بسم الله الرحمن الرحیم
کتابچه قرآن درس انسان -بخش دوم
رضا قارزی
حکایتی از سورۀ زلزال
راوی گوید: «ابوامید» را دیدم که در هر موضع از مسجدالحرام دو رکعت نماز می خواند. سؤال کردم این چه کاری است؟ چرا در یک جا نماز نمی گزاری؟
جواب دد: زیرا مکان هایی که در آنها نماز می گزارم در قیامت برای من گواهی می دهند و این آیه را قرائت کرد (یَومَئِذٍ تُحَدِّتُ اَخبارَها)
روزی که زمین به حوادث خود خبر می دهد[1].
نتیجه: زمین همانند نوار ضبط صوت که با چرخش خود صدا را ضبط می کند. صداها و اعمال و حوادث را روی خود ضبط می کند تا در صحنۀ قیامت آنها را پخش می کند و بدکاران را افشا و نیکوکاران را شادمان می کند و هر اندازه قطعات بیشتری از زمین به نفع مؤمن شهادت دهند مسرّت بیشتری دارد.
گفته ام سورۀ واقعه را بخوانند
عبدالله بن مسعود صحابی مشهور رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که در زمان عثمان بیمار شد و در آن بیماری از دنیا رفت. عثمان به هنگام بیماری به عیادت او رفت و او را اندوهگین یافت. سؤال کرد: از چه ناراحتی؟ جواب داد: از گناهانم.
چه درخواستی داری؟ خواستار رحمت پروردگار خویشم.
طبیب را دعوت نکنم؟
طبیب بیمارم کرده است.
عثمان گفت دستور بدهم از بیت المال به تو چیزی بدهند؟
ابن مسعود گفت: آن روز که نیازمند بودم چیزی ندادی، امروز که نیازمند نیستم می خواهی عطا کنی؟
عثمان گفت: این بخشش از آندخترانت باشد.
ابن مسعود گفت: آنها هم نیازمند نیستند چرا که به آنها گفته ام «سورۀ واقعه» را در هر شب بخوانید، و شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: کسی که سورۀ واقعه را در هر شب بخواند هرگز گرفتار تنگدستی نمی شود.[2]
چه کسی هر روز قرآن را ختم می کند؟
امام صادق علیه السلام فرمود: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحابش فرمود: کدامیک از شما همواره روزه دار است؟
سلمان عرض کرد: من یا رسول الله
حضتر فرمود: کدامیک از شما شب زنده داری می کند؟
سلمان عرض کرد: من یا رسول الله
حضرت فرمود: کدامیک از شما هر روز قرآن را ختم می کند؟
سلمان عرض کرد: من یا رسول الله
یکی از اصحاب ناراحت شد و گت: یا رسول الله! سلمان مردی فارس است که می خواهد بر گروه قریش فخر ورزد. فرمودید: کدامیک از شما همواره روزه می گیرد؟ گفت: من، در حالی که در اکثر روزها می خورد و فرمودید کدامیک از شما شب زنده داری می کند؟ گفت: من، در حالی که اکثر شب را خواب است و فرمودید کدامیک از شما هر روز قرآن را ختم می کند؟ گفت من، در حالی که اکثر روز را سکوت می کند.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ساکت باش ای فلان! کجا مثل لقمان حکیم پیدا می کنی؟ از او سؤال کن به تو پاسخ می دهد.
آن مرد به سلمان گفت: ای اباعبدالله! آیا گمان بردی که همواره روز داری؟
سلمان گفت: آنطور که تو گمان برده ای نیست. من در ماه سه روز روزه می گیرم و خدای عزّوجلّ فرمود: «کسی که کار نیکویی انجام دهد ده برابر آن اجر می گیرد» و من روزه ماه شعبان را به ماه رمضان متّصل می کنم و این روزۀ همیشگی است.
آن مرد گفت: آیا نگفتی شب را احیا می کنی؟
سلمان: آری
آن مرد: اما تو در اکثر شب خوابیده ای .
سلمان گفت: آنطور که گمان برده ای نیست. من شنیدم که حبیبم که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمادید: کسی ک با طهارت بخوابد مثل این است که همه شب را احیاء کرده است، و من با طهارت می خوابم.
آن مرد گفت: آیا گمان نبردی همه روز قرآن را ختم می کنی؟
سلمان جواب داد: آری
اما تو در بیشتر روزها سکوت کرده ای.
سلمان گفت: آنطور که گمان برده ای نیست. من شنیدم حبیبم، رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: یا اباالحسن مَثَل تو در امت من مَثَل قل هو الله احد است. پس هر کسی که یکبار ان را بخواند یک سوم قرآن را خوانده است و کسی که دوبار آن را بخواند دو سوم قرآن را خوانده است و کسی که سه بار آن را بخواند قرآن را ختم کرده است. پس کسی که تو را به زبان دوست داشته باشد یک سوم ایمانش کامل شدها ست، و کسی که تو را به زبان و قلب دوست داشته باشد، دو سوم ایمانش کامل شده است، و کسی که تو را به زبان و قلب دوست داشته باشد و به دست یاری کند، ایمانش را کامل کرده است. به خدایی که مرا برانگیخت، ای علی اگر تمام اهل زمین همانند اهل آسمان تو را دوست داشته باشند، کسی به آتش عذاب نخواهد شد و من «قل هو الله احد» را روزی سه بار می خوانم.
آن مرد از مجلس رفت و مثل اینکه سنگ در دهان او گذاشته شده بود.(کنایه از این است که در مجادله شکست خورده بود».[3]
محبت به سوره توحید
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گروهی را به جنگ فرستاد و حضرت علی علیه السلام را فرماندۀ آنها قرار داد. وقتی برگشتند پیامبر علیه السلام دربارۀ آنچه روی داده بود سؤال کرد. آنها در جواب گفتند: همه چیز به خیر و خوبی گذشت، جز اینکه او در همۀ نمازهای جماعت سورۀ توحید را قرائت می کرد.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: یا علی! چرا در همۀ نمازهای جماعت سورۀ توحید را قرائت کردی؟ حضرت در جواب عرض کرد: بخاطر محبّتی که به «قل هوالله احد» داشتم.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به این سوره محبّت نورزیدی مگر اینکه خدا به تو محبت ورزید.[4]
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
ترسناک ترین آیه قرآن، آیۀ : فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و ... است.[5]
ایرانیها در این آیه
اما باقر علیه السلام فرمود: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این آیه را قرائت کرد.
(وَ آخَرینَ مِنهُم لَمّا یَلحَقُوا بّهِم وَ هُوَ العَزیزُ الحَکیم)[6]
«پیامبر صلی الله علیه و آله برای تعلیم و تزکیۀ عدۀ دیگری برگزیده شده است که به مؤمنین می پیوندند و خداوند توانا و آگاه است».
شخصی به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد اینها چه کسانی هستند؟
حضرت دست خود را بر شانه سلمان گذاشت و فرمود:
(لَوکانَ الاِیمانُ فِی الثُّرَیا لَنا لَتهُ رِجالٌ مِن هَؤُلاءِ)
«اگر ایمان در ستارۀ ثریّا (پروین) باشد مردانی از طایفه همین سلمان به آن دست می یابند».[7]
توضیح: تاریخ اسلام ثابت کرده است که ایرانیان بیش از دیگران مورد تعلیم و تزکیۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله واقع شده اند و به ایمان دست یافته اند و خدمات عظیمی هم به اسلام کرده اند که در تاریخ ثبت است.
قاری قرآن آمرزیده شد
وقتی نصر بن احمد وارد نیشابور شد تاج بر سر گذارد و مردم به حضور او می رسیدند. در این هنگام چیزی (خیالات غرور آمیز) به قلبش خطور کرد، به حاضرین گفت: کسی هست که آیه ای از قرآن بخواند؟
مردی شروع به خواندن قرآن کرد، تا به این آیه رسید:
(لِمَنِ المُلکُ الیَومَ)
«در آن روز (قیامت) سلطنت از کیست؟»
امیر از تخت خود پائین آمد، تاج را از سر برداشت و برای خدای تعالی سر به سجده گذارد و گفت: «لک الملک لالی» (خدایا ملک و سلطنت از آن تو است نه برای من).[8]
نتیجه: انتخاب آیات مناسب با مستمعین از جمله اموری است که قاری قرآن می تواند بوسیلۀ آن تأثیر قرائت خود را به گونه ای قابل توجه افزایش دهد.
قرآنی که به دریا افتاد
امام باقر علیه السلام فرمود: قرآنی به دریا افتاد و (پس از مدّتی که) آنرا به دست آوردند، دیدند تمام نوشته هایش پاک شده است و تنها این آیه باقی مانده است:
(اَلا اِلَی الله ِ تَصیرِ الاُمُورُ)[9]
آگاه باشید که همه کارها به خدا باز می گردد[10].
این آیه همه را کفایت می کند
ابوذر غفاری صحابی بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله می گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: در قرآن آیه ای است که اگر مردم آن را به کار بندند برای همه کفایت می کند. آنگاه این آیه را قرائت کرد و تکرار فرمود:
(وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجاً وَ یَرزُقهَ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب)[11]
کسی که تقوا و پرهیزکاری پیشه کند، خداوند برای او راه خروج (از مشکلات و فتنه ها) را قرار می دهد و از آن جایی که گمان نمی برد به او روزی می دهد.[12]
همه طب در این آیه جمع است
امیرالمؤمنین علیه السلام به فرزندش اما حسن علیه السلام فرمود: فرزندم! میل دارای چهار توصیه به تو داشته باشم تا از طبّ بی نیاز شوی؟
عرض کرد: آری
فرمود: 1- طعام نخور مگر این که گرسنه باشی 2- غذا نخور مگر این که به آن اشتها داشته باشی 3- جویدن غذا را بطور کامل انجام ده 4- قبل از خواب با رفتن به مستراح خود را تخلیه نما.
هر گاه به این چهار مورد عمل کردی از طب بی نیاز خواهی شد.
در قرآن آیه ای وجود دارد که همه طب را در بردارد و آن قول خدای تعالی است که فرمود:
(کُلُوا وَاشرَبُوا وَ لا تُسرِفُوا)[13]
بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید[14].
آیه تکان دهنده
رسول خدا صلی الله علیه و آله در مجلسی که بود این آیات را از سورۀ زلزال قرائت فرمود:
(فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خیراً یَرَهُ وَ مَن یَعمَل مُثقالَ ذَرَّهٍ شَرَاً یَرَهُ)
هر کس اندکی عمل خیر انجام دهد آن را می بیند و هرکسی اندکی عمل بد انجام دهد آن را می بیند، یک ذره را هم حساب می کنند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آری
بادیه نشین برخاست و می گفت: وای بر آشکار شدن بدی و گریه می کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این بادیه نشین دلش از ایمن به خدا برخوردار است.
و همچنین وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله این سوره را قرائت کرد و صعصعه آن را شنید گفت: همین آیه را که از قرآن شنیدم برای من کافی است.[15]
امیدبخش ترین آیه قرآن
علی علیه السلام فرمود: روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: روز قیامت، من در موقف شفاعت می ایستم و آنقدر گنهکاران را شفاعت می کنم ک خداوند می فرماید: آیا راضی شدی ای محمد؟ من می گویم: راضی شدم! راضی شدم!
سپس حضرت علی علیه السلام فرمود: امیدبخش ترین آیات قرآن این آیه است:
(وَ لَسَوفَ یُعطیکَ رَبُّکَ فَتَرضی)
و بزودی پروردگارت آن اندازه به تو عطا کند که راضی شوی[16]
حکایات قرآنی[17]
امام علی علیه السلام
قرآن بهترین کر است که سینه ها به آن گشاده و قلبها نورانی می شود[18].
حکایتی جالب از سیدقطب
سیُد قطب مفسر معروف مصری می گوید: ما شش نفر از مسلمانان بودیک که با کشتی مصری، اقیانوس اطلس را به سوی نیویورک می پیمودیم. مسافران کشتی 120 مرد و زن بودند و کسی در میان مسافران جز ما مسلمان نبود. روز جمعه به این فکر افتادیم که نماز جمعه را در قلب اقیانوس و بر روی کشتی به جا آوریم و علاوه بر اقامه فریضۀ مذهبی مایل بودیم یک حماسه اسلامی در مقابل یک مبلغ مسیحی که در داخل کشتی نیز دست از برنامه تبلیغاتی خود بر نمی داشت، بیافرینیم، بخصوص که او حتی مایل بود ما را هم به مسیحیت بکشاند.
من بخ خواندن خطبه نماز جمعه و امامت پرداختم و جالب اینکه مسافران غیرمسلمان اطراف ما حلقه زده بودند و با دقت مراقب انجام این فریضه اسلامی بودند.
پس از پایان نماز گروه زیادی از آنها نزد ما آمدند و این موفقیت را به ما تبریک گفتند اما در میان این گروه خانمی بود که بعد فهمیدیم یک زن مسیحی یوگلساوی است که از جهنم تیتو و کمونیسم او فرار کرده است! او فوق العاده تحت تأثیر نماز ما قرار گرفته بود به حدیِ که اشک از چشمانش سرازیر بود و قادر به کنترل خویش نبود. او به زبان انگلیسی ساده و آمیتخته با تاثر شدید و خضووع و خشوع خاصی سخن می گفت، و از جمله سخنانش این بود: بگویید روحانی شما به چه زبانی با شما سخن می گفت؟ ما به او فهماندیم که این برنامه اسلامی یعنی نماز را هر مسلمان با امیانی می تواند انجام دهد، و سرانجام به او گفتیم که با زبان عربی صحبت می کردیم.
او گتف: اگر چه من یک کلمه از مطالب شما رانفهمیدم اما به خوبی فهمیدم که در لابلای خطبۀ شما جمله هیی وجود داشت که از بقیه ممتاز بود و دارای آهنگ فوق العاده موثر و عمیقی بودند آن چنان که لرزه بر اندام من می انداخت و فکر می کنم امام شما هنگامی که این جمله ها را ادا می کرد مملُو از روح القدس شده بود!
ما کمی فکر کردیم و متوجه شدیم این جمله ها همان آیاتی از قرآن بود که من در اثناء خطبه و در نماز، آنها را می خواندم. این موضوع آن چنان ما را تکان داد و متوجه این نکته ساخت که آهنگ مخصوص قرآن آن گونه موثر است که حتی بانویی را که یک کلمه مفهوم آن را نمی فهمد تحت تاثیر شدید خود قرار می دهد.[19]
گریۀ وزیر
زمانی «موفق» وزیر عراق بود. او نماز را پشت سر امام جماعتی بجا می آورد. یک بار که در نماز جماعت شرکت کرده بود، امام جماعت این آیه را در نماز تلاوت کرد:
(والا تَرکَنوا اِلَی الذینَ ظَلمُوا فَتَمَسِّکُمُ النّارُ)[20]
«به ستمگران تمایل پیدا نکنید که آتش دوزخ شما را خواهد گرفت».
وزیر که خود را متمایل به شاه ستمگر و بلکه خد را ظالم می دانست از خوف الهی بی هوش شد و به زمین افتاد او را به هوش آوردند و علت حادثه را سؤال کردند؟
در جواب گفت: این آیه دربارۀ کسی است که میل به ستمگر کند، پس حال ظالم چگونه خواهد بود؟[21]
نتیجه: وقتی قرآن این گونه بر دل های ستمگران عافل تاثیر می گذارد، سزاوار است مؤمنین که اهل توجه به خدا و قیامت هستند با قرائت و شنیدن قرآن از تاثیرات معنوی قرآن بهره مند باشند چه اینکه خداوند در وصف مؤمنین فرموده است: وقتی آیات خدای رحمان بر آنهاتلاوت شود، با گریه به سجده می افتند.[22]
نفوذ قرآندر قلب دشمنان بزرگ اسلام
ابوسفیان و ا بوجهل و اخنس بن شریق (دشمنان بزرگ اسلام) یک شب بدون اطلاع ازیکدیگر از خانه های خود بیرون آمدند و راه خانه پیامبر صلی الله علیه و آله را پیش گرفتند و هر کدام در گوشه ای پنهان شدند. هدف آنها این بود که قرآن «محمد صلی الله علیه و آله» را که شبها در نماز خود با آهنگ دلنشین می خواند بشنوند، هر سه بدون اطلاع از وضع یکدیگر تا صبحگاهان در آنجا ماندند و قرآن را استماع کردند و سپیده دم مجبور شدند که به سوی خانه های خود بازگردند، هر سه نفر در نیمه راه به یکدیگر رسیدند و همدیگر را سرزنش کردند و گفتند که هر گاه افراد ساده لوح از وضع کار ما آگاه گردند دربارۀ ما چه می گویند؟
شب دوم نیز جریان به همین وضع تکرار گردید، گویی یک جاذبه و کشش درونی آنان را به سوی خانۀ پیامبر اسلام می کشاند. موقع مراجعت باز هر سه نفر به همدیگر رسیدند و سرزنش ها را از سر گرفتند و تصمیم گرفتند که این عمل را تکرا نکنند، ولی جذبۀ قرآن پیامبر صلی الله علیه و آله برای بار سوم باعث شد که هر سه نفر مجدداً بدون اطلاع دیگری در اطراف خانه پیامبر صلی الله علیه و آله جای گرفتند و تا صبح قرآن او را استماع نمودند، هر آنی ترس آنها زیادتر می گشت و با خود می گفتند که هر گاه وعده و وعید «محمد» راست باشد، در زندگی خود خطاکارند.
هوا روشن گردید، از ترس ساده لوحان خانه پیامبر صلی الله علیه و آلهرا ترک گفتند و این دفعه مانند دو دفعه قبل در بازگشت با یکدیگر ملاقات نمودند و همگی اقرار کردند که در برابر جذابیّت دعوت و آیین قرآن او تاب مقاومت ندارند.[23]
تاثیر شگفت انگیز قرائت پیامبر صلی الله علیه و آله
رسول خدا صلی الله علیه و آله از مکه به بازار عکاظ در طائف آمد تا مردم را به اسلام دعوت کند اما کسی به دعوت او پاسخ مثبت نداد، حضرت به ناچار به سوی مکه بازگشت تا به محلّی رسید که آنجا را وادی جن می نامیدند.
حضرت در دل شب در آن محل به تلاوت قرآن پرداخت. جمعی از طایفه جن از آنجا می گذشتند، هنگامی که قرائت قرآن پیامبر صلی الله علیه و آله را شنیدند به یکدیگر گفتن ساکت باشید و هنگامی که تلاوت حضرت پایان یافت ایمان آوردند و به عنوان مبلّغان اسلام به سوی قوم خود آمدند و آنان را به سوی اسلام دعوت کردند، گروهی از آنها ایمان آوردند و با هم به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدند و حضرت تعلیمات اسلامی را به آنها آموخت.[24]
این آیه مرا به گریه آورده است
عبدالله بن رواحه از اصحاب جلیل القدر پیامبر صلی الله علیه و آله بود که در جنگ موته در سرزمین موته که از نواحی شام و در قلمرو حاکمیّت روم آن زمان بود به درجۀ بزرگ شهادت رسید.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عبدالله را همراه با سه هزار نفر به جنگ موته اعزام فرمود. وقتی او با دوستان و یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله وداع می کرد گریه کرد.
سؤال کردند ای عبدالله! چه چیز تو را به گریه آورده است؟
گفت: به خدا سوگند من محبّتی به دنیا ندارم اما آنچه سبب گریه من شدهاست این است که من آیه ای را درباره جهنم از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرماید:
(وَاِن مِنکُم اِلا وارِدها عَلی رَبِّکَ حَتماً مًقصِیاً ثُمَّ ننجِّی الِّذینَ اتَّقَوا وَ نَذَرُ الظالمینَ فیها جِثِیّاً)[25]
همۀ شما وارد جهنّم می شوید و این یک امر قطعی است. سپس کسانی که تقوا پیشه کردند را نجات میدهیم و ستمگران را در حالی که به زانو درآمده اند در آن وا می گذاریم.
حال من نمی دانم بعد از آنکه در جهنم (پل صرا که برجهنم کشیده شدهاستوباید همه از آن عبور کنند) وارد شدم چگونه خارج می شوم؟
مسلمانان گفتند: خداوند شما را یار ونگهدار باشد وبلا را از شما دور کند و به گونه ای شایسته به ما برگرداند. اما عبدالهل که بدنبال شهادت در راه خدا بود، سه بیت شعر به این مضمون خواند:
اما من از خدا دو چیز می طلبم: امرزش گناهان و ضربه ای جدّی و فراگیر که کف بر لب آورد و به شهادتم رساند، یا سر نیزه ای تیز و موثّر در دست کسی که تشنۀ کشتن من است که در درون دل و جگرم نفوذ کند، تا وقتی بر قبرم عبور می کنند بگویند آفرین بر این جنگجو که به رشد وسعادت رسید.[26]
تأثیر قرآن بر فضیل بن عیاض
فضیل از زهّاد معروف می باشد که در پایان عمر در جوار کعبه می زیست و همان جا در روز عاشورا بدرود حیات گفت.
او در آغاز کار راهزنی خطرناک بود که همۀ مردم از او وحشت داشتند.
یک شب فضیل از دیوار منزلی بالا می رفت تا به مقصود خود برسد در این هنگام در یک از خانه های اطراف شخص بیدار دلی مشغول تلاوت قرآن بود و به این آیه رسید:
(اَلَم یَأنِ آمَنُوا اَن تَخشَعَ قُلُوبُهُم لِذِکرِ الله و ما نَزَۀَ مِنَ الحَقِّ ...)[27]
آیا وقت آن نرسیده است که دل های مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد ...
این آیه همچون تیری بر قلب آلوده فصیل نشست، درد و سوزی در درون دل احساس کرد، تکان عجیبی خورد، اندکی در فکر فرو رفت، این کیست؟ که سخن می گوید؟ و به چه کسی این پیام را می دهد؟ به من می گوید ای فصیل! آیا وقت آن نرسیده است که بیدار شوی، از این راه خطا بگرردی، توبه کنی... ناگهان صدای فصیل بلند شد و پیوسته می گفت: «بلی والله قد آن، بلی والله قد آن».
«آری به خدا سوگند وقت آن رسیده است، آری به خدا سوگند وقت آن رسیده است»
اوتصمیم خود را گرفته بود و با یک جهتش برق آسا از صف شقاوتمندان بیرون آمد و در صف نیکان جای گرفت، به عقب برگشت و از دیوار بام فرود آمد و به خرابه ای وارد شد دید جمعی از کاروانیان آنجا هستند و برای حرکت به سوی مقصد با یکدیگر مشورت می کنند و می گیوند: فصیل و دار و دسته اش در راهند، اگر برویم ثروت ما را غارت می کنند، فصیل تکانی خورد و خود را سخت ملامت کرد و گفت جه بد مردی هستم، در دل شب به قصد گناه بیرون آمده ام و گروهی مسلمان از ترس من به کنج این خرابه گریته اند! رو به سوی آسمان کرد و از صمیم قلب توبه کرد و مجاورت خانه خدا در مکّه را برگزید و از جمله اولیاء خدا شد.[28]
قرآن حکیم عرب را می لرزاند
ولید از قضات عرب بود، بسیاری از مشکلات عرب به دست او حل می گردید. ثروت فراوانی داشت، گروهی از قریش برای حل مشکلا نفوذ اسلام در تمام خانه های آنها به نزد او رفتند و جریان را برای او بیان کردند و خواستار قضاوت او درباره قرآن «محمد» شدند و گفتند آی قرآن «محمد» سحر و جادو است، یا کهانت[29] است، یا خطبه و سخنرانیهائی است که او ساخته است؟ دانای عرب از آنها مهلت خواست تا نظر خود را پس از شنیدن قرآن بیان کند. سپس از جای خود بلند شد و آمد در حجر اسماعیل در کنار پیامبر نشست و گفت: پاره ای از اشعارت را بخوان.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آنچه من می گویم شعر نیست بلکه کلام خداست که آنرا برای هدایت شما فرو فرستاده است.
ولید تقاضا کرد آنرا تلاوت کند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سیزده آیه ا آیات آغاز سوۀ «فصّلت» را تلاوت نمود. هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله به این آیه رسید:
(فَاِن اَعرَضوا فَقِل اَنذرتُکُم صاعِقَهً مِثلَ صاعِقَهِ عادٍ و ثَمودَ)
هر گاه روی برگردانند بگو من شما را از صاعقه های مانند صاعقه عاد و ثمو برحذر می دارم.
ولید سخت بر خود لرزید، تمام موهای او بر بدنش راست شد و با یک حالت بهت زده ای از جای خود بلند شد و راه خانه را پیش گرفت و چند روزی از خانه بیرون نیامد، به طوری که قریش او را به باد مسخره گرفتند، و می گفتند: ولید راه نیاکان خود را ترک کرده است و راه «محمد» را پیش گرفته است.[30]
تاثیر قرآن در بزرگ قریش
عُتبه بن ربیعه از بزرگان قریش بود. در روزهایی که «حمزه» اسلام آورده بود، سراسر محفل قریش را غم و اندوه فرا گرفته بود و سران آنها بیم آن داشتند که دامنۀ اسلام بیش از این توسعه یابد. و در آن میان «عتبه» گفت: من به سوی «محمد» می روم و مطالبی را پیشنهاد می کنم، شاید او یکی از آنها را بپذیرد و دست از آیین جدید بردارد. سران جمعیت نظر او را تصویب کردند. او برخاست و به سوی پیامبر صلی الله علیه و آله که در مسجد نشسته بود آمد و او را با جمله هایی ستود، و اموری را از قبیل ثروت، ریاست و طبابت پیشنهاد کرد. هنگامی که سخنان او پایان یافت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آیا سخنان تو خاتمه یافت؟ عرض کرد: آری.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: این آیات را بشنو که پاسخ تمام پرسشهای تو است:
(بسمِ اللهِ الرَحمنِ الرحیم، حم تَنزیلُ مِنَ الرّحمنِ الرحیم کِتابُ فُصّّلَت آیاتُهُ قُرآناً عَرَبیّاً لِقَومٍ یَعلَمونَ، بَشیراً و نَذیراً فَاَعرَضَ اَکثَرُهُم فَهُم لا یَسمَعُون)[31]
به نام خداوند بخشنده مهربان، حاء میم، اینکه از جانب خدای بخشنده و مهربان نازل گردیده است کتابی است که آیه های آن برای گروهی که دانا هستند توضیح داده شده است. قرآنی است عربی، بشارت دهنده و ترساننده است، اما بیشتر آنها روی گردانیده اند و گوش نمی دهند.
پیامبر صلی الله علیه و آله آیاتی چند از این سوره خواند، وقتی به آیه 37 رسید، سجده کرد، پس از سجده رو به «عتبه» کرد و فرمود: ای «اباولید» پیام خدا را شنیدی؟
عتبه به قدری مجذوب کلام خدا شده بود که در همان حالی که دست های خود را پشت سر نهاده بود و بر آنها تکیه زده بود، مدتی به همین حالت به صورت پیامبر صلی الله علیه و آله نگاه کرد، گویا قدرت سخن گفتن را از دست داده بود. سپس از جای خود برخاستو مرک تجمّع قریش را در پیش گرفت، سران قریش از پیش از وضع و قیافه او احساس کردند که تحت تاثیر کلام «محمد» واقع شده است و با حالت شکستگی بازگشته است. تمام چشم ها به چهرۀ عتبه دوخته شده بود، همگی گفتند چه واقعه ای رخ داده است؟ گفت: به خدا سوگند کلامی از «محمد» شنیدم که تاکنون از کسی نشنیده بودم. به خدا قسم نه شعر است و نه سحر است، نه کهانت. من چنین صلاح می بینم که او را رها کنیم تا در میان قبایل تبلیغ کند هر گاه پیروز گردد و ملک و ریاست و سلطنتی به دست آورد از افتخار شما محسوب می گردد و شما هم از آن بهره مند می شوید و اگر مغلوب گردد دیگران او راکشته اند و شما را نیز راحت کرده اند.
قریش نظرات عتبه را به باد مسخره گرفتند و گفتند: از کلام «محمد» سحر زده شده است.[32]
تأثیر قرآن در هیأت اعزامی مسیحیان
بر اثر تبلیغات مهاجران مسلمان، یک هیأت تحقیقی از مرکز روحانیت مسیحیان حبشه وارد مکه گردید و با رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسجد ملاقات کرد و از او سؤالاتی کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله به پرسشهای آنها پاسخ داد و آنها را به آیین اسلام دعوت فرمود و آیاتی چند از قرآن تلاوت کرد.
آیات قرآن آن چنان روحیه آنها را عوض کرد که بی اختیار اشک از دیدگان آنها سرازیر شد و همگی نبوت او را تصدیق کردند و نشانه هایی را که در کتابِ انجیل برای پیامبران موعود خوانده بودند در او یافتند.[33]
گریه بعد از نزول آیه
یکی از آیات مؤثر و هشدار دهنده قرآن آیه 6 از سوره تحریم می باشد که خداوند فرموده است:
(یا اَیَّهَا الَذین آمَنُوا قُوا انفُسَکُم وَ اَهلِیکُم ناراً وَ قُودُهَا النّاسُ وَ الحِجارَهُ ...)[34]
«ای کسانی که ایمان آورده اید خود و اهل خویش را از آتشی که هیزم آن مردم و سنگ آتشین است نگهدارید».
وقتی این آیه نازل گردید، یکی از مردان مسلمان نشست و شروع به گریه کرد و گفت: من از نگهداری خود ناتوان هستم، با این آیه به نگهداری از اهل و بستگانم هم موظف گردیدم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همین اندازه کافی است که همان گونه که خود را به نیکیها امر می کنی و از بدیها باز می داری، آنان را امر به نیکیها و نهی از بدیها کنی.[35]
مستمع نمونه قرآن
عبدالله بن حنظله فرزند حنظله غسیل الملائکه است که در پایان مراسم شب زفاف که تنها یک شب را با همسر خویش گذرانده بود، خود را به لشکریان اسلام رساند و در رکاب رسول خدا به درجه شهادت رسید.
فرزندش عبدالله همانند پدر شهیدش انسانی صالح، فاضل و بلندمرتبه بود و از ایمانی محکم به اسلام و قرآن برخوردار بود. یک بار صدای قرآن به گوشش رسید، و خبر از اهل جهنّم می داد، از شنیدن آیه به گریه افتاد و آن قدر به گریه ادامه داد که گمان کردند نزدیک است جان سپارد.
پس از گریه زیاد برخاست. به او گفتند بنشین.
جواب داد: یاد جهنّم مرا از نشستن باز داشته است، زیرا از کجا معلوم که من یکی از آنان نباشم.[36]
نتیجه: ای عزیز! در این داستان تامل کن و به حال خود بنگر و بعد از مقایسه به نتایج آن تفکر کن که جه باید کرد و نقطۀ شروع کجاست و در این راه از خداوند رحمان استعانت جو که بهترین یاور است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
سرور هر سخن قرآن است.[37]
قرائت قرآن از سر بریده
شیخ مفید گوید: ابن زیاد فرمان داد تا سر امام حسین علیه السلام را در میان کوچه های کوفه و همه قبایل گردانیدند.
زیدبن ارقم گوید: من در بالا خانه ای بودم که سر را بر بالای نیزه عبور می دادند. وقتی سر امام حسین علیه السلام برابرم رسید شنیدم این آیه را تلاوت می کند:
(اَم حَسّبتَ اَنَّ اَصحابَ الکَهفِ وَ الرّّقیمِ کانُوا مِن آیاتِنا عَجَبًا)[38]
آیا می پنداری قصه اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما هستند؟
با شنیدن این آیه از سر بریدۀ حضرت، مو بر بدنم راست شد و فریاد کشیدم: یابن رسول الله سرّ تو و کار تو عجیب تر است و عجیب تر![39]
نتیجه: این معجزه بیانگر گوشه ای از عظمت حسین بن علی علیه السلام در جّو انحرافی جامعه یزیدی آن زمان است تا بیشتر معلوم گردد مخالف آنها چه شخصیت بزرگ الهی بوده است و آنها چه اشخاص منحرف و فاسدی هستند.
نور دهان قاریان جبهه را روشن کرده بود
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله لشکری را به سوی قومی از کفار که در نهایت عداوت با مسلمین بودند گسیل داشت، خبری از آنها ترسید پیامبر صلی الله علیه و آله در فکر آنها فرو رفت و فرمود: ای کاش کسی ما را از احوال و جریان ایشان آگاه می کرد.
در این هنگام پیک بشارت رسید که آنها بر دشمنان پیروز شدند و آنها را کشته و یا مجروح کردند و یا به اسارت گرفتند، اموالشان را به غنیمت گرفتند و اعضای خانواده آنها را نیز اسیر کردند.
چون سپاه در بازگشت خود به مدینه نزدیک شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله همراه با اصحاب خود با آنها روبرو گردید. وقتی زیدبن حارثه که فرمانده سپاه بود چشمش به رسول الله افتاد، از شتر خود پیاده شد و به سوی آن حضرت آمد و دست و پای پیامبر صلی الله علیه و آله را بوسید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز او را در آغوش گرفت و سرش را بوسید.
سپس عبدالله بن رواحه از شترش پیاده شد و دست و پای رسول خدا صلی الله علیه و آله را بوسید و پیامبر صلی الله علیه و آله وی را به سینه چسبانید. پس از آن قیس بن عاصم مِنقَری پیاده شد و دست و پای رسول خدا صلی الله علیه و آله را بوسید و پیامبر صلی الله علیه و آله او را نیز در آغوش گرفت.
بدنبال آنها بقیه سپاه نیز پیاده شدند و در برابر آن حضرت ایستادند و به درود و صلوات بر او مشغول شدند و پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخ آنان را به نیکی داد. و سپس فرمود: اینک شما از اخبار و احوال خود با دشمنانتان به من خبر بدهید؟
در حالی که اسیران دشمن و عیال و اموال آنها از طلا و نقره و انواع کالاها به مقار بسیاری بود عرض کردند: یا رسول الله اگر از گزارشات ما مطلع می شدید تعجب شما بیشتر می شد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: من هیچ از این جریان خبر نداشتم تا جبرئیل علیه السلام به من خبر داد، و من هیچ چیز را از کتاب خدا و از دین او نمی دانم مگر اینکه پروردگار من به من تعلیم دهد همچنانکه می فرماید:
(وَ کَذلِکَ اَوحَینا اِلَیکَ رُوحاً مِن اَمرِنا ما کُنتَ تَدری مَاالکِتابُ وَ لاَ ایِمانُ وَلکِن جَعَلناهُ نُوراً نَهدی بِه مَن نَشاءُ مِن عِبادِنا وَ اِنَّکَ لَتَهدی اِلی صِراطٍ مُستَقیمٍ)[40]
اما آنچه را که در این سفر بدان برخورد کردید برای این برادران مؤمن خود بازگو کنید، تا من هم بر گفتار شما گواهی دهم زیرا جبرئیل علیه السلام به صدق گفتار شما مرا مطلعه گردانیده است.
گفتند: یا رسول الله! وقتی ما به دشمن نزدیک شدیم جاسوسی را فرستادیم تا ما را از تعداد و مسائل آنها آگاه کند. وقتی برگشت خبر داد: تعداد آنها هزار نفر است و اما سه هزار نفر در داخل شهر آماده کرده اند و به ما می نمایانند که هزار نفرند و در بین خود می گفتند ما هزار نفریم و آنان دو هزار نفرند و ما توان درگیری با آنها را نداریم و راهی جز سنگرگیری در شهر خود را نداریم تا آنها از اقامت ما در منازل خود و طولانی شدن آن خسته شود و برگردند. امّا اینها همه توطئه بود تا ما را غافل کنند.
دشمنان داخل شهر شدند و راههای ورودی شهر را بستند و ما در محل منزلگاه آنها در خارج از شهر توقف کردیم. وقتی تاریکی شب همه جا را فرا گرفت و شب به نیمه های خود رسید، دروازه های شهر را گشودند و ما بدون اطلاع از توطئه آنها در خواب بودیم و تنها چهارنفر بیدار بودند. اول زید بن حارثه بود که در گوشه ای از سپاه نماز می خواند و مشغول قرائت قرآن بود.
دوم عبدالله بن رواحه بود که در جانب دیگری از سپاه نماز می خواند و مشغول قرائت قرآن در نماز بود. سوم قتاده بن نعمان بود ک در جای دیگر نماز می خواند و به خواندن قرآن در نماز مشغول بود. چهارم قیس بن عاصم بود که در جای دیگر نماز می گزارد و مشغول خواندن قرآن در نماز بود.
دشمنان در نیمه شب تاریک از شهر خود بیرون آمدند و بر ما شبیخون زدند، و با تیرهای خود مار ا تیرباران کردند، زیرا آنها در شهر و محیط خود بودند و به راهها و جایگاههای آن مطلع بودند و ما بی اطلاع بودیم. با خود گفتیم مصیبت بزرگی بر ما وارد شد و در دام دشمن افتادیم و توان دفاع از خود در این شب ظلمانی را نداریم زیرا ما بدون دید تیرهای خود را رها می کردیم.
در همین اثناء که تیر از همه طرف بر ما می بارید، ناگهان دیدیم یک قطعه نوری از دهان قیس بن عاصم خارج شد که همانند شعله آتش فروزان بود. و نوری از دهان قتاده بن نعمان خارج شد که مانند تابش ستاره زهره و مشتری بود. و نوری از دهان عبدالله بن رواحه بیرون آمد که مانند شعاع ماه در شب تاریک درخشان بود، و نوری از دهان زید بن حارثه ساطع شد که از خورشید طالع درخشان تر بود. این نورها از چهار طرف لشکر آن چنان لشکرگاه را روشن کردند که از روز روشن تر شد و دشمنان ما در ظلمت شدید بودند و ما آنها را می دیدیم و آنها ما را نمی دیدند. زیدبن حارثه که سمت راست سپاه را به عهده داشت ما را در میان دشمنان پخش کرد و ما گرداگردشان درآمده و آنها را محاصره نمودیم. ما آن ها را می دیدیم بدون آنکه آنها ما را ببینند، ما همگی دارای چشم و بینائی بودیم و آنان کورهای در تاریکی. شمشیرهای برهنه را در میانشان نهادیم، یک عده کشته، جمعی مجروح و گروهی اسیر شدند و سپس وارد شهرشان شدیم و همۀ سکنه آن را به اسارت و ا موالشان را به غنیمت آوردیم که مشاهده می کنید.
ای رسول خدا! ما از این نورهایی که از دهان این چهار نفر خارج شد و تاریکی را به دشمن بازگرداند تا ما بر آنها مسلط شدیم عجیب تر ندیدیم.[41]
تفألی شگفت آور به قرآن
سلطان سلیمان از پادشاهان آل عثمان بود که از کربلا می آمد و به زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام مشرف می گردید وقتی در نجف به بارگاه و حرم مطهر نزدیک گردید پیاده شد و تصمیم گرفت به احترام آن حضرت تا قبه نورانی او پیاده حرکت کند.
قاضی عسگر که مفتی مردم و از دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام بود، سلطان را همراهی می کرد. وقتی از تصمیم او آگاه گردید با حالت خشم به حضور سلطان آمد و گفت: تو سلطان زنده ای و علی ابن ابیطالب سلطان مرده است، چگونه عزم بر پیاده روی در زیارت او داری؟
سلطان و قاضی عسکر در این باره با یکدیگر سخنانی داشتند تا اینکه او به سلطان پیشنهاد کرد که اگر در سخن او تردید دارد که پیاده رفتن شاه سبب کسر شأن سلطان است به قرآن تفأل جوید تا حقیقت امر معلوم شود. سلطان گفته او را پذیرفت و پس از آن که قرآن را گشود این آیه آمد:
(فَاخلَع نَعلَیکَ اِنَّکَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُویً)[42]
نعلین از پا درآور که اکنون در وادی مقدس قدم گذارده ای
سلطان به قاضی رو کرد و گفت: پیشنهاد تو برهنگی پای ما را بر پیاده روی اضافه کرد. پس کفشهای خود را از پا بیرون آورد و با پای برهنه تا روضه منوره امیرالمؤمنین علیه السلام پیاده رفت.[43]
قرآن سخن می گوید
امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی مؤمن را در قیامت فرا می خوانند تا به حساب او رسیدگی کنند، قرآن با بهترین چهره در پیش رویش حاضر می شود و می گوید: پروردگارا من قرآنم و این بندۀ مؤمن تو است ک خود را برای خواندن من زحمت می انداخت، و شب خود را با آهنگ خوش خواندن من دراز می کرد و دیدگانش در هنگام تهجد و عبادت شب اشک ریزان بود. پس همانگونه که مرا خشنود ساختی او را خشنود فرما!
سپس خدای عزیز جبار می فرماید: ای بنده من دست راست خود را باز کن و آنرا از رضوان خود دست چپش را از رحمت خویش بر می کند و به او گفته می شود: این بهشت برای تو مباح است. پس با خواندن هر آیه یک درجه بالاتر می رود.[44]
قصّه های قرآن، الفبای و حروف ابجد علم کتاب الهی است
خداوند با حکمت بالغه ی خود واژه هایی را گلچین نموده و آن را با پیامی خاص در قرآن حکیم آورده است. از مباحث پیچیده ی توحید گرفته تا قصّه های شیرین، جذّاب و درس آموز که انسان را در عین مجذوب کردن، متعجّب کرده و به فکر وا می دارد.
آری! قصّه های قرآن صرفاً قصّه ای برای بازگو کردن در جمع دوستانه و یا طرح آن برای مردم یا خواباندن بچه ها نیست، بلکه جدی از همه ی این ها، عبرت از تاریخ است که سبب نجات یا سقوط افراد می شود؛ مثلاً چه عاملی سبب شد که عدّه ای از طوفان زمان حضرت نوح نجات پیدا کنند و عدّه ای دیگر نابود شوند.
قصّه های قرآن به طور کلی سه نوع هستند:
نوع او: «قصه ی پیامبران» نوع دوم: «قصه ی اقوام و اصحاب» و نوع سوم: «قصّه ی افراد».
قصّه یعنی چه؟
قصّه در لغت به معنای جست و جو کردن اثر است. در ماجرای به دریا افکندن حضرت موسی توسط مادرش در قرآن مجید می خوانیم:
وَقالَت لِاُختِهِ قُصّیهِ[45]
قصّه در اصطلاح عبارت است از بیان کرد مطلب به همان صورتی که اتفاق افتاده است. پس وقتی گفته می شود : «قصّ علیه الخبرَ و الرؤیا» یعنی خبر و خوابی را که اتفاق افتاده بود، بیان کرد. در آیه شریفه «نحن نقصّ علیک أحسن القصص» نیز معنای قصّه آمده است؛ یعنی ما برای تود (ای پیامبر) بهترین حکایت ها را بیان خواهیم کرد.
بنابراین قصّه، افسانه یا خیال نیست؛ بلکه بیان کردن جریانی است که اتفاق افتاده و عدّه ای نیز شاهد آن بوده اند.
قصّه های قرآن به چه منظوری آمده اند؟
این که چرا خدای متعال بخشی از گفته های خود را در قرآن به قصّه و داستان اختصاص داده امری است که نیاز به تفکّر و اندیشه دارد.
به طورکلّی می توان امور زیر را از اهّم اهداف حضرت باری تعالی دانست:
چون بیشتر مسلمانان با تفسیر قرآن آشنایی ندارند و فهم آن برای آنها سخت است، برای جلوگیری از این امر، در لابه لای آن مباحث، داستان هایی ذکر شده است و به عبارتی دیگر مسلمانانی هستند که موقع خواندن قرآن یا ترجمۀ آن، مباحثش را سنگین می دانند؛ ولی با رسیدن به آیات مربوط به داستانهای پیشینیان، آن حالت را فراموش کرده و ضمن علاقه مندی شدید نسبت به قرآن مطالب دیگر را هم تعقیب کرده و برای فهم آنها به مفسران یا کتاب های تفسیری مراجعه می کنند و در واقع مباحث سخت قرآنی با قصّه های شیرین، روشن می شود.
داستان های قرآن در واقع ترسیم عملی از نکته های اخلاقی است که در آن، گروهی با فضائل اخلاقی به درجات عالیه رسیده و از عذاب الهی در امان ماندند و گروهی دیگر با انجام رذائل اخلاقی در ورطۀ نابودی قرار گرفته و نابود شدند. پس قرآن، هم صوتی است و هم تصویری. صوتی از این جهت که معارف الهی را بیان می کند و تصویری نیز ار آن جهت که همان معارف را به تصویر می کشد.
خدای متعال با این قصّه ها می خواهد حقّانیت قرآن را به همه ثابت کند؛ چون داستان های قرآنی در انجیل و تورات نیز وارد شده است و آنها نیز این قصّه ها را انکار یا تحریف نکرده اند. پس یهودیان یا مسیحیان با خواندن این قصّه ها در کتاب های خود و دیدن آن قصّه ها در قرآن پی به حقّانیت این کتاب آسمانی خواهند برد.
ویژگی قصّه های قرآن
قرآن در زمینه ی قصّه و داستان نیز متنوع عمل کرده و به چند صورت وارد شده است:
الف) قصّه پیامبران: در قرآن نام بیست و پنج پیامبر وارد شده و به سرگذشت تعدادی از آنها پرداخته و در مورد بعضی از پیامبران به صورت گسترده حرف زده است.
ب) قصّه اقوام و اصحاب، سرگذشت تعدادی از اقوام و اصحاب در زمان پیامبران بیان شده است؛ مثل قوم بنی اسرائیل و اصحاب کهف و ....
ج) قصّه افراد: نام افراد به صورت پراکنده در قرآن آمده و توضیحاتی پیرامون آنها داده شده است؛ مثل هابیل و قابیل، یأجوج و مأجوج و ....
فواتح سوره ها[46]
پنج سوره با «اَلحَمدُلِلّه» شروع می شوند:
سوره های حمد، اَنعام، کهف، سبأ و فاطر.
هفت سوره با «تسبیح» شروع می شوند:
سوره های إسراء، اعلی، تغابن، جمعه، صفّ، حشر و حدید.
سه سوره با «یا أیّها النبیّ» شروع می شوند:
سوره های احزاب، طلاق و تحریم.
دو سوره با «یا أَیُّهَا المُزمَّلُ و یا أَیُّهَا المُدَّثِّر» شروع می شوند:
سوره های مزّمّل و مدّثّر.
سه سوره با «یا أیّها الّذین آمنوا» شروع می شوند:
سوره های مائده، حجرات و ممتحنه.
دو سوره با «یا أَیُّهَا النّاس» شروع می شوند:
سوره های نساء و حج.
پنج سوره با «قُل» شروع می شوند:
سوره های جنَ، کافرون، توحید، فلق و ناس.
چهار سوره با «إنّا» شروع می شوند:
سوره های فتح، نوح، قدر و کوثر.
بیست سوره با صیغه ی قسم شروع می شوند:
سوره های عصر، عادیات، تین، ضحی، شمس، بلد، فجر، طارق، بروج، نازعات، مرسَلات، قیامت، نجم، طور، ذاریات، صافّات، نَ (قلم)، صَ، قَ و لیل.
10. شش سوره با «اَلَم» شروع می شوند:
سوره های بقره، آل عِمران، عنکبوت، روم، لقمان و سجده.
11. پنج سوره با «اَلر» شروع می شوند:
سوره های یونُس، هود، یوسُف، ابراهیم و حِجر.
12. یک سوره با «اَلَمَر» شروع می شود:
سوره رعد.
13. شش سوره با «حمَ» شروع می شوند:
سوره های غافر (مؤمن)، فصّلت، زخرف، دخان، جاثیه و اَحقاف.
14. یک سوره با «حمَ عَسَقَ» شروع می شود:
سوره ی شوری.
15. دو سوره با «طسَمَ» شروع می شوند:
سوره ی شعراء و قصص.
16. یک سوره با «طسَ» شروع می شود:
سوره ی نمل.
17. یک سوره با «المَصَ» شروع می شود:
سوره ی اَعراف.
18. یک سوره با «کَهیعَصَ» شروع می شود:
سوره ی مریم.
19. یک سوره با «یسَ» شروع می شود:
سوره یَس (یاسین).
20. یک سوره با «طه» شروع می شود:
سوره طه.
21. یک سوره با «صَ» شروع می شود:
سوره صَ.
22. یک سوره با «قَ» شروع می شود:
سوره ی قَ (قاف).
23. یک سوره با «نَ» شروع می شود:
سوره ی نَ (نون)
24. هفت سوره با «إذا» شروع می شوند:
سوره های واقعه، منافقون، تکویر، انفطار، انشقاق، زلزال و نصر.
25. دو سوره با «أَلَم» شروع می شوند:
سوره های شرح (انشراح) و فیل.
26. دو سوره با «إقتَرَبَ» شروع می شوند:
سوره های انبیاء و قمر.
27. دو سوره با «قَد» شروع می شوند:
سوره های مؤمنون و مجادله.
28. دو سوره با «هَل» شروع می شوند:
سوره های انسان (دهر) و غاشیه.
29. دو سوره با «وَیل» شروع می شوند:
سوره های مطفّفین و هُمَزه.
30. دو سوره با «تَبارَکَ الَّذی» شروع می شوند:
سوره های فرقان و مُلک.
31. هجده سوره نیز به شرح زیر شروع می شوند:
سوره توبه با «بَرائَهٌ» - نَمل با «أَتی» -نور با «سُورَهٌ أَنزَلنا» - رَحمن با «اَلرَّحمن» - حاقّه با «ألحاقَّه»- مَعارِج با «سَأَلَ سائِلٌ» نَبَأ با «عَمَّ» - عَبَس با «عَبَسَ» عَلَق با «اِقرَأ»- بَیِّنَه با «لَم یَکُنِ الَّذینَ» - قارِعه با «اَلقارِعَه» - تَکاثُر با «اَلهیکُمُ» - قریش با «لایِلافِ» - ماعون با «أَرَأَیتَ» - لَهَب با «تَبَّت» - زُمَر با «تَنزیلُ الکِتابِ» - مُحَمَّمد با «اَلَّذینَ» - أَنفال با «یَسأَلُونَکَ».
تعلیم قرآن مجید
در بیان ثواب تعلیم و تعلّم و فضلیت آیات قرآن
در باب فضیلت تعلیم و تعلّم و تلاوت قرآن کریم در قرآن و روایات و احادیث معصومین علیهم السّلام سخنان بسیاری آمده که مسلمانان را به تلاوت آن سفارش نموده است. از جمله آثاری که بر تلاوت و اُنس با قرآن بیان شده عبارتند از : کثرت عمر- وسعت رزق- آمرزش گناهان- گشایش امور- توفیق بیکران و هزاران اثر مطلوب دیگر که ما دراین اثر از باب تبرّک این اوراق و نورانیت دلها به ذکر چند نمونه اکتفا می کنیم چرا که گفتهاند:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم بقدر تشنگی باید چشید
مولوی رومی
آیۀ 20 سورۀ مزَّمَّل:
«فَاقرؤُا ما یَتَسَّرَ مِنَ القرآنِ» یعنی: «از قرآن هر چه میّسر است بخوانید.»
آیۀ 9 سورۀ اَسراء:
«اِنَّ هذَا القُرآنَ یَهدی لِلَّتی هِیَ اَقوامُ» یعنی: «بدرستی که این قرآن (مردم را) بر استوارترین (راه) هدایت می کند.»
قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«خَیرُکُم مَن تَعَلَّمَ القُرآنَ وَ عَلَّمَهُ» یعنی : بهترین شما کسانی هستند که قرآن را آموخته و آن را به دیگران تعلیم دهد.»
(نهج الفصاحه- 1524)
قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«اَفضَلُ العِبادَهِ قِراءَهُ القُرانِ» یعنی: «بهترین عبادت، خواندن قرآن است.»
(مجمع البیان – ج 1)
قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
« نَوِّروُا بُیوتَکُم بِتِلاوَهِ القُرآنِ» یعنی: «خانه های خودتان را با تلاوت قرآن نورانی کنید.»
(اصول کافی – ج 4- باب فضل قرآن)
قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
« اَلقُرانُ هُوَ الدَّوا یعنی: «خواندن و (عمل کردن به قرآن)، داوری دردهاست..»
(نهج الفصاحه- 2108)
قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
« اِقرَؤُا القُرانَ فَاِنَّ اللهَ تَعالی لایُعَذِّبُ قَلباً وَعَی القُرانَ یعنی: قرآن را بخوانید زیرا خداوند دلی را که قرآن را دریافته عذاب نمی کند..»
(نهج الفصاحه- 426)
قالَ عَلِیٌّ علیه السلام:
«اَللهَ اَللهَ فِی القُرانِ، لا یَسبِقُکُم بِالعَمَلِ بِهِ غیرُکُم. یعنی: «خدا را خدا بیاد شما می آورم دربارۀ قرآن مبادا دیگران در عمل به آن از شما سبقت گیرند.»
(نهج البلاغه – نامۀ شمارۀ 47)
قالَ عَلِیٌّ (ع):
«حَقُّ الوَلَدِ عَلیَ الوالِدِ اَن یُحسِّنَ اِسمَهُ وَ یُحَسَّنَ اَدَبَهُ وَ یُعَلَّمَهُ القُرانَ» یعنی: «وظیفۀ هر پدر نسبت به فرزندش این است که او را نام نیک و پسندیده نامگذاری نماید و به نحو نیکو تربیت نماید و قرآن را به او تعلیم دهد.»
(نهج البلاغه فیض الاسلام- ص 1274)
10.قالَ عَلِیٌّ علیه السلام:
«تَعَلَّمُوا القُرانَ فَاِنَّهُ رَبیعُ القلوُبِ» یعنی: «قرآن را فرا گیرید زیرا که قرآن بهار دلهاست.»
(غرورالحکم – صفحۀ 353)
11.قالَ الاِمام الصّادِق (ع):
«یَنبَغی لِلمُوُمِنِ اَن لایَمُوتَ حَتّی یَتَعَلَّمَ القُرانَ اَویَکُونَ فی تَعلیمهِ». یعنی: «شایسته است که مؤمن نمیرد مگر آنکه قرآن را فرا گیرد و یا در مسیر فراگیری قرآن باشد.»
(کافی- ج 4- باب فضل قرآن)
12.قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«رُبَّ تالٍ للقُرانِ وَ القُرانِ یَلعَنُهُ» یعنی : «بسا خوانندگان قرآنند در حالیکه قرآن آنان را لعنت و نفرین می کند.»
(محجه البیضاء – ج 2- ص 218)
(خواندن قرآن و عمل ننمودن به دستورات آن همراه با ارتکاب گناهان باعث می شود که انسان مورد طعن و لعنت قرآن قرار گیرد).
13.قالَ الصّادِق (ع):
« مَنَّ قَرَأَ القُرانَ وَ هُوَ شابٌّ مُؤمِنًَ اِختَلَطَ القُرانُ بلَحمِهِ وَ دَمِهِ». یعنی: «کسی که قرآن بخواند در حالی که جوان باایمان باشد، قرآن با گوشت و خونش آمیخته می شود.»
(اصول کافی- ج 4- ص 405)
14. قالَ الصّادِق (ع):
«حَمَلَهُ القُرانِ عُرَفاءُ اَهلِ الجَنَّهِ» یعنی: «قاریان قرآن عرفای اهل بهشتند.»
(کافی- ج 4- باب فضل قرآن)
15.قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
« اَشرابُ اُمَّتی حَمَلَهُ القُرانِ وَ اَصحابُ اللَّیل» یعنی: شریف ترین کسان امّت من حاملین قرآن و شب زنده دارانند.»
(من لایحضره الفقیه ج 2- ص 351)
16.قالَ الصّادِق (ع):
« مَن شُدَّدَ علیِ فی القُؤانِ کان لَهُ اَجرانِ وَ مَن یُسَّرَ لَهُ کانَ مَعَ الاَوَّلین» یعنی: «هر که قرآن را به زحمت و سختی یاد بگیرد برای او ثواب مضاعف باشد، و هر که آن را به آسانی یاد بگیرد با کاروان «أولین» خواهد بود.»
(کافی- ج2- ص 444)
17. قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«اِنَّ حُسنَ الصَّوتِ زِینَهُ القُرانِ» یعنی: «بدرستی که زینت قرآن صورت نیکوست.»
نام کتاب از این حدیث اقتباس شده است).
(مستدرک – ج 1- ص 295)
18. قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«مَن قَرَءَ عَشرَ ایاتٍ فی لَیلَهٍ لَم یُکتَب مسنَ الغافِلینَ» یعنی: «کسی که در یک شب 10 آیه از قرآن بخواند، از بیخبران و غافلان به حساب نمی آید.»
(اصول کافی – ج 4- ص 415)
19. قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«لِکُلَّ شَی ءٍ حِلتَهً القُرانِ الصَّوتُ الحَسَنِ» یعنی: «هر چیزی زینتی دارد و زینت قرآن صوت خوش است.»
(کافی- ج 2- ص 614)
20. قالَ الامام الباقِر (ع):
«لِکُلِّ شَی ءٍ رَبیعٌ القُرانِ شَهرُ رَمَضان» یعنی: «برای هر چیزی بهاری است و بهار قرآن ماه رمضان است.»
(امالی صدوق – ص 36)
21. قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«اَقضَلُ العِبادَهِ اُمَّتی تِلاوَهُ القُرانِ نَظَراً» یعنی: «بهترین عبادت امت من، خواندن قرآن از روی آن است.»
(آداب المتعلمین – ص 151)
22. قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«نِعمَ الشَّفیعُ القُرانُ لِصاحِبِهِ یَومَ القِیامَهِ» یعنی: «چه نیکو شفیعی است قرآن در روز قیامت برای کسی که قرآن خوانده باشد.»
(نهج الفصاحه- 3134)
نمونه ای از اعتراف کفار به حقایق قرآن:
الفَضلٌ ما شَهِدَت بِهِ الاَعدادُ
آلبرت انیشتاین فیزیکدان آلمانی (1879-1955 م) می گوید: قرآن کتاب جبر یا هندسه یا حساب نیست، بلکه مجموعه ای از قوانین است که بشر را به راه راست، راهی که بزرگترین فلاسفۀ دنیا از تعریف و تعیین آن عاجزند هدایت می کند.
لئون تولستوی نویسندۀ روسی (1828-190 م) می گوید: هر کس که بخواهد سادگی و بی پیرایه بودن اسلام را دریابد باید قرآن مجید را مورد مطالعه قرار دهد، در آنجا قوانین و تعلیماتی بر مبنای حقایق روشن و آشکار صادر و احکام آنسان و ساده برای عموم بیان شده است، در این کتاب آیات فراوانی است که بخوبی بر مقام عالی دین اسلام و پاکی روح آورندۀ آن گواهی می دهد.
ناپلئون بناپارت (1769- 1821 م) می گوید: قرآن به تنهائی عهده دار سعادت بشر است امیدوارم آن زمان دور نباشد که من بتوانم همۀ دانشمندان و تحصیل کردگان همه کشورها را بایکدگیر متّحد کنم و نظام یکنواختی فقط براساس و اصول قرآن مجید که اصالت و حقیقت دارد، و می تواند مردم را به سعادت رهبری کند. من هم امیدوارام در طول زمان نزدیکی جشن اتّحاد، و نظامی را براساس قرآن برقرا کنم. کجاست آن روزی که ما مجمع و هیئتی بزرگ از سیاستمداران و علماء حقوق دنیا تشکیل دهمی. قرآن کلام الهی و متین ترین قوانین محّمدی (ص) همان نتسحه پرافتخار بیشری را پیش رو گذاریم و از روی آن قوانین و سعادت حقیقی بشر را تنظیم و تنسیق نمائیم.
گوستاولبون مورّخ واسلام شناس فرانسوی (1841-1631 م) می گوید: تعالیم اخلاقی که قرآن آورده است چکیدۀ آداب عالیه و خلاصه مبادی اخلاق فاضله است و بر بساری از آداب انجیل برتری دارد.
دکتر بنوه «علی سلمان» کاتولیک فرانسوی گوید: همین که با بعضی از آیات روح بخش قرآن کریم، آشنا شدم، دریافتم که تمام تعالیم آن موافق عقل و منطق بوده و با علوم و معارف عصری، نیز سازگار است از این رو دانستم که اسلام یک دین آسمانی است که سزاوار است از آن پیروی نمایم روی این اصل از مسیحیت جدا شده و اسلام اختیار کردم، و جملۀ دوم شهادتین (اَشهَدّ اَنَّ مُحَّمداً رُسوُلُ اللهِ «ص») را نیز گفتم و از جان و دل، آئین پاک آسمانی محمد(ص) یعنی اسلام را برگزیدم.
پرفوسرهانری کربن اسلام شناس معاصر فرانسوی گوید: اگر اندیشۀ محمد (ص) خرافی بود و اگر قرآن او وحی الهی نبود هرگز جرأت نمی کرد بشر را به علم دعوت کند. هیچ بشری و هیچ طرز فکری به اندازه محمّد و قرآن به دانش دعوت نکرده اند تا آنجا که در قرآن نهصد و پنجاه بار از علم و فکر و عقل سخن به میان آورده است.
شارلس فرانسیز آمریکائی گوید: انجیل کتابی است که در آمریکا، کسی او را نمی شناسد، ولی قرآن کتابی است که هر مسلمانی، با آن آشنا است و این ادعا گزارف نیست، بلکه یک واقعیتی است، ولی باید گفت، نشناختن انجیل، از خوش شانسی مذهب مسیحیت است.
امید آن است که ما بتوانیم بیش از بیش با این کتاب آسمانی آشنا شده و به دستورات عالی آن عمل نمائیم.
از جمله روشهای متداول در آموزش ترجمه و مفاهیم قرآن کریم:
روش هایی که تاکنون ارائه شده است به قرار زیر می باشند:
آوردن تعدادی از لغات قرآن کریم همراه با معنای آنها در آغاز درس به همراه آیاتی متناسب با آن کلمات با ترجمۀ آنها؛ سپس اضافه نمودن آیاتی به عنوان تمرین درسی و درخواست از دانشجو که آنها را معنا نماید؛
استفاده از آمار و تکرار لغات و آوردن قواعد به صورت محدود؛[47]
دسته بندی کردن آیات در موضوعات مختلف (صلوه، جهاد ...) و ترجمۀ لغات مربوط به هر دسته و آوردن آیات مربوط به آنها؛ تا خواننده (فراگیر) بتواند از راهِ موضوعِ مشخص به مفهوم آیات دسترسی پیدا کند.
روش کتاب آموزش ترجمه قرآن پژوهشکده تحقیقات ایران (مقدمه کتاب):
کتاب حاضر علاوه بر داشتن بعضی از مزایای روشهای بالا از ویژگی جدیدی برخوردار است که می توان گفت یک برنامۀ تکمیلی و ابتکاری در نوع خود می باشد.
این جزوه ضمن تأکید بر اصول ادبیات، به گونه ای طراحی گردید که هدف اصلی، آموزش ترجمۀ قرآن باشد به طوری که استاد و دانش پژوه با اطمینان بیشتری به درس بپردازند.
توضیح اینکه با مقایسۀ ریشه های اصلی به کار رفته در قرآن (1771عدد)[48] و واژه های متشق از آنها (58218 عدد)[49] به این نتیجه رسیدیم که می توانیم با یاد دادن برخی قواعد و اصول صرف و نحو[50] همراه با آمارگیری از چگونگی به کارگیری لغات در قرآن، به شکلی نو طرح آموزشی جدیدی را پی ریزی نماییم.
با آماربرداری از ریشه های اصلی لغات قرآن، چگونگی به کارگیری آنها را معین و مشخص نموده، سپس در مرحلۀ بعد با استفاده از نتایج به دست آمده، تدوین درسها را شروع نمودیم.
مجموع لغات آموزش داده شده در کتاب 34203 عدد م یابشد که با مشابه سازی در مجموع می توان گفت که دانش پژوه توانایی ترجمۀ هفتاد درصد آیات قرآن را داار می شود. دانش پژوه بعد از فراگیری این کتاب می تواند با انجام تمرینهای کارردی و مرور ترجمۀ آیات و درسها درصدد تقویت خود در این زمینه باشد و باید گفت که دسترسی به موفقیت، زمانی امکان پذیر خواهد شد که علاوه بر مطالب کتاب، تمرینهای مکرر نیز انجام شود.
مربی می تواند با آوردن مثالهای متنوع و ارائه تمرینهای مختلف زمینۀ موفقیت دانش پژوهان را بیشتر نماید؛ به طور مثال با مبنا قرار دادن لغات اصلی و بعضی از لغات الحاقی، آیاتی را از معجم های قرآنی استخراج نموده و با تنظیم آنها به صورت تمرینهای گوناگون، میزان یادگیری دانش پژوهان قرآنی را افزایش دهد.
موارد زیر در تنظیم درسها مدّنظر قرار گرفته است:
هدف اصلی تعلیم، ترجمه باشد نه آموزش صرف و نحو.
آیاتی انتخاب شود که کمتر لغات الحاقی داشته باشد، مگر در موارد ضروری.
در ترجمۀ آیات روش لفظ به لفظ مدّنظر قرار گرفته است به جز در مواردی که ناچار به تغییر آن بوده ایم.
اختصاص بخشی از کتاب به آموزش «نحو» به شکل ساده تا علاوه بر تنوّع به شیرینی درس ها افزوده گردد.
تدوین متن به صورت سؤالهای تستی که امر آموزش و تدریس را ساده نماید.
در نشانی آیات شمارۀ اول مربوط به سوره و شمارۀ دوم مربوط به آیۀ مورد نظر می باشد: سوره، آیه/ 2/14.
آمارها
مهمترین نکته ها در اعلام آمارها، ایجاد انگیزه ای قوی برای استمرار و ادامۀ راه تعلیم و تدریس ترجمۀ قرآن مجید می باشد. فراگیر با گذراندن 34 درس و با توجه به توانایی ترجمۀ لغات مشابه دیگر، تعداد 53271 لغات از کلمات قرآن مجید را ترجمه خواهد نمود. از ماقیسه عدد فوق با آمار کل کلمات قرآن مجید (77807 عدد) دانشجوی با انگیزه، مشتاق مطالعهو تعلّم این کتاب خواهد شد. (ان شاء الله)
جدول و کلیات آماری: در اول هر درس جهت مشخص شدن تعداد بکارگیری و کلمات و افعال استعمال شده آمار و جدولی دارای عناوین زیر دیده می شد:
الف- کلمات اصلی: کلماتی است که نقطه نظر اصلی تدریس بوده و براساس آنها آیات انتخاب شده اند.
ب- کلمات الحاقی: کلماتی هستند که به تبع، معانی آنها (و بعضاً آمر آنها) مدّ نظر قرار گرفته است.
ج- باقیمانده: منظور حاصل تفاضل کلمات بکار رفته در درس[51] از آمار کل کلمات به کار رفته در قرآن مجید است که دانش پژوه می تواند تشخیص دهد چقدر از راه را طی نموده و باقیماندۀ کلماتی که باید یاد بگیرد، چه تعداد می باشد.
د- ورود کل: در جدول غیر از تعداد کلمۀ بکارگیری شده از فعل مورد تدریس، آمار دیگری تحت عنوان «ورود کل» دیده می شد که شناخت آنها از جهانی مفید است.[52]
سخنی با اساتید و مربیان
هدف ترجمۀ قرآن می باشد. این هدف ممکن است از راههای مختلفی تأمین گردد. با بررسی کوششهایی که در این زمینه صورت پذیرفته و روشهای مختلفی که بکار گرفته شده، به نظر رسید روشی مرکب از روش تستی، واژه ای و صرف و نحوی بهتر می تواند تأمین کنندۀ هدف مذکور باشد.
امیدواریم با آموزش این متن دانش پژوهان با ترجمۀ حدود 70% آیات و وازه های قرآن آشنا شوند و بتوانند معنا و مفهوم آیات را به هنگام تلاوت دریابند.
با توجه به توضیح فوق کوشش استاد[53] (مربی) بایستی در حول محور متمرکز شود و به نکات مهم زیر توجه کفی داشته باشد:
الف- مطلع هر درس با گزیده ای از آیات منتخب شروع شده است که نوع کلمات مورد نظر تدریس در آنها مشخص شده اند.
ب- درسها را از ضمایر شروع کرده ایم تا از بار لغات لاحاقی تا حدودی کاسته شود.
ج- ملاک انتخاب لغات اصلی هر درس ابتدا کثرت آماری (در حد موضوع نظر) و سپس سادگی آن بوده است.
د- برای رفع هر گونه اشتباه در آمارگیری کلی آمار افعال را در جدول لغات الحاقی نیاوردیم.[54]
ه- در برخی از درسها تعداد لغات الحاقی زیاد به نظر می رسد. این موضوع با توجه به اینکه تعدادی از آنها برای سطح دیپلم مأنوس و آشناست،مشکلی ایجاد نخواهد کرد.[55]
و- ممکن است ترجمۀ چند لغت را به ناچار و به دلیل نبودن آیۀ مناسب پیش از موعد آورده باشیم که ترجمۀ برخی از آنها به صورت پاورقی آمده است.
اصول و مواردی که باید در تدریس هر درس رعایت شود، به طور خلاصه عبارتند از:
در اول هر درس، ذکر آمارها در جهت تقویت انگیزۀ دانش پژوهان مورد توجه قرار گیرد.
آموزش قواعد صرف و نحو به روش «حفظ و تکرار» صورت پذیرد.
متن درس با روش سخنرانی (همراه با طرح درس) انجام گیرد.
حل تمرینهای کلاس با روش «پرسش و پاسخ» انجام شود.
مرور درس و پرسش و پاسخ در زمینۀ لغات اصلی و الحاقی در اول و آخر هر درس انجام پذیرد.
دانش پژوهان به حل تمرینهای منزل ترغیب شوند و در هر کلاس توس استاد(مربی) کنترل گردد.
زمان لازم و مناسب برای هر جلسۀ درس حداقل 60 دقیقۀ کامل می باشد.
ایمان،نفاق وکفر ازدیگاه حضرت علی علیه السلام
معنای اسلام و ایمان[56]
ابان بن ابی عیاش از سلیم بن قیس نقل می کند که گفت: از علی بن ابی طالب (ع) شنیدم در حالیکه مردی از آن حضرت درباره ایمان سوال کرد و گفت: یا امیر المومنین، مرا از ایمان خبر ده طوری که از غیر تو و بعد از تو کسی در این باره سوال نکنم.
امیر المومنین (ع) فرمود: مردی خدمت پیامبر (ص) آمد و مثل همین که از من پرسیدی از آن حضرت سوال کرد و مثل سخن ترا گفت. پیامبر (ص) با ان مردم شغول صحبت شد و به او فرمود: بنشین. آن مرد عرض کرد: ایمان آوردم.
سپس علی (ع) رو به آن مرد کرد و فرمود: هیچ میدانی که جبرئیل به صورت انسانی نزد پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: اسلام چیست؟ فرمود : « شهادت به اینکه خدایی جز الله نیست و اینکه محمد پیامبر خدا است و بپا داشتن نماز و دادن زکات و حج خانه خدا و روزه ماه رمضان و غسل جنابت». عرض کرد: ایمان چیست؟ فرمود: به خدا و ملائکه اش و کتابهایش و پیامبرانش و به زندگی بعد از مرگ و به همه مقدرات – خیر و شر آن و شیرین و تلخ آن- ایمان بیاوری.[57] وقتی آن مرد برخاست پیامبر (ص) فرمود: این جبرئیل بود، آمده بود تا دینتان را به شما بیاموزد. و چنین بود که هرگاه پیامبر (ص) به او مطلبی می فرمود او می گفت: « درست می گویی». پرسید: روز قیامت چه زمانی است؟ فرمود : سوال شونده از سوال کننده ( در این باره) عالم تر نیست. گفت: راست گفتی.
پایه های ایمان
امیر المومنین (ع) بعد آنکه از کلمه « راست گفتی» جبرئیل فراغت یافت چنین فرمود: بدانید که ایمان بر چهار پایه بنا شده است: یقین و صبر و عدل و جهاد.
یقین
یقین بر چهار شعبه است: شوق و ترس و زهد و انتظار[58].
هر کس مشتاق بهشت باشد شهوارت را از یاد می برد، و هر کس از آتش بترسد از محرمات پرهیز می کند، و هر کس نسبت به دنیا زهد و بی اعتنایی کند مصیبتها بر او آسان می شود[59]، و هر کس به انتظار مرگ باشد در خیرات می شتابد.
صبر
صبر بر چهار شعبه است: بصیرت در فهم و درک [60]، تاویل و تبیین حکمت، شناخت عبرتها[61]، سنن پیشینان.
هر کس در فهم و درک بصیرت داشته باشد در حکمت و جستجو و تبیین می کند، و هر کس در حکمت تبیین کند عبرتها را می شناسد، و هر کس عبرت را بشناسد حکمت را تاویل و تفسیر می کند، و هر کس حکمت را تفسیر کند عبرت را می بیند، و هر کس عبرت را ببیند گویا همراه پیشینیان بوده است.
عدل
عدل بر چهار شعبه است: پیچیده های فهم، و پوشش علم و شکوفه حکمتها و باغ حلم.
هرکس بفهمد جمله های علم را تفسیر می کند، و هر کس علم داشته باشد شرایع حکمت بر او عرضه می شود، و هر کس بردباری کند در کارش افراط نمی کند و به وسیله آن در بین مردم ستوده زندگی می کند.
جهاد
جهاد بر چهار شعبه است: امر به معروف و نهی از منکر، و راستگویی در جاهای مختلف، و غضب بخاطر خداوند، و بغض و عداوت با فاسقین.
هر کس امر به معروف کند کمر مومن را محکم می کند، و هر کس نهی از منکر کند بینی فاسق را [62] به خاک می مالد، و هر کس در جاهای مختلف راست بگوید وظیفه ای که بر عهده اش بوده انجام داده است، و هر کس با فاسقین عداوت داشته باشد وبه خاطر خداوند غضب کند خداوند بخاطر او غضب می نماید.[63]
و این است ایمان و پایه ها و شعبه های آن.
کمترین درجه ایمان و کفر و گمراهی
آن مرد گفت[64]: یا امیر المومنین، کمترین چیزی که شخص با آن مومن می شود، و کمترین چیزی که با آن کافر می شود، و کمترین چیزی که با آن گمراه می شود چیست؟
حضرت فرمود: سوال کردی جواب را بشنو:
کمترین چیزی که شخص با آن مومن می شود آن است که خداوند خود را به او بشناسد، و او به پروردگاری و یگانگی خداوند اقرار نماید، و پیامبرش را به او بشناسد و او به نبوت و ابلاغ ( رسالت او) اقرار نماید، و حجت خود در زمین و شاهد برخلقش را به او بشناسد و او به اطاعتش اقرار کند[65].
عرض کرد: یا امیر المومنین، اگر چه نسبت به همه چیز- غیر آنچه توضیح دادی- جاهل باشد؟ فرمود: آری، ( فقط) هرگاه به او دستور داده شد اطاعت کند و هر گاه نهی شد بپذیرد.
کمترین چیزی که شخص باآن کافر می شود آن است[66] که چیزی را به عنوان دین بپذیرد و گمان کند که خداوند او را به آن امر کرده- از چیزهایی که خداوند نهی کرده است- بعد آن را دین خود قرار دهد و بر اساس آن تبری و تولی داشته باشد و گمان کند خدایی را که به او امر کرده می پرستد.
کمترین چیزی که شخص با آن گمراه می شود آن است که حجت خدا در زمین و شاهد او بر خلقش را که امر به اطاعت او نموده و ولایتش را واجب کرده نشناسد.
دوازده امام حجت های الهی
( آن مرد) عرض کرد: یا امیر المومنین ، آنان را برایم نام ببر. فرمود: کسانی که خداوند ایشان را با خود و پیامبرش قرین نموده[67] و فرموده است: « اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمرِ مِنکُم»[68] یعنی: « از خدا و پیامبر و اولی الامرتان پیروی کنید».
عرض کرد: برایم روشن نمایید. فرمود: آنانکه پیامبر (ص) در آخرین خطبه ای که خواند و همان روز از دنیا رفت چنین فرمود:« من در میان شما دو چیز باقی گذاردم که تا به حال ان دو تمسک کرده اید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خداوند و اهل بیتم. خداوند لطیف خبیربا من عهد کرده است که آن دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا برسر حوض کوثر بر من وارد شوند مانن این دو – و حضرت به دو انگشت سبابه و وسط اشاره کردند- زیرا یکی از این دو جلوتر از دیگری است[69]. پس به این دو تمسک کنید تا گمراه نشوید، و از آنان پیشی نگیرید که هلاک می شوید، و از آنان عقب نمایند که متفرق می شوید[70] و به آنان چیزی یاد ندهید که از شما عالم ترند.
عرض کرد: یا امیر المومنین، او رابرایم نام ببر. فرمود: کسی که پیامبر (ص) او را در غدیر خم نصب کرد و به آنان خبر داد که او نسبت به آنان صاحب اختیار از خودشان است، و سپس به آنان دستور داد تا حاضران غائبان را آگاه نمایند.
عرض کرد: یا امیر المومنین، آن شما هستید؟ فرمود: من اول و افضل آنها هستم. سپس پسرم حسن بعد از من نسبت به مومنین صاحب اختیار تر از خودشان است. سپس پسرم حسین بعد از او نسبت به مومنین صاحب اختیارتر از خودشان است. و سپس جانشینان پیامبر (ص) هستند تا بر سر حوض کوثر یکی پس از دیگری به خدمت او وارد شوند.
آن مرد نزد علی (ع) رفت و سر حضرت را بوسید و سپس عرض کرد: برایم روشن کردی و مشکلم را حل کردی و هر مشکلی در قلبم بود از بین بردی.
پایه های کفر
چهار پایه کفر
سلیم از امیر المومنین (ع) نقل می کند که فرمود[71]
کفر بر چهار پایه بنا شده است: فسق و غلو و شک و شبهه.
شعبه های فسق
فسق بر چهار شعبه است: جفا و کور دلی و غفلت و تجاوزکاری.
هر کس جفا کند حق را کوچک می شمرد[72] و عالمان دین را شدیداً مبغوض می دارد و بر گناه بزرگ اصرار می ورزد.
هر کس کوردل باشد یاد خدا را فراموش کند و در پی گمان می رود[73] و با خالق خود به مبارزه بر می خیزد و شیطان بر او الحاح می کند و بدون توبه و خضوع و غافل شدن از گناه [74] طلب مغفرت می کند. هر کس غفلت کند بر نفس خود جنایت کرده و کارش معکوس و منقلب می شود و گمراهی خود را هدایت می پندارد و آرزوها او را فریب می دهد، و هنگامی حسرت و پشیمانی او را می گیرد که وقت آن گذشته و پرده از او برداشته شده و آنچه گمانش را نمی کرد برایش ظاهر شده باشد.
هر کس از امر خداوند تجاوز کند شک می کند، و هر کس شک کند خداوند بر او برتری نشان می دهد و او را به قدرت خویشس ذلیل می گرداند و بجلالت خود او را کوچک می کند، همچنانکه به پروردگار کریم خود مغرور شده و در کار خود[75] افراط نموده است.
شعبه های غلو[76]
غلو بر چهار شعبه است: تعمق و فرو رفتن در نظریه و منازعه در آن و انحراف و لجاجت. هر کس ( بیش از حد) تعمق کند[77] به حق باز نمی گردد و جز غرق شدن در امور پیچیده چیزی برایش زیاد نمی شود، و فتنه ای از او رفع نمی شود مگر آنکه فتنه دیگری او را در خود فرو می برد، و دینش از هم گسیخته می شود و در مسئله ای بهم پیچیده فرو می رود. هر کس در نظریه منازعه و مخاصمه کند، در اثر لجاجت طولانی به احمق بودن مشهور می شود.[78]
هر کس انحراف پیدا کند نیکی به چشم او قبیح می آید و بدی به چشم او نیک می آید[79].
هر کس لجاجت کند راهها بر او کور می شود و کارش مورد اعتراض قرار می گیرد و بیرون آمدن از آن برایش مشکل می شود آنگاه که تابع راه مومنان نباشد.
شعبه های شک
شک بر چهار شعبه است: جدل و هوای نفس و تردد و تسلیم شدن[80]. و این همان کلام خداوند عزوجل است که می فرماید: « فَبِایِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَماری»[81] ، « پس به کدامیک از نعمتهای پروردگارت مجادله می کنی».
هر کس از آنچه نزد اوست وحشت کند به عقب برخواهد گشت.
و هر کس در دین مجادله کند در شک و تردید می افتد، و اولین از مومنان از او سبقت می گیرند و آخرین از آنان به او می رسند[82] و سمهای شیطان او را زیر پا می گذارند.
هر کس در مقابل هلاکت دنیا وآخرت تسلیم شود بین این دو هلاک می شود، و هر کس از آن نجات پیدا کند از زیادی یقین است[83]، و خداوند مخلوقی کمتر از یقین خلق نکرده است.
شعبه های شبهه
شبهه بر چهار شعبه است: اعجاب و خوش آمدن از زینت، و فریب دادن نفس، و توجیه کجروی ها و پوشاندن حق به باطل.
به این صورت که زینت از دلیل منحرف می کند و فریب دادن نفس را به شهوت می اندازد، و کجروی صاحبش را به انحراف عظیمی می اندازد، و پوشاندن حق به باطل ظلماتی روی هم است.
و اینها، کفرو پایه ها و شعبه های آن است.
پایه های نفاق
چهار پایه نفاق
امیر المومنین (ع) فرمود: نفاق بر چهار پایه است: هوای نفس و سازشکاری و غضب و طعم.
شعبه های هوای نفس
هوای نفس بر چهار شعبه است: ظلم و دشمنی و شهوت و طغیان
کسی که ظلم کند امور پیچیده اش زیاد می شود و مردم او را رها می کنند و بر علیه او کمک می کنند.
هر کس تجاوز کند مردم از شر او در امان نیستند[84] و قلب او سلامت نمی ماند و درشهوات نمی تواند نفس خود را کنترل کند.
هر کس نفس خود را در شهوات ملامت نکند در امور خبیث فرو می رود.[85]
و هر کس طغیان کند عمداً و بدون دلیل گمراه میشود.[86]
شعبه های سازشکاری
ساز شکاری بر چهار شعبه است: بر مغرور شدن و آرزو و بر حذر بودن و عقب انداختن وعده ها
و این بدان صورت است که بر حذر بودن از حق باز می دارد، و عقب انداختن وعده ها موجب تفریط در عمل تا هنگام اجل می شود و اگر آرزو نبود انسان حساب آنچه در آن است را می دانست، و اگر انسان حساب آنچه در آن است را می دانست بطور ناگهانی از وحشت و ترس می مرد. و مغرور شدن باعث کوتاهی انسان در عمل می شود.[87]
شعبه های غضب[88]
غضب بر چهار شعبه است: تکبر و فخر و غیرت کاذب و تعصب
هر کس خود را بالا بگیرد به حق پشت می کند. و هر کس فخر کند به فسق و فجور مبتلا می شود، و هر کس غیرت کاذب نشان دهد بر گناهان اصرار می ورزد، و هر کس را تعصب بگیرد ظلم می کند. و چه بد چیزی است در پل صراط کاری که بین پشت کردن به حق و فسق و فجور و اصرار بر گناهان و ظلم باشد.
شعبه های طعم
طمع چهار شعبه است: خوشحالی و شادی بیش از حد و لجاجت و روی هم انباشتن[89].
خوشحالی نزد خداوند پسندیده نیست، شادی بیش از حد عجب است، و لجاجت بلایی است برای کسی که او را مجبور به کشیدن بار گناهان کرده است. و روی هم انباشتن[90] لهو و بازی و مشغولیت است و تبدیل کردن چیزی که پست تر است به چیزی بهتر می باشد.
و اینها،نفاق و پایه ها و شعبه های آن است.
سنن الهی و توبه به درگاه خدا
خداوند بر بندگانش قاهر است. یاد او بلند و وجه او با جلالت است و هر چه خلق کرده زیبا خلق کرده است. دو دست او باز و رحمت او هرچیزی را گرفته است و امر او ظاهر و نور او نور دهنده است وبرکت جوشان است و حکمت او نور می دهد. کتابش شاهد و حجت او غالب و دین او خالص است. سلطان او ظاهر و کلمه او بر حق و میزان او از روی عدل است و پیامبران او ابلاغ کرده اند.
خداوند بدی را گناه و گناه را فتنه، و فتنه را آلودگی قرار داده است. نیکی را رضایت[91] و رضایت را توبه، و توبه را پاک کننده قرار داده است.
هر کس توبه کند هدایت می یابد، و هر کس به فتنه بیفتد گمراه می شود تا مادامی که به درگاه خدا توبه نکرده و به گناه خود اعتراف ننموده است[92] هیچکس جز هلاک شونده بر علیه امر خداوند حرص و طمع نمی کند.
الله! الله! چه وسعت دارد آنچه از توبه و رحمت و بشارت و حلم عظیم نزد خداوند است و چه ترسناک است[93] آنچه از قیدها و جهنم و بالاهای شدید که نزد خداوند است. هر کس به اطاعت او دست یابد کرامت او را به خود جلب می کند، و هر کس در معصیت او وارد شود و بال عقاب او را خواهد چشید، و بزودی پشیمان می شوند.
آيات مربوط به موسيقي وغنا
"سوره اسراء رديف 17 آيه 64"
"وَاسْتَفْزِزْمَنِاسْتَطَعْتَمِنْهُمْبِصَوْتِكَوَأَجْلِبْعَلَيْهِمْبِخَيْلِكَوَرَجِلِكَوَشارِكْهُمْفِيالْأَمْوالِوَالْأَوْلادِوَعِدْهُمْوَمايَعِدُهُمُالشَّيْطانُإِلاَّغُرُورا"ً
اين بانگ ، تبليغ ، موسيقي وآواز خواني همه را شامل مي شود استفزار بمعناي لغزاندن بسرعت وتردستي وهل دادن است0
"سوره حج رديف 22آيه 30"
"ذلِكَوَمَنْيُعَظِّمْحُرُماتِاللَّهِفَهُوَخَيْرٌلَهُعِنْدَرَبِّهِوَأُحِلَّتْلَكُمُالْأَنْعامُإِلاَّمايُتْلىعَلَيْكُمْفَاجْتَنِبُواالرِّجْسَمِنَالْأَوْثانِوَاجْتَنِبُواقَوْلَالزُّور"
از حضرت صادق عليه السلام است كه"الرجس من الاوثان" شطرنج است و"قول زور" سازوآواز باشد ونيز از آن حضرت آمده" قول زور" سخن باطل است سخن مردي است كه به كسي كه آواز مي خواند مي گويد احسنت ،آفرين
سوره لقمان رديف 31آيه 6
"وَمِنَالنَّاسِمَنْيَشْتَرِيلَهْوَالْحَدِيثِلِيُضِلَّعَنْسَبِيلِاللَّهِبِغَيْرِعِلْمٍوَيَتَّخِذَهاهُزُواًأُولئِكَلَهُمْعَذابٌمُهِين"
بعضي از مردم خريدار سخن بيهوده اند تا به ناداني مردم را از راه خدا گمراه كنند فيلم ها ونوارها ومجلات وكتابهايي منحرف ، مسلم است كه اينها انسان را از آيات خدا دور مي كنند "ويتخذها هزوا" قرآن را مسخره مي كنندد ازامام باقر عليه السلام است كه: غنا از چيزهائيست كه خداوند به مرتكب آن وعده آتش داده است سپس اين آيه را خواند0
از امام صادق عليه السلام است كه مجلس غنا مجلسي است كه خدا به اهل آن نظر نمي كند آنگاه اين آيه را خواند 0
از رسول خدا صلوات الله عليه وآله تعليم دادن زنان مغنيه وخريدن آنها حلال نيست وپولي كه در آنها گرفته مي شود حرام است وخداوند در كتاب خود به آن تاكيد دارد وسپس آيه را تلاوت فرمود0
امام صادق عليه السلام فرمود :در خانه اي كه غنا باشد از پيش آمدن يك امر نا گوار ايمن نيست ودعا در آنجا مستجاب نمي شود وملك به آن داخل نمي شود ونيز در حديث ديگر آمده غنا مورث نفاق است ونتيجه اش فقر است0
معلوم مي شود حكمت تحريم غنا در شريعت اسلام همان حكمت تحريم شراب وقمار است زيراهميشه اينها مردم را از ياد خدا باز مي دارد وسبب پديد آمدن دشمنيها ونفاقها مي شود0
از پيغمبر صلوات الله عليه وآله غنا نفاق را در دلها مي روياند همان گونه كه آب سبزه را مي روياند فساد وميل جنسي را بر مي انگيزاند0
غناهم مانند مخدرات ومسكرات برشبكه اعصاب تاثير بد مي گذارد وباعث بيماريهاي عصبي مي شود بعضي از انسانها با شنيدن سخنان باطل وشهوت انگيز يك آواز خوان، غيرت خودرا نا ديده مي گيرند ودر دنياي بي تفاوتي به سر مي برند0
انسان امروز با همه پيشرفت در صنعت در آتش غفلت مي سوزد آري غفلت از خدا انسان را تا مرزحيوانيت بلكه پايين تر از آن پيش مي برد "اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون "
امروز استعمارگران براي سرگرم كردن وتخد ير نسل جوان از همه امكانات از جمله ترويج آهنگهاي مبتذل از طريق امواج وسايل براي اهداف استعماري خود سود مي برند 0
پايان زندگي وفرجام بد نوازندگان آلات موسيقي وگرفتاريهاي آنها به انواع بيماريها ي رواني وسكته هاي ناگهاني وبيماريهاي قلبي وعروقي وبالاخره كوتاهي عمر آنان بر كسي پوشيده نيست 0
از علي عليه السلام آمده است :لا خير في لذه بعدها النار
در حديثي از معصومين عليهم السلام :من تلذذ بمعاصي الله اورده الله ذلا كسيكه لذت از گناهان ببرد خوار وذليل مي شود0 ( برگرفته از جلسات و آثار حضرت آیت آلله سید جواد سید فاطمی دام)
[1]. تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 12، ص 146
[2]- مجمع البیان، ج 9، ص 212
[3]- بحار الانوار، ج 92، ص 345.
[4]- وسائل الشیعه ج 4، ص 740
[5]- کنزالعمّال: خ 25391
[6]- جمعه: 3.
[7]- مجمع البیان ج 10، ص 284.
[8]- نمونۀ تاثیر ونفوذ آیات، ص 141 به نقل از تفسیر نیشابوریف ج 3، ذیل تفسیر آیه.
[9]- شورا: 53
[10]- اصول کافی کتاب فضل قرآن، باب نوادر.
[11]- طلاق: 2 و 3
[12]- تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 11، ص 184.
[13]- اعراف:3.
[14]- بحارالانوار، ج 62، ص 267.
[15]- تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 12، ص 147.
[16]- تفسیر نمونه، ج 27، ص 99.
[17]- قصه های قرآن
[18]غرورالحکم
[19]- تفسیر نمونه ج 8، ص 292.
[20]- هود: 113.
[21]- منهج الصادقین ج 4، 460.
[22]- مریم: 51.
[23]- فروغ ابدیت ج 1 ، ص 270.
[24]- تفسیر نمونه، ج 21، ص 365
[25]- مریم: 71 و 72
[26]- سیره ابن هشام، ج 4، ص 15.
[27]- حدید: 16
[28]- تفسیر نمونه، ج 22، ص 345.
[29]- غیبگوئی
[30]- فروغ ابدیت، ج 1، ص 239
[31]- سوره فصلت: آیات 1و 2و 3.
[32]- فروغ ابدیت، ج 1، ص 241.
[33]- فروغ ابدیت، ج 1، ص 258.
[34]- تحریم: 6
[35]- وسائل الشیعه ج 11، ص 471.
[36]- اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج 3، ص 148
[37]- تفسیرابوالفتوح رازی، ج 2، ص 319
[38]- کهف : 9.
[39]- در کربلا گذشت، ص چه 532.
[40]- شورا: 52
[41]- انوار الملکوت علامه محمدحسین تهرانی، ج 1، ص 216
[42]- طه: 11
[43]- حکایات علما با سلاطین، ص 16 به نقل از رنگارنگ.
[44]- اصول کافی: کتاب فضل قرآن حدیث 12.
[45]- قصص/ 11. و (مادر موسی) به خواهر او گفت که از پی طفلم برو.
[46]- سوره های قرآن با کلمات و جملاتی آغاز می شوند. مثلاً سوره ی حمد بااَلحَمد و سوره ی توحید با قل هو الله ... این کلمات و جملات که سوره با آنها شروع می شود، فواتح سُوَر نامیده می شوند.
[47]- کلیدهای فهم زبان قرآن، شجاعی و همکاران، ارائه شده در مجلات مکتب انقلاب. گفتنی است که این روش ترجمه با کوشش چند نفر از افراد خوش ذوق، ادامه یافت و کتاب «آموزش ترجمه قرآن» برای سطح راهنمایی نوشته شد.
[48]- البته تعداد ریشه ای اصلی مورد استفاده در کتاب 233 عدد می باشد.
[49]- آمارها به طور کلی از کتاب «المعجم الاحصابی لالفاظ القرآن الکریم» تألیف دکتر محمود روحانی استفاده گردیده است. البته تهیه آمار تفکیکی «افعال» به عهدۀ نویسنده و همکاران بوده است.
[50]- البته تا جایی که آموزش ترجمۀ قرآن در حاشیه قرار نگیرد.
[51]- یعنی در درس اول کلمات اصلی و الحاقی (با توجه به تکرار آنها) از تعداد کل کلمات قرآن کم می شود و باقیمانده مشخّص می گردد و در درس بعد تعداد کلّ کلمات آن درس از این باقیمانده کسر می شود.
[52]- از مقایسۀ ستون «تعداد» و ستون «ورود کل» به این نتیجه می توان رسید که این عداد مشتقّ که در آن درس تدریس شده، قسمتی از تمامی مشتقّات استعمال شده از آن ریشۀ خاص در کل قرآن می باشد.
[53]- یعنی در درس اول کلمات اصلی و الحاقی (با توجه به تکرار آنها) از تعداد کل کلمات قرآن کم می شود و باقیمانده مشخّص می گردد و در درس بعد تعداد کلّ کلمات آن درس از این باقیمانده کسر می شود.
[54]- به جای ذکر تعداد برخی از فعلها در جدولهای الحقی ستاره (*) آمده و آمارشان مورد محاسبه قرار نگرفته است.
[55]- طبق یک محاسبه اجمالی صد مورد از (دویست و شش عدد) لغات الحاقی برای سطح دیپلم آشنا و ساده می باشد و ذکر آنها بیشتر به دلیل تکمیل بودن و دقّت آماری بوده است.
[56]- در این حدیث درباره ایمان و اسلام نکات ظریفی ذکر شده که احتیاج به تفسیر و توضیح دارد. در مواردی که مفاهیم پیچیده است به بحار : ج 68 ص 356 مراجعه شود.
[57]- « به مقدرات ایمان بیاوری» یعنی: همه را از جانب خداوند بدانی.
[58]- هر یک از شعبه ها در جمله های بعد توضیح داده می شود.
[59]- «ب»: مصیبتها را آسان می شمارد.
[60]- «ب»: نظر با حجت
[61]- « د»: نصیحت گرفتن از عبرتها
[62]- «ب» : منافقین را.
[63]- «د»: هر کس با فاسقین عداوت داشته باشد برای خدا غضب می کند و هر کس برای خدا غضب کند خدا برای او غضب می کند.
[64]- در کتاب کافی و معانی الاخبار، سلیم می گوید: من پرسیدم.
[65]- این عبارت در کتاب کافی چنین است... خداوند تبارک و تعالی خود را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید، و پیامبرش را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید و امام و حجت خود در زمین و شاهد برخلقش را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید.
[66]- این عبارت در کافی چنین است: کمترین چیزی که بنده به آن کافر می شود این است که کسی گمان کند چیزی را که خدا از آن نهی فرموده، خدا به آن امر کرده است، و آن را دین خود قرار دهد و طبق آن پایه دوستی خود را قرار دهد، و گمان کند خدایی را که به آن دستور داده را عبادت کند، در حالیکه شیطان را عبادت می کند.
[67]- « د» : کسانی که خداوند اطاعت ایشان را با اطاعت خود و پیامبرش قرین قرار داده است.
[68]- سوره نساء: آیه 59
[69]- یعنی حضرت دو انگشت سبابه از دو دست را کنار یکدیگر قرار دادند اشاره به اینکه قرآن و عترت اینگونه مساوی و قرین یکدیگرند، و بعد انگشت سبابه و وسط از یک دست را نشان دادند و اشاره کردند که نسبت اهل بیت و قرآن مانند این دو نیست که یکی از دیگری مهمتر یا مقدم تر باشد.
[70]- « ب» : که از دین بر می گردید.
[71]- یادآور می شود: این حدیث شامل معانی پیچیده و مشکلی است که احتیاج به تفسیر دارد ودر حدیث 8 همین کتاب قسمت اول این حدیث در پایه های ایمان ذکر شد. در آنجا یادآور شدیم که علامه مجلسی در جلد 86 بحار: ص 365 به تفسیر و توضیح عبارت مشکل این حدیث پرداخته است.
[72]- در کتاب تحف العقول: مومن را کوچک می کند.
[73]- در کتاب تحف العقول: اخلاقش زشت می شود.
[74]- کلمه « غفلت» در انیجا به صورت فوق معنی شد.
[75]- در کتاب تحف العقول: در زندگی خود.
[76]- « غلو» در اینجا ظاهراً به معنای بالا گرفتن خود در مسائل علمی است.
[77]- معنای تعمق در انیجا کاملاً روشن نیست. معنای متن تا حدی تقریب ذهنی است.
[78]- در کتاب تحف العقول: هر کس منازعه و مخاصمه کند سستی بین آنان را قطع می کند، و از طول لجاجت کارشان به گرفتاری می کشد.
[79]- در کتاب تحف العقول این جمله را اضافه دارد: و به مستی ضلالت دچار می شود.
[80]- خ ل: جدل و ترس از حق و تردد و تسلیم در مقابل جهل و اهل آن.
[81]- سوره نجم : آیه 55
[82]- در کتاب تحف العقول عبارت چنین است: هر کس در دینش تردد داشته باشد اولین از او سبقت می گیرند و آخرین به او می رسند.
[83]- این جمله را می توان اینطور معنی کرد : از برکت یقین است.
[84]- در کتاب تحف العقول: از کسی که به او اطمینان کند خود را در امان نمی بیند.
[85]- در کتاب تحف العقول: در حسرتها فرو می رود و در آن شناور می شود.
[86]- در کتاب تحف العقول: بدون عذر و دلیل گمراه می شود.
[87]- در کتاب تحف العقول عبارت چنین است: و مغرور شدن به دنیا و تفریط در آخرت و تفریط در عقب انداختن وعده ها به کوردلی می کشاند. و اگر عمل نبود انسان به حساب آنچه در آن است را نمی دانست.
[88]- کلمه « حفیظه» به دو معنی آمده است: 1- غضب. 2- تعصب در حفاظت چیزی.
[89]- در تحف العقول : تکبر.
[90]- در تحف العقول: تکبر
[91]- در کتاب تحف العقول: غنیمت
[92]- در کتاب تحف العقول در اینجا اضافه دارد: و نیکی را تصدیق کند.
[93]- در کتاب تحف العقول: چه زشت است.