کتابچه رویارویی لشکریان،یاوران ویاران امام زمان عجل الله تعالی با دشمنان اسلام ناب-رضا قارزی

کتابچه رویارویی لشکریان،یاوران ویاران امام زمان عجل الله تعالی با دشمنان اسلام ناب(جهاد و شهادت)  

اهمیت جهاد و شهادت 

 بیاناتی از امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری (حفظه ا...)  

پیرامون جهاد اسلام و دفاع از آن (جهاد و شهادت در راه خدا)  

بررسی جایگاه ونقش بسیج درمسائل سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و... درنظام اسلامی  

جایگاه بسیج در آینده انقلاب اسلامی 

 اهمیت جهاد و شهادت  

تکذیب کنندگان رسالتهای انبیاء علیهم اسلام که موجب رشد و شکوفائی و فلاح انسانها است همواره مورد لعن و نفرین الهیه قرار گرفته اند برای نمونه کافیست که در سوره مبارکه مرسلات ده بار تکرار شده ( ویل یومئذ للمکذّبین ) مانند عاد و ثمود و قارون و فرعون و هامون که پس از مهلت مقرر با بلاهای طبیعی هلاک شدند در سوره مبارکه عنکبوت چنین فرماید و همه را بگناهشان گرفتم بر بعضی از آنها طوفان ریگ فرستادیم و برخیشان را صیحه مرگبار گرفت و برخی را بر زمین فرو بردیم و بعضی دیگر را غرق کردیم و این خدا نبود که بر ایشان ستم کرد بلکه خودشان بر خود ستم می کردند آیه 40 : فکلاً اخذ ناپذنیه فمنهم من ارسلنا علیه حاصباً و منهم من اخذته الصیحه و منهم من خسقتا به الارض و منهم من اغرقنا و ما کان الله لیظلهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون - تا زمان رسول اکرم پیغمبر آخر الزمان که وضعیت عوض شد و خداوند تبارک و تعالی بدست پیغمبر که 85 مرتبه با دشمنان جنگید و بدست مومنان جهادگر آنها را عذاب کرد و خواهد کرد و برای اهمیت موضوع جهاد- شخص پیغمبر را مخاطب قرار می دهد سوره نساء آیه 84 : فقاتل فی سبیل الله لا تکلف الا نفسک و حرض المومنین ... و در سوره توبه آیه 14 : با آنها بجنگید تا خدا بدست شما عذابشان کند قاتلوهم یعذبهم الله بایدیکم و یخرهم و ینصرکم الله علیهم و یشف صدور قوم مومنین 14 توبه ... وآیات دیگر . بیاناتی از امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری (حفظه ا...) پیرامون جهاد امام خمینی (ره): فریاد برائت ما ، فریاد امتی است که همه کفر و استکبار به مرگ او در کمین نشسته اند و همه تیرها و کمانها و نیزه ها به طرف قرآن و عترت عظیم نشانه رفته اند و هیهات که امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و سیراب شدگان کوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان به مرگ ذلت بار و به اسارت غرب و شرق تن دردهند و هیهات که خمینی ، در برابر تجاوز دیو سیرتان و مشرکان و کافران به حریم قرآن کریم و عترت رسول خدا و امت محمد صلی الله علیه وآله و سلم و پیروان ابراهیم حنیف ساکت و آرام بماند و یا نظاره گر صحنه های ذلت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظیم شهادتم. (حضرت امام خمینی قدس سره الشریف ، صحیفه امام ، جلد 20 ، ص 318) در عصری همانند امروز که سران کفر و شرک همه موجودیت توحید را به خطر انداخته اند و تمامی مظاهر ملی ، فرهنگی ، دینی و سیاسی ملت ها را بازیچه هوس ها و شهوت ها نموده اند ، چه باید ک رد؟ آیا باید در خانه ها نشست و با تحلیل های غلط و اهانت به مقام و منزلت انسان ها و القای روحیه ناتوانی و عجز در مسلمانان ، عملاً شیطان و شیطان زادگان را تحمل کرد و جامعه را از وصول به خلوص که غایت کمال و نهایت آمال است منع کرد؟ و تصور نمود که مبارزه انبیاء با بت و بت پرستی ها منحصر به سنگ و چوب های بی جان بوده است و نعوذبالله پیامبرانی همچون ابراهیم در شکستن بتها پیشقدم و اما در مصاف با ستمگران ، صحنه مبارزه را ترک کرده اند؟ و حال آنکه تمام بت شکنی ها و مبارزات و جنگ های حضرت ابراهیم با نمرودیان و ماه و خورشید و ستاره پرستان مقدمه یک هجرت بزرگ و همه آن هجرت ها و تحمل سختی ها و سکونت در وادی غیرذی ذرغ و ساختن بیت و فدیه اسمعیل ، مقدمه بعثت و رسالتی است که درآن ، ختم پیام آوران سخن اولین و آخرین بانیان و مؤسسان کعبه را تکرار می کند و رسالت ابدی خود را با کلام ابدی «اننی بریء مما تشرکون» ابلاغ می نماید ، که اگر غیر از این تحلیل و تفسیری ارائه دهیم ، اصلاً در زمان معاصر ، بت و بت پرستی وجود ندارد! و راستی کدام انسان عاقلی است که بت پرستی جدید و مدرن رادر شکل ها و افسون ها و ترفندهای ویژه خود نشناخته باشد و از سلطه ای که بتخانه هایی چون کاخ سیاه بر ممالک اسلامی و خون و ناموس مسلمین و جهان سوم پیدا کرده اند ، خبر نداشته باشد؟ (فریاد برائت، ذی حجه 1407 ، صفحه 11 ، به نقل از روزنامه کیهان ، دوشنبه 5 شهریور 1386) مسلمانان تمامی کشورهای جهان! از آنجا که شما در سلطه بیگانگان گرفتار مرگ تدریجی شده اید ، باید بر وحشت از مرگ غلبه کنید؛ و از وجود جوانان پرشور و شهادت طلبی که حاضرند خطوط جبهه کفر را بشکنند ، استفاده نمایید. به فکر نگه داشتن وضع موجود نباشید؛ بلکه به فکر فرار از اسارت و رهایی از بردگی و یورش به دشمنان اسلام باشید؛ که عزت و حیات در سایه مبارزه است. و اولین گام در مبارزه اراده است. و پس از آن ، تصمیم بر اینکه سیادت کفر و شرک جهانی ، خصوصاً آمریکا را بر خود حرام کنید. (صحیفه امام ، جلد 21 ، صفحه 82) و اما امروز ملاحظه می کنیم که به واسطه بی عرضگی این حکومت ها ، آمریکا از آن ور دنیا دارد حکومت می کند به اینجاها. اینجا ها دستش را قطع کردیم که نفس نمی تواند بکشد ، و خلیج دست ماست که آمریکا تا آمده است بجنبد ، دیگر نفتی برای آنها نمی گذاریم بماند ، لکن بی توجهی این حکومت ها اسباب این شده است که آمریکا از آن ور دنیا دستش را دراز کرده و اینجا زمام امور این حکومت ها را به دست گرفته ، قدرت دست اینهاست ، لکن قدرتی که عقل اداره اش را ندارد ، قدرت دارند، لکن اداره نمی توانند بکنند. ایران در اول قدرتی نداشت ، هرچه قدرت بود ، مال شاه معدوم و بستگان آمریکا بود ، ارتش دست آمریکایی ها بود و همه چیز دست آنها بود ، لکن ملت ما هوشیار بود و سران این مملکت عاقل بودند ، توانستند این مردم را توجه بدهند و بیدار کنند و کردند. آن کاری که شایسته یک ملت بود. (صحیفه نور ، جلد 18 ، ص 139) مقام معظم رهبری دام ظله: آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) در تشریح اهداف جهاد اسلامی می فرماید: مسأله جنگ در اسلام یکی از مسائل اساسی و اصولی است. جنگ حکومت اسلامی ، جنگی برای کشورگشایی نیست بلکه حکومت اسلامی در دو مورد و برای دو منظور می جنگد ، اول برای دفاع از حیثیت اسلام و حاکمیت قرآن ، یعنی وقتی که بر اثر مجاهدت های پیاپی عناصر سلحشور و مسلمان ، حکومت اسلامی برپا شد ، اگر دشمنان بخواهند بر علیه این حکومت قیام بکنند و این گلی را که با خون شهیدان آبیاری شده است، پژمرده و پرپر کنند ، دست توانای حکومت اسلامی از آستین بیرون می آید و دست گلچین غارتگر را قطع می کند ... مورد دوم برای این است که اسلام و حقایق قرآن مانند خورشیدی که نورش را به همه جا می گستراند و می تاباند ، بر همه ملت های مستضعف ، اضائه و نورافشانی می کند ، اگر ابرهای ظلمت طواغیت و جهانخواران بخواهند از اشاعه نور اسلام مانع بشوند ، آن وقت است که دست قدرتمند اسلام باز از آستین بیرون خواهد آمد و جلوی موانع را خواهد گرفت. در هر دو مورد ، اسلام برای معنویت شمشیر می کشد ، از اصالت و از حقیقت دفاع می کند. (کتاب جهاد و دفاع در اسلام ، ص 36 و 37 ، در مکتب جمعه ، ج2 ، ص 356 و 355) مقام معظم رهبری: حقوق یک ملت با التماس به سلطه گران و عقب نشینی و نرمش در برابر آنان محقق نخواهد شد ، چرا که حق را باید با تلاش و ایستادگی به دست آورد. (ماهنامه مسجد ، شماره 15 ، تیر/86) اسلام و دفاع از آن (جهاد و شهادت در راه خدا) اهميت دفاع در اسلام با نگاهي به فلسفه‌ي تشريع آن، روشن مي‌شود؛ زيرا اهميت هر چيزي به فلسفه وجودي آن و نقش كاربردي‌اش بستگي دارد. توضيح آن كه اهميت دفاع، از آنجا ناشي مي‌شود كه همه موجودات زنده، اعم از انسان و غيرانسان به حكم فطرت و عقل، براي بقا و ادامه حيات نيازمند رفع موانع و دفع دشمن خويش‌اند؛ زيرا جهان ماده، صحنه تنازع بقا و كشمكش مي‌باشد و هر موجود زنده‌اي مي‌كوشد تا از حق فطري زنده ماندن دفاع كند و به اصطلاح به قانون فطري و ذاتي « جلب منفعت» و «دفع ضرر» عمل نمايد و مزاحمان را از خود دفع كند. از آنجا كه اسلام، دين عقل و فطرت است، به اين نياز فطري و عقلي بشر نيز توجه لازم مبذول داشته و ضمن تأييد اين نياز فطري و حكم عقلي، بر ضرورت و اهميت آن تأكيد ورزيده است. بدين جهت قرآن كريم در آيه زير بر ضرورت آمادگي كامل براي دفاع همه جانبه تأكيد ورزيده، مي‌فرمايد: « وَاَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّهٍ وَ مِن رِباطِ الخَيلِ تُرهِبُونَ بِه عَدُوَّ اللهِ و عَدُوَّكُم وَ آخرينَ مِن دُونِهِم لا تَعلَمُونَهُمُ اللهُ يَعلَمُهُم... ( سوره انفال/ آيه60) « هر نيروي كه در توان داريد براي مقابله با آنها (دشمنان) آماده سازيد! و (همچنين اسب‌هاي ورزيده (براي ميدان نبرد) تا به وسيله آن، دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد (وهمچنين) گروه ديگري غير از اين‌ها را كه شما نمي‌شناسيد و خدا آنها را مي‌شناسد. » همچنين اهميت دفاع در اسلام، از اهداف بسيار بلند و ارزشمندي كه اسلام دارد، نيز سرچشمه مي‌گيرد؛ زيرا اسلام به عنوان كامل‌ترين مكتب، داعيه رستگاري انسان‌ها و رهايي آنها از شرك، كفر، ظلم و فساد وتباهي را دارد. اين‌ها اهدافي است كه تحققش هزينه سنگيني را مي‌طلبد؛ زيرا طاغوت‌ها ومستكبران سد راه مي‌شوند و جنگ و خونريزي به راه مي‌اندازند تا بتوانند به همان شيوه‌ي استعماري و استكباري‌شان ادامه دهند و به بهره‌كشي ، استثمار و استعمار ملل مستضعف بپردازند. گواه روشن صدق ادعاي ما، هشتاد جنگ پيامبر(ص) و حكومت اسلامي‌اش در طول ده سال و نيز اجراي انواع و اقسام توطئه براندازي عليه نظام نوپاي « جمهوري اسلامي ايران» به ويژه تحميل جنگ هشت ساله عليه آن، در اين دوران، مي‌باشد. جهت سومي كه بر اهميت دفاع در اسلام دلالت مي‌كند، آثار و بركاتي است كه بر آن استوار است و نيز پيامدهاي ناگوار و تلخي كه بر ترك آن مترتب مي‌گردد. از جمله آثار خوب دنيوي جهاد و دفاع در اسلام، كه در قرآن و سخنان پيشوايان معصوم(ع) به آن اشاره شده، عزت و سرافرازي در برابر دشمن ، امنيت و آرامش جامعه، شادابي و نشاط و حيات پرتحرك اجتماعي، تقويت روحيه خودكفايي، تكيه و اعتماد بر توان نيروهاي خودي، شناخت دوست از دشمن و در نهايت پيروزي بر دشمنان است. نيز جهاد از جنبه اخروي و معنوي، موجب كسب رضاي الهي، استجابت دعا، گشوده شدن درهاي رحمت‌الهي، بخشش گناهان، نجات از عذاب الهي، ورود به بهشت و رسيدن به مقام قرب الهي و غير آن مي‌گردد. برخي از آثار و پيامدهاي ناگوار ترك دفاع ( و جهاد) در اسلام، انهدام پايگاه‌هاي توحيد و خداپرستي، خواري و ذلت، از ميان رفتن ديني و ملي، عزت و آبرو و شخصيت انساني، كاستي ايمان، محروميت از رحمت و عنايات خداوندي، رواج باطل و فساد و منكرات، محروميت از عدل و انصاف و از همه مهم‌تر، كيفر سخت الهي در سراي باقي و افتادن در آتش دوزخ مي‌باشد1. ابعاد و انواع دفاع جهاد و دفاع حدومرزي نمي‌شناسد و به تناسب نوع تهاجم و عرصه‌ي تاخت و تاز دشمن، متفاوت مي‌شود و به همين دليل ابعاد وانواع مختلفي مي‌باشد؛ ولي در يك تقسيم‌بندي كلي مي توان جهاد و دفاع را به دو قسم: دفاع شخصي و دفاع از آرمان‌ها و عقايد ديني- اسلامي، تقسيم كرد. چرا كه گاهي دشمن، حريم شخصي انسان را مورد تعرض و تهاجم قرار مي‌دهد، كه به موازات آن انسان نيز بايد در برابر متجاوزان به حريم و حقوق خود و وابستگانش به دفاع برخيزد و از جان، مال، آبرو و ناموس خود و بستگانش دفاع كند؛ و گاهي هم دشمن كيان اسلام، سرزمين‌هاي اسلامي و باورها و مباني ديني- ارزشي را عرصه‌ي تاخت وتاز سياسي و نظامي خود مي‌سازد كه بايد به تناسب تعرض دشمن، قدرت دفاعي‌اش را در جانبداري از دين و آئين، مقدسات ديني، آرمان‌هاي مكتبي، ملي و نيز ميهن و سرزمين خود به كار گيرد. از اين رو، ميدان‌هاي سياست ،اطلاعات، صنعت، اقتصاد، فرهنگ، علم، هنر و... نيز از جمله عرصه‌هايي است كه ممكن است به صحنه پيكار حق و باطل تبديل شود. در عرصه‌ي فرهنگي نيز مجاهدان و مؤمنان بايد با تمام قوا به مصادف دشمنان بروند و راه‌هاي نفوذ آنان را ببندند. روشن است كه مجاهدان اين ميادين، دانشمندان ، نويسندگان، متفكران، روشنفكران متعهد، نيروهاي اطلاعاتي، هنرمندان و... مي‌باشند، همان‌گونه كه اسلحه اين پيكار مقدس نيز دانش، قلم، بيان، هنر، و غير آن مي‌باشد. اكنون در اين جا به مقدار ممكن به برخي از ابعاد و انواع دفاع شخصي و آرماني اشاره مي‌شود. دفاع نظامي يكي از راه‌هاي مبارزه‌ي دشمن، جنگ و تهاجم مسلحانه است. در چنين موقعيتي كه سرزمين، عِرض، ناموس، مال، جان و از همه مهم‌تر، باورها و ارزش‌هاي ديني اعتقادي مسلمانان مورد حمله دشمن واقع مي‌شود بر تك‌تك مسلمانان از كوچك و بزرگ و پيرو جوان از هر قشري كه باشند، لازم و واجب است به دفاع برخيزند و تا دفع كامل دشمن، از پاي ننشينند. ( مانند حملاتي كه دشمنان بر بلاد مسلمين عراق ، افغانستان ، فلسطين و ... نموده كه امام صادق ( ع ) فرمود اگر دشمن بر بلاد مسلمين حمله كند بر هر مسلماني واجب است از آنها دفاع كنند حتي اگر اهالي آن كشور سني باشند ) . در جنگ دفاعي همان گونه كه امام راحل فرمود تا هر موقع كه دفاع لازم باشد بايد اقدام شود1. البته بايد براساس تعاليم اسلاي در صحنه‌هاي نبرد، شئون انساني رعايت شود و بنا به فرمان قرآن كريم از حد تجاوز نگردد و آداب اسلاي در جنگ رعايت شود2. 2- دفاع سياسي و اقتصادي از ميدان‌هاي ستيز دشمن، سياست و اقتصاد است. دشمن درصدد است تا از هر راهي كه مي‌تواند بر كشور ما سلطه سياسي و اقتصادي‌اش را اعمال كند و ما را وابسته به خود نمايد. در اين صورت ضرورت ايجاب مي‌كند كه مسلمانان به مقابله با آنها بپردازند. راه مبارزه و مقابله معقول سياسي و اقتصادي با دشمن، اين است كه به تلاش و كوشش لازم در ميادين سياسي و اقتصادي پرداخته شود و از لحاظ تكنولوژي و صنعت و اقتصاد فراهم مي‌شود از راه تأمين در داخل و خودكفايي اقتصادي مسدود گردد. تا زماني كه اين گونه وابستگي‌ها و نيازمندي‌ها به خارج، به ويژه به قدرت‌هاي بزرگ سياسي، نظامي و اقتصادي وجود دارد، سخن از استقلال، دفاع و مبارزه سياسي- اقتصادي با دشمنان، شعاري بيش نخواهد بود؛ چنان كه امام راحل نيز به طور مكرر و مؤكد در طول حيات پربركتشان به نقش و اهميت استقلال سياسي- اقتصادي و قطع وابستگي دراين زمينه‌ها تصريح مي‌كردند و در يك اقدام عملي، دستور تشكيل « جهاد سازندگي» را در همه ابعاد اقتصادي صادر كردند و پيوسته تا زنده بودند ضمن قدرداني از تلاش و كوشش جهادگران عرصه‌ي اقتصادي، بر تداوم جدي و همه جانبه «جهاد سازندگي» اصرار مي‌ورزيدند. 3- دفاع فرهنگي در ميان انواع هجوم‌هاي غيرنظامي دشمنان، هجوم فرهنگي از همه آنها خطرناك‌تر و خسارت بارتر است؛ زيرا در اين نوع حمله، دشمن با ترويج فساد و فحشاء، افكار عمومي، به ويژه افكار و اخلاق نسل جوان را منحرف و آلوده كرده، ارزش‌ها، آرمان‌هاي مقدس ديني، عزت و شرف مسلمانان را مورد هجوم قرار مي‌دهد؛ تا مسلمانان را همرنگ خود كرده و در نتيجه راه نفوذ و سلطه‌اش را هموار سازد. قرآن كريم به اين مطلب اشاره كرده و مي‌فرمايد: وَدُّوا لَو تَكفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً (سوره نساء/آيه89) آنان آرزو مي‌كنند كه شما هم مانند ايشان كافر شويد و مساوي يكديگر باشيد. در اهميت جهاد فرهنگي، همين بس كه در آن دوراني كه پيامبر(ص) هنوز در مكه حضور داشتند و حكم جهاد نظامي تشريع و ابلاغ نشده بود، خداوند در فرماني مؤكد به آن حضرت فرمود: فَلا تُطِعِ الكافِرينَ وَ جاهِدهُم بِهِ جهاداً كبيراً (سوره فرقان/آيه52) پس، از كافران پيروي مكن و به وسيله آن (= قرآن) با آنان جهاد بزرگي بكن! روشن است جهاد در جبهه فرهنگي ظرافت‌هاي خاص خودش را دارد و نيازمند كار دقيق و عميق فرهنگي است. بر اين اساس، مرحوم طبرسي در راستاي تفسير آيه مزبور و با اشاره به « جهاداً كبيراً » مي‌نويسد جهاد فرهنگي و پاسخ‌گويي به شبهات مخالفان، معاندان و دشمنانِ دين، يكي از باارزش‌ترين و بزرگ‌ترين جهادها نزد خداوند متعال است . مبارزه با تهاجم و ناتوي فرهنگي غرب عليه‌ اسلام و مسلمانان نيز از مصاديق بارز جهاد با دشمنان دين خدا در عصر حاضر است، چرا كه آنان هماهنگ با هم در تلاش‌اند تا از هر راه ممكن، ابتذال فرهنگي و مفاسد اخلاقي را ميان مردم و به ويژه نسل جوان رواج داده و با اغفال جوانان، آنان را به بي‌ديني و بي‌توجهي نسبت به ارزش‌هاي اسلامي بكشانند . اينجاست كه مسئوليت عموم مسلمانان متعهد و در رأس آنان مسئولان فرهنگي، نسبت به انجام كارهاي فرهنگي بسيار سنگين‌تر مي‌شود و بايد با آمادگي و حساسيت بيشتري در صحنه‌هاي فرهنگي حضور يابند و به علاوه بر مقابله با فرهنگ مبتذل وارداتي و ابطال آن از راه معقول و منطقي، معارف حياتبخش اسلام ناب را جايگزين آن كرده، گسترش دهند. چنان كه بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، در وصيت‌نامه سياسي- الهي خود اين مهم را از همه مسئولان متعهد و انقلابيون راستين خواستار شده است. دفاع از حريم حريم عبارت است از آنچه كه دفاع از آن واجب باشد؛ مانند مال، جان، عِرض(آبرو) و ناموس. حريم انسان، از نظر اسلام و وجدان عمومي از چنان اهميت و ارزش فوق‌العاده‌اي برخوردار است كه اگر انسان در راه دفاع از حريم خويش، كشته شود و يا در صورت لزوم، فرد مهاجم را از پاي درآورد نه تنها كار بدي نكرده، بلكه مورد تحسين و تمجيد ديگران هم قرار مي‌گيرد. از نظر اسلام نيز كارش بسيار ارزشمند شمرده شده وچه بسا كه مقام شهيد را دارا خواهد بود. تجاوز به حريم انسان، اشكال و مراحل مختلفي دارد و هر شكل و مرحله آن دفاع متناسب با خود را مي‌طلبد. مثلاً اگر كسي به حريم ناموسي انسان متعرض شود دفع او به هر وسيله ممكن واجب است، اگر چه منجر به كشته شدن مهاجم شود، بلكه در صورتي كه با قصد كمتر از تجاوز، حمله كند، وظيفه همين است. اما حكم دفاع در مرحله پايين‌تر از اين فرق مي‌كند، گرچه شايد در مرحله بعدي و در صورت بي‌اثر بودن مرحله قبلي، مراحل بالاتر نيز ضروري واجب شود. مثلاً كسي كه به قصد چشم چراني به ناموس انسان نگاه كند و يا از پشت بام به داخل خانه انسان سرك بكشد و مانند آن، لازم است او را از راه توبيخ زباني از اين كار زشت بازدارد، اگر دست برنداشت از راه كتك و مانند آن، جلوگيري كند و اگر دست برنداشت، به هر وسليه ممكن به دفاع از حريم خود برخيزد و در صورت مجروح يا مقتول شدن فرد مهاجم، خونش هدر است. مراحل و اشكال ديگر تجاوز به حريم نيز، دفاع متناسب با خود را دارد و بايد مراعات شود و . دفاع و غيرت ديني « غيرت» به معناي حميت، محافظت عصمت و آبرو و ناموس و نگهداري عزت وشرف آمده است . در تعريف علماي اخلاق نيز، غيرت و حميت، يعني تلاش و كوشش در نگهداري آنچه كه حفظش ضروري است. اين صفت در قالب مطلوبش از شجاعت، بزرگ منشي و قوت نفس آدمي سرچشمه مي‌گيرد و يكي از « ملكات نفساني» و « كمالات انساني» شمرده مي‌شود . بنابراين، ميان دفاع و جهاد در اسلام و غيرت و مردانگي رابطه تنگاتنگي وجود دارد؛ زيرا چنان كه از تعريف مربوط به اين دو بر مي‌آيد، هر دو صفت انساني، خاستگاه فطري داشته و جزو ارزش‌هاي اصيل فطري- انساني به شمار مي‌روند. بر اين اساس اِعمال غيرت نيز در اسلام، همانند جهاد و دفاع، مطلوب و مقدس است. چنان كه امام‌علي(ع) بر اين حقيقت تصريح كرده، مي‌فرمايد: اِنَّ اللهُ يَغارُ لِلمُومِنِ فَليُغَر، مَن لا يَغارُ فَانَّهُ مَنكُوسُ القَلبِ . خداوند براي مؤمن غيرت مي‌ورزد، پس او نيز بايد غيرت ورزد، هر كس غيرت نورزد دلش وارونه است. به نظر مي‌رسد كه مراد از وارونگي دل در انسان بي‌غيرت، خروجش از حالت طبيعي و فطرت اصيل انساني باشد. بنابراين، روح دفاع و جهاد در اسلام در غيرت ديني و ابراز حساسيت‌ها و واكنش‌هاي بجا و بموقع بروز مي‌كند. چرا كه منظور از « غيرت ديني» اين است كه مسلمان نسبت به مسائل حيثيت و آبرويي، عرض و ناموس، ميهن و كشور، به ويژه نسبت به كيان اسلام و ارزش‌هاي ديني بي‌تفاوت نباشد و از حساسيت، حميت و غيرت لازم برخوردار باشد تا در مواقع لزوم و بروز خطرف عكس‌العمل لازم و دفاع بجا و مطلوب را از خود نشان دهد. براين اساس، جهاد و دفاع، امروبه معروف و نهي از منكر، تولي وتبري، سفارش به حق و صبر، تعليم و تربيت و... مي‌تواند در جهت غيرت ديني قرار گرفته و از مصاديق آن به شمار آيد. از آنچه گفته شد اين مطلب روشن گشت كه توصيه و ترويج روح اباحي‌گري، بي‌تفاوتي و ناديده‌انگاري نسبت به تعرض به حريم دين و ايجاد ترديد در باورهاي ديني به ويژه نسل جوان، در واقع به نوعي ترويج روح «تساهل و تسامح ليبراليستي» است نه « تساهل و تسامح اسلامي» و از نوعي برداشت غلط از مفاهيم ديني سرچشمه مي‌گيرد. از اين رو، بر دين‌داران غيرتمند، لازم است كه نسبت به تعرض به دين و تحريف ارزش‌هاي ديني، بي‌تفاوت نباشند و عكس‌العمل‌هاي مناسب و دفاع منطقي و لازم را از معتقدات ديني به عمل آورند. اباحي‌گري و پيامدهاي آن از آفت‌هاي فرهنگي – ديني كه در گذشته وجود داشته و كنون بيشتر مطرح شده و دامن زده مي‌شود، اباحي‌گري است. اباحي‌گري، چنان كه از نامش پيداست از اباحه و مباح بودن به معناي جايز شمردن و روا دانستن است و در اصطلاح به معناي لاقيدي و مداهنه در دين، بي‌بندوباري، ناديده انگاري مطلق، بي‌تفاوتي نسبت به عقايد و ارزش‌هاي فرهنگي و ديني، و واكنش صحيح و بجا نداشتن در برابر تاخت و تاز به حريمِ دين و آرمان‌هاي مقدس ملي، فرهنگي و به ويژه ديني؛ و به بيان روشن‌تر، تهي شدن از حميت، مردانگي و غيرت ديني است . بنابراين، اباحي‌گري مساوي با مفهوم منفي « تساهل و تسامح» در فرهنگ ديني و مفهوم نادرست آن در عرف رايج سياسي است؛ زيرا تساهل و تسامح در معناي اسلامي‌اش، عبارت است از آسان‌گيري در انجام وظايف ديني و پرهيز از افراط‌كاري و سخت‌گيري بي‌مورد، رفق ومدارا با ديگران و تحمل آنان و دوري از تعصب‌هاي بي‌جا و خشونت ناروا به ويژه در برخورد با مخالفان ؛ و نيز در معنا و معادل غربي‌اش تولرانس (Tolerance) به همين معناي مدارا كردن و كنار آمدن با ديگران است. اما كساني بوده و هستند ه از اين واژگان مقدس و درست ديني – فرهنگي، همچون ديگر مفاهيم ديني، سوء برداشت كرده و به تحريف آن دست زده‌اند و معنايي از آن ارائه كرده‌اند كه مخالف با مفهوم مورد نظر در دين مي‌باشد كه در بالا به آن اشاره شد. توضيح آن كه اباحي‌گري (= تساهل و تسامح منفي) در عصر جديد رهاورد تفكر وارداتي « ليبراليسم» است كه در غرب همزمان و همراه با « اومانيسم»، «سكولاريسم» و... پيدا شده است و نقطه تلافي همه، ليبراليسم كه به معناي آزادي مطلق (بي‌ديني) در تمام ساحت‌هاي زندگي و روا دانستن هرگونه عملي براي انسانِ نشسته بر جايگاه خدايي و جايگزين خدا در زمين است. برخي از پيامدهاي تلخ و ناپسند اباحي‌گري و تفكر ليبراليسي، عبارت است از: عرفي شدن مفاهيم ديني: به اين معنا كه دين و مسائل ديني تابع شرايطي عرفي و سليقه‌هاي افراد مي‌شود و آنها هر طور كه خواستند و صلاح ديدند عمل كنند و به تبيين آن بپردازند و كسي هم حق اعتراض نداشته باشد؛ چون ضد دموكراسي و آزادي خشونت طلب معرفي مي‌شود! مطلب پایانی(کلام آخر) بشارت پیامبر (ص) درباره حضرت مهدی (ع) سلیم از سلمان فارسی نقل می کند که گفت: پیامبر (ص) چنین فرمود: ای مردم آیا شما را به « مهدی» بشارت ندهم؟ گفتند: آری. فرمود: بدانید که خداوند تعالی در امتم سلطانی عادل و امامی دادگر مبعوث می کند که زمین را از عدل و داد پر می کند همانطور که از ظلم و جور پر شده باشد. او نهمی از فرزندان پسرم حسین است. نام او نام من و کنیه او کنیه من است. زندگی در دولت حضرت مهدی (ع) بدانید که خیری در زندگانی بعد از او نیست. و انتهای دولت او چهل روز قبل از روز قیامت خواهد بود. مقام علی (ع) در آسمان ها و زمین سلیم بن قیس می گوید: پیامبر (ص) فرموده است : علی در آسمان هفتم مانند آفتاب در زمین هنگام روز است، و در آسمان دنیا ماه در زمین هنگام شب است. خداوند تعالی به (ع) نصیبی از فضیلت عطا کرده که اگر بر اهل زمین قسمت شود همه را در بر می گیرد، و به او نصیبی از فهم عطا کرده که اگر بر اهل زمین قسمت شود همه را شامل می شود. شباهتهای امیر المومنین (ع) به انبیاء (ع) نرمی رفتار او به نرمی رفتار حضرت لوط (ع) و اخلاق او به اخلاق حضرت یحیی (ع)، و زهد او به زهد حضرت ایوب (ع) و سخاوت او به سخاوت ابراهیم (ع)، و زیبایی او به زیبایی حضرت سلیمان بن داود (ع) و قوت او به قوت حضرت داود (ع) شباهت دارد. نام علی (ع) در بهشت علی را نامی است که بر هر حجاب و پرده ای در بهشت نوشته شده است. پروردگارم به من بشارت داده است... تا آخر حدیث . سبقت علی (ع) از همه سابقین سلیم بن قیس از امام حسن مجتبی (ع) نقل می کند که آن حضرت حمد و ثنای الهی بجا آورد و فرمود: ( خداوند می فرماید:) « السّابِقُونَ الاَوَّلُونَ مِنَ المُهاجِرینَ وَ الاَنصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُم بِاِحسانٍ» ، « آیا آب دادن به حاجیان و آباد سازی مسجد الحرام را مانند کسی که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده قرار دادید»؟ علی بن ابی طالب (ع) بود که دعوت پیامبر (ص) را اجابت کرد و با جان خود او را یاری نمود. فضیلت قرابت و انتساب به پیامبر (ص) سپس عمویش حمزه سید الشهداء بود. در حالیکه افراد بسیاری همراه پیامبر (ص) به شهادت رسیده بودند ولی حمزه به خاطر قرابتش با پیامبر (ص) آقای آنان بود. خداوند برای جعفر دو بال قرار داده که با آنها همراه ملائکه در بهشت هر جا که بخواهد برود پرواز می کند. این بخاطر مقام آن دو به قرابتشان به پیامبر (ص) و منزلتشان نسبت به آن حضرت است. پیامبر (ص) در بین همه شهدایی که همراه آن حضرت شهید شدند فقط بر بدن حمزه هفتاد نماز خواند. و خداوند برای همسران پیامبر (ص) بخاطر انتسابشان با پیامبر (ص)- فضیلتی بر زنان دیگر قرار داد. و خداوند نماز در مسجد پیامبر (ص) را بر هزار نماز در سایر مساجد فضیلت داد، مگر مسجدی که حضرت ابراهیم (ع) در مکه بنا کرده است؛ و این بخاطر انتساب آن به پیامبر (ص) و فضیلت آن حضرت است. تعلیم صلوات توسط پیامبر (ص) پیامبر (ص) صلوات را بر مردم یاد داد وفرمود بگویید : « اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ کَما صَلَّیتَ عَلی اِبراهیمَ وَ آل اِبراهیمَ اِنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ»، « خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست همانطور که بر ابراهیم و آل ابراهیم درود فرستادی، تو سپاس شده و تمجید شده ای». حق ما بر هر مسلمانی این است که با هر نمازی بر ما صلوات بفرستد، و این فریضه واجبی از جانب خداوند است. حلیت خمس و حرمت صدقه بر اهل بیت (ع) خداوند غنیمت را بر پیامبرش حلال کرده و برای ما نیز حلال کرده است، و صدقه ها را بر آن حضرت حرام کرده و بر ما نیز حرام کرده است. این کراماتی است که خداوند ما را بدان اکرام فرموده و فضیلتی است که با آن ما را فضیلت داده است. کم سخن گفتن سلیم از امیر المومنین (ع) نقل می کند که فرمود: پیامبر (ص) فرمود:« از شناخت دینی شخص آن است که در آنچه برای او فایده ای ندارد کم سخن بگوید». علم لازم و علم غیر لازم سلیم می گوید: از امیر المومنین (ع) شنیدم که به ابوالطفیل عامر بن واثله کنانی می فرمود: ای ابوالطفیل، علم دو نوع است: علمی که مردم چاره ای جز نظر در آن ندارند که آن رنگ اسلام است وعلمی که مردم می توانند نظر در آن را ترک کنند که آن قدرت خداوند عزوجل است. آیه و دعا برای آسانی وضع حمل سلیم از امیر المومنین نقل می کند که فرمود: من دو آیه از کتاب منزل خداوند می شناسم که وقتی وضع حمل زن مشکل شد برایش در پوست آهویی نوشته می شود و آن را بر کمرش ( و آن این است:) « بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ، اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا، اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً» هفت مرتبه. « یا اَیُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُم، اِنَّ زَلزَلَهَ السّاعَهِ شَِیٌ عَظیمٌ، یَومَ تَرَونَها تَذهَلُ کُلُّ مُرضِعَهٍ عَمّا اَرضَعَت وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَملٍ حَملَها وَ تَری النّاسَ سُکاری وَ ما هُم بِسُکاری وَ لکِنَّ عَذابَ اللهِ شَدیدٌ» یک مرتبه. این دو آیه بر ورقه ای نوشته می شود و با نخی از کتان نتابیده بر ران چپ او بسته می شود. وقتی فرزندش را به دنیا آورد همان ساعت آن را باز کن و در این کار سستی مکن. و نیز نوشته می شود : « حَیٌّ وَلَدَت مَریَم وَ مَریَمُ وَلَدَت حیٌ، یا حَیّ اِهبِط اِلَی الاَرضِ السّاعَهَ بِاذنِ اللهِ تَعالی». بهشت بر فحاش حرام است سلیم از امیر المومنین (ع) نقل می کند که فرمود: پیامبر (ص) فرمود: خداوند بهشت را حرام کرده بر هر فحاش بدگفتار کم حیا که با کی ندارد چه می گوید یا چه به او گفته می شود. فحاش لاابالی، ولدالزنا یا شریک شیطان است اگر درباره چنین شخصی تحقیق کنی او را جز ولدالزنا یا شریک شیطان در نطفه اش نخواهی یافت. به آن حضرت عرض شد: یا رسول الله، آیا در بین مردم هم کسی که شیطان در نطفه اش شریک باشد وجود دارد؟ پیامبر (ص) فرمود: آیا قول خداوند عزوجل را نمی خوانی: « وَ شارِکَهُم فی الاَموالِ وَ الاَولادِ» ، یعنی : « با آنان در اموال و اولاد شریک باش»؟! علامت لاابالی عرض شد : آیا در بین مردم هم کسی هست که باکی نداشته باشد چه می گوید ویا به او چه گفته می شود؟ فرمود: بلی، کسی که معترض مردم می شود و درباره آنان سخنی می گوید در حالیکه می داند مردم او را رها نمی کنند، این همان کسی است که باکی ندارد چه می گوید و چه به او گفته می شود. ( روایت با سند به سلیم: 1- کتابه زهد حسین بن سعید: ص 7 ح12. 2- تفسیر عیاشی: ج2 ص 299 ح 105. 3- کافی: ج 2 ص323 ح 3. جلوه هایی از فضایل امیر المومنین ده خصلت امیر المومنین (ع) در رابطه با پیامبر (ص) ابان از سلیم بن قیس نقل می کند که گفت : از علی (ع) شنیدم که می فرمود: من در رابطه با پیامبر (ص) ده خصلت دارم که به قدر یکی از آنها همه آنچه آفتاب بر آن طلوع و غروب می کند مرا مسرور نمی کند. گفته شد: یا امیر المومنین، آنها را برای ما بیان فرما. حضرت فرمود: پیامبر (ص) به من فرمود: ای علی، تو برادری، و تو دوستی، و تو وصیی، و تو وزیری، تو جانشین هستی در خاندان و مال و در هر غیبتی که غایب باشم. منزلت تو نسبت به من همچون منزلت من نزد پروردگارم است. تو جانشین در امتم هستی. دوست تو دوست من و دشمن تو دشمن من است. تو امیر المومنین و آقای مسلمانان بعد از من هستی. تاثیر محبت اهل بیت (ع) در ثبات ایمان سپس امیر المومنین (ع) رو به اصحابش کرد و فرمود: ای صحابه، بخدا قسم به هیچ کاری اقدام نکردم مگر آنچه پیامبر (ص) درباره آن با من عهد و پیمان کرده بود. خوشا بحال کسی که محبت ما اهل بیت در قلب او رسوخ داشته باشد؛ ایمان در قلب چنین کسی ثابت تر از کوه احد در مکانش خواهد بود. و هر کس که دوستی ما در قلب او جای نگیرد ایمان در قلب او مانند ذوب شدن نمک در آب ذوب می شود. یاد « علی » (ع) محبوبترین ذکرها نزد پیامبر (ص) بخدا قسم، و باز بخدا قسم! در همه عالم ذکری محبوبتر از من به پیشگاه پیامبر (ص) ذکر نشده است. هیچکس مانند نماز من به سوی دو قبله نماز نخوانده است. در کودکی نماز خواندم در حالیکه به سن بلوغ نرسیده بودم. امیر المومنین (ع) در رابطه با اهل بیت (ع) این فاطمه پاره تن پیامبر (ص) است که همسر من است، و او در زمان خود مانند مریم دختر عمران در زمان خود است. و مطلب سومی را به شما بگویم: حسن و حسین دو سبط این امت هستند، و آن دو نسبت به پیامبر (ص) مانند دو چشم نسبت به سر هستند و من مانند دو دست نسبت به بدن هستم، و فاطمه مانند قلب نسبت به جسد است. مَثَل ما مَثَل کشتی نوح است که هر کس بر آن سوار شد نجات یافت، و هر کس از آن بر جا ماند غرق شد. ( روایت از کتاب سلیم: 1. بحار: ج 39 ص 352 ح 26. روایت از غیر سلیم: 2. خصال: باب 10 ح 6. 3. خصال : باب 10 ح 7 4. خصال: باب 10 ح8. 5. خصال: باب 10 ح 9. 6. امالی صدوق: ص 48 7. امام شیخ طوسی: ص85.) آخرین سخن پیامبر (ص) درباره شیعیان ناشنوا شدن عایشه و حفصه هنگام رحلت پیامبر (ص) ابان از سلیم نقل می کند که گفت: از علی (ع) شنیدم که می فرمود: پیامبر (ص) در روزی که از دنیا رفت با من عهدی کرد، و این در حالی بود که من آن حضرت را به سینه ام تکیه داده بودم و سر مبارکش نزدیک گوشم بود. آن دو زن ( عایشه و حفصه) هم گوش فرا داده بودند تا صحبت را بشنوند. پیامبر فرمود : خدایا، گوشهای آنان را ببند. دو آیه قرآن درباره شیعیان و دشمنان علی (ع) سپس به من فرمود: یا علی، آیا سخن خداوند تبارک و تعالی را دیده ای، که می فرماید : « اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اولئِکَ هُم خَیرُ البَرِیَّهِ» یعنی: « آنانکه ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، آنان بهترین مردم اند»، آیا می دانی اینان کیانند؟ حضرت می فرماید: عرض کردم : خدا و رسولش بهتر می دانند. فرمود: اینان شیعیان تو و یارانت هستند. وعده من با آنان حوض کوثر در روز قیامت است، هنگامی که امتها بر زانو می نشینند و خداوند تبارک و تعالی تصمیم به عرضه کردن خلق به پیشگاه خود می گیرد و مردم به آنچه که چاره ای از آن نیست خوانده می شوند. تو و شیعیانت را فرا می خواند، و شما با پیشانی نورانی و مسرور و سیر و سیراب می آیید. ای علی، آیه « اِنَّ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتابِ وَ المُشرِکینَ فی نار جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها اُولئِکَ هُم شَرُّ البَرِیَّهِ» ، یعنی « آنانکهاز اهل کتاب و مشرکین کافر شدند در آتش جهنم دائمی خواهند بود و آنان بدترین مردم اند». اینان یهود و بنی امیه و شیعیانشان هستند که روز قیامت شقی و گرسنه و تشنه به صورتهای سیاه مبعوث می شوند. دستور حفظ کتاب تا ظهور حق ای جابر، این کتاب را حفظ کن ، پادشاهی از آن بنی عباس است تا هنگامی که صاحب چشم دیگر بر بندگان خدا ختم کند، و ندا کننده ای در حجاز ظاهر شود و مسجد جامع کوفه و آنچه دومی در فرات بنا کرده خراب شود. آنگاه که پادشاه ترک هلاک شود زبان شام به اضطراب می افتد و پادشاهان زیاد می شوند و حق ظاهر می شود ، و الحمدلله. ( روایت از کتاب سلیم: 1. بحار: ج 22 ص 498 ح 45 روایت از غیر سلیم: 1. کتاب طرف ابن طاووس : ص47 2. ما نزل من القرآن فی اهل بیت (ع) بنقل تفسیر برهان: ج 4 ص 489 و 490. 3. امالی شیخ طوسی: بنقل تفسیر برهان: ج 4 ص 490 و 491 . 4. مناقب ابن شهر آشوب: به نقل تفسیر برهان: ج 4 ص 491 5. مناقب خوارزمی، بنقل تفسیر برهان: ج 4 ص 492 6. شواهد التنزیل، بنقل تفسیر برهان : ج4 ص 492) معنای اسلام و ایمان ابان بن ابی عیاش از سلیم بن قیس نقل می کند که گفت: از علی بن ابی طالب (ع) شنیدم در حالیکه مردی از آن حضرت درباره ایمان سوال کرد و گفت: یا امیر المومنین، مرا از ایمان خبر ده طوری که از غیر تو و بعد از تو کسی در این باره سوال نکنم. امیر المومنین (ع) فرمود: مردی خدمت پیامبر (ص) آمد و مثل همین که از من پرسیدی از آن حضرت سوال کرد و مثل سخن ترا گفت. پیامبر (ص) با ان مردم شغول صحبت شد و به او فرمود: بنشین. آن مرد عرض کرد: ایمان آوردم. سپس علی (ع) رو به آن مرد کرد و فرمود: هیچ میدانی که جبرئیل به صورت انسانی نزد پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: اسلام چیست؟ فرمود : « شهادت به اینکه خدایی جز الله نیست و اینکه محمد پیامبر خدا است و بپا داشتن نماز و دادن زکات و حج خانه خدا و روزه ماه رمضان و غسل جنابت». عرض کرد: ایمان چیست؟ فرمود: به خدا و ملائکه اش و کتابهایش و پیامبرانش و به زندگی بعد از مرگ و به همه مقدرات – خیر و شر آن و شیرین و تلخ آن- ایمان بیاوری. وقتی آن مرد برخاست پیامبر (ص) فرمود: این جبرئیل بود، آمده بود تا دینتان را به شما بیاموزد. و چنین بود که هرگاه پیامبر (ص) به او مطلبی می فرمود او می گفت: « درست می گویی». پرسید: روز قیامت چه زمانی است؟ فرمود : سوال شونده از سوال کننده ( در این باره) عالم تر نیست. گفت: راست گفتی. پایه های ایمان امیر المومنین (ع) بعد آنکه از کلمه « راست گفتی» جبرئیل فراغت یافت چنین فرمود: بدانید که ایمان بر چهار پایه بنا شده است: یقین و صبر و عدل و جهاد. یقین یقین بر چهار شعبه است: شوق و ترس و زهد و انتظار . هر کس مشتاق بهشت باشد شهوارت را از یاد می برد، و هر کس از آتش بترسد از محرمات پرهیز می کند، و هر کس نسبت به دنیا زهد و بی اعتنایی کند مصیبتها بر او آسان می شود ، و هر کس به انتظار مرگ باشد در خیرات می شتابد. صبر صبر بر چهار شعبه است: بصیرت در فهم و درک ، تاویل و تبیین حکمت، شناخت عبرتها ، سنن پیشینان. هر کس در فهم و درک بصیرت داشته باشد در حکمت و جستجو و تبیین می کند، و هر کس در حکمت تبیین کند عبرتها را می شناسد، و هر کس عبرت را بشناسد حکمت را تاویل و تفسیر می کند، و هر کس حکمت را تفسیر کند عبرت را می بیند، و هر کس عبرت را ببیند گویا همراه پیشینیان بوده است. عدل عدل بر چهار شعبه است: پیچیده های فهم، و پوشش علم و شکوفه حکمتها و باغ حلم. هرکس بفهمد جمله های علم را تفسیر می کند، و هر کس علم داشته باشد شرایع حکمت بر او عرضه می شود، و هر کس بردباری کند در کارش افراط نمی کند و به وسیله آن در بین مردم ستوده زندگی می کند. جهاد جهاد بر چهار شعبه است: امر به معروف و نهی از منکر، و راستگویی در جاهای مختلف، و غضب بخاطر خداوند، و بغض و عداوت با فاسقین. هر کس امر به معروف کند کمر مومن را محکم می کند، و هر کس نهی از منکر کند بینی فاسق را به خاک می مالد، و هر کس در جاهای مختلف راست بگوید وظیفه ای که بر عهده اش بوده انجام داده است، و هر کس با فاسقین عداوت داشته باشد وبه خاطر خداوند غضب کند خداوند بخاطر او غضب می نماید. و این است ایمان و پایه ها و شعبه های آن. کمترین درجه ایمان و کفر و گمراهی آن مرد گفت : یا امیر المومنین، کمترین چیزی که شخص با آن مومن می شود، و کمترین چیزی که با آن کافر می شود، و کمترین چیزی که با آن گمراه می شود چیست؟ حضرت فرمود: سوال کردی جواب را بشنو: کمترین چیزی که شخص با آن مومن می شود آن است که خداوند خود را به او بشناسد، و او به پروردگاری و یگانگی خداوند اقرار نماید، و پیامبرش را به او بشناسد و او به نبوت و ابلاغ ( رسالت او) اقرار نماید، و حجت خود در زمین و شاهد برخلقش را به او بشناسد و او به اطاعتش اقرار کند . عرض کرد: یا امیر المومنین، اگر چه نسبت به همه چیز- غیر آنچه توضیح دادی- جاهل باشد؟ فرمود: آری، ( فقط) هرگاه به او دستور داده شد اطاعت کند و هر گاه نهی شد بپذیرد. کمترین چیزی که شخص باآن کافر می شود آن است که چیزی را به عنوان دین بپذیرد و گمان کند که خداوند او را به آن امر کرده- از چیزهایی که خداوند نهی کرده است- بعد آن را دین خود قرار دهد و بر اساس آن تبری و تولی داشته باشد و گمان کند خدایی را که به او امر کرده می پرستد. کمترین چیزی که شخص با آن گمراه می شود آن است که حجت خدا در زمین و شاهد او بر خلقش را که امر به اطاعت او نموده و ولایتش را واجب کرده نشناسد. دوازده امام حجت های الهی ( آن مرد) عرض کرد: یا امیر المومنین ، آنان را برایم نام ببر. فرمود: کسانی که خداوند ایشان را با خود و پیامبرش قرین نموده و فرموده است: « اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمرِ مِنکُم» یعنی: « از خدا و پیامبر و اولی الامرتان پیروی کنید». عرض کرد: برایم روشن نمایید. فرمود: آنانکه پیامبر (ص) در آخرین خطبه ای که خواند و همان روز از دنیا رفت چنین فرمود:« من در میان شما دو چیز باقی گذاردم که تا به حال ان دو تمسک کرده اید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خداوند و اهل بیتم. خداوند لطیف خبیربا من عهد کرده است که آن دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا برسر حوض کوثر بر من وارد شوند مانن این دو – و حضرت به دو انگشت سبابه و وسط اشاره کردند- زیرا یکی از این دو جلوتر از دیگری است . پس به این دو تمسک کنید تا گمراه نشوید، و از آنان پیشی نگیرید که هلاک می شوید، و از آنان عقب نمایند که متفرق می شوید و به آنان چیزی یاد ندهید که از شما عالم ترند. عرض کرد: یا امیر المومنین، او رابرایم نام ببر. فرمود: کسی که پیامبر (ص) او را در غدیر خم نصب کرد و به آنان خبر داد که او نسبت به آنان صاحب اختیار از خودشان است، و سپس به آنان دستور داد تا حاضران غائبان را آگاه نمایند. عرض کرد: یا امیر المومنین، آن شما هستید؟ فرمود: من اول و افضل آنها هستم. سپس پسرم حسن بعد از من نسبت به مومنین صاحب اختیار تر از خودشان است. سپس پسرم حسین بعد از او نسبت به مومنین صاحب اختیارتر از خودشان است. و سپس جانشینان پیامبر (ص) هستند تا بر سر حوض کوثر یکی پس از دیگری به خدمت او وارد شوند. آن مرد نزد علی (ع) رفت و سر حضرت را بوسید و سپس عرض کرد: برایم روشن کردی و مشکلم را حل کردی و هر مشکلی در قلبم بود از بین بردی. پایه های کفر چهار پایه کفر سلیم از امیر المومنین (ع) نقل می کند که فرمود کفر بر چهار پایه بنا شده است: فسق و غلو و شک و شبهه. شعبه های فسق فسق بر چهار شعبه است: جفا و کور دلی و غفلت و تجاوزکاری. هر کس جفا کند حق را کوچک می شمرد و عالمان دین را شدیداً مبغوض می دارد و بر گناه بزرگ اصرار می ورزد. هر کس کوردل باشد یاد خدا را فراموش کند و در پی گمان می رود و با خالق خود به مبارزه بر می خیزد و شیطان بر او الحاح می کند و بدون توبه و خضوع و غافل شدن از گناه طلب مغفرت می کند. هر کس غفلت کند بر نفس خود جنایت کرده و کارش معکوس و منقلب می شود و گمراهی خود را هدایت می پندارد و آرزوها او را فریب می دهد، و هنگامی حسرت و پشیمانی او را می گیرد که وقت آن گذشته و پرده از او برداشته شده و آنچه گمانش را نمی کرد برایش ظاهر شده باشد. هر کس از امر خداوند تجاوز کند شک می کند، و هر کس شک کند خداوند بر او برتری نشان می دهد و او را به قدرت خویشس ذلیل می گرداند و بجلالت خود او را کوچک می کند، همچنانکه به پروردگار کریم خود مغرور شده و در کار خود افراط نموده است. شعبه های غلو غلو بر چهار شعبه است: تعمق و فرو رفتن در نظریه و منازعه در آن و انحراف و لجاجت. هر کس ( بیش از حد) تعمق کند به حق باز نمی گردد و جز غرق شدن در امور پیچیده چیزی برایش زیاد نمی شود، و فتنه ای از او رفع نمی شود مگر آنکه فتنه دیگری او را در خود فرو می برد، و دینش از هم گسیخته می شود و در مسئله ای بهم پیچیده فرو می رود. هر کس در نظریه منازعه و مخاصمه کند، در اثر لجاجت طولانی به احمق بودن مشهور می شود. هر کس انحراف پیدا کند نیکی به چشم او قبیح می آید و بدی به چشم او نیک می آید . هر کس لجاجت کند راهها بر او کور می شود و کارش مورد اعتراض قرار می گیرد و بیرون آمدن از آن برایش مشکل می شود آنگاه که تابع راه مومنان نباشد. شعبه های شک شک بر چهار شعبه است: جدل و هوای نفس و تردد و تسلیم شدن . و این همان کلام خداوند عزوجل است که می فرماید: « فَبِایِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَماری» ، « پس به کدامیک از نعمتهای پروردگارت مجادله می کنی». هر کس از آنچه نزد اوست وحشت کند به عقب برخواهد گشت. و هر کس در دین مجادله کند در شک و تردید می افتد، و اولین از مومنان از او سبقت می گیرند و آخرین از آنان به او می رسند و سمهای شیطان او را زیر پا می گذارند. هر کس در مقابل هلاکت دنیا وآخرت تسلیم شود بین این دو هلاک می شود، و هر کس از آن نجات پیدا کند از زیادی یقین است ، و خداوند مخلوقی کمتر از یقین خلق نکرده است. شعبه های شبهه شبهه بر چهار شعبه است: اعجاب و خوش آمدن از زینت، و فریب دادن نفس، و توجیه کجروی ها و پوشاندن حق به باطل. به این صورت که زینت از دلیل منحرف می کند و فریب دادن نفس را به شهوت می اندازد، و کجروی صاحبش را به انحراف عظیمی می اندازد، و پوشاندن حق به باطل ظلماتی روی هم است. و اینها، کفرو پایه ها و شعبه های آن است. پایه های نفاق چهار پایه نفاق امیر المومنین (ع) فرمود: نفاق بر چهار پایه است: هوای نفس و سازشکاری و غضب و طعم. شعبه های هوای نفس هوای نفس بر چهار شعبه است: ظلم و دشمنی و شهوت و طغیان کسی که ظلم کند امور پیچیده اش زیاد می شود و مردم او را رها می کنند و بر علیه او کمک می کنند. هر کس تجاوز کند مردم از شر او در امان نیستند و قلب او سلامت نمی ماند و درشهوات نمی تواند نفس خود را کنترل کند. هر کس نفس خود را در شهوات ملامت نکند در امور خبیث فرو می رود. و هر کس طغیان کند عمداً و بدون دلیل گمراه میشود. شعبه های سازشکاری ساز شکاری بر چهار شعبه است: بر مغرور شدن و آرزو و بر حذر بودن و عقب انداختن وعده ها و این بدان صورت است که بر حذر بودن از حق باز می دارد، و عقب انداختن وعده ها موجب تفریط در عمل تا هنگام اجل می شود و اگر آرزو نبود انسان حساب آنچه در آن است را می دانست، و اگر انسان حساب آنچه در آن است را می دانست بطور ناگهانی از وحشت و ترس می مرد. و مغرور شدن باعث کوتاهی انسان در عمل می شود. شعبه های غضب غضب بر چهار شعبه است: تکبر و فخر و غیرت کاذب و تعصب هر کس خود را بالا بگیرد به حق پشت می کند. و هر کس فخر کند به فسق و فجور مبتلا می شود، و هر کس غیرت کاذب نشان دهد بر گناهان اصرار می ورزد، و هر کس را تعصب بگیرد ظلم می کند. و چه بد چیزی است در پل صراط کاری که بین پشت کردن به حق و فسق و فجور و اصرار بر گناهان و ظلم باشد. شعبه های طعم طمع چهار شعبه است: خوشحالی و شادی بیش از حد و لجاجت و روی هم انباشتن . خوشحالی نزد خداوند پسندیده نیست، شادی بیش از حد عجب است، و لجاجت بلایی است برای کسی که او را مجبور به کشیدن بار گناهان کرده است. و روی هم انباشتن لهو و بازی و مشغولیت است و تبدیل کردن چیزی که پست تر است به چیزی بهتر می باشد. و اینها،نفاق و پایه ها و شعبه های آن است. سنن الهی و توبه به درگاه خدا خداوند بر بندگانش قاهر است. یاد او بلند و وجه او با جلالت است و هر چه خلق کرده زیبا خلق کرده است. دو دست او باز و رحمت او هرچیزی را گرفته است و امر او ظاهر و نور او نور دهنده است وبرکت جوشان است و حکمت او نور می دهد. کتابش شاهد و حجت او غالب و دین او خالص است. سلطان او ظاهر و کلمه او بر حق و میزان او از روی عدل است و پیامبران او ابلاغ کرده اند. خداوند بدی را گناه و گناه را فتنه، و فتنه را آلودگی قرار داده است. نیکی را رضایت و رضایت را توبه، و توبه را پاک کننده قرار داده است. هر کس توبه کند هدایت می یابد، و هر کس به فتنه بیفتد گمراه می شود تا مادامی که به درگاه خدا توبه نکرده و به گناه خود اعتراف ننموده است هیچکس جز هلاک شونده بر علیه امر خداوند حرص و طمع نمی کند. الله! الله! چه وسعت دارد آنچه از توبه و رحمت و بشارت و حلم عظیم نزد خداوند است و چه ترسناک است آنچه از قیدها و جهنم و بالاهای شدید که نزد خداوند است. هر کس به اطاعت او دست یابد کرامت او را به خود جلب می کند، و هر کس در معصیت او وارد شود و بال عقاب او را خواهد چشید، و بزودی پشیمان می شوند. قسمتی ازوصیت نامه حضرت امام خمینی قدس سره الشریف صحیفه نور، ج 21- ص 200 اسلام نه با سرمایه داری ظالمانه وبی حساب ومحروم کننده توده های تحت ستم ومظلوم موافق است، بلکه آن را بطورجدی درکتاب وسنت محکوم می کند ومخالف عدالت اجتماعی می داند... نه رژیمی مانند رژیم کمونیسم ومارکسیسم لنینیسم است که با مالکیت فردی مخالف وقائل به اشتراک می باشند... بلکه اسلام یک رژیم معتدل با شناخت مالکیت واحترام به آن به نحو محدود درپیدا شدن مالکیت ومصرف که اگربحق به آن عمل شود، چرخ های اقتصاد سالم به راه می افتد وعدالت اجتماعی که لازمه یک رژیم سالم است تحقق می یابد. قسمتی ازبیانات حکیمانه مقام عظمای ولایت درجمع برادران وخواهران بسیجی با معظم له : عبرت هایی ازحادثه ای عظیم عاشورا به ما درس می دهد که برای حفظ دین باید فداکاری کرد. درس می دهد که درراه قرآن باید ازهمه چیزگذشت. درس می دهد که درمیدان نبرد حق وباطل، همه افراد اعم ازکوچک وبزرگ، زن ومرد، پیروجوان، شریف ووضیع وامام ورعیت باهم دریک صف قرارمی گیرند. درس می دهد که جبهه دشمن با همه توانایی های ظاهری بسیار آسیب پذیراست. همچنان که جبهه بنی امیه بوسیله کاروان اسیران عاشورا درکوفه آسیب دید، درشام آسیب دید، درمدینه آسیب دید وبالاخره هم نهضت عاشورا به فنای جبهه سفیانی منتهی شد عاشورا به ما درس می دهد که درماجرای دفاع ازدین، بصیرت بیش ازچیزهای دیگر برای انسان لازم است. بی بصیرت ها بدون اینکه بدانند فریب می خورند ودرجبهه باطل قرارمیگیرند، چنانکه درجبهه ی ابن زیاد کسانی بودند که ازفساق وفجار نبودند؛ ولی ازبی بصیرت ها بودند. اینها درس های عاشورا است. البته همین درس ها کافی است که یک ملت را ازذلت به عزت برساند. همین درسها می تواند جبهه کفرواستکباررا شکست دهد. اینها درسهای زندگی ساز است. این، آن جهت اول است. جهت دوم ازجهات مربوط به حادثه عاشورا، عبرت های عاشورا است، اولین عبرتی که درقضیه عاشورا ما را متوجه خود می کند این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال پس ازدرگشت پیغمبر (ص) جامعه اسلامی به آن حد رسید که کسی مثل امام حسین (ع) ناچارشد برای نجات جامعه اینچنین فداکاری کند. یک وقت این فداکاری بعد ازگذشت هزارسال ازصدراسلام است یایک وقت درقلب کشورها وملت های مخالف ومعاند با اسلام، این یک حرفی است. امااینکه حسین بن علی (ع) درمرکزاسلام درمدینه ومکه، مرکزوحی نبوی با وضعیتی مواجه شود به طوری که هرچه نگاه کند ببیند چاره ای جزفداکاری نیست. آنهم چنین فداکاری خونین وبا عظمتی، این قابل تأمل است. مگرچه وضعی بود که حسین بن علی (ع) احساس کردکه اسلام فقط با فداکاری اوزنده می ماند والا ازدست می رود؟ عبرت اینجاست. ما باید ببینیم چه شد که فردی مثل یزید برجامعه اسلامی حاکم شد؟ جامعه اسلامی که رهبروپیغمبرش درمکه ومدینه پرچم ها را می داد دست مسلمان ها وآنها می رفتند تا اقصی نقاط جزیره عرب ومرزهای شام، امپراتوری روم را تهدید می کردند وسربازان دشمن نیز ازمقابلشان فرارمی کردندو مسلمین پیروزمندانه برمی گشتند مثل ماجرای تبوک وجامعه اسلامی که درمسجد ومنبرآن، صوت وتلاوت قرآن بلند بود وشخصیتی مثل پیغمبر(ص) با آن لحن ونفس، آیات خدا را برمردم می خواند ومردم را موعظه می کرد وآنها را درجاده هدایت با سرعت پیش می برد، چطورشد که همین جامعه، همین کشوروهمین شهرها آنقدرازاسلام دورشدند تا کسی مثل یزید برآنها حکومت کرد؟ چرا باید وضعی پیش بیاید که کسی مثل حسین بن علی (ع) ببیند چاره ای ندارد جز فداکاری عظیم که درتاریخ بی نظیراست. چه شد که آنها به اینجا رسیده اند؟ این همان عبرت است. ما باید این را امروز مورد توجه قراردهیم . ما امروز یک جامعه اسلامی هستیم، باید ببینیم آن جامعه اسلامی چه آفتی پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ چه شد که بیست سال پس ازشهادت امیرالمؤمنین درهمان شهری که ایشان حکومت می کرد سرهای پسران امیرالمؤمنین را برنیزه کردند ودرآن شهرگرداندند. کوفه همان جایی است که امیرالمؤمنین (ع) توی بازارهای آن راه می رفت، تازیانه به دوش می انداخت و مردم را امر به معروف ونهی ازمنکر می کرد. فریاد تلاوت قرآن ازمسجد وتشکیلات آن بلند بود. این همان شهری هست که حالا دخترها وحرم امیرالمؤمنین (ع) را به اسارت دربازار آن می گرداندند. چه شد که ظرف بیست سال به اینجا رسیدند؟ جواب این است که یک بیماری وجود دارد که می تواند جامعه ای که دررأس آن کسی مثل پیغمبر اسلام (ص) وامیرالمؤمنین (ع) بوده است را درظرف چند ده سال به آن وضعیت برساند. پس این یک بیماری خطرناکی است و ماباید ازاین بیماری بترسیم... جامعه ما باید خیلی مواظب باشد که به آن بیماری دچارنشود. عبرت اینجاست، ما باید آن بیماری را بشناسیم و آن را یک خطربزرگ بدانیم وازآن اجتناب کنیم. به نظرمن امروز این پیام عاشورا ازدیگر درس ها وپیام های عاشورا برای ما فوری تراست. ما باید بفهمیم چه بلایی برسرآن جامعه آمده که سرحسین بن علی (ع) آقا زاده اول دنیای اسلام وپسرخلیفه مسلمین علی ابن ابیطالب (ع) درهمان شهری که پدراوبرمسند خلافت می نشسته است گردانده شد وآب ازآب هم تکان نخورد؟ باید ببینیم چگونه ازهمان شهرافرادی آمدند به کربلا و اوواصحابش را با لب تشنه به شهادت رساندند وحرم امیرالمؤمنین را به اسارت گرفتند.؟ دوعامل عوامل اصلی این انحراف وگمراهی وانحراف عمومی است: یکی دورشدن ازذکرخدا که مظهرآن صلات ونمازاست. یعنی فراموش کردن خدا ومعنویت وجدا کردن حساب معنویت اززندگی وفراموش کردن توجه وذکرودعا وتوسل وطلب توفیق ازخدای متعال وتوکل برخدا وکنارگذاشتن محاسبات خدایی اززندگی. وعامل دوم «اتبعوالشهوات» است. یعنی دنبال شهوت رانی ها وهوس ها ودریک جمله دنیا طلبی رفتن واصل دانستن اینها وفراموش کردن آرمان ها، این درد اساسی وبزرگ است وماهم ممکن است به این درد دچارشویم. اگردرجامعه اسلامی ما آن حالت آرمان خواهی ازبین برود یا ضعیف بشود وهرکسی به فکراین باشد که کلاه خودمان را ازمعرکه به درببریم تا دردنیایمان ازدیگران عقب نیفتیم، دیگری جمع کرده است ما هم برویم جمع کنیم وخود ومصالح خود را برمصالح جامعه ترجیح بدهیم معلوم است که وضع به اینجا خواهد رسید. نظام اسلامی با ایمان ها، با همت های بلند، با مطرح شدن واهمیت دادن وزنده نگاه داشتن شعارها بوجود می آید و حفظ می شود وپیش می رود. معلوم است که کمرنگ کردن شعارها، بی اعتنایی به اصول دین اسلام وانقلاب وهمه چیز را با محاسبات مادی فهمیدن ومطرح کردن، جامعه را به آنجا پیش خواهد برد که به چنان وضعی برسد. به همین دلیل آنها به آن وضع دچارشدند. یک روز برای مسلمین پیشرفت اسلام ورضای خدا وتعلیم دین ومعارف اسلامی وآشنایی با قرآن ومعارف آن مطرح بود. دستگاه حکومت واداره کشور، دستگاه زهد وتقوی وبی اعتنایی به زخارف دنیا وشهوات شخصی بود. نتیجه آنهم حرکت عظیمی بود که مردم به سمت خدا کردند. درچنان وضعیتی کسی مثل علی ابن ابیطالب شخصیت برجسته می شود. چرا که معیارها دروجود اینها بیش ازدیگران است. وقتی معیارها، خدا، تقوا، بی اعتنایی به دنیا ومجاهدت درراه خدا باشد، کسانی به صحنه می آیند که این معیارها را دارند. اینها سررشته کارها را به دست می گیرند وجامعه، جامعه اسلامی خواهد بود. اما وقتی که معیارهای خدایی عوض شود هرکسی که دنیا طلب تر، شهوت ران تر وبرای بدست آوردن منافع شخصی زرنگ تروبا صدق وراستی بیگانه تر است سرکارمی آید. آنوقت نتیجه این می شود که یامثال عمربن سعد وشمروعبیدالله بن زیاد می شوند رؤسا ومثل حسین بن علی (ع) به مذبح می رود و درکربلا به شهادت می رسد. این یک حساب دو، دوتا چهارتااست. کسانی که دلسوزند نباید بگذارند معیارهای الهی درجامعه عوض شود معلوم است که باید خون یک انسان با تقوایی مثل حسین بن علی (ع) ریخته شود. اگرزرنگی ودست وپا داری درکاردنیا وپشت هم اندازی ودروغ گویی وبی اعتنایی به ارزشهای اسلامی ملاک قرارگرفت معلوم است که کسی مثل یزید باید درراس کارقرارگیرد وکسی مثل عبیدالله باید شخص اول کشورعراق شود. همه کاراسلام این بود که این معیارها را عوض کند. بسیجی باید دروسط میدان باشد تا فضیلت های اصلی انقلاب زنده بماند. دشمن ازراه اشاعه فرهنگ غلط فساد وفحشاء سعی می کند جوان های ما را ازدست ما بگیرد. کاری که ازلحاظ فرهنگی دشمن می کند نه تنها یک تهاجم فرهنگی بلکه باید گفت: یک شبیخون فرهنگی، یک غارت فرهنگی ویک قتل عام فرهنگی است. امروز دشمن دارد این کار را با ما می کند. چه کسی می تواند ازاین فضیلت ها دفاع کند؟ آن جوان مؤمنی که دل به دنیا ومنافع شخصی ندارد. او می تواند بایستد و ازفضیلت ها دفاع کند. کسی که خودش آلوده و گرفتار است نمی تواند ازفضیلت ها دفاع کند. این جوان با اخلاص است که می تواند ازانقلاب، اسلام وفضائل وارزش های اسلام دفاع کند. لذا بنده چندی پیش گفتم : همه باید امربه معروف ونهی ازمنکربکنند. الان هم عرض می کنم نهی ازمنکر بکنید. این واجب است. امروز امر به معروف ونهی ازمنکر، هم مسئولیت شرعی وهم مسئولیت انقلابی وسیاسی شماست. حضرت امیرعلیه السلام می فرماید: ..امر به معروف ونهی ازمنکر درمقیاس وسیع وعمومی، حتی ازجهاد بالاتراست. پایه دین را امربه معروف ونهی ازمنکرمحکم می کند. اساس جهاد را امربه معروف ونهی ازمنکر استوارمی کند.

نکته ناب: برهان قاطع آیت‌الله بهجت بر زنده بودن امام زمان(عج)

 

به گزارش «شیعه نیوز»، دلیل بر این است كه در هر جا و هر زمانى كه قرآن هست و مأمور به، به طورى كه مرجع است، حالا یا صورتا یا واقعا یا بعضا یا تماما، هرجا كه قرآن باشد، شارح قرآن هم باید باشد، وصى پیغمبر هم باید باشد.

شاید محکمترین دلیل بر زنده بودن وجود مبارک حضرت حجت (عليه السلام) دلیلی است که مرجع فقید جهان تشیع،  آیت الله بهجت(رحمه الله علیه) در اثنای دروس خود تقریر کرده اند:

« حقیقت اسلام، در ایمان است، به دلیل آیه: «ألیوم أكملت لكم دینكم» (1) و «انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا»(2) و امثال این ها.

انسان عاقل، متوجه مى شود كه نبى، وصى مى خواهد. وصایت تكوینا بقاى نبوت است. بنده ندیده ام كه كسى این گونه بگوید، ولى حقیقت مطلب همین است كه دلیل بر وجود بقیه الله (عجل الله تعالى فرجه الشریف ) در این زمان، از ابتداى غیبت صغرى تاكنون، همان روایت ثقلین است با ضمیمه اى كه در آن است:

«انى تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتى ...سألت ربى أن یجمع بینهما و أن لا یفرق بینهما فاستجاب لى» (3)

این روایت، با ضمیمه سألت ربى ... دلیل بر این است كه در هر جا و هر زمانى كه قرآن هست و مأمور به، به طورى كه مرجع است، حالا یا صورتا یا واقعا یا بعضا یا تماما، هرجا كه قرآن باشد، شارح قرآن هم باید باشد، وصى پیغمبر هم باید باشد، یعنى، بقاء خود صاحب قرآن كه انما یعرف القرآن من خوطب به (4) خودش باید باشد. هر زمان كه اسلام و قرآن هست، در همان زمان قائم، و ولى و عالم به اسلام و شارح قرآن كه خود خدا معین كرده است، باید باشد. لا یفرق بینهما! نمى شود قرآن باشد ولى شارح قرآن نباشد!

لذا در خود روایات اهل تسنن، الى ماشاءالله، مواردى را ملاحظه مى كنید كه در مورد آیه شریفه قرآن یا در مورد احكامى كه آنان صادر كرده اند، حضرات معصوم خصوصا حضرت امیر (علیه السلام )، آن ها را توضیح و تبیین كرده اند، به طورى كه اهل سنت نقل كرده اند كه خلیفه دوم در هفتاد موضع گفته است:

لو على لهلك عمر(5) یا مثلا زمانى كه وجود مقدس رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ) از دنیا رفت، برادر ابوبكر آمد گفت: محمد لا یموت؛ "پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) نمى میرد”ابوبكر براى اثبات مرگ پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به این آیه شریفه «افان مات أو قتل انقلبتم على اعقابكم» (6) استدلال كرد، و حال این كه این نكته را نفهمیده كه "ان "در آیه شریفه قرآن "ان "شرطیه است و به این معنا نیست كه پیامبر مى میرد یا كشته مى شود، بلكه باید به این آیه شریفه قرآن «كل نفس ذائقه الموت» (7) استدلال كرد. این آیه، براى مرگ كلیه نفوس، دلیل است نه آن آیه شریفه أفاین مات ....

واقعا آیا اینان شارح قرآن بودند؟! همین شارح بودن اهل بیت براى آیات شریفه قرآن كه در موارد عدیده اى از آن را خود اهل تسنن نقل كرده اند، دلیل قطعى بر ولایت و وصایت حضرات معصوم (علیه السلام ) است. روایت ثقلین با آن ضمیمه اى كه در آن است، دلیل قطعى بر وجود امام زمان حى الى زمان ظهور است، نه اینكه بعدا موجود و متولد مى شود.» (8)

پي‌نوشت‌ها:
1- سوره مباركه مائده، آیه 3: "امروز دین شما را كامل كردم ".
2- سوره مباركه مائده، آیه 55: "سرپرست و ولى شما، تنها خداست و پیامبر او و كسانى اند كه ایمان آورده اند.”
3- "من دو چیز گرانبها از خود به جا مى گذارم كتاب خدا و اهل بیتم . از پروردگار خواستم كه آن دو را با هم قرار دهد و از هم جدایشان نسازد خداوند هم اجابت فرمود”این حدیث در كتب و منابع روایى اهل سنت به صورت هاى مختلف و به طور متواتر نقل شده است از باب نمونه به صحیح مسلم 7: 122؛ سنن ترمذى 5: 662.
4- بحارالانوار 24: 238، 46: 350؛ الكافى 8: 311؛ "قرآن را فقط كسى كه طرف خطاب آن است مى فهمد.”
5- الاستیعاب 3: 40؛ فیض القدر 3: 357. "اگر على نبود عمر هلاك مى شد”
6- سوره مباركه آل عمران، آیه 144: "آیا اگر او بمیرد و یا كشته شود شما به عقب برمى گردید.”
7- سوره مباركه آل عمران، آیه 185: "هركسى مرگ را مى چشد”
8- فیضى از وراى سكوت: 27.


منبع: راسخون

از حدیث غدیر و بیان رسول اکرم درباره حضرت مهدی عجل الله فرجه -رضا قارزی

بسم الله الرحمن الرحیم بخشی  

از حدیث غدیر و بیان رسول اکرم درباره حضرت مهدی عجل الله فرجه 

 رسول اکرم (ص)در خطبه غدیر می فرمایید:  

((بدانید که آخرین امامان، مهدی قائم از ماست. اوست غالب بر ادیان، اوست انتقام گیرنده از ظالمین، اوست فاتح قلعه ها و منهدم کننده آنها، اوست غالب بر هر قبیله ای از اهل شرک و هدایت کننده آنان.بدانید که اوست گیرنده انتقام همه خون های اولیاء خدا. اوست یاری دهنده دین خدا.بدانید که اوست استفاده کننده از دریایی عمیق. اوست که هر صاحب فضیلتی را به قدر فضلش و هر صاحب جهالتی را به قدر جهلش نشانه می دهد. اوست انتخاب شده و اختیار شده خداوند. اوست وارث هر علمی و احاطه دارنده به هر فهمی.بدانید که اوست خبر دهنده از پروردگارش، و بالا برنده آیات الهی. اوست هدایت یافته محکم بنیان. اوست که کارها به او سپرده شده است.اوست که پیشینیان به او بشارت داده اند، اوست که به عنوان حجت باقی می ماند و بعد از او حجتی نیست، هیچ حقی نیست مگر همراه او، و هیچ نوری نیست مگر نزد او. بدانید او کسیا ست که غالبی بر او نیست و کسی بر ضد او کمک نمی شود. اوست ولی خدا در زمین و حکم کننده او بین خلقش و امین او بر نهان و آشکارش. ))                                   

تهیه :رضا قارزی

ثواب ، آثار و فواید دعا برای تعجیل فرج امام زمان (عج )  

ثواب ، آثار و فواید دعا برای تعجیل فرج امام زمان (عج )  

 مرحوم آیت الله موسوی اصفهانی ، مولف کتاب « مکیال المکارم »، خلاصه ی آثار و فواید و ویژگی هایی را که بر دعا کردن برای تعجیل فرج مترتّب می باشد ، در کتاب خود بیان کرده است . به جهت این که این کتاب به امر مطاع ولی عصر علیه السلام نوشته شده و کتابی مبارک و پر خیر است ،مطالب آن را در ذیل نقل می کنیم . دعا کننده برای فرج حضرت ، مشمول ، ثواب ،آثار ،فواید و برکات زیر می گردد : 

 1 . اطاعت از امر مولایش کرده است ، که فرموده اند : و بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که فرج شما در آن است ؛ 

 2. این دعا سبب زیاد شدن نعمت ها می گردد؛ 

 3. اظهار محبّت قلبی ؛ 

 4. نشانه ی انتظار ؛ 

 5. زنده کردن امر ائمه ی اطهار ؛ 

 6. مایه ی ناراحتی شیطان لعین ؛ 

 7. نجات یافتن از فتنه های آخر الزمان ؛ 

 8. ادای قسمتی از حقوق آن حضرت است ، که ادای حق هر صاحب حقّی واجب ترین امور است ؛ 

 9. تعظیم خداوند و دین خداوند است ؛ 

 10. حضرت صاحب الزمان علیه السلام در حق او دعا می کند ؛ 

 11. شفاعت آن حضرت در قیامت شامل حال او می شود ؛ 

 12. شفاعت پیامبر صلی الله علیه واله– ان شاء الله – شامل حال او می گردد ؛ 

 13. این دعا امتثال امر الهی و طلب فضل و عنایت اوست ؛ 

 14. مایه ی استجابت دعا می شود ؛ 

 15. ادای اجر رسالت است ؛ 

 16. مایه ی دفع بلاست ؛ 

 17. سبب وسعت روزی است ، ان شاءالله ؛ 

 18. باعث آمرزش گناهان می شود ؛ 

 19. مشرّف به دیدار آن حضرت در بیداری یا خواب ؛ 

 20. رجعت به دنیا در زمان ظهور آن حضرت ؛ 

 21. و از برادران پیامبر صلی الله علیه واله خواهد بود ؛ 

 22. فرج مولای ما حضرت صاحب الزمان علیه السلام زودتر واقع می شود ؛ 

 23. پیروی از پیغمبر و امامان (صلوات الله علیهم اجمعین ) می باشد ؛ 

 24. وفای به عهد و پیمان الهی است ؛ 

 25. آثار نیکی به والدین برای دعا کننده ی فرج حاصل می گردد ؛ 

 26. فضیلت رعایت و ادای امانت برایش حاصل می شود ؛  

27. سبب زیاد شدن اشراف نور امام علیه السلام در دل او می گردد ؛ 

 28. دعا برای فرج موجب طولانی شدن عمرش خواهد شد ،ان شاء الله ؛ 

 29. موفّق به تعاون در کارهای نیک و تقوا می شود ؛ 

 30. نایل به نصرت و یاری خداوند و پیروزی بر دشمنان به کمک خداوند می گردد ؛  

31. هدایت می شود به نور قرآن مجید ؛  

32. نزد اصحاب اعراف معروف می گردد ؛  

33. به ثواب طلب علم نایل می شود ، ان شاء الله ؛ 

 34. از عقوبت های اخروی – ان شاء الله – در امان می ماند ؛ 

 35. هنگام مرگ به او مژده می رسد و با او به نرمی رفتار می گردد ؛ 

 36. این دعای برای فرج ، اجابت دعوت خدا و رسول صلی الله علیه السلام است ؛ 

 37. با امیرالمومنین علیه السلام محشور و در درجه ی ان حضرت خواهد بود ؛ 

 38. محبوب ترین افراد نزد خداوند می گردد ؛ 

 39. عزیزترین و گرامی ترین افراد نزد پیامبر صلی الله علیه و آله می شود ؛ 

 40. ان شاء الله از اهل بهشت خواهد بود ؛  

41. دعای پیامبر صلی الله علیه و اله شامل حالش می گردد ؛ 

 42. کردارهای بد او به کردارهای خوب تبدیل می شود ؛ 

 43. خداوند در عبادت ، او را تایید می فرماید ؛ 

 44. ان شاء الله با این دعا عقوبت از اهل زمین دور می شود ؛ 

 45. ثواب کمک به مظلوم را دارد ؛ 

 46. ثواب احترام به بزرگ تر و تواضع نسبت به او را خواهد داشت ؛ 

 47. پاداش خون خواهی حضرت سیدالشّهدا علیه السلام را دارد ؛ 

 48. شایستگی دریافت احادیث ائمه ی اطهار را می یابد ؛ 

 49. نور او برای دیگران نیز ( در روز قیامت ) درخشان می گردد ؛ 

 50. هفتاد هزار نفر از گنهکاران را شفاعت می کند ؛ 

 51. دعای امیر المومنین علیه السلام روز قیامت شامل حالش می شود ؛ 

 52. بی حساب داخل بهشت خواهد شد ؛ 

 53. از تشنگی قیامت در امان است ؛ 

 54. در بهشت جاودان خواهد بود ؛ 

 55. مایه ی خراش روی ابلیس و مجروح شدن دل اوست ؛ 

 56. روز قیامت هدیه های ویژه ای دریافت می دارد ؛ 

 57. خداوند عزّوجل از خدمتکاران بهشت نصیبش می فرماید ؛ 

 58. در سایه ی گسترده ی خداوند قرار گرفته ، رحمت بر او نازل می شود ؛ تا هنگامی که مشغول آن دعا باشد ؛ 

 59. پاداش نصیحت مومن را دارد ؛ 

 60. و مجلسی که در آن برای حضرت قائم – عجل الله فرجه – دعا شود ، محل حضور فرشتگان خواهد بود ؛ 

 61. دعا کننده مورد مباهات خداوند قرار می گیرد ؛ 

 62. فرشتگان برای او طلب آمرزش می کنند ؛ 

 63. از نیکان مردم محسوب می گردد ؛ 

 64. این دعا اطاعت از اولیای امر است که خداوند اطاعتشان را واجب کرده است ؛ 

65. مایه ی خرسندی خدای عزّوجلّ می شود ؛ 

 66. مایه ی خشنودی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می گردد؛ 

 67. این دعا خوشایند ترین اعمال نزد خداوند است غ 

 68. دعا گوی فرج حضرتش ، از کسانی خواهد بود که خداوند در بهشت به او حکومت دهد ، ان شاء الله تعالی . 

69. حساب او آسان می گردد ؛ 

 70. این دعا برای او در عالم برزخ ، انیس و مونس مهربانی خواهد بود ؛ 

 71. این دعا بهترین اعمال است ؛ 

 72. باعث دوری غم ها می شود ؛ 

 73. دعای هنگام غیبت بهتر از دعای هنگام ظهور است ؛ 

 74. فرشتگان درباره اش دعا می کنند ؛ 

 75. دعای حضرت سّیدالسّاجدین علیه السلام- که نکات فواید متعددّی دارد – شامل حالش می شود ؛ 

 76. این دعا تمسّک به ثقلین (کتاب و عترت) است ؛ 

 77. چنگ زدن به ریسمان الهی است ؛ 

 78. سبب کامل شدن ایمان است ؛ 

 79. مانند ثواب همه ی بندگان به او می رسد ؛ 

 80. این دعا برای فرج از تعظیم شعائر خداوند است ؛ 

 81. این دعا ثواب کسی را دارد که با پیامبر صلی الله علیه و اله شهید شده است ؛  

82. ثواب کسی را دارد که در زیر پرچم حضرت قائم علیه السلام شهید شده است ؛ 

 83. ثواب احسان به حضرت صاحب الزمان علیه السلام را دارد ؛ 

 84. در این دعا ثواب گرامی داشتن عالم هست ؛ 

 85. پاداش گرامی داشتن شخص کریم را دارد ؛ 86. در میان گروه ائمه ی اطهار محشور می شود ؛ 

 87. درجات او در بهشت بالا می رود ؛ 

 88. از بدی حساب در روز قیامت در امان می ماند ؛ 

 89. نایل می شود به بالاترین درجات شهدا در روز قیامت ؛ 

 90. و به شفاعت حضرت زهرا علیه السلام رستگار می شود .

ماخذ : کتاب اخرین موعود ص 69-76 انتشارات خادم الرضا (ع) تلفن : 7742142-0251 به نقل از کتاب مکیال المکارم آیت الله موسوی اصفهانی بحث : آثار و فواید ویژگیهای دعا برای فرج ولی عصر (عج).

کتابچه  احادیثی پیرامون حضرت مهدی (عج)-رضا قارزی


بسم الله الرحمن الرحیم

احادیثی پیرامون حضرت مهدی عج 
  
رضا قارزی



ارزش و فضیلت انتظار فرج
 
1. امام رضا (ع) : به نقل از پدران بزرگوارش فرمود : رسول خدا (ص) فرمود : برترین اعمال امت من انتظار فرج از خدای عزوجل میباشد.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 122
 
2. رسول خدا (ص) : و انتظار فرج عبادت است.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 122
 
3. رسول خدا (ص) : برترین عبادت انتظار فرج است.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 125
 
4. مردی از امام علی (ع) سوال کرد : محبوب ترین اعمال پیش خدا کدام است ؟ امام (ع) فرمود : انتظار فرج.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 122
 
5. امام سجاد (ع) فرمود : انتظار فرج از بزرگترین گشایشهاست.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 122
 
6. امام جواد (ع) : با ارزش ترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج است.  منتخب الاثر صفحه 223
 
7. امام زین العابدین (ع) فرمود : انتظار فرج از جمله بزرگترین اعمال انسان است.  یوم الخلاص فی ظل القائم المهدی صفحه 232
 
8. امام صادق (ع) : اگر کسی که منتظر حضرت است ( حضرت مهدی عج) از دنیا برود و حضرت بعد از او قیام کند اجر او همانند اجر کسی است که زمان او را درک کرده ، پس بکوشید و منتظر باشید ، گوارا باد بر شما ای یاران مورد لطف خدا.  کتاب غیبت نعمانی صفحه 200
 
9. مولا امیرالمومنین علی (ع) : کسی که مطیع فرمان ما باشد در حظیرة القدس با ما خواهد بود ، و کسی که منتظر امر ما باشد همانند کسی است که در راه خدا به خونش در غلتیده باشد.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 123
 
10. امام صادق (ع) : کسی که مایل است جزء یاران حضرت مهدی (عج) قرار گیرد ، باید منتظر باشد و اعمال و رفتارش در حال انتظار با تقوی و اخلاق نیکو توءم گردد.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 140
 
شخصیت منتظران حضرت مهدی (عج)
 
11. مولا علی (ع) : کسی که منتظر امر و فرمان ما باشد ، همانند کسی است که در راه خدا به خون خود غلتیده است.  منتخب الاثر صفحه 496
 
12. امام صادق (ع) : اگر کسی از شما بمیرد در حالی که منتظر حکومت امام زمان (عج) بوده ، همانند کسی است که با امام قائم (ع) در خیمه اش بوده است ، سپس اندکی درنگ کرد و فرمود : نه بلکه همانند کسی است که در کنار حضرت زد و خورد کند ( با دشمنان جنگ کند ) ، سپس فرمود : نه ، به خدا قسم ، بلکه مانند کسی است که در کنار رسول خدا به شهادت برسد.  بحارالانوار جلد 42 صفحه 126
 
13. امام صادق (ع) : کسی که در حال انتظار فرج امام زمان (عج) بمیرد به منزله کسی است که در راه خدا با شمشیرش جهاد کرده باشد.     بحارالانوار جلد 42 صفحه 126
 
14. امام باقر (ع) : بدانید کسی که منتظر حکومت حق باشد ، پاداش او همانند پاداش روزه دار شب زنده دار است.  اصول کافی جلد 2 صفحه 176
 
15. امام سجاد (ع) : بهترین مردم هر زمان کسانی هستند که منتظر ظهور حضرت مهدی (عج) هستند.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 122
 
16. امام صادق (ع) : کسی که بر این امر ( ولایت ائمه (ع) ) بمیرد و منتظر امام (ع) باشد ، همانند کسی است که در خیمه امام قائم (عج) باشد.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 122
 
17. امام صادق (ع) : ای ابوبصیر ، خوشا به حال شیعیان و پیروان قائم ما ، که در زمان غیبت او منتظر ظهور ، و در زمان ظهور مطیع او هستند آنها اولیای خدا هستند که ترس و اندوهی برای آنان وجود ندارد.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 150
 
18. امام صادق (ع) : خوشا به حال کسی که در زمان غیبت قائم ما به فرمان ما چنگ زند و قلب هدایت شده اش به طرف باطل متمایل نشود.    بحارالانوار جلد 52 صفحه 123
 
انتظار و منتظر در فرهنگ اسلامی
19. امام صادق (ع) : از امام صادق (ع) نقل شده است که در مورد آیه (( هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب )) فرمود : متقین ، شیعیان علی بن ابیطالب (ع) هستند و غیب هم حضرت مهدی (عج) غایب است.  یوم الخلاص صفحه 223 ، الزام الناصب صفحه 137
 
20. امام صادق (ع) : نزدیکترین حالت بندگان به خدا و خشنودی او از آنها هنگامی است که حجت خدا در میان آنها نباشد و برای آنها ظاهر نشود و آنها محل او را ندانند. ولی در عین حال معتقد باشند که حجت خدا هست ، در این زمان شب و روز در انتظار فرج باشند.  بحارالانوار جلد 52 ، صفحه 145
 
21. حضرت محمد (ص) : خوشا به حال کسانی که در غیبت حضرت مهدی (عج) صبور باشند و خوشا به حال کسانی که در محبت ورزیدن در راه اهل بیت (ع) استوار ماندند ، خداوند آنها را در کتابش این طور توصیف نموده است : سوره مجادله آیه 22 (( آنها که به جهان غیب ایمان آوردند )) آنها حزب الله هستند ، آگاه باشید به درستی که حزب الله رستگار است.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 143
 
22.  امام باقر (ع) : کسی که در حال انتظار امام زمان (عج) مرده باشد ، زیان نکرده اگرچه در میان خیمه با لشگر حضرت نمرده باشد. ( یعنی هرجا بمیرد ، پاداش شهید را دارد ) منتخب الاثر صفحه 498
 
23. امام باقر (ع) : زمانی بر مردم می آید که امام و پیشوای آنان غیبت میکند ، پس خوشا به حال کسانی که در آن زمان بر فرمان ما استوار و ثابت قدم باشند. بحارالانوار جلد 52 صفحه 145
 
24. امام رضا (ع) : شکیبائی و انتظار فرج چقدر نیکو است ، آیا گفته خدا را شنیدید که فرمود ( سوره هود آیه 93 ) : شما منتظر باشید که من هم با شما منتظرم . و همچنین فرمود :  ( سوره یونس آیه 20 ) انتظار بکشید که من هم با شما از انتظار کشندگانم . بنابراین صبور باشید ، چون فرج بعد از زمان یاس و ناامیدی می رسد و افراد قبل از شما صبورتر بودند.      بحارالانوار جلد 52 صفحه 629
 
25. امام صادق (ع) : تقوی و پاکدامنی و درستی و انتظار فرج با صبر و بردباری از راه و رسم ائمه (ع) است. بحارالانوار جلد 52 صفحه 122
 
26. حضرت محمد (ص) : به زودی بعد از شما گروهی می آیند که پاداش یک نفر از آنها به اندازه پاداش پنجاه نفر از شماست . آنها گفتند : ای رسول خدا ، ما در جنگ بدر و احد و حنین با تو بودیم و درباره ما قرآن نازل شد. رسول خدا (ص) فرمود : آنچه را که آنها به دوش گرفتند ، اگر بر دوش شما می نهادند ، مثل آنها صبر و استقامت نمی کردید.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 130
 
27. امام صادق (ع) : کسی که در انتظار امام دوازدهم (ع) است ، همانند کسی است که شمشیر را در رکاب رسول خدا (ص) برهنه کرده و از او دفاع میکند. بحارالانوار جلد 52 صفحه 129
 
28. امام سجاد (ع) : کسی که در زمان غیبت قائم ما بر ولایت ما استوار باشد ، خداوند پاداش هزار شهید از شهدای جنگ بدر و احد را به او خواهد داد. بحارالانوار جلد 52 صفحه 125
 
29. امام حسن عسگری (ع) به ابن بابویه فرمود : بر تو باد به صبر و انتظار فرج ، چون پیامبر گرامی (ص) فرمود : برترین اعمال امتم انتظار فرج است. منتخب الاثر صفحه 234
 
30. امام صادق (ع) : به خدا قسم عبادت پنهانی شما در زمان غیبت در حکومت باطل از عبادت کسی که خدا را در زمان امام حاضر و دولت حق عبادت میکند برتر است.  یوم الخلاص صفحه 243
 
31. امام حسین (ع) : حضرت مهدی دارای غیبتی است که گروهی در آن مرحله مرتد میشوند و گروهی ثابت قدم می مانند و اظهار خشنودی میکنند.افراد مرتد به آنها می گویند (( این وعده کی خواهد بود اگر شما راستگو هستید ؟ ( منظور از وعده ظهور حضرت مهدی (عج) است ) )) ولی کسی که در زمان غیبت در مقابل اذیت و آزار و تکذیب آنها صبور باشد ، مجاهدی است که با شمشیر در کنار رسول خدا (ص) جهاد کرده است.  بحارالانوار جلد 51 صفحه 133
 
وظایف زمان انتظار
32. امام جواد (ع) : همانا قائم ما مهدی (عج) است که بر مسلمانان واجب است در زمان غیبت او منتظرش باشند و هنگام ظهورش از او اطاعت کنند. منتخب الاثر صفحه 223
 
33. حضرت مهدی (ع) در نامه مبارکش به سفیر خود محمدبن عثمان فرمود : برای تعجیل فرج زیاد دعا کنید ، چون همین دعا موجب فرج شماست. منتخب الاثر صفحه 268
 
34. امام جواد (ع) : حضرت ( مهدی عج ) دارای غیبتی است که روزهایش زیاد و مدتش طولانی ، پس افراد مخلص منتظر ظهور او هستند و افراد شکاک منکر او هستند. منتخب الاثر صفحه 224
 
35. امام کاظم (ع) : خوش به حال شیعیان ما که در زمان غیبت قائم ما به دوستی ما چنگ می زنند و در دوستی ما و برائت از دشمنان ما استوارند آنها از ما و ما از آنها هستیم ، آنها به پیشوائی ما راضی شدند و ما هم به شیعه بودن آنها راضی و خشنودیم و خوشا به حال آنها ، به خدا قسم آنها در روز قیامت با ما و مرتبه ما هستند. بحارالانوار جلد 51 صفحه 151
 
36. حضرت محمد (ص) : مردم ! بشارت باد بر شما فرج (( مهدی )) (عج) ، چون وعده خدا تخلف پذیر نیست و حکم او برگشت ندارد و او حکیم و آگاه است و براستی فتح الهی نزدیک است.  یوم الخلاص صفحه 226
 
37. امام صادق (ع) به زراره فرمود : اگر زمان غیبت را درک کردی ، این دعا را همیشه داشته باش :

خدایا ، خودت را به من بشناسان ، چون اگر خودت را به من نشناسی ، پیامبرت را نخواهم شناخت ، خدایا رسول خود را به من معرفی کن چون اگر رسول تو را نشناسم ، حجت تو را نخواهم شناخت ، خدایا حجت خود را به من معرفی کن زیرا اگر حجت تو را نشناسم از دین خود گمراه شده ام.  بحارالانوار جلد 52 صفحه 146
 
38. حضرت محمد (ص) : کسی که در زمان غیبت ، حضرت قائم را که از فرزندان من است ، انکار کند همانند مردگان جاهلیت مرده است.   بحارالانوار جلد 51 صفحه 73
 
39. امام صادق (ع) : آیا ملاک قبولی اعمال بندگان را به شما خبر دهم ؟ روای گفت : بله ، امام فرمود : ملاک قبولی اعمال عبارتند از : 1.شهادت این که معبودی به جز خدا نیست و حضرت محمد (ص) بنده و رسول اوست 2.اقرار و اعتراف به دستور الهی 3.ولایت اهل بیت (ع) 4.برائت از دشمنان اهل بیت (ع) 5.تسلیم در مقابل اهل بیت 6.تقوی 7.کوشش در راه خدا و آرامش 8.انتظار حضرت مهدی (عج)  غیبت نعمانی صفحه 200
 
احادیث مختلف درباره حضرت مهدی (عج)
 
40.امام صادق عليه السلام فرمود: زمانيكه بندگان به خداى عزوجل ذكر نزديكترند و خدا از ايشان بيشتر راضى است ، زمانيست كه حجت خداى عزوجل از ميان آنها مفقود شود و آشكار نگردد و جاى او را هم ندانند و از طرفى هم بدانند كه حجت و ميثاق خداى جل ذكره باطل نگشته و از ميان نرفته است (فضيلت اين زمان براى بندگان ، از اين جهت است كه شخص امام و معجزات او را به چشم نمى بينند و تنها از روى تفكر و تامل در آثار و براهين به وجود او معتقد مى شوند و شبهات و وساس شياطين جن و انس هم در آن زمان بسيار است ) در آن حال در هر صبح و هر شام به انتظار فرج باشيد (و با اين عمل غم و اندوه را از خود بزدائيد و چون وقت ظهور معلوم نيست . هميشه احتمال آن مى رود، و اميد و نشاط شما را زنده نگه مى دارد، از رحمت خدا ماءيوس ‍ نباشد) زيرا سخت ترين موقع خشم خدا بر دشمنانش زمانى است كه ، حجت او از ميان بندگانش مفقود باشد و آشكار نشود، و خدا مى داند كه اوليائش (در زمان غيبت امام هم ) شك نمى كنند و اگر ميدانست شك مى كنند، چشم به هم زدنى حجت خود را از ايشان نهان نمى داشت ، و ظهور امام جز بز سر بدترين مردم نباشد (يعنى براى از بين بردن آنها و جايگزينى عدل و داد است . يا آنكه غضب خدا در زمان غيبت مخصوص مردم بد است ولى نسبت به مؤمنين رحمت و ثواب است ).  اصول كافى جلد 2 صفحه 127
 
41.جمعى از موثقين اصحاب اميرالمؤ منين عليه السلام نقل كردند كه شنيديم اميرالمؤ منين عليه السلام در يكى از خطبه هايش ‍ چنين مى فرمود: بار خدايا من ميدانم كه بساط علم و دانش برچيده نميشود و مايه هايش از ميان نميرود (يعنى هيچگاه روى زمين را كفر و ضلالت محض فرا نميگيرد و هميشه كم و بيش آثارى از توحيد و هدايت يافت ميشود) و ميدانم كه تو روى زمينت را از حجتى بر خلق خالى نسازى كه او يا آشكار باشد و فرمانش نبرند (مانند اميرالمؤ منين و امام حسن عليه السلام در دوران خلافت خود) و يا ترسان و پنهان (مانند امام زمان عليه السلام ) تا حجت تو باطل نگردد (و مردم بر تو حجت نداشته باشند) و دوستانت بعد از آنكه هدايتشان فرمودى گمراه نشوند، ولى آنها كجايند و چقدر؟ ايشان از لحاظ شماره بسيار اندك و از لحاظ ارزش نزد خداى جل ذكره بسيار بزرگند، ايشان پيرو پيشوايان دين و امامان رهبرند. همان امامانى كه به آدابشان پرورش يافته و براه آنها رفته اند.
اينجاست كه علم و دانش ايشانرا بحقيقت ايمان آگاه ساخته و روحشان نداى پيشوايان دانش را لبيك گويد و همان احاديثى كه بر ديگران مشكل آيد براى ايشان دلنشين باشد و بآنچه تكذيب كنندگان ، از آن وحشت دارند و متجاوزان سرباز ميزنند انس و الفت دارند. آنها پيرو دانشمندانند، براى اطاعت خداى تبارك و اوليائش با اهل دنيا معاشرت كنند و نسبت بدين و براى ترس از دشمن خويش تقيه را آئين خود سازند، روحهاى ايشان بمقام بالا مربوط است و دانشمندان و پيروانشان در زمان دولت باطل لال و خاموشند و هميشه بانتظار دولت حق نشسته اند، خدا هم با كلمات خود (ائمه يا آيات قرآن و يا تقدير خود) حق را ثابت كند و باطل را از ميان ببرد.
هاى : هاى ، خوشا بحالشان كه در زمان صلح و آرامش بر دينشان شكيبائى ورزيدند، هان از اشتياق بديدارشان در زمان ظهور دولتشان ، خدا ما و ايشان و پدران و همسران و فرزندان نيكوكارشان را در بهشت برين جمع خواهد كرد.  اصول كافى جلد 2 صفحه 130

از جمله اول خطبه شريفه پيداست كه خداى قادر و مهربان هيچگاه روى زمين را از وجود حجت و رهبر آثار علم و هدايت خالى نميگذارد، منتهى علم و هدايت شدت و ضعف دارد و امام و رهبر ظاهر و غايب ميشود، مخالفين ميگويند، امام غائب كه ممكن نباشد از او اخذ مسائل دينى كرد، چه ثمرى دارد ولى جوابش اينستكه : همان اعتقاد بوجود امام و حجت خدا امريست مطلوب و ركنى از اركان دين است ، مانند اشخاصى كه در زمان پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله بودند و آنحضرت را نديدند ولى بوجودش اعتقاد داشتند مانند نجاشى و اويس قرنى از اينجاست كه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله در حديثى كه مورد اتفاق شيعه و سنى است فرموده است : من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية ((كسى كه بميرد و امام زمانش را نشناسد،، مرگش مرگ جاهليت است )) شيعه ميگويد، مراد بامام زمان در اين دوران ، حجة بن الحسن حضرت مهدى عليه السلام است .
 
 
42. يمان تمار گويد: خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بوديم ، به ما فرمود: همانا صاحب الامر را غيبتى است ، هر كه در آنزمان دينش را نگه دارد مانند كسى است كه درخت خارقتاد را با دست بتراشد ( قتاد: درختى است كه خار بسيار دارد و خارهايش مثل سوزن است و تراشيدن خارش باين طريقست كه يكدست را بالاى شاخه محكم گرفته ، با دست ديگر تا پائين بكشند و اين جمله در عرب مثلى است براى انجام كارهاى دشوار و سخت ( کنایه از سختی و دشواری دیندار بودن در زمان غیبت حضرت مهدی (عج) )
 سپس فرمود: اينچنين و با اشاره دست مجسم فرمود كداميك از شما ميتواند خار آن درخت را بدستش نگهدارد، سپس لحظه ای سربزير انداخت و باز فرمود: همانا صاحب الامر را غيبتى است ، هر بنده ئى بايد از خدا پروا كند ، و بدين خود بچسبد ( دیندار باشد ). اصول كافى جلد 2 صفحه 132
 
43.على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر عليه السلام نقل كند كه فرمود: هرگاه پنجمين فرزند هفتمين ناپديد شود ( مراد به هفتمين خود آنحضرت و مراد بفرزند پنجم ، حضرت صاحب الامر عليه السلام است و گويا تعبير باين جمله بواسطه اشاره و تعريفش بطايفه و اقفيه است كه امام هفتم را صاحب غيبت ميدانند و به پنج امام بعد از وى معتقد نيستند. )
 خدا را، خدا را، نسبت بدينتان مواظب باشيد، مبادا كسى شما را از دينتان جدا كند، پسر جان ( در عرب رسم است كه ببرادر كوچكتر از نظر تلطف و مهربانى بنى (پسر جان ) ميگويند و ممكن است خطاب بهمه فرزندانش ‍ در حضور برادرش بوده باشد.)
 ناچار صاحب الامر غيبتى كند كه معتقدين بامامت هم از آن برگردند، همانا امر غيبت يك آزمايشى است از جانب خداى عزوجل كه خلقش را بوسيله آن بيازمايد، اگر پدران و اجداد شما (امامان و پيغمبران پيشين ) دينى درست تر از اين دين سراغ داشتند، از آن پيروى ميكردند (پس اگر ديگران بواسطه طول غيبت امام از دين برگشتند شما ثابت و پا برجا باشيد) من عرضركردم : آقاى من ! پنجمين فرزند هفتمين كيست ؟ فرمود. پسر جان ! عقل شما از درك آن كوچكتر و مغز شما از گنجايش آن تنگتر است ولى اگر زنده باشيد بدان خواهيد رسيد.  اصول كافى جلد 2 صفحه 132
 
44.مفضل بن عمر گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: بپرهيزيد از شهرت دادن و فاش كردن (خصوصيات امر امام دوازدهم عليه السلام ) همانا بخدا كه امام شما سالهاى سال از روزگار اين جهان غايب شود و هر آينه شما در فشار آزمايش قرار گيريد تا آنجا كه بگويند: امام مرد، كشته شد، بكدام دره افتاد ولى ديده اهل ايمان بر او اشك بارد، و شما مانند كشتيهاى گرفتار امواج دريا متزلزل و سرنگون شويد، و نجات و خلاصى نيست ، جز براى كسى كه خدا از او پيمان گرفته و ايمان را در دلش ثبت كرده و بوسيله روحى از جانب خود تقويتش ‍ نموده ، همانا دوازده پرچم مشتبه برافراشته گردد كه هيچ يك از ديگرى تشخيص داده نشود (حق از باطل شناخته نشود).
مفضل گويد: من گريستم و عرضكردم : پس ما چكنيم ؟ حضرت بشعاعى از خورشيد كه در ايوان تابيده بود اشاره كرد و فرمود: اى ابا عبداللّه : اين آفتابرا ميبينى ؟ عرضكردم : آرى ، فرمود: بخدا امر ما از اين آفتاب روشنتر است (يعنى علوم و معجزات و اخلاق و كمالات امام زمان عليه السلام براى راهنمائى مردم بحق از آفتاب روشن تر است ). اصول كافى جلد 2 صفحه 133
 
45.سدير صيرفى گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: همانا صاحب الامر عليه السلام شباهتهائى بجناب يوسف عليه السلام دارد، بحضرت عرضكردم : گويا امر زندگى يا امر غيبت آنحضرت را ياد ميكنيد، فرمود: خوك و شان اين امت چه چيز را انكار ميكنند؟! همانا برادران يوست نوادگان و فرزندان پيغمبران بودند و با او (در مصر) تجارت و معامله كردند و سخن گفتند، بعلاوه ايشان برادر او و او برادر ايشان بود، با وجود اين همه او را نشناختند تا آنكه خودش گفت : ((من يوسفم و اين برادر منست )) پس چرا لعنت شدگان اين امت انكار ميكنند كه خداى عزوجل در يكزمانى با حجت خود همان كند كه با يوسف كرد. (يعنى او را تا مدتى غايب كند كه چون او را ببينند نشناسند).
همانا يوسف سلطان (مشهور و مقتدر) مصر بود و فاصله ميان او و پدرش 18 روز راه بود، اگر ميخواست پدرش را بياگاهاند ميتوانست ، ولى يعقوب و فرزندانش پس از دريافت مژده يوسف ، فاصله ميان ده خود و شهر مصر را در مدت نه روز پيمودند. پس اين امت چرا انكار ميكنند كه خداى جل و عز با حجت خود همان كند كه با يوسف كرد، بطوريكه او در بازارهاى ايشان راه رود و پاى روى فرش آنها گذارد (با وجود اين او را نشناسند) تا خدا درباره او اجازه دهد، چنانكه بيوسف اجازه فرمود و آنها گفتند همين تو خود يوسف هستى ؟!! گفت : من يوسفم . اصول كافى جلد 2 صفحه 134
 
46.زراره گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: براى آن جوان پيش از آنكه قيام كند، غيبتى است ، عرضكردم : چرا؟ فرمود: ميترسد و با دست اشاره بشكم خود كرد (يعنى مى ترسد شكمش را پاره كنند) سپس فرمود: اى زراره ! اوست كه چشم براهش باشند، و اوست كه در ولادتش ترديد شود: برخى گويند: پدرش بدون فرزند مرد، و برخى گويند: در شكم مادر بود (كه پدرش وفات يافت و سپس هم بدينا آمد) و برخى گويند: دو سال پيش از وفات پدرش متولد شد و اوست كه در انتظارش باشند ولى خداى عزوجل دوست دارد شيعه را بيازمايد)) در زمان (غيبت ) است اى زراره كه اهل باطل شك مى كنند، زراره گويد: من عرضكردم ، قربانت ، اگر من به آن زمان رسيدم چكار كنم ؟ فرمود: اى زراره : اگر به آن زمان رسيدى ، با اين دعا از خدا بخواه : ((خدايا خودت را به من بشناسان ، زيرا اگر تو خودت را به من بشناسانى ، من رسولت را نشناسم (براى اينكه هر كس خدا را شناخت ، بر او لازم مى داند، كه از راه لطف بندگانش را هدايت كند و كسى كه خدا را نشناخت ، فرستاده او را هم نمى شناسد) خدايا تو پيغمبرت را بمن بشناسان ، زيرا اگر تو پيغمبرت را بمن نشناسانى ، من حجت ترا نشناسم (براى اينكه امام جانشين پيغمبر و دست نشانده او به دستور خداست و مقام و ارزش جانشين مربوط بمقام و ارزش جانشين گذار است از اين جهت شيعه مى گويد: امام بايد از لحاظ علم و عمل و اخلاق و عصمت مانند پيغمبر باشد) خدايا حجت خود را بمن بشناسان ، زيرا اگر تو حجتت را بمن بسناسانى ، از طريق دينم گمراه ميشوم .
سپس فرمود: اى زراره ! بناچار جوانى در مدينه كشته مى شود، عرضكردم : قربانت ، مگر لشكر سفيانى او را نمى كشند؟ فرمود: نه ، بلكه او را لشكر آل بنى فلان بكشند، آن لشكر مى آيد تا وارد مدينه مى شود و آن جوان را مى گيرد و مى كشد، پس چون او را از روى سركشى و جور و ستم بكشد، مهلتشان بسر آيد، در آن هنگام اميد فرج داشته باش انشاء اللّه (مقصود از اين جوان گويا همان نفس زكيه است كه در علائم ظهور روايت شده است ). اصول كافى جلد 2 صفحه 134
 
47.اصبغ بن نباته گويد: خدمت اميرالمؤ منين عليه السلام آمدم و ديدم آنحضرت متفكر است و زمين را خط ميكشد، عرضكردم : اى اميرالمؤ منين ! چرا شما را متفكر مى بينم و بزمين خط ميكشى ، مگر بآن (خلافت در روى زمين ) رغبت كرده اى ؟ فرمود: نه ، بخدا، هرگز روزى نبوده كه بخلافت يا بدنيا رغبت كنم ، ولى فكر مى كردم درباره مولوديكه فرزند يازدهم من است ، او همان مهدى است كه زمين را از عدل و داد پر كند، چنانكه از جور و ستم پر شده باشد. براى او غيبت و سرگردانى است (هر زمانى در شهرى بسر مى برد) كه مردمى در آن زمان گمراه گردند و ديگران هدايت شوند، عرضكردم : يا اميرالمؤ منين ، آن سرگردانى و غيبت تا چه اندازه است ؟ فرمود: شش روز يا شش ماه يا شش سال ، عرضكردم : اين امر (غيبت و سرگردانى ) شدنى است ؟! فرمود: آرى چنانكه خود او خلق شدنى است (غيبتش هم قطعى و مسلم است ) ولى اى اصبغ تو كجا و اين امر؟ آنها (كه زمان غيبت را درك ميكنند) نيكان اين امت با نيكان اين عترت (خاندان پيغمبر صلى اللّه عليه و آله )اند، عرضكردم : پس از آن چه ميشود؟ فرمود: پس از آن هر چه خدا خواهد مى شود، همانا خدا را، بداها و اراده ها و غايات و پايانهاست . اصول كافى جلد 2 صفحه 136
راجع بمدت غيبت كه در اين روايت بطور ترديد بيان شده است ، علامه مجلسى (ره ) ميگويد: ممكن است مقصود اين باشد كه در مقدار غيبت امام بدا حاصل شده است ، چنانچه در آخر روايت مى فرمايد، فان للّه بداءات و ممكن است بيان مقدار سرگردانى و عدم تعيين تكليف باشد و استقرار غيبت پس از آن مدت باشد و از محدث استرابادى (ره ) نقل ميكند كه مراد اين است كه آحاد مدت غيبت شش است و ظهور آنحضرت در هفتمين است و كلمه ((نيكان اين عترت )) اشاره بر جعت ائمه ديگر دارد و بداهاى خدايتعالى مربوط بامتداد غيبت و زمان ظهور آنحضرست كه بواسطه مصالح بزرگى كه برخى از آنها بعدا ذكر ميشود، از خلق پنهان شده است ، و اراده هاى او از لحاظ اظهار و پنهان داشتن از خلق و غيبت و ظهور آنحضرتست ، و غايات منافع و مصالحى است كه در اين امور است و نهايات از نظر پايان غيبت آنحضرتست از لحاظ آنچه از نظر بدا براى مردم ظاهر مى شود.اصول كافى جلد 2 صفحه 136
 
48.امام باقر عليه السلام فرمود: ما ائمه مانند اختران آسمانيم كه هرگاه اخترى غروب كند، اختر ديگرى طالع شود، (هرگاه امامى بميرد، امامى ديگر جانشين شود) تا زمانيكه با انگشت اشاره كنيد و گردن بسويش كج كنيد (يعنى تقيه را ترك كنيد و امر امامتش را شهرت دهيد) خدا اخترش را از شما پنهان كند و فرزندان عبد المطلب مساوى شوند و امام از غير امام شناخته نشود، پس چون اختر شما طالع شد، (امامتان ظاهر شد) پروردگارتانرا سپاس ‍ گوئيد. اصول كافى جلد 2 صفحه 137
 
49.محمد بن مسلم گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: اگر خبر غيبت صاحب الامر بشما رسيد منكر آن نشويد. اصول كافى جلد 2 صفحه 137
 
50.مفضل بن عمر گويد: خدمت امام صادق عليه السلام بودم ، و در اتاق مردم ديگرى هم نزدش بودند، كه من گمان كردم روى سخنش با ديگرى است ، امام فرمود، همانا بخدا كه صاحب الامر از ميان شما پنهان شود و گمنام گردد، تا آنجا كه گويند، او مرد، هلاك شد، در كدام دره افتاد، و شما مانند كشتى گرفتار امواج دريا، متزلزل و واژگون شويد، و نجات نيابيد جز كسى كه خدا از او پيمان گرفته و ايمان را در دلش ثبت كرده و او را با روحى از جانب خود تقويت نموده ، و همانا دوازده پرچم مشتبه برافراشته گردد كه هيچيك از ديگرى شناخته نشود (حق از باطل مشخص نگردد) زراره گويد: من گريه كردم ، امام فرمود: چه تو را به گريه آورد، اى اباعبدالله ؟! عرضكردم ، قربانت چگونه نگريم كه شما مى فرمائيد: دوازده پرچم مشتبه است و هيچيك از ديگرى شناخته نشود، زراره گويد: در مجلس آنحضرت سوراخى بود كه از آنجا آفتاب ميتابيد، حضرت فرمود: اين آفتاب آشكار است ؟ گفتم : آرى ، فرمود: امر ما از اين آفتاب روشنتر است . اصول كافى جلد 2 صفحه 137
 
51.امام صادق عليه السلام فرمود: حضرت قائم عليه السلام را دو غيبت است (غيبت صغرى و غيبت كبرى ) در يكى از آندو غيبت (كبرى ) در مواقف حج حاضر شود، و مردم را ببيند ولى مردم او را نبينند (اما در غيبت صغرى ، خواص اصحاب او را ميديدند و ميشناختند). اصول كافى جلد 2 صفحه 138
 
52.موسى بن جعفر عليه السلام درباره قول خداى عزوجل : ((بگو بمن بگوئيد اگر آب شما بزمين فرو رود كى براى شما آب روان مى آورد 30 سوره 67 )) فرمود: زمانى كه امام شما غايب شود، كيست (غير خدا) كه براى شما امام تازه اى آورد؟ (امام غايب شما را ظاهر كند تا از علومش كه چون چشمه صاف جاريست استفاده كنيد.) اصول كافى جلد 2 صفحه 139
 
53.امام صادق عليه السلام فرمود: چگونه باشى (عقيده تو چيست نسبت به ) زمانى كه حمله سختى ميان دو مسجد واقع شود (اشاره بجنگ و پيش آمد مهمى دارد كه ميان مسجد كوفه و سهله يا مكه و مدينه واقع ميشود) و علم و دانش مانند ماريكه بسوراخ خود ميرود، نورديده شود، و ميان شيعيان اختلاف افتد و يكديگر را دروغگو خوانند و بصورت هم تف اندازند، عرضكردم : قربانت ، در چنان وضعى خيرى نيست ، حضرت سه مرتبه فرمود: تمام خير در آن وضع است (زيرا مردم امتحان ميشوند و امام زمان عليه السلام ظهور ميكند). اصول كافى جلد 2 صفحه 140
 
54.امام صادق عليه السلام فرمود: براى حضرت قائم عليه السلام دو غيبت است : يكى كوتاه و ديگرى دراز، در غيبت اول جز شيعيان مخصوص از جاى آن حضرت خبر ندارند، و در غيبت ديگر جز دوستان مخصوصش از جاى او خبر ندارند (مقصود از دوستان مخصوص ‍ خادمان و اهل بيت آنحضرت و يا همان 30 نفرى است كه در سه روايت پيش ذكر شد). اصول كافى جلد 2 صفحه 140
 
55.ام هانى گويد: ابا جعفر محمد بن على عليه السلام را ملاقات كردم و راجع بآيه ((15 و 16 سوره 81)) از آنحضرت سؤ ال كردم ، فرمود: خنس (ستارگان غروب كننده ) امامى است كه در زمان خود هنگاميكه مردم از وجود او خبر ندارند (برخى از عملش از مردم گرفته شود) پنهان ميشود، در سال 260 سپس مانند شعله درخشان در شب تار ظاهر ميشود، اگر آن زمانرا را درك كنى چشمت روشن شود. اصول كافى جلد 2 صفحه 142

غيبت و ظهور امام زمان عليه السلام در اين دو روايت تشبيه بغروب و طلوع ستاره شده است كه در روز نهان و در شب آشكار ميشود، ميشود، و شب تار كنايه از فرا گرفتن ستم و جهالت است جهان بشريت را و سال 260 سال وفات امام حسن عسگرى و غيبت امام دوازدهم عليهماالسلامست .
 
56.ابوالحسن سوم (امام هادى ) عليه السلام فرمود: هرگاه پيشواى شما (دانش شما) از ميان شما برداشته شود، از زير پاى خود منتظر فرج باشيد. اصول كافى جلد 2 صفحه 142

اين روايت سه گونه معنى ميشود: 1 هرگاه امام شما غايب شد، هميشه و در هر حال مثل اينكه چيزى را بآسانى از زير پاى خود برميگيريد. انتظار فرج داشته باشيد، اگر چه فرج و ظهور امام نزد خدا دور باشد، 2 هرگاه علوم و معارف دينى از ميان شما برخيزد و جهان را جهالت و بى خبرى فراگيرد بدانيد كه فرج نزديكست 3 هرگاه امام شما غايب شود سر بزير اندازيد و گوشه گيرى و شكيبائى ورزيد كه شكيبائى كليد فرج و گشايش است .
 
57.امام صادق عليه السلام فرمود: قائم ما قيام مى كند و در گردن او براى هيچكس پيمان و قرارداد و بيعتى نيست . اصول كافى جلد 2 صفحه 143
 
منصور از مردى نقل مى كند و بامام صادق عليه السلام عرض كرد: هرگاه روز را صبح و شام كنم و امامى را كه از او پيروى كنم نبينم چكنم ؟ فرمود: آنكه را بايد دوست داشته باشى دوست بدار و آنكه را بايد دشمن بدارى دشمن بدار (تولى و تبرى را از دست مده ) تا خداى عزوجل او را ظاهر كند. اصول كافى جلد 2 صفحه 143
 
مفضل بن عمر گويد: امام صادق عليه السلام درباره قول خداى عزوجل ((زمانيكه در صور دميده شود 8 سوره 74 )) فرمود: همانا امام پيروز و پنهان از ما خاندان است و چون خداى عز ذكره اراده كند كه امر او را ظاهر سازد، در دلش نكته اى گذارد، سپس ظاهر شود و به امر خداى تبارك و تعالى قيام كند. اصول كافى جلد 2 صفحه 145

آيه شريفه راجع به دميدن در صور پيش از قيامت است كه در اين روايت الهام امر ظهور را در دل امام عصر عليه السلام به آن تشبيه و تاءويل فرموده است .
 
محمد بن فرج گويد: امام باقر عليه السلام به من نوشت : زمانيكه خداى تبارك و تعالى بر خلقش خشم كند، ما را از مجاورت آنها دور كند. (پس ‍ غيبت امام عليه السلام زمان دليل خشم خداست و بندگانش ). اصول كافى جلد 2 صفحه 145
 
ابو حمزه ثمالى گويد: شنيدم امام باقر عليه السلام ميفرمود: اى ثابت همانا خداى تبارك و تعالى اين امر را هفتاد وقت گذاشت ، چون حسين صلوات اللّه عليه كشته شد، خشم خداى تعالى بر اهل زمين سخت گشت ، آنرا تا صد و چهل بتاءخير انداخت . سپس كه ما به شما خبر داديم ، آن خبر را فاش كرديد و از روى پوشيده پرده برداشتيد، بعد از آن خدا براى آن وقتى نزد ما قرار نداد. خدا هر چه را خواهد محو كند و ثابت گذارد اصل كتاب نزد اوست .
ابو حمزه گويد: من اين حديث را بامام صادق عليه السلام عرضكردم ، فرمود: چنين بوده است . اصول كافى جلد 2 صفحه 190


اين روايت از چند نظر اجمال و ابهام دارد كه شارحين دانشمند اصول كافى هم فقط با ذكر احتمالات آنرا توضيح داده اند: اول از نظر هفتاد و صد و چهل كه معلوم نيست واحدش روز با ماه يا سال يا چيز ديگر است و ثانيا مبداءش معلوم نيست كه آيا هجرتست يا بعثت و يا زمان ديگر و ثالثا كلمه هذاالامر اجمال دارد از اين نظر كه آيا مقصود ظهور امام زمانست يا ظهور دولت حق بدست امامى از ائمه يا چيز ديگر است ، اگر چه در اين مورد، چنانچه مرحوم مجلسى هم گويد وجه دوم واضح و روشن بنظر ميرسد و رابعا در اثر اجمال كلمه هذا الامر خبر دادن ائمه عليهم السلام و فاش كردن مردم هم مجمل مى شود و خلاصه اين روايت يا از جمله اخبار متشابه و مستصعبى است كه درك و فهم آن منحصر بخواص است و يا آنكه در زمان صدورش قرائن و شواهد معلوم و روشنى نزد امام و مخاطب وجود داشته كه معنى آن براى عموم روشن بوده است و سپس بمرور زمان آن قرائن از ميان رفته و لذا فهميدنش براى زمان ما دشوار و متعسر گشته است .
 
عبدالرحمن بن كثير گويد: خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه مهزم وارد شد و عرض كرد: قربانت : بمن خبر دهيد: اين امرى كه در انتظارش هستيم كى واقع ميشود؟ فرمود: اى مهزم ! دروغ گفتند وقت گزاران و هلاك شدند شتاب كنندگان و نجات يافتند تسليم شوندگان . اصول كافى جلد 2 صفحه 191

ظهور امام زمان عليه السلام از جمله اموريستكه وقتش معلوم نيست لذا در اين روايت تصريح شده است كه كسانيكه براى آن وقت معين كنند دروغگويند. و كسانيكه درباره ظهور آنحضرت شتاب زده شوند يعنى بخدا اعتراض و اشكال كنند كه چرا آنحضرت را ظاهر نميكند، خدا را نشناخته و بقضاء و قدر او راضى نگشته و در نتيجه بشقاوت و هلاكت رسيده اند. و اما انتظار فرج و دعا كردن براى ظهور آنحضرت و در عين حال راضى بودن بخواست و قضاء خدا و تسليم در برابر فرمانش مقتضاى عبوديت و بندگى و محبوب خداى متعال و موجب نجاتست .
 
ابو بصير گويد: از امام صادق عليه السلام راجع بقائم عليه السلام پرسيدم ، فرمود: وقت گزاران دروغگويند، ما خانواده ئى هستيم كه تعيين وقت نكنيم .  اصول كافى جلد 2 صفحه 191
 
 حضرت صادق (ع) فرمود: خدا نخواهد جز آنكه با وقتيكه وقت گزاران تعيين كنند مخالفت كند (پس هر كه براى ظهور آنحضرت وقتى معين كند، واقع و حقيقت و زمانيكه خدا آنحضرترا ظاهر كند بر خلاف آنست ).  اصول كافى جلد 2 صفحه 191
 
فضيل بن يسار گويد: بامام باقر عليه السلام عرضكردم : براى اين امر وقتى هست ؟ فرمود وقت گزاران دروغ گويند، وقت گزاران دروغ گويند، وقت گزاران دروغ گويند. همانا موسى عليه السلام چون (در طور سينا) بپروردگار خود براى پيغام بردن وارد شد، قومش را وعده سى روز دارد، و چون خدا ده روز بر سى روز افزود قومش گفتند: موسى با ما خلف وعده كرد، و كردند آنچه كردند (يعنى گوساله پرست شدند) پس اگر ما خبرى بشما گفتيم و طبق گفته ما واقع شد، بگوئيد: خدا راست فرموده است تا دو پاداش گيريد. اصول كافى جلد 2 صفحه 191

راجع بوعده ايكه خدايتعالى با موسى كرد: در سوره بقره مى فرمايد. ((زمانيكه با موسى چهل شب وعده گذاشتيم آيه 51 )) و در سوره اعراف فرمايد ((و با موسى سى شب وعده كرديم و آنرا بده (شب ديگر) كامل كرديم آيه 142 )) بعضى از مفسرين گفته اند: وعده خدايتعالى با موسى عليه السلام همان چهل شب بوده كه بايد سى روزش را روزه بگيرد و عبادت كند و ده روز ديگر هم صبر كند تا وقت مناجات رسد و بعضى گفته اند در آن ده روز تورات بر او نازل شد. و بعضى ديگر از مفسرين گفته اند اين موضوع مربوط ببداء است و براى امتحان قوم موسى بوده است ، يعنى مدت ميعاد در حقيقت همان چهل شب بود ولى موسى ماءمور بود كه سى شب آنرا بقومش بگويد و ده شب در آمدن تاءخير كند تا ميعاد حقيقى كامل شود و هم بدينوسيله امتش ‍ آزمايش شوند و مؤ منين راسخ و ثابت آنها از منافقين و متزلزلين ممتاز و مشخص گردند، تا اگر در روز قيامت يكدسته از آنها در عاليترين درجات بهشت و دسته ديگر در نازلترين درجات و يا گرفتار كيفر و عقاب بودند انتقاد نكنند و عدالت و واقع بينى خدا براى آنها روشن گردد، همچنين است موضوع ظهور امام زمان عليه السلام و تعيين وقت براى آن ، كه اگر ائمه عليهم السلام درباره آن وقتى معين كنند و در آنوقت ظهور نكند مربوط بموضوع بداء و امتحان خدايتعالى از بندگان است تا مؤ منين واقعى و حقيقى آنها از منافقين و رياكاران ظاهرى مشخص و ممتاز گردند و كسى كه اخبار بدائيه را تصديق كند بواسطه صعوبت آن بر نفس انسان ، خدا اجر و پاداش او را مضاعف و دو برابر ميدهد.
 
على بن يقطين گويد: موسى بن جعفر عليه السلام بمن فرمود: دويست سالست كه شيعه بآرزوها تربيت ميشود: (چون على اين خبر را براى پدرش نقل كرد) يقطين كه در دستگاه سفاح و منصور خدمت ميكرد) به پسرش على بن يقطين گفت : چرا آنچه درباره ما گويند (از پيشرفت دولت بنى عباس ) واقع شود و آنچه درباره شما گويد (از ظهور دولت حق ) واقع نشود؟ على به پدرش گفت : آنچه درباره ما و شما گفته شده از يك منبع است ، (و آن منبع وحى است كه به توسط جبرئيل و پيغمبر و ائمه عليهم السلام به مردم مى رسد) جز اينكه امر شما چون وقتش ‍ رسيده بود خالص و واقعش به شما عطا شد، و مطابق آنچه به شما گفته بودند واقع گشت ، ولى امر ما وقتش نرسيده است ، لذا به آرزوها دلگرم گشته ايم . اگر به ما بگويند: اين امر (ظهور دولت حق ) تا دويست يا سيصد سال ديگر واقع نمى شود، دلها سخت شود بيشتر مردم از اسلام برگردند، ولى مى گويند: چقدر زود مى آيد، چقدر به شتاب مى آيد، براى اينكه دلها گرم شود و گشايش نزديك گردد. اصول كافى جلد 2 صفحه 192

على بن يقطين در سال 182 يعنى يك سال پيش از وفات موسى بن جعفر عليه السلام وفات يافته است . و هر وقت امام عليه السلام اين حديث را به او فرموده باشد، از دويست سال كمتر است ولى پيداست كه در هر لغتى رؤ وس اعداد مانند ده ، صد، دويست ، سيصد، هزار در اءلسنه و افواه معروف است و به كسور آن توجهى نمى شود، در اينجا هم امام عليه السلام طبق همين اصطلاح و معمول لغت تكلم فرموده است .
و امام آنچه على بن يقطين به پدرش گفت مطلبى است صحيح و متين كه مضمون آن را هم مرحوم صدوق در علل الشرايع خود از حديثى نقل مى كند، و توضيحش اين است كه : موضوع اميد و آرمان در اخبار و روايت و هم در علم روانشناسى امروز از مؤ ثرترين موجبات پيشرفت و ترقى انسان به شمار آمده است ، و بر عكس ياءس و نوميدى از بزرگترين بلاها و موجبات سقوط و انحطاط معرفى شده است تا آنجا كه ياءس از رحمت خدا در رديف گناهان كبيره قرار گرفته است . امر ظهور و فرج امام زمان عليه السلام و پيشرفت دولت حق و عزت مؤ منين ، امريست قطعى و مسلم و ضرورى نزد شيعه ، ولى مصلحت و واقع بينى خداى تعالى چنين اقتضاء كرده است كه به آن سرعتى كه اصحاب ائمه عليهم السلام ، انتظارش را داشتند واقع نشود، بلكه براى مدت مديد و نا معلومى به طول انجاميد، تا مؤ منين راسخ از منافقان ظاهرى مشخص ‍ گردند و نيز همه شيعيان با آرزو و اميدى كه نسبت به ظهور آن حضرت دارند، چون وقتش را نمى دانند و احتمال مى دهند در زندگى آنها آن حضرت ظهور فرمايد، از اين جهت با روحى زنده و با نشاط وظايف دينى و اجتماعى خود را انجام مى دهند و نزديك بودن علاوه بر آن كه امريست نسبى ، از نظر علم شامل و محيط خداى تعالى ، هر دورى نزديك است چنانچه راجع به روز قيامت هم مى فرمايد ((اقتربت الساعة )) به خلاف آنكه اگر به آنها بگويد ظهور دولت حق تا دويست يا سيصد يا هزار و بيشتر به طول مى انجامد كه در آن صورت ملال و افسردگى همه را فرا گيرد و بلكه از آن جهت كه انسان طبعا به آروز و اميد راغب تر و شايق تر است ، دينى كه او را ملول و افسرده كند، رها مى كند و در پى كسى مى رود كه به او وعده هاى زود و خوش ظاهر دهد. اگر چه پوشالى و توخالى باشد.
 
مهزم پدر ابراهيم مى گويد: خدمت امام صادق عليه السلام از سلاطين آل فلان (بنى عباس ) سخن به ميان آورديم حضرت فرمود: مردم به واسطه شتابشان براى اين امر هلاك گشتند. همانا خدا براى شتاب بندگان ، شتاب نمى كند، براى اين امر پايانى است كه بايد به آن برسد، و اگر مردم به آن پايان رسيدند ساعتى پيش و پس نيفتند. اصول كافى جلد 2 صفحه 194
 
ابن ابى يعفور گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: واى بر سركشان عرب از امريكه نزديك است ، (واى بر آنها در زمان ظهور امام قائم (عليه السلام ) كه نزديكست چنانچه در حديث 938 بيان شد) عرض كردم : قربانت گردم ، چند نفر از عرب همراه حضرت قائم خواهند بود؟ فرمود: چند نفر اندك ، عرض كردم بخدا كسانيكه از ايشان از اين امر سخن مى گويند (اظهار عقيده به امام زمان مى كنند) بسيارند، فرمود مردم ناچار بايد بررسى شوند و جدا گردند و غربال شوند و مردم بسيارى از غربال بيرون ريزند. اصول كافى جلد 2 صفحه 195
 
منصور گويد: امام صاق عليه السلام : به من فرمود: اى منصور: اين امر (ظهور امام دوازدهم ) به شما نمى رسد جز بعد از نااميدى و نه به خدا (به شما نمى رسد) تا (خوب از بد) جدا شود و نه به خدا تا بررسى شود و نه به خدا تا شقاوت به شقى رسد و سعادت به سعيد. اصول كافى جلد 2 صفحه 195
 
معمر بن خلاد گويد: شنيدم حضرت ابوالحسن عليه السلام مى فرمود: ((الم )) مگر مردم پنداشته اند بصرف اينكه گويند ايمان داريم رها شوند و امتحان نشوند:! اول سوره عنكبوت )) سپس به من فرمود فتنه (امتحان ) چيست ؟ عرض كردم : قربانت گردم : آنچه ما مى دانيم امتحان در دين است ، حضرت فرمود: امتحان مى شوند، چنانكه طلا امتحان مى شود، و باز فرمود: خالص و پاك مى شوند، چنانكه طلا پاك مى شود. اصول كافى جلد 2 صفحه 196
 
مردى از حضرت ابى جعفر عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: دلهاى مردم از حديث شما (شيعه كه معتقد به غيبت امام عصر مى باشيد) مى رمد و تنفر دارد، پس هر كه به آن اقرار كرد بيشترش گوئيد و هركه منكر شد از او دست برداريد. همانا ناچار بايد آزمايشى پيش آيد كه هر فرد خصوصى و محرم رازى در آن سقوط كند، تا آنجا كه كه آنكس (از كمال باريك بينى و دقت ) مو را دو نيمه مى كند سقوط كند تا آنجا كه جز ما و شيعيان ما باقى نماند.  اصول كافى جلد 2 صفحه 196
 
منصور صيقل گويد: من و حارث بن مغيره با جماعتى از اصحابمان (شيعيان ) خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بوديم (و از ظهور دولت حق سخن مى گفتيم ) آن حضرت سخن ما را مى شنيد، سپس ‍ فرمود كجائيد شما؟ هيهات ، هيهات ، نه به خدا آنچه به سويش چشم مى كشيد واقع نشود، تا غربال شويد، نه بخدا آنچه بسويش چشم مى كشيد واقع نشود، تا بررسى شويد، نه بخدا آنچه چشم مى كشيد واقع نشود. تا جدا شويد. نه بخدا آنچه بسويش چشم مى كشيد واقع نشود، جز بعد از نوميدى . نه بخدا، آنچه بسويش چشم مى كشيد واقع نشود، تا شقاوت بشقى برسد و سعادت بسعيد.  اصول كافى جلد 2 صفحه 196
 
زراره گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: امامت را بشناس ، زيرا هرگاه امامت را شناختى تقدم يا تاءخر اين امر زيانت ندهد (يعنى چه آنكه دولت حق زود ظاهر شود و يا دير، براى تو مساويست و زيانى نكرده ئى ، همانا زيان براى كسى است كه امامش را نشناسد). اصول كافى جلد 2 صفحه 197
 
فضيل بن يسار گويد: از امام صادق عليه السلام درباره قول خدايتعالى ((روزيكه هر دسته از مردم را بامامشان مى خوانيم 71 سوره 17 )) پرسيدم . فرمود: اى فضيل ! تو امامت را بشناس ، زيرا هرگاه امامت را شناختى تقدم يا تاءخر اين امر زيانت ندهد، كسيكه امامش را بشناسد و پيش از قيام صاحب الامر بميرد، مانند كسى است كه در لشكر آنحضرت بوده است ، نه بلكه مانند كسيكه زير پرچم آنحضرت نشسته باشد. در اينجا يكى از اصحابش گفت : مانند كسى است كه در ركاب رسولخدا صلى اللّه عليه وآله شهيد شده باشد. اصول كافى جلد 2 صفحه 197
 
ابوبصير گويد: بامام صادق عليه السلام عرضكردم : قربانت گردم ، كى فرج و گشايش باشد؟ فرمود اى ابا بصير! تو هم از جمله دنيا خواهانى ؟ كسى كه اين امر را بشناسد، براى او بواسطه انتظارش فرج حاصل شده . اصول كافى جلد 2 صفحه 198
 
اسماعيل بن محمد خزاعى گويد: من شنيدم كه ابوبصير از امام صادق عليه السلام مى پرسيد: شما عقيده داريد كه من حضرت قائم عليه السلام را درك مى كنم ؟ فرمود: اى ابابصير! مگر نه اين است كه امامت را مى شناسى عرضكرد: چرا بخدا، شمائيد امام من و دست حضرت را گرفت حضرت فرمود: اى ابابصير! بخدا از اينكه در سايه خيمه قائم صلوات الله عليه بشمشيرت تكيه نكرده ئى باك نداشته باش (يعنى ثواب چنان كسى براى تو هست ).  اصول كافى جلد 2 صفحه 198
 
فضيل بن يسار گويد، شنيدم امام باقر عليه السلام مى فرمود: كسيكه بميرد و امامى نداشته باشد، مانند مردم جاهليت مرده و هر كه بميرد و به امامش شناسا باشد، تقدم يا تاءخر اين امر او را زيان ندهد، هر كه بميرد و به امامش شناسا باشد: مانند كسى است كه در زير خيمه امام قائم همراه او باشد.  اصول كافى جلد 2 صفحه 198
 
امام باقر عليه السلام فرمود: براى كسيكه در انتظار امر (فرج و ظهور) ما مرده است زيانى نيست (چه زيانى است ) كه در ميان خيمه حضرت مهدى و در ميان قشون او نمرده باشد. اصول كافى جلد 2 صفحه 198
 
عمر بن ابان گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: علامت را بشناس (يعنى امامت را بشناس به حديث 527 رجوع شود) چون او را شناختى تقدم يا تاخر اين امر به تو زيانى نرساند، همانا خداى عزوجل مى فرمايد: ((روزى كه هر دسته از مردم را بامامشان (همراه امامشان ) مى خوانيم 71 سوره 17)) پس هر كه امامش را شناسد مانند كسى است كه در خيمه امام منتظر باشد.  اصول كافى جلد 2 صفحه 199
 
محمد بن مسلم گويد: بامام صادق عليه السلام عرضكردم : مردى بمن گفت : امام آخر را بشناس ، نشناختن امام اول زيانت ندهد، حضرت فرمود: خدا او را لعنت كند، من او را نمى شناسم و دشمن دارم ، مگر امام آخر جز بوسيله امام اول شناخته شود؟. اصول كافى جلد 2 صفحه 200
 
فضيل بن يسار گويد: روزى امام صادق عليه السلام خود براى ما شروع بسخن كرد و فرمود: رسولخدا صلى اللّه عليه وآله فرموده است : هر كه بميرد و پيشوائى نداشته باشد، بمردن جاهليت مرده است . عرضكردم اين سخن پيغمبر است ؟! فرمود: آرى بخدا او فرموده است ، عرضكردم : پس هر كه بميرد و پيشوائى نداشته باشد، مرگش مرگ جاهليت است ؟! فرمود: آرى . اصول كافى جلد 2 صفحه 207
 
عبدالاعلى گويد: از امام صادق عليه السلام راجع بقول عامه پرسيدم كه گويند: رسولخدا صلى اللّه عليه وآله فرموده : ((هر كه بميرد و امامى نداشته باشد، بمرگ جاهليت مرده است )) فرمود: درست است بخدا. عرضكردم : امامى (در مدينه ) وفات كرده و مردى در خراسانست و نميداند وصى او كيست ، همين دورى از امام براى او عذر نيست ؟ فرمود: براى او عذر نيست . همانا چون امام بميرد. برهان وصيش بر كسانى است كه در بلد او هستند (پس آنها بايد وصى امام را با برهان امامت تعيين كنند) و بر كسانيكه در بلد امام نيستند، چون خبر وفات او را شنيدند، لازمست كوچ كنند، همانا خداى عزوجل مى فرمايد: ((چرا از هر گروه از مؤ منان ، دسته اى كوچ نكنند تا درباره دين ، دانش ‍ آموزند و چون باز گشتند قوم خويش را بيم دهند، شايد آنها بترسند)).
عرضكردم : اگر دسته ئى كوچ كردند و بعضى از آنها پيش از آنكه (بشهر امام ) برسد و بداند بميرد؟ فرمود: خداى جل و عز مى فرمايد: ((و هر كه براى مهاجرت بسوى خدا و رسولش از خانه خويش در آيد، آنگاه مرگ وى فرا رسد، پاداش او بعهده خدا باشد 99 سوره 4 )).
عرضكردم : اگر بعضى از آنها ببلد امام رسيدند شما در خانه خود را بسته و بروى خود پرده انداخته ايد، نه خود شما مردم را بسوى خود خوانيد و نه ديگرى ايشانرا بشما راهنمائى كند، بچه وسيله امام را بشناسند؟ فرمود: بوسيله كتاب منزل خدا.
عرضكردم : خدا جل و عز (در قرآن ) چگونه مى فرمايد؟ امام فرمود: بنظرم پيش از اين هم در اين باره سخن گفته ئى ؟ (از من پرسيده ئى ؟) عرضكردم : آرى . آنگاه حضرت آياتى را كه خدا درباره على نازل فرموده و آنچه را خدا به على عليه السلام اختصاص داده و وصيتى را كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله راجع به او نموده و نصبش فرموده و مصيباتيكه بآنها ميرسد و اعتراف حسن و حسين را به آن و وصيتش را به حسن و تسليم كردن حسين امر امامت را طبق قول خدا ((پيغمبر بمؤ منان از خودشان سزاوارتر است و همسران وى مادران ايشانند و خويشاوندان در كتاب خدا، بعضى نسبت به بعضى سزاوارترند 6 سوره 33 )) همه را ياد آور شد. (فرمود بيادآور).
(تا معلوم شود امامت على و حسن و حسين عليهم السلام بدليل آيات قرآن و احاديث پيغمبر صلى اللّه عليه وآله بوده و از آن پس بدليل آيه شريفه اولوالارحام ).
عرضكردم : مردم درباره امام باقر عليه السلام اعتراض كرده و ميگفتند: چگونه شد كه امامت از ميان تمام فرزندان پدرش بدر شد و بوى رسيد، با آنكه در ميان آنها كسانى بودند كه از نظر قرابت مثل او و از نظر سن بزرگتر از او (مانند زيد بن على ) بودند. در صورتيكه امامت به كوچكتران از او (بواسطه كوچكتر بودنشان ) نرسيد؟ فرمود: صاحب امر امامت به سه خصلت شناخته مى شود كه مختص به اوست و در غير او نيست : 1 او نسبت به امام پيشين سزاوارتر (نزديكتر و منسوب تر) از ساير مردمست . 2 وصى او است . 3 سلاح و وصيت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله نزد اوست .
و اينها نزد من است ، كسى با من در اين باره نزاع نكند (بحديث 617 رجوع شود) عرضكردم اينها از ترس سلطان پنهانست ؟ فرمود: پنهان نيست بلكه دليلى روشن دارد، همانا پدرم هر چه آنجا (مخزن و دايع امامت ) بود بمن سپرد و چون وفاتش نزديك شد، فرمود: گواهانى را نزد من حاضر كن ، من چهار تن از قريش را كه نافع غلام عبداللّه بن عمر يكى از آنها بود، حاضر كردم . فرمود: بنويس :
اين است آنچه يعقوب پسرانش را بدان وصيت مى كند ((پسرانم همانا خدا اين دين را براى شما برگزيد نميريد جز اينكه مسلمان باشيد 122 سوره 2 )) و محمد بن على بپسرش جعفر بن محمد وصيت كرد و دستورش داد كه او را با برديكه در آن نماز جمعه ميخواند، كفن پوشد و با عمامه خودش او را عمامه بندد و قبرش را چهار گوش ساخته ، چهار انگشت از زمين بلند كند و سپس آنرا واگذارد (از چهار انگشت بلندتر نكند).
آنگاه فرمود: وصيت نامه را درهم پيچيد و بگواهان فرمود: برويد خدا شما را رحمت كند. پس از رفتن ايشان من گفتم : پدرم ! در اين وصيت نامه چه احتياجى بگواه گرفتن بود؟ فرمود: من نخواستم كه تو (پس از مرگ من ) مغلوب باشى و مردم بگويند: او وصيت نكرده است و خواستم تو دليلى داشته باشى كه هرگاه مردى به اين بلد آيد و گويد وصى فلانى كيست ! بگويند فلانى .
من گفتم : اگر در وصيت شريك داشته باشد امام چگونه تعيين ميشود؟) فرمود: از او سؤ ال مى كنيد (مسائل مشكل علمى و امور غيبى را از او مى پرسيد) مطلب براى شما روشن مى شود. اصول كافى جلد 2 صفحه 212
 
يزيد كناسى گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم كه آيا عيسى بن مريم زمانى كه در گهواره سخن گفت ، حجت خدا بود بر اهل زمانش ؟ فرمود: او آن زمان پيغمبر و حجت غير مرسل خدا بود (يعنى در آن زمان ماءمور بتبليغ و دعوت نبود) مگر نمى شنوى گفته خود او را كه مى گويد ((من بنده خدايم (تا مردم نگويند عيسى خداست ) خدا به من كتاب داده و پيغمبرم ساخته و هر جا باشم (اگر چه در گهواره ) پر بر كنم قرار داده و تا زنده باشم مرا به نماز و زكاة سفارش كرده 31 سوره 19 ،)).
عرض كردم : در آن زمان و در همان حاليكه در گهواره بود، حجت خدا بود بر زكريا؟ فرمود: عيسى در همان حال براى مردم آيت بود و رحمت خدا بود براى مريم ، زمانيكه سخن گفت و از جانب او دفاع كرد و پيغمبر بود و حجت بر هر كه سخنش را در آن حال شنيد. سپس سكوت نمود و تا دو ساله شد، سخن نگفت ، و حجت خداى عزوجل بر مردم بعد از سكوت عيسى تا دو سال زكريا بود، سپس زكريا در گذشت و پسرش ‍ يحيى ، كتاب و حكمت را از او ارث برد، در حاليكه كودكى خرد سال بود. مگر نمى شنوى گفته خداى عزوجل را؟ ((اى يحيى كتاب (تورات ) را با قوت بگير و ما حكم نبوت را در كودكى به او داديم 12 سوره 19 )) (يعنى ما كه ترا در كودكى حكم نبوت دهيم ، نيرو و استعداد آن را هم به تو مى بخشيم )).
چون عيسى هفت ساله شد و خدا يتعالى به او وحى فرستاد، از نبوت و رسالت خود سخن گفت ، و بر يحيى و همه مردم حجت گشت . اى ابا خالد! از روزيكه خدا آدم عليه السلام را آفريد و در زمينش ساكن ساخت يك روز زمين ، بدون حجت خدا بر مردم . نباشد عرض كردم : قربانت . آيا على عليه السلام در زمان حيات رسول خدا صلى اللّه عليه وآله بر اين امت از طرف خدا و رسولش حجت بود؟ فرمود. آرى ، روزى كه پيغمبر او را براى مردم بپا داشت و براى پيشوائى منصوبش ساخت و ايشان را بولايتش دعوت كرد و باطاعتش دستور داد.
عرض كردم : اطاعت على عليه السلام در زمان حيات و بعد از وفات پيغمبر صلى اللّه عليه وآله بر مردم واجب بود؟ فرمود: آرى ، ولى در زمان رسول خدا صلى اللّه عليه و آله خاموش بود و سخن نمى گفت . و در زمان حيات پيغمبر صلى اللّه عليه و آله اطاعت از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله بر امت و بر على عليه السلام واجب بود و بعد از وفات آن حضرت اطاعت از على عليه السلام از جانب خدا و رسولش بر همه مردم واجب بود، و على عليه السلام حكيم و عالم بود (اشاره به آيه شريفه ((و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم )) دارد).  اصول كافى جلد 2 صفحه 220
 
اسماعيل بن بزيع گويد: از حضرت ابيجعفر عليه السلام راجع بامر امامت پرسيدم و گفتم : ممكن است امام از هفت سال كمتر داشته باشد؟ فرمود: آرى كمتر از پنج سال هم مى شود (اشاره به امام دوازدهم عليه السلام دارد) سهل گويد على بن مهزيار اين حديث را در سال 221 بمن گفت . اصول كافى جلد 2 صفحه 222
 
امام باقر عليه السلام فرمود: امام را ده علامت است : 1 پاكيزه وختنه شده متولد شود. 2 چون بدنيا آيد كف دست بزمين نهاده ، بشهادتين آواز بردارد. 3 محتلم نشود (پليدى جنابت باو نرسد اگر چه عسل بر او واجبست ). 4 چشمش بخوابد ولى قلبش بخواب نرود. 5 دهن دره و بغل باز كردن ندارد. 6 از پشت سر ببيند چنانكه از پيش رو بيند. 7 مدفوعش بوى مشك دهد. 8 زمين وظيفه دارد آنرا بپوشاند و فرو برد. 9 چون زره رسول خدا صلى اللّه عليه وآله را پوشد بقامتش رساباشد و چون مرد ديگرى پوشد، كوتاه قد باشد و يا دراز قامت يك وجب بلندتر آيد. 10 تا زمان زفاتش محدث باشد (فرشته باو خبر دهد). اصول كافى جلد 2 صفحه 231
 
امام صادق عليه السلام فرمود: خدا ما را از عليين آفريد و ارواح ما را از بالاتر آن آفريد و ارواح شيعيان ما را از عليين آفريد و پيكرشان را پائين آن آفريد، پس قرابت ميان ما و آنها از اين جهت است و دلهاى ايشان مشتاق ماست . اصول كافى جلد 2 صفحه 232

عليين در لسان قرآن و اخبار در مقام بلند و رفيع استعمال شده است و لذا عبارات مفسرين در معنى اين كلمه چنين است : آسمان هفتم ، بالاترين مكان ، اشرف مراتب ، اقرب مقامات به خدا، نامه عمل نيكو كاران ، و شايد اين مقام بالاترين درجات ماده باشد كه پيكر ائمه و ارواح شيعيان از آنجا آفريده شده ولى روح ائمه عليهم السلام از مقامى بالاتر آفريده شده كه ماده را در آنجا راهى نيست و پيكر شيعيان از پائين تر آن خلق شده است تا يك درجه از پيكر ائمه پائين تر باشد، پس ‍ امام و شيعه در مرحله عليين هم افق و برابرند.
 
امام صادق عليه السلام مى فرمود: دنيا پايان نيابد تا آنكه مردى از فرزندان من بيرون آيد كه طبق حكومت آل داود حكم كند، گواه نخواهد و حق هر كس را باو عطا كند. اصول كافى جلد 2 صفحه 248
 
حماد بن عثمان گويد: در محضر امام صادق عليه السلام بودم كه مردى بآنحضرت عرضكرد اصلحك الله ، شما فرمودى كه على بن ابيطالب عليه السلام لباس زبر و خشن در بر ميكرد و پيراهن چهار درهمى ميپوشيد و مانند اينها، در صورتى كه بر تن شما لباس نو مى بينيم ، حضرت باو فرمود: همانا على ابن ابيطالب عليه السلام آن لباسها را در زمانى مى پوشيد كه بد نما نبود، و اگر آن لباس را اين زمان مى پوشيد به بدى انگشت نما مى شد، پس بهترين لباس هر زمان ، لباس مردم آنزمانست ، ولى قائم ما اهلبيت عليهم السلام زمانيكه قيام كند، همان جامه على عليه السلام را پوشيده و بروش على عليه السلام رفتار كند. (زيرا آنحضرت هم حكمفرامائى و زمامدارى كند و وظيفه امام عليه السلام در زمان حكومتش اينستكه خود را در رديف مردم فقير آورد). اصول كافى جلد 2 صفحه 274
 
عمر بن زاهر گويد: مردى از امام صادق عليه السلام پرسيد كه بامام قائم بعنوان اميرالمؤ منان سلام مى كنند؟ فرمود: نه ، آن نام را خدا مخصوص ‍ اميرالمؤ منين (على بن ابيطالب ) عليه السلام نموده ، پيش از او كسى بدان نام ، ناميده نشده و بعد از او هم جز كافر آن نام را بر خود نبندد. عرضكردم : قربانت پس چگونه بر او سلام كنند؟ فرمود: مى گويند: السلام عليك يا بقية الله ! سپس اين آيه را قرائت فرمود: ((اگر مؤ من هستيد بقية اللّه براى شما بهتر است 86 سوره 11 )). اصول كافى جلد 2 صفحه 275
 
شناخت حضرت مهدی (عج) در پرتو آیات قرآن
 شخصی از حضرت رسول (ص) پرسید : در قرآن مجید چه آیه ای در باب حضرت مهدی (عج) نازل شده است ؟ حضرت عرض کردند : در سوره بقره آیه 1 : ( الم ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب ) مقصود از ایمان به غیب ایمان به حضرت مهدی (عج) و غیبت او.  کمال الدین و تمام النعمة جلد 1 صفحه 95
 
 امام صادق (ع) : درباره معنی آیه 1 سوره بقره (( الم ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب )) از امام صادق (ع) سوال شد : امام (ع) فرمود : متقین شیعیان حضرت علی (ع) هستند و غیب همان امام غائب است و گواهش فرموده خدا در سوره یونس آیه 20 (( می گویند چرا نازل نمیشود بر او نشانه ای از پروردگارش )) بگو همانا غیبت از آن خداست در انتظار باشید من هم با شما از منتظرانم ، خدا خبر داده که نشانه همان غیب است و غیب هم همان حجت است و تصدیق آن گفته خدای عزوجل است در سوره مومنون آیه 50 (( و گرداندیم فرزند مریم و مادرش را نشانه یعنی حجت )).  کمال الدین و تمام النعمة جلد 1 صفحه 95
 
  هدی للمتقین * الذین یومنون بالغیب ( سوره بقره آیات 2و 3 ) {قرآن } راهبر متقین است * آنها که ایمان آوردند به غیب . امام صادق (ع ) پرده آنسوی آیه را اینگونه کنار می زند , می فرماید منظور از کسانی که ایمان به غیب دارند آنهایی هستند که باور به ظهور و قیام حضرت حجة ( مهدی عج ) دارند و به آن اقرار دارند.  کمال الدین و تمام النعمة جلد 1 صفحه 17 
 
  فاستبقوا الخیرات اینماتکونوایات بکم الله جمیعا "( سوره بقره آیه 148 ) درکارهای خیر بر یکدیگر سبقت بگیرید هر کجا باشید خداوند همه شما را حاضر می کند " امام باقر (ع) فرمود : کارهای نیک یعنی ولایت و اینکه خدا فرمود هرکجا باشید شما را حاضر می کند یعنی یاوران قائم (عج ) که سیصدو سیزده نفرند و به خدا سوگند ایشان همان امت شمرده شده هستند که همچون ابرهای پاییزی در یک لحظه جمع می گردند.   تفسیر نور الثقلین جلد 1 صفحه 139
 
 یا ایها الذین آمنوا اصبرو او صابرو او رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون ( سوره آل عمران و آیه 200 ) ای آنها یی که ایمان آورده اید استقامت پیشه کنید و در شکیبایی پیشتاز شوید و نگاهبانی و دیده وری نمایید واز خدا بترسید که به این اسباب امید است رستگار شوید " امام باقر (ع) در خصوص این آیه می فرماید : بر انجام واجبات دینی پایداری کنید و بر آزار دشمنان شکیبا باشید و دیدبانی و پاسداری کنید از حریم امام منتظرخود { حضرت مهدی (عج) } تفسیرالبرهان جلد 1 صفحه 334  
 یوم یاتی بعض آیات ربک لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل اوکسبت فی ایمانها خیر اقل انتظر وانا منتظرون (سوره  انعام آیه 158 ) " آن روز که برخی از نشانه های پروردگارت تحقق پذیرد ایمان آوردن افرادی که قبلا ایمان نیاوردند یا در ایمانشان عمل نیکی انجام نداده اند سودی به حالشان نخواهد داشت بگو انتظار برید که هر آینه ماهم از انتظار برانیم " امام صادق (ع) در خصوص این آیه فرمود : نشانه ها همان نشانهای ظهور وقیام حضرت حجة ( مهدی عج ) است و منظور از انتظار , انتظار فرج است.  کمال الدین و تمام النعمة    
 بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین  ( سوره هود  آیه 86 ) " آنچه خداوند برای شما باقی گذاشته برایتان بهتر است اگر ایمان داشته باشید " از امام صادق (ع) پرسیدند آیا در سلام کردن به حضرت قائم می توان به ایشان خطاب امیرالمومنین کرد ؟ حضرت فرمود : خیر زیرا آن اسمی است که خداوند امیرالمومنین رابدان نامیده است و هیچ کس پیش از او و پس از او بدان نام نامیده نشده ونمی شود جز اینکه کافر است . گفته شد چگونه می توان به او سلام کرد ؟ فرمود : می گویند سلام برتو بقیة الله سپس این آیه را تلاوت فرمود :  آنچه از خدا برای شما باقی گذارده برایتان بهتر است اگر ایمان داشته باشید.   تفسیر نور الثقین جلد 2 صفحه 390   
 قل کل متربص فتر بصوافستعلمون من اصحاب الصراط السوی ومن اهتدی  ( سوره طه  آیه 135 ) " بگو همه در انتظارند شماهم در انتظار باشید که به زودی خواهید دانست چه کسی از یاران راه راست و چه کسی هدایت یافته است  " امام موسی کاظم از پدرشان امام صادق نقل می کنند که فرمود : راه راست حضرت قائم (عج) است و هدایت از آن کسی است که با تمسک به حضرت قائم هدایت گردیده است.  بحارالانوار جلد 24 صفحه 150 
 اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر ( سوره حج آیه 39 ) " به کسانی که جنگ بر آنها تحمیل شده اجازه جهاد داده شده است ، چرا که مورد ستم قرار گرفته اند و هر آینه خدا بر یاری آنها تواناست " امام باقر (ع) فرمود : این آیه درشاءن حضرت قائم و یاوران آن حضرت است.   بحارالانوار جلد 24 صفحه 227 
 و یمسک السماء ان تقع علی الارض الاباذنه ,, ( سوره حج  آیه 65 ) " و آسمان را نگه میدارد تا جز به فرمان او بر زمین فرو نیفتد " امام صادق (ع) فرمود : ما پشوایان مسلمانان , حجتهای خداوند براهل عالم ، سروران ایمان آورندگان،  رهبران پیشانی سپیدان و مولای مومنانیم . ما آرامش وآسایش اهل زمین هستیم همچنان که ستارگان مایه آرامش اهل آسمانند ماهمان کسانی هستیم که خداوند به خاطر آنها با فرمان خویش آسمان را از فرو افتادن به زمین وزمین را از فرو بردن اهلش باز میدارد بخاطر ماست که خدا باران را فرو می بارد ، رحمت را پراکنده می سازد و برکتهای زمین را خارج می گرداند سپس فرمود : خداوند از زمانی که آدم را آفرید زمین را از حجتش خالی نگذاشت خواه آن حجت ظاهر یا غایب و پوشیده باشد . به امام عرض کردم پس چگونه مردم از حجت غائب بهره مند می شوند ؟ حضرت فرمود همان طور که از خورشید پشت ابرها بهره مند می شوند.  کمال الدین و تمام النعمة  
 امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ( سوره نمل  آیه 62 ) " [ جز خدا ] کیست که دعای در مانده راپاسخ گوید و گرفتاری او را بر طرف سازد و شما را جانشینان خود در زمین قرار قراردهد ؟ امام صادق (ع) فرمود : این آیه درباره قائم آل محمد (ص) نازل شده ،  به خدا سوگند اوست آن در مانده ای که هر گاه در مقام ابراهیم (ع) دو رکعت نماز بگذارد و خداوند را بخواند و دعا کند خداوند دعای او را اجابت می فرماید و او را جانشین در زمین قرار می دهد.  تفیسر برهان جلد 3 صفحه 208 
 اعلمواان الله یحیی الارض بعد موتها قد بینا لکم لایات لعلکم تعقلون ,, ( سوره حدید  آیه 17 ) " بدانید که زمین را خدا پس از مرگ زنده می گرداند ،  به تحقیق ما نشانه های خود را برای شما آشکار کردیم تا مگر فکرو عقل را بکاربندید " امام باقر (ع) راجع به این آیه می فرماید : خداوند زمین را بوسیله قائم پس از بی جانی آن زنده میکند و مرگ و بی جانی زمین یعنی کفر اهل زمین , مردن زمین به کفر ورزیدن اهل آن است زیرا کافر مرده است .  اثبات الهداه جلد 3 صفحه 492 
 فلااقسم با لخنس * الجوار الکنس ,, ( سوره تکویر / آیات 15 , 16 ) " سوگند به ستارگانی که باز می گردند , حرکت می کنند واز دیده ها پنهان می شوند " امام باقر (ع) درباره این آیه فرمود : او (ستاره ) امامی است که در سال دویست و شصت  خود را از دیده ها پنهان میسازد ، آنگاه همچون ستاره ای درخشان در شب تاریک آشکار می شود و نور افشانی میکند.    اصول کافی جلد 1 صفحه 341 
 لترکبن طبقا عن طبق (سوره انشقاق / آیه 19 ) " بی تردید شما از حالتی به حالتی (از مرتبه ای به مرتبه ای ) دیگر می روید " امام صادق (ع) فرمود : همانا قائم ما را غیبتی است که مدت آن به طول می انجامد و اینکه خداوند می فرماید شما از حالتی به حالتی می روید یعنی سنتهای پیشینیان در مورد شما تحقق می یابد.  کمال الدین و تمام النعمة  
 و العصر * ان الانسان لفی خسر * الا الذین آمنو و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا باصبر . (سوره عصر ) ." سوگند به عصر , که همانا انسان در زیان کاری و خسران است  ،  جز آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و یکدیگر را به حق سفارش نمودند و به صبر توصیه کردند " حضرت صادق درباره این آیه فرمود : " سوگند به عصر " یعنی عصر ظهور حضرت قائم (عج) " همانا انسان در زیانکاری است " یعنی دشمنان ما  در زیانند " مگر آنان که به نشانه های ما ایمان آورده و کارهای شایسته کنند " یعنی با برادران دینی همیاری نمایند " و یکدیگر را به حق سفارش نموده یعنی به امامت و ولایت سفارش کنند و یکدیگر را به صبر توصیه کردند " یعنی به عترت.  تفسیر نور الثقلین جلد 5 صفحه 666 


و....