چند نكته در باب توحيد(فصلی از کتاب آشنایی با اسلام نوشته رضا قارزی)

                                                            

بسم الله الرحمن الرحیم

 چند نكته در باب توحيد(فصلی از کتاب آشنایی با اسلام نوشته رضا قارزی)

- توحيد آن است كه خالق آسمان و زمين و آنچه بين آنهاست خداي واحد است نه تنها خلقت، تدبير هم از آن خداست تمام كارها، تمام حوادث ، چه حوادث شخصي و چه اجتماعي همه زير نظر خدا و به اراده خداست.

- نخستين گام در راه دينداري و عبادت خدا شناخت خداوند و اساس شناختن ، يگانه دانستن اوست.

- لذت بندگي خدا و عبوديتش بهترين و والاترين مقام است.

- توحيد يعني هرچه هست اوست كسي كاره‌اي نيست مگر به اجازه او . توحيد همان سوره قل‌هوالله‌احد است.

- توحيد يعني كارها براي خدا باشد براي بندگي او كه براي همين آفريده شده‌ايم «ما خلقت الجن و الانس الابيعبدون» انسان وقتي به اين خط آمد تعبير همان صراط مستقيم است.

- خدا از انسان دور نيست اما اين انسانها هستند كه با خدا فاصله دارند و از خدا دورند عامل آن هم هواي نفس است ( تكبر، حرص، حسد و... ) انسان وقتي درست مي‌شود كه از اين جاذبه دور شود بندگان خدا آنانند كه خدا را شناختند و در راه طاعت آن حركت كردند .

- شكوفايي انسان در توحيد است توحيد انسان را برپا مي دارد و شكوفا مي كند . 

- خداوند با تمام ذرات عالم است و از يك ذره هم دور نيست با هر ذره هست نه بطور قاطي و از هر چيز جداست نه به طور دوري، مثل او چيزي نيست اما او بصير و شنوا است، درد ما را مي‌داند و احتياجمان را مي‌فهمد و ما در محضر او هستيم.

- بالاترين مرتبه شكر گزاري خداوند «فنا في‌الله» است يعني خداوند همه چيز را به ما داده پس همه چيز ما براي او ، در راه او باشد و ذوب شدن در خداوند و رسيدن به بقاءالله اين همان عبوديت و بندگي خداست. هرچه انسان خود را در مقابل خداوند بشكند به خدا نزديكتر مي‌شود. خداوند نقش انسان را در قرآن بيان مي‌كند و كسي كه قرآن بخواند راه و رسم انسان را مي‌يابد. پس اگر اين (طور) نباشد اسفل‌السافلين است وقتي انسان خدا را به بزرگي ياد كرد غير خداوند (پول، ماشين، شهوت و....) در نظر او كوچك مي‌شود دنيا برايش كوچك مي‌شود و خداوند در نظر او بزرگ، اين بهشت است و حالات بهشتي، بهشت موعود دنيا قبل از بهشت جاوداني اما اگر انسان خدا را فراموش كند پرده كفر ضخيم مي‌شود و همين انسان باهوش طوري پرده‌هاي كفرش ضخيم مي‌شود كه ديگر خدا را نمي‌بيند و وقتي به اين حالت رسيد ديگر انذار و عدم و انذار برايش فرقي ندارد و آنگاه كه انسان شقي شد ديگر صلاحيت هم ندارد، «ختم‌الله‌علي قلوبهم‌و‌علي‌سمعهم‌و‌علي أ‌َبْصارِهم غشاوه و لهم‌عذاب عظيم » .

- خداوند بردباري مي‌كند آنچنان كه گويا نمي‌داند و اغماض مي‌كند كه گويي نديده است و مي‌پوشاند كه گويي بر او عصيان نمي‌شود براي عقوبت عجله نمي‌كند به لحاظ كرمش و اغماض و حلمش.

- الله بالاتر و والاتر است از اين كه وصف كنندگان او را درك كنند با صفاتي كه او موصوف است به آن و جز اين نيست كه وصف كنندگان به اندازه خودشان وصف مي‌كنند نه اندازه عظمت و جلال او، خداوند ولاتر از آن است كه وصف كنندگان او را درك كنند خداوند از بندگان خود غني است، احتياج به عبادت بندگانش ندارد ولي انسان موظف است تكليف خود را انجام دهد، زندگي ما بايد زندگي محمدوآل‌محمدصل‌الله‌عليه‌وآله باشد 1 . 

 چند روايت در باب توحيد

·       امام ششم عليه‌السلام مي‌فرمايند: «خدا، هستيِ ثابت دارد و علم او خود اوست در حالي كه معلومي نبود و سمع او خود اوست درحالي كه مسموعي نبود و بصر او خود او بود در حالي كه مبصري نبود و قدرت او خود او بود در حالي كه مقدوري نبود2[1]».

·                  امام پنجم و ششم و هفتم و هشتم عليه‌السلام مي‌فرمايند: «خداي تعالي نوري است كه با ظلمت مخلوط نيست و علمي است كه جهل در آن نيست و حياتي است كه مرگ در آن نيست3[2]» .

·        امام هشتم عليه‌السلام مي‌فرمايند: « مردم در صفات سه مذهب دارند: گروهي صفات را به خدا اثبات مي‌كنند با تشبيه به ديگران و گروهي صفات را نفي مي‌كنند و راه حق مذهب سوم است و آن، اثبات صفات است با نفي تشبيه به ديگران[3]» .

· امام ششم عليه‌السلام فرمودند: «خداوند تبارك و تعالي با زمان و مكان و حركت و انتقال و سكون منصف نمي‌شود بلكه او آفريننده‌ي زمان و مكان و حركت و سكون است[4] »                                                  چند نكته در توحيد:

·  ذات خداوند، نامحدود و نامتناهي است، اين كمالات كه در صورت (شكل و عنوان) صفات براي او اثبات مي‌شوند در حقيقت عين ذات و همچنين عين يكديگرمي‌باشند و مغايرتي كه ميان ذات و صفات و همچنين در ميان خود صفات ديده مي شود تنها در مرحله مفهوم است و به حسب حقيقت جزء يك واحد غيرقابل تقسيم در ميان نيست، اسلام براي جلوگيري از اين اشتباه ناروا ، ( تهديدات به واسطه توصيف نفي اصل كمال)،عقيده‌ي پيروان خود را در ميان نفي واثبات نگه مي‌دارد ودستور مي‌دهد اينگونه اعتقاد كنند كه: خدا علم دارد نه مانند علم ديگران، قدرت دارد نه مانند قدرت ديگران،مي‌شنود نه با گوش،مي‌بيند نه با چشم و به همين ترتيب[5] .

·         توحيد مراتب و اقسام دارد : توحيد ذاتي، توحيد صفاتي، توحيد افعالي، توحيد عبادي[6]  .

·   حكمت اينكه خداي متعال به توسل (به اهل بيت(س)) امر كرده اين است كه مقام والاي بندگان شايسته را معرفي كند و ديگران را به عبادت و اطاعتي كه موجب رسيدن آنان به چنين مقامي شده است تشويق نمايد و از اينكه كساني به عبادتهاي خودشان مغرور شوند جلوگيري كند[7].    

در باب تزكيه (خودسازي)[8]

·       قرآن با آيات، ثابت مي‌كند و انسان را به اين علم مي‌رساند كه زندگي باهدف است و هدف رشد انسان است، فلاح انسان است و انسان برسد به جايگاهي كه خداوند براي آن آفريده شده است و آن هم بهشت جاوداني است.

·       انسان بايد مقدرات الهي را بداند، حلال و حرامش را و...، راهنمايي‌هاي پيامبران كه در خط خدايند.

·       به خداوند با عظمت مي‌گوييم: ما به تو بندگي مي‌كنيم تو خداي مائي، تو معبود مائي .

·   شكوفايي انسان در اعتقاد به توحيد است، قولوا لااله‌الاالله تفلحوا، انسان كه به اين علم رسيد خدا در نظرش عظيم و غيرخدا هر چه باشد، حقير و كوچك مي‌شود يعني دنيا با تمام زيبايي هايش در نظر يك مسلمان كوچك و حقير است. اگر ديگران دارند او ناراحت نمي‌شود حسد نمي‌كند و اگر خود دارد حريص نيست و بخل نمي‌ورزد و خصوصيتهاي خوب و زيباي ديگر كه همان شكوفايي است بعبارت ديگر تزكيه‌ي انسان است كه كليد بهشت است بهشت سرتاسري[9] .

آري اسلام با تعليماتش با مقررات روزمره‌اش، نماز، زكوه، حج، جهاد و... حتي كساني را كه سواد خواندن و نوشتن هم ندارند نيز به اين مقام مي‌رساند دنيا و زيبائيهاي آن اگر در چشمها صغير و ناچيز باشد ديگر جايي براي حرص، بخل و حسد و ديگر حالات رذل جهنمي باقي نمي‌ماند و زندگي بهشت گونه مي‌گردد پيامبر اكرم (ص) فرمود : هركس به فقرش صبر كند روز قيامت با من خواهد بود.

آري شخص مسلمان در هر حال بنده خداست و داشتن و نداشتن پيش او سواء (يكسان) است، او داراي نفس مطمئنه است كه بهرحال رضايت دارد و خدا هم از او راضي است، او در هرحال و درهر حادثه بخدا رجوع مي‌كند، خداي كه «لَهُ ما في‌السماوات والارض و ما بينهماوما... آيه6 طه» او همواره مخاطب آيه: «يا اَيَتُهاالنَّفسُ المُطمئِنّه ارجعي‌الي‌ربك راضيّهً‌مرضيه فَادخلي‌في‌عبادي‌وَادخُلي جنتي» است . (‌ سوره فجر27 الي30 ) او قبل از بهشت موعود، در دنيا هم در باغستانها (حالات بهشتي دارد) و مشمول آيه 54و55 سوره قَمر مي‌باشد،«إنَّ المُتقين في جنّات وَ نَهرفي مَقعد صدقٍ عند مليكٍ مقتدر» ترجمه: بي‌گمان متقيان در باغستانها و نهرها هستند در مقام ومنزلت صدق، نزد فرمانرواي مقتدر .

 صفات جمال و کمال خدا

خدای یکتا و بی همتا دارای همه صفات جمال و کمال است، مانند:

علم: بدین معنی که او بر همه جهانیان آفرینش از کوچک و بزرگ و در هر کجا حتی از آنچه در قلب انسانها می گذرد، آگاه است.

قدرت: بدین معنی که او بر همه چیز توانایی دارد: هستی بخشیدن، آفریدن، روزی دادن، میراندن و از بین بردن و توانایی بی مانند او همه را به وجود آورده است.

حیات: یا زندگی پایدار، بدیهی است که در جهان هستی حیات و زندگی وجود دارد و ممکن نیست، از چیزی که خود فاقد حیات است، زندگی سرچشمه بگیرد. گذشته از آنکه علم و قدرت، ملازم حیات بوده و قدرت بدون زندگی و حیات، بی معنی و نامعقول است.

اراده و خواست: هدف از اثبات خواستن و اراده برای خدا، رسیدن به این نکته است که او در کارهای خود، مجبور نبوده و مانند گل نیست که بدون اختیار و اراده، بوی خوش بدهد.

ادراک: یعنی علم به مدرکات، او همه چیز را می بیند و همه چیز را می شنود، هر چند آهسته باشد.

قدمت: یا ازلی بودن، یعنی او از قبل بوده و پیوسته خواهد بود زیرا وجودبخش سراسر جهان هستی اوست و هر چه وجودش از خود نبوده، حادث و استقلالی نداشته و همیشه به وجود بخش خود نیازمند است، بلکه ادامه وجود آن نیز به خواست و اراده او بستگی دارد، از این رو همه جهان هستی حادث و نیازمند او است؛ اما او قدیم و از همه بی نیاز است.

تکلم: یا ایجاد سخن در چیزی، او هرگاه بخواهد با هر یک از بندگان پاک و خالص خود، پیامبران و یا فرشتگان سخن گوید، یعنی: صوت را خلق می کند.

صدق: آنچه می فرماید راست بوده و وعده های او هیچ گاه تخلف ندارد و همچنین پروردگار متعال، آفریننده، روزی دهنده، هستی بخش، بخشنده، کریم، مهربان، با گذشت و آمرزنده ... می باشد.

  

صفات جلال خدا

از سوی دیگر، خدا اجل است از اینکه صفت نقص داشته باشد. یعنی: خدای بزرگ از هر عیب و نقصی به دور، و از هر کم و کاستی مبرا است، او مانند ما موجودی مادی نیست تا جسم داشته باشد یا از اجزای مختلف تشکیل شده یا جایی را پر کند و یا به نحوی قابل لمس و دیدن باشد، نه در دنیا و نه در آخرت.

او ماده نیست تا قابل تغییر باشد، عوارض مادی بر او راه ندارد، بنابراین بیمار نمی شود، گرسنه نمی شود، خوابش نمی برد، پیری و فرسودگی در او راه ندارد.

همتا و شریکی برای او نیست، بلکه او یگانه و یکتاست، صفات او عین ذات اوست و مانند ما و سایر مخلوقاتش نیست، خدای متعال از هر جهتی بی نیاز است و هیچ گونه نیاز وا حتیاجی به مشورت، یاور، وزیر، لشکر، مال ، ثروت و مانند آن ندارد. ( ماخذ و کلیات فقه اسلامی)

 

راه های شناخت و اثبات خدا

مناسب است بحث خود را درباره راه های شناخت خداوند و اثبات او با ارائه دو تعریف آغاز کنیم. چنین می نماید که در حوزه شناخت خدا، می توان دو مرحله اساسی را از یکدیگر باز شناخت: شناخت موجودیت خداوند و شناخت اوصاف و افعال الهی و رابطه خداوند با انسان و جهان. در مرحله نخست، ادمی در می یابد که خدا هست. این دریافت ، انسان را از صف ملحدان و شکاکان جدا می کندو او را به جرگه متالهان و خداباوران وارد می سازد. سپس، آدمی به مرحله دوم گام می نهدو  با اوصاف و ویژگی های خداوند آشنا می شود و چند و چون رابطه او را با دیگر موجودات هستی شناسایی می کند. این مرحله، راهی بس طولانی و بسا بی پایان است که هر یک از خداشناسان تنها پاره ای از آن را پیموده اند.

·   در مورد خای متعال دو نوع شناختص تصور می شود 1- شناخت حصولی و شهودی 2- شناخت خصوصی یا اکتسابی

·   طبق آیات قرآن خداوند واحدی است بی نهایت، بلا تشبیه، غیر قابل توصیف. حضرت علی علیه السلام که در بالاترین مراتب توحید و شناخت خدا است اعتراف دارد که برای او نیز امکان شناخت خدا از این بیشتر نیست و به کنه عظمت او نمی تواند پی ببرد

·   آیات قرآن کریم می فرماید:« فسبحان حین تمسون و حین تصبحون و له الحمد فی السماوات و الارض حین تظهرون تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی و تحی الارض بعد موتها و کذلک تخرجون»

·   حضرت علی علیه السلام می فرماید: « سبحانک ما کنا نعلم کنه عظمتک و لکنا نعلم انک انت الله لا اله الا انت الحی القیوم لا تاخذ سه و لانوم»

·   از یک نگاه، می توان عمده ترین راه های عمومی خدایابی و خداشناسی را در سه گروه 1- راه دل،  2-  تجربه و 3- راه عقل که راه دوم و سوم دو علم حصولی است جای داد:

·       1- راه دل

·   گاه آدمی با بازگشت به درون خویش، بی نیاز از هر گونه استدلال عقلی یا مشاهده تجربی، خدای خویش را می یابد واز راه دل به کوی یار می رسد. نقطه آغازین این راه، خداشناسی فطری است که از آن به راه فطرت نیز یاد می شود. مراحل پیشرفته این طریق به گروه خاصی از اهل دل و عارفان روشن ضمیر اختصاص دارد؛ آنان که در پرتو عبادت خالصانه و تهذیب نفس، صفات جمال و جلال الهی را با چشم دل نظاره می کنند.

·       در این جا، به توضیح کوتاه راه فطرت، به مثابه مرحله آخرین خداشناسی از راه دل، می پردازیم.

·   فطرت الهی انسان، فطرت، سرشت خاص و آفرینش ویژه آدمی است که با پاره ای بینش ها و گرایش های متشرک در میان انسان ها همراه است. بینش ها و گرایش های فطری، از آن رو که در طبیعت مشترک آدمیان آشیانه کرده اند، در زمان و مکان خاصی محصور نمی شوند؛ بلکه می توان آن ها را در عموم انسان ها سراغ گرفت. فطرت گاه در مقابل غریزه به کار می رود. در این دیدگاه، ساحت حیوانی انسان مقتضی آن است که افراد بشر، بدون نیاز به آموزش و اکتساب، مبدا ظهور اوصاف مشترکی گردند. برای نمونه، تمایل نوزاد به خوردن غذا، گرایش غریزی است که خاستگاه آن طبیعت حیوانی او است. از این رو، در سایر انواع حیوانی نیز یافت می شود اما سرشت فراحیوانی آدمی نیز مقتضیات ویژه خود را دارد که ازآن به اوصاف و خصوصیات «فطری» یاد می شود.

·   اوصاف فطری انسان، همان گونه که اشاره شد در دو گروه گرایش ها و بینش ها جای می گیرند. برای مثال، گرایش به زیبایی یا تمایل به یافتن حقیقت از جمله خواست های فطری انسان ها است که می توان آثار آن را در همگان یافت. همچنین آگاهی بر پاره ای احکام اخلاقی و نیک و بد برخی افعال، از بینش های فطری انسان به شمار می رود. بسیاری از دانشمندان اسلامی، با استناد به پاره ای آیات و روایات، بر این باورند که پیوند عمیقی میان فطرت انسان با خدا برقرار است. یعنی انسان به اقتضای فطرت خویش، از یک سو خداجو و خداگرا است و از سوی دیگر، در سرشت وجودی او دست مایه های شناخت خدا نهاده شده است در این دیدگاه، خداجویی و خدا پرستی، گرایش فطری و خدایابی و خداشناسی، بینش فطری است.

·   مقصود از خداگرایی فطری آن است که آدمی به اقتضای سرشت و ذات خویش، به سوی کمال مطلق گرایش دارد و میلی عمیق به عبادت و ستایش، در خویش می یابد. بدون آنکه این گرایش را بر اثر آموختن یا تحت تاثیر عوامل محیطی به دست آورده باشد. از آنجا که سخن ما در باب راه های شناخت خدا است، بیش از این در باب خداگرایی فطری بحث نمی کنیم و به توضیح مختصر در باب خدایابی و خداشناسی فطری بسنده می کنیم.

·       خدایابی فطری

·   مقصود از خدایابی فطری آن است که آدمی بر حسب سرشت انسانی خویش به وجود خداوند آگاهی دارد متفکران اسلامی تفاسیر گوناگونی از خدایابی فطری ارائه داده اند. برا ساس یکی از این تفاسیر، انسان در عمق جان خویش، معرفت خاصی به وجود خدا دارد که از رهگذر مفاهیم ذهنی یا استدلال عقلی فراهم نیامده است بلکه برامده از وابستگی وجودی آدمی به خدای خویش است. در این دیدگاه، انسان با کاوش در درون خود، خدا را می یابد و او را با چشم دل مشاهده می کند. در این جا، دیگر سخن از تصور « مفهوم خدا» و تصدیق قضیه « خدا هست» در میان نیست، بلکه پای مشاهده و یافتن و درک درونی حضور خداوند در کار است. پس نوع اول شناخت خداوند و اثبات او شناخت حضوری است یعنی انسان بدون وساطت مفاهیم ذهنی، با نوعی شهود درونی و قبلی با خدا آشنا شود اگر انسان شهود آگاهانه نسبت به خدای متعال داشته باشد نیاز به استدلال و برهان عقلی نخواهد داشت ( که مراتب ضعیف آن)هر چند در افراد عادی وجود داشته باشد و نیاز به آگاهی و حصول علم ندارد)

·   بهترین راه برای تصدیق خدایابی فطری آن است که اعماق جان خویش را بکاویم و فارغ از غوغای برون، نگاهی به درون داشته باشیم و به ندای دل گوش سپاریم. در این حال، در می یابیم که دل و جان ما به وجود موجودی متعالی گواهی می دهد و حضور او را مشاهده می کند. البته بینش ها و گرایش های فطری همواره به صورت بالفعل و در ساحت خود آگاه ذهن و روان آدمی حضور ندارد بلکه گاه به سبب تاثیر پاره ای از موانع خارجی، مانند عوامل محیطی، تعلیم و تربیت،  رنگ می بازند و به سطح یک گرایش ضعیف یا شناخت مبهم تنزل می کنند. علم حضوری و شهودی در مراتب بالا آن برای افراد عادی پس از خودسازی و پیمودن مراحل سیر و سلوک عرفانی امکان پذیر است.

·   خداشناسی فطری نیز از این قاعده مستثنی نیست. اعتقاد فطری به وجود خدا، گاه در پس حجاب های انس و الفت با مظاهر حیات مادی پنهان می گردد و چراغ فطرت کم فروغ می شود. در این حال، آدمی نیازمند امور بیدارکننده ای است که زنگ غفلت و فراموشی را از دلش بزداید و صفای باطن او را آشکار کند و چشم حقیقت بین او را که مسحور ظواهر عالم طبیعت گشته است، بگشاید.

·   قرار گرفتن در موقعیت های بحرانی که امید انسان را از همه اسباب و علل طبیعی قطع می کند یکی از بهترین عوامل بیدار کننده فطرت خفته خداباوری است. آدمی آنگاه که تمام هستی خود را در معرض نابودی می بیند و هیچ راه نجاتی نمی یابد، ناگهان از درون خویش راهی به سوی موجودی که برتر از نظام اسباب و علل مادی است می یابد و با تمام هستی خویش به وجود او اقرار می کند در این حالت که فطرت خداشناسی انسان به روشن ترین و قوی ترین صورت ، نمایان می شود.

·   از آنچه گذشت، روشن می شود که ادعای فطری بودن خدایابی با وجود جماعت اندکی از ملحدان و شکاکان سازگار است؛ زیرا فطری بودن یک بینش به معنای فعلیت آن در همه انسان ها نیست.

·   حقیقت آن است که فطرت خداشناسی ملحدان و شکاکان، در برخورد با پاره ای موانع که عمدتاً خصلت معرفتی دارند مانند ناتوانی از پاسخ گویی به برخی شبهات در باب وجود خدا، نحیف می شود. که علت آن گرفتن بها کفر و شرک و نفاق بر روی قلب و باطن و روح اوست در این حالت، زدودن موانع، می تواند بار دیگر فطرت آنان را بیدار سازد ارائه دلایل متقن عقلی بر وجود خدا، عامل موثری برای ستودن غبار از آیینه فطرت است به گفته مولوی:

·       آینه ات دانی چرا غماز نیست           زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست

·        

·       خداشناسی فطری

·   خداشناسی فطری بدین معنا است که آدمی بر حسب سرشت ذاتی خود با اوصاف پروردگار خویش آشنا است. این مسئله که آیا خداشناسی فطری تمام صفات خداوند را در بر می گیرد، یا آنکه تنها به پاره ای اوصاف اختصاص می یابد، مسئله ای بحث انگیز است. بر اساس یک دیدگاه، که پاره ای متون دینی نیز موید آن اند آدمی دست کم به برخی از اوصاف خداوند، توحید، معرفت فطری دارد. اینک جا دارد به برخی مضامین دینی که از شناخت فطری انسان از خداوند حکایت دارد، اشاره کنیم.

·   قرآن و شناخت فطری خدا قرآن کریم، در آیه ای از سوره روم واژه فطرت را به کار برده و دین را امری فطری معرفی کرده است چنین می نماید که محققان اسلام در کاربرد واژه فطرت از این آیه قرآنی الها گرفته اند:

·    «پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییر پذیر نیست.این است همان دین پایدار، ولی بیش تر مردم نمی دانند.» سوره روم آیه 30

·   آیه فوق بیان گر این حقیقت است که دین امری فطری است و خداوند سرشت انسان را بر آن نهاده است. هر چند این آیه صریحاً از خدایابی فطری سخن نمی گوید، شاید بتوان آن را موید این معنا دانست؛ زیرا اگر مقصود از « دین» در این آیه، آموزه های اصلی و ارکان اعتقادی اسلام باشد مسلماً شامل اعتقاد به وجود خداوند نیز خواهد بود. احتمال دیگر آن است که مقصود از دین، تسلیم و خضوع در برابر خداوند و پرستش او باشد. در این صورت، آیه مورد بحث بر فطری بودن خداپرستی دلالت می کند و از آن رو که پرستش موجود ناشناخته ممکن نیست، خداپرستی فطری مستلزم فطری بودن آگاهی از وجود او خواهد بود.

·       از دیگر آیاتی که می توان در تایید خدایابی فطری به ان استشهاد کرد آیه میثاق است:

·   « و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنان را بر گرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند:« چرا گواهی دادیم» تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این امر غافل بودیم.» سوره اعراف آیه 172

·   آنچه به اجمال از آیه میثاق به دست می آید، این است که خداوند در یک مرحله از آفرینش، همه انسان هایی را که از آغاز تا قیامت بر عرصه خاک پای می نهند، حاضر و آنان را بر خویشتن خود گواه ساخته و از ایشان پروردگاری خویش اقرار گرفته است. هدف از این اقرار خواهی آن بود که کافران و مشرکان در رستاخیز بی خبری و نا آگاهی خود را بهانه نکنند.

·   همچنین قرآن کریم در آیاتی چند، این واقعیت را گوشزد می کند که فطرت خدا آشنای آدمی گاه دچار ایستایی و رکود می گردد و تنها در مواقع بحرانی بیدار می گردد:

·       «فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین فلما نجاهم الی البر اذا هم یشرکون»

·   « و هنگامی که بر کشتی سوار می شوند، خدا را پاکدلانه می خوانند، ولی چون به سوی خشکی رساند و نجاتشان داد، بناگاه شرک می ورزند.» سوره عنکبوت آیه 33 به آیات 33 لقمان و 52 سوره نحل نیز توجه فرمایید.

·   این آیات نیز بیانگر آن اند که قرآن، معرفت فطری بشر را به وجود خدا تصدیق می کند در میان روایات پیشوایان دین نیز می توان اشاراتی به فطری بودن شناخت خدا یافت. برای مثال امام باقر (ع) در تفسیر آیه 30 از سوره روم فرمودند: خداوند انسان ها را بر معرفت خویش سرشته است.

·        2- راه تجربه

·   راه دوم شناخت و اثبات خداوند راه تجربه است که از نوع شناخت حصولی است گاه آدمی با مشاهده دقیقو اندیشه ورزی در اوصاف و روابط پدیده های تجربی به وجود خداوند و اوصاف او ، علم، حکمت و قدرت، رهنمون می گردد. این راه، از آن جا که بر مشاهده جهان طبیعت و مطالعه تجربی پدیده های طبیعی استوار است. راه تجربه نامیده می شود با توجه به امتیازات ویژه این راه که بدان اشاره خواهیم کرد، قرآن کریم توجه خاصی به آن مبذول داشته و در آیات پرشماری، انسان را به تدبر در پدیده های جهان پیرامون خویش، به مثابه آیات و نشانه های تکوینی خداوند فراخوانده است. پاره ای از محققان اسلامی با اتکا بر یکی از ویژگی های جهان طبیعت، نظم و انتظام جاری در اشیای طبیعی استدلالی را بر وجود خداوند سامان داده اند که به برهان نظم موسوم است. بر این اساس، می توان برهان نظم را نمونه روشنی از آنچه که آن را راه تجربی خداشناسی نامیدیم، دانست. این برهان به شیوه های متنوعی قابل تقریر است که از جهت مقدمات، صورت استدلال و نتیجه برآمده از آن با یکدیگر متفاوت اند. از این میان، ما به ذکر یک تقریر بسنده می کنیم.

·       برهان نظم

·   پیش از تقریر این برهان، مناسب است شناختی از نظم پیدا کنیم. هرجا سخن از نظم به میان آید، با مجموعه ای سر و کار داریم که عامل خاصی، اجزای آن را به یکدیگر پیوند داده و آرایش و ترتیب ویژه ای در میان آن ها برقرار ساخته است براساس این تعریف نظم انواع متعددی می یابد که در این میان، آنچه در برهان نظم مورد نظر است، نوع خاصی است که دارای خصوصیات ذیل باشد:

·       1- مجموعه ای از اشیای مادی داشته باشیم.

·   2- اعضای این مجموعه به صورت طبیعی و بدون دخالت انسان یا مخلوق با شعور دیگری در کنار هم قرار گرفته باشند.

·   3- اعضای این مجموعه کاملاً با هم هماهنگی داشته غایت و هدف خاصی را دنبال کنند. با توجه به تعریف بالا، صورت ساده برهان نظم از دو مقدمه تشکیل می شود: الف. عالم طبیعت پدیده ای منظم ( دارای نظم) است. ب. هر پدیده منظمی، ناظمی مدبر و مدیر با شعور دارد. نتیجه این ترکیب این دو مقدمه آن است که عالم طبیعت ناظمی مدبر، مدیر و با شعور دارد.

·   مقدمه اول: مقدمه نخست این برهان، گزاره ای تجربی است که نظام مندی جهان طبیعت حکایت می کند. از این گزاره می توان قرائت های گوناگونی در نظر داشت که هر یک به تنهایی برای پیش برد اهداف این برهان کفایت می کند. برخی از این قرائت ها عبارت اند از:

·   1- کل عالم طبیعت یک مجموعه منظم و هماهنگ است. 2- جهان طبیعت مجموعه ای از مجموعه های منظم است. 3- در طبیعت، برخی مجموعه های منظم یافت می شوند.

·   همان گونه که ملاحظه می شود، سه قرائت پیش گفته به ترتیب مدعای ضعیف تری را ارائه می کنند. گزاره اول مدعی است که همه جهان طبیعت در حکم پیکره واحدی است که به صورت منظم و هدفمند عمل می کند. لیکن گزاره سوم بیش از این نمی گوید که در گوشه و کنار عالم، پدیده های منظمی وجود دارند که هماهنگی اجزای خویش را برای تامین اهداف خاص، به نمایش می گذارند. البته همان گونه که اشاره شد، قرائت سوم نیز برای نتیجه گیری از برهان مورد بحث کافی است زیرا با توضیحی که خواهد آمد، حتی وجود یک مجموعه منظم در گوشه ای از عالم طبیعت، می تواند آیتی بر وجود ناظم با شعور باشد.

·   چنین می نماید که مقدمه نخست برهان نظم، محتوایی بسیار روشن دارد و هر کس که اندک توجهی به پدیده های طبیعی جهان بنماید، نمی تواند از پذیرش آن سر باز زند. از همین رو است که حتی منکران وجود خدا نیز به وجود نظم و هماهنگی در جهان طبیعت اعتراف دارند. مشاهدات روزمره هر یک از ما آدمیان، از یک سو و یافته های دانش های تجربی نوین از سوی دیگر مویدات فراوانی برای این اصل فراهم آورده است و اساساً سخن گفتن از قانون طعبیت بدون پذیرش نوعی انتظام مستمر در پدیده های طبیعی معنای روشنی ندارد. دانش هایی هم چو فیزیک، شیمی، اختر شناسی، زیست شناسی و فیزیولوژی گوشه هایی از نظام شگرف و خیره کننده حاکم بر جهان آشکار شده است در جهان طبیعت از کوچک ترین ذرات درون هسته ای تا بزرگترین ستارگان و کهکشان ها و از ... پرده های زیبا و حیرت آوری از نظم و هدفمندی به نمایش گذاشته شده است. کوتاه سخن آنکه، سامان مندی جهان طبیعت، دست کم آن گونه که در قرائت سوم ادعا شد، مطلبی روشن و غیر قابل انکار است.

·   مقدمه دوم: در این مقدمه، ادعا می شود که وجود هر پدیده منظمی، مستلزم وجود نامنظم با شعور مدبری ومدیری است که بر اساس آگاهی و علم خویش، اجزای درونی پدیده مزبور را با هماهنگی و آرایش خاص و به منظور دستیابی به هدفی معین، در کنار هم نهاده و آن را طبق طرح حکیمانه ای سامان داده است. به دیگر سخن، این مقدمه بیان می دارد که میان وجود نظم و وجود ناظم با شعور پیوندی ناکسستنی است.

·    برای تصدیق مقدمه دوم، کافی است در این واقعیت تامل ورزیم که به حکم خرد نه تنها وجود هر پدیده ای از وجود پدید آورنده ای حکایت می کند، بلکه ویژگی های پدیده معلول نیز آیتی بر ویژگی های علت آن است برای مثال عقل با مشاهده سنگ بزرگی که از مکان پیشین خود جابجا شده است دو گزاره ذیل را تصدیق می کند:

·       1- نیرویی به این سنگ وارد شده که علت این جابجایی است.

·       2- مقدار این نیرو از نیروی جاذبه زمین ( وزن سنگ)بیش تر بوده است. بنابراین اصل روشن علیت نه تنها ما را از وجود معلول به وجود علت هدایت می کند بلکه به ما در کشف برخی از خصوصیات علت، بر اساس ویژگی های معلول، یاری می رساند. از همین رو است که ما یک قطعه شعر زیبا را تراوش طبع موزون شاعری توانا و با تجربه می بینیم. به همین منوال، هنگامی که با پدیده منظمی روبه رو می شویم، عقل ما نه تنها چنین داوری می کند که پدیده مزبور دارای پدید آورنده (علت ) است بلکه این ویژگی را نیز کشف می کند که پدید آورنده آن موجودی فاقد شعور نیست، بلکه موجودی است حکیم و دانا که از سر تدبیر و خردمندی چنین نظم وسامانی به معلول خویش داده است. مطلب را به شیوه  دیگری نیز می توان باز گفت: بر اساس حساب احتمالات و با توجه به پیچیدگی حیرت آور پدیده های منظم طبیعت، احتمال وقوع تصادفی این پدیده ها بدین معنا که هیچ برنامه ریزی هدفمند و تدبیری در کار نباشد، به قدری ناچیز است که هیچ انسان خردمندی به آن بها نمی دهد بلکه احتمال آن را با صفر یکسان می شمارد برای روشن شدن بحث، به مثال ذیل توجه کنید:

·   فرض کنیم تمام حالات ممکنی که درباره نمادی که پس از فشردن دکمه ماشین تحریر بر روی کاغذ ثبت می شود، با احتساب جداگانه حروف کوچک، حروف بزرگ، علامت های سجاوندی ارقام و ... صد حالت باشد در این صورت احتمال تایپ تصادفی حرف خاصی در یک بار 100/1 و احتمال تایپ تصادفی دو حرف مشخص در کنار هم 1000/1 خواهد بود. حال اگر کتابی داشته باشیم که یک صفحه آن شامل 1000 حرف باشد، احتمال تایپ تنها یک صفحه آن به صورت تصادفی و بدون دخالت شخص  آگاه و با سواد، برابر با کسری است که صورت آن عدد یک و مخرج آن عدد ده به توان دو هزار است. تردیدی نیست که چنین عددی به قدری بزرگ است که حتی در وهم و خیال نیز نمی گنجد و از این رو، قرار گرفتن آن در مخرج کسری که صورت آن عدد یک است، عملاً آن را به دامان صفر می اندازد.

·   حقیقت آن است که پیچیدگی نظام های حاکم بر پدیده های طبیعی نیز به حدی است که احتمال وقوع تصادفی آنها، معادل کسری است که مخرج آن به مراتب بزرگتر از مخرج کسر یاد شده است. در این جا است که هر انسان خردمندی، منتفی بودن دخالت فاعل با شعور و گزینش گر را که با انتخاب آگاهانه پدیده های  فعلی را از میان حالات ممکن بی شمار دیگر برگزیده باشد، نامعقول می شمارد و به لزوم پا در میانی چنین فاعلی اقرار می دهد.

·   با توجه به روشن شدن مقدمات برهان نظم، می توان فشرده این برهان را این گونه بیان کرد: جهان طبیعت – یا دست کم بخشی از پدیده های آن، مجموعه ای منظم است یعنی ترتیب اجزای آن و پیوند میان آنها به گونه ای است که در مسیر اهداف مشخص و غایات خاص است این انتظام غایت مندانه که جلوه های آن را در سراسر عالم می توان یافت، از وجود نظم مدبری و مدیری حکایت می کند که بر اساس علم بی منتهای خویش، جهان طبیعت را انتظام می بخشد و از میان حالات ممکن بی شمار، وضعیت خاصی را مقرر می سازد که در آن ، پدیده های عالم به صورت منظم و هماهنگ، اهداف خاصی را پی می گیرند.

·       در پایان این بحث، به اختصار، چند نکته را یاد اور می شویم:

·   1- گروهی بر این اعتقادند که برهان نظم اصل هستی خداوند را ثابت نمی کند، بلکه نشان می دهد که خداوند دارای علم و حکمت و تدبیر است. اما رای دیگر آن است که این برهان در اثبات وجود خداوند نیز کامیاب است؛ هر چند هستی او را  نه به عنوان « واجب الوجود» یا « محرک نخستین» که به عنوان « ناظم جهان» ثابت می کند. برهان نظم، بر اساس رای نخست، از دلایل خداشناسی و بر طبق رای دوم از دلایل خدایابی به شمار خواهد آمد.

·   2- با توجه به نکته بالا، برهان نظم اوصاف دیگر خداوند را، مانند وجوب وجود یا توحید –حدانیت- ثابت نمی کند اما نباید این واقعیت را نقصی برای این برهان قلمداد کرد زیرا هدف این برهان تجربی اثبات همه اوصاف الهی نیست و اساساً چنین نتیجه ای را به صورت مستقیم از هیچ برهان دیگری نمی توان چشم داشت.

·   3- راه تجربی خداشناسی و برهان نظم، ویژگی هایی دارد که آن را از دیگر راه ها ممتاز می کند برخی از ویژگی ها عبارتند از :

·   الف- ارتباط نزدیک بین این برهان با شواهد تجربی و ملموس و مظاهر شگفت انگیز طبیعت سبب می شود که به راحتی اندیشه ها را به سوی خود فراخواند و با وجدان عمومی انسان ها پیوندی عمیق برقرا کند. خالی بودن برهان نظم از مفاهیم و قواعد پیچیده فلسفی، فهم آن را برای عموم آسان کرده و آن را از پیچیدگی های رایج ادله فلسفی دور داشته است.

·   ب- دستاوردهای علوم تجربی، که از اسرار هستی پرده بر می دارند و وجود نظم و تدبیر را در گوشه ای از جهان بر ملا می سازند همواره پشتیبان خوبی برای برهان نظم اند. از این رو برهان نظم روشی پویا است که هر کشف جدیدی بر استحکام آن می افزاید.

·   ج- نزدیکی برهان نظم با محتوای بسیاری از آیات قرآنی، تاکیدی است بر هماهنگی و همخوانی عقل و وحی. از این رو، برهان نظم، در مقایسه با دیگر براهین خداشناسی، نقش موثرتری در تقویت ایمان دینی دارد.

·       برهان نظم در قرآن و روایات

·   در جای جای قرآن کریم، می توان آیاتی را یافت که از پدیده های گوناگون طبیعی یاد می کند و آنها را آیه و نشانه ای بر وجود خداوند می شمارد و انسان را به تدبیر و تامل در آنها فرا می خواند. شناخت خداوند از رهگذر نشانه های تکوینی او در جهان خلقت، که گاه از آن به « شناخت آیه ای و آفاقی» یاد می شود با مضمون برهان نظم بسیار نزدیک است.

·   گروهی از آیات آدمی را به اندشیه ورزی در آیات تکوینی خداوند دعوت می کند و انتظام موجود در هستی و در وجود آدمی و راهنمایی می داند که اهل خرد و اندیشه را به سوی مبدا متعالی جهان راهبری می نماید:

·       « ان فی خلق السماوات و الارض و اختلفا الیل و النهار لایات لاولی الالباب»

·        ترجمه: «مسلماً در آفرینش آسمان ها و زمین، و در پی یکدیگر آمدن شب و روز برای خردمندان نشانه هایی ( قانع کننده) هست.» سوره آل عمران آیه 190

·       « و فی الارض آیات الموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون»

·   ترجمه : «و روی زمین برای اهل یقین نشانه هایی ( متقاعد کننده) است و در خود شما پس مگر نمی بینید؟» سوره ذاریات آیه 20 و 21 همچنین توجه کنید به آیات 164 سوره بقره، 6-3 سوره جاثیه، یونس آیه 100 و 101 ، سوره ابراهیم آیه 10

·   گروه پر شماری از آیات قرآنی نیز بر روی پدیده های خاص انگشت گذارده و آن را به عنوان آیه و نشانه ای بر وجود خدا و علم و قدرت الهی معرفی کرده است این آیات به قدری فراوان اند که حتی ذکر نمونه هایی از آن ها مجالی بسیار گسترده می طلبد.

·   پیشوایان دین نیز به پیروی از روش قرآن کریم، بر « شناخت آیه » ای خداوند تاکید بلیغی کرده اند. برای نمونه، در حدیث جامعی از امام صادق خطاب به یکی از یارانش آمده است:

·   «ای مفضل! نخستین عبرت و دلیل بر خالق- جلّ و علا- هیات بخشیدن به این عالم و گردآوری اجزا و نظم آفرینی در ان است. از این رو اگر با اندیشه و خرد در کار عالم، نیک و عمیق تامل کنی، هر آینه آن را چون خانه و سرایی می یابی که تمام نیازهای بندگان خدا در آن آماده و گرد آمده است. آسمان همانند سقف، بلند گردانیده شده زمین بسان فرش گسترانیده شده، ستارگان چون چراغ هایی چیده شده و گوهرها همانند ذخیره هایی در آن نهفته شده و همه چیز در جای شایسته خود چیده شده است. آدمی نیز چون کسی است که این خانه را به او داده اند و همه چیز آن را در اختیارش نهاده اند همه نوع گیاه و حیوان برای رفع نیاز و صرف در مصالح او در آن مهیا است. اینها همه دلیل آن است که جهان هستی با اندازه گیری دقیق و حکیمانه و نظم و تناسب و هماهنگی آفریده شده است آفریننده آن یکی است و او همان شکل دهنده، نظم آفرین و هماهنگ کننده اجزای آن است.» و نیز توجه کنید به احادیثی در بحار الانوار علامه مجلسی ج 3 ص 61، 82، 130 و 152 و همچنین نهج البلاغه  خطبه 186، التوحید صروف باب 2 ج 2

·       3- راه عقل

·   در این راه ، هستی خداوند  و اوصاف او به مدد مقدمات، اصول و روش های کاملاً عقلی ثابت می شود. براهین و ادله فلسفی اثبات خدا، نمونه های روشنی از کاوش عقلی در راه اثبات خدا است. این راه نیز در مقایسه با دو راه پیش گفته، ویژگی هایی دارد که پاره ای از آنها بدین شرح است:

·   1- بسیاری از استدلال ها و تبیین های عقلی خدایابی و خداشناسی، به دلیل پیوند با مباحث پیچیده و عمیق فلسفی، برای کسانی که دستی در بحث های فلسفی ندارند، چندان مفید نیست.

·   2- یکی از امتیازات راه عقلی آن است که می توان در مصاف علمی با شبهات ملحدان از آن سود جست و در مقام احتجاج و مناظره، ضعف وسستی دلایل منکران را آشکار ساخت و به چالش عقل گرایانی که جز به استدلال عقل گردن نمی نهند، پاسخ گفت.

·   3- راه عقلی خداشناسی می تواند در تقویت ایمان دینی موثر باشد زیرا هر گاه خرد آدمی در برابر حقیقتی خاضع گردد قلب و دل او نیز بدان سو گرایش قوی تری از خود نشان می دهد از سوی دیگر زدودن شک و تردید در سایه استدلال استوار عقلی سهم به سزایی در پیش گیری از اسیب دیدن ایمان دارد.

·   با توجه به کارکرد ویژه راه عقلی از یک سو و با نظر به تمایل فطری ذهن جست و جو گر انسان به بحث های عمیق عقلی و فلسفی از سوی دیگر دانشمندان مسلمان  پژوهش های ژرفی در زمینه خداشناسی و خدایابی عقلی به انجام رسانده اند که بخشی از آن، به تاسیس براهین نوین وجود خدا یا تکمیل براهین پیشین انجامیده است. یکی از متقن ترین ادله عقلی اثبات هستی خدا برهان معروف وجوب و امکان است. این برهان به چند گونه تقریر شده است که در این جا فشرده یکی از آنها را می آوریم:

·   تردیدی نیست که در جهان هستی – دست کم- موجودی هست که می توان از آن سخن بگوییم. این موجود یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود در صورت اول وجود خداوند به عنوان واجب الوجود، ثابت می شود؛ اما در صورت دوم، وجود آن شی ممکن الوجود با توجه به نیازمندی آن به علت و با نظر به امتناع دور و تسلسل، مستلزم موجود دیگری است که خو دمعلول موجود دیگری نباشد و چنین موجودی، همان واجب الوجود یا خداوند است. همان گونه که می بینیم، این برهان بر مقدمات فلسفی خاصی ( تعریف واجب الوجود ، ممکن الوجود، دور ، تسلسل و امتناع دور و تسلسل و ...) استوار است و از این رو شرح مفصل آن در خور متون تخصصی فلسفه و الهیات فلسفی است. راه عقل برای شناخت و اثبات خدا از نوع شناخت علم و حصولی است که انسان به وسیله مفاهیم کلی از قبیل « آفریننده، بی نیاز، همه و آن بر همه کار توانا و ...» شناختی ذهنی نسبت به خدای متعال پیدا می کند و معتقد می شود خدا وجود دارد آن کس که جهان را آفریده ( خالق) سپس شناختهای حصولی دیگر به آن اضافه می کند تا به یک نظام اعتقادی هماهنگ ( جهان بینی الهی) دست می یابد آنچه از کاوشهای عقلی و براهین فلسفی بدست می آید (مستقیماً) همین شناخت حصولی است و وقتی این شناخت حصولی حاصل شد انسان می تواند درصدد دستیابی به شناخت حضوری آگاهانه باطل کردن مراحل سلوک و پیروی از بزرگان و علماء خاص به مراتب بالای حضور و شهود و وصل و لقاء خداوند برسد و عند رب شود که آن خلیقته الهی است که نهایت عبودیت و بندگی خداست.

·       قرآن و  و اهل بیت (س) و نیازمندی ممکنات به خدا

·   تا آن جا که ما مید انیم، برهان و وجب و امکان، با تقریر فلسفی آن در قرآن کریم مطرح نشده است. در عوض، پاره ای ایات قرآنی به گونه ای از وابستگی و نیازمندی موجودات به خداوند سخن گفته اند. شاید بتوان این آیات را اشاره ای دانست به ان دسته از براهین عقلی که مبنای آنها وابستگی جهان ممکنات به خداوندی است که خود به هیچ موجودی وابسته نیست. برای نمونه در سوره فاطر آمده است:« ای مردم شما به خدا نیازمندید، و خداست که بی نیاز ستوده است.» سوره فاطر آیه 5 « یا ایها الناس انتم الفقرا الی الله و الله هو الغنی الحمید.»

·   در برخی آیات نیز بر مخلوق بودن ( معلول) موجودات و از جمله انسان تاکید شده است « آیا از هیچ خلق شده اید؟ یا آنکه خودشان خالق ( خود) هستند؟» سوره طور آیه 35 « ام خلقو من غیرش ام هم الخالقون»

·   آیات قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم و اهل بیت (س) به عنوان منابع دین سرشار از دلایل و ادله اثبات خدا و خداشناسی است.

  منابع:

1 ) جلسات و آثار حضرت آيت الله فاطمي دام ظله

2) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 125 ، اخبار و روايات نقل شده از اهل بيت در اين مسائل بسيار زياد است . 

3) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 129

[3]) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 94

[4] ) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 92

[5]) ‌شيعه در اسلام ، علامه سيد محمد حسين طباطبائي ، بخش سوم

[6] )‌طهارت روح برگرفته از آثار علامه شهيدمطهري

[7] كتاب اصول عقايد آيت الله مصباح يزدي

[8] برگرفته از جلسات اصول عقايد و تفسير آيت الله فاطمي

[9] جزاء من تزكي/ طه 76

اسلام شناسی  (شناخت اجمالی دین اسلام):(بخشی از کتاب اسلام شناسی برای نوجوانان و جوانان- رضا قارزی)

بسم الله الرحمن الرحیم

اسلام شناسی (شناخت اجمالی دین اسلام)

(بخشی از کتاب اسلام شناسی برای نوجوانان و جوانان- رضا قارزی)

 

 

 معنا و مفهوم دین

واژه و لغت دین گرچه عربی است ولی در فرهنگ لغات ملل مختلف به معنای حکم، قضا، رسم و عادت، شریعت و مذهب، همبستگی و غیر آن آمده است. و در فرهنگ لغات عربی و استعمال های قرآنی به معنای زیادی از جمله : جزا، حساب، قانون، شریعت، طاعت و بندگی، تسلیم و انقیاد، روش و رویه، توحید و خداپرستی آمده است.[1]

دین در مفهوم و اصطلاح عبارت است از مجموعه بینش ها و عقاید، قوانین و دستورا ت، اخلاق و سنن و آداب زندگی که پیامبر الهی از طرف خداوند برای راهنمایی و هدایت آورده که تمام امور زندگی را تحت پوشش دارد از جمله پرورش انسانها، اداره فرد و جامعه و پاسخگویی به اقتضای آفرینش انسان. دین یک نهضت همه جانبه به سوی تکامل و تعالی انسان است که برگزیدن و عمل به آن متضمن سعادت حقیقی است که سعادت و صلاح دنیوی و حالات بهشتی و کمال اخروی و حیات حقیقی جاودانی او را تامین می کند.[2]

ضرورت دین

با توجه به ربوبیت حکیمانه الهی و نیز توجه به این که انسان قابلیت حیات ابدی و کسب کمالات معنوی و اخروی را در حد اقتضا ظرفیتش که آفریده شده است را داراست، به دین نیازمند است تا او را در پیمودن مسیر حیات سعادتمندانه هدایت و یاری کرده و در عین حال نیازهای دنیوی او را نیز مورد توجه قرار دهد و پاسخ های لازم و مورد نیاز و مورد درخواست او را بدهد؛ و تامین خواسته های مشروع، منطقی و معقول دنیوی اش جزء برنامه های هدایتی اش  باشد یعنی دین را از دنیا جدا نداند.پس، از دلایل ضرورت دین داری انسان ها، نیاز فطری و روحی به دین و خداپرستی است و پاسخگویی به افکار و داشتن عقاید صحیح و همچنین نیازمندی به قوانین جامع و مترقی است لازم به ذکر آنکه انسان خلا عقیده ندارد و دارای اعتقاد است چه صحیح چه ناصحیح قوانین الهی برنامه کامل زندگی مادی و معنوی بوده و به جنبه های دنیوی و اخروی توامان توجه دارد، راز پیدایش بحرانهای شدید روحی و اعتقادی و اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی ، به ویژه در میان انسانهای غرب وشرق همین جدا شدن از دین و اتکاء به عقل حسی و تجربی می باشد که دور از خوشبختی، کمال، صلاح، حیات حقیقی دنیوی و اخروی است.از علل دیگر نیاز به دین دلیل نیاز انسان به اخلاق و فضائل اخلاقی و آداب و سنن صحیح است و تا به وسیله آن بتواند روابط فردی و اجتماعی را ایجاد و اصلاح کرده  و یک زندگی سالم و صحیح داشته باشد و همچنین بتواند در کمالات و معنویات به تعالی برسد.که تمام این آموزه ها در دین وجود دارد. رفتارهای غیر صحیح و غیر انسانی امروز رایج در غرب و شرق و لشکرکشی ها، هجوم ها و حمله ها به کشورهای مظلوم  و ستمدیده به ویژه مسلمان (عراق، پاکستان، افغانستان ، فلسطین و ...) نتیجه عدم پایبندی به دین است.

دین امری فطری است

در مطالب بالا آورده شد که نیاز انسانها به خداپرستی و دین یک نیاز فطری و روحی است. دین با فطرت انسانی هماهنگی کامل دارد و تشریع با تکوین مطابق است چنانچه در آیه فطرت می فرماید:

« فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها ...»  ترجمه پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن این فطرتی است که خداوند انسان ها را بر اساس آن آفریده است. سوره روم آیه 30

از آثار دین بازگردانیدن انسان از جهل و نادانی، توهش، حیوانیت و نفسانیت و به دانایی، رحمانیت، انسانیت، تکامل و آرامش تعالی و انس و وصل به خدا و القاء الله و عند رب شدن و خلسیفه الهی و در یک  مفهوم عبودیت و بندگی خداست.

تاریخ پیدایش ادیان آسمانی:

آنچه که از مدارک اسلامی به دست می آید تاریخ پیدایش دین همزمان با پیدایش انسان است حضرت آدم علیه السلام اولین پیامبر خدا و منادی توحید و یگانه پرستی است و کفر، شرک، نفاق، هواپرستی ، دنیا پرستی، شیطان پرستی، بت پرستی و ... همگی در اثر تبعیت نفس و شیطان است که با  گزیدن طاغوت و غیر خدا و تحریفات، اعمال سلیقه ها ، نفسانیت ها، اغراض فردی و گروهی پدید آمده است.

ادیان توحیدی یا ادیان آسمانی و حقیقی دارای سه اصل کلی مشترک می باشند: اعتقاد به خدای یگانه اعتقاد به زندگی ابدی در عالم آخرت و دریافت پاداش و کیفر اعمال در آن جهان و اصل اعتقاد به بعثت پیامبران از طرف خدای متعال برای هدایت بشر به سوی کمال و سعادت دنیا و آخرت. البته 2 اصل عدل و امامت از اصول تشییع (یگانه مذهب حق) حاضر است.

این سه اصل بالا ( توحید، معاد و نبوت) پاسخ های اساسی ترین سوالات هر انسان آگاه است که : 1- مبدا و خالق و مدیر و مدبر عالم کیست؟ 2- پایان زندگی چیست؟  3- از چه راهی می توان بهترین برنامه زیستن را شناخت؟

متن برنامه ای که از راه تضمین شده وحی شناخته می شود همان ایدئولوژی دینی است که برخاسته از جهان بینی الهی است. عقاید اصلی لوازم و ملزومات و توابع و تفاصیلی دارد که مجموعه نظم عقیدتی دین را تشکیل می دهد. علماء شیعه اصل عدل و امامت را از اصول دیگر دین شمرده است.

دین اسلام دین جامع و کامل و یگانه دین حق

دین اسلام برنامه عمومی، همیشگی، جامع، کامل زندگی دو جهان است که از جانب خداوند تبارک و تعالی به سوی پیامبر خاتم حضرت محمد (ص) نازل نموده است.

قرآن کریم تنها کتاب دست نخورده است که تمام آیات آن بدون کم و کاست وحیانی بوده و توسط جبرئیل بر پیامبر خاتم (ص) نازل گردیده است. بر اساس اعلام صریح قرآن کریم به عنوان مطمئن ترین سند دینی نه تنها دین حق و خالص از جمیع جهات، وجود دارد بلکه گروندگان به ادیان و مذاهب مختلف دیگر موظفند در پی یافتن و گرویدن به دین  حق و خالص باشند و به هر دین و مذهبی بدون تحقیق و حصول اطمینان از حقانیت و درستی نگروند.

در حال حاضر  طبق تمام ادله صحیح فقط دین اسلام آن جامعیت و کامل بودن مطلق بودن، حقانیت و خالص بودن ، مانع بودن و رساندن انسان به کمال و تعالی را داراست و پیروان ادیان الهی قبلی منسوخ شده باید به دین اسلام در آیند جامعیت و کمال مطلق آیین جهانی اسلام بر همگان ثابت گردید دینی که توانایی لازم و کافی در پاسخگویی به نیازهای همه جانبه مادی و معنوی و دنیوی و اخروی انسان را دارا است. دین الهی در مراحل و سیر زمانی تکامل خود به اسلام ختم شد. و ادیان قبل از اسلام نسخ شده می باشند. پیامبران قبل از خاتم به پیروان خود نوید آمدن پیامبر خاتم را داده و به آنها دستور گرویدن به اسلام را و قرآن را داده بودند. خداوند تبارک و تعالی دین اسلام را بر پیامبرش حضرت محمد صل الله علیه و آله نازل کرده و امامت و ولایت رهبری، اداره جامعه اسلامی ، قضاوت و کلیه مناسب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم جز نبوتش را (بعد از ایشان) به 12 معصوم و ائمه اطهار سلام الله علیه اجمعین سپرده است.

خداوند متعال به پیامبرش رسول اکرم (ص) فرمان داده تا دین و دین داری اش را خالص گرداند.

« قل انی امرت ان اعبد الله مخلصاً       له الدین» سوره زمر آیه 11

ترجمه:«بگو مامورم که فقط خدا را بپرستم در حالی که دینم را برای او خالص کرده باشم» در آیه بعد که می آید ضمن تخطئه جدی معتقدات دینی اهل کتاب ( عهد و نصارا) و نفی و رد تکثر گرایی در ادیان و نادرست دانستن آن می فرماید: « ولا یدینون الحق من الذین اوتو الکتاب ....» سوره توبه آیه 29

ترجمه: و آیین حق ( و خالص) را نمی پذیرد کسانی که دارای کتاب اند

پروردگار باری تعالی در سوره مبارکه بقره آیه 120 می فرماید:

« ای پیامبر! هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهد شد تا بطور کامل تسلیم خواسته های آنها شوی و از آیین (تحریف یافته) آنان پیروی کنی. دوم و بعد از آنکه آگاه شده ای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخوهد بود.»

و همچنین در سوره مبارکه صف آیه 6 و 7 می فرماید:

« و باز یاد آر ای پیامبر هنگامی که عیسی بن مریم به  بنی اسرائیل گفت: من همان رسول خدا به سوی شما هستم و به حقانیت کتاب تورات که مقابل من است تصدیق می کنم و نیز شما را مژده می دهم که بعد از من رسول بزرگواری که نامش در انجیل من احمد است بیاید ( قرآنش عالمی را به نور علم حکمت روشن سازد.) چون با آیات معجزات به سوی خلق آمد گفتند : این سحری آشکار است، آیا از  آن کس که او را به راه اسلام و سعادت می خوانند و او همان دم به خدا افترا و دروغ می بندد. در جهان کسی ستمکارتر  از او هست؟ و خدا هیچ قومی ستمکاری را هدایت نخواهد کرد.»

پیروان ادیان الهی تحریف شده موجود که به دین پیامبر اسلام در نیامده اند طبق صریح قرآن کریم کافر بوده و رستگار نخواهند شد مگر پیروان درستکار و متقی از این ادیان  آنها که در گوشه ای از دنیا باشند و بر دین تحریف نشد و صحیح خود پایبند و مقید و متقی باشد و نداند که پیامبر اکرم اسلام آمده که  فقط این افراد مورد  استثناء قابل رستگار شدن و نجات اند.

حضرت علی علیه السلام در روایات زیادی از جمله این روایت بر وجود حق و باطل و تفکیک آنها تصریح کرده است : « حَقُ وَ باطِلُ وَ لَکُلِّ اَهلُ» ترجمه: حقی وجود دارد و باطلی و برای هر کدام پیروانی است. نهج البلاغه خطبه 16.

قرآن کریم در آیات متعددی از جمله آیات زیر اسلام را به عنوان یگانه دین حق و خالص اعلام کرد. وسیله ادیان را باطل و پیروی از آنها را غیر قابل قبول دانسته است:

« ان الدین عند الله الاسلام...» آل عمران آیه 19 و این آیه « و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین» آل عمران؛ آیه 85»

ترجمه: «دین نزد خدا، تنها اسلام و تسلیم بودن در برابر حق است..» آل عمران آیه 19. و «هر کس جز اسلام آیین دیگری برای خود برگزیند از او پذیرفته نیست و در سرای باقی از زیانکاران خواهد بود.»

حقانیت تشییع

از میان مذاهب یک مذهب حق و خالص است  چنانکه در روایاتی از پیامبر و سایر ائمه معصوم علیهم السلام به حق بودن تنها یک مذهب از میان مذاهب ادیان و باطل بودن بقیه ادیان و  مذاهب تصریح و تاکید شده است از جمله این حدیث مشهور پیامبر اکرم (ص) که فرموند: « اسلام نیز مانند دین یهود و نصارا به هفتاد وسه فرقه تقسیم می شود و تنها یک فرقه اهل نجات است» که برای مطالعه و آگاهی از دلایل حقانیت شیعه اثنی عشری می توان از جمله به این منابع مراجعه کرد : ملل و نحل علامه جعفر سبحانی، الغدیر علامه امینی؛ مراجعان علامه شریف الدین، مجموعه آثار شهید مطهری ج 1 صفحه 269-342 و ... پس بر اساس دلایل و ادله نصوص دینی که در کتب شیعه آمده، تنها مذهب تشیع، نماینده راستین دین اسلام که در فرق شیعی نیز  فقط فرقه شیعه دوازده امامی) یا «شیعه امامیه» یا شیعه عثنی عشری

البته باید توجه داشت به وحدت اسلامی تاکید شده از طرف ائمه اطهار و مراجع و فقهاء از باب تقیه  و حفظ  وحدت به ویژه برادری در برابر دشمنان اسلام بسیار اهمیت دارد  و یقین  باید توجه داشت که راه رستگاری و نجات در پیروی از این مذهب است هم در حوزه عقاید و هم حوزه احکام و فروع و هم حوزه اخلاق و آداب و معنویات اسلامی مذهب اثنی عشری و باز باید توجه داشت مشترکات شعیه اثنی عشری یا دوازده امامی با سایر فرق شیعی و مذاهب اسلامی در زمینه اصول و فروع دین فراوان است. حساب آن کس که به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله محبت و ارادت می ورزد با معاندین و نواصب با خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله به طور قطع یکسان نخواهد بود.

صراط مستقیم نه صراط ها

به موازات وحدت حقیقی و جوهری ادیان آسمانی در اصول و کلیات دینی اعتقادی ( حداقل در ظرف تحققشان) شاه راه هدایت «صراط مستقیم» یکی بیشتر نیست و آن تسلیم در برابر ذات پاک خداوندی است که توسط همه پیامبران الهی از آدم تا خاتم تبلیغ و تبیین شده است چنانکه قرآن کریم در سوره حمد به آن تصریح و تاکید ورزیده است الف و لام در کلمه «صراط» برای جنس و یا عموم نیست تا از آن عمومیت یا تعدد صراط مستقیم استفاده شود بلکه برای  عد است یعنی صراط مستقیم معهود که همان صراط  توحید و یگانه پرستی است که همه انبیا و اوصیایشان به ان راه بودند.  و این صراط مستقیم همان اسلام ناب محمد (ص)  یعنی شیعه عثنی عشری است که مرحله نهایی و تکامل یافته همان صراط مستقیم انبیای گذشته است  در آیه 153 انعام به صراحت تعدد صراط ها  رد شده است و همچنین آیه 69 سوره عنکبوت  و این دلیل رد « پلورایسم دینی» یا تعداد صراطهای مستقیم است.

علوم اسلامی

مقصود از علوم اسلامی علومی است که به نحوی جزء واجبات اسلامی می باشد یعنی علومی که تحصیل آن علوم حتی به نحو واجب کفایی بر مسلمین واجب است و آن علومی است که شامل این حدیث نبوی می گردد :« طلب العلم فرضیه علی کل مسلم» یعنی دانش طلبی بر هر مسلمان واجب است که به شرح ذیل می باشد.

اول: علوم قرآن و سنت که  واجب است. ( منابع دین)

دوم: شناخت اصول و فروع دین ( شناخت و دانستن اصول دین واجب عینی  و دانستن فروع دین واجب کفایی است)

سوم:  علومی که موضوع و مسائل آنها، اصول و فروع اسلامی می باشد یا علومی که از منابع دین (یعنی قرآن و سنت)، اصول و فروع دین را اثبات می کند مثل علم قرائت، علم تفسیر ، علم حدیث، علم فقه، علم اخلاق نقلی و ...

چهارم: علومی که مقدمه تحصیل و تحقیق علوم دسته سوم (فوق الذکر) است از باب «مقدمه واجب» مثل : ادبیات عرب (صرف، نحو، لغت، معانی، بیان، بدیع و...) ، اصول فقه ، رجال و درایه و ... یعنی در حوزه اسلام لازم است که به قدر کفایت همواره افرادی مجهز به این علوم باشند و لازم است همواره افرادی باشند که دایره تحقیقات خود را در علوم متن و در علوم مقدمه توسعه دهند و آنها را افزایش دهند.

پنجم: علومی که بر آوردن نیازهای لازم جامعه اسلامی موقوف به دانستن آن علم و تخصص و اجتهاد در آن باشد که تحصیل آن علوم از باب « مقدمه تهیوی» بر مسلمانان واجب کفایی است ( در حد نیاز) مثل : علوم و متون پزشکی، تجارت و اقتصاد و حکومتداری و ...

در نتیجه علوم اسلامی عبارت است از علومی که به نوعی از نظر اسلامی « فریضه» یعنی واجب عینی یا کفایی محسوب می شود .

ماخذ مطالب بحث علوم اسلامی، کتاب علوم اسلامی شهید مطهری (ره)

جهان بینی و ایدئولوژی

جهان بینی «سلسله اعتقادات و بینشهای کلی هماهنگ درباره جهان، انسان و بطور کلی درباره هستی می باشد» و ایدئولوژی « سلسله آراء کلی هماهنگ درباره رفتارهای انسان می باشد»( آموزش عقاید آیت ا... مصباح یزدی صفحه 12)

پس نظام اعتقادی و اصولی هر دین جهان بینی آن دین و سیستم کلی احکام عملی آن را ایدئولوژی گویند (هدف و برنامه) و آنها را  اصول و فروع دین  می نامند. باید توجه داشت که احکام جزئی شامل اصطلاح ایدئولوژی نمی شود و اعتقادات جزئی نیز شامل جهان بینی نمی گردد. نکته دیگر آنکه گاهی کلمه ایدئولوژی به معنای عامی بکار می رود که شامل جهان بینی هم می شود.

جهان بینی  غیر الهی و مادی

در میان انسان ها انواعی از جهان بینی وجود دارد ولی همگی آنها را می توان به جهان بینی الهی غیر الهی و مادی تقسیم کرد.

پیروان جهان بینی غیر الهی ( مادی) را در زمانهای سابق «طبیعی»، «دهری»، و گاهاً «زندیق»، و «ملحد» می نامیدند و در زمان ما «مادی»، و « ماتریالیست» نامیده می شود.

مادیگری مراحل مختلفی دارد که مشهورترین آنها در عصر ما «ماتریاسیسم دیالکتیک» است که بخش فلسفی مارکسیم را تشکیل می دهد.

خداوند یگانه این جهان و انسان و هستی را برای هدفی آفریده و آن عبودیت و بندگی و اطاعت اوست و پرهیز از بندگی غیر او که لغو و عبث و بیهودگی و برای تحقق این هدف پیامبران و جانشینان پیامبر خاتم را فرستاده که انسانها را با برنامه ای مشخص به آن هدف برسانند.

به عبارت دیگر جهان از نظر یک فرد الهی سرآغاز و مدیر دارد و پایان و سرانجامی و از خدا سرچشمه گرفته و سرانجام آن معاد انسان و جهان است در حالی که در مقابل ان افراد بی دین و نافی مذهب اند که می گویند « انسان سرآغاز و پایان درستی ندراد و در پاسخ این سئوال که سرآغاز هستی و انسان چیست؟ پاسخ می دهند نمی دانم یا اینکه می گویند تصادفی و از روی اتفاق بوده و برای جهان هدفی نیست و هر طوریکه می خواهد می تواند باشد و بعد از این دنیا ، جهان دیگر و سرانجامی وجود ندارد» که اینها همان زندیقها، دهری ها، ملحد ها یا مساوی گرا ها و ماتریالیستها هستند.

دین از الفاظی است که بسیار بر زبانها جاری می باشد و معمولاً به کسی دیندار گفته می شود که خدایی برای جهان اثبات کند و برای خشنودی او اعمال مخصوصی را انجام دهد.

ممکن است در هر اجتماعی و ملتی که به موجب قانون آن جامعه و ملت، وظایف هر فرد اجتماع معین شده و به آن عمل می کند تصور شود که دیگر احتیاجی به دین نخواهد بود ولی با دقت و تامل در احکام و مقررات اسلامی خلاف این معنی ثابت می شود، زیرا دین اسلام تنها به نیایش و ستایش خدا نپرداخته بلکه برای کلیه شئون فردی و اجتماعی انسان دستورهای جامع و مقررات مخصوصی وضع فرموده است و جهان پهناور بشریت را به نحو حیرت آوری بررسی نموده نسبت به هر حرکت و سکون فردی و اجتماعی انسان، مقررات مناسبی وضع کرده است  والبته چنین دینی را جنبه تشریفاتی نمی شود داد.

خدای متعال در قرآن کریم دین اسلام را به کیفیتی که بیان شد توصیف می فرماید. و نیز یهودیت و نصرانیت را که تورات و انجیل کتابهای آسمانی آنها است و دارای احکام و مقررات اجتماعی می باشد به همین نحو معرفی می فرماید چنانکه فرموده:

« و کیف یحکمونک و عندهم التورات فیها حکم الله... انا انزلنا التورات فیها هدی و نور یحکم بها النبیون الذین اسلمو للذین هادو و الربانیون و الاحبار. و قفینا علی آثارهم بعیسی بن مریم... و آتیناه الانجیل فیه هدی و نور و ومصدق لما بین یدیه من التوراه و لیحکم اهل الانجیل بما انزل الله فیه... و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمناً علیه فاحکم بینهم بما انزل الله» سوره مائده آیه 48

نتیجه

از بیان گذشته روشن می شود که دین در اصطلاح قرآن همان روش زندگی است که انسان گریزی از آن ندارد و فرقی که میان دین و یک قانون اجتماعی میتوان یافت این است که دین از ناحیه خدای متعال است و قانون اجتماعی مولود افکار مردم و به عبارت دیگر دین میان زندگی اجتماعی مردم و پرستش خدای متعال و فرمانبرداری از وی پیوند می دهد، ولی در قانون اجتماعی اهتمامی به این پیوستگی نیست. ( آموزش دین علامه طباطبایی (ره))

اثر نیک ارتباط قانون به خدا

دین در نتیجه پیوندی که میان زندگی اجتماعی انسان و پرستش خدای متعال داده است در همه اعمال فردی و اجتماعی برای انسان مسئولیت خدایی ایجاد کرده انسان را در همه حرکات و سکنات خود مسئول خدای متعال می داند.

چون خدای متعال با قدرت علم بی پایان خویش از هر جهت به انسان احاطه دارد و بهر گونه فکری که در سر بپروراند و رازی که در دل داشته باشد کاملاً آگاه است و چیزی به بر وی پوشیده نیست به همین سبب در عین اینکه دین مانند قانون بشری برای حفظ انتظامات پاسبان گمارده و مقرراتی برای مجازات متخلفان و سر کشان وضع کرده، امتیاز دیگری نسبت به قانون بشری پیدا می کند و آن این است که دین زمام و مراقبت و نگهداری انسان را به دست یک پاسبان درونی می سپارد که در کار خود هرگز غفلت و اشتباه نمی کند و از پاداش و کیفر آن نمی توان جان بدر برد.

خدای متعال در کلام خود می فرماید:

( وهو معکم اینما کنتم)سوره حدید آیه 4

و می فرماید: « و الله بما یعملون محیط» سوره انفال آیه 48 و همچنین می فرماید :« و ان کلا لما لیوفینهم ربک اعمالهم» سوره هود آیه 112

اگر حال کسی را که در محیط قانون زندگی می کند با کسی که در محیط دین به سر می برد مقایسه نماییم مزیت و برتری دین برای ما کاملاً واضح و آشکار خواهد شد.

زیرا جامعه ای که همه افراد آن متدین باشند و وظایف دینی خویش را انجام دهند، چون در همه حال خدا را ناظر کارهای خویش می دانند از هر گونه بد اندیشی نسبت به یکدیگر در امان هستند.

بنابراین عموم افرادی که در چنین محیطی بسر می برند از دست و زبان یکدیگر آسوده بوده عمری را در نهایت خوشی و راحتی بسر خواهند برد، و به سعادت جاویدان نائل خواهند شد.

اما در محیطی که فقط قانون بشری حکمفرما باشد موقعیکه پاسبان را ناظر کار خود می بیند از کار خلاف خودداری می کند و در غیر این صورت ممکن است عمل خلافی دست بزند.

آری در جامعه های اخلاقی تا اندازه ای آرامش قلبی فرهم است ولی همین اخلاق خود موادی است دینی نه قانونی

به عبارت دیگر

دین عقاید، دستورهای علمی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خدا برای راهنمایی و هدایت بشر آورده اند.

دانستن این عقاید و انجام این دستورها سبب خوشبختی انسان در دو جهان است.

اگر ما دین دار باشیم و از دستورهای خدا و پیغمبر اطاعت کنیم در این دنیای گذران خوشبخت، و در زندگی جاوید و بی پایان جهان دیگر هم سعادتمند خواهیم بود. ( ماخذ بالا)

توضیح:

ما می دانیم سعادتمند کسی است که زندگی خود را در اشتباه و گمراهی بسر نبرد و دارای اخلاق پسندیده باشد و کارهای نیکو انجام دهد. دین خدا ما را به همین سعادت و خوشبختی هدایت می کند و دستور می دهد که:

اولاً عقاید درستی را که با عقل و وجدان خود درک کرده ایم محترم و مقدس بشماریم.

و ثانیاً دارای اخلاق پسندیده باشیم و تا می توانیم کارهای خوب و شایسته انجام دهیم.

تعالیم دین اسلام و منابع دین اسلام

تعالیم و معارف دین اسلام یا بخش های دین اسلام شامل 3 بخش:

1- عقاید اسلام یا اصول دین اسلام

2- احکام و دستورات عملی اسلام یا فروع دین

3- اخلاق و آداب معنویات اسلامی است که با استخراج ، استنباط و استناد و اعلام عقل ( که مبنای تکلیف الهی است) از قرآن و سنت ( منابع دین) و در بعضی موارد از اتفاق آراء علمای مسلمین می باشد.

قرآن کریم یا کتاب خدا اولین و مهمترین منبع فهم این اسلام است که مبنای استنباط دیدگاه های دین قرار می گیرد بیشتر آیات قرآن در زمینه مبدا و معاد، عقاید و معارف، اخلاقیات و آداب و معنویات است و بخشی از آیات مربوط به احکام و دستورات الهی می باشد. سنت یعنی قول « گفتار»، فعل « کردار» و تقریر « تایید» پیغمبر اسلام و اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می باشد[3]  که باعث تبیین، توضیح و تفضیل قرآن کریم است.

 بنابراین دین سه قسمت تقسیم می شود:

1- اعتقادات         2- اخلاق و آداب و سنن و معنویات 3- عمل یا دستورات و احکام عملی

1- اعتقادات

ما اگر به عقل و وجدان خود مراجعه کنیم درک می کنیم که این جهان پهناور هستی با نظام حیرت آور خود نمی شود خود به خود بوجود آمده باشد و سر تا پا نظم و ترتیب آن، بدون نظم دهنده یی انجام یابد؛ مسلماً آفریننده ی هست که با توانایی و علم بی پایان خود این جهان بزرگ را پدید آورده و با قوانین ثابت و تغییر ناپذیری که در تمام امور برقرار کرده نظام جهان را با عنایت عدل و داد براه انداخته است. هیچ چیز بیهوده و بگزاف آفریده نشده و هیچ موجودی از قوانین خدایی مستثنی نیست و نمی توان باور کرد که چنین خدای مهربان با همه عنایت و لطفی که با آفریده های خود دارد جامه بشری را به عقل خودشان که بیشتر اسیر هوی و هوس شده و در نتیجه دچار گمراهی و بدبختی می شود واگذار نماید.

بنابراین بدین وسیله پیامبرانی که از خطا و اشتباه دورند دستورهایی برای افراد بشر بفرستد تا بکار بستن آن دستورها آنان را به سعادت و نیکبختی برساند.

و چون پاداش فرمانبرداری از دستورهای پروردگار در زندگی این جهان کاملاً به ظهور نمی رسد باید عالم دیگری باشد که در آنجا بکارهای مردم رسیدگی شود تا اگر عمل خیری انجام داده اند پاداش آن را ببینند و اگر کار زشتی از آنان سر زده بجزای آن برسند.

دین، مردم را به این اعتقادات و سایر عقاید حقه یی که بعداً به طور تفصیل بیان می کنیم تشویق می نماید و آنان را از جهل و بیخبری بر حذر می دارد.

2- اخلاق

دین بما می گوید که در زندگی صفات پسندیده و آداب و سنن صحیح اختیار کنیم و خود را با خویهای ستوده و نیکو بیاراییم، وظیفه شناس، خیرخواه، بشردوست؛ مهربان خوش و دادگستر باشیم و از حق خود دفاع کنیم و از حدود و حقوق خود تجاوز نکنیم و به مال عرض و جان مردم تعدی روا نداریم؛ در طلب دانش و بینش از هیچگونه فداکاری و از خود گذشتگی کوتاهی ننماییم و بالاخره عدل و اعتدال ( میانه روی) را در تمام امور زندگی پیشه خود سازیم.

3- عمل

دین دستور می دهد که در زندگی به کارهایی که خیر  وصلاح خود و جامعه ما در آن است دست بزنیم و از کارهایی که فساد و تباهی ببار می آورد دوری کنیم. و نیز می گوید به عنوان عبادت و پرستش پروردگار اعمالی مانند نماز و نظائر آن که نشانه بندگی و فرمانبرداری است به جای آوریم.

این ها است مقررات و دستورهایی که دین آورده و ما را به آن دعوت می نماید و چنانکه پیداست برخی از آنها اعتقادی و پاره ای اخلاقی و بعضی دیگر عملی است و بطوریکه گفته شد پذیرفتن و بکار بستن آنها تنها وسیله سعادت و خوشبختی انسان است زیرا می دانیم که انسان جز اینکه واقع بین باشد و با اخلاق و اعمال پسندیده زندگی کند سعادتی ندارد. ( ماخذ بالا)

 صفات جمال و کمال خدا

خدای یکتا و بی همتا دارای همه صفات جمال و کمال است، مانند:

علم: بدین معنی که او بر همه جهانیان آفرینش از کوچک و بزرگ و در هر کجا حتی از آنچه در قلب انسانها می گذرد، آگاه است.

قدرت: بدین معنی که او بر همه چیز توانایی دارد: هستی بخشیدن، آفریدن، روزی دادن، میراندن و از بین بردن و توانایی بی مانند او همه را به وجود آورده است.

حیات: یا زندگی پایدار، بدیهی است که در جهان هستی حیات و زندگی وجود دارد و ممکن نیست، از چیزی که خود فاقد حیات است، زندگی سرچشمه بگیرد. گذشته از آنکه علم و قدرت، ملازم حیات بوده و قدرت بدون زندگی و حیات، بی معنی و نامعقول است.

اراده و خواست: هدف از اثبات خواستن و اراده برای خدا، رسیدن به این نکته است که او در کارهای خود، مجبور نبوده و مانند گل نیست که بدون اختیار و اراده، بوی خوش بدهد.

ادراک: یعنی علم به مدرکات، او همه چیز را می بیند و همه چیز را می شنود، هر چند آهسته باشد.

قدمت: یا ازلی بودن، یعنی او از قبل بوده و پیوسته خواهد بود زیرا وجودبخش سراسر جهان هستی اوست و هر چه وجودش از خود نبوده، حادث و استقلالی نداشته و همیشه به وجود بخش خود نیازمند است، بلکه ادامه وجود آن نیز به خواست و اراده او بستگی دارد، از این رو همه جهان هستی حادث و نیازمند او است؛ اما او قدیم و از همه بی نیاز است.

تکلم: یا ایجاد سخن در چیزی، او هرگاه بخواهد با هر یک از بندگان پاک و خالص خود، پیامبران و یا فرشتگان سخن گوید، یعنی: صوت را خلق می کند.

صدق: آنچه می فرماید راست بوده و وعده های او هیچ گاه تخلف ندارد و همچنین پروردگار متعال، آفریننده، روزی دهنده، هستی بخش، بخشنده، کریم، مهربان، با گذشت و آمرزنده ... می باشد.

صفات جلال خدا

از سوی دیگر، خدا اجل است از اینکه صفت نقص داشته باشد. یعنی: خدای بزرگ از هر عیب و نقصی به دور، و از هر کم و کاستی مبرا است، او مانند ما موجودی مادی نیست تا جسم داشته باشد یا از اجزای مختلف تشکیل شده یا جایی را پر کند و یا به نحوی قابل لمس و دیدن باشد، نه در دنیا و نه در آخرت.

او ماده نیست تا قابل تغییر باشد، عوارض مادی بر او راه ندارد، بنابراین بیمار نمی شود، گرسنه نمی شود، خوابش نمی برد، پیری و فرسودگی در او راه ندارد.

همتا و شریکی برای او نیست، بلکه او یگانه و یکتاست، صفات او عین ذات اوست و مانند ما و سایر مخلوقاتش نیست، خدای متعال از هر جهتی بی نیاز است و هیچ گونه نیاز وا حتیاجی به مشورت، یاور، وزیر، لشکر، مال ، ثروت و مانند آن ندارد. ( ماخذ و کلیات فقه اسلامی)

 

آ راه های شناخت و اثبات خدا

مناسب است بحث خود را درباره راه های شناخت خداوند و اثبات او با ارائه دو تعریف آغاز کنیم. چنین می نماید که در حوزه شناخت خدا، می توان دو مرحله اساسی را از یکدیگر باز شناخت: شناخت موجودیت خداوند و شناخت اوصاف و افعال الهی و رابطه خداوند با انسان و جهان. در مرحله نخست، ادمی در می یابد که خدا هست. این دریافت ، انسان را از صف ملحدان و شکاکان جدا می کندو او را به جرگه متالهان و خداباوران وارد می سازد. سپس، آدمی به مرحله دوم گام می نهدو  با اوصاف و ویژگی های خداوند آشنا می شود و چند و چون رابطه او را با دیگر موجودات هستی شناسایی می کند. این مرحله، راهی بس طولانی و بسا بی پایان است که هر یک از خداشناسان تنها پاره ای از آن را پیموده اند.

در مورد خای متعال دو نوع شناختص تصور می شود 1- شناخت حصولی و شهودی 2- شناخت خصوصی یا اکتسابی

طبق آیات قرآن خداوند واحدی است بی نهایت، بلا تشبیه، غیر قابل توصیف. حضرت علی علیه السلام که در بالاترین مراتب توحید و شناخت خدا است اعتراف دارد که برای او نیز امکان شناخت خدا از این بیشتر نیست و به کنه عظمت او نمی تواند پی ببرد

آیات قرآن کریم می فرماید:« فسبحان حین تمسون و حین تصبحون و له الحمد فی السماوات و الارض حین تظهرون تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی و تحی الارض بعد موتها و کذلک تخرجون»

حضرت علی علیه السلام می فرماید: « سبحانک ما کنا نعلم کنه عظمتک و لکنا نعلم انک انت الله لا اله الا انت الحی القیوم لا تاخذ سه و لانوم»

از یک نگاه، می توان عمده ترین راه های عمومی خدایابی و خداشناسی را در سه گروه 1- راه دل،  2-  تجربه و 3- راه عقل که راه دوم و سوم دو علم حصولی است جای داد:

1- راه دل

گاه آدمی با بازگشت به درون خویش، بی نیاز از هر گونه استدلال عقلی یا مشاهده تجربی، خدای خویش را می یابد واز راه دل به کوی یار می رسد. نقطه آغازین این راه، خداشناسی فطری است که از آن به راه فطرت نیز یاد می شود. مراحل پیشرفته این طریق به گروه خاصی از اهل دل و عارفان روشن ضمیر اختصاص دارد؛ آنان که در پرتو عبادت خالصانه و تهذیب نفس، صفات جمال و جلال الهی را با چشم دل نظاره می کنند.

در این جا، به توضیح کوتاه راه فطرت، به مثابه مرحله آخرین خداشناسی از راه دل، می پردازیم.

فطرت الهی انسان، فطرت، سرشت خاص و آفرینش ویژه آدمی است که با پاره ای بینش ها و گرایش های متشرک در میان انسان ها همراه است. بینش ها و گرایش های فطری، از آن رو که در طبیعت مشترک آدمیان آشیانه کرده اند، در زمان و مکان خاصی محصور نمی شوند؛ بلکه می توان آن ها را در عموم انسان ها سراغ گرفت. فطرت گاه در مقابل غریزه به کار می رود. در این دیدگاه، ساحت حیوانی انسان مقتضی آن است که افراد بشر، بدون نیاز به آموزش و اکتساب، مبدا ظهور اوصاف مشترکی گردند. برای نمونه، تمایل نوزاد به خوردن غذا، گرایش غریزی است که خاستگاه آن طبیعت حیوانی او است. از این رو، در سایر انواع حیوانی نیز یافت می شود اما سرشت فراحیوانی آدمی نیز مقتضیات ویژه خود را دارد که ازآن به اوصاف و خصوصیات «فطری» یاد می شود.

اوصاف فطری انسان، همان گونه که اشاره شد در دو گروه گرایش ها و بینش ها جای می گیرند. برای مثال، گرایش به زیبایی یا تمایل به یافتن حقیقت از جمله خواست های فطری انسان ها است که می توان آثار آن را در همگان یافت. همچنین آگاهی بر پاره ای احکام اخلاقی و نیک و بد برخی افعال، از بینش های فطری انسان به شمار می رود. بسیاری از دانشمندان اسلامی، با استناد به پاره ای آیات و روایات، بر این باورند که پیوند عمیقی میان فطرت انسان با خدا برقرار است. یعنی انسان به اقتضای فطرت خویش، از یک سو خداجو و خداگرا است و از سوی دیگر، در سرشت وجودی او دست مایه های شناخت خدا نهاده شده است در این دیدگاه، خداجویی و خدا پرستی، گرایش فطری و خدایابی و خداشناسی، بینش فطری است.

مقصود از خداگرایی فطری آن است که آدمی به اقتضای سرشت و ذات خویش، به سوی کمال مطلق گرایش دارد و میلی عمیق به عبادت و ستایش، در خویش می یابد. بدون آنکه این گرایش را بر اثر آموختن یا تحت تاثیر عوامل محیطی به دست آورده باشد. از آنجا که سخن ما در باب راه های شناخت خدا است، بیش از این در باب خداگرایی فطری بحث نمی کنیم و به توضیح مختصر در باب خدایابی و خداشناسی فطری بسنده می کنیم.

خدایابی فطری

مقصود از خدایابی فطری آن است که آدمی بر حسب سرشت انسانی خویش به وجود خداوند آگاهی دارد متفکران اسلامی تفاسیر گوناگونی از خدایابی فطری ارائه داده اند. برا ساس یکی از این تفاسیر، انسان در عمق جان خویش، معرفت خاصی به وجود خدا دارد که از رهگذر مفاهیم ذهنی یا استدلال عقلی فراهم نیامده است بلکه برامده از وابستگی وجودی آدمی به خدای خویش است. در این دیدگاه، انسان با کاوش در درون خود، خدا را می یابد و او را با چشم دل مشاهده می کند. در این جا، دیگر سخن از تصور « مفهوم خدا» و تصدیق قضیه « خدا هست» در میان نیست، بلکه پای مشاهده و یافتن و درک درونی حضور خداوند در کار است. پس نوع اول شناخت خداوند و اثبات او شناخت حضوری است یعنی انسان بدون وساطت مفاهیم ذهنی، با نوعی شهود درونی و قبلی با خدا آشنا شود اگر انسان شهود آگاهانه نسبت به خدای متعال داشته باشد نیاز به استدلال و برهان عقلی نخواهد داشت ( که مراتب ضعیف آن)هر چند در افراد عادی وجود داشته باشد و نیاز به آگاهی و حصول علم ندارد)

بهترین راه برای تصدیق خدایابی فطری آن است که اعماق جان خویش را بکاویم و فارغ از غوغای برون، نگاهی به درون داشته باشیم و به ندای دل گوش سپاریم. در این حال، در می یابیم که دل و جان ما به وجود موجودی متعالی گواهی می دهد و حضور او را مشاهده می کند. البته بینش ها و گرایش های فطری همواره به صورت بالفعل و در ساحت خود آگاه ذهن و روان آدمی حضور ندارد بلکه گاه به سبب تاثیر پاره ای از موانع خارجی، مانند عوامل محیطی، تعلیم و تربیت،  رنگ می بازند و به سطح یک گرایش ضعیف یا شناخت مبهم تنزل می کنند. علم حضوری و شهودی در مراتب بالا آن برای افراد عادی پس از خودسازی و پیمودن مراحل سیر و سلوک عرفانی امکان پذیر است.

خداشناسی فطری نیز از این قاعده مستثنی نیست. اعتقاد فطری به وجود خدا، گاه در پس حجاب های انس و الفت با مظاهر حیات مادی پنهان می گردد و چراغ فطرت کم فروغ می شود. در این حال، آدمی نیازمند امور بیدارکننده ای است که زنگ غفلت و فراموشی را از دلش بزداید و صفای باطن او را آشکار کند و چشم حقیقت بین او را که مسحور ظواهر عالم طبیعت گشته است، بگشاید.

قرار گرفتن در موقعیت های بحرانی که امید انسان را از همه اسباب و علل طبیعی قطع می کند یکی از بهترین عوامل بیدار کننده فطرت خفته خداباوری است. آدمی آنگاه که تمام هستی خود را در معرض نابودی می بیند و هیچ راه نجاتی نمی یابد، ناگهان از درون خویش راهی به سوی موجودی که برتر از نظام اسباب و علل مادی است می یابد و با تمام هستی خویش به وجود او اقرار می کند در این حالت که فطرت خداشناسی انسان به روشن ترین و قوی ترین صورت ، نمایان می شود.

از آنچه گذشت، روشن می شود که ادعای فطری بودن خدایابی با وجود جماعت اندکی از ملحدان و شکاکان سازگار است؛ زیرا فطری بودن یک بینش به معنای فعلیت آن در همه انسان ها نیست.

حقیقت آن است که فطرت خداشناسی ملحدان و شکاکان، در برخورد با پاره ای موانع که عمدتاً خصلت معرفتی دارند مانند ناتوانی از پاسخ گویی به برخی شبهات در باب وجود خدا، نحیف می شود. که علت آن گرفتن بها کفر و شرک و نفاق بر روی قلب و باطن و روح اوست در این حالت، زدودن موانع، می تواند بار دیگر فطرت آنان را بیدار سازد ارائه دلایل متقن عقلی بر وجود خدا، عامل موثری برای ستودن غبار از آیینه فطرت است به گفته مولوی:

آینه ات دانی چرا غماز نیست             زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست

 خداشناسی فطری

خداشناسی فطری بدین معنا است که آدمی بر حسب سرشت ذاتی خود با اوصاف پروردگار خویش آشنا است. این مسئله که آیا خداشناسی فطری تمام صفات خداوند را در بر می گیرد، یا آنکه تنها به پاره ای اوصاف اختصاص می یابد، مسئله ای بحث انگیز است. بر اساس یک دیدگاه، که پاره ای متون دینی نیز موید آن اند آدمی دست کم به برخی از اوصاف خداوند، توحید، معرفت فطری دارد. اینک جا دارد به برخی مضامین دینی که از شناخت فطری انسان از خداوند حکایت دارد، اشاره کنیم.

قرآن و شناخت فطری خدا قرآن کریم، در آیه ای از سوره روم واژه فطرت را به کار برده و دین را امری فطری معرفی کرده است چنین می نماید که محققان اسلام در کاربرد واژه فطرت از این آیه قرآنی الها گرفته اند:

«پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییر پذیر نیست.این است همان دین پایدار، ولی بیش تر مردم نمی دانند.» سوره روم آیه 30

آیه فوق بیان گر این حقیقت است که دین امری فطری است و خداوند سرشت انسان را بر آن نهاده است. هر چند این آیه صریحاً از خدایابی فطری سخن نمی گوید، شاید بتوان آن را موید این معنا دانست؛ زیرا اگر مقصود از « دین» در این آیه، آموزه های اصلی و ارکان اعتقادی اسلام باشد مسلماً شامل اعتقاد به وجود خداوند نیز خواهد بود. احتمال دیگر آن است که مقصود از دین، تسلیم و خضوع در برابر خداوند و پرستش او باشد. در این صورت، آیه مورد بحث بر فطری بودن خداپرستی دلالت می کند و از آن رو که پرستش موجود ناشناخته ممکن نیست، خداپرستی فطری مستلزم فطری بودن آگاهی از وجود او خواهد بود.

از دیگر آیاتی که می توان در تایید خدایابی فطری به ان استشهاد کرد آیه میثاق است:

« و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنان را بر گرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند:« چرا گواهی دادیم» تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این امر غافل بودیم.» سوره اعراف آیه 172

آنچه به اجمال از آیه میثاق به دست می آید، این است که خداوند در یک مرحله از آفرینش، همه انسان هایی را که از آغاز تا قیامت بر عرصه خاک پای می نهند، حاضر و آنان را بر خویشتن خود گواه ساخته و از ایشان پروردگاری خویش اقرار گرفته است. هدف از این اقرار خواهی آن بود که کافران و مشرکان در رستاخیز بی خبری و نا آگاهی خود را بهانه نکنند.

همچنین قرآن کریم در آیاتی چند، این واقعیت را گوشزد می کند که فطرت خدا آشنای آدمی گاه دچار ایستایی و رکود می گردد و تنها در مواقع بحرانی بیدار می گردد:

«فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین فلما نجاهم الی البر اذا هم یشرکون»

« و هنگامی که بر کشتی سوار می شوند، خدا را پاکدلانه می خوانند، ولی چون به سوی خشکی رساند و نجاتشان داد، بناگاه شرک می ورزند.» سوره عنکبوت آیه 33 به آیات 33 لقمان و 52 سوره نحل نیز توجه فرمایید.

این آیات نیز بیانگر آن اند که قرآن، معرفت فطری بشر را به وجود خدا تصدیق می کند در میان روایات پیشوایان دین نیز می توان اشاراتی به فطری بودن شناخت خدا یافت. برای مثال امام باقر (ع) در تفسیر آیه 30 از سوره روم فرمودند: خداوند انسان ها را بر معرفت خویش سرشته است.

 2- راه تجربه

راه دوم شناخت و اثبات خداوند راه تجربه است که از نوع شناخت حصولی است گاه آدمی با مشاهده دقیقو اندیشه ورزی در اوصاف و روابط پدیده های تجربی به وجود خداوند و اوصاف او ، علم، حکمت و قدرت، رهنمون می گردد. این راه، از آن جا که بر مشاهده جهان طبیعت و مطالعه تجربی پدیده های طبیعی استوار است. راه تجربه نامیده می شود با توجه به امتیازات ویژه این راه که بدان اشاره خواهیم کرد، قرآن کریم توجه خاصی به آن مبذول داشته و در آیات پرشماری، انسان را به تدبر در پدیده های جهان پیرامون خویش، به مثابه آیات و نشانه های تکوینی خداوند فراخوانده است. پاره ای از محققان اسلامی با اتکا بر یکی از ویژگی های جهان طبیعت، نظم و انتظام جاری در اشیای طبیعی استدلالی را بر وجود خداوند سامان داده اند که به برهان نظم موسوم است. بر این اساس، می توان برهان نظم را نمونه روشنی از آنچه که آن را راه تجربی خداشناسی نامیدیم، دانست. این برهان به شیوه های متنوعی قابل تقریر است که از جهت مقدمات، صورت استدلال و نتیجه برآمده از آن با یکدیگر متفاوت اند. از این میان، ما به ذکر یک تقریر بسنده می کنیم.

برهان نظم

پیش از تقریر این برهان، مناسب است شناختی از نظم پیدا کنیم. هرجا سخن از نظم به میان آید، با مجموعه ای سر و کار داریم که عامل خاصی، اجزای آن را به یکدیگر پیوند داده و آرایش و ترتیب ویژه ای در میان آن ها برقرار ساخته است براساس این تعریف نظم انواع متعددی می یابد که در این میان، آنچه در برهان نظم مورد نظر است، نوع خاصی است که دارای خصوصیات ذیل باشد:

1- مجموعه ای از اشیای مادی داشته باشیم.

2- اعضای این مجموعه به صورت طبیعی و بدون دخالت انسان یا مخلوق با شعور دیگری در کنار هم قرار گرفته باشند.

3- اعضای این مجموعه کاملاً با هم هماهنگی داشته غایت و هدف خاصی را دنبال کنند. با توجه به تعریف بالا، صورت ساده برهان نظم از دو مقدمه تشکیل می شود: الف. عالم طبیعت پدیده ای منظم ( دارای نظم) است. ب. هر پدیده منظمی، ناظمی مدبر و مدیر با شعور دارد. نتیجه این ترکیب این دو مقدمه آن است که عالم طبیعت ناظمی مدبر، مدیر و با شعور دارد.

مقدمه اول: مقدمه نخست این برهان، گزاره ای تجربی است که نظام مندی جهان طبیعت حکایت می کند. از این گزاره می توان قرائت های گوناگونی در نظر داشت که هر یک به تنهایی برای پیش برد اهداف این برهان کفایت می کند. برخی از این قرائت ها عبارت اند از:

1- کل عالم طبیعت یک مجموعه منظم و هماهنگ است. 2- جهان طبیعت مجموعه ای از مجموعه های منظم است. 3- در طبیعت، برخی مجموعه های منظم یافت می شوند.

همان گونه که ملاحظه می شود، سه قرائت پیش گفته به ترتیب مدعای ضعیف تری را ارائه می کنند. گزاره اول مدعی است که همه جهان طبیعت در حکم پیکره واحدی است که به صورت منظم و هدفمند عمل می کند. لیکن گزاره سوم بیش از این نمی گوید که در گوشه و کنار عالم، پدیده های منظمی وجود دارند که هماهنگی اجزای خویش را برای تامین اهداف خاص، به نمایش می گذارند. البته همان گونه که اشاره شد، قرائت سوم نیز برای نتیجه گیری از برهان مورد بحث کافی است زیرا با توضیحی که خواهد آمد، حتی وجود یک مجموعه منظم در گوشه ای از عالم طبیعت، می تواند آیتی بر وجود ناظم با شعور باشد.

چنین می نماید که مقدمه نخست برهان نظم، محتوایی بسیار روشن دارد و هر کس که اندک توجهی به پدیده های طبیعی جهان بنماید، نمی تواند از پذیرش آن سر باز زند. از همین رو است که حتی منکران وجود خدا نیز به وجود نظم و هماهنگی در جهان طبیعت اعتراف دارند. مشاهدات روزمره هر یک از ما آدمیان، از یک سو و یافته های دانش های تجربی نوین از سوی دیگر مویدات فراوانی برای این اصل فراهم آورده است و اساساً سخن گفتن از قانون طعبیت بدون پذیرش نوعی انتظام مستمر در پدیده های طبیعی معنای روشنی ندارد. دانش هایی هم چو فیزیک، شیمی، اختر شناسی، زیست شناسی و فیزیولوژی گوشه هایی از نظام شگرف و خیره کننده حاکم بر جهان آشکار شده است در جهان طبیعت از کوچک ترین ذرات درون هسته ای تا بزرگترین ستارگان و کهکشان ها و از ... پرده های زیبا و حیرت آوری از نظم و هدفمندی به نمایش گذاشته شده است. کوتاه سخن آنکه، سامان مندی جهان طبیعت، دست کم آن گونه که در قرائت سوم ادعا شد، مطلبی روشن و غیر قابل انکار است.

مقدمه دوم: در این مقدمه، ادعا می شود که وجود هر پدیده منظمی، مستلزم وجود نامنظم با شعور مدبری ومدیری است که بر اساس آگاهی و علم خویش، اجزای درونی پدیده مزبور را با هماهنگی و آرایش خاص و به منظور دستیابی به هدفی معین، در کنار هم نهاده و آن را طبق طرح حکیمانه ای سامان داده است. به دیگر سخن، این مقدمه بیان می دارد که میان وجود نظم و وجود ناظم با شعور پیوندی ناکسستنی است.

 برای تصدیق مقدمه دوم، کافی است در این واقعیت تامل ورزیم که به حکم خرد نه تنها وجود هر پدیده ای از وجود پدید آورنده ای حکایت می کند، بلکه ویژگی های پدیده معلول نیز آیتی بر ویژگی های علت آن است برای مثال عقل با مشاهده سنگ بزرگی که از مکان پیشین خود جابجا شده است دو گزاره ذیل را تصدیق می کند:

1- نیرویی به این سنگ وارد شده که علت این جابجایی است.

2- مقدار این نیرو از نیروی جاذبه زمین ( وزن سنگ)بیش تر بوده است. بنابراین اصل روشن علیت نه تنها ما را از وجود معلول به وجود علت هدایت می کند بلکه به ما در کشف برخی از خصوصیات علت، بر اساس ویژگی های معلول، یاری می رساند. از همین رو است که ما یک قطعه شعر زیبا را تراوش طبع موزون شاعری توانا و با تجربه می بینیم. به همین منوال، هنگامی که با پدیده منظمی روبه رو می شویم، عقل ما نه تنها چنین داوری می کند که پدیده مزبور دارای پدید آورنده (علت ) است بلکه این ویژگی را نیز کشف می کند که پدید آورنده آن موجودی فاقد شعور نیست، بلکه موجودی است حکیم و دانا که از سر تدبیر و خردمندی چنین نظم وسامانی به معلول خویش داده است. مطلب را به شیوه  دیگری نیز می توان باز گفت: بر اساس حساب احتمالات و با توجه به پیچیدگی حیرت آور پدیده های منظم طبیعت، احتمال وقوع تصادفی این پدیده ها بدین معنا که هیچ برنامه ریزی هدفمند و تدبیری در کار نباشد، به قدری ناچیز است که هیچ انسان خردمندی به آن بها نمی دهد بلکه احتمال آن را با صفر یکسان می شمارد برای روشن شدن بحث، به مثال ذیل توجه کنید:

فرض کنیم تمام حالات ممکنی که درباره نمادی که پس از فشردن دکمه ماشین تحریر بر روی کاغذ ثبت می شود، با احتساب جداگانه حروف کوچک، حروف بزرگ، علامت های سجاوندی ارقام و ... صد حالت باشد در این صورت احتمال تایپ تصادفی حرف خاصی در یک بار 100/1 و احتمال تایپ تصادفی دو حرف مشخص در کنار هم 1000/1 خواهد بود. حال اگر کتابی داشته باشیم که یک صفحه آن شامل 1000 حرف باشد، احتمال تایپ تنها یک صفحه آن به صورت تصادفی و بدون دخالت شخص  آگاه و با سواد، برابر با کسری است که صورت آن عدد یک و مخرج آن عدد ده به توان دو هزار است. تردیدی نیست که چنین عددی به قدری بزرگ است که حتی در وهم و خیال نیز نمی گنجد و از این رو، قرار گرفتن آن در مخرج کسری که صورت آن عدد یک است، عملاً آن را به دامان صفر می اندازد.

حقیقت آن است که پیچیدگی نظام های حاکم بر پدیده های طبیعی نیز به حدی است که احتمال وقوع تصادفی آنها، معادل کسری است که مخرج آن به مراتب بزرگتر از مخرج کسر یاد شده است. در این جا است که هر انسان خردمندی، منتفی بودن دخالت فاعل با شعور و گزینش گر را که با انتخاب آگاهانه پدیده های  فعلی را از میان حالات ممکن بی شمار دیگر برگزیده باشد، نامعقول می شمارد و به لزوم پا در میانی چنین فاعلی اقرار می دهد.

با توجه به روشن شدن مقدمات برهان نظم، می توان فشرده این برهان را این گونه بیان کرد: جهان طبیعت – یا دست کم بخشی از پدیده های آن، مجموعه ای منظم است یعنی ترتیب اجزای آن و پیوند میان آنها به گونه ای است که در مسیر اهداف مشخص و غایات خاص است این انتظام غایت مندانه که جلوه های آن را در سراسر عالم می توان یافت، از وجود نظم مدبری و مدیری حکایت می کند که بر اساس علم بی منتهای خویش، جهان طبیعت را انتظام می بخشد و از میان حالات ممکن بی شمار، وضعیت خاصی را مقرر می سازد که در آن ، پدیده های عالم به صورت منظم و هماهنگ، اهداف خاصی را پی می گیرند.

در پایان این بحث، به اختصار، چند نکته را یاد اور می شویم:

1- گروهی بر این اعتقادند که برهان نظم اصل هستی خداوند را ثابت نمی کند، بلکه نشان می دهد که خداوند دارای علم و حکمت و تدبیر است. اما رای دیگر آن است که این برهان در اثبات وجود خداوند نیز کامیاب است؛ هر چند هستی او را  نه به عنوان « واجب الوجود» یا « محرک نخستین» که به عنوان « ناظم جهان» ثابت می کند. برهان نظم، بر اساس رای نخست، از دلایل خداشناسی و بر طبق رای دوم از دلایل خدایابی به شمار خواهد آمد.

2- با توجه به نکته بالا، برهان نظم اوصاف دیگر خداوند را، مانند وجوب وجود یا توحید –حدانیت- ثابت نمی کند اما نباید این واقعیت را نقصی برای این برهان قلمداد کرد زیرا هدف این برهان تجربی اثبات همه اوصاف الهی نیست و اساساً چنین نتیجه ای را به صورت مستقیم از هیچ برهان دیگری نمی توان چشم داشت.

3- راه تجربی خداشناسی و برهان نظم، ویژگی هایی دارد که آن را از دیگر راه ها ممتاز می کند برخی از ویژگی ها عبارتند از :

الف- ارتباط نزدیک بین این برهان با شواهد تجربی و ملموس و مظاهر شگفت انگیز طبیعت سبب می شود که به راحتی اندیشه ها را به سوی خود فراخواند و با وجدان عمومی انسان ها پیوندی عمیق برقرا کند. خالی بودن برهان نظم از مفاهیم و قواعد پیچیده فلسفی، فهم آن را برای عموم آسان کرده و آن را از پیچیدگی های رایج ادله فلسفی دور داشته است.

ب- دستاوردهای علوم تجربی، که از اسرار هستی پرده بر می دارند و وجود نظم و تدبیر را در گوشه ای از جهان بر ملا می سازند همواره پشتیبان خوبی برای برهان نظم اند. از این رو برهان نظم روشی پویا است که هر کشف جدیدی بر استحکام آن می افزاید.

ج- نزدیکی برهان نظم با محتوای بسیاری از آیات قرآنی، تاکیدی است بر هماهنگی و همخوانی عقل و وحی. از این رو، برهان نظم، در مقایسه با دیگر براهین خداشناسی، نقش موثرتری در تقویت ایمان دینی دارد.

برهان نظم در قرآن و روایات

در جای جای قرآن کریم، می توان آیاتی را یافت که از پدیده های گوناگون طبیعی یاد می کند و آنها را آیه و نشانه ای بر وجود خداوند می شمارد و انسان را به تدبیر و تامل در آنها فرا می خواند. شناخت خداوند از رهگذر نشانه های تکوینی او در جهان خلقت، که گاه از آن به « شناخت آیه ای و آفاقی» یاد می شود با مضمون برهان نظم بسیار نزدیک است.

گروهی از آیات آدمی را به اندشیه ورزی در آیات تکوینی خداوند دعوت می کند و انتظام موجود در هستی و در وجود آدمی و راهنمایی می داند که اهل خرد و اندیشه را به سوی مبدا متعالی جهان راهبری می نماید:

« ان فی خلق السماوات و الارض و اختلفا الیل و النهار لایات لاولی الالباب»

 ترجمه: «مسلماً در آفرینش آسمان ها و زمین، و در پی یکدیگر آمدن شب و روز برای خردمندان نشانه هایی ( قانع کننده) هست.» سوره آل عمران آیه 190

« و فی الارض آیات الموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون»

ترجمه : «و روی زمین برای اهل یقین نشانه هایی ( متقاعد کننده) است و در خود شما پس مگر نمی بینید؟» سوره ذاریات آیه 20 و 21 همچنین توجه کنید به آیات 164 سوره بقره، 6-3 سوره جاثیه، یونس آیه 100 و 101 ، سوره ابراهیم آیه 10

گروه پر شماری از آیات قرآنی نیز بر روی پدیده های خاص انگشت گذارده و آن را به عنوان آیه و نشانه ای بر وجود خدا و علم و قدرت الهی معرفی کرده است این آیات به قدری فراوان اند که حتی ذکر نمونه هایی از آن ها مجالی بسیار گسترده می طلبد.

پیشوایان دین نیز به پیروی از روش قرآن کریم، بر « شناخت آیه » ای خداوند تاکید بلیغی کرده اند. برای نمونه، در حدیث جامعی از امام صادق خطاب به یکی از یارانش آمده است:

«ای مفضل! نخستین عبرت و دلیل بر خالق- جلّ و علا- هیات بخشیدن به این عالم و گردآوری اجزا و نظم آفرینی در ان است. از این رو اگر با اندیشه و خرد در کار عالم، نیک و عمیق تامل کنی، هر آینه آن را چون خانه و سرایی می یابی که تمام نیازهای بندگان خدا در آن آماده و گرد آمده است. آسمان همانند سقف، بلند گردانیده شده زمین بسان فرش گسترانیده شده، ستارگان چون چراغ هایی چیده شده و گوهرها همانند ذخیره هایی در آن نهفته شده و همه چیز در جای شایسته خود چیده شده است. آدمی نیز چون کسی است که این خانه را به او داده اند و همه چیز آن را در اختیارش نهاده اند همه نوع گیاه و حیوان برای رفع نیاز و صرف در مصالح او در آن مهیا است. اینها همه دلیل آن است که جهان هستی با اندازه گیری دقیق و حکیمانه و نظم و تناسب و هماهنگی آفریده شده است آفریننده آن یکی است و او همان شکل دهنده، نظم آفرین و هماهنگ کننده اجزای آن است.» و نیز توجه کنید به احادیثی در بحار الانوار علامه مجلسی ج 3 ص 61، 82، 130 و 152 و همچنین نهج البلاغه  خطبه 186، التوحید صروف باب 2 ج 2

3- راه عقل

در این راه ، هستی خداوند  و اوصاف او به مدد مقدمات، اصول و روش های کاملاً عقلی ثابت می شود. براهین و ادله فلسفی اثبات خدا، نمونه های روشنی از کاوش عقلی در راه اثبات خدا است. این راه نیز در مقایسه با دو راه پیش گفته، ویژگی هایی دارد که پاره ای از آنها بدین شرح است:

1- بسیاری از استدلال ها و تبیین های عقلی خدایابی و خداشناسی، به دلیل پیوند با مباحث پیچیده و عمیق فلسفی، برای کسانی که دستی در بحث های فلسفی ندارند، چندان مفید نیست.

2- یکی از امتیازات راه عقلی آن است که می توان در مصاف علمی با شبهات ملحدان از آن سود جست و در مقام احتجاج و مناظره، ضعف وسستی دلایل منکران را آشکار ساخت و به چالش عقل گرایانی که جز به استدلال عقل گردن نمی نهند، پاسخ گفت.

3- راه عقلی خداشناسی می تواند در تقویت ایمان دینی موثر باشد زیرا هر گاه خرد آدمی در برابر حقیقتی خاضع گردد قلب و دل او نیز بدان سو گرایش قوی تری از خود نشان می دهد از سوی دیگر زدودن شک و تردید در سایه استدلال استوار عقلی سهم به سزایی در پیش گیری از اسیب دیدن ایمان دارد.

با توجه به کارکرد ویژه راه عقلی از یک سو و با نظر به تمایل فطری ذهن جست و جو گر انسان به بحث های عمیق عقلی و فلسفی از سوی دیگر دانشمندان مسلمان  پژوهش های ژرفی در زمینه خداشناسی و خدایابی عقلی به انجام رسانده اند که بخشی از آن، به تاسیس براهین نوین وجود خدا یا تکمیل براهین پیشین انجامیده است. یکی از متقن ترین ادله عقلی اثبات هستی خدا برهان معروف وجوب و امکان است. این برهان به چند گونه تقریر شده است که در این جا فشرده یکی از آنها را می آوریم:

تردیدی نیست که در جهان هستی – دست کم- موجودی هست که می توان از آن سخن بگوییم. این موجود یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود در صورت اول وجود خداوند به عنوان واجب الوجود، ثابت می شود؛ اما در صورت دوم، وجود آن شی ممکن الوجود با توجه به نیازمندی آن به علت و با نظر به امتناع دور و تسلسل، مستلزم موجود دیگری است که خو دمعلول موجود دیگری نباشد و چنین موجودی، همان واجب الوجود یا خداوند است. همان گونه که می بینیم، این برهان بر مقدمات فلسفی خاصی ( تعریف واجب الوجود ، ممکن الوجود، دور ، تسلسل و امتناع دور و تسلسل و ...) استوار است و از این رو شرح مفصل آن در خور متون تخصصی فلسفه و الهیات فلسفی است. راه عقل برای شناخت و اثبات خدا از نوع شناخت علم و حصولی است که انسان به وسیله مفاهیم کلی از قبیل « آفریننده، بی نیاز، همه و آن بر همه کار توانا و ...» شناختی ذهنی نسبت به خدای متعال پیدا می کند و معتقد می شود خدا وجود دارد آن کس که جهان را آفریده ( خالق) سپس شناختهای حصولی دیگر به آن اضافه می کند تا به یک نظام اعتقادی هماهنگ ( جهان بینی الهی) دست می یابد آنچه از کاوشهای عقلی و براهین فلسفی بدست می آید (مستقیماً) همین شناخت حصولی است و وقتی این شناخت حصولی حاصل شد انسان می تواند درصدد دستیابی به شناخت حضوری آگاهانه باطل کردن مراحل سلوک و پیروی از بزرگان و علماء خاص به مراتب بالای حضور و شهود و وصل و لقاء خداوند برسد و عند رب شود که آن خلیقته الهی است که نهایت عبودیت و بندگی خداست.

قرآن و  و اهل بیت (س) و نیازمندی ممکنات به خدا

تا آن جا که ما مید انیم، برهان و وجب و امکان، با تقریر فلسفی آن در قرآن کریم مطرح نشده است. در عوض، پاره ای ایات قرآنی به گونه ای از وابستگی و نیازمندی موجودات به خداوند سخن گفته اند. شاید بتوان این آیات را اشاره ای دانست به ان دسته از براهین عقلی که مبنای آنها وابستگی جهان ممکنات به خداوندی است که خود به هیچ موجودی وابسته نیست. برای نمونه در سوره فاطر آمده است:« ای مردم شما به خدا نیازمندید، و خداست که بی نیاز ستوده است.» سوره فاطر آیه 5 « یا ایها الناس انتم الفقرا الی الله و الله هو الغنی الحمید.»

در برخی آیات نیز بر مخلوق بودن ( معلول) موجودات و از جمله انسان تاکید شده است « آیا از هیچ خلق شده اید؟ یا آنکه خودشان خالق ( خود) هستند؟» سوره طور آیه 35 « ام خلقو من غیرش ام هم الخالقون»

آیات قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم و اهل بیت (س) به عنوان منابع دین سرشار از دلایل و ادله اثبات خدا و خداشناسی است.

عدل

اختلاف بین دو نحله کلامی ( اشعری و معتزلی) از جمله مسائل کلام واراده الهی و توحید صفاتی و جبر و اختیار و قضا و قدر بود و غالباً نظریات ایشان در دو طرف افراط و تفریط قرار داشت.

یکی دیگر از موارد اختلاف اساسی بین این دو گروه، مسئله عدل الهی است که در این مسئله، نظر شیعه موفاق گروه معتزله، تلقی شده و مجموعاً در برابر اشاعه به نام « عدلیه: نامیده شده اند. و نظریه اهمیتی که این مسئله در علم کلام دارد از مسائل محوری به شمار آمده و حتی از اصول عقاید و از مشخصات مذهب کلامی شیعه و معتزله محسوب شده است.

باید توجه داشت که اشاعره نیز عدل الهی را نفی نمی کنند و چنان نیست که ( العیاذ بالله) خدا را ظالم بدانند در حالی که آیات صریح و غیر قابل تاویل قرآن کریم، عدل الهی را اثبات و هر گونه ظلمی را از ساخت مقدسش نفی می کند، بلکه بحث بر سر این است که آیا عقل انسان می تواند به خودی خود و صرف نظر از بیانات شرعی ( کتاب و سنت) ضوابطی را برای افعال، و بخصوص افعال الهی، در نظر بگیرد و بر اساس آنها حکم به لزوم انجام کاری و ترک کار دیگری بکند و مثلاً بگوید:« لازم است خدای متعال، مومنان را به بهشت و کافران را به دوزخ ببرد» یا اینگونه قضاوتها تنها بر اساس وحی، صورت می گیرد و صرف نظر از آنها عقل نمی تواند قضاوتی داشته باشد؟

پس نقطه اصلی اختلاف، همان است که به نام مسئله « حسن و قبح عقلی» نام گذاری شده و اشاعره آن را انکار کرده و معتقد شده اند که ( در امور تکوینی) آنچه را خدا انجام می دهد نیکو است، و ( در امور تشریعی) آنچه را خدا امر می کند خوب است نه اینکه چون کاری خوب است خدا آن را انجام می دهد یا به آن امر می کند.

اما عدلیه معتقدند که افعال، صرف نظر از انتساب تکوینی و تشریعی آنها را به خدای متعال و منصف به حسن و قبح می شوند و عقل انسان هم تا حدودی می تواند جهت حسن و قبح افعال را درک کند و ساخت الهی را از انجام افعال قبیح، تنزیه نماید، البته نه بدان معنی که ( العیاذبالله) به خدا فرمان بدهد و امر و نهی کند بلکه بدین معنی که تناسب کاری را با آنها کشف می کند و بر این اساس، صدور کارهای قبیح را از خدای متعال محال می داند.

بدیهی است بررسی تفصیلی این مسئله و پاسخ به شبهاتی که موجب انکار حسن و قبح عقلی از طرف اشاعره شده و سرانجام، ایشان را رویاروی عدلیه قرار داده است در حوصله این نوشتار نیست. همچنین ممکن است سخنان معتزله در این زمینه نیز نقطه ضعف هایی داشته باشد که باید در جای خودش مورد بررسی قرار گیرد ولی اصل اعتقاد به حسن و قبح عقلی، مورد قبول شیعیان و تایید کتاب و سنت و تاکید پیشوایان معصوم ( علیه الصلوه و السلام) می باشد.

از اینروی، ما در اینجا نخست توضیحی پیرامون مفهوم عدل می دهیم و سپس اشاره ای به دلیل عقلی بر این صفت که از صفات فعلیه الهی است می کنیم و در پایان، به حل مهمترین شبهاتی که پیرامون این مسئله وجود دارد می پردازیم.

مفهوم عدل

معنای لغوی عدل، برابری و برابر کردن است و در عرف عام به معنای رعایت حقوق دیگران، در برابر ظلم (= تجاوز به حقوق دیگران) به کار می رود، و از این روی، عدل را به این صورت، تعریف کرده اند.

« اعطاء کل ذی حق حقه» و بنابراین باید نخست موجودی را در نظر گرفت که دارای حقی باشد تا رعایت آن « عدل» و تجاوز به آن « ظلم» نامیده شود. ولی گاهی توسعه ای در مفهوم عدل داده می شود و به معنای « هر چیزی را به جای خود نهادن، یا هر کاری را به وجه شایسته، انجام دادن» بکار می رود و به این صورت، تعریف می شود:« وضع کل شی فی موضعه» و طبق این تعریف، عدل مراد با حکمت، و کار عادلانه، مساوی با کار حکیمانه می گردد. اما درباره اینکه چگونه « حق صاحب حق» و « جایگاه شایسته هر چیزی» تعیین می شود. سخن بسیار است که بخش مهمی از فلسفه اخلاق از فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق را به خود، اختصاص داده است و طبعاً در اینجا می توانیم به تحقق پیرامون این گونه مسائل بپردازیم.

آنچه لازم است در اینجا به آن، توجه شود این است که هر عاقلی درک می کند که اگر کسی بدون هیچ علت لقمه نانی را از دست طفل یتیمی بر باید یا خون انسان بی گناهی را بریزد ظلم کرده و مرتکب کار قبیحی شده است، و برعکس اگر لقمه نان ربوده شده را از دست رباینده بگیرد و به طفل یتیم برگرداند و قاتل جنایتکار را به کیفر برساند کار عادلانه و شایسته ای انجام داده است، و این قضاوت، متکی به امر و نهی الهی نیست و حتی اگر کسی معتقد به وجود خدا هم نباشد چنینی قضاوتی را خواهد داشت.

اما اینکه راز این قضاوت چیست و چه نیروی درک کننده ای این حسن و قبح را درک می کند و مانند اینها، مسائلی است که باید در شاخه های مختلف مورد بررسی قرار گیرد. حاصل آنکه: برای عدل می توان دو مفهوم خاص و عام در نظر گرفت: یکی رعایت حقوق دیگران و دیگری انجام دادن کار حکیمانه که رعایت حقوق دیگران هم از مصادیق آن می باشد.

بنابراین، لازمه عدل، برابر قرار دادن همه انسانها یا همه اشیاء نیست، و مثلاً معلم عادل کسی نیست که همه شاگردان را خواه کوشا باشند و خواه تنبل بطور یکسان مورد تشویق یا توبیخ قرار دهد وقاضی عادل کسی نیست که مال مورد نزاع را به طور مساوی بین طرفین دعوی تقسیم کند، بلکه معلم عادل کسی است که هر کدام از شاگردان را به اندازه استحقاقشان ستایش یا نکوهش کند و قاضی عادل کسی است که مال مورد نزاع را به صاحبش بدهد.

همچنین مقتضای حکمت و عدل الهی این نیست که همه مخلوقات را یکسان بیافریند و مثلاً به انسان هم شاخ و یال و بال و ... بدهد بلکه اقتضای حکمت آفریدگار این است که جهان را به گونه ای بیافریند که بیشترین خیر و کمال، بر آن مترتب گردد و موجودات مختلف را که اجزا همبسته آن را تشکیل می دهند، بگونه ای بیافریند که متناسب با آن هدف نهایی باشد و نیز مقتضای حکمت و عدل الهی این است که هر انسانی را به اندازه استعدادش مورد تکلیف قرار دهد و سپس با توجه به توانایی و تلاش اختیاری وی درباره او قضاوت کند و سرانجام، پاداش یا کیفری در خور کارهایش به او اعطا فرماید.

دلیل عدل الهی

چنان که اشاره شد عدل الهی، طبق یک تفسیر بخشی از حکمت الهی و طبق تفسیر دیگر عین ان است و طبعاً دلیل اثبات آن هم همان دلیلی خواهد بود که حکمت الهی را اثبات می کند و در درس یازدهم به آن اشاره شد و در اینجا به تضویح بیشتری درباره ان می پردازیم:

دانستیم که خدای متعال، بالاترین مراتب قدرت و اختیار را دارد و هر کار ممکن الوجودی را می تواند انجام دهد یا ندهد بدون اینکه تحت تاثیر هیچ نیروی مجبور کننده و مقهور کننده ای قرار بگیرد. ولی همه آنچه را می تواند انجام نمی دهد بلکه آنچه را می خواهد و اراده می کند انجام می دهد.

و نیز دانستیم که اراده او گزافی و بی حساب نیست، بلکه آنچه را که مقتضای صفات کمالیه اش باشد اراده کند. و اگر صفات کمالیه او اقتضای کاری را نداشته باشد هرگز آن را انجام نخواهد داد و چون خدای متعال کمال محض است اراده او اصاله به جهت کمال و خیر مخلوقات، تعلق می گیرد و اگر لازمه وجود مخلوقی پیدایش شرور و نقایصی در جهان باشد جهت شر آن، مقصود بالتبع خواهد بود یعنی چون لازمه انفکاک ناپذیر خیر بیشتری است بتبع آَن خیر غالب، مورده اراده الهی واقع می شود.

پس مقتضای صفات کمالیه الهی این است که جهان به گونه ای آفریده شود که مجموعاً دارای بیشترین کمال و خیر ممکن الحصول باشد، و از اینجا صفت حکمت برای خدای متعال، ثابت می گردد. بر همین اساس اراده الهی به آفرینش انسان در شرایطی که امکان وجود داشته باشد و وجود او منشا بیشترین خیرات باشد تعلق گرفته است و یکی از امتیازات اصلی انسان، اختیار و اراده آزاد است و بی شک، داشتن نیروی اختیار و انتخاب، یکی از کمالات وجودی به شمار می رود و موجودی که واحد آن باشد کاملتر از موجود فاقد آن محسوب می شود. اما لازمه مختار بودن انسان این است که هم بتواند کارهای خوب و شایسته انجام دهد و به سوی کمال نهایی و ابدیش گام بردارد، و هم بتواند مرتکب کارهای زشت و ناپسند گردد و به سوی خسران و شقاوت جاودانی، سقوط کند و البته آنچه اصاله مورد اراده الهی قرار می گیرد همان تکامل اوست ولی چون لازمه تکامل اختیاری انسان، امکان تنزل و سقوط هم هست که در اثر پیروی از هواهای نفسانی و انگیزه های شیطانی حاصل می شود چنین سقوط اختیاری هم بالتبع مورد اراده الهی واقع خواهد شد.

و چون انتخاب آگاهانه، نیازمند به شناخت صحیح راه های خیر و شر است خدای متعال، انسان را به آنچه موجب خیر و مصلحت اوست امر فرموده و از آنچه موجب فساد و سقوط اوست، نهی کره است تا وسیله حرکت تکاملی او فراهم گردد و چون تکالیف الهی به منظور رسیدن انسان به نتایج عمل به آنها وضع شده و نفعی برای خدای متعال در بر ندارد از این روی حکمت الهی اقتضا دارد که این تکالیف، متناسب با توانایی های مکلفین باشد، زیرا تکلیفی  که امکان اطاعت نداشته باشد امر و بیهوه خواهد بود.

بدین ترتیب، نخستین مرحله عدل ( به معنای خاص) یعنی عدالت در مقام تکلیف، به این دلیل ثابت می شود که اگر خدای متعال تکلیفی فوق طاعت بندگان تعیین کند امکان عمل نخواهد داشت و کار بیهوده ای خواهد بود.

و اما عدالت در مقام قضاوت بین بندگان با توجه به این نکته ثابت می شود که این کار به منظور مشخص شدن استحقاق افراد برای انواع پاداش و کیفر انجام می گیرد و اگر بر خلاف قسط و عدل باشد نقض غرض خواهد شد.

و سرانجام عدالت در مقام دادن پاداش و کیفر با توجه به هدف نهایی آفرینش، ثابت می گردد. زیرا کسی که انسان رسیدن به نتایج کارهای خوب و بدش آفریده است اگر او را بر خلاف آنها پاداش یا کیفر بدهد به هدف خودش نخواهد رسید.

پس دلیل عدل الهی به معنای صحیح و در همه مظاهرش این است که صفات ذاتیه او موجب رفتار حیکمانه و عادلانه می باشد وهیچ صفتی که اقتضای ظلم و ستم یا لغو و عبث را داشته باشد در او وجود ندارد.

حل چند شبهه

1- اختلافاتی که در آفرینش مخلوقات و به ویژه انسانها وجود دارد چگونه با عدل و حکمت الهی سازگار است؟ و چرا خدای حکیم و عادل، همه مخلوقات را یکسان نیافریده است؟

پاسخ این است که اختلاف آفریدگان در بهره های وجودی، لازمه نظام آفرینش و تابع قوانین علی و معلولی حاکم بر آن است، و فرض یکسان بودن همه آنها پندار خاصی است واگر اندکی دقت کنیم خواهیم دانست که چنین فرضی مساوی با ترک آفرینش است زیرا اگر مثلاً همه انسانها مرد یا زن بودند توالد و تناسلی انجام نمی گرفت و نسل انسان، منقرض می گردید و اگر همه آنها مخلوقات، انسان بودند چیزی برای خوردن و تامین سایر نیازمندیها نمی یافتند، و نیز اگر همه حیوانات یا نباتات یک نوع و یک رنگ و دارای خواص یکسان می بودند این همه فواید بی شمار و زیباییهای خیره کننده پدید نمی آمد. و پدید آمدن این یا آن نوع از پدیده ها با این یا آن شکل و ویژگی تابع اسباب و شرایطی است که در جریان حرکت و تحول ماده فراهم می شود و هیچ کس را قبل از آفرینش، حقی بر خدا نیست که او را چنین یا چنان بیافریند یا در این یا در آن مکان، و در این یا آن زمان قرار دهد تا جایی برای عدل و ظلم داشته باشد.

2- اگر حکمت الهی اقتضای حیات انسان را در این جهان داشته است پس چرا او را می میراند و به حیات او خاتمه می دهد؟

پاسخ این است که اولاً مرگ و حیات موجودات در این جهان هم تابع قوانین تکوینی و روابط علی و معلولی و لازمه نظام آفرینش است. و ثانیاً اگر موجودات زنده نمی مردند زمینه پیدایش موجودات بعدی فراهم نمی شد و آیندگان از نعمت وجود و حیات، محروم می گردیدند. و ثالثاً اگر تنها فرض کنیم که همه انسانها زنده بمانند طولی نمی کشد که پهنه زمین برای زندگی ایشان، تنگ می شود و از رنج و گرسنگی آرزوی مرگ خواهند کرد. و رابعاً هدف اصلی آفرینش انسان، رسیدن به سعادت ابدی است و تا انسانها به وسیله مرگ، از این جهان منتقل نشوند به آن هدف نهایی نخواهند رسید.

3- وجود این همه رنج ها و امراض و بلاهای طبیعی ( مانند سیل و زلزله) و گرفتاریهای اجتماعی ( مانند جنگ ها و ستم ها) چگونه با عدل الهی سازگار است؟

پاسخ این است که اولاً حوادث ناگوار طبیعی، لازمه فعل و انفعالات و تزاحمات عوامل مادی است وچون خیرات آنها بر شرورشان غلبه دارد مخالف حکمت نیست و نیز پدید آمدن فساد های اجتماعی، لازمه مختار بودن انسان است که مقتضای حکمت الهی می باشد و در عین حال، مصالح زندگی اجتماعی بیش از مفاسد آن است و اگر مفاسد، غالب بود انسانی در زمین بافی نمی ماند.

ثانیاً وجود این رنج ها و گرفتاریها از یک سوی، موجب تلاش انسان برای کشف اسرار طبیعت و پدید آمدن دانش ها و صنایع مختلف می شود و از سوی دیگر دست و پنجه نرم کردن با سختی ها عامل بزرگی برای رشد و شکوفایی استعدادها و ترقی و تکامل انسانها می گردد. و بالاخره تحمل هر سختی و رنجی در این جهان ابدی خواهد داشت و بنحو احسن جبران خواهد شد.

4- عذاب ابدی برای گناهان محدودی که در این جهان، ارتکاب می شود چگونه با عدل الهی سازگار است؟

پاسخ این است که بین اعمال نیک و بد و بین پاداش و کیفر اخروی نوعی رابطه علیت وجود دارد که به وسیله وحی الهی، کشف و به مردم گوشزد شده است. و همچنان که درا ین جهان، بعضی از جنایات، موجب آثار شوم طولانی می شود و مثلاً کور کردن چشم خود یا دیگران در یک لحظه، انجام می گیرد اما نتیجه آن، تا پایان عمر ادامه دارد همچنین گناهان بزرگ هم دارای آثار اخروی جاویدان است و اگر کسی وسایل جبران آنها را در همین جهان ( مثل توبه) فراهم نکند آثار سوء آن تا ابد، دامنگیر وی خواهد شد و همانگونه که کور ماندن انسان ها تا پایان عمر به وسیله یک جنایت لحظه ای، منافاتی با عدل الهی ندارد مبتلی شدن به عذاب ابدی هم در اثر گناهان بزرگ، منافاتی با عدل الهی نخواهد داشت زیرا نتیجه عملی است که شخص گناهکار آگاهانه به آن اقدام کرده است.

 

احکام عبادی

قوانین الهی تکلیف نامیده می شود و انسان تنها موجودی است که تکلیف پذیر است.

شرایط تکلیف عبارتند از: 1- بلوغ    2- عقل که شرط صحت عمل نیز می باشد.   3- آگاهی از تکلیف؛ البته جهل به تکلیف اگر از روی قصور باشد شخص معذور است بر خلاف مواردی که جهل به سبب تقصیر باشد.  4- قدرت بر انجام تکلیف؛ مشروط بودن تکالیف شرعی و قدرت بر دو نوع است: گاهی در خود دلیل شرط قدرت آمده مثل وجوب حج نسبت به استطاعت، که در این صورت تلاش برای دستیابی به قدرت واجب نیست. و گاهی دلیل حکم مطلق است، و تنها تکلیف از نظر عقل مشروط به قدرت است که دراین فرض، تحصیل قدرت لازم است.

رشد، برخورداری از شایستگی روحی و عقلانی برای انجام کاری است که برعهده فرد نهاده می شود. هرچند رشد شرط تکلیف نیست، اما شرط صحت معاملات است و شخصی که رشید نیست اگرچه بالغ باشد، تحت سرپرستی ولی شرعی اش قرار می گیرد.

عمل به تکالیفق الهی در هر شرایطی ممکن است چون یا باید به حکم اولی عمل کرد و یا در شرایطی مثل ضرر، عسر و حرج ، اکراه و اضطرار موجب رفع حکم اولی می شود و باید به حکم ثانوی عمل کرد.

احکام و دتسورات عملی اسلام به صورت کتب و دستورات اسلامی آمده از جمله در رساله های توضیح المسائل مراجع و رساله های نوین حضرت امام در قوانین و دستروات اجرایی نظم و حکومت اسلامی« مکلف»، کسی اسک که شرایط تکلیف را دارد و « مکلف به» آن عملی است که باید طبق تکلیف انجام داد. «شرط» چیزی است که وجودش در عبادت یا معاملات لازم است بر خلاف مانع که وجودش مضر است.

رسیدن انسان به سن تکلیف، بدان معنا است که انسان مخاطب خداوند واقع شده و در برابر پروردگار جهانیان مسئولیت یافته است.

تقلید

« تقلید» در اصطلاح، عمل کردن به فتوای مجتهد است و غیر از اعتقادات و احکام ضروری- بقیه مسائل دین در حوزه تقلید قرار می گیرند. تقلید از مجتهد به موجب ایمان به مبدا و معاد، ضرورت دارد؛ زیرا راه شناخت احکام الهی برای افراد غیر مجتهد منحصر به تقلید است.

دلایل لزوم تقلید در فروع دین عبارتند از: 1- سیره عقلا مبنی بر رجوع جاهل به عالم که در اسلام نیز از  آن نهی نشده است.   2- آیاتی مثل آیه « ره» بر این مطلب دلالت دارند که عده ای باید فقیه در دین شوند و سپس با ابلاغ آن به مردم، آن را بیم دهند و بر مردم نیز لازم است که احکام ابلاغ شده الهی را بپذیرند.   3- در روایات نیز دستور داده شده که احکام دین را از عالمان امین بگیرند.

مرجع تقلید شرایطی دارد که عبارتند از: مرد بودن، شیعه دوازده امامی بودن، حلال زادگی، زنده بودن، داشتن عدالت، اجتهاد و اعلمیت. نظر بعضی بزرگان برا حتیاط در باب اعملیت می باشد

تقلید ابتدایی از میت جایز نیست، بدیهی است تقلید از مجتهد زنده از سویی وسیله رشد فقه و از سوی دیگر سبب پاسخ یابی به احکام نو ظهور می باشد.

تلقید نقش موثری در اقتدار فقیهان دارد و با همین پشتوانه اجتماعی بوده که آنان در طول تاریخ حافظ استقلال کشورهای اسلامی بوده و هستند. تاریخ صد ساله اخیر ایران به خصوص در باره مبارزه امام خمینی گواه روشن این مطلب است.

احکام عبادی

از نیازهای ثابت انسان، پرستش خداوند است و فقه عبادی احکام این پرستش را بیان می کند. ویژگی های مشترک عبادات عبارتند از: یاد حق و ایجاد روحیه تعبد، برخورداری از جنبه های عقلی و حسی یعنی پرستش خداوند با عقل و فکر و اعضای ظاهری، و برخورداری از جنبه اجتماعی عبادات که به تحکیم پیوندهای اجتماعی و برادرانه میان افراد می انجامد.

طهارت، شرط صحت نماز و طواف است و بر دو قسم می باشد، طهارت از خبث یعنی پاکی بودن بدن و لباس از نجاسات و طهارت از حدث که به سبب وضو، غسل و تیمم حاصل می شود. وضو و غسل به دو شکل ترتیبی و ارتماسی قابل انجام است. غسل دو نوع واجب و مستحب دارد؛ غسل های واجب هفت تا است و غسل های مستحب سه قسم است: غسل های زمانی، مکانی و فعلی.

نماز نیز بر دو نوع واجب و مستحب است؛ نمازهای واجب شش تا است که از شاخص ترین آنها نمازهای روزانه است.

نماز جمعه از نمازهای روزانه شمرده می شود که به جای نماز ظهر در روز جمعه خوانده می شود و دارای دو خطبه است که توسط امام قبل از نماز ایراد می گردد. نماز آیات نیز دو رکعت است و در هر رکعتی پنج رکوع دارد.

نمازهای نافله زیاد است. بخشی از آنها عبارتند از : نوافل شبانه روزی، نماز استسقاء و نماز عید فطر و قربان، در نماز استسقاء ، مردم سه روز روزه می گیرند و بعد به صحرا رفته، نماز باران را مانند نماز عید برگزار می کنند.

نماز عید دو رکعت است؛ با پنج قنوت در رکعت اول و چهار قنوت در رکعت دوم تعداد نمازهای مستحبی در اسلام و این، نشان لزوم حضور چشم گیر نماز در جامعه است.

نماز کامل نمازی است که با حضور قلب، آرامش وتوجه به خدا انجام می گیرد. نماز با رعایت حقوق اجتماعی پیوند دارد و نماز گزار می یابد از هر گونه زمین، فرش ولباس غصبی پرهیز نماید.

روزه ماه رمضان از ضروریات دین اسلام بوده و نقش موثری در بالا بردن جنبه معنوی انسان دارد. روزه انواعی دارد که عبارتند از : روزه واجب، مستحب، حرام و مکروه، افطار عمدی در روزه های ماه رمضان، کفاره دارد؛ البته بر عده ای نیز روزه واجب نیست مانند افراد مریض، پیر و زنان باردار یا شیردهی که روزه برایشان ضرر دارد.

فوت روزه ماه رمضان موجب واجب شدن قضای آن می شود.

روزه داری ملک صبر و استقامت در برابر گناه را در انسان پرورش می دهد.

روزه داری سه روز در هر ماه به منزله روزه تمام ماه است.

بر افراد مستطیع واجب است یک بار در عمرشان آهنگ حج کنند و اگر مردم حج را تعطیل کنند، حاکم اسلامی باید آنان را به اجبار به حج بفرستد.

حج بر سه نوع تمتع، افراد و قران است. این سه حج، در اعمال مشترکند و فقط در حج افراد، قربانی نیست. حج تمتع بر عهده کسانی است که 16 فرسخ از مکه دورند و قران و افراد وظیفه اهل مکه و نواحی آن است.

عمره دو نوع عمره تمتع و عمره مفرده است، عمره تمتع در ماه های حج و قبل از حج تمتع انجام می گیرد و عمره مفرده بعد از حج افراد و قران آورده می شود. اعمال عمره تمتع عبارتند از : احرام از میقات، طواف و نماز آن، سعی و تقصیر و در عمره مفرده طواف نساء افزوده می شود.

میقات محلی است که از آنجا برای عمره یا حج احرام بسته می شود. و مجموع میقات ها عبارتند از: جحفه، مسجد شجره، عقیق، یلملم، قرن المنازل، تنعیم، حدیبیه، جعرانه و شهر مکه برای احرام حج تمتع.

اعمال حج تمتع عبارتند از: احرام، وقوف به عرفات و مشعر، رمی جمره عقبه، حلق یا تقصیر، قربانی، طواف زیارت و نماز آن، سعی ، طواف نساء و نماز آن، بیتوته در شبهای یازدهم و دوازدهم در منا و رمی جمرات در روزآنها، در حال احرام 24 چیز بر محرم حرام می شود.

حج زمینه مساعدی برای تفقه و نشر فرهنگ اسلامی است؛ چنانچه می تواند زمینه تبادل اقتصادی را نیز بین ملت های مسلمان فراهم کند. تمامیت حج به ملاقات با امام (ع) و این مطلب علاوه بر امکان نشر اسلام بعد سیاسی خاصی به حج می بخشد.

احکام سیاسی

اسلام در تنظیم حقوق اجتماعی و سیاسی انسان معیارهایی را در نظر گرفته که عبارتند از: کرامت انسان، وحدت و تساوی حقوق نژادهای انسان، حریت و آزادی انسان و حق حاکمیت الهی. فقه سیاسی آن دسته از مسائلی است که پاسخ گوی نیازهای انسان در زمینه حکومت، جهاد و صلح، حقوق بین المل، تولا و تبرا و ... می باشد.  تحولات فقه سیاسی دارای دو بعد تکوین و تدوین است. دوره تکوین فقه سیاسی به عصر زمامداری پیامبر اسلام بر می گردد و دوره تدوین آن مراحل را طی کرده و نخستین تدوین فقه سیاسی ، مجموع خطبه ها و نامه های حضرت امیر (ع) به زمامداران حکومت خویش است که بعدها در لابه لای فقه عام مورد بحث قرار گرفته است و تنها برخی موضوعات همانند ولایت فقیه و جهاد به شکل جداگانه تدوین شده است. و در قرون اخیر مرحوم نائینی کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله را در دفاع از مشروطیت نوشت و امام خمینی (ره) مباحث ولایت فقیه را مشروح و مستدل بحث کرده و آن ها را تدوین نمود.

جهاد در راه خدا بر دو نوع است: 1- جهاد دفاعی که خود انواعی دارد، مانند: الف- دفاع و مقابله مردم در برابر هجوم دشمن به سرزمین های اسلامی مثل فلسیطن، عراق، افغانستان و ...  ب- جهاد علیه کسانی که بر حاکم اسلامی شوریده اند  ج- دفاع از مسلمانان مظلومی که مورد تجاوز دسته دیگری از مسلمانان قرار گرفته اند   2- جهاد ابتدایی یعنی جنگ با کافران بعد از دعوتشان به پذیرش دین حق و حاکمیت نظام اسلامی و نپذیرفتن آنان. مشروعیت این قسم از جهاد در عصر غیبت، میان فقها مورد بحث است، بعضی آن را از مختصات امام معصوم (ع) و بعضی مشروعیتش را به اذن فقیه می داند.جهاد ابتدایی نیز بر چند نوع است: الف- جهاد با مشرکان غیر اهل کتاب   ب- جهاد با اهل کتاب این که حاکمیت نظام اسلامی را بپذیرند. جهاد ابتدایی دفاع از حق حاکمیت خداوند است؛ زیرا حق اوست که پرستش می شود و دینش برتر باشد. این جهاد دارای فوایدی است که برخی از آنها عبارتند از: عزت اسلام، ذلت کفر و نفاق و شرک، استحکام روحی و رفعت

روحیه سلحشوری را در مردم تقویت می کند، در جهاد کمبودها شناسایی شده و برای رفعشان چاره جویی می شود، علایق مادی در جهاد کاهش یافته و دل متوجه خدا می گردد.

سبق و رمایه عقدی است که با هدف تمرین و آمادگی برای جنگ تشریع شده و استحباب آن نشانه اهمیت دادن اسلام به جنگ و جهاد است.

قرآن دستور می دهد که همیشه مسلمان در برابر دشمنان آمادگی داشته باشد و سفارش به مسابقات تیراندازی و اسب دوانی برای این است که آنها، شکل اجرایی نیرومند شدن در برابر دشمن، در آن عصر به شمار
می رفته اند.

امر به معروف و نهی از منکر از مبانی تفکر سیاسی مسلمانان و وجوب کفایی آن ضروری دین است. امر به معروف و نهی از منکر از علاقه افراد مومن به سرنوشت یکدیگر سرچشمه می گیرد. کاری که نیکی آن توسط شرع شناخته شده، معروف و کاری که زشتی آن شناخته شده، منکر نام دارد. از این رو، معروف شامل امور اعتقادی، اخلاقی، عبادی، اقتصادی،  حقوقی و ... و منکر شامل منکرات اعتقادی، اخلاقی، اقتصادی، سیاسی و ... می باشد.

شرایط وجوب این دو فریضه عبارت است از : 1- آگاهی از این که آنچه مکلف ترک کرده، معروف و آنچه انجام داده، منکر است.   2- احتمال تاثیر دادن    3- بداند شخص قصد تکرار گناه را دارد   4- برخورد با گنهکار مفسده ای نداشته باشد، مگر این که معروف و منکر مورد اهتمام جدی شارع باشند که در این صورت باید رعایت اهم و مهم مورد توجه قرار گیرد.

امر به معروف و نهی از منکر گاهی واجب وگاهی مستحب است و از واجبات توصلی می باشد. و مراتب آن عبارت است از : اظهار تنفر قلبی ، امرو نهی گفتاری، استفاده از قدرت برای فاصله انداختن بین شخص و گناه.

به موجب اصل تولی و تبری، هر مسلمانی باید در برابر صالحان و تبهکاران موضع گیری مناسبی اتخاذ نماید و دو نوع ولاء داشته باشد: 1- ولای منفی یعنی دوست نداشتن با غیر مسلمان و نپذیرفتن سرپرستی آنان.

2- ولای مثبت؛ یعنی این که مسلمان را دوست داشته باشند و به حکومت صالحان گردن نهند.

تولی و تبری دارای ابعادی است که عبارتند از:

1- بعد عقیدتی یعنی مومن از نظر عقیدتی خود را به خداوند وابسته بداند.

2- بعد سیاسی به این که مسلمان زیر نظر بندگان صالح خدا باشد.

3- بعد اخلاقی یعنی در روابط اجتماعی نباید به کافر و مسلمان و پرهیزکار و گنهکار یکسان برخورد کرد. مواردی از تبری در فقه اسلامی از این قرارند: ممنوعیت فروش اسلحه به کافران، ممنوعیت پخش نشریات گمراه کننده بیگانگان تا فرهنگ بیگانه در جامعه نفوذ نکند و لزوم پرهیز از یاری ستمکران.

مسئله ولایت و رهبری الهی مهمترین بخش فقه سیاسی است ولایت حق سرپرستی به نفع مولی علیه است و ولی فقیه باید مجتهد عادل و آگاه به مسائل روز باشد.

دلیل عقلی بر ولایت فقیه مبتنی بر این مقدمات است: احکام اسلامی باید اجرا شود و اجرای احکام نیازمند حکومت و مجری است؛ اجرای دین در گرو الزام حکومت است و دستگاه الزام کننده باید از صلاحیت الزام کردن برخوردار باشد وگرنه مشروعیت ندارد؛ اصل، عدم ولایت کسی بر دیگری است مگر دلیلی بر آن باشد؛ با توجه به این که حاکمیت در اصل از آن ، جانشینان معصوم پیامبر است. در صورتی که دلیلی بر واگذاری این حق به شخص خاص نباشد، فقیه عادل که نزدیک ترین فرد به امام معصوم است، باید سرپرستی جامعه و حکومت را به عهده گیرد.

دلیل نقلی بر ولایت فقیه روایات است از جمله توقیعی که در آن، امام عصر (عج) پیروانش را در حوادث واقعه به فقها ارجاع می دهد.

تعبیر از ولایت فقیه به وکالت، منطبق با نظام سیاسی اسلام نیست؛ زیرا اگر فقیه وکیل مردم باشد، باید در حوزه اختیاراتی که از سوی موکلانش دارد، عمل کند در حالی که وظیفه او را شرع معین کرده است؛ علاوه بر اینکه از اختیارات ولی فقیه، انجام کارهایی از قبیل بریدن دست دزد است و کسی حق ندارد عضوی از بدنش را قطع نماید تا بتواند در انجام آن حق، دیگری را وکیل خود کند. ولی فقیه از تمامی اختیارات معصوم برخوردار است مگر آنچه از مختصات معصوم باشد و از این، به ولایت مطلقه تعبیر می شود. از این رو در موارد تزاحم دو حکم اجتماعی حق دارد حکم اهم را مقدم بدارد و در مسائل اجتماعی و سیاسی فتوای او بر دیگران مقدم است؛ زیرا در این زمینه ها وی آگاه تر از دیگران است.

 و...

 

منابع  :

1- قرآن در قرآن 2- دانستی های قرآن 3- اعتقاد ما (آیت ا... مکارم شیرازی) 4- آشنایی با قرآن (شهید مطهری) 5- کلیات علوم اسلامی (شهید مطـهری) 6- کلیات فقه اسلامی (ناشر سپاه پاسداران) 7- شناخت قرآن (آیت ا... گرامی) 8- قرآن در اسلام (علامه طباطبایی) 9- حافظان نور 10- روخوانی و تجوید 11- پانصد معما و نکتـه های قـرآن 12- لطایف و ظرایف قـرآنی 13- سیره و سخـنـان پیشوایـان 14- شجــره طیبـه 15- تاریـخ تحلیلــی پیشوایـان 16- داستانی از حضرت زینب (س) 17- آذرخش کربلا 18- چکیده آفرینش حضرت ولی عصر (عج) 19- تذکره فضایل حضرت علی علیه السلام 20- بر کـرانه عشــق امـام حسیــن علیه الســلام 21- ای ابــاذر ایــن گونه باش 22- آشنایـی با ترجمـه و مفاهیم حکمت های نهج البلاغه 23- خطبـه قدیر 24- بقیع، خاموش پرفریاد 25- با کاروان حسینی (ع) 26- آثار و بیانات حضرت آیت الله فاطمی  27- فضائل المهدی (عج)، (سهرابی)...

 

معـاد

معـاد

یکی از اصول عقاید ما و یکی از پایه های زندگی ما، معاد می باشد ما یقین داریم که زندگی دنیا موقت است، گذرا و آزمایش است و ما زنده خواهیم شد . البته این یقین داشتن عارضی هم نیست، این را آیات قرآن می رساند، در قرآن کریم می فرماید:«خیال کردید، شما را عبث آفریده ایم و شما به سوی ما برگشت نمی کنید. » هواحسن الخالقین است، عادل، کار عبث نمی کند خدای تبارک و تعالی بالاتر از این است که انسان را پوچ و بی هدف قرار دهد، بالاتر از این است که زندگی بی هدف باشد، پادشاه به حق، بالاتر از این است که با آن آفرینش دقیق انسان را برای چند صباحی موقت و بی هدف آفریده باشد ... حساب است و بهشت و جهنم . تمام اینها روی علم است باید یقین پیدا کرد قرآن را بخوانیم مطلب را خواهیم دانست. در آیات دارد که شما دوباره زنده می شوید. کسانی که به آخرت ایمان ندارند در  عذابند، (فی عذاب) و در گمراهی آشکار، گمراهی بالاتر از این نیست که انسان با داشتن عقل زندگی را منحصر در این چند روز بداند .(مرگ فناشدن نیست بلکه عوض کردن است. عوض کردن خانه، از این خانه دنیا به خانه دیگري (آخرت) می رویم زندگی بی هدف نیست. چیزی که انسان را از این ناراحتی های زندگی که همیشه دامن گیر او بوده است، خلاص می کند اعتقاد به قیامت است. آنهایی که شهید شده اند و همچنین پیامبران به کلی معتقد به اجر و پاداش بوده اند . زندگی برای کسی که معتقد است و اهل اعتقاد است گوارا است با همه مشکلات و ناملایماتی که لازمه زندگی دنیاست. پس بااین تفاسیر کافر در عذاب است چون اعتقاد به قیامت ندارد. از آثار اعتقاد به قیامت، آرامش است.

ما تکلیف راانجام می دهیم . قرآن می گوید : همه چیزها و کارهایتان در خط بندگی خدا باشد، کسب، تجارت، خوردن، خوابیدن و .. انسان وقتی از حالات حیوانی خارج می شود

که در خط بندگی خدا حرکت کند، همه چیز او برای خدا باشد. تزکیه یعنی بنده خدا بودن این فرد رستگار می شود . می رود تا به خدا می رسد و بنده خدا می شود . وقتی

 

انسان از زندگی عادی گذر کرد فقط آن را به اندازه نیاز استفاده کرد آن وقت تازه به اصل زندگی وارد می شود و می فهمد زندگی چیست. متقی ها آنها که خدا را می پایند .

آنها در باغستانها هستند، بهشت دنیا قبل از بهشت موعود، متقّی ها حالات بهشت گونه دارند برای این آدم همه جا باغ است خانه، مسجد، بازار و ... او در بهشت است، وسعت یعنی در همه احوال، در تنگی نیست . داشتن نداشتن برای این آدم مساوی است و این توحید است . خداست که روزی را به هر که می خواهد زیاد می دهد و به هر که می خواهد کم می دهد.

آنچه مطلوب است، رحمت خداوند است، آن خدایی که رب السموات و الارض و مابینهما است خدایی که رحمتش همه جا را فراگرفته . روز قیامت کسی مالک خطاب نیست آن روز که روح و ملائکه صف می کشند و کسی حرفی ندارد، حرفی نمی زند، خطابی و کلامی نمی گوید جز بفرمان خداوند مگر کسانی که خداوند به آنها اذن صحبت دهد . این است روز حق . پناه بر خدا، روز موعود در پیش است و تردیدی نیست، پس هر کس می خواهد، به سوی خدا راهی پیدا کند و خود را مهیّا کند تا روی رفتن به سوی حق را داشته باشد، زندگی دنیا جز متاع فریب چیزی نیست و اصل آخرت و داخل شدن در بهشت . اگر انسان بخواهد فقط این جسم را اینجا(در این دنیا) نگه دارد و وسائل زندگی مادی را برایش فراهم بیاورد. این نقص است، اگر هدف ما این باشد بیچارگی و پستی است در صورتی که آخرت بهتر است یعنی آن زندگی بالاتر از این زندگی است . آن زندگی الهی که در بطن باید آن را پیدا کرد، آنچه در کتابهای آسمانی

تعریف شد.همین زندگی الهی است نه زندگی پست حیوانی، زندگی پست حیوانی آتش است .

تزکیه یعنی بنده خدا بودن، یعنی از حالات انسان(نفسانی)، درآمدن و وارد شدن در جرگه بندگی خدا مثال آن آیات اول سوره مومنون است، این فرد رستگار می شود تزکیه یعنی بنده خدا بودن، این فرد رستگار می شود می رود به خدا می رسد و بنده خدا می شود . راه نجات فقط بندگی خداست آن، انسان را نجات می دهد، همه چیز را به او دادن و

سپردن بنده خدا هر وقت الحمدالله رب العالمین، لا اله الا الله معتقد می شود و اول خود را خلع سلاح می کند و به خود می گوید من هیچم و هر چه هست اوست، اولین قدم، از بین بردن تکبر(کبر) است، امام زین العابدین علیه السلام می فرماید خداوندا من با آن همه عبادات در نزد تو از ذره هم کمترم . اگر این رویّه درست نشود ما هم درست نمی شویم و تا وقتی که شیوه ائمه علیه السلام را کنار بگذاریم و به آن عمل نکنیم درست نمی شویم . وقتی مردم به خوشگذرانی عادت کردند محکومند. راه نجات یافتن رهایی از کبراست که با عبادت و بندگی خدا کردن حاصل می گردد. حضرت اباعبدالله حسین علیه السلام می فرمایند : خداوند تبارک و تعالی دعوت به بندگی خدا می کند، کسی که بنده خدا شد، بنده غیرخدا نمی شود . بنده شهوت، بنده دنیا، بنده زن و ... حتی امام صادق علیه السلام بنده خدا، در حال طواف کعبه می فرمودند : الهی قا ِشح نفسی الهی مرا از بخل نفس نجات بده.

ترجمه آیات آیه 36 تا 40 سوره قیامت :.: آیا انسان گمان می کند بی هدف رها می شود؟ آیا او نطفه ای از منی که در رحم ریخته می شود نبود؟! سپس بصورت خون بسته درآمد، و خداوند او را آفرید و موزون ساخت، و از او دو زوج مرد و زن آفرید! آیا چنین کسی قادر نیست که مردگان را زنده کند؟! (سوره حج/آيه7) ترجمه: واینکه رستاخیز آمدنی است و شکی در آن نیست؛ و خداوند تمام کسانی را که در قبرها هستند زنده می کند . (فاطر/آیه 9) «خداوند کسی است که بادها را فرستاد تا ابرهایی

را به حرکت در آورد . سپس ما این ابرها را به سوی زمین مرده ای راندیم و به وسیله آن زمین را پس از مردنش زنده می کنیم، رستاخیز نیز همین گونه است .

مسأله قیامت و معاد در قرآن کریم به شکل گسترده ای مطرح شده و به آن اهمیت فراوانی داده شده است . گذشته از آن قرآن پا به میدان استدلال و اثبات قیامت گذاشته و اشکالهای منکران معاد را پاسخ گفته است . اعتقاد به اصل معاد تحولی بس عظیم در ساختار اندیشه، روان و عمل آدمی به وجود می آورد و شعاع اندیشه انسان را از قلمرو طبیعت و مرزهای مادیت می رهاند . این تحول  و دگرگونی که زائیده آن باور به اعتقاد راستین است آثار گسترده ای در رشد و تکامل معنوی انسانها و در زندگی فردی و اجتماعی آنها به همراه خواهد آورد.

یکی از اصول دین ما معاد است . یعنی اینکه انسانها بعد از مرگ بر می گردند.(برای رسیدگی به اعمال). پایه اصلاح انسان یقین به آخرت است . آنها که در راه خدا هستند زندگی بهشتی(والهی) دارند، امروز غرب ایمان به آخرت ندارد و زندگی شان پوچ است آنها خودسر زندگی می کنند و تمام هدفشان دنیاست، ایمان به حقیقت ندارند، اینها زندگی جهنمی دارند و باطنشان تاریک است .

عالم شگفت انگیز خلقت، بیهوده نبوده و پس از انتقال از این جهان، با توجه به پرونده کارهایی که در این جهان انجام گشته و به نیکان پاداش و به تبه کاران کیفر داده خواهد شد . قرآن کریم در سوره مومنون آیه 115 می فرماید (آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدیم و به سوی ما باز نمی گردید؟) اگر معاد نباشد دستگاه آفرینش لغو و بیهوده خواهد بود و خداوند بیهوده نمی آفریند . (امروزه اندیشمندان اعتراف دارند که گسترش بیماریهای روانی و بالارفتن آمار خودکشی در کشورهای صنعتی از مادی گرایی، پوچ گرایی، بی ایمانی و بالاخره از کاهش نفوذ مذهب سرچشمه می گیرد . )

بازگونمودن آیات معاد بهترین وسیله برای تشویق و تحریک روح سلحشوری و پایمردی در سربازان می باشد. در جنگ های اسلامی گاهی تلاوت چند آیه آنچنان سربازان مجاهد را آماده می ساخت که سرازپا نمی شناختند .

انسان باید بنگرد از چه آفریده شده تا هم خدای خود و هم بازگشت خویش را بشناسد که از قطره آبی ساختمان عجیبی تشکیل شده است به قدری که یک رگ، بدون حکمت و یک استخوان زیادی آفریده نشده است . لذا انسان می فهمد که آفریننده این بدن قدرتش بی نهایت است به قدری تواناست که از یک قطره آب در ظلمات رحم چنین انسانی(زن یا مرد) آفریده شده است . کسی که از قطره ای نطفه، این دستگاه عظیم را ایجاد کرده می تواند انسان را دوباره زنده کند . قرآن کریم در سوره قیامت آیه 4 می فرماید : آری قادریم که (حتی خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب کنیم . [1]

 

پاداش و جزا مقتضای عدالت

عدالت، عبارت است از این که حق صاحبان استحقاق، بدون هیچگونه تبعیضی به آنان داده شود و اگر چنین نباشد بر خلاف عدالت است . خداوند در این جهان انسانها را به

نیکوکاری دعوت کرده است و مردم را به ایمان و نیکی ها خوانده است . برخی از انسانها این دعوت خداوند رامی پذیرند اما بعضی این دعوت الهی را نمی پذیرند و به ظلم و ستم و فساد و تباهی می پردازند . از سوی دیگر می بینیم در این دنیا نظام گسترده ای وجود ندارد که صد در صد نیکوکاران را پاداش دهد و بدکاران را به کیفرشان برساند . برخی از کارهای نیک توسط افراد انجام می شود و با به پایان رسیدن عمر آنان مجال و فرصتی برای پاداش آنها نمی ماند( مثل شهید در راه خدا) همچنین بسیاری از ظلم ها توسط  عده ای دیگر صورت می گیرد که باز مجال کافی برای کیفر نیست مقتضای عدل الهی این است که جهان دیگری وجود داشته باشد تا نیکوکاران

پاداش کارهای نیک خود را دریافت کنند و بدکاران به کیفر خود برسند . اگر چنین نباشد خلاف عدالت خداوند است .

ترجمه آیه 24 سوره ابراهیم : «گمان مبر که خدا از آنچه ظالمان انجام می دهند غافل است!( نه بلکه کیفر) آنها را برای روزی تأخیر انداخته است که چشمها در آن(به خاطر ترس و وحشت) از حرکت باز می ایستد .

مشرف می شود . ترجمه : هان ای نفس مطمئنه و با وقار- بسوی پروردگارت که تو از او خشنودی و او از تو خشنود است باز گرد و در زمره بندگان من در آی، و به بهشت من وارد شو( سوره الفجر/آیات 27-30)

این بهشت، بهشت سرتاسری است . روز قیامت هم چنین توصیف شده است . در آن روز هر کس وزنه هایش سنگین است او در زندگی رضایت بخش پسندیده است  و اما سبک وزنها که بهر بادی ثبات خود را از دست می دادند، بازگشت او دوزخ است  (قارعه/آیات 5 _11) آری کسی که در هر حال و در هر حادثه رجوع به پرودگارش نمود و با دید الهی با آن حادثه روبرو شد علاوه بر آرامشی که نصیبش می شود خود را در کنار خدا می بیند(عند رب) می شود، عند رب هم همیشه جنّت است با خدا مأنوس می شود. و به گفته امام صادق علیه السلام این چنین شخص مشمول آیه کریمه : (سوره قمر/آيه55) می گردد. تقوای حقیقی پائیدن مقام رب است ترجمه آیه چنین می شود: بی گمان آنها که خدا را می پایند و در هر حادثه به او رجوع می کنندبا خدا همواره انس دارند، همیشه در باغها هستند و در وسعت(پیغمبر(ص) ) فرمود نهر در اینجا به معنای وسعت است ) در منزلتی راستین نزد فرمانروای توانا، عند ملیک همان ملک

است با اضافه حرف یا که (کثره المبانی تدل علی کثره المعانی) اینست اندیشه متکیان بوحی، در این جهان بینی همه چیز زیباست که خود شرح مفصل دارد و گفتنی زیاد .

 

معادشناسی[2]

ترکیب انسان از روح و بدن (جسم مادی)

کسانی که به معارف اسلامی تا اندازه ای آشنایی دارند می دانند که در خلال بیانات کتاب و سنت، سخن روح و جسم یا نفس و بدن بسیار به میان می آید و یااینکه تصور جسم و بدن که به کمک حس درک می شود تا اندازه ای آسان است و تصور روح و نفس، خالی از ابهام و پیچیدگی نیست .

اهل بحث از متکلمین و فلاسفه شیعه و سنی در حقیقت «روح»، نظریات مختلفی دارند ولی تا اندازه ای مسلم است که روح و بدن در نظر اسلام دو واقعیت مخالف همدیگر می باشند . بدن به واسطه مرگ، خواص حیات را از دست می دهد و تدریجاً متلاشی می شود ولی روح نه اینگونه است بلکه حیات بالإصاله از آن روح است و تا روح به بدن متعلق است، بدن نیز از وی کسب حیات می کند و هنگامی که روح از بدن مفارقت نمود و علقه خود را برید(مرگ) بدن از کار می افتد و «روح» همچنان به حیات خود ادامه می دهد.

آنچه با تدبر در آیات قرآن کریم و بیانات ائمه اهل بیت(ع) به دست می آید این است که روح انسانی پدیده ای است غیرعادی که با پدیده بدن، یک نوع همبستگی و یگانگی دارد. خدای متعال در کتاب خودمی فرماید»(مومنون/آیه12- 14) یعنی : «تحقیقاً ما انسان را از خلاصه ای که از گل گرفته شده بود آفریدیم، سپس او را نطفه ای قرار دادیم درجایگاه آرامی، سپس نطفه را خونی بسته کردیم پس خون بسته

را گوشتی جویده شده کردیم، سپس گوشت جویده شده را استخوانهایی کردیم، پس استخوانها را گوشت پوشاندیم پس از آن او را آفریده دیگری بی سابقه قرار دادیم» .

از سیاق آیات روشن است که صدر آیات، آفرینش تدریجی مادی را وصف می کند و در ذیل که به پیدایش روح یا شعور و اراده اشاره می کند آفرینش دیگری را بیان می کند که با نوع آفرینش قبلی مغایر است .

و در جای دیگر در پاسخ استبعاد منکرین معاد به این مضمون که انسان پس از مرگ و متلاشی شدن بدن و گم شدن او در میان اجزای زمین چگونه آفرینش تازه ای پیدا کرده انسان نخستین می شود، می فرماید:«بگو فرشته مرگ، شما را از ابدانتان می گیرد پس از آن به سوی خدای خودتان بر می گردید؛ یعنی آنچه پس از مرگ متلاشی گشته و در میان اجزای زمین گم می شود، بدنهای شماست ولی خودتان(ارواح) به دست فرشته مرگ از بدنهایتان گرفته شده اید و پیش ما محفوظید» (سوره سجده/آیه 11)

گذشته از اینگونه آیات، قرآن کریم با بیانی جامع، مطلق روح را غیرمادی معرفی می کند؛ چنانکه می فرماید: «از تو حقیقت روح را می پرسند بگو روح از سنخ امر خدای من است» (سوره اسری/آيه85)

و در جای دیگر در معرفی امر خود می گوید : «امر خدا وقتی که چیزی را خواست این است و بس که بفرماید بشو، آن چیز بی توقف می شود و ملکوت هر شی ء همین است » (سوره یس/آیه83)

و مقتضای این آیات آن است که فرمان خدا در آفرینش اشیاء تدریجی نیست وتحت تسخیر زمان و مکان نمی باشد، پس روح که حقیقتی جز فرمان خداوند ندارد مادی نیست . و در وجود خاصیت مادیت را که تدریج و زمان و مکان است ندارد.

 

بحث در حقیقت«روح» از نظر دیگران

کنجکاوی عقلی نیز نظریه قرآن کریم را درباره روح، تایید می کند . هر یک از ما افراد انسان از خود حقیقتی را درک می نماید که از آن به «من» تعبیر می کند و این درک،

پیوسته در انسان موجود است، حتی گاهی سر و دست و پا و سایر اعضا حتی همه بدن خود را فراموش می کند ولی تا خود هست، خود«من» از درک او بیرون نمی رود

این(مشهود) چنانکه مشهود است قابل انقسام و تجزی نیست و با اینکه بدن انسان پیوسته در تغییر و تبدیل است و امکنه مختلف برای خود اتخاذ می کند و زمانهای گوناگون بر وی می گذرد، حقیقت نامبرده «من» ثابت است و در واقعیت خود تغییر و تبدیل نمی پذیرد و روشن است که اگر مادی بود خواص مادیت را که انقسام و تغییر زمان و مکان می باشد می پذیرفت .

آری بدن همه این خواص را می پذیرد و بواسطه ارتباط و تعلق روحی این خواص به روح نیز نسبت داده می شود ولی با کمترین توجهی برای انسان آفتابی می شود که این دم و آن دم و از اینجا و آنجا و این شکل و آن شکل و این سوی و آن سوی، همه از خواص بدن می باشد و روح از این خواص منزه است و هر یک از این پیرایه ها از راه بدن به وی می رسد.

نظیر این بیان در خاصه درک و شعور «علم» که از خواص «روح» است جاری می باشد و بدیهی است که اگر علم خاصه مادی بود به تبع ماده انقسام و تجزی و زمان و مکان را می پذیرفت .

البته این بحث عقلی دامنه دراز و پرسشها و پاسخهای بسیاری به دنبال خود دارد که از گنجایش این کتاب بیرون است و این مقدار از آن بحث در اینجا به عنوان اشاره گذاشته شد و برای استقصای بحث باید به کتب فلسفی اسلامی مراجعه نمود .

 

مرگ از نظر اسلام

در عین اینکه نظرسطحی، مرگ انسان را نابودی وی فرض می کند و زندگی انسان را تنها همین زندگی چند روزه که در میان زایش و درگذشت، محدود می باشد، می پندارد، اسلام مرگ را انتقال انسان از یک مرحله زندگی به مرحله دیگری تفسیر می نماید. به

نظر اسلام، انسان زندگانی جاویدانی دارد که پایانی برای آن نیست و مرگ که جدایی روح از بدن می باشد، وی را وارد مرحله دیگری از حیات می کند که کامروایی و ناکامی در آن بر پایه نیکوکاری و بدکاری در مرحله زندگی پیش از مرگ استوار می باشد.

پیغمبر اکرم(ص) می فرماید:«گمان مبرید که با مردن نابود می شوید بلکه از خانه ای به خانه دیگری منتقل می شوید» (بحار ج 3 ص 161 از اعتقادات صدوق)

 

برزخ

طبق آنچه از کتاب و سنت استفاده می شود انسان در فاصله میان مرگ و رستاخیز عمومی، یک زندگانی محدود و موقتی دارد که برزخ و واسطه میان حیات دنیا و حیات آخرت است . (بحار ج2 باب البرزخ)

انسان پس از مرگ از جهت اعتقاداتی که داشته و اعمال نیک و بدی که در این دنیا انجام داده مورد بازپرسی خصوصی قرار می گیرد و پس از محاسبه اجمالی، طبق نتیجه ای که گرفته شد به یک زندگی شیرین و گوارا یا تلخ و ناگوار محکوم گردیده با همان زندگی در انتظار روز رستاخیز عمومی به سر می برد.(بحار ج 2 باب البرزخ)

حال انسان در زندگی برزخی بسیار شبیه است به حال کسی که برای رسیدگی اعمالی که از وی سرزده به یک سازمان قضایی احضار شود و مورد بازجویی و بازپرسی قرار گرفته به تنظیم و تکمیل پرونده اش بپردازند، آنگاه در انتظار محاکمه در بازداشت بسر برد.

روح انسان در برزخ، به صورتی که در دنیا زندگی می کرد، بسر می برد اگر از نیکان است از سعادت و نعمت و جوار پاکان و مقربان درگاه خدا برخوردار می شود و اگر از بدان است در نقمت وعذاب و مصاحبت با شیاطین و پیشوایان ضلال می گذراند . خدای متعال در وصف حال گروهی از اهل سعادت می فرماید :

(آل عمران/آیه169)

یعنی : «البته گمان مبر(ای پیغمبر) کسانی که در راه خدا کشته شده اند، مرده اند بلکه زنده اند و پیش خدای خودشان (در مقام قرب) روزی داده می شوند از آنچه خدا از

فضل خود به ایشان داده شاد هستند و به کسانی از مومنین که به دنبالشان می باشند و هنوز به ایشان نرسیده اند مژده می دهندکه هیچگونه ترس و اندوهی بر ایشان نیست . مژده می دهند با نعمت و فضل(وصف نشدنی) خدا و اینکه خدا مزد و پاداش مومنان را ضایع و تباه نمی کند» .

و در وصف حال گروهی دیگر که در زندگی دنیا از مال و ثروت خود استفاده مشروع نمی کنند، می فرماید : ( سوره مومنون/آیه 99 و 100)

یعنی: «تا آن دم که به یکی از آنان مرگ می رسد می گوید خدایا! مرا (به دنیا) برگردانید شاید در ترکه خود کار نیکی انجام دهم، نه هرگز این سخنی است که او می گوید(به سخنش گوش داده نمی شود) و در پیش شان برزخی است که تا روز رستاخیز ادامه دارد» .

 

روز قیامت- رستاخیز

در میان کتب آسمانی، قرآن کریم تنها کتابی است که از روز «رستاخیز» به تفصیل سخن رانده و در عین اینکه تورات نامی از این روز به میان نیاورده و انجیل جز اشاره مختصری ننموده در قرآن کریم در صدها مورد با نامهای گوناگون، روز رستاخیز را یاد کرده و سرنوشتی را که جهان و جهانیان در این روز دارند، گاهی به اجمال و گاهی به تفصیل بیان نموده است .

و بارها تذکر داده که ایمان به روز جزا(روز رستاخیز) همتراز ایمان به خدا و یکی از اصول سه گانه اسلام است که فاقد (منکر معاد)از آیین اسلام خارج و سرنوشتی جز هلاکت ابدی ندارد.

و حقیقت امر نیز همین است؛ زیرا اگر از جانب خدا حسابی در کار و جزاء و پاداشی در پیش نباشد، دعوت دینی که مجموعه ای از فرمانهای خدا و اوامر و نواهی اوست، کمترین اثری در بر نخواهد داشت و وجود و عدم دستگاه نبوت و تبلیغ در اثر، مساوی خواهد بود، بلکه عدم آن بر وجودش رجحان خواهد داشت؛ زیرا پذیرفتن دین و پیروی از مقررات شرع و آیین، خالی از کلفت و سلب آزادی نیست و در صورتی که متابعت آن اثری در بر نداشته باشد هرگز مردم زیر بار آن نخواهند رفت و از آزادی طبیعی دست بر نخواهند داشت .

و از اینجا روشن می شود که اهمیت تذکر و یادآوری روز رستاخیز، معادل با اهمیت اصل دعوت دینی است.

و هم از اینجا روشن می شود که ایمان به روز جزاء مهمترین عاملی است که انسان را به ملازمت تقوا و اجتناب اخلاق ناپسندیده و گناهان بزرگ وادار می کند چنانکه فراموش ساختن یا ایمان نداشتن به آن، ریشه اصلی هر بزه و گناهی است . خدای متعال در کتاب خود می فرماید.(سوره ص/آیه26)

یعنی : «کسانی که از راه خدا بیرون رفته و گمراه می شوند، برای ایشان عذابی است سخت در مقابل اینکه روز حساب را فراموش کردند».

چنانکه پیداست در آیه کریمه، فراموشی روز حساب منشأ هر گمراهی گرفته شده است. تأمل در آفرینش انسان و جهان و همچنین در غرض و هدف شرایع آسمانی در پیش بودن چنین روزی(روز رستاخیز) را روشن می سازد.

ما وقتی در کارهایی که در آفرینش تحقق می پذیرد، دقیق می شویم می بینیم که هیچ کاری(که به طور ضرورت به نوعی از حرکت نیز مشتمل است) بدون غایت و هدف

ثابت انجام نمی یابد و هرگز خودکار به طور اصالت و استقلال مقصود و مطلوب نیست بلکه پیوسته مقدمه هدف و غایتی است و بپاس آن مطلوب می باشد حتی در کارهایی که به نظر سطحی بی غرض شمرده می شوند مانند افعال طبیعی و بازیهای بچگانه و نظایر آنها اگر به دقت نگاه کنیم غایتها و غرضهایی مناسب نوع کار می یابیم چنانکه در کارهای طبیعی که عموماً از قبیل حرکت می باشد غایتی که حرکت به سوی آن است غایت وغرض آن است و در بازیهای بچگانه مناسب نوع بازی غایتی است خیالی و وهمی که مطلوب از بازی همانان رسیدن بدان است .

البته آفرینش انسان و جهان، کار خداست و خدا منزه است از اینکه کار بیهوده و بی هدف انجام دهد و دائماً بیافریند و روزی دهد و بمیراند و باز بیافریند و روزی دهد و بیمراند و همچنین درست کند و به هم زند بی اینکه از این آفرینش غایت ثابتی را بخواهد و غرض پابرجایی را تعقیب کند .

پس ناچار برای آفرینش جهان و انسان، هدف و غرض ثابتی در کار است و البته سود و فائده آن به خدای بی نیاز نخواهد برگشت و هر چه باشد به سوی آفریده ها عاید خواهد شد، پس باید گفت که جهان و انسان به سوی یک آفرینش ثابت و وجود کاملتری متوجهند که فنا و زوال نپذیرد.

و نیز وقتی که از نظر تربیت دینی در حال مردم دقیق می شویم می بینیم که در اثر راهنمائی خدایی و تربیت دینی، مردم به دو گروه نیکوکاران و بدکاران منقسم می شوند، با این حال در این نشأه زندگی تمیز و امتیازی در کار نیست بلکه بالعکس و علی الاغلب پیشرفت و موفقیت از آن بدکاران و ستمکاران می باشد و نیکوکاری توأم با گرفتاری و بدگذرانی و هرگونه محرومیت و ستمکشی می باشد.

در این صورت، مقتضای عدل الهی آن است که نشأه دیگری وجود داشته باشد که در آن نشأه هر یک از دو دسته نامبرده جزای عمل خود را بیابند و هر کدام مناسب حال خود زندگی کنند . خدای متعال در کتاب خود به این دو حجت اشاره نموده می فرماید : (سوره دخان/آیه38 -39)

یعنی : «ما آسمان و زمین و آنچه را که در میان آنهاست بیهوده نیافریدیم[انها را جز به حق و از روی حکمت و مصلحت خلق نکردیم و لکن اکثر این مردم آگاه نیستند] (این احتمال دور از خرد، گمان کسانی است که به خدا کافر شدند، وای به حال این کافران از آتش که به کفار وعده داده شده! آیا ما کسانی را که ایمان آوردند و کارهای نیک کردند مانند کسانی قرار خواهیم داد که در زمین افساد می کنند؟ یا پرهیزکاران را مانند اهل فجور قرار خواهیم داد؟)» .

و در جای دیگر که هر دو حجت را در یک آیه جمع نموده، می فرماید (سوره جاثیه/آیه21 و22)

یعنی : آیا کسانی که به جرم و جنایتها پرداخته اند، گمان می برند که ما آنان را مانند کسانی که ایمان آورده و کارهای نیک انجام داده اند قرار خواهیم داد؟ به طوری که زندگی و مرگشان برابر باشد، بد حکمی است که می کنند! خدا آسمانها و زمین را آفرید به حق(نه بیهوده ) و برای اینکه هر نفس به آنچه با عمل خود کسب کرده جزا داده شود بی اینکه به مردم ستم شود» .

 

بیان دیگر

معارف اسلام در قرآن از راههای گوناگونی بیان شده که این راهها به طور کلی به دو طریق ظاهر و باطن منقسم می شود.

بیان از طریق ظاهر بیانی است که مناسب سطح افکار ساده عامه می باشد به خلاف طریق باطن که اختصاص به خاصه دارد و با روح حیات معنوی درک می شود .

بیانی که از طریق ظاهر سرچشمه می گیرد خدای متعال را فرمانروای علی الاطلاق جهان آفرینش معرفی می کند که سراسر جهان ملک اوست، خداوند جهان فرشتگان بسیار بیرون از شمار آفرید که فرمانبران و مجریان اوامری هستند که به هر سوی جهان صادر

می فرماید و هر بخش از آفرینش و نظام آن ارتباط به گروه خاصی از فرشتگان دارد که موکل آن بخش هستند .

نوع انسان از آفریدگان و بندگان او هستند که باید از اوامر و نواهی او پیروی و فرمانبرداری کنند و پیغمبران حاملان پیامها و آورنده شرایع و قوانین او هستند که به سوی مردم فرستاده و جریان آنها را خواسته است .

خدای متعال از این روی که به ایمان و اطاعت، وعده ثواب و پاداش نیک داده و به کفر و معصیت، وعید عقاب و سزای بد داده و چنانکه فرموده، خلف وعده نخواهد نمود و از این روی که عادل است و مقتضای عدل او این است که در نشأه دیگری دو گروه نیکوکاران و بدکاران را که در این نشأه، موافق خوبی و بدی خود زندگی نمی کنند از هم جدا کرده خوبان را زندگی خوب و گوارا و بدان را زندگی بد و ناگوار عطا نماید .

خدای متعال به مقتضای عدل خود و وعده ای که فرموده گروه انسان را که در این نشأه می باشند بدون استثنا پس از مرگ دوباره زنده می کند و به جزئیات اعتقادات و اعمالشان رسیدگی حقیقی می نماید و میان ایشان بحق قضاوت و داوری می فرماید و در نتیجه حق هر ذیحق را به وی می رساند وداد هر مظلومی را از ظالمش می گیرد و پاداش

عمل هر کس را به خودش می دهد، گروهی به بهشت جاودان و گروهی به دوزخ جاودان محکوم می شوند.

این بیان ظاهری قرآن کریم است و البته راست و درست می باشد ولی از موادی که مولود تفکر اجتماعی انسان است تألیف و تنظیم شده تا فایده اش عمومی تر و شعاع عملش وسیعتر باشد.

کسانی که در ساحت حقایق جای پای و به زبان باطنی قرآن کریم تا اندازه ای آشنایی دارند، از این بیانات مطالبی می فهمند که بسی بالاتر از سطح فهم ساده و همگانی است

و قرآن کریم نیز در خلال بیانات روان خود گاهگاهی به آنچه مقصد باطنی این بیانات است، گوشه ای می زند .

قرآن با اشاره های گوناگون خود، اجمالاً می رساند که جهان آفرینش با همه اجزای خود که یکی از آنها انسان است، با سیر تکوینی خود(که پیوسته رو به کمال است) به سوی خدا در حرکت است و روزی خواهد رسید که به حرکت خود خاتمه داده، در برابر عظمت و کبریای خدایی، انیت و استقلال خود را بکلی از دست می دهد .

انسان نیز که یکی از اجزای جهان و تکامل اختصاصی وی از راه شعور و علم است، شتابان به سوی خدای خود در حرکت می باشد و روزی که حرکت خود را به آخر رسانید حقانیت و یگانگی خدای بیگانه را عیاناً مشاهده خواهد نمود . او خواهد دید که قدرت و ملک و هر صفت کمال در انحصار ذات مقدس خداوندی است و از همین راه حقیقت هر شی ء چنانکه هست بر وی مکشوف خواهد شد.

این نخستین منزل از جهان ابدیت است، اگر انسان به واسطه ایمان و عمل صالح در این جهان ارتباط و اتصال و الفت و انس با خدا و نزدیکان او داشته باشد با سعادتی که هرگز به وصف نمی آید در جوار خدای پاک و صحبت پاکان عالم بالا بسر می برد و اگر

به واسطه دلبستگی و پایبندی به زندگی این جهان و لذایذ گذران و بی پایه آن از عالم بالا بریده و انس و الفتی به خدای پاک و پاکان درگاهش نداشته باشد گرفتار عذابی دردناک و بدبختی ابدی خواهد شد.

درست است که اعمال نیک و بد انسان در این نشأه گذران است و از میان می رود ولی صور اعمال نیک و بد در باطن انسان مستقر می شود و هر جا برود همراه اوست و سرمایه زندگی شیرین یا تلخ آینده او می باشد.

مطالب گذشته را می توان از آیات ذیل استفاده نمود، خدای متعال می فرماید: (علق/آیه8) «برگشت مطالقا به سوی خدای توست» .

و می فرماید: (شوری/آیه53)

یعنی : «آگاه باشید همه امور به سوی خدا بر می گردد»

 

و می فرماید : (سوره انفطار/آیه19) یعنی : « امروز امر یکسره از آن خداست »  (فجر/آیه27- 30 )

یعنی : «ای نفس که اطمینان و آرامش یافته ای (با یاد خدا ) به سوی خدای خود برگرد، در حالی که خشنودی و از تو خشنود شده، پس داخل شو در میان بندگان من و داخل شو در بهشت من »

و در حکایت خطابی که روز قیامت به بعضی از افراد بشر می شود می فرماید: (ق/آیه22)

یعنی : «تو از اینها که مشاهده می کنی درغفلت بوده ای اینک پرده را از پیش چشمت برداشتیم و در نتیجه چشم تو امروز تیزبین است » .

در مورد تأویل قرآن کریم(حقایقی که قرآن کریم از آنها سرچشمه می گیرد) می فرماید : (سوره اعراف/آيه53)

یعنی : «آیا کسانی که قرآن را نمی پذیرند، جز تأویل آن چیزی را منتظرند روزی که تأویلش مشهود می شود، کسانی که قبلاً آن را فراموش کرده اند خواهند گفت : پیغمبران خدای ما، به حق آمدند پس آیا برای ما نیز شفاعت کنندگانی هستند که برای ما شفاعت کنند یا اینکه برگردانده شویم(به دنیا) و عملی غیر از آن عمل که انجام می دادیم، انجام دهیم؟ اینان نفسهای خود را زیان کردند و افترایی که می بستند گم نمودند».

و می فرماید: (نور/آیه25) یعنی : « در چنین روزی خدا پاداش واقعی ایشان را می دهد و می دانند که خدا واقعیتی آشکار و بی پرده است و بس » .

و می فرماید: (انشقاق/آیه6)

یعنی : «ای انسان تو با رنج به سوی خدای خود در کوشش می باشی پس او را ملاقات خواهی کرد» .

و می فرماید : (سوره عنکبوت/آیه5)

یعنی : «هر که ملاقات خدا را امیدوار باشد موقعی را که خدا برای ملاقات مقرر فرموده خواهد آمد.

همچنین می فرماید (سوره کهف/آیه110) یعنی : « پس هر که به ملاقات خدای خود امیدوار باشد باید عمل صالح(کار سزاوار) بکند و در پرستش خدای خود کسی را شریک ننماید» .

و می فرماید : ÓÉL¨Zy_»  (سوره فجر/آیه27- 30 )

و می فرماید: (سوره نازعات/آیات34- 41)

یعنی : «وقتی که بزرگترین داهیه(روز رستاخیز) رسید روزی که انسان هرگونه تلاش و کوشش خود را به یاد می آورد و آتشی که برای عذاب روشن شده آشکار گردید، (مردم دو گروه می شوند) اما کسی که طغیان نموده و زندگی دنیا را برای خود انتخاب نمود،

آتش نامبرده جایگاه اوست و اما کسی که از مقام خدای خود ترسیده و نفس خود را از هوای دلخواه ناپسند نهی کرد، بهشت جایگاه اوست و بس» .

و در بیان هویت جزای اعمال می فرماید: (تحریم/آیه7) ای کسانی که کافر شدید اعتذار مجوييد،امروز

(روز رستاخیز) جزایی که به شما داده می شود همان خود اعمالی است که انجام می دادید.

استمرار و توالی آفرینش

این جهان آفرینش که مشهود ماست، عمر بی پایان ندارد و روزی خواهد رسید که بساط این جهان و جهانیان برچیده شود چنانکه قرآن همین معنا را تأیید می کند، خدای متعال می فرماید (احقاف/آیه3) «نیافریدم آسمانها و زمین و آنچه را که در میان آنهاست مگر بحق و اجل معین(برای مدت محدود ومعینی که نام برده شده است)» .

و آیا پیش از پیدایش این جهان فعلی و نسل موجود انسانی، جهان دیگری آفریده شده و انسانی بوده است؟ آیا پس از برچیده شدن بساط جهان و جهانیان که قرآن کریم نیز از آن خبر می دهد، جهان دیگری به وجود خواهد آمد و انسانی آفریده خواهد شد، پرسشهایی است که پاسخ صریح آنها را در قرآن کریم نمی توان یافت، جز اشاراتی، ولی در روایاتی که از ائمه اهل بیت نقل شده، به این پرسشها پاسخ مثبت داده شده است.[3](بحار/ چاپ کمپانی ج 14، ص 79)  

 



1- گزیده ای از بیانات حضرت آیت الله فاطمی (دام ظله) در باب معاد

2- از کتاب شیعه در اسلام، علامه فقید سیدمحمدحسین طباطبائی ص 158- 174

3- مطالب بخش معادشناسی از کتاب شیعه در اسلام علامه طباطبائی ص 158- 174

 

پیرامون بحث ایمان،نفاق وکفر ازدیگاه حضرت علی علیه السلام(برگرفته از کتاب اسرار آل محمدص -سلیم ابن قی

پیرامون بحث ایمان،نفاق وکفر ازدیگاه حضرت علی علیه السلام(برگرفته از کتاب اسرار آل محمدص -سلیم ابن قیس هلالی)

معنای اسلام و ایمان[1]

ابان بن ابی عیاش از سلیم بن قیس نقل می کند که گفت: از علی بن ابی طالب (ع) شنیدم در حالیکه مردی از آن حضرت درباره ایمان سوال کرد و گفت: یا امیر المومنین، مرا از ایمان خبر ده طوری که از غیر تو و بعد از تو کسی در این باره سوال نکنم.

امیر المومنین (ع) فرمود: مردی خدمت پیامبر (ص) آمد و مثل همین که از من پرسیدی از آن حضرت سوال کرد و مثل سخن ترا گفت. پیامبر (ص) با ان مردم شغول صحبت شد و به او فرمود: بنشین. آن مرد عرض کرد: ایمان آوردم.

سپس علی (ع) رو به آن مرد کرد و فرمود: هیچ میدانی که جبرئیل به صورت انسانی نزد پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: اسلام چیست؟ فرمود : « شهادت به اینکه خدایی جز الله نیست و اینکه محمد پیامبر خدا است و بپا داشتن نماز و دادن زکات و حج خانه خدا و روزه ماه رمضان و غسل جنابت». عرض کرد: ایمان چیست؟ فرمود: به خدا و ملائکه اش و کتابهایش و پیامبرانش و به زندگی بعد از مرگ و به همه مقدرات – خیر و شر آن و شیرین و تلخ آن- ایمان بیاوری.[2] وقتی آن مرد برخاست پیامبر (ص) فرمود: این جبرئیل بود، آمده بود تا دینتان را به شما بیاموزد. و چنین بود که هرگاه پیامبر (ص) به او مطلبی می فرمود او می گفت: « درست می گویی». پرسید: روز قیامت چه زمانی است؟ فرمود : سوال شونده از سوال کننده ( در این باره) عالم تر نیست. گفت: راست گفتی.

پایه های ایمان

امیر المومنین (ع) بعد آنکه از کلمه « راست گفتی» جبرئیل فراغت یافت چنین فرمود: بدانید که ایمان بر چهار پایه بنا شده است: یقین و صبر و عدل و جهاد.

یقین

یقین بر چهار شعبه است: شوق و ترس و زهد و انتظار[3].

هر کس مشتاق بهشت باشد شهوارت را از یاد می برد، و هر کس از آتش بترسد از محرمات پرهیز می کند، و هر کس نسبت به دنیا زهد و بی اعتنایی کند مصیبتها بر او آسان می شود[4]، و هر کس به انتظار مرگ باشد در خیرات می شتابد.

صبر

صبر بر چهار شعبه است: بصیرت در فهم و درک [5]، تاویل و تبیین حکمت، شناخت عبرتها[6]، سنن پیشینان.

هر کس در فهم و درک بصیرت داشته باشد در حکمت و جستجو و تبیین می کند، و هر کس در حکمت تبیین کند عبرتها را می شناسد، و هر کس عبرت را بشناسد حکمت را تاویل و تفسیر می کند، و هر کس حکمت را تفسیر کند عبرت را می بیند، و هر کس عبرت را ببیند گویا همراه پیشینیان بوده است.

عدل

عدل بر چهار شعبه است: پیچیده های فهم، و پوشش علم و شکوفه حکمتها و باغ حلم.

هرکس بفهمد جمله های علم را تفسیر می کند، و هر کس علم داشته باشد شرایع حکمت بر او عرضه می شود، و هر کس بردباری کند در کارش افراط نمی کند و به وسیله آن در بین مردم ستوده زندگی می کند.

جهاد

جهاد بر چهار شعبه است: امر به معروف و نهی از منکر، و راستگویی در جاهای مختلف، و غضب بخاطر خداوند، و بغض و عداوت با فاسقین.

هر کس امر به معروف کند کمر مومن را محکم می کند، و هر کس نهی از منکر کند بینی فاسق را [7] به خاک می مالد، و هر کس در جاهای مختلف راست بگوید وظیفه ای که بر عهده اش بوده انجام داده است، و هر کس با فاسقین عداوت داشته باشد وبه خاطر خداوند غضب کند خداوند بخاطر او غضب می نماید.[8]

و این است ایمان و پایه ها و شعبه های آن.

کمترین درجه ایمان و کفر و گمراهی

آن مرد گفت[9]: یا امیر المومنین، کمترین چیزی که شخص با آن مومن می شود، و کمترین چیزی که با آن کافر می شود، و کمترین چیزی که با آن گمراه می شود چیست؟

حضرت فرمود: سوال کردی جواب را بشنو:

کمترین چیزی که شخص با آن مومن می شود آن است که خداوند خود را به او بشناسد، و او به پروردگاری و یگانگی خداوند اقرار نماید، و پیامبرش را به او بشناسد و او به نبوت و ابلاغ ( رسالت او) اقرار نماید، و حجت خود در زمین و شاهد برخلقش را به او بشناسد و او به اطاعتش اقرار کند[10].

عرض کرد: یا امیر المومنین، اگر چه نسبت به همه چیز- غیر آنچه توضیح دادی- جاهل باشد؟ فرمود: آری، ( فقط) هرگاه به او دستور داده شد اطاعت کند و هر گاه نهی شد بپذیرد.

کمترین چیزی که شخص باآن کافر می شود آن است[11] که چیزی را به عنوان دین بپذیرد و گمان کند که خداوند او را به آن امر کرده- از چیزهایی که خداوند نهی کرده است- بعد آن را دین خود قرار دهد و بر اساس آن تبری و تولی داشته باشد و گمان کند خدایی را که به او امر کرده می پرستد.

کمترین چیزی که شخص با آن گمراه می شود آن است که حجت خدا در زمین و شاهد او بر خلقش را که امر به اطاعت او نموده و ولایتش را واجب کرده نشناسد.

دوازده امام حجت های الهی

( آن مرد) عرض کرد: یا امیر المومنین ، آنان را برایم نام ببر. فرمود: کسانی که خداوند ایشان را با خود و پیامبرش قرین نموده[12] و فرموده است: « اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمرِ مِنکُم»[13] یعنی: « از خدا و پیامبر و اولی الامرتان پیروی کنید».

عرض کرد: برایم روشن نمایید. فرمود: آنانکه پیامبر (ص) در آخرین خطبه ای که خواند و همان روز از دنیا رفت چنین فرمود:« من در میان شما دو چیز باقی گذاردم که تا به حال ان دو تمسک کرده اید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خداوند و اهل بیتم. خداوند لطیف خبیربا من عهد کرده است که آن دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا برسر حوض کوثر بر من وارد شوند مانن این دو – و حضرت به دو انگشت سبابه و وسط اشاره کردند- زیرا یکی از این دو جلوتر از دیگری است[14]. پس به این دو تمسک کنید تا گمراه نشوید، و از آنان پیشی نگیرید که هلاک می شوید، و از آنان عقب نمایند که متفرق می شوید[15] و به آنان چیزی یاد ندهید که از شما عالم ترند.

عرض کرد: یا امیر المومنین، او رابرایم نام ببر. فرمود: کسی که پیامبر (ص) او را در غدیر خم نصب کرد و به آنان خبر داد که او نسبت به آنان صاحب اختیار از خودشان است، و سپس به آنان دستور داد تا حاضران غائبان را آگاه نمایند.

عرض کرد: یا امیر المومنین، آن شما هستید؟ فرمود: من اول و افضل آنها هستم. سپس پسرم حسن بعد از من نسبت به مومنین صاحب اختیار تر از خودشان است. سپس پسرم حسین بعد از او نسبت به مومنین صاحب اختیارتر از خودشان است. و سپس جانشینان پیامبر (ص) هستند تا بر سر حوض کوثر یکی پس از دیگری به خدمت او وارد شوند.

آن مرد نزد علی (ع) رفت و سر حضرت را بوسید و سپس عرض کرد: برایم روشن کردی و مشکلم را حل کردی و هر مشکلی در قلبم بود از بین بردی.

پایه های کفر

چهار پایه کفر

سلیم از امیر المومنین (ع) نقل می کند که فرمود[16]

کفر بر چهار پایه بنا شده است: فسق و غلو و شک و شبهه.

شعبه های فسق

فسق بر چهار شعبه است: جفا و کور دلی و غفلت و تجاوزکاری.

هر کس جفا کند حق را کوچک می شمرد[17] و عالمان دین را شدیداً مبغوض می دارد و بر گناه بزرگ اصرار می ورزد.

هر کس کوردل باشد یاد خدا را فراموش کند و در پی گمان می رود[18] و با خالق خود به مبارزه بر می خیزد و شیطان بر او الحاح می کند و بدون توبه و خضوع و غافل شدن از گناه [19] طلب مغفرت می کند. هر کس غفلت کند بر نفس خود جنایت کرده و کارش معکوس و منقلب می شود و گمراهی خود را هدایت می پندارد و آرزوها او را فریب می دهد، و هنگامی حسرت و پشیمانی او را می گیرد که وقت آن گذشته و پرده از او برداشته شده و آنچه گمانش را نمی کرد برایش ظاهر شده باشد.

هر کس از امر خداوند تجاوز کند شک می کند، و هر کس شک کند خداوند بر او برتری نشان می دهد و او را به قدرت خویشس ذلیل می گرداند و بجلالت خود او را کوچک می کند، همچنانکه به پروردگار کریم خود مغرور شده و در کار خود[20] افراط نموده است.

شعبه های غلو[21]

غلو بر چهار شعبه است: تعمق و فرو رفتن در نظریه و منازعه در آن و انحراف و لجاجت. هر کس ( بیش از حد) تعمق کند[22] به حق باز نمی گردد و جز غرق شدن در امور پیچیده چیزی برایش زیاد نمی شود، و فتنه ای از او رفع نمی شود مگر آنکه فتنه دیگری او را در خود فرو می برد، و دینش از هم گسیخته می شود و در مسئله ای بهم پیچیده فرو می رود. هر کس در نظریه منازعه و مخاصمه کند، در اثر لجاجت طولانی به احمق بودن مشهور می شود.[23]

هر کس انحراف پیدا کند نیکی به چشم او قبیح می آید و بدی به چشم او نیک می آید[24].

هر کس لجاجت کند راهها بر او کور می شود و کارش مورد اعتراض قرار می گیرد و بیرون آمدن از آن برایش مشکل می شود آنگاه که تابع راه مومنان نباشد.

شعبه های شک

شک بر چهار شعبه است: جدل و هوای نفس و تردد و تسلیم شدن[25]. و این همان کلام خداوند عزوجل است که می فرماید: « فَبِایِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَماری»[26] ، « پس به کدامیک از نعمتهای پروردگارت مجادله می کنی».

هر کس از آنچه نزد اوست وحشت کند به عقب برخواهد گشت.

و هر کس در دین مجادله کند در شک و تردید می افتد، و اولین از مومنان از او سبقت می گیرند و آخرین از آنان به او می رسند[27] و سمهای شیطان او را زیر پا می گذارند.

هر کس در مقابل هلاکت دنیا وآخرت تسلیم شود بین این دو هلاک می شود، و هر کس از آن نجات پیدا کند از زیادی یقین است[28]، و خداوند مخلوقی کمتر از یقین خلق نکرده است.

شعبه های شبهه

شبهه بر چهار شعبه است: اعجاب و خوش آمدن از زینت، و فریب دادن نفس، و توجیه کجروی ها و پوشاندن حق به باطل.

به این صورت که زینت از دلیل منحرف می کند و فریب دادن نفس را به شهوت می اندازد، و کجروی صاحبش را به انحراف عظیمی می اندازد، و پوشاندن حق به باطل ظلماتی روی هم است.

و اینها، کفرو پایه ها و شعبه های آن است.

پایه های نفاق

چهار پایه نفاق

امیر المومنین (ع) فرمود: نفاق بر چهار پایه است: هوای نفس و سازشکاری و غضب و طعم.

شعبه های هوای نفس

هوای نفس بر چهار شعبه است: ظلم و دشمنی و شهوت و طغیان

کسی که ظلم کند امور پیچیده اش زیاد می شود و مردم او را رها می کنند و بر علیه او کمک می کنند.

هر کس تجاوز کند مردم از شر او در امان نیستند[29] و قلب او سلامت نمی ماند و درشهوات نمی تواند نفس خود را کنترل کند.

هر کس نفس خود را در شهوات ملامت نکند در امور خبیث فرو می رود.[30]

و هر کس طغیان کند عمداً و بدون دلیل گمراه میشود.[31]

شعبه های سازشکاری

ساز شکاری بر چهار شعبه است: بر مغرور شدن و آرزو و بر حذر بودن و عقب انداختن وعده ها

و این بدان صورت است که بر حذر بودن از حق باز می دارد، و عقب انداختن وعده ها موجب تفریط در عمل تا هنگام اجل می شود و اگر آرزو نبود انسان حساب آنچه در آن است را می دانست، و اگر انسان حساب آنچه در آن است را می دانست بطور ناگهانی از وحشت و ترس می مرد. و مغرور شدن باعث کوتاهی انسان در عمل می شود.[32]

شعبه های غضب[33]

غضب بر چهار شعبه است: تکبر و فخر و غیرت کاذب و تعصب

هر کس خود را بالا بگیرد به حق پشت می کند. و هر کس فخر کند به فسق و فجور مبتلا می شود، و هر کس غیرت کاذب نشان دهد بر گناهان اصرار می ورزد، و هر کس را تعصب بگیرد ظلم می کند. و چه بد چیزی است در پل صراط کاری که بین پشت کردن به حق و فسق و فجور و اصرار بر گناهان و ظلم باشد.

شعبه های طعم

طمع چهار شعبه است: خوشحالی و شادی بیش از حد و لجاجت و روی هم انباشتن[34].

خوشحالی نزد خداوند پسندیده نیست، شادی بیش از حد عجب است، و لجاجت بلایی است برای کسی که او را مجبور به کشیدن بار گناهان کرده است. و روی هم انباشتن[35] لهو و بازی و مشغولیت است و تبدیل کردن چیزی که پست تر است به چیزی بهتر می باشد.

و اینها،نفاق و پایه ها و شعبه های آن است.

سنن الهی و توبه به درگاه خدا

خداوند بر بندگانش قاهر است. یاد او بلند و وجه او با جلالت است و هر چه خلق کرده زیبا خلق کرده است. دو دست او باز و رحمت او هرچیزی را گرفته است و امر او ظاهر و نور او نور دهنده است وبرکت جوشان است و حکمت او نور می دهد. کتابش شاهد و حجت او غالب و دین او خالص است. سلطان او ظاهر و کلمه او بر حق و میزان او از روی عدل است و پیامبران او ابلاغ کرده اند.

خداوند بدی را گناه و گناه را فتنه، و فتنه را آلودگی قرار داده است. نیکی را رضایت[36] و رضایت را توبه، و توبه را پاک کننده قرار داده است.

هر کس توبه کند هدایت می یابد، و هر کس به فتنه بیفتد گمراه می شود تا مادامی که به درگاه خدا توبه نکرده و به گناه خود اعتراف ننموده است[37] هیچکس جز هلاک شونده بر علیه امر خداوند حرص و طمع نمی کند.

الله! الله! چه وسعت دارد آنچه از توبه و رحمت و بشارت و حلم عظیم نزد خداوند است و چه ترسناک است[38] آنچه از قیدها و جهنم و بالاهای شدید که نزد خداوند است. هر کس به اطاعت او دست یابد کرامت او را به خود جلب می کند، و هر کس در معصیت او وارد شود و بال عقاب او را خواهد چشید، و بزودی پشیمان می شوند.

 



[1]- در این حدیث درباره ایمان و اسلام نکات ظریفی ذکر شده که احتیاج به تفسیر و توضیح دارد. در مواردی که مفاهیم پیچیده است به بحار : ج 68 ص 356 مراجعه شود.

[2]- « به مقدرات ایمان بیاوری» یعنی: همه را از جانب خداوند بدانی.

[3]-  هر یک از شعبه ها در جمله های بعد توضیح داده می شود.

[4]- «ب»: مصیبتها را آسان می شمارد.

[5]- «ب»: نظر با حجت

[6]- « د»: نصیحت گرفتن از عبرتها

[7]- «ب» : منافقین را.

[8]- «د»: هر کس با فاسقین عداوت داشته باشد برای خدا غضب می کند و هر کس برای خدا غضب کند خدا برای او غضب می کند.

[9]- در کتاب کافی و معانی الاخبار، سلیم می گوید: من پرسیدم.

[10]- این عبارت در کتاب کافی چنین است... خداوند تبارک و تعالی خود را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید، و پیامبرش را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید و امام و حجت خود در زمین و شاهد برخلقش را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید.

[11]- این عبارت در کافی چنین است: کمترین چیزی که بنده به آن کافر می شود این است که کسی گمان کند چیزی را که خدا از آن نهی فرموده، خدا به آن امر کرده است، و آن را دین خود قرار دهد و طبق آن پایه دوستی خود را قرار دهد، و گمان کند خدایی را که به آن دستور داده را عبادت کند، در حالیکه شیطان را عبادت می کند.

[12]- « د» : کسانی که خداوند اطاعت ایشان را با اطاعت خود و پیامبرش قرین قرار داده است.

[13]- سوره نساء: آیه 59

[14]- یعنی حضرت دو انگشت سبابه از دو دست را کنار یکدیگر قرار دادند اشاره به اینکه قرآن و عترت اینگونه مساوی و قرین یکدیگرند، و بعد انگشت سبابه و وسط از یک دست را نشان دادند و اشاره کردند که نسبت اهل بیت و قرآن مانند این دو نیست که یکی از دیگری مهمتر یا مقدم تر باشد.

[15]- « ب» : که از دین بر می گردید.

[16]-  یادآور می شود: این حدیث شامل معانی پیچیده و مشکلی است که احتیاج به تفسیر دارد ودر حدیث 8 همین کتاب قسمت اول این حدیث در پایه های ایمان ذکر شد. در آنجا یادآور شدیم که علامه مجلسی در جلد 86 بحار: ص 365 به تفسیر و توضیح عبارت مشکل این حدیث پرداخته است.

[17]- در کتاب تحف العقول: مومن را کوچک می کند.

[18]- در کتاب تحف العقول: اخلاقش زشت می شود.

[19]- کلمه « غفلت» در انیجا به صورت فوق معنی شد.

[20]- در کتاب تحف العقول: در زندگی خود.

[21]- « غلو» در اینجا ظاهراً به معنای بالا گرفتن خود در مسائل علمی است.

[22]- معنای تعمق در انیجا کاملاً روشن نیست. معنای متن تا حدی تقریب ذهنی است.

[23]- در کتاب تحف العقول: هر کس منازعه و مخاصمه کند سستی بین آنان را قطع می کند، و از طول لجاجت کارشان به گرفتاری می کشد.

[24]- در کتاب تحف العقول این جمله را اضافه دارد: و به مستی ضلالت دچار می شود.

[25]- خ ل: جدل و ترس از حق و تردد و تسلیم در مقابل جهل و اهل آن.

[26]- سوره نجم : آیه 55

[27]- در کتاب تحف العقول عبارت چنین است: هر کس در دینش تردد داشته باشد اولین از او سبقت می گیرند و آخرین به او می رسند.

[28]- این جمله را می توان اینطور معنی کرد : از برکت یقین است.

[29]- در کتاب تحف العقول: از کسی که به او اطمینان کند خود را در امان نمی بیند.

[30]- در کتاب تحف العقول: در حسرتها فرو می رود و در آن شناور می شود.

[31]- در کتاب تحف العقول: بدون عذر و دلیل گمراه می شود.

[32]- در کتاب تحف العقول عبارت چنین است: و مغرور شدن به دنیا و تفریط در آخرت و تفریط در عقب انداختن وعده ها به کوردلی می کشاند. و اگر عمل نبود انسان به حساب آنچه در آن است را نمی دانست.

[33]- کلمه « حفیظه» به دو معنی آمده است: 1- غضب. 2- تعصب در حفاظت چیزی.

[34]- در تحف العقول : تکبر.

[35]- در تحف العقول: تکبر

[36]- در کتاب تحف العقول: غنیمت

[37]- در کتاب تحف العقول در اینجا اضافه دارد: و نیکی را تصدیق کند.

[38]- در کتاب تحف العقول: چه زشت است.

نجوم و کیهان شناسی  درس خداشناسی است (بخشی دیگر از کتاب آسمان شناسی رضا قارزی)

نجوم و کیهان شناسی  درس خداشناسی است (بخشی دیگر از کتاب آسمان شناسی رضا قارزی)

ماه وزمين

ماه زمين رادرسفرش درفضاهمراهي ميكند و در هر3/27روز مداري تقريبأ دايره اي را به دور سياره زمين طي ميكند. مواضع نسبي خورشيد’ زمين وماه به طور پيوسته درنتيجه حركت ماه به دورزمين وزمين به دورخورشيدتغيير ميكنند’وپديده بسيارزيبايي راكه اهميت عملي دارد ايجاد ميكنند.ولي به خاطر اين كه اندازه شعاع وجرم ماه درمقايسه با سياره زمين استثنايي است ’تأثيرشديدي بررويكارهاي عملي مردم اعمال ميكند.

درمنظومه شمسي هيچ قمري به اندازه ماه به سياره مادرنزديك نمي گردد.اندازه بزرگ ماه سبب ميشودكه گهگاه سايه بزرگي برروي قسمتهاي از زمين بيندازد وهنگاميكه دراثرتغييرمكانهاي ماه وزمين’اين دوجسم وخورشيد بريك خط مستقيم قرارگيرند’پديده اي توليدميشود كه به آن خورشيدگرفتگي مي گويند.

سنگيني ماه كشش گرانشي قوي رابوجود مي آوردكه در نتيجه آن مساحت هاي بزرگي از خشكي حاصل مي گرددواقيانوس هادرامتدادخط زمين –ماه ازچندسانتيمترتاچند متربه سمت خارج بالا مي آيندواين پديده اي است كه به آن جزرومد گفته ميشود.

اهله ماه نوري كه ازماه مشاهده مي كنيم’نورمنعكسه خورشيد ميباشد نصف سطح ماه هميشه روبه خورشيد است ولي صورت ماه داراي شكل متغييري است- زيرا همچنان كه ماه به دورزمين مي گرددقسمتهاي متغييري ازطرف آفتابگيرماه رامشاهده ميكنيم.

هنگامي كه ماه بين زمين وخورشيد قرار گيرد ’غير قابل رؤيت ميشود ’زيرا اولا طرف صورت زمين در سايه است ودرثاني موضع ماه در آسمان به خورشيد نزديك ميشود ودر نتيجه ماه در تابش خورشيد گم مي گردد .موقعي كه ماه از خط زمين –خورشيد كمي دور ميشود ’قادريم هلال نازك لبه روشن ماه را ببينيم .هنگامي كه ماه در طرف مقابل زمين نسبت به خورشيد واقع ميشود’صورت آن كاملا روشن شده وآسمان را در بر ميگيرد شكلهاي متوالي كه از ماه ايجاد شده است ’به عنوان اهله آن شناخته ميشود .

اهله ماه

از ماه نو تا هلال ’ربع اول ’محدب ’ماه كامل وسپس براي بقيه نصف دور در مرتبه عكس از محدب ’ربع سوم وهلال تا ماه نو دور ميزند. در اهله تربيع ’دقيقا نصف صورت ماه قابل رؤيت ودرخشان است.به اين دليل ماه در اهله تربيع اش اغلب به عنوان نصف كامل يابه عنوان يك ماه نيمه معروف است.

همچنان كه ماه در نخستين نصفه دورش از ماه نوتا ماه كامل پيش ميرود’ماه افزاينده’ودر نيمه دوم دورش ’ماه كاهنده نام گرفته است .اين دوره 5/29 روز طول ميكشد .

فضا نوردان كه از ماه زمين را مينگرند ’زمين هم به ترتيب همان اهله هايي را داراميباشد كه ما از روي زمين در مورد ماه مشاهده ميكنم . مع ذالك’هر اهله زمين درست نقطه مقابل اهله ماه خواهد بود.اگر ماه در اهله ربع سوم باشد ’فضانوردان زمين را در ربع اول خواهند ديد.

طلوع وغروب ماه.

ميتوان زمانهاي طلوع وغروب ماه را بدست آورد.اين زمانها به اهله ماه بستگي دارند . فرض كنيد ماه در ربع اولش قرار دارد وناظر بر روي زمين در نقطه اي ايستاده كه خورشيد مستقيما در بالاي قطب شمال رؤيت شده است ’لذا زمين درجهت عكس حركت عقربه هاي ساعت مي چرخند.همچنانكه زمين ميچرخد ’ناظر طلوع ماه را در بالاي افق شرقيش مشاهده ميكند . ماه به صورت نيمه كامل كه نيمه روشن آن به سمت بالا است ظاهر ميشودواينهمان است كه ناظر ماهرا مستقيمادربالاي سرش در ساعت 6 بعد از ظهر ميبيند. حدود نيمه شب ’ماه در افق غربي ناظر كه نيمه روشن آن به سمت پايين است ’غروب ميكند.زمان واقعي غروب ماه’با توجه به اين حقيقت كه خود ماه در جهت خلاف عقربه هاي ساعت به دور زمين حركت ميكند تاخير دارد ودر نتيجه ماه در خلال شب نسبت به ستارگان به سمت شرق عقب مي افتد.

گرفتگيهاي خورشيدي

موقعي كه ماه ازبين خورشيدعبورميكند’دربعضي ازنواحي زمين جلوي تمام ياقسمتي ازپرتوهاي خورشيدرامي گيرد.اين واقعه’گرفتگي خورشيدنام گرفته است ودرصورتيكه تمام رتوهاي خورشيدازديدناظرمحوشده باشند’پديده اي پرحرمت ترازتمام پديده هاينجومي اتفاق مي افتد.

همچنانكه ماه ازروي قرص خورشيد مي لغزد’يك تاريكي غيرطبيعي برروي زمين ايجادميكند’ودرطي آن پرندگان وراجي خودراقطع ميكنند.به مدت چنديندقيقه’ماه تمام خورشيدراسياه ميكند’دماي هواكم ميشودوتاج خورشيدي-جوخارجي خورشيد-به صورت يك مرواريدظاهرميشود’وهاله ضعيفي به دورقرص سايه سياه ماهايجادمي گردد.

 

دراين زمان ستارگان وسيارات درآسمان روشنتررؤيت ميشوند.همانطوركه ماهمسيرش راادامه مي دهد’درخلال ساعت بعدي مجدداصورت خورشيدآشكارميشود’يعني ازيك هلال نازك به درخشندگي كامل رشد ميكند.

گرفتگي ها به صورت منادي حوادث مهم’موردتوجه قدمابود.مجامع زيادي ازقدمايادداشتهاي دقيقي ازگرفتگيهاراثبت ميكردند’ولي دربين آنهاستاره شناسان بابلي مستثني بودند’زيراكه آنهاوقتشان رابه جمع آوري اين حوادث اختصاص داده بودند.بامراجعه به ثبت گرفتگيهادركتيبه هاي ميخي لوحه هاي بابليها’فهميده ميشودكه تاريخ ثبت به دومين دوره هزارساله قبل ازميلادبرميگردد.

يك مثال مربوط به گرفتگي’لوحه اي است كه حوادث غيرمعمولي به روي آن ثبت شده است.نظيرظهوريك زن خاردار’يك گوسفندچهارشاخ ويك لاشه درحال صحبت.لوحه اي رادراين سري نشان مي دهد.حادثه اي كه درلوحه توضيح داده ميشود’ميتواندبه صورت كاملا مساوي از يك رعدوبرق يايك گرفتگي تعبيرشود’امابقيه لوحه به حوادث واقعي واستثنايي مربوط ميگردد.

ستاره شناسان با دقت بسيارزيادي تاريخ وقوع گرفتگيها رادرطول هزاران سال درگذشته ونيزدرآينده مي توانند حساب كنند.آنهامدارهاي زمين وماه رابادقت كافي مي شناختندوقادربودندزمانهايي كه ازيك نقطه بخصوصي برروي زمين ’خورشيدوماه دريك امتدادقرارميگيرندراتعيين كنند.

گرفتگيهاي كلي

مسيرماه به دورزمين بيضي ميباشد كه هرماه يكبار دربيشترين فاصله404800كيلومترودركمترين فاصله353600كيلومترقرارميگيرد.اگرگرفتگي موقعي رخ دهدكه ماه نزديك زمين باشد’قطرظاهري آن به اندازه كافي بزرگ شده ودرنتيجه تمام پرتوهاي خورشيدگرفته ميشود’چنين گرفتگي اي’گرفتگي كلي نام دارد.

چگونگي اين تركيب’به طورمتوسط درهردوياسه سال درهرنقطه اي اززمين يكبارصورت مي پذيرد.دريك قسمت مشخصي اززمين فقط يكباردرهر360سال گرفتگي كلي راميتوان ديد.

دوره تناوب كلي يك گرفتگي خورشيدمعمولادوياسه دقيقه است ونمي تواندبيش از7دقيقه ادامه پيداكند.يك خورشيد گرفتگي كلي درايالات متحده در7مارس1970م.رخ دادكه اين گرفتگي درعرض كماني از خليج مكزيكوتابالاي ساحل شرقي مرئي بود.

دوره گرفتگي كلي درامتدادخط مركزي مسير ’سه دقيقه بود.يك گرفتگي خورشيدمرئي ديگردرايالات متحده درسال 1979م.رخ داده است.

گرفتگي حلقوي

اگر هنگامي كه ماه در بيشترين فاصله اش از زمين قرار دارد يك گرفتگي خورشيدي رخ دهد ’قطر ظاهري ماه كوچكتر ازقطر خورشيد خواهد بود و حاشيه قرص خارجي خورشيد در سرتاسر گرفتگي حتي براي محلي از زمين كه دقيقا در خط بين مراكز ماه وخورشيد قرار دارد مرئي باقي مي ماند . ازچنين محلي كه ماه از وسط زمينو خورشيد عبور ميكند ماه بصورت قرص سياهي كه توسط حلقه روشن لايه هاي خارجي خورشيد احاطه شده است ظاهر ميگردد .اين نوع گرفتگي ’گرفتگي حلقوي ناميده ميشود .

گرفتگي جزئي هنگامي رخ ميدهد كه ماه به خط خورشيد – زمين نزديك باشد ولي نه به آن اندازه نزديك كه بتوان جلو تمام پرتوهاي خورشيد را از هر ناحيه اي از زمين بگيرد .در آن نواحي از زمين كه در داخل مسير گرفتگي جزئي قرار دارد قرص ماه در داخل خورشيد در گير خواهد شد ولي هرگز به طور كامل پوشانده نخواهد شد. گرفتگي هاي جزئي به تعداد بيشتري از گرفتگي هاي حلقوي و كلي رخ ميدهد.

گرفتگي هاي قمر

گرفتگي هاي قمري ’هنگامي كه زمين ماه وخورشيد در يك خط مستقيم قرار دارد وماه در پشت زمين قرار ميگيرد ’يعني در در صورت ماه كامل رخ ميدهد . در هر مكاني بر روي زمين كه در ان ماه رويت ميشود ’ گرفتگهاي قمري مرئي هستند ’در صورتي كه گرفتگي خورشيد فقط در نوار باريكي از سطح زمين كه كمتر از 160 كيلومتر است رويت ميشود .

در خلال يك گرفتگي كلي قمري ماخ هيچ نوري را به استسناء آن نورهايي كه از اطراف لبه هاي زمين توسط شكست در جو صورت ميگيرد’دريافت نميكند واين نورها به صورت عدسي عمل كرده ونور خورشيد را به سمت ماه كانوني ميكند

.مولفه نور آبي شكسته شده ودر اثر پراش در سطح زمين شدت آن كم ميگردد و لذا ماه به وسيله نور خورشيد كه در آن طول موجنور آبي وجود ندارد ’روشن گرديده وآن را به رنگ مسي-قرمز تيره ظاهر مي سازد .

 

همچنان كه گرفتگي قمري ادامه پيدا ميكند سايه زمين عرض صورت ماخه را با تندي حدود 3200كيلومتر بر ساعت جاروب ميكند.يوناني ها در 2400سال پيش به اين حقيقت كه سايه زمين بر روي ماه دايره شكل است پي برده وسپس فهميدند زمين كروي است .

فصول گرفتگي

اهله هاي ماه به طور متوسط در هر شش ماه در خلال فصول گرفتگي نيمه ساليانه رخ ميدهد. در بيشتر ايام سال ماه در ماه نوودرماه كامل در خارج صفحه مدار زمين قرار دارد وگرفتگي نميتواند به وقوع بپيوندددر هر ماه دو بار ماه از ميان صفحه مدار زمين عبور ميكند نقاطي را كه ماه از ميان اين صفحه عبور ميكند به A,Bنشان ميدهند كه گره هاي مدار نام دارد و خط A,Bرا خط گره ها مينامندهمچنان كه زمين ماه به دور خورشيد گردش ميكنند صفحه مدار ماه در فضا ثابت است

 

 

جذر مد

همان طور كهع مته مدارش را دور ميزند نيروي گرانشي بر روي تمام قسمت هاي زمين خواهد داشت و اين نيرو به اندازه كمي احساس ميشود و أنها در فواصل مختلفي از ماه قرار دارد چون اين نيرو با افزايش فاصله كاهش مي يابد كشش ماه بر روي طرف نزديك زمين بزرگتر است نتيجه أن برامده شدن طرفي از زمين است كه در مقابل ماه قرار دارد و أن را جذرومد قمري ناميده ميشود.

ارتفاع جذرومد در اقيانوس باز يا دريا تقريبا 6/0متر ميباشد در خليج فاندي ,در مرز بين ماين و كانادا ارتفاع جذرومد به 15متر ميرسد .هنگامي كه قارهاي جلوي ماه قرار ميگيرد صخره جامد أن در مقابل گراني ماه مقاومت ميكند.تاثير كشش ماه بر روي قاره ها كه جذرومد خشكي ناميده ميشود معمولا بيش از 20سانتيمتر ارتفاع ندارد .همچنين بر أمدگي مدي در طرف مقابل زمين كه دور از ماه است برابر با ارتفاع مد در طرف ديگر زمين ميباشد.ماه قويا طرفي از زمين را كه در مقابل أن قرار دارد مي كشد اما درون زمين را با قدرت كمي ميكشد ,و كمترين كشش مربوط به قسمت دور از ماه ميباشد.

جذرومد خورشيدي

خورشيد مانند ماه مدي را بر روي زمين ايجاد ميكند. اگرچه خورشيدبسيار وزين تر از ماه است اما بسيار دور تر از أن نيز مي باشد در نتيجه قدرت نيروي مد خورشيد كمتر ازنصف قدرت ماه است در هر ماه دو بار خورشيد و ماه براي توليد جذرو مد هاي بزرگ استسنايي تشريك مساعي ميكند اين اتفاق در ماه نو روخ مي دهد ماه خورشيد در يك طرف زمين و در ماه بدر يعني وقتي كه خورشيد ماه در دوطرف مقابل زمين قرار دارند صورت ميگيرند كه اين حادثه جذرومد بهاري است .

چون نيروي جذرومدي خورشيد به اندازه ماه قوي نيست لذا هنوز جذرومد قمري رخ ميدهد لكن كمتر از أن وقتي خواهد بود كه خورشيد مقداري أب را به خارج نميكشيدجذر مدهاي حاصل كمترين جذرومدها ناميده شده.

اثر جذرومدها بر روي چرخش زمين.

همچنان زمين در خلال شبانه روز به دور محورش ميچرخد جزر ومد به سمت ماه جهت داده ميشود بنابراين زمين در زير جذرومد مچرخد يا از نقطه نظر شخصي كه بر روي سطح زمين قرار دارد جذر ومد از ميان سطح زمين به سمت عقب حركت مكند.

 

حركت روزانه جذرومدها در عرض اقيانوس ها و درياها درست نظير حركت أنها از ميان يك جسم جامد بر روي خشكي سبب ايجاد مقدار زيادي اصطكاك ميشود اگر اين انرژي مي توانست براي مقاسد مفيدي مجددا به كار رود براي تهيه قدرت الكتريكي مورد نياز چندين برابر كل جهان كافي بود .

جذر ومدها به عنوان ترمزي بر روي چرخش زمين مي كند و چرخش أن را به ميزان ثابتي كند ميكند جذرومدها سبب افزايش طول روز ميشود چون زمين خيلي بزرگ است اثر جذرومدها بر روي طول روز كوچك مي باشد اين اثر نا چيز به دوران هاي مربوط به زمين شناسي يعني 300000000 سال پيش در عصر ديوانيان بر ميگردد كه روز فقط 22ساعت طول داشت .

آسمان متغير شب

در يك شب صاف پاييزي در بيشتر مكانهاي ايالات متحده روشنترين ستارگان أسمان داراي ظاهري ميباشد كه 3ستاره دجاجه ,نسر واقع ونسر مثلث بر جسته اي را در بالاي سر تشكيل ميدهند ودو نمونه از ستارگان نزديك به افق به شكلهاي مشخص به نام صور فلكي بزغاله وقوس گروه بندي شده اند .

اما در يك شب بهاري در همان مكان اكثر اين ستارگان رفته اند ومكانهاي أنها توسط گروه متفاوتي مانند شعراي يماني وصور فلكي كلب اصغر ,دو پيكر ,اسد ,جبار وكلب اكبر پر شده است.

در زمستان صورت فلكي كلب اكبر ظاهر ودر تابستان نا پديد مي شود وساير صور فلكي اسد به جاي أن ظاهر مي گردد .در هر شب انسان فضاراكمي در جهت مخالف شب قبل مشاهده ميكند تغيير جهت فقط يك درجه زاويه اي در هر 24 ساعت است واثرش بر رويموضع ستاره أنقدر ناچيز است كه با چشم غير مسلح از يك شب تا شب بعد مشاهده نميشود .

پس از شش ماه زمين به طرف ديگر مدارش منتقل ميشود وناظر أسمان شب قسمت مختلفي از جهان را نظاره مكند .در هر شب يك ستاره دقيقه زود تر طلوع مي كند كه اين در نتيجه اختلاف بين روزهاي نجومي و خورشيدي ميباشد مجموع 4 دقيقه ها در 6ماه به 12 ساعت ميرسد ,يعني ستاره در أسمان شب شش ماه در أسمان روز مرئي وشش ماه بعد درأسمان شب ظاهر خواهد شد.

محتويات كهكشان

ظاهر كهكشان

همانطور كه سيارات به دور خورشيد ميگردند ستارگان نيز مركز كهمشان را دور مزند.خورشيد نيز در250000000سال يك دور مي زند كهكشان بر اثر چرخش به صورت قرص مسطحي در أمده كه ضخامتش تقريبأ يك بيستم قطراش ميباشد.

توده كروي كوچكي از ستارگان موسوم به هسته كهكشان در مركز كهكشان به شكل يك برأمدگي قرار دارد كهكشان هاي مذكور طوري در فضا قرار گرفته ما أنها را از زواياي مختلف مي بينيم اگر شما بتوانيد به خارج از كهكشان باستيد كهكشان را به طور نيم روخ نگاه كنيد خيلي شبيه NGC4565به نظر خواهد أمد هنگامي كه از صفحه قرص كهكشاني به فضا نگاه مي كنيم تعداد زيادي از ستارگان را مي بينيم كه به صورت يك نوار ممتد وتابنده در عرض أسمان خود نمايي مي كند مسيرهاي تاريك و نا منظمي كه از ميان مركز راه شيري مي گذرد به علت ابرهاي زيادي از گازوغبار به وجود أمدهاند كه در مركز صفحه كهكشان متمركز شده و نور بسياري از ستارگان را سد مي كنند

تهي بودن كهكشان

براي فهم تهي بودن كهكشان از تشابه أن با دركي كه از اندازه منظومه شمسي داشتيم استفاده مي كنيم فرض كنيد قطر خورشيد از 6/1ميليون كيلو متر به اندازه يك پرتقال كاهش يافته باشد .

در اين مقياس كهكشان خوشهاي از صد بيليون پرتقال است كه هر كدام به فاصله متوسطي بيشتر از 1600كيلو متر نسبت به همسايگانش قرار گرفته است در فضاي بين أنها توزيع رقيقي از اتم ها و چندتايي ملكول و ذرات گاز و غبار وجود دارد كه اين تهي بودن فضا در كهكشان مي باشد .

فواصل بين ستارگان,سال نوري

هر يك از ستارگان داخلي كهكشان به فاصله متوسط 48تريليون كيلو متر از ديگري قرار گرفته است براي دوري از تكرار چنين شماره هاي بزرگ از واحد سال نوري استفاده مي شود يعني مصافت طي شده توسط يك پرتوي نور در مدت يك سال كه با سرعت 300000كيلو متر بر ثانيه سير ميكند با استفاده از اين واحد فاصله خورشيد تا ألفا قنطورس 3/4سال نوري فاصله متوسط كهكشان 5سال نوري وقطر كهكشان 100000سال نوري ميباشد.

نسل ستارگان

فرض كنيد هر نقطه اي بر روي نمودار نمايش دهنده يك ستاره در اسمان است در اين نمودار دماي سطحي در امتداد محور افقي و تا بندگي مطلق در امتداد محور عمودي قرار دارد .اين منحني با يك منحني بايك منحني قد در مقابل وزن براي نسلي از مردم قابل مقايسه خواهد بود .از اين چه انتظاري خواهيم داشت؟ ايا نقاط نشان دهنده نسل كل ستار گان هستند كه در سراسر منحني پراكنده شده اند؟يا اينكه همانند خصوصيات قد ووزن نسلي از مردان وزنان نزديك يك خط قرار خواهند داشت ؟

براي پيدا كردن پاسخ اين سوال اجازه دهيد تابندگي ودماي سطحي تمام ستارگان همسايه خورشيد را رسم كنيم .فاصله ستاره را بايد دانست تا بتوان تابندگي مطلق را از تابندگي ظاهري أن محاسبه نمود . بايد به خاطر سپرد كه براي اهداف منحني ,تابندگي ظاهري بي ارزش است زيرا أن خاصيت ذاتي ستاره نبوده بلكه تنها به فاصله ان از خورشيد بستگي دارا وتابندگي مطلق است كه خاصيت فيزيكي بنيادي ستاره را نشان مي دهد .

در تهيه اين منحني تابندگي ذاتي ودماي سطحي را براي تمام ستارگاني كه در داخل محدوده 10 سال نوري از خورشيد قرار دارند رسم مي كنيم . در داخل اين حجم از فضا 12 ستاره وجود دارد كه شامل خورشيد نيز بوده وفاصله أنها مشخص شده است.

قبل از پرداختن به تفسير منحني دو ويژگي أنرا بايد مورد توجه قرار داد .

يكي اين كه دما در امتدادمحور پايين از سمت راست به چپ افزايش پيدا ميكند كه بر خلاف انتظار ميباشد .ويژگي ديگر أنكه هم دما وهم تابندگي در مقياس لگريتمي رسم شده , اين نوع منحني كه به نام ترسيم log-log” " ناميده ميشود , به دليل تغيرات وسيع در روشنايي ودماي ستارگان لازم است.

به طور متوسط رابطه اي بين تابندگي ذاتي ودماي سطحي يك ستاره وجود دارد به علاوه ,ميتوان ديد كه ارتباط طوري است كه داغترين ستارگان , روشنترين أنها بوده وسرد ترين ستارگان ,ضعيف ترين انها هستند يعني هر چه جسم تابش كننده داغتر باشد ,انرژي بيشتري را گسيل مي دارد .

خط چين رسم شده روي منحني بيانگر رابطه اي بين روشنائي ودما است . اين خط را ميتوان رشته اصلي خصوصيات اساسي نسل ستارگان ويا حد اقل براي ستارگاني كه نزديك ما در كهكشان واقع شده اند ؤ ناميد .

اكثر ستارگان در ترسيم دقيقا برروي خط قرار ندارند ؤبلكه آنها در دو طرف خط با فاصله نا چيزي قرار مي گيرند . دو دليل براي اين انحرافات وجود دارد .اول آنكه ستارگان مقداري در تركيباتشان تغيير ميكنند واين تغيير با وجود آنكه چندان بزرگ نيست براي تاثير گذاشتن بر خواص آنها كافي است . تا حدي پراكندگي در نقاط روي منحني بيانگر تفاوت در تركيبات ستارگان است .

دوم اينكه منحني بر اساساندازه گيري هايي بوده كه با دشواري انجام گرفته ودر معرض خطاهاي اتفاقي بوده كه نقاط روي منحني را پراكنده مي سازد .چنان چه امكان اندازه گيريهابا دقت بي نهايت زياد وجود ميداشتنقاط روي منحنياحتمالا در امتداد خط نزديكتر به يكديگر قرار ميگرفتند تا آنچه كه در عمل ديده مي شود .احتمالا هيچ كس نمي توانست از خط رشته اصلي قد ووزن در نسل انساني به قدري منحرف باشد كه اين ستاره ازرشته اصلي ستارگان در روشنايي ودما انحراف دارد كشف چنين ستارهاي درپايين نمودار به اندازه اي تعجب انگيز است كه مثلا شخصي با 180 سانتيمتر قد وفقط چند كيلو گرم وزن يا 120 سانتيمتر قد و 450 كيلوگرم وزن وجود داشته باشد .چون 12 ستاره تعداد زيادي نيستند لذا با ترسيم 50 يا 100 ستاره ممكن است چندين رشته اصلي موازي بر روي منحني ظاهر ساخت كه اين بيانگر خا نواده هاي مختلف ستارگان ميباشد آنگاه ستاره دور افتاده قابل توضضيح بوده .با اين ايده حجم اطراف خورشيد را به كره اي به شعاع 20 سال نوري كه شامل 90 ستاره از جمله خورشيد است افزايش خاهيم داد .تعداد قابل توجه اي از ستارگان گر چه هنوز كم هستند كاملا دور از رشته اصلي واقعند ستاره بخصوصي كه در پايين نمودار قرار داشت حالا به چندين ستاره ديگر پيوسته كه همگي در زيررشته اصلي واقع گرديده اند .اكثر ستارگان اطراف ما فوق العاده ضعيف هستند انتظار داريم كه روشنترين ستارگان آسمان همسايگان ما باشد اما اين طور نبوده و تنها يك دو جين از 90 ستاره موجود در فهرست ميتوانند با چشم غير مسلح در شرايط عادي ديده شوند .هر چند كه ستارگان روشنتر از خورشيد نسبتا كمياب بوده اما فوق العاده جالب اند زيرا آنها جرم وتابندگي غولهاي اسمانند ستارگان غير عادي مسيري را به طرف بالا وبه سمت راست در منطقه اي ادامه مي دهند كه ستارگان انها داراي دماهاي سطحي خيلي كم بوده وبنابراين قرمز رنگ هستند . معمولا يك ستاره با رنگ قرمز در مقايسه با خورشيد خيلي ضعيف است .

كوتوله ها وغولها

ستارگاني كه در ناحيه پايين وطرف چپ و آنهايي كه درناحيه بالا وطرف راست واقع شده اند انقدر قابل توجه اند كه اسامي خاصي را به خود اختصاص داده اند . ستارگان طرف چپ پايين كوتوله هاي سفيد ناميده مي شوند وبه اين دليل كوتوله لقب گرفته اند چون خيلي كوچك و ضعيف ميباشند وبه خاطر داغ بودن سفيد به نظر ميرسند .ستارگان سمت بالابه غولهاي قرمز معروفند وغول نام گرفته اند چون فوق العاده بزرگ وتابنده اند وقرمز انديك نمونه كوتوله سفيد قطري در حدود 32000 كيلومتر يعني تنها دو برابرقطر كره زمين را دارا ميباشد .كوتوله هاي سفيد ستارگان چگال و فشرده اي هستند كه يك قاشق چايخري از ماده آن در حدود ده تن وزن دارد .از طرف ديگر غولهاي قرمز بسيار بزرگ هستند كه به طور نمونه داراي قطر 139 ميليون كيلومتر يا حدود 100 برابر قطر خور شيد ميباشند اما اين ستارگان حجيم در اغلب حالات تقريبا همان جرم خورشيد را دارند .

ستارگان حاصل از پيش ستارگان

مسير تحول يك پيش ستاره منقبض شونده همانطور كه در نمودار هرتسپرونگ –راسل ظاهر ميشود نشان داده شده است اين مسير ستاره اي با جرمي معادل با جرم خورشيد ميباشد عمر پيش ستاره به صورت نقاط متوالي در امتداد نمودار علامت گذاري شده است .

سه سال بعد از شروع شكل گيري اوليه ابر گازي وخاتمه آن كه نمايش دهنده براي 10 ميليون سال عمر پيش ستاره ميباشد ميتوان دريافت كه در ابتدا پيش ستاره به طور سريع وسپس خيلي آهسته به طرف پايين نمودار H-R حركت مي كند

.بعد از 27 ميليون سال كه كره گازي شروع به فر ريختن مي كند به همسايگي رشته اصليمي رسد مسير رسم شده پيش ستاره در نمودار H-R بر اساس مشاهدت مستقيم پيشستارگان پايه گذاري نشده .

همانطور كه در بالا اشاره شد يك پيش ستاره در طول سالهاي اوليه عمرش با سرعت زيادي تابش ميكند .

ستارشناسان نظري با استفاده از ماشين هاي الكترونيكي سريع قادر به محاسبه اندازه روشنايي وتوزيع دماي يك ستاره منقبض شونده مي باشند .اگر چنين كوششي با دست وبا ماشينهاي حساب رو ميزي توسط 3000 رياضيدان صورت ميگرفت 5 سال به طول ميانجاميد وبيش از 10 ميليون دلار هزينه بر ميداشت . اختراع ماشين حسابگر با سرعت زياد يكي از دلايلي است كه سبب پيشرفت فراواني در فهم ما از تولد ستارگان در دهه اخير شده است.

افروزش هيدرو ژن

پيش ستاره از زمان شكل گيري اش ابتدا به سرعت وسپس آهسته تر همانطور كه چگال شده و اتمهاي متحرك با مقاومت افزايش يافته اي به طرف مركز مواجه شده اند فرو ريخته است.بعد از 10ميليون سال پيش ستاره ازقطراوليه اش كه تريليون كيلومتر است به قطري حدود4/2ميليون كيلومتر فشرده شده است .به طور همزمان دماي مركز پيش ستاره به ده ميليون درجه كلوين افزايش يافته است براي اولين بار در اين دما پروتون ها در مركزپيش ستاره باسرعت زياد درحال حركت وبرخورد ميباشند تا به مانع الكتريكي نفوذ كرده وبه داخل بيايند تابه نيروي هسته اي جازبه برسند.دراين حال پيش ستاره يك ستاره شده است.با رها شدن انرژي هسته اي در مركز’ستاره تااندازه اي گرمتر وبيشتر تابنده ميشود.همانطور كه اين وقايع صورت مي گيرد ستاره به طرف بالا وبه سمت چپ نمودار H-R حركت مي كند تا اينكه 17ميليون سال بعدازشروع جوش هسته اي و27ميليون سال بعد ازفرو ريختن پيش ستاره به محل استراحتش برروي رشته اصلي مي رسد.

رشته اصلي

همجوشي هسته هاي هيدروژن’هليوم راتوليدميكنند.اين واكنش’طولاني ترين مرحله منفرداز تاريخ يك ستاره رادربرمي گيردكه حدود90%اززندگي اش براي حالتي باجرمي معادل نورخورشيد,ميباشد.خورشيددرنيمه اين مرحله است,حدود6/4بيليون سال قبل به رشته اصلي أمدوبراي4يا5سال ديگرقبل ازاينكه بميرد,درأنجا باقي مي ماند.

خورشيد هيدروژن اش رابه أهستگي مي سوزاند,زيراتحول زندگي روي زمين نيزيك فرايند خيلي أهسته است.بر طبق مدارك سنگواره اي,اشكال ساده حيات نظير باكتري ها زماني در اولين بيليون سال وجود منظومه شمسي در روي زمين ظاهر شدند واشكال پيشرفته حيات تا چند بيليون سال بعد از أن پديدار نشدند .

به فرض أنكه عمر خورشيد 100ميليون سال يا كمتر بوده باشد مشكوك به نظر مي رسد كه مخلوقات با هوش زمين را هرگز اشغال كرده باشند .اگرچه خورشيد حدود 10بيليون سال عمر خواهد كرد ستارگان ديگر با زمانهاي كوتاهي نظير يك ميليون سال عمر مي كنند و هنوز ستارگان ديگري ممكن است براي زمان طولاني نظير يك تريليون سال يا بيشتر نيز عمر كنند .بزرگترين ستارگان عمركوتاهي دارند أنها سوخت بيشتري براي سوزاندن دارند .اما خيلي سريع تر از ستارگان كوچكتر أن را ميسوزانند .چرا يك ستاره سنگين سوختش را خيلي سريعتر از يك ستاره ستاره سبكتر مي سوزاند ؟وزن زياد چنين ستاره اي دماي بيشتر ي را در مركز توليد مي كند وسبب مي شود كه پروتونهاخيلي شديد تر از پروتنها در يك ستاره سبكتر برخود كنند .در اثر شدت اين برخورد ها سد الكتريكي بين پروتونها خيلي ساده تر نفوذ پذير ميشود و ميزان واكنش هسته اي بالا مي رود .در ستارگان سنگينتر ميزان واكنش با افزايش دما بالا مي رود به نحوي كه با دوبرابر شدن دما ميزان واكنش در سازه 30000 ضرب مي گردد .از طرف ديگر ستاره اي به جرم1/0 خورشيد بايد براي يك تريليون سال عمر كند كه ستاره بارنارد يك نمونه از أن است .اين ستاره بايد بعد از نابودي خورشيد براي مدت طولاني درخشان باشد .

تجربيات دردرون يك ستاره

چگونه ستاره شناسان مي توانند با اطمينان بيان كنندكه خورشيد به مدت 10 بيليون سال هيدروژن را مي سوزاند ؟پاسخ در بر گيرنده يك فرق اساسي بين نجوم و ساير حوزه هاي ديگر تجسسي علمي مي شوداكثر شاخه هاي علم در تجربيات أزمايشگاهي استوار است به نحوي كه دانشمندان رفتار يك شي را تحت شرايط دقيق مطالعه ميكند شي ممكن است يك الكترون,يا يك ويروس باشد. اجرام تحت مطالعه اغلب كهكشان ها ستارگان يا سيارات مي باشند كه براي أوردن به أزمايشگاه يا بسيار بزرگند يا در حالت طبيعي كشف شدند .

تعريف جديد تحول ستاره اي تقريبأ به همانند اندازه كه به تلسكوب و طيف نما وابسته است به چنين تجربه هايي بر اساس استفاده از ماشين حسابگر نيز بستگي دارد.يك تجربه اي عددي بر روي يك ستاره با مجموعه اي از قوانين يا فرمول ها نظير قوانين نيوتون شروع ميشود كه طي أن شي مورد مطالعه راتوصيف ميكند وبيان مي دارد كه چگونه شي تحت تاثير نيرو هاي طبيعي قرار ميگيرد . ستاره شناس با اين فرض كه ستاره توزيع كروي از ماده توسط گراني را نگه مي داردتجربه عددي مربوط مي سازد .ستاره شناس برنامه كامپيوتري را همراه با عداد نمايش دهنده جرم ستاره مقدار ثابت جهاني گراني ميزان هاي اندازه گيري شده از واكنش گوناگون هسته اي به حافظه ماشين حسابگر وارد مي كند.ماشين حسابگر تمام حساب لازم را خيلي سريع انجام ميدهد سر انجام توصيف كاملي از ستاره شامل دما چگا لي تركيب داخلي تابندگي ودماي سطحي اش را توليد ميكند .چون سوختن هيدروژن منبع انرژي ستاره است لذا وقتي كه مقدار هيدروژن تغيير مي كند تمام خواص ستاره نيز تغيير مي كند .اساسأ , شرايط در درون ستاره به علت 1پايين أمدن مداوم مقدار هيدروژن در هر ثانيه تغيير مي كند . به هر حال در طول زندگي ستاره وقتي كه هيدروژن را ميسوزاند ساختارش أنقدر أهسته تغيير مي كند كه توصيف ثانيه به ثانيه أن ضروري نمي باشد دوره سوختن هيدروژن خورشيد 10بيليون سال طول مي كشد .

ستاره شناس به عنوان نتيجه اي از محاسبه اش, تقريبا مي داند چگونه شرايط در ستاره بر أن فاصله زماني 50 ميليون سال خاص تغيير كرده است. به اين طريق او تحول ستاره را در مرحله سوختن هيدروژن از زندگي اش در طول 50 ميليون سال رد يابي مكند.

حفره هاي سياه در فضا

با تشخيص ارتباط بين ستارگان نوتروني, تپ اخترها وابرنواخترها تعدادي از ستاره شناسان احساس كردند كه أخرين صفحات داستان زندگي ستاره گان را نوشته اند .اما, شواهد اخير سوظني ايجاد كرده است كه ستاره نوتروني يا تپ اختر مرحله نهائي فشردگي ماده ستاره اي نيست تحت شرايطي خاص هسته يك ستاره ممكن است به ابعادي كمتر از 16كيلومتر كه حد ستاره نو تروني است منقبض شود اين مقدار به شعاعي معادل 2/3كيلو متر ميرسد.

شكل گيري يك حفره سياه

بر اساس نظريه اينشتين وقتي ابعاد ستاره حدود 6/1ميليون كيلو متر (قطر) باشد ,نيروي گراني در سطح أن براي نگه داشتن پرتوها نور فراري كافي نخواهد بود ,در نتيجه اين پرتوها ستاره را با انرژي كمتري ترك مي كنند.اما اگر ماده ستاره در حجم كوچكي فشرده باشد ,نيروي گراني در سطح أن بسيار بزرگ خواهد بود .اين حالت,مي تواند براي هسته ستاره اي كه نتيجه انفجار ابرنواختر است ,اتفاق بيافتد .

خواص يك حفره سياه

نيروي گراني يك حفره سياه نه تنها مانع از فرار نور مي شود ,بلكه از خروج كليه اجرام فيزيكي از حفره جلوگيري مي كند .واين پيش بيني ديگري از نظريه اينشتين است كه اظهار مي دارد هيچ شيئي نميتواند سريعتر از نور حركت كند .هر پرتو نوري يا شي فيزيكي كه از خارج به حفره سياه وارد مي شود نيز محبوس مي گردد و هرگز نمي تواند مجددأ خارج شود.داخل حفره سياه كاملا از جهان خارج جدا شده است يعني مي تواند اجرام و تابش را بگيرد ولي نمي تواند چيزي را پس بدهد.

اصول اعتقادات اسلامي  5-معاد

اصول اعتقادات اسلامي  5-معاد

از ديگر اصول دين ما معاد است، ما يقين داريم كه زندگي دنيا موقت و گذرا و آزمايش است و ما زنده خواهيم شد « و بالاخره هم يوقنون» البته اين يقين داشتن ، عارضي نيست. اين را آيات قرآن به ما مي‌رساند خداوند عادل است و عادل كار بيهوده عبث نمي‌كند خداوند بالاتر از اين است كه انسان را پوچ و بي هدف قرار دهد. او بالاتر از اين است كه زندگي بي هدف بيافريند. پادشاه به حق بالاترين  از اين است كه اين آفرينش دقيق انسان را براي چند صباحي موقت و بي‌هدف آفريده باشد. تمام اينها از روي علم است، از روي حساب و ما دوباره زنده مي‌شويم. آن كساني كه به آخرت ايمان ندارند در عذاب و گمراهي آشكارند. گمراهي بالاتر از اين نيست كه انسان با داشتن عقل زندگي را منحصر در اين چند روز بداند. زندگي براي چيست؟ زندگي بي‌هدف نيست. چيزي كه انسان را از ناراحتي‌ها كه هميشه دامن گير انسان است خلاص مي‌كند اعتقاد به قيامت است.

پيامبران الهي معتقد به اجر و پاداش قيامت بودند. قرآن مي‌گويد: همه چيزها و كارهايتان در خط بندگي خدا باشد كسب، تجارت، خوردن، خوابيدن و... انسان وقتي از حالات حيواني خارج مي‌شود كه در راه بندگي خدا حركت كند. همه چيز او براي خدا باشد. تزكيه يعني بنده خدا بودن اين فرد رستگار مي‌شود، مي‌رود تا به خدا
مي  رسد و بنده خدا مي شود.

انسان وقتي از زندگي عادي گذر كرد فقط آن را به اندازه نياز استفاده كرد آن وقت تازه به اصل زندگي وارد مي‌شود و مي‌فهمد زندگي چيست متقيان آنهايي هستند كه خدا را مي‌پايند آنان در باغستانها هستند، بهشت دنيا قبل از بهشت موعود ، حالات بهشت گونه دارند، او در بهشت در وسعت است يعني در همه احوال در تنگي نيست، داشتن و نداشتن براي اين آدم مساوي است و اين توحيد است. خداست كه روزي را به هر كه بخواهد زياد مي‌دهد و به هر كه بخواهد كم مي‌دهد ، ما فقط مكلف به انجام تكليفيم . 

آنچه مطلوب است، رحمت خداوند است آن خدايي كه رب السموات‌والارض و ما بينهما است، خدايي كه رحمتش همه جا را فراگرفته. روز قيامت كسي مالك خطاب نيست، آن روز كه روح و ملائكه صف مي‌كشند و كسي حرفي ندارد خطابي نمي‌گويد: مگر بفرمان خدا، روز موعود در پيش است و ترديدي نيست پس هر كس مي‌خواهد به سوي خدا راهي پيدا كند و خود را مهيا كند تا روي رفتن به سوي حق را داشته باشد.

زندگي دنيا جز متاع فريب چيزي نيست و اصل آخرت است و داخل شدن در بهشت اگر انسان بخواهد فقط اين جسم را اينجا (دردنيا) نگه دارد و وسائل زندگي مادي‌اش را فراهم بياورد اين نقص است اگر هدف ما اين باشد بيچارگي و پستي است. در صورتي كه آخرت بهتر است يعني آن زندگي بالاتر از اين زندگي است، آن زندگي الهي كه در بطن دين زندگي بايد آن را پيدا كرد آنچه در كتابهاي آسماني تعريف شده همين زندگي الهي است نه زندگي پست حيواني، زندگي پست حيواني آتش است.

تزكيه يعني بنده خدا بودن، يعني از حالات انسان (نفساني) درآمدن و وارد شدن در جرگه بندگي خدا مثال او آيات اول سوره مؤمنون است ، اين فرد رستگار مي‌شود مي‌رود و به خدا مي‌رسد و بنده خدا مي‌شود.

راه نجات فقط بندگي خداست ، آن است كه انسان را نجات مي‌دهد همه چيز را به او دادن و سپردن. بنده خدا هروقت گفت الحمدالله رب العالمين، لااله الا الله ، معتقد مي‌شود و اول خود را خلع سلاح مي‌كند و به خود مي‌گويد، من هيچ و هر چه هست اوست اولين قدم، از بين بردن تكبر است امام زين‌العابدين عليه‌السلام مي‌فرمايد: « خداوندا من با آن همه عبادات، در نزد تو از ذره هم كمترم» اگر اين رويه درست نشود ما هم درست نمي‌شويم. و تا وقتي كه شيوه ائمه‌اطهارعليهم‌السلام را كنار بگذاريم و به آن عمل نكنيم درست نمي‌شويم.

وقتي مردم به خوشگذراني عادت كردند محكومند ، راه نجات يافتن ، رهايي از كبر است كه با عبادت و بندگي خدا حاصل مي‌شود حضرت اباعبدالله الحسين عليه‌السلام مي‌فرمايد: «خداوند تبارك و تعالي دعوت بربندگي خدا مي‌كند كسي كه بنده خدا شد بنده غيرخدا نمي‌شود.» بنده شهوت، بنده دنيا، بنده زن و... حتي امام صادق عليه‌السلام در حال طواف كعبه مي‌فرمايد: الهي قِ شح نفسي الهي مرا از بخل نفس نجات بده . (مطالب معاد برگرفته از بيانات، جلسات عقايد و آثار حضرت آيت‌الله فاطمي دام ظله  )   رضا قارزی

 

اصول اعتقادات اسلامي 4-امامت

اصول اعتقادات اسلامي 4-امامت

امامت امتداد راه پيامبراكرم(ص):

از اصول دين ما امامت است؛ توحيد، عدل، نبوت، امامت، معاد. امامت يعني ما معتقديم كه بعد از پيغمبرصل‌الله‌عليه‌وآله دوازده نفر وصي آن بزرگوار هستند كه هريك وظايفي داشتند، حاكم نگهبان دين و مفسر وحي بودند. اسلام واقعي به زبان ائمه اطهار(س) تفسير شده است .

در صلوات شعبانيه مقداري از مقامات ائمه اطهار صلوات‌الله‌عليهم بيان گرديده است. بارالها صلوات مرا برمحمدوآل محمد بفرست آنها كه: شجره نبوت، موضوع رسالت، مختلف الملائكه آمدوشد ملائكه به خانه وحي بود، معدن علم بودند، اميرالمؤمنين، امام حسن عليه‌السلام تا آخر معدن علم‌اند، تمام علم در خانه محمدوآل‌محمد صلوات‌الله‌عليهم است.

الفلك الجاريه كشتيهاي جاريه، يأمَنُ مَنْ رَكبَها هركس سوار دراين كشتيها شد از غرق شدن در امان است. خدايا درود فرست بر محمدوآل‌محمد صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين درود بسيار كه آن درود موجب خشنودي آنها باشد و اداي حق آنها بر ما شود. آنها كه پاكان بودند و نيكوكاران و اخيار هستند. خداوند اداي حق آنها را برما واجب كرده است. و واجب كرده است كه از اهل بيت صلوات‌الله عليهم اطاعت كنيم. ما تمام زندگيمان بايد طبق موازيني باشد كه محمدوآل‌محمد گفته است. خدايا پيامبر را براي من شفيع مقبول الشفاعه قرار بده و طريق مستقيم هموار بسوي خود گردان، خداوند مرا پيرو آن بزرگوارانت گردان تا روزي كه به لقاء تو برسم تا اينكه روز قيامت را ملاقات كنيم در حالي كه از من راضي هستي، امامت و امتداد راه پيامبر اكرم صل‌الله‌عليه‌وآله است.

 

 

 

انتظار فرج حضرت ولي‌عصر(عج):

حقيقت وجود حضرت ولي‌عصر(عج) مثل خورشيد روشن است، خورشيد پشت ابرو حقيقتي است انكار ناپذير. ايشان در گرفتاريها آمده و به داد شيعيان رسيده است و گاه افرادي از طرف ايشان ما مسلمانها تنها نيستيم امام زمان بالاي سرماست بزرگترين قوت ما وجود نازنين حضرت ولي‌عصر(عج) است.

از اصلي‌ترين مطالب در مورد امام زمان‌(عج) اعتقاد به آمد نشان انتظار فرج و دعا براي فرجشان است. بار پروردگارا انقلاب اسلامي ما را به انقلاب جهاني ولي‌عصر(عج) متصل بفرما ما را از اعوان و انصارش قرار بده، اسلام و مسلمين را نصرت عنايت فرما.

 

ولايت فقيه حكومت اسلامي:

اَطيعواالله و اطيعوالرسول و اولي الامر منكم ( سوره نساء/ آيه 59). تمام مناصب امام معصوم(ع) به جز مقام عصمت و.... به ولي فقيه تفويض شده به نص آيه فوق و توحيد امام معصوم عليه‌السلام و به تأكيد روايات، مرجعيت و حاكميت در زمان غيبت مانند تصرف در بيت‌المال ، قضاوت، اقامه نمازجمعه و جهاد و جنگ در راه خدا است. جهاد رمز قدرت و عزت مسلمانان و به تعبير بهتر دريچه بهشت است كه به دست ولي‌فقيه برروي امت باز مي‌شود. ملت ايران مانند قوم بني‌اسرائيل نيست كه سروصداي فرعون و فرعونيان اينها را تحت تأثير قرار بدهد امروز بايد ايران اسلامي شرق و غرب را به يوغ خود بكشد. امروز تمام كفر در مقابل تمام اسلام ايستاده بايد مسلمانان كاري بكنند كه در جهان سربلند باشند. تاريخ تكرار مي‌شود، الان هم مثل دوران حضرت اميرالمؤمنين عليه‌السلام است الان هم ولايت فقيه عادل وجود دارد ولي مردم به طرف معاويه مي‌روند وعده كمي دور علي‌عليه‌السلام‌اند معاويه صفتها ظاهرشان را درست مي‌كنند ولي باطنشان خراب است.

جامعه اسلامي به معناي حقيقي آن دوران امام زمان‌عجل‌الله تعالي درست مي‌شود (تحقق خواهد يافت) مسلمانان بايد قيام كنند آمريكا دارد عزت اسلام را لگد مال مي‌كند واجب است از مرزهاي اسلامي دفاع كنيم كافر آمده در مرزهاي اسلامي آماده باشيم براي جهاد بايد پشت سر رهبرمان حركت كنيم، ما به ياري خدا قدرت داريم كفار‌(آمريكا و...) را از كشورهاي اسلامي بيرون كنيم. برويد از رهبر حكم جهاد بگيريد، امروز جهاد برعليه كفار واجب است، ما مسلمانها تنها نيستيم امام زمان(عج) بالاي سرماست.

«واعدولهم ما استعطعتم من قوه . و من رباط الخَيْل ترهبون به عدوالله و عدوكم»

ترجمه: هرچه مي‌توانيد نيرو بر عليه آنها آماده كنيد....

آماد‌گي داشته باشيم اگر رهبر حكم جهاد بدهد برويم و به كمك امام و رهبرمان حضرت آيت‌الله‌العظمي خامنه‌اي حركت كنيم و نام امريكا را براي هميشه دفن كنيم 1.

چند مطلب 2:

-  پيامبراكرم(ص) پيش از وفات خود به امر خدا، حضرت‌علي‌عليه‌السلام را به جانشيني برگزيد و بارها او رابه مسلمانان معرفي كرد و از آنان خواست با او بيعت كنند و قبول خلافتش را اعلام كنند و چنين نيز شد.

- تعيين جانشين براي پيامبر كه حضرت علي و فرزندانش عليهم‌السلام (12 معصوم) هستند كاري ضروري و حياتي بود زيرا: 1- پيامبر اكرم در طول بعثت به تعليم و بيان احكام معارف قرآن كريم پرداخت و ضروري بود در طول زمانهاي آتي پاكان و شايستگان و امانت داراني از جانب خداوند، مأمور تعليم وتبيين و ابلاغ پيامها و احكام معارف قرآن باشند 2- بايد مفسري معصوم مي بود تا نظر او معيار و ميزان براي جامعه باشد تا هم در فهم قرآن بخصوص موارد اختلاف به او رجوع گردد و معيار مفسران ديگر بوده و همچنين راه سوء استفاده بر دشمنان مسدود گردد . 3- تشكيل حكومت شايسته‌ترين، عالم‌ترين، مديرترين و مدبرترين فرد جامعه براي حاكم اسلامي باشد و با اختيار ولايتي كه خداوند به او داده به جانشيني پيامبر نصب گردد.

لذا پيامبر اكرم اهل‌بيت(ع) در حديث ثقلين را قرين عدل، مفسر و مبين قران معرفي نموده و روز 18 ذي‌حجته سال دهم هجري در غديرخم حضرت‌علي(ع) را بر تمام مسلمانان اعلام و از آنان بيعت گرفت.

- ولايت فقيه استمرار امامت در دوران غيبت است، حاكم دين، مفسردين، امامت، تشخيص احكام، حل اختلافات مخصوص حكومت ولي فقيه است. رضا قارزی

 



1 )    بخش امامت برگرفته از بيانات و آثار حضرت آيت‌الله فاطمي دام ظله

2) از كتاب معرفت ديني شماره 23

اصول اعتقادات دینی 3-نبوت

اصول اعتقادلت دینی 3-نبوت

« هو الّذي بعث في الاميين رسولاً منهم يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين» ترجمه: « اوست خدايي كه ميان عرب امي پيغمبري بزرگوار از همان مردم برانگيخت تا برآنان آيات وحي خدا تلاوت كند و آنها را از لوث جهل واخلاق زشت پاك سازد و شريعت كتاب و حكمت الهي بياموزد با آنكه پيش از اين همه در ورطه‌ي جهالت و گمراهي بودند» .(سوره جمعه / آيه2)

اصل نبوت يكي از اصول ماست و زندگي ما روي اين پايه‌ها و اصول است ما معتقديم خداوند براي بشر پيامبر فرستاده كه اولين آنها حضرت آدم صلوات‌الله‌عليه‌ و خاتم آنها حضرت محمدصل‌الله‌عليه‌وآله است. كاري كه پيامبر انجام مي‌دهد عمده كار پيامبر در آيه فوق بيان شده است، اولين كار پيامبراينست كه نشانه‌هاي توحيد، عدل، حساب و... را براي مردم بخواند، دومين كار پيامبر اين است كه مردم را تزكيه كند در آيات مختلف قرآن كريم مي‌خوانيد قدافلح‌من تزكي، در جاي ديگر ذلك من تزكي، اين جزاي كسي است كه تزكيه شده است.

پيامبر آمده حالات حرص، حسد و آز و تندي و ستيز و....را كه گرفتاري انسانها هم همين است را از آنها بردارد. انسان تزكيه نشده حريص است جمع مي كند و خرج نمي‌كند. مردم ناراحتند، زن و بچه ناراحت است اين زندگي خراب است. جهنم است. پيامبر آمد. اين حالات را از انسان ببرد اين معني تزكيه است. كه اگر انسان آن برنامه عبادي كه آورده عمل كند اين حالات از او دفع مي‌شود.

متقي‌ها آنانند كه خدا را مي‌پايند آنها در باغستانها هستند. آدم متقي همه جا براي او باغ است، خانه بازار و... و زندگي مبدل به بهشت مي‌شود قبل از بهشت موعود دنيا برايش بهشت است و در وسعت است يعني در همه احوال، خواندن قرآن حالات تزكيه را در انسان ايجاد مي‌كند. آيات قرآن واجب است خوانده شود حضرت علي‌(ع) مي‌فرمايد: برهر مسلماني واجب است روزي 50 آيه بخواند . 1

حضرت امام رضاعليه‌السلام : اگر كسي بگويد: « چرا خداوند شناخت پيامبران و اقرار و اعتراف به اطاعت آنان را بر مردم واجب كرده است؟» در پاسخ بايد گفت: از آن جا كه در آنان چيزي كه مصالحشان را به گونه اي شايسته برآورد نيست و پروردگار والاتر از آن است كه با چشم ديده شود-تا مردم مصالح خويش را بي‌واسطه از او برگيرند- و ناتواني و عجز آنان از ادراك و آشكار است، چاره‌اي جز آن نيست كه ميان خداوند و خلقش پيامبري معصوم باشد تا امر و نهي و آداب او را به آنان برساند و آنان را به چيزهايي كه به واسطه‌شان منافع خويش را به دست آوردند و ضررها را دفع مي‌نمايند آگاه سازد.» بحارالانوار ج11ص40

 

ويژگيهاي پيامبران الهي :

پيامبران الهي، ويژگيها و برتريهايي بر ديگر انسان‌ها دارند كه در اين‌جا به برخي از آن‌ها اشاره مي‌شود :

1- وحي: پيامبران افزون بر برخورداري از دو نيروي ادراك حسي وعقلي به نيروي ديگري به نام وحي مجهزند كه هيچ گونه خطا و اشتباهي در آن راه ندارد. علم آنان از مبدأ هستي محيط برتمام كائنات افاضه مي‌گردد به گونه‌اي كه پيامبر درس نخواند. با نزول وحي از والاترين معارف و قوانين براي رشد و تكامل و اداره جامعه بشري آگاه مي‌شود.

2- عصمت : عصمت به معناي دوري از هرگونه گناه عمدي و سهوي و اشتباه است. البته آنان انسانهايي مختار و در انتخاب كار خوب يابد آزادند ولي در همان حال به هيچ گناهي آلوده نيستند. اين ويژگي پيامبران، شايستگي اعتماد را به تمام و كمال به آنان مي‌بخشد. پيامبران كساني‌اند كه به اوج بندگي رسيده و خداوند آنان را برگزيد و از آغاز آفرينش انسان، كه شيطان در پي گمراهي كردن فرزندان آدم برآمد از گمراه او به دور بوده‌اند. عصمت پيامبران به بينش و درجه يقين و ايمانشان مربوط است.

3- رهبري بي‌مانند: پيامبران براي برپايي قسط و عدالت و هدايت انسانها به توحيد و خداپرستي و مبارزه با طاغوت به پا مي‌خيزند و با بيدار كردن نيروهاي خفته و شكوفا نمودن استعدادها و گسيختن غل و زنجير از دست و پاي مردم ستمديده، چنان دگرگوني و تحول در جامعه پديد مي‌آوردند كه آثار كوشش‌هاي آنان براي هميشه به جاي مي‌مانند چنان كه بيشتر قهرمانان حماسه‌هاي قرآني را پيامبران تشكيل مي‌دهند و قرآن با بازگو كردن حماسه رهبري و دعوت پيامبران به توحيد و مبارزه با ظلم آنان را به عنوان نمونه‌هايي آرماني به مردم معرفي مي‌كند و در سوره انعام پس از نام بردن از هيجده پيامبر مي‌فرمايد: « آنان كساني‌اند كه خداوند هدايتشان كرده پس به هويت آنان اقتدا كن.» و بايد گفت كه سامان بخشيدن و به حركت درآوردن و به حركت درآوردن نيروهاي خفته در نهان انسان در جهت رضاي خدا و صلاح بشريت تنها از عهده‌ي پيامبران الهي برمي‌آيد.

4- خلوص و قاطعيت: از ديدگاه اسلام ارزش هركاري در گرو خلوص آن كار براي خداست و پيامبران از آن جا كه از سوي خدا برانگيخته مي‌شوند رسالت الهي بردوش دارند. در كار خود انگيزه و هدف جز تحصيل رضاي خداوند ندارند. از اين رو چنان استقامت و پايمردي از خود نشان مي‌دهند كه در تاريخ بي‌نظير است و اين جز از گذر خلوص نيت و پشتوانه الهي صورت نمي‌پذيرد. قاطعيت و استواري پيامبران معلول همين خلوص نيت و الهي بودن است.

5- مبارزه با ظلم: قرآن كريم مي‌فرمايد: « (پيامبري كه) آنان را به نيكي امر مي‌كند و از زشتي باز مي‌دارد و پاكيزه‌‌ها را برآنان حلال و پليدي‌ها را برآنان حرام مي‌كند و قيد و زنجيرشان را برمي‌دارد.»

 

راههاي شناخت پيامبران الهي

از سه راه مي‌توان بهره جست :

1- يافتن نشانه‌اي در شخص پيامبر كه دليل بر ارتباط با خدا باشد و اين را «معجزه» گويند ؛

2-  گردآوري قراين و شواهد ؛

3-  گواهي پيامبران پيشين يا معاصر

4- معجزه: كاري كه به اراده خداوند برخلاف عادت و طبيعت به وسيله‌ي شخص مدعي پيامبري انجام مي‌شود به گونه‌اي كه ديگران از انجام مثل آن عاجزند.

5-  گردآوري قراين : از مهمترين قوانين براي شناسايي پيامبران: الف- مطالعه درباره‌ي گذشته شخص مدعي پيامبري ب- بررسي محيط دعوت  ج- محتواي آيين 4- پيروان 5- ايمان به گفته‌هاي خود.

6-  گواهي پيامبران پيشين يا معاصر: از جمله آيات برنبوت    پيامبر ما :  (سوره صف/6- سوره اعراف/157)

رضا قارزی

 

 



1) برگرفته از جلسات اصول عقايد آيت الله فاطمي

1) كتاب معرفت ديني ، ج 23

اصول اعتقادات 2-عدل الهي

اصول اعتقادات 2-عدل الهي

- عدل يكي از صفات خداست در مباحث اصول عقايد از آن به گونه ‌اي مستقل بحث مي‌شود و به عنوان اصل دوم از اصول عقايد به شمار مي‌رود.

-     معني لغوي عدل، قرارگرفتن هر چيز درجاي شايسته و بايسته‌ي خود است. اين معنا در كل جهان آفرينش حكمفرماست. حديث پيامبرصل‌الله‌عليه‌وآله نيز به اين معنا اشاره دارد كه «بِالعَدلِ قامت السَّماواتُ والارض» به عدالت، آسمان‌ها و زمين برپاست.

- معناي اصطلاحي عدل مراعات حقوق ديگران است كه نقطه برابر آن، ظلم است يعني حق ديگران را پايمال كردن. در رعايت عدل بايد استحقاق‌ها و اولويت‌ها در نظر گرفته شود و هر صاحب حقي به آنچه حق و شايسته اوست برسد. اگر استحقاقها و اولويت‌ها مساوي باشند مراعات عدالت اين است كه پاداش آنها مساوي باشد و اگر استحقاقها و اولويتها متفاوت باشند عدالت با پاداش متفاوت آنها حاصل مي‌شود.

-  عدالت خداوند در سه مرحله «تكوين»، «تشريح» و «جزا» جريان دارد. خداوند، هم در تكوين و آفرينش اشياء، استحقاق و ظرفيت آنها را مراعات نموده، هم در تشريع و قانونگذاري، تاب و توان افراد را لحاظ مي‌كند و هم در جزا، آنچه را سزاي نيك و بد عمل افراد است به آنان مي‌دهد.

 

 

از جمله آيات و روايات :

عدل در تكوين : « وَ السماءَرَفَعَها وَ وَضَع الميزانَ » و آسمان را برافراشت و ميزان را قرار داد. سوره الرحمن آيه‌ي 7 «رَبنا الذي اَعطي كُلَّ شَيءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدي» پروردگار ما كسي است كه به هرچيزي آفرينش ويژه همان را داده و سپس آن را هدايت نموده است. (سوره طه/ آيه50)

عدل در تشريح: «لا يُكَلِّفُ الله نَفساً اِلّا وسعَها» خدا بر هيچ كس مگر بر قدر توانايي او تكليف نمي‌كند. (سوره بقره/ آيه286)

« وَ ما جَعَل عَلَيكُم في الدّينِ مِن حَرَجٍ» و در دين كاري سخت برشما ننهاده است. (سوره حج/ آيه78)

رسول اكرم صل‌الله‌عليه‌وآله مي‌فرمايند: « از امت من نُه چيز برداشته شده است... و (يكي ازآنها) چيزهايي است كه بدان اضطرار يابند.» ( بحارالانوارج58 ص325  )                                                                                                                                                                                            

عدل در جزا :  «اَفَنَجعَلُ المُسلمينَ كالمُجرمين» آيا مؤمنان را همچون مجرمان قرار مي‌دهيم. (سوره قلم/ آيه35)

«مؤمنان خانه‌نشين – كه زيان ديده نيستند- با آن مجاهداتي كه با مال و جان خود در راه خدا جهاد مي‌كنند يكسان نيستند- خداوند كساني را كه با مال و جانشان جهاد مي كنند به درجه‌اي به خانه‌نشينان برتري بخشيده است.»
(سوره نساء/ آيه95)

«فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خيراً يَرَه و مَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَهٍ شَرّاً يَرَه» پس هر كس هموزن ذره‌اي، نيكي كرده باشد (پاداش) آن را خواهد ديد و هركس هموزن ذره‌اي بدي كرده باشد (كيفر) آن را خواهد ديد. (سوره زلزال/ آيه 7و8)

«وَمن جاءَ بِالسَّيئَهِ فَلا يُجزي اِلّا مِثلَها» و هركس گناهي انجام دهد تنها مانند آن جزا داده مي‌شود. (سوره انعام/ آيه160)

قرآن و اختيار انسان :

علاوه بروجدان، آيات فراواني از قرآن به آزادي و اختيار انسان گواهي مي‌دهند كه مي‌توان آنها را به چند دسته تقسيم كرد:

الف: آيات مربوط به رسالت پيامبران و دعوت انسان به آئين حق با انذار و تبشير (كه) اگر از نظر قرآن انسان مختار و آزاد نمي‌بود ارسال پيامبران و دعوت آنها بيهوده مي‌بود.

ب: آياتي كه به صراحت از اختيار و آزادي انسان در پذيرش يا نفي ايمان سخن مي‌گويند. از جمله: (سوره دهر/آيه3- سوره كهف/ آيه29.)

ج: آياتي كه ايمان اجباري را خواست خدا نمي‌دانند و آن را نكوهش مي‌كنند: از جمله آيات: (سوره شعرا/آيه3و4- سوره انعام/ آيه107)

د: آياتي كه پيامبران را تنها دعوت كننده، راهنما و ترساننده مي‌شمرند. از جمله آيات: (سوره شوري/آيه 48- سوره غاشيه/ آيه 21و22) 1

 

چند مطلب:

-     اعتقاد ما در باب عدل آن است كه حق تعالي ما را به عدل مأمور فرموده و خود معامله با ما به مافوق عدل يعني تفضل نموده، دليل آن قول الهي است كه درقرآن كه مي‌فرمايند:

« هر كه نيكي آورده ، ده برابرش براي اوست و هر كه بدي آورده جزا داده نمي‌شود (مگر مثل همان) و عدل آن است كه ثواب عمل نيك را نيك دهند به همان قدر و جزاي بد را بد به همان قدر» و جناب نبوي صلي‌الله‌عليه‌وآله فرمودند كه:
« احدي داخل بهشت نمي‌شود به عمل خود، مگر به رحمت حق عزوجل» 2

« خداوند عادل است، خداوند يك ذره هم ظلم نمي‌كند چه ظلم به موجود چه ظلم به انسان، اين اعتقاد آرامش بخش است انسان در هرحال كه باشد مي داند حقش محفوظ است. نتيجه كار اين است كه هيچ كس از حقش محروم نمي‌شود و به يك ذره هم ظلم نمي‌شود. هيچ موجودي در عالم بي‌حساب نيست عدالت هم معنايش همين است بالعدل قامت السموات و الارض زمين و آسمان روي عدالت است ، روي اعتدال است . آسمان و زمين را بدون ستون آفريد يك اعتدالي در كار است عدالت هم معنايش همين است . عدالت الهي آن است كه هر كاري و هر موجودي را كه آفريده در موقعيت مناسبش قرار داده. هركاري كه اين زيبايي عالم را به هم بزند خلافست و در برابر اين زيبايي‌ها در عالم است. كه از آن جمله آثار سوء و مضرات تجهيزات و وسايل صنايع غرب حاضر در جهان است.

حديث دارد: خداوند عالم را آفريد خواست اين عالم را كوچك كند (ماكت عالم را بسازد) انسان را آفريد. انسان خلاصه جهان است. در رأس عادلين ائمه‌اطهار(س) هستند . » 1  رضا قارزی

 

 

 



1) كتاب معرفت ديني ، ج 23 بحث عدل الهي

2) مجموعه آثار شيخ صدوق ، ص 108 و 109 ، باب اعتقاد در عدل الهي

1) آثار و جلسات آيت الله فاطمي

اصول اعتقادات اسلامي1 -توحید

اصول اعتقادات اسلامي1 -توحید

- توحيد آن است كه خالق آسمانو زمين و آنچه بين آنهاست خداي واحد است نه تنها خلقت، تدبير هم از آن خداست تمام كارها، تمام حوادث ، چه حوادث شخصي و چه اجتماعي همه زير نظر خدا و به اراده خداست.

- نخستين گام در راه دينداري و عبادت خدا شناخت خداوند و اساس شناختن ، يگانه دانستن اوست.

- لذت بندگي خدا و عبوديتش بهترين و والاترين مقام است.

- توحيد يعني هرچه هست اوست كسي كاره‌اي نيست مگر به اجازه او . توحيد همان سوره قل‌هوالله‌احد است.

- توحيد يعني كارها براي خدا باشد براي بندگي او كه براي همين آفريده شده‌ايم «ما خلقت الجن و الانس الابيعبدون» انسان وقتي به اين خط آمد تعبير همان صراط مستقيم است.

- خدا از انسان دور نيست اما اين انسانها هستند كه با خدا فاصله دارند و از خدا دورند عامل آن هم هواي نفس است ( تكبر، حرص، حسد و... ) انسان وقتي درست مي‌شود كه از اين جاذبه دور شود بندگان خدا آنانند كه خدا را شناختند و در راه طاعت آن حركت كردند .

- شكوفايي انسان در توحيد است توحيد انسان را برپا مي دارد و شكوفا مي كند . 

- خداوند با تمام ذرات عالم است و از يك ذره هم دور نيست با هر ذره هست نه بطور قاطي و از هر چيز جداست نه به طور دوري، مثل او چيزي نيست اما او بصير و شنوا است، درد ما را مي‌داند و احتياجمان را مي‌فهمد و ما در محضر او هستيم.

- بالاترين مرتبه شكر گزاري خداوند «فنا في‌الله» است يعني خداوند همه چيز را به ما داده پس همه چيز ما براي او ، در راه او باشد و ذوب شدن در خداوند و رسيدن به بقاءالله اين همان عبوديت و بندگي خداست. هرچه انسان خود را در مقابل خداوند بشكند به خدا نزديكتر مي‌شود. خداوند نقش انسان را در قرآن بيان مي‌كند و كسي كه قرآن بخواند راه و رسم انسان را مي‌يابد. پس اگر اين (طور) نباشد اسفل‌السافلين است وقتي انسان خدا را به بزرگي ياد كرد غير خداوند (پول، ماشين، شهوت و....) در نظر او كوچك مي‌شود دنيا برايش كوچك مي‌شود و خداوند در نظر او بزرگ، اين بهشت است و حالات بهشتي، بهشت موعود دنيا قبل از بهشت جاوداني اما اگر انسان خدا را فراموش كند پرده كفر ضخيم مي‌شود و همين انسان باهوش طوري پرده‌هاي كفرش ضخيم مي‌شود كه ديگر خدا را نمي‌بيند و وقتي به اين حالت رسيد ديگر انذار و عدم و انذار برايش فرقي ندارد و آنگاه كه انسان شقي شد ديگر صلاحيت هم ندارد، «ختم‌الله‌علي قلوبهم‌و‌علي‌سمعهم‌و‌علي أ‌َبْصارِهم غشاوه و لهم‌عذاب عظيم » .

- خداوند بردباري مي‌كند آنچنان كه گويا نمي‌داند و اغماض مي‌كند كه گويي نديده است و مي‌پوشاند كه گويي بر او عصيان نمي‌شود براي عقوبت عجله نمي‌كند به لحاظ كرمش و اغماض و حلمش.

- الله بالاتر و والاتر است از اين كه وصف كنندگان او را درك كنند با صفاتي كه او موصوف است به آن و جز اين نيست كه وصف كنندگان به اندازه خودشان وصف مي‌كنند نه اندازه عظمت و جلال او، خداوند ولاتر از آن است كه وصف كنندگان او را درك كنند خداوند از بندگان خود غني است، احتياج به عبادت بندگانش ندارد ولي انسان موظف است تكليف خود را انجام دهد، زندگي ما بايد زندگي محمدوآل‌محمدصل‌الله‌عليه‌وآله باشد 1 . 

چند روايت در باب توحيد

·    امام ششم عليه‌السلام مي‌فرمايند: «خدا، هستيِ ثابت دارد و علم او خود اوست در حالي كه معلومي نبود و سمع او خود اوست درحالي كه مسموعي نبود و بصر او خود او بود در حالي كه مبصري نبود و قدرت او خود او بود در حالي كه مقدوري نبود2[1]».

·    امام پنجم و ششم و هفتم و هشتم عليه‌السلام مي‌فرمايند: «خداي تعالي نوري است كه با ظلمت مخلوط نيست و علمي است كه جهل در آن نيست و حياتي است كه مرگ در آن نيست3[2]» .

·    امام هشتم عليه‌السلام مي‌فرمايند: « مردم در صفات سه مذهب دارند: گروهي صفات را به خدا اثبات مي‌كنند با تشبيه به ديگران و گروهي صفات را نفي مي‌كنند و راه حق مذهب سوم است و آن، اثبات صفات است با نفي تشبيه به ديگران[3]» .

· امام ششم عليه‌السلام فرمودند: «خداوند تبارك و تعالي با زمان و مكان و حركت و انتقال و سكون منصف نمي‌شود بلكه او آفريننده‌ي زمان و مكان و حركت و سكون است[4] »                                                

چند نكته در توحيد:

·  ذات خداوند، نامحدود و نامتناهي است، اين كمالات كه در صورت (شكل و عنوان) صفات براي او اثبات مي‌شوند در حقيقت عين ذات و همچنين عين يكديگرمي‌باشند و مغايرتي كه ميان ذات و صفات و همچنين در ميان خود صفات ديده مي شود تنها در مرحله مفهوم است و به حسب حقيقت جزء يك واحد غيرقابل تقسيم در ميان نيست، اسلام براي جلوگيري از اين اشتباه ناروا ، ( تهديدات به واسطه توصيف نفي اصل كمال)،عقيده‌ي پيروان خود را در ميان نفي واثبات نگه مي‌دارد ودستور مي‌دهد اينگونه اعتقاد كنند كه: خدا علم دارد نه مانند علم ديگران، قدرت دارد نه مانند قدرت ديگران،مي‌شنود نه با گوش،مي‌بيند نه با چشم و به همين ترتيب[5] .

·  توحيد مراتب و اقسام دارد : توحيد ذاتي، توحيد صفاتي، توحيد افعالي، توحيد عبادي[6]  .

·  حكمت اينكه خداي متعال به توسل (به اهل بيت(س)) امر كرده اين است كه مقام والاي بندگان شايسته را معرفي كند و ديگران را به عبادت و اطاعتي كه موجب رسيدن آنان به چنين مقامي شده است تشويق نمايد و از اينكه كساني به عبادتهاي خودشان مغرور شوند جلوگيري كند[7].    

در باب تزكيه (خودسازي)[8]

·    قرآن با آيات، ثابت مي‌كند و انسان را به اين علم مي‌رساند كه زندگي باهدف است و هدف رشد انسان است، فلاح انسان است و انسان برسد به جايگاهي كه خداوند براي آن آفريده شده است و آن هم بهشت جاوداني است.

·  انسان بايد مقدرات الهي را بداند، حلال و حرامش را و...، راهنمايي‌هاي پيامبران كه در خط خدايند.

·  به خداوند با عظمت مي‌گوييم: ما به تو بندگي مي‌كنيم تو خداي مائي، تو معبود مائي .

·  شكوفايي انسان در اعتقاد به توحيد است، قولوا لااله‌الاالله تفلحوا، انسان كه به اين علم رسيد خدا در نظرش عظيم و غيرخدا هر چه باشد، حقير و كوچك مي‌شود يعني دنيا با تمام زيبايي هايش در نظر يك مسلمان كوچك و حقير است. اگر ديگران دارند او ناراحت نمي‌شود حسد نمي‌كند و اگر خود دارد حريص نيست و بخل نمي‌ورزد و خصوصيتهاي خوب و زيباي ديگر كه همان شكوفايي است بعبارت ديگر تزكيه‌ي انسان است كه كليد بهشت است بهشت سرتاسري[9] .

آري اسلام با تعليماتش با مقررات روزمره‌اش، نماز، زكوه، حج، جهاد و... حتي كساني را كه سواد خواندن و نوشتن هم ندارند نيز به اين مقام مي‌رساند دنيا و زيبائيهاي آن اگر در چشمها صغير و ناچيز باشد ديگر جايي براي حرص، بخل و حسد و ديگر حالات رذل جهنمي باقي نمي‌ماند و زندگي بهشت گونه مي‌گردد پيامبر اكرم (ص) فرمود : هركس به فقرش صبر كند روز قيامت با من خواهد بود.

·    آري شخص مسلمان در هر حال بنده خداست و داشتن و نداشتن پيش او سواء (يكسان) است، او داراي نفس مطمئنه است كه بهرحال رضايت دارد و خدا هم از او راضي است، او در هرحال و درهر حادثه بخدا رجوع مي‌كند، خداي كه «لَهُ ما في‌السماوات والارض و ما بينهماوما... آيه6 طه» او همواره مخاطب آيه: «يا اَيَتُهاالنَّفسُ المُطمئِنّه ارجعي‌الي‌ربك راضيّهً‌مرضيه فَادخلي‌في‌عبادي‌وَادخُلي جنتي» است . (‌ سوره فجر27 الي30 ) او قبل از بهشت موعود، در دنيا هم در باغستانها (حالات بهشتي دارد) و مشمول آيه 54و55 سوره قَمر مي‌باشد،«إنَّ المُتقين في جنّات وَ نَهرفي مَقعد صدقٍ عند مليكٍ مقتدر» ترجمه: بي‌گمان متقيان در باغستانها و نهرها هستند در مقام ومنزلت صدق، نزد فرمانرواي مقتدر .                            

 

 

 



1) جلسات و آثار حضرت آيت الله فاطمي دام ظله

2) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 125 ، اخبار و روايات نقل شده از اهل بيت در اين مسائل بسيار زياد است .

3) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 129

[3])بحارالانوار ، ج 2 ، ص 94

[4]) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 92

[5])‌شيعه در اسلام ، علامه سيد محمد حسين طباطبائي ، بخش سوم

[6])‌طهارت روح برگرفته از آثار علامه شهيدمطهري

[7]كتاب اصول عقايد آيت الله مصباح يزدي

[8]برگرفته از جلسات اصول عقايد و تفسير آيت الله فاطمي

[9]جزاء من تزكي/ طه

احاديثي پيرامون اهميت و آثار قرآن کریم

 

احاديثي پيرامون اهميت و آثار قرآن  

·   پيام اكرم(ص)‌: بالاترين عبادت امتم از رو خواندن قرآن است. كنزالعمال ج 1 ص

·   رسول اكرم(ص)‌: بالاترين عبادتها قرائت قرآن است.            وسائل الشيعه ج4 ص 825

·  امام كاظم(ع): در قرآن شفاي تمام دردهاست.                     مكارم الاخلاق ص 420

·  امام علي(ع): سه چيز در تقويت حافظه موثر است. قرائت قرآن، لبنيات و عسل.

بحارالانوار، ج 92، ص 199

·  امام علي(ع) : تلاوت قرآن موجب فزوني ايمان گردد.            غررالحكم(ص 262

·  رسول اكرم(ص)‌: راست ترين سخنها، سخن قرآن و بهترين داستانها، داستانهاي قرآن است.

بحارالانوار ج 92

 

·  امام سجاد(ع) : آيات قرآن گنجينه‌هايند و هر زماني كه گنجينه‌اي گشودي بر تو سزاست كه نگاه كني در آن چيست.                                                اصول كافي ج 6 ص 414

·  رسول اكرم(ص)‌: ‌مواظب و ملازم قرآن باشيد و آن را امام و رهبر خويش بگيريد.كنزالعمال ج 2 ص 290

·  پيامبر اكرم(ص)‌: اشراف امت من حاملان قرآن (قاريان با اخلاص قرآن) و نماز شب گزارانند.بحار ج 92 ص 177

·  امام صادق(ع) : اين قرآن امر و نهي مي‌دهد، امر و فرمان به بهشت و نهي و منع از آن آتش مي كند.                                                                     تفسير برهان ج 1 ص 21

·  حضرت علي(ع) : برترين ذكر(تلاوت) قرآن است كه سينه‌ها به وسيله آن باز شود و درونها روشن و تابناگ گردند.                                                       غررالحكم ص 95

·  رسول اكرم(ص):  بهترين دارو قرآن است.                          آثار الصادقين حديث 24469

· امام حسن عسگري(ع): خداوند از شنونده قرآن بلاهاي دنيايي را برطرف مي‌كند و از قرائت كننده بلاي آخرت را .                                                       بحارالانوار ج 92 ص 182

· رسول اكرم(ص)‌ : كسي كه قرآن بخواند و به آن عمل نكند، خداوند او را در روز قيامت كور محشور خواهد كرد.                                                          جامع الاخبار و الاثار ج 1 ص 409

· رسول اكرم(ص): هر كس در ماه مبارك رمضان آيه اي از قرآن تلاوت كند برايش مانند اجر كسي است كه در ماههاي ديگر يك دور كامل قرآن خوانده باشد.

جامع الاخبار و الاثار ج 1 ص 329

· رسول خدا(ص): چه خوب است كه همه سخن شما ذكر خدا و قرائت قرآن باشد.

مستدرك الوسائل ج 1 ص 293

·   پيامبر اكرم(ص)‌: تلاوت قرآن از رو بهتر است تا از حفظ .    مستدرك الوسائل ج 1 ص 294

·   امام حسين(ع): هر كس گوش به قرآن دهد، خداوند در مقابل هر حرفي كه شنيده است يك حسنه برايش ثبت مي‌كند .                                                 اصول كافي ج2  ص 611

·   رسول اكرم(ص): قرآن را با صوت و آهنگ عربي بخوانيد.    جامع الاخبار ج 1 ص 248

·   رسول اكرم(ص): قرآن را با صوت نيكو زينت دهيد، زيرا كه صوت نيكو بر زيبايي قرآن مي‌افزايد.                                                                              عيون الخبار الرضا ج 2

·   امام صادق(ع): شايسته است مومن از دنيا نرود تا قرآن را ياد بگيرد، يا در حال ياد گرفتن آن باشد.                                                                              بحارالانوار ج 92 ص 189

·   رسول اكرم(ص)‌: بهترين شما كسي است كه قرآن ياد بگيردو به ديگران نيز بياموزد .كنزالعمال ج 1 ج 2351

 رضا قارزی

آشنایی با قرآن کریم (عناوینی از مباحث شناختی، عملی و روشی پیرامون قرآن کریم)

آشنایی با قرآن کریم (عناوینی از مباحث شناختی، عملی و روشی پیرامون قرآن کریم) :

- تاریخ و بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله – کیفیت نزول وحی، نزول قرآن و شیون شیطان – معنی لغوی قرآن – معنای لغوی آیه – معنی لغوی سوره – اقسام قرائت قرآن : قرائت تحقیق، تحدیر، تدوین و ترتیل – اوصاف قرآن (وصف قرآن در قرآن و وصف قرآن در بیان ائمه اطهار علیهم السلام) – اسامی و القاب آیات اسامی و القاب سوره ها – دلیل نزول کتابهای آسمانی – قرآن برترین معجزه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله – عدم تحریف قرآن – قرآن و نیازهای مادی و معنوی انسانها – تلاوت و تدبیر و عمل – شناخت بحثهای انحرافی دشمنان اسلام – ضوابط تفسیر قرآن – خطرات تفسیر به رأی – سنت برخاسته از کتاب الله است – سنت امامان (اهل بیت علیهم السلام) – اقسام شناخت قرآن کریم : شناخت 1- سندی، 2- تحلیلی، 3- ریشه ای – اصالتهای سه گانه قرآن – شرایط آشنایی با قرآن – قرآن خـود را چگونه معرفی می کند – آشنایی با زبان قرآن – مخاطبهای قرآن – روش های برداشت از قرآن – روشهای مختلف تفسیری: 1- کار واژه ای، 2- کار قطعه ای، 3- کار موضوعی - قرآن کتابی است : (جهانی، مستقل، کامل، همیشگی، دارای همه معارف و برنامه های زندگی – دارای ظاهر و باطن (7 بطن) و محکم و متشابه، همچنین دارای تنیزل و تاویل، ناسخ و منسوخ، جری و انطباق و ... )– تفسیر الفاظ قرآن کریم و پیدایش و سیر آن - علم تفسیر و طبقات مفسرین – روش مفسرین شیعه و طبقاتشان – قرآن چگونه تفسیر می پذیرد – نمونه هایی از تفسیر قرآن به قرآن – معنی حجیت بیان پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه اطهار علیهم السلام – ترتیب نزول آیات و انتشارش در میان مردم – اسباب نزول – جمع آوری قرآن در یک مصحف – اهتمام مسلمین در امر آن – طبقات قراء – قراء سبعه – عدد آیات قرآنی – نامهای سوره قرآنی – خط و اعراب قرآن کریم – محتوای کلی و فواتح سوره ها – سوره ها، موضوعات و قطعاتی از قرآن کریم و کار واژه ای در حین جلسات – روانخوانی و تجوید قرآن که - آداب تلاوت قرآن کریم از زبان قرآن کریم و ائمه اطهار علیهم السلام – استعاذه، جهر و اخفات در استعاذه . بسمله ، سجده های واجب قرآن و ... – قصه های قرآن (هدف، ویژگیها تأثیر و نفوذ و نمونه های آن) – حفظ قرآن کریم (مقدمات لازم، نقش استاد حفظ و شرکت در جلسات، عوامل مهم و موثر در حفظ قرآن کریم، روش های تمرکز حواس، نقطه شروع حفظ، روشهای حفظ، شیوه حفظ آیات طولانی و متشابهات، مرور و تثبیت محفوظات گذشته، مباحثه و پرسش، برنامه ویژه حفظ داشتن، برنامه اساتید بزرگ در حفظ قرآن کریم، نکات مهم و توصیه ای به حافظان و والدین آن ها) - فضائل قرائت سوره ها و آیات قرآن کریم، لطائف و ظرائف قرآنی – قرآن در بیان خود و ائمه اطهار علیهم اسلام.

                                                       رضا قارزی

آشنایی با اهل بیت علیهم السلام (عناوینی از مباحث شناختی، عملی و روشی پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام

آشنایی با اهل بیت علیهم السلام (عناوینی از مباحث شناختی، عملی و روشی پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام) :

نامهای مبارکشان – القاب – کنیه ها – مادران – فرزندان – همسران – برادران، خواهران – ویژگیهای سیمای مبارکشان – بعضی از کرامات، فضایل – معجزات – وصایا – جنگها – اهمیت صلوات بر پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام – نقش نگین مبارک هر کدام از اهل بیت صلوات خاصه هر یک از معصومین سلام الله علیهم– شاگردان، اصحاب و یاران – اخلاق و سیره مبارکشان، صفات و ویژگیها و آداب – عبادات، آموزشها و تعلیمات، روزگار ویژه هر معصوم (ع) .

- آشنایی با خصوصیات ویژه دوران ائمه اطهار علیهم السلام :

1- اخلاق و صفات و سیره و تلاشها و اخلاق فرماندهی، نظافت، آداب معاشرت پیامبر اکرم (ص) و عموها و عمه ها، بعثت تا هجرت از مکه و هجرت تا شهادت (رحلت) آن حضرت، فضائل و معجزات صلوات بر آن حضرت و ائمه اطهار علیهم السلام و ...

2- امامت، اثبات ولایت حضرت علی علیه السلام، توطئه سقیفه، 25 سال سکوت برای خدا و حفظ دین خدا، چگونگی دوران حکومت حضرت علی (ع)، شهادت حضرت فاطمه الزهرا (س)، امام علی (ع) و حاکمان عصر خود و مسند و زمامداری و واکنشهای پیمان شکنان، ستمگران (جنگ صفین)، شورشگران در زمان حکومت آن حضرت ، شهادت آن حضرت، شجاعتها و آشنایی با نهج البلاغه، صلوات خاصه بر حضرت و ... .

3- همسر و فرزندان آن حضرت زهرا (س)، گذری بر زندگی کوتاه بی بی دو عالم، سخن گفتن حضرت در رحم مادر ، ولادت، صداق و مهریه و باقیات الصالحات آن حضرت (س)، غصب فدک، جریان آتش، غم و اندوه و وصیای و شهادت آن حضرت، قیامت و شفاعت حضرت، دعای نور، دانش اندوزی، صلوات خاصه  بر حضرت زهرا (س)، عبادات، طلب آمرزش برای امت، نقش حضرت زهرا (س) در نبردهای صدر اسلام.

4- روزگار امامت حضرت امام حسن علیه السلام، مراسم بیعت، شرایط سیاسی زمان، واکنش معاویه، اعلام جهاد حضرت، روحیه سپاه، خیانت خواص و لشکر، پذیرش صلح برای حفظ دین و سبط اکبر رسول الله (ص)، همراهی با پدر در دوران ولایت و امامت ایشان در مدینه، شهادت امام علی (ع)، صلوات خاصه بر حضرت و ...

5- مختصری از زندگی پروردۀ دیگر رسول الله امام حسین (ع)، با پدر و برادر، امامت، تداوم سیاست برادر در اوایل امامتشان، مواضعشان در برابر معاویه، بیدارگری افکار عمومی، قیام حضرت (عوامل زمینه ساز، اهداف و ماهیت قیام، علت عدم قیام حضرت در دوران معاویه، علل و موجبات قیام در زمان یزید، قیام حضرت، اسامی شهدای کربلا، باوفاترین یاران، آثار و نتایج قیام، وقایع بعد از شهادت حضرت و یاران) قیامهایی بر علیه بنی امیه و ایادی آنها، شجاعتها و کرامات ابا عبدالله ، زیارات و صلوات خاصه بر حضرت و ...

6- امامت حضرت سجاد (ع) ، پیامبر انقلاب حسینی، قیامها و نهضت ها بر علیه دشمنان امام حسین در زمان امام سجاد (ع)، حفظ میراث امامت، امام و حکومت وقت، نقش امام در بازسازی جامعه دینی، بیان معارف دینی و پرورش عناصر صالح، تبیین امامت و تثبیت، نظارت بر جریانهای فکری، دستگیری از جامعه، سخنان و دعاهای حضرت، آشنایی با کتاب گرانقدر صحیفه سجادیه، صلوات خاصه بر حضرت، شهادت امام (ع) و ...

7- امام باقر (ع) آیینه تمام نمای پیامبر اکرم (ص)، شرایط اجتماعی و سیاسی حضرت، امامت و ولایت امام علی (ع)، تبیین و تثبیت امامت، توصیه به جبهه گیری علیه ستمگران، پشتیبانی از انقلابیون، برنامه ها و آموزشها و تعالیم و گسترده نشر و احیای اسلام و قرآن، زندگی ائمه و احیا و گسترش احادیثشان، نشر علوم مفروضه، تعلیم افراد مستعد، مبارزه با مسلکهای انحرافی، شهادت حضرت، صلوات خاصه بر حضرت و ...

8- امام صادق علیه السلام و امامت ایشان، شرایط فرهنگی اجتماعی زمان حضرت، تربیت افراد مستعد تبیین و گسترش فقه آل محمد (ص)، احیای حدیث، گسترش کلیه علوم دینی و معارف و علوم مفروضه، مبارزه با مسلک های انحرافی و مذاهب و مکاتب مادی، دوران روی کار آمدن بنی عباس، امام (ع) و مساله خلافت، مهمترین علل عدم اقدام نظامی امام (ع)، نبودن حمایت مردمی، عدم صداقت دعوتگران عباسی، معجزات و کراماتی از امام (ع)، شهادت امام (ع)، صلوات خاصه بر حضرت و ....

9- ولایت و امامت حضرت امام کاظم (ع)، از صفات برجسته حضرت، حضرت حُمَیده خاتون مادر گرامی آن حضرت، پیشگیری نهضت جعفری، گستره فعالیت فرهنگی، واکنش دستگاه خلافت، قیام ها در زمان، اقدامات و موضع گیری های سیاسی امام کاظم (ع)، پاسداری از میراث امامت، رهبری تشکیلات شیعی، دستگیری و شهادت حضرت، صلوات خاصه بر حضرت و ...

10- ولایت و امامت امام رضا (ع) در دوران حکومت خلیفه عباسی هارون، مردم ایران و آل علی (ع)، آشنایی با دوران امین و مأمون، انقلابی ها و شورشها، هدف مأمون از طرح ولایتمندی، سفر تحمیلی امام (ع) به ایران، امام رضا (ع) در مرو، جشن ولایتعهدی توسط مأمون، سیاست ها و تدابیر امام رضا (ع)، تلاشهای مذبوحانۀ مأمون و دشمنان امام (ع)، شهادت امام رضا (ع)، حضرت نجمه خاتون (س) مادر گرامی آن حضرت، صلوات خاصه بر حضرت (ع) و ...

11- ویژگیهای امامت حضرت جواد (ع)، شرایط سیاسی و فرهنگی زمان حضرت، امام و مأمون، تلاشها و مواضع امام (ع)، امام علیه السلام و تبیین و تثبیت امامت خویش، اتخاذ موضع منفی در برابر دستگاه خلافت، رهبری تشکلهای شیعه، مبارزه با مسلک های انحرافی، تربیت افراد مستعد، دوران معتصم، معتصم و امام جواد، تعدادی از اصحاب حضرت (ع) ، حضرت خَیزران مادر گرامی آن حضرت، شهادت امام جواد (ع)، صلوات خاصه بر حضرت و ...

12- امامت امام هادی (ع)، شرایط سیاسی اجتماعی، بی کفایتی زمامداران عباسی، گسترش فساد اخلاقی و مالی در دستگاه خلافت، بروز آشوب ها و فتنه ها در قلمرو اسلامی، گسترش نهضت های علویان، امام هادی (ع) در مدینه، امام هادی در سامرا، تلاشهای مذبوحانه دشمنان بر علیه اهل بیت (س)، تلاشهای امام هادی (ع)، تثبیت و تبیین موضوع امامت، رهبری جنبشی مکتبی شیعه، زمینه سازی غیبت حضرت مهدی (ع)، مبارزه با افکار و جریانهای منحرف، تربیت افراد مستعد، تعدادی از اصحاب آن حضرت، حضرت سمانه خاتون (س) مادر گرامی آن حضرت، مواضع امام درباره غالیان ، شهادت حضرت، صلوات خاصه بر حضرت و ...

13- امامت حضرت امام حسن عسکری (ع)، شرایط سیاسی زمان حضرت، فعالیتها و مواضع حضرت، تثبیت و تبیین موضوع امامت، اتخاذ موضعی امامت، اتخاذ موضوع منفی در برابر دستگاه خلافت، رهبری تشکیلات شیعی، مبارزه با بدعتها و انحراف ها، مراقبت از حضرت مهدی (عج)، فراهم کردن زمینه سازی غیبت او، نگهداری و شناساندن حضرت مهدی (عج)، فراهم کردن زمینه غیبت حضرت مهدی (عج)، حضرت سوسن (س) مادر گرامی حضرت امام حسن عسگری و صلوات خاصه بر حضرت، قیام صاحب زنج و برخورد امام عسکری، شهادت آن حضرت.

14- امامت حضرت ولی عصر بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف، ویژگهای و شمایل، امام (عج) و دشمنهای خانه زاد حضرت، غیبت صغری، نواب چهارگانه حضرت (عج)، وظایف و فعالیتهای نواب (انجام رسالت، جلوگیری از پراکندگی شیعیان، آماده سازی جامعه برای پذیرش غیبت کبری، پاسخ گویی به مسائل دینی و سیاسی اجتماعی و رسیدگی به مشکلات و حال مردم، مبارزه با منحرفان و مدعیان دروغین نیابت)، غیبت کبری، انتظار فرج مهدی (عج) از دیدگاه شیعه و اهل سنت، وظایف منتظران در دوران غیبت، علامات حتمیه ظهور حضرت (عج)، علامات غیر حتمیه ظهور آن حضرت (عج)، حضرت نرجس خاتون (س) مادر گرامی آن حضرت (ع)، صلوات خاصه بر حضرت امام زمان (عج)، پایان غیبت، قیام جهانی، حکومت جهانی، حکومت صالحان.

 

 آشنايي با دين مقدس اسلام(ابتدای کتاب آشنایی با اسلام)

                        آشنايي با دين مقدس اسلام(ابتدای کتاب آشنایی با اسلام-رضا قارزی)

دين مقدم اسلام يك برنامه عمومي و هميشگي است كه از جانب خداي متعال براي زندگي انسان در دو جهان به سوي خاتم پيغمبران حضرت‌محمد(ص) نازل شده است تا در جامعه بشري به مورد اجراء درآيد و كشتي انسانيت را از گرداب جهالت و بدبختي بيرون كشيده و به ساحل نجات و سعادت دو دنيا برساند.

دين در لغت به معناي اطاعت و جزاء و... آمده و اصطلاحاً به معناي اعتقاد به آفريننده‌اي براي جهان و انسان و همچنين دستورات عملي متناسب با اين اعتقاد مي‌باشد. كساني كه مطلقاً معتقد به آفريننده نيستند « ‌بي‌دين‌» و كساني كه معتقد به آفريننده براي جهان هستند، « دين‌دار» شمرده مي‌شوند اينها (بي‌دينها) جهان را تصادفي و يا صرفاً معلول فعل و انفعالات مادي و طبيعي مي‌دانند. بر اين اساس اديان موجود در ميان انسانها به حق و باطل تقسيم مي‌شوند دين حق آئيني است كه داراي عقايد درست و مطابق با واقع بوده، رفتارهايي را مورد توصيه و تأكيد قرار دهد كه از ضمانت كافي براي صحت و اعتبار برخوردار باشد.

خداوند تعالي در آيه 120 سوره بقره مي‌فرمايد:

« وَلَن ترضي عنكَ اليَهودُ ولانَصاري حتّي تَتَبِعَ مِلَتَهُم قُل انّ هُديَ اللهِ هَوَ الهدُي و لَبن اتّبَعتَ اَهَواءهُم بَعَد الَّذي جاءَكَ مِنَ العِلم مَالكَ مِنَ اللهِ من وليٍ و لانصيرٍ»

ترجمه : « (اي پيامبر ! ) هرگز يهود و نصاري از تو راضي نخواهند شد تا (بطور كامل تسليم خواسته هاي آنها شوي و از آيين (تحريف يافته‌ي) آنان پيروي كني، بعد از آنكه آگاه شده‌اي، هيچ سرپرست و ياوري از سوي خدا براي تو نخواهد بود. همچنين در سوره‌ي صف آيه 6 و مي‌فرمايد: ( و با زياد آر هنگاميكه عيسي بن مريم به بني‌اسرائيل گفت: من همانا رسول خدا به سوي شما هستم و به حقانيت كتاب تورات كه مقابل من است تصديق مي‌كنم و نيز شما را مژده مي‌دهم كه بعد از من رسول بزرگواري كه نامش (در انجيل من) احمد است بيايد (قرآنش عالمي را به نور علم حكمت روشن سازد.) چون با آيات و معجزات به سوي خلق آمد گفتند: اين سحري آشكار است(6) آيا از آن كسي كه به راه اسلام و سعادتش مي‌خوانند و او همان دم برخدا افتراء و دروغ مي‌بندد در جهان كسي ستمكارتر هست؟ و خدا هم هيچ قوم ستمكاري را هدايت نخواهد كرد . »

پس دين حق امروز فقط دين مقدس اسلام است به صريح آيات و روايات، تعاليم متعالي دين اسلام شامل 3 بخش عقايد اسلام، احكام و دستورات عملي اسلام  و بخش اخلاقيات (مسائل رواني) و آداب و سنن اسلامي مي‌باشد. كه بخش عقايد       « اصول» و بخش احكام عملي « فروع دين » ناميده مي‌شود و اخلاقيات حلقه اتصال بين اين 2 بخش است :

اعتقاد به خداي يگانه اعتقاد به زندگي ابدي هر فردي از انسان در عالم آخرت و دريافت پاداش و كيفر اعمالي كه در اين جهان انجام داده است و اعتقاد به بعثت پيامبران از طرف خداي متعال براي هدايت بشر بسوي كمال نهايي و سعادت دنيا و آخرت اين 3 اصل در واقع پاسخهايي است به اساسي‌ترين سؤالاتي كه براي هر انسان آگاهي مطرح مي‌شود كه: مبداء هستي كيست؟ پايان زندگي چيست؟ از چه راهي مي‌توان بهترين برنامه زيستن را شناخت؟ كه برخاسته از جهان‌بيني الهي مي‌باشد و متن برنامه‌اي كه از راه تضمين شده و شناخته مي‌شود، همان ايدئولوژي ديني مي‌باشد.

عقايد اصلي لوازمات و ملزومات و توابع و تفاضيلي دارد كه مجموعاً نظام عقيدتي ديني را تشكيل مي‌دهد و اختلاف در اينگونه اعتقادات موجب پيدايش اديان و فرقه‌ها و نحله‌هاي مذهبي مختلفي شده است. مانند اعتقاد به تثليث مسيحي كه با توحيد وفق نمي‌دهد هرچند مسيحيان درصدد توجيد آن بر مي‌آيند (در باب نبوت) همچنين اختلاف در كيفيت تعيين جانشين پيامبر كه بايد از طرف خدا يا از طرف مردم تعيين شود عامل اصلي اختلاف بين شيعه و سني در اسلام شده است.

چند نكته :

·   در نظر آئين مقدس اسلام فراگيري اصول مقدس اسلام و عمل به فروع « احكام‌» و دستورات آن و همچنين آراسته شدن به اخلاقيات و آداب اسلامي بر هر مسلماني واجب و تكليف مي‌باشد.

·   جهان بيني‌ها كلاً به دو بخش: الهي (امروز اسلام) و مادي تقسيم مي‌شود كه پيروان جهان‌بيني مادي در زمان سابق « طبيعي»، « دهري» احياناً «ملحد»،« زنديق» ناميده مي‌شدند و در زمان ما «مادي» و «ماترياليست» ناميده مي‌شوند.

·     مادّيگري نحله مختلفي و مشهورترين آنها در عصر ما «ماترياليسم دياليتيك» است كه بخش فلسفيِ ماركيسم را تشكيل مي‌دهد.

·   واژه « اصول دين» را مي‌توان به دو معناي عام و خاص بكار برد: اصطلاح عام آن در برابر « فروع دين»‌و بخش احكام بكار مي‌رود و شامل همه عقايد معتبر مي‌شود و اصطلاح خاص آن به اساسي‌ترين عقايد اختصاص مي‌يابد.                          رضا قارزی