:«بگو مامورم که فقط خدا را بپرستم در حالی که دینم را برای او خالص کرده باشم» در آیه بعد که می آید ضمن تخطئه جدی معتقدات دینی اهل کتاب ( عهد و نصارا) و نفی و رد تکثر گرایی در ادیان و نادرست دانستن آن می فرماید: « ولا یدینون الحق من الذین اوتو الکتاب ....» سوره توبه آیه 29

ترجمه: و آیین حق ( و خالص) را نمی پذیرد کسانی که دارای کتاب اند

پروردگار باری تعالی در سوره مبارکه بقره آیه 120 می فرماید:

« ای پیامبر! هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهد شد تا بطور کامل تسلیم خواسته های آنها شوی و از آیین (تحریف یافته) آنان پیروی کنی. دوم و بعد از آنکه آگاه شده ای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخوهد بود.»

و همچنین در سوره مبارکه صف آیه 6 و 7 می فرماید:

« و باز یاد آر ای پیامبر هنگامی که عیسی بن مریم به  بنی اسرائیل گفت: من همان رسول خدا به سوی شما هستم و به حقانیت کتاب تورات که مقابل من است تصدیق می کنم و نیز شما را مژده می دهم که بعد از من رسول بزرگواری که نامش در انجیل من احمد است بیاید ( قرآنش عالمی را به نور علم حکمت روشن سازد.) چون با آیات معجزات به سوی خلق آمد گفتند : این سحری آشکار است، آیا از  آن کس که او را به راه اسلام و سعادت می خوانند و او همان دم به خدا افترا و دروغ می بندد. در جهان کسی ستمکارتر  از او هست؟ و خدا هیچ قومی ستمکاری را هدایت نخواهد کرد.»

پیروان ادیان الهی تحریف شده موجود که به دین پیامبر اسلام در نیامده اند طبق صریح قرآن کریم کافر بوده و رستگار نخواهند شد مگر پیروان درستکار و متقی از این ادیان  آنها که در گوشه ای از دنیا باشند و بر دین تحریف نشد و صحیح خود پایبند و مقید و متقی باشد و نداند که پیامبر اکرم اسلام آمده که  فقط این افراد مورد  استثناء قابل رستگار شدن و نجات اند.

حضرت علی علیه السلام در روایات زیادی از جمله این روایت بر وجود حق و باطل و تفکیک آنها تصریح کرده است : « حَقُ وَ باطِلُ وَ لَکُلِّ اَهلُ» ترجمه: حقی وجود دارد و باطلی و برای هر کدام پیروانی است. نهج البلاغه خطبه 16.

قرآن کریم در آیات متعددی از جمله آیات زیر اسلام را به عنوان یگانه دین حق و خالص اعلام کرد. وسیله ادیان را باطل و پیروی از آنها را غیر قابل قبول دانسته است:

« ان الدین عند الله الاسلام...» آل عمران آیه 19 و این آیه « و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین» آل عمران؛ آیه 85»

ترجمه: «دین نزد خدا، تنها اسلام و تسلیم بودن در برابر حق است..» آل عمران آیه 19. و «هر کس جز اسلام آیین دیگری برای خود برگزیند از او پذیرفته نیست و در سرای باقی از زیانکاران خواهد بود.»

حقانیت تشییع

از میان مذاهب یک مذهب حق و خالص است  چنانکه در روایاتی از پیامبر و سایر ائمه معصوم علیهم السلام به حق بودن تنها یک مذهب از میان مذاهب ادیان و باطل بودن بقیه ادیان و  مذاهب تصریح و تاکید شده است از جمله این حدیث مشهور پیامبر اکرم (ص) که فرموند: « اسلام نیز مانند دین یهود و نصارا به هفتاد وسه فرقه تقسیم می شود و تنها یک فرقه اهل نجات است» که برای مطالعه و آگاهی از دلایل حقانیت شیعه اثنی عشری می توان از جمله به این منابع مراجعه کرد : ملل و نحل علامه جعفر سبحانی، الغدیر علامه امینی؛ مراجعان علامه شریف الدین، مجموعه آثار شهید مطهری ج 1 صفحه 269-342 و ... پس بر اساس دلایل و ادله نصوص دینی که در کتب شیعه آمده، تنها مذهب تشیع، نماینده راستین دین اسلام که در فرق شیعی نیز  فقط فرقه شیعه دوازده امامی) یا «شیعه امامیه» یا شیعه عثنی عشری

البته باید توجه داشت به وحدت اسلامی تاکید شده از طرف ائمه اطهار و مراجع و فقهاء از باب تقیه  و حفظ  وحدت به ویژه برادری در برابر دشمنان اسلام بسیار اهمیت دارد  و یقین  باید توجه داشت که راه رستگاری و نجات در پیروی از این مذهب است هم در حوزه عقاید و هم حوزه احکام و فروع و هم حوزه اخلاق و آداب و معنویات اسلامی مذهب اثنی عشری و باز باید توجه داشت مشترکات شعیه اثنی عشری یا دوازده امامی با سایر فرق شیعی و مذاهب اسلامی در زمینه اصول و فروع دین فراوان است. حساب آن کس که به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله محبت و ارادت می ورزد با معاندین و نواصب با خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله به طور قطع یکسان نخواهد بود.

صراط مستقیم نه صراط ها

به موازات وحدت حقیقی و جوهری ادیان آسمانی در اصول و کلیات دینی اعتقادی ( حداقل در ظرف تحققشان) شاه راه هدایت «صراط مستقیم» یکی بیشتر نیست و آن تسلیم در برابر ذات پاک خداوندی است که توسط همه پیامبران الهی از آدم تا خاتم تبلیغ و تبیین شده است چنانکه قرآن کریم در سوره حمد به آن تصریح و تاکید ورزیده است الف و لام در کلمه «صراط» برای جنس و یا عموم نیست تا از آن عمومیت یا تعدد صراط مستقیم استفاده شود بلکه برای  عد است یعنی صراط مستقیم معهود که همان صراط  توحید و یگانه پرستی است که همه انبیا و اوصیایشان به ان راه بودند.  و این صراط مستقیم همان اسلام ناب محمد (ص)  یعنی شیعه عثنی عشری است که مرحله نهایی و تکامل یافته همان صراط مستقیم انبیای گذشته است  در آیه 153 انعام به صراحت تعدد صراط ها  رد شده است و همچنین آیه 69 سوره عنکبوت  و این دلیل رد « پلورایسم دینی» یا تعداد صراطهای مستقیم است.

علوم اسلامی

مقصود از علوم اسلامی علومی است که به نحوی جزء واجبات اسلامی می باشد یعنی علومی که تحصیل آن علوم حتی به نحو واجب کفایی بر مسلمین واجب است و آن علومی است که شامل این حدیث نبوی می گردد :« طلب العلم فرضیه علی کل مسلم» یعنی دانش طلبی بر هر مسلمان واجب است که به شرح ذیل می باشد.

اول: علوم قرآن و سنت که  واجب است. ( منابع دین)

دوم: شناخت اصول و فروع دین ( شناخت و دانستن اصول دین واجب عینی  و دانستن فروع دین واجب کفایی است)

سوم:  علومی که موضوع و مسائل آنها، اصول و فروع اسلامی می باشد یا علومی که از منابع دین (یعنی قرآن و سنت)، اصول و فروع دین را اثبات می کند مثل علم قرائت، علم تفسیر ، علم حدیث، علم فقه، علم اخلاق نقلی و ...

چهارم: علومی که مقدمه تحصیل و تحقیق علوم دسته سوم (فوق الذکر) است از باب «مقدمه واجب» مثل : ادبیات عرب (صرف، نحو، لغت، معانی، بیان، بدیع و...) ، اصول فقه ، رجال و درایه و ... یعنی در حوزه اسلام لازم است که به قدر کفایت همواره افرادی مجهز به این علوم باشند و لازم است همواره افرادی باشند که دایره تحقیقات خود را در علوم متن و در علوم مقدمه توسعه دهند و آنها را افزایش دهند.

پنجم: علومی که بر آوردن نیازهای لازم جامعه اسلامی موقوف به دانستن آن علم و تخصص و اجتهاد در آن باشد که تحصیل آن علوم از باب « مقدمه تهیوی» بر مسلمانان واجب کفایی است ( در حد نیاز) مثل : علوم و متون پزشکی، تجارت و اقتصاد و حکومتداری و ...

در نتیجه علوم اسلامی عبارت است از علومی که به نوعی از نظر اسلامی « فریضه» یعنی واجب عینی یا کفایی محسوب می شود .

ماخذ مطالب بحث علوم اسلامی، کتاب علوم اسلامی شهید مطهری (ره)

جهان بینی و ایدئولوژی

جهان بینی «سلسله اعتقادات و بینشهای کلی هماهنگ درباره جهان، انسان و بطور کلی درباره هستی می باشد» و ایدئولوژی « سلسله آراء کلی هماهنگ درباره رفتارهای انسان می باشد»( آموزش عقاید آیت ا... مصباح یزدی صفحه 12)

پس نظام اعتقادی و اصولی هر دین جهان بینی آن دین و سیستم کلی احکام عملی آن را ایدئولوژی گویند (هدف و برنامه) و آنها را  اصول و فروع دین  می نامند. باید توجه داشت که احکام جزئی شامل اصطلاح ایدئولوژی نمی شود و اعتقادات جزئی نیز شامل جهان بینی نمی گردد. نکته دیگر آنکه گاهی کلمه ایدئولوژی به معنای عامی بکار می رود که شامل جهان بینی هم می شود.

جهان بینی  غیر الهی و مادی

در میان انسان ها انواعی از جهان بینی وجود دارد ولی همگی آنها را می توان به جهان بینی الهی غیر الهی و مادی تقسیم کرد.

پیروان جهان بینی غیر الهی ( مادی) را در زمانهای سابق «طبیعی»، «دهری»، و گاهاً «زندیق»، و «ملحد» می نامیدند و در زمان ما «مادی»، و « ماتریالیست» نامیده می شود.

مادیگری مراحل مختلفی دارد که مشهورترین آنها در عصر ما «ماتریاسیسم دیالکتیک» است که بخش فلسفی مارکسیم را تشکیل می دهد.

خداوند یگانه این جهان و انسان و هستی را برای هدفی آفریده و آن عبودیت و بندگی و اطاعت اوست و پرهیز از بندگی غیر او که لغو و عبث و بیهودگی و برای تحقق این هدف پیامبران و جانشینان پیامبر خاتم را فرستاده که انسانها را با برنامه ای مشخص به آن هدف برسانند.

به عبارت دیگر جهان از نظر یک فرد الهی سرآغاز و مدیر دارد و پایان و سرانجامی و از خدا سرچشمه گرفته و سرانجام آن معاد انسان و جهان است در حالی که در مقابل ان افراد بی دین و نافی مذهب اند که می گویند « انسان سرآغاز و پایان درستی ندراد و در پاسخ این سئوال که سرآغاز هستی و انسان چیست؟ پاسخ می دهند نمی دانم یا اینکه می گویند تصادفی و از روی اتفاق بوده و برای جهان هدفی نیست و هر طوریکه می خواهد می تواند باشد و بعد از این دنیا ، جهان دیگر و سرانجامی وجود ندارد» که اینها همان زندیقها، دهری ها، ملحد ها یا مساوی گرا ها و ماتریالیستها هستند.

دین از الفاظی است که بسیار بر زبانها جاری می باشد و معمولاً به کسی دیندار گفته می شود که خدایی برای جهان اثبات کند و برای خشنودی او اعمال مخصوصی را انجام دهد.

ممکن است در هر اجتماعی و ملتی که به موجب قانون آن جامعه و ملت، وظایف هر فرد اجتماع معین شده و به آن عمل می کند تصور شود که دیگر احتیاجی به دین نخواهد بود ولی با دقت و تامل در احکام و مقررات اسلامی خلاف این معنی ثابت می شود، زیرا دین اسلام تنها به نیایش و ستایش خدا نپرداخته بلکه برای کلیه شئون فردی و اجتماعی انسان دستورهای جامع و مقررات مخصوصی وضع فرموده است و جهان پهناور بشریت را به نحو حیرت آوری بررسی نموده نسبت به هر حرکت و سکون فردی و اجتماعی انسان، مقررات مناسبی وضع کرده است  والبته چنین دینی را جنبه تشریفاتی نمی شود داد.

خدای متعال در قرآن کریم دین اسلام را به کیفیتی که بیان شد توصیف می فرماید. و نیز یهودیت و نصرانیت را که تورات و انجیل کتابهای آسمانی آنها است و دارای احکام و مقررات اجتماعی می باشد به همین نحو معرفی می فرماید چنانکه فرموده:

« و کیف یحکمونک و عندهم التورات فیها حکم الله... انا انزلنا التورات فیها هدی و نور یحکم بها النبیون الذین اسلمو للذین هادو و الربانیون و الاحبار. و قفینا علی آثارهم بعیسی بن مریم... و آتیناه الانجیل فیه هدی و نور و ومصدق لما بین یدیه من التوراه و لیحکم اهل الانجیل بما انزل الله فیه... و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمناً علیه فاحکم بینهم بما انزل الله» سوره مائده آیه 48

نتیجه

از بیان گذشته روشن می شود که دین در اصطلاح قرآن همان روش زندگی است که انسان گریزی از آن ندارد و فرقی که میان دین و یک قانون اجتماعی میتوان یافت این است که دین از ناحیه خدای متعال است و قانون اجتماعی مولود افکار مردم و به عبارت دیگر دین میان زندگی اجتماعی مردم و پرستش خدای متعال و فرمانبرداری از وی پیوند می دهد، ولی در قانون اجتماعی اهتمامی به این پیوستگی نیست. ( آموزش دین علامه طباطبایی (ره))

اثر نیک ارتباط قانون به خدا

دین در نتیجه پیوندی که میان زندگی اجتماعی انسان و پرستش خدای متعال داده است در همه اعمال فردی و اجتماعی برای انسان مسئولیت خدایی ایجاد کرده انسان را در همه حرکات و سکنات خود مسئول خدای متعال می داند.

چون خدای متعال با قدرت علم بی پایان خویش از هر جهت به انسان احاطه دارد و بهر گونه فکری که در سر بپروراند و رازی که در دل داشته باشد کاملاً آگاه است و چیزی به بر وی پوشیده نیست به همین سبب در عین اینکه دین مانند قانون بشری برای حفظ انتظامات پاسبان گمارده و مقرراتی برای مجازات متخلفان و سر کشان وضع کرده، امتیاز دیگری نسبت به قانون بشری پیدا می کند و آن این است که دین زمام و مراقبت و نگهداری انسان را به دست یک پاسبان درونی می سپارد که در کار خود هرگز غفلت و اشتباه نمی کند و از پاداش و کیفر آن نمی توان جان بدر برد.

خدای متعال در کلام خود می فرماید:

( وهو معکم اینما کنتم)سوره حدید آیه 4

و می فرماید: « و الله بما یعملون محیط» سوره انفال آیه 48 و همچنین می فرماید :« و ان کلا لما لیوفینهم ربک اعمالهم» سوره هود آیه 112

اگر حال کسی را که در محیط قانون زندگی می کند با کسی که در محیط دین به سر می برد مقایسه نماییم مزیت و برتری دین برای ما کاملاً واضح و آشکار خواهد شد.

زیرا جامعه ای که همه افراد آن متدین باشند و وظایف دینی خویش را انجام دهند، چون در همه حال خدا را ناظر کارهای خویش می دانند از هر گونه بد اندیشی نسبت به یکدیگر در امان هستند.

بنابراین عموم افرادی که در چنین محیطی بسر می برند از دست و زبان یکدیگر آسوده بوده عمری را در نهایت خوشی و راحتی بسر خواهند برد، و به سعادت جاویدان نائل خواهند شد.

اما در محیطی که فقط قانون بشری حکمفرما باشد موقعیکه پاسبان را ناظر کار خود می بیند از کار خلاف خودداری می کند و در غیر این صورت ممکن است عمل خلافی دست بزند.

آری در جامعه های اخلاقی تا اندازه ای آرامش قلبی فرهم است ولی همین اخلاق خود موادی است دینی نه قانونی

به عبارت دیگر

دین عقاید، دستورهای علمی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خدا برای راهنمایی و هدایت بشر آورده اند.

دانستن این عقاید و انجام این دستورها سبب خوشبختی انسان در دو جهان است.

اگر ما دین دار باشیم و از دستورهای خدا و پیغمبر اطاعت کنیم در این دنیای گذران خوشبخت، و در زندگی جاوید و بی پایان جهان دیگر هم سعادتمند خواهیم بود. ( ماخذ بالا)

توضیح:

ما می دانیم سعادتمند کسی است که زندگی خود را در اشتباه و گمراهی بسر نبرد و دارای اخلاق پسندیده باشد و کارهای نیکو انجام دهد. دین خدا ما را به همین سعادت و خوشبختی هدایت می کند و دستور می دهد که:

اولاً عقاید درستی را که با عقل و وجدان خود درک کرده ایم محترم و مقدس بشماریم.

و ثانیاً دارای اخلاق پسندیده باشیم و تا می توانیم کارهای خوب و شایسته انجام دهیم.

تعالیم دین اسلام و منابع دین اسلام

تعالیم و معارف دین اسلام یا بخش های دین اسلام شامل 3 بخش:

1- عقاید اسلام یا اصول دین اسلام

2- احکام و دستورات عملی اسلام یا فروع دین

3- اخلاق و آداب معنویات اسلامی است که با استخراج ، استنباط و استناد و اعلام عقل ( که مبنای تکلیف الهی است) از قرآن و سنت ( منابع دین) و در بعضی موارد از اتفاق آراء علمای مسلمین می باشد.

قرآن کریم یا کتاب خدا اولین و مهمترین منبع فهم این اسلام است که مبنای استنباط دیدگاه های دین قرار می گیرد بیشتر آیات قرآن در زمینه مبدا و معاد، عقاید و معارف، اخلاقیات و آداب و معنویات است و بخشی از آیات مربوط به احکام و دستورات الهی می باشد. سنت یعنی قول « گفتار»، فعل « کردار» و تقریر « تایید» پیغمبر اسلام و اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می باشد[3]  که باعث تبیین، توضیح و تفضیل قرآن کریم است.

 بنابراین دین سه قسمت تقسیم می شود:

1- اعتقادات         2- اخلاق و آداب و سنن و معنویات 3- عمل یا دستورات و احکام عملی

1- اعتقادات

ما اگر به عقل و وجدان خود مراجعه کنیم درک می کنیم که این جهان پهناور هستی با نظام حیرت آور خود نمی شود خود به خود بوجود آمده باشد و سر تا پا نظم و ترتیب آن، بدون نظم دهنده یی انجام یابد؛ مسلماً آفریننده ی هست که با توانایی و علم بی پایان خود این جهان بزرگ را پدید آورده و با قوانین ثابت و تغییر ناپذیری که در تمام امور برقرار کرده نظام جهان را با عنایت عدل و داد براه انداخته است. هیچ چیز بیهوده و بگزاف آفریده نشده و هیچ موجودی از قوانین خدایی مستثنی نیست و نمی توان باور کرد که چنین خدای مهربان با همه عنایت و لطفی که با آفریده های خود دارد جامه بشری را به عقل خودشان که بیشتر اسیر هوی و هوس شده و در نتیجه دچار گمراهی و بدبختی می شود واگذار نماید.

بنابراین بدین وسیله پیامبرانی که از خطا و اشتباه دورند دستورهایی برای افراد بشر بفرستد تا بکار بستن آن دستورها آنان را به سعادت و نیکبختی برساند.

و چون پاداش فرمانبرداری از دستورهای پروردگار در زندگی این جهان کاملاً به ظهور نمی رسد باید عالم دیگری باشد که در آنجا بکارهای مردم رسیدگی شود تا اگر عمل خیری انجام داده اند پاداش آن را ببینند و اگر کار زشتی از آنان سر زده بجزای آن برسند.

دین، مردم را به این اعتقادات و سایر عقاید حقه یی که بعداً به طور تفصیل بیان می کنیم تشویق می نماید و آنان را از جهل و بیخبری بر حذر می دارد.

2- اخلاق

دین بما می گوید که در زندگی صفات پسندیده و آداب و سنن صحیح اختیار کنیم و خود را با خویهای ستوده و نیکو بیاراییم، وظیفه شناس، خیرخواه، بشردوست؛ مهربان خوش و دادگستر باشیم و از حق خود دفاع کنیم و از حدود و حقوق خود تجاوز نکنیم و به مال عرض و جان مردم تعدی روا نداریم؛ در طلب دانش و بینش از هیچگونه فداکاری و از خود گذشتگی کوتاهی ننماییم و بالاخره عدل و اعتدال ( میانه روی) را در تمام امور زندگی پیشه خود سازیم.

3- عمل

دین دستور می دهد که در زندگی به کارهایی که خیر  وصلاح خود و جامعه ما در آن است دست بزنیم و از کارهایی که فساد و تباهی ببار می آورد دوری کنیم. و نیز می گوید به عنوان عبادت و پرستش پروردگار اعمالی مانند نماز و نظائر آن که نشانه بندگی و فرمانبرداری است به جای آوریم.

این ها است مقررات و دستورهایی که دین آورده و ما را به آن دعوت می نماید و چنانکه پیداست برخی از آنها اعتقادی و پاره ای اخلاقی و بعضی دیگر عملی است و بطوریکه گفته شد پذیرفتن و بکار بستن آنها تنها وسیله سعادت و خوشبختی انسان است زیرا می دانیم که انسان جز اینکه واقع بین باشد و با اخلاق و اعمال پسندیده زندگی کند سعادتی ندارد. ( ماخذ بالا)

 صفات جمال و کمال خدا

خدای یکتا و بی همتا دارای همه صفات جمال و کمال است، مانند:

علم: بدین معنی که او بر همه جهانیان آفرینش از کوچک و بزرگ و در هر کجا حتی از آنچه در قلب انسانها می گذرد، آگاه است.

قدرت: بدین معنی که او بر همه چیز توانایی دارد: هستی بخشیدن، آفریدن، روزی دادن، میراندن و از بین بردن و توانایی بی مانند او همه را به وجود آورده است.

حیات: یا زندگی پایدار، بدیهی است که در جهان هستی حیات و زندگی وجود دارد و ممکن نیست، از چیزی که خود فاقد حیات است، زندگی سرچشمه بگیرد. گذشته از آنکه علم و قدرت، ملازم حیات بوده و قدرت بدون زندگی و حیات، بی معنی و نامعقول است.

اراده و خواست: هدف از اثبات خواستن و اراده برای خدا، رسیدن به این نکته است که او در کارهای خود، مجبور نبوده و مانند گل نیست که بدون اختیار و اراده، بوی خوش بدهد.

ادراک: یعنی علم به مدرکات، او همه چیز را می بیند و همه چیز را می شنود، هر چند آهسته باشد.

قدمت: یا ازلی بودن، یعنی او از قبل بوده و پیوسته خواهد بود زیرا وجودبخش سراسر جهان هستی اوست و هر چه وجودش از خود نبوده، حادث و استقلالی نداشته و همیشه به وجود بخش خود نیازمند است، بلکه ادامه وجود آن نیز به خواست و اراده او بستگی دارد، از این رو همه جهان هستی حادث و نیازمند او است؛ اما او قدیم و از همه بی نیاز است.

تکلم: یا ایجاد سخن در چیزی، او هرگاه بخواهد با هر یک از بندگان پاک و خالص خود، پیامبران و یا فرشتگان سخن گوید، یعنی: صوت را خلق می کند.

صدق: آنچه می فرماید راست بوده و وعده های او هیچ گاه تخلف ندارد و همچنین پروردگار متعال، آفریننده، روزی دهنده، هستی بخش، بخشنده، کریم، مهربان، با گذشت و آمرزنده ... می باشد.

صفات جلال خدا

از سوی دیگر، خدا اجل است از اینکه صفت نقص داشته باشد. یعنی: خدای بزرگ از هر عیب و نقصی به دور، و از هر کم و کاستی مبرا است، او مانند ما موجودی مادی نیست تا جسم داشته باشد یا از اجزای مختلف تشکیل شده یا جایی را پر کند و یا به نحوی قابل لمس و دیدن باشد، نه در دنیا و نه در آخرت.

او ماده نیست تا قابل تغییر باشد، عوارض مادی بر او راه ندارد، بنابراین بیمار نمی شود، گرسنه نمی شود، خوابش نمی برد، پیری و فرسودگی در او راه ندارد.

همتا و شریکی برای او نیست، بلکه او یگانه و یکتاست، صفات او عین ذات اوست و مانند ما و سایر مخلوقاتش نیست، خدای متعال از هر جهتی بی نیاز است و هیچ گونه نیاز وا حتیاجی به مشورت، یاور، وزیر، لشکر، مال ، ثروت و مانند آن ندارد. ( ماخذ و کلیات فقه اسلامی)

 

آ راه های شناخت و اثبات خدا

مناسب است بحث خود را درباره راه های شناخت خداوند و اثبات او با ارائه دو تعریف آغاز کنیم. چنین می نماید که در حوزه شناخت خدا، می توان دو مرحله اساسی را از یکدیگر باز شناخت: شناخت موجودیت خداوند و شناخت اوصاف و افعال الهی و رابطه خداوند با انسان و جهان. در مرحله نخست، ادمی در می یابد که خدا هست. این دریافت ، انسان را از صف ملحدان و شکاکان جدا می کندو او را به جرگه متالهان و خداباوران وارد می سازد. سپس، آدمی به مرحله دوم گام می نهدو  با اوصاف و ویژگی های خداوند آشنا می شود و چند و چون رابطه او را با دیگر موجودات هستی شناسایی می کند. این مرحله، راهی بس طولانی و بسا بی پایان است که هر یک از خداشناسان تنها پاره ای از آن را پیموده اند.

در مورد خای متعال دو نوع شناختص تصور می شود 1- شناخت حصولی و شهودی 2- شناخت خصوصی یا اکتسابی

طبق آیات قرآن خداوند واحدی است بی نهایت، بلا تشبیه، غیر قابل توصیف. حضرت علی علیه السلام که در بالاترین مراتب توحید و شناخت خدا است اعتراف دارد که برای او نیز امکان شناخت خدا از این بیشتر نیست و به کنه عظمت او نمی تواند پی ببرد

آیات قرآن کریم می فرماید:« فسبحان حین تمسون و حین تصبحون و له الحمد فی السماوات و الارض حین تظهرون تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی و تحی الارض بعد موتها و کذلک تخرجون»

حضرت علی علیه السلام می فرماید: « سبحانک ما کنا نعلم کنه عظمتک و لکنا نعلم انک انت الله لا اله الا انت الحی القیوم لا تاخذ سه و لانوم»

از یک نگاه، می توان عمده ترین راه های عمومی خدایابی و خداشناسی را در سه گروه 1- راه دل،  2-  تجربه و 3- راه عقل که راه دوم و سوم دو علم حصولی است جای داد:

1- راه دل

گاه آدمی با بازگشت به درون خویش، بی نیاز از هر گونه استدلال عقلی یا مشاهده تجربی، خدای خویش را می یابد واز راه دل به کوی یار می رسد. نقطه آغازین این راه، خداشناسی فطری است که از آن به راه فطرت نیز یاد می شود. مراحل پیشرفته این طریق به گروه خاصی از اهل دل و عارفان روشن ضمیر اختصاص دارد؛ آنان که در پرتو عبادت خالصانه و تهذیب نفس، صفات جمال و جلال الهی را با چشم دل نظاره می کنند.

در این جا، به توضیح کوتاه راه فطرت، به مثابه مرحله آخرین خداشناسی از راه دل، می پردازیم.

فطرت الهی انسان، فطرت، سرشت خاص و آفرینش ویژه آدمی است که با پاره ای بینش ها و گرایش های متشرک در میان انسان ها همراه است. بینش ها و گرایش های فطری، از آن رو که در طبیعت مشترک آدمیان آشیانه کرده اند، در زمان و مکان خاصی محصور نمی شوند؛ بلکه می توان آن ها را در عموم انسان ها سراغ گرفت. فطرت گاه در مقابل غریزه به کار می رود. در این دیدگاه، ساحت حیوانی انسان مقتضی آن است که افراد بشر، بدون نیاز به آموزش و اکتساب، مبدا ظهور اوصاف مشترکی گردند. برای نمونه، تمایل نوزاد به خوردن غذا، گرایش غریزی است که خاستگاه آن طبیعت حیوانی او است. از این رو، در سایر انواع حیوانی نیز یافت می شود اما سرشت فراحیوانی آدمی نیز مقتضیات ویژه خود را دارد که ازآن به اوصاف و خصوصیات «فطری» یاد می شود.

اوصاف فطری انسان، همان گونه که اشاره شد در دو گروه گرایش ها و بینش ها جای می گیرند. برای مثال، گرایش به زیبایی یا تمایل به یافتن حقیقت از جمله خواست های فطری انسان ها است که می توان آثار آن را در همگان یافت. همچنین آگاهی بر پاره ای احکام اخلاقی و نیک و بد برخی افعال، از بینش های فطری انسان به شمار می رود. بسیاری از دانشمندان اسلامی، با استناد به پاره ای آیات و روایات، بر این باورند که پیوند عمیقی میان فطرت انسان با خدا برقرار است. یعنی انسان به اقتضای فطرت خویش، از یک سو خداجو و خداگرا است و از سوی دیگر، در سرشت وجودی او دست مایه های شناخت خدا نهاده شده است در این دیدگاه، خداجویی و خدا پرستی، گرایش فطری و خدایابی و خداشناسی، بینش فطری است.

مقصود از خداگرایی فطری آن است که آدمی به اقتضای سرشت و ذات خویش، به سوی کمال مطلق گرایش دارد و میلی عمیق به عبادت و ستایش، در خویش می یابد. بدون آنکه این گرایش را بر اثر آموختن یا تحت تاثیر عوامل محیطی به دست آورده باشد. از آنجا که سخن ما در باب راه های شناخت خدا است، بیش از این در باب خداگرایی فطری بحث نمی کنیم و به توضیح مختصر در باب خدایابی و خداشناسی فطری بسنده می کنیم.

خدایابی فطری

مقصود از خدایابی فطری آن است که آدمی بر حسب سرشت انسانی خویش به وجود خداوند آگاهی دارد متفکران اسلامی تفاسیر گوناگونی از خدایابی فطری ارائه داده اند. برا ساس یکی از این تفاسیر، انسان در عمق جان خویش، معرفت خاصی به وجود خدا دارد که از رهگذر مفاهیم ذهنی یا استدلال عقلی فراهم نیامده است بلکه برامده از وابستگی وجودی آدمی به خدای خویش است. در این دیدگاه، انسان با کاوش در درون خود، خدا را می یابد و او را با چشم دل مشاهده می کند. در این جا، دیگر سخن از تصور « مفهوم خدا» و تصدیق قضیه « خدا هست» در میان نیست، بلکه پای مشاهده و یافتن و درک درونی حضور خداوند در کار است. پس نوع اول شناخت خداوند و اثبات او شناخت حضوری است یعنی انسان بدون وساطت مفاهیم ذهنی، با نوعی شهود درونی و قبلی با خدا آشنا شود اگر انسان شهود آگاهانه نسبت به خدای متعال داشته باشد نیاز به استدلال و برهان عقلی نخواهد داشت ( که مراتب ضعیف آن)هر چند در افراد عادی وجود داشته باشد و نیاز به آگاهی و حصول علم ندارد)

بهترین راه برای تصدیق خدایابی فطری آن است که اعماق جان خویش را بکاویم و فارغ از غوغای برون، نگاهی به درون داشته باشیم و به ندای دل گوش سپاریم. در این حال، در می یابیم که دل و جان ما به وجود موجودی متعالی گواهی می دهد و حضور او را مشاهده می کند. البته بینش ها و گرایش های فطری همواره به صورت بالفعل و در ساحت خود آگاه ذهن و روان آدمی حضور ندارد بلکه گاه به سبب تاثیر پاره ای از موانع خارجی، مانند عوامل محیطی، تعلیم و تربیت،  رنگ می بازند و به سطح یک گرایش ضعیف یا شناخت مبهم تنزل می کنند. علم حضوری و شهودی در مراتب بالا آن برای افراد عادی پس از خودسازی و پیمودن مراحل سیر و سلوک عرفانی امکان پذیر است.

خداشناسی فطری نیز از این قاعده مستثنی نیست. اعتقاد فطری به وجود خدا، گاه در پس حجاب های انس و الفت با مظاهر حیات مادی پنهان می گردد و چراغ فطرت کم فروغ می شود. در این حال، آدمی نیازمند امور بیدارکننده ای است که زنگ غفلت و فراموشی را از دلش بزداید و صفای باطن او را آشکار کند و چشم حقیقت بین او را که مسحور ظواهر عالم طبیعت گشته است، بگشاید.

قرار گرفتن در موقعیت های بحرانی که امید انسان را از همه اسباب و علل طبیعی قطع می کند یکی از بهترین عوامل بیدار کننده فطرت خفته خداباوری است. آدمی آنگاه که تمام هستی خود را در معرض نابودی می بیند و هیچ راه نجاتی نمی یابد، ناگهان از درون خویش راهی به سوی موجودی که برتر از نظام اسباب و علل مادی است می یابد و با تمام هستی خویش به وجود او اقرار می کند در این حالت که فطرت خداشناسی انسان به روشن ترین و قوی ترین صورت ، نمایان می شود.

از آنچه گذشت، روشن می شود که ادعای فطری بودن خدایابی با وجود جماعت اندکی از ملحدان و شکاکان سازگار است؛ زیرا فطری بودن یک بینش به معنای فعلیت آن در همه انسان ها نیست.

حقیقت آن است که فطرت خداشناسی ملحدان و شکاکان، در برخورد با پاره ای موانع که عمدتاً خصلت معرفتی دارند مانند ناتوانی از پاسخ گویی به برخی شبهات در باب وجود خدا، نحیف می شود. که علت آن گرفتن بها کفر و شرک و نفاق بر روی قلب و باطن و روح اوست در این حالت، زدودن موانع، می تواند بار دیگر فطرت آنان را بیدار سازد ارائه دلایل متقن عقلی بر وجود خدا، عامل موثری برای ستودن غبار از آیینه فطرت است به گفته مولوی:

آینه ات دانی چرا غماز نیست             زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست

 خداشناسی فطری

خداشناسی فطری بدین معنا است که آدمی بر حسب سرشت ذاتی خود با اوصاف پروردگار خویش آشنا است. این مسئله که آیا خداشناسی فطری تمام صفات خداوند را در بر می گیرد، یا آنکه تنها به پاره ای اوصاف اختصاص می یابد، مسئله ای بحث انگیز است. بر اساس یک دیدگاه، که پاره ای متون دینی نیز موید آن اند آدمی دست کم به برخی از اوصاف خداوند، توحید، معرفت فطری دارد. اینک جا دارد به برخی مضامین دینی که از شناخت فطری انسان از خداوند حکایت دارد، اشاره کنیم.

قرآن و شناخت فطری خدا قرآن کریم، در آیه ای از سوره روم واژه فطرت را به کار برده و دین را امری فطری معرفی کرده است چنین می نماید که محققان اسلام در کاربرد واژه فطرت از این آیه قرآنی الها گرفته اند:

«پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییر پذیر نیست.این است همان دین پایدار، ولی بیش تر مردم نمی دانند.» سوره روم آیه 30

آیه فوق بیان گر این حقیقت است که دین امری فطری است و خداوند سرشت انسان را بر آن نهاده است. هر چند این آیه صریحاً از خدایابی فطری سخن نمی گوید، شاید بتوان آن را موید این معنا دانست؛ زیرا اگر مقصود از « دین» در این آیه، آموزه های اصلی و ارکان اعتقادی اسلام باشد مسلماً شامل اعتقاد به وجود خداوند نیز خواهد بود. احتمال دیگر آن است که مقصود از دین، تسلیم و خضوع در برابر خداوند و پرستش او باشد. در این صورت، آیه مورد بحث بر فطری بودن خداپرستی دلالت می کند و از آن رو که پرستش موجود ناشناخته ممکن نیست، خداپرستی فطری مستلزم فطری بودن آگاهی از وجود او خواهد بود.

از دیگر آیاتی که می توان در تایید خدایابی فطری به ان استشهاد کرد آیه میثاق است:

« و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنان را بر گرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند:« چرا گواهی دادیم» تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این امر غافل بودیم.» سوره اعراف آیه 172

آنچه به اجمال از آیه میثاق به دست می آید، این است که خداوند در یک مرحله از آفرینش، همه انسان هایی را که از آغاز تا قیامت بر عرصه خاک پای می نهند، حاضر و آنان را بر خویشتن خود گواه ساخته و از ایشان پروردگاری خویش اقرار گرفته است. هدف از این اقرار خواهی آن بود که کافران و مشرکان در رستاخیز بی خبری و نا آگاهی خود را بهانه نکنند.

همچنین قرآن کریم در آیاتی چند، این واقعیت را گوشزد می کند که فطرت خدا آشنای آدمی گاه دچار ایستایی و رکود می گردد و تنها در مواقع بحرانی بیدار می گردد:

«فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین فلما نجاهم الی البر اذا هم یشرکون»

« و هنگامی که بر کشتی سوار می شوند، خدا را پاکدلانه می خوانند، ولی چون به سوی خشکی رساند و نجاتشان داد، بناگاه شرک می ورزند.» سوره عنکبوت آیه 33 به آیات 33 لقمان و 52 سوره نحل نیز توجه فرمایید.

این آیات نیز بیانگر آن اند که قرآن، معرفت فطری بشر را به وجود خدا تصدیق می کند در میان روایات پیشوایان دین نیز می توان اشاراتی به فطری بودن شناخت خدا یافت. برای مثال امام باقر (ع) در تفسیر آیه 30 از سوره روم فرمودند: خداوند انسان ها را بر معرفت خویش سرشته است.

 2- راه تجربه

راه دوم شناخت و اثبات خداوند راه تجربه است که از نوع شناخت حصولی است گاه آدمی با مشاهده دقیقو اندیشه ورزی در اوصاف و روابط پدیده های تجربی به وجود خداوند و اوصاف او ، علم، حکمت و قدرت، رهنمون می گردد. این راه، از آن جا که بر مشاهده جهان طبیعت و مطالعه تجربی پدیده های طبیعی استوار است. راه تجربه نامیده می شود با توجه به امتیازات ویژه این راه که بدان اشاره خواهیم کرد، قرآن کریم توجه خاصی به آن مبذول داشته و در آیات پرشماری، انسان را به تدبر در پدیده های جهان پیرامون خویش، به مثابه آیات و نشانه های تکوینی خداوند فراخوانده است. پاره ای از محققان اسلامی با اتکا بر یکی از ویژگی های جهان طبیعت، نظم و انتظام جاری در اشیای طبیعی استدلالی را بر وجود خداوند سامان داده اند که به برهان نظم موسوم است. بر این اساس، می توان برهان نظم را نمونه روشنی از آنچه که آن را راه تجربی خداشناسی نامیدیم، دانست. این برهان به شیوه های متنوعی قابل تقریر است که از جهت مقدمات، صورت استدلال و نتیجه برآمده از آن با یکدیگر متفاوت اند. از این میان، ما به ذکر یک تقریر بسنده می کنیم.

برهان نظم

پیش از تقریر این برهان، مناسب است شناختی از نظم پیدا کنیم. هرجا سخن از نظم به میان آید، با مجموعه ای سر و کار داریم که عامل خاصی، اجزای آن را به یکدیگر پیوند داده و آرایش و ترتیب ویژه ای در میان آن ها برقرار ساخته است براساس این تعریف نظم انواع متعددی می یابد که در این میان، آنچه در برهان نظم مورد نظر است، نوع خاصی است که دارای خصوصیات ذیل باشد:

1- مجموعه ای از اشیای مادی داشته باشیم.

2- اعضای این مجموعه به صورت طبیعی و بدون دخالت انسان یا مخلوق با شعور دیگری در کنار هم قرار گرفته باشند.

3- اعضای این مجموعه کاملاً با هم هماهنگی داشته غایت و هدف خاصی را دنبال کنند. با توجه به تعریف بالا، صورت ساده برهان نظم از دو مقدمه تشکیل می شود: الف. عالم طبیعت پدیده ای منظم ( دارای نظم) است. ب. هر پدیده منظمی، ناظمی مدبر و مدیر با شعور دارد. نتیجه این ترکیب این دو مقدمه آن است که عالم طبیعت ناظمی مدبر، مدیر و با شعور دارد.

مقدمه اول: مقدمه نخست این برهان، گزاره ای تجربی است که نظام مندی جهان طبیعت حکایت می کند. از این گزاره می توان قرائت های گوناگونی در نظر داشت که هر یک به تنهایی برای پیش برد اهداف این برهان کفایت می کند. برخی از این قرائت ها عبارت اند از:

1- کل عالم طبیعت یک مجموعه منظم و هماهنگ است. 2- جهان طبیعت مجموعه ای از مجموعه های منظم است. 3- در طبیعت، برخی مجموعه های منظم یافت می شوند.

همان گونه که ملاحظه می شود، سه قرائت پیش گفته به ترتیب مدعای ضعیف تری را ارائه می کنند. گزاره اول مدعی است که همه جهان طبیعت در حکم پیکره واحدی است که به صورت منظم و هدفمند عمل می کند. لیکن گزاره سوم بیش از این نمی گوید که در گوشه و کنار عالم، پدیده های منظمی وجود دارند که هماهنگی اجزای خویش را برای تامین اهداف خاص، به نمایش می گذارند. البته همان گونه که اشاره شد، قرائت سوم نیز برای نتیجه گیری از برهان مورد بحث کافی است زیرا با توضیحی که خواهد آمد، حتی وجود یک مجموعه منظم در گوشه ای از عالم طبیعت، می تواند آیتی بر وجود ناظم با شعور باشد.

چنین می نماید که مقدمه نخست برهان نظم، محتوایی بسیار روشن دارد و هر کس که اندک توجهی به پدیده های طبیعی جهان بنماید، نمی تواند از پذیرش آن سر باز زند. از همین رو است که حتی منکران وجود خدا نیز به وجود نظم و هماهنگی در جهان طبیعت اعتراف دارند. مشاهدات روزمره هر یک از ما آدمیان، از یک سو و یافته های دانش های تجربی نوین از سوی دیگر مویدات فراوانی برای این اصل فراهم آورده است و اساساً سخن گفتن از قانون طعبیت بدون پذیرش نوعی انتظام مستمر در پدیده های طبیعی معنای روشنی ندارد. دانش هایی هم چو فیزیک، شیمی، اختر شناسی، زیست شناسی و فیزیولوژی گوشه هایی از نظام شگرف و خیره کننده حاکم بر جهان آشکار شده است در جهان طبیعت از کوچک ترین ذرات درون هسته ای تا بزرگترین ستارگان و کهکشان ها و از ... پرده های زیبا و حیرت آوری از نظم و هدفمندی به نمایش گذاشته شده است. کوتاه سخن آنکه، سامان مندی جهان طبیعت، دست کم آن گونه که در قرائت سوم ادعا شد، مطلبی روشن و غیر قابل انکار است.

مقدمه دوم: در این مقدمه، ادعا می شود که وجود هر پدیده منظمی، مستلزم وجود نامنظم با شعور مدبری ومدیری است که بر اساس آگاهی و علم خویش، اجزای درونی پدیده مزبور را با هماهنگی و آرایش خاص و به منظور دستیابی به هدفی معین، در کنار هم نهاده و آن را طبق طرح حکیمانه ای سامان داده است. به دیگر سخن، این مقدمه بیان می دارد که میان وجود نظم و وجود ناظم با شعور پیوندی ناکسستنی است.

 برای تصدیق مقدمه دوم، کافی است در این واقعیت تامل ورزیم که به حکم خرد نه تنها وجود هر پدیده ای از وجود پدید آورنده ای حکایت می کند، بلکه ویژگی های پدیده معلول نیز آیتی بر ویژگی های علت آن است برای مثال عقل با مشاهده سنگ بزرگی که از مکان پیشین خود جابجا شده است دو گزاره ذیل را تصدیق می کند:

1- نیرویی به این سنگ وارد شده که علت این جابجایی است.

2- مقدار این نیرو از نیروی جاذبه زمین ( وزن سنگ)بیش تر بوده است. بنابراین اصل روشن علیت نه تنها ما را از وجود معلول به وجود علت هدایت می کند بلکه به ما در کشف برخی از خصوصیات علت، بر اساس ویژگی های معلول، یاری می رساند. از همین رو است که ما یک قطعه شعر زیبا را تراوش طبع موزون شاعری توانا و با تجربه می بینیم. به همین منوال، هنگامی که با پدیده منظمی روبه رو می شویم، عقل ما نه تنها چنین داوری می کند که پدیده مزبور دارای پدید آورنده (علت ) است بلکه این ویژگی را نیز کشف می کند که پدید آورنده آن موجودی فاقد شعور نیست، بلکه موجودی است حکیم و دانا که از سر تدبیر و خردمندی چنین نظم وسامانی به معلول خویش داده است. مطلب را به شیوه  دیگری نیز می توان باز گفت: بر اساس حساب احتمالات و با توجه به پیچیدگی حیرت آور پدیده های منظم طبیعت، احتمال وقوع تصادفی این پدیده ها بدین معنا که هیچ برنامه ریزی هدفمند و تدبیری در کار نباشد، به قدری ناچیز است که هیچ انسان خردمندی به آن بها نمی دهد بلکه احتمال آن را با صفر یکسان می شمارد برای روشن شدن بحث، به مثال ذیل توجه کنید:

فرض کنیم تمام حالات ممکنی که درباره نمادی که پس از فشردن دکمه ماشین تحریر بر روی کاغذ ثبت می شود، با احتساب جداگانه حروف کوچک، حروف بزرگ، علامت های سجاوندی ارقام و ... صد حالت باشد در این صورت احتمال تایپ تصادفی حرف خاصی در یک بار 100/1 و احتمال تایپ تصادفی دو حرف مشخص در کنار هم 1000/1 خواهد بود. حال اگر کتابی داشته باشیم که یک صفحه آن شامل 1000 حرف باشد، احتمال تایپ تنها یک صفحه آن به صورت تصادفی و بدون دخالت شخص  آگاه و با سواد، برابر با کسری است که صورت آن عدد یک و مخرج آن عدد ده به توان دو هزار است. تردیدی نیست که چنین عددی به قدری بزرگ است که حتی در وهم و خیال نیز نمی گنجد و از این رو، قرار گرفتن آن در مخرج کسری که صورت آن عدد یک است، عملاً آن را به دامان صفر می اندازد.

حقیقت آن است که پیچیدگی نظام های حاکم بر پدیده های طبیعی نیز به حدی است که احتمال وقوع تصادفی آنها، معادل کسری است که مخرج آن به مراتب بزرگتر از مخرج کسر یاد شده است. در این جا است که هر انسان خردمندی، منتفی بودن دخالت فاعل با شعور و گزینش گر را که با انتخاب آگاهانه پدیده های  فعلی را از میان حالات ممکن بی شمار دیگر برگزیده باشد، نامعقول می شمارد و به لزوم پا در میانی چنین فاعلی اقرار می دهد.

با توجه به روشن شدن مقدمات برهان نظم، می توان فشرده این برهان را این گونه بیان کرد: جهان طبیعت – یا دست کم بخشی از پدیده های آن، مجموعه ای منظم است یعنی ترتیب اجزای آن و پیوند میان آنها به گونه ای است که در مسیر اهداف مشخص و غایات خاص است این انتظام غایت مندانه که جلوه های آن را در سراسر عالم می توان یافت، از وجود نظم مدبری و مدیری حکایت می کند که بر اساس علم بی منتهای خویش، جهان طبیعت را انتظام می بخشد و از میان حالات ممکن بی شمار، وضعیت خاصی را مقرر می سازد که در آن ، پدیده های عالم به صورت منظم و هماهنگ، اهداف خاصی را پی می گیرند.

در پایان این بحث، به اختصار، چند نکته را یاد اور می شویم:

1- گروهی بر این اعتقادند که برهان نظم اصل هستی خداوند را ثابت نمی کند، بلکه نشان می دهد که خداوند دارای علم و حکمت و تدبیر است. اما رای دیگر آن است که این برهان در اثبات وجود خداوند نیز کامیاب است؛ هر چند هستی او را  نه به عنوان « واجب الوجود» یا « محرک نخستین» که به عنوان « ناظم جهان» ثابت می کند. برهان نظم، بر اساس رای نخست، از دلایل خداشناسی و بر طبق رای دوم از دلایل خدایابی به شمار خواهد آمد.

2- با توجه به نکته بالا، برهان نظم اوصاف دیگر خداوند را، مانند وجوب وجود یا توحید –حدانیت- ثابت نمی کند اما نباید این واقعیت را نقصی برای این برهان قلمداد کرد زیرا هدف این برهان تجربی اثبات همه اوصاف الهی نیست و اساساً چنین نتیجه ای را به صورت مستقیم از هیچ برهان دیگری نمی توان چشم داشت.

3- راه تجربی خداشناسی و برهان نظم، ویژگی هایی دارد که آن را از دیگر راه ها ممتاز می کند برخی از ویژگی ها عبارتند از :

الف- ارتباط نزدیک بین این برهان با شواهد تجربی و ملموس و مظاهر شگفت انگیز طبیعت سبب می شود که به راحتی اندیشه ها را به سوی خود فراخواند و با وجدان عمومی انسان ها پیوندی عمیق برقرا کند. خالی بودن برهان نظم از مفاهیم و قواعد پیچیده فلسفی، فهم آن را برای عموم آسان کرده و آن را از پیچیدگی های رایج ادله فلسفی دور داشته است.

ب- دستاوردهای علوم تجربی، که از اسرار هستی پرده بر می دارند و وجود نظم و تدبیر را در گوشه ای از جهان بر ملا می سازند همواره پشتیبان خوبی برای برهان نظم اند. از این رو برهان نظم روشی پویا است که هر کشف جدیدی بر استحکام آن می افزاید.

ج- نزدیکی برهان نظم با محتوای بسیاری از آیات قرآنی، تاکیدی است بر هماهنگی و همخوانی عقل و وحی. از این رو، برهان نظم، در مقایسه با دیگر براهین خداشناسی، نقش موثرتری در تقویت ایمان دینی دارد.

برهان نظم در قرآن و روایات

در جای جای قرآن کریم، می توان آیاتی را یافت که از پدیده های گوناگون طبیعی یاد می کند و آنها را آیه و نشانه ای بر وجود خداوند می شمارد و انسان را به تدبیر و تامل در آنها فرا می خواند. شناخت خداوند از رهگذر نشانه های تکوینی او در جهان خلقت، که گاه از آن به « شناخت آیه ای و آفاقی» یاد می شود با مضمون برهان نظم بسیار نزدیک است.

گروهی از آیات آدمی را به اندشیه ورزی در آیات تکوینی خداوند دعوت می کند و انتظام موجود در هستی و در وجود آدمی و راهنمایی می داند که اهل خرد و اندیشه را به سوی مبدا متعالی جهان راهبری می نماید:

« ان فی خلق السماوات و الارض و اختلفا الیل و النهار لایات لاولی الالباب»

 ترجمه: «مسلماً در آفرینش آسمان ها و زمین، و در پی یکدیگر آمدن شب و روز برای خردمندان نشانه هایی ( قانع کننده) هست.» سوره آل عمران آیه 190

« و فی الارض آیات الموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون»

ترجمه : «و روی زمین برای اهل یقین نشانه هایی ( متقاعد کننده) است و در خود شما پس مگر نمی بینید؟» سوره ذاریات آیه 20 و 21 همچنین توجه کنید به آیات 164 سوره بقره، 6-3 سوره جاثیه، یونس آیه 100 و 101 ، سوره ابراهیم آیه 10

گروه پر شماری از آیات قرآنی نیز بر روی پدیده های خاص انگشت گذارده و آن را به عنوان آیه و نشانه ای بر وجود خدا و علم و قدرت الهی معرفی کرده است این آیات به قدری فراوان اند که حتی ذکر نمونه هایی از آن ها مجالی بسیار گسترده می طلبد.

پیشوایان دین نیز به پیروی از روش قرآن کریم، بر « شناخت آیه » ای خداوند تاکید بلیغی کرده اند. برای نمونه، در حدیث جامعی از امام صادق خطاب به یکی از یارانش آمده است:

«ای مفضل! نخستین عبرت و دلیل بر خالق- جلّ و علا- هیات بخشیدن به این عالم و گردآوری اجزا و نظم آفرینی در ان است. از این رو اگر با اندیشه و خرد در کار عالم، نیک و عمیق تامل کنی، هر آینه آن را چون خانه و سرایی می یابی که تمام نیازهای بندگان خدا در آن آماده و گرد آمده است. آسمان همانند سقف، بلند گردانیده شده زمین بسان فرش گسترانیده شده، ستارگان چون چراغ هایی چیده شده و گوهرها همانند ذخیره هایی در آن نهفته شده و همه چیز در جای شایسته خود چیده شده است. آدمی نیز چون کسی است که این خانه را به او داده اند و همه چیز آن را در اختیارش نهاده اند همه نوع گیاه و حیوان برای رفع نیاز و صرف در مصالح او در آن مهیا است. اینها همه دلیل آن است که جهان هستی با اندازه گیری دقیق و حکیمانه و نظم و تناسب و هماهنگی آفریده شده است آفریننده آن یکی است و او همان شکل دهنده، نظم آفرین و هماهنگ کننده اجزای آن است.» و نیز توجه کنید به احادیثی در بحار الانوار علامه مجلسی ج 3 ص 61، 82، 130 و 152 و همچنین نهج البلاغه  خطبه 186، التوحید صروف باب 2 ج 2

3- راه عقل

در این راه ، هستی خداوند  و اوصاف او به مدد مقدمات، اصول و روش های کاملاً عقلی ثابت می شود. براهین و ادله فلسفی اثبات خدا، نمونه های روشنی از کاوش عقلی در راه اثبات خدا است. این راه نیز در مقایسه با دو راه پیش گفته، ویژگی هایی دارد که پاره ای از آنها بدین شرح است:

1- بسیاری از استدلال ها و تبیین های عقلی خدایابی و خداشناسی، به دلیل پیوند با مباحث پیچیده و عمیق فلسفی، برای کسانی که دستی در بحث های فلسفی ندارند، چندان مفید نیست.

2- یکی از امتیازات راه عقلی آن است که می توان در مصاف علمی با شبهات ملحدان از آن سود جست و در مقام احتجاج و مناظره، ضعف وسستی دلایل منکران را آشکار ساخت و به چالش عقل گرایانی که جز به استدلال عقل گردن نمی نهند، پاسخ گفت.

3- راه عقلی خداشناسی می تواند در تقویت ایمان دینی موثر باشد زیرا هر گاه خرد آدمی در برابر حقیقتی خاضع گردد قلب و دل او نیز بدان سو گرایش قوی تری از خود نشان می دهد از سوی دیگر زدودن شک و تردید در سایه استدلال استوار عقلی سهم به سزایی در پیش گیری از اسیب دیدن ایمان دارد.

با توجه به کارکرد ویژه راه عقلی از یک سو و با نظر به تمایل فطری ذهن جست و جو گر انسان به بحث های عمیق عقلی و فلسفی از سوی دیگر دانشمندان مسلمان  پژوهش های ژرفی در زمینه خداشناسی و خدایابی عقلی به انجام رسانده اند که بخشی از آن، به تاسیس براهین نوین وجود خدا یا تکمیل براهین پیشین انجامیده است. یکی از متقن ترین ادله عقلی اثبات هستی خدا برهان معروف وجوب و امکان است. این برهان به چند گونه تقریر شده است که در این جا فشرده یکی از آنها را می آوریم:

تردیدی نیست که در جهان هستی – دست کم- موجودی هست که می توان از آن سخن بگوییم. این موجود یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود در صورت اول وجود خداوند به عنوان واجب الوجود، ثابت می شود؛ اما در صورت دوم، وجود آن شی ممکن الوجود با توجه به نیازمندی آن به علت و با نظر به امتناع دور و تسلسل، مستلزم موجود دیگری است که خو دمعلول موجود دیگری نباشد و چنین موجودی، همان واجب الوجود یا خداوند است. همان گونه که می بینیم، این برهان بر مقدمات فلسفی خاصی ( تعریف واجب الوجود ، ممکن الوجود، دور ، تسلسل و امتناع دور و تسلسل و ...) استوار است و از این رو شرح مفصل آن در خور متون تخصصی فلسفه و الهیات فلسفی است. راه عقل برای شناخت و اثبات خدا از نوع شناخت علم و حصولی است که انسان به وسیله مفاهیم کلی از قبیل « آفریننده، بی نیاز، همه و آن بر همه کار توانا و ...» شناختی ذهنی نسبت به خدای متعال پیدا می کند و معتقد می شود خدا وجود دارد آن کس که جهان را آفریده ( خالق) سپس شناختهای حصولی دیگر به آن اضافه می کند تا به یک نظام اعتقادی هماهنگ ( جهان بینی الهی) دست می یابد آنچه از کاوشهای عقلی و براهین فلسفی بدست می آید (مستقیماً) همین شناخت حصولی است و وقتی این شناخت حصولی حاصل شد انسان می تواند درصدد دستیابی به شناخت حضوری آگاهانه باطل کردن مراحل سلوک و پیروی از بزرگان و علماء خاص به مراتب بالای حضور و شهود و وصل و لقاء خداوند برسد و عند رب شود که آن خلیقته الهی است که نهایت عبودیت و بندگی خداست.

قرآن و  و اهل بیت (س) و نیازمندی ممکنات به خدا

تا آن جا که ما مید انیم، برهان و وجب و امکان، با تقریر فلسفی آن در قرآن کریم مطرح نشده است. در عوض، پاره ای ایات قرآنی به گونه ای از وابستگی و نیازمندی موجودات به خداوند سخن گفته اند. شاید بتوان این آیات را اشاره ای دانست به ان دسته از براهین عقلی که مبنای آنها وابستگی جهان ممکنات به خداوندی است که خود به هیچ موجودی وابسته نیست. برای نمونه در سوره فاطر آمده است:« ای مردم شما به خدا نیازمندید، و خداست که بی نیاز ستوده است.» سوره فاطر آیه 5 « یا ایها الناس انتم الفقرا الی الله و الله هو الغنی الحمید.»

در برخی آیات نیز بر مخلوق بودن ( معلول) موجودات و از جمله انسان تاکید شده است « آیا از هیچ خلق شده اید؟ یا آنکه خودشان خالق ( خود) هستند؟» سوره طور آیه 35 « ام خلقو من غیرش ام هم الخالقون»

آیات قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم و اهل بیت (س) به عنوان منابع دین سرشار از دلایل و ادله اثبات خدا و خداشناسی است.

عدل

اختلاف بین دو نحله کلامی ( اشعری و معتزلی) از جمله مسائل کلام واراده الهی و توحید صفاتی و جبر و اختیار و قضا و قدر بود و غالباً نظریات ایشان در دو طرف افراط و تفریط قرار داشت.

یکی دیگر از موارد اختلاف اساسی بین این دو گروه، مسئله عدل الهی است که در این مسئله، نظر شیعه موفاق گروه معتزله، تلقی شده و مجموعاً در برابر اشاعه به نام « عدلیه: نامیده شده اند. و نظریه اهمیتی که این مسئله در علم کلام دارد از مسائل محوری به شمار آمده و حتی از اصول عقاید و از مشخصات مذهب کلامی شیعه و معتزله محسوب شده است.

باید توجه داشت که اشاعره نیز عدل الهی را نفی نمی کنند و چنان نیست که ( العیاذ بالله) خدا را ظالم بدانند در حالی که آیات صریح و غیر قابل تاویل قرآن کریم، عدل الهی را اثبات و هر گونه ظلمی را از ساخت مقدسش نفی می کند، بلکه بحث بر سر این است که آیا عقل انسان می تواند به خودی خود و صرف نظر از بیانات شرعی ( کتاب و سنت) ضوابطی را برای افعال، و بخصوص افعال الهی، در نظر بگیرد و بر اساس آنها حکم به لزوم انجام کاری و ترک کار دیگری بکند و مثلاً بگوید:« لازم است خدای متعال، مومنان را به بهشت و کافران را به دوزخ ببرد» یا اینگونه قضاوتها تنها بر اساس وحی، صورت می گیرد و صرف نظر از آنها عقل نمی تواند قضاوتی داشته باشد؟

پس نقطه اصلی اختلاف، همان است که به نام مسئله « حسن و قبح عقلی» نام گذاری شده و اشاعره آن را انکار کرده و معتقد شده اند که ( در امور تکوینی) آنچه را خدا انجام می دهد نیکو است، و ( در امور تشریعی) آنچه را خدا امر می کند خوب است نه اینکه چون کاری خوب است خدا آن را انجام می دهد یا به آن امر می کند.

اما عدلیه معتقدند که افعال، صرف نظر از انتساب تکوینی و تشریعی آنها را به خدای متعال و منصف به حسن و قبح می شوند و عقل انسان هم تا حدودی می تواند جهت حسن و قبح افعال را درک کند و ساخت الهی را از انجام افعال قبیح، تنزیه نماید، البته نه بدان معنی که ( العیاذبالله) به خدا فرمان بدهد و امر و نهی کند بلکه بدین معنی که تناسب کاری را با آنها کشف می کند و بر این اساس، صدور کارهای قبیح را از خدای متعال محال می داند.

بدیهی است بررسی تفصیلی این مسئله و پاسخ به شبهاتی که موجب انکار حسن و قبح عقلی از طرف اشاعره شده و سرانجام، ایشان را رویاروی عدلیه قرار داده است در حوصله این نوشتار نیست. همچنین ممکن است سخنان معتزله در این زمینه نیز نقطه ضعف هایی داشته باشد که باید در جای خودش مورد بررسی قرار گیرد ولی اصل اعتقاد به حسن و قبح عقلی، مورد قبول شیعیان و تایید کتاب و سنت و تاکید پیشوایان معصوم ( علیه الصلوه و السلام) می باشد.

از اینروی، ما در اینجا نخست توضیحی پیرامون مفهوم عدل می دهیم و سپس اشاره ای به دلیل عقلی بر این صفت که از صفات فعلیه الهی است می کنیم و در پایان، به حل مهمترین شبهاتی که پیرامون این مسئله وجود دارد می پردازیم.

مفهوم عدل

معنای لغوی عدل، برابری و برابر کردن است و در عرف عام به معنای رعایت حقوق دیگران، در برابر ظلم (= تجاوز به حقوق دیگران) به کار می رود، و از این روی، عدل را به این صورت، تعریف کرده اند.

« اعطاء کل ذی حق حقه» و بنابراین باید نخست موجودی را در نظر گرفت که دارای حقی باشد تا رعایت آن « عدل» و تجاوز به آن « ظلم» نامیده شود. ولی گاهی توسعه ای در مفهوم عدل داده می شود و به معنای « هر چیزی را به جای خود نهادن، یا هر کاری را به وجه شایسته، انجام دادن» بکار می رود و به این صورت، تعریف می شود:« وضع کل شی فی موضعه» و طبق این تعریف، عدل مراد با حکمت، و کار عادلانه، مساوی با کار حکیمانه می گردد. اما درباره اینکه چگونه « حق صاحب حق» و « جایگاه شایسته هر چیزی» تعیین می شود. سخن بسیار است که بخش مهمی از فلسفه اخلاق از فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق را به خود، اختصاص داده است و طبعاً در اینجا می توانیم به تحقق پیرامون این گونه مسائل بپردازیم.

آنچه لازم است در اینجا به آن، توجه شود این است که هر عاقلی درک می کند که اگر کسی بدون هیچ علت لقمه نانی را از دست طفل یتیمی بر باید یا خون انسان بی گناهی را بریزد ظلم کرده و مرتکب کار قبیحی شده است، و برعکس اگر لقمه نان ربوده شده را از دست رباینده بگیرد و به طفل یتیم برگرداند و قاتل جنایتکار را به کیفر برساند کار عادلانه و شایسته ای انجام داده است، و این قضاوت، متکی به امر و نهی الهی نیست و حتی اگر کسی معتقد به وجود خدا هم نباشد چنینی قضاوتی را خواهد داشت.

اما اینکه راز این قضاوت چیست و چه نیروی درک کننده ای این حسن و قبح را درک می کند و مانند اینها، مسائلی است که باید در شاخه های مختلف مورد بررسی قرار گیرد. حاصل آنکه: برای عدل می توان دو مفهوم خاص و عام در نظر گرفت: یکی رعایت حقوق دیگران و دیگری انجام دادن کار حکیمانه که رعایت حقوق دیگران هم از مصادیق آن می باشد.

بنابراین، لازمه عدل، برابر قرار دادن همه انسانها یا همه اشیاء نیست، و مثلاً معلم عادل کسی نیست که همه شاگردان را خواه کوشا باشند و خواه تنبل بطور یکسان مورد تشویق یا توبیخ قرار دهد وقاضی عادل کسی نیست که مال مورد نزاع را به طور مساوی بین طرفین دعوی تقسیم کند، بلکه معلم عادل کسی است که هر کدام از شاگردان را به اندازه استحقاقشان ستایش یا نکوهش کند و قاضی عادل کسی است که مال مورد نزاع را به صاحبش بدهد.

همچنین مقتضای حکمت و عدل الهی این نیست که همه مخلوقات را یکسان بیافریند و مثلاً به انسان هم شاخ و یال و بال و ... بدهد بلکه اقتضای حکمت آفریدگار این است که جهان را به گونه ای بیافریند که بیشترین خیر و کمال، بر آن مترتب گردد و موجودات مختلف را که اجزا همبسته آن را تشکیل می دهند، بگونه ای بیافریند که متناسب با آن هدف نهایی باشد و نیز مقتضای حکمت و عدل الهی این است که هر انسانی را به اندازه استعدادش مورد تکلیف قرار دهد و سپس با توجه به توانایی و تلاش اختیاری وی درباره او قضاوت کند و سرانجام، پاداش یا کیفری در خور کارهایش به او اعطا فرماید.

دلیل عدل الهی

چنان که اشاره شد عدل الهی، طبق یک تفسیر بخشی از حکمت الهی و طبق تفسیر دیگر عین ان است و طبعاً دلیل اثبات آن هم همان دلیلی خواهد بود که حکمت الهی را اثبات می کند و در درس یازدهم به آن اشاره شد و در اینجا به تضویح بیشتری درباره ان می پردازیم:

دانستیم که خدای متعال، بالاترین مراتب قدرت و اختیار را دارد و هر کار ممکن الوجودی را می تواند انجام دهد یا ندهد بدون اینکه تحت تاثیر هیچ نیروی مجبور کننده و مقهور کننده ای قرار بگیرد. ولی همه آنچه را می تواند انجام نمی دهد بلکه آنچه را می خواهد و اراده می کند انجام می دهد.

و نیز دانستیم که اراده او گزافی و بی حساب نیست، بلکه آنچه را که مقتضای صفات کمالیه اش باشد اراده کند. و اگر صفات کمالیه او اقتضای کاری را نداشته باشد هرگز آن را انجام نخواهد داد و چون خدای متعال کمال محض است اراده او اصاله به جهت کمال و خیر مخلوقات، تعلق می گیرد و اگر لازمه وجود مخلوقی پیدایش شرور و نقایصی در جهان باشد جهت شر آن، مقصود بالتبع خواهد بود یعنی چون لازمه انفکاک ناپذیر خیر بیشتری است بتبع آَن خیر غالب، مورده اراده الهی واقع می شود.

پس مقتضای صفات کمالیه الهی این است که جهان به گونه ای آفریده شود که مجموعاً دارای بیشترین کمال و خیر ممکن الحصول باشد، و از اینجا صفت حکمت برای خدای متعال، ثابت می گردد. بر همین اساس اراده الهی به آفرینش انسان در شرایطی که امکان وجود داشته باشد و وجود او منشا بیشترین خیرات باشد تعلق گرفته است و یکی از امتیازات اصلی انسان، اختیار و اراده آزاد است و بی شک، داشتن نیروی اختیار و انتخاب، یکی از کمالات وجودی به شمار می رود و موجودی که واحد آن باشد کاملتر از موجود فاقد آن محسوب می شود. اما لازمه مختار بودن انسان این است که هم بتواند کارهای خوب و شایسته انجام دهد و به سوی کمال نهایی و ابدیش گام بردارد، و هم بتواند مرتکب کارهای زشت و ناپسند گردد و به سوی خسران و شقاوت جاودانی، سقوط کند و البته آنچه اصاله مورد اراده الهی قرار می گیرد همان تکامل اوست ولی چون لازمه تکامل اختیاری انسان، امکان تنزل و سقوط هم هست که در اثر پیروی از هواهای نفسانی و انگیزه های شیطانی حاصل می شود چنین سقوط اختیاری هم بالتبع مورد اراده الهی واقع خواهد شد.

و چون انتخاب آگاهانه، نیازمند به شناخت صحیح راه های خیر و شر است خدای متعال، انسان را به آنچه موجب خیر و مصلحت اوست امر فرموده و از آنچه موجب فساد و سقوط اوست، نهی کره است تا وسیله حرکت تکاملی او فراهم گردد و چون تکالیف الهی به منظور رسیدن انسان به نتایج عمل به آنها وضع شده و نفعی برای خدای متعال در بر ندارد از این روی حکمت الهی اقتضا دارد که این تکالیف، متناسب با توانایی های مکلفین باشد، زیرا تکلیفی  که امکان اطاعت نداشته باشد امر و بیهوه خواهد بود.

بدین ترتیب، نخستین مرحله عدل ( به معنای خاص) یعنی عدالت در مقام تکلیف، به این دلیل ثابت می شود که اگر خدای متعال تکلیفی فوق طاعت بندگان تعیین کند امکان عمل نخواهد داشت و کار بیهوده ای خواهد بود.

و اما عدالت در مقام قضاوت بین بندگان با توجه به این نکته ثابت می شود که این کار به منظور مشخص شدن استحقاق افراد برای انواع پاداش و کیفر انجام می گیرد و اگر بر خلاف قسط و عدل باشد نقض غرض خواهد شد.

و سرانجام عدالت در مقام دادن پاداش و کیفر با توجه به هدف نهایی آفرینش، ثابت می گردد. زیرا کسی که انسان رسیدن به نتایج کارهای خوب و بدش آفریده است اگر او را بر خلاف آنها پاداش یا کیفر بدهد به هدف خودش نخواهد رسید.

پس دلیل عدل الهی به معنای صحیح و در همه مظاهرش این است که صفات ذاتیه او موجب رفتار حیکمانه و عادلانه می باشد وهیچ صفتی که اقتضای ظلم و ستم یا لغو و عبث را داشته باشد در او وجود ندارد.

حل چند شبهه

1- اختلافاتی که در آفرینش مخلوقات و به ویژه انسانها وجود دارد چگونه با عدل و حکمت الهی سازگار است؟ و چرا خدای حکیم و عادل، همه مخلوقات را یکسان نیافریده است؟

پاسخ این است که اختلاف آفریدگان در بهره های وجودی، لازمه نظام آفرینش و تابع قوانین علی و معلولی حاکم بر آن است، و فرض یکسان بودن همه آنها پندار خاصی است واگر اندکی دقت کنیم خواهیم دانست که چنین فرضی مساوی با ترک آفرینش است زیرا اگر مثلاً همه انسانها مرد یا زن بودند توالد و تناسلی انجام نمی گرفت و نسل انسان، منقرض می گردید و اگر همه آنها مخلوقات، انسان بودند چیزی برای خوردن و تامین سایر نیازمندیها نمی یافتند، و نیز اگر همه حیوانات یا نباتات یک نوع و یک رنگ و دارای خواص یکسان می بودند این همه فواید بی شمار و زیباییهای خیره کننده پدید نمی آمد. و پدید آمدن این یا آن نوع از پدیده ها با این یا آن شکل و ویژگی تابع اسباب و شرایطی است که در جریان حرکت و تحول ماده فراهم می شود و هیچ کس را قبل از آفرینش، حقی بر خدا نیست که او را چنین یا چنان بیافریند یا در این یا در آن مکان، و در این یا آن زمان قرار دهد تا جایی برای عدل و ظلم داشته باشد.

2- اگر حکمت الهی اقتضای حیات انسان را در این جهان داشته است پس چرا او را می میراند و به حیات او خاتمه می دهد؟

پاسخ این است که اولاً مرگ و حیات موجودات در این جهان هم تابع قوانین تکوینی و روابط علی و معلولی و لازمه نظام آفرینش است. و ثانیاً اگر موجودات زنده نمی مردند زمینه پیدایش موجودات بعدی فراهم نمی شد و آیندگان از نعمت وجود و حیات، محروم می گردیدند. و ثالثاً اگر تنها فرض کنیم که همه انسانها زنده بمانند طولی نمی کشد که پهنه زمین برای زندگی ایشان، تنگ می شود و از رنج و گرسنگی آرزوی مرگ خواهند کرد. و رابعاً هدف اصلی آفرینش انسان، رسیدن به سعادت ابدی است و تا انسانها به وسیله مرگ، از این جهان منتقل نشوند به آن هدف نهایی نخواهند رسید.

3- وجود این همه رنج ها و امراض و بلاهای طبیعی ( مانند سیل و زلزله) و گرفتاریهای اجتماعی ( مانند جنگ ها و ستم ها) چگونه با عدل الهی سازگار است؟

پاسخ این است که اولاً حوادث ناگوار طبیعی، لازمه فعل و انفعالات و تزاحمات عوامل مادی است وچون خیرات آنها بر شرورشان غلبه دارد مخالف حکمت نیست و نیز پدید آمدن فساد های اجتماعی، لازمه مختار بودن انسان است که مقتضای حکمت الهی می باشد و در عین حال، مصالح زندگی اجتماعی بیش از مفاسد آن است و اگر مفاسد، غالب بود انسانی در زمین بافی نمی ماند.

ثانیاً وجود این رنج ها و گرفتاریها از یک سوی، موجب تلاش انسان برای کشف اسرار طبیعت و پدید آمدن دانش ها و صنایع مختلف می شود و از سوی دیگر دست و پنجه نرم کردن با سختی ها عامل بزرگی برای رشد و شکوفایی استعدادها و ترقی و تکامل انسانها می گردد. و بالاخره تحمل هر سختی و رنجی در این جهان ابدی خواهد داشت و بنحو احسن جبران خواهد شد.

4- عذاب ابدی برای گناهان محدودی که در این جهان، ارتکاب می شود چگونه با عدل الهی سازگار است؟

پاسخ این است که بین اعمال نیک و بد و بین پاداش و کیفر اخروی نوعی رابطه علیت وجود دارد که به وسیله وحی الهی، کشف و به مردم گوشزد شده است. و همچنان که درا ین جهان، بعضی از جنایات، موجب آثار شوم طولانی می شود و مثلاً کور کردن چشم خود یا دیگران در یک لحظه، انجام می گیرد اما نتیجه آن، تا پایان عمر ادامه دارد همچنین گناهان بزرگ هم دارای آثار اخروی جاویدان است و اگر کسی وسایل جبران آنها را در همین جهان ( مثل توبه) فراهم نکند آثار سوء آن تا ابد، دامنگیر وی خواهد شد و همانگونه که کور ماندن انسان ها تا پایان عمر به وسیله یک جنایت لحظه ای، منافاتی با عدل الهی ندارد مبتلی شدن به عذاب ابدی هم در اثر گناهان بزرگ، منافاتی با عدل الهی نخواهد داشت زیرا نتیجه عملی است که شخص گناهکار آگاهانه به آن اقدام کرده است.

 

احکام عبادی

قوانین الهی تکلیف نامیده می شود و انسان تنها موجودی است که تکلیف پذیر است.

شرایط تکلیف عبارتند از: 1- بلوغ    2- عقل که شرط صحت عمل نیز می باشد.   3- آگاهی از تکلیف؛ البته جهل به تکلیف اگر از روی قصور باشد شخص معذور است بر خلاف مواردی که جهل به سبب تقصیر باشد.  4- قدرت بر انجام تکلیف؛ مشروط بودن تکالیف شرعی و قدرت بر دو نوع است: گاهی در خود دلیل شرط قدرت آمده مثل وجوب حج نسبت به استطاعت، که در این صورت تلاش برای دستیابی به قدرت واجب نیست. و گاهی دلیل حکم مطلق است، و تنها تکلیف از نظر عقل مشروط به قدرت است که دراین فرض، تحصیل قدرت لازم است.

رشد، برخورداری از شایستگی روحی و عقلانی برای انجام کاری است که برعهده فرد نهاده می شود. هرچند رشد شرط تکلیف نیست، اما شرط صحت معاملات است و شخصی که رشید نیست اگرچه بالغ باشد، تحت سرپرستی ولی شرعی اش قرار می گیرد.

عمل به تکالیفق الهی در هر شرایطی ممکن است چون یا باید به حکم اولی عمل کرد و یا در شرایطی مثل ضرر، عسر و حرج ، اکراه و اضطرار موجب رفع حکم اولی می شود و باید به حکم ثانوی عمل کرد.

احکام و دتسورات عملی اسلام به صورت کتب و دستورات اسلامی آمده از جمله در رساله های توضیح المسائل مراجع و رساله های نوین حضرت امام در قوانین و دستروات اجرایی نظم و حکومت اسلامی« مکلف»، کسی اسک که شرایط تکلیف را دارد و « مکلف به» آن عملی است که باید طبق تکلیف انجام داد. «شرط» چیزی است که وجودش در عبادت یا معاملات لازم است بر خلاف مانع که وجودش مضر است.

رسیدن انسان به سن تکلیف، بدان معنا است که انسان مخاطب خداوند واقع شده و در برابر پروردگار جهانیان مسئولیت یافته است.

تقلید

« تقلید» در اصطلاح، عمل کردن به فتوای مجتهد است و غیر از اعتقادات و احکام ضروری- بقیه مسائل دین در حوزه تقلید قرار می گیرند. تقلید از مجتهد به موجب ایمان به مبدا و معاد، ضرورت دارد؛ زیرا راه شناخت احکام الهی برای افراد غیر مجتهد منحصر به تقلید است.

دلایل لزوم تقلید در فروع دین عبارتند از: 1- سیره عقلا مبنی بر رجوع جاهل به عالم که در اسلام نیز از  آن نهی نشده است.   2- آیاتی مثل آیه « ره» بر این مطلب دلالت دارند که عده ای باید فقیه در دین شوند و سپس با ابلاغ آن به مردم، آن را بیم دهند و بر مردم نیز لازم است که احکام ابلاغ شده الهی را بپذیرند.   3- در روایات نیز دستور داده شده که احکام دین را از عالمان امین بگیرند.

مرجع تقلید شرایطی دارد که عبارتند از: مرد بودن، شیعه دوازده امامی بودن، حلال زادگی، زنده بودن، داشتن عدالت، اجتهاد و اعلمیت. نظر بعضی بزرگان برا حتیاط در باب اعملیت می باشد

تقلید ابتدایی از میت جایز نیست، بدیهی است تقلید از مجتهد زنده از سویی وسیله رشد فقه و از سوی دیگر سبب پاسخ یابی به احکام نو ظهور می باشد.

تلقید نقش موثری در اقتدار فقیهان دارد و با همین پشتوانه اجتماعی بوده که آنان در طول تاریخ حافظ استقلال کشورهای اسلامی بوده و هستند. تاریخ صد ساله اخیر ایران به خصوص در باره مبارزه امام خمینی گواه روشن این مطلب است.

احکام عبادی

از نیازهای ثابت انسان، پرستش خداوند است و فقه عبادی احکام این پرستش را بیان می کند. ویژگی های مشترک عبادات عبارتند از: یاد حق و ایجاد روحیه تعبد، برخورداری از جنبه های عقلی و حسی یعنی پرستش خداوند با عقل و فکر و اعضای ظاهری، و برخورداری از جنبه اجتماعی عبادات که به تحکیم پیوندهای اجتماعی و برادرانه میان افراد می انجامد.

طهارت، شرط صحت نماز و طواف است و بر دو قسم می باشد، طهارت از خبث یعنی پاکی بودن بدن و لباس از نجاسات و طهارت از حدث که به سبب وضو، غسل و تیمم حاصل می شود. وضو و غسل به دو شکل ترتیبی و ارتماسی قابل انجام است. غسل دو نوع واجب و مستحب دارد؛ غسل های واجب هفت تا است و غسل های مستحب سه قسم است: غسل های زمانی، مکانی و فعلی.

نماز نیز بر دو نوع واجب و مستحب است؛ نمازهای واجب شش تا است که از شاخص ترین آنها نمازهای روزانه است.

نماز جمعه از نمازهای روزانه شمرده می شود که به جای نماز ظهر در روز جمعه خوانده می شود و دارای دو خطبه است که توسط امام قبل از نماز ایراد می گردد. نماز آیات نیز دو رکعت است و در هر رکعتی پنج رکوع دارد.

نمازهای نافله زیاد است. بخشی از آنها عبارتند از : نوافل شبانه روزی، نماز استسقاء و نماز عید فطر و قربان، در نماز استسقاء ، مردم سه روز روزه می گیرند و بعد به صحرا رفته، نماز باران را مانند نماز عید برگزار می کنند.

نماز عید دو رکعت است؛ با پنج قنوت در رکعت اول و چهار قنوت در رکعت دوم تعداد نمازهای مستحبی در اسلام و این، نشان لزوم حضور چشم گیر نماز در جامعه است.

نماز کامل نمازی است که با حضور قلب، آرامش وتوجه به خدا انجام می گیرد. نماز با رعایت حقوق اجتماعی پیوند دارد و نماز گزار می یابد از هر گونه زمین، فرش ولباس غصبی پرهیز نماید.

روزه ماه رمضان از ضروریات دین اسلام بوده و نقش موثری در بالا بردن جنبه معنوی انسان دارد. روزه انواعی دارد که عبارتند از : روزه واجب، مستحب، حرام و مکروه، افطار عمدی در روزه های ماه رمضان، کفاره دارد؛ البته بر عده ای نیز روزه واجب نیست مانند افراد مریض، پیر و زنان باردار یا شیردهی که روزه برایشان ضرر دارد.

فوت روزه ماه رمضان موجب واجب شدن قضای آن می شود.

روزه داری ملک صبر و استقامت در برابر گناه را در انسان پرورش می دهد.

روزه داری سه روز در هر ماه به منزله روزه تمام ماه است.

بر افراد مستطیع واجب است یک بار در عمرشان آهنگ حج کنند و اگر مردم حج را تعطیل کنند، حاکم اسلامی باید آنان را به اجبار به حج بفرستد.

حج بر سه نوع تمتع، افراد و قران است. این سه حج، در اعمال مشترکند و فقط در حج افراد، قربانی نیست. حج تمتع بر عهده کسانی است که 16 فرسخ از مکه دورند و قران و افراد وظیفه اهل مکه و نواحی آن است.

عمره دو نوع عمره تمتع و عمره مفرده است، عمره تمتع در ماه های حج و قبل از حج تمتع انجام می گیرد و عمره مفرده بعد از حج افراد و قران آورده می شود. اعمال عمره تمتع عبارتند از : احرام از میقات، طواف و نماز آن، سعی و تقصیر و در عمره مفرده طواف نساء افزوده می شود.

میقات محلی است که از آنجا برای عمره یا حج احرام بسته می شود. و مجموع میقات ها عبارتند از: جحفه، مسجد شجره، عقیق، یلملم، قرن المنازل، تنعیم، حدیبیه، جعرانه و شهر مکه برای احرام حج تمتع.

اعمال حج تمتع عبارتند از: احرام، وقوف به عرفات و مشعر، رمی جمره عقبه، حلق یا تقصیر، قربانی، طواف زیارت و نماز آن، سعی ، طواف نساء و نماز آن، بیتوته در شبهای یازدهم و دوازدهم در منا و رمی جمرات در روزآنها، در حال احرام 24 چیز بر محرم حرام می شود.

حج زمینه مساعدی برای تفقه و نشر فرهنگ اسلامی است؛ چنانچه می تواند زمینه تبادل اقتصادی را نیز بین ملت های مسلمان فراهم کند. تمامیت حج به ملاقات با امام (ع) و این مطلب علاوه بر امکان نشر اسلام بعد سیاسی خاصی به حج می بخشد.

احکام سیاسی

اسلام در تنظیم حقوق اجتماعی و سیاسی انسان معیارهایی را در نظر گرفته که عبارتند از: کرامت انسان، وحدت و تساوی حقوق نژادهای انسان، حریت و آزادی انسان و حق حاکمیت الهی. فقه سیاسی آن دسته از مسائلی است که پاسخ گوی نیازهای انسان در زمینه حکومت، جهاد و صلح، حقوق بین المل، تولا و تبرا و ... می باشد.  تحولات فقه سیاسی دارای دو بعد تکوین و تدوین است. دوره تکوین فقه سیاسی به عصر زمامداری پیامبر اسلام بر می گردد و دوره تدوین آن مراحل را طی کرده و نخستین تدوین فقه سیاسی ، مجموع خطبه ها و نامه های حضرت امیر (ع) به زمامداران حکومت خویش است که بعدها در لابه لای فقه عام مورد بحث قرار گرفته است و تنها برخی موضوعات همانند ولایت فقیه و جهاد به شکل جداگانه تدوین شده است. و در قرون اخیر مرحوم نائینی کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله را در دفاع از مشروطیت نوشت و امام خمینی (ره) مباحث ولایت فقیه را مشروح و مستدل بحث کرده و آن ها را تدوین نمود.

جهاد در راه خدا بر دو نوع است: 1- جهاد دفاعی که خود انواعی دارد، مانند: الف- دفاع و مقابله مردم در برابر هجوم دشمن به سرزمین های اسلامی مثل فلسیطن، عراق، افغانستان و ...  ب- جهاد علیه کسانی که بر حاکم اسلامی شوریده اند  ج- دفاع از مسلمانان مظلومی که مورد تجاوز دسته دیگری از مسلمانان قرار گرفته اند   2- جهاد ابتدایی یعنی جنگ با کافران بعد از دعوتشان به پذیرش دین حق و حاکمیت نظام اسلامی و نپذیرفتن آنان. مشروعیت این قسم از جهاد در عصر غیبت، میان فقها مورد بحث است، بعضی آن را از مختصات امام معصوم (ع) و بعضی مشروعیتش را به اذن فقیه می داند.جهاد ابتدایی نیز بر چند نوع است: الف- جهاد با مشرکان غیر اهل کتاب   ب- جهاد با اهل کتاب این که حاکمیت نظام اسلامی را بپذیرند. جهاد ابتدایی دفاع از حق حاکمیت خداوند است؛ زیرا حق اوست که پرستش می شود و دینش برتر باشد. این جهاد دارای فوایدی است که برخی از آنها عبارتند از: عزت اسلام، ذلت کفر و نفاق و شرک، استحکام روحی و رفعت

روحیه سلحشوری را در مردم تقویت می کند، در جهاد کمبودها شناسایی شده و برای رفعشان چاره جویی می شود، علایق مادی در جهاد کاهش یافته و دل متوجه خدا می گردد.

سبق و رمایه عقدی است که با هدف تمرین و آمادگی برای جنگ تشریع شده و استحباب آن نشانه اهمیت دادن اسلام به جنگ و جهاد است.

قرآن دستور می دهد که همیشه مسلمان در برابر دشمنان آمادگی داشته باشد و سفارش به مسابقات تیراندازی و اسب دوانی برای این است که آنها، شکل اجرایی نیرومند شدن در برابر دشمن، در آن عصر به شمار
می رفته اند.

امر به معروف و نهی از منکر از مبانی تفکر سیاسی مسلمانان و وجوب کفایی آن ضروری دین است. امر به معروف و نهی از منکر از علاقه افراد مومن به سرنوشت یکدیگر سرچشمه می گیرد. کاری که نیکی آن توسط شرع شناخته شده، معروف و کاری که زشتی آن شناخته شده، منکر نام دارد. از این رو، معروف شامل امور اعتقادی، اخلاقی، عبادی، اقتصادی،  حقوقی و ... و منکر شامل منکرات اعتقادی، اخلاقی، اقتصادی، سیاسی و ... می باشد.

شرایط وجوب این دو فریضه عبارت است از : 1- آگاهی از این که آنچه مکلف ترک کرده، معروف و آنچه انجام داده، منکر است.   2- احتمال تاثیر دادن    3- بداند شخص قصد تکرار گناه را دارد   4- برخورد با گنهکار مفسده ای نداشته باشد، مگر این که معروف و منکر مورد اهتمام جدی شارع باشند که در این صورت باید رعایت اهم و مهم مورد توجه قرار گیرد.

امر به معروف و نهی از منکر گاهی واجب وگاهی مستحب است و از واجبات توصلی می باشد. و مراتب آن عبارت است از : اظهار تنفر قلبی ، امرو نهی گفتاری، استفاده از قدرت برای فاصله انداختن بین شخص و گناه.

به موجب اصل تولی و تبری، هر مسلمانی باید در برابر صالحان و تبهکاران موضع گیری مناسبی اتخاذ نماید و دو نوع ولاء داشته باشد: 1- ولای منفی یعنی دوست نداشتن با غیر مسلمان و نپذیرفتن سرپرستی آنان.

2- ولای مثبت؛ یعنی این که مسلمان را دوست داشته باشند و به حکومت صالحان گردن نهند.

تولی و تبری دارای ابعادی است که عبارتند از:

1- بعد عقیدتی یعنی مومن از نظر عقیدتی خود را به خداوند وابسته بداند.

2- بعد سیاسی به این که مسلمان زیر نظر بندگان صالح خدا باشد.

3- بعد اخلاقی یعنی در روابط اجتماعی نباید به کافر و مسلمان و پرهیزکار و گنهکار یکسان برخورد کرد. مواردی از تبری در فقه اسلامی از این قرارند: ممنوعیت فروش اسلحه به کافران، ممنوعیت پخش نشریات گمراه کننده بیگانگان تا فرهنگ بیگانه در جامعه نفوذ نکند و لزوم پرهیز از یاری ستمکران.

مسئله ولایت و رهبری الهی مهمترین بخش فقه سیاسی است ولایت حق سرپرستی به نفع مولی علیه است و ولی فقیه باید مجتهد عادل و آگاه به مسائل روز باشد.

دلیل عقلی بر ولایت فقیه مبتنی بر این مقدمات است: احکام اسلامی باید اجرا شود و اجرای احکام نیازمند حکومت و مجری است؛ اجرای دین در گرو الزام حکومت است و دستگاه الزام کننده باید از صلاحیت الزام کردن برخوردار باشد وگرنه مشروعیت ندارد؛ اصل، عدم ولایت کسی بر دیگری است مگر دلیلی بر آن باشد؛ با توجه به این که حاکمیت در اصل از آن ، جانشینان معصوم پیامبر است. در صورتی که دلیلی بر واگذاری این حق به شخص خاص نباشد، فقیه عادل که نزدیک ترین فرد به امام معصوم است، باید سرپرستی جامعه و حکومت را به عهده گیرد.

دلیل نقلی بر ولایت فقیه روایات است از جمله توقیعی که در آن، امام عصر (عج) پیروانش را در حوادث واقعه به فقها ارجاع می دهد.

تعبیر از ولایت فقیه به وکالت، منطبق با نظام سیاسی اسلام نیست؛ زیرا اگر فقیه وکیل مردم باشد، باید در حوزه اختیاراتی که از سوی موکلانش دارد، عمل کند در حالی که وظیفه او را شرع معین کرده است؛ علاوه بر اینکه از اختیارات ولی فقیه، انجام کارهایی از قبیل بریدن دست دزد است و کسی حق ندارد عضوی از بدنش را قطع نماید تا بتواند در انجام آن حق، دیگری را وکیل خود کند. ولی فقیه از تمامی اختیارات معصوم برخوردار است مگر آنچه از مختصات معصوم باشد و از این، به ولایت مطلقه تعبیر می شود. از این رو در موارد تزاحم دو حکم اجتماعی حق دارد حکم اهم را مقدم بدارد و در مسائل اجتماعی و سیاسی فتوای او بر دیگران مقدم است؛ زیرا در این زمینه ها وی آگاه تر از دیگران است.

 و...

 

منابع  :

1- قرآن در قرآن 2- دانستی های قرآن 3- اعتقاد ما (آیت ا... مکارم شیرازی) 4- آشنایی با قرآن (شهید مطهری) 5- کلیات علوم اسلامی (شهید مطـهری) 6- کلیات فقه اسلامی (ناشر سپاه پاسداران) 7- شناخت قرآن (آیت ا... گرامی) 8- قرآن در اسلام (علامه طباطبایی) 9- حافظان نور 10- روخوانی و تجوید 11- پانصد معما و نکتـه های قـرآن 12- لطایف و ظرایف قـرآنی 13- سیره و سخـنـان پیشوایـان 14- شجــره طیبـه 15- تاریـخ تحلیلــی پیشوایـان 16- داستانی از حضرت زینب (س) 17- آذرخش کربلا 18- چکیده آفرینش حضرت ولی عصر (عج) 19- تذکره فضایل حضرت علی علیه السلام 20- بر کـرانه عشــق امـام حسیــن علیه الســلام 21- ای ابــاذر ایــن گونه باش 22- آشنایـی با ترجمـه و مفاهیم حکمت های نهج البلاغه 23- خطبـه قدیر 24- بقیع، خاموش پرفریاد 25- با کاروان حسینی (ع) 26- آثار و بیانات حضرت آیت الله فاطمی  27- فضائل المهدی (عج)، (سهرابی)...

 

نجوم و کیهان شناسی  درس خداشناسی است (بخشی دیگر از کتاب آسمان شناسی رضا قارزی)

نجوم و کیهان شناسی  درس خداشناسی است (بخشی دیگر از کتاب آسمان شناسی رضا قارزی)

ماه وزمين

ماه زمين رادرسفرش درفضاهمراهي ميكند و در هر3/27روز مداري تقريبأ دايره اي را به دور سياره زمين طي ميكند. مواضع نسبي خورشيد’ زمين وماه به طور پيوسته درنتيجه حركت ماه به دورزمين وزمين به دورخورشيدتغيير ميكنند’وپديده بسيارزيبايي راكه اهميت عملي دارد ايجاد ميكنند.ولي به خاطر اين كه اندازه شعاع وجرم ماه درمقايسه با سياره زمين استثنايي است ’تأثيرشديدي بررويكارهاي عملي مردم اعمال ميكند.

درمنظومه شمسي هيچ قمري به اندازه ماه به سياره مادرنزديك نمي گردد.اندازه بزرگ ماه سبب ميشودكه گهگاه سايه بزرگي برروي قسمتهاي از زمين بيندازد وهنگاميكه دراثرتغييرمكانهاي ماه وزمين’اين دوجسم وخورشيد بريك خط مستقيم قرارگيرند’پديده اي توليدميشود كه به آن خورشيدگرفتگي مي گويند.

سنگيني ماه كشش گرانشي قوي رابوجود مي آوردكه در نتيجه آن مساحت هاي بزرگي از خشكي حاصل مي گرددواقيانوس هادرامتدادخط زمين –ماه ازچندسانتيمترتاچند متربه سمت خارج بالا مي آيندواين پديده اي است كه به آن جزرومد گفته ميشود.

اهله ماه نوري كه ازماه مشاهده مي كنيم’نورمنعكسه خورشيد ميباشد نصف سطح ماه هميشه روبه خورشيد است ولي صورت ماه داراي شكل متغييري است- زيرا همچنان كه ماه به دورزمين مي گرددقسمتهاي متغييري ازطرف آفتابگيرماه رامشاهده ميكنيم.

هنگامي كه ماه بين زمين وخورشيد قرار گيرد ’غير قابل رؤيت ميشود ’زيرا اولا طرف صورت زمين در سايه است ودرثاني موضع ماه در آسمان به خورشيد نزديك ميشود ودر نتيجه ماه در تابش خورشيد گم مي گردد .موقعي كه ماه از خط زمين –خورشيد كمي دور ميشود ’قادريم هلال نازك لبه روشن ماه را ببينيم .هنگامي كه ماه در طرف مقابل زمين نسبت به خورشيد واقع ميشود’صورت آن كاملا روشن شده وآسمان را در بر ميگيرد شكلهاي متوالي كه از ماه ايجاد شده است ’به عنوان اهله آن شناخته ميشود .

اهله ماه

از ماه نو تا هلال ’ربع اول ’محدب ’ماه كامل وسپس براي بقيه نصف دور در مرتبه عكس از محدب ’ربع سوم وهلال تا ماه نو دور ميزند. در اهله تربيع ’دقيقا نصف صورت ماه قابل رؤيت ودرخشان است.به اين دليل ماه در اهله تربيع اش اغلب به عنوان نصف كامل يابه عنوان يك ماه نيمه معروف است.

همچنان كه ماه در نخستين نصفه دورش از ماه نوتا ماه كامل پيش ميرود’ماه افزاينده’ودر نيمه دوم دورش ’ماه كاهنده نام گرفته است .اين دوره 5/29 روز طول ميكشد .

فضا نوردان كه از ماه زمين را مينگرند ’زمين هم به ترتيب همان اهله هايي را داراميباشد كه ما از روي زمين در مورد ماه مشاهده ميكنم . مع ذالك’هر اهله زمين درست نقطه مقابل اهله ماه خواهد بود.اگر ماه در اهله ربع سوم باشد ’فضانوردان زمين را در ربع اول خواهند ديد.

طلوع وغروب ماه.

ميتوان زمانهاي طلوع وغروب ماه را بدست آورد.اين زمانها به اهله ماه بستگي دارند . فرض كنيد ماه در ربع اولش قرار دارد وناظر بر روي زمين در نقطه اي ايستاده كه خورشيد مستقيما در بالاي قطب شمال رؤيت شده است ’لذا زمين درجهت عكس حركت عقربه هاي ساعت مي چرخند.همچنانكه زمين ميچرخد ’ناظر طلوع ماه را در بالاي افق شرقيش مشاهده ميكند . ماه به صورت نيمه كامل كه نيمه روشن آن به سمت بالا است ظاهر ميشودواينهمان است كه ناظر ماهرا مستقيمادربالاي سرش در ساعت 6 بعد از ظهر ميبيند. حدود نيمه شب ’ماه در افق غربي ناظر كه نيمه روشن آن به سمت پايين است ’غروب ميكند.زمان واقعي غروب ماه’با توجه به اين حقيقت كه خود ماه در جهت خلاف عقربه هاي ساعت به دور زمين حركت ميكند تاخير دارد ودر نتيجه ماه در خلال شب نسبت به ستارگان به سمت شرق عقب مي افتد.

گرفتگيهاي خورشيدي

موقعي كه ماه ازبين خورشيدعبورميكند’دربعضي ازنواحي زمين جلوي تمام ياقسمتي ازپرتوهاي خورشيدرامي گيرد.اين واقعه’گرفتگي خورشيدنام گرفته است ودرصورتيكه تمام رتوهاي خورشيدازديدناظرمحوشده باشند’پديده اي پرحرمت ترازتمام پديده هاينجومي اتفاق مي افتد.

همچنانكه ماه ازروي قرص خورشيد مي لغزد’يك تاريكي غيرطبيعي برروي زمين ايجادميكند’ودرطي آن پرندگان وراجي خودراقطع ميكنند.به مدت چنديندقيقه’ماه تمام خورشيدراسياه ميكند’دماي هواكم ميشودوتاج خورشيدي-جوخارجي خورشيد-به صورت يك مرواريدظاهرميشود’وهاله ضعيفي به دورقرص سايه سياه ماهايجادمي گردد.

 

دراين زمان ستارگان وسيارات درآسمان روشنتررؤيت ميشوند.همانطوركه ماهمسيرش راادامه مي دهد’درخلال ساعت بعدي مجدداصورت خورشيدآشكارميشود’يعني ازيك هلال نازك به درخشندگي كامل رشد ميكند.

گرفتگي ها به صورت منادي حوادث مهم’موردتوجه قدمابود.مجامع زيادي ازقدمايادداشتهاي دقيقي ازگرفتگيهاراثبت ميكردند’ولي دربين آنهاستاره شناسان بابلي مستثني بودند’زيراكه آنهاوقتشان رابه جمع آوري اين حوادث اختصاص داده بودند.بامراجعه به ثبت گرفتگيهادركتيبه هاي ميخي لوحه هاي بابليها’فهميده ميشودكه تاريخ ثبت به دومين دوره هزارساله قبل ازميلادبرميگردد.

يك مثال مربوط به گرفتگي’لوحه اي است كه حوادث غيرمعمولي به روي آن ثبت شده است.نظيرظهوريك زن خاردار’يك گوسفندچهارشاخ ويك لاشه درحال صحبت.لوحه اي رادراين سري نشان مي دهد.حادثه اي كه درلوحه توضيح داده ميشود’ميتواندبه صورت كاملا مساوي از يك رعدوبرق يايك گرفتگي تعبيرشود’امابقيه لوحه به حوادث واقعي واستثنايي مربوط ميگردد.

ستاره شناسان با دقت بسيارزيادي تاريخ وقوع گرفتگيها رادرطول هزاران سال درگذشته ونيزدرآينده مي توانند حساب كنند.آنهامدارهاي زمين وماه رابادقت كافي مي شناختندوقادربودندزمانهايي كه ازيك نقطه بخصوصي برروي زمين ’خورشيدوماه دريك امتدادقرارميگيرندراتعيين كنند.

گرفتگيهاي كلي

مسيرماه به دورزمين بيضي ميباشد كه هرماه يكبار دربيشترين فاصله404800كيلومترودركمترين فاصله353600كيلومترقرارميگيرد.اگرگرفتگي موقعي رخ دهدكه ماه نزديك زمين باشد’قطرظاهري آن به اندازه كافي بزرگ شده ودرنتيجه تمام پرتوهاي خورشيدگرفته ميشود’چنين گرفتگي اي’گرفتگي كلي نام دارد.

چگونگي اين تركيب’به طورمتوسط درهردوياسه سال درهرنقطه اي اززمين يكبارصورت مي پذيرد.دريك قسمت مشخصي اززمين فقط يكباردرهر360سال گرفتگي كلي راميتوان ديد.

دوره تناوب كلي يك گرفتگي خورشيدمعمولادوياسه دقيقه است ونمي تواندبيش از7دقيقه ادامه پيداكند.يك خورشيد گرفتگي كلي درايالات متحده در7مارس1970م.رخ دادكه اين گرفتگي درعرض كماني از خليج مكزيكوتابالاي ساحل شرقي مرئي بود.

دوره گرفتگي كلي درامتدادخط مركزي مسير ’سه دقيقه بود.يك گرفتگي خورشيدمرئي ديگردرايالات متحده درسال 1979م.رخ داده است.

گرفتگي حلقوي

اگر هنگامي كه ماه در بيشترين فاصله اش از زمين قرار دارد يك گرفتگي خورشيدي رخ دهد ’قطر ظاهري ماه كوچكتر ازقطر خورشيد خواهد بود و حاشيه قرص خارجي خورشيد در سرتاسر گرفتگي حتي براي محلي از زمين كه دقيقا در خط بين مراكز ماه وخورشيد قرار دارد مرئي باقي مي ماند . ازچنين محلي كه ماه از وسط زمينو خورشيد عبور ميكند ماه بصورت قرص سياهي كه توسط حلقه روشن لايه هاي خارجي خورشيد احاطه شده است ظاهر ميگردد .اين نوع گرفتگي ’گرفتگي حلقوي ناميده ميشود .

گرفتگي جزئي هنگامي رخ ميدهد كه ماه به خط خورشيد – زمين نزديك باشد ولي نه به آن اندازه نزديك كه بتوان جلو تمام پرتوهاي خورشيد را از هر ناحيه اي از زمين بگيرد .در آن نواحي از زمين كه در داخل مسير گرفتگي جزئي قرار دارد قرص ماه در داخل خورشيد در گير خواهد شد ولي هرگز به طور كامل پوشانده نخواهد شد. گرفتگي هاي جزئي به تعداد بيشتري از گرفتگي هاي حلقوي و كلي رخ ميدهد.

گرفتگي هاي قمر

گرفتگي هاي قمري ’هنگامي كه زمين ماه وخورشيد در يك خط مستقيم قرار دارد وماه در پشت زمين قرار ميگيرد ’يعني در در صورت ماه كامل رخ ميدهد . در هر مكاني بر روي زمين كه در ان ماه رويت ميشود ’ گرفتگهاي قمري مرئي هستند ’در صورتي كه گرفتگي خورشيد فقط در نوار باريكي از سطح زمين كه كمتر از 160 كيلومتر است رويت ميشود .

در خلال يك گرفتگي كلي قمري ماخ هيچ نوري را به استسناء آن نورهايي كه از اطراف لبه هاي زمين توسط شكست در جو صورت ميگيرد’دريافت نميكند واين نورها به صورت عدسي عمل كرده ونور خورشيد را به سمت ماه كانوني ميكند

.مولفه نور آبي شكسته شده ودر اثر پراش در سطح زمين شدت آن كم ميگردد و لذا ماه به وسيله نور خورشيد كه در آن طول موجنور آبي وجود ندارد ’روشن گرديده وآن را به رنگ مسي-قرمز تيره ظاهر مي سازد .

 

همچنان كه گرفتگي قمري ادامه پيدا ميكند سايه زمين عرض صورت ماخه را با تندي حدود 3200كيلومتر بر ساعت جاروب ميكند.يوناني ها در 2400سال پيش به اين حقيقت كه سايه زمين بر روي ماه دايره شكل است پي برده وسپس فهميدند زمين كروي است .

فصول گرفتگي

اهله هاي ماه به طور متوسط در هر شش ماه در خلال فصول گرفتگي نيمه ساليانه رخ ميدهد. در بيشتر ايام سال ماه در ماه نوودرماه كامل در خارج صفحه مدار زمين قرار دارد وگرفتگي نميتواند به وقوع بپيوندددر هر ماه دو بار ماه از ميان صفحه مدار زمين عبور ميكند نقاطي را كه ماه از ميان اين صفحه عبور ميكند به A,Bنشان ميدهند كه گره هاي مدار نام دارد و خط A,Bرا خط گره ها مينامندهمچنان كه زمين ماه به دور خورشيد گردش ميكنند صفحه مدار ماه در فضا ثابت است

 

 

جذر مد

همان طور كهع مته مدارش را دور ميزند نيروي گرانشي بر روي تمام قسمت هاي زمين خواهد داشت و اين نيرو به اندازه كمي احساس ميشود و أنها در فواصل مختلفي از ماه قرار دارد چون اين نيرو با افزايش فاصله كاهش مي يابد كشش ماه بر روي طرف نزديك زمين بزرگتر است نتيجه أن برامده شدن طرفي از زمين است كه در مقابل ماه قرار دارد و أن را جذرومد قمري ناميده ميشود.

ارتفاع جذرومد در اقيانوس باز يا دريا تقريبا 6/0متر ميباشد در خليج فاندي ,در مرز بين ماين و كانادا ارتفاع جذرومد به 15متر ميرسد .هنگامي كه قارهاي جلوي ماه قرار ميگيرد صخره جامد أن در مقابل گراني ماه مقاومت ميكند.تاثير كشش ماه بر روي قاره ها كه جذرومد خشكي ناميده ميشود معمولا بيش از 20سانتيمتر ارتفاع ندارد .همچنين بر أمدگي مدي در طرف مقابل زمين كه دور از ماه است برابر با ارتفاع مد در طرف ديگر زمين ميباشد.ماه قويا طرفي از زمين را كه در مقابل أن قرار دارد مي كشد اما درون زمين را با قدرت كمي ميكشد ,و كمترين كشش مربوط به قسمت دور از ماه ميباشد.

جذرومد خورشيدي

خورشيد مانند ماه مدي را بر روي زمين ايجاد ميكند. اگرچه خورشيدبسيار وزين تر از ماه است اما بسيار دور تر از أن نيز مي باشد در نتيجه قدرت نيروي مد خورشيد كمتر ازنصف قدرت ماه است در هر ماه دو بار خورشيد و ماه براي توليد جذرو مد هاي بزرگ استسنايي تشريك مساعي ميكند اين اتفاق در ماه نو روخ مي دهد ماه خورشيد در يك طرف زمين و در ماه بدر يعني وقتي كه خورشيد ماه در دوطرف مقابل زمين قرار دارند صورت ميگيرند كه اين حادثه جذرومد بهاري است .

چون نيروي جذرومدي خورشيد به اندازه ماه قوي نيست لذا هنوز جذرومد قمري رخ ميدهد لكن كمتر از أن وقتي خواهد بود كه خورشيد مقداري أب را به خارج نميكشيدجذر مدهاي حاصل كمترين جذرومدها ناميده شده.

اثر جذرومدها بر روي چرخش زمين.

همچنان زمين در خلال شبانه روز به دور محورش ميچرخد جزر ومد به سمت ماه جهت داده ميشود بنابراين زمين در زير جذرومد مچرخد يا از نقطه نظر شخصي كه بر روي سطح زمين قرار دارد جذر ومد از ميان سطح زمين به سمت عقب حركت مكند.

 

حركت روزانه جذرومدها در عرض اقيانوس ها و درياها درست نظير حركت أنها از ميان يك جسم جامد بر روي خشكي سبب ايجاد مقدار زيادي اصطكاك ميشود اگر اين انرژي مي توانست براي مقاسد مفيدي مجددا به كار رود براي تهيه قدرت الكتريكي مورد نياز چندين برابر كل جهان كافي بود .

جذر ومدها به عنوان ترمزي بر روي چرخش زمين مي كند و چرخش أن را به ميزان ثابتي كند ميكند جذرومدها سبب افزايش طول روز ميشود چون زمين خيلي بزرگ است اثر جذرومدها بر روي طول روز كوچك مي باشد اين اثر نا چيز به دوران هاي مربوط به زمين شناسي يعني 300000000 سال پيش در عصر ديوانيان بر ميگردد كه روز فقط 22ساعت طول داشت .

آسمان متغير شب

در يك شب صاف پاييزي در بيشتر مكانهاي ايالات متحده روشنترين ستارگان أسمان داراي ظاهري ميباشد كه 3ستاره دجاجه ,نسر واقع ونسر مثلث بر جسته اي را در بالاي سر تشكيل ميدهند ودو نمونه از ستارگان نزديك به افق به شكلهاي مشخص به نام صور فلكي بزغاله وقوس گروه بندي شده اند .

اما در يك شب بهاري در همان مكان اكثر اين ستارگان رفته اند ومكانهاي أنها توسط گروه متفاوتي مانند شعراي يماني وصور فلكي كلب اصغر ,دو پيكر ,اسد ,جبار وكلب اكبر پر شده است.

در زمستان صورت فلكي كلب اكبر ظاهر ودر تابستان نا پديد مي شود وساير صور فلكي اسد به جاي أن ظاهر مي گردد .در هر شب انسان فضاراكمي در جهت مخالف شب قبل مشاهده ميكند تغيير جهت فقط يك درجه زاويه اي در هر 24 ساعت است واثرش بر رويموضع ستاره أنقدر ناچيز است كه با چشم غير مسلح از يك شب تا شب بعد مشاهده نميشود .

پس از شش ماه زمين به طرف ديگر مدارش منتقل ميشود وناظر أسمان شب قسمت مختلفي از جهان را نظاره مكند .در هر شب يك ستاره دقيقه زود تر طلوع مي كند كه اين در نتيجه اختلاف بين روزهاي نجومي و خورشيدي ميباشد مجموع 4 دقيقه ها در 6ماه به 12 ساعت ميرسد ,يعني ستاره در أسمان شب شش ماه در أسمان روز مرئي وشش ماه بعد درأسمان شب ظاهر خواهد شد.

محتويات كهكشان

ظاهر كهكشان

همانطور كه سيارات به دور خورشيد ميگردند ستارگان نيز مركز كهمشان را دور مزند.خورشيد نيز در250000000سال يك دور مي زند كهكشان بر اثر چرخش به صورت قرص مسطحي در أمده كه ضخامتش تقريبأ يك بيستم قطراش ميباشد.

توده كروي كوچكي از ستارگان موسوم به هسته كهكشان در مركز كهكشان به شكل يك برأمدگي قرار دارد كهكشان هاي مذكور طوري در فضا قرار گرفته ما أنها را از زواياي مختلف مي بينيم اگر شما بتوانيد به خارج از كهكشان باستيد كهكشان را به طور نيم روخ نگاه كنيد خيلي شبيه NGC4565به نظر خواهد أمد هنگامي كه از صفحه قرص كهكشاني به فضا نگاه مي كنيم تعداد زيادي از ستارگان را مي بينيم كه به صورت يك نوار ممتد وتابنده در عرض أسمان خود نمايي مي كند مسيرهاي تاريك و نا منظمي كه از ميان مركز راه شيري مي گذرد به علت ابرهاي زيادي از گازوغبار به وجود أمدهاند كه در مركز صفحه كهكشان متمركز شده و نور بسياري از ستارگان را سد مي كنند

تهي بودن كهكشان

براي فهم تهي بودن كهكشان از تشابه أن با دركي كه از اندازه منظومه شمسي داشتيم استفاده مي كنيم فرض كنيد قطر خورشيد از 6/1ميليون كيلو متر به اندازه يك پرتقال كاهش يافته باشد .

در اين مقياس كهكشان خوشهاي از صد بيليون پرتقال است كه هر كدام به فاصله متوسطي بيشتر از 1600كيلو متر نسبت به همسايگانش قرار گرفته است در فضاي بين أنها توزيع رقيقي از اتم ها و چندتايي ملكول و ذرات گاز و غبار وجود دارد كه اين تهي بودن فضا در كهكشان مي باشد .

فواصل بين ستارگان,سال نوري

هر يك از ستارگان داخلي كهكشان به فاصله متوسط 48تريليون كيلو متر از ديگري قرار گرفته است براي دوري از تكرار چنين شماره هاي بزرگ از واحد سال نوري استفاده مي شود يعني مصافت طي شده توسط يك پرتوي نور در مدت يك سال كه با سرعت 300000كيلو متر بر ثانيه سير ميكند با استفاده از اين واحد فاصله خورشيد تا ألفا قنطورس 3/4سال نوري فاصله متوسط كهكشان 5سال نوري وقطر كهكشان 100000سال نوري ميباشد.

نسل ستارگان

فرض كنيد هر نقطه اي بر روي نمودار نمايش دهنده يك ستاره در اسمان است در اين نمودار دماي سطحي در امتداد محور افقي و تا بندگي مطلق در امتداد محور عمودي قرار دارد .اين منحني با يك منحني بايك منحني قد در مقابل وزن براي نسلي از مردم قابل مقايسه خواهد بود .از اين چه انتظاري خواهيم داشت؟ ايا نقاط نشان دهنده نسل كل ستار گان هستند كه در سراسر منحني پراكنده شده اند؟يا اينكه همانند خصوصيات قد ووزن نسلي از مردان وزنان نزديك يك خط قرار خواهند داشت ؟

براي پيدا كردن پاسخ اين سوال اجازه دهيد تابندگي ودماي سطحي تمام ستارگان همسايه خورشيد را رسم كنيم .فاصله ستاره را بايد دانست تا بتوان تابندگي مطلق را از تابندگي ظاهري أن محاسبه نمود . بايد به خاطر سپرد كه براي اهداف منحني ,تابندگي ظاهري بي ارزش است زيرا أن خاصيت ذاتي ستاره نبوده بلكه تنها به فاصله ان از خورشيد بستگي دارا وتابندگي مطلق است كه خاصيت فيزيكي بنيادي ستاره را نشان مي دهد .

در تهيه اين منحني تابندگي ذاتي ودماي سطحي را براي تمام ستارگاني كه در داخل محدوده 10 سال نوري از خورشيد قرار دارند رسم مي كنيم . در داخل اين حجم از فضا 12 ستاره وجود دارد كه شامل خورشيد نيز بوده وفاصله أنها مشخص شده است.

قبل از پرداختن به تفسير منحني دو ويژگي أنرا بايد مورد توجه قرار داد .

يكي اين كه دما در امتدادمحور پايين از سمت راست به چپ افزايش پيدا ميكند كه بر خلاف انتظار ميباشد .ويژگي ديگر أنكه هم دما وهم تابندگي در مقياس لگريتمي رسم شده , اين نوع منحني كه به نام ترسيم log-log” " ناميده ميشود , به دليل تغيرات وسيع در روشنايي ودماي ستارگان لازم است.

به طور متوسط رابطه اي بين تابندگي ذاتي ودماي سطحي يك ستاره وجود دارد به علاوه ,ميتوان ديد كه ارتباط طوري است كه داغترين ستارگان , روشنترين أنها بوده وسرد ترين ستارگان ,ضعيف ترين انها هستند يعني هر چه جسم تابش كننده داغتر باشد ,انرژي بيشتري را گسيل مي دارد .

خط چين رسم شده روي منحني بيانگر رابطه اي بين روشنائي ودما است . اين خط را ميتوان رشته اصلي خصوصيات اساسي نسل ستارگان ويا حد اقل براي ستارگاني كه نزديك ما در كهكشان واقع شده اند ؤ ناميد .

اكثر ستارگان در ترسيم دقيقا برروي خط قرار ندارند ؤبلكه آنها در دو طرف خط با فاصله نا چيزي قرار مي گيرند . دو دليل براي اين انحرافات وجود دارد .اول آنكه ستارگان مقداري در تركيباتشان تغيير ميكنند واين تغيير با وجود آنكه چندان بزرگ نيست براي تاثير گذاشتن بر خواص آنها كافي است . تا حدي پراكندگي در نقاط روي منحني بيانگر تفاوت در تركيبات ستارگان است .

دوم اينكه منحني بر اساساندازه گيري هايي بوده كه با دشواري انجام گرفته ودر معرض خطاهاي اتفاقي بوده كه نقاط روي منحني را پراكنده مي سازد .چنان چه امكان اندازه گيريهابا دقت بي نهايت زياد وجود ميداشتنقاط روي منحنياحتمالا در امتداد خط نزديكتر به يكديگر قرار ميگرفتند تا آنچه كه در عمل ديده مي شود .احتمالا هيچ كس نمي توانست از خط رشته اصلي قد ووزن در نسل انساني به قدري منحرف باشد كه اين ستاره ازرشته اصلي ستارگان در روشنايي ودما انحراف دارد كشف چنين ستارهاي درپايين نمودار به اندازه اي تعجب انگيز است كه مثلا شخصي با 180 سانتيمتر قد وفقط چند كيلو گرم وزن يا 120 سانتيمتر قد و 450 كيلوگرم وزن وجود داشته باشد .چون 12 ستاره تعداد زيادي نيستند لذا با ترسيم 50 يا 100 ستاره ممكن است چندين رشته اصلي موازي بر روي منحني ظاهر ساخت كه اين بيانگر خا نواده هاي مختلف ستارگان ميباشد آنگاه ستاره دور افتاده قابل توضضيح بوده .با اين ايده حجم اطراف خورشيد را به كره اي به شعاع 20 سال نوري كه شامل 90 ستاره از جمله خورشيد است افزايش خاهيم داد .تعداد قابل توجه اي از ستارگان گر چه هنوز كم هستند كاملا دور از رشته اصلي واقعند ستاره بخصوصي كه در پايين نمودار قرار داشت حالا به چندين ستاره ديگر پيوسته كه همگي در زيررشته اصلي واقع گرديده اند .اكثر ستارگان اطراف ما فوق العاده ضعيف هستند انتظار داريم كه روشنترين ستارگان آسمان همسايگان ما باشد اما اين طور نبوده و تنها يك دو جين از 90 ستاره موجود در فهرست ميتوانند با چشم غير مسلح در شرايط عادي ديده شوند .هر چند كه ستارگان روشنتر از خورشيد نسبتا كمياب بوده اما فوق العاده جالب اند زيرا آنها جرم وتابندگي غولهاي اسمانند ستارگان غير عادي مسيري را به طرف بالا وبه سمت راست در منطقه اي ادامه مي دهند كه ستارگان انها داراي دماهاي سطحي خيلي كم بوده وبنابراين قرمز رنگ هستند . معمولا يك ستاره با رنگ قرمز در مقايسه با خورشيد خيلي ضعيف است .

كوتوله ها وغولها

ستارگاني كه در ناحيه پايين وطرف چپ و آنهايي كه درناحيه بالا وطرف راست واقع شده اند انقدر قابل توجه اند كه اسامي خاصي را به خود اختصاص داده اند . ستارگان طرف چپ پايين كوتوله هاي سفيد ناميده مي شوند وبه اين دليل كوتوله لقب گرفته اند چون خيلي كوچك و ضعيف ميباشند وبه خاطر داغ بودن سفيد به نظر ميرسند .ستارگان سمت بالابه غولهاي قرمز معروفند وغول نام گرفته اند چون فوق العاده بزرگ وتابنده اند وقرمز انديك نمونه كوتوله سفيد قطري در حدود 32000 كيلومتر يعني تنها دو برابرقطر كره زمين را دارا ميباشد .كوتوله هاي سفيد ستارگان چگال و فشرده اي هستند كه يك قاشق چايخري از ماده آن در حدود ده تن وزن دارد .از طرف ديگر غولهاي قرمز بسيار بزرگ هستند كه به طور نمونه داراي قطر 139 ميليون كيلومتر يا حدود 100 برابر قطر خور شيد ميباشند اما اين ستارگان حجيم در اغلب حالات تقريبا همان جرم خورشيد را دارند .

ستارگان حاصل از پيش ستارگان

مسير تحول يك پيش ستاره منقبض شونده همانطور كه در نمودار هرتسپرونگ –راسل ظاهر ميشود نشان داده شده است اين مسير ستاره اي با جرمي معادل با جرم خورشيد ميباشد عمر پيش ستاره به صورت نقاط متوالي در امتداد نمودار علامت گذاري شده است .

سه سال بعد از شروع شكل گيري اوليه ابر گازي وخاتمه آن كه نمايش دهنده براي 10 ميليون سال عمر پيش ستاره ميباشد ميتوان دريافت كه در ابتدا پيش ستاره به طور سريع وسپس خيلي آهسته به طرف پايين نمودار H-R حركت مي كند

.بعد از 27 ميليون سال كه كره گازي شروع به فر ريختن مي كند به همسايگي رشته اصليمي رسد مسير رسم شده پيش ستاره در نمودار H-R بر اساس مشاهدت مستقيم پيشستارگان پايه گذاري نشده .

همانطور كه در بالا اشاره شد يك پيش ستاره در طول سالهاي اوليه عمرش با سرعت زيادي تابش ميكند .

ستارشناسان نظري با استفاده از ماشين هاي الكترونيكي سريع قادر به محاسبه اندازه روشنايي وتوزيع دماي يك ستاره منقبض شونده مي باشند .اگر چنين كوششي با دست وبا ماشينهاي حساب رو ميزي توسط 3000 رياضيدان صورت ميگرفت 5 سال به طول ميانجاميد وبيش از 10 ميليون دلار هزينه بر ميداشت . اختراع ماشين حسابگر با سرعت زياد يكي از دلايلي است كه سبب پيشرفت فراواني در فهم ما از تولد ستارگان در دهه اخير شده است.

افروزش هيدرو ژن

پيش ستاره از زمان شكل گيري اش ابتدا به سرعت وسپس آهسته تر همانطور كه چگال شده و اتمهاي متحرك با مقاومت افزايش يافته اي به طرف مركز مواجه شده اند فرو ريخته است.بعد از 10ميليون سال پيش ستاره ازقطراوليه اش كه تريليون كيلومتر است به قطري حدود4/2ميليون كيلومتر فشرده شده است .به طور همزمان دماي مركز پيش ستاره به ده ميليون درجه كلوين افزايش يافته است براي اولين بار در اين دما پروتون ها در مركزپيش ستاره باسرعت زياد درحال حركت وبرخورد ميباشند تا به مانع الكتريكي نفوذ كرده وبه داخل بيايند تابه نيروي هسته اي جازبه برسند.دراين حال پيش ستاره يك ستاره شده است.با رها شدن انرژي هسته اي در مركز’ستاره تااندازه اي گرمتر وبيشتر تابنده ميشود.همانطور كه اين وقايع صورت مي گيرد ستاره به طرف بالا وبه سمت چپ نمودار H-R حركت مي كند تا اينكه 17ميليون سال بعدازشروع جوش هسته اي و27ميليون سال بعد ازفرو ريختن پيش ستاره به محل استراحتش برروي رشته اصلي مي رسد.

رشته اصلي

همجوشي هسته هاي هيدروژن’هليوم راتوليدميكنند.اين واكنش’طولاني ترين مرحله منفرداز تاريخ يك ستاره رادربرمي گيردكه حدود90%اززندگي اش براي حالتي باجرمي معادل نورخورشيد,ميباشد.خورشيددرنيمه اين مرحله است,حدود6/4بيليون سال قبل به رشته اصلي أمدوبراي4يا5سال ديگرقبل ازاينكه بميرد,درأنجا باقي مي ماند.

خورشيد هيدروژن اش رابه أهستگي مي سوزاند,زيراتحول زندگي روي زمين نيزيك فرايند خيلي أهسته است.بر طبق مدارك سنگواره اي,اشكال ساده حيات نظير باكتري ها زماني در اولين بيليون سال وجود منظومه شمسي در روي زمين ظاهر شدند واشكال پيشرفته حيات تا چند بيليون سال بعد از أن پديدار نشدند .

به فرض أنكه عمر خورشيد 100ميليون سال يا كمتر بوده باشد مشكوك به نظر مي رسد كه مخلوقات با هوش زمين را هرگز اشغال كرده باشند .اگرچه خورشيد حدود 10بيليون سال عمر خواهد كرد ستارگان ديگر با زمانهاي كوتاهي نظير يك ميليون سال عمر مي كنند و هنوز ستارگان ديگري ممكن است براي زمان طولاني نظير يك تريليون سال يا بيشتر نيز عمر كنند .بزرگترين ستارگان عمركوتاهي دارند أنها سوخت بيشتري براي سوزاندن دارند .اما خيلي سريع تر از ستارگان كوچكتر أن را ميسوزانند .چرا يك ستاره سنگين سوختش را خيلي سريعتر از يك ستاره ستاره سبكتر مي سوزاند ؟وزن زياد چنين ستاره اي دماي بيشتر ي را در مركز توليد مي كند وسبب مي شود كه پروتونهاخيلي شديد تر از پروتنها در يك ستاره سبكتر برخود كنند .در اثر شدت اين برخورد ها سد الكتريكي بين پروتونها خيلي ساده تر نفوذ پذير ميشود و ميزان واكنش هسته اي بالا مي رود .در ستارگان سنگينتر ميزان واكنش با افزايش دما بالا مي رود به نحوي كه با دوبرابر شدن دما ميزان واكنش در سازه 30000 ضرب مي گردد .از طرف ديگر ستاره اي به جرم1/0 خورشيد بايد براي يك تريليون سال عمر كند كه ستاره بارنارد يك نمونه از أن است .اين ستاره بايد بعد از نابودي خورشيد براي مدت طولاني درخشان باشد .

تجربيات دردرون يك ستاره

چگونه ستاره شناسان مي توانند با اطمينان بيان كنندكه خورشيد به مدت 10 بيليون سال هيدروژن را مي سوزاند ؟پاسخ در بر گيرنده يك فرق اساسي بين نجوم و ساير حوزه هاي ديگر تجسسي علمي مي شوداكثر شاخه هاي علم در تجربيات أزمايشگاهي استوار است به نحوي كه دانشمندان رفتار يك شي را تحت شرايط دقيق مطالعه ميكند شي ممكن است يك الكترون,يا يك ويروس باشد. اجرام تحت مطالعه اغلب كهكشان ها ستارگان يا سيارات مي باشند كه براي أوردن به أزمايشگاه يا بسيار بزرگند يا در حالت طبيعي كشف شدند .

تعريف جديد تحول ستاره اي تقريبأ به همانند اندازه كه به تلسكوب و طيف نما وابسته است به چنين تجربه هايي بر اساس استفاده از ماشين حسابگر نيز بستگي دارد.يك تجربه اي عددي بر روي يك ستاره با مجموعه اي از قوانين يا فرمول ها نظير قوانين نيوتون شروع ميشود كه طي أن شي مورد مطالعه راتوصيف ميكند وبيان مي دارد كه چگونه شي تحت تاثير نيرو هاي طبيعي قرار ميگيرد . ستاره شناس با اين فرض كه ستاره توزيع كروي از ماده توسط گراني را نگه مي داردتجربه عددي مربوط مي سازد .ستاره شناس برنامه كامپيوتري را همراه با عداد نمايش دهنده جرم ستاره مقدار ثابت جهاني گراني ميزان هاي اندازه گيري شده از واكنش گوناگون هسته اي به حافظه ماشين حسابگر وارد مي كند.ماشين حسابگر تمام حساب لازم را خيلي سريع انجام ميدهد سر انجام توصيف كاملي از ستاره شامل دما چگا لي تركيب داخلي تابندگي ودماي سطحي اش را توليد ميكند .چون سوختن هيدروژن منبع انرژي ستاره است لذا وقتي كه مقدار هيدروژن تغيير مي كند تمام خواص ستاره نيز تغيير مي كند .اساسأ , شرايط در درون ستاره به علت 1پايين أمدن مداوم مقدار هيدروژن در هر ثانيه تغيير مي كند . به هر حال در طول زندگي ستاره وقتي كه هيدروژن را ميسوزاند ساختارش أنقدر أهسته تغيير مي كند كه توصيف ثانيه به ثانيه أن ضروري نمي باشد دوره سوختن هيدروژن خورشيد 10بيليون سال طول مي كشد .

ستاره شناس به عنوان نتيجه اي از محاسبه اش, تقريبا مي داند چگونه شرايط در ستاره بر أن فاصله زماني 50 ميليون سال خاص تغيير كرده است. به اين طريق او تحول ستاره را در مرحله سوختن هيدروژن از زندگي اش در طول 50 ميليون سال رد يابي مكند.

حفره هاي سياه در فضا

با تشخيص ارتباط بين ستارگان نوتروني, تپ اخترها وابرنواخترها تعدادي از ستاره شناسان احساس كردند كه أخرين صفحات داستان زندگي ستاره گان را نوشته اند .اما, شواهد اخير سوظني ايجاد كرده است كه ستاره نوتروني يا تپ اختر مرحله نهائي فشردگي ماده ستاره اي نيست تحت شرايطي خاص هسته يك ستاره ممكن است به ابعادي كمتر از 16كيلومتر كه حد ستاره نو تروني است منقبض شود اين مقدار به شعاعي معادل 2/3كيلو متر ميرسد.

شكل گيري يك حفره سياه

بر اساس نظريه اينشتين وقتي ابعاد ستاره حدود 6/1ميليون كيلو متر (قطر) باشد ,نيروي گراني در سطح أن براي نگه داشتن پرتوها نور فراري كافي نخواهد بود ,در نتيجه اين پرتوها ستاره را با انرژي كمتري ترك مي كنند.اما اگر ماده ستاره در حجم كوچكي فشرده باشد ,نيروي گراني در سطح أن بسيار بزرگ خواهد بود .اين حالت,مي تواند براي هسته ستاره اي كه نتيجه انفجار ابرنواختر است ,اتفاق بيافتد .

خواص يك حفره سياه

نيروي گراني يك حفره سياه نه تنها مانع از فرار نور مي شود ,بلكه از خروج كليه اجرام فيزيكي از حفره جلوگيري مي كند .واين پيش بيني ديگري از نظريه اينشتين است كه اظهار مي دارد هيچ شيئي نميتواند سريعتر از نور حركت كند .هر پرتو نوري يا شي فيزيكي كه از خارج به حفره سياه وارد مي شود نيز محبوس مي گردد و هرگز نمي تواند مجددأ خارج شود.داخل حفره سياه كاملا از جهان خارج جدا شده است يعني مي تواند اجرام و تابش را بگيرد ولي نمي تواند چيزي را پس بدهد.