اصول اعتقادات اسلامي:1 -توحید توحيد(خداشناسی،خداپرستی،خدامحوری): باترجمه به 10 زبان دنیا

بسم الله الرحمن الرحیم

اصول اعتقادات اسلامي:1 -توحید  توحيد(خداشناسی،خداپرستی،خدامحوری): باترجمه به 10 زبان دنیا.

(برگرفته ازجلسات و آثار حضرت آيت الله فاطمي رحمه الله علیه) 

- توحيد آن است كه خالق آسمانو زمين و آنچه بين آنهاست خداي واحد است نه تنها خلقت، تدبير هم از آن خداست تمام كارها، تمام حوادث ، چه حوادث شخصي و چه اجتماعي همه زير نظر خدا و به اراده خداست.

- نخستين گام در راه دينداري و عبادت خدا شناخت خداوند و اساس شناختن ، يگانه دانستن اوست.

- لذت بندگي خدا و عبوديتش بهترين و والاترين مقام است.

- توحيد يعني هرچه هست اوست كسي كاره‌اي نيست مگر به اجازه او . توحيد همان سوره قل‌هوالله‌احد است.

- توحيد يعني كارها براي خدا باشد براي بندگي او كه براي همين آفريده شده‌ايم «ما خلقت الجن و الانس الابيعبدون» انسان وقتي به اين خط آمد تعبير همان صراط مستقيم است.

- خدا از انسان دور نيست اما اين انسانها هستند كه با خدا فاصله دارند و از خدا دورند عامل آن هم هواي نفس است ( تكبر، حرص، حسد و... ) انسان وقتي درست مي‌شود كه از اين جاذبه دور شود بندگان خدا آنانند كه خدا را شناختند و در راه طاعت آن حركت كردند .

- شكوفايي انسان در توحيد است توحيد انسان را برپا مي دارد و شكوفا مي كند . 

- خداوند با تمام ذرات عالم است و از يك ذره هم دور نيست با هر ذره هست نه بطور قاطي و از هر چيز جداست نه به طور دوري، مثل او چيزي نيست اما او بصير و شنوا است، درد ما را مي‌داند و احتياجمان را مي‌فهمد و ما در محضر او هستيم.

- بالاترين مرتبه شكر گزاري خداوند «فنا في‌الله» است يعني خداوند همه چيز را به ما داده پس همه چيز ما براي او ، در راه او باشد و ذوب شدن در خداوند و رسيدن به بقاءالله اين همان عبوديت و بندگي خداست. هرچه انسان خود را در مقابل خداوند بشكند به خدا نزديكتر مي‌شود. خداوند نقش انسان را در قرآن بيان مي‌كند و كسي كه قرآن بخواند راه و رسم انسان را مي‌يابد. پس اگر اين (طور) نباشد اسفل‌السافلين است وقتي انسان خدا را به بزرگي ياد كرد غير خداوند (پول، ماشين، شهوت و....) در نظر او كوچك مي‌شود دنيا برايش كوچك مي‌شود و خداوند در نظر او بزرگ، اين بهشت است و حالات بهشتي، بهشت موعود دنيا قبل از بهشت جاوداني اما اگر انسان خدا را فراموش كند پرده كفر ضخيم مي‌شود و همين انسان باهوش طوري پرده‌هاي كفرش ضخيم مي‌شود كه ديگر خدا را نمي‌بيند و وقتي به اين حالت رسيد ديگر انذار و عدم و انذار برايش فرقي ندارد و آنگاه كه انسان شقي شد ديگر صلاحيت هم ندارد، «ختم‌الله‌علي قلوبهم‌و‌علي‌سمعهم‌و‌علي أ‌َبْصارِهم غشاوه و لهم‌عذاب عظيم » .

- خداوند بردباري مي‌كند آنچنان كه گويا نمي‌داند و اغماض مي‌كند كه گويي نديده است و مي‌پوشاند كه گويي بر او عصيان نمي‌شود براي عقوبت عجله نمي‌كند به لحاظ كرمش و اغماض و حلمش.

- الله بالاتر و والاتر است از اين كه وصف كنندگان او را درك كنند با صفاتي كه او موصوف است به آن و جز اين نيست كه وصف كنندگان به اندازه خودشان وصف مي‌كنند نه اندازه عظمت و جلال او، خداوند ولاتر از آن است كه وصف كنندگان او را درك كنند خداوند از بندگان خود غني است، احتياج به عبادت بندگانش ندارد ولي انسان موظف است تكليف خود را انجام دهد، زندگي ما بايد زندگي محمدوآل‌محمدصل‌الله‌عليه‌وآله باشد 1 . 

چند روايت در باب توحيد

  • امام ششم عليه‌السلام مي‌فرمايند: «خدا، هستيِ ثابت دارد و علم او خود اوست در حالي كه معلومي نبود و سمع او خود اوست درحالي كه مسموعي نبود و بصر او خود او بود در حالي كه مبصري نبود و قدرت او خود او بود در حالي كه مقدوري نبود2[1]».
  • امام پنجم و ششم و هفتم و هشتم عليه‌السلام مي‌فرمايند: «خداي تعالي نوري است كه با ظلمت مخلوط نيست و علمي است كه جهل در آن نيست و حياتي است كه مرگ در آن نيست3[2]» .
  • امام هشتم عليه‌السلام مي‌فرمايند: « مردم در صفات سه مذهب دارند: گروهي صفات را به خدا اثبات مي‌كنند با تشبيه به ديگران و گروهي صفات را نفي مي‌كنند و راه حق مذهب سوم است و آن، اثبات صفات است با نفي تشبيه به ديگران[3]» .
  • امام ششم عليه‌السلام فرمودند: «خداوند تبارك و تعالي با زمان و مكان و حركت و انتقال و سكون منصف نمي‌شود بلكه او آفريننده‌ي زمان و مكان و حركت و سكون است[4] »                                                

چند نكته در توحيد:

  •  ذات خداوند، نامحدود و نامتناهي است، اين كمالات كه در صورت (شكل و عنوان) صفات براي او اثبات مي‌شوند در حقيقت عين ذات و همچنين عين يكديگرمي‌باشند و مغايرتي كه ميان ذات و صفات و همچنين در ميان خود صفات ديده مي شود تنها در مرحله مفهوم است و به حسب حقيقت جزء يك واحد غيرقابل تقسيم در ميان نيست، اسلام براي جلوگيري از اين اشتباه ناروا ، ( تهديدات به واسطه توصيف نفي اصل كمال)،عقيده‌ي پيروان خود را در ميان نفي واثبات نگه مي‌دارد ودستور مي‌دهد اينگونه اعتقاد كنند كه: خدا علم دارد نه مانند علم ديگران، قدرت دارد نه مانند قدرت ديگران،مي‌شنود نه با گوش،مي‌بيند نه با چشم و به همين ترتيب[5] .
  • توحيد مراتب و اقسام دارد : توحيد ذاتي، توحيد صفاتي، توحيد افعالي، توحيد عبادي[6]  .
  • حكمت اينكه خداي متعال به توسل (به اهل بيت(س)) امر كرده اين است كه مقام والاي بندگان شايسته را معرفي كند و ديگران را به عبادت و اطاعتي كه موجب رسيدن آنان به چنين مقامي شده است تشويق نمايد و از اينكه كساني به عبادتهاي خودشان مغرور شوند جلوگيري كند[7].    

در باب تزكيه (خودسازي)[8]

  • قرآن با آيات، ثابت مي‌كند و انسان را به اين علم مي‌رساند كه زندگي باهدف است و هدف رشد انسان است، فلاح انسان است و انسان برسد به جايگاهي كه خداوند براي آن آفريده شده است و آن هم بهشت جاوداني است.
  • انسان بايد مقدرات الهي را بداند، حلال و حرامش را و...، راهنمايي‌هاي پيامبران كه در خط خدايند.
  • به خداوند با عظمت مي‌گوييم: ما به تو بندگي مي‌كنيم تو خداي مائي، تو معبود مائي .
  • شكوفايي انسان در اعتقاد به توحيد است، قولوا لااله‌الاالله تفلحوا، انسان كه به اين علم رسيد خدا در نظرش عظيم و غيرخدا هر چه باشد، حقير و كوچك مي‌شود يعني دنيا با تمام زيبايي هايش در نظر يك مسلمان كوچك و حقير است. اگر ديگران دارند او ناراحت نمي‌شود حسد نمي‌كند و اگر خود دارد حريص نيست و بخل نمي‌ورزد و خصوصيتهاي خوب و زيباي ديگر كه همان شكوفايي است بعبارت ديگر تزكيه‌ي انسان است كه كليد بهشت است بهشت سرتاسري[9] .

آري اسلام با تعليماتش با مقررات روزمره‌اش، نماز، زكوه، حج، جهاد و... حتي كساني را كه سواد خواندن و نوشتن هم ندارند نيز به اين مقام مي‌رساند دنيا و زيبائيهاي آن اگر در چشمها صغير و ناچيز باشد ديگر جايي براي حرص، بخل و حسد و ديگر حالات رذل جهنمي باقي نمي‌ماند و زندگي بهشت گونه مي‌گردد پيامبر اكرم (ص) فرمود : هركس به فقرش صبر كند روز قيامت با من خواهد بود.

  • آري شخص مسلمان در هر حال بنده خداست و داشتن و نداشتن پيش او سواء (يكسان) است، او داراي نفس مطمئنه است كه بهرحال رضايت دارد و خدا هم از او راضي است، او در هرحال و درهر حادثه بخدا رجوع مي‌كند، خداي كه «لَهُ ما في‌السماوات والارض و ما بينهماوما... آيه6 طه» او همواره مخاطب آيه: «يا اَيَتُهاالنَّفسُ المُطمئِنّه ارجعي‌الي‌ربك راضيّهً‌مرضيه فَادخلي‌في‌عبادي‌وَادخُلي جنتي» است . (‌ سوره فجر27 الي30 ) او قبل از بهشت موعود، در دنيا هم در باغستانها (حالات بهشتي دارد) و مشمول آيه 54و55 سوره قَمر مي‌باشد،«إنَّ المُتقين في جنّات وَ نَهرفي مَقعد صدقٍ عند مليكٍ مقتدر» ترجمه: بي‌گمان متقيان در باغستانها و نهرها هستند در مقام ومنزلت صدق، نزد فرمانرواي مقتدر .                         
  •     رضا قارزی

1) جلسات و آثار حضرت آيت الله فاطمي دام ظله

2) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 125 ، اخبار و روايات نقل شده از اهل بيت در اين مسائل بسيار زياد است .

3) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 129

[3])بحارالانوار ، ج 2 ، ص 94

[4]) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 92

[5])‌شيعه در اسلام ، علامه سيد محمد حسين طباطبائي ، بخش سوم

[6])‌طهارت روح برگرفته از آثار علامه شهيدمطهري

[7]كتاب اصول عقايد آيت الله مصباح يزدي

[8]برگرفته از جلسات اصول عقايد و تفسير آيت الله فاطمي

[9]جزاء من تزكي/ طه 76

 

در ادامه مطلب با ترجمه به 10 ده زبان دنبال کنید:

ترجمه عربی:

بسم الله الرحمن الرحیم

أصول العقيدة الإسلامية: 1- التوحيدالتوحيد (العقيدة ، الإيمان ، التمركز حول الله) ، أساس ومبدأ المعتقدات الإسلامية

(مأخوذة من اجتماعات وأعمال آية الله فاطمي رحمه الله).

التوحيد هو أن خالق السماوات والأرض وما بينهما هو الإله الواحد ، ليس فقط الخليقة ، ولكن أيضًا العناية الإلهية لذلك الإله.

- الخطوة الأولى في طريق التدين وعبادة الله هي معرفة الله ومعرفة أساس معرفته وحدها.

- لذة عبادة الله وعبادته هي أفضل وأسمى مكانة.

- التوحيد: أيا كان ، فهو إنسان لا عمل له إلا بإذنه. التوحيد هو نفس سورة قال الله أحد.

- التوحيد يعني أن الأشياء لله ، وعبادته ، ولهذا خُلقنا. "نحن من خلق الجن والبشر ، الأحباش". عندما جاء الإنسان إلى هذا الخط ، كان التفسير هو نفس الصراط المستقيم.

- الله ليس ببعيد عن الإنسان ولكن هؤلاء هم بعيدين عن الله وبعيدين عن الله سببه هواء الروح (الغطرسة والجشع والغيرة ... إلخ). عرفوا الله وطاعته.

- يزدهر الإنسان في التوحيد ، والتوحيد يؤسس الإنسان ويزده.

الله مع كل جسيمات الكون وليس بعيدًا عن جسيم واحد. إنه مع كل جسيم ، ليس بطريقة مختلطة ، وبعيدًا عن كل شيء ، ليس بعيدًا. لا يوجد شيء مثله ، لكنه الرائي والمستمع ، يعرف ألمنا ويفهم احتياجاتنا. ونحن في حضرته.

- أسمى درجات الشكر لله "فناء الله" ، أي أن الله قد وهبنا كل شيء ، فكل شيء في طريقه له ، وتذوب في الله وتصل إلى لقاء الله هي عبادة الله. كلما كسر الإنسان نفسه أمام الله ، اقترب منه أكثر. ويذكر الله دور الإنسان في القرآن ، ومن قرأ القرآن وجد طريق الإنسان. فإذا لم يكن الأمر كذلك ، فهو سقوط الفقير ، فعندما يذكر الإنسان الله بطريقة عظيمة ، غير الله (المال ، السيارة ، الشهوة ، إلخ) يصغر في عينيه ، يصبح العالم صغيراً في عينيه ، وفي عينيه الله أكبر ، هذه هي الجنة. وشروط الجنة ، جنة الدنيا الموعودة قبل الجنة الأبدية ، ولكن إذا نسي الإنسان الله ، فإن حجاب الكفر يثخن ويثخن نفس الرجل الذكي حجاب كفره حتى لا يعود يرى الله ، وعندما يصل إلى هذه الحالة لا فرق بين الإنذار وعدم الإنذار. ليس عنده ، وعندما يغضب الإنسان لم يعد له السلطان ، "لقد سمع الله قلوبهم وعلى أعينهم وعيونهم وعذابهم العظيم".

إن الله صبور كأنه لا يعلم ويغفر كأنه لم يره ويستر كأنه غير متمرد ولا يتسرع في معاقبته من رحمته ومغفرته وصبره.

- الله أسمى وأعلى من الذين يصفونه بالصفات التي ينسبها إليه ، وأن الذين يصفونه بقدر أنفسهم وليس بعظمته ومجده ، فإن الله أسمى ممن يصفونه. لكي نفهمه فإن الله غني بعباده ، ولا يحتاج إلى عبادة عباده ، بل على الإنسان أن يقوم بواجبه ، ويجب أن تكون حياتنا حياة محمد ومحمد صلى الله عليه وآله وسلم.

بعض الروايات عن التوحيد

يقول الإمام السادس ع: "لله كيان ثابت وعلمه هو نفسه وهو غير معلوم وسماعه هو نفسه وهو غير مسموع وبصره هو نفسه وهو غير رائي وقوته هو نفسه. لم يكن ممكنا 2 [1] ».

يقول الأئمة الخامس والسادس والسابع والثامن: "الله تعالى نور لا يختلط بالظلمة وهو علم لا جهل فيه حياة لا موت فيها" [2].

يقول الإمام الثامن ع: "للناس ثلاث ديانات في صفاتهم: من يثبت الصفات إلى الله بتشبيهها بالآخرين ، والبعض ينكر الصفات ، والطريقة الثالثة هي حقيقة الحق ، وهو إثبات الصفات بإنكار الشبه بالآخرين". ».

قال الإمام السادس ع: "الله تعالى لا يبرره الزمان والمكان والحركة والسكون ، بل هو خالق الزمان والمكان والحركة والسكون". [4]

بعض النقاط في التوحيد:

 إن جوهر الله لانهائي ولانهائي. وهذه الكماليات ، التي تم إثباتها له في شكل (شكل وعنوان) الصفات ، هي في الواقع نفس الجوهر كما هي نفسها ، والتناقض بين الجوهر والصفات وكذلك بين الصفات نفسها فقط في إنه مفهوم وهو في الواقع ليس جزءًا من وحدة لا تتجزأ ، ولمنع هذا الخطأ الجائر (التهديد بوصف إنكار مبدأ الكمال) ، يحافظ الإسلام على عقيدة أتباعه بين الإنكار ويؤكد ويوجههم للاعتقاد بأن: الله لديه معرفة ، ليس مثل معرفة الآخرين ، لديه قوة لا تشبه قوة الآخرين ، لا يسمع بالأذن ولا بالعين ، وما إلى ذلك. [5]

التوحيد له مستويات وأنواع: التوحيد الجوهري ، التوحيد المنسوب ، التوحيد اللفظي ، التوحيد التعبدي [6].

إن الحكمة التي أوصى الله تعالى أن يناشدها أهل البيت (عليه السلام) هي التعريف بالمكانة الرفيعة للخدام المستحقين وتشجيع الآخرين على العبادة والطاعة ، الأمر الذي جعلهم يصلون إلى هذه المكانة وأن يتعبد بعض الناس. يمنعون أنفسهم من التكبر [7].

يبرهن القرآن بالآيات ويقود الإنسان إلى معرفة أن الحياة هادفة وأن هدف النمو البشري هو رفاه الإنسان ويصل الإنسان إلى المكان الذي خلق الله من أجله وهو الجنة الأبدية.

1) أعمال حضرة آية الله فاطمي رحمه الله

2) بهارالانفار ج 2 ص 125 ، كثرة الأخبار والروايات عن أهل البيت في هذه الأمور.

[3]) Baharalanvar، vol. 2، p. 94

[4]) Baharalanvar، vol. 2، p. 92

[5] ‌ الشيعة في الإسلام ، العلامة السيد محمد حسين طباطبائي

[6]) نقاء الروح مأخوذ من أعمال العلامة الشهيد مطهري

7 اصول عقايد آيت الله مصباح يزدي

رضاقارزی

 

 

ترجمه انگلیسی

in the name of God

 

Principles of Islamic beliefs: 1- Monotheism

Monotheism (theology, theism, God-centeredness), the basis and the first principle of Islamic beliefs

(Taken from the meetings and works of Ayatollah Fatemi, may God have mercy on him)

Monotheism is that the Creator of the heavens and the earth and what is between them is the one God, not only creation, but also the plan of God. All things, all events, whether personal or social, are all under the supervision of God and by the will of God.

- The first step in the path of religiosity and worship of God is to know God and to know the basis of knowing Him alone.

- The pleasure of serving God and His worship is the best and highest position.

- Monotheism means that whatever it is, he is a person who has no work except with his permission. Tawhid is the same as Surah Qalahullah Ahad.

- Monotheism means that things are for God, for His servitude, which is why we are created. "We are the creation of the jinn and mankind, the Abyssinians."

- God is not far from man, but these are the people who are far from God and are far from God, the cause of which is the air of the soul (arrogance, greed, jealousy, etc.) Man They knew God and moved in obedience to it.

- Man is flourishing in monotheism. Monotheism establishes and flourishes man.

God is with all the particles of the universe and is not far from one particle. He is with every particle, not in a mixed way, and apart from everything, not far away. There is nothing like him, but he is the seer and the hearer, he knows our pain and understands our needs. And we are in his presence.

- The highest level of gratitude to God is "annihilation of God", meaning that God has given us everything, so everything is in His way for him, and to melt in God and reach the meeting of God is the worship of God. The more man breaks himself before God, the closer he gets to God. God states the role of man in the Qur'an and whoever reads the Qur'an finds the way of man. So if this is not the case, then it is the downfall of the poor. When man mentions God in a great way, other than God (money, car, lust, etc.) becomes small in his eyes, the world becomes small in his eyes, and in his eyes God is great, this is paradise. And the conditions of paradise, the promised paradise of the world before the eternal paradise, but if man forgets God, the veil of disbelief becomes thicker, and the same intelligent man thickens the veils of his infidelity so that he can no longer see God. He does not have it, and when a person becomes angry, he no longer has the authority, "God Almighty has overheard their hearts, and over their eyes, their eyes, and their great torment."

God is patient as if he does not know and forgives as if he has not seen and covers as if he is not rebellious and does not rush to punish him in terms of his mercy and forgiveness and patience.

God is higher and higher than those who describe Him with the attributes that He describes, and it is only that those who describe Him are as much as themselves and not as much as His greatness and glory. God is higher than those who describe Him. To understand him, God is rich in His servants, He does not need the worship of His servants, but man is obliged to do his duty, our life should be the life of Muhammad and Muhammad, peace be upon him and his family.

A few narrations about monotheism

The sixth Imam (as) says: “God has a fixed existence and His knowledge is Himself while it was not known and His hearing is Himself while it was not audible and His sight was Himself while He was not a seer and His power was Himself while It was not possible 2 [1] ».

The fifth, sixth, seventh and eighth Imams (as) say: "God Almighty is a light that is not mixed with darkness and is a science in which there is no ignorance and there is a life in which death is not." [2]

The eighth Imam (as) says: "People have three religions in their attributes: some prove the attributes to God by likening them to others and some deny the attributes. The third way is the truth of the truth and that is proving the attributes by denying the likeness to others." ».

The sixth Imam (as) said: "God Almighty is not justified by time and place and movement and transfer and stillness, but He is the creator of time and place and movement and stillness." [4]

A few points in Tawhid:

 The essence of God is infinite and infinite. These perfections, which are proved to him in the form (form and title) of attributes, are in fact the same essence as well as the same, and the contradiction that is seen between essence and attributes as well as among the attributes themselves is only in the stage. It is a concept and in fact it is not part of an indivisible unit. In order to prevent this unjust mistake (threats by describing the denial of the principle of perfection), Islam keeps the belief of its followers among the denial and confirms and instructs them to believe that: God has knowledge, not like the knowledge of others, he has power not like the power of others, he hears neither with the ear, nor with the eye, and so on. [5]

Monotheism has levels and types: intrinsic monotheism, attributive monotheism, verbal monotheism, devotional monotheism [6].

The wisdom that God Almighty has commanded to appeal to the Ahl al-Bayt (PBUH) is to introduce the high position of worthy servants and to encourage others to worship and obey that has led them to reach such a position and that some people to worship Prevent themselves from being arrogant [7].

The Qur'an proves with verses and leads man to the knowledge that life is purposeful and the goal of human growth is human well-being and man reaches the place for which God was created and which is eternal paradise.

1) The works of Hazrat Ayatollah Fatemi, may God have mercy on him

2) Baharalanvar, vol. 2, p. 125, the news and narrations narrated from Ahl al-Bayt are very much in these matters.

[3]) Baharalanvar, vol. 2, p. 94

[4]) Baharalanvar, vol. 2, p. 92

[5] ‌ Shiites in Islam, Allama Sayyid Muhammad Hussein Tabatabai

[6]) ‌ Purity of the soul taken from the works of Allameh Shahid Motahari

 

ترجمه اسپانیایی

 

n el nombre de Dios

ادامه نوشته

اصول اعتقادات اسلامي


بسم الله الرحمن الرحیم  کتابچه آموزشی :  اصول اعتقادات اسلاميرضاقارزی بخش اول:  توحید- توحيد آن است كه خالق آسمان و زمين و آنچه بين آنهاست خداي واحد است نه تنها خلقت، تدبير هم از آن خداست تمام كارها، تمام حوادث ، چه حوادث شخصي و چه اجتماعي همه زير نظر خدا و به اراده خداست. - نخستين گام در راه دينداري و عبادت خدا شناخت خداوند و اساس شناختن ، يگانه دانستن اوست. - لذت بندگي خدا و عبوديتش بهترين و والاترين مقام است.- توحيد يعني هرچه هست اوست كسي كاره‌اي نيست مگر به اجازه او . توحيد همان سوره قل‌هوالله‌احد است. - توحيد يعني كارها براي خدا باشد براي بندگي او كه براي همين آفريده شده‌ايم «ما خلقت الجن و الانس الابيعبدون» انسان وقتي به اين خط آمد تعبير همان صراط مستقيم است. - خدا از انسان دور نيست اما اين انسانها هستند كه با خدا فاصله دارند و از خدا دورند عامل آن هم هواي نفس است ( تكبر، حرص، حسد و... ) انسان وقتي درست مي‌شود كه از اين جاذبه دور شود بندگان خدا آنانند كه خدا را شناختند و در راه طاعت آن حركت كردند .- شكوفايي انسان در توحيد است توحيد انسان را برپا مي دارد و شكوفا مي كند .  - خداوند با تمام ذرات عالم است و از يك ذره هم دور نيست با هر ذره هست نه بطور قاطي و از هر چيز جداست نه به طور دوري، مثل او چيزي نيست اما او بصير و شنوا است، درد ما را مي‌داند و احتياجمان را مي‌فهمد و ما در محضر او هستيم.- بالاترين مرتبه شكر گزاري خداوند «فنا في‌الله» است يعني خداوند همه چيز را به ما داده پس همه چيز ما براي او ، در راه او باشد و ذوب شدن در خداوند و رسيدن به بقاءالله اين همان عبوديت و بندگي خداست. هرچه انسان خود را در مقابل خداوند بشكند به خدا نزديكتر مي‌شود. خداوند نقش انسان را در قرآن بيان مي‌كند و كسي كه قرآن بخواند راه و رسم انسان را مي‌يابد. پس اگر اين (طور) نباشد اسفل‌السافلين است وقتي انسان خدا را به بزرگي ياد كرد غير خداوند (پول، ماشين، شهوت و....) در نظر او كوچك مي‌شود دنيا برايش كوچك مي‌شود و خداوند در نظر او بزرگ، اين بهشت است و حالات بهشتي، بهشت موعود دنيا قبل از بهشت جاوداني اما اگر انسان خدا را فراموش كند پرده كفر ضخيم مي‌شود و همين انسان باهوش طوري پرده‌هاي كفرش ضخيم مي‌شود كه ديگر خدا را نمي‌بيند و وقتي به اين حالت رسيد ديگر انذار و عدم و انذار برايش فرقي ندارد و آنگاه كه انسان شقي شد ديگر صلاحيت هم ندارد، «ختم‌الله‌علي قلوبهم‌و‌علي‌سمعهم‌و‌علي أ‌َبْصارِهم غشاوه و لهم‌عذاب عظيم » . - خداوند بردباري مي‌كند آنچنان كه گويا نمي‌داند و اغماض مي‌كند كه گويي نديده است و مي‌پوشاند كه گويي بر او عصيان نمي‌شود براي عقوبت عجله نمي‌كند به لحاظ كرمش و اغماض و حلمش.- الله بالاتر و والاتر است از اين كه وصف كنندگان او را درك كنند با صفاتي كه او موصوف است به آن و جز اين نيست كه وصف كنندگان به اندازه خودشان وصف مي‌كنند نه اندازه عظمت و جلال او، خداوند ولاتر از آن است كه وصف كنندگان او را درك كنند خداوند از بندگان خود غني است، احتياج به عبادت بندگانش ندارد ولي انسان موظف است تكليف خود را انجام دهد، زندگي ما بايد زندگي محمدوآل‌محمدصل‌الله‌عليه‌وآله باشد 1 .  چند روايت در باب توحيد•         امام ششم عليه‌السلام مي‌فرمايند: «خدا، هستيِ ثابت دارد و علم او خود اوست در حالي كه معلومي نبود و سمع او خود اوست درحالي كه مسموعي نبود و بصر او خود او بود در حالي كه مبصري نبود و قدرت او خود او بود در حالي كه مقدوري نبود2[1]». •         امام پنجم و ششم و هفتم و هشتم عليه‌السلام مي‌فرمايند: «خداي تعالي نوري است كه با ظلمت مخلوط نيست و علمي است كه جهل در آن نيست و حياتي است كه مرگ در آن نيست3[2]» . •         امام هشتم عليه‌السلام مي‌فرمايند: « مردم در صفات سه مذهب دارند: گروهي صفات را به خدا اثبات مي‌كنند با تشبيه به ديگران و گروهي صفات را نفي مي‌كنند و راه حق مذهب سوم است و آن، اثبات صفات است با نفي تشبيه به ديگران[3]» . •  امام ششم عليه‌السلام فرمودند: «خداوند تبارك و تعالي با زمان و مكان و حركت و انتقال و سكون منصف نمي‌شود بلكه او آفريننده‌ي زمان و مكان و حركت و سكون است[4] »                                              چند نكته در توحيد:•   ذات خداوند، نامحدود و نامتناهي است، اين كمالات كه در صورت (شكل و عنوان) صفات براي او اثبات مي‌شوند در حقيقت عين ذات و همچنين عين يكديگرمي‌باشند و مغايرتي كه ميان ذات و صفات و همچنين در ميان خود صفات ديده مي شود تنها در مرحله مفهوم است و به حسب حقيقت جزء يك واحد غيرقابل تقسيم در ميان نيست، اسلام براي جلوگيري از اين اشتباه ناروا ، ( تهديدات به واسطه توصيف نفي اصل كمال)،عقيده‌ي پيروان خود را در ميان نفي واثبات نگه مي‌دارد ودستور مي‌دهد اينگونه اعتقاد كنند كه: خدا علم دارد نه مانند علم ديگران، قدرت دارد نه مانند قدرت ديگران،مي‌شنود نه با گوش،مي‌بيند نه با چشم و به همين ترتيب[5] . •         توحيد مراتب و اقسام دارد : توحيد ذاتي، توحيد صفاتي، توحيد افعالي، توحيد عبادي[6]. •     حكمت اينكه خداي متعال به توسل (به اهل بيت(س)) امر كرده اين است كه مقام والاي بندگان شايسته را معرفي كند و ديگران را به عبادت و اطاعتي كه موجب رسيدن آنان به چنين مقامي شده است تشويق نمايد و از اينكه كساني به عبادتهاي خودشان مغرور شوند جلوگيري كند[7].     در باب تزكيه (خودسازي)[8]•         قرآن با آيات، ثابت مي‌كند و انسان را به اين علم مي‌رساند كه زندگي باهدف است و هدف رشد انسان است، فلاح انسان است و انسان برسد به جايگاهي كه خداوند براي آن آفريده شده است و آن هم بهشت جاوداني است. •         انسان بايد مقدرات الهي را بداند، حلال و حرامش را و...، راهنمايي‌هاي پيامبران كه در خط خدايند. •         به خداوند با عظمت مي‌گوييم: ما به تو بندگي مي‌كنيم تو خداي مائي، تو معبود مائي .•     شكوفايي انسان در اعتقاد به توحيد است، قولوا لااله‌الاالله تفلحوا، انسان كه به اين علم رسيد خدا در نظرش عظيم و غيرخدا هر چه باشد، حقير و كوچك مي‌شود يعني دنيا با تمام زيبايي هايش در نظر يك مسلمان كوچك و حقير است. اگر ديگران دارند او ناراحت نمي‌شود حسد نمي‌كند و اگر خود دارد حريص نيست و بخل نمي‌ورزد و خصوصيتهاي خوب و زيباي ديگر كه همان شكوفايي است بعبارت ديگر تزكيه‌ي انسان است كه كليد بهشت است بهشت سرتاسري[9] . آري اسلام با تعليماتش با مقررات روزمره‌اش، نماز، زكوه، حج، جهاد و... حتي كساني را كه سواد خواندن و نوشتن هم ندارند نيز به اين مقام مي‌رساند دنيا و زيبائيهاي آن اگر در چشمها صغير و ناچيز باشد ديگر جايي براي حرص، بخل و حسد و ديگر حالات رذل جهنمي باقي نمي‌ماند و زندگي بهشت گونه مي‌گردد پيامبر اكرم (ص) فرمود : هركس به فقرش صبر كند روز قيامت با من خواهد بود.•                  آري شخص مسلمان در هر حال بنده خداست و داشتن و نداشتن پيش او سواء (يكسان) است، او داراي نفس مطمئنه است كه بهرحال رضايت دارد و خدا هم از او راضي است، او در هرحال و درهر حادثه بخدا رجوع مي‌كند، خداي كه «لَهُ ما في‌السماوات والارض و ما بينهماوما... آيه6 طه» او همواره مخاطب آيه: «يا اَيَتُهاالنَّفسُ المُطمئِنّه ارجعي‌الي‌ربك راضيّهً‌مرضيه فَادخلي‌في‌عبادي‌وَادخُلي جنتي» است . (‌ سوره فجر27 الي30 ) او قبل از بهشت موعود، در دنيا هم در باغستانها (حالات بهشتي دارد) و مشمول آيه 54و55 سوره قَمر مي‌باشد،«إنَّ المُتقين في جنّات وَ نَهرفي مَقعد صدقٍ عند مليكٍ مقتدر» ترجمه: بي‌گمان متقيان در باغستانها و نهرها هستند در مقام ومنزلت صدق، نزد فرمانرواي مقتدر . بخش دوم:  عدل الهي-   عدل يكي از صفات خداست در مباحث اصول عقايد از آن به گونه ‌اي مستقل بحث مي‌شود و به عنوان اصل دوم از اصول عقايد به شمار مي‌رود.-   معني لغوي عدل، قرارگرفتن هر چيز درجاي شايسته و بايسته‌ي خود است. اين معنا در كل جهان آفرينش حكمفرماست. حديث پيامبرصل‌الله‌عليه‌وآله نيز به اين معنا اشاره دارد كه «بِالعَدلِ قامت السَّماواتُ والارض» به عدالت، آسمان‌ها و زمين برپاست. -   معناي اصطلاحي عدل مراعات حقوق ديگران است كه نقطه برابر آن، ظلم است يعني حق ديگران را پايمال كردن. در رعايت عدل بايد استحقاق‌ها و اولويت‌ها در نظر گرفته شود و هر صاحب حقي به آنچه حق و شايسته اوست برسد. اگر استحقاقها و اولويت‌ها مساوي باشند مراعات عدالت اين است كه پاداش آنها مساوي باشد و اگر استحقاقها و اولويتها متفاوت باشند عدالت با پاداش متفاوت آنها حاصل مي‌شود. - عدالت خداوند در سه مرحله «تكوين»، «تشريح» و «جزا» جريان دارد. خداوند، هم در تكوين و آفرينش اشياء، استحقاق و ظرفيت آنها را مراعات نموده، هم در تشريع و قانونگذاري، تاب و توان افراد را لحاظ مي‌كند و هم در جزا، آنچه را سزاي نيك و بد عمل افراد است به آنان مي‌دهد.  از جمله آيات و روايات : عدل در تكوين : « وَ السماءَرَفَعَها وَ وَضَع الميزانَ » و آسمان را برافراشت و ميزان را قرار داد. سوره الرحمن آيه‌ي 7 «رَبنا الذي اَعطي كُلَّ شَيءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدي» پروردگار ما كسي است كه به هرچيزي آفرينش ويژه همان را داده و سپس آن را هدايت نموده است. (سوره طه/ آيه50)عدل در تشريح: «لا يُكَلِّفُ الله نَفساً اِلّا وسعَها» خدا بر هيچ كس مگر بر قدر توانايي او تكليف نمي‌كند. (سوره بقره/ آيه286)« وَ ما جَعَل عَلَيكُم في الدّينِ مِن حَرَجٍ» و در دين كاري سخت برشما ننهاده است. (سوره حج/ آيه78)رسول اكرم صل‌الله‌عليه‌وآله مي‌فرمايند: « از امت من نُه چيز برداشته شده است... و (يكي ازآنها) چيزهايي است كه بدان اضطرار يابند.» ( بحارالانوارج58 ص325  ) عدل در جزا :  «اَفَنَجعَلُ المُسلمينَ كالمُجرمين» آيا مؤمنان را همچون مجرمان قرار مي‌دهيم. (سوره قلم/ آيه35)«مؤمنان خانه‌نشين – كه زيان ديده نيستند- با آن مجاهداتي كه با مال و جان خود در راه خدا جهاد مي‌كنند يكسان نيستند- خداوند كساني را كه با مال و جانشان جهاد مي كنند به درجه‌اي به خانه‌نشينان برتري بخشيده است.» (سوره نساء/ آيه95)«فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خيراً يَرَه و مَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَهٍ شَرّاً يَرَه» پس هر كس هموزن ذره‌اي، نيكي كرده باشد (پاداش) آن را خواهد ديد و هركس هموزن ذره‌اي بدي كرده باشد (كيفر) آن را خواهد ديد. (سوره زلزال/ آيه 7و8)«وَمن جاءَ بِالسَّيئَهِ فَلا يُجزي اِلّا مِثلَها» و هركس گناهي انجام دهد تنها مانند آن جزا داده مي‌شود. (سوره انعام/ آيه160)قرآن و اختيار انسان : علاوه بروجدان، آيات فراواني از قرآن به آزادي و اختيار انسان گواهي مي‌دهند كه مي‌توان آنها را به چند دسته تقسيم كرد: الف: آيات مربوط به رسالت پيامبران و دعوت انسان به آئين حق با انذار و تبشير (كه) اگر از نظر قرآن انسان مختار و آزاد نمي‌بود ارسال پيامبران و دعوت آنها بيهوده مي‌بود. ب: آياتي كه به صراحت از اختيار و آزادي انسان در پذيرش يا نفي ايمان سخن مي‌گويند. از جمله: (سوره دهر/آيه3- سوره كهف/ آيه29.)ج: آياتي كه ايمان اجباري را خواست خدا نمي‌دانند و آن را نكوهش مي‌كنند: از جمله آيات: (سوره شعرا/آيه3و4- سوره انعام/ آيه107)د: آياتي كه پيامبران را تنها دعوت كننده، راهنما و ترساننده مي‌شمرند. از جمله آيات: (سوره شوري/آيه 48- سوره غاشيه/ آيه 21و22) 1 چند مطلب: -   اعتقاد ما در باب عدل آن است كه حق تعالي ما را به عدل مأمور فرموده و خود معامله با ما به مافوق عدل يعني تفضل نموده، دليل آن قول الهي است كه درقرآن كه مي‌فرمايند: « هر كه نيكي آورده ، ده برابرش براي اوست و هر كه بدي آورده جزا داده نمي‌شود (مگر مثل همان) و عدل آن است كه ثواب عمل نيك را نيك دهند به همان قدر و جزاي بد را بد به همان قدر» و جناب نبوي صلي‌الله‌عليه‌وآله فرمودند كه: « احدي داخل بهشت نمي‌شود به عمل خود، مگر به رحمت حق عزوجل» 2« خداوند عادل است، خداوند يك ذره هم ظلم نمي‌كند چه ظلم به موجود چه ظلم به انسان، اين اعتقاد آرامش بخش است انسان در هرحال كه باشد مي داند حقش محفوظ است. نتيجه كار اين است كه هيچ كس از حقش محروم نمي‌شود و به يك ذره هم ظلم نمي‌شود. هيچ موجودي در عالم بي‌حساب نيست عدالت هم معنايش همين است بالعدل قامت السموات و الارض زمين و آسمان روي عدالت است ، روي اعتدال است . آسمان و زمين را بدون ستون آفريد يك اعتدالي در كار است عدالت هم معنايش همين است . عدالت الهي آن است كه هر كاري و هر موجودي را كه آفريده در موقعيت مناسبش قرار داده. هركاري كه اين زيبايي عالم را به هم بزند خلافست و در برابر اين زيبايي‌ها در عالم است. كه از آن جمله آثار سوء و مضرات تجهيزات و وسايل صنايع غرب حاضر در جهان است. حديث دارد: خداوند عالم را آفريد خواست اين عالم را كوچك كند (ماكت عالم را بسازد) انسان را آفريد. انسان خلاصه جهان است. در رأس عادلين ائمه‌اطهار(س) هستند . » 1 بخش سوم:  نبوت« هو الّذي بعث في الاميين رسولاً منهم يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين» ترجمه: « اوست خدايي كه ميان عرب امي پيغمبري بزرگوار از همان مردم برانگيخت تا برآنان آيات وحي خدا تلاوت كند و آنها را از لوث جهل واخلاق زشت پاك سازد و شريعت كتاب و حكمت الهي بياموزد با آنكه پيش از اين همه در ورطه‌ي جهالت و گمراهي بودند» .(سوره جمعه / آيه2)اصل نبوت يكي از اصول ماست و زندگي ما روي اين پايه‌ها و اصول است ما معتقديم خداوند براي بشر پيامبر فرستاده كه اولين آنها حضرت آدم صلوات‌الله‌عليه‌ و خاتم آنها حضرت محمدصل‌الله‌عليه‌وآله است. كاري كه پيامبر انجام مي‌دهد عمده كار پيامبر در آيه فوق بيان شده است، اولين كار پيامبراينست كه نشانه‌هاي توحيد، عدل، حساب و... را براي مردم بخواند، دومين كار پيامبر اين است كه مردم را تزكيه كند در آيات مختلف قرآن كريم مي‌خوانيد قدافلح‌من تزكي، در جاي ديگر ذلك من تزكي، اين جزاي كسي است كه تزكيه شده است. پيامبر آمده حالات حرص، حسد و آز و تندي و ستيز و....را كه گرفتاري انسانها هم همين است را از آنها بردارد. انسان تزكيه نشده حريص است جمع مي كند و خرج نمي‌كند. مردم ناراحتند، زن و بچه ناراحت است اين زندگي خراب است. جهنم است. پيامبر آمد. اين حالات را از انسان ببرد اين معني تزكيه است. كه اگر انسان آن برنامه عبادي كه آورده عمل كند اين حالات از او دفع مي‌شود. متقي‌ها آنانند كه خدا را مي‌پايند آنها در باغستانها هستند. آدم متقي همه جا براي او باغ است، خانه بازار و... و زندگي مبدل به بهشت مي‌شود قبل از بهشت موعود دنيا برايش بهشت است و در وسعت است يعني در همه احوال، خواندن قرآن حالات تزكيه را در انسان ايجاد مي‌كند. آيات قرآن واجب است خوانده شود حضرت علي‌(ع) مي‌فرمايد: برهر مسلماني واجب است روزي 50 آيه بخواند . 1حضرت امام رضاعليه‌السلام : اگر كسي بگويد: « چرا خداوند شناخت پيامبران و اقرار و اعتراف به اطاعت آنان را بر مردم واجب كرده است؟» در پاسخ بايد گفت: از آن جا كه در آنان چيزي كه مصالحشان را به گونه اي شايسته برآورد نيست و پروردگار والاتر از آن است كه با چشم ديده شود-تا مردم مصالح خويش را بي‌واسطه از او برگيرند- و ناتواني و عجز آنان از ادراك و آشكار است، چاره‌اي جز آن نيست كه ميان خداوند و خلقش پيامبري معصوم باشد تا امر و نهي و آداب او را به آنان برساند و آنان را به چيزهايي كه به واسطه‌شان منافع خويش را به دست آوردند و ضررها را دفع مي‌نمايند آگاه سازد.» بحارالانوار ج11ص40 ويژگيهاي پيامبران الهي : پيامبران الهي، ويژگيها و برتريهايي بر ديگر انسان‌ها دارند كه در اين‌جا به برخي از آن‌ها اشاره مي‌شود : 1- وحي: پيامبران افزون بر برخورداري از دو نيروي ادراك حسي وعقلي به نيروي ديگري به نام وحي مجهزند كه هيچ گونه خطا و اشتباهي در آن راه ندارد. علم آنان از مبدأ هستي محيط برتمام كائنات افاضه مي‌گردد به گونه‌اي كه پيامبر درس نخواند. با نزول وحي از والاترين معارف و قوانين براي رشد و تكامل و اداره جامعه بشري آگاه مي‌شود. 2- عصمت : عصمت به معناي دوري از هرگونه گناه عمدي و سهوي و اشتباه است. البته آنان انسانهايي مختار و در انتخاب كار خوب يابد آزادند ولي در همان حال به هيچ گناهي آلوده نيستند. اين ويژگي پيامبران، شايستگي اعتماد را به تمام و كمال به آنان مي‌بخشد. پيامبران كساني‌اند كه به اوج بندگي رسيده و خداوند آنان را برگزيد و از آغاز آفرينش انسان، كه شيطان در پي گمراهي كردن فرزندان آدم برآمد از گمراه او به دور بوده‌اند. عصمت پيامبران به بينش و درجه يقين و ايمانشان مربوط است. 3- رهبري بي‌مانند: پيامبران براي برپايي قسط و عدالت و هدايت انسانها به توحيد و خداپرستي و مبارزه با طاغوت به پا مي‌خيزند و با بيدار كردن نيروهاي خفته و شكوفا نمودن استعدادها و گسيختن غل و زنجير از دست و پاي مردم ستمديده، چنان دگرگوني و تحول در جامعه پديد مي‌آوردند كه آثار كوشش‌هاي آنان براي هميشه به جاي مي‌مانند چنان كه بيشتر قهرمانان حماسه‌هاي قرآني را پيامبران تشكيل مي‌دهند و قرآن با بازگو كردن حماسه رهبري و دعوت پيامبران به توحيد و مبارزه با ظلم آنان را به عنوان نمونه‌هايي آرماني به مردم معرفي مي‌كند و در سوره انعام پس از نام بردن از هيجده پيامبر مي‌فرمايد: « آنان كساني‌اند كه خداوند هدايتشان كرده پس به هويت آنان اقتدا كن.» و بايد گفت كه سامان بخشيدن و به حركت درآوردن و به حركت درآوردن نيروهاي خفته در نهان انسان در جهت رضاي خدا و صلاح بشريت تنها از عهده‌ي پيامبران الهي برمي‌آيد. 4- خلوص و قاطعيت: از ديدگاه اسلام ارزش هركاري در گرو خلوص آن كار براي خداست و پيامبران از آن جا كه از سوي خدا برانگيخته مي‌شوند رسالت الهي بردوش دارند. در كار خود انگيزه و هدف جز تحصيل رضاي خداوند ندارند. از اين رو چنان استقامت و پايمردي از خود نشان مي‌دهند كه در تاريخ بي‌نظير است و اين جز از گذر خلوص نيت و پشتوانه الهي صورت نمي‌پذيرد. قاطعيت و استواري پيامبران معلول همين خلوص نيت و الهي بودن است. 5- مبارزه با ظلم: قرآن كريم مي‌فرمايد: « (پيامبري كه) آنان را به نيكي امر مي‌كند و از زشتي باز مي‌دارد و پاكيزه‌‌ها را برآنان حلال و پليدي‌ها را برآنان حرام مي‌كند و قيد و زنجيرشان را برمي‌دارد.»  راههاي شناخت پيامبران الهي از سه راه مي‌توان بهره جست :1- يافتن نشانه‌اي در شخص پيامبر كه دليل بر ارتباط با خدا باشد و اين را «معجزه» گويند ؛2-     گردآوري قراين و شواهد ؛ 3-     گواهي پيامبران پيشين يا معاصر4- معجزه: كاري كه به اراده خداوند برخلاف عادت و طبيعت به وسيله‌ي شخص مدعي پيامبري انجام مي‌شود به گونه‌اي كه ديگران از انجام مثل آن عاجزند.5-  گردآوري قراين : از مهمترين قوانين براي شناسايي پيامبران: الف- مطالعه درباره‌ي گذشته شخص مدعي پيامبري ب- بررسي محيط دعوت  ج- محتواي آيين 4- پيروان 5- ايمان به گفته‌هاي خود.6-  گواهي پيامبران پيشين يا معاصر: از جمله آيات برنبوت    پيامبر ما :  (سوره صف/6- سوره اعراف/157) 1 بخش چهارم: امامتامامت امتداد راه پيامبراكرم(ص): از اصول دين ما امامت است؛ توحيد، عدل، نبوت، امامت، معاد. امامت يعني ما معتقديم كه بعد از پيغمبرصل‌الله‌عليه‌وآله دوازده نفر وصي آن بزرگوار هستند كه هريك وظايفي داشتند، حاكم نگهبان دين و مفسر وحي بودند. اسلام واقعي به زبان ائمه اطهار(س) تفسير شده است . در صلوات شعبانيه مقداري از مقامات ائمه اطهار صلوات‌الله‌عليهم بيان گرديده است. بارالها صلوات مرا برمحمدوآل محمد بفرست آنها كه: شجره نبوت، موضوع رسالت، مختلف الملائكه آمدوشد ملائكه به خانه وحي بود، معدن علم بودند، اميرالمؤمنين، امام حسن عليه‌السلام تا آخر معدن علم‌اند، تمام علم در خانه محمدوآل‌محمد صلوات‌الله‌عليهم است.الفلك الجاريه كشتيهاي جاريه، يأمَنُ مَنْ رَكبَها هركس سوار دراين كشتيها شد از غرق شدن در امان است. خدايا درود فرست بر محمدوآل‌محمد صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين درود بسيار كه آن درود موجب خشنودي آنها باشد و اداي حق آنها بر ما شود. آنها كه پاكان بودند و نيكوكاران و اخيار هستند. خداوند اداي حق آنها را برما واجب كرده است. و واجب كرده است كه از اهل بيت صلوات‌الله عليهم اطاعت كنيم. ما تمام زندگيمان بايد طبق موازيني باشد كه محمدوآل‌محمد گفته است. خدايا پيامبر را براي من شفيع مقبول الشفاعه قرار بده و طريق مستقيم هموار بسوي خود گردان، خداوند مرا پيرو آن بزرگوارانت گردان تا روزي كه به لقاء تو برسم تا اينكه روز قيامت را ملاقات كنيم در حالي كه از من راضي هستي، امامت و امتداد راه پيامبر اكرم صل‌الله‌عليه‌وآله است.  انتظار فرج حضرت ولي‌عصر(عج): حقيقت وجود حضرت ولي‌عصر(عج) مثل خورشيد روشن است، خورشيد پشت ابرو حقيقتي است انكار ناپذير. ايشان در گرفتاريها آمده و به داد شيعيان رسيده است و گاه افرادي از طرف ايشان ما مسلمانها تنها نيستيم امام زمان بالاي سرماست بزرگترين قوت ما وجود نازنين حضرت ولي‌عصر(عج) است. از اصلي‌ترين مطالب در مورد امام زمان‌(عج) اعتقاد به آمد نشان انتظار فرج و دعا براي فرجشان است. بار پروردگارا انقلاب اسلامي ما را به انقلاب جهاني ولي‌عصر(عج) متصل بفرما ما را از اعوان و انصارش قرار بده، اسلام و مسلمين را نصرت عنايت فرما.  ولايت فقيه حكومت اسلامي: اَطيعواالله و اطيعوالرسول و اولي الامر منكم ( سوره نساء/ آيه 59). تمام مناصب امام معصوم(ع) به جز مقام عصمت و.... به ولي فقيه تفويض شده به نص آيه فوق و توحيد امام معصوم عليه‌السلام و به تأكيد روايات، مرجعيت و حاكميت در زمان غيبت مانند تصرف در بيت‌المال ، قضاوت، اقامه نمازجمعه و جهاد و جنگ در راه خدا است. جهاد رمز قدرت و عزت مسلمانان و به تعبير بهتر دريچه بهشت است كه به دست ولي‌فقيه برروي امت باز مي‌شود. ملت ايران مانند قوم بني‌اسرائيل نيست كه سروصداي فرعون و فرعونيان اينها را تحت تأثير قرار بدهد امروز بايد ايران اسلامي شرق و غرب را به يوغ خود بكشد. امروز تمام كفر در مقابل تمام اسلام ايستاده بايد مسلمانان كاري بكنند كه در جهان سربلند باشند. تاريخ تكرار مي‌شود، الان هم مثل دوران حضرت اميرالمؤمنين عليه‌السلام است الان هم ولايت فقيه عادل وجود دارد ولي مردم به طرف معاويه مي‌روند وعده كمي دور علي‌عليه‌السلام‌اند معاويه صفتها ظاهرشان را درست مي‌كنند ولي باطنشان خراب است. جامعه اسلامي به معناي حقيقي آن دوران امام زمان‌عجل‌الله تعالي درست مي‌شود (تحقق خواهد يافت) مسلمانان بايد قيام كنند آمريكا دارد عزت اسلام را لگد مال مي‌كند واجب است از مرزهاي اسلامي دفاع كنيم كافر آمده در مرزهاي اسلامي آماده باشيم براي جهاد بايد پشت سر رهبرمان حركت كنيم، ما به ياري خدا قدرت داريم كفار‌(آمريكا و...) را از كشورهاي اسلامي بيرون كنيم. برويد از رهبر حكم جهاد بگيريد، امروز جهاد برعليه كفار واجب است، ما مسلمانها تنها نيستيم امام زمان(عج) بالاي سرماست.«واعدولهم ما استعطعتم من قوه . و من رباط الخَيْل ترهبون به عدوالله و عدوكم» ترجمه: هرچه مي‌توانيد نيرو بر عليه آنها آماده كنيد....آماد‌گي داشته باشيم اگر رهبر حكم جهاد بدهد برويم و به كمك امام و رهبرمان حضرت آيت‌الله‌العظمي خامنه‌اي حركت كنيم و نام امريكا را براي هميشه دفن كنيم 1. چند مطلب 2: -  پيامبراكرم(ص) پيش از وفات خود به امر خدا، حضرت‌علي‌عليه‌السلام را به جانشيني برگزيد و بارها او رابه مسلمانان معرفي كرد و از آنان خواست با او بيعت كنند و قبول خلافتش را اعلام كنند و چنين نيز شد. -   تعيين جانشين براي پيامبر كه حضرت علي و فرزندانش عليهم‌السلام (12 معصوم) هستند كاري ضروري و حياتي بود زيرا: 1- پيامبر اكرم در طول بعثت به تعليم و بيان احكام معارف قرآن كريم پرداخت و ضروري بود در طول زمانهاي آتي پاكان و شايستگان و امانت داراني از جانب خداوند، مأمور تعليم وتبيين و ابلاغ پيامها و احكام معارف قرآن باشند 2- بايد مفسري معصوم مي بود تا نظر او معيار و ميزان براي جامعه باشد تا هم در فهم قرآن بخصوص موارد اختلاف به او رجوع گردد و معيار مفسران ديگر بوده و همچنين راه سوء استفاده بر دشمنان مسدود گردد . 3- تشكيل حكومت شايسته‌ترين، عالم‌ترين، مديرترين و مدبرترين فرد جامعه براي حاكم اسلامي باشد و با اختيار ولايتي كه خداوند به او داده به جانشيني پيامبر نصب گردد. لذا پيامبر اكرم اهل‌بيت(ع) در حديث ثقلين را قرين عدل، مفسر و مبين قران معرفي نموده و روز 18 ذي‌حجته سال دهم هجري در غديرخم حضرت‌علي(ع) را بر تمام مسلمانان اعلام و از آنان بيعت گرفت. -  ولايت فقيه استمرار امامت در دوران غيبت است، حاكم دين، مفسردين، امامت، تشخيص احكام، حل اختلافات مخصوص حكومت ولي فقيه است.  بخش پنجم: معاداز ديگر اصول دين ما معاد است، ما يقين داريم كه زندگي دنيا موقت و گذرا و آزمايش است و ما زنده خواهيم شد « و بالاخره هم يوقنون» البته اين يقين داشتن ، عارضي نيست. اين را آيات قرآن به ما مي‌رساند خداوند عادل است و عادل كار بيهوده عبث نمي‌كند خداوند بالاتر از اين است كه انسان را پوچ و بي هدف قرار دهد. او بالاتر از اين است كه زندگي بي هدف بيافريند. پادشاه به حق بالاترين  از اين است كه اين آفرينش دقيق انسان را براي چند صباحي موقت و بي‌هدف آفريده باشد. تمام اينها از روي علم است، از روي حساب و ما دوباره زنده مي‌شويم. آن كساني كه به آخرت ايمان ندارند در عذاب و گمراهي آشكارند. گمراهي بالاتر از اين نيست كه انسان با داشتن عقل زندگي را منحصر در اين چند روز بداند. زندگي براي چيست؟ زندگي بي‌هدف نيست. چيزي كه انسان را از ناراحتي‌ها كه هميشه دامن گير انسان است خلاص مي‌كند اعتقاد به قيامت است. پيامبران الهي معتقد به اجر و پاداش قيامت بودند. قرآن مي‌گويد: همه چيزها و كارهايتان در خط بندگي خدا باشد كسب، تجارت، خوردن، خوابيدن و... انسان وقتي از حالات حيواني خارج مي‌شود كه در راه بندگي خدا حركت كند. همه چيز او براي خدا باشد. تزكيه يعني بنده خدا بودن اين فرد رستگار مي‌شود، مي‌رود تا به خدا مي  رسد و بنده خدا مي شود.انسان وقتي از زندگي عادي گذر كرد فقط آن را به اندازه نياز استفاده كرد آن وقت تازه به اصل زندگي وارد مي‌شود و مي‌فهمد زندگي چيست متقيان آنهايي هستند كه خدا را مي‌پايند آنان در باغستانها هستند، بهشت دنيا قبل از بهشت موعود ، حالات بهشت گونه دارند، او در بهشت در وسعت است يعني در همه احوال در تنگي نيست، داشتن و نداشتن براي اين آدم مساوي است و اين توحيد است. خداست كه روزي را به هر كه بخواهد زياد مي‌دهد و به هر كه بخواهد كم مي‌دهد ، ما فقط مكلف به انجام تكليفيم .  آنچه مطلوب است، رحمت خداوند است آن خدايي كه رب السموات‌والارض و ما بينهما است، خدايي كه رحمتش همه جا را فراگرفته. روز قيامت كسي مالك خطاب نيست، آن روز كه روح و ملائكه صف مي‌كشند و كسي حرفي ندارد خطابي نمي‌گويد: مگر بفرمان خدا، روز موعود در پيش است و ترديدي نيست پس هر كس مي‌خواهد به سوي خدا راهي پيدا كند و خود را مهيا كند تا روي رفتن به سوي حق را داشته باشد. زندگي دنيا جز متاع فريب چيزي نيست و اصل آخرت است و داخل شدن در بهشت اگر انسان بخواهد فقط اين جسم را اينجا (دردنيا) نگه دارد و وسائل زندگي مادي‌اش را فراهم بياورد اين نقص است اگر هدف ما اين باشد بيچارگي و پستي است. در صورتي كه آخرت بهتر است يعني آن زندگي بالاتر از اين زندگي است، آن زندگي الهي كه در بطن دين زندگي بايد آن را پيدا كرد آنچه در كتابهاي آسماني تعريف شده همين زندگي الهي است نه زندگي پست حيواني، زندگي پست حيواني آتش است. تزكيه يعني بنده خدا بودن، يعني از حالات انسان (نفساني) درآمدن و وارد شدن در جرگه بندگي خدا مثال او آيات اول سوره مؤمنون است ، اين فرد رستگار مي‌شود مي‌رود و به خدا مي‌رسد و بنده خدا مي‌شود. راه نجات فقط بندگي خداست ، آن است كه انسان را نجات مي‌دهد همه چيز را به او دادن و سپردن. بنده خدا هروقت گفت الحمدالله رب العالمين، لااله الا الله ، معتقد مي‌شود و اول خود را خلع سلاح مي‌كند و به خود مي‌گويد، من هيچ و هر چه هست اوست اولين قدم، از بين بردن تكبر است امام زين‌العابدين عليه‌السلام مي‌فرمايد: « خداوندا من با آن همه عبادات، در نزد تو از ذره هم كمترم» اگر اين رويه درست نشود ما هم درست نمي‌شويم. و تا وقتي كه شيوه ائمه‌اطهارعليهم‌السلام را كنار بگذاريم و به آن عمل نكنيم درست نمي‌شويم. وقتي مردم به خوشگذراني عادت كردند محكومند ، راه نجات يافتن ، رهايي از كبر است كه با عبادت و بندگي خدا حاصل مي‌شود حضرت اباعبدالله الحسين عليه‌السلام مي‌فرمايد: «خداوند تبارك و تعالي دعوت بربندگي خدا مي‌كند كسي كه بنده خدا شد بنده غيرخدا نمي‌شود.» بنده شهوت، بنده دنيا، بنده زن و... حتي امام صادق عليه‌السلام در حال طواف كعبه مي‌فرمايد: الهي قِ شح نفسي الهي مرا از بخل نفس نجات بده . (مطالب معاد برگرفته از بيانات، جلسات عقايد و آثار حضرت آيت‌الله العظمي فاطمي دام ظله  ) ________________________________________1) جلسات و آثار حضرت آيت الله فاطمي رحمه الله علیه 2) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 125 ، اخبار و روايات نقل شده از اهل بيت در اين مسائل بسيار زياد است . 3) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 129[3])بحارالانوار ، ج 2 ، ص 94[4]) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 92[5])‌شيعه در اسلام ، علامه سيد محمد حسين طباطبائي ، بخش سوم[6])‌طهارت روح برگرفته از آثار علامه شهيدمطهري[7]كتاب اصول عقايد آيت الله مصباح يزدي[8]برگرفته از جلسات اصول عقايد و تفسير آيت الله فاطمي[9]جزاء من تزكي/ طه 761) كتاب معرفت ديني ، ج 23 بحث عدل الهي 2) مجموعه آثار شيخ صدوق ، ص 108 و 109 ، باب اعتقاد در عدل الهي 1) آثار و جلسات آيت الله العظمي فاطمي 1) برگرفته از جلسات اصول عقايد آيت الله فاطمي 1) كتاب معرفت ديني ، ج 23 1 )    بخش امامت برگرفته از بيانات و آثار حضرت آيت‌الله فاطمي دام ظله2) از كتاب معرفت ديني شماره 23     ترجمه عربی کتاب:اصول عقاید اسلام 
ترجمه عربی کتاب:اصول عقاید اسلام
 
بسم الله الرحمن الرحیمالكتيب التربوي: أصول العقيدة الإسلاميةرضاقارزی
الجزء الأول: التوحيدالتوحيد هو أن خالق السماوات والأرض وما بينهما هو الإله الواحد ، ليس فقط الخليقة ، بل أيضًا خطة الله ، وكل الأشياء ، وكل الأحداث ، سواء كانت شخصية أو اجتماعية ، كلها تحت إشراف الله ومشيئة الله.- الخطوة الأولى في طريق التدين وعبادة الله هي معرفة الله ومعرفة أساس معرفته وحدها.- لذة عبادة الله وعبادته هي أفضل وأسمى مكانة.- التوحيد: أيا كان ، فهو إنسان لا عمل له إلا بإذنه. التوحيد هو نفس سورة قال الله أحد.- التوحيد يعني أن الأشياء لله ، وعبادته ، ولهذا خُلقنا. "نحن من خلق الجن والبشر ، الأحباش". عندما جاء الإنسان إلى هذا الخط ، كان التفسير هو نفس الصراط المستقيم.- الله ليس ببعيد عن الإنسان ، ولكن هؤلاء هم بعيدين عن الله وبعيدين عن الله ، وسببهم هواء الروح (الغطرسة ، والجشع ، والغيرة ، إلخ) الإنسان ، عندما يكون على حق ، فهو بعيد عن هذا الانجذاب. عرفوا الله وطاعته.- يزدهر الإنسان في التوحيد ، والتوحيد يؤسس الإنسان ويزده.الله مع كل جسيمات الكون وليس بعيدًا عن جسيم واحد. إنه مع كل جسيم ، ليس بطريقة مختلطة ، وبعيدًا عن كل شيء ، ليس بعيدًا. لا يوجد شيء مثله ، لكنه الرائي والمستمع ، يعرف ألمنا ويفهم احتياجاتنا. ونحن في حضرته.- أسمى درجات الشكر لله "فناء الله" ، أي أن الله قد وهبنا كل شيء ، فكل شيء في طريقه له ، والذوبان في الله وتحقيق بقاء الله هو عبادة الله. كلما كسر الإنسان نفسه أمام الله ، اقترب منه أكثر. ويذكر الله دور الإنسان في القرآن ، ومن قرأ القرآن وجد طريق الإنسان. فإذا لم يكن الأمر كذلك ، فهو سقوط الفقير ، فعندما يذكر الإنسان الله بطريقة عظيمة ، غير الله (المال ، السيارة ، الشهوة ، إلخ) يصغر في عينيه ، يصبح العالم صغيراً في عينيه ، وفي عينيه الله أكبر ، هذه هي الجنة. وشروط الجنة ، الجنة الموعودة للعالم قبل الجنة الأبدية ، ولكن إذا نسي الإنسان الله ، فإن حجاب الكفر يزداد ثخانة ، ويثخن نفس الرجل الذكي حجاب كفره حتى لا يعود يرى الله. ليس عنده ، وعندما يغضب الإنسان لم يعد له السلطان ، "لقد سمع الله قلوبهم وعلى أعينهم وعيونهم وعذابهم العظيم".إن الله صبور كأنه لا يعلم ويغفر كأنه لم يره ويستر كأنه غير متمرد ولا يتسرع في معاقبته من رحمته ومغفرته وصبره.- الله أسمى وأعلى من الذين يصفونه بالصفات التي ينسبها إليه ، وأن الذين يصفونه بقدر أنفسهم وليس بعظمته ومجده ، فإن الله أسمى ممن يصفونه. لكي نفهمه فإن الله غني بعباده ، ولا يحتاج إلى عبادة عباده ، بل على الإنسان أن يقوم بواجبه ، ويجب أن تكون حياتنا حياة محمد ومحمد صلى الله عليه وآله وسلم.بعض الروايات عن التوحيديقول الإمام السادس (ع): "لله كيان ثابت وعلمه هو نفسه وهو غير معروف وسمعه هو نفسه وهو غير مسموع وبصره هو نفسه وهو ليس رائيا وقوته هي نفسها. وهو ما لم يكن ممكنا 2 [1] ».• يقول الأئمة الخامس والسادس والسابع والثامن ع: "الله تعالى نور لا يمتزج بالظلمة وهو علم لا جهل فيه حياة لا موت فيها". [2]يقول الإمام الثامن (ع): "للناس ثلاث ديانات في صفاتهم: من يثبت الصفات إلى الله بتشبيهها بالآخرين ، ومنهم ينكر الصفات. ] ».• قال الإمام (ع): "إن الله تعالى لا يبرره الزمان والمكان والحركة والسكون ، بل هو خالق الزمان والمكان والحركة والسكون" [4].بعض النقاط في التوحيد:• جوهر الله لانهائي ولانهائي ، وهذه الكمالات ، التي ثبتت له في شكل صفات (صفات وألقاب) ، هي في الواقع نفس الجوهر وكذلك نفس بعضها البعض. المرحلة مفهوم وليست في الواقع وحدة لا تتجزأ ، ولمنع هذا الخطأ الجائر (التهديد بوصف إنكار مبدأ الكمال) ، يحفظ الإسلام معتقدات أتباعه في وسط الإنكار والإثبات ويأمرهم بالاعتقاد بأن : الله له معرفة لا تشبه معرفة الآخرين ، وله قوة لا قوة غيره ، ولا يسمع بالأذن ، ولا يرى بالعين وهكذا [5].• التوحيد له مستويات وأنواع: التوحيد الجوهري ، التوحيد ، التوحيد اللفظي ، التوحيد التعبدي [6].• الحكمة التي أوصى الله تعالى بمناشدة أهل البيت (عليهم السلام) هي التعريف بالمكانة الرفيعة للخدام المستحقين وتشجيع الآخرين على العبادة والطاعة مما أدى بهم إلى هذا المنصب وذاك. ليمنعوا عباداتهم من التكبر [7].
 
حول الزراعة (تحسين الذات) [8]• يبرهن القرآن بالآيات ويقود الإنسان إلى معرفة أن الحياة هادفة وأن هدف النمو البشري هو رفاه الإنسان ويصل الإنسان إلى المكان الذي خلق الله من أجله وهو الجنة الأبدية.• يجب على الإنسان أن يعرف الأقدار الإلهية ، وما هو شرعي وما هو غير شرعي ، وما إلى ذلك ، وصايا الأنبياء الذين هم في نسل الله.• نقول لله بعظمة نخدمك أنت إلهنا أنت إلهنا.• ازدهار الإنسان في الإيمان بالتوحيد. إذا امتلكه الآخرون ، فلن ينزعج ، ولن يشعر بالغيرة ، وإذا كان لديه آخرين ، فلن يكون جشعًا وبخلًا ، ومن الصفات الجيدة والجميلة الأخرى ، والتي هي الرخاء ، بمعنى آخر ، هي تربية الإنسان ، وهي مفتاح الجنة.نعم ، إن الإسلام بتعاليمه وقواعده اليومية ، الصلاة ، والزكاة ، والحج ، والجهاد ، ونحو ذلك ، يرفع حتى أولئك الذين لا يعرفون القراءة والكتابة إلى هذا المنصب ، والعالم وجمالها ، إذا كانت صغيرة ولا قيمة لها في العين ، مكان آخر للجشع. البخل والغيرة وسائر الرذائل الجهنمية لن تبقى والحياة كالجنة ، قال الرسول الكريم صلى الله عليه وسلم: من أحتمل فقره يكون معي يوم الدين.نعم المسلم عبد الله بأي حال ، وامتلاكه أو عدم وجوده مختلف (متساوٍ) ، لديه نفس واثقة راضية على أي حال ، والله يرضى عنه ، يلجأ إلى الله بأي حال ، الله الذي "له السماوات والأرض ، ولكل منهما الآخر ... الآية 6:" إنه يخاطب دائمًا الآية: (‌ سورة الفجر 27-30) قبل الجنة الموعودة كان في جنات الدنيا (فيها دول الجنة) وهي مذكورة في الآيتين 54 و 55 من سورة قمر ، التيارات في موقع الحق في وجود الحاكم القوي.الجزء الثاني: العدل الالهي- العدل صفات من صفات الله ، وفي مناقشة مبادئ العقائد تناقش باستقلالية ، وتعتبر المبدأ الثاني من مبادئ العقيدة.- المعنى الحرفي للعدالة هو وضع كل شيء في مكانه الصحيح. هذا المعنى يحكم الكون كله من الخلق. كما أن حديث النبي صلى الله عليه وسلم يشير إلى أن "العدل علو السماوات والأرض" ، أي العدل والسماء والأرض.- مصطلح العدالة يعني احترام حقوق الآخرين ، والمساواة فيه هو القهر ، أي الدوس على حقوق الآخرين. مع مراعاة العدالة ، يجب مراعاة الحقوق والأولويات ، ويجب على كل صاحب حق تحقيق ما هو حق له ويستحقه. إذا تساوت الاستحقاقات والأولويات ، فإن مراعاة العدالة هي أن مكافأتها متساوية ، وإذا اختلفت الاستحقاقات والأولويات ، تتحقق العدالة بمكافآتها المختلفة.يتم عدالة الله على ثلاث مراحل: "الخلق" و "التفسير" و "العقاب". إن الله في خلق الأشياء وخلقها ، يراعي مزاياها وقدراتها ، وفي التشريع والتشريع يراعي قدرة الأفراد على التحمل وقوتهم ، وفي العقاب يعاقبهم على حسنات وسيئات الأفراد.ومنها الآيات والروايات:العدل في التكوين: "والسماء وضبط الميزان" ورفع السماء وضبط الميزان. سوره الرحمن آیه 7 "ربنا الذي أعطى كل شيء لخلقه ثم هدى" ربنا هو الذي أعطى كل شيء خلق خاص ثم هديه. (سوره طه / آیه 50)العدل في التفسير: "لا يثقل الله الروح إلا بالقدر" ولا يكلف الله أحداً إلا بقدر قدرته. (سورة البقرة / الآية 286)"وجعلناكم في دين الحرية" ولم نقم بأي عمل شاق لكم في الدين. (سوره حج / آیه 78)قال صلى الله عليه وسلم: "نزلت من أمتي تسعة أشياء .. و (منها) ما قد يحتاجون إليه". (بحرالانوارج 58 ص 325)العدل في العقوبة: "اجعلوا المسلمين الجناة" هل نعامل المؤمنين كمجرمين؟ (سورة القلم / الآية 35)."إن ربات البيوت المؤمنات - اللواتي لم يصبحن - ليسن مثل أولئك الذين يسعون بثرواتهم وأرواحهم في سبيل الله - لقد جعل الله أولئك الذين يسعون بثرواتهم وحياتهم أعلى درجة من أهلها".(سوره نساء / آیه 95)فَمَن يَعَمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خيراً يَرَه و مَن يَمَلَع مِثقالَ ذَرَهٍ شَرّا يَرَه » (سوره زلزال / آیه 7 و 8)"ومن يرتكب خطيئة لا يعاقب إلا على مثل مثل". ومن يرتكب خطيئة لا يكافأ إلا على أساسها. (سورة الانعام / الآية 160).القرآن والإرادة البشرية الحرة:بالإضافة إلى الأبراج ، تشهد العديد من الآيات القرآنية على حرية الإنسان وفاعلية ، والتي يمكن تقسيمها إلى عدة فئات:ج: الآيات المتعلقة برسالة الأنبياء ودعوة الإنسان لدين الحق بالإنذار والكرازة (التي) إذا لم يكن الإنسان حراً وحراً حسب القرآن ، فلا فائدة من إرسال الأنبياء ودعوتهم.ب: الآيات التي تتحدث صراحة عن إرادة الإنسان الحرة في قبول أو إنكار الإيمان. ومنها: (سورة الضهر / الآية 3 - سورة الكهف / الآية 29).ج: الآيات التي تجعل الله يريد الإيمان لا تعرفه وتدينه: ومنها الآيات: (سورة الشعراء / الآية 3 و 4 - سورة الأنعام / الآية 107).د: آيات تعتبر أن الأنبياء هم وحدهم الداعين والمرشدون والمنذرون. ومن الآيات: (سورة الشورى / الآية 48- سورة الغاشية / الآيات 21 ، 22)
 
 
بعض المقالات:- إيماننا بالعدل أن الله تعالى قد أمرنا بالعدل ، وجعل التعامل معنا أسمى من العدل ، أي أن السبب هو الكلمة الإلهية التي جاء فيها القرآن:"من أتى به خيرا بعشر أمثاله ، ومن أتى بالشر لا يعاقب إلا إذا كان مثله ، والعدل أنهم يجازون الحسنات بالخير ، والسوء سيء كالسوء" وقداسة النبي صلى الله عليه وسلم. هم قالوا ذلك:"ما من أحد يدخل الجنة بفعله إلا برحمة حق تعالى"."الله عادل. الله لا يظلم على الإطلاق ، سواء كان يضطهد المخلوق أو يضطهد الإنسان. هذا الاعتقاد مطمئن. والإنسان على أي حال يعرف أن حقه محفوظ. والنتيجة أن لا أحد يحرم من حقوقه ولا أحد مضطهد. لا وجود في العالم بدون حساب ، العدل يعني هذا أيضًا ، في العدل ، السماوات والأرض والأرض والسماء على العدل ، على الاعتدال. خلق السماوات والأرض بغير أعمدة ، هناك اعتدال ، وهذا ما يعنيه العدل. العدل الإلهي هو وضع كل عمل وكل مخلوق خلقه في المكانة المناسبة. كل ما يزعج جمال هذا العالم هو خطأ وضد هذه الجمال في العالم. من بينها الآثار السلبية لمعدات وأدوات الصناعات الغربية الموجودة في العالم.هناك حديث: خلق الله العالم ، أراد أن يجعل هذا العالم صغيراً (جعله نموذجاً للعالم) ، خلق الإنسان. الإنسان هو خلاصة الدنيا. وعلى رأس الصالحين الأئمة. »1الجزء الثالث: النبوةوهو الذي أرسل رسولا إلى الكفار. لتطهيره من فساد الجهل والأخلاق القبيحة ، وتعلم شريعة الكتاب والحكمة الإلهية ، رغم أنهم كانوا بالفعل في هاوية الجهل والضلال.وأصل النبوة من أصولنا ، وحياتنا مبنية على هذه الأسس والأصول ، ونؤمن أن الله تعالى أرسل نبياً إلى البشرية ، أوله آدم عليه السلام ، وآخرهم محمد صلى الله عليه وسلم. ما يفعله الرسول: العمل الرئيسي للنبي مذكور في الآية السابقة ، فالمهمة الأولى للنبي هي تلاوة آيات التوحيد والعدل والحساب وغيرها على الناس ، ومهمة الرسول الثانية هي تربية الناس ، وتقرأ في آيات مختلفة من القرآن الكريم. قذافمان التازكي ، في الجزء الآخر من الزلق ، أنا تازكي ، هذه عقاب من تمت زراعته.جاء الرسول لإزالة حالات الجشع والغيرة والجشع والمرارة والفتنة وما إلى ذلك ، والتي هي مثل معاناة الإنسان. الرجل غير المثقف جشع يجمع ولا ينفق. الناس مستاءون ، النساء والأطفال مستاءون ، هذه الحياة سيئة. إنه الجحيم. جاء النبي. إن أخذ هذه الحالات بعيدًا عن الإنسان هو زراعة. إذا عمل الشخص في خطة العبادة التي أحضرها ، فسيتم صد هذه المواقف عنه.الأتقياء هم الذين يتبعون الله وهم في الجنات. والإنسان الورع جنة له في كل مكان ، وسوق ، ونحو ذلك ، وتصبح الحياة جنة ، وقبل الفردوس الموعود ، كان العالم جنة له ، وهو شاسع ، أي أن قراءة القرآن في كل الأحوال تخلق حالات تنشئة في البشر. وجوب قراءة آيات القرآن ، يقول الإمام علي (ع): يجب أن يقرأ كل مسلم خمسين آية في اليوم. 1حضرة الإمام الرضا عليه السلام: إذا قال قائل: "لماذا فرض الله على الناس معرفة الأنبياء والاعتراف بهم وطاعتهم؟" وردًا على ذلك يجب أن يقال: بما أنه لا يوجد فيهم ما لا تقدر مصالحهم بشكل صحيح وأن الله أعلى مما يمكن رؤيته بالعين المجردة - حتى يأخذ الناس مصلحتهم منه مباشرة - وعدم قدرتهم وعدم قدرتهم على الإدراك. "ومن الواضح أنه لا خيار إلا أن يكون هناك نبي معصوم بين الله وخلائقه ليبلغهم بأوامره ونواهي وآدابها ويطلعهم على الأشياء التي نالوا بها نفعهم وصدوا خسائرهم". بهارالانوار المجلد 11 ص 40صفات الأنبياء:للأنبياء السماويين صفات ومزايا على غيرهم من البشر نذكر بعضها هنا:1- الوحي: بالإضافة إلى وجود قوتين للإدراك الحسي والفكري ، فإن الأنبياء مجهزون بقوة أخرى تسمى الوحي ، ولا يوجد فيها خطأ. إن معرفتهم بأصل البيئة منتشرة في الكون بأسره بطريقة لا يدرسها النبي. بوحي الوحي ، يصبح على دراية بأعلى معرفة وقوانين لنمو المجتمع البشري وتطوره وإدارته.2- العصمة: المعصومة تعني تجنب أي إثم مقصود وغير مقصود وخطأ. بالطبع ، هم أشخاص أحرار لهم الحرية في اختيار عمل جيد ، لكن في نفس الوقت ، ليسوا مصابين بأي خطيئة. هذه الصفة المميزة للأنبياء تمنحهم ميزة الثقة الكاملة. فالأنبياء هم من بلغوا ذروة العبودية واختارهم الله ، وبعيدين عن ضلاله منذ بداية خلق الإنسان ، عندما سعى الشيطان إلى تضليل بني آدم. ترتبط عصمة الأنبياء ببصيرةهم ودرجة اليقين والإيمان.3- قيادة لا مثيل لها: يقوم الأنبياء بإقامة العدل وإرشاد البشر إلى التوحيد والتقوى ومحاربة الطاغوت ، وإيقاظ القوى الراكدة وازدهار المواهب وكسر أغلال الشعب المظلوم مثل هذا التحول والتحول. لقد خلقت التغيرات في المجتمع أن آثار جهودهم ستبقى إلى الأبد ، حيث أن معظم أبطال الملاحم القرآنية هم أنبياء ، والقرآن يقدمهم للناس كأمثلة مثالية من خلال سرد ملحمة القيادة ودعوة الأنبياء إلى التوحيد ومحاربة الظلم. وفي سورة أنعام بعد أن ذكر ثمانية عشر نبياً قال: "هم الذين هداهم الله.
3- قيادة لا مثيل لها: يقوم الأنبياء بإقامة العدل وإرشاد البشر إلى التوحيد والتقوى ومحاربة الطاغوت وإيقاظ القوى الراكدة وازدهار المواهب وكسر أغلال المظلومين مثل هذا التحول والتحول. وقد أوجدت التغيرات في المجتمع أن آثار جهودهم ستستمر إلى الأبد ، فمعظم أبطال الملاحم القرآنية هم أنبياء ، والقرآن يقدمهم للناس كأمثلة مثالية من خلال سرد ملحمة القيادة ودعوة الأنبياء إلى التوحيد ومحاربة الظلم. وفي سورة أنعام ، بعد ذكر ثمانية عشر نبياً ، قال: "هم الذين هداهم الله فاتبعوا هويتهم". ويجب أن يقال إن تنظيم وتحريك وتحريك القوى الكامنة في سر الإنسان لإرضاء الله وخير البشرية لا يمكن إلا للأنبياء الإلهيين.4- الطهارة والعزم: من وجهة النظر الإسلامية ، فإن قيمة كل شيء تتوقف على نقاء هذا العمل عند الله ، والأنبياء هم من يحملون الرسالة الإلهية لأنهم موحى بهم من الله. ليس لديهم دافع أو هدف في عملهم سوى السعي وراء مرضاة الله. ومن ثم ، فإنهم يُظهرون مثل هذه المثابرة والمثابرة التي تجعلها فريدة من نوعها في التاريخ ، ولا يمكن القيام بذلك إلا من خلال نقاء النية والدعم الإلهي. وعزم الأنبياء وثباتهم يعود إلى طهارة النية والألوهية هذه.5- محاربة الظلم: قال القرآن الكريم: "(أمرهم (النبي) بالخير ، ونهى عن القبح ، ونهى عن الطاهر ، ونهى عنهم القذارة ، ورفع أغلالهم".طرق معرفة الأنبياءهناك ثلاث طرق لاستخدامه:1- إيجاد علامة في شخص الرسول تثبت وجود علاقة مع الله وتسمى هذه "الإعجاز".2- جمع الاستدلالات.3- شهادة الأنبياء السابقين أو المعاصرين4- المعجزة: فعل يتم بمشيئة شخص يدعي أنه نبي على عكس إرادة الله وطبيعته بحيث لا يستطيع الآخرون القيام به.5- جمع الأدلة: من أهم قواعد التعرف على الأنبياء: أ- دراسة ماضي الشخص الذي يدعي أنه نبي. ب- فحص بيئة الدعوة ج- محتوى الدين. 4- الأتباع 5- الإيمان بأقوالهم.6- شهادة الأنبياء السابقين أو المعاصرين: ومنها آيات نبينا برنابوت: (سورة صاف / 6- سورة عرف / 157) 1
الباب الرابع: الإمامةالإمامة على طريق الرسول الكريم صلى الله عليه وسلم:من مبادئ ديننا الإمامة. التوحيد ، العدل ، النبوة ، الإمامة ، القيامة. والإمامة: أن نؤمن أنه بعد النبي صلى الله عليه وسلم كان أوصياءها اثنا عشر رجلاً ، ولكل منهم واجبات ، كان هو صاحب الدين ومفسر الوحي. لقد تم تفسير الإسلام الحقيقي بلغة الأئمة.في صلاة الشعبانية ، ذكر بعض رجال الأئمة الطاهرين ، صلاة الله (ع). وصلى على محمد ومحمد.السماء الحالية السفن الحالية في مأمن من الغرق ، ومن يصعد على هذه السفن في مأمن من الغرق. وصلى الله وسلم على محمد ومحمد صلى الله عليه وسلم أجمعين ، والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته. أولئك الذين كانوا طاهرين وفاضلين وفاضلين. لقد جعل الله علينا إتمام حقهم. وقد أوجب علينا طاعة أهل البيت عليهم السلام. يجب أن نعيش حياتنا كلها وفقًا للمعايير التي قالها محمد ومحمد. اللهم اجعل النبي مقبولاً لي شفيعاً ، وهدني إلى الصراط المستقيم ، اجعلني الله أتبع نبلاءك حتى يوم مقابلتك حتى نلتقي يوم القيامة وأنت راضي عني والإمامة واستمرار الصراط. النبي الكريم صلى الله عليه وسلم.في انتظار رحيل حضرة والي العصر (ع):حقيقة وجود إمام العصر (ع) واضحة كالشمس ، والشمس خلف الحاجبين حقيقة لا تنكر. لقد جاء لمساعدة الشيعة في أوقات الشدة ، وأحياناً الناس نيابة عنه ، نحن المسلمين ، ليسوا وحدهم ، وإمام العصر فوق البرد.ومن النقاط الرئيسية في إمام العصر (ع) الاعتقاد بأن انتظار الفرج والصلاة على فرجهم. اللهم اربط ثورتنا الإسلامية بالثورة العالمية لولي العهد عليه الصلاة والسلام ، اجعلنا من أنصارها ، وانصر الإسلام والمسلمين.حكومة ولاية الفقيه الإسلامية:طاعة الله وطاعة الرسول وأول وصية منك (سورة النساء / الآية 59). جميع مواقف الإمام معصوم (ع) ماعدا منصب العصمة و .... إلى المرشد الأعلى المفوض إلى نص الآية أعلاه وتوحيد الإمام معصوم (ع) والتأكيد على الروايات والسلطة والحكم أثناء الغياب مثل الاستيلاء على الخزانة والحكم وإقامة صلاة الجمعة. والجهاد والحرب في سبيل الله. الجهاد سر قوة المسلمين وكرامتهم ، أو بعبارة أخرى باب الجنة الذي يفتحه الولي الفقيه على الأمة. شعب إيران ليس مثل شعب إسرائيل المتأثر بضوضاء فرعون والفراعنة ، واليوم يجب على إيران الإسلامية أن تنير الشرق والغرب. اليوم يقف جميع الكفار ضد الإسلام كله ، ويجب على المسلمين أن يفعلوا شيئًا يفتخرون به في العالم. التاريخ يعيد نفسه ، الآن مثل عهد أمير المؤمنين صلى الله عليه وسلم ، وحتى الآن ، هناك ولاية الفقيه فقط ، لكن الناس يذهبون إلى معاوية ، ويعدون أن معاوية سيصحح صفاتهم قليلا ، لكن دواخلهم سيئة.سوف يقوم المجتمع الإسلامي بالمعنى الحقيقي لزمن إمام العصر (عجل الله به) ويجب على المسلمين أن يثوروا .. أمريكا تدوس على كرامة الإسلام .. لا بد من الدفاع عن حدود الإسلام .. الكفار وصلوا إلى حدود الإسلام .. يجب أن نكون مستعدين للجهاد. نعم لدينا القدرة بإذن الله على طرد الكفار (أمريكا وغيرها) من البلاد الإسلامية. اذهب واحصل على حكم الجهاد من القائد ، اليوم الجهاد على الكفرة واجب ، نحن المسلمين لسنا وحدنا ، وإمام العصر (عليه السلام) فوق البرد."ويمكن لخصومنا استخدام قوتي. ومن حبل الخيال خاف اعدائك واعدائك.الترجمة: قم بإعداد أكبر قدر ممكن من القوة ضدهم ...دعونا نكون مستعدين للذهاب إذا أمر المرشد الأعلى بالجهاد والتحرك بمساعدة الإمام ومرشدنا الأعلى آية الله خامنئي ودفن اسم أمريكا إلى الأبد.بعض الأشياء 2:قبل موته بأمر الله ، اختار الرسول الكريم (صلى الله عليه وسلم) الإمام علي (ع) خلفا له ، وعرفه مرارا على المسلمين ، وطلب منهم مبايعته وإعلان خلافته ، وهكذا كان.كان تعيين خليفة للنبي وهو الإمام علي (ع) وأبناؤه (12 معصوم) مهمة ضرورية وحيوية لأن: على أمناء الله أن يكونوا مسئولين عن تعليم وشرح وإيصال رسائل وقواعد تعاليم القرآن. 2- أن يكون هناك معلّق معصوم ليكون رأيه معيارًا ومقياسًا للمجتمع حتى يتمكن من الرجوع إليه في فهم القرآن خاصة في حالات الخلاف. وكذلك يسد الطريق أمام الإساءة للأعداء. 3- يجب أن يكون تشكيل الحكومة هو الأكثر قيمة ، والأكثر علمًا ، والأكثر إدارة ، والأكثر ذكاءً في المجتمع بالنسبة للحاكم الإسلامي ، ويجب تعيينه ليحل محل النبي بسلطة الولاية التي وهبها الله له.لذلك قدم الرسول الكريم (صلى الله عليه وسلم) آل البيت (ع) في حديث صقلين رفيق العدل ، المفسر والمعلن للقرآن ، وفي الثامن عشر من ذي الحجة من السنة العاشرة للهجرة في غدير خم أعلن الإمام علي (ع) جميع المسلمين وبايعهم.- ولاية الفقيه استمرار الإمامة في زمن الغياب.
الجزء الخامس: القيامةمبدأ آخر في ديننا هو القيامة ، فنحن على يقين من أن حياة هذا العالم مؤقتة وعابرة ومغرية ، وسنقوم "وأخيراً نحن أحياء" ، بالطبع هذا اليقين ليس صدفة. هذا ما تخبرنا به آيات القرآن ، والله عادل ، ولا يفعله عبث ، والله أسمى من إفراغ الإنسان بلا هدف. إنه أعلى من خلق حياة بلا هدف. يتفوق الملك بحق على حقيقة أن هذا الخلق الدقيق خلق الإنسان لبضع أيام مؤقتة بلا هدف. كل هذا من العلم والحساب ونحن من البعث. أولئك الذين لا يؤمنون بالآخرة يظهرون في العذاب والخطأ. ليس الضلال أعلى من الحكمة في اعتبار الحياة محدودة في هذه الأيام القليلة. ما هي الحياة؟ الحياة ليست بدون هدف. الشيء الذي يحرر الإنسان من المتاعب التي تحل بالإنسان دائمًا هو الإيمان بالقيامة.آمن الأنبياء بمكافأة يوم القيامة. يقول القرآن: يجب أن تكون كل ما تبذلونه من الأشياء والأفعال في خدمة الله ، التجارة ، التجارة ، الأكل ، النوم ، إلخ. عندما يترك الإنسان حالة الحيوان ، يتحرك في خدمة الله. قد يكون كل شيء لله. تعني الزراعة أن تكون خادماً لله ، وهذا الإنسان يخلص ويذهب إلى اللهوصل وصار خادما لله.عندما يمر الإنسان بحياة طبيعية ، فإنه يستخدمها فقط بقدر ما يحتاج ، ثم يدخل جوهر الحياة ويدرك ماهية الحياة. الأتقياء هم أولئك الذين يتبعون الله. إنهم في الحدائق. جنة العالم قبل الجنة الموعودة بها حالات الفردوسية. إنه واسع في الجنة ، أي أنه ليس في ضيق في كل الظروف ، وله مساوٍ له وعدم وجوده ، وهذا هو التوحيد. إن الله هو الذي يرزق من يشاء ويعطي من يشاء ، ونحن ملزمون فقط بأداء واجبنا.المستحب رحمة الله ، ربّ السماوات والأرض ، ورحمته منتشرة في كل مكان. في يوم القيامة ، لن يخاطب أحد ، في اليوم الذي تصطف فيه النفوس والملائكة ولا أحد لديه كلمة ، لن يقول المتحدث: ما لم يكن اليوم الموعود بأمر الله أمامنا ولا شك ، فمن أراد أن يجد طريقًا إلى الله ويجهز نفسه لذلك. لديك الحق في الذهاب.إن حياة هذه الدنيا ما هي إلا ملك للخداع ، وهي مبدأ الآخرة ، والدخول إلى الجنة ، إذا أراد الإنسان أن يحافظ على هذا الجسد فقط (في الدنيا) ، وأن يوفر له سبل العيش المادية ، فهو عيب. إذا كانت الآخرة أفضل ، أي أن الحياة أعلى من هذه الحياة ، تلك الحياة الإلهية التي يجب أن توجد في قلب دين الحياة ، فإن ما تحدده الكتب السماوية هو هذه الحياة الإلهية ، وليس الحياة الحيوانية المنخفضة ، والحياة الحيوانية المنخفضة للنار.التربية تعني أن تكون خادماً لله ، أي الدخول من الحالة الإنسانية (الروحية) والدخول إلى بيت عباد الله ، ومثاله هو الآيات الأولى من سورة المؤمنون ، ينجح هذا الإنسان ويذهب ويصل إلى الله ويصبح عبدًا لله.الطريقة الوحيدة للخلاص هي خدمة الله ، أي خلاص الإنسان من خلال العطاء والتكليف بكل شيء له. إن عبد الله كلما قال الحمد لله رب العالمين لا إله إلا الله آمن بنفسه ونزع سلاحه أولاً وقال لنفسه أنا لا شيء ومهما كان فالخطوة الأولى هي القضاء على الغطرسة. "كل هذه العبادات هي أقل من جسيم معك". إذا كان هذا الإجراء غير صحيح ، فلن نكون على صواب أيضًا. ولن نكون على صواب ما لم نتخلى عن منهج الأئمة ولا نعمل به.عندما اعتاد الناس على التسلية هلكوا ، والطريق إلى الخلاص هو التحرر من الغطرسة الذي يتحقق بعبادة الله وخدمته ، يقول حضرة أبا عبد الله الحسين (ع): "الله تبارك وتعالى يدعو لخدمة الله. عبد الشهوة ، خادم الدنيا ، خادم امرأة ، إلخ. حتى الإمام صادق (عليه السلام) وهو يطوف حول الكعبة يقول: اللهم نجني من طمع روحي. (مواد القيامة مأخوذة من أقوال واجتماعات عقائد وأعمال آية الله العظمى فاطمي دام زوله)__________________________________________1) لقاءات وأعمال آية الله فاطمي رحمه الله2) بهارالانفار ، ج 2 ، ص 125 ، الأخبار والروايات المروية عن أهل البيت كثيرة في هذه الأمور.3) بهارالانوار ج 2 ص 129[3]) Baharalanvar، vol. 2، p. 94[4]) Baharalanvar، vol. 2، p. 92[5] الشيعة في الإسلام ، العلامة السيد محمد حسين طباطبائي ، الجزء الثالث[6] ‌ تنقية الروح مأخوذة من أعمال العلامة الشهيد مطهري[7] كتاب أصول عقائد آية الله مصباح يزدي[8] مأخوذة من اجتماعات مبادئ المعتقدات وتفسير آية الله الفاطمي[9] جزاء من تبكي / طه 761) كتاب المعرفة الدينية ج 23 مناقشة العدل الإلهي2) مجموعة مؤلفات الشيخ صدوق ص 108 و 109 باب الإيمان بالعدل الإلهي1) أعمال واجتماعات آية الله العظمى فاطمي1) مأخوذة من اجتماعات مبادئ عقائد آية الله فاطمي1) كتاب المعرفة الدينية ، المجلد 231) قسم الإمامة مأخوذ من أقوال وأعمال آية الله فاطمي دام زوله2) من كتاب المعارف الدينية رقم 23
 
 
 
 
 
 
ترجمه انگلیسی کتاب اصول عقاید اسلامی                                                          Educational booklet: Principles of Islamic beliefsrezaGarezi(rezagharezi)SatisfactionPart One: MonotheismMonotheism is that the Creator of the heavens and the earth and what is between them is the one God, not only creation, but also the plan of God. All things, all events, whether personal or social, are all under the supervision of God and by the will of God.- The first step in the path of religiosity and worship of God is to know God and to know the basis of knowing Him alone.- The pleasure of serving God and His worship is the best and highest position.- Monotheism means that whatever it is, he is a person who has no work except with his permission. Tawhid is the same as Surah Qalahullah Ahad.- Monotheism means that things are for God, for His servitude, which is why we are created. "We are the creation of the jinn and mankind, the Abyssinians." When man came to this line, the interpretation is the same straight path.- God is not far from man, but these are the people who are far from God and are far from God, the cause of which is the air of the soul (arrogance, greed, jealousy, etc.) Man, when he is right, he is far from this attraction. They knew God and moved in obedience to it.- Man is flourishing in monotheism. Monotheism establishes and flourishes man.God is with all the particles of the universe and is not far from one particle. He is with every particle, not in a mixed way, and apart from everything, not far away. There is nothing like him, but he is the seer and the hearer, he knows our pain and understands our needs. And we are in his presence.- The highest level of gratitude to God is "annihilation of God", meaning that God has given us everything, so everything is in His way for him, and to melt in God and achieve the survival of God is the worship of God. The more man breaks himself before God, the closer he gets to God. God states the role of man in the Qur'an and whoever reads the Qur'an finds the way of man. So if this is not the case, then it is the downfall of the poor. When man mentions God in a great way, other than God (money, car, lust, etc.) becomes small in his eyes, the world becomes small in his eyes, and in his eyes God is great, this is paradise. And the conditions of paradise, the promised paradise of the world before the eternal paradise, but if man forgets God, the veil of disbelief becomes thicker, and the same intelligent man thickens the veils of his infidelity so that he can no longer see God. He does not have it, and when a person becomes angry, he no longer has the authority, "God Almighty has overheard their hearts, and over their eyes, their eyes, and their great torment."God is patient as if he does not know and forgives as if he has not seen and covers as if he is not rebellious and does not rush to punish him in terms of his mercy and forgiveness and patience.- God is higher and higher than those who describe Him with the attributes that He attributes to it, and it is only that those who describe it as much as themselves and not as much as His greatness and glory, God is higher than those who describe Him. To understand him, God is rich in His servants, He does not need the worship of His servants, but man is obliged to do his duty, our life should be the life of Muhammad and Muhammad, peace be upon him and his family.A few narrations about monotheismThe sixth Imam (pbuh) says: "God has a fixed existence and His knowledge is Himself while it was not known and His hearing is Himself while it was not audible and His sight was Himself while He was not a seer and His power was Himself while Which was not possible 2 [1] ».• The fifth, sixth, seventh and eighth Imams (as) say: "God Almighty is a light that is not mixed with darkness and is a science in which there is no ignorance and there is a life in which death is not." [2]• The eighth Imam (as) says: "People have three religions in their attributes: some prove the attributes to God by likening them to others and some deny the attributes. The third way is the truth of the truth and that is proving the attributes by denying the likeness to others. ] ».• The sixth Imam (as) said: "God Almighty is not justified by time, place, movement, transfer and stillness, but He is the creator of time, place, movement and stillness." [4]A few points in Tawhid:• The essence of God is infinite and infinite. These perfections, which are proved to him in the form of (attributes and titles) attributes, are in fact the same essence and also the same as each other, and the contradiction between essence and attributes as well as among the attributes itself The stage is a concept and is not, in fact, an indivisible unit. : God has knowledge not like the knowledge of others, he has power not like the power of others, he hears neither with the ear, he sees not with the eye and so on [5].• Monotheism has levels and types: intrinsic monotheism, attribute monotheism, verbal monotheism, devotional monotheism [6].• The wisdom that God Almighty has commanded to appeal to the Ahl al-Bayt (PBUH) is to introduce the high position of worthy servants and to encourage others to worship and obey that has led them to reach such a position and that some people To prevent their own worships from being arrogant [7].About cultivation (self-improvement) [8]• The Qur'an proves with verses and leads man to the knowledge that life is purposeful and the goal of human growth is human well-being and man reaches the place for which God was created and which is eternal paradise.• Man must know the divine destinies, what is lawful and what is unlawful, etc., the instructions of the prophets who are in the line of God.• We say to God with greatness: We serve you, you are our God, you are our god.• Man's prosperity is in believing in monotheism. If others have him, he will not be upset, he will not be jealous, and if he has, he will not be greedy and stingy, and other good and beautiful qualities, which are the same as prosperity, in other words, is the cultivation of man, which is the key to paradise.Yes, Islam, with its teachings with its daily rules, prayer, zakat, Hajj, jihad, etc., brings even those who are not literate to this position. The world and its beauties, if they are small and insignificant in the eyes, are another place for greed. Stinginess, jealousy and other hellish vices will not remain and life will be like paradise. The Holy Prophet (PBUH) said: Whoever endures his poverty will be with me on the Day of Judgment.Yes, a Muslim is a servant of God in any case, and having or not having him is different (equal), he has a confident soul that is satisfied in any case, and God is pleased with him, he turns to God in any case, God who "To Him belongs the heavens and the earth, and to each other ... verse 6:" He always addresses the verse: (‌ Surah Fajr 27-30) Before the promised Paradise, he was in the gardens in the world (it has paradise states) and is included in verses 54 and 55 of Surah Qamar, The streams are in the position of truth, in the presence of the powerful ruler. Part II: Divine justice- Justice is one of the attributes of God. In the discussions of the principles of beliefs, it is discussed independently and is considered as the second principle of the principles of beliefs.- The literal meaning of justice is to put everything in its proper place. This meaning rules the whole universe of creation. The hadith of the Prophet (peace and blessings of Allaah be upon him) also refers to the meaning that "justice is the height of the heavens and the earth" and stands for justice, the heavens and the earth.- The literal meaning of justice is the observance of the rights of others, the equal point of which is oppression, that is, trampling on the rights of others. In the observance of justice, entitlements and priorities should be considered and every right holder should achieve what is right and worthy of him. If the entitlements and priorities are equal, the observance of justice is that their reward is equal, and if the entitlements and priorities are different, justice is achieved with their different rewards.- God's justice takes place in three stages: "creation", "explanation" and "punishment". God, in the creation and creation of things, observes their merits and capacities, and in legislation and legislation, considers the endurance and power of individuals, and in punishment, gives them what is the punishment for good and bad deeds of individuals. Including verses and narrations:Justice in Genesis: "And the heavens and the setting of the balance" and raised the sky and set the balance. سوره الرحمن آیه 7 "Our Lord, Who has given all things to His creation and then guided" Our Lord is the One who gave everything a special creation and then guided it. (سوره طه / آیه 50)Justice in the explanation: "God does not burden the soul except to the extent" God does not burden anyone except to the extent of His ability. (Sura Al-Baqarah / Ayah 286)"And we have made you in the religion of freedom" and has not done any hard work for you in religion. (سوره حج / آیه 78)The Holy Prophet (peace and blessings of Allaah be upon him) said: "Nine things have been taken away from my ummah ... and (one of them) are things that they may be in need of." (Baharalanwarj 58 p. 325)Justice in Punishment: "Make the Muslims the culprits" Do we treat the believers as criminals? (Surah Qalam / verse 35)"The believing housewives - who are not harmed - are not the same as those who strive with their wealth and lives for the sake of God - God has made those who strive with their wealth and lives to a degree superior to the dwellers."(سوره نساء / آیه 95)فَمَن يَعَمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خيراً يَرَه و مَن يَمَلَع مِثقالَ ذَرَهٍ شَرّا يَرَه » (سوره زلزال / آیه 7 و 8)"And whosoever committeth a sin, he shall not be punished except for a parable." And whoever commits a sin, he shall be recompensed only according to it. (Surah An'am / verse 160)Quran and human free will:In addition to the constellations, many verses from the Qur'an testify to human freedom and agency, which can be divided into several categories:A: Verses related to the mission of the prophets and the invitation of man to the religion of truth by warning and evangelism (which) if man was not free and free according to the Qur'an, sending prophets and inviting them would be in vain.B: Verses that explicitly speak of human free will in accepting or denying faith. Including: (Surah Dahr / verse 3- Surah Al-Kahf / verse 29.)A: The verses that make God want compulsory faith do not know and condemn it: including the verses: (Surah Al-Shu'ara / verse 3 and 4- Surah An'am / verse 107)D: Verses that consider the prophets as the only inviters, guides and warners. Among the verses: (Surah Shura / verse 48- Surah Ghashiyah / verses 21 and 22) 1A few articles:- Our belief about justice is that the Almighty has commanded us to do justice and has made the deal with us superior to justice, that is, the reason is the divine word which in the Qur'an says:"Whoever brings good is ten times as much for him, and whoever brings evil will not be punished (unless it is the same), and justice is that they reward the good deed as good and the bad reward as bad as bad" and His Holiness the Prophet (peace and blessings of Allaah be upon him) They said that:"No one can enter Paradise by his own action, except by the mercy of the right of the Exalted.""God is just. God does not oppress in the slightest, whether he oppresses the creature or oppresses man. This belief is reassuring. The result is that no one is deprived of their rights and no one is oppressed. There is no being in the world without account. Justice also means this. In justice, the heavens and the earth, the earth and the sky are on justice, it is on moderation. He created the heavens and the earth without pillars. There is a moderation. This is what justice means. Divine justice is to put every work and every creature He has created in the proper position. Anything that disturbs this beauty of the world is wrong and is against these beauties in the world. Among them are the adverse effects of equipment and tools of Western industries present in the world.There is a hadith: God created the world. He wanted to make this world small (make a model of the world). He created man. Man is the summary of the world. At the head of the righteous are the Imams. »1Part III: ProphecyHe is the one who sent a messenger to the unbelievers. To purify him from the filth of ignorance and ugly morality and to learn the Shari'a of the Book and the Divine Wisdom, even though they were already in the abyss of ignorance and misguidance. ”(Surah Jumu'ah / verse 2)The principle of prophecy is one of our principles and our life is based on these foundations and principles. We believe that God sent a prophet to mankind, the first of whom is Adam, peace be upon him, and the last of them is Muhammad, peace and blessings be upon him. What the Prophet does The main work of the Prophet is stated in the above verse. The first task of the Prophet is to recite the signs of monotheism, justice, reckoning, etc. to the people. The second task of the Prophet is to cultivate the people. You read in different verses of the Holy Quran. Qaddafh‌man Tazki, in the other part of Zalq, I am Tazki, this is the punishment of the one who has been cultivated.The Prophet came to remove the states of greed, jealousy, greed, bitterness, strife, etc., which are the same as human suffering. Uncultured man is greedy, he collects and does not spend. People are upset, women and children are upset, this life is bad. It's hell. The Prophet came. To take these states away from man is to cultivate. If a person acts on the worship plan he has brought, these situations will be repelled from him.The pious are those who follow God, they are in the gardens. A pious person is a garden for him everywhere, a market house, etc., and life becomes paradise. Before the promised paradise, the world is a paradise for him and it is vast, that is, in all circumstances, reading the Qur'an creates cultivation states in human beings. It is obligatory to recite the verses of the Qur'an. Imam Ali (as) says: It is obligatory for every Muslim to recite 50 verses a day. 1Hazrat Imam Reza Ali (as): If someone says: "Why has God made it obligatory on people to know the prophets and confess and obey them?" In response, it should be said: Since there is nothing in them that their interests are not properly estimated and God is higher than what can be seen with the naked eye - so that people can take their interests directly from Him - and their inability and inability to perceive "And it is clear that there is no choice but to have an infallible prophet between God and His creatures in order to convey His commands, prohibitions and etiquettes to them and to inform them of the things by which they have gained their benefits and repelled their losses." Baharalanwar vol. 11 p. 40Characteristics of divine prophets:Divine prophets have characteristics and advantages over other human beings, some of which are mentioned here:1- Revelation: In addition to having two forces of sensory and intellectual perception, the prophets are equipped with another force called revelation, in which there is no error. Their knowledge of the origin of the environment is spread over the entire universe in such a way that the Prophet does not study. With the revelation of revelation, he becomes aware of the highest knowledge and laws for the growth, development and management of human society.2- Infallibility: Infallibility means avoiding any intentional, inadvertent and wrong sin. Of course, they are free people who are free to choose a good job, but at the same time, they are not infected with any sin. This characteristic of the prophets gives them the merit of complete trust. The prophets are those who have reached the peak of servitude and God has chosen them, and they have been far from his misguidance since the beginning of the creation of man, when Satan sought to mislead the children of Adam. The infallibility of the prophets is related to their insight, degree of certainty and faith.3- Unparalleled leadership: The prophets rise up to establish justice and guide human beings to monotheism and godliness and to fight against Taghut, and by awakening dormant forces and flourishing talents and breaking the shackles of oppressed people, such a transformation and Changes in society have created that the effects of their efforts will last forever, as most of the heroes of Qur'anic epics are prophets, and the Qur'an introduces them to the people as ideal examples by recounting the epic of leadership and inviting prophets to monotheism and fighting oppression. And in Surah An'am, after mentioning eighteen prophets, he says: "They are the ones whom God has guided, so follow their identity." And it should be said that organizing and moving and moving the forces dormant in the secret of man for the pleasure of God and the good of humanity can only be done by the divine prophets.4- Purity and determination: From the Islamic point of view, the value of everything depends on the purity of that work for God, and the prophets carry the divine mission because they are inspired by God. They have no motive or goal in their work except to seek the pleasure of God. Hence, they show such perseverance and perseverance that it is unique in history, and this can only be done through the purity of divine intention and support. The determination and steadfastness of the prophets is due to this purity of intention and divinity.5- Fighting oppression: The Holy Qur'an says: "(The Prophet) commands them to good and forbids ugliness, and forbids the pure from them, and forbids the filth from them, and removes their shackles." Ways to know the divine prophetsThere are three ways to use it:1- Finding a sign in the person of the Prophet that is a proof of a relationship with God and this is called a "miracle";2- Collecting evidence;3- The testimony of previous or contemporary prophets4- Miracle: A deed that is done by the will of a person claiming to be a prophet, contrary to God's will and nature, in such a way that others are unable to do the same.5- Gathering evidence: One of the most important rules for identifying prophets: a- Studying about the past of the person claiming to be a prophet b- Examining the environment of invitation c- The content of the religion 4- Followers 5- Believing in their own words.6- Testimonies of previous or contemporary prophets: including the verses of our Prophet Barnabut: (Surah Saf / 6- Surah A'raf / 157) 1 Part 4: ImamateImamate along the path of the Holy Prophet (PBUH):One of the principles of our religion is Imamate; Monotheism, justice, prophecy, Imamate, resurrection. Imamate means that we believe that after the Prophet (peace and blessings of Allaah be upon him), twelve people are its guardians, each of whom had duties, was the ruler of the religion and the interpreter of revelation. True Islam has been interpreted in the language of the Imams.In the Salawat of Sha'baniya, some of the officials of the Imams have been mentioned. Send my blessings upon Muhammad and Muhammad.The current sky The current ships are safe from drowning. Anyone who gets on these ships is safe from drowning. May God send peace and blessings on Muhammad and Muhammad, peace and blessings of God be upon him, all of them. May that peace be pleasing to them and may their rights be fulfilled for us. Those who were pure and virtuous and virtuous. God has made it obligatory for us to fulfill their right. And it has made it obligatory for us to obey the Ahl al-Bayt, peace be upon them. We should live our whole lives according to the standards that Muhammad and Muhammad said. O God, make the Prophet an intercessor for me, the intercessor, and guide him straight to the straight path. May God make me follow those of your nobles until the day I meet you, until we meet on the Day of Resurrection while you are satisfied with me, the Imamate and the continuation of the path. The Holy Prophet (peace and blessings of Allaah be upon him) is. Waiting for the departure of Hazrat Wali Asr (AS):The truth of the existence of the Imam of the Age (pbuh) is as clear as the sun, the sun behind the eyebrows is an undeniable truth. He has come to the aid of the Shiites in times of trouble, and sometimes people on his behalf, we Muslims, are not alone. The Imam of the Age is above the cold. Our greatest strength is the presence of the beloved Hazrat Wali Asr (AS).One of the main points about the Imam of the Age (pbuh) is the belief that waiting for the vulva and praying for their vulva. O God, connect our Islamic Revolution to the world revolution of the Guardian of the Age (pbuh), make us one of its supporters, and grant victory to Islam and Muslims. Velayat-e-Faqih Islamic Government:Obedience to God and obedience to the Messenger and the first commandment of you (Surah An-Nisa '/ verse 59). All the positions of Imam Masoom (AS) except the position of infallibility and .... And jihad and war are in the way of God. Jihad is the secret of the power and dignity of Muslims, or in other words, the door to paradise that is opened by the Wali al-Faqih over the ummah. The people of Iran are not like the people of Israel who are affected by the noise of Pharaoh and the Pharaohs. Today, Islamic Iran must yoke the East and the West. Today, all infidels stand against all of Islam, and Muslims must do something Part 5: ResurrectionAnother principle of our religion is resurrection, we are sure that the life of this world is temporary and transient and tempting, and we will be resurrected "and finally we are alive". Of course, this certainty is not accidental. This is what the verses of the Qur'an tell us. God is just and the just do not do in vain. God is higher than making man empty and aimless. He is higher than creating a purposeless life. The king is rightly superior to the fact that this precise creation created man for a few temporary and aimless mornings. All this is from science, from arithmetic, and we are resurrected. Those who do not believe in the Hereafter are manifest in torment and error. Misguidance is not higher than man having wisdom in considering life limited to these few days. What is life for? Life is not without purpose. The thing that frees man from the troubles that always afflict man is the belief in the resurrection.The divine prophets believed in the reward of the Day of Judgment. The Qur'an says: All your things and deeds should be in the service of God. Business, trade, eating, sleeping, etc. When a person leaves the animal state, he moves in the service of God. May everything be for God. Cultivation means being a servant of God. This person is saved, he goes to GodHe arrives and becomes a servant of God.When a person goes through a normal life, he only uses it as much as he needs, then he just enters the essence of life and understands what life is. The pious are those who follow God. They are in the gardens. He is wide in heaven, that is, he is not in distress in all circumstances, having and not having is equal for this person, and this is monotheism. It is God who gives sustenance to whomever He wills and diminishes to whomever He wills. We are only obliged to do our duty.What is desirable is the mercy of God, the God whose Lord is the Lord of the heavens and the earth, and whose mercy is omnipresent. On the Day of Judgment, no one will be addressed, on the day when the souls and angels line up and no one has a word, the addressee will not say: "Unless by the command of God, the promised day is ahead and there is no doubt. Have the right to go.The life of this world is nothing but the property of deception, and it is the principle of the Hereafter, and to enter Paradise, if man wants to keep only this body here (in the world) and provide his material means of subsistence, is a defect. If the Hereafter is better, that is, that life is higher than this life, that divine life which must be found in the heart of the religion of life, what is defined in the heavenly books is this divine life, not the low animal life, the low animal life of fire.Cultivation means being a servant of God, that is, entering from the human (carnal) state and entering the House of Servants of God. His example is the first verses of Surah Al-Mu'minun.The only way to salvation is to serve God, that is, to save man by giving and entrusting everything to him. The servant of God, whenever he says Alhamdulillah, the Lord of the worlds, La ilaha illa Allah, believes and first disarms himself and says to himself, I am nothing and whatever he is, the first step is to eliminate arrogance. "All those acts of worship are less than a particle with you." If this procedure is not correct, we will not be correct either. And we will not be right unless we abandon the method of the Imams and do not act on it.When people are accustomed to having fun, they are doomed. The way to salvation is liberation from arrogance, which is achieved by worshiping and serving God. Hazrat Aba Abdullah Al-Hussein (AS) says: "God, the Blessed and Exalted, invites the service of God. The servant of lust, the servant of the world, the servant of a woman, etc. Even Imam Sadegh (as) while circumambulating the Ka'bah says: O God, save me from the greed of my soul. (Resurrection materials taken from statements, meetings of beliefs and works of Grand Ayatollah Fatemi Dam Zoleh) __________________________________________1) Meetings and works of Ayatollah Fatemi, may God have mercy on him2) Baharalanvar, vol. 2, p. 125, the news and narrations narrated from Ahl al-Bayt are very much in these matters.3) Baharalanwar, vol. 2, p. 129[3]) Baharalanvar, vol. 2, p. 94[4]) Baharalanvar, vol. 2, p. 92[5] Shiites in Islam, Allama Seyyed Mohammad Hussein Tabatabai, part three[6]) Purification of the soul taken from the works of Allameh Shahid Motahari[7] The book of principles of beliefs of Ayatollah Mesbah Yazdi[8] Taken from the meetings of the principles of beliefs and interpretation of Ayatollah Fatemi[9] جزاء من تبكي / طه 761) The book of religious knowledge, vol. 23, discussion of divine justice2) Collection of works of Sheikh Saduq, pp. 108 and 109, chapter on belief in divine justice1) Works and meetings of Grand Ayatollah Fatemi1) Taken from the meetings of the principles of Ayatollah Fatemi's beliefs1) Book of Religious Knowledge, vol. 231) The Imamate section is taken from the statements and works of Ayatollah Fatemi Dam Zoleh2) From the book of religious knowledge No. 23    

کتابچه آموزش اسلام شناسی(نگاهي كوتاه به مباني اسلام ناب محمدی (ص))

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

کتابچه  آموزش  اسلام شناسی

نگاهي كوتاه به مباني اسلام ناب محمدی (ص)

فهرست مطالب:

* آشنايي با دين مقدس اسلام

* اصول اعتقادات اسلامي ( اصول دين )

1 – توحيد

2 – عدل الهي

3 – نبوت

4 – امامت

5 – معاد

* احكام و دستورات عملي اسلام ( فروع دين يا احكام )

* اخلاق و آداب اسلامي 

اسلام وتعالیم  ومعارف نجات بخش آن

اسلام شناسی (خلاصه)

دین مقدس اسلام یک برنامه عمومی وهمیشگی است که ازجانب خدای متعال برای زندگی انسان دردوجهان به سوی خاتم پیغمبران حضرت محمد(صلی الله علیه وآله ) نازل شده است تا درجامعه بشری به مورد اجراء درآید وکشتی انسانیت را ازگرداب جهالت و بدبختی بیرون کشیده وبه ساحل نجات وسعادت دودنیا برساند.

دین درلغت به معنای اطاعت وجزا و..آمده واصطلاحاً به معنای اعتقاد به آفریننده ای برای جهان وانسان وهمچنین دستورات عملی متناسب با این اعتقاد می باشد. کسانی که مطلقاً معتقد به آفریننده نیستند «بی دین» وکسانی که معتقد به آفریننده برای جهان هستند «دیندار» شمرده می شوند. اینها (بی دین ها) جهان را تصادفی ویا صرفاً معلول فعل وانفعالات مادی وطبیعی می دانند. براین اساس ادیان موجود درمیان انسان ها به حق وباطل تقسیم می شوند. دین حق آئینی است که دارای عقاید درست ومطابق با واقع بوده، رفتارهایی را مورد توصیه وتأکید قر اردهد که از ضمانت کافی برای صحت واعتبار برخوردارباشد.

خداوند تعالی درآیه 120 سوره بقره می فرماید: «ولن ترضی عنک الیهود ولاالنصاری حتی یتبع ملتهم قل ان هدی الله هوالهدی ولئن اتبعت اهواء هم بعد الذی جاء ک من العلم مالک من الله من ولی ولانصر».

ترجمه : (ای پیامبر) هرگزیهود ونصاری ازتو راضی نخواهند گشت تا اینکه  بطورکامل تسلیم خواسته های آنها شوی وازآئین (تحریف یافته ) آنان پیروی کنی، بعد ازآن که آگاه شده ای، هیچ سرپرست و یاوری ازسوی خدا برای تو نخواهد بود.

همچنین درسوره صف آیه 6 و 7 می فرماید:« وباز یاد آور هنگامی که عیسی بن مریم با بنی اسرائیل گفت : من همانا رسول خدا به سوی شما هستم و به حقانیت کتاب تورات که مقابل من است تصدیق می کنم ونیز شما را مژده می دهم که بعد ازمن رسول بزرگواری که نامش درانجیل من احمد است بیاید (قرآنش عالمی را به نورعلم حکمت روشن سازد). چون با آیات ومعجزات به سوی خلق آمد گفتند : این سحری آشکاراست . آیا ازآن کس که به راه اسلام وسعادتش می خوانند واو همان دم، برخدا افتراء و دروغ می بندد درجهان کسی ستم کارترهست؟ وخدا هم هیچ قوم ستمکاری را هدایت نخواهد کرد».

پس دین حق امروز فقط دین مقدس اسلام به صریح آیات وروایات و تنها مذهب و صراط مستقیم تشیع اثنی عشری (دوازده امامی) است.وطبق نظر اکثرمراجع تقلید آیین تحریف شده یهود ونصاری درعصر حاضر به دلیل نپذیرفتن پیامبر حضرت خاتم کافرمحسوب می شود بجزکسانی ودرجایی ازجهان باشند که ندانند پیامبر اکرم (ص) آمده است و به دین خالص و اصیل (بدون تحریف) خود مقیّد و پایبند که از رستگاران خواهد بود.

تعالیم متعالی دین اسلام شامل سه بخش عقاید اسلام، احکام و دستورات عملی وبخش اخلاقیات (مسائل روانی) وآداب وسنن اسلامی می باشد. که بخش عقاید(اصول) وبخش احکام عملی واخلاقیات  وآداب وسنن  « فروع دین» نامیده می شود که بوسیله ابر که مبنای تکلیف الهی است با علوم آن از منابع دین (قرآن و سنت؛ زندگی پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین صلوات الله علیه و در مواردی نظر اجماعی علمای اسلام) که بوسیله علوم اسلامی لازم.

اعتقاد به خدای یگانه، اعتقاد به زندگی ابدی برای هرفردی ازانسان درعالم آخرت ودریافت پاداش وکیفر اعمالی که دراین جهان انجام داده است واعتقاد به بعثت پیامبران ازطرف خدای متعال برای هدایت بشر به سوی کمال نهایی وبه سعادت دنیا وآخرت این سه اصل درواقع پاسخ هایی است به اساسی ترین سؤالاتی که برای هر انسان آگاهی مطرح می شود که :مبدأ هستی کیست؟ پایان زندگی چیست؟ ازچه راهی می توان بهترین برنامه زیستن را شناخت که برخاسته ازجهان بینی الهی می باشد و متن برنامه ای که ازراه تضمین شده وحی شناخته می شود همان ایدئولوژی دینی است و همچنین اصول عدل و امامت.

عقاید اصلی لوازمات و ملزومات وتوابع وتفاضیلی دارد که مجموعاً نظام عقیدتی دینی را تشکیل می دهد و اختلاف دراینگونه اعتقادات موجب پیدایش ادیان وفرقه ها و نحله های مذهبی مختلف شده است مانند اعتقاد به تثلیث مسیحی که با توحید وفق نمی دهد هرچند مسیحیان درصدد توجیه آن برمی آیند (درباب نبوت ) همچنین اختلاف درکیفیت تعیین جانشین پیامبر که باید ازطرف خدا یا ازطرف مردم تعیین شود عامل اصلی اختلاف بین شیعه وسنی دراسلام شده است.

چند نکته :

- درنظرآیین مقدس اسلام فراگیری اصول مقدس اسلام وعمل به فروع «احکام» ودستورات آن وهمچنین آراسته شدن به اخلاقیات وآداب اسلامی به هرمسلمانی واجب وتکلیف می باشد.

-جهان بینی ها کلا به دوبخش : الهی (امروزاسلام) ومادی تقسیم می شود. که به پیروان جهان بینی مادی درزمان سابق «طبیعی»، «دهری» ، احیاناً «ملحد» و«زندیق» نامیده می شدند ودرزمان ما «مادی» و«ماتریالیست» نامیده می شوند.

- مادی گری نحله مختلفی ومشهورترین آنها درعصرما «ماتریالیسم دیالکتیک» است که بخش فلسفی مارکسیسم را تشکیل می دهد.

-واژه ی «اصول دین» را می توان به دومعنای عام وخاص به کاربرد: اصطلاح عام آن در برابر«فروع دین» و بخش احکام به کارمی رود و شامل همه عقاید معتبرمی شود و اصطلاح خاص آن به اساسی ترین عقاید اختصاص می یابد.

- منابع دین که اصول و فروع به وسیله عقل از آن استخراج می شود عبارتست از قرآن و سنت و در برخی موارد اجماع علمای اسلام و این استخراج توسط علوم اسلامی انجام می گیرد که باید آن ها را فرا گرفت.

 

منابع وتعالیم دین اسلام
تعالیم و معارف دین اسلام یا بخش های دین اسلام شامل 3 بخش:

1- عقاید اسلام یا اصول دین اسلام

2- احکام و دستورات عملی اسلام یا فروع دین

3- اخلاق و آداب معنویات اسلامی است که با استخراج ، استنباط و استناد و اعلام عقل ( که مبنای تکلیف الهی است) از قرآن و سنت ( منابع دین) و در بعضی موارد از اتفاق آراء علمای مسلمین می باشد.

قرآن کریم یا کتاب خدا اولین و مهمترین منبع فهم این اسلام است که مبنای استنباط دیدگاه های دین قرار می گیرد بیشتر آیات قرآن در زمینه مبدا و معاد، عقاید و معارف، اخلاقیات و آداب و معنویات است و بخشی از آیات مربوط به احکام و دستورات الهی می باشد. سنت یعنی قول « گفتار»، فعل « کردار» و تقریر « تایید» پیغمبر اسلام و اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می باشد[1]  که باعث تبیین، توضیح و تفضیل قرآن کریم است.

بنابراین دین سه قسمت تقسیم می شود:

1- اعتقادات             2- اخلاق و آداب 3- عمل یا دستورات و احکام عملی


اصول اعتقادات اسلامي


ما اگر به عقل و وجدان خود مراجعه کنیم درک می کنیم که این جهان پهناور هستی با نظام حیرت آور خود نمی شود خود به خود بوجود آمده باشد و سر تا پا نظم و ترتیب آن، بدون نظم دهنده یی انجام یابد؛ مسلماً آفریننده ی هست که با توانایی و علم بی پایان خود این جهان بزرگ را پدید آورده و با قوانین ثابت و تغییر ناپذیری که در تمام امور برقرار کرده نظام جهان را با عنایت عدل و داد براه انداخته است. هیچ چیز بیهوده و بگزاف آفریده نشده و هیچ موجودی از قوانین خدایی مستثنی نیست و نمی توان باور کرد که چنین خدای مهربان با همه عنایت و لطفی که با آفریده های خود دارد جامه بشری را به عقل خودشان که بیشتر اسیر هوی و هوس شده و در نتیجه دچار گمراهی و بدبختی می شود واگذار نماید.
بنابراین بدین وسیله پیامبرانی که از خطا و اشتباه دورند دستورهایی برای افراد بشر بفرستد تا بکار بستن آن دستورها آنان را به سعادت و نیکبختی برساند.و چون پاداش فرمانبرداری از دستورهای پروردگار در زندگی این جهان کاملاً به ظهور نمی رسد باید عالم دیگری باشد که در آنجا بکارهای مردم رسیدگی شود تا اگر عمل خیری انجام داده اند پاداش آن را ببینند و اگر کار زشتی از آنان سر زده بجزای آن برسند.دین، مردم را به این اعتقادات و سایر عقاید حقه یی که بعداً به طور تفصیل بیان می کنیم تشویق می نماید و آنان را از جهل و بیخبری بر حذر می دارد.

1- توحید

 توحيد آن است كه خالق آسمان و زمين و آنچه بين آنهاست خداي واحد است نه تنها خلقت، تدبير هم از آن خداست. تمام كارها، تمام حوادث ، چه حوادث شخصي و چه اجتماعي همه زير نظر خدا و به اراده خداست.
- نخستين گام در راه دينداري و عبادت خدا شناخت خداوند و اساس شناختن ، يگانه دانستن اوست.
- لذت بندگي خدا و عبوديتش بهترين و والاترين مقام است.
- توحيد يعني هرچه هست اوست كسي كاره‌اي نيست مگر به اجازه او . توحيد همان سوره قل‌هوالله‌احد است.
- توحيد يعني كارها براي خدا باشد براي بندگي او كه براي همين آفريده شده‌ايم «ما خلقت الجن و الانس الابيعبدون» انسان وقتي به اين خط آمد تعبير همان صراط مستقيم است.
- خدا از انسان دور نيست اما اين انسانها هستند كه با خدا فاصله دارند و از خدا دورند عامل آن هم هواي نفس است ( تكبر، حرص، حسد و... ) انسان وقتي درست مي‌شود كه از اين جاذبه دور شود بندگان خدا آنانند كه خدا را شناختند و در راه طاعت آن حركت كردند .
- شكوفايي انسان در توحيد است توحيد انسان را برپا مي دارد و شكوفا مي كند .  
- خداوند با تمام ذرات عالم است و از يك ذره هم دور نيست با هر ذره هست نه بطور قاطي و از هر چيز جداست نه به طور دوري، مثل او چيزي نيست اما او بصير و شنوا است، درد ما را مي‌داند و احتياجمان را مي‌فهمد و ما در محضر او هستيم.
- بالاترين مرتبه شكر گزاري خداوند «فنا في‌الله» است يعني خداوند همه چيز را به ما داده پس همه چيز ما براي او ، در راه او باشد و ذوب شدن در خداوند و رسيدن به بقاءالله اين همان عبوديت و بندگي خداست. هرچه انسان خود را در مقابل خداوند بشكند به خدا نزديكتر مي‌شود. خداوند نقش انسان را در قرآن بيان مي‌كند و كسي كه قرآن بخواند راه و رسم انسان را مي‌يابد. پس اگر اين (طور) نباشد اسفل‌السافلين است وقتي انسان خدا را به بزرگي ياد كرد غير خداوند (پول، ماشين، شهوت و....) در نظر او كوچك مي‌شود دنيا برايش كوچك مي‌شود و خداوند در نظر او بزرگ، اين بهشت است و حالات بهشتي، بهشت موعود دنيا قبل از بهشت جاوداني اما اگر انسان خدا را فراموش كند پرده كفر ضخيم مي‌شود و همين انسان باهوش طوري پرده‌هاي كفرش ضخيم مي‌شود كه ديگر خدا را نمي‌بيند و وقتي به اين حالت رسيد ديگر انذار و عدم و انذار برايش فرقي ندارد و آنگاه كه انسان شقي شد ديگر صلاحيت هم ندارد، «ختم‌الله‌علي قلوبهم‌و‌علي‌سمعهم‌و‌علي أ‌َبْصارِهم غشاوه و لهم‌عذاب عظيم » .
- خداوند بردباري مي‌كند آنچنان كه گويا نمي‌داند و اغماض مي‌كند كه گويي نديده است و مي‌پوشاند كه گويي بر او عصيان نمي‌شود براي عقوبت عجله نمي‌كند به لحاظ كرمش و اغماض و حلمش.
- الله بالاتر و والاتر است از اين كه وصف كنندگان او را درك كنند با صفاتي كه او موصوف است به آن و جز اين نيست كه وصف كنندگان به اندازه خودشان وصف مي‌كنند نه اندازه عظمت و جلال او، خداوند ولاتر از آن است كه وصف كنندگان او را درك كنند خداوند از بندگان خود غني است، احتياج به عبادت بندگانش ندارد ولي انسان موظف است تكليف خود را انجام دهد، زندگي ما بايد زندگي محمدوآل‌محمدصل‌الله‌عليه‌وآله باشد 1 .  
چند روايت در باب توحيد
امام ششم عليه‌السلام مي‌فرمايند: «خدا، هستيِ ثابت دارد و علم او خود اوست در حالي كه معلومي نبود و سمع او خود اوست درحالي كه مسموعي نبود و بصر او خود او بود در حالي كه مبصري نبود و قدرت او خود او بود در حالي كه مقدوري نبود2».
امام پنجم و ششم و هفتم و هشتم عليه‌السلام مي‌فرمايند: «خداي تعالي نوري است كه با ظلمت مخلوط نيست و علمي است كه جهل در آن نيست و حياتي است كه مرگ در آن نيست3» .
امام هشتم عليه‌السلام مي‌فرمايند: « مردم در صفات سه مذهب دارند: گروهي صفات را به خدا اثبات مي‌كنند با تشبيه به ديگران و گروهي صفات را نفي مي‌كنند و راه حق مذهب سوم است و آن، اثبات صفات است با نفي تشبيه به ديگران» .
امام ششم عليه‌السلام فرمودند: «خداوند تبارك و تعالي با زمان و مكان و حركت و انتقال و سكون منصف نمي‌شود بلكه او آفريننده‌ي زمان و مكان و حركت و سكون است »                                                 
چند نكته در توحيد:
 ذات خداوند، نامحدود و نامتناهي است، اين كمالات كه در صورت (شكل و عنوان) صفات براي او اثبات مي‌شوند در حقيقت عين ذات و همچنين عين يكديگرمي‌باشند و مغايرتي كه ميان ذات و صفات و همچنين در ميان خود صفات ديده مي شود تنها در مرحله مفهوم است و به حسب حقيقت جزء يك واحد غيرقابل تقسيم در ميان نيست، اسلام براي جلوگيري از اين اشتباه ناروا ، ( تهديدات به واسطه توصيف نفي اصل كمال)،عقيده‌ي پيروان خود را در ميان نفي واثبات نگه مي‌دارد ودستور مي‌دهد اينگونه اعتقاد كنند كه: خدا علم دارد نه مانند علم ديگران، قدرت دارد نه مانند قدرت ديگران،مي‌شنود نه با گوش،مي‌بيند نه با چشم و به همين ترتيب .
توحيد مراتب و اقسام دارد : توحيد ذاتي، توحيد صفاتي، توحيد افعالي، توحيد عبادي  .
حكمت اينكه خداي متعال به توسل (به اهل بيت(س)) امر كرده اين است كه مقام والاي بندگان شايسته را معرفي كند و ديگران را به عبادت و اطاعتي كه موجب رسيدن آنان به چنين مقامي شده است تشويق نمايد و از اينكه كساني به عبادتهاي خودشان مغرور شوند جلوگيري كند

در باب تزكيه (خودسازي)

قرآن با آيات، ثابت مي‌كند و انسان را به اين علم مي‌رساند كه زندگي باهدف است و هدف رشد انسان است، فلاح انسان است و انسان برسد به جايگاهي كه خداوند براي آن آفريده شده است و آن هم بهشت جاوداني است.
انسان بايد مقدرات الهي را بداند، حلال و حرامش را و...، راهنمايي‌هاي پيامبران كه در خط خدايند.
به خداوند با عظمت مي‌گوييم: ما به تو بندگي مي‌كنيم تو خداي مائي، تو معبود مائي .
شكوفايي انسان در اعتقاد به توحيد است، قولوا لااله‌الاالله تفلحوا، انسان كه به اين علم رسيد خدا در نظرش عظيم و غيرخدا هر چه باشد، حقير و كوچك مي‌شود يعني دنيا با تمام زيبايي هايش در نظر يك مسلمان كوچك و حقير است. اگر ديگران دارند او ناراحت نمي‌شود حسد نمي‌كند و اگر خود دارد حريص نيست و بخل نمي‌ورزد و خصوصيتهاي خوب و زيباي ديگر كه همان شكوفايي است بعبارت ديگر تزكيه‌ي انسان است كه كليد بهشت است بهشت سرتاسري .
آري اسلام با تعليماتش با مقررات روزمره‌اش، نماز، زكوه، حج، جهاد و... حتي كساني را كه سواد خواندن و نوشتن هم ندارند نيز به اين مقام مي‌رساند دنيا و زيبائيهاي آن اگر در چشمها صغير و ناچيز باشد ديگر جايي براي حرص، بخل و حسد و ديگر حالات رذل جهنمي باقي نمي‌ماند و زندگي بهشت گونه مي‌گردد پيامبر اكرم (ص) فرمود : هركس به فقرش صبر كند روز قيامت با من خواهد بود.
آري شخص مسلمان در هر حال بنده خداست و داشتن و نداشتن پيش او سواء (يكسان) است، او داراي نفس مطمئنه است كه بهرحال رضايت دارد و خدا هم از او راضي است، او در هرحال و درهر حادثه بخدا رجوع مي‌كند، خداي كه «لَهُ ما في‌السماوات والارض و ما بينهماوما... آيه6 طه» او همواره مخاطب آيه: «يا اَيَتُهاالنَّفسُ المُطمئِنّه ارجعي‌الي‌ربك راضيّهً‌مرضيه فَادخلي‌في‌عبادي‌وَادخُلي جنتي» است . (‌ سوره فجر27 الي30 ) او قبل از بهشت موعود، در دنيا هم در باغستانها (حالات بهشتي دارد) و مشمول آيه 54و55 سوره قَمر مي‌باشد،«إنَّ المُتقين في جنّات وَ نَهرفي مَقعد صدقٍ عند مليكٍ مقتدر» ترجمه: بي‌گمان متقيان در باغستانها و نهرها هستند در مقام ومنزلت صدق، نزد فرمانرواي مقتدر.

 2-عدل الهي

عدل يكي از صفات خداست در مباحث اصول عقايد از آن به گونه ‌اي مستقل بحث مي‌شود و به عنوان اصل دوم از اصول عقايد به شمار مي‌رود.
معني لغوي عدل، قرارگرفتن هر چيز درجاي شايسته و بايسته‌ي خود است. اين معنا در كل جهان آفرينش حكمفرماست. حديث پيامبرصل‌الله‌عليه‌وآله نيز به اين معنا اشاره دارد كه «بِالعَدلِ قامت السَّماواتُ والارض» به عدالت، آسمان‌ها و زمين برپاست.
معناي اصطلاحي عدل مراعات حقوق ديگران است كه نقطه برابر آن، ظلم است يعني حق ديگران را پايمال كردن. در رعايت عدل بايد استحقاق‌ها و اولويت‌ها در نظر گرفته شود و هر صاحب حقي به آنچه حق و شايسته اوست برسد. اگر استحقاقها و اولويت‌ها مساوي باشند مراعات عدالت اين است كه پاداش آنها مساوي باشد و اگر استحقاقها و اولويتها متفاوت باشند عدالت با پاداش متفاوت آنها حاصل مي‌شود.
عدالت خداوند در سه مرحله «تكوين»، «تشريح» و «جزا» جريان دارد. خداوند، هم در تكوين و آفرينش اشياء، استحقاق و ظرفيت آنها را مراعات نموده، هم در تشريع و قانونگذاري، تاب و توان افراد را لحاظ مي‌كند و هم در جزا، آنچه را سزاي نيك و بد عمل افراد است به آنان مي‌دهد.

عدل در تكوين : « وَ السماءَرَفَعَها وَ وَضَع الميزانَ » و آسمان را برافراشت و ميزان را قرار داد. سوره الرحمن آيه‌ي 7 «رَبنا الذي اَعطي كُلَّ شَيءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدي» پروردگار ما كسي است كه به هرچيزي آفرينش ويژه همان را داده و سپس آن را هدايت نموده است. (سوره طه/ آيه50)
عدل در تشريح: «لا يُكَلِّفُ الله نَفساً اِلّا وسعَها» خدا بر هيچ كس مگر بر قدر توانايي او تكليف نمي‌كند. (سوره بقره/ آيه286)
« وَ ما جَعَل عَلَيكُم في الدّينِ مِن حَرَجٍ» و در دين كاري سخت برشما ننهاده است. (سوره حج/ آيه78)
رسول اكرم صل‌الله‌عليه‌وآله مي‌فرمايند: « از امت من نُه چيز برداشته شده است... و (يكي ازآنها) چيزهايي است كه بدان اضطرار يابند.» ( بحارالانوارج58 ص325  )                                                                                                                                                                                        
عدل در جزا :  «اَفَنَجعَلُ المُسلمينَ كالمُجرمين» آيا مؤمنان را همچون مجرمان قرار مي‌دهيم. (سوره قلم/ آيه35(
مؤمنان خانه‌نشين – كه زيان ديده نيستند- با آن مجاهداتي كه با مال و جان خود در راه خدا جهاد مي‌كنند يكسان نيستند- خداوند كساني را كه با مال و جانشان جهاد مي كنند به درجه‌اي به خانه‌نشينان برتري بخشيده است. 
سوره نساء/ آيه95

فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خيراً يَرَه و مَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَهٍ شَرّاً يَرَه. پس هر كس هموزن ذره‌اي، نيكي كرده باشد (پاداش) آن را خواهد ديد و هركس هموزن ذره‌اي بدي كرده باشد (كيفر) آن را خواهد ديد. (سوره زلزال/ آيه 7و8)
((وَمن جاءَ بِالسَّيئَهِ فَلا يُجزي اِلّا مِثلَها)) و هركس گناهي انجام دهد تنها مانند آن جزا داده مي‌شود. (سوره انعام/ آيه160)


قرآن و اختيار انسان :
علاوه بروجدان، آيات فراواني از قرآن به آزادي و اختيار انسان گواهي مي‌دهند كه مي‌توان آنها را به چند دسته تقسيم كرد:
الف: آيات مربوط به رسالت پيامبران و دعوت انسان به آئين حق با انذار و تبشير (كه) اگر از نظر قرآن انسان مختار و آزاد نمي‌بود ارسال پيامبران و دعوت آنها بيهوده مي‌بود.
ب: آياتي كه به صراحت از اختيار و آزادي انسان در پذيرش يا نفي ايمان سخن مي‌گويند. از جمله: (سوره دهر/آيه3- سوره كهف/ آيه29.(
ج: آياتي كه ايمان اجباري را خواست خدا نمي‌دانند و آن را نكوهش مي‌كنند: از جمله آيات: (سوره شعرا/آيه3و4- سوره انعام/ آيه107)
د: آياتي كه پيامبران را تنها دعوت كننده، راهنما و ترساننده مي‌شمرند. از جمله آيات: (سوره شوري/آيه 48- سوره غاشيه/ آيه 21و22) 1
اعتقاد ما در باب عدل آن است كه حق تعالي ما را به عدل مأمور فرموده و خود معامله با ما به مافوق عدل يعني تفضل نموده، دليل آن قول الهي است كه درقرآن كه مي‌فرمايند:
(( هر كه نيكي آورده ، ده برابرش براي اوست و هر كه بدي آورده جزا داده نمي‌شود (مگر مثل همان) و عدل آن است كه ثواب عمل نيك را نيك دهند به همان قدر و جزاي بد را بد به همان قدر ))و جناب نبوي صلي‌الله‌عليه‌وآله فرمودند كه:)) احدي داخل بهشت نمي‌شود به عمل خود، مگر به رحمت حق عزوجل(( 2
)) خداوند عادل است، خداوند يك ذره هم ظلم نمي‌كند چه ظلم به موجود چه ظلم به انسان، اين اعتقاد آرامش بخش است انسان در هرحال كه باشد مي داند حقش محفوظ است. نتيجه كار اين است كه هيچ كس از حقش محروم نمي‌شود و به يك ذره هم ظلم نمي‌شود. هيچ موجودي در عالم بي‌حساب نيست عدالت هم معنايش همين است بالعدل قامت السموات و الارض زمين و آسمان روي عدالت است ، روي اعتدال است .

آسمان و زمين را بدون ستون آفريد يك اعتدالي در كار است عدالت هم معنايش همين است . عدالت الهي آن است كه هر كاري و هر موجودي را كه آفريده در موقعيت مناسبش قرار داده. هركاري كه اين زيبايي عالم را به هم بزند خلافست و در برابر اين زيبايي‌ها در عالم است. كه از آن جمله آثار سوء و مضرات تجهيزات و وسايل صنايع غرب حاضر در جهان است.
حديث دارد: خداوند عالم را آفريد خواست اين عالم را كوچك كند (ماكت عالم را بسازد) انسان را آفريد. انسان خلاصه جهان است. در رأس عادلين ائمه‌اطهار(س) هستند . 1  

- عدالت در مقابل ظلم (وضع كل شي موضع) بوده و هر چيز را در جاي خود قرار دادن است.
-  اصل عدالت رحمت دادن است.
-  نتيجه ثواب بهشت است، فرق ندارد چه براي دارا چه فقير، هركس وظيفه را انجام داد به نتيجه مي‌رسد.
-  انسان موظف است كه تكليف را انجام دهد.
-  بايد با حالت خوف و رجاء زندگي كنيم. 

 

3-نبوت

 

« هو الّذي بعث في الاميين رسولاً منهم يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين» ترجمه: « اوست خدايي كه ميان عرب امي پيغمبري بزرگوار از همان مردم برانگيخت تا برآنان آيات وحي خدا تلاوت كند و آنها را از لوث جهل واخلاق زشت پاك سازد و شريعت كتاب و حكمت الهي بياموزد با آنكه پيش از اين همه در ورطه‌ي جهالت و گمراهي بودند» .(سوره جمعه / آيه2)
اصل نبوت يكي از اصول ماست و زندگي ما روي اين پايه‌ها و اصول است ما معتقديم خداوند براي بشر پيامبر فرستاده كه اولين آنها حضرت آدم صلوات‌الله‌عليه‌ و خاتم آنها حضرت محمدصل‌الله‌عليه‌وآله است. كاري كه پيامبر انجام مي‌دهد عمده كار پيامبر در آيه فوق بيان شده است، اولين كار پيامبراينست كه نشانه‌هاي توحيد، عدل، حساب و... را براي مردم بخواند، دومين كار پيامبر اين است كه مردم را تزكيه كند در آيات مختلف قرآن كريم مي‌خوانيد قدافلح‌من تزكي، در جاي ديگر ذلك من تزكي، اين جزاي كسي است كه تزكيه شده است.
پيامبر آمده حالات حرص، حسد و آز و تندي و ستيز و....را كه گرفتاري انسانها هم همين است را از آنها بردارد. انسان تزكيه نشده حريص است جمع مي كند و خرج نمي‌كند. مردم ناراحتند، زن و بچه ناراحت است اين زندگي خراب است. جهنم است. پيامبر آمد. اين حالات را از انسان ببرد اين معني تزكيه است. كه اگر انسان آن برنامه عبادي كه آورده عمل كند اين حالات از او دفع مي‌شود.
متقي‌ها آنانند كه خدا را مي‌پايند آنها در باغستانها هستند. آدم متقي همه جا براي او باغ است، خانه بازار و... و زندگي مبدل به بهشت مي‌شود قبل از بهشت موعود دنيا برايش بهشت است و در وسعت است يعني در همه احوال، خواندن قرآن حالات تزكيه را در انسان ايجاد مي‌كند. آيات قرآن واجب است خوانده شود حضرت علي‌(ع) مي‌فرمايد: برهر مسلماني واجب است روزي 50 آيه بخواند . 1
حضرت امام رضاعليه‌السلام : اگر كسي بگويد: « چرا خداوند شناخت پيامبران و اقرار و اعتراف به اطاعت آنان را بر مردم واجب كرده است؟» در پاسخ بايد گفت: از آن جا كه در آنان چيزي كه مصالحشان را به گونه اي شايسته برآورد نيست و پروردگار والاتر از آن است كه با چشم ديده شود-تا مردم مصالح خويش را بي‌واسطه از او برگيرند- و ناتواني و عجز آنان از ادراك و آشكار است، چاره‌اي جز آن نيست كه ميان خداوند و خلقش پيامبري معصوم باشد تا امر و نهي و آداب او را به آنان برساند و آنان را به چيزهايي كه به واسطه‌شان منافع خويش را به دست آوردند و ضررها را دفع مي‌نمايند آگاه سازد.» بحارالانوار ج11ص40

ويژگيهاي پيامبران الهي :
پيامبران الهي، ويژگيها و برتريهايي بر ديگر انسان‌ها دارند كه در اين‌جا به برخي از آن‌ها اشاره مي‌شود :
1-وحي: پيامبران افزون بر برخورداري از دو نيروي ادراك حسي وعقلي به نيروي ديگري به نام وحي مجهزند كه هيچ گونه خطا و اشتباهي در آن راه ندارد. علم آنان از مبدأ هستي محيط برتمام كائنات افاضه مي‌گردد به گونه‌اي كه پيامبر درس نخواند. با نزول وحي از والاترين معارف و قوانين براي رشد و تكامل و اداره جامعه بشري آگاه مي‌شود.
2- عصمت : عصمت به معناي دوري از هرگونه گناه عمدي و سهوي و اشتباه است. البته آنان انسانهايي مختار و در انتخاب كار خوب يابد آزادند ولي در همان حال به هيچ گناهي آلوده نيستند. اين ويژگي پيامبران، شايستگي اعتماد را به تمام و كمال به آنان مي‌بخشد. پيامبران كساني‌اند كه به اوج بندگي رسيده و خداوند آنان را برگزيد و از آغاز آفرينش انسان، كه شيطان در پي گمراهي كردن فرزندان آدم برآمد از گمراه او به دور بوده‌اند. عصمت پيامبران به بينش و درجه يقين و ايمانشان مربوط است.
3-رهبري بي‌مانند: پيامبران براي برپايي قسط و عدالت و هدايت انسانها به توحيد و خداپرستي و مبارزه با طاغوت به پا مي‌خيزند و با بيدار كردن نيروهاي خفته و شكوفا نمودن استعدادها و گسيختن غل و زنجير از دست و پاي مردم ستمديده، چنان دگرگوني و تحول در جامعه پديد مي‌آوردند كه آثار كوشش‌هاي آنان براي هميشه به جاي مي‌مانند چنان كه بيشتر قهرمانان حماسه‌هاي قرآني را پيامبران تشكيل مي‌دهند و قرآن با بازگو كردن حماسه رهبري و دعوت پيامبران به توحيد و مبارزه با ظلم آنان را به عنوان نمونه‌هايي آرماني به مردم معرفي مي‌كند و در سوره انعام پس از نام بردن از هيجده پيامبر مي‌فرمايد: « آنان كساني‌اند كه خداوند هدايتشان كرده پس به هويت آنان اقتدا كن.» و بايد گفت كه سامان بخشيدن و به حركت درآوردن و به حركت درآوردن نيروهاي خفته در نهان انسان در جهت رضاي خدا و صلاح بشريت تنها از عهده‌ي پيامبران الهي برمي‌آيد.
4-خلوص و قاطعيت: از ديدگاه اسلام ارزش هركاري در گرو خلوص آن كار براي خداست و پيامبران از آن جا كه از سوي خدا برانگيخته مي‌شوند رسالت الهي بردوش دارند. در كار خود انگيزه و هدف جز تحصيل رضاي خداوند ندارند. از اين رو چنان استقامت و پايمردي از خود نشان مي‌دهند كه در تاريخ بي‌نظير است و اين جز از گذر خلوص نيت و پشتوانه الهي صورت نمي‌پذيرد. قاطعيت و استواري پيامبران معلول همين خلوص نيت و الهي بودن است.
5- مبارزه با ظلم: قرآن كريم مي‌فرمايد: « (پيامبري كه) آنان را به نيكي امر مي‌كند و از زشتي باز مي‌دارد و پاكيزه‌‌ها را برآنان حلال و پليدي‌ها را برآنان حرام مي‌كند و قيد و زنجيرشان را برمي‌دارد((.

راههاي شناخت پيامبران الهي



1- معجزه: كاري كه به اراده خداوند برخلاف عادت و طبيعت به وسيله‌ي شخص آن پيامبر انجام مي‌شود به گونه‌اي كه ديگران از انجام مثل آن عاجزند. يافتن نشانه‌اي در شخص پيامبر كه دليل بر ارتباط با خدا باشد و اين را «معجزه» گويند .

 

 2- گردآوري قراين :

که از مهمترين قوانين براي شناسايي پيامبران الف- مطالعه درباره‌ي گذشته شخص مدعي پيامبري

ب- بررسي محيط دعوت  ج- محتواي آيين.

 

3-گواهي پيامبران پيشين يا معاصر

 

 4- پيروان

 

 5- ايمان به گفته‌هاي خود.

 

6-گواهي پيامبران پيشين يا معاصر: از جمله آيات برنبوت پيامبر ما :  (سوره صف/6- سوره اعراف/157)

 

 

 

4-امامت


امامت امتداد راه پيامبراكرم(ص)
از اصول دين ما امامت است؛ توحيد، عدل، نبوت، امامت، معاد. امامت يعني ما معتقديم كه بعد از پيغمبرصل‌الله‌عليه‌وآله دوازده نفر وصي آن بزرگوار هستند كه هريك وظايفي داشتند، حاكم نگهبان دين و مفسر وحي بودند. اسلام واقعي به زبان ائمه اطهار(س) تفسير شده است .
در صلوات شعبانيه مقداري از مقامات ائمه اطهار صلوات‌الله‌عليهم بيان گرديده است. بارالها صلوات مرا برمحمدوآل محمد بفرست آنها كه: شجره نبوت، موضوع رسالت، مختلف الملائكه آمدوشد ملائكه به خانه وحي بود، معدن علم بودند، اميرالمؤمنين، امام حسن عليه‌السلام تا آخر معدن علم‌اند، تمام علم در خانه محمدوآل‌محمد صلوات‌الله‌عليهم است.
الفلك الجاريه كشتيهاي جاريه، يأمَنُ مَنْ رَكبَها هركس سوار دراين كشتيها شد از غرق شدن در امان است. خدايا درود فرست بر محمدوآل‌محمد صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين درود بسيار كه آن درود موجب خشنودي آنها باشد و اداي حق آنها بر ما شود. آنها كه پاكان بودند و نيكوكاران و اخيار هستند. خداوند اداي حق آنها را برما واجب كرده است. و واجب كرده است كه از اهل بيت صلوات‌الله عليهم اطاعت كنيم. ما تمام زندگيمان بايد طبق موازيني باشد كه محمدوآل‌محمد گفته است. خدايا پيامبر را براي من شفيع مقبول الشفاعه قرار بده و طريق مستقيم هموار بسوي خود گردان، خداوند مرا پيرو آن بزرگوارانت گردان تا روزي كه به لقاء تو برسم تا اينكه روز قيامت را ملاقات كنيم در حالي كه از من راضي هستي، امامت و امتداد راه پيامبر اكرم صل‌الله‌عليه‌وآله است.

انتظار فرج حضرت ولي‌عصر(عج
حقيقت وجود حضرت ولي‌عصر(عج) مثل خورشيد روشن است، خورشيد پشت ابرو حقيقتي است انكار ناپذير. ايشان در گرفتاريها آمده و به داد شيعيان رسيده است و گاه افرادي از طرف ايشان ما مسلمانها تنها نيستيم امام زمان بالاي سرماست بزرگترين قوت ما وجود نازنين حضرت ولي‌عصر(عج) است.
از اصلي‌ترين مطالب در مورد امام زمان‌(عج) اعتقاد به آمد نشان انتظار فرج و دعا براي فرجشان است. بار پروردگارا انقلاب اسلامي ما را به انقلاب جهاني ولي‌عصر(عج) متصل بفرما ما را از اعوان و انصارش قرار بده، اسلام و مسلمين را نصرت عنايت فرما.

ولايت فقيه حكومت اسلامي
اَطيعواالله و اطيعوالرسول و اولي الامر منكم ( سوره نساء/ آيه 59). تمام مناصب امام معصوم(ع) به جز مقام عصمت و.... به ولي فقيه تفويض شده به نص آيه فوق و توحيد امام معصوم عليه‌السلام و به تأكيد روايات، مرجعيت و حاكميت در زمان غيبت مانند تصرف در بيت‌المال ، قضاوت، اقامه نمازجمعه و جهاد و جنگ در راه خدا است. جهاد رمز قدرت و عزت مسلمانان و به تعبير بهتر دريچه بهشت است كه به دست ولي‌فقيه برروي امت باز مي‌شود. ملت ايران مانند قوم بني‌اسرائيل نيست كه سروصداي فرعون و فرعونيان اينها را تحت تأثير قرار بدهد امروز بايد ايران اسلامي شرق و غرب را به يوغ خود بكشد. امروز تمام كفر در مقابل تمام اسلام ايستاده بايد مسلمانان كاري بكنند كه در جهان سربلند باشند. تاريخ تكرار مي‌شود، الان هم مثل دوران حضرت اميرالمؤمنين عليه‌السلام است الان هم ولايت فقيه عادل وجود دارد ولي مردم به طرف معاويه مي‌روند وعده كمي دور علي‌عليه‌السلام‌اند معاويه صفتها ظاهرشان را درست مي‌كنند ولي باطنشان خراب است.
جامعه اسلامي به معناي حقيقي آن دوران امام زمان‌عجل‌الله تعالي درست مي‌شود (تحقق خواهد يافت) مسلمانان بايد قيام كنند آمريكا دارد عزت اسلام را لگد مال مي‌كند واجب است از مرزهاي اسلامي دفاع كنيم كافر آمده در مرزهاي اسلامي آماده باشيم براي جهاد بايد پشت سر رهبرمان حركت كنيم، ما به ياري خدا قدرت داريم كفار‌(آمريكا و...) را از كشورهاي اسلامي بيرون كنيم. برويد از رهبر حكم جهاد بگيريد، امروز جهاد برعليه كفار واجب است، ما مسلمانها تنها نيستيم امام زمان(عج) بالاي سرماست.
((واعدولهم ما استعطعتم من قوه . و من رباط الخَيْل ترهبون به عدوالله و عدوكم))
ترجمه: هرچه مي‌توانيد نيرو بر عليه آنها آماده كنيد....
آماد‌گي داشته باشيم اگر رهبر حكم جهاد بدهد برويم و به كمك امام و رهبرمان حضرت آيت‌الله‌العظمي خامنه‌اي حركت كنيم و نام امريكا را براي هميشه دفن كنيم


چند مطلب :
-  پيامبراكرم(ص) پيش از وفات خود به امر خدا، حضرت‌علي‌عليه‌السلام را به جانشيني برگزيد و بارها او رابه مسلمانان معرفي كرد و از آنان خواست با او بيعت كنند و قبول خلافتش را اعلام كنند و چنين نيز شد.
تعيين جانشين براي پيامبر كه حضرت علي و فرزندانش عليهم‌السلام (12 معصوم) هستند كاري ضروري و حياتي بود زيرا:

1- پيامبر اكرم در طول بعثت به تعليم و بيان احكام معارف قرآن كريم پرداخت و ضروري بود در طول زمانهاي آتي پاكان و شايستگان و امانت داراني از جانب خداوند، مأمور تعليم وتبيين و ابلاغ پيامها و احكام معارف قرآن باشند

2-بايد مفسري معصوم مي بود تا نظر او معيار و ميزان براي جامعه باشد تا هم در فهم قرآن بخصوص موارد اختلاف به او رجوع گردد و معيار مفسران ديگر بوده و همچنين راه سوء استفاده بر دشمنان مسدود گردد .

  1. تشكيل حكومت شايسته‌ترين، عالم‌ترين، مديرترين و مدبرترين فرد جامعه براي حاكم اسلامي باشد و با اختيار ولايتي كه خداوند به او داده به جانشيني پيامبر نصب گردد.لذا پيامبر اكرم اهل‌بيت(ع) در حديث ثقلين را قرين عدل، مفسر و مبين قران معرفي نموده و روز 18 ذي‌حجته سال دهم هجري در غديرخم حضرت‌علي(ع) را بر تمام مسلمانان اعلام و از آنان بيعت گرفت.ولايت فقيه استمرار امامت در دوران غيبت است، حاكم دين، مفسردين، امامت، تشخيص احكام، حل اختلافات مخصوص حكومت ولي فقيه است. 

5-معاد

از ديگر اصول دين ما معاد است، ما يقين داريم كه زندگي دنيا موقت و گذرا و آزمايش است و ما زنده خواهيم شد « و بالاخره هم يوقنون» البته اين يقين داشتن ، عارضي نيست. اين را آيات قرآن به ما مي‌رساند خداوند عادل است و عادل كار بيهوده عبث نمي‌كند خداوند بالاتر از اين است كه انسان را پوچ و بي هدف قرار دهد. او بالاتر از اين است كه زندگي بي هدف بيافريند. پادشاه به حق بالاترين  از اين است كه اين آفرينش دقيق انسان را براي چند صباحي موقت و بي‌هدف آفريده باشد. تمام اينها از روي علم است، از روي حساب و ما دوباره زنده مي‌شويم. آن كساني كه به آخرت ايمان ندارند در عذاب و گمراهي آشكارند. گمراهي بالاتر از اين نيست كه انسان با داشتن عقل زندگي را منحصر در اين چند روز بداند. زندگي براي چيست؟ زندگي بي‌هدف نيست. چيزي كه انسان را از ناراحتي‌ها كه هميشه دامن گير انسان است خلاص مي‌كند اعتقاد به قيامت است.
پيامبران الهي معتقد به اجر و پاداش قيامت بودند. قرآن مي‌گويد: همه چيزها و كارهايتان در خط بندگي خدا باشد كسب، تجارت، خوردن، خوابيدن و... انسان وقتي از حالات حيواني خارج مي‌شود كه در راه بندگي خدا حركت كند. همه چيز او براي خدا باشد. تزكيه يعني بنده خدا بودن اين فرد رستگار مي‌شود، مي‌رود تا به خدامي  رسد و بنده خدا مي شود.

انسان وقتي از زندگي عادي گذر كرد فقط آن را به اندازه نياز استفاده كرد آن وقت تازه به اصل زندگي وارد مي‌شود و مي‌فهمد زندگي چيست متقيان آنهايي هستند كه خدا را مي‌پايند آنان در باغستانها هستند، بهشت دنيا قبل از بهشت موعود ، حالات بهشت گونه دارند، او در بهشت در وسعت است يعني در همه احوال در تنگي نيست، داشتن و نداشتن براي اين آدم مساوي است و اين توحيد است. خداست كه روزي را به هر كه بخواهد زياد مي‌دهد و به هر كه بخواهد كم مي‌دهد ، ما فقط مكلف به انجام تكليفيم آنچه مطلوب است، رحمت خداوند است آن خدايي كه رب السموات‌والارض و ما بينهما است، خدايي كه رحمتش همه جا را فراگرفته. روز قيامت كسي مالك خطاب نيست، آن روز كه روح و ملائكه صف مي‌كشند و كسي حرفي ندارد خطابي نمي‌گويد: مگر بفرمان خدا، روز موعود در پيش است و ترديدي نيست پس هر كس مي‌خواهد به سوي خدا راهي پيدا كند و خود را مهيا كند تا روي رفتن به سوي حق را داشته باشد
زندگي دنيا جز متاع فريب چيزي نيست و اصل آخرت است و داخل شدن در بهشت اگر انسان بخواهد فقط اين جسم را اينجا (دردنيا) نگه دارد و وسائل زندگي مادي‌اش را فراهم بياورد اين نقص است اگر هدف ما اين باشد بيچارگي و پستي است. در صورتي كه آخرت بهتر است يعني آن زندگي بالاتر از اين زندگي است، آن زندگي الهي كه در بطن دين زندگي بايد آن را پيدا كرد آنچه در كتابهاي آسماني تعريف شده همين زندگي الهي است نه زندگي پست حيواني، زندگي پست حيواني آتش است
تزكيه يعني بنده خدا بودن، يعني از حالات انسان (نفساني) درآمدن و وارد شدن در جرگه بندگي خدا مثال او آيات اول سوره مؤمنون است ، اين فرد رستگار مي‌شود مي‌رود و به خدا مي‌رسد و بنده خدا مي‌شود.
راه نجات فقط بندگي خداست ، آن است كه انسان را نجات مي‌دهد همه چيز را به او دادن و سپردن. بنده خدا هروقت گفت الحمدالله رب العالمين، لااله الا الله ، معتقد مي‌شود و اول خود را خلع سلاح مي‌كند و به خود مي‌گويد، من هيچ و هر چه هست اوست اولين قدم، از بين بردن تكبر است امام زين‌العابدين عليه‌السلام مي‌فرمايد: « خداوندا من با آن همه عبادات، در نزد تو از ذره هم كمترم» اگر اين رويه درست نشود ما هم درست نمي‌شويم. و تا وقتي كه شيوه ائمه‌اطهارعليهم‌السلام را كنار بگذاريم و به آن عمل نكنيم درست نمي‌شويم
وقتي مردم به خوشگذراني عادت كردند محكومند ، راه نجات يافتن ، رهايي از كبر است كه با عبادت و بندگي خدا حاصل مي‌شود حضرت اباعبدالله الحسين عليه‌السلام مي‌فرمايد: «خداوند تبارك و تعالي دعوت بربندگي خدا مي‌كند كسي كه بنده خدا شد بنده غيرخدا نمي‌شود.» بنده شهوت، بنده دنيا، بنده زن و... حتي امام صادق عليه‌السلام در حال طواف كعبه مي‌فرمايد: الهي قِ شح نفسي الهي مرا از بخل نفس نجات بده . (مطالب معاد برگرفته از بيانات، جلسات عقايد و آثار حضرت آيت‌الله فاطمي رحمه الله علیه)     

ب- اخلاق و آداب اسلام

دین بما می گوید که در زندگی صفات پسندیده و آداب و سنن صحیح اختیار کنیم و خود را با خویهای ستوده و نیکو بیاراییم، وظیفه شناس، خیرخواه، بشردوست؛ مهربان خوش و دادگستر باشیم و از حق خود دفاع کنیم و از حدود و حقوق خود تجاوز نکنیم و به مال عرض و جان مردم تعدی روا نداریم؛ در طلب دانش و بینش از هیچگونه فداکاری و از خود گذشتگی کوتاهی ننماییم و بالاخره عدل و اعتدال ( میانه روی) را در تمام امور زندگی پیشه خود سازیم.

دين اسلام همه دستوراتش طبق بهترين آداب و اخلاق است و تمام شئون اسلام اعم از عبادات و داد و ستدها و غيره بر پايه‌هاي بلند اخلاق و فضيلت استوار است. بر هر مسلماني لازم است بكوشد تا عقايد اسلامي را شناخته و كاملاً برقوانين مقدس اسلام چه در زمينه فروع دين و چه در زمينه اخلاق و آداب دين عمل نمايد.

واژه اخلاق جمع خُلِق است آدمي موجودي مركب از جسم مادي و نفس مجرد است ويژگيهاي جسمي انسان «خَلقِ» و ويژگيهاي روحي و نفساني او «خُلق» ناميده مي‌شود در بيان ديگر مي‌توان گفت خَلق صورت ظاهري انساني و خُلق سيرت باطن انساني است. عالمان مسلمان اخلاق را به معناي ملكات نفساني در نظر مي‌گرفتند؛ يعني «هيأتهايي راسخ و پايدار در جان آدمي كه او را به انجام دادن كارهايي بدون انديشه و تأمل بر مي‌انگيزاند.»

اخلاق به آدمي مي‌آموزد كه:

  1. خلق‌هاي پسنديده و خوي‌هاي ناپسند كدام است.
  2. راه پيراستن نفس از خلق‌هاي ناپسند چيست.
  3. روش آراستن نفس به سجاياي پسنديده كدام است.

بايد بدانيم در مكتب انبياء عليهم‌السلام انسان موجودي است دوبعدي يعني

عاشق کسی هستم که همتای ندارد

 

 

عاشق کسی هستم که همتای ندارد

 

ای مهربان خدای غزل های من سلام                          دیوانه  شکوه تو ،مولای من سلام

نامت بلند، رحمت وسیع بر بندگان خود                          زیبا ترین   ترانه  دنیای من سلام

عاشق کسی هستم که...

همتای اونیست ،هماننداو پیدا نمی‌شود

جز او زندگی ونگاهم به کسی نیست

و  جز او کسی سهمی ازقلبم ندارد

یاحبیبٌ‌لَیسَ‌یَعدِلُهُ‌حَبیبٌ. وَ‌مالِسَواهُ‌فِی‌قَلبی‌نَصیبٌ

خدایا ،ماهمه بندگان توییم ، ای کلیدهمه درب ها  ی بسته های ما،دوای همه خستگیهای ما. مولا ،دست رحمتت به  احسان و لطف بلند است ،خود   گره ها و مشکلات مان  را عنایتی مولا.خواست ما فرج مهدی زهراست عنایت نما عزیز.به احسان وکرم ولطفت  یا مهربان عزیز.شاید زلطف دهی فرج آل مصطفی(ص).اللهم العجل لولیک الفرج.

از رگ گردن بما  نزدیکتر         در میان یاس ها لبریزتر

تو که تنها مونسم هرلحظه ای    مهربان جان من جاویدتر

عشق دیدارت و سکوت وصلت  ونگاهت شده حسرت دلم .تو مرا یاری کن ای تمام وجود، ای قاهر لاشریکفای رئوف عزیزف ای مهربان خبیر.محتایم به نگاهت به نوازشت و نوایت  ای دوست.

زمان توبه است

 نگذرد ساعت دعا

به بالا بردیم  دستهای دعا

روبه خالق بی نیاز ومهلتی هست تابگویم:

استغفرو اللهَ الَّذی لا اِله الّا هُوَ الحَیُّ القَیوم .

خدایا ببخش گناهمان یاذُوالجَلالِ وَالاِکرامِ اَتوبُ اِلَیک

 

 

 

 

رضاقارزی

مولای ماحسین  رضا قارزی


بسمه تعالی   

تقدیم به مهدی فاطمه  

                                                                                                                                              مولای ماحسین                                                                                                                                                        

ای شاه جان وامیر خدا حسین
وی ماه سرجدا ماه کربلا حسین

عباس تو علمدار دشت نینواست 
جان وجهان  به فدایش اخا حسین

باسرنوشت خود آشناغریب فاطمه
ای دیدنت ثواب دیدن خداحسین

یک کاروان بهشتی همراه برده ای
خون خدا چرا زمدینه جداا حسین

مولای ما آقا ابالفضل فاطمه است 
جان وجهان فدای زینبت تو اقا، حسین

ایثارتو به منزل آخر رسیده بود
درنینوا که خیمه زدی وسراحسین

طاهر نموده خون تو گناه عالمی
ای روی  تو جام جهان نما حسین

زآن روز تا که به امروز می رسد
فریاد العش ات ای سرجدا حسین

نای افق رسید به دامان آسمان
آنگاه شدن هم سوگت عزا حسین

من زین عزا به امید خالقم
آری برساند وارث مولای ماحسین                                                                                                                                                                  رضاقارزی https://eitaa.com/obodiyatekhoda

سه حدیث

پیامبر(ص)
سه چيز است كه هر كس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ. عرض شد: اى رسول خدا! آنها كدامند؟ فرمودند: بردبارى كه به وسيله آن جهالت نادان را دفع كند، اخلاق خوش كه با آن در ميان مردم زندگى كند و پارسايى كه او را از نافرمانى خدا باز دارد.
(خصال ص 145 و 146)

امام محمد باقر (ع): «كسى كه سوره‌ی لقمان را در هر شب تلاوت كند، خداوند در آن شب، فرشتگانى بر او می‌گمارد كه او را تا به صبح از شرّ ابلیس و دستیارانش محافظت كنند و اگر این سوره را در روز بخواند، همان فرشتگان او را تا شب از شرّ شیطان و دستیارانش دور نگاه می‌دارند».
( ثواب الأعم

 

پیامبر(ص):
نیکی وقتی درونت ساکن شود اطمینان به سوی قلبت می آید و گناه که درونت وارد شود تردید درون سینه ات میشود.
(شرح نهج البلاغه،ج 20 ، ص 299)

 

امام سجاد(ع):
خداوندا، دل‏ها جز با ياد تو آرام نمى‏گيرد و جان‏ها جز با ديدن تو، به آرامش نمى‏رسد.
بحارالأنوار، ج 91، ص 151

ال و عقاب الأعمال، ص110)

س:چراخدامتعال جل جلاله قابل توصیف نیست؟

آیا خالق متعال قابل توصیف است؟

 

س:آیا خدا قابل توصیف است؟

ج: الله بالاتر و والاتر است از اين كه وصف كنندگان او را درك كنند با صفاتي كه او موصوف است به آن و جز اين نيست كه وصف كنندگان به اندازه خودشان وصف مي‌كنند نه اندازه عظمت و جلال او، خداوند ولاتر از آن است كه وصف كنندگان او را درك كنند خداوند از بندگان خود غني است، احتياج به عبادت بندگانش ندارد ولي انسان موظف است تكليف خود را انجام دهد، زندگي ما بايد زندگي محمدوآل‌محمدصل‌الله‌عليه‌وآله باشد 1 .در قرآن کریم می فرماید: سبحان الله تعالی عما یصفون ترجمه:خدای متعال پاک و منزهاست از آنکه قابل توصیف باشد. به عبارتی الله اکبر.

@obodiyatekhoda

مثنوی  خانه زهرا سلام الله علیها

 

بنام خدای زهرا (س)

 

خانه ای بوی شقایق می دهد

بوی مادر بوی عاشق می دهد

 

خانه ای که دست مولابسته شد

خانمی هم پهلو اش بشکسته شد

 

خانمی که دخترش عشق حسین

ماه او سلطان دین آن نور عین

 

خانه ای که آتشی افروختند

بر در او لاله ها هم سوختند

 

خانه ای که خصم آقایم کشید

مادرم از پهلو اش خون می چکید

 

خانه زینب علی و فاطمه است

خانه ارباب دین و خاتمه است

 

 

السلام ای خانه ی مولا علی

نورزهرا زینب اش شاه ولی

 

السلام ای بر درت افراشته

 هرفرشته بالهایش تافته

 

السلام ای جایگاه حق پرست

میهمانت هم تمامی مست مست

 

السلام ای دایه دارمصطفی

جان عالم شد فدای مرتضی

 

آید آن مولای جانم درظهور

قاتلان را می زند آری به گور

 

می برد غم غصه های آن ولی

کربلایی می شود هم منجلی

 

السلام ای ماهتاب مرتضی

ای امیر داستان هامان بیا

 

السلام ای اوج صبر ومعرفت

ای عزیز جان امیر و آخرت

 

قله زیبا تویی شاه جهان

مبدا پیروزی وجانان بیا

 

السلام ای گوهر جانم بیا

یادگار حضرت اش آن مرتضی

 

السلام اي آفتاب پشت ابر

السلام اي اوج قله ، کوه صبر

 

السلام اي فخر آدم در زمين

يادگار حضرت روح الامين

 

عمر تو تاريخ ساز عالم است

مبداء آن از رسول خاتم است

 

اي مسيح آل پيغمبر سلام

ابتدای سوره ي کوثر سلام

 

رضا قارزی

 

توصیه های الهی

بسم الله الرحمن الرحیم

  توصیه های الهی

(نمونه ای از توصیه های استاد فقید دانشمند حضرت آيت الله سید جوادسید فاطمي  رحمه الله علیه)
* زندگی ما باید زندگی محمد و آل محمد صلی ا... علیه و آله باشد .
* آیات قرآن کریم محتوی بسیار بزرگ و زیاد دارد و اگر بخواهیم ( در شرح آن ) باید کتابها نوشته شود .
*پیامبر اکرم(ص) آمده بشارت بدهد به آن مقام بزرگ و همچنین آنهایی که آلوده اند را بترساند .
*مومن حرص، حسد، تکبر و ... ندارد .
*توجه انسان باید به خدا باشد و به غیر خدا تکیه نکند .
*مومن غضب نمی کند اگر غضب کرد استغفار می کند و بر می گردد.
*ما که مومن به قیامت هستیم معتقد به خدا هم می شویم و تکیه بر چیزی نداریم و برای آخرت می کوشیم پس تکیه به غیر خدا نمی کند پس باید به چیزی از دنیا دل نبست و فقط از دنیا استفاده موقت کرد.
* استفاده ابزاری و این ابزارها در اصل زندگی انبیاء بی تاثیر است .
*وقتی انسان عادل شد،‌محبت روی حساب است، غضب روی حساب است، حرص نیست، این آدم زیباست، اخمو نیست. ائمه اطهار عدالت اکمل داشتند که از نتایج عدالت صدای بسیار جالب است. اگر پیامبر آن صدای زیباش را آشکار می کرد همه غش می کردند، پس اعتدال ظاهری و باطنی داشتن :در غذا خوردن و نوشتن در خواب و ...
* یکی از حالات ائمه (ع)‌ عدالت است، حضرت علی(ع) می فرماید : اگر انسان حال اعتدال را در خود حفظ کند به استحکام یا آسمان می رسد.
* وقتی انسان عادل شد مزاجش، روحش آن زیبایی مخصوص رادارد.
* کسی که به خدا ایمان دارد ظرفیت دارد (کم ظرفیت نیست )‌.
* پیغمبر(ص)‌در زندگی نه ترس داشت، نه مهجور بود و ائمه اطهار(ع)‌که بعد از ایشان بودند .
* کسی که می گوید در خط محمد و آل محمد(ص)‌ هستم و گرفتارم بدان (به معنای حقیقی)‌در خط نیست .
* حال تسلیم نتیجه شناخت،‌عبادت و بندگی است، و دعوت انبیاء هم برای همین است .
* حال تسلیم در مقابل خدا یک حالت بهشتی است، انسان موظف است تکلیف خود را انجام می دهد .
* لذت بندگی و عبودیت خدا بالاترین و والاترین مقام است و هدف در خط خدا بودن، ذکر دائم و به یاد خدا بودن است .
* نماز درس توحید است، انسان شکوفایی اش در توحید است .
* آسمان تابلو عظیمی است که جای جای آن خدا و توحید را فریاد می کند، انسانها را به عدالت و خودسازی دعوت می نماید.
انسان همه چیز را از خدا ببیند .
تزکیه کلید بهشت است، بهشت سرتاسری(آیه 76 سوره طه)
بنده خدا باشیم.
راه نجات اطاعت و تسلیم است .
قرآن عهد خداوند است با بنده اش،طبق حدیث حضرت علی
(علیه السلام)بر هر مسلمان واجب است روزی پنجاه آیه قرآن بخواند .
هدف در خط بندگی خدابودن، بندگی خدا، ذکر خدا و دائم به یاد خدا بودن است . اصل زندگی بندگی خداوند است.
درد ما این است که غرب لامذهب قرآن را از ما گرفته
سرمایه اصلی ایمان است .
ما سرباز امام زمان (علیه السلام) هستیم .
دو ثلث ایمان بچه هایتان را با ازدواج حفظ کنید .
اصل درس ما درس قرآن است .
اهمیت بدهید به قرآن خودمان،بچه هایمان، همسرمان، قرآن عهد خداست به بنده اش : حلال و حرامش، حقوق زن و بچه اش، حقوق همسایه اش، تا قرآن نخوانی اینها را نمی دانی .
پیامبران آمده اند که انسان در خط رضای خدا باشد، یهدی بالله، هدایت کننده انسانها .  
انسان یا رو به سوی رضای خداست یا به سوی غضب خداست .
کلمات ائمه همه کلمات جامع است . امام است ، مثل خدا حرف می زند.
ای اهل ایمان در پیشرفت کار خود صبر و استقامت پیشه کنید و به ذکر خدا و نماز توسل جوئید که خدا یاور صابران است.
خدا ضامن روزی است .
به نماز شب عادت کنیم، از آثارش قوی شدن، شاداب شدن است، حال و لذت انبیاء است، صحبت کردن با خداست در نماز شب تو هستی و زمین آسمان و خدا این حالات انبیاء است.از آثار یکسره خوابیدن کسل شدن است.
پیامبر اکرم(ص)‌می فرماید : یا علی نماز شب بخوان که 10 خصلت دارد یکی اش تندرستی است .
صدقه برای آخرت و برای اصلاح خود است.
یتیمان را فراموش نکنید، دهن آنها را خالی نگذارید این آزمایش است. پیغمبر با تمام کارهایی که داشت چند نفر یتیم را خودش سرپرستی می کرد .
ما روی توحید، یگانه پرستی زندگی می کنیم .
خدانشناسی ما از نظام غرب است.
هرچه غیرخداست ثبات ندارد، آنچه ثبات دارد هوالله
وقتی سائل می آید دم در رد نکن،به اندازه کمی نان، چیزی بدون سائل را برای خدا
دست گیری کن .
انسانِ با خدا، باید باشد، آن وقت شهادت است که بنده الهی است. ناراحتی ندارد، ترس ندارد، انساندوستی ندارد.
راه ، راه محمد و آل محمد است .
دشمنان اسلام،عملاً بر علیه اسلام تبلیغات می کنند.حواسمان جمع باشد.
انسان، عاشق علم است .
فقط باید از خدا کمک خواست.
خدایا ما را توفیق بده در خط محمد و آل محمد باشیم .
اگر بدانید قیامت چه وضع است .
خدایا به من توفیق بده،در مقابل مقدرات حتمی صبر کنم. خدا روزی را به کسانی زیاد می دهد ولی برای کسانی کم،یرزق ما یشاء و یقدر.
تقوی اصلی این است که انسان خدا را فراموش نکند .
هر چیزی اندازه دارد میزان دارد.
آیا مساوی است آن کسی که دل او باز است به اسلام در حالی که نور دارد، چراغ دارد حقایقی برای او روشن است با آن کسی که تسلیم خدا نیست، سینۀ قصی دارد .
آیا این دو یکی است ؟ حال تسلیم نتیجه شناخت، عبادت، نتیجه بندگی است، تسلیم الهی است، حتی مقدّرات و پیش آمده ها همه در حال تسلیم است و دعوت(انبیاء) هم برای همین است . این همان حالت آرامش است، این حالت «یا ایتها النفس المطئنه ارجعی الی ربک  ... » است .
کسی که تسلیم خداست، تصمیم نمی گیرد، تصمیم بنده با مولاست .
مومن تکلیف، وظیفه اش را انجام می دهد، مولا هر چه انتخاب کند.(این مقام تسلیم است )
برای او داشتن و نداشتن،... هر چه اراده اوست نیکوست .
حال تسلیم در مقابل خدا یک حالت بهشتی است .
روز قیامت عده ای هستند که در آن روز می خندد کی اند؟ آنها که حال تسلیم دارند.
باید فریب نخوریم و بدانیم بزرگترین مشکل اصل حاضر طاغوت زمان، غرب است که از جمله تبعات آن فرهنگ انحرافات، نظام آموزش آن که براساس تفکر رنساسنی است می باشد که باید کوشید با آن مبارزه کرد و .. البته باید صبر هم کرد چون خدا به آنها مهلت می دهد بگذار اوج بگیرند و باید در خط مبارزه با آنها بود، بوسیله اعتقاد خدا، بندگی خدا، همه کارها برای خدا کردن، تمسک به قرآن و اهل بیت در مقابله طاغوت ایستاد و ارائه راه و برنامه صحیح.
      حضرت  علی(ع) دنیا را از بهشت بیشتر دوست داشت چون آنجا لقاء ا... به این معنی که در این دنیا وجود دارد بعد از مرگ وجود ندارد، حضرت دنیا را برای بندگی خدا، برای سجده و برای دیدار خدا(وجه ا...) می خواست(دوست داشت)، نه برای دنیایش.
طوری نماز بخوانید که خدا شما را می بیند و شما آن را نمی بینید.(طوری
نماز بخوانید که خدا را ببینید و اگر او را نمی بینید خدا شما را می بیند.)
نماز باید با توجه باشد(با توجه به خدا)
نماز آرامش باید داشته باشد .
ذکر رکوع باید حتماً 3 مرتبه گفته شود 1 مرتبه اشکال دارد.نماز را خراب می کند. امام علیه السلام می فرماید : مختصر گفتن، یعنی 3 مرتبه.
در اعتکاف تو شریک عمر زندگی را می توان برداشت.
توشه یک عمر زندگی است.
اصل زندگی بندگی خداست بهترین الگو پیامبران صلوات الله علیهم و ائمه اطهار علیهم السلام اند .
او را بندگی کنید .
عندا... بشوید، عند رب بشوید.
اعتدال
هدف بندگی خدا باشد(همه چیزی برای خدا باشد): کار، معامله، زراعت و ...
مسجد برای عبودیت و بندگی خداست؛ نماز، قرآن و ...
اصلا مسجد برای قرآن (خواندن ) است .
امام صادق(ع) فرمود: مشکلی داشتم رفتم در خانه خدا، دیدم خدا دارد نگاه می کند، حالتی به من دست داد که مشکلم یادم رفت .
از رذایل اخلاقی؛ تکبر، حرص، کینه، حسد و ... است .
پروردگارا را توفیق قرائت قرآن را در شبانه روز به ما عنایت بفرما .
ما را از برکات قرآن، هدایت قرآن، دنیا و آخرت برخوردار بفرما .  
من هر وقت می روم تهران می آیم (از خطر ماشین،سرعت، شلوغی و ...) سجده شکر می کنم(بجا می آورم).
من باید به این مطلب رسیده ام که تاریخ تکرار می شود .
ما باید خدا(علم توحید) و بت را اشتباه نگیریم. باید علم توحید و علم ضار را با هم اشتباه نگیریم .
خداوند از روز اول چراغ برای انسان قرار داده است . «اوایل سوره بقره» در این آیات کوتاه برنامه زندگی تا آخر گفته شد.
خداوند می فرماید : بروید روی زمین، هر گاه از من (خداوند) هدایت یافتید راهنمایی آمدآن را بگیر (و بروید جلو)،ولاخوف علیهم و لاهم یحزنون»
هر کس به هدایت من تابع شد دو دنیا نه برای دو ترس خواهد بود و نه مهجور خواهند شد (قصه ای ندارند) در دنیا و آخرت. وظیفه نبوت هم همین است که ما اگر در زندگی، در خط پیامبران به خصوص پیامبر آخرزمان باشیم نه ترسی خواهیم داشت نه مهجور خواهیم شد.
     اگر مهمان شما آمده منزل، اهل نماز است برو نماز و آن مسلمان را هم با خود ببر چنانچه، مهمان دل نازک است می خواهد شما بمانید، آنجا نمازجماعت را رها کنید و بمانید) ثواب نماز جماعت را بر شما می نویسند.
تمام انبیاء آمده اند انسان را به بهشت برسانند و راهش همانست که در
پنج آیه اول سوره بقره بیان شد.
پیغمبر(ص) از ما زیاد فاصله ندارد علی (ع) از ما زیاد فاصله ندارد.
اسلام دین آسان است و تمام برنامه هایش هم آسان است .
امام باقر و امام صادق(علیه السلام) فرمود : اگر ده هزار نفر مسلمان معتقدقبول کنند که ما می خواهیم در راه خدا بجنگیم هیچ قدرتی نمی تواند در مقابل آنها بایستد .
امروز ابر قدرت جهان ایران است با داشتن قرآن و محمد و آل محمد(ص)
خوشا به حال آنهایی که بیدار بشوند و زندگی را بفهمند و آزمایش های الهی در تاریخ را به یاد آورند .
کسی که کنار خداست و در خط خدا کارمی کند دنیا برای او شیرین است .
خدا بالای سر همه است و ریزه کاری های انسان را می بیند .
تمام پیغمبران آمده اند برای راهنمایی کردن و هدفشان یکی بود و آن هدف بندگی خدا بود .
راه تعلیم آن است که انبیاء آورده اند .
در حدیث دارد که چشم زخم، شتر را در دیگ و بچه را در قبر می کند.انسان نیرو های ناشناخته دارد، اما در کسی که بنده خداست، تابع قرآن است و قرآن می خواند، در خط محمد و آل محمد است راه پیدا نمی کند .
قرآن ذکر است برای اهل عالم، کسی که اهل قرآن باشد شکوفا می شود .
پیروی از غرب طبق آیه قرآن محکوم است .
از خدا می خواهیم که راه مومنان را برویم که در رأس محمد و آل محمد است.  
پیغمبر اکرم(ص) آخرین پیامبران است و آخرین مطالب را، هر آنچه برای بشر خیر است ، لازم است گفته و هرچه برای بشر شر است،آن را ممنوع کرده است، همه چیز را کامل آورده است.
دانستن (فراگیری) قرآن برای یک مسلمان واجب است .
اولین علم که طبق آیات قرآن و روایات واجب است انسان یاد بگیرد قرآن و کلمات(بیانات) محمد و آل محمد است .
باید به فکر اصلاح جامعه باشیم .
آتش اندرون انسان مثل آتش حرص و حسد و ... در صورت انسان اثر می گذارد و از صورت انسان آن آتشهای درون پیداست و روز قیامت آن آتش ها ظاهر می شود و آن چیزی که انسانها را درست می کند دعوت انبیاء است .
آن خدایی که در شکم مادر ما را فراموش نکرده الان هم فراموش نمی کند.
اجتماع یک خانواده است باید مواظب باشیم خانواده فاسد نشود.
* رفتارمان باید طبق دستور قرآن باشد و به عنوان بندگی باشد.
* قرآن کتاب هدایت و نجات بخش است .
* همه موظف هستیم به حفظ خانه بشریت که همه در یک خانواده بزرگ هستیم و همه موظف هستیم نگذاریم این خانه آلوده شود .
* پیغمبر(ص) که الگوی ماست صبر جمیل داشت و جمیل،هم این است که آدم(سختی ها را تحمل کند وشکایت هم نکند و خدا این صفت را دوست دارد .
* جالب است که خدای تبارک و تعالی در آیه آخر سوره طلاق می فرماید خداوند هفت آسمان را آفرید ... تا شما بدانید که از این آیه معلوم می شود خلقت برای علم است .
* علم الهی به انسان آرامش میدهد.
* نماز انسان را از صفات رذیله، بری می کند و آدم را درست می کند .
* خداوند واجب کرده که در هر نماز سوره حمد خوانده شود برای اینکه قرآن خواندن ترک نشود .
* قرآن دوای بسیاری از دردهاست .
 * فرعون زمان ما غرب است ملت ایران مانند قوم بنی اسرائیل نیستند که سروصدای فرعون و فرعونیان اینها را تحت تأثیر قرار دهد ما صدها موسی داریم که وقتی اضطراب قوم را دید فرمود : ناراحت نباشید ان الله مع نا، که در اینجا خطاب شد : یا موسی عصا را به دریا بزن .
* در قرآن کریم سوره حمد می خوانیم و همچنین در نماز که : خدایا ما را هدایت کن به راه مستقیم، نه راه کسانی که مورد غضب تو قرار گرفته اند نه راه گمراهان که والضالین همین یهود و نصاری هستند .
* خداوند ما را حفظ کند که تابع ضالین و مضلین نباشیم که امروز شرق و غرب مشمول این آیه است
* احتیاط واجب در باز نگه داشتن مساجد است .
* استفاده کردن از ادوات صوتی در حدی که موجب مزاحمت و ناراحتی مردم باشد غیرمجاز و حرام است، مخصوصاً در مجالس ترحیم که همه از صدای ناهنجار اِکو درعذاب هستند(رعایت شود)
* توکل یعنی خداوند را وکیل خود گرفتن و کارهای خود را به او سپردن، هر چه او رضایت و تقدیر می دارد انجام دهیم، ما فقط بایدوظیفه و تکلیف خود را انجام دهیم .
* فریاد ملت ایران در کنار ارتش، قوه و قدرتی است که دشمنان از آن هراس دارند، مبارزه با دشمنانِ اشغالگر و بیرون کردن آنها از سرزمینهای اسلامی بر مسلمانان واجب است امام باقر و امام صادق (علیه السلام) در کتاب وسائل الشیعه جلد 6 صفحه 22 و کتاب کافی جلد 5 صفحه 21 چنین فرمودند: نگوئید آنها سنی هستند یا والی و رهبر آنها کیست، آنها آمده اند اسم محمد(ص) را از بین ببرند برای شما واجب است دفاع کنید، نگذارید از مرز اسلام وارد شوند .
* ما آماده ایم، ما نباید بنشنیم و آمریکا نعره بکشد و ما مسلمانان بترسیم، ما نمی گذاریم کفار و دشمنان اسلام در مرزهای کشورهای اسلامی وارد بشوند.
* ما باید امام زمان(عج) را یاری کنیم.
* ما تنها نیستیم اما امام زمان داریم . به آقا یاری فرمائید.
* جامعه و نظام اسلامی در غیاب حضرت ولی عصر(عج) باید بدون چون و چرا تسلیم ولایت فقیه باشد و در جامعه اسلامی فقط باید امر ولی فقیه اجرا شود.
و حکومت اسلامی و حقیقی با آمدن حضرت ولی عصر(عج) محقق می شود.
* حفظ رهبر واجب است .
* دنیا با تمام زیبائیهایش در نظر یک مسلمان کوچک و حقیر است، دنیا و زیبائیهای آن اگر در چشمها صغیر و ناچیز باشد محلی برای حرص و بخل و حسد و دیگر حالات رذل جهنمی باقی نمی ماند و زندگی بهشت گونه می گردد.
* ما مسلمانها علوم متنوع قرآنی داریم از جمله علم به ماوراء(امداد غیبی) توام با حکمت عملی است از سرتاسر قرآن این علوم بدست می آید بخصوص در احوالات انبیاء علیهم السلام .
* آسمان تابلو عظیمی است که جای جای آن خدا و توحید را فریاد می کند.
* عالم زیباست و زیبائیها در انسان خلاصه شده است، انسان زیبای جهان است، تحقق این زیبایی موقعیست که تزکیه شود.
* زیبائی در ائمه اطهار(علی و آل علی علیهم السلام) بقدری بالاست که از عهده افراد عادی ارزیابی آن بیرون است .
* در حدیثی امام علیه السلام فرمود : هر کس زائر ما را زیارت کند مثل آنست که ما را زیارت کرده است .
* از آنچه تولید کبر می نماید بخدا پناه ببرید.
* فهم و درک قرآن همانقدر سهل و آسان است که عرب درس نخوانده در محضر رسول خدا(ص) با یکبار شنیدن آیات می فهمید و عقیده می کرد و متعهد به اجرای دستوراتش می شد، در جائیکه ابهام بنظرش می رسید یا در آیات متشابه، کلام رسول خدا(ص) توضیح و تفسیر می کرد.
* پایه و اساس درس ما قرآن کریم می باشد.
* پیغمبر در زندگی نه ترسی داشت نه مهجور بود و همچنین ائمه اطهار(ع) که بعد ازایشان بودند، برای من بله ظرفیت کم است برای کسی که به خدا ایمان دارد ظرفیت دارد .
* ام القرآئ مکه است
* هدف خداست، برای خدابودن است . به این نکته باید برسیم.
* خدا دینش را حفظ می کند .
* مومن هیچ وقت نگران نیست .
* همین که دانستی این نظام(آموزش غرب) درست نیست.خوب است.( خدا انشاء ا... اصلاحمان کند تا یک طور بتوانیم این نظام آموزشی را برگردانیم و اصلاح کنیم. )
* استخاره : باید فقط وقتی که سر دوراهی مانده از قرآن راهنمای بخواهی.
* در جواب جوانی که مشکل مالی و ... داشت (درمورد ازدواجش) فرموده بودند:
انشاء ا... ، عقد کن بگذار بماند، توکل به خدا کن، قناعت کن، خود او می رساند سربازی هم برو در حالی که زن داری.
* قرآن باید خوانده شود، حلالش حرامش و ... راه بهشت قرآن است (راه) غیرقرآن جهنم است .
* قرآن عهد خداست به بنده اش، حلال و حرامت، حقوق زن و بچه ات ، حقوق همسایه ات و ... اگر قرآن نخوانی این حقوق را نمی دانی .
* برادران اهمیت بدهید به قرآن.
* برای هر مسلمان واجب است که روزی 50 آیه قرآن بخواند.
* درد ما این است که قرآن را از ما گرفته اند .
* حدود 90 سال است که این نظام آموزشی (غرب) به اجبار وارد(ایران) شده است .
* ناراحتی ها و تلخی ها را متحمل شدن اجر دارد.
* اینها که منحرف می شود ایمان به آخرت ندارند.
* انسان اگر از مرگ غافل شد به خوشی های دنیا دل می بندد.
* انسان مثل دانه ای است که باید شکوفا شود .
* راه رسیدن به شکوفائی(بندگی) خدا است .
* تمام کارها باید به عنوان بندگی باشد.
* بنده ی خدا بودن شرافت به انسان می دهد.
* انسان موجودی است که اگر در خط بندگی خدا باشد در دنیا هم زندگی بهشتی دارد .
* شعله های اندرون انسان مثل شعله حسد، حرص و ... موقعی خاموش می شود که بنده خدا باشد و خدا را بشناسد .
* اگر شب نبود، آدم حریص آنقدر کار می کرد که (خسته ) می شد و به زمین می افتاد.
* انسانی که در خط خداست آرام است .
* ملتی که جهادگراست ذلت نمی پذیرد.
* ملتی که عاشورا دارد ابرقدرت است .
* ملت ایران جوانهایی مثل حضرت قاسم دارد که می فرمود مرگ نزد من شیرین است و این نتیجه اعتقاد به معاد است .
* کسی که اعتقاد به اصل معاد دارد دنیا در نظرش فانی است .
* ائمه دنیا را زینت نمی دادند .
* انسان به کمال رسیدن و کامل انسانی است که یقین به آخرت دارد .
* طلاق پیش خدا مبغوض است .
* اصل تقوا این است که همه کارها برای خدا باشد.
* اصول دین زندگی را هدفدار می کند .
* هر کس خودش را بشناسد، که چگونه خلق شده است، خدا را شناخته است.
* علم نافع علمی است که دنیا را هم برای انسان بهشت کند و صفتهای جهنمی را در انسان بهشتی کند.
* گاهی خدا از انسان می خواهد که بجنگد.
* از خدا بخواهیم که از دنیا خیز بگیریم .
* جنگ(در راه خدا) مقدس است .
* بسیجی باید جان برکف باشد.
* اگر انسان در اعتقاد معاد سست باشد نمی تواند در خط الهی استوار باشد.
* آن وقت زندگی دنیا رنگ واقعی می گیرد که اعتقاد به معاد باشد.
* وظیفه ما این است که انجام وظیفه کنیم و نتیجه با خداست .
* در زندگی اگر از کسانی که به شما بد می کنند بگذریم خدا هم شما را می بخشد.
* کسانی که ایمان به حساب و کتاب ندارند کارهاشان بی حساب و کتاب است.
* در دنیا متقیان پیروز هستند و آدم متقی هیچ وقت شکست ندارد و در دنیا و آخرت پیروز است .
* در همه جا اونی که موجب پیروزی است بندگی خدا است .
* خداوند در آخرت کمترین چیزی که به مومن می دهد آنقدر است که می تواند تمام انس و جن را مهمانی بدهد.
* غم یکی از وسائل رحمت الهی به بندگان است که انسان بخاطر غم با خدا ارتباط پیدا کند .
* طبق روایت برای شیعیان دنیا بهشت است قبر هم بهشت است، بهشت هم بهشت .
* موسیقی حرام است .
* کسی که برای خدا است همه جا برای او باغ است .
* انسان وقتی در جهاد واقعاً از جان گذشت و وارد میدان جنگ شد خدا کمک می کند همانطور که پیامبران را کمک کرد که همان امداد غیبی است.
* حضرت موسی عصا را به دریا زد و دریا شکاف خورد اگر ما هم حالت موسی را پیدا کنیم عصا را بزنیم دریا شکاف می خورد.
* قرآن در دسترس همه است ولی کمند آنها که به علم کتاب درست پیدا کنند.
* خدا با مردم ایران است(مردم ایران را کمک می کند )
* اگر ما با کفار، آمریکا و انگلیس و ... سازش کنیم ،آنها دست بردار نیستند و هدفشان این است که اسم محمد(ص) را از بین ببرند.
* توقعم از علما و مراجع امروز این است که مردم را بیدار کنند.
* امروز باید مسلمانان کاری بکنند که درجهان سربلند باشند .
* مسلمانان باید قیام کنند، امریکا دارد اسلام را لگدمال می کند، اسلام را، عزت اسلام را.
* هر کس در راه خدا بجنگد، کشته شود و یا غالب شود خداوند بزودی اجر عظیم به او می دهد.
* شما عمل پیامبر را ببینید، زندگی ائمه علیهم السلام را چکار می کردند، آیا در مقابل کفار و منافقین می نشستند و بی تفاوت بودند ؟
* ما مسلمانان تنها نیستیم، امام زمان(عج) بالای سرماست.
* خداوند موسی را در مقابل فرعون پیروز گرداند، فرعون زمان ما غرب است.
* آری شکوفایی و رستگاری انسان موقعی است که انسان تزکیه شود. (قَد اَفلَحَ مَن الزکّا).
* خداوند با تمام ذرات عالم است، و از یک ذره هم دور نیست، با هر ذره هست، نه به طور قاطی و از هر چیز جداست نه بطور دوری(سوره آیه...) مثلا و چیزی نیست، او بصیر و شنواست، درد ما را می داند و احتیاجمان را می فهمد و ما در محضر او هستیم .
* مومن هیچ وقت نگران نیست.
* مومن باید به طرف رحمت الهی حرکت کند .
* مومن باید خود را به تنگی نیندازد و خود را در زندگی نباید زیاد به مشقت بیاندازد با کم بسازد، تکلیف را انجام دهد، وقتی در بن بست قرار گرفت خدا می رساند راه را باز می کند .
* باید خوردن وآشامیدن، کار و تلاش و ... برای رضای خدا باشد .
* مسلمانان زمانی ضربه خورده اند و خواهند خورد که از قرآن(وحی) و علما کناره گیری کنند.
* خداوند پشتیبان ایران اسلامی است و ملتی که خدا دارد ابرقدرت است.
* اگر خداوند 500 سال هم به بنده عمر بدهد دست از قرآن برنخواهم داشت .
* برنامه اصلی ما بندگی خدا باشد روی روال همیشگی :
نماز، واجبات و محرمات، کار، خدمت به پدر و مادر، ادای حقوق دیگران، مطالعه، قرائت و تلاوت قرآن توجه به مفاهیم عالیه آن مناجات داشتن با خدا و ایجاد ارتباط معنوی باخداوند، خوردن و در کلاسهایمان پیداکردن به اعتقادات، خدا، معاد، نبوت و .. و انجام و  عمل به آنها و رعایت حدود و مقررات و احکام برمبنای شرع و خوب بودن و در کل رعایت شرع.
* زندگی ما باید زندگی محمد و آل محمد(صلی الله علیه و آله ) باشد.
* روایت از حضرت علی است که : اگر انسان حال اعتدال را در خود حفظ کند به استحکام هفت آسمان می رسد.
* امروز تمام کفر در مقابل تمام اسلام ایستاده است .
* امروز ایران اسلامی ابرقدرت است .
* بزرگترین قوت قلب ما وجود نازنین ولی عصر(عج) است .
* امروز ایران با داشتن سلاحها و در عین حال بالاتر از آن با داشتن  علم کتاب، تکیه بر امداد غیبی دارد. از انبیای علم کتاب مقدس فتح خرمشر(درجنگ تحمیلی)
* حروف ابجد علم کتاب قصه های انبیا در قرآن است.
* ما صدها موسی داریم که در رأس همه آنها حضرت آیت ا... العظمی خامنه ای (مدضله العالی) است.
* هدف بندگی خدا باشد(همه چیز را برای خدا باشد). کار،معامله،زراعت و ...
* من مات، قامت قیامه، هر کس که می میرد قیامتش شروع می شود .
* بنده خدا دائماً می داند نزد خداوند است، او با خداست، نزد خدا زندگی
می کند. این بنده « ...  عند ملیک مقتدر.» است:یعنی خود را دائماً بنده خود می داند.
* مومن چون ایمان به خدا داردپس در هرچیز توکل به خدا می کند، حتی در بدترین شرایط ناراحت نمی شود چون همه چیز از ناحیه خدا به ما می آید. مومن راضی به رضای خداست. بدانید که خداوند شما را دوست دارد و با اتفاقات می خواهد شما را به سوی خود برگرداند.
* خداوند به یک معنی، عاشق بنده مومن اش است، ما هم باید خدا را بیابیم، تعظیم کنید، از او بخواهیم، خدایا ما را بیشتر دوست بدار، از فراغ خداوند ناله کنیم، دنیا را پشت سرانداختن و عشق ورزیدن به خدا.
* به نقل از معصوم علیه السلام: لذت بندگی خدا بهترین و والاترین مقام است.
* فقط خداونداست که نجات بخش انسان است .
* الگوی ما باید محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم باشد.
* توحیدهمان قل هو الله احد است . هرچیز هست اوست- کسی کاره ای نیست مگر به اجازه او .
* بنده در این همه سال عمر به این نتیجه رسیده ام که هدف و راه فقط بندگی خداست. باید بنده خدا بود.
* اخلاص برای خدا بودن و در عین حال زاری کردن است، خدا را با زاری و ترس یادکردن، ترس از گناهان خود و امید به یاری او. دوام اخلاص در یاری خداوند و کمک اوست.
* هستی با عدالت الهی است، بالعدل قامت السموات والارض. عدالت خلاف ظلم است .
* حضرت علی علیه السلام می فرماید: خلقت انسان یکی از عجائب جهان است که اگر اعتدال را رعایت کند به استحکام هفت آسمان می رسد، اگر انسان آن راهی را که محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله داشتند، داشته باشد به این حد می رسد.
* بندگان خدا شب کم می خوابند و سحرگاهان را استغفار می کنند.
در نافله های 2 رکعتی شک نیست، اعتنا نکن اختیار با توست، (مثال اگر در رکعت نافله صبح شک کردی) هر کدام(رکعت ) را اختیار کردی درست است.
* پروردگارا حض ما را از نافله ها زیاد کن.
* حدیث دارد: بنده من با نافله به من نزدیک می شود تا جایی که به من می رسد مثل من می شود، من به چیزی می گویم بشو می شود، بنده من هم بگوید بشو می شود.
* عبادت یعنی : به خدا بنده باش.
* خداوند صاحبمان، حضرت ولی عصر(عج) را برساند.
* سعی کنید همیشه آماده برای قیامت باشید، شاید فردا یا به زودی باشد، همیشه در حال تجافی باشید، برخواستن از دنیا، (کنده شدن)، نه در حال ناامیدبودن.
* همه چیز برای بندگی خدا باشد، الا لیعبدون یعنی عمل صالح، کارکردن برای خدا در دنیا، همه چیز را برای او
* برنامه اصلی ما باید بندگی باشد روی روال و همیشگی نماز خواندن، واجبات و محرمات، کار ، خدمت به پدر ومادر، مطالعه، قرائت و تلاوت قرآن و توجه به مفاهیم عالیه آن، مناجات داشتن با خدا و ایجاد ارتباط معنوی باخدا و در کل ایمان پیداکردن به اعتقادات (خدا، معاد، نبوت و ...) را انجام و عمل به آنها و رعایت حدود و مقررات و احکام بر مبنای شرع و خوب بودن و در کار رعایت شرع.
* مطالبمان باید زیر پرتو قرآن باشد.
* امامت یعنی : ما معتقدیم که بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) 12 نفر ولی آن بزرگوار است، اهل بیت علیهم السلام، حاکم نگهبان و مفسر وحی بودند که هر یک وظایفی داشتند، شخصیت هر یک یک آنها را در طول سال یک مقدار آگاهی پیدا می کنیم . اسلام واقعی هم به زبان ائمه اطهار(س) تفسیر شده است .
* همه چیز در بندگی خداست .
* تزکیه یعنی بنده خدا بودن .
* آیات قرآن محتوی بسیار بزرگ و زیاد دارد و اگر بخواهیم (مطلب بگوییم) باید کتابها نوشته بشود .
* مسکین یعنی ساکن است، کسی که نشسته است سرجایش و به کسی(احتیاج و نیازش) را نمی گوید.
* پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله ) فرمودند که اگر مسلمانها این آیه را رعایت کنند مریض نمی شود:
«کولوا و شربوا و لاتسرفوا فوان الله لایحب المسرفین » طبق روایت اگر اهل قبرستان را بیدار کنند و بپرسند برای چه مردید می گویند، معده، پدرمان را درآورد.
* سعی کنید معتدل زندگی کنید.
* بنده وقتی که عندملیک شد. در نزد خدا که شد، آن خدای توانا، دیگر مضطرب نیست، برای بود و نبود خود را ناراحت نمی کند، همیشه زیباست.
* نماز باید باتوجه باشد، کل نماز باتوجه به خدا، طوری نماز بخوانید که خدا شما را می بیند و شما اورا نمی بینید، نماز آرامش باید داشته باشد .
* توحید یعنی اینکه انسان به جایی برسد که داشتن و نداشتن برای او فرق نداشته باشد .
* باید داشتن و نداشتن در مومن تأثیر نداشته باشد .
* بنده خدا باشید اسیر نفس نباشید.
* تکامل انسان با بندگی است .
* در قرآن می گوید قیامت موقعی است که کوهها و زمین بهم کوبیده می شود که ممکن است نزدیک باشد و مرگ هم ناگهان می آید. ما که مومن به قیامت هستیم پس معتقد به خدا می شویم و تکیه به چیزی نداریم و برای آخرت می کوشیم برای قیامت ذخیره می کنیم. پس تکیه بر غیر خدا نمی کنیم پس باید از دنیا استفاده موقت کرد،بزرگترین مشکل اصلی عصر حاضر تفکر رنسانس و نظام آموزشی غربی حاکم بر دنیاست که بایدکوشید اصلاح شود و در کشورمان با انقلاب فرهنگی نظامی آموزشی کشور اصلاح  ونظام آموزشی ما اسلامی گردد.

تقوا، معیار ارزش بشری

تقوا، معیار ارزش بشری

براساس فلسفه دنیاگرایان، بهترین‌ها کسانی هستند که دارای قدرت و ثروت باشند؛ از این رو در جوامعی چون عاد و ثمود، بهترین‌ها کسانی بودند که این نعمت‌های الهی را در اختیار داشتند آنان مومنان را به عنوان اراذل و افراد پست معرفی می‌کردند در حالی که همین افراد در اوج ایمان و تقوا بودند.

اما براساس نگرش قرآنی، تنها کسانی بهترین و برترین افراد جامعه هستند که از تقوای الهی برتر برخوردار باشند. خداوند به‌ صراحت در آیه 13 سوره حجرات می‌فرماید: ان اکرمکم عندالله اتقاکم؛ گرامی‌ترین شما در نزد خدا با تقواترین شماست.

این نگرش در ارزش‌گذاری افراد انسانی حکایت از آن دارد که نعمت‌های دنیوی، زینت‌های زندگی دنیاست که خداوند به همه بشر ارزانی داشته است و در حقیقت اینها زینت‌های انسان نیست، بلکه زینت‌های دنیاست که برخی  به گزاف و غلط به خود آویخته و می‌کوشند

تا با آن خودنمایی کنند و ارزش و اعتباری برای خویش ایجاد کنند؛ اما آن چیز که زینت انسان است و همه وجودش را زینت می‌بخشد همان ایمان است که در قالب تقوای الهی خودنمایی می‌کند. این گونه است که انسان، با تقوا به خدا نزدیک‌تر می‌شود؛ زیرا صفات کمالی الهی را با این شیوه در خود تجلی می‌بخشد؛ چرا که انسان متقی همانند آینه صاف و براقی است که همه هستی را بازتاب می‌دهد و می‌تواند آینه تمام‌نمای الهی و مظهر تمام و کمال خداوندی باشد.

فرق ارزشی انسان با تفاوت سطح ایمان، تقوی و یقین

هر چه سطح تقوای آدمی بالاتر و برتر باشد به همان میزان انسان در مراتب برتر قرار می‌گیرد و به عنوان بهترین‌ها در فلسفه انسانی جا داده می‌شود.

در آموزه‌های قرآنی گاه از اسلام، به عنوان مرتبه نخست یاد می‌شود و مرتبه دوم به عنوان ایمان مطرح می‌گردد. البته ایمان خود دارای درجاتی است که به همان میزان که ایمان افزوده می‌شود انسان در مراتب تقوایی نیز بالاتر می‌رود. امام کاظم(ع) درباره مراتب و درجات اسلام و ایمان و یقین می‌فرماید: الایمان فوق الاسلام بدرجه، والتقوی فوق الایمان بدرجه، و الیقین فوق التقوی بدرجه، وما قسم فی الناس شیء اقل من الیقین؛ ایمان، یک درجه از اسلام بالاتر است؛ تقوی نیز یک درجه از ایمان بالاتر؛ یقین، یک درجه از تقوی بالاتر و برتر می‌باشد و درجه‌ای کمتر از مرحله یقین در بین مردم ثمربخش نخواهد بود.(وافی، ج 4، ص 145، ح 1؛ بحارالانوار، ج 67، ص 136، ح2)

از این حدیث به دست می‌آید که از نظر ارزشی تقوا برتر از ایمان است؛ چنانکه برتر از اسلام است. اما در این حدیث به نکته دیگری نیز توجه داده شده است که آن مسئله معرفت و یقین است.

می‌دانیم که ارتباط تنگاتنگی میان معرفت و ایمان است؛ چرا که ایمان زائیده معرفت است؛ البته در آیات قرآنی این معنا روشن شده است که لزوما داشتن یقین به معنای ایمان آوری نیست؛  چرا که بسیاری از مردم در امور به یقین می‌رسند، ولی از آن معرفت یقینی سودی نمی‌برند؛ چرا که معرفت تا زمانی که به عمل صالح یعنی ایمان تبدیل نشود، نمی‌تواند ثمری داشته باشد؛ به سخن دیگر، علم و معرفت و یقین زمانی سودمند است که عقد ذهنی در مقام عزم و عمل به عقد  قلبی تبدیل شود و باور و ایمان شکل گیرد.

خداوند در آیه 14 سوره نمل بیان می‌کند که بسیاری از مردم بر خلاف معرفت و یقین خود رفتار کرده و به جحد و انکار یقینات می‌پردازند (وجحد وابها و استیقنتها انفسهم)

به  هر حال، اگر انسان حتی در مراتب معرفتی از علم الیقین و عین الیقین بالاتر رود و به حق الیقین برسد (تکاثر6 و 7 واقعه95؛ حاقه51) ممکن است ایمان نیاورد و برخلاف آن عمل کند؛ در دنیا این مخالفت، ارادی و اختیاری است ولی در قیامت این مخالفت به سبب ناتوانی در ایمان آوری و فقدان ظرفیت برای عمل است؛ زیرا در قیامت انسان‌ها همانند خواب عمل می‌کنند که رفتار آنان مبتنی بر ملکات آنان است و نمی‌توانند عملی ارادی داشته باشند

از همین رو در قیامت نمی‌توانند ایمان بیاورند و خواهان بازگشت به دنیا می‌شوند تا براساس یقینیاتی که در آخرت دیده‌اند ایمان  بیاورند و سرنوشت خویش را تغییر دهند که البته به دلیل جمع شدن بساط دنیا و عدم امکان بازگشت به آن، جواب نه می‌شنوند و دیگر امکان ایمان و عمل صالح را پیدا نمی‌کنند.(مومنون99 و 100)

 خداوند با بیان نمونه‌هایی چون بلعم باعورا (اعراف176) و سامری (طه96) به این نکته توجه می‌دهد که حتی اهل بصیرتی چون اینان که اهل یقین در مراتب عالی و برتر بودند، یه سبب فقدان ایمان، برخلاف یقین خود عمل کرده و دچار سقوط شدند.

به هرحال، یقین و معرفت کمترین چیزی است که هر انسانی بدان نیاز دارد تا به عنوان خاستگاه ایمان از آن بهره گیرد. انسانی که به یقین رسیده است این آمادگی را دارد که مسلمان شده و سپس در فرآیندی به ایمان دست یابد. پس باید گفت که معرفت و به یقین شرط لازم برای کسب نور اسلام و ایمان است هر چند که شرطی کافی نیست؛ زیرا رسیدن به اسلام و ایمان نیازمند عزم جدی و عمل براساس مفاد معرفت و یقین یعنی همان عقد قلبی و تصدیق باطنی است.

وقتی انسان مسلمان شد گام نخست تقوایی را بر می‌دارد و با تشدید در تقوا به ایمان می‌رسد و هر چه ایمان تقویت شود تقوا در شخص تقویت می‌شود تا به جایی می‌رسد که شخص خودش متقی می‌شود و تقوا جزو ملکات وجودی و هویتی او می‌گردد. از همین رو تقوا و اخلاص در آیات قرآن به عنوان شرط  صحت عمل قرار داده می‌شود ولی چنانکه در آیه 27 سوره مائده مطرح شده شرط قبولی اعمال و ثمردهی و نتیجه بخشی آنها متقی بودن شخص انجام دهنده عمل صالح است

یعنی شخصی می‌تواند از اعمال صالح خویش بهره برد که خودش نیز متقی باشد. به این معنا که تنها حسن فعلی و حسن فاعلی در  مقطع عمل کافی نیست، بلکه لازم است که حسن فاعلی در تمام زندگی شخص وجود داشته باشد و شخص فاعل در ذات و وجود و هویت خویش متقی باشد نه فقط در زمان  انجام کار نیک و صالح.

محاسبه نفس، زمینه‌ساز تقوای متقی

برای اینکه انسان به این مقام دست یابد باید همواره محاسبه نفس داشته باشد و خود را براساس معیارهای الهی تقوا بسنجد که در کدام مقطع و سطع از سطوح تقوا و ایمان است.

امام موسی کاظم(ع) همانند دیگر پیشوایان دین بر محاسبه نفس در هر روز تاکید می‌کند و می‌فرماید لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم فان عمل حسنا استزاده الله و ان عمل سیئا استغفرالله منه و تاب الیه؛ از ما نیست کسی که نفس خود را هر روز محاسبه نکند، پس اگر عمل نیکی کرده از خدای تعالی زیادت طلبد و اگر عمل بدی کرده از خداوند طلب مغفرت کند و به سوی او توبه کند (کافی ج4 باب محاسبه)

محاسبه نفس به هر کسی این امکان را می‌دهد تا وضعیت خود را نسبت به گذشته و آینده ارزیابی کند و ببیند که آیا امروزش با دیروزش فرق کرده و تا چه اندازه به مقصد و مقصود نزدیک‌تر شده و یا خدای ناکرده دورتر شده است؟

وقتی انسان به محاسبه نفس می‌پردازد، به طور طبیعی مراقبت را تقویت می‌کند و اجازه نمی‌دهد تا هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی او را نسبت به هدف غافل کند

حضور دائمی هدف در برابر دیدگانش این امکان را می‌بخشد تا هر چیزی را در راستای آن بنگرد و بسنجد وسمت و سو دهد. این گونه است که با عوامل بازدارنده و موانع مبارزه می‌کند و بسترها را برای حرکت آسان‌تر و سریع‌تر در مسیر هدف فراهم می‌آورد.

محاسبه نفس این معنا را با خود دارد که انسان نسبت به رفتار خویش مشکوک است و احتمال خطا و اشتباه را در رفتار و کردارش می‌دهد و خود را منزه و پاک نمی‌داند و خودستایی ندارد

شخص هنگامی که به محاسبه نفس می‌پردازد، به این مطلب باور دارد که احتمال عبور از خطوط قرمز در رفتارش وجود دارد؛ اما کسی که محاسبه نفس نمی‌پردازد بی‌گمان فردی مغرور است که خود را پاک از هر گونه خطا و اشتباه می‌داند

براین اساس در آیات قرآنی کسانی که خودستایی دارند نکوهش می‌شوند و خداوند می‌فرماید: فلا تزکوا انفسکم هو اعلم بمن اتقی؛ پس خود را نستائید؛ چرا که خداوند داناتر است به کسی که تقوا پیشه می‌کند (نجم32)

پرهیز از خودستایی  مذموم موجب می‌شود تا  انسان نسبت به رفتارهایش با شک و تردید برخورد کند و به محاسبه آن بپردازد و در صورت احتمال خطا و اشتباه، به اصلاح و تصحیح آن پرداخته و با توجه و استغفار زمینه رشد و تعالی را برای خود فراهم آورد.

 اما کسی که گرفتار خودستایی است همچون شیطان اصلا باور به خطا نخواهد داشت و هیچ تمایلی به استغفار و توبه ندارد؛ چنانکه در داستان آدم(ع) و شیطان این معنا بیان شده که آدم(ع) خطای خود را پذیرفت و به درگاه خداوند توبه و استغفار کرد، ولی ابلیس چنین نکرد.(بقره34 و 38؛ حجر39)

وقتی انسان به محاسبه نفس می‌پردازد و هنگام احتمال خطا و اشتباه، توبه و استغفار می‌کند، خداوند او را تزکیه می‌کند و از گناه و آثار آن پاک و منزه می‌گرداند، گویی که پیش از این هیچ خطایی نکرده است؛ چرا که تزکیه واقعی تنها از آن خداوند است و اوست که انسان‌ها را پاک و منزه‌می‌سازد.(نساء49، نور21)

پرهیز از محیط و مواضع بی‌تقوایی

انسان می‌بایست همواره تقوا را پیشه خود سازد و از همه ابزارها و وسایلی که تقوای الهی را موجب می‌شود استفاده کند. از همین رو در آیات قرآنی بر نماز و روزه و حج و دیگر اعمال عبادی و احکام عبادی و احکام شرعی به عنوان بسترسازهای تقوای الهی تاکید شده است (بقره21 و63 و179 و183)

اما باید توجه داشت که برخی از محیط‌ها و بسترها شرایط مناسبی  برای بی‌تقوایی و افتادن در دام شیطان و هواهای نفسانی فراهم می‌آورد

انسان عاقل همان طوری که از مواضع و جاهایی پرهیز می‌کند که در آن‌جاها احتمال تهمت است، همچنین باید از مواضع بی‌تقوایی و خطر سقوط پرهیز کند.

اصولا برخی از کارها و مناصب و مقامات بگونه‌ای است که انسان بیشتر در معرض خطر است. از جمله مواضعی که خطر سقوط و بی‌تقوایی در آن بسیار است، ریاست‌ها و مناصب دولتی و مانند آن است. کسی که علاقه‌مند به ریاست است، در نهایت سقوط خواهد کرد و گرفتار بی‌تقوایی خواهد شد.

حضرت امام موسی‌کاظم(ع) در این باره هشدار می‌دهد و می‌فرماید که دوستی ریاست نه تنها برای خود شخص زیانبار است بلکه به جامعه اسلامی زیانی سنگین وارد می‌کند که شاید غیر قابل جبران باشد. آن حضرت (ع) می‌فرماید: ما ذئبان ضاربان فی غنم قد غاب عنه رعاوها، باضر فی دین مسلم من حب الریاسهًْ؛ خطر و ضرر علاقه به ریاست برای مسلمان بیش از دو گرگ درنده‌ای است که به گله گوسفندی که چوپان ندارند حمله کنند.(وسائل‌الشیعه، ج 15، ص 350، ح 1؛ مستدرک: ج 11، ص 381، ح1)

تاکید بر واژه«حب» بیانگر این معناست که ریاست بر مردم به تنهایی خطر‌ساز نیست، بلکه آنچه خطر‌ساز است محبت به ریاست است. اصولا کسی که گرفتار حب و  محبت به چیزی است، کور و کر می‌شود و اصول عقلانی و شرعی و اخلاقی را زیر پا می‌گذارد. از همین رو گفته‌اند: «حب الشیء یعمی ویصم؛ حب هر چیزی عاشق را کور و کر می‌کند» یا گفته‌اند:«و من عشق شیئا اعمی بصره و امرض قبله؛ هرکس چیزی را دوست داشته باشد، چشمش را کور و قلبش را بیمار می‌کند.(نهج‌البلاغه، خطبه 107)

امام صادق(ع) نیز در این باره که انسان دارای محبت به چیزی به طور طبیعی مطیع و فرمانبر آن می‌شود. می‌فرماید: تعصی الاله و انت تظهر حبه/ هذا لعمری فی الفعال بدیع/ لو کان حبک صادقا لاطعته/ ان المحب لمن یحب مطیع؛ خدا را نافرمانی می‌کنی و اظهار دوستی او می‌کنی؟ به جان خودم، این رفتاری شگفت است. اگر دوستی‌ات راستین بود، اطاعتش‌ می‌کردی: زیرا دوستدار، مطیع کسی است که او را دوست دارد.(مطهری، جاذبه و دافعه، ص 60)*

پس انسان باید مواظب و مراقب باشد تا از مواضعی پرهیز کند که موجب بی تقوایی می‌شود. از جمله این مواضع بی تقوایی، دوستی و محبت به اموری است که شایسته محبت نیست

چنانکه خداوند محبت به زینت‌های دنیوی و یا زینت‌های حیات و زندگی دنیوی را عاملی برای سقوط انسان و غفلت از آخرت و معاد می‌داند (آل عمران14حدید20)

خداوند در آیه 31 و 32 سوره آل عمران خداوند و پیامبر(ص) را شایسته محبت دانسته و گفته است که اگر کسی واقعا دارای محبت به خدا و پیامبر(ص) است باید از او اطاعت و پیروی کند و گوش به فرمان باشد.

برخی در شناخت کمال به خطا و اشتباه می‌روند و گمان می‌کنند که کمال در اموری چون قدرت و ثروت و فرزندی و مانند آنها است درحقیقت آنان دوستدار کمال هستند ولی نمی‌توانند تشخیص دهند که  کمال در چه چیزی است

از همین رو محبت اموری را در دل می‌پرورانند که مصداق کمال یا کمال بخش نیست. مثلا گمان می‌کنندکه قدرت و ریاست بر مردم کمال است و آن را دوست می‌دارند و به سمت آن گرایش پیدا کرده و برای کسب آن تلاش می‌کنند؛ در حالی که باید گفت که کمال در خداوند است و هر کسی اگر می‌خواهد به کمالی برسد باید به سوی خداوند حرکت کند و خدایی شود

امام کاظم(ع) در باره کسی که می خواهد قوی‌ترین مردمان باشد می‌فرماید: من اراد ان یکن اقوی الناس فلیتو کل علی الله؛ هر که می‌خواهد که قوی‌ترین مردم باشد بر خدا توکل کند (بحارالانوار، 7، ص 143)

پس قوت و قدرت در ریاست بر مردم نیست، بلکه حقیقت قوت را می‌بایست در توکل بر خداوند و تکیه کردن به خدا به دست آورد نه از تکیه و اعتماد کردن بر مردم و یا ثروت و مانند آنها.

از آنچه بیان شد به آسانی می‌توان دریافت که راه بهتر شدن در میان خلق، تکیه و اعتماد بر رضایت خداوند و خالق است. کسی که به خدا اعتماد و توکل و تکیه می‌کند، بهترین مردم خواهد شد و این گونه می‌تواند در میان مردم نیز بهترین باشد؛ زیرا اخلاق خدایی به انسان این امکان را می‌دهد که محبوب مردم شود. پس عزت و قدرت و قوت و کمال را باید در خدایی شدن جست نه در جای دیگر.

یک نمونه تاریخی در زمان زعامت و مرجعیت حضرت آیت‌ا...العظمی سیدابوالحسن اصفهانی رحمت‌اله علیه است که نقل شده سفیر انگلستان در بغداد با دولت عراق تماس گرفت و تقاضای دیدار با ایشان را داشت و آقا فرمودند ملاقات می‌کنم به شرط اینکه علماء و فضلاء و مومنین هم حضور داشته باشند در یک جلسه عمومی که بعدها نگویند ما با آقا ملاقات کردیم و آقا فلان وعده را دادند...

جلسه تشکیل شد. سفیر انگلستان با یکی از مقامات عراقی شرفیاب شدند. سفیر انگلستان می‌گوید دولت انگلستان در جریان جنگ جهانی نذر کرده که اگر سالم از جنگ بیرون بیاید مبلغ قابل توجهی را به یکی از بندگان خاص خدا تقدیم کند و هر چه فکر کردیم، دیدیم بهتر از شما در دنیا وجود ندارد و آمده‌ایم نذر خود را ادا کنیم

همه متحیر ماندند که عجب مشکلی، آقا چه می‌کنند، پول را می‌گیرند، نمی‌گیرند؟ اگر بگیرند خیلی بد می‌شود و دولت انگلیس می‌گوید ما عالم و مرجع شیعیان را خریدیم. پاکت را می‌آورد و دو دستی تقدیم آقا می‌کند. برخلاف انتظار همه کسانی که حضور داشتند آقا پاکت را می‌گیرند و می‌گذارند زیر تشکی که روی آن نشسته بودند. چند لحظه می‌گذرد پاکت را برمی‌دارد، می‌فرماید آقای سفیر من شنیده‌ام در جریان جنگ، مردم محروم و مستعضف انگلیس خانه و زندگی خود را از دست داده‌اند، من این پول را به شما می‌دهم و به شما ماموریت می‌دهم که از طرف ما خرج محرومین خود کنید. عظمت کار این انسان والا وقتی مشخص می‌شود که سفیر بلند می‌شود که برود به آن مقام عراقی می‌گوید عجب ما آمده بودیم آقا را بخریم، آقا ما را خرید و بنده خود کرد

این نتیجه تقواست و خداوند خودش این وعده را داده (بقره194) «از خدا پروا کنید، خداترس باشید و بدانید که خدا با متقین است.» امکان ندارد انسان متقی تنها و بدون پشتوانه بماند، سروقتش دست او را می‌گیرد، راه را به او نشان می‌دهد و او را از تنگناها رهایی می‌بخشد.

کسی نگوید ای بابا نان حلال گیر نمی‌آید، لقمه پاک گیر نمی‌آید، همه چیز آلوده است و... این حرف‌ها مال افراد سست ‌عنصر بی‌توجه به مبانی دینی است

می‌خواهد دست در هر سفره‌ای ببرد، هر غذایی را بخورد، هر پولی را بگیرد لقمه حلال کم‌یاب می‌شود ولی نایاب نمی‌شود. باید آرزوهای دور و دراز و چشم و هم‌چشمی‌ها را کنار گذاشت و بدنبال روزی بود و روزی با مال‌اندوزی و تجملات فرق می‌کند. خدا وعده می‌دهد اگر تقوا پیشه کنید از جایی به شما روزی می‌دهم که گمان نمی‌کنید. وعده خدا دروغ نیست (آل‌عمران9 و 193).

با خودخواهی نمی‌توان خداخواه شد، امکان ندارد (بقره 156)

آنها که هرگاه مصیبتی به آنها رسد، صبوری کنند و گویند: «ما از خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم سرطان دارم، مالم رفت، بچه‌ام مرد، ورشکست شدم و... ما از جانب خدا آمده‌ایم عریان بودیم، هیچ نداشتیم حالا هم نداریم مثل اول بسوی خدا می‌رویم اگر در راه راست است که غصه ندارد. اگر در جهت جلب رضایت حق است نگرانی ندارد، انسان متقی اینگونه است

اگر خدای‌ناکرده بیراهه رفته بودم باز هم خدا دوستم داشته و راه برگشت را برایم قرار داده باید توبه کرد و به سوی او بازگشت این هم خودش روزی است که من بفهمم که مسافرم و باید خود را برای سفر ابدی آماده کنم

خداوند فرمود: گناهان را می‌پوشاند و آنها را می‌بخشد. و حتی می‌فرماید گناهان «سیئات» را تبدیل به حسنات می‌کند

پس باید برگشت و هیچ‌وقت و در هیچ سنی دیر نیست. نباید ناامید بود و بایستی متوسل شد به انوار الهی چهارده نور پاک الهی.

هرکس می‌کوشد تا بهترین باشد. اما باید برای پاسخ به این پرسش بدانیم که بهترین‌ها بر اساس فلسفه زندگی فرق دارد؛ چرا که بر اساس فلسفه زندگی در اسلام بهترین انسان‌ها با تقواترین آنان است؛ اما بر اساس فلسفه فرعونی و قارونی بهترین‌ها قدرتمندترین و ثروتمندترین‌ها هستند.

از پرسشهای روز  اعتقادی

 

بسمه تعالی

پاسخ کوتاه برخی سئوالات،شبهات وپرسشهای اعتقادی

 س :  توکل کردن به خدا یعنی چه ؟
ج : یعنی خداوند را وکیل گرفتن، کارهای خود را به خداوند سپردن، هرچه او رضایت و تقدیر می داند انجام دهد یعنی هرچه بکنیم همان است که خداوند می خواهد، ما فقط باید وظیفه و تکلیف خود را انجام دهیم، کار کنیم، تلاش کنیم، حقوق دیگران را رعایت کنیم، واجب و حرام و ... را.
س : بالاترین مراتب سیر و سلوک و همچنین شکرگزاری خداوند چیست؟
ج : بالاترین مراتب سیر و سلوک و شکرگزاری «فنافی الله» است یعنی خداوند همه چیز را به ما داد. پس همه چیز ما برای او و در راه او باشد و ذوب شدن در خداوند و این همان عبودیت، بندگی خداوند است .
س : اینکه انسان همه چیز را از خدا بداند و برای او انجام دهد، را در صورت امکان شرح دهید ؟
ج : انسان همه چیز را از خدا ببیند، هدف در خط بندگی خدا بودن و بندگی خدا، ذکر خدا، دائم به یاد خدا بودن است . منابع، زندگی، سلامتی، امکانات و ... از خداست، مدیریت برای اوست، عالم محضر اوست، همه از خداست، هیچ چیز جز خدا نزدیکتر به انسان نیست.آن وقت است که انسان به لقاء الله می رسد، دنیا برایش می شود بهشت. انسان باید وظیفه خود را انجام دهد: امر به معروف، نهی ازمنکر، فکر اصلاح مفاسد جامعه بودن، نماز، عبادات و ... ما وظیفه داریم اصلاح کنیم، با نشستن نمی شود وقتی ما می دانیم چیزی غلط است نمی شود احترام کرد، باید بیدار کنیم و انسان سالم می فهمد .
س : یکی از بتون قرآن را لطفاً بفرمایید ؟
ج : یکی از بتون قرآن همان است که بهشت و جهنم در این دنیا هم وجود دارد.
س : خداوند در قسمتی از آیه 37 نباء می فرماید : « ... خدائی مهربانست که در عین مهربانی کسی از قهر و سطوتش با او به گفتگو نتواند لب گشود . » چگونه مهربانی خداوند در کنار قهر و سطوتش قرارگرفته است ؟
ج : در قیامت خداوند در مقام دادرسی قرار می گیرد در آنجا بار ظالم و مظلوم به وسط می آید و باید در آنجا در عین مهربانی برای مظلوم بر ظالم قهر کرد .
س : آقا امام صادق علیه السلام می فرمایند :
« سجده بر تربت امام حسین علیه السلام پرده های هفت گانه را می درد» مأخذ رساله آموزشی حضرت امام خمینی(ره) را بفرمایید.
منظور از پرده های هفت گانه کدامند؟
ج : پرده های هفت گانه یعنی اینکه نماز هفت آسمان را رد می کند یعنی بر برکت امام حسین نماز قبول می شود ( مقبول قرار می گیرد).
س : راه نجات انسان چیست ؟
ج : راه نجات اطاعت و تسلیم است .
س : آیا با مرگِ انسان قیامت او شروع می شود ؟
ج : به یک معنی بله، من مات، قامت قیامه . هر کس می میرد، قیامتش شروع می شود.(قیامت صغری) قیامت کبری که بعداً برای همه است .
س : در مقابل انسانهای دو  رو ومنافق صفت باید چگونه بود ؟
ج : باید به شیوه پیامبر اکرم(ص) عمل کرد، کنارآمدن. در حالی که آنها را قبول نداری ولی ارتباط باشد.
س : ارتباط حالت خوف و رجا و اخلاص در چیست ؟
ج : خوف و رجا ترس از گناهان خود و امید به یاری او داشتن است و اخلاص برای خدابودن و در عین حال زاری کردن، خدا را با زاری و ترس یاد کردن است و دوام اخلاص در یاری خداوند و کمک اوست .
س :چند کلمه پیرامون شب قدر بگویید ؟
ج : شب قدر به یک تعبیر شب خاصی است و به تعبیر دیگر امام (ع) می فرماید: دنیا یک شب است، لیله القدر چراغ قرآن است، کسی که قرآن را نداشته باشد (زندگی اش اثر با قرآن نباشد)زندگی برایش شب و تاریک است .
س : بهترین راه رسیدن به (تقوا و مقام) متقین چیست ؟
ج : معنی تقوی رعایت کردن و پاییدن خداست، من بنده ام و خالق اوست.
خداوندی که مرا به بندگی پذیرفته پس من بنده چیزی دیگری نباشم مگر او و باید برای بندگیهای غیرخدا استغفار کنم. البته تقوی درجات دارد، و اول آن استغفار است و حضرت  علی(ع) اشاره به این می نمودند که : من آدم خوبی نیستم . ( به این دلیل که ) چون بنده خدایم (و) باید کارم را انجام دهم(تکالیف ام بوده و باید انجام می دادم) اضافه که انجام نداده ام .
س : این جمله که می فرماید :
«نماز گنجینه خوبیهاست» را شرح دهید .
ج : پیداکردن خداوند و رسیدن به توحید همان گنجینه خوبیهاست. توحید، توجه به خداست، همه چیز در دست اوست کسی که خدا را پیدا کرده چه کسی را گم کرده، نماز درس توحید است، نماز گنجینه خوبیهاست، پیداکردن خدا، گنجهاست .
س : راه فراموش نکردن مطالعات قرآنی و خاطرداشتن آنها چیست ؟
ج: حفظ و تکرار است.
س : راه رهایی از مشکلات روحی، کمبودها، خلاءها، تفکرات بی خود و پرکردن خلاء زندگی چیست ؟
ج : نتیجه و اهداف مختلف باعث تضادها، آلودگی ها، نفسانیات و ... می گردد.
و از راههای آن : پناه بردن به خدا، خواستن از خدای اعتدال، رجوع کردن به خداوند است ، ارجعی الی ربک، آخرش 2 رکعت (نماز) و ناله، مومن باید خود را به تنگی نیندازد، نباید زیاد مشقت کشید، صبرخواستن از خدا و ...
س : آقا اینکه خداوند اگر قرآن را بر کوه نازل می کرد خاشع می شد(اشاره به آیه 2 حشر) بفرمایید: پس علت اینکه انسان می تواند آن را تحمل کنید چیست؟
ج : انسان غفلت دارد، و انسان نساخته شده و غافل است وگرنه آن هم در مقابل شنیدن قرآن خاشع می گشت مگر پیامبران(در مقابل کلام خدا) اینطور نبودند، غش می کردند. حضرت علی علیه السلام می افتاد کناری و مثل چوب خشک.
س : اینکه افکارمان در نماز این طرف و آن طرف می رود چه صورت است؟
ج : اشکال ندارد وقتی حواست پرت شد سریع آن را برگردان به توجه به خدا، به نمازت. نقص نماز را با نافله جبران کن .
س : آقا اینکه عالمی می گفت: انسان جهان اصغر است و دنیا جهان اکبر را لطفاً توضیح دهید؟
ج : بله، جهان اصغر علی ابن ابیطالب علیه السلام است. انسان خلاصه دنیاست، انسان  عالم کوچک است، همچنان که عالم انسان بزرگ است، تمام زیبایی های دنیا در عالم جمع است ولی کی حاصل می شودوقتی، موقعی که عدالت را در وجود خود حفظ کند.
س : منظور از آخر آیه 8 سوره نحل چیست ؟
ج : قطار، ماشین، آهن آلات و امکانات امروزی. 

                          (مطالب برگرفته ازجلسات ،تالیفات وآثار حضرت آیت الله سید جواد سید فاطمی دام ظله)

معنا و مفهوم دین اسلام(کلیات و خلاصه اسلام شناسی)

خلاصه،معنا و مفهوم دین اسلام

واژه و لغت دین گرچه عربی است ولی در فرهنگ لغات ملل مختلف به معنای حکم، قضا، رسم و عادت، شریعت و مذهب، همبستگی و غیر آن آمده است. و در فرهنگ لغات عربی و استعمال های قرآنی به معنای زیادی از جمله : جزا، حساب، قانون، شریعت، طاعت و بندگی، تسلیم و انقیاد، روش و رویه، توحید و خداپرستی آمده است. دین در مفهوم و اصطلاح عبارت است از مجموعه بینش ها و عقاید، قوانین و دستورا ت، اخلاق و سنن و آداب زندگی که پیامبر الهی از طرف خداوند برای راهنمایی و هدایت آورده که تمام امور زندگی را تحت پوشش دارد از جمله پرورش انسانها، اداره فرد و جامعه و پاسخگویی به اقتضای آفرینش انسان. دین یک نهضت همه جانبه به سوی تکامل و تعالی انسان است که برگزیدن و عمل به آن متضمن سعادت حقیقی است که سعادت و صلاح دنیوی و حالات بهشتی و کمال اخروی و حیات حقیقی جاودانی او را تامین می کند.دين مقدم اسلام يك برنامه عمومي و هميشگي است كه از جانب خداي متعال براي زندگي انسان در دو جهان به سوي خاتم پيغمبران حضرت‌محمد(ص) نازل شده است تا در جامعه بشري به مورد اجراء درآيد و كشتي انسانيت را از گرداب جهالت و بدبختي بيرون كشيده و به ساحل نجات و سعادت دو دنيا برساند. دين در لغت به معناي اطاعت و جزاء و... آمده و اصطلاحاً به معناي اعتقاد به آفريننده‌اي براي جهان و انسان و همچنين دستورات عملي متناسب با اين اعتقاد مي‌باشد. كساني كه مطلقاً معتقد به آفريننده نيستند « ‌بي‌دين‌» و كساني كه معتقد به آفريننده براي جهان هستند، « دين‌دار» شمرده مي‌شوند اينها (بي‌دينها) جهان را تصادفي و يا صرفاً معلول فعل و انفعالات مادي و طبيعي مي‌دانند. بر اين اساس اديان موجود در ميان انسانها به حق و باطل تقسيم مي‌شوند دين حق آئيني است كه داراي عقايد درست و مطابق با واقع بوده، رفتارهايي را مورد توصيه و تأكيد قرار دهد كه از ضمانت كافي براي صحت و اعتبار برخوردار باشد. خداوند تعالي در آيه 120 سوره بقره مي‌فرمايد: « وَلَن ترضي عنكَ اليَهودُ ولانَصاري حتّي تَتَبِعَ مِلَتَهُم قُل انّ هُديَ اللهِ هَوَ الهدُي و لَبن اتّبَعتَ اَهَواءهُم بَعَد الَّذي جاءَكَ مِنَ العِلم مَالكَ مِنَ اللهِ من وليٍ و لانصيرٍ» ترجمه : « (اي پيامبر ! ) هرگز يهود و نصاري از تو راضي نخواهند شد تا (بطور كامل تسليم خواسته هاي آنها شوي و از آيين (تحريف يافته‌ي) آنان پيروي كني، بعد از آنكه آگاه شده‌اي، هيچ سرپرست و ياوري از سوي خدا براي تو نخواهد بود. همچنين در سوره‌ي صف آيه 6 و مي‌فرمايد: ( و با زياد آر هنگاميكه عيسي بن مريم به بني‌اسرائيل گفت: من همانا رسول خدا به سوي شما هستم و به حقانيت كتاب تورات كه مقابل من است تصديق مي‌كنم و نيز شما را مژده مي‌دهم كه بعد از من رسول بزرگواري كه نامش (در انجيل من) احمد است بيايد (قرآنش عالمي را به نور علم حكمت روشن سازد.) چون با آيات و معجزات به سوي خلق آمد گفتند: اين سحري آشكار است(6) آيا از آن كسي كه به راه اسلام و سعادتش مي‌خوانند و او همان دم برخدا افتراء و دروغ مي‌بندد در جهان كسي ستمكارتر هست؟ و خدا هم هيچ قوم ستمكاري را هدايت نخواهد كرد . » پس دين حق امروز فقط دين مقدس اسلام است به صريح آيات و روايات، تعاليم متعالي دين اسلام شامل 3 بخش عقايد اسلام، احكام و دستورات عملي اسلام و بخش اخلاقيات (مسائل رواني) و آداب و سنن اسلامي مي‌باشد. كه بخش عقايد « اصول» و بخش احكام عملي « فروع دين » ناميده مي‌شود و اخلاقيات حلقه اتصال بين اين 2 بخش است : اعتقاد به خداي يگانه اعتقاد به زندگي ابدي هر فردي از انسان در عالم آخرت و دريافت پاداش و كيفر اعمالي كه در اين جهان انجام داده است و اعتقاد به بعثت پيامبران از طرف خداي متعال براي هدايت بشر بسوي كمال نهايي و سعادت دنيا و آخرت اين 3 اصل در واقع پاسخهايي است به اساسي‌ترين سؤالاتي كه براي هر انسان آگاهي مطرح مي‌شود كه: مبداء هستي كيست؟ پايان زندگي چيست؟ از چه راهي مي‌توان بهترين برنامه زيستن را شناخت؟ كه برخاسته از جهان‌بيني الهي مي‌باشد و متن برنامه‌اي كه از راه تضمين شده و شناخته مي‌شود، همان ايدئولوژي ديني مي‌باشد. عقايد اصلي لوازمات و ملزومات و توابع و تفاضيلي دارد كه مجموعاً نظام عقيدتي ديني را تشكيل مي‌دهد و اختلاف در اينگونه اعتقادات موجب پيدايش اديان و فرقه‌ها و نحله‌هاي مذهبي مختلفي شده است. مانند اعتقاد به تثليث مسيحي كه با توحيد وفق نمي‌دهد هرچند مسيحيان درصدد توجيد آن بر مي‌آيند (در باب نبوت) همچنين اختلاف در كيفيت تعيين جانشين پيامبر كه بايد از طرف خدا يا از طرف مردم تعيين شود عامل اصلي اختلاف بين شيعه و سني در اسلام شده است. چند نكته : در نظر آئين مقدس اسلام فراگيري اصول مقدس اسلام و عمل به فروع « احكام‌» و دستورات آن و همچنين آراسته شدن به اخلاقيات و آداب اسلامي بر هر مسلماني واجب و تكليف مي‌باشد. جهان بيني‌ها كلاً به دو بخش: الهي (امروز اسلام) و مادي تقسيم مي‌شود كه پيروان جهان‌بيني مادي در زمان سابق « طبيعي»، « دهري» احياناً «ملحد»،« زنديق» ناميده مي‌شدند و در زمان ما «مادي» و «ماترياليست» ناميده مي‌شوند. مادّيگري نحله مختلفي و مشهورترين آنها در عصر ما «ماترياليسم دياليتيك» است كه بخش فلسفيِ ماركيسم را تشكيل مي‌دهد. واژه « اصول دين» را مي‌توان به دو معناي عام و خاص بكار برد: اصطلاح عام آن در برابر « فروع دين»‌و بخش احكام بكار مي‌رود و شامل همه عقايد معتبر مي‌شود و اصطلاح خاص آن به اساسي‌ترين عقايد اختصاص مي‌يابد. ضرورت دین با توجه به ربوبیت حکیمانه الهی و نیز توجه به این که انسان قابلیت حیات ابدی و کسب کمالات معنوی و اخروی را در حد اقتضا ظرفیتش که آفریده شده است را داراست، به دین نیازمند است تا او را در پیمودن مسیر حیات سعادتمندانه هدایت و یاری کرده و در عین حال نیازهای دنیوی او را نیز مورد توجه قرار دهد و پاسخ های لازم و مورد نیاز و مورد درخواست او را بدهد؛ و تامین خواسته های مشروع، منطقی و معقول دنیوی اش جزء برنامه های هدایتی اش باشد یعنی دین را از دنیا جدا نداند. پس، از دلایل ضرورت دین داری انسان ها، نیاز فطری و روحی به دین و خداپرستی است و پاسخگویی به افکار و داشتن عقاید صحیح و همچنین نیازمندی به قوانین جامع و مترقی است لازم به ذکر آنکه انسان خلا عقیده ندارد و دارای اعتقاد است چه صحیح چه ناصحیح قوانین الهی برنامه کامل زندگی مادی و معنوی بوده و به جنبه های دنیوی و اخروی توامان توجه دارد، راز پیدایش بحرانهای شدید روحی و اعتقادی و اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی ، به ویژه در میان انسانهای غرب وشرق همین جدا شدن از دین و اتکاء به عقل حسی و تجربی می باشد که دور از خوشبختی، کمال، صلاح، حیات حقیقی دنیوی و اخروی است. از علل دیگر نیاز به دین دلیل نیاز انسان به اخلاق و فضائل اخلاقی و آداب و سنن صحیح است و تا به وسیله آن بتواند روابط فردی و اجتماعی را ایجاد و اصلاح کرده و یک زندگی سالم و صحیح داشته باشد و همچنین بتواند در کمالات و معنویات به تعالی برسد.که تمام این آموزه ها در دین وجود دارد. رفتارهای غیر صحیح و غیر انسانی امروز رایج در غرب و شرق و لشکرکشی ها، هجوم ها و حمله ها به کشورهای مظلوم و ستمدیده به ویژه مسلمان (عراق، پاکستان، افغانستان ، فلسطین و ...) نتیجه عدم پایبندی به دین است. دین امری فطری است: در مطالب بالا آورده شد که نیاز انسانها به خداپرستی و دین یک نیاز فطری و روحی است. دین با فطرت انسانی هماهنگی کامل دارد و تشریع با تکوین مطابق است چنانچه در آیه فطرت می فرماید: « فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها ...» ترجمه پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن این فطرتی است که خداوند انسان ها را بر اساس آن آفریده است. سوره روم آیه 30 از آثار دین بازگردانیدن انسان از جهل و نادانی، توهش، حیوانیت و نفسانیت و به دانایی، رحمانیت، انسانیت، تکامل و آرامش تعالی و انس و وصل به خدا و القاء الله و عند رب شدن و خلسیفه الهی و در یک مفهوم عبودیت و بندگی خداست. تاریخ پیدایش ادیان آسمانی: آنچه که از مدارک اسلامی به دست می آید تاریخ پیدایش دین همزمان با پیدایش انسان است حضرت آدم علیه السلام اولین پیامبر خدا و منادی توحید و یگانه پرستی است و کفر، شرک، نفاق، هواپرستی ، دنیا پرستی، شیطان پرستی، بت پرستی و ... همگی در اثر تبعیت نفس و شیطان است که با گزیدن طاغوت و غیر خدا و تحریفات، اعمال سلیقه ها ، نفسانیت ها، اغراض فردی و گروهی پدید آمده است. ادیان توحیدی یا ادیان آسمانی و حقیقی دارای سه اصل کلی مشترک می باشند: اعتقاد به خدای یگانه اعتقاد به زندگی ابدی در عالم آخرت و دریافت پاداش و کیفر اعمال در آن جهان و اصل اعتقاد به بعثت پیامبران از طرف خدای متعال برای هدایت بشر به سوی کمال و سعادت دنیا و آخرت. البته 2 اصل عدل و امامت از اصول تشییع (یگانه مذهب حق) حاضر است. این سه اصل بالا ( توحید، معاد و نبوت) پاسخ های اساسی ترین سوالات هر انسان آگاه است که : 1- مبدا و خالق و مدیر و مدبر عالم کیست؟ 2- پایان زندگی چیست؟ 3- از چه راهی می توان بهترین برنامه زیستن را شناخت؟ متن برنامه ای که از راه تضمین شده وحی شناخته می شود همان ایدئولوژی دینی است که برخاسته از جهان بینی الهی است. عقاید اصلی لوازم و ملزومات و توابع و تفاصیلی دارد که مجموعه نظم عقیدتی دین را تشکیل می دهد. علماء شیعه اصل عدل و امامت را از اصول دیگر دین شمرده است. دین اسلام دین جامع و کامل و یگانه دین حق دین اسلام برنامه عمومی، همیشگی، جامع، کامل زندگی دو جهان است که از جانب خداوند تبارک و تعالی به سوی پیامبر خاتم حضرت محمد (ص) نازل نموده است. قرآن کریم تنها کتاب دست نخورده است که تمام آیات آن بدون کم و کاست وحیانی بوده و توسط جبرئیل بر پیامبر خاتم (ص) نازل گردیده است. بر اساس اعلام صریح قرآن کریم به عنوان مطمئن ترین سند دینی نه تنها دین حق و خالص از جمیع جهات، وجود دارد بلکه گروندگان به ادیان و مذاهب مختلف دیگر موظفند در پی یافتن و گرویدن به دین حق و خالص باشند و به هر دین و مذهبی بدون تحقیق و حصول اطمینان از حقانیت و درستی نگروند. در حال حاضر طبق تمام ادله صحیح فقط دین اسلام آن جامعیت و کامل بودن مطلق بودن، حقانیت و خالص بودن ، مانع بودن و رساندن انسان به کمال و تعالی را داراست و پیروان ادیان الهی قبلی منسوخ شده باید به دین اسلام در آیند جامعیت و کمال مطلق آیین جهانی اسلام بر همگان ثابت گردید دینی که توانایی لازم و کافی در پاسخگویی به نیازهای همه جانبه مادی و معنوی و دنیوی و اخروی انسان را دارا است. دین الهی در مراحل و سیر زمانی تکامل خود به اسلام ختم شد. و ادیان قبل از اسلام نسخ شده می باشند. پیامبران قبل از خاتم به پیروان خود نوید آمدن پیامبر خاتم را داده و به آنها دستور گرویدن به اسلام را و قرآن را داده بودند. خداوند تبارک و تعالی دین اسلام را بر پیامبرش حضرت محمد صل الله علیه و آله نازل کرده و امامت و ولایت رهبری، اداره جامعه اسلامی ، قضاوت و کلیه مناسب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم جز نبوتش را (بعد از ایشان) به 12 معصوم و ائمه اطهار سلام الله علیه اجمعین سپرده است. خداوند متعال به پیامبرش رسول اکرم (ص) فرمان داده تا دین و دین داری اش را خالص گرداند. « قل انی امرت ان اعبد الله مخلصاً له الدین» سوره زمر آیه 11 ترجمه:«بگو مامورم که فقط خدا را بپرستم در حالی که دینم را برای او خالص کرده باشم» در آیه بعد که می آید ضمن تخطئه جدی معتقدات دینی اهل کتاب ( عهد و نصارا) و نفی و رد تکثر گرایی در ادیان و نادرست دانستن آن می فرماید: « ولا یدینون الحق من الذین اوتو الکتاب ....» سوره توبه آیه 29 ترجمه: و آیین حق ( و خالص) را نمی پذیرد کسانی که دارای کتاب اند پروردگار باری تعالی در سوره مبارکه بقره آیه 120 می فرماید: « ای پیامبر! هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهد شد تا بطور کامل تسلیم خواسته های آنها شوی و از آیین (تحریف یافته) آنان پیروی کنی. دوم و بعد از آنکه آگاه شده ای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخوهد بود.» و همچنین در سوره مبارکه صف آیه 6 و 7 می فرماید: « و باز یاد آر ای پیامبر هنگامی که عیسی بن مریم به بنی اسرائیل گفت: من همان رسول خدا به سوی شما هستم و به حقانیت کتاب تورات که مقابل من است تصدیق می کنم و نیز شما را مژده می دهم که بعد از من رسول بزرگواری که نامش در انجیل من احمد است بیاید ( قرآنش عالمی را به نور علم حکمت روشن سازد.) چون با آیات معجزات به سوی خلق آمد گفتند : این سحری آشکار است، آیا از آن کس که او را به راه اسلام و سعادت می خوانند و او همان دم به خدا افترا و دروغ می بندد. در جهان کسی ستمکارتر از او هست؟ و خدا هیچ قومی ستمکاری را هدایت نخواهد کرد.» پیروان ادیان الهی تحریف شده موجود که به دین پیامبر اسلام در نیامده اند طبق صریح قرآن کریم کافر بوده و رستگار نخواهند شد مگر پیروان درستکار و متقی از این ادیان آنها که در گوشه ای از دنیا باشند و بر دین تحریف نشد و صحیح خود پایبند و مقید و متقی باشد و نداند که پیامبر اکرم اسلام آمده که فقط این افراد مورد استثناء قابل رستگار شدن و نجات اند. حضرت علی علیه السلام در روایات زیادی از جمله این روایت بر وجود حق و باطل و تفکیک آنها تصریح کرده است : « حَقُ وَ باطِلُ وَ لَکُلِّ اَهلُ» ترجمه: حقی وجود دارد و باطلی و برای هر کدام پیروانی است. نهج البلاغه خطبه 16. قرآن کریم در آیات متعددی از جمله آیات زیر اسلام را به عنوان یگانه دین حق و خالص اعلام کرد. وسیله ادیان را باطل و پیروی از آنها را غیر قابل قبول دانسته است: « ان الدین عند الله الاسلام...» آل عمران آیه 19 و این آیه « و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین» آل عمران؛ آیه 85» ترجمه: «دین نزد خدا، تنها اسلام و تسلیم بودن در برابر حق است..» آل عمران آیه 19. و «هر کس جز اسلام آیین دیگری برای خود برگزیند از او پذیرفته نیست و در سرای باقی از زیانکاران خواهد بود.» حقانیت تشییع از میان مذاهب یک مذهب حق و خالص است چنانکه در روایاتی از پیامبر و سایر ائمه معصوم علیهم السلام به حق بودن تنها یک مذهب از میان مذاهب ادیان و باطل بودن بقیه ادیان و مذاهب تصریح و تاکید شده است از جمله این حدیث مشهور پیامبر اکرم (ص) که فرموند: « اسلام نیز مانند دین یهود و نصارا به هفتاد وسه فرقه تقسیم می شود و تنها یک فرقه اهل نجات است» که برای مطالعه و آگاهی از دلایل حقانیت شیعه اثنی عشری می توان از جمله به این منابع مراجعه کرد : ملل و نحل علامه جعفر سبحانی، الغدیر علامه امینی؛ مراجعان علامه شریف الدین، مجموعه آثار شهید مطهری ج 1 صفحه 269-342 و ... پس بر اساس دلایل و ادله نصوص دینی که در کتب شیعه آمده، تنها مذهب تشیع، نماینده راستین دین اسلام که در فرق شیعی نیز فقط فرقه شیعه دوازده امامی) یا «شیعه امامیه» یا شیعه عثنی عشری البته باید توجه داشت به وحدت اسلامی تاکید شده از طرف ائمه اطهار و مراجع و فقهاء از باب تقیه و حفظ وحدت به ویژه برادری در برابر دشمنان اسلام بسیار اهمیت دارد و یقین باید توجه داشت که راه رستگاری و نجات در پیروی از این مذهب است هم در حوزه عقاید و هم حوزه احکام و فروع و هم حوزه اخلاق و آداب و معنویات اسلامی مذهب اثنی عشری و باز باید توجه داشت مشترکات شعیه اثنی عشری یا دوازده امامی با سایر فرق شیعی و مذاهب اسلامی در زمینه اصول و فروع دین فراوان است. حساب آن کس که به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله محبت و ارادت می ورزد با معاندین و نواصب با خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله به طور قطع یکسان نخواهد بود. صراط مستقیم نه صراط ها به موازات وحدت حقیقی و جوهری ادیان آسمانی در اصول و کلیات دینی اعتقادی ( حداقل در ظرف تحققشان) شاه راه هدایت «صراط مستقیم» یکی بیشتر نیست و آن تسلیم در برابر ذات پاک خداوندی است که توسط همه پیامبران الهی از آدم تا خاتم تبلیغ و تبیین شده است چنانکه قرآن کریم در سوره حمد به آن تصریح و تاکید ورزیده است الف و لام در کلمه «صراط» برای جنس و یا عموم نیست تا از آن عمومیت یا تعدد صراط مستقیم استفاده شود بلکه برای عد است یعنی صراط مستقیم معهود که همان صراط توحید و یگانه پرستی است که همه انبیا و اوصیایشان به ان راه بودند. و این صراط مستقیم همان اسلام ناب محمد (ص) یعنی شیعه عثنی عشری است که مرحله نهایی و تکامل یافته همان صراط مستقیم انبیای گذشته است در آیه 153 انعام به صراحت تعدد صراط ها رد شده است و همچنین آیه 69 سوره عنکبوت و این دلیل رد « پلورایسم دینی» یا تعداد صراطهای مستقیم است. علوم اسلامی مقصود از علوم اسلامی علومی است که به نحوی جزء واجبات اسلامی می باشد یعنی علومی که تحصیل آن علوم حتی به نحو واجب کفایی بر مسلمین واجب است و آن علومی است که شامل این حدیث نبوی می گردد :« طلب العلم فرضیه علی کل مسلم» یعنی دانش طلبی بر هر مسلمان واجب است که به شرح ذیل می باشد. اول: علوم قرآن و سنت که واجب است. ( منابع دین) آشنایی با قرآن کریم (عناوینی از مباحث شناختی، عملی و روشی پیرامون قرآن کریم) : - تاریخ و بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله – کیفیت نزول وحی، نزول قرآن و شیون شیطان – معنی لغوی قرآن – معنای لغوی آیه – معنی لغوی سوره – اقسام قرائت قرآن : قرائت تحقیق، تحدیر، تدوین و ترتیل – اوصاف قرآن (وصف قرآن در قرآن و وصف قرآن در بیان ائمه اطهار علیهم السلام) – اسامی و القاب آیات اسامی و القاب سوره ها – دلیل نزول کتابهای آسمانی – قرآن برترین معجزه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله – عدم تحریف قرآن – قرآن و نیازهای مادی و معنوی انسانها – تلاوت و تدبیر و عمل – شناخت بحثهای انحرافی دشمنان اسلام – ضوابط تفسیر قرآن – خطرات تفسیر به رأی – سنت برخاسته از کتاب الله است – سنت امامان (اهل بیت علیهم السلام) – اقسام شناخت قرآن کریم : شناخت 1- سندی، 2- تحلیلی، 3- ریشه ای – اصالتهای سه گانه قرآن – شرایط آشنایی با قرآن – قرآن خـود را چگونه معرفی می کند – آشنایی با زبان قرآن – مخاطبهای قرآن – روش های برداشت از قرآن – روشهای مختلف تفسیری: 1- کار واژه ای، 2- کار قطعه ای، 3- کار موضوعی - قرآن کتابی است : (جهانی، مستقل، کامل، همیشگی، دارای همه معارف و برنامه های زندگی – دارای ظاهر و باطن (7 بطن) و محکم و متشابه، همچنین دارای تنیزل و تاویل، ناسخ و منسوخ، جری و انطباق و ... )– تفسیر الفاظ قرآن کریم و پیدایش و سیر آن - علم تفسیر و طبقات مفسرین – روش مفسرین شیعه و طبقاتشان – قرآن چگونه تفسیر می پذیرد – نمونه هایی از تفسیر قرآن به قرآن – معنی حجیت بیان پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه اطهار علیهم السلام – ترتیب نزول آیات و انتشارش در میان مردم – اسباب نزول – جمع آوری قرآن در یک مصحف – اهتمام مسلمین در امر آن – طبقات قراء – قراء سبعه – عدد آیات قرآنی – نامهای سوره قرآنی – خط و اعراب قرآن کریم – محتوای کلی و فواتح سوره ها – سوره ها، موضوعات و قطعاتی از قرآن کریم و کار واژه ای در حین جلسات – روانخوانی و تجوید قرآن که - آداب تلاوت قرآن کریم از زبان قرآن کریم و ائمه اطهار علیهم السلام – استعاذه، جهر و اخفات در استعاذه . بسمله ، سجده های واجب قرآن و ... – قصه های قرآن (هدف، ویژگیها تأثیر و نفوذ و نمونه های آن) – حفظ قرآن کریم (مقدمات لازم، نقش استاد حفظ و شرکت در جلسات، عوامل مهم و موثر در حفظ قرآن کریم، روش های تمرکز حواس، نقطه شروع حفظ، روشهای حفظ، شیوه حفظ آیات طولانی و متشابهات، مرور و تثبیت محفوظات گذشته، مباحثه و پرسش، برنامه ویژه حفظ داشتن، برنامه اساتید بزرگ در حفظ قرآن کریم، نکات مهم و توصیه ای به حافظان و والدین آن ها) - فضائل قرائت سوره ها و آیات قرآن کریم، لطائف و ظرائف قرآنی – قرآن در بیان خود و ائمه اطهار علیهم اسلام. آشنایی با اهل بیت علیهم السلام (عناوینی از مباحث شناختی، عملی و روشی پیرامون ائمه اطهار علیهم السلام) : نامهای مبارکشان – القاب – کنیه ها – مادران – فرزندان – همسران – برادران، خواهران – ویژگیهای سیمای مبارکشان – بعضی از کرامات، فضایل – معجزات – وصایا – جنگها – اهمیت صلوات بر پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام – نقش نگین مبارک هر کدام از اهل بیت صلوات خاصه هر یک از معصومین سلام الله علیهم– شاگردان، اصحاب و یاران – اخلاق و سیره مبارکشان، صفات و ویژگیها و آداب – عبادات، آموزشها و تعلیمات، روزگار ویژه هر معصوم (ع) . - آشنایی با خصوصیات ویژه دوران ائمه اطهار علیهم السلام : 1- اخلاق و صفات و سیره و تلاشها و اخلاق فرماندهی، نظافت، آداب معاشرت پیامبر اکرم (ص) و عموها و عمه ها، بعثت تا هجرت از مکه و هجرت تا شهادت (رحلت) آن حضرت، فضائل و معجزات صلوات بر آن حضرت و ائمه اطهار علیهم السلام و ... 2- امامت، اثبات ولایت حضرت علی علیه السلام، توطئه سقیفه، 25 سال سکوت برای خدا و حفظ دین خدا، چگونگی دوران حکومت حضرت علی (ع)، شهادت حضرت فاطمه الزهرا (س)، امام علی (ع) و حاکمان عصر خود و مسند و زمامداری و واکنشهای پیمان شکنان، ستمگران (جنگ صفین)، شورشگران در زمان حکومت آن حضرت ، شهادت آن حضرت، شجاعتها و آشنایی با نهج البلاغه، صلوات خاصه بر حضرت و ... . 3- همسر و فرزندان آن حضرت زهرا (س)، گذری بر زندگی کوتاه بی بی دو عالم، سخن گفتن حضرت در رحم مادر ، ولادت، صداق و مهریه و باقیات الصالحات آن حضرت (س)، غصب فدک، جریان آتش، غم و اندوه و وصیای و شهادت آن حضرت، قیامت و شفاعت حضرت، دعای نور، دانش اندوزی، صلوات خاصه بر حضرت زهرا (س)، عبادات، طلب آمرزش برای امت، نقش حضرت زهرا (س) در نبردهای صدر اسلام. 4- روزگار امامت حضرت امام حسن علیه السلام، مراسم بیعت، شرایط سیاسی زمان، واکنش معاویه، اعلام جهاد حضرت، روحیه سپاه، خیانت خواص و لشکر، پذیرش صلح برای حفظ دین و سبط اکبر رسول الله (ص)، همراهی با پدر در دوران ولایت و امامت ایشان در مدینه، شهادت امام علی (ع)، صلوات خاصه بر حضرت و ... 5- مختصری از زندگی پروردۀ دیگر رسول الله امام حسین (ع)، با پدر و برادر، امامت، تداوم سیاست برادر در اوایل امامتشان، مواضعشان در برابر معاویه، بیدارگری افکار عمومی، قیام حضرت (عوامل زمینه ساز، اهداف و ماهیت قیام، علت عدم قیام حضرت در دوران معاویه، علل و موجبات قیام در زمان یزید، قیام حضرت، اسامی شهدای کربلا، باوفاترین یاران، آثار و نتایج قیام، وقایع بعد از شهادت حضرت و یاران) قیامهایی بر علیه بنی امیه و ایادی آنها، شجاعتها و کرامات ابا عبدالله ، زیارات و صلوات خاصه بر حضرت و ... 6- امامت حضرت سجاد (ع) ، پیامبر انقلاب حسینی، قیامها و نهضت ها بر علیه دشمنان امام حسین در زمان امام سجاد (ع)، حفظ میراث امامت، امام و حکومت وقت، نقش امام در بازسازی جامعه دینی، بیان معارف دینی و پرورش عناصر صالح، تبیین امامت و تثبیت، نظارت بر جریانهای فکری، دستگیری از جامعه، سخنان و دعاهای حضرت، آشنایی با کتاب گرانقدر صحیفه سجادیه، صلوات خاصه بر حضرت، شهادت امام (ع) و ... 7- امام باقر (ع) آیینه تمام نمای پیامبر اکرم (ص)، شرایط اجتماعی و سیاسی حضرت، امامت و ولایت امام علی (ع)، تبیین و تثبیت امامت، توصیه به جبهه گیری علیه ستمگران، پشتیبانی از انقلابیون، برنامه ها و آموزشها و تعالیم و گسترده نشر و احیای اسلام و قرآن، زندگی ائمه و احیا و گسترش احادیثشان، نشر علوم مفروضه، تعلیم افراد مستعد، مبارزه با مسلکهای انحرافی، شهادت حضرت، صلوات خاصه بر حضرت و ... 8- امام صادق علیه السلام و امامت ایشان، شرایط فرهنگی اجتماعی زمان حضرت، تربیت افراد مستعد تبیین و گسترش فقه آل محمد (ص)، احیای حدیث، گسترش کلیه علوم دینی و معارف و علوم مفروضه، مبارزه با مسلک های انحرافی و مذاهب و مکاتب مادی، دوران روی کار آمدن بنی عباس، امام (ع) و مساله خلافت، مهمترین علل عدم اقدام نظامی امام (ع)، نبودن حمایت مردمی، عدم صداقت دعوتگران عباسی، معجزات و کراماتی از امام (ع)، شهادت امام (ع)، صلوات خاصه بر حضرت و .... 9- ولایت و امامت حضرت امام کاظم (ع)، از صفات برجسته حضرت، حضرت حُمَیده خاتون مادر گرامی آن حضرت، پیشگیری نهضت جعفری، گستره فعالیت فرهنگی، واکنش دستگاه خلافت، قیام ها در زمان، اقدامات و موضع گیری های سیاسی امام کاظم (ع)، پاسداری از میراث امامت، رهبری تشکیلات شیعی، دستگیری و شهادت حضرت، صلوات خاصه بر حضرت و ... 10- ولایت و امامت امام رضا (ع) در دوران حکومت خلیفه عباسی هارون، مردم ایران و آل علی (ع)، آشنایی با دوران امین و مأمون، انقلابی ها و شورشها، هدف مأمون از طرح ولایتمندی، سفر تحمیلی امام (ع) به ایران، امام رضا (ع) در مرو، جشن ولایتعهدی توسط مأمون، سیاست ها و تدابیر امام رضا (ع)، تلاشهای مذبوحانۀ مأمون و دشمنان امام (ع)، شهادت امام رضا (ع)، حضرت نجمه خاتون (س) مادر گرامی آن حضرت، صلوات خاصه بر حضرت (ع) و ... 11- ویژگیهای امامت حضرت جواد (ع)، شرایط سیاسی و فرهنگی زمان حضرت، امام و مأمون، تلاشها و مواضع امام (ع)، امام علیه السلام و تبیین و تثبیت امامت خویش، اتخاذ موضع منفی در برابر دستگاه خلافت، رهبری تشکلهای شیعه، مبارزه با مسلک های انحرافی، تربیت افراد مستعد، دوران معتصم، معتصم و امام جواد، تعدادی از اصحاب حضرت (ع) ، حضرت خَیزران مادر گرامی آن حضرت، شهادت امام جواد (ع)، صلوات خاصه بر حضرت و ... 12- امامت امام هادی (ع)، شرایط سیاسی اجتماعی، بی کفایتی زمامداران عباسی، گسترش فساد اخلاقی و مالی در دستگاه خلافت، بروز آشوب ها و فتنه ها در قلمرو اسلامی، گسترش نهضت های علویان، امام هادی (ع) در مدینه، امام هادی در سامرا، تلاشهای مذبوحانه دشمنان بر علیه اهل بیت (س)، تلاشهای امام هادی (ع)، تثبیت و تبیین موضوع امامت، رهبری جنبشی مکتبی شیعه، زمینه سازی غیبت حضرت مهدی (ع)، مبارزه با افکار و جریانهای منحرف، تربیت افراد مستعد، تعدادی از اصحاب آن حضرت، حضرت سمانه خاتون (س) مادر گرامی آن حضرت، مواضع امام درباره غالیان ، شهادت حضرت، صلوات خاصه بر حضرت و ... 13- امامت حضرت امام حسن عسکری (ع)، شرایط سیاسی زمان حضرت، فعالیتها و مواضع حضرت، تثبیت و تبیین موضوع امامت، اتخاذ موضعی امامت، اتخاذ موضوع منفی در برابر دستگاه خلافت، رهبری تشکیلات شیعی، مبارزه با بدعتها و انحراف ها، مراقبت از حضرت مهدی (عج)، فراهم کردن زمینه سازی غیبت او، نگهداری و شناساندن حضرت مهدی (عج)، فراهم کردن زمینه غیبت حضرت مهدی (عج)، حضرت سوسن (س) مادر گرامی حضرت امام حسن عسگری و صلوات خاصه بر حضرت، قیام صاحب زنج و برخورد امام عسکری، شهادت آن حضرت. 14- امامت حضرت ولی عصر بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف، ویژگهای و شمایل، امام (عج) و دشمنهای خانه زاد حضرت، غیبت صغری، نواب چهارگانه حضرت (عج)، وظایف و فعالیتهای نواب (انجام رسالت، جلوگیری از پراکندگی شیعیان، آماده سازی جامعه برای پذیرش غیبت کبری، پاسخ گویی به مسائل دینی و سیاسی اجتماعی و رسیدگی به مشکلات و حال مردم، مبارزه با منحرفان و مدعیان دروغین نیابت)، غیبت کبری، انتظار فرج مهدی (عج) از دیدگاه شیعه و اهل سنت، وظایف منتظران در دوران غیبت، علامات حتمیه ظهور حضرت (عج)، علامات غیر حتمیه ظهور آن حضرت (عج)، حضرت نرجس خاتون (س) مادر گرامی آن حضرت (ع)، صلوات خاصه بر حضرت امام زمان (عج)، پایان غیبت، قیام جهانی، حکومت جهانی، حکومت صالحان. آشنایی با پیامبران الهی از صدر تا خاتم (ص) آشنایی با اصحاب و یاران خاص اهل بیت علیهم السلام، اولیا، علما، مراجع دوم: شناخت اصول و فروع دین ( شناخت و دانستن اصول دین واجب عینی و دانستن فروع دین واجب کفایی است) سوم: علومی که موضوع و مسائل آنها، اصول و فروع اسلامی می باشد یا علومی که از منابع دین (یعنی قرآن و سنت)، اصول و فروع دین را اثبات می کند مثل علم قرائت، علم تفسیر ، علم حدیث، علم فقه، علم اخلاق نقلی و ... چهارم: علومی که مقدمه تحصیل و تحقیق علوم دسته سوم (فوق الذکر) است از باب «مقدمه واجب» مثل : ادبیات عرب (صرف، نحو، لغت، معانی، بیان، بدیع و...) ، اصول فقه ، رجال و درایه و ... یعنی در حوزه اسلام لازم است که به قدر کفایت همواره افرادی مجهز به این علوم باشند و لازم است همواره افرادی باشند که دایره تحقیقات خود را در علوم متن و در علوم مقدمه توسعه دهند و آنها را افزایش دهند. پنجم: علومی که بر آوردن نیازهای لازم جامعه اسلامی موقوف به دانستن آن علم و تخصص و اجتهاد در آن باشد که تحصیل آن علوم از باب « مقدمه تهیوی» بر مسلمانان واجب کفایی است ( در حد نیاز) مثل : علوم و متون پزشکی، تجارت و اقتصاد و حکومتداری و ... جهان بینی و ایدئولوژی جهان بینی «سلسله اعتقادات و بینشهای کلی هماهنگ درباره جهان، انسان و بطور کلی درباره هستی می باشد» و ایدئولوژی « سلسله آراء کلی هماهنگ درباره رفتارهای انسان می باشد»( آموزش عقاید آیت ا... مصباح یزدی صفحه 12) پس نظام اعتقادی و اصولی هر دین جهان بینی آن دین و سیستم کلی احکام عملی آن را ایدئولوژی گویند (هدف و برنامه) و آنها را اصول و فروع دین می نامند. باید توجه داشت که احکام جزئی شامل اصطلاح ایدئولوژی نمی شود و اعتقادات جزئی نیز شامل جهان بینی نمی گردد. نکته دیگر آنکه گاهی کلمه ایدئولوژی به معنای عامی بکار می رود که شامل جهان بینی هم می شود. جهان بینی غیر الهی ( مادی وشیطانی) در میان انسان ها انواعی از جهان بینی وجود دارد ولی همگی آنها را می توان به جهان بینی الهی غیر الهی و مادی تقسیم کرد. پیروان جهان بینی غیر الهی ( مادی) را در زمانهای سابق «طبیعی»، «دهری»، و گاهاً «زندیق»، و «ملحد» می نامیدند و در زمان ما «مادی»، و « ماتریالیست» نامیده می شود. مادیگری مراحل مختلفی دارد که مشهورترین آنها در عصر ما «ماتریاسیسم دیالکتیک» است که بخش فلسفی مارکسیم را تشکیل می دهد. خداوند یگانه این جهان و انسان و هستی را برای هدفی آفریده و آن عبودیت و بندگی و اطاعت اوست و پرهیز از بندگی غیر او که لغو و عبث و بیهودگی و برای تحقق این هدف پیامبران و جانشینان پیامبر خاتم را فرستاده که انسانها را با برنامه ای مشخص به آن هدف برسانند. به عبارت دیگر جهان از نظر یک فرد الهی سرآغاز و مدیر دارد و پایان و سرانجامی و از خدا سرچشمه گرفته و سرانجام آن معاد انسان و جهان است در حالی که در مقابل ان افراد بی دین و نافی مذهب اند که می گویند « انسان سرآغاز و پایان درستی ندراد و در پاسخ این سئوال که سرآغاز هستی و انسان چیست؟ پاسخ می دهند نمی دانم یا اینکه می گویند تصادفی و از روی اتفاق بوده و برای جهان هدفی نیست و هر طوریکه می خواهد می تواند باشد و بعد از این دنیا ، جهان دیگر و سرانجامی وجود ندارد» که اینها همان زندیقها، دهری ها، ملحد ها یا مساوی گرا ها و ماتریالیستها هستند. دین از الفاظی است که بسیار بر زبانها جاری می باشد و معمولاً به کسی دیندار گفته می شود که خدایی برای جهان اثبات کند و برای خشنودی او اعمال مخصوصی را انجام دهد. ممکن است در هر اجتماعی و ملتی که به موجب قانون آن جامعه و ملت، وظایف هر فرد اجتماع معین شده و به آن عمل می کند تصور شود که دیگر احتیاجی به دین نخواهد بود ولی با دقت و تامل در احکام و مقررات اسلامی خلاف این معنی ثابت می شود، زیرا دین اسلام تنها به نیایش و ستایش خدا نپرداخته بلکه برای کلیه شئون فردی و اجتماعی انسان دستورهای جامع و مقررات مخصوصی وضع فرموده است و جهان پهناور بشریت را به نحو حیرت آوری بررسی نموده نسبت به هر حرکت و سکون فردی و اجتماعی انسان، مقررات مناسبی وضع کرده است والبته چنین دینی را جنبه تشریفاتی نمی شود داد. خدای متعال در قرآن کریم دین اسلام را به کیفیتی که بیان شد توصیف می فرماید. و نیز یهودیت و نصرانیت را که تورات و انجیل کتابهای آسمانی آنها است و دارای احکام و مقررات اجتماعی می باشد به همین نحو معرفی می فرماید چنانکه فرموده: « و کیف یحکمونک و عندهم التورات فیها حکم الله... انا انزلنا التورات فیها هدی و نور یحکم بها النبیون الذین اسلمو للذین هادو و الربانیون و الاحبار. و قفینا علی آثارهم بعیسی بن مریم... و آتیناه الانجیل فیه هدی و نور و ومصدق لما بین یدیه من التوراه و لیحکم اهل الانجیل بما انزل الله فیه... و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمناً علیه فاحکم بینهم بما انزل الله» سوره مائده آیه 48 از بیان گذشته روشن می شود که دین در اصطلاح قرآن همان روش زندگی است که انسان گریزی از آن ندارد و فرقی که میان دین و یک قانون اجتماعی میتوان یافت این است که دین از ناحیه خدای متعال است و قانون اجتماعی مولود افکار مردم و به عبارت دیگر دین میان زندگی اجتماعی مردم و پرستش خدای متعال و فرمانبرداری از وی پیوند می دهد، ولی در قانون اجتماعی اهتمامی به این پیوستگی نیست. ( آموزش دین علامه طباطبایی (ره)) اثر نیک ارتباط قانون به خدا دین در نتیجه پیوندی که میان زندگی اجتماعی انسان و پرستش خدای متعال داده است در همه اعمال فردی و اجتماعی برای انسان مسئولیت خدایی ایجاد کرده انسان را در همه حرکات و سکنات خود مسئول خدای متعال می داند. چون خدای متعال با قدرت علم بی پایان خویش از هر جهت به انسان احاطه دارد و بهر گونه فکری که در سر بپروراند و رازی که در دل داشته باشد کاملاً آگاه است و چیزی به بر وی پوشیده نیست به همین سبب در عین اینکه دین مانند قانون بشری برای حفظ انتظامات پاسبان گمارده و مقرراتی برای مجازات متخلفان و سر کشان وضع کرده، امتیاز دیگری نسبت به قانون بشری پیدا می کند و آن این است که دین زمام و مراقبت و نگهداری انسان را به دست یک پاسبان درونی می سپارد که در کار خود هرگز غفلت و اشتباه نمی کند و از پاداش و کیفر آن نمی توان جان بدر برد. خدای متعال در کلام خود می فرماید: ( وهو معکم اینما کنتم)سوره حدید آیه 4 و می فرماید: « و الله بما یعملون محیط» سوره انفال آیه 48 و همچنین می فرماید :« و ان کلا لما لیوفینهم ربک اعمالهم» سوره هود آیه 112 اگر حال کسی را که در محیط قانون زندگی می کند با کسی که در محیط دین به سر می برد مقایسه نماییم مزیت و برتری دین برای ما کاملاً واضح و آشکار خواهد شد. زیرا جامعه ای که همه افراد آن متدین باشند و وظایف دینی خویش را انجام دهند، چون در همه حال خدا را ناظر کارهای خویش می دانند از هر گونه بد اندیشی نسبت به یکدیگر در امان هستند. بنابراین عموم افرادی که در چنین محیطی بسر می برند از دست و زبان یکدیگر آسوده بوده عمری را در نهایت خوشی و راحتی بسر خواهند برد، و به سعادت جاویدان نائل خواهند شد. اما در محیطی که فقط قانون بشری حکمفرما باشد موقعیکه پاسبان را ناظر کار خود می بیند از کار خلاف خودداری می کند و در غیر این صورت ممکن است عمل خلافی دست بزند. آری در جامعه های اخلاقی تا اندازه ای آرامش قلبی فرهم است ولی همین اخلاق خود موادی است دینی نه قانونی به عبارت دیگر دین عقاید، دستورهای علمی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خدا برای راهنمایی و هدایت بشر آورده اند. دانستن این عقاید و انجام این دستورها سبب خوشبختی انسان در دو جهان است. اگر ما دین دار باشیم و از دستورهای خدا و پیغمبر اطاعت کنیم در این دنیای گذران خوشبخت، و در زندگی جاوید و بی پایان جهان دیگر هم سعادتمند خواهیم بود. ( ماخذ بالا) توضیح: ما می دانیم سعادتمند کسی است که زندگی خود را در اشتباه و گمراهی بسر نبرد و دارای اخلاق پسندیده باشد و کارهای نیکو انجام دهد. دین خدا ما را به همین سعادت و خوشبختی هدایت می کند و دستور می دهد که: اولاً عقاید درستی را که با عقل و وجدان خود درک کرده ایم محترم و مقدس بشماریم. و ثانیاً دارای اخلاق پسندیده باشیم و تا می توانیم کارهای خوب و شایسته انجام دهیم. فصل دوم:منابع وتعالیم اسلام تعالیم ، معارف یا بخش های دین اسلام شامل 3 بخش: 1- عقاید اسلام یا اصول دین اسلام یا جهان بینی اسلامی 2- احکام و دستورات عملی اسلام یا فروع دین یا ایدئولوژی اسلامی 3- اخلاق و آداب معنویات اسلامی است منابع اسلام تعالیم اسلامی با استخراج ، استنباط و استناد و اعلام عقل ( که مبنای تکلیف الهی است) از قرآن و سنت ( منابع دین) و در بعضی موارد از اتفاق آراء علمای مسلمین می باشد. قرآن کریم یا کتاب خدا اولین و مهمترین منبع فهم این اسلام است که مبنای استنباط دیدگاه های دین قرار می گیرد بیشتر آیات قرآن در زمینه مبدا و معاد، عقاید و معارف، اخلاقیات و آداب و معنویات است و بخشی از آیات مربوط به احکام و دستورات الهی می باشد. سنت یعنی قول « گفتار»، فعل « کردار» و تقریر « تایید» پیغمبر اسلام و اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می باشد که باعث تبیین، توضیح و تفضیل قرآن کریم است. بنابراین دین سه قسمت تقسیم می شود: 1- اعتقادات 2- اخلاق و آداب 3- عمل یا دستورات و احکام عملی تعالیم اسلام 1- اعتقادات ما اگر به عقل و وجدان خود مراجعه کنیم درک می کنیم که این جهان پهناور هستی با نظام حیرت آور خود نمی شود خود به خود بوجود آمده باشد و سر تا پا نظم و ترتیب آن، بدون نظم دهنده یی انجام یابد؛ مسلماً آفریننده ی هست که با توانایی و علم بی پایان خود این جهان بزرگ را پدید آورده و با قوانین ثابت و تغییر ناپذیری که در تمام امور برقرار کرده نظام جهان را با عنایت عدل و داد براه انداخته است. هیچ چیز بیهوده و بگزاف آفریده نشده و هیچ موجودی از قوانین خدایی مستثنی نیست و نمی توان باور کرد که چنین خدای مهربان با همه عنایت و لطفی که با آفریده های خود دارد جامه بشری را به عقل خودشان که بیشتر اسیر هوی و هوس شده و در نتیجه دچار گمراهی و بدبختی می شود واگذار نماید. بنابراین بدین وسیله پیامبرانی که از خطا و اشتباه دورند دستورهایی برای افراد بشر بفرستد تا بکار بستن آن دستورها آنان را به سعادت و نیکبختی برساند. و چون پاداش فرمانبرداری از دستورهای پروردگار در زندگی این جهان کاملاً به ظهور نمی رسد باید عالم دیگری باشد که در آنجا بکارهای مردم رسیدگی شود تا اگر عمل خیری انجام داده اند پاداش آن را ببینند و اگر کار زشتی از آنان سر زده بجزای آن برسند. دین، مردم را به این اعتقادات و سایر عقاید حقه یی که بعداً به طور تفصیل بیان می کنیم تشویق می نماید و آنان را از جهل و بیخبری بر حذر می دارد.

چکیده دعوت پيامبران  -تهیه:رضا قارزی

 
چکیده دعوت پيامبران

تهیه:رضا قارزی

عالم زيباست، زيبايي‌ها در انسان خلاصه شده، انسان زيباي جهان است تحقق اين زيبايي موقعي است كه تزكيه شود و آن روز، روز شادي انسان است.
« يا اَيْهاالنّاس قد جائكم مَوعظه مِن رَبّكُم وَ شِفاءٌ لِما في الصدُورِ وَ هَديً وَ رَحمه لِلمومنينْ قُلْ بِفضلِ الله وَ بَرحمه فَبِذلِكَ فَليَفرحُوا هُوَ خَيرٌ فَما يَجمعون.»
(سوره يونس/ آيه 58)
حق و باطل
از اسامي قرآني يكي فرقان است، فرقان يعني جداكننده، جداكننده حق از باطل، قرآن جداكننده بين حق و دين باطل، كسب حق، كسب باطل، لذت و تتمع حق و تتمع باطل، و... فرح و شادي حق و شادي باطل است.
در قرآن كه كتاب آفرينش است، خلقت انسان طوري بيان شده كه اگر انسان راهنمايي نشود هدايت نشود همواره گرفتار هم و غم و ترس و بيم خواهد بود.
آيات 38 و39 بقره درباره زمان فرود آدم به زمين است:
« قُلنا اِهبِطُوا مِنهما جَميعاً فَامّا يَاتينكُمْ مِنّي هُديً فَمَن تَبع هُدايَ فَلا خَوفٌ عَلَيهِم وَ لا هُم يَحَزنَونْ وَ الذينَ كَفَرُوا وَ كَذَبُوا بِاياتِنا اُولئكَ اَصحابُ النّارِ هُم فِيها خالدُون.»
گفتيم همه در زمين فرود آييد پس آن‌گاه كه هدايتي از من به شما آمد (كه خواهد آمد) هر كس تابع راهنمايي من شود براي او خوف و اندوهي نخواهد بود و آنان كه كافر شوند و آيات ما را تكذيب كنند آنان اصحاب آتش‌اند و هم آنان در آتش مخلد خواهند بود. و منشاء جهنمي بودن انسان همان خمير مايه خلقت اوست كه هلوع و عجول و ظلوم و جهول است.
در دعوت انبياء دعوت به فرح و شادي حق است، انسان وقتي در خط بندگي پروردگارش قرار گرفت انقلاب و تحولي دروجود او پيدا مي‌شود كه براي هميشه خوف واندوه را از او دور مي‌سازد، تحولي كه از آن به تزكيه تعبير شده است (قَد اَفَلحَ مَنْ ذَكّاها.... سوره شمس/آيه9) توضيح بيشتر اين حقيقت را در مجموعه آيات 19-35 سوره معارج مي‌خوانيم: ان الانسانَ خُلقَ هَلُوعاً، اذا مَسَّهُ الشر حُزوعاً، وَ اذا مسَّهُ الخيُرُ مَنُوعا، اِلا المصلّينْ، الذينَ هُم عَلي صلاتِهِم دائمونْ.
انسان حريص و كم طاقت آفريده شده، هنگامي‌كه بدي به او رسد بي‌تابي كند و هنگامي كه خوبي به او رسد مانع ديگران شود مگر نمازگزاران آن‌ها كه نماز را مرتباً به جا مي‌آورند.
« وَالذينَ في اَموالِهِم حَقُ مَعلوم، للسائِل وَ المحروم، وَ الذينَ يُصَدقونْ بيوم الذين، والذينَ هُمْ مِنْ عَذاب رَبهم مشفِقُونْ، انِّ عذابَ رَبهم غَيرُ مَامونْ »
و آن‌ها كه در اموالشان حق معلومي است براي سائلان و محرومان و آن‌ها كه بروز جزا ايمان دارند و آن‌ها كه از عذاب پروردگارشان بيمناك‌اند. چرا كه هيچ‌گاه خود را از عذاب پروردگار درامان نمي‌بينند.
والذينَ هُمْ لِفَروجِهِم حافِظُون، الاّ عَلي اَزواجِهم اَو ما مَلكَتْ اَيمانَهم فَانّهمْ غَيرُ مَلُومينْ، فَمَنْ اِبتغيي وَراء ذالكَ فاولئكِ هُمَ العادِونْ، وَالذينَ هَمْ لاماناتِهِم وَ عَهدهِمْ راعوُنْ، وَالذينَ هَمْ بِشهاداتِهم قائمونْ، وَالذينَ هُمْ عَلي صَلاتِهِم يُحافظُونْ، اولئكَ في جنّاتٍ مُكرمُونْ.
و آن‌ها كه دامن خود را ازبي‌عفتي حظ مي‌كنند، و آميزش جنسي جز به همسران و كنيزان ندارند ولي در بهره‌گيري از اينها مورد سرزنش نخواهند بود و هركس ماوراء اين را طلب كند متجاوز است و آن‌ها كه امانت‌ها وعهد خود را رعايت مي‌كنند و آن‌ها كه قيام به اداي شهادت حق مي‌نمايند و آن‌ها كه بر نماز مواظبت دارند اين افراد همواره در باغ‌ها گرامي‌اند و اكرام مي‌شوند. و اين باغستان‌ها اعم از بهشت موعود است. اين باغستان‌ها موقعي نصيب انسان مي‌گردد كه در اثر پيروي از راهنمايي پروردگارش تحولي در خلقت اوليه‌اش ايجاد شده باشد، بلي مادامي كه انسان هلوع است به كمترين ناملايم فريادش بلند مي‌شود و اگر خيري به او رسد همواره بخيل و ممسك است، چنين شخصي هرگز نسيم را درك نخواهد كرد و هميشه خود را بدبخت احساس مي‌كند مگر تزكيه شود و آن فقط در گرو بندگي خدا است.
شادروان آيت‌الله فقيدالحاج ميرزا ابوالحسن شعراني رضوان‌الله عليه در كتاب دائره‌المعارف لغات قرآن از راغب اصفهاني چنين نقل كرده: در قرآن مجيد هيچ جا اجازه در فرح و شادي نداده مگر در آيه كريمه:
« قُلْ بفضل الله وَ بِرَحمه فَبذلِكَ فَليَفْرحُوا هَو خَيْرٌ مِّما يَجْمعونْ» (سوره يونس/آيه58)
معني آيه آن است كه خداي تعالي در مقام امتنان، مردم را مخاطب قرار داده كه اين قرآن موعظه و شفاي درون و هدايت و رحمت است براي آنان كه ايمان آورده‌اند.
« يا اَيها النّاسُ قَدْ جاءَتْكُم مَوعِظِه مِنْ رَبكّمُ وَ شَفاءٌ لِما في الصّدوُرْ وَ هُديً وَ رَحمه لِلمؤمِنينْ »  (سوره يونس/آيه57)
بگو در چنين حالتي شايسته آن است كه با اين فضلُ رحمتي كه خدا با امتنان به آن‌ها ارزاني داشته شادمان باشند نه به مالي كه آورده‌اند زيرا اين فضل و رحمت كه سعادت و نيك‌بختي آنان در آن است بهتر از مال است كه جز وسيله آزمايش نيست و چه بسا آنان را نابود و بدبخت كند، مرحوم طالقاني در فرهنگ پرتوي از قرآن چنين آورده؛ فرح حالت انبساط است كه در پي روزي معنوي حاصل مي‌شود، و روزي مادي غالباً قبض و سستي مي‌آورد.
قرآن بخوانيم!
خداوند است كه روزي را به هر كه خواهد وسيع مي‌كند و تنگ مي‌گيرد، و به زندگي پست دنيا شادمان هستند ونيست زندگي پست نزد آخرت مگر اندكي.
«اَللهُ يَبسُطْ الرّزقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدرْ وَ فرِحُوا بِالحَيوه الدُنيا وِ ماالحيوه الدنيا في الاخره اِلا قَليلْ»   (سوره رعد/آيه 26)
در سوره مباركه روم در آيه37 و36 مردم را از اينكه به ظاهر حكم مي‌كنند، اگر پيدا كردند شاد مي‌شوند، بدون اينكه آگاهي پيدا كنند و چون دستشان خالي شد مأيوس مي‌شوند و اينها مردمان سطحي و ظاهري هستند سپس مورد عتاب قرار داده و مي‌فرمايد آيا تا به حال نديده‌اند و به آن‌ها تجربه نشده كه بسط و قبض روزي به دست خدا است و در اين اختلاف طبقاتي نشانه‌هايي است گروه مؤمنان را.
« وَ اِذا اَذقْنا النّاسَ رَحمه فَرِحُوا بِها وَ اِنْ تُصبْهم سيئه بِما قدَّمتْ اَيْديهِم اِذا هُمْ يَقنُطُونْ، اَوَلَمْ يَروُ اَنَّ الله يَبسُطُ الرِزقَ لِمَن يَشاءُ وَ يَقْدِرْ اِنّ في ذلِكَ لاياتٍ لِقَومٍ يُومِنُونْ »
در مجموعه آيات 81 الي 85 سوره مؤمن (غافر) مردمي را كه توجه به آيات توحيدي نمي‌كنند و به غيرخدا تكيه كرده و دلگرم و دل شاد‌اند مورد عتاب قرار داده مي‌فرمايد آيا اينها هنوز نگاهي به گذشته نكرده‌اند تا به بينند چگونه شد عاقبت كساني كه پيش از آن‌ها بودند آن‌ها از لحاظ تعداد بيشتر از اينها و از لحاظ قدرت و فعاليت در زمين بس قوي‌تر بودند ولي آنچه ذخيره كرده بودند به آن‌ها نفعي نبخشيد مخصوصاً موقعي كه پيغمبرانشان با معجزات بر آن‌ها آمد به آنچه از علم دنيوي خود داشتند شادمان شدند و به پيغمبران وقعي نگه داشتند و مسخره كردند كه احاطه كرد برآن‌ها آنچه بر آن استهزاء مي‌نمودند ولي موقعي كه شدت عذاب ما را ديدند گفتند به خداي يگانه ايمان آورديم  و الان فهميديم كه قدرت و حكم از آن اوست و كافر شديم به آنچه به خدا شريك قرار داده بوديم و به آن شادمان مي‌شديم ولي ايمانشان نفعي نبخشيد وقتي كه شدت عذاب ما را ديدند، اين سليقه و سنت خداوند است كه بر بندگانش، گذشته، و در آن هنگام كافران خود را در خسارت مي‌يابند.
« وَ يُريكُم آياتِه فَاَيَّ آياتِ الله تُنكِرونْ 81  اَفَلَمْ يَسيروا في الارض فَيَنظرُوا كَيفَ كانَ عاقِبه الذينَ مِنْ قَبلهِم كانُوا اَكثرَ مِنهُم وَ اَشَدّ قُوهً وَ اَثاراً في الارض فَما اَغني عَنهُم ما كانُوا يَكسِبُون 82  فَلمّا جائَتْهمْ رُسُلُهْم بِالبَينّاتِ فَرِحُوا بِما عِندهُمْ مِنَ العِلْم وَ حاقَ بِهِم ما كانوا بِهِ يَستهزون 83 فَلَّما رَاوُا باسَنا قالُوا امَنا بِالله وَحده وَ كَفَرنا بما كنّا بِه مُشركن 84 فَلَم يَكَ يَنْفَعَهُمْ ايمانُهُم لَمّا رَاوُا بَاسَنا سُنّت اللهِ التّي قَد خَلتٍ في عِبادهِ وَ خَسِرَ هُنا لِكَ الكافرِون 85 »از اين آيات استفاده مي‌شود كه فرح كردن به غير خدا چه دنيا باشد چه علوم دنيوي باشد شركت حساب مي‌شود، در اين رابطه جمله‌اي از امام چهارم در دعاي 21 صحيفه جالب است: (اللهمَّ صَلِ عَلي محمدٍ وَ اله فَاجعل ثَنائي عَلَيكَ وَ مَدحي اِيّاكْ وَ حَمدي لَك في كُل حالاتي حتّي لا اَفرَحَ بِما اتَيتَني مِنَ الدنيا و لا اَحزنَ عَلي ما مَنَعتَني فيها)خدايا درود فرست برمحمد وخاندان او و توفيق ده كه هميشه ثناي توگويم و سپاس تو گذارم، جلوه و شكوه و عظمتت در دل من طوري باشد كه زينت دنيا در نظرم كوچك شود تا بدانچه از دنيا انعام كرده‌اي شادمان نشوم و از آنچه مرا منع فرموده‌اي اندوهگين نباشم.
در مجموعه آيات هفت‌گانه سوره مؤمن 9-76 چنين آمده آيا نديدي كساني كه مجادله در نشانه‌هاي توحيدي ما مي‌كنند چگونه از راه حق منحرف مي‌شوند، كساني كه كتاب و آنچه را بر فرستادگان خود نازل كرديم تكذيب كردند اما بزودي مي‌فهمند در آن هنگام كه غلها و زنجيرها بر گردن آنان قرارگرفته و آن‌ها را مي‌كشند، و در آب جوشان وارد مي‌كنند، سپس در اتش افروخته مي‌شوند، سپس به آن‌ها گفته مي‌شود كجا هستند آنچه را شريك خدا قرار مي‌داديد، همان معبودهايي را كه جز خدا پرستش مي‌كرديد، آن‌ها مي‌گويند همه از نظر ما پنهان و گم شدند، ما اصلاً قبل از اين چيزي را پرستش نمي‌كرديم اين‌گونه خداوند كافران را گمراه مي‌سازد، اين به خاطر آن است كه بنا حق در زمين شادي مي‌كرديد و از روي غرور و مستي به خوشحالي مي‌پرداختيد، از درهاي جهنم وارد شويد وجاودانه در آن بمانيد و چه بد جايگاهي است جايگاه متكبران.
« اَلَم تَر اِلي الذينَ يُجادِلُونَ في آياتِ الله انّي يُصرَفُونْ 69 تا آيه ... ذلكُم بِما كُنتُم تَفرَحونَ في الارضِ بِغَير الحَق وِ بِما كُنتُم تَمرحَون، اُدخلُوا اَبوابَ جهَنّم خالدينَ فيها مَثوي المُتكبرين»   (سوره غافر/آيه 69 تا 76 )
در پايان جايگاه تعدادي از آيات مربوط به فرح و شادي مذموم و باطل درج مي‌شود تا اهل تحقيق بررسي نموده و حكم بعضي از شادي‌هاي بيجاي متداول مخصوصاً در عروسي‌هاي كذائي از نظر قرآن، كراهت يا حرمت آن را بدانند و به ديگران بيان فرمايند.
سوره لقمان/آيه 18          سوره شوري/آيه48        سوره انعام/ آيه44
سوره قصص/آيه76      سوره نمل/آيه36            سوره حديد/آيه23
سوره هود/آيه10        سوره مؤمن/آيه 78            سوره جاثيه/آيه27
در فرهنگ انبياء دنيا هدف نيست وسيله است:
1- در سوره مباركه هود آيه 16 بيان شده است:
« مَنْ كانَ يُريدُ الحيوه الدُّنيا وَ زينَتَها نَوَّفَ اِلَيهِمْ اَعمالَهُمْ فيها وَ هُمْ فيها لا يُبخَسونْ، اُولئِكَ لَيِسَ لَهُمْ في الاخره اِلا النّار وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فيها وَ باطل ما كانُوا يَعمَلُون.»
ترجمه : «كساني كه زندگي دنيا و زينت آن را بخواهند نتيجه اعمالشان را در اين دنيا به طور كامل به آن‌ها مي‌دهيم و چيزي كم و كاست از آن‌ها نخواهد شد، ولي آن‌ها در آخرت جز آتش سهمي نخواهند داشت و آنچه را عمل مي‌كردن باطل و بي‌اثر مي‌شود.»
در فرهنگ انبياء دنيا هدف نيست وسيله است، دنيا آزمايشگاه است دنيا بازار معامله انسانها با خداوند است، اطاعت و بندگي به انسان صلاحيت مي‌دهد، صلاحيت ورود به ميهماني بزرگ الهي، بهشت، بهشت سرتاسري.
2- در سوره يونس آيه 7 :
ترجمه : « اِنَّ الذينَ لا يَرجُونَ لِقائنا وَ رَضُوا بالحيوه الدُّنيا وَ اَطْماَ نَوّابِها وَ الذينَهُم عَنْ اياتنا غافِلون، اُولئكَ ماويهُمُ النّارُ بِما كانُوا يَكسِبُونْ. »
آن‌ها كه ايمان به ملاقات ما ندارند و به زندگي دنيا خشنود شدند و بر آن تكيه كردند و آن‌ها كه از آيات ما غافلند، همه آن‌ها جايگاهشان آتش است به خاطر كارهايي كه انجام مي‌دادند.
3- مجموعه آيات سه گانه اول سوره ابراهيم: بچه‌ها از هفت سالگي در مكتب انبياء با قوانين و سنت‌هاي الهيه آشنا مي‌شوند و با خدا انس مي‌گيرند و در طول زندگي خود را تنها احساس نمي‌كنند. و از تاريكي‌ها به نور مي‌آيند. لقمان(ع) به فرزندش نصحيت مي‌كند فرزندم سه مرحله است:
مرحله اول رحم مادر است، فقط دست خدا بود كه در آنجاي تاريك تو را تربيت نگهداري كرده كه عالم عجيبي است عالم رحم، مرحله دوم آغوش مادروپدر است كه محبت تو را چنان در دل آن‌ها نهاد كه بيشتر از جان خود تو را حراست مي‌كردند. فرزندم الان مرحله سوم است كه دست توانا و مهربان او همواره بالاي سر تو است خود را تنها و غريب احساس نكن.
نظام كذائي جهاني طبعاً از اين راه صد مي‌كند و به پرتگاه تاريك ماديت سوق مي‌دهد دقت كنيد:
المرا، كِتاب اَنْزَلناهُ اِليكَ لِتُخرجَ النّاسَ مِنَ الظلماتِ اِليَ النُّور ِ باذنِ رَبَّهم اِلي صراطِ العزيزِ الحميد1 اللهُ الذي لَهُ ما في السمواتِ و ما في الارضِ وَ ويلٌ لِلكافرين مِنْ عذابٍ شديد2 الذين يَستَحبُّونَ الحيوه الدُّنيا عَلي الاخره وَ يَصُدُّونَ عَن سَبيلِ اللهِ وَ يَبغُونُّها عِوَجاً اُولئكَ في ضلالٍ بَعيد3.   (سوره ابراهيم/آيه1و2و3)
ترجمه : «الرا، اين كتابي است كه بر تو نازل كرديم تا مردم را از تاريكي‌ها به سوي روشنايي به فرمان پروردگارشان درآوري به سوي راه خداوند عزيز و حميد، همان خدايي كه آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمين است از آن اوست، واي بر كافران از مجازات شديد همان‌ها كه زندگي دنيا را بر آخرت ترجيح مي‌دهند و مردم را از خدا باز مي‌دارند و مي‌خواهند راه حق را منحرف سازند آن‌ها در گمراهي دوري هستند.»
4- رحمانيت پروردگار متعال اقتضا كرده دامن دنيا و زينت‌هاي دنيا به روي كفار باز باشد، در اين باره حتي پيغمبر(ص) هم هشدار مي‌دهد (آيات 196 و197 آل عمران) كه مبادا متعجب باشي و گول بخوري (و غرب‌زده باشي) ما خودمان چنين كرديم، متاع كمي است در دنيا و جايگاهشان آتش است و نيز مجموعه آيات 31 الي 37 زخرف است آنجا كه عده‌اي از مردم مكه مي‌گفتند چرا قرآن به يكي از ثروتمندان مكه نازل نشده است در جواب آن‌ها آمد:
« وَ قالوا لَو نَزَّلَ هذا القُرانُ عَلي رَجُلٍ مِنَ القَرْيَتَين عَظيمْ، اَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحمهَ رَبِّكَ نَحنُ قَسَمْنا بَيْنَهُم مَعيشَتَهُم في الحيوه الدُّنيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُم فَوقَ بَعضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخذَ بَعضَهُم فَوقَ بَعضٍ سُخريا وَ رَحمُه رَبُّكَ خَيْرَ مِمّا يَجمَعُونَ وَ لَولا اَنْ يَكُونَ النّاسُ اُمَّهً واحِدهً لَجَعَلنا لِمَنْ يَكفُرَ بِالرَّحمانِ لِيبُوتِهِمْ سُقُفاً مِن فِضَّهٍ وَ معارجَ عَليْها يَظْهُرُونَ وَ لِبُيُوتِهِم اَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيها يَتَّكِئُونَ وَ زُخْرُفاً وَ اِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمّا مَتاعُ الحيوه الدُّنيا وَ الاخره عِندَ رَبَّكَ لِلْمُتَقين وَ مَن يَعشُ عَنْ ذِكْر الرَّحمانِ نُقَيّض لَهُ شَيطاناً عَنِ السَّبيلَ وَ يَحسَبُونَ اَنَّهُم مُهْتَدُون»   (سوره زخرف/آيه31 تا 37)    
ترجمه : «و گفتند چرا فرو فرستاده نشد اين قرآن بر مردمي از آن دو قريه كه بزرگ است آيا ايشان قسمت مي‌كنند رحمت پروردگار تو را ما قسمت كرديم ميانشان وجه معاش ايشان را در زندگاني دنيا و بلند گردانيديم بعضي ايشان را بالاي بعضي در مراتب تا بگيرند برخي‌شان برخي را به كار و رحمت پروردگار تو بهتر است از آنچه جمع مي‌كنند و اگرنه آن بودي كه مي‌شدند مردمان جماعتي واحد هر آينه گردانيده بوديم براي آنان كافر مي‌شوند به خدا براي خانه‌هاشان سقف‌ها از نقره و نردبان‌ها كه برآن برآيند و براي خانه‌هاشان درها و سريرها كه بر آن تكيه كنند و زينت‌ها و نباشد همه آن مگر مايه تعيش زندگاني دنيا و آخرت نزد پروردگارت براي پرهيزكاران است و كسي كه اعراض كند از ذكر خدا مي‌گماريم براي او شيطان را پس اوست مرا او را رفيق و به درستي كه آن‌ها باز مي‌دارند ايشان را از راه در حالي كه گمان مي‌كنند كه از هدايت يافتگانند».
5- در سوره احقاف آيه 20 حال و احوال محشري آنان را بازگو مي‌كند:
« وَيَومَ يَعرضُ الَّذينَ كَفَرُوا عَلَي النّار اِذْهَبتُم طَيِّباتِكم فِي حياتِكُمُ الدُّنيا وَ استَمتَعتُم بِها تُجزَونَ عَذابَ الهونِ بِما كُنتُم تَستكبَرونَ في الارضِ بِغَيرِ الحَقِّ وَ بِما كُنْتُم تَفْسُقُون»
ترجمه : « آن روز مردم كافر بر آتش عرضه مي‌شوند شما لذت‌هايتان را، طيبات از خوردني‌ها و ديدني‌هايتان را برديد و از آن‌ها برخوردار شديد نتيجه آن امروز عذاب خواركننده داريد به جهت خود بزرگ بيني و كبر به ناحقتان و به سبب انحرافاتتان از راه اطاعت و بندگي.»
6- سوره طه آيه 130:
« وَ لا تَمُدُنَّ عَيْنَيكَ اِلي ما مَتَّعنا بِهِ اَزواجاً مِنْهُم زَهْرَه الحَيوه الدُنيا لِنَفْتِنَهم فيهِ وَ رِزْقُ رَبك خَيرٌ وَ اَبْقي »
ترجمه :‌ «هرگز چشم‌هاي خود را به نعمت‌هاي مادي كه به گروه‌هايي از آنان داده‌ايم ميفكن اينها شكوفه‌هاي زندگي دنيا است تا آنان را در آن بيازماييم و روزي پروردگارت بهتر و پايدارتر است.»
7- در سوره مباركه آل‌عمران آيات196-197:
« لا يَغّرنك تَقلُّبُ الذينَ كَفَروا في البِلادِ- متاعٌ قَليلْ ثُمَّ ماوايهُم جَهَنَّم وَ بئسَ المهاد169 لكِنِ الَّذينَ اتَّقوا رَبَّهُم لَهُم جَنّاتٌ تَجري مِنْ تَحتِها الانهارُ خالدينَ فيها نُزُولاً مِن عنداللهِ وَ ما عِندَالله خَيرٌ لِلابرار»
ترجمه : «رفت و آمد پيروزمندانه كافران در شهرها تو را نفريبد اين متاع ناچيز است و سپس جايگاهشان دوزخ است و چه بد جايگاهي است؛ لكن آنان را كه پروردگار خود را پائيدند و پروا گرفتند باغستانهايي است كه از فرو دستشان نهرها جاري است در آن مخلد خواهند بود. اين نخستين پذيرايي است از سوي خداوند به آن‌ها و آنچه نزد خداست براي نيكان بهتر است.»
8- در سوره انفال آيه 55 كفار را شريرترين جنبندگان معرفي مي‌كند
« اِِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِنداللهِ الذينَ كَفَرُوا فَهُم لا يُومِنُون »
ترجمه : « به يقين بدترين جنبدگان نزد خدا كساني هستند كه كافر شدند و ايمان نمي‌آورند.»
9- در سوره بينه آيه 6 همچنين:
« اِنَّ الَّذينَ كَفَروا مِنْ اَهْلِ الكِتابَ وَ المُشركينَ في نارجَهَنم خالدينَ فيها اولئكَ هُمْ شَر البريَّه. »
ترجمه : «كافران از اهل كتاب و مشركان در آتش دوزخند جاودانه در آن مي‌مانند آن‌ها بدترين مخلوقاتند.»
10- كفار به هر جا برسند خدا را عاجز نمي‌كنند: در سوره توبه پس از اعلام برائت و چهار ماه مهلت مي‌فرمايد:
« وَاَعلَمُوا اِنَّكُمْ غَيرُ مُعجِزي اللهَ وَ اَنَّ اللهَ مَخزي الكافرين » (سوره توبه/آيه1)
ترجمه : «بدانيد شما نمي‌توانيد خدا را ناتوان سازيد و از قدرت او فرار كنيد وبدانيد كه خداوند خواركننده كافران است.»
در سوره انفال آيه 59 و 60 پس از بيان اين معني: مسلمانان را به مجهز شدن در مقابل آنان وادار مي‌كند، در حديث آمده حتي ريش خود را رنگين كنيد تا آنها خيال نكنند پير و فرسوده شده‌ايد:
« وَلايَحْسَبنَّ الَّذينَ كَفَروُا سَبَقُوا اِنَّهُم لا يُعجَزُون، وَاَعِدُّوالَهُم مَااستَطَعتُم مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الخَيل تُرهِبُونَ بِهِ عَدُوَّاللهُ وَ عَدُوَّكُم وَ اخرينَ مِن دونِهِم لا تَعلَمُونَهُم الله يَعلَمُهُم وَ ما تُنفِقُوا مِن شَي في سَبيلِ الله يُوفَّ اِلَيكُمْ وَ انتّم لا تُظلَمُونْ » (سوره انفال/آيه59و60)
11- درباره آن‌ها كه به رزق و برق كفار شيفته شده و آن‌ها را مخفيانه دوست مي‌گيرند.(آيات 138 الي 141 نساء) :
« بَشِّرِ المُنافِقين بِانَّ لَهُم عذاباً اَليماً الَّذينَ يَتَّخِذونَ الكافرينَ اَولياء مِنْ دُونَ المُومنينْ اَيَبْتَغُونَ عِندَ هُمُ العِزَّهَ فَانَّ العِزَّهَ لله جميعاً ؛ اَلذين يَتَرَبَّصُونَ بِكُم فَانِ كانَ لَكُم فَتَحٌ مِنَ اللهِ قالوا اَلَمْ نَكُنَ مَعَكُم وَ اِنْ كانَ لِلكافرينَ نَصيبٌ قالوُا اَلَم نَستَحوذ عَليكم وَ نَمنَعْكُم مِنَ المومنين فاالله يَحكُم بَينَكُم يَومَ القَيمهَ وَ لَنْ يَجْعَلَ اللهُ لِلكافرينَ عَلَي المومنينَ سَبيلا »(سوره نساء از آيات 138-141)

ترجمه : «به منافقان بشارت ده كه مجازات دردناكي در انتظار آن‌ها است همانها كه كافران را به جاي مؤمنان دوست خود انتخاب مي‌كنند آيا عزت و آبرو نزد آنان مي‌جويند بااينكه همه عزتها از آن خدا است منافقان آن‌ها هستند اگر فتح و پيروزي نصيب شما گردد مي‌گويند مگر ما به شما نبوديم و اگر بهره‌اي نصيب كافران گردد به آنان مي‌گويند مگر ما شما را به مبارزه و عدم تسليم در برابر مؤمنان تشويق نمي‌كرديم، خداوند در روز رستاخيز ميان شما داوري مي‌كند و خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلطي نداده است.»
از گناهان نابخشودني است كه كسي در اثر شيفته شدن به زرق و برق ظاهري كفار اين جمله را بگويد: روش كفار از اهل ايمان بهتر است يا تعبيراتي از آن‌ها مثل (جهان پيشرفته) چگونه به ملتي كه از خدا برگشته و از انبياء كه نمونه كامل بشريت هستند اعراض كرده پيشرفته مي‌توان گفت ملتي كه در بعضي از كشورها عمل لوط را قانوني كرده ازدواج مرد با مرد را صحه گذاشته است و بي‌بند و باريهاي ديگر، از اين اختراعاتي كه به واسطه آن‌ها پيشرفته خوانده مي‌شوند چيزهايي نيست كه بشريت به آن‌ها نيازمند باشد. لذا بعضي را باور اين است كه در جمع بندي ضرر آن‌ها از نفعشان بيشتر است، بلكه در كل معادلات زندگي بشريت را برهم زده است و اگر بشريت لازم و ضروري بود انبياء عليهم السلام و ائمه اطهار سلام الله عليهم مقدم بر همه انجام مي‌دادند كه ندادند.

مسلمان‌ها عقب مانده‌ نيستند كفار عقب مانده‌اند:
بعضي از نويسندگان و گويندگان ما اين چنين تعبيرهايي مي‌كنند غافل از اينكه غيرمستقيم توهين مي‌شود به مسلمانان عصر حاضر در حالي كه رسولخدا(ص) آن‌ها را برادران خود خوانده و اشتياق ديدارشان را داشتند:
در محفلي سخن از مسلمانان آينه به ميان آمد قريب به اين مضمون رسول‌خدا(ص) اظهار اشتياق به ديدار آنان كرد و فرمود آن‌ها برادران منند، عده‌اي عرض كردند يا رسول‌الله ما چطور؟ فرمود شما اصحاب منيد. شما مرا مي‌بنيد و ايمان مي‌آوريد اما آن‌ها مرا نمي‌بينند و با خواندن روي صفحه ايمان مي‌آورند اي شوق من به ديدار آن‌ها.
اَلَم تَرَ اِلَي الَّذينَ اوُتوا نَصيباً مِنَ الكِتابَ يُوُمنونَ بِالجبتَ وَ الطّاغُوتْ وَ يَقُولُونَ لِلذينَ كَفَروا هؤلاءِ اِهدي مِنَ الذينَ امَنوا سَبيلاً، اولئكَ عَلَيهِم لَعنه اللهُ وَ مِنْ يَلعَنِ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصيرٌ. (سوره نساء/آيه51)
ترجمه : «آيا نديدي كساني را كه بهره‌اي از كتاب (خدا) به آن‌ها داده شده به بت و بت‌پرستان ايمان مي‌آورند ودرباره كافران مي‌گويند آن‌ها از كساني كه ايمان آورده‌اند هدايت يافته‌ترند، آن‌ها كساني هستند كه خداوند ايشان را از رحمت خود دور ساخته است و هركس را خدا لعنت كند و از رحمتش دور سازد ياوري براي او نخواهي يافت.»
ناگفته نماند كه پيشرفت آن‌ها (ماديون) در امور دنيوي از مهلتي است كه خداوند به آن‌ها داده و كمك هم مي‌كند:
(كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ ؛ آيه 20 /سوره بني‌اسرائيل) ما مسلمان‌ها نبايد آرزوي رسيدن به آن‌ها را بكنيم، ايستادن در مقابل نيروي شيطاني آن‌ها مطلب ديگر است كه بايد مجهز باشيم چنانچه در آيه 60 سوره انفال به آن توصيه شده است و امام ششم در دعاي عرفه از اين انديشه و گفتار به خدا پناه مي‌برد.
« اللهمَّ اِنّي اَعوذبِكَ اَن اُوالي لَكَ عَدُواً اَو اُعادي لَكَ وَلَيٌّ ساخِطٌ لَكَ رِضٌي اَوْ اَرْضيَ لَكَ سَخطاً اَو اَقولَ لِحَقٍّ هذا باطِلٌ اَو اَقولُ لِباطلٌ هذا حق اَو اقولُ للذينَ كَفَرُوا هؤلاءِ اَهْدي مِنَ الَّذينَ امَنُوا سَبيلاً » (بحار ج98 ص225)
                                                        
قسمتي از آيه الكرسي 257 بقره:
 « وَالذينَ كَفَروا اَوليائُهُم الطاغُوتْ يُخرجونَهُم منَ النور اِلي الظُلماتِ اولئكَ اَصحابُ النّار هُم فيها خالِدون »
ترجمه : «و كساني كه كافر شدند كارگزاران آن‌ها طاغوت‌ها هستند كه آن‌ها را از نور به سوي تاريكي‌ها مي‌برند آن‌ها اهل آتش و در آن مخلدند.»
كفار با تمام زرق و برقي كه دارند تاريك هستند مثل سراب دورنماي خوبي دارند اما بنيه نيست، اساس نيست، آن‌ها به شوره‌زاري مانند كه از دور برق مي‌زند و آدم تشنه به جهت آب سوي آنجا كشيده مي‌شود، در سوره مباركه نور چه زيبا مي‌گويد:
 « وَالذينَ كَفَروا اَعمالُهُمْ كَسَرابٍ بَقيعه يَحسَبُهُ الظَمانُ ماءً حتي اِذا جائهَ لَم يَجِدهُ شيئاً وَ وَجِدَاللهَ عِندَه فَوَفيهُ حِسابَه وَاللهَ سريعُ الحساب- اَو كَظلماتٍ في بَحر لُجيٍّ يَغشيه مَوجٌ مِنْ فوقه مَوجٌ مِنْ فوقهِ سِحابْ ظُلُماتٌ بَعضُها فَوقَ بَعضٍ اِذا اَخرجَ يَدَهُ لَم يَكَد يَراها ومَن لم يَجعلُ الله لَهُ نُوراً فمالَهَ مِنَ نَور-40 »
ولي آنانكه با سركشيدن پياله ايمان تشنگي را برطرف نموده و مزاج آرام و مطمئني پيدا نموده‌اند (ان الابرار يشربون من كاسٍ كان مزاجها كافورا) 5 دهر «انسان» و خالق همواره در نظرشان عظيم و غير او در چشمشان حقير و ناچيز شده است وضع كفار را با تمام زرق و برقشان تَرَقه (نه ترقي) و پيشرفت در شيطنت مي‌دانند.
در سوره حشر آيات 13 و14 درباره منافقان چنين آمده:
« لِِاَنتُمْ اَشَدُّ رَهبهً فِي صُدُورهم مِنَ اللهِ ذلِكَ بِانَّهم قَومٌ لا يَفقَهُون، لا يُقاتِلونَكُم جَميعاً الا في قُريً مُحصَّنه اَو مِنْ وراءِ جُدُر بَاسُهُم بَينَهُم شَديدٌ تَحسَبُهُم وَ قُلوبُهُم شَتَي ذلكَ بِانَّهُم قَومَ لا يَعقِلون »
ترجمه :‌«وحشت از شما در دلهاي آن‌ها بيش از ترس خدا است اين به خاطر آن است كه گروهي نادانند آن‌ها را متحد مي‌پنداري در حاليكه دلهاشان پراكنده است اين به خاطر آن است كه آن‌ها قومي هستند تعقل نمي‌كنند.»
آياتي كه تبعيت از آن‌ها را نهي مي‌كند.
در سوره جاثيه آيه 18-19:
« ثُمَّ جَعلناكَ عَلي شَريعهٍ مِنَ الامرِ فَاتَبعها وَ لا تَتَّبع اَهواء الذينَ لا يَعلمونْ اِنَّهُم لَنْ يُغنُوا عَنك مِنَ الله شيئاً و اَنَّ الظالمينَ بعضُهُم اَولياءُ بَعضٍ واللهُ وَلي المُتَّقين »
ترجمه : «سپس تو را بر شريعت و آئين حقي قرار داديم از آن پيروي كن و از هوسهاي كساني كه آگاهي ندارند پيروي مكن، آن‌ها هرگز نمي‌توانند تو را از خداوند بي‌نياز كنند و ظالمان يار و ياور يكديگرند و خداوند ياور پرهيزگاران است.»

سوره بقره آيه 120 :
« وَ لَنْ تَرضي عَنكَ اليَهُودُ وَ لا النَّصاري حَتّي تَتَّبع، مِلَّتهُم قُل اِن هُديَ اللهِ هُوَ الهُدي وَ لَئنْ اتَّبعتَ اَهوائهم بَعدَ الذي جائكَ مِنَ العِلمِ مالِكَ مِنَ اللهِ مِنَ وَلّيٍ وَ لا نصير »
ترجمه : «هرگز يهود و نصاري از تو راضي نخواهند شد تا به طور كامل تسيلم خواسته‌هاي آن‌ها شوي بگو هدايت تنها هدايت الهي است و اگر از هوي و هوسهاي آنان پيروي كني بعد از آنكه آگاه شده‌اي هيچ سرپرست و ياوري از سوي خدا براي تو  نخواهد بود.»
- يهود و نصاري همواره در اين صدد هستند كه دين و آيين و فرهنگ و اصول انقلاب نامشروع خود را صادر كنند همچنان كه در اين چند سال اخير به كشورهاي اسلامي به خصوص ايران صادر كرده‌اند هوشيار باشيم.
و در آيه 145 سوره بقره دارد:
« وَ لَئِن اِتَّبعتَ اَهوائُهُم مِن بَعدِ ما جائكَ مِنَ العلم اِنَّكَ اذا لَمِنَ الظالمين »
و اگر تو پس از اين آگاهي متابعت هوسهاي آن‌ها كني مسلماً از ستمگران        خواهي بود.
در سوره رعد آيه 37 :
« وَ كذلكَ اَنْزلناهُ حُكماً عَربياً وَ لئنْ اِتَّبعتَ اَهوائَهُم بَعْدَ ما جائَكَ مِنَ العلمِ مالك مِنَ اللهِ مِنْ وَليٍ وَ لا واق »
ترجمه : «و بدين‌سان بر تو اين قرآن را به عنوان فرمان روشن و صريحي نازل كرديم و اگر از هوسهاي آنان بعد از آنكه آگاهي براي تو آمده پيروي كني هيچ‌كس در برابر خدا از تو حمايت و جلوگيري نخواهد كرد.»
در سوره نجم آيه30:
« فَاَعرضْ عَمَّنْ تَوَلي عَنْ ذِكرنا و لَم يَرِد الا الحيوه الدُّنيا ذلكَ مَبلَغَهُم مِنَ الِعلم اِنَّ رَبَّك هُوَ اَعلمَ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سبيله و هُوَ اعلمَ بِمَنْ اهتدي »
ترجمه : «پس از كسي كه از ياد ما رو مي‌گرداند و جز زندگي دنيا را نمي‌طلبد اعراض كن، اين آخرين حد دانش آن‌ها است پروردگار تو كساني را كه از راه او گمراه شده‌اند بهتر مي‌شناسد و همچنين بهتر مي‌شناسد هدايت يافتگان را.»
در سوره بقره آيه 217 و آياتي نظير اينها :
« وَ لا يَزالُونَ يُقاتِلونَكُم حتّي يَرُدُّوكُم عن دينكم اِنِ استطاعُوا »
ترجمه :‌«و مشركان پيوسته با شما سر جنگ دارند تا اگر بتوانند شما را از آئينتان برگردانند.» (217 سوره بقره)
عبادت پروردگار : دنيا خانه‌اي است كه همه چيز در او براي زندگي انسان بدون دخالت او آفريده شده و كليد اين خانه را به دست انسان داده‌اند، دنيا به ساختن نياز ندارد همه چيز براي انسان و انسان براي خدا، براي عبادت خداست، حديث قدسي است: خلقت الاشياء لا جلك و خلقتك لا جلي للعباده.
آن‌ها كه به اين حقيقت واقف شده و موفق به عبادت پروردگار خود گرديده‌اند به كرامت نهاني مي‌رسند؛ آيه71.
روزي كه هر گروهي با پيشوايان خود دعوت مي‌شوند كساني كه نامه عمل به دست راستشان داده شود آن را به شادي و سرور مي‌خوانند و به قدرفتيلي به آن ستم نمي‌شود.
اما كسي كه در اين جهان از ديدن چهره حق نابينا شده، در خانه بنشيند اما صاحب خانه را نبيند و نشناسند در آخرت نيز نابينا و گمراه است.
نظير اين آيات مجموع آيات 123 الي 126 سوره طه است:
« قال اهبطا مِنها جَميعاً بَعضُكُم لِبَعضِ عَدوّ فَاما يَاتينَّكم مِنّي هُديً فَمَنْ تبعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ و لا يَشقي، و مَن اعرضَ عَنْ ذكري فَانَّ لَهُ معيشهً ضَنكا وَ نحشُرهَ يَومَ القيمه اَعمي قال رَبِّ لَم حشرتَني اعمي وَ قَد كُنتَ بَصيراً؛ قالَ كذالك اَتتكَ اياتنا فنسيتها وَ كذلك اليوم قفَسي »
گفت همگي از آن پايين رويد برخي از شما دشمن برخي ديگر وچون از سوي من رهنمودي برايتان آمد هركس كه رهنمود مرا پيروي كند نه گمراه شود و نه به رنج افتد و هركس از ياد من دل بگرداند زندگاني او تنگ خواهد بود و او را روز قيامت نابينا برانگيزيم گويد پروردگارا چرا مرا نابينا برانگيزيم گويد پروردگارا چرا مرا نابينا برانگيختي حال آنكه من بينا بودم فرمايد بدين‌سان بود كه آيات ما براي تو آمد و آن‌ها را فراموش كردي و به همان‌گونه امروز فراموش شد.
در مساجد مزين و معطر حضور به هم رسانيد:
1- خود مسجد بهتر است هرچه ساده‌تر و از هرگونه آرايش و زينت عاري باشد كتاب صلاه مصباح الفقيه ص704 و كتاب صلوه جواهر ص712.
چه مسجد جايگاه عبادت و زهادت است و اين غير از حكم آيندگان به مسجد است كه مأمور هستند هرچه بيشتر به تزئين و آرايش:
سوره مباركه اعراف آيه 30:
« يا بَني ادمَ خُذُوا زِينَتَكُم عِندش كُلّ مَسجد وَ كُلوا وَاشربوا و لا تُسرفوا اِنَّه لا يُحبُّ المسرفين »
اي فرزندان آدم به هنگام رفتن به مسجد زينت خود را برداريد و از نعم الهي بخوريد و بياشاميد ولي اسراف نكنيد كه  او مسرفان را دوست ندارد
لباس ميهماني اگر دارد و الا با لباس تميز با معطر كردن خود، زين و زينت مقابل شين است و آن چيزي است كه مردم عيب مي‌گيرند بنابراين داشتن زينت حالتي است كه مردم ايراد نگيرند و نفرت نكنند از جمله مسوواك زدن و برطرف كردن بوي بد  از دهان و نفس كه در حديث نهي كرده اگر كسي سير خورد يا پياز و هر گونه غذايي كه موجب بدبو شدن دهان است به مسجد نيايد و زينت خلقي كه در نتيجه تقوا حاصل مي‌شود و در كل طوري به مسجد بيايند كه اجتماع بپسندد و مردم را به مسجد جذب كند و دور كند از خود حالتي را كه موجب نفرت مردم مي‌شود.
دنيا خانه‌اي است كه در آن همه چيز آماده شد براي زندگي كردن و كليد آن خانه به دست انسان داده شده در حقيقت انسان مالك آن خانه است زمين فرش زير پا و آسمان سقف بالا سرش است.
مضافاً به اينكه بوي عفن عرق انبوه انسان‌ها كه كمتر كساني كه رعايت مستحبات را مي‌كنند؛ غسل جمع و غسل‌هاي مندوب ديگر، در اين باره كلام اندرز گونه اميرالمؤمنين علي(ع) را مي‌خوانيم نهج‌البلاغه چكم و مواعظ شماره411.
« مسكين ابن ادم، مكتوم الاجل مكنون العلل، محفوظ العمل تولمه البقه و تقتله الشرقه و تنتته العرق »
بيچاره فرزند آدم؛ اجلش پنهان، دردهايش پوشيده، عملش محفوظ، يك پشه او را دردناك مي‌سازد، يك قورت آب كه در گلو گير مي‌كند مي‌كشدش و يك عرق كردن بدبو كُندش.

پيرامون حال تسليم:
- حال تسليم نتيجه شناخت، عبادت و بندگي اوست و دعوت انبياء هم براي همين است. چنين فردي تسليم الهي است. در حال تسليم خداوند است حتي در مقدرات و پيش آمدها كه اين حالت « يا ايتهاالنفس المطمئنه ارجعي الي ربك...» است.
آيا مساوي است كسي كه دل او را خدا به اسلام باز كرده، در حالي كه نور دارد، چراغ دارد، حقايق براي او روشن است، سينه حقي دارد، با آن كس كه تسليم خدا نيست، آيا اين دو يكي است؟ « افمن شرح‌الله صدره للاسلام فهو علي نورهه من ربه.... سوره زمر/آيه22»
- كسي كه تسليم خداست، تصميم نمي‌گيرد تصميم با مولاست ما موظفيم به اداي تكليف. نتيجه خاص خداست. مولا هرچه انتخاب كند همان مي‌شود اين مقام تسليم است.
در قيام قيامت عده‌اي هستند كه در آن روز مي‌خندند، چه كساني هستند؟ آن‌ها كه حال تسليم دارند. 

 مطالب برگرفته ازجلسات ،تالیفات وآثار حضرت آیت الله سید جواد سید فاطمی دام ظله

عبودیت خدا نجات دهنده انسان

 عبودیت خدا نجات دهنده انسان 

قرآن کریم محکوم می کند آنان را که در فعالیتها فقط دنیا را هدف، قرار می دهند به آیات مربوطه زیر بهتر است توجه شود : 1- در سوره مبارکه هود آیه 16 : مَن کانَ یُریدُ الحَیوهُ الدّنیا وَ زینَتَها نَوَّفَ اِلَیهِم اَعمالَهم فیها وَ هُم فیها لا یُبخَسون، اُولئِکَ لَیسَ لهم فی الاخِرَه اِلاالنار و حَبِطَ ما صَنَعوا فیها وَ باطِل ما کانوا یَعمَلون کسانیکه زندگی دنیا و زینت آن رابخواهند نتیجه اعمالشان را در این دنیا بطور کامل به آنها می دهیم و چیزی کم و کاست از آنها نخواهد شد، ولی آنها در آخرت جز آتش سهمی نخواهند داشت و آنچه را عمل می کردند باطل و بی اثر می شود. در فرهنگ انبیاء دنیا هدف نیست وسیله است، دنیا آزمایشگاه است، دنیا بازار معامله انسانها با خداوند است، اطاعت و بندگی به انسان صلاحیت می دهد، صلاحیت ورود به میهمانی بزرگ الهی، بهشت، بهشت سرتاسری. 2- در سوره یونس آیه 7 اِنَّ الّذینَ لا یَرجُونَ لِقائِنا وَرَضُوا بالحَیوه الدُنیا وَ اَطماَ نَوّابِها وَ الّذینَهُم عَن ایاتِنا غافِلُون، اُولئِکَ مَاویهُمُ النّارُ بِما کانُوا یَکسِبون آنها که ایمان بملاقات ما ندارند و به زندگی دنیا خشنود شدند و برآن تکیه کردند و انها که از آیات ما غافلند، همه آنها جایگاهشان آتش است بخاطر کارهائیکه انجام می دادند. 3- مجموعه آیات سه گانه اول سوره ابراهیم : بچه ها از هفت سالگی در مکتب انبیاء با قوانین و سنت های الهیّه آشنا می شوند و با خدا انس می گیرند و در طول زندگی خود را تنها احساس نمی کنند و از تاریکیها به نور می آیند، نظام آموزشی کذائی غرب طبعاً این راه را سد می کند و انسان را به پرتگاه تاریک مادیت سوق می دهد

رحمانیت پروردگار متعال اقتضا کرده دامن دنیا و زینتهای دنیا به روی کفار باز باشد، در این باره حتی به پیغمبر(ص) هم هشدار می دهد(آیات 196 و 197 آل عمران ) که مبادا متعجب باشی و گول بخوری و غرب زده باشی ما خودمان چنین کردیم، متاع کمی است در دنیا و جایگاهشان آتش است و نیز مجموعه آیات 31 الی 37 زخرف است آنجا که عده ای مردم مکّه می گفتند چرا قرآن بیکی از ثروتمندان مکه نازل نشده است در جواب آنها آمد : « 31- 37-زخرف ردیف 43» وَ قالُوا لَو نَزَّلَ هذَا القُرآن عَلی رَجُلٍ مِنَ القَریَتین عَظیمُ، اَهُم یَقسِمُونَ رَحمَهَ رَبِّکَ نَحنُ قَسَمنا بینهم مَعیشَتَهُم فی الحیوهَ الدُّنیا وَ رَفَعنا بَعضَهُم بَعضاً سُخریا وَ رَحمُه رَبُّکَ خَیرَ مِمّا یَجمَعُونَ وَ لَولا اَن یَکُونَ النّاسُ اُمَّهً واحِدهً لَجَعَلنا لِمَن یَکفُرَ بِالرّحمانِ لِبیُوتِهِم سُقُفاً مِن فِضَّهٍ وَ مَعارجَ عَلَیها یَظهُروُنَ وَ لِبُیُتِهِم اَبواباً وَ سُرُراً عَلَیها یَتَّکِئُونَ وَ زُخرُفاً وَ اِن کُلُّ ذلِکَ لَما مَتاعُ الحیوه الدُّنیا وَ الاخِرَه عِندَ رَبَّکَ لِلمُمتَقَین وَ مَن یَعشُ عَنٍ ذِکر الرَّحمانِ نُقیض لَهُ شَیطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینَ و اِنِّهُم . و گفتند چرا فرو فرستاده نشد این قرآن بر مردمی از آن دو قریه که بزرگ است آیا ایشان قسمت میکنند رحمت پروردگار ترا ما قسمت کردیم میانشان وجه معاش ایشانرا در زندگانی دنیا و بلند گردانیدیم بعضی ایشان را بالای بعضی در مراتب تا بگیرند برخی شان برخی را به کار و رحمت پروردگار تو بهتر است از آنچه جمع می کنند و اگر نه آن بودی که می شدند مردمان جماعتی واحد هر آینه گردانیده بودیم برای آنان که کافر می شوند به خدا برای خانه هاشان سقف ها از نقره و نردبانها که برآن برآیند و برای خانه هاشان درها و سریرها که بر آن تکیه کنند و زینت ها و نباشد همه آن مگر ما یه تعیّش زندگانی دنیا و آخرت نزد پروردگارت برای پرهیزکاران است و کسی که اعراض کند از ذکر خدا می گماریم برای او شیطان را پس اوست مراو را رفیق و به درستی که آنها باز می دارند ایشان را از راه در حالی که گمان می کنند که از هدایت یافتگانند . 7- در سوره احقال آیه 20 حال و احوال محشری آنان را بازگو می کند: وَیَومَ یَعرَضُ الّذینَ کَفَرُوا عَلَی النار اِذهَبتُم طَیِّباتِکُم فِی حیاتِکُمُ الدُّنیا وَ استَمتَعتُم بِها تُجزَونَ عَذابَ الهُونِ بِما کُنتُم تَستَکبَرُونَ فِی الَارضِ بِغَیرِ الحَقِّ وَ بِما کُنتُم تَفسُقُون آنروز مردم کافر بر آتش عرضه می شوند شما لذتهاتان را، طیبات از خوردنیها و دیدنیهاتان را بردید و از آنها برخوردار شدید نتیجه آن امروز عذاب خوارکننده دارید بجهت خودبزرگ بینی و کبربنا حق تان و بسبب انحرافتان از راه اطاعت و بندگی 8- سوره طه 130 : وَ لا تَمُدُنِّ عَینَیکَ اِلی ما مَتَّعنا بِهِ اَزواجاً مِنهُم زَهرَه الحَیوهَ الدّنیا لِنَفِتنَهم فیهِ وَ رِزقُ رَبک خَیرٌ وَ اَبقی هرگز چشمهای خود را به نعمتهای مادی که به گروههای از آنان داده ایم میفکن اینها شکوفه های زندگی دنیا است تا آنان را در آن بیازمائیم و روزی پروردگارت بهتر و پایدارتر است. 9- در سوره مبارکه آل عمران آیات 196- 197 : لا یَغّرنَک تَقلُّبُ الّذینَ کَفَروا فِی البِلادِ- متاعٌ قَلیل ثُمَّ مَاویهُم جَهَنَّم وَ بَئِسَ المِهاد لکنِ الّذینَ اتَّقَوا رَبَّهُم لَهُم جَنّاتٌ تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهارُ خالِدینَ فیها نُزُولاً مِن عِندِاللهِ وَ ما عِندَاللهِ خَیرٌ لِلاَبرار 169 رفت و آمد پیروزمندانه کافران در شهرها تو را نفریبد این متاع ناچیز است و سپس جایگاهشان دوزخ است و چه بد جایگاهی هست لکن آنان را که پروردگار خود را پائیدند و پروا گرفتند باغستانهایی است که از فرودستشان نهرها جاری است در آن مخلد خواهند بود. این نخستین پذیرائی است از سوی خداوند به آنها و آنچه نزد خداست برای نیکان بهتر است. 10- در سوره بینه آیه ششم همچنین : اِنَّ الّذینَ کَفَروُا مِن اَهلِ الکِتابَ وَ المُشرِکینَ فی نار جَهَنم خالِدینَ فیها اُولئِکَ هُم شَر البَریَّه کافران از اهل کتاب و مشرکان در آتش دوزخند جاودانه در آن می مانند آنها بدترین مخلوقاتند 11- کفار بهر جا برسند خدا را عاجز نمی کنند : در سوره توبه پس از اعلام برائت و چهار ماه مهلت می فرماید : آیه 1 وَاَعلَمُوا اِنَّکُم غَیرُ مُعجِزی اللهَ وَ اَنَّ اللهَ مَخزی الکافِرین بدانید شما نمی توانید خدا را ناتوان سازید و از قدرت او فرار کنید و بدانید که خداوند خوارکننده کافران است در سوره انفال آیه پنجاه و نه و شصت پس از بیان این معنی : مسلمانان را بمجهز شدن در مقابل آنان وادار می کند، در حدیث آمده حتی ریش خود را رنگین کنید تا آنها خیال نکنند پیر و فرسوده شده اید : وَ لا یَحَسَبنَّ الّذینَ کَفَروا سَبَقُوا اِنَّهُم لا یُعجَزُون، وَاَعدُّوالَهُم مَااستَطَعتُم مِن قُوَّهٍ وِ مِن رِباطِ الخَیل تُرهِبُونَ بِهِ عَدُوَّاللهُ وَ عَدُوَّکُم و اخَرینَ مِن دونِِهِم لا تَعلَمُونَهم اللهُ یَعلَمُهُم و ما تُنفِقُوا مِن شی فی سَبیلِ الله یَوفَّ اِلَیکُم وَ اَنتُم لا تَظلَمون و مپندارید البته آنان که کافر شدند که پیشی گرفتند به درستی که ایشان عاجز نمی کنند و آماده سازید برای ایشان آنچه بتوانید از اسباب توانایی از بستن اسبان که بترسانید به آن دشمن خدا و دشمنانتان را و دیگران از غیر ایشان نمی دانید ایشان را خدا می داند ایشان را و آنچه انفاق می کنید از چیزی در راه خدا تمام داده می شود به شما و شما ستم کرده نشوید 13- درباره آنها که به زرق و برق کفار شیفته شده و آنها را مخفیانه دوست می گیرند«سوره نساء از آیات 138- 141 » بَشِّرِ المُنافِقین بِانَّ لَهُم عَذاباً اَلیماً اَلَّذینَ یَتَّخِدُونَ الکافرینَ اَولیاء مِن دُونَ المُومنین اَیَبتَغُونَ عِندَهُمُ العِزَّهَ فَاِنَّ العِزَّهَ للهِ جَمیعاً اَلَّذینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُم فَاِن کانَ لَکُم فَتَحٌ مِنَ اللهِ قالُوا اَلَم نَکُنَ مَعَکُم وَ اِن کانَ للکافِرینَ نَصیبٌ قالُوا اَلَم نَستَحوذ عَلَیکُم وَ نَمنَعکُم مِنَ المُومنین فَاللهُ یَحکُم بَینَکُم یَومَ القیمَهَ وَ لَن یَجعَلَ اللهُ لِلکافِرینَ عَلَی المُومِنینَ سَبیلا 138 139 140 141 به منافقان بشارت ده که مجازات دردناکی در انتظار آنها است همانا که کافران را به جای مومنان دوست خود انتخاب می کنند آیا عزّت و آبرو نزد آنان می جویند با اینکه همه عزتها از آن خدا است منافقان آنها هستند که پیوسته انتظار می کشند و مراقب شما هستند اگر فتح و پیروزی نصیب شما گردد می گویند مگر ما به شما نبودیم و اگر بهره ای نصیب کافران گردد به آنان می گویند مگر ما شما را به مبارزه و عدم تسلیم در برابر مومنان تشویق نمی کردیم، خداوند در روز رستاخیز میان شما داوری می کند و خداوند هرگز کافران را بر مومنان تسلطی نداده است . 12- از گناهان نابخشودنی است که کسی در اثر شیفته شدن به زرق و برق ظاهری کفار این جمله را بگوید : روش کفار از اهل ایمان بهتر است یا تعبیراتی از آنها مثل جهان پیشرفته حال آنکه چگونه به ملتی که از خدا برگشته و از انبیاء که نمونه کامل بشریت هستند اعراض کرده پیشرفته می توان گفت ملتی که در بعضی از کشورها عمل لواطی را قانونی کرده ازدواج مرد با مرد را صحه گذاشته است و بی و بند و باریهای دیگر، از این اختراعاتی که بواسطه آنها پیشرفته خوانده می شوند چیزهائی نیست که بشریت به آنها نیازمند باشد. لذا بعضی را باور انیست که در جمع بندی ضرر آنها از نفعشان بیشتر است، بلکه در کل معادلات زندگی بشریت را بر هم زده است و اگر در بشریت لازم و ضروری بود انبیاء علیهم السلام و ائمه اطهار سلام الله علیهم مقدم بر همه انجام می دادند که ندادند. درسی که ضرورت دارد، درسی است که انسان شدیداً به آن نیازمند است درس انبیا است چه انسان همواره در هاله ای از ترس وغم بسر می برد و زجر می کشد بخصوص ترس از مرگ و زلزله ای که همیشه در کمین است فقط درس انبیا است که(فاما یاتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلاخوف علیهم ولا هم یحزنون- 38 بقره) نجاتش می دهد آیه کریمه همزمان با فرود آدم و حوا بر زمین آمده یعنی هرگاه هدایتی از طرف من برای شما آمد کسانیکه از آن پیروی کنند نه ترسی بر آنها است و نه غمگین می شوند . - انسان ناآرام و بی ثبات است پیوسته از عوارض داشتنیها و نداشتنیها رنج می برد فقط درس انبیا است که او را در حال(داشتن و نداشتن) آرام و تثبیت می نماید و به خطاب : (یا اَیَّتهَا النَّفسُ المُطمَئنَّه اِرجِعی اِلی رَبِّکَ راضیه مَرضیَّه فَادخُلی فی عبادی واُدخُلی جَنَّتی 30 سوره فجر) مشرف می نماید. ترجمه : هان ای نفس مطمئنّه، بسوی پروردگارت که تو از او خشنودی و او از تو خشنود است برگد و در زمره بندگان من درآی و به بهشت من وارد شو. - انسان در آتش است شعله های حرص و آزش همواره او را در کَبَد و زحمت و تعب قرار داده خود و دیگران را عذاب می دهد و می سوزاند سوره مبارکه «البلد» است که به راه آرامش هدایت می کند و عذاب رنج و تعب را از او برکنار نموده و منشأ خیر و برکت و در زمره (اُلئِکَ اَصحابَ المَیمَنه 20 البلد) قرار می دهد. خلاصه فقط درس قرآن است، اخلاق قرآن، بهداشت قرآن، تاریخ قرآن، اقتصاد قرآن، احکام قضائی قرآن، کسب تجارت قرآن، حلال و حرام قرآن روانشناسی قرآن، جنگ و صلح قرآن، باید و نبایدهای قرآن است که حل مشکلات بشریت را کفایت می نماید. قرآن آسان است : قرآن کریم پایه و اساس درس مااست . فهم و درک قرآن همانقدر سهل و آسان است که عرب درس نخوانده در محضر رسول خدا(ص) با یکبار شنیدن ایات می فهمید و عقیده می کرد و متعهد به اجرای دستوراتش می شد، در جائیکه ابهام بنظرش می رسید یا در آیات متشابه، کلام رسول خدا(ص) توضیح و تفسیر می کرد در زمان ائمه اطهار علیهم السلام نیز بهمان کیفیت کلمات آنحضرات را مردم کوچه و بازار که اکثرا آنها درس نخوانده بودند میگرفتند و نقل حدیث می کردند کسی اگر کمترین آشنایی با روایات و راویان احادیث که همان اصناف، خیاط، حداد، عطار، بزّاز، طحان بودند داشته باشد این را خوب می فهمند. اما غیر عرب زبان مانند ما ایرانیها، طبق تحقیقی که بعمل آمده بهترین راه برای یادگیری زبان خارجی خواندن متن و روزنامه هایی به زبان موردنظر می باشد و خوشبختانه مسلمانان دنیا در هر زبانی متعهد هستند که قرآن بخوانند، حداقل در هر روز پنجاه آیه . در وصیت نامه حضرت امیرالمومنین به فرزندش در این باره چنین آمده : وَ عَلَیکَ بِقَرائَهِ القُران وَ العَمَلِ بِما فیهِ وَ لُزُومِ فَرائِضِهِ وَ شرایِعِهِ وَ حَلالِهِ وَ حَرامِه وَ اَمرِه وَ نَهیِ وَ التَّهَجُّد بِه وَ تَلاوَته فِی لَیلکَ وَ نَهارِک فَاِنَّهُ عَهدٌ مِنَ اللهِ تَعالی اِلی خَلقِه واجِب عَلی کُلِّ مُسلِمٍ اَن یَنظُرَ کُلِّ یَوم فی عَهدِه وَ لَو خَمسیَ آیَه وَ اعلَم اَنَّ دَرَجات الجَنَّهِ عَلی عَدَد آیات القُرانِ فَاِذا کانَ یَومَ القیمَهَ یُقال لِقارءِیِ القُران اِقرَءِ وَ ارقَ فَلایَکُونُ فِی الجَنَّه بَعدَ النَّبین و الصِّدیقینَ اَرفَع دَرَجهً مِنهُ الحَدیث و بر تو باد که همواره قرآن بخوانی و به آن عمل نمایی و ملزم به فرائض و شرایع آن باشی و حلال و حرام آن را و امر و نهی آن را و شب زنده داری با آن و خواندن آن را در شب و روزت زیرا قرآن عهدی است از طرف خداوند بسوی خلقش آمده، واجب است بر هر مسلم که هر روز نگاه کند بعهدی که خداوند با او نموده ولو پنجاه آیه، بدان که درجات بهشت بعدد آیات قرآن است و چون روز قیامت شود به قاری قرآن گرفته شود بخوان و بالا بیا بنابراین در بهشت بعد از انبیاء و صدیقان کسی بالاتر از قاری قرآن درجه ای ندارد. حاصل اینکه با تکرار قرائت آشنایی حاصل می شود بدون احتیاج به قواعد صرف و نحو که در حدیث آمده خیلی خود را در این امور مقدماتی معطل نکنید، درباره مقدمات صرف و نحو همینقدر که ملکه فهم کُلُ فاعِلٌ مَرفُوع وَ کُلُّ مَفعُولٌ مَنصُوبٌ وَ کُلُّ مٌضافٌ اِلَیه مَجرُوُر با توضیحی در پیرامون آن که با خواندن یک دوره جامع المقدمات تأمین می شود کافی است چه قرآن بزبان مردم عادی و عامی و بطور آسان نازل شده است :(وَ لَقَد یَسَّرنَا القُرانَ لِلذِّکرِ فَهَل مِن مُدَّکِّر-17 سوره مبارکه قمر) بطور تکراری آمده یعنی ما قرآن را برای یادگیری و تذکر بسیار آسان کرده ایم آیا هست کسی که متذکر باشد و در سوره مبارکه مریم آیه 97 چنین آمده : وَ اِنَّما یَسَّرناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ المُتَّقین وَ تُنذِر بِهِ قَوماً لُدّاً)(بلی بحث بطون قرآن مطلب دیگری است).  

  مطالب برگرفته ازجلسات ،تالیفات وآثار حضرت آیت الله سید جواد سید فاطمی دام ظله

توصیه های الهی

  توصیه های الهی آن عارف سالک



* زندگی ما باید زندگی محمد و آل محمد صلی ا... علیه و آله باشد .
* آیات قرآن کریم محتوی بسیار بزرگ و زیاد دارد و اگر بخواهیم ( در شرح آن مطلب بنویسیم ) باید کتابها نوشته شود .
*پیامبر اکرم(ص) آمده بشارت بدهد به آن مقام بزرگ و همچنین آنهایی که آلوده اند را بترساند .
*مومن حرص، حسد، تکبر و ... ندارد .
*توجه انسان باید به خدا باشد و به غیر خدا تکیه نکند .
*مومن غضب نمی کند اگر غضب کرد استغفار می کند و بر می گردد.
*ما که مومن به قیامت هستیم معتقد به خدا هم می شویم و تکیه بر چیزی نداریم و برای آخرت می کوشیم پس تکیه به غیر خدا نمی کند پس باید به چیزی از دنیا دل نبست و فقط از دنیا استفاده موقت کرد.
* استفاده ابزاری و این ابزارها در اصل زندگی انبیاء بی تاثیر است .
*وقتی انسان عادل شد،‌محبت روی حساب است، غضب روی حساب است، حرص نیست، این آدم زیباست، اخمو نیست. ائمه اطهار عدالت اکمل داشتند که از نتایج عدالت صدای بسیار جالب است. اگر پیامبر آن صدای زیباش را آشکار می کرد همه غش می کردند، پس اعتدال ظاهری و باطنی داشتن :در غذا خوردن و نوشتن در خواب و ...
* یکی از حالات ائمه (ع)‌ عدالت است، حضرت علی(ع) می فرماید : اگر انسان حال اعتدال را در خود حفظ کند به استحکام یا آسمان می رسد.
* وقتی انسان عادل شد مزاجش، روحش آن زیبایی مخصوص رادارد.
* کسی که به خدا ایمان دارد ظرفیت دارد (کم ظرفیت نیست )‌.
* پیغمبر(ص)‌در زندگی نه ترس داشت، نه مهجور بود و ائمه اطهار(ع)‌که بعد از ایشان بودند .
* کسی که می گوید در خط محمد و آل محمد(ص)‌ هستم و گرفتارم بدان (به معنای حقیقی)‌در خط نیست .
* حال تسلیم نتیجه شناخت،‌عبادت و بندگی است، و دعوت انبیاء هم برای همین است .
* حال تسلیم در مقابل خدا یک حالت بهشتی است، انسان موظف است تکلیف خود را انجام می دهد .
* لذت بندگی و عبودیت خدا بالاترین و والاترین مقام است و هدف در خط خدا بودن، ذکر دائم و به یاد خدا بودن است .
* نماز درس توحید است، انسان شکوفایی اش در توحید است .
* آسمان تابلو عظیمی است که جای جای آن خدا و توحید را فریاد می کند، انسانها را به عدالت و خودسازی دعوت می نماید.
انسان همه چیز را از خدا ببیند .
تزکیه کلید بهشت است، بهشت سرتاسری(آیه 76 سوره طه)
بنده خدا باشیم.
راه نجات اطاعت و تسلیم است .
قرآن عهد خداوند است با بنده اش،طبق حدیث حضرت علی
(علیه السلام)بر هر مسلمان واجب است روزی پنجاه آیه قرآن بخواند .
هدف در خط بندگی خدابودن، بندگی خدا، ذکر خدا و دائم به یاد خدا بودن است . اصل زندگی بندگی خداوند است.
درد ما این است که غرب لامذهب قرآن را از ما گرفته
سرمایه اصلی ایمان است .
ما سرباز امام زمان (علیه السلام) هستیم .
دو ثلث ایمان بچه هایتان را با ازدواج حفظ کنید .
اصل درس ما درس قرآن است .
اهمیت بدهید به قرآن خودمان،بچه هایمان، همسرمان، قرآن عهد خداست به بنده اش : حلال و حرامش، حقوق زن و بچه اش، حقوق همسایه اش، تا قرآن نخوانی اینها را نمی دانی .
پیامبران آمده اند که انسان در خط رضای خدا باشد، یهدی بالله، هدایت کننده انسانها .  
انسان یا رو به سوی رضای خداست یا به سوی غضب خداست .
کلمات ائمه همه کلمات جامع است . امام است ، مثل خدا حرف می زند.
ای اهل ایمان در پیشرفت کار خود صبر و استقامت پیشه کنید و به ذکر خدا و نماز توسل جوئید که خدا یاور صابران است.
خدا ضامن روزی است .
به نماز شب عادت کنیم، از آثارش قوی شدن، شاداب شدن است، حال و لذت انبیاء است، صحبت کردن با خداست در نماز شب تو هستی و زمین آسمان و خدا این حالات انبیاء است.از آثار یکسره خوابیدن کسل شدن است.
پیامبر اکرم(ص)‌می فرماید : یا علی نماز شب بخوان که 10 خصلت دارد یکی اش تندرستی است .
صدقه برای آخرت و برای اصلاح خود است.
یتیمان را فراموش نکنید، دهن آنها را خالی نگذارید این آزمایش است. پیغمبر با تمام کارهایی که داشت چند نفر یتیم را خودش سرپرستی می کرد .
ما روی توحید، یگانه پرستی زندگی می کنیم .
خدانشناسی ما از نظام غرب است.
هرچه غیرخداست ثبات ندارد، آنچه ثبات دارد هوالله
وقتی سائل می آید دم در رد نکن،به اندازه کمی نان، چیزی بدون سائل را برای خدا
دست گیری کن .
انسانِ با خدا، باید باشد، آن وقت شهادت است که بنده الهی است. ناراحتی ندارد، ترس ندارد، انساندوستی ندارد.
راه ، راه محمد و آل محمد است .
دشمنان اسلام،عملاً بر علیه اسلام تبلیغات می کنند.حواسمان جمع باشد.
انسان، عاشق علم است .
فقط باید از خدا کمک خواست.
خدایا ما را توفیق بده در خط محمد و آل محمد باشیم .
اگر بدانید قیامت چه وضع است .
خدایا به من توفیق بده،در مقابل مقدرات حتمی صبر کنم. خدا روزی را به کسانی زیاد می دهد ولی برای کسانی کم،یرزق ما یشاء و یقدر.
تقوی اصلی این است که انسان خدا را فراموش نکند .
هر چیزی اندازه دارد میزان دارد.
آیا مساوی است آن کسی که دل او باز است به اسلام در حالی که نور دارد، چراغ دارد حقایقی برای او روشن است با آن کسی که تسلیم خدا نیست، سینۀ قصی دارد .
آیا این دو یکی است ؟ حال تسلیم نتیجه شناخت، عبادت، نتیجه بندگی است، تسلیم الهی است، حتی مقدّرات و پیش آمده ها همه در حال تسلیم است و دعوت(انبیاء) هم برای همین است . این همان حالت آرامش است، این حالت «یا ایتها النفس المطئنه ارجعی الی ربک  ... » است .
کسی که تسلیم خداست، تصمیم نمی گیرد، تصمیم بنده با مولاست .
مومن تکلیف، وظیفه اش را انجام می دهد، مولا هر چه انتخاب کند.(این مقام تسلیم است )
برای او داشتن و نداشتن،... هر چه اراده اوست نیکوست .
حال تسلیم در مقابل خدا یک حالت بهشتی است .
روز قیامت عده ای هستند که در آن روز می خندد کی اند؟ آنها که حال تسلیم دارند.
باید فریب نخوریم و بدانیم بزرگترین مشکل اصل حاضر طاغوت زمان، غرب است که از جمله تبعات آن فرهنگ انحرافات، نظام آموزش آن که براساس تفکر رنساسنی است می باشد که باید کوشید با آن مبارزه کرد و .. البته باید صبر هم کرد چون خدا به آنها مهلت می دهد بگذار اوج بگیرند و باید در خط مبارزه با آنها بود، بوسیله اعتقاد خدا، بندگی خدا، همه کارها برای خدا کردن، تمسک به قرآن و اهل بیت در مقابله طاغوت ایستاد و ارائه راه و برنامه صحیح.
      حضرت  علی(ع) دنیا را از بهشت بیشتر دوست داشت چون آنجا لقاء ا... به این معنی که در این دنیا وجود دارد بعد از مرگ وجود ندارد، حضرت دنیا را برای بندگی خدا، برای سجده و برای دیدار خدا(وجه ا...) می خواست(دوست داشت)، نه برای دنیایش.
طوری نماز بخوانید که خدا شما را می بیند و شما آن را نمی بینید.(طوری
نماز بخوانید که خدا را ببینید و اگر او را نمی بینید خدا شما را می بیند.)
نماز باید با توجه باشد(با توجه به خدا)
نماز آرامش باید داشته باشد .
ذکر رکوع باید حتماً 3 مرتبه گفته شود 1 مرتبه اشکال دارد.نماز را خراب می کند. امام علیه السلام می فرماید : مختصر گفتن، یعنی 3 مرتبه.
در اعتکاف تو شریک عمر زندگی را می توان برداشت.
توشه یک عمر زندگی است.
اصل زندگی بندگی خداست بهترین الگو پیامبران صلوات الله علیهم و ائمه اطهار علیهم السلام اند .
او را بندگی کنید .
عندا... بشوید، عند رب بشوید.
اعتدال
هدف بندگی خدا باشد(همه چیزی برای خدا باشد): کار، معامله، زراعت و ...
مسجد برای عبودیت و بندگی خداست؛ نماز، قرآن و ...
اصلا مسجد برای قرآن (خواندن ) است .
امام صادق(ع) فرمود: مشکلی داشتم رفتم در خانه خدا، دیدم خدا دارد نگاه می کند، حالتی به من دست داد که مشکلم یادم رفت .
از رذایل اخلاقی؛ تکبر، حرص، کینه، حسد و ... است .
پروردگارا را توفیق قرائت قرآن را در شبانه روز به ما عنایت بفرما .
ما را از برکات قرآن، هدایت قرآن، دنیا و آخرت برخوردار بفرما .  
من هر وقت می روم تهران می آیم (از خطر ماشین،سرعت، شلوغی و ...) سجده شکر می کنم(بجا می آورم).
من باید به این مطلب رسیده ام که تاریخ تکرار می شود .
ما باید خدا(علم توحید) و بت را اشتباه نگیریم. باید علم توحید و علم ضار را با هم اشتباه نگیریم .
خداوند از روز اول چراغ برای انسان قرار داده است . «اوایل سوره بقره» در این آیات کوتاه برنامه زندگی تا آخر گفته شد.
خداوند می فرماید : بروید روی زمین، هر گاه از من (خداوند) هدایت یافتید راهنمایی آمدآن را بگیر (و بروید جلو)،ولاخوف علیهم و لاهم یحزنون»
هر کس به هدایت من تابع شد دو دنیا نه برای دو ترس خواهد بود و نه مهجور خواهند شد (قصه ای ندارند) در دنیا و آخرت. وظیفه نبوت هم همین است که ما اگر در زندگی، در خط پیامبران به خصوص پیامبر آخرزمان باشیم نه ترسی خواهیم داشت نه مهجور خواهیم شد.
     اگر مهمان شما آمده منزل، اهل نماز است برو نماز و آن مسلمان را هم با خود ببر چنانچه، مهمان دل نازک است می خواهد شما بمانید، آنجا نمازجماعت را رها کنید و بمانید) ثواب نماز جماعت را بر شما می نویسند.
تمام انبیاء آمده اند انسان را به بهشت برسانند و راهش همانست که در
پنج آیه اول سوره بقره بیان شد.
پیغمبر(ص) از ما زیاد فاصله ندارد علی (ع) از ما زیاد فاصله ندارد.
اسلام دین آسان است و تمام برنامه هایش هم آسان است .
امام باقر و امام صادق(علیه السلام) فرمود : اگر ده هزار نفر مسلمان معتقدقبول کنند که ما می خواهیم در راه خدا بجنگیم هیچ قدرتی نمی تواند در مقابل آنها بایستد .
امروز ابر قدرت جهان ایران است با داشتن قرآن و محمد و آل محمد(ص)
خوشا به حال آنهایی که بیدار بشوند و زندگی را بفهمند و آزمایش های الهی در تاریخ را به یاد آورند .
کسی که کنار خداست و در خط خدا کارمی کند دنیا برای او شیرین است .
خدا بالای سر همه است و ریزه کاری های انسان را می بیند .
تمام پیغمبران آمده اند برای راهنمایی کردن و هدفشان یکی بود و آن هدف بندگی خدا بود .
راه تعلیم آن است که انبیاء آورده اند .
در حدیث دارد که چشم زخم، شتر را در دیگ و بچه را در قبر می کند.انسان نیرو های ناشناخته دارد، اما در کسی که بنده خداست، تابع قرآن است و قرآن می خواند، در خط محمد و آل محمد است راه پیدا نمی کند .
قرآن ذکر است برای اهل عالم، کسی که اهل قرآن باشد شکوفا می شود .
پیروی از غرب طبق آیه قرآن محکوم است .
از خدا می خواهیم که راه مومنان را برویم که در رأس محمد و آل محمد است.  
پیغمبر اکرم(ص) آخرین پیامبران است و آخرین مطالب را، هر آنچه برای بشر خیر است ، لازم است گفته و هرچه برای بشر شر است،آن را ممنوع کرده است، همه چیز را کامل آورده است.
دانستن (فراگیری) قرآن برای یک مسلمان واجب است .
اولین علم که طبق آیات قرآن و روایات واجب است انسان یاد بگیرد قرآن و کلمات(بیانات) محمد و آل محمد است .
باید به فکر اصلاح جامعه باشیم .
آتش اندرون انسان مثل آتش حرص و حسد و ... در صورت انسان اثر می گذارد و از صورت انسان آن آتشهای درون پیداست و روز قیامت آن آتش ها ظاهر می شود و آن چیزی که انسانها را درست می کند دعوت انبیاء است .
آن خدایی که در شکم مادر ما را فراموش نکرده الان هم فراموش نمی کند.
اجتماع یک خانواده است باید مواظب باشیم خانواده فاسد نشود.
* رفتارمان باید طبق دستور قرآن باشد و به عنوان بندگی باشد.
* قرآن کتاب هدایت و نجات بخش است .
* همه موظف هستیم به حفظ خانه بشریت که همه در یک خانواده بزرگ هستیم و همه موظف هستیم نگذاریم این خانه آلوده شود .
* پیغمبر(ص) که الگوی ماست صبر جمیل داشت و جمیل،هم این است که آدم(سختی ها را تحمل کند وشکایت هم نکند و خدا این صفت را دوست دارد .
* جالب است که خدای تبارک و تعالی در آیه آخر سوره طلاق می فرماید خداوند هفت آسمان را آفرید ... تا شما بدانید که از این آیه معلوم می شود خلقت برای علم است .
* علم الهی به انسان آرامش میدهد.
* نماز انسان را از صفات رذیله، بری می کند و آدم را درست می کند .
* خداوند واجب کرده که در هر نماز سوره حمد خوانده شود برای اینکه قرآن خواندن ترک نشود .
* قرآن دوای بسیاری از دردهاست .
 * فرعون زمان ما غرب است ملت ایران مانند قوم بنی اسرائیل نیستند که سروصدای فرعون و فرعونیان اینها را تحت تأثیر قرار دهد ما صدها موسی داریم که وقتی اضطراب قوم را دید فرمود : ناراحت نباشید ان الله مع نا، که در اینجا خطاب شد : یا موسی عصا را به دریا بزن .
* در قرآن کریم سوره حمد می خوانیم و همچنین در نماز که : خدایا ما را هدایت کن به راه مستقیم، نه راه کسانی که مورد غضب تو قرار گرفته اند نه راه گمراهان که والضالین همین یهود و نصاری هستند .
* خداوند ما را حفظ کند که تابع ضالین و مضلین نباشیم که امروز شرق و غرب مشمول این آیه است
* احتیاط واجب در باز نگه داشتن مساجد است .
* استفاده کردن از ادوات صوتی در حدی که موجب مزاحمت و ناراحتی مردم باشد غیرمجاز و حرام است، مخصوصاً در مجالس ترحیم که همه از صدای ناهنجار اِکو درعذاب هستند(رعایت شود)
* توکل یعنی خداوند را وکیل خود گرفتن و کارهای خود را به او سپردن، هر چه او رضایت و تقدیر می دارد انجام دهیم، ما فقط بایدوظیفه و تکلیف خود را انجام دهیم .
* فریاد ملت ایران در کنار ارتش، قوه و قدرتی است که دشمنان از آن هراس دارند، مبارزه با دشمنانِ اشغالگر و بیرون کردن آنها از سرزمینهای اسلامی بر مسلمانان واجب است امام باقر و امام صادق (علیه السلام) در کتاب وسائل الشیعه جلد 6 صفحه 22 و کتاب کافی جلد 5 صفحه 21 چنین فرمودند: نگوئید آنها سنی هستند یا والی و رهبر آنها کیست، آنها آمده اند اسم محمد(ص) را از بین ببرند برای شما واجب است دفاع کنید، نگذارید از مرز اسلام وارد شوند .
* ما آماده ایم، ما نباید بنشنیم و آمریکا نعره بکشد و ما مسلمانان بترسیم، ما نمی گذاریم کفار و دشمنان اسلام در مرزهای کشورهای اسلامی وارد بشوند.
* ما باید امام زمان(عج) را یاری کنیم.
* ما تنها نیستیم اما امام زمان داریم . به آقا یاری فرمائید.
* جامعه و نظام اسلامی در غیاب حضرت ولی عصر(عج) باید بدون چون و چرا تسلیم ولایت فقیه باشد و در جامعه اسلامی فقط باید امر ولی فقیه اجرا شود.
و حکومت اسلامی و حقیقی با آمدن حضرت ولی عصر(عج) محقق می شود.
* حفظ رهبر واجب است .
* دنیا با تمام زیبائیهایش در نظر یک مسلمان کوچک و حقیر است، دنیا و زیبائیهای آن اگر در چشمها صغیر و ناچیز باشد محلی برای حرص و بخل و حسد و دیگر حالات رذل جهنمی باقی نمی ماند و زندگی بهشت گونه می گردد.
* ما مسلمانها علوم متنوع قرآنی داریم از جمله علم به ماوراء(امداد غیبی) توام با حکمت عملی است از سرتاسر قرآن این علوم بدست می آید بخصوص در احوالات انبیاء علیهم السلام .
* آسمان تابلو عظیمی است که جای جای آن خدا و توحید را فریاد می کند.
* عالم زیباست و زیبائیها در انسان خلاصه شده است، انسان زیبای جهان است، تحقق این زیبایی موقعیست که تزکیه شود.
* زیبائی در ائمه اطهار(علی و آل علی علیهم السلام) بقدری بالاست که از عهده افراد عادی ارزیابی آن بیرون است .
* در حدیثی امام علیه السلام فرمود : هر کس زائر ما را زیارت کند مثل آنست که ما را زیارت کرده است .
* از آنچه تولید کبر می نماید بخدا پناه ببرید.
* فهم و درک قرآن همانقدر سهل و آسان است که عرب درس نخوانده در محضر رسول خدا(ص) با یکبار شنیدن آیات می فهمید و عقیده می کرد و متعهد به اجرای دستوراتش می شد، در جائیکه ابهام بنظرش می رسید یا در آیات متشابه، کلام رسول خدا(ص) توضیح و تفسیر می کرد.
* پایه و اساس درس ما قرآن کریم می باشد.
* پیغمبر در زندگی نه ترسی داشت نه مهجور بود و همچنین ائمه اطهار(ع) که بعد ازایشان بودند، برای من بله ظرفیت کم است برای کسی که به خدا ایمان دارد ظرفیت دارد .
* ام القرآئ مکه است
* هدف خداست، برای خدابودن است . به این نکته باید برسیم.
* خدا دینش را حفظ می کند .
* مومن هیچ وقت نگران نیست .
* همین که دانستی این نظام(آموزش غرب) درست نیست.خوب است.( خدا انشاء ا... اصلاحمان کند تا یک طور بتوانیم این نظام آموزشی را برگردانیم و اصلاح کنیم. )
* استخاره : باید فقط وقتی که سر دوراهی مانده از قرآن راهنمای بخواهی.
* در جواب جوانی که مشکل مالی و ... داشت (درمورد ازدواجش) فرموده بودند:
انشاء ا... ، عقد کن بگذار بماند، توکل به خدا کن، قناعت کن، خود او می رساند سربازی هم برو در حالی که زن داری.
* قرآن باید خوانده شود، حلالش حرامش و ... راه بهشت قرآن است (راه) غیرقرآن جهنم است .
* قرآن عهد خداست به بنده اش، حلال و حرامت، حقوق زن و بچه ات ، حقوق همسایه ات و ... اگر قرآن نخوانی این حقوق را نمی دانی .
* برادران اهمیت بدهید به قرآن.
* برای هر مسلمان واجب است که روزی 50 آیه قرآن بخواند.
* درد ما این است که قرآن را از ما گرفته اند .
* حدود 90 سال است که این نظام آموزشی (غرب) به اجبار وارد(ایران) شده است .
* ناراحتی ها و تلخی ها را متحمل شدن اجر دارد.
* اینها که منحرف می شود ایمان به آخرت ندارند.
* انسان اگر از مرگ غافل شد به خوشی های دنیا دل می بندد.
* انسان مثل دانه ای است که باید شکوفا شود .
* راه رسیدن به شکوفائی(بندگی) خدا است .
* تمام کارها باید به عنوان بندگی باشد.
* بنده ی خدا بودن شرافت به انسان می دهد.
* انسان موجودی است که اگر در خط بندگی خدا باشد در دنیا هم زندگی بهشتی دارد .
* شعله های اندرون انسان مثل شعله حسد، حرص و ... موقعی خاموش می شود که بنده خدا باشد و خدا را بشناسد .
* اگر شب نبود، آدم حریص آنقدر کار می کرد که (خسته ) می شد و به زمین می افتاد.
* انسانی که در خط خداست آرام است .
* ملتی که جهادگراست ذلت نمی پذیرد.
* ملتی که عاشورا دارد ابرقدرت است .
* ملت ایران جوانهایی مثل حضرت قاسم دارد که می فرمود مرگ نزد من شیرین است و این نتیجه اعتقاد به معاد است .
* کسی که اعتقاد به اصل معاد دارد دنیا در نظرش فانی است .
* ائمه دنیا را زینت نمی دادند .
* انسان به کمال رسیدن و کامل انسانی است که یقین به آخرت دارد .
* طلاق پیش خدا مبغوض است .
* اصل تقوا این است که همه کارها برای خدا باشد.
* اصول دین زندگی را هدفدار می کند .
* هر کس خودش را بشناسد، که چگونه خلق شده است، خدا را شناخته است.
* علم نافع علمی است که دنیا را هم برای انسان بهشت کند و صفتهای جهنمی را در انسان بهشتی کند.
* گاهی خدا از انسان می خواهد که بجنگد.
* از خدا بخواهیم که از دنیا خیز بگیریم .
* جنگ(در راه خدا) مقدس است .
* بسیجی باید جان برکف باشد.
* اگر انسان در اعتقاد معاد سست باشد نمی تواند در خط الهی استوار باشد.
* آن وقت زندگی دنیا رنگ واقعی می گیرد که اعتقاد به معاد باشد.
* وظیفه ما این است که انجام وظیفه کنیم و نتیجه با خداست .
* در زندگی اگر از کسانی که به شما بد می کنند بگذریم خدا هم شما را می بخشد.
* کسانی که ایمان به حساب و کتاب ندارند کارهاشان بی حساب و کتاب است.
* در دنیا متقیان پیروز هستند و آدم متقی هیچ وقت شکست ندارد و در دنیا و آخرت پیروز است .
* در همه جا اونی که موجب پیروزی است بندگی خدا است .
* خداوند در آخرت کمترین چیزی که به مومن می دهد آنقدر است که می تواند تمام انس و جن را مهمانی بدهد.
* غم یکی از وسائل رحمت الهی به بندگان است که انسان بخاطر غم با خدا ارتباط پیدا کند .
* طبق روایت برای شیعیان دنیا بهشت است قبر هم بهشت است، بهشت هم بهشت .
* موسیقی حرام است .
* کسی که برای خدا است همه جا برای او باغ است .
* انسان وقتی در جهاد واقعاً از جان گذشت و وارد میدان جنگ شد خدا کمک می کند همانطور که پیامبران را کمک کرد که همان امداد غیبی است.
* حضرت موسی عصا را به دریا زد و دریا شکاف خورد اگر ما هم حالت موسی را پیدا کنیم عصا را بزنیم دریا شکاف می خورد.
* قرآن در دسترس همه است ولی کمند آنها که به علم کتاب درست پیدا کنند.
* خدا با مردم ایران است(مردم ایران را کمک می کند )
* اگر ما با کفار، آمریکا و انگلیس و ... سازش کنیم ،آنها دست بردار نیستند و هدفشان این است که اسم محمد(ص) را از بین ببرند.
* توقعم از علما و مراجع امروز این است که مردم را بیدار کنند.
* امروز باید مسلمانان کاری بکنند که درجهان سربلند باشند .
* مسلمانان باید قیام کنند، امریکا دارد اسلام را لگدمال می کند، اسلام را، عزت اسلام را.
* هر کس در راه خدا بجنگد، کشته شود و یا غالب شود خداوند بزودی اجر عظیم به او می دهد.
* شما عمل پیامبر را ببینید، زندگی ائمه علیهم السلام را چکار می کردند، آیا در مقابل کفار و منافقین می نشستند و بی تفاوت بودند ؟
* ما مسلمانان تنها نیستیم، امام زمان(عج) بالای سرماست.
* خداوند موسی را در مقابل فرعون پیروز گرداند، فرعون زمان ما غرب است.
* آری شکوفایی و رستگاری انسان موقعی است که انسان تزکیه شود. (قَد اَفلَحَ مَن الزکّا).
* خداوند با تمام ذرات عالم است، و از یک ذره هم دور نیست، با هر ذره هست، نه به طور قاطی و از هر چیز جداست نه بطور دوری(سوره آیه...) مثلا و چیزی نیست، او بصیر و شنواست، درد ما را می داند و احتیاجمان را می فهمد و ما در محضر او هستیم .
* مومن هیچ وقت نگران نیست.
* مومن باید به طرف رحمت الهی حرکت کند .
* مومن باید خود را به تنگی نیندازد و خود را در زندگی نباید زیاد به مشقت بیاندازد با کم بسازد، تکلیف را انجام دهد، وقتی در بن بست قرار گرفت خدا می رساند راه را باز می کند .
* باید خوردن وآشامیدن، کار و تلاش و ... برای رضای خدا باشد .
* مسلمانان زمانی ضربه خورده اند و خواهند خورد که از قرآن(وحی) و علما کناره گیری کنند.
* خداوند پشتیبان ایران اسلامی است و ملتی که خدا دارد ابرقدرت است.
* اگر خداوند 500 سال هم به بنده عمر بدهد دست از قرآن برنخواهم داشت .
* برنامه اصلی ما بندگی خدا باشد روی روال همیشگی :
نماز، واجبات و محرمات، کار، خدمت به پدر و مادر، ادای حقوق دیگران، مطالعه، قرائت و تلاوت قرآن توجه به مفاهیم عالیه آن مناجات داشتن با خدا و ایجاد ارتباط معنوی باخداوند، خوردن و در کلاسهایمان پیداکردن به اعتقادات، خدا، معاد، نبوت و .. و انجام و  عمل به آنها و رعایت حدود و مقررات و احکام برمبنای شرع و خوب بودن و در کل رعایت شرع.
* زندگی ما باید زندگی محمد و آل محمد(صلی الله علیه و آله ) باشد.
* روایت از حضرت علی است که : اگر انسان حال اعتدال را در خود حفظ کند به استحکام هفت آسمان می رسد.
* امروز تمام کفر در مقابل تمام اسلام ایستاده است .
* امروز ایران اسلامی ابرقدرت است .
* بزرگترین قوت قلب ما وجود نازنین ولی عصر(عج) است .
* امروز ایران با داشتن سلاحها و در عین حال بالاتر از آن با داشتن  علم کتاب، تکیه بر امداد غیبی دارد. از انبیای علم کتاب مقدس فتح خرمشر(درجنگ تحمیلی)
* حروف ابجد علم کتاب قصه های انبیا در قرآن است.
* ما صدها موسی داریم که در رأس همه آنها حضرت آیت ا... العظمی خامنه ای (مدضله العالی) است.
* هدف بندگی خدا باشد(همه چیز را برای خدا باشد). کار،معامله،زراعت و ...
* من مات، قامت قیامه، هر کس که می میرد قیامتش شروع می شود .
* بنده خدا دائماً می داند نزد خداوند است، او با خداست، نزد خدا زندگی
می کند. این بنده « ...  عند ملیک مقتدر.» است:یعنی خود را دائماً بنده خود می داند.
* مومن چون ایمان به خدا داردپس در هرچیز توکل به خدا می کند، حتی در بدترین شرایط ناراحت نمی شود چون همه چیز از ناحیه خدا به ما می آید. مومن راضی به رضای خداست. بدانید که خداوند شما را دوست دارد و با اتفاقات می خواهد شما را به سوی خود برگرداند.
* خداوند به یک معنی، عاشق بنده مومن اش است، ما هم باید خدا را بیابیم، تعظیم کنید، از او بخواهیم، خدایا ما را بیشتر دوست بدار، از فراغ خداوند ناله کنیم، دنیا را پشت سرانداختن و عشق ورزیدن به خدا.
* به نقل از معصوم علیه السلام: لذت بندگی خدا بهترین و والاترین مقام است.
* فقط خداونداست که نجات بخش انسان است .
* الگوی ما باید محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم باشد.
* توحیدهمان قل هو الله احد است . هرچیز هست اوست- کسی کاره ای نیست مگر به اجازه او .
* بنده در این همه سال عمر به این نتیجه رسیده ام که هدف و راه فقط بندگی خداست. باید بنده خدا بود.
* اخلاص برای خدا بودن و در عین حال زاری کردن است، خدا را با زاری و ترس یادکردن، ترس از گناهان خود و امید به یاری او. دوام اخلاص در یاری خداوند و کمک اوست.
* هستی با عدالت الهی است، بالعدل قامت السموات والارض. عدالت خلاف ظلم است .
* حضرت علی علیه السلام می فرماید: خلقت انسان یکی از عجائب جهان است که اگر اعتدال را رعایت کند به استحکام هفت آسمان می رسد، اگر انسان آن راهی را که محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله داشتند، داشته باشد به این حد می رسد.
* بندگان خدا شب کم می خوابند و سحرگاهان را استغفار می کنند.
در نافله های 2 رکعتی شک نیست، اعتنا نکن اختیار با توست، (مثال اگر در رکعت نافله صبح شک کردی) هر کدام(رکعت ) را اختیار کردی درست است.
* پروردگارا حض ما را از نافله ها زیاد کن.
* حدیث دارد: بنده من با نافله به من نزدیک می شود تا جایی که به من می رسد مثل من می شود، من به چیزی می گویم بشو می شود، بنده من هم بگوید بشو می شود.
* عبادت یعنی : به خدا بنده باش.
* خداوند صاحبمان، حضرت ولی عصر(عج) را برساند.
* سعی کنید همیشه آماده برای قیامت باشید، شاید فردا یا به زودی باشد، همیشه در حال تجافی باشید، برخواستن از دنیا، (کنده شدن)، نه در حال ناامیدبودن.
* همه چیز برای بندگی خدا باشد، الا لیعبدون یعنی عمل صالح، کارکردن برای خدا در دنیا، همه چیز را برای او
* برنامه اصلی ما باید بندگی باشد روی روال و همیشگی نماز خواندن، واجبات و محرمات، کار ، خدمت به پدر ومادر، مطالعه، قرائت و تلاوت قرآن و توجه به مفاهیم عالیه آن، مناجات داشتن با خدا و ایجاد ارتباط معنوی باخدا و در کل ایمان پیداکردن به اعتقادات (خدا، معاد، نبوت و ...) را انجام و عمل به آنها و رعایت حدود و مقررات و احکام بر مبنای شرع و خوب بودن و در کار رعایت شرع.
* مطالبمان باید زیر پرتو قرآن باشد.
* امامت یعنی : ما معتقدیم که بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) 12 نفر ولی آن بزرگوار است، اهل بیت علیهم السلام، حاکم نگهبان و مفسر وحی بودند که هر یک وظایفی داشتند، شخصیت هر یک یک آنها را در طول سال یک مقدار آگاهی پیدا می کنیم . اسلام واقعی هم به زبان ائمه اطهار(س) تفسیر شده است .
* همه چیز در بندگی خداست .
* تزکیه یعنی بنده خدا بودن .
* آیات قرآن محتوی بسیار بزرگ و زیاد دارد و اگر بخواهیم (مطلب بگوییم) باید کتابها نوشته بشود .
* مسکین یعنی ساکن است، کسی که نشسته است سرجایش و به کسی(احتیاج و نیازش) را نمی گوید.
* پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله ) فرمودند که اگر مسلمانها این آیه را رعایت کنند مریض نمی شود:
«کولوا و شربوا و لاتسرفوا فوان الله لایحب المسرفین » طبق روایت اگر اهل قبرستان را بیدار کنند و بپرسند برای چه مردید می گویند، معده، پدرمان را درآورد.
* سعی کنید معتدل زندگی کنید.
* بنده وقتی که عندملیک شد. در نزد خدا که شد، آن خدای توانا، دیگر مضطرب نیست، برای بود و نبود خود را ناراحت نمی کند، همیشه زیباست.
* نماز باید باتوجه باشد، کل نماز باتوجه به خدا، طوری نماز بخوانید که خدا شما را می بیند و شما اورا نمی بینید، نماز آرامش باید داشته باشد .
* توحید یعنی اینکه انسان به جایی برسد که داشتن و نداشتن برای او فرق نداشته باشد .
* باید داشتن و نداشتن در مومن تأثیر نداشته باشد .
* بنده خدا باشید اسیر نفس نباشید.
* تکامل انسان با بندگی است .
* در قرآن می گوید قیامت موقعی است که کوهها و زمین بهم کوبیده می شود که ممکن است نزدیک باشد و مرگ هم ناگهان می آید. ما که مومن به قیامت هستیم پس معتقد به خدا می شویم و تکیه به چیزی نداریم و برای آخرت می کوشیم برای قیامت ذخیره می کنیم. پس تکیه بر غیر خدا نمی کنیم پس باید از دنیا استفاده موقت کرد،بزرگترین مشکل اصلی عصر حاضر تفکر رنسانس و نظام آموزشی غربی حاکم بر دنیاست که بایدکوشید اصلاح شود و در کشورمان با انقلاب فرهنگی نظامی آموزشی کشور اصلاح گردد.

 برگرفته ازجلسات ،تالیفات وآثار حضرت آیت الله سید جواد سید فاطمی دام ظله

معني حقيقي عدل

معني حقيقي عدل(در چندجمله)  

 - عدالت در مقابل ظلم (وضع كل شي موضع) بوده و هر چيز را در جاي خود قرار دادن است. - اصل عدالت رحمت دادن است. - نتيجه ثواب بهشت است، فرق ندارد چه براي دارا چه فقير، هركس وظيفه را انجام داد به نتيجه مي‌رسد. - انسان موظف است كه تكليف را انجام دهد. - بايد با حالت خوف و رجاء زندگي كنيم.

منابع وتعالیم اسلام  

 

منابع وتعالیم اسلام  


تعالیم ، معارف یا بخش های دین اسلام شامل 3 بخش:
1- عقاید اسلام یا اصول دین اسلام یا جهان بینی اسلامی
2- احکام و دستورات عملی اسلام یا فروع دین یا ایدئولوژی اسلامی
3- اخلاق و آداب معنویات اسلامی است
منابع اسلام
تعالیم اسلامی با استخراج ، استنباط و استناد و اعلام عقل ( که مبنای تکلیف الهی است) از قرآن و سنت ( منابع دین) و در بعضی موارد از اتفاق آراء علمای مسلمین می باشد.
قرآن کریم یا کتاب خدا اولین و مهمترین منبع فهم این اسلام است که مبنای استنباط دیدگاه های دین قرار می گیرد بیشتر آیات قرآن در زمینه مبدا و معاد، عقاید و معارف، اخلاقیات و آداب و معنویات است و بخشی از آیات مربوط به احکام و دستورات الهی می باشد. سنت یعنی قول « گفتار»، فعل « کردار» و تقریر « تایید» پیغمبر اسلام و اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می باشد  که باعث تبیین، توضیح و تفضیل قرآن کریم است.

 بنابراین دین سه قسمت تقسیم می شود:
1- اعتقادات    2- اخلاق و آداب 3- عمل یا دستورات و احکام عملی

تعالیم اسلام
1- اعتقادات
ما اگر به عقل و وجدان خود مراجعه کنیم درک می کنیم که این جهان پهناور هستی با نظام حیرت آور خود نمی شود خود به خود بوجود آمده باشد و سر تا پا نظم و ترتیب آن، بدون نظم دهنده یی انجام یابد؛ مسلماً آفریننده ی هست که با توانایی و علم بی پایان خود این جهان بزرگ را پدید آورده و با قوانین ثابت و تغییر ناپذیری که در تمام امور برقرار کرده نظام جهان را با عنایت عدل و داد براه انداخته است. هیچ چیز بیهوده و بگزاف آفریده نشده و هیچ موجودی از قوانین خدایی مستثنی نیست و نمی توان باور کرد که چنین خدای مهربان با همه عنایت و لطفی که با آفریده های خود دارد جامه بشری را به عقل خودشان که بیشتر اسیر هوی و هوس شده و در نتیجه دچار گمراهی و بدبختی می شود واگذار نماید.
بنابراین بدین وسیله پیامبرانی که از خطا و اشتباه دورند دستورهایی برای افراد بشر بفرستد تا بکار بستن آن دستورها آنان را به سعادت و نیکبختی برساند.
و چون پاداش فرمانبرداری از دستورهای پروردگار در زندگی این جهان کاملاً به ظهور نمی رسد باید عالم دیگری باشد که در آنجا بکارهای مردم رسیدگی شود تا اگر عمل خیری انجام داده اند پاداش آن را ببینند و اگر کار زشتی از آنان سر زده بجزای آن برسند.
دین، مردم را به این اعتقادات و سایر عقاید حقه یی که بعداً به طور تفصیل بیان می کنیم تشویق می نماید و آنان را از جهل و بیخبری بر حذر می دارد.

ما مسلمانها شریفترین علم را داریم و آن علم توحید است

ما مسلمانها شریفترین علم را داریم و آن علم توحید است  


سوره محمد آیه 19 :
 
فَاعلَم اَنَّه لا الهَ الاّ اللهُ وَ استَغفِر لَذنبِک        پس بدانکه معبودی غیر از الله نیست، خیزی جز الله نیست پناهی جز الله نیست     
تمام خیرها غیر از خدا عارضی و فانی است، قدرتها، زیبائیها و ... خداوند است که همه صفاتش ذاتی و باقی است، به آفتاب و ماه سجده نکنید بخدائی سجده کنید که آنها را آفریده است .
سوره فصلّت آیه 37 :
 
لا تَسجُدوا لِلشَّمسِ وَ لا لِلقَمَر وَ اسجُدُوا لله الّذی خَلَقَهُنَّ اِن کُنتُم ایاهُ تَعبُدُون        نه به آفتاب و نه بماه سجده نکنید سجده بخدا کنید که آنها را آفریده است اگر فقط او را
می پرستید     
شکوفائی انسان در اعتقاد به توحید است(قُولُوا لا اِلهَ اِلاَّ اللهَ تُفلِحُوا) انسان که به این علی رسد، خدا در نظرش عظیم می شود و غیر خدا هر چه باشد حقیر و کوچک، یعنی دنیا با تمام زیبائیهایش در نظر یک مسلمان کوچک و حقیر است، اگر دیگران دارند، او ناراحت نمی شود حسد نمی کند و اگر خود دارد حریص نیست و بخل نمی ورزد و خصوصیتهای خوب و زیبای دیگر که همان شکوفائی انسان است .
بعبارت دیگر تزکیه انسان است که کلید بهشت می باشد بهشت سرتاسری، (جزاء من تزکی 76 طه) آری اسلام با تعلیماتش با مقررات روزمره اش ، نماز، زکوه، حج، جهاد و ... حتی کسانی را هم که سواد خواندن و نوشتن ندارند نیز به این مقام می رساند دنیا و زیبائیهای آن اگر در چشمها صغیر و ناچیز باشد محلی برای حرص و بخل و حسد و دیگر حالات رذل جهنمی باقی نمی ماند و زندگی بهشت گونه می گردد.
- آری شخص مسلمان در هر حال بنده خدا است داشتن و نداشتن پیش از او سواء است او دارای نفس مطمئنه است که بهر حال رضایت دارد خدا هم از او راضی است او در هر حال و در هر حادثه بخدا رجوع می کند خدائی که (لَهُ ما فیِ السّماواتِ وَ الارضَ وَ ما بینَهُما وَ ما ... آیه 6 طه ) او همواره مخاطب:(یا اَیَّتُها النَّفسُ المُطمَئِنَّه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فَادخلی فی عِبادی وَ ادخُلی جَنَّتی، آیات 27 الی 30 سوره الفجر) است او قبل از بهشت موعود در دنیا هم در باغستانها است و مشمول آیه 54 و 55 سوره قمر می باشد.
 
اِنّ المُتَقینَ فی جنّاتٍ وَ نَهَرَ فی مَقَعَدِ صدِق عِند مَلیکَ مُتَدِر        بی گمان متقیان در باغها و نهرها هستند در مقام و منزلتی صدق نزد فرمانروای مقتدر     
فی جناه و نهر : از رسول خدا که در ذیل این آیه آمده : نهر بمعنای وسعت است یعنی در هر حال چه فقر و چه غنا و چه صحت و چه مرض در باغ است امام صادق(ع) فرمودند : «دنیا برای شیعیان ما بهشت است، بهشت هم بهشت است او به مقام خلیفه اللهی رسیده است» در حدیث قدسی است : عبدی اطعتی حتی اجعلک مثلی من بچیزی می گویم باش، می شود تو هم بگوئی باش بشود. امام صادق(ع) فرمودند :«مومن اگر به این کوه بگوید بیا جلو می آید. دیدند کوه دارد جلو می آید حضرت با اشاره دست فرمود بایست، ایستاد، در زلزله مدینه که در بحار نقل کرده، مردم پناه به آن حضرت آوردند،حضرت دست گذاشت بر زمین، نهیب زد(هی اسکن) زمین ساکت شد، مردم خیلی تعجب کردند، فرمود تعجب نکنید من همان انسان هستم که در سوره زلزال آمده : اِذا زِلزِلتُ الاَرضُ زلزالها وَ اخرجَتُ الارضُ اَثقالَها وَ قالَ الاِنسانُ مالَها.
« علم به ماوراء توأم با حکمت عملی»
ما مسلمانها علوم متنوع قرآنی داریم از جمله بماوراء(امداد غیبی) توام با حکمت عملی است از سرتاسر قرآن این علوم بدست می آید بخصوص در احوالات انبیاء علیهم السلام، موسی علیه السلام تولدش، رشدش ... تا می رسد آنجا که فرعون تهدید می کند و موسی پیامبر خدا بنی اسرائیل را از مصر خارج می کند.
دشمن از عقب می رسد و موسی کنار دریا قوم مضطرب می شوند موسی علم به ماوراء دارد و می گوید کلا انّ معیَ ربی سیهدینی که خطاب می شود اضطرب بعصاک البحر، آب سنگ می شود ... در بیابان هم سنگ آب می شود، عیسی علیه السلام مجسمه از گل بصورت پرنده درست می کند و باذن خدا فوت می کند و پرنده می شود، یونس در بطن ماهی خدا را تسبیح می کند و پس از مدتی سالم از شکم ماهی بیرون می آید، فانجیناهُ منَ الغَمِّ وکَذلکِکَ نُنَجی المُومنین، امام صادق(ع) در ذیل این آیه فرماید تعجب می کنم از کسیکه گرفتار غم سنگینی می شود چرا از این آیه غافل است. عاصف بن برخیا در یک لحظه تخت بلقیس را از دوازده روز راه حاضر می کند(و قال الذی عندَهُ عِلمٌ منَ الکِتاب اَنا اتیکَ بهِ قَبلَ اَن یَرتَدِّ اِلَیکَ طرفک)به ابراهیم(ع) آتش سرد و سلام می شود .....
رسول خدا هم اعلان مقابله با دشمن می دهد و می گوید : اِنَّ وَلِیَّ اللهَ الَّذی نَزَّلَ الکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلِّی الصالِحین متولی امور من کسیست که کتاب را نازل کرده و او متولی صالحان نیز می باشد(آیه 196 سوره اعراف) و خلاصه اِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ امَنُوا فِی الحیوهِ الدُّنیا ... تمام اینها توام با حکمت عملی می باید باشد.(مجموعه آیات 22 الی 39 از سوره اسراء) گفت پیغمبر به آواز بلند با توکل پای اشتر را ببند، امیرالمومنین وارد مسجد شد دید عده در گوشه مشغول ذکر هستند جلو آمد فرمود شما کیستید؟ عرض کردند ما متوکلان هستیم فرمود یعنی چه ؟ گفتند خداوند روزی رسان است اگر رسد می خوریم، نرسید صبر می کنیم، حضرت فرمود سگهای محل ما هم چنین اند، پا شوید بروید بیرون مشغول کاری بشوید. بلی کار و شغل نیز عبادت است بشرطی که بعنوان بندگی باشد، در این حال اگر گرهی در کار افتد او خود مشگل گشا است که وَ مَن یَتَّقِ الله یَجَعَلَ لَهُ مَخرَجاً وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب. هر کس خدا را بپاید و تکالیف خود را انجام دهد خداوند در گرفتاری ها راه خروج بر او قرار می دهد از راه ماوراء که مافوق حساب های طبیعی است به او روزی می دهد حضرت مریم هم گفت : هُوَ مِن عِندَ اللهِ انَّ اللهَ یَرزُقُ مَن یَشاءِ بِغَیرِ حِساب. و آیا دیگر که سرتاسر قرآن مشحون است با این آیات نورانی .
امروز کشور ایران بحمدالله از موقعیتی برخوردار است که بعد از زمان ائمه سلام لله علیهم هیچگاه این موقعیت را نداشت.
و در زمان بعد از زمان ائمه تا زماننا هذا سلاطین جور از صفویه ها و پهلویها همیشه مسلط بودند و مراجع عظام همواره محکوم به سکوت بودند اما امروز بحمدالله در رأس کشور ولی فقیه است مرجعی وارسته و فرمانده کل قوا و بحمدالله سپاه و بسیج و ارتشی و قوای انتظامی نیرومند تحت فرمان ..
بدبخت و بیچاره است کسی که با داشتن موقعیت ایران ترسی هراسی بخود راه دهد و از هیاهوی دشمن بترسد آنها مانند ضعفای بنی اسرائیل هستند که مضطرب می شوند. غافل از آنکه هزارها موسی در کشور هستند و دریاها را می شکافند و ...
آسمان و هدایت انسان ها
در این عصر انسان از دیدار آسمان و مناظر زیبای آن و از هدایتی که بواسطه آن باید نصیبش شود محروم مانده است به آسمان توجه کنید . 

  برگرفته ازجلسات ،تالیفات وآثار حضرت آیت الله سید جواد سید فاطمی دام ظله

نکته ناب: برهان قاطع آیت‌الله بهجت بر زنده بودن امام زمان(عج)

 

به گزارش «شیعه نیوز»، دلیل بر این است كه در هر جا و هر زمانى كه قرآن هست و مأمور به، به طورى كه مرجع است، حالا یا صورتا یا واقعا یا بعضا یا تماما، هرجا كه قرآن باشد، شارح قرآن هم باید باشد، وصى پیغمبر هم باید باشد.

شاید محکمترین دلیل بر زنده بودن وجود مبارک حضرت حجت (عليه السلام) دلیلی است که مرجع فقید جهان تشیع،  آیت الله بهجت(رحمه الله علیه) در اثنای دروس خود تقریر کرده اند:

« حقیقت اسلام، در ایمان است، به دلیل آیه: «ألیوم أكملت لكم دینكم» (1) و «انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا»(2) و امثال این ها.

انسان عاقل، متوجه مى شود كه نبى، وصى مى خواهد. وصایت تكوینا بقاى نبوت است. بنده ندیده ام كه كسى این گونه بگوید، ولى حقیقت مطلب همین است كه دلیل بر وجود بقیه الله (عجل الله تعالى فرجه الشریف ) در این زمان، از ابتداى غیبت صغرى تاكنون، همان روایت ثقلین است با ضمیمه اى كه در آن است:

«انى تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتى ...سألت ربى أن یجمع بینهما و أن لا یفرق بینهما فاستجاب لى» (3)

این روایت، با ضمیمه سألت ربى ... دلیل بر این است كه در هر جا و هر زمانى كه قرآن هست و مأمور به، به طورى كه مرجع است، حالا یا صورتا یا واقعا یا بعضا یا تماما، هرجا كه قرآن باشد، شارح قرآن هم باید باشد، وصى پیغمبر هم باید باشد، یعنى، بقاء خود صاحب قرآن كه انما یعرف القرآن من خوطب به (4) خودش باید باشد. هر زمان كه اسلام و قرآن هست، در همان زمان قائم، و ولى و عالم به اسلام و شارح قرآن كه خود خدا معین كرده است، باید باشد. لا یفرق بینهما! نمى شود قرآن باشد ولى شارح قرآن نباشد!

لذا در خود روایات اهل تسنن، الى ماشاءالله، مواردى را ملاحظه مى كنید كه در مورد آیه شریفه قرآن یا در مورد احكامى كه آنان صادر كرده اند، حضرات معصوم خصوصا حضرت امیر (علیه السلام )، آن ها را توضیح و تبیین كرده اند، به طورى كه اهل سنت نقل كرده اند كه خلیفه دوم در هفتاد موضع گفته است:

لو على لهلك عمر(5) یا مثلا زمانى كه وجود مقدس رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ) از دنیا رفت، برادر ابوبكر آمد گفت: محمد لا یموت؛ "پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) نمى میرد”ابوبكر براى اثبات مرگ پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به این آیه شریفه «افان مات أو قتل انقلبتم على اعقابكم» (6) استدلال كرد، و حال این كه این نكته را نفهمیده كه "ان "در آیه شریفه قرآن "ان "شرطیه است و به این معنا نیست كه پیامبر مى میرد یا كشته مى شود، بلكه باید به این آیه شریفه قرآن «كل نفس ذائقه الموت» (7) استدلال كرد. این آیه، براى مرگ كلیه نفوس، دلیل است نه آن آیه شریفه أفاین مات ....

واقعا آیا اینان شارح قرآن بودند؟! همین شارح بودن اهل بیت براى آیات شریفه قرآن كه در موارد عدیده اى از آن را خود اهل تسنن نقل كرده اند، دلیل قطعى بر ولایت و وصایت حضرات معصوم (علیه السلام ) است. روایت ثقلین با آن ضمیمه اى كه در آن است، دلیل قطعى بر وجود امام زمان حى الى زمان ظهور است، نه اینكه بعدا موجود و متولد مى شود.» (8)

پي‌نوشت‌ها:
1- سوره مباركه مائده، آیه 3: "امروز دین شما را كامل كردم ".
2- سوره مباركه مائده، آیه 55: "سرپرست و ولى شما، تنها خداست و پیامبر او و كسانى اند كه ایمان آورده اند.”
3- "من دو چیز گرانبها از خود به جا مى گذارم كتاب خدا و اهل بیتم . از پروردگار خواستم كه آن دو را با هم قرار دهد و از هم جدایشان نسازد خداوند هم اجابت فرمود”این حدیث در كتب و منابع روایى اهل سنت به صورت هاى مختلف و به طور متواتر نقل شده است از باب نمونه به صحیح مسلم 7: 122؛ سنن ترمذى 5: 662.
4- بحارالانوار 24: 238، 46: 350؛ الكافى 8: 311؛ "قرآن را فقط كسى كه طرف خطاب آن است مى فهمد.”
5- الاستیعاب 3: 40؛ فیض القدر 3: 357. "اگر على نبود عمر هلاك مى شد”
6- سوره مباركه آل عمران، آیه 144: "آیا اگر او بمیرد و یا كشته شود شما به عقب برمى گردید.”
7- سوره مباركه آل عمران، آیه 185: "هركسى مرگ را مى چشد”
8- فیضى از وراى سكوت: 27.


منبع: راسخون

کتابچه اهمیت نماز جماعت-رضا قارزی

کتابچه اهمیت نماز جماعت

 رضا قارزی


خواندن نماز جماعت و فضيلت آن

اسلام دين تک بعدي نيست به همان ميزان که در عبادات به اعمال فردي توجه شده به انجام عبادات به طور جمعي نيز تأکيد گرديده است و در تعاليم ديني مطابق بيان اهميت نماز براي برگزاري آن به جماعت تأکيد بسياري شده است. اشاره جوهره همه عبادات و خصوصاً نماز اين است که خودخواهي انسان شکسته شود. انسان تا در دايره تنگ و تاريک تمايلات شخصي، دنيايي و کوچک محصور راه به جهان نوراني سراي حکومت نمي برد و مدارج و مراحل کمال را طي نمي کند و به ارزش واقعي انسان دست نمي يابد. حضور در جمع و برگزاري نماز اين با فضيلت ترين عبادات در کنار ديگر نمازگزاران فرصت و امکان مناسبي فراهم مي سازد تا نمازگزار از حصار فرديت خويش بيرون آيد. نماز جماعت تحقق اين معناي نهفته در نماز است که «اسلام بر بندگان صالح خداوند» و بندگان صالح خداوند کساني هستند که نماز را برپا مي دارند و ايستادن در کنار نمازگزاراني که جمع بندگان صالح را عينيت مي بخشد اين امکان را فراهم مي سازد تا به برکت خلوص، حضور آنان خود نمازگزار در اين سير انفسي به سوي خود به فيوضات بيشتري دست يابد و نماز او به برکت تعالي ترين آراسته گردد. با نماز مکارم اخلاقي در انسان پديد مي آيد، رشد مي کند و به ثمر مي نشيند. خدمت به ديگران و رفع درد و رنج ديگران از برترين مکارم اخلاقي است. به عبارتي ديگر همانگونه که نماز برترين آيين بندگاني است نوعدوستي و خدمت به بندگان خدا نيز در زمره برترين مکارم اخلاقي قرار دارد. نماز جماعت زمينه ساز آشنايي با درد و رنج ديگر نمازگزاران است تا نمازگزاران در حد توان در رفع مشکلات و نگراني هاي آنان بکوشند و اگر در عمل گاهي نتواند بردارد در لحظات نوراني نيايش و مناجات با خدا دست به درگاه خداوندي بالا برد و از پروردگار مهربان عاجزانه بخواهد تا در جهت برطرف شدن سختي ها و مشکلاتي که ديگران با آن دست به گريبانند راه نجات و گشايش را فراهم آورد. نماز را در جمع ديگران خواندن، برکت ديگري نيز دارد و آن جمع قطره هاي کوچک و تشکيل درياي متحد از انسان هاي پاک و با فضيلت است. اين قدرت الهي فراهم آمده در کينه زمين هاي اجتماعي، فردي، سياسي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي منشأ ثمرات مثبت و تعيين کننده بسياري خواهد بود. خواندن نماز به جماعت اثرات مثبت و سازنده بسياري در تربيت فردي، اجتماعي  انسان هاي موحد دارد. با فضيلتي که هر روز در کنار هم رو به قبله توحيد مي ايستند و به راز و نياز با خالق هستي ومشغول مي شوند. در معاشرت با يکديگر نيز تا حد بسياري موازين و مکارم اخلاقي را رعايت مي نمايند. ترويج و تبليغ نماز جماعت را احکامي است که بطور مشروح در رساله هاي عمليه بيان شده است. معني نماز جماعت قرار داده شده است تا اخلاص و يگانگي و اسلام و عبادت براي خداوند آشکار و باز ظاهر شود. معني نماز خواندن انسان در جماعت بهتر است از نمازي که چهل سال در خانه خوانده شود عرض کردند يا رسول الله نماز يک روز؟ حضرت فرمودند: بلکه يک نماز.
در آغاز اسلام، مسلمانان هرگز نماز جماعت را ترک نمي کردند، حتي در ميدان جنگ، براي برپايي نماز جماعت دو گروه مي شدند.
گروهي مي جنگيدند و گروهي ديگر نماز را به جماعت با پيغمبر مي خواندند. امام حسن در ظهر عاشورا، در کنار پيکر پاک شهيدان به نماز جماعت ايستادند و با گروهي از ياران شجاع و وفادار خود نماز ظهر را خواندند. در احکام دين نيز به مسائلي برمي خوريم که اهميت نماز جماعت را مي رساند. مانند اين مسائل:
1- شرکت در نماز جماعت براي همه مستحب است به ويژه براي همسايگان مسجد.
2- حاضر نشدن در نماز جماعت از روي بي اعتنايي جايز نيست.
3- مستحب است صبر کنيم تا نماز را با جماعت برگزار کنيم.
4- نماز جماعتي که مختصر خوانده مي شود از نماز فرادي که طول داده مي شود بهتر است.
5- نماز جماعت هرچند اول وقت خوانده نشود از نماز فرادي از اول وقت بهتر است.

نماز جماعت و جمعه وسيله اي است که مي توان قدرت اسلام و مسلمانان را با آنها در هر صبح و شام و در هر روز جمعه، به نمايش بياورد. در نماز جماعت يک نفر مسلمان عادل و شايسته جلو مي ايستد و ديگر نمازگزاران پشت سر او در صف هاي منظم قرار مي گيرند و همه با هم نماز مي خوانند بر پاداشتن نماز جماعت تصويري از هماهنگي مسلمانان است در نماز جماعت آثار برابري را مي توان مشاهده کرد. افراد مختلف از قشرهاي گوناگون جامعه در کنار يکديگر مي ايستند و با خدا خويش راز و نياز مي کنند و پايان نماز با يکديگر آشنا مي شوند و به مشکلات همديگر رسيدگي مي کنند و به ياري هم مي شتابند. اگر يکي از مؤمنان را در صف ببينند از حال او جويا مي شود. اگر بيمار بود به ديدارش مي روند و اگر گرفتار بود به ياريش مي شتابند. نمازگذار در تنظيم صفهاي نماز کاملاً دقت کرده و به امام جماعت اقتدا مي کنند و با رعايت نظم از امام پيروي مي کنند. اعمال نماز را با رهبري انجام مي دهند و بدين ترتيب پيروي را همه روزه تمرين مي کند. امام خميني (ره ) در اين باره فرموده: «نماز را با جماعت بخوانيد و مساجد را پر کنيد اينها (دشمنان اسلام) از مساجد مي ترسند. مساجد سنگر است پس بايد سنگرها را پر کرده » در آغاز اسلام مسلمانان هرگز نماز جماعت را ترک نمي کردند حتي در ميدان نبرد براي بر پايي نماز جماعت دو گروه مي شدند. گروهي مي جنگيدند و گروهي ديگر نماز جماعت را با جماعت با پيامبر (ص) مي خواندند. امام حسين (ع) در روز عاشورا در کنار پيکر پاک شهيدان به نماز جماعت ايستادند و با گروهي از ياران شجاع و وفادار خود نماز ظهر را خواندند. در احکام دين نيز به مسائلي برمي خوريم که اهميت نماز جماعت را مي رساند مانند اين مسأله:
1-     حاضر نشدن به نماز جماعت از روي بي اعتنايي جايز نيست.
2-     در نماز جماعت براي همه مستحب است به ويژه براي همسايگان مسجد.
3-     مستحب است صبر کنيم تا نماز را با جماعت برگزار کنيم.
4-     نماز جماعتي که مختصر خوانده مي شود از از نماز فرادايي که طول داده مي شود بهتر است.
5-     نماز جماعت هر چند در اول وقت کمي خوانده شوند از نماز فراداي طولاني بهتر است و همچنين اسلام تأکيد کرده که مسلمانان به صورت دسته جمعي زندگي کنند حتي دسته جمعي نماز بگذارند. اگر مسجد در دسترس نيست هرجا مناسب باشد در صحرا در سالن مدرسه در کارگاه و کارخانه يا در خانه ها وقتي در يک محل نماز جماعت خوانده مي شود همه بکوشند تا از خانه يا محل کار خود به آنجا بروند و در نماز جماعت شرکت کنند.

اهميت نماز جماعت

آئين اسلام، از بعد اجتماعي مهمي برخوردار است و با عنايت به برکات و آثار وحدت و تجمع و يکپارچگي، در بسياري از برنامه هايش بر اين بعد، تکيه و تأکيد کرده است. برگزاري نمازهاي روزانه واجب نيز به صورت جماعت و گروهي، يکي از اين برنامه هاست. در اينجا به اهميت «نماز جماعت » اشاره مي کنيم:
 غير از آثار فردي و اجتماعي نماز جماعت (که به آنها اشاره خواهد شد) پاداشهاي عظيمي براي آن بيان شده که در اينجا به بعضي از روايات، اشاره مي شود.
از رسول خدا (ص) نقل شده که: «مَن سَمِعَ النّداءَ فَلَم يجِبهُ مِن غَيرِ عِلّةٍ فَلا صَلاةَ له»[1]
نماز کسي که صداي اذان را بشنود و بي دليل، در نماز جماعت مسلمانان شرکت نکند، ارزشي ندارد. در حديث، تحقير نماز جماعت، به منزله تحقير خداوند به شمار آمده است: «مَن حَقَّرَهُ فَاِنّما يحَقّرُ اله »[2]
شرکت دائم در نماز جماعت، انسان را از منافق شدن بيمه مي کند.[3] و براي هر گامي که به سوي نماز جماعت و مسجد برداشته شود، ثواب و حسنه در نظر گرفته شده است.[4] همين که کسي براي شرکت در نماز جماعت از منزل خارج مي شود، يا در مسجد، در انتظار نماز جماعت به سر مي برد پاداش کسي را دارد که در اين مدت، به نماز مشغول بوده است.[5] تعداد حاضران در نماز جماعت، هر چه بيشتر باشد، پاداش آن بيشتر است. اين کلام رسول خدا (ص) است که فرمود: «ما کَثُرَ فَفُوَ اَحَبُّ الي الله »[6]
حديث جالبي در بيان فضيلت نماز جماعت است که قسمتي از آن در رساله هاي علميه هم ذکر شده که ترجمه تمام حديث چنين است:
اگر اقتدا کننده 1 نفر باشد، پاداش 150 نماز داده مي شود.
اگر اقتدا کننده 2 نفر باشد، پاداش 600 نماز داده مي شود.
اگر اقتدا کننده 3 نفر باشد، پاداش 1200 نماز داده مي شود.
اگر اقتدا کننده 4 نفر باشد، پاداش 2400 نماز داده مي شود.
اگر اقتدا کننده 5 نفر باشد، پاداش 4800 نماز اده مي شود.
اگر اقتدا کننده 6 نفر باشد، پاداش 9600 نماز داده مي شود.
اگر اقتدا کننده 7 نفر باشد، پاداش 19200 نماز داده مي شود.
اگر اقتدا کننده 8 نفر باشد، پاداش 36400 نماز داده مي شود.
اگر اقتدا کنندگان و امام جماعت به 10 نفر رسيدند، پاداش 72800 نماز را دارد. ولي، همين که عدد افراد از ده نفر گذشت، حساب آن را جز خدا کسي نمي داند.[7]
در حديث ديگر است: هرکه نماز جماعت را دوست بدارد، خدا و فرشتگان او را دوست مي دارند.[8] در زمان پيامبر (ص) هرگاه افراد نماز جماعت کم مي شدند، آن حضرت به جستجو و تفقد از افراد مي پرداخت و مي فرمود: شرکت در نماز صبح و عشاء بر منافقان از هر چيز سنگين تر است.[9] قرآن نيز، از اوصاف منافقان، بي حالي و کسالت هنگام نماز را بيان کرده است.[10] زيرا سحرخيزي و حضور در جماعت مسلمين، آن هم از راه هاي دور و در گرما و سرما، نشانه صداقت در ايمان و عشق نمازگزار است.
حضور در نماز جماعت، خاص يک منطقه نيست. انسان در هر جا که باشد، خوب است به فکر نماز جماعت و حضور در آن و تشويق ديگران باشد. رسول خدا (ص) درباره اهميت جماعت، فرمود: «صَلاةُ الرَّجُلِ في جماعةٍ خيرُ مِن صَلاتِهِ في بَيتِهِ اَربَعينَ سَنَةٍ. قيلَ: يا رَسُولَ اللهِ ! صَلاةُ يومٍ؟ فقال (ص): صَلاةُ واحِدَةُ »[11]يک نماز با جماعت، بهتر از چهل سال نماز فرادي در خانه است. پرسيدند: آيا يک روز نماز؟ فرمود: بلکه يک نماز. و مي فرمودند: صف هاي نماز جماعت، همانند صف هاي فرشتگان در آسمان چهارم است.[12]
اولين نماز جماعتي که برپا شد، به امامت رسول خدا و شرکت حضرت علي (ع) و جعفر طيار (برادر حضرت علي (ع) )بود.
همين که ابوطالب، فرزندش علي (ع) را ديد که به پيامبر اقتدا کرده، به فرزند ديگرش جعفر گفت: تو نيز به پيامبر اکرم اقتدا کن. و اين جماعت دو سه نفري، پس از نزول آيه «فَاصدَع بماتُؤمَر » بود، که فرمان به علني ساختن دعوت و تبليغ مي داد.[13]

 آثارنماز جماعت:( معنوي ـ سياسي ـ اجتماعي ـ اخلاقي و تربيتي نماز جماعت)

در ميان عبادتها تنها عبادتي که آن را مي توان به جماعت خواند و در مورد آن پيشوايان بزرگ دين ما و مخصوصاً رسول اکرم صلي الله عليه و آله بسيار سفارش فرموده اند، نماز است که با برنامه اي دقيق و عميق، با آداب و رسومي ويژه، با شرايطي خاص و جالب و جامع، و با احکامي متين، با جماعت و گروه برگزار مي شود و آثار بزرگ، و نتايجي گرانقدر و سودمند دارد، مخصوصاً آثار و نتايج رواني و اخلاقي و آموزشي و اجتماعي. البته، اگر درست و با معنا و طبق مقررات، آنطور که شارع مقدس اسلام خواسته و دستور داده برگزار شود و انجام گيرد، و آداب و سنتي را که برايش گفته مراعات کند. نماز جماعت را چون نماز فرادي، در هر مکان و در هر جا مي شود خواند در صورتي که آن جا و مکان مباح بوده و غصبي نباشد. نهايت در پاره اي از جاها نماز خواندن مکروه است. اما نماز خواندن در مسجد امتياز و برتري ديگري دارد و فضيلت و ثواب بيشتري دارد و بالخصوص با جماعت. پيغمبر صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار عليه السلام درباره آن عجب توصيه کرده اند و اشخاصي را که از نماز جماعت در مسجد فاصله مي گرفته اند سخت تهديد مي فرمودند. در زمان رسول اکرم ايشان با کمال شدت فرمودند: اگر اينان به مسجد نيايند مي فرستم خانه هاشان را بر آنها آتش زنند. چرا در جماعت مسلمين شرکت نمي کنند؟ در آن زمان اميرالمؤمنين (ع) در کوفه بود، وقتي که به حضرت خبر دادند، گروهي از همسايگان مسجد به جماعت در مسجد حاضر نمي شوند حضرت با جديت بيان مي فرمود: «اينان از ما دور شوند و مجاورت، را ترک گويند » در حديث ديگري است که آن حضرت درباره گروهي که براي نماز جماعت به مسجد نمي آمدند. فرمود:«اين گروه از خوردن و آشاميدن با ما مشارکت نکنند و با ما مشورت نمايند و با ما وصلت ازدواج نمايند و از احوال بيت المال بهره نگيرند. مگر اينکه به مسجد بيايند و در جماعت ما شرکت کنند و اگر چنانچه بر اين کارشان اصرار داشته باشند، چه بسا دستور دهم خانه هاشان را بر ايشان آتش بزنند . مسلمانان که اين سخنان را از آن حضرت شنيدند به طور کلي از آنها فاصله گرفتند. معاشرت و رفت و آمد با آنها را ترک گفتند، ديگر با آنها هم خوراک نشدند و وصلت و ازدواج با آنها نکردند، تا اينکه به جماعت حاضر شدند». حضرت صادق عليه السلام فرمود: «هرکه در خانه اش نماز به جماعت بخواند البته بدون علت و عذر براي او فضيلت و نماز است و نه براي کساني که در آن جماعت شرکت کرده اند ». باز آن حضرت فرمود: «هرکس از همسايگان مسجد صداي اذان را بشنود و آن را اجابت نکند و براي نماز به مسجد نرود پس نمازش داراي فضيلت و کمال نخواهد بود. » اميرالمؤمنين (ع) فرمود: کسي که به مسجد مي رود، حداقل و دست کم به يکي از هشت چيز نائل مي شد: اول : برادر و دوستي در راه خدا براي خود مي يابد. دوم: يا دانش تازه اي مي آموزد. سوم: يا آيتي از آيات محکم قرآن مجيد را ياد بگيرد. چهارم: يا سخني مي شنود که در نتيجه براي استقامت و استواري او مي افزايد. پنجم: يا به رحمت و منفعت غير متقربه اي مي رسد. ششم: يا موعظه پند و اندرزي اخذ مي کند که او را از انحراف و بدبختي نگه مي دارد. هفتم و هشتم: يا گاهي و در اثر ترس از خدا و يا از روي شرم و حيا گناهي را ترک مي گويد. مردمي که به مسجد مي روند بايستي پاک و پاکيزه باشند و از بوهاي بد و زننده به دور باشند بلکه بايد خوشبو باشند.
برپايي فرضيه هاي ديني به صورت دسته جمعي، غير از پاداش هاي فراواني که ياد شد، در زندگي فردي و اجتماعي امت مسلمان نيز، آثار مثبت و فراواني دارد که به برخي اشاره مي شود:

ازآثار معنوي
بزرگترين اثر معنوي نماز جماعت، همان پاداش هاي الهي است که گفته شد. روايت است که شبي، علي (ع) تا سحر به عبادت مشغول بود. چون صبح شد، نماز صبح را به تنهايي خواند و استراحت کرد. رسول خدا (ص) که آن حضرت را در جماعت صبح نديد، به خانه او رفت. حضرت فاطمه (س) از شب زنده داري (ع) و عذر او از نيامدن به مسجد سخن گفت. پيامبر فرمود: پاداشي که به خاطر شرکت نکردن در نماز جماعت صبح، از دست علي (ع) رفت، بيش از پاداش عبادت تمام شب است[14]. (495) رسول خدا (ص) فرموده است:
«لِاَن اُصَلِّي الصُبَح في جَماعةٍ اَحَبُّ اِلي مِن اَن اُصَلِّي لَيلَتي حَتّي اُصبِحَ »[15]. اگر نماز صبح را به جماعت بخوانم، در نظرم محبوب تر از عبادت و شب زنده داري تا صبح است.
به خاطر همين فضيلت و پاداش هاست که اگر تعداد نمازگزاران از ده نفر بيشتر شود، اگر تمام آسمان ها کاغذ، و درياها مرکب و درخت ها قلم شود و فرشتگان بنويسند[16]، پاداش يک رکعت آن را نمي توانند بنويسند.
و نماز جماعت با تأخير، بهتر از نماز فراداي در اول وقت است.

ازآثار اجتماعي
نماز جماعت، مقدمه وحدت صفوف و نزديکي دلها و تقويت کننده روح اخوت است.
نوعي حضور و غياب بي تشريفات، و بهترين راه شناسايي افراد است.
نماز جماعت، بهترين، بيشترين، پاکترين و کم خرج ترين اجتماعات دنياست و نوعي ديد و بازديد مجاني و آگاهي از مشکلات و نيازهاي يکديگر و زمينه ساز تعاون اجتماعي بين آحاد مسلمين است.
ازآثار سياسي
نماز جماعت، نشان دهنده قدرت مسلمين و الفت دلها و انسجام صفوف است. تفرقه ها را مي زدايد، بيم در دل دشمنان مي افکند، منافقان را مأيوس مي سازد، خار چشم بدخواهان است.
نماز جماعت، نمايش حضور در صحنه و پيوند «امام» و «امت» مي باشد.

ازآثار اخلاقي، تربيتي

در نماز جماعت، افراد در يک صف قرار مي گيرند و امتيازات موهوم صنفي، نژادي، زباني، مالي و .... کنار مي رود و صفا و صميميت و نوعدوستي در دلها زنده مي شود و مؤمنان، با ديدار يکديگر در صف عبادت، احساس دلگرمي و قدرت و اميد مي کنند.
نماز جماعت، عامل نظم و انضباط و وقت شناسي است. روحيه فرد گرايي و انزوا و گوشه گيري را از بين مي برد و نوعي مبارزه با غرور و خودخواهي را در بر دارد.
نماز جماعت، «وحدت» در گفتار، جهت، هدف و امام را مي آموزد و از آنجا که بايد پرهيزکارترين و لايق ترين اشخاص، به امامت نماز بايستد، نوعي آموزش و الهام دهنده علم و تقوا و عدالت است. نماز جماعت، کينه ها و کدورت ها و سوء ظن ها را از ميان مي برد و سطح دانش و عبوديت و خضوع را در جامعه اهل نماز، افزايش مي دهد.
به خاطر اين همه آثار است که به نماز جماعت، آن همه توصيه شده است. حتي نابينايي وقتي از حضور پيامبر، اجازه خواست که به مسجد نيايد، آن حضرت فرمود: از خانه تا مسجد، ريسماني ببندد و به کمک آن، خود را به نماز جماعت برساند[17] و نيز نابيناياني که اجازه ترک شرکت در نماز خواستند، رسول خدا (ص) اجازه نفرمود.[18]
از طرف ديگر، برخورد شديد نسبت به کساني که به نماز جماعت اهميت نمي دهند، نشان ديگري بر اهميت و سازندگي آن است. در حديث است که به چنان کسان، همسر ندهيد[19] (501) و معرف آنان نشويد.[20]  

امام جماعت
در نماز جماعت، آنکه جلو مي ايستد و مردم به او اقتدا مي کنند، «امام » نام دارد. بعضي نيز به او «پيشوا » مي گويند. در نظام اجتماعي سياسي اسلام، آنکه پيشوايي جمعي را به عهده دارد، بايد از يک سري فضيلت ها و برتري ها برخوردار باشد، تا فضايل او، الهام بخش ديگران نيز باشد. در نماز جماعت نيز، پيش نماز، بايد در علم و عمل و تقوا و عدالت، برتر از ديگران باشد.
در حديث مي خوانيم: «فقدموا افضلکم» (503) و «فقدّموا خيارکم» (504) يعني به با فضيلت ترين و بهترين خودتان اقتدا کنيد. احاديث، در اين باره، بسيار است. به چند نمونه اشاره مي کنيم: امام جماعت، بايد کسي باشد که مردم به ايمان و تعهد او اطمينان داشته باشند.(505)
امام صادق (ع) فرمود: امام جماعت، رهبري است که شما را به سوي خدا مي برد، پس بنگريد که به چه کس اقتدا مي کنيد. (506) ابوذر فرمود: امام شما، در قيامت، شفيع شماست. پس شفيع خودتان را از افراد سفيه و فاسق قرار ندهيد. (507)
اقتدا کردن افراد ناشناخته و آنان که در دين يا امامت، غلّو مي کنند، نهي شده است. (508) افرادي که در جامعه، به خاطر گناه علني، شلاق خورده اند، يا از طريق نامشروع، به دنيا آمده اند، حق امام جماعت شدن ندارند. (509) امام جماعت، بايد مورد قبول مردم باشد، وگرنه آن نماز، مورد قبول درگاه خداوند نيست. (510 ) امام صادق (ع) در تفسير آيه شريفه «خذوا زينتکم عندکل مسجد » (511 ) هنگام رفتن به مسجد، زينت خود را همراه داشته باشيد.فرمود: زينت مسجد، پيشواي شايسته و امام جماعت مسجد است. (512 )البته پوشيدن لباس پاک و داشتن وقار و عطر زدن و ... نيز در رواياتي به عنوان «زينت مسجد » آمده است.
امام باقر (ع) فرمود: امام جماعت بايد از افراد انديشمند و صاحب فکر باشد. (513) رسول خدا (ص) فرمود: کسي که پشت سر امام عالم نماز بخواند، گويا پشت سر من و حضرت ابراهيم، نماز خوانده است. (514 )
امام جماعت، بايد مراعات ضعيف ترين افراد را بکند و نماز را طول ندهد. (515 ) از مجموع اين احاديث، موقعيت حساس امامت جماعت شناخته مي شود.

از آنجا که در امام جماعت، برتري و فضيلت بر ديگران شرط است، اگر در موقعيتي، چند نفر شايستگي آن را داشتند که به آنان اقتدا شود، باز هم اوصاف و شرايطي به عنوان اولويت در روايات مطرح است که آموزنده است و گرايش به ارزشها و انتخاب بهتر را مي آموزد. از جمله:
کسي که قرائت نمازش بهتر باشد. «اقرئهم »
کسي که در هجرت پيشقدم باشد. «اقدمهم هجرت »
کسي که دين شناس تر و در مراتب علمي برتر باشد. «اعلمهم بالسنة و افقههم في الدين »
کسي که سن بيشتري داشته باشد. «فاکبرهم سنّا »
کسي که انس او با قرآن بيشتر باشد.
کسي که زيباتر و خوشروتر باشد.
صاحب منزل، از مهمان در امام جماعت شدن مقدم است.
امام جماعت دائمي، بر افراد تازه وارد به مسجد، مقدم است. در ميان امتيازات، به مسئله (عالم بودن ) بيش از هر چيزي تکيه شده است. اين دانايي و اعلميت، در همه مواردي که نوعي رهبري و پيشوايي در کار است، شرط و امتياز است. در حديث است: «من صلّي بقوم و فهيم من هو اعلم منه لم يزل امرهم الي السفال الي يوم القيامة » (517 )
کسي که امامت نماز و پيشوايي گروهي را به عهده بگيرد، در حالي که ميان آنان، داناتر از او هم باشد، وضع آن جامعه تا قيامت، همواره رو به سقوط و پستي است.
البته همچنان که در حديثي گذشت، امام جماعت بايد مورد پذيرش و قبول مردم باشد. اين مقبوليت، از راه علم و پاکي و عدالت و تواضع و اخلاق نيکو به دست مي آيد.
نبايد غفلت داشت که گاهي دشمنان و اهل نفاق، براي ضربه زدن به اسلام و روحانيت، امام جماعتي را با شايعه و تهمت و دروغ، بدنام مي کنند تا او را به انزوا بکشند. هشياري مردم، خنثي کننده اين نقشه شيطاني است. پشت سر کسي نبايد به جماعت ايستاد که با فسق و گناه و بدرفتاري، مقبوليت خود را از دست داده است، نه آنکه دست هاي مرموز دشمن، او را از نظرها انداخته باشد ! ....
از شرايط امام جماعت، عادل بودن است.
عدالت را در کتب فقيهي تعريف کرده اند. فقهاي گرانقدر، از جمله حضرت امام خميني (قدس سره ) مي فرمايند:
عدالت، يک حالت دروني است که انسان را از ارتکاب گناهان کبيره، و تکرار و اصرار نسبت به گناهان صغيره باز دارد. (518 )
پاکي، تقوا، دوري از گناه، از نشانه هاي عدالت است. بنا به اهميت اين صفت، در نظام اسلامي يکي از امتيازات به حساب آمده و در فقه اسلامي و قانون اساسي، داشتن آن براي مسئولان بلند پايه و مشاغل حساس، شرط است و کارهاي مهم کشور و امور مردم، بايد به دست افراد عادل انجام گيرد.
به برخي از اين موارد که عدالت شرط است، توجه کنيد:
در مسائل عبادي، امام جماعت بايد عادل باشد.
در مسائل سياسي عبادي، مثل نماز جمعه، خطيب و امام جمعه بايد عادل باشد. در مسائل سياسي و حقوقي، (همچون نمايندگي مجلس و تصويب قوانين ) نظر فقهاي عادلي به نام «شوراي نگهبان » معتبر است. در مسائل حقوقي، گرفتن و دادن هر حق به صاحبش، با با گواهي افراد عادل باشد. در مسائل تربيتي، اجراي حدود اسلامي و تأديب ظالم و خلافکار، وقتي است که افراد عادل، به خلاف و گناه او شهادت دهند. در مسائل اقتصادي، بيت المال بايد دست افراد عادل باشد. در مسائل اجتماعي و فرهنگي، پخش و نشر خبرها، بايد دست افراد عادل باشد و به خبر افراد فاسق، اعتماد نمي توان کرد، مگر پس از تحقيق و تفحص.در مسائل نظامي، فرمانده کل قوا، با رهبري است، که عدالت شرط آن است. پس عدالت از ارکان مهم در نظام حکومتي اسلام و واگذاري مسئوليت هاي اجتماعي و تنظيم امور زندگي است.

گرچه برخورداري از عدالت، و داشتن ملکه ترک گناه، از امور دروني افراد است، ولي با علائم و نشانه هايي که در زندگي و عمل افراد بروز مي کند، مي توان به بود و نبود آن در افراد، پي برد. در روايات، برخي از اين علائم به چشم مي خورد و بعضي ملاکها بيان شده که با وجود آنها، مي توان کسي را عادل شمرد.
از امام صادق (ع) پرسيدند: عادل کيست؟
فرمود: «اذا غض طرفه من المحارم و لسانه عن الماّثم و کفه عن المظالم » (519 ) کسي که چشمش را از نامحرم، زبانش را از گناه، و دستش را از ظلم حفظ کند. پيامبر خدا (ص) نيز در حديثي انسان جوانمرد و عدل را چنين معرفي مي کند: «من عامل النّاس فلم يظلمهم و حدثهم فلم يکذبهم و وعدهم فلم يخلفهم فهو ممن کملت مروته و ظهرت عدالته ... » (520 ) کسي که با مردم، در معاملات، ستم نکند و در سخن، دروغ نگويد و در وعده هايش تخلف نکند، او از کساني است که مروتش کامل و عدالتش آشکار است.

از امام صادق (ع) سوال شد: عدالت انسان را از کجا بشناسيم؟
فرمود: همين که کسي اهل حيا و عفت باشد و در خوراک و گفتار و شهوت، خود را به گناه نيالايد، و از گناهان بزرگي مثل زنا، ربا، شراب، فرار از جنگ، .... (که مورد تهديد قرآن است ) بپرهيزد، و جز در مواردي که عذر دارد، از شرکت در جماعت مسلمين دوري نکند، چنين انساني عادل است و تفتيش از عيوب او و غيبت او بر مردم حرام است ... (521 )
در روايات ديگري مي خوانيم: به آن کس که نمازهاي پنجگانه را به جماعت بخواند، خوشبين باشيد و گواهي او را بپذيريد. (522 )
شايد آنچه را که فقهاء، به عنوان «حسن ظاهري » در عدالت بيان مي کنند، همين باشد که با حضورش در مراسم و جماعت مسلمين و نبودنش در مراکز فساد و گناه، مايه اعتماد مردم شود و او را از اين طريق، انسان عادل و درستکاري بشناسند.
امام باقر (ع) در مورد عدالت زنان مي فرمايد:
همين که اهل حجاب و از خانواده هاي محترم بود و از شوهر خويش اطاعت مي کرد و از کارهاي ناپسند و جلوه گري هاي ناروا پرهيز داشت، عادل است. (523 )
در بعضي روايات، «فاسق » را کساني مي داند که به خاطر گناهان زشت علني، در جامعه شلاق خورده، يا ميان مردم مشهور به خلاف و بدکاري يا مورد سوء ظن باشند. (524 ) البته معناي عدالت در يک نفر، آن نيست که در طول عمر، مرتکب گناهي نشده باشد، چرا که اين ويژگي، تنها در انبياء و اولياء معصوم است، ولي همين که ما در ظاهر، از او گناه بزرگي نديده باشيم، کافي است.
اين نيز ناگفته نماند که: اگر کسي خود را عادل نمي داند، و حتي به مردم بگويد که من عادل نيستم، اما مردم او را عادل و با تقوا بشناسند، مي تواند امام جماعت شود و مردم نيز مي توانند به او اقتدا کنند و اگر مردم، مايل به اقتدا باشند، نبايد سرپيچي کند. (525 ) و حتي اگر پس از نماز جماعت، معلوم شود که امام جماعت، عادل نبوده، نمازهايي را که پشت سر او خوانده اند صحيح است و اعاده لازم نيست. (526 )

با همه پاداشها و آثاري که براي نماز جماعت وجود دارد، برخي از اين فيض بزرگ محرومند و با تأسف، شاهديم که بسياري، به آن بي اعتنا و کم رغبتند و حتي در همسايگي مسجد به سر مي برند، ولي در جماعت مسلمين حاضر نمي شوند و مسجدها، گاهي به صورت ناراحت کننده و دردآوري خلوت است. علت شرکت نکردن افراد در نمازهاي جماعت، گوناگون است. بعضي واقعاً عذر دارند و دليلشان پذيرفتني است، ولي در بسياري موارد، بهانه هايي پوچ، بيشتر نيست. مروري به اينگونه دلايل و بهانه ها مي کنيم:
بعضي، از پاداشهاي نماز جماعت، غافلند.
برخي، از بدرفتاري برخي نمازگزاران در مسجد، به نماز جماعت بي رغبت مي شوند. بعضي، تنها بد اخلاقي امام جماعت را، بهانه عدم شرکت خود قرار مي دهند و آن را منافات با عدالت او به حساب مي آورند.
بعضي، به خاطر همفکر نبودن امام جماعت، با ديدگاه هاي سياسي آنان نسبت به موضوعات و اشخاص و ... از شرکت در جماعت، دوري مي کنند.
بعضي، به خاطر مشغوليت هاي اقتصادي و اجتماعي و گرفتاريهاي روزمره، از پاداشهاي عظيم نماز جماعت محروم مي شوند.
بعضي، از برخورد سرد افراد مسجد، دلسرد شده و ديگر نمي روند.
بعضي، عيب هاي بستگان و نزديکان امام جماعت را به حساب او مي گذارند و او را قبول ندارند.
بعضي، شرکت خود در نماز جماعت را، مايه تقويت و بزرگ شدن پيشنماز در جامعه مي دانند و از آن پرهيز دارد، بي آنکه دليلي روشن بر بي عدالتي امام جماعت داشته باشد. بعضي، از روي غرور، حاضر نيستند در نماز جماعت يک امام جوان يا فقيرزاده، اما پاک و متعهد و لايق، شرکت کنند.
برخي، تن پرور و تنبل اند و در عبادات، بي حوصله و کسل اند و نماز جماعت را، به جاي آنکه کار بدانند، بار مي دانند و به سختي حاضرند دست از کارهاي ديگر بکشند و به جمع مسلمانان در نماز بپيوندند. بعضي نيز، از طول کشيدن نماز جماعت، از مسجد مي گريزند.
بعضي نيز، از متولّي يا دست اندرکاران مسجد، خوششان نمي آيد، از اين رو به نماز جماعت نمي آيند.
اينها گوشه اي از علل سردي برخي نسبت به حضور در نماز جماعت بود. همانطور که ديديد، بيشتر اينها، بهانه هايي غير قابل اعتناست. اگر آگاهي و رشد ديني مردم به حدي برسد که عوامل ياد شده را کنار بگذارند، و با خلوص و همدلي، در صفوفي منظم کنار هم بنشينند، به پاداش هاي عظيم جماعت، توجه داشته باشند، بدخلقي پيشنماز را، مغاير با عدالت او ندانند، گناه بستگان او را به حساب او نگذارند، و ... به برکت و آثار مثبت فراوان اين «گردهمايي ديني » بينديشند، خواهيم ديد که مساجد، رونق بيشتري خواهد يافت و خلوتي نمازهاي جماعت، از ميان خواهد رفت.
البته، صلاحيت هاي علمي و اخلاقي پيشنماز، و محيط گرم و آموزنده بودن مساجد، و برخورد شايسته و احترام آميز با شرکت کنندگان در نماز، به خصوص با جوانان و نوجوانان، مي تواند سهم عمده اي در جذب آنان به مسجد، اين کانون وحدت و معنويت داشته باشد. سهم مسئولان فرهنگي، تبليغي و تربيتي کشور نيز در اين زمينه، مهم است.
اگر مربيان محترم و معلمان و پدران و مادران، خود در جماعت ها شرکت کنند و در برابر شاگردان و فرزندان به نماز بايستند، يا به مساجد بروند، الهام بخش ديگران نيز خواهند بود. اگر مدارس، در کنار مساجد ساخته شود، براي حضور دانش آموزان در نمازهاي جماعت، تسهيلي به حساب مي آيد.
پرواز در نماز
در احاديث از نماز به عنوان «معراج مؤمن » ياد شده است. ليکن اين عروج و پرواز، نه در فضاي باز آسمان بلکه در فضاي معنويت و بندگي است. و براي رسيدن به «قرب پروردگار» است. نه اوج گرفتن تا چند هزار در ارتفاع. در يک مقايسه، مي توان طيران معنوي و عروج عرفاني يک نمازگزار را با يک خلبان و پرواز او با هواپيما در آسمان، مقايسه کرده با تفاوت هايي که در اين دو هزار وجود دارد:
1- بيشترين نيرو فشار، هنگام کنده شدن هواپيما از زمين است، در عبادت و نماز هم، بيشترين سختي و فشار غلبه بر هواي نفس و شروع به عبادت است.
2- اهميت هر پرواز، به فرود سالم و بدون خطر، هواپيماهاست. شروع عبادت هم، وقتي ارزش داره که پايان آن سالم و بدون آفت عجب و غرور، و بدون ضايعه «ضبط اعمال » باشد.
3- هواپيما براي سوخت خود، نياز به بنزين دارد و خالص و ويژه. معراج روحي نمازگزار هم محتاج توجه خالص و نفي همه ي عبور يدهاست که بالا بردن دست تا بيخ گوش و نفي و «لا لبيک » گفتن به غير خدا، خلوص نيت به دست مي آيد.
4- براي پرواز، خلبان بايد از سلامت کامل برخوردار باشد، در نماز و بار يافتن به محضر خداوند نيز «قلب سليم » لازم است (اِلاّ مِن اَتَها الله بقلبَ سليمٍ )
5- پرواز هواپيما، با دو بال است، و با يک بال طيراني صورت نمي گيرد. در نماز هم، همراه با ارتباط با خدا, ارتباط سالم با مردم لازم است و در کنار اداي «يقيمون الصلاة» معمولاً «يؤتونَ الزَّکاة » را هم دارد.
6- هواپيما براي پرواز مقداري روي زمين حرکت مي کند و دور برمي دارد تا امکان برخاستن از زمين داشته باشد. مقدمات نماز و اذان و اقامه و ذکرهاي مستحب نيز مقدمه آن پرواز ملکوتي است. دعاهاي پس از نماز و ذکر تعقيبات هم، حرکت روي زمين پس نشستن در «باله» است.
7- در پرواز هم اولين خطا آفرين خطا هم است، و سقوط همراه با نابودي است. در عبادت نيز شرک و عجب و ريا، انسان را به دره سقوط مي افکند و ابليس با سابقه هزار سال عبادت با يک خطا و عصيان مطرود ملعون شد.
8- يک خلبان به فرمان برج و اتاق فرمان، حرکت مي کند و تابع دستورات. نماز و عبادت هم طبق دستورات و حتي يک دقيقه دير و زود يا خلاف قانون آن را باطل مي کند.
9- خلبان گاهي پرواز کرده و گاهي استراحت مي کند. و هواپيما سرويس مي شد. انسان هم در کنار نيايش و عبادت، گاهي هم به استراحت و لذت هاي مباح و پرداختن به معاش نياز دارد. و کسي همچون پيامبر خدا (ص)، گاهي (کلّميني يا حُميرا)مي گفت .
10- براي ارتباط خلبان با برج مراقبت و کنترل فقط يک زبان بين المللي القيت دارد. ارتباط نمازگزار هم با خداوند فقط با زبان عربي است و در عبادت حج نيز، شروع احرام با (لبيک اللّهُمَّ لبيک ) است.
11- قبل از پرواز نياز به اطلاعات است. نسبت به هواشناسي. نقشه خواني.

نيروهامشغول در نمازعبارتنداز:
1- جسم انسان، دستها، پاها، ماهيچه ها، چشم ها، گوشها و تمرکز هر يک از آنها در جهت اجراي برنامه و پرهيز از هرگونه حرکت اضافي و پراکنده.
2- حواس ششگانه و تمرکز آن درست اجراي برنامه و پرهيز از هرگونه رفتار اضافي.
3- ذهن و حافظه و تمرکز آن درست تلفظ صحيح اذکار و توجه به معناي آنها.
4- نيروهاي ارادي و تمرکز آن در جهت درک حضور در جهت مبارزه با هرگونه هوا و حواس و هجوم غرايز طبيعي، حيواني، و وسوسه هاي شيطاني.
5- قلب و نيروهاي قلبي و تمرکز آن در جهت درک حضور و محضر حق و عالم ملکوت.
6- عقل و وجدان و تمرکز آن براي ياري قلب در جهت درک مقام حضور تعمق در معارف مربوط به نماز و تأسف از گناهان.
7- نگاه کردن به اين طرف و آن طرف
ملاحظه مي شود که ايجاد مهارت در انجام چنين فعاليتهاي دقيق و عميقي به تکرار و ايجاد عادت نياز دارند.

     حکمت نماز جماعت 

 شيخ الرئيس ابوعلي سينا براي شيخ ابوسعيد ابوالخير نامه اي نوشت و در آن اين موضوع را مطرح نمود چه لزومي دارد تا مردم هم در مسجد به جماعت اجتماع کنند زيرا خداوند از رگ گردن به انسان نزديک تر است پس انسان هرکجا که باشد اگر رابطه است رابطه اش را با خداي خود برقرار سازد نتيجه خواهد گرفت. شيخ ابوسعيد ابوالخير نامه اي به ابوعلي سينا نوشت و در آن چنين مثال زد: اگر چند چراغ در جايي روشن باشد در صورت اول اگر يکي از آنها خاموش شود چراغ هاي ديگر روشن است ولي در حالت دوم اگر يکي از چراغ ها خاموش شود آن اتاق تاريک است. انسان ها نيز به همين گونه هستند بعضي گنهکار هستند و بعضي خطاکار هستند تنها باشند شايد موفق به دريافت فيوضات و برکات نور الهي نشوند. ولي اگر در اجتماع باشند و در دکه دعا و مناجات و نمازهاي جماعت شرکت کنند شايد خداوند به دعا و برکت وجود بعضي از افراد ديگر جماعت آن را نيز مشمول رحمت و برکت و فيوضات قرار دهد و اين يک اثر از آثار مفيد جماعت است. البته اين مطلب نشانگر يک بعد از ابعاد بسيار زياد جماعت مي باشد در صورتي که اجتماع در مسجد و مکان هاي مذهبي از نظر ابعاد سياسي، اجتماعي عبادي آثار و فوايد ديگري نيز دارد.

اولين نماز جماعت در اسلام
اولين نماز جماعتي که برپا شد به امامت رسول خدا (ص) و شرکت حضرت علي (ع) و جعفر طيار برادر حضرت علي (ع) بود و همين که ابوطالب فرزندش علي (ع) را ديد که به پيامبر اقتدا کرده به فرزند ديگرش جعفر گفت تو نيز به پيامبر (ص) اقتدا کن و اين جماعت دو سه نفري پس از نزول آيه فَاصدَع بِما تُؤمر بود که فرمان به عرفي ساختن دعوت و تبليغ مي  داد.
سفارش امام زمان به نماز جماعت

آيت الله العظمي مرعشي نجفي براي يکي از خواص نزديک خويش نقل کرده و اکيداً سفارش نموده بود که تا من زنده هستم براي کسي نقل نکن. در زمان اقامت در سامراء چندي در سرداب مقدس شبها بيتوته مي کردم. شبهاي زمستان در اواخر يکي از شبها که در سرداب مقدس بودم ناگهان صداي پايي شنيدم با آنکه در سرداب بسته بود فوق العاده وحشت نمودم که شايد يکي از مخالفين شيعه و دشمنان اهل بيت باشد. شمعي که با خود داشتم خاموش شده بود.
البته عبادت عنوان عامي است که نمونه ها و مصاديق هاي فراواني را در بر مي گيرد و تنها در نماز خلاصه نمي شود، حج، روزه، امر به معروف، نهي از منکر، جهاد، طلب روزي حلال، و همچنين خدمت، درس خواندن و درس گفتن، عزاداري براي شهيدان کربلا و نيکي به پدر و مادر و يتيم نوازي و زکات و غيره همه و همه عبادت است. البته به شرط خدايي بودن.
ولي در ميان اعمال عبادي نماز برجستگي و درخشندگي خاصي دارد و جلوه روشن تر عبادت و پرستش خدا به حساب مي آيد.
اوصاف نماز فلسفه و حکمتش فايده و آثارش شرايط و آدابش مکان و زمانش در آيات و روايات بسياري آمده است. که پرداختن به آنها بحثي طولاني خواهد شد. اما سعي مي کنم بر اساس قرآن و حديث، قطره اي درباره معارف اسلامي بازگويم. نماز بزرگترين عبادت و مهمترين سفارش همه انبياست. همان مسيرش را به نماز توصيه مي کند. حضرت عيسي در گهواره مي فرمايد: «قُرة عيني في الصلاة »
نماز فرضيه اي است که انسان را به ياد خدا مي آورد. نماز تجلي مکتب است. نماز دواي تکبر است. نماز وسيله تشکر و سپاس از نعمتهاي الهي است. عمود و پايه دين.
تشويقهاي کيفي در راستاي نماز.
مناسب کردن برنامه ها با ويژگي هاي روحي و رواني شرکت کنندگان.

به طور کلي زندگي مذهبي به يک معنا شکستن بن بستهاست. آدمهاي غير مذهبي در حصارهايي که خودشان براي خودشان درست کرده اند، زندگي مي کنند. ويليام جيمز که بعداً پدر روان شناسي در آمريکا مي نامند کتابي دارد تحت عنوان تجارت مذهبي و بنام دين و روان به فارسي ترجمه شده است. زندگي مذهبي به نظر او چشيدن طعم شيريني هاست. زندگي مذهبي يعني همراه شدن با گسترده هستي و بچه هايي که با احساس مذهبي رشد مي کنند از قدرت تخيل بيشتري برخوردار هستند و خلاقيت بيشتري دارند.
خانواده ها گفته شود که اگر ما مروري بکنيم به زندگي «مخترعان، مکتشفان، نام آوران» تاريخ علم و تکنولوژي در دنيا خواهيم ديد که از جمله ويژگي هاي اين افراد بوده است اين که «احساس مذهبي» دارند. رفتار مذهبي که نمودش .

اهميت دادن به نماز

از اسباب حضور قلب که اکثر علما به آن اشاره کرده اند اهتمام و اهميت دادن آدمي به نماز است چرا که يکي از امور فطري آن است که قلب ما به امور مهم توجه مي کند. چنانچه در زندگي خود آنچه براي ما پراهميت و مهم جلوه کند طريقه برخورد با آن هم جدي است. لذا نماز هم به مقدار در نظر نمازگزار مهم جلوه کند به همان تناسب توجه و حضور قلب در نماز وجود دارد. کسي که نماز را سرباز خود و يک تکليف طاقت فرسا مي پندارد به اهميت نماز پي نبرده است. چرا که هيچ کس احساس نيازي به نماز ندارد و در نتيجه آنکه قلب خود را در نماز متوجه امور مورد نياز و مصمم مي سازد از حضور قلب در محضر خداوند غافل و ساهي مي گردد.

1- از نظر دين
نماز ستون دين است که مرتب روح انسان را با خدا و صفات نيکوي الهي ارتباط مي دهد و روح سبوي رستگاري بکشاند، به اهداف خود نخواهد رسيد.

2- از نظر پزشکي
اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُ القُلُوبُ.
هان ! با ياد خدا دلها آرامش مي يابد.                           سوره رعد آيه 28
امروزه بسياري از پزشکان دريافته اند که دعا و نماز و داشتن يک ايمان محکم به دين، نگراني، تشويق، يأس و ترس را که موجب نيم بيشتري از بيماري هاست بر طرف مي سازد.

3- از نظر رواني
قَد اَفلَحَ المُؤمنون الّذينُهم في ضَلالِهِم خاشعون
به راستي که مؤمنان رستگارند، کساني که در نمازشان خشوع مي ورزند.
                                                                                    سوره مؤمنون آيه 1-2
توجه و خشوع از شرايط مهم نماز است، وسيله ايست براي پرورش و تمرين حضور ذهن و تمرکز حواس که در زندگي بسيار حائز اهميت بوده بيشتر موفقيت هاي انسان در نتيجه همين تمرکز فکر و توجه کامل حضور ذهن است.
4- از نظر اخلاقي
اِنَّ الصلوة تَنهي عَنِ الفَحشاءَ و المُنکَر.
نماز آدمي را از بدي ها و تباهي ها باز مي دارد.           سوره عنکبوت آيه 45
نماز با توجه دادن به خدمت خدا صفات نيکوي الهي و روز قيامت آدمي را از بدي ها باز مي دارد و فضائل اخلاقي و انساني را در روي تقويت و به اخلاق الهي آراسته مي گرداند.
5- از نظر تربيتي و اجتماعي
اِلاّ المُصلنَ الّذينَ هُم عَلي صَلَواتِهِم ذائمُونَ و الَّذينَ في اَموالِهِم حَقٌ مَعلُومُ لِلسائل وَ المَحرُوم
نظافت و طهارت لباس و بدن، و غصبي نبودن لباس و محل نماز، وقت شناسي و غيره از شرايط محق نماز است و نمازگزار واقعي طبق آيات فوق کسي است که نمازش ترک نشود و قسمتي از اموال خود را از آن بينوايان و محرومين بداند. روز جزا را به ياد داشته خود را از عذاب پروردگار اين نداند و امان خود را از شهوتراني پاک نگاه دارد و به امانتها و عهد و پيمان خود وفادار باشد و براي حفظ حقوق مردم ترس نداشته باشد و براي شهادت قيام کند. افزون بر اينکه شعارهاي متن نماز خود سازنده و تربيت کننده فرد و اجتماع است.
6- از نظر سياسي
و يذکرُ اللهِ اَکبَرُ وَ اللهَ يعلَمُ ما تَمنَعُونَ
و مسلماً ذکر خدا برتر و بزرگتر است و خدا به هرچه کنيد آگاه است.
به نماز و مساجد اهميت دهيد که پرونده هاي دادگستري مال بي نمازها است و نماز جوان هاي (واقعي ) در دادگستري پرونده ندارد. نماز پشتوانه ملت است. نماز يک کارخانه انسان سازي است. نماز خوب فحشاء و منکر را از يک ملت بيرون مي کند. اينهايي که به مراکز فساد کشيده شده اند، بي نمازها هستند. ما با ذکر خدا پيش برويم و نماز بالاترين ذکر خداست. شما اي دانشجويان: مساجد را پر کنيد که مساجد سنگرند (محراب ) يعني جايي که جرب (جنگ و مبارزه ) از آنجا آغاز مي شود. شيطان ها از مساجد و نماز مي ترسند آنها مي خواهند از نماز جلوگيري کنند و بعد از خالي کردن سنگرها حمله کنند.

پاکيزگي  مسجد از خاک و خس
تنها گردگيري و تنظيف، و تعمير و تزيين و عطر پاشيدن در فضائي مسجد نيست که آن را داراي جاذبه مي کند بلکه تعمير و تزيين معنوي و عطر معنويت مسجد است که در جذب مردم بسوي آن نقش اساسي دارد. و اين بايد وجهه همت همه دوستداران نماز و مسجد باشد. براي تحقق اين هدف پيش نمازان، واعظان، اولياء و بنيان گذران مسجد و کليه کساني که خدمتگزار مساجد هستند، پاک و پاکيزه و خوش نيت و خوشبو باشد. بايد مساجد را از خاک و خس وجود متدينان و خدمتگزاران نا صالح و دروغين پاک و پاکيزه کنند. يا حذف اين گروه ها و آلودگي هاست که باطن مسجد داراي جاذبه مي شوند. حتي کساني که براي عبادت يا اهداف ديگري به مسجد مي روند بايد افراد مخلصي باشند. مسجد يک مکان مقدس است و جزء پاکان نبايد در آن گام بگذارند. مبادا که کسي به جاي آنکه آبادي و زينت و عطر مسجد باشد، ويراني و زشتي آن به حساب آيد و موجب بيزاري از نماز و مسجد گردد.
سـر صـالحان گفت روزي به مــرد                  که خاشاک مسجد بيفشان و گـرد
براي برگزار کردن نماز جماعت نمازگزاران رو به قبله در صفهاي منظم به نماز مي ايستند و يک نفر جلو مي ايستد و نماز دسته جمعي را رهبري مي کند (امام جماعت) نماز جماعت در درجه اول به رهبري عالي ترين نماينده حکومت اسلامي در هرمنطقه خوانده مي شود وگرنه خود مردم از ميان خود يک فرد شايسته را براي اين کار انتخاب مي کنند. در نماز جماعت حمد و سوره رکعت اول و دوم را فقط امام جماعت مي خواند و نمازگزاران ديگر گوش فرا مي دهند . ولي قسمتهاي ديگر نماز را همه با هم انجام مي دهند.
مقام و جايگاه جماعت در اسلام
نفس تجمع زندگي مؤمنان ارزش است. نماز جماعت از مصاديق تعاون در برّ و تقوي است؛ «تعاونو اعلي البرّ والتقوي » نماز تقوي است, برّ است؛ واصبرو وصابرو و رابطوا نماز رابطه جماعت است.اسلام از هر فرصتي براي تجمع مسلمين و مؤمنين بهره جسته است و اين دليل بر  اهميت آن است.
حج؛ يکي از مهم ترين مواردي است که اسلام به وسيله آن اهميت جماعت و تجمع مسلمين را گوشزد مي کند.
جمعه و نماز جمعه؛ تفاوت عطله و تعطيلي در فرهنگهاي ديگر با جمعه , اين است که در فرهنگ اسلام روز جمعه روز تجمع عمومي مسلمين و مؤمنين است.
نماز جماعت؛ «لا صلوة الا بالجماعة » با تعدد شرکت کنندگان و نماز در مساجد بزرگتر و مهمتر, ثواب نماز را چندين برابر مي کند.
در اعياد, در نماز عيد فطر و عيد قربان, در حج و در جهاد في سبيل ا... تجمع ارزش است.
آثار تربيتي و رواني تجمع در عبادات آن قدر زياد است که مجال شرح آنها نيست.

اهداف مربوط به جماعت در نماز

الف) ايجاد انگيزه و علاقه به شرکت در نماز جماعت
ب) ايجاد عادت به شرکت در نماز جماعت و به جماعت خواندن نماز
ج) آموزش تعاون در برگزاري نماز جماعت
د) آشنا کردن و آموزش چگونگي بر گزاري نماز جماعت و برنامه ها و احکام مربوط به آن
هـ) آشنايي با روحانيت و علماي عامل و رابطه عميق و قلبي با ايشان به عنوان «ربانيون هذه الاقه» و کاربرد شرط عدالت در امامت و امتيازهاي تقوي و احترام به سيادت علم و ذوشيةٍ في الاسلام .
و) آشنايي عملي با امام جماعت و مفهوم امام و هماهنگي با امام جماعت و مفهوم مأموم و وظائف او.
ز) آموزش غير منظم و مستقيم ارزشها و مفاهيم عبادي از طريق محيط و گروه.
روش هاي ايجاد انگيزه و علاقه به شرکت در نماز جماعت در نوجوانان
            اولين و مهم ترين هدف تربيتي برنامه نماز در مراکز بايد ايجاد علاقه به نماز و نماز جماعت باشد و همه چيز بايد تحت الشعاع اين هدف قرار گيرد.
برخي از روشهاي ايجاد علاقه به شرکت در نماز جماعت در مراکز عبارتند از:
1-     پر جاذبه کردن برنامه جماعت با گنجاندن برنامه هاي جذاب و نيز برخوردهاي شيرين مناسب
2-     ذکر مفاهيم عرفاني با بياني شيرين و جذاب .
3-     فعال کردن بچه ها و دادن مسئوليت در امور نماز جماعت به آنها
4-     خوب برگزارکردن نماز جماعت  ايجاد آرامش خاطر و احساس انس و عرفان در نمازگزاران .
5-     استفاده از اصل مجاورت و انعکاس شرطي؛ يعني مجاور قرار دادن نماز جماعت با آنچه که نمازگزاران فطرتاً به آن تمايل دارند و موجب رشد معنوي ايشان مي شود.
6-     تشويق هاي کيفي در راستاي نماز .
7-     متناسب کردن برنامه ها با ويژگيهاي روحي و رواني شرکت کنندگان.
چگونگي آموزش تعاون در برگزاري نماز جماعت
اين هدف از دستور صريح قرآن کريم نسبت به تعاون در برّ و تقوي سرچشمه گرفته است و نماز بالاترين برّ و تقوي است.
ايجاد تعاون در برگزاري نماز جماعت نيز آموزش و تمرين لازم دارد.
گذشت و فداکاري هزينه مادي تحمل برخوردهاي غلط صرف وقت هماهنگي با جمع و تصميمات جمعي همه و همه مسئوليت انجام صحيح و کامل مأموريت جلب نيروها و امکانات موجود جامعه به نفع حرکت جمعي کشف امکانات داخلي و استفاده از آنها به نفع حرکت جمعي همه و همه از اموري است که تمرين لازم دارد.
پذيرش دستورات و مأموريتهاي مديريت به تمرين نياز دارد.
توضيحات لازم و درک ثواب تعاون و اجر و مزد آن نزد جماعت و ثواب بيشتر آن انگيزه خوبي براي اين فعاليت است.
برنامه اذان تبليغ نماز جماعت براي جلب بيشتر نمازگزاران است .

            «آموزشهاي مستقيم در بسياري موارد, تأثير کمتري در مقايسه با آموزش هاي غيرمستقيم دارد. بايد آموزش مستقيم يعني مفهوم رو مستقيماً و بدون ابزار کمک آموزشي منتقل کنيم. آموزش غير مستقيم را طوري برنامه ريزي کنيم که محيط و فضا و رفتارهاي جمعي موجب انتقال مفهوم مورد نظر شود. »
            «چگونگي آموزش تعاون در برگزاري نماز جماعتها. »
            « اين هدف از دستور صريح قرآن کريم نسبت به تعاون در تقوي و نيکي سرچشمه گرفته است.»
نماز بالاترين نيکي و تقوي است. ايجاد تعاون در برگزاري نماز جماعت نيز آموزش و تمرين لازم دارد. گذشت و فداکاري, هزينه مادي, تحمل برخوردهاي غلط, صرف وقت, هماهنگي با جمع و تصميمات جمعي, قبول مسئوليت کامل مأموريت, جلب نيروها و امکانات موجود جامعه به نفع حرکت جمعي, کشف امکانات داخلي و استفاده از آنها به نفع حرکت جمعي همه و همه از اموري است که تمرين لازم دارد.
            پذيرش دستورات و مأموريت هاي مديريت به تمرين نياز دارد.
            توضيحات لازم و درک ثواب تعاون و اجر و مزد آن نزد خداوند متعال و مقام برپايي نماز.
            درک اهميت تبليغات و جلب جمعيت بيشتر در نماز جماعت و ثواب بيشتر آن. براي اذان تبليغ نماز جماعت براي جلب بيشتر نمازگزاران است. استفاده از روانشناسي رشد, تربيتي و اجتماعي در جهت ايجاد انگيزه در متد بيان براي همکاري در حرکت و تعاون در برگزاري نماز جماعت لازم است.
چندين راه ديگر براي جذب نوجوانان به نماز جماعت وجود دارد :
1- انتخاب مکبّر خوش صدا.
2- انتخاب مؤذن خوش صدا.
3- اجراي دعاي بعد از هر نماز.
4- انتخاب قاري نماز به منظور آموزش عملي قرائت صحيح نماز.
5- برنامه هاي بين دو نماز
اگر بخواهيم سنگر مساجد از آلودگي حفظ شود بايد برنامه نماز جماعت را جدي بگيريم.  

نياز جوانان به نماز و دعا
سنين جواني از نظر روانی، سنين عرفاني و عرفان گرايي معرفي شده است؛ زيرا جوانان در اين سنين به دلايل تحولات و تغييرات خاص روحي و رواني به مسائل روحاني، عرفاني و ماورايي به شدت متمايل مي شوند. صرف نظر از علل اصلي پيدايش اين حالات ـ ککه در کتاب روان شناسي عواطف و کتاب شخصيت سوم که توسط نگارنده در دست تأليف است، بدان اشاره شده است ـ آنچه که قطعي است، نياز جوانان به عرفان و معارف قرآني و حقايق ملکوتي است که نه تنها با حالات عرفاني و ملکوتي نماز کاملاً مطابق است، بلکه اگر به وسيله نماز و دعا و برنامه هاي تربيتي اسلامي ارضا نشود، بسياري از جوانان به جادوگري، صوفي گري و حتي از نوع مسيحي و اروپايي آن و مکاتبي از نوع هيپنوتيزم و امثال آن روي خواهند آورد. لذا اين مطالب که برخي از روان شناسان مخالف مذهب ابراز مي دارند، مبني بر اينکه نماز و دعا با روح جوان سازگاري ندارد، حرف بي پايه و غير علمي و بي ريشه اي است که تنها از فطرت منحرف شده شخص گوينده صادر مي شود. اينکه رسول خدا (ص) به عنوان اول روان شناس که کليه اطلاعات مربوط به جوانب رشد و نيازهاي روحي و رواني انسان را بخصوص در مرحله جواني، از خالق انسان دريافت فرموده است، مي فرمايد: عَلَيکُم بالَاحداث يعني، بايد به جوانان توجه کنيد، تأييد همين مطلب است. در اين فرمان، آمادگي روحي و رواني جوانان را براي دريافت معارف ملکوتي و قرآن بيان مي فرمايند و ما را از آن مطلع مي نمايند. در سنين جواني است که انسان به استنتاج دست مي يابد و اصول عقايد را با تحقيق مي پذيرد و از تقليد در مورد اصول اعتقادات پرهيز مي کند. انتخاب، حاصل تشخيص و استنتاج است و تشخيص، نشان دهنده رشد روحي و رواني فرد است و انتخاب جوان و گرايش او به سمت مسائل عرفاني و ماورايي، بيانگر آن است که موجودي در روان او متولد شده است که نيازهاي او را به کلي از مراحل قبلي متفاوت ساخته است. استنتاج، تشخيص، انتخاب، عشق، اراده، مقاومت، حقيقت گرايي و گرايش به مسائل ماورايي، قهرمان دوستي، آرمان گرايي، يکرنگي، صميميت، تشخص طلبي، مراقبت از شخصيت فردي، نگراني از آينده و بسياري ديگر از اين قسم، گواه بر تولد شخصيت جديدي است که در اينجا آن را شخصيت سوم مي ناميم که تماماً نشان دهنده آن است که به تماس با قدرت مطلق، علم مطلق، کمال مطلق و زيبايي مطلق تمايل دارد و به عبادت و پرستش او و دعا و نيايش با او نيازمند است. نکات تربيتي فوق از آن نظر ذکر شد که آمادگي روحي و رواني نوجوانان و جوانان براي اجراي برنامه نماز روشن گردد، تا هرگونه ضعف در اجراي برنامه به عدم تمايل جوانان نسبت داده شده. بنابراين، هرگونه شکست و يا نقض در اين برنامه، با کارشناسي طرح يا نحوه اجراي برنامه، مربوط است. کدام کار فردي و حرکت اجتماعي، شريف تر و فاضل تر از کاري است که شکوه و بزرگي  اسلام را زياد کند و دشمنان اسلام را بترساند.
شناخت دوستان و دشمنان
نماز جماعت، معرف دوستان و دشمنان اسلام است. دشمنان سرسخت اسلام، با نماز جماعت دشمن اند و براي جلوگيري از تشکيل و برهم زدنش مي کوشند، زيرا نقشه هاي شومشان را افشا و معادلات سياسي شان را به هم مي ريزد. تجمع مسلمين نيز برايشان خطرناک است. به ويژه نماز جماعت ککه يک اجتماع عقيدتي است و مي دانند که بسيج مسلمين براي محاربه با دشمنان اسلام از مسجد آغاز مي گردد. کلمه محراب برايشان آشنا و هراس انگيز است. چه مي دانند که فرمان محاربه با دشمنان اسلام از آنجا صادر مي شود و جايي که امام و فرمانده مسلمين براي عبادت و اجراي امر خدا در آن قرار مي گيرد، بسي خطرناک است، و مي دانند که محراب عبادت جاي محاربه با نفس است و محاربه با نفس، انسان هاي فهيم، دشمن شناس، شجاع، و مصمم تربيت مي کند و انسان هاي ساخته شده برايشان خطرناکند و از همين روست که در دنيا به ترويج فساد مشغولند. آنان که تظاهر به اسلام مي کنند و نام مسلمان برخود مي نهند و در باطن دشمن اسلام اند نيز مشخص مي شوند. منافقان، بايد در نماز جماعت، حاضر شوند و آنچه را که به آن اقرار کرده اند، در عمل نشان بدهند و چون قلباً تمايل به همراهي با اسلام و مسلمين را ندارند و نمي توانند به گفته خود عمل کنند پيوسته از شرکت در نماز جماعت گريزانند، از اين رو هويتشان آشکار مي گردد و به اين ترتيب اين گروه از دشمنان اسلام که بسيار خطرناکند، توسط نماز جماعت معرفي مي گردند. همچنين آنان که نماز را سبک مي شمارند و مؤمن خالص نيستند، به خاطر عدم شرکت در نماز جماعت و کاهلي در آن، مورد شناسايي مردم قرار مي گيرند. نماز جماعت، دوستان اسلام را نيز به جامعه مي شناساند. آنان که تسليم امر پروردگارند و بر اجراي فرمان او مراقبت دارند، اول وقت در مساجد حضور مي يابند تا فرمانش را درباره نماز اطاعت کنند و چون پيوسته سر به فرمان حضرت حق دارند و در نماز جماعت حضور مي يابند، مردم آنان را دوستان خالص اسلام و مسلمين مي دانند و بر مسلماني آنان گواهي مي دهند.امام رضا (ع) فرمودند:
نماز جماعت، براي آنان مقرر شده است که منافقان و سبک شمارندگان نماز آنچه را که به آن اقرار کرده اند ادا کنند. در برابر خدا و مراقبت بر اجراي فرمانهاي خدا نيز به وسيله نماز جماعت آشکار مي گردد.
نمونه هايي از آثار تربيتي جماعت درکودکان و نوجوانان
1-     روحيه گرفتن و تهيج در برنامه هاي عبادي و معنوي.
2-     احساس هماهنگي با جمع.
3-     احساس فردگرايي نداشتن.
4-     آموزش غير مستقيم ارزشها مثل دعا و خضوع.

نمايش شکوه و عظمت اسلام
نماز فرادي بيان کننده حاکميت دين و مکتب در وجود يک فرد است و نماز جماعت بيان کننده حاکميت دين بر وجود انسانها و جامعه هاست. نماز هرکس چهره دين خودش است. اما نماز جماعت چهره اسلام را نمايش مي دهد. نماز فرادي صحت و سقم دين يک فرد را مي نماياند اما نماز جماعت چهره اسلام را جلوه مي دهد. نماز جماعت شعار اسلام است و نشان دهنده شور ديني مردم و حاکميت نماز و معنويت و اخلاص در ميان جامعه است. عارفانه ترين و عاشقانه ترين نمازها که تنها خوانده مي شود فقط يک حرکت فرادي است و شکوه اسلام را تجلي نمي سازد. نمازي که عظمت اسلام را متجلي نمي سازد. نمازي که عظمت اسلام را به نمايش مي گذارد، نماز جماعت است از اين که آن را پرچم اسلام و بيرق ايمان ناميده اند و از اين روست که دشمنان اسلام پيوسته از نمازهاي جماعت هراس دارند. به راستي کدام کار فردي و حرکت اجتماعي شريف تر و فاضل تر از کاري است که شکوه و بزرگي اسلام را زياد کند و دشمنان اسلام را بترساند.
منع از گناه در سطح اجتماع
در بحث چگونگي بازداري نماز از فحشا و منکرات در اين باره سخن گفتيم و در اينجا نيازي به بحث ديگر نيست فقط يادآوري مي کنيم که آنچه در آنجا گفته بود مربوط به تأثير طبيعت نماز است و نماز جماعت همان اثر را با شدت و وسعت بيشتري داراست به ادامه سخن امام رضا (ع) درباره حکمت نماز نيز اشاره مي کنيم که فرمودند:
اِنما جعلت الجماعة .... و الزجر عن کثيرٍ من معاصي الله عزوجل
چند حدیث حديث
امام حسين (ع) : در اوج جنگ، به نماز جماعت ايستاد و با عده اي از ياران شجاع و وفادارش آخرين نماز جماعت خود را اقامه فرمود.
امام رضا (ع): يک رکعت نماز جماعت ثواب هزار رکعت نماز فرادي را دارد.
امام باقر (ع): هرکس بدون عذر نماز جماعت را ترک کند و از روي بي اعتنايي از جماعت مسلمين و برگرداند، نمازش در پيشگاه پروردگار مورد قبول قرار نمي گيرد.
امام خميني (قدس سرّه ): نماز را به جماعت بخوانيد. مساجد را پر کنيد. زيرا مساجد سنگر هستند. دشمنان اسلام از مساجد که سنگر هستند مي ترسند.


بــا قــيام و بــا قـعود و بــا رکــوع و بــا ســجود
دارد الحق در جــماعت خــوشترين مــنظر نــماز
نغمه الله اکـــبر خـــوش ســرودي مــذهبي است
لـــحظــه آمــاده بــاش مـــاست قــــبل از نــماز
صبح و ظهر و عصر و شب در پيچ و تاب زندگي
چـرخ عــمر هــر مسلــمان را بــود مــحور نــماز
روح پاک و جسم پاک و جامه پاک و آب پاک
مسح ســر تـا مسح پـا؛ يــعني که سـر تـا پا نــماز
گـر شـود بـر پـا نـــمـازي با صـفا و بـا خـلــوص
مـي کنــد خــود نــهي از فحشا و از مـنکر نــماز
تـــا بــيـاسـايـد در آغــوش ســـعـادت مــدتــي
بــايــد اول ســــايـه انـــدازد ورا بــر ســر نــماز
جنگ با فـرهنـگ شيـــطاني است در مــحــرابها
مي زند بر قلب دشمن روز و شـب خــنجر نــماز
هـر بــناي بــي ســتوني عـــاقبت ويـــران شــود
گر در ايمان بـي ســتون بــرپا نــباشد گــر نــماز
حوزه هاي نماز جماعت  در زندگی

از جمله اهداف نماز جماعت آشنايي مسلمانان با يکديگر رفع نياز و گرفتاري به يکديگر و در صورتيکه در دادگاه و يا هرگونه قضاوت، قبول شهادت نياز به گواهي بود هم مسجدي ها و هم جماعتي هاي خود را تأييد نمايند. امام صادق (ع) فرمودند: اگر در مورد کسي که اهل جماعت و مسجد نيست از شما سؤال کردند بگوييد من نمي شناسم.
نماز جماعت زمينه معارفه و شناسايي مثبت را فراهم مي سازد. در روايتي از پيامبر اکرم (ص) وارد شده که يک شب اميرالمؤمنين تا صبح مشغول عبادت بود و وقت اذان صبح فوراً نماز خود را به صورت فراداي خواند و به منزل برگشت و استراحت کرد. چون پيامبر اکرم (ص) حضرت را در صف نمازگزاران مشاهده نفرمود به منزل آن حضرت آمد و از حضرت زهرا (س) حال علي (ع) را جويا شد. زهرا (س) جريان را بر پدر عرضه داشت. پيامبر (ص) فرمود: آنچه از دست او رفته است به خاطر عدم حضور در نماز صبح بيش از آن چيزي است که به دست آورده است از شب زنده داري. در اين هنگام علي (ع) از گفتگوي پيامبر و فاطمه (س) بيدار شد. پيامبر (ص) به حضرتش فرمود:
«يا علي اِنَّ صَلّي الصلاة في جماعة اَفضَل مِن قيامِ لَيلَةٍ کلّهِ »
کسي که نماز صبح را به جماعت بخواند بهتر از آنکه تمام شب را به عبادت برخيزد. حکمت نماز جماعت رهايي از تنهايي و حصار خود و تکروي در جامعه مي باشد و غالب اذکار و شعارهاي نماز به سوي همين هدف فرا مي خواند.
                         
حوزه هاي وجودي نماز جماعت
حوزه
اخلاق
فرهنگ
اجتماع
سياست
اقتصاد

تعهد و تکليف اجتماعي
ادبيات هنر
وحدت و يکپارچگي و اتحاد
حريت و آزادگي
خلاقيت ونوآوري

آخرت (و دنيا)
ورزش و تربيت بدني
سير و سياحت
سياست و تدبير
کار و سازندگي

طهارت و معنويت
بهداشت تن و روان
مشارکت و مسئوليت اجتماعي
تولي و تبري
دقت در محاسبه

ايمان، آگاهي و معرفت
فرهنگ و تمدن
ارتباطات و مناسبت هاي انساني
حکومت شورايي
ميل به تکامل و پيشرفت

عبوديت
علوم، تحقيقات و فناوري
تلاش و جهاد
صلاح و صلح
تمرکز و دلسپاري به حرف

حب و ولايت
تعليم و تربيت
امر به معروف و نهي از منکر
استقلال
نظم و تربيت

خودسازي نوسازي
تحميد و تکريم و محبت
رحمت و تسميه
استعانت (توکل )
مساوات

خوف و رجا
جمع گرايي و
مردم گرايي
زندگي و هدفداري
حق پذيري و عقلانيت
تمکن

توحيد و تسبيح
انضباط و قانون گرايي
عدالت و تقوي
دفاع، قيام و قعود
سلامت جان و مال


حوزه عرصه تعهد و تکليف فردي، اجتماعي:
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
خدا به عنوان برنامه ريز واقعي و تأثير گذار (خدا محوري )
اعتقاد صحيح
عمل صالح
حضور قلب و توجه
خشوع و خضوع
آگاهي
تقرب و تقوي
وجدان کاري
انسان دوستي
دين باوري
رعايت قوانين و مقررات
تقوي
تزکيه
تقليد

حوزه عرصه اخلاق (و دنيا ): 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
دنيا وسيله ساختن انسان
مسئوليت و عمل
مراقبه
توکل
ادب
خودشناسي
معاد
رابطه جهان و آخرت
اعمال انسان و ارتباط با آخرت
توحيد
دنيا مزرعه آخرت

حوزه عرصه اخلاق و معنويت:  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
احترام واقعي (احترام به انسان )
تفاهيم و معاشرت
ارايه الگو
آراستگي ظاهر
احسان و محبت
احترام به نفس
اخلاق نبوي
سيره امامان
حسن خلق
تأليف قلوب
اغتنام فرصت
تزکيه و تقوي  





حوزه عرصه ايمان و معرفت: 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
بينش توحيدي و شناخت پروردگار
دين شناسي و دينداري
بينش معادي
تعبد و تقدس
اسلام ناب محمدي
انس با قرآن
تعظيم شعائر و سنتها
ايمان قلبي به خدا
تعبد
شناخت حقيقت
نقش معنويت در پردازش روح 

حوزه عرصه حب و ولايت:  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
دوستي خداوند
علاقه به خداوند بطور فطري
تأييد و تحسين
اتکاي به تعلق و اعلام محبت
ولايت مطلقه
ولايت تشريعي
ولايت تکويني
دوستي اهل بيت
دوستي با علما و بزرگان 

حوزه عرصه خودسازي و نوسازي: 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
اخلاص
معرفت ديني
رشد و تکامل فردي
آرامش رواني
الگوپذيري (الگوهاي رفتاري )
بيداري فطرت
نياز و نيايش
ميل به بينهايت
پالايش و ويرايش اخلاق اجتماعي
خودسازي فردي
خودسازي اجتماعي
جهاد با نفس
تزکيه و تهذيب نفس








حوزه عرصه وحدت، يکپارچگي و اتحاد:  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
رابطه وحدت با قدرت
رابطه وحدت با پيشرفت جامعه
مشاوره نزديک
توحيد و يکتاپرستي
وحدت عملي
وحدت نظري
امت واحد اسلامي 

حوزه عرصه زندگي جمعي: 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
فرهنگ جمعی اسلام
انس با طبيعت
زندگي جمعي
تحمل مصائب
خاطرات و مخاطرات
شناخت و سنتهاي قومي
باقیات و صالحات
آداب سفر
سفر و عبرت آموزي به اماکن مذهبي
هجرت  

حوزه عرصه تلاش و جهاد:  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
 ايثار و گذشت
خودسازي
تحصيل خشوع در سايه تنبه و معاد و روز جزا
نظم و انضباط
تخليه هيجانها
انواع جهاد، جهاد في سبيل الله
جهاد با نفس (جهاد اکبر )

حوزه عرصه اجتماعي:  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
 تعهد اجتماعي
حقوق وتکاليف
نظم و انضباط
مشورت و شورا
همبستگي و همنوايي
خدمت و ايثار
عدالت اجتماعي
قبول مسئوليت
شيوه هاي مشارکت
ترويج فرهنگ مذهبي
ترويج نماز، زکات و ...



حوزه عرصه روابط  اجتماعی:
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
تولّي و تبرّا
دشمن شناسي
آيين دوستي
صلح و نوع دوستي
امر به معروف و نهي از منکر
جهاد و شهادت
ارتباطات مردمي
محيط و چگونگي ارتباط
انواع ارتباطات  لازم
ارتباط حضوري، مکاتبه اي
ملاقات ها

حوزه عرصه دوري از فحشا و منکرات (اوامر و نواحي ):  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
اصل هشدار و تذکر
کنترل در عين مدارا
ارشاد، اعطاي بينش
خوشايند نمودن صحنه نماز
تغافل، تسامح و تساهل و اغماض
اصل پذيرش
استمرار و مداومت
شرايط امر به معروف و نهي از منکر
ترويج فرهنگ امر به معروف و نهي از منکر
شيوه هاي مختلف امر به معروف و نهي از منکر 

حوزه عرصه تلاش و جهاد: 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
 آيين زندگي
درک و همدلي
تلاش و پويايي
ارتباط متقابل
اعتماد زندگي فردي
زندگي اجتماعي

حوزه عرصه خانواده و ازدواج:  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
 بهداشت بلوغ
آداب تشريف
عفاف و پاکدامني
فرهنگ ازدواج
حقوق خانواده
الگوي خانواده
تحکيم خانواده
آرامش و سکينه روحي






حوزه عرصه عدالت: 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
اعتدال در زندگي
سنديت و اقتدار
شجاعت
مديريت
حمايت هاي اجتماعي
عدالت علي (ع)
قسط و تحکيم مباني اجتماعي
عدالت فردي
عدالت اجتماعي
رعايت حقوق ديگران
ظلم ستيزي

حوزه عرصه حکومت: 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
 حيات طيبه
حاکميت دين
اخلاص
مديريت و روشهاي آن در جامعه
رابطه دولتمردان و ملت

حوزه عرصه قدرتهای بدني:  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5

 سلامت جسم و نشاط روح
فتوّت و جوانمردي
دفاع ازخود و آيين رزم
وفاق  وسازگاري
 قدرتهای دفاعی مسلمانان

حوزه عرصه بهداشت تن و روح:  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
 سلامت روان
سلامت جسم و اصول بهداشت
طهارت درون
نشاط که حاصل خلوص و يقين در عبادت است
رفع نگرانی
آرامش و امنيت خاطر

حوزه عرصه فرهنگی:  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7

 وحدت ملي و مذهبي
فرزانگان
ملل و نحل
تقابل فرهنگي
عبرت آموزي
حاکميت ارزش ها
رابطه  درفرهنگ ديني

حوزه عرصه علوم، تحقيقات، فنون:  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
 شناخت مباني
تاريخ علوم
علوم پايه
روش شناسي
تحقيقات کاربردي
احياي صنايع لازم
علم و تکنولوژي  لازم معاصر
جايگاه پژوهش و علم از ديدگاه اسلام
تحقيقات پيرامون نماز در جامعه و مسايل مذهبي

حوزه عرصه حرّيت و آزادگي:  
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
 دشمن شناسي
حرّيت و آزادگي انسان
دستگيري از ديگران
دفاع از مظلومان
فتوت و جوانمردي
آزاد کيست؟
آزادگي چيست؟

حوزه عرصه تولّي و تبرّي: 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
 اصول دوستي و دوست يابي
حبّ و بغض
حب خدا به انسان و حب انسان به خدا
نقش دوستي و دشمني
خودي و غير خودي
دوستي ولايت و اهل بيت و دشمني با دشمنان آنها

حوزه عرصه تعليم و تربيت: 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
اصل اعتدال
توجه به اصل سهله و سمحه بودن شريعت
اخلاص
اصل تدرّج و تمکّن
آموزش دين
آموزش و تعليم گام به گام
تفکر و تعقل
تدبّر
کرامت
عزّت
مباني و روشهاي تربيت
تعليم معنويات قرآني
تربيت و آموزش جوانان 
                               


حوزه عرصه سياست و تدبير: 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
 ولايت و رهبري
بينش اسلامي
ديانت و سياست
آزادگي و آزاديخواهي
پاسداري از آرمانها
روحيه نقّادي
سياست جهاني
تدبير و تنسيق امور
سياست خارجي اسلامي
سياست دروني اسلامي
روشنفکري معنوي و فکری
تفکر اسلامي


حوزه عرصه خلاقيت و نوآوري ضروری: 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
 شگفتي هاي آفرينش
استعدادهاي درخشان
خلاقيت و نوآوري
تعميم ابتکار
جوشش و کوشش
آفرينش هاي علمي
استقرار مغزها
انعطاف پذيري
خود شکوفايي
بهره وري صحیح

حوزه عرصه کار و زندگي: 
کد:
رديف
اصول
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
حقیقت  کاردر اسلام
فرهنگ بسيجي
جهاد ملي
خوداتکايي
مهارتهاي شغلي ضروری
فرهنگ توليد
قناعت و مناعت
سازندگي
اهميت کار
ارزش کار
ديدگاه اسلام به کار  


نماز يکي از فرائض ديني است که در تمامي شرايط انجام آن واجب است و نه تنها در شريعت اسلامي بلکه در شرايع ديگر نيز تکليف شده است.
اسلام يک دين تک بعدي نيست به همان ميزان که در عبادات به اعمال فردي توجه شده، به انجام عبادات بطور جمعي نيز تأکيد گرديده است و در تعاليم ديني مطابق بيان اهميت نماز براي برگزاري آن به جماعت تأکيد بسياري شده است. اساس و جوهره همه عبادات و خصوصاً نماز اين است که خودخواهي انسان کاسته شود. انسان تا در دايره تنگ و باريک تمايلات شخصي و دنيايي محصور است راه به جهان نوراني نمي برد و مراحل کمال را طي نمي کند و به ارزش واقعي انسان دست نمي يابد. حضور در جمع و برگزاري نماز، اين با فضيلت ترين عبادات در کنار ديگر نمازگزاران فرصت و امکان مناسبي فراهم مي سازد تا از حصار فرديت خويش بيرون آيد.
نماز جماعت تحقق اين معناي نهفته در نماز است که اسلام «بر بندگان صالح خداوند» و بندگان صالح خداوند کساني هستند که نماز را برپا مي دارند و ايستادن در کنار نمازگزاراني که جمع بندگان صالح عينيت مي بخشد اين امکان را فراهم مي سازد تا به برکت خلوص حضور آنان، خود نمازگزار در اين سير انفسي به فيوضات بيشتري دست يابد و نماز او به برکت تعالي تري آراسته گردد. نفس تجمع مسلمين ارزش است و نماز جماعت از مصاديق تعاون در نيکي و تقوا است.
نماز جماعت داراي فايده ها و آثار نيکوي فردي و جمعي است و به همان نسبت که وجودآن منشأ برکات و خيرات است، فقدان آن زيانبار است. فرهنگ اسلامي بر اساس زدودن منيّت ها و رهايي انسان از تنهايي و حصار خود بنا گرديده است. هر يک از تعاليم اسلامي بنحوي جامعه را به سوي ضميمه شدن تمامي انسانها پيش مي برد. غالب اذکار و شعارهاي نماز به اين شعور فرا مي خواند.
لذا اسلام به انسان توصيه دارد که براي سفر و حضر خود و در هر حرکت و سکون از تنهايي و تکروي بپرهيزد. در همين راستا و با در نظر گرفتن اهداف و آثار ديگر او را به نماز جماعت تشويق مي نمايد و آن را از هر عبادتي فراتر مي داند.
در روايتي پيامبر اکرم (ص) چنين مي فرمايد: هرکس به اندازه يک وجب راه خود را از مسير عمومي مسلمانان جدا کند و از آنان فاصله بگيرد رشته اسلام را از گردن خود باز کرده است.[21]
در حديث ديگري پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد: هر کس مقيد به حضور در نماز جماعت تحت هر شرايطي باشد از پل صراط همچون برق عبور مي کند و به بهشت نائل مي گردد.[22]
فرضيه بزرگ نماز چهره ها و جلوه هايي دارد و از بالاترين و با شکوه ترين آن چهره هاي زيباي جماعت است. انسان به تنهايي به معراج نمي رود بلکه در ميان خيلي از سرسپردگان به آستان معبود ره به معراج مي سپارد و هر رکعت آن چنان برکت مي يابد که تمامي ملائکه از ثبت ثواب آن عاجزند. با حضور مؤمنين در صفوف به هم پيوسته نماز جماعت وحدت، يکدلي، يک رنگي، صفا و صميميت را به بار مي نشاند.
نماز جماعت بيان کننده حاکميت دين بر وجود انسانها و جامعه است. همانگونه که نماز فرادي بيان کننده حاکميت دين و مکتب در وجود يک فرد است.
نماز هر کس چهره دين خودش است اما نماز جماعت چهره اسلام را نمايش مي دهد. نماز فرادي صحت و سقم دين يک فرد را مي نماياند اما نماز جماعت چهره اسلام را جلوه مي دهد. نماز جماعت شعار اسلام است و نشان دهنده شور ديني مردم و حاکميت نماز و معنويت و اخلاص در ميان جامعه است.
عارفانه ترين و عاشقانه ترين نمازها که تنها خوانده مي شود يک حرکت فردي است و شکوه اسلام را متجلي نمي سازد.
نمازي که عظمت اسلام را به نمايش مي گذارد نماز جماعت است از اين رو آن را پرچم اسلام و بيرق ايمان ناميده اند و از اين روست که دشمنان اسلام پيوسته از نمازهاي جماعت هراس دارند. به راستي کدام کار فردي و حرکت اجتماعي شريف تر و فاضل تر از کاري است که شکوه و بزرگي اسلام را زياد کند و دشمنان اسلام را بترساند.
اگر نماز ستون خيمه دين است نماز جماعت ستون خيمه اسلام است لذا فضايي است که روحيات معنوي و دسته جمعي مسلمانان را در مقابل تهاجم فرهنگي غرب تقويت کرده و از تاخت و تاز نيروهاي ضد مذهبي يابي تفاوت عليه مذهب پيشگيري
مي نمايد و نيز از اشغال فضاي اجتماعي توسط آنها ممانعت مي نمايد.
نماز جماعت طرز اداره يک اجتماع مذهبي و يا شيوه مشارکت در تجمعات آن را به نمازگزاران مي آموزد. و زمينه کسب عادت نسبت به اهميت نماز و وقت آن در آنها ايجاد مي کند.
نماز جماعت فضاي روحاني و آماده براي انابه و دعا و توسل را ايجاد مي کند.
با توجه و برداشت از روايات نخستين پرسش در قيامت مربوط به نماز است. «البته در ارتباط با کيفيت و چگونگي آن سؤال مي شود نه از وجود و عدم آن زيرا تارک الصلاة به حکم کفر جزء گروه هائيست که بدون سؤال راه جهنم را طي مي کند ». در روايتي از پيامبر اکرم (ص) چنين آمده است:
«صَلاةُ الرَّجُل في جَماعَةٍ خيرٌ مِن صَلاتِهِ في بَيتِهِ اَربَعين سَنَة »
«(يک ) نماز انسان با جماعت بهتر است از چهل سال نماز او در خانه اش ».

فرهنگ اسلامي بر اساس زدودن منّيت ها و رهايي انسان از تنهايي و حصار خود بنا گرديده است و هر يک از تعاليم و الزامات شرعي به نحوي جامعه را به سوي ضميمه شدن تمامي انسانها پيش مي برد.
غالب اذکار و شعارهاي نماز به اين شعور فرا مي خواند و به سوي همين هدف ساير تعاليم از روزه، خمس، زکوة، حج، جهاد و ... جهت مي گيرد.
در روايتي پيامبر اکرم (ص) چنين مي فرمايند: افرادي را در مقايسه با توده انسانها به گوسفندي تشبيه مي کند که از ساير گوسفندان گله جدا افتد که قطعاً نصيب گرگ مي شود. اين انسان تکرو در دام شيطان قرار مي گيرد و شيطان او را مي ربايد.[23]
ما هم به اين موضوع ايمان داريم که امروزه با راه يافتن شيوه ها و تکنيک هاي جديد در تبليغات، اثر ارائه نمونه در معرض ديد عموم يا نصب ماکت و تصوير در جذب افراد بسيار مؤثر است. نماز ماکت اسلام و اعتقاد مجسم ديني است و عرضه آشکار آن و به فرمايش امام رضا (ع) حجت را براي بسياري از افراد تمام مي کند که نتوانند از اسلام و اعتقاد ديني اظهار بي اطلاعي کند.
اگر در ميان برنامه که به منظور آشنا کردن افراد يک مجموعه با يکديگر تفحص کنيم. برنامه نماز را سالم ترين،عاطفي ترين،پربهاء ترين و کم خرج ترين آنها ارزيابي مي کنيم. مسلمانان يکديگر را شناسايي مي کنند تا به هنگام گرفتاري و نياز يار هم باشند. 
خداوندا، تو خود حال ضعيف و بيچارگى ما را آگاهى، مى‏دانى كه ما بى دستگيرى ذات مقدّس تو از دست دشمنى به اين قوّت و قدرت كه طمع به انبياء عظام و كمّل اولياء والا مقام بسته راه گريزى نداريم و اگر بارقه لطف و رحمت تو نباشد، ما را اين دشمن قوى پنجه به خاك هلاكت افكند و به تيه ظلمت و شقاوت گرفتار كند. تو را به خاصان درگاهت و محرمان بارگاهت قسم مى‏دهم كه از ما متحيّران وادى ضلالت و افتادگان بيابان غوايت دستگيرى فرما و قلوب ما را از غلّ و غشّ و شرك و شكّ پاك فرما 

منابع و مآخذ:

قرآن كريم

نهج البلاغه

 آداب نماز –حضرت امام خمینی (ره)

نماز – محسن قرائتي

تفسير الميزان – علامه سيد محمد حسين طباطبايي

تفسيرمجمع البيان – فضل بن حسن طبرسي

مفازي – محمد بن عمر واقدي – ترجمه محمود مهدوي

پرتوي از اسرار ،حجه الاسلام محسن قرائتي

نماز گنجينه ذکر و راز، مؤسسه فرهنگي قدر و عدالت.

برداشتي از نماز، شيخ الله علي کاشاني

حضور قلب در نماز، علي اصغر عزيزي تهراني

نماز، عزيزي تهراني

نيايش نام، بهرام مهديان في الدين

پرواز با نماز، منصور کريميان

نماز جمعه و جماعت، محمد جواد مهدوي کرمانشاهي

نماز شناسي، حسن راشدي

فلسفه فعاليتهاي تربيتي، مرتضي زاهدي

راز نماز براي جوانان، حجه الاسلام محسن قرائتي

نماز پيوند خلق و خالق ،حجه الاسلام محسن قرائتي 

پرستش آگاهانه ،محمدرضا رضوان طلب  

پاورقی ها(پی نوشته ها):

1- وسائل، ج 5 ص 375، کنزالعمال، ج 8حديث 22799
1- من لا يحضره الفقيه، ج 1 ص 377.
1- مستدرک الوسائل، ج 1 ص 488.
2- کنزالعمال، ج 8 حديث 22815 از پيامبر اسلام »ص«
3- کنزالمعال، ج 8 حديث 22818 ، 22827
4- کنزالعمال، ج 8 ص 258
5- مستدرک الوسائل، ج 1 ص 487، رساله حضرت امام، مسئله 1400.
1- مستدرک الوسائل، ج 1 ص 488
2- کنزالعمال ج 8 ص 256
3- واذا قاموا الي الصلاة قاموا کسالي (نساء، آيه 142 )
4- مستدرک الوسائل، ج 1 ص 488
5- همان مدرک
6- همان مدرک، ص 689، وسائل، ج 5 ص 373
1- صحيفة البحار، ج 1، جماعت
2- کنزالعمال، ج 8 حديث 22792
3- توضيح المسائل امام (قدس سرّه ) مسئله 1400
1- توضيح المسائل امام (قدس سره ) مسئله 1402
2- وسائل، ج 5 ص 377
1- کنزالعمال، ج 8 ص 255
2- سفينة البحار، ج 1ف جماعت
1- سحيفة البحار 1/176
2- ثواب العمال  ص 323
1- کنز المعال 1/206

کتابچه معادوآخرت شناسی-رضا قارزی



بسم الله الرحمن الرحیم
معادوآخرت شناسی
رضا قارزی
پیوستگی حیات
بر اساس جهان بینی اسلامی مجموعه جهان هستی هدفمند است و نظام حاکم بر جهان، نظامی همراه با برنامه و مسیری مشخص است و همه موجودات به سوی کمال و شکوفایی در حرکتند و برای نیل به هدف، در تلاش و کوشش اند. این دیدگاه بر آن است که مجموعه جهان آفرینش و موجودات آن، به ویژه انسان، که گل سرسبد جهان آفرینش است، هرگز رو به سوی نابودی و اضمحلال  مطلق و کامل نمی نهد. هر چند جهان به لحاظ عناصر موجود در آن، که مادی اند، دچار تحول و دگرگونی می شود اما حقیقت وجودی اش چون وابسته به هستی مطلق- « خدا»- و ظل است همواره بر جای می ماند و دارای حیاتی جاوید و پیوسته خواهد بود. با این که جهان سرانجام به قیامت می رسد و پیوسته و جاوید است و هر چند انسان نیز به تبع دگرگونی جهان مراحلی گوناگون را طی خواهد کرد، که متون اسلامی این مراحل و گذرگاه ها را « موت»(= مرگ) خوانده اند، ولی هرگز حقیقت وجودی اش از میان نمی رود. قرآن کریم در آیه زیر به مرگ و میرها و تغییر و تجدید حیات ها اشاره کرده و فرموده است:« قالُوا رَبَّنا اَمَتَّنَا اثنَتَینِ وَ اَحیَیتَنَا اثنَتَینِ...»آنان می گویند: « پروردگارا! ما را دوبار میر اندی و دوبار زنده کردی...»
مراد از « دوبار مردن»، مردن در دنیا و مردن در برزخ است و مراد از « دوبار زنده شدن»، زنده شدن به حیات برزخی و حیات اخروری در قیامت است.[1] بنابراین، مردن به معنای نیست و نابود شدن نیست، بلکه غایب شدن در یک مرحله از حیات و حضور در مرحله دیگر است. در حدیث شریف منقول از پیامبر اکرم (ص) نیز درباره مرگ آمده است:« ما خُلِقتُم لِلفَناءِ بَل خُلِقتُم لِلبَقاءِ وَ اِنَّما تَنقُلُونَ مِن دارٍ اِلی دارٍ.»
شما را برای فنا نیافریده اند، بلکه برای بقا آفریده اند و تنها از خانه ای به خانه ای دیگر کوچ می کنید.
بنابراین، حیات حقیقی پیوسته است، گرچه دارای شدت و ضعف است و حیات پس از این دنیا از خلوص و شدتی بیشتر برخوردار است؛ به گونه ای که خداوند متعال تنها حیات اخروی را شایسته نام و حقیقت حیات دانسته و فرموده است:« وَ ما هذِهِ الحَیوهُ الدُّنیا اِلا لَهوٌ وَ لَعِبٌ وَ اِنَّ الدّارَ الاخِرَهَ لَهِیَ الحَیَوانُ لَو کانُوا یَعلَمُونَ»                  ( عنکبوت /64)
این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست و زندگی راستین در سرای آ[رت استف اگر می دانستند.
دلایل اثبات حیات جاودانه
در اینجا با به دست دادن چند برهان[2] به اثبات حیات جاودانه انسان می پردازیم:
1- برهان حرکت
جهان طبیعت با همه پدیده های آسمانی و زمینی و موجودات خاکی، گیاهی، حیوانی و انسانی اش چنان به هم تنیده و منسجم و هماهنگ است که واحدی حقیقی- و نه اعتباری- را تشکیل می دهد.این واحد حقیقی همواره در حرکت است و هیچ گونه سکون وآرامشی در آن راه ندارد. حرکت، عبارت از خروج از قوه به فعل است، یعنی از گونه ای آمادگی ویژه به سوی گونه ای کمال ویژه سیر کردن و از این رو، هدف و مقصد، برایش ضروری است؛ و اگر آن هدف نیز خود دارای هدفی دیگر باشد، معلوم می شود که هدف نخست، مقصد نهایی نبوده، بلکه مسیر ورهگذر بوده است؛ زیرا لازمه هدف حقیقی آن است که متحرک با رسیدن به آن آرام شود و حرکت به ثبات تبدیل گردد.
بنابراین حرکت جهان دارای هدف نهایی است که با نیل به آن از قوه به فعلیت می رسد و از تحول و دگرگونی رهایی می یابد وآرام می گیرد. اگر جهان پس از رسیدن به هدف، باز هم درپی هدف دیگر باشد و پس از هر مقصودی مقصدی دیگر در میان باشد، یعنی هدف ها بیکران باشند در حقیقت لازمه اش بی هدف بودن حرکت است.پس لازم است سلسله هدف ها به هدفی اصیل ختم شود؛ چنان که ضروری است سلسله فاعل ها به فاعل ذاتی و مبدا نخست باز گردد؛ یعنی همان گونه که فعل بدون فاعل محال است، کار بی هدف نیز ناممکن است.قرآن کریم قیامت را « پایان حرکت» و همچنین « جهان قرار وآرامش» می داند:
«... وَ اِنَّ الاخِرَهَ هِیَ دارُ القَرارِ»  ( مومن/ 39)ترجمه :پایان دنیا خانه آرامش است
این که قرآن قیامت را پایان می داند و تنها آن را جای قرار و آرام می خواند، برای این است که مقصد پایانی سیرا ست و رسیدن به هدف موجب آرامش است و تعبیر قرآن کریم از قیامت به عنوان پایان[3]، نشانه آن است که معاد همان پایان جهان طبیعت است که با نیل به هدف، تحول و دگرگونی اش پایان می پذیرد و حرکتش به مقصد می رسد و در نتیجه، ثابت و آرام می گردد.
2- برهان رحمت
از صفت های برجسته پروردگار عالم، رحمت است. رحمت خداوند، صفتی عاطفی و انفعالی نیست، بلکه عبارت از رفع نیاز هر نیازمند و اعطای کمال بایسته به هر موجود آماده و شایسته است و چون انسان با توجه به بعد روحانی اش از استعداد زندگی ابدی برخوردار است، از این رو همواره در امید و آرزوی آن به سر می برد. لازمه رحمت بی کران خداوند آن است که آرزوی او را برآورده سازد و به او زندگی جاوید عطا کند و چون خداوند قادر و مالک مطلق است، اراده اش در تحقق بخشیدن به این رحمت، نفوذی خلل ناپذیر دارد؛ یعنی چیزی مانع تحقق یافتنش نخواهد شد. بنابراین، برای انسان زندگی جاودانه و ابدی در پیش است.
قرآن کریم این برهان را چنین نقل می کند.« قُل لِمَن ما فِی السَّمواتِ وَ الاَرضِ قُل لله، کَتَبَ عَلی نَفسِهِ الرَّحمَهَ لَیَجمَعَنَّکُم اِلی یَومِ القِیامَهِ لا رَیبَ فیهِ» ( انعام/12) ترجمه:بگو:«آنچه در آسمان ها و زمین است، از آن کیست؟» بگو: « از آن خداست؛» رحمت و ( بخشش) را بر خود، حتم کرده است، و ( به همین دلیل) بی گمان، همه شما را در روز قیامت، که در آن شک و تردیدی نیست، گرد خواهد آورد.»
این آیه ضرورت معاد و قطعی بودن قیامت را به رحیم بودن خداوند استناد داده است؛ یعنی خداوند رحیم، موجود آماده را به کمال بایسته خود می رساند و تحقق بخشیدن به باین رحمت را نیز خود بر خویش لازم و حتمی کرده است. در نتیجه، هم عمل بر اساس این رحمت یقینی است و هم تحقق یافتن مقتضای آن، که وقوع قیامت باشد؛ زیرا مانعی در راه آن متصور نیست. همین پیوند ناگسستنی میان رحمت خداوند و ضرورت قیامت با توالی ذکر قیامت و رحمانیت و رحیمیت خداوند در سوره حمد نیز مورد توجه قرار گرفته است.
3- برهان حقیقت
چنان که تفکر هرگز از بشر جدا نمی شود و همواره با او همراه است، اختلاف و برخورد آرا و اندیشه ها و نبرد مکتب ها و نظریه های مختلف و خلاصه درگیری « حق و باطل» همچنان بوده و هست و هر کس مدعی است که هیچ گاه کسی همچون او از رخ اندیشه ها نقاب بر نداشته است. از سوی دیگر هرگز نمی توان همه آراء و اندیشه های بشر را حق دانست؛ زیرا بسیاری از آن ها رویاری یکدیگرند.بنابراین، برخی بر حق اند و برخی باطل، ولی تا چهره حق آشکار نشود، چهره باطل پدیدار نخواهد شد و بنای دنیا بر آن نیست که تنها جولانگاه حق باشد دیگر هیچ باطلی در آن رخ ننماید، چه در این صورت دیگر جایی برای تکلیف و آزمایش نخواهد بود. از سویی دیگر اختلاف های پیروان حق و باطل روزی می باید حل گردند و دنیا نیز شایسته ظهور حقیقت و برطرف شدن هر گونه باطل و خاتمه یافتن هر گونه اختلاف نیست، از این رو لازم است جایی و هنگامی باشد که عمر باطل در پرتو ظهور حق پایان یابد و دامنه خلاف و اختلاف برچیده گردد.
قرآن کریم وجود قیامت را برای ظهور کامل حق و داوری درباره اختلافات لازم دانسته، می فرماید:« اللهُ یَحکُم یَومَ القِیامَهِ فیما کُنتُم فیهِ تَختَلِفُونَ»      ( حج/69) ترجمه:خداوند در روز قیامت درباره آنچه با هم اختلاف داشتید، میان شما حکم خواهد کرد.
4- برهان تجرد روح انسان
انسان از آن رو که خویشتن را با علم حضوری می یابد و اشیای دیگر را معمولاً از راه اندیشه و تفکر ( علم حصولی) ادراک می کند، دارای حقیقتی مجرد و غیر مادی به نام روح است که گرچه به بدن مادی متعلق است، ولی هرگز احکام ماده و قوانین مادی صرف و از جمله، مرگ و نابودی، بر او حاکم نیست. بلکه بر عکس، جسم و بدن خاکی نیز در پرتو حیات حاوید روح انسانی، پس از فنا و زوال در این دنیا، در روز قیامت حیات دوباره و جاوید می یابد. بنابراین، مرگ انسان جز رهایی روح از قفس تن و انتقال از این جهان به جهان دیگر نیست و معاد به معنای زنده شدن روح نیست، بلکه به معنای تعلق دوباره همان روح زنده به بدن است و چون تجرد روح در اثبات اصل معاد سهم به سزایی دارد، در زیر می کوشیم برخی از دلایل آن را به بررسی نهیم.
الف- انطباع کبیر در صغیر
در امور مادی، همواره آنچه در چیزی جای می گیرد، باید از لحاظ حجم، با مظروف خود متناسب باشد و هیچ گاه چیزی بزرگ در ظرفی کوچک جای نخواهد گرفت و این یکی از ویژگی های ماده است.با توجه به نکته فوق، این پرسش پیش می آید که: مثلاً یک تصویر از آسمان در مقایسه با همه سلولها، عصب ها و قالب چشم ما، بسی فراخ تر و پهناورتر است. این تصویر چگونه در چشم ما جای می گیرد و چگونه به وسیله چیزی کوچک، چیزی بزرگ درک می شود؟! اگر بگوییم که واقعیت خارجی متصور، در چشم ما جای دارد، با مقدمه فوق ناسازگار است و « انطباع کبیر در صغیر» لازم می آید و این محال و نا معقول است. به ناچار باید بپذیریم که اولاً در انسان چیزی دیگر هست و ثانیاً درک تصویر موجودات از راه چشم، توسط آن چیز ( روح) صورت می پذیرد و چون صورت ادراکی، دارای ویژگی های ماده ( تحول، تغییر، انقسام پذیری) نیست، در واقع، توسط ابزار حسی پدید نمی آید.ممکن است گفت هشود که ذهن انسان آنگاه که در برابر موجود خارج ( از ذهن) قرار می گیرد، حالت « میکروفیلمی» دارد که از اشیای مختلف و پهنه گسترده ای عکسبرداری می کند و به گونه ای قابل ملاحظه آن را کوچک می کند و در خود جای می دهد و در این صورت « انطباع کبیر در صغیر» لازم نمی آید. در پاسخ باید گفت: چگونه آنچه در مغز آدمی به صورت میکروفیلم منعکس گشته است برای آدمی مورد تفسیر و شناسایی قرار می گیرد و عاملی که آن گستردگی منعکس شده را توضیح می دهد و به گونه ای شکل اصلی و واقعی اش را نمایش می دهد، چیست؟ و آیا آن عامل امری است مادی یا مجرد؟ اگر مادی است، انطباع کبیر در صغیر پیش خواهد آمد و اگر مجرد است، همان است که به آن « روح» اطلاق می کنیم و مجردش می دانیم.[4]
ب- حقایق غیر مادی در انسان
در انسان حقایقی وجود دارند که دارای خواص عمومی ماده نیستند یعنی هویت وجودی آنها مادی نیست؛ مانند اراده، عشق، علم و اندیشه. اینک می پرسیم محل و جایگاه این حقایق کجا است؟ اگر از ماده نشات یافته اند باید خواص عمومی ماده را دارا باشند  ( و اگر متکی به ماده اند، مادی خواهند بود) و حال آن که این چنین نیستند. پس در انسان چیزی هست که مجرد است و اتکای این حقایق به آن است که آن چیز جز روح آدمی نیست.
ج- وحدت شخصیت و تغییرات و تحولات بدن
تغییرات بدن آدمی از سوی اندیشمندان مادی نیز مورد توجه قرار گرفته است. لیال واتسن در کتاب معروف خود، « فوق طبیعت»، می نویسد:ما بدن خود را نسبتاً دایمی می پنداریم، در حالی که تک تک سلولها زندگی کوتاهی دارند و نه تنها در روی پوست و لایه های روده که اصطکاک آنها را می ساید، حتی در استخوان ها نیز مرتب در حال جایگزینی هستند. اگر دوستی را پس از سال ها دوری ملاقات کنیم، ممکن است تغییر چندانی به نظر نرسد در حالی که حتی یکی از سلولهایی هم که در آخرین دیدارمان در بدن او وجود داشته، باقی نمانده است.[5] اجزای بدن انسان همیشه کهنه و نو می شوند تا آنجا که در هر دقیقه حدود یک میلیارد سلول جدید در بدن انسان پدید می آیند و در حدود همین تعداد از میان می روند تا جانشینی صورت پذیرد.ولی با همه تغییراتی که در بدن مادی انسان در طول حیات رخ می دهد، حقیقت وجودی انسان و وحدت شخصیت او همچنان باقی و پابرجاست و کم و زیاد نمی شود و از این تغییرات و دگرگونی ها به دور است. این نشان می دهد که حقیقت وجودی انسان چیزی غیر مادی و مجرد است به نام روح، که جاودانه است.
د- رویا
رویا از موضوعاتی است که هر کس در شبانه روز با آن سروکار دارد و رویای صادق در زندگی هر کس، کم وبیش پدید می آید و این خود گواه روشنی بر تجرد روح آدمی است.
تفاوت های بنیادین نظام دنیا و آخرت
با اثبات معاد، معلوم شد که زندگی انسان دارای مراحلی است. مرحله ای در این دنیای مادی و مرحله ای در برزخ و مرحله نهایی در جهان آخرت. البته جهان آخرت و جهان دنیا با هم تفاوت هایی دارند و در این جا تفاوت های بنیادین حیات دنیوی و حیات اخروی را بر می شماریم:
1- نظام اجتماعی در دنیا و نظام فردی در آخرت
انسان در دنیا به صورت اجتماعی زندگی می کند و زیستن به صورت فردی برای او دشوار و یا ناممکن است. در زندگی دنیوی، افراد در تامین نیازها به یکدیگر وابسته اند. همچنین در سعادت و شقاوت یکدیگر شریک و دارای سهمند و کردار نیک برخی، می تواند دیگران را خوشبخت کند؛ همچنان که کردار زشت برخی نیز دامنگیر برخی دیگر می شود و آنان را به بدبختی می کشاند. بنابراین، افراد اجتماع در سرنوشت یکدیگر تاثیر دارند و همین امر باعث ایجاد مسئولیت افراد در قبال یکدیگر می شود. اما زندگی انسان در قیامت و پس از آن در بهشت و یا دوزخ، به گونه فردی است نه اجتماعی و اشتراکی. هر کس دارای زندگی ویژه خود است بدون آن که تاثیری در زندگی دیگران داشته باشد. در آن جهان، هر کس تنها در گرو فرآورده های دنیایی خود است که از پیش فرستاده است.همچنین، نه مسائل خانوادگی از قبیل تولید، کار و مانند آن مطرح است و نه امور اجتماعی از قبیل تعاون و توزین کار و مبادلات و معاملات و نه دست یازیدن به اسباب و علل عادی برای نیل به اهداف  و رسیدن به مقاصد؛ زیرا هر مقصود و مرادی از مقاصد زندگی مادی و معنوی برای نیکوکاران فراهم است و بدکاران نیز جز عذاب نصیبی ندارند.
قرآن کریم درباره نفی زندگی اجتماعی و نیز نفی پیوندهای نسبی و سببی در قیامت می فرماید:« وَ لَقَد جِئتُمُونا فُرادی کَما خَلَقناکُم اَوَّلَ مَرَّهٍ...» ( انعام/94) ترجمه:( و روز قیامت به آنان می گویند:) همه شما تنها به سوی ما بازگشتید؛ همان گونه که روز اول شما را آفریدیم.و یا می فرماید:« وَ کُلُّهُم آتیهِ یَومَ القِیامَهِ فَرداً»         ( مریم/95) ترجمه:((و همگی به روز رستاخیز، تک و تنها نزد او حاضر می شوند.)).
مقصود این است که مردم در حالی که جمعند، تنها و فردند و با این که همه حضور دارند، هر یک از دیگری جدا و گسسته است؛ به طوری که هیچ یک بار دیگری را بر دوش نمی گیرد؛ چنان که قرآن می فرماید:« ... وَ لا تَزِروُ وازِرَهٌ وِزرَ اُخری...»  ( انعام/164) ترجمه:((و هیچ گناهکاری گناه کسی دیگر را بر دوش ندارد.)).
از آن جا که روز قیامت هم « روز جمع» است و هم « روز فصل»، همگان حاضرند، ولی از یکدیگر جدا. هنگامی که طلیعه قیامت ظاهر می شود، هیچ گونه پیوند نسبی میان افراد نیست. در آن جا نه زنده شدن همراه با تولد و رابطه نسبی است و نه نسبت های دنیایی در آن موقف سهمی دارند، بلکه انسان در آن عالم از انساب خود گریزان است.[6]روابط دوستانه دنیایی و پیوندهای قبیلگی، نژادی و دیگر قراردادهای دنیایی نیز در آن جا بی اثرند و بسیاری از افراد از جمله دوستان دنیایی، سران باطل پیشه و پیروانشان از یکدیگر گریزانند.
تجلی نظام زندگی فردی در قیامت را در چگونگی پاداش و کیفرهای قیامت می توان مشاهده کرد؛ زیرا در آنجا گذشته از بهشت و آسایش های بهشتی و دوزخ و رنج های دوزخی، گونه هایی از نشاط ها و بهجت ها فراهم است که با وجود انسان مومن سرشته است؛ همچنان که گونه هایی از عذاب ها و تاریکی ها هست که عین وجود انسان کافر و تبهکار است و انسان بدون این که محتاج به دیگران باشد، در خوشی و سعادت به سر می برد و یا بی آنکه از ناحیه دیگران به او ضرری برسد، در ناراحتی و عذابی به سر می برد که از ناحیه اعمال خویش نصیبش شده است.
البته بهشتیان بعد از صحنه قیامت، در بهشت با یکدیگر انس و الفت دارند و از شفاعت اولیای خدا بهره مند می شوند و حشر هم به صورت گروهی است و امام و ماموم با هم محشور می شوند ولی اینها با فردای بودن منافات ندارد.
2- اختلاط حق و باطل در دنیا و ظهور حق محض در آخرت
از آنجا که جهان ماده، جهان حرکت و تزاحم است و از سویی خداوند اراده کرده است که انسان در سایه اختیارش آزمایش شود، توانایی سیر در راه حق و سیر در راه باطل به او داده شده است. طرفداری برخی افراد از حق و برخی از باطل، سبب شده است که حق و باطل به هم بیامیزند تا جایی که تشخیص و تمییز آنها، گاه مشکل می گردد. امور مشکوک و مشتبه نیز از همین جا پدید می آیند؛ زیرا اختلاط حق و باطل سبب می شود که ماهیت برخی موارد مشتبه شود و انسان نتواند حق را بازشناسد. این امتزاج حق و باطل از ویژگی های عالم ماده و طبیعت است که عنصر اختیار انسان نیز در آن نمود می یابد، اما در جهان آخرت، جایی برای ظهور باطل و اختلاط حق و باطل نیست و در آن جا تنها حق ظهور می کند و حاکم می شود.
قرآن مجید می فرماید:« وَ یَمحُ اللهُ الباطِلَ و یُحِقُّ الحَقَّ بِکَلِماتِهِ» ( شوری/ 24)ترجمه:((و باطل را محو و حقیقت را با کلمات خیوش پا برجا می کند.)).همچنین از آن رو که جهان آخرت ظرف ظهور حق محض است، به اختلافات نیز پایان داده می شود و با ظهور حق، جایی برای اختلاف باقی نمی ماند. خداوند در آیاتی متذکر شده است که روز قیامت، روز پایان اختلافاتی است که در دنیا بروز کرده است:« وَ اَقسَمُوا بِاللهِ جَهدَ اَیمانِهِم لا یَبعَثُ اللهُ مَن یَموتُ بَلی وَعداً عَلَیهِ حَقّاً وَ لکِنَّ اَکثَرَ النّاسِ لا یَعلَمُونَ* لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذی یَختَلِفُونَ فیهِ وَ لِیَعلَمَ الَّذینَ کَفَرُوا اَنَّهُم کانُوا کاذِبینَ»            ( نحل/ 38-39)ترجمه:((آنان سوگندهای شدید به خدا یاد کردند که خداوند هرگز کسی را که می میرد، بر نمی انگیزد. آری، این وعده قطعی خداوند است ( که همه مردگان را برای جزا باز می گرداند)، ولی بیشتر مردم نمی دانند. هدف این است که آنچه را در آن اختلاف داشتند، برایشان روشن سازد و کسانی که منکر شدند، بدانند که دروغ گفته اند.)).در آیه ای دیگر خاطر نشان می سازد که خداوند در روز قیامت میان مسلمانان، یهودیان، صائبیان، مجوسیان و مشرکان حکم خواهد کرد و حق را از باطل جدا خواهد ساخت.[7]
بنابراین، هر چند طبیعت نظام زندگی دنیوی اقتضا دارد که کسانی بتوانند لباس حق بر باطل بپوشانند و باطل را حق جلوه دهندف اما در جهان آخرت ظهور از آن حق است و باطل همچون سرابی است که بطلان و غیر واقعی بودنش برای همگان روشن می شود و جایی برای خودنمایی نخواهد داشت.
3- دنیا دار تکلیف و آخرت دار جزاء
از دیگر تفاوت های بنیادین دنیا و آخرت ان است که دنیا محل تکلیف و انجام وظایف است و آخرت محل رسیدن به پاداش و کیفر الهی. دنیا محل انجام اعمال نیک و نیز محل ارتکاب گناهان و خطاها است. امکان تغییر مسیر و توبه نیز در دنیا فراهم است و انسان می تواند به اصلاح امور خود بپردازد و اخلاق نیک کسب کند و به خداوند تقرب جوید، در حالیکه با پا گذاشتن به جهان پس از مرگ باب اختیار مسدود می شود و توان کسب فضایل و انجام اعمال صالح از انسان گرفته می شود. حضرت علی (ع) می فرماید:« وَ اِنَّ الیَومَ عَمَلٌ وَ لا حِسابَ وَ غَداً حِسابٌ وَ لا عَمَلَ»[8]
امروز، روز کار است و حسابی نیست و فردا (آخرت) روز حساب است و عملی نیست. نکته شایان توجه این است که نباید گمان کرد که این تفاوت میان دنیا و آخرت امری قراردادی است، بلکه ریشه اش در تفاوت ماهوی این دو جهان است که دنیا، جهان ماده و تغییر و تغیر ور حرکت و خروج از قوه به فعل است و جهان آخرت، یکپارچه فعلیت و حیات بالفعل. بنابراین، در آن جا عمل و به تبع آن تغییر سرنوشت وجود ندارد و نظام زندگی در آن جا با نظام دنیایی تفاوتی بنیادین دارد.
کیفیت معاد
بعد از پذیرفتن اصل معاد، نوبت به سخن گفتن از کیفیت آن می رسد که آیا معاد روحانی محض است یا روحانی و جسمانی؟ البته در بین علمای اسلام اتفاق نظر وجود دارد که معاد روحانی و جسمانی است، ولی بعضی از فلاسفه مانند ابن سینا مدعی شده اند که معاد جسمانی قابل اثبات عقلی نیست و فقط چون رسول خدا (ص) به عنوان خبر دهنده راستگو از آن خبر داده است باید تعبداً آن را پذیرفت. او می گوید:لازم است دانسته شود که معاد بر دو قسم است: یک قسم از آن که در شرع نقل شده و راهی جز از طریق شرع و تصدیق اخبار پیامبر اکرم (ص) برای آن نیست و آن معادی است که برای بدن است در وقت بر انگیخته شدن؛ و خیرات و شرور بدن معلوم است و احتیاج به تعلم ندارد، و در شریعت حقه ای که پیامبر و مولای ما محمد (ص) برای ما آورده است، حال سعادت و شقاوت بدنیه به طور مبسوط و مفصل بیان شده است.
و قسم دیگر از معاد با عقل درک می شود و با قیاس برهانی پایه ریزی می گردد و این قسم از معاد نیز از جانب نبوت تصدیق شده است و آن سعادت و شقاوتی است که نسبت به نفوس و ارواح ثابت شده است و متحمل آنها خود نفوس بشریه می باشد، گرچه اوهام و افکار ما فعلاً از تصور آن و از ادراک حقیقت آن به جهت عللی که ذکر خواهیم کرد، قاصر است.[9]
در مقابل ابن سینا، فلاسفه دیگر مانند ملاصدرا، حکیم سبزواری و دیگران مدعی شده اند که علاوه بر آیات و روایات فراوان که به صراحت خبر از معاد جسمانی داده اند، عقل نیز مثبت معاد جسمانی است.اینک برای تبیین بیشتر مسئله معاد جسمانی به برخی آیات می نگریم که اولاً از اصل معاد جسمانی سخن می گویند و ثانیاً بر معاد جسمانی با همین بدن دنیوی پای می فشارند. در ضمن، این آیات، تنها به عنوان دلیل نقلی مطرح نیستند، بلکه با توجه به استدلالی که بر قدرت الهی در این آیات وجود دارد گونه ای دلیل عقلی نیز بر مطلب محسوب می شوند:
« وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلقَهُ قالَ مَن یُحیِی العِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ* قُل یُحیهَا الَّذی اَنشَاَها اَوَّلَ مَرَّهٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلقٍ عَلیمٌ»              (یس/ 78-79)
و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: « چه کسی این استخوان ها را زنده می کند در حالی که پوسیده اند؟» بگو: « همان کسی آن را زنده می کند که نخستین بار آفرید و او به هر مخلوقی دانا است.»
مفسران ذیل آیه فوق این ماجرا را آورده اند که روزی شخصی به نام ابی بن خلف استخوان پوسیده ای را نزد پیامبر (ص) آورد، آن را خرد کرد و گردش را در فضا پراکنده ساخت. آنگاه از روی انکار معاد گفت: « چه کسی این استخوان های پوسیده را زنده می کند؟!» در این حال، آیه بالا در پاسخ او نازل شد.
آیه شریفه حکایت از آن دارد که مرد عرب جاهلی منکر معاد جسمانی بوده است و از ادعای پیامبر اسلام (ص) چنین فهمیده است که حضرتش از معاد جسمانی خبر می دهد و به پندار خود دلیل محکمی بر نفی معاد آورده و استخوان پوسیده را به رخ کشیده است که این استخوان پوسیده را چه کسی دوباره زنده می کند.خدای متعال در پاسخ نفر موده است که معاد، روحانی است و این استخوان را دوباره زنده نمی کنیم، بلکه پاسخ می دهد که هر کس این استخوان را نخست بیافریده، دوباره آن را زنده خواهد کرد.« اَیَحسَبُ الاِنسانُ اَلَّن نَجمَعَ عِظامَهُ* بَلی قادِرینَ عَلی اَن نُسَوِّیَ بَنانَهُ»   ( قیامت/3-4)
آیا انسان می پندارد که ما استخوانهایش را جمع نخواهیم کرد؟ آری، ما قادریم حتی انگشتانش را بسازیم. این آیه به صراحت، بر معاد جسمانی دلالت دارد و می فرماید: ما از همین ذرات پراکنده جسم، باری دیگر انسان را با تمام ویژگی هایش، حتی ریزه کاری های سر انگشتانش، پدید خواهیم آورد.
آیاتی دیگر که بیرون آمدن انسان از قبر را یادآور می شوند، برای اثبات مدعای ما بسیار کارسازند:« وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَاِذا هُم مِنَ الاَجداثِ اِلی رَبِّهِم یَنسِلُونَ» (یس/51)
و در صور دمیده می شود و ناگهان از قبرها بیرون می آیند و به سوی پروردگارشان می شتابند.روشن است انسان هایی از قبرها بیرون می آیند که بدنشان پوسیده و اکنون به حالت نخستین برگشته اند و به علاوه اگر رستاخیز تنها دارای جنبه روحانی باشد، زنده کردن مردگان که تعبیر قرآن است، مفهومی ندارد؛ زیرا با مرگ روح تنها از کالبد جدا می شود و از عالم دنیا به برزخ و سپس به قیامت منتقل می گردد و مرگ با توجه به روح جز به معنای انتقال نیست و زنده کردن فقط در مورد جسم صدق می کند که بی جان و متلاشی شده است.
صدرالمتالهین، فیلسوف بزرگ علام اسلام، افزون بر استدلال های فلسفی که برای اثبات معاد جسمانی می آورد، می گوید:
حق این است که آنچه در معاد اعاده می شود، عیناً همین شخص است با نفس و بدن؛ یعنی نفس همین نفس و بدن نیز همین بدن است به گونه ای که اگر آن شخص را ببینی، خواهی گفت همان شخصی است که در دنیا دیدم و ... هر کس این را انکار کند، منکر دین است و در حکمت نقص دارد و لازمه اش انکار بسیاری از تصریحات قرآنی است.[10]
البته باید توجه داشت که چون در عالم آخرت، همه چیز در مرتبه کمال حقیقی متناسب با آن عالم بروز می کند، جسم انسانی نیز متناسب با آن سرا و در مرتبه عالی و با کیفیتی بالا، همراه با ملکات نفسانی حاصل از اعمال دنیایی شکل می گیرد و رخ می نماید.
بررسی شبهه های معاد جسمانی
ناگفته نماند که برمعاد شبهه هایی وارد کرده اند که محققان مسلمان بدان ها پاسخ داده اند. در این جا، از آن میان، به دو شبهه که از همه مهم ترند، می پردازیم و هر یک را به بررسی می نهیم:
1- شبهه اعاده معدوم
برخی گمان کرده اند که چون جسم انسان پس از مردن نابود می شود، بازگشت آن در قیامت از قبیل اعاده معدوم است و چنان که می دانیم در فلسفه و علوم عقلی محال بودن اعاده معدوم ثابت شده است.
در پاسخ به این شبهه باید گفت: هیچ ذره ای در دنیا از میان نمی رود، بلکه از صورتی به صورتی دیگر و از شکلی به شکل دیگر در می آید. دانشمندان بزرگی، چون لاوازیه، ثابت کرده اند که هر گاه جسمی آتش بگیرد و بسوزد، چنین نیست که نابود شود، بلکه به صروت هایی دیگر، مانند خاکستر و دود تبدیل می شود. از سوی دیگر برخی شیمیدان ها به این نتیجه رسیده اند که ماده نیز می میرد و تبدیل به انرژی می شود، ولی ثابت شده است که ماده و انرژی دو صورت مختلف از چیزی واحد هستند. نتیجه این که، طبق اصل بقای ماده و انرژی، بدن آدمی پس از مرگ، مانند دیگر اجسام، تنها حالت ترکیبی خود را از دست می دهد و به عناصر نخستین، تبدیل می شود، نه آن که از میان برود؛ یعنی همان طور که فن و نیستی اجسام، به معنای تبدیل و تبدل صورت ها است، نه نابود شدن مواد و عناصر، پراکنده شدن اجزای بدن انسان نیز به معنای نابودی ذرات بدن نیست، بلکه تنها به معنای به هم خوردن صورت ترکیبی آنها است و خداوند توانا از همان ذرات پراکنده، باری دیگر بدن انسان رامی سازد و به شکل نخستین در می آورد.[11]
بدنی که در قیامت باز می گردد، از جهت مواد، عین بدن دنیوی است، اما از جهت شکل و صورت مانند آن نیست؛ زیرا به هر حال، ترکیب نخستین معدوم می شود و اعاده عین معدوم محال است.
حضرت صادق (ع) درباره آیه « کُلَّما نَضَجَت جُلُودُهُم...» (= هرگاه پوست های آنان پخته شود، پوست هایی دیگر بر جایشان می نهیم تا عذاب را بچشند)، در جواب ابن ابی العوجا که می پرسد:« گناه پوست جدید چیست؟» می فرماید:« وای بر تو، این پوست همان پوست نخستین است ( به اعتباری) و غیر آن است( به اعتباری دیگر).» او می گوید:« برای من از امور دنیا مثالی بیاور.» حضرت می فرماید:« آیا دیدی مردی خشتی را بکوبد و سپس در قالب خودش بریزد، این خشت جدید همان خشت اولی است ( از جهت موادش) و غیر آن است( از جهت شکل و صورت)؟»[12] بنابراین، بدن معدوم نمی شودتا بگوییم بازگرداندنش محال است.
2- شبکه آکل و ماکول
برخی این اشکال را مطرح کرده اند که اگر بدن انسانی به گونه مستقیم یا غیر مستقیم جزء بدن انسانی دیگر شود، در قیامت چگونه هر یک از بدن ها به کیفر یا پاداش خواهد رسید، این اشکال با این فرض مطرح می شود که مثلاً بدن کسی پوسیده گردد و از آن گیاه یا درختی رشد کند و سپس کسی دیگر گیاه را بخورد و بدین سان، بدن شخص نخست، جزء بدن شخص دوم شود، و یا انسانی را انسان دیگر بخورد و بدنش جزء بدن او گردد.
برخی در پاسخ به این شبهه گفته اند که بدن انسان دارای دو گونه اجزا است: اجزای اصلی و اجزای غیر اصلی. اجزای اصلی همان است که هرگز در آن زیادت و نقصان روی نمی دهد و اجزای غیر اصلی آن است که همواره در معرض زیادت و نقصان است. اجزای اصلی، پس از مرگ انسان همواره باقی می ماند و اگر هم خاک شود، خاک جزء بدن موجودی دیگر نمی گردد و در قیامت همین اجزا پرورش می یابد. این گروه برای تایید نظریه خود به پاره ای روایات نیز تمسک جسته اند. اما حقیقت این است که روایات مورد استناد، ضعیف و قابل مناقشه اند. وانگهی، پژوهش های امروز دانشمندان علوم تجربی نیز این فرضیه را نفی می کند و فرقی میان اجزای بدن نمی گذارد. دانشمندان علوم تحربی برآنند که تمام اجزای بدن ممکن است تجزیه شود و در نتیجه می تواند جزء بدن انسان های دیگر گردد و مشاهدات حسی نیز بقایا جزای اصلی را تایید نمی کند. زیرا بسیار دیده شده است که در یک حادثه آتش سوزی تمام بدن تبدیل به خاکستر شده است.[13]
برای پاسخ به این شبهه پاسخ های دیگر نیز داده شده است. یکی از آنها از آن فلاسفه است که معتقدند نفس و روح انسان است که به او تشخص می دهد و او را از دیگر موجودات متمایز می سازد. اما جسم انسان، وجود سیالی است که صورت هایی را یکی پس از دیگری به خود می گیرد. با این توضیح روشن می شود که بر فرض اگر بخشی از بدن انسان به بدن انسانی دیگر منتقل گردد و جزء آن شود، اشکالی در حشر نفوس و معاد پدید نمی آید و از آن جا که ادراک کننده لذات و آلام، همان روح است، در مسئله کیفر و پاداش نیز مشکلی روی نمی دهد؛ زیرا همان روحی که در دنیا اعمال خوب یا بد را انجام داده استف در جهان آخرت متنعم یا معذب خواهد شد. البته در دنیا ابزار روح، بدن دنیوی او است و در جهان اخرت نیز با بدن متناسب با خود پاداش و کیفر خواهد دید.
جواب دوم که از سوی برخی مفسران ارائه شده است، از این قرار است که : واپسین ذراتی که در بدن انسان هنگام مرگ وجود دارد، روز قیامت باز می گردند. بنابراین، اگر این ذرات خاک شوند و قسمتی از آنها جزء بدن انسانی دیگر گردند، در قیامت به بدن صاحب اصلی باز می گردند و در این صورت، بدن شخص دوم کوچک و لاغر می شود، نه ناقص؛ زیرا اجزای بدن اول در تمام بدن دوم پراکنده اند، نه در یک گوشه آن. بنابراین، ممکن است انسانی هفتاد کیلویی نیمی از بدن و یا حتی تمام وزن خود به استثنای یک کیلوگرم یا کمتر را از دست بدهد و بدنی کوچک باقی بماند به اندازه دوره کودکی و یا حالت جنین. ولی این موضوع مشکلی پدید نمی آورد؛ زیرا این بدن کوچک تمام ویژگی های بدن بزرگ را دارا است و اگر رشد کند، به صورت همان بدن بزرگ در می آید. درباره پاداش و کیفر نیز چون پاداش بیننده یا کیفر شونده همان روح است و بدن ابزاری است برای دریافت پاداش یا کیفر، مشکلی رخ نمی دهد و در حقیقت، انجام دهنده عمل نیک به پاداش خود و انجام دهنده اعمال زشت به کیفر خود خواهد رسید.[14]
برزخ
انسان پس از مرگ پای به عالمی دیگر می نهد که در قرآن کریم با واژه « برزخ» و در روایات گاهی با همین نام و گاهی با نام « عالم قبر» از آن یاد شده است. « برزخ» در لغت، فاصله میان دو چیز را می گویند[15] و چون عالم برزخ فاصله میان دنیا و آخرت است، آن را برزخ می نامند. توضیح آن که انسان ها پس از مرگ بی درنگ وارد عالم قیامت نمی شوند، بلکه در عالمی به نام عالم برزخ، که از مرگ آغاز می شود و تا قیامت کبری ادامه می یابد، به سر می برند و پس از سپری شدن این دوران و آغاز قیامت پای به عالم قیامت می گذارند. در کتاب های تفسیر و روایت و نیز آثار دانشمندان مسلمان به گونه ای گسترده از برزخ سخن رفته است. شهید مطهری درباره عالم برزخ می گوید:
مطابق آنچه از نصوص قرآن کریم و اخبار و روایات متواتر و غیر قابل انکاری که از رسول اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) رسیده استف استفاده می شود که هیچ کس بلافاصله پس از مرگ وارد عالم قیامت کبرا نمی شود، ... هیچ کس در فاصله مرگ و قیامت کبرا در خاموشی و بی حسی فرو نمی رود، یعنی چنین نیست که انسان پس از مردن در حال شبیه به بیهوشی فرو رود و هیچ چیز را احساس نکند، نه لذتی داشته باشد و نه المی، نه سروری داشته باشد و نه اندوهی، بلکه همه چیز را حس می کند، از چیزهایی لذت می برد و از چیزهای دیگر رنج.
قرآن و برزخ
در آیاتی پر شمار از قرآن، برزخ و زندگی برزخی مطرح شده است. در این آیات درباره گونه ای حیات پس از مرگ و ویژگی هایش، مانند ادراک، گفت و شنود، احساس رنج و لذت سخن رفته است؛ چنان که می فرماید:
« حَتّی اِذا اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ رَبِّ ارجِعُونِ* لَعَلّی اَعمَلُ صالِحاً فیما تَرَکتُ کَلا اِنَّها کَلِمَهٌ هُوَ فائِلُها وَ مِن وَرائِهِم بَرزَخٌ اِلی یَومِ یُبعَثُونَ»
                                                                                                ( مومنون/99-100)
چون مرگ یکی از آنان در رسد، گوید: « پروردگارا، مرا بازگردان، شاید در آنچه ترک کرده ام، عملی شایسته کنم.» هرگز! این سخنی است که وی گوینده آن است، پیش رویشان حائلی ( برزخی) هست تا روزی که بر انگیخته شوند.
« وَلا تَحسَبَنَّّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ اَمواتاً بَل اَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُونَ»
                                                                                                ( آل عمران/169)
کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مرده نپندارید، بلکه آنان زندگانند، نزد پروردگار خویش روزی داده می شوند.
از این آیه شریفه بر می آید که پس از مرگ، شهیدان حیات برزخی دارند و در نعمت به سر می برند.
« قالوا رَبَّنا اَمَتَّنا اثنَتَینِ وَ اَحیَیتَنَا اثنَتَینِ فَا عتَرَفنا بِذُنُوبِنا فَهَل اِلی خُرُوجٍ مِن سَبیلٍ»                                                                                              ( مومن/11)
گویند: « پروردگارا، ما را دوبار میراندی و دوبار زنده کردی، پس ما به گناهان خویش اعتراف داریم، آیا راهی به سوی بیرون رفتن از عذاب هست؟»
اینک اگر نیک بیندیشیم، در می یابیم که دو مرگ و دو زندگی حاصل نمی شود مگر آنکه حیات برزخی در میان باشد.[16]
« وَ حاقَ بالِ فِرعَونَ سُوءُ العَذابِ* اَلنّارُ یُعرَضُونَ عَلَیها غُدُوّاً وَ عَشِیّاً وَ یَومَ تَقُومُ السّاعَهُ اَدخِلُوا آلَ فِرعَونَ اَشَدَّ العَذابِ»             ( مومن/45-46)
آن عذاب سخت فرعونیان را در میان گرفت، آتشی که هر صبح و شام بر آن عرضه می شوند و روزی که رستاخیز بر پا شود ( گفته می شود) فرعونیان را در شدیدترین عذاب داخل کنید.
چنن که از آیه شریفه بر می آید، قرآن دو گونه عذاب برای فرعونیان ذکر می کند: یکی پیش از قیامت که از آن به « سوء العذاب» تعبیر فرموده است؛ که روزی دو بار بر آتش عرضه می شوند بی آن که به آن در آیند. دوم پس از برپایی قیامت که آن را « اشد العذاب» خوانده است؛ فرمان می رسد که آنان را به آتش اندازید. عذاب نخست مربوط به عالم برزخ است.
در روایت  آمده است که در جنگ بدر، برخی کشتگان کفار را در چاهی ریختند. پیامبر (ص) به آن جا رفت و به کشتگان خطاب کرد: « ای کافران! همسایگان بدی برای رسول خدا بودید؛ او را از خانه خویش راندید و از در دشمنی و جنگ با او در آمدید. من وعده پروردگارم را درست یافتم. آیا شما نیز وعده پروردگارتان را به حق یافتید؟! عمر به رسول خدا (ص) گفت:« ای رسول خدا، اینان، بدن هایی بی جان بیش نیستند، چگونه به آنان سخن می گویی؟!» رسول خدا (ص) فرمود:« بس کن ای پسر خطاب، سوگند به خدا تو شنواتر از آنان نیستی، چون از اینجا دور شوم، فرشتگان عذاب با گرزهای آهنین بر سرشان می کوبند.»[17] از این روایت استفاده می شود که انسان پس از مرگ به گونه ای دیگر زنده است ودر عالمی که قرآن آن را عالم برزخ می خواند، زندگی جدیدی را آغاز می کند.

رخدادهای عالم برزخ
در روایات بسیاری از پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) رخدادها و مسائل عالم برزخ مورد بحث و بررسی قرار گرفته اند. گرچه پرداختن به همه آنها در این درس ممکن نیست، برای آشنایی با زندگی انسان در عالم برزخ، به گونه ای مختصر پیرامون برخی مسائل، مانند بدن برزخی، قبر و این که آیا مراد از عالم برزخ و عالم قبر همین گودال خاکی است که بدن میت در آن جای می گیرد یا چیزی دیگر است و نیز درباره سوال و فشار قبر و تجسم اعمال سخن خواهیم گفت.
بدن برزخی
این را می دانیم که انسان ترکیبی از روح مجرد و بدن خاکی است و منشا همه ادراکات و افعال او نیز روح است و بدن مادی تنها ابزاری است برای ادراک و فعالیت روح و چنان که در آیات قرآن آمده است، روح پس از مرگ انسان نمی میرد و به سوی خدا باز می گردد.[18] اما بدن برزخی یا قالب مثالیف که روح پس از مرگ در آن جای می گیرد، از لحاظ شکل و قیافه و صورت شبیه به بدن دنیایی است، ولی از وزن و جرم بی بهره است. امام صادق (ع) در پاسخ به پرسشی درباره ارواح مومنین فرموده است:
به صورت بدن های خود در بهشت اند، چنان که اگر مومنی را ببینی، می گویی: این، فلان کس است.[19]
همچنین فرموده است:
وقتی خداوند روح مومن را قبض می کند، او را در قالبی همچون قالب دنیایی اش قرار می دهد. مردم در آن جا می خورند و می آشامند و وقتی کسی بر روح مومن وارد می شود، او را به همان صورتی که در دنیا بوده است، می شناسد.[20]
می توان گفت که بدن برزخی مانند بدنی است که هنگام خواب دیدن با آن بدن کارهایی را در عالم رویا انجام می دهیم؛ یعنی همین بدن با همه توانایی ها و ادراکاتش، اما جنبه های مادی اش فعال نیست. حتی انسان گاهی در خواب به گونه ای نیرومند تر از بیداری عمل می کند و مثلاً به کارهای بزرگی دست می زند که در حال بیداری از او ساخته نیست. بنابر آنچه در روایات آمده است، انسان با بدن برزخی لذات و آلام جسمانی را احساس می کند، اما در همان حال دارای جسم دنیایی نیست.[21]
مقصود از قبر در روایات چیست؟
عالم برزخ و آنچه در قبر بر انسان می گذرد، جزیی از عالم غیب و ملکوت این جهان است و اطلاعات و آگاهی های ما از آن عالم همان مقداری است که پیشوایان معصوم در اخبار و روایات مطرح ساخته اند. بنابر آنچه از بیشتر روایات بر می آید، مراد از قبر جایگاه روح انسان در عالم برزخ است.[22] بنابراین، عالم قبر همان عالم برزخ است، اگرچه بدن شخص در حفره و گودال خاکی دفن می شود.
عمروبن یزید می گوید: از امام جعفر صادق (ع) پرسیدم: « برزخ چیست؟ امام (ع) در پاسخ فرمود:
قبر است از هنگامی که انسان می میرد تا روز قیامت.[23]
پس مراد از قبر همین گودالی خاکی محل دفن بدن میت نیست. همچنین عذاب و فشار قبر به این معنا نیست که دیوارهای قبر از دو طرف به هم نزدیک شوند و بدن میت را بفشارند، بلکه این فشار، عذابی است که ار ماورای عالم ماده دامنگیر انسان می شود، گرچه ممکن است فشار وارد بر روح موجب فشار بر بدن نیز گردد. از این رو، ممکن است حتی کسانی که در قبر خاکی دفن نمی شوند، فشار قبر داشته باشند؛ مانند کسانی که شب در بستر آرام خوابیده اند، ولی در اثر خواب هولناکی که دیده اند فشار سختی بر بدنشان وارد می شود.
شخصی از امام صادق (ع) پرسید:« آیا کسی که بر دار آویخته شده سات عذاب قبر دارد؟» حضرت فرمود:
خدای زمین خدای هوا هم هست، پس به هوا امر می کند که او را بفشارد؛ فشاری سخت تر از فشار قبر.[24]
سوال قبر
از رخدادهای مهم و حتمی عالم برزخ سوال دو فرشته « نکیر» و « منکر» است. از گفتار بزرگان علما بر می آید که سوال نکیر و منکر حقیقتی انکار ناپذیر است. شیخ صدوق می گوید:
در باور ما، سوال قبر، حق است و می باید بدان ایمان آوریم.[25]
روایات در این باره، بسی پر شمارند و از آن جمله، روایتی از امام جعفر صادق (ع) است که فرمود:
« مَن اَنکَرَ ثَلاثَهَ اَشیاءَ فَلَیسَ مِن شیعَتِنا: وَ المَسأَلَهُ فِی القَبرِ، وَ الشَّفاعَهُ»[26]
هر کس سه چیز را انکار کند از شیعیان ما نیست: معراج، سوال قبر و شفاعت.
اما این که از چه کسانی در عالم برزخ سوال می کنند، در روایتی از امام محمد باقر (ع) آمده است:
« لا یُسئَلُ فِی القَبرِ ایلا مَن مَحَضَ الایمانَ مَحضاً، اَو مَحَضَ الکُفرَ مَحضاً، فَقُلتُ لَهُ: فَسائِرُ النّاسِ؟ فَقالَ: یُلهی عَنهُم.»[27]
« در قبر نمی پرسند مگر از کسی که ایمانش خالص است و یا کفرش خالص است.» پرسیدند: « پس دیگر مردم چه؟ فرمود:« به حال خود رها می شوند.»
بنابر تفسیر علامه مجلسی از این حدیث، در عالم برزخ، برای مستضعفین متوسط میان ایمان و کفر سوالی نیست.[28] شهید نیز سوال قبر ندارد؛ زیرا به فرموده پیامبر اکرم (ص) برق شمشیرها بر بالای سرش برای امتحان او کافی است.[29] همچنین، در این باره که از چه چیز در قبر سوال می کنند، آنچه از اخبار صحیح و مستفیض به دست می آید، این است که از اصول اعتقادات می پرسند[30] و از برخی روایات نیز بر می آید که از برخی اعمال مهم فروع دین نیز می پرسند؛ چنان که امام جعفر صادق (ع) می فرماید:
«یُسءَلُ المَیِّتُ فی قَّرِهِ عَن خَمسٍ: عَن صَلاتِهِ وَ زَکاتِهِ، وَ حَجِّهِ وَ صِیامِهِ، وَ ولایَتِهِ اِیّانا اَهلَ البَیتِ.»
از میت در قبر از پنج چیز می پرسند: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت ما اهل بیت (ع).
تجسم اعمال
از موضوعاتی که در مبحث قیامت مطرح است، تجسم اعمال و اعتقادات آدمی است. در این باره حکیمان و متکلمان مسلمان معتقدند که میان عمل و جزا رابطه علی و معلولی و بکله بالاتر، رابطه عینیت و اتحاد برقررا است؛ یعنی آنچه در آخرت به عنوان پاداش یا کیفر به نیکوکاران و بدکاران می رسد، تجسم عمل خود آنان است؛ نعیم و عذاب آن جا همین اعمال نیک و بد است که وقتی پرده کنار رود، تجسم و تمثل پدید می آید؛ تلاوت قرآن صورتی زیبا می شود و در کنار انسان قرار می گیرد؛ غیبت و رنجانیدن مردم به صورت خورش سگان دوزخ در می آید.[31]
خلود و جاودانگی
از موضوعات مهم در مبحث معاد، موضوع خلود و جاودانگی انسان است. بنابر آنچه از آیات و روایات بر می آید، مومنان در سرای بهشت برای همیشه باقی می مانند و به انواع نعمت ها و لذایذ مادی و معنوی متنعم می شوند و از خوشی و راحتی جاوید لذت می برند و کافران، مشرکان و منافقان به عذاب ابدی دوزخ دچار می گردند و پیوسته در آن جا به سر می برند و برای همیشه معذب می شوند. قرآن کریم در این باره می فرماید:
« وَ الَّذین امَنوا وَ عَمِلُوا الصالِحاتِ اولئِکَ اَصحابُ الجَنَّهِ هُم فیها خالِدُونَ»
                                                                                                            ( بقره/ 81)
و آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، اهل بهشتند و همیشه در آن خواهند بود.
« وَعَدَ اللهُ المُنافِقِینَ و المُنافِقاتِ وَ الکُفّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسبُهُم وَ لَعَنَهُمُ اللهُ وَ لَهُم عَذابٌ مُقیمٌ»                                                         ( توبه /68)
خداوند به مردان و زنان منافق و کافر، وعده آتش دوزخ داده است که جاودانه در آن خواند ماند- همان برایشان کافی است- و خدا آنان را از رحمت خود دور ساخته و عذاب همیشگی برای آنان است.
معنای خلود
لغت شناسان، واژه های « خلود» و « خلد» را به معنای دوام و همیشگی و مدت طولانی دانسته اند.[32] بنابراین ، « دار خلد» یعنی جایی که انسان همیشه در آن جا می ماند و از آن جا خارج نمی شود و یا جایی که برای مدتی طولانی در آن جا سکونت می گزیند. اما این تعبیر در قرآن مجید حکایت از معنای نخست دارد؛ زیرا اگرچه واژه خلود هر دو معنا را بر می تابد، اما قرآن مجید حکایت با تعبیراتی گوناگون که برای عاقبت کار کافران معاند و منافقان به کار برده است، می فهماند که مراد همان دوام و همیشگی است. به عنوان مثال، در آیه زیر تصریح فرموده است که کافران از آتش خارج نمی شوند و در آن جا اقامت دایم دارند:
« یُریدُونَ اَن یَخرُجُوا مِنَ النّارِ وَ ما هُم بِخارِجینَ مِنها وَ لَهُم عَذابٌ مُقیمٌ»
                                                                                                ( مائده/37)
پیوسته می خواهند از آتش خارج شوند، ولی نمی توانند، و برای آنان کیفری پایدار است.
در جایی دیگر واژه « خالدین» را با قید « ابدی» همراه کرده است تا تاکیدی بر معنای همیشگی بودنش باشد:
« وَ مَن یَعصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَاِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها اَبَداً»
                                                                                                            ( جن/23)
و هر کس از خدا و رسولش نافرمانی کند، آتش دوزخ از آن او است و جاودانه در آن می ماند.
در آیاتی دیگر نیز این معنا را با این قید می آورد:« تا زمانی که آسمان ها و زمین بر پا است» و می فرماید:
« فَاَمَّا الَّذینَ شَقُوا فَفِی النّارِ لَهُم فیها زَفیرٌ وَ شَهیقٌ* خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّمواتُ وَ الاَرضٌ»
                                                                                                ( هود/ 106-107)
و اما آنان که بدبخت شدند، در آتشند و برایشان در آنجا، زفیر و شهیق(= ناله های طولانی دم و بازدم) است. جاودانه در آن خواهند ماند تا آسمان ها و زمین برپا است.
برخی پنداشته اند که چون روزی آسمان ها و زمین از میان می روند، عذاب اینان مقید به آن زمان است و همیشگی نخواهد بود، اما این سخن باطل است؛ زیرا آسمان و زمین کنونی و مادی در آستانه قیامت به آسمان و زمینی دیگر مبدل می شوند[33] و آیات مربوط به دوزخ نیز ناظر به همان آسمان و زمین قیامتی است. علامه طباطبایی در پاسخ به این پندار نادرست می نویسد:
و اگر در آیه مورد بحث، بقای بهشت و دوزخ و اهل آن دو را به مدت بقای آسمان و زمین محدود کرده، از این جهت است که معنای این دو اسم از حیث آسمان و زمین بودن هیچ وقت از بین نمی رود، آن که از بین می رود یک نوع آسمان و زمین است و آن آسمان و زمین دنیایی است که در این نظام مشهود وجود دارد و اما آسمان ها و زمینی که مثلاً بهشت در آن ها است و به نور پروردگار روشن است، به هیچ وجه از بین نمی رود و خلاصه، جهان همواره آسمان ها و زمینی دارد، چیزی که هست، در آخرت، نظام دنیایی اش را از دست می دهد.[34]
فلسفه خلود
از نظر قرآن کریم و روایات اسلامی، کردار انسان هرگز نابود نمی شود و صورت های ملکوتی اش باقی می ماند و انسان پس از مفارقت از دنیا، با کرده خویش محشور خواهد بود. در شماری از آیات قرآنی، تصریح شده است که انسان، پس از مرگ و در سرای قیامت، همین کردار دنیوی خویش را می بیند. به عنوان نمونه به آیات زیر می نگریم:
« یَومَئِذٍ یَصدُرُ النّاسُ اَشتاتاً لِیُرَوا اَعمالَهُم* فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خَیراً یَرَهُ* وَ مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ شَرّاً یَرَهُ»                                          ( زلزله/ 6-8)
در آن روز مردم به صورت گروه های پراکنده ( از قبرها) خارج می شوند تا اعمالشان نمایان شود. پس هر کس هموزن ذره ای کار خیر انجام دهد، آن را می بیند و هرکس هموزن ذره ای کار بد کرده، آن را می بیند.
همچنین تاکید شده است که جزای انسان نیز همان اعمالی است که در دنیا انجام داده است:
« وَ لا تُجزَونَ اِلا ما کُنتُم تَعمَلُونَ»                                           (یس/54)
و جز آنچه عمل می کردید، جزا داده نمی شوید.
با توجه به این دسته آیات، آشکار می شود که جزای اعمال انسان، جزایی تکوینی است نه اعتباری؛ بدین معنا که تمام کیفرهایی که شخص مجرم و گناهکار در سرای آخرت، تحمل می کند، از ناحیه غیر و خارج از نهاد او نیستند، بلکه همان اعمال اویند که در قیامت و حتی برزخ، به صورت عذابهای دهشتناک، مانند مار و عقرب و متمثل و متجسم خواهند شد؛ همان گونه که اعمال نیک نیز به شکل مصاحبی نیکو صورت و یا گل و ریحان در می آیند. البته در این باره که اعمال انسانی چگونه به شکل رحمت و عذاب در می آیند، دو نظریه مهم مطرح است:
1- عذاب و رحمت، تجسم و صورت فعل و لوازم نفسانی است.
2- عذاب و رحمت، صورت ملکوتی و باطنی اعمال دنیوی است.
نظریه اول بر آن است که انسان در دنیا با انجام هر فعلی، چه نیکو و چه زشت، در صقع نفس خود، که جوهری مجرد و فعال است، اثر و خاصیت فعل را پدید می آورد. این اثر و هیات موجود در نفس، نخست موقت و زوال پذیر است، اما با تکرار و مداوت، به صورت ملکه و کیفیتی ثابت و راسخ در می آید و گاهی اثرش، از صورت ملکه خارج می شود و مبدل به جوهره ای ثانوی و زوال ناپذیر می گردد.
این صورت های ذذیله نفس، با توجه به نوع آنها، مبدل به اقسام عذاب و کیفر می شوند که در عالم آخرت، نفس با مشاهده و ادراک آنها- که در حقیقت فعل خود نفس هستند- معذب و متالم خواهد شد.
مراد نظریه دوم نیز این است که هر عمل دنیوی انسان دارای دو شکل است: یکی صورت ظاهری عمل؛ مانند غیبت، خوردن مال یتیم یا نماز خواندن و روزه گرفتن. دوم، چهره راستین و ملکوتی اعمال که فعلاً از دیدگان نهان است؛ مثلاًً صورت راستین خوردن مال یتیم، خوردن آتش است و صورت واقعی روزه، سپری در برابر آتش دوزخ است. به هر حال، کیفر اعمال در آخرت، تکوینی است. علامه طباطبایی در این باره می نویسد:
مقتضای براهین عقلی در خصوص جزا دادن با ثواب و عقاب این است که جزا دادن از لوازم و نتایج اعمال باشد؛ چرا که ضرورت دارد روابط قراردادی و اعتباری به روابط تکوینی و حقیقی منتهی گردد.[35]
بنابراین، با توجه به تکوینی بودن پاداش و کیفر، موضوع مدت دار بودن یا نبودن جزا جای طرح نخواهد داشت. زیرا در این فرض، هر عمل، دارای اثری ویژه است که با نفس انجام دهنده اش همراه است و زایل شدنی نیست و این خود، دوام کیفر و پاداش را در پی می آورد.
استاد شهید مرتضی مطهری نیز با اعتقاد به خلود، در مقام تبیین فلسفه آن، به اقسام مجازات ها اشاره و نتیجه گیری می کنند که خلود، مجازاتی است که لازمه اعمال انسان است. او بر آن است که مجازات ها بر سه دسته اند:
1- مجازاتی که قراردادی است. ( تنبیه و عبرت)
2- مجازاتی که با گناه، رابطه تکوینی و طبیعی دارد. ( مکافات دنیوی)
3- مجازاتی که تجسم خود گناه است و چیزی جدا از آن نیست. ( عذاب اخروی)
دسته اول، همان کیفرها و مقررات جزایی اند که در جوامع بشری به وسیله مقنین الهی یا غیر الهی وضع می شوند. فایده این گونه کیفرها یکی از دو چیز است: جلوگیری از تکرار جرم به وسیله خود مجرم که الم و درد کیفر را می چشد یا دیگران که زجر کشیدن او را می بینند و تشفی و تسلی خاطر ستمدیده است. در این گونه کیفرها، رعایت تناسب جرم و جریمه ضروری است، اما وجودشان در آخرت معقول نیست؛ زیرا در آن جا نه جلوگیری از تکرار جرم مطرح است و نه تشفی خاطر وانگهی همه کیفرهای اخروی مربوط به حقوق مردم نیستند، بلکه بخشی مهم از آنها به حق الله مربوطند؛ مانند ترک عبادات، شرک و ریا. بنابراین، هیچ یک از دو خاصیتی را که برای کیفرهای دنیوی بر شمردیم، در مجازات اخروی نمی توان یافت.
دومین دسته عبارتند از کیفرهایی که رابطه علی و معلولی با جرم دارند؛ یعنی کیفر، معلول و نتیجه طبیعی جرم است. این کیفرها را « مکافات عمل» یا « اثر وضعی گناه» می نامند. بسیاری از گناهان اثرات وضعی ناگواری در همین جهان برای شخص گناهکار در پی می آورند؛ مانند اثرات تخریب کننده شراب بر روح و جسم آدمی. چنین پی آمدهایی معلول گناهند و کیفر قانونی نیستند تا تناسب میان جرم و مجازات در آن رعایت شود؛ مثلاً اگر کسی سمی کشنده بنوشد، خواهد مرد و این معلول کردار همان شخص است.
سومین دسته، عبارتند از مجازات های اخروی که در آنها رابطه تکوینی نیرومندتر و استوارتری میان مجازات ها و گناهان برقرار است. مجازات اخروی نه مانند دسته اول قراردادی اند، و نه همچون دسته دوم از رابطه علی و معلولی برخور دارند، بلکه از آن بالاتر و دارای رابطه « عینیت» و « اتحاد» هستند. آنچه در آخرت به عنوان پاداش یا کیفر به نیکوکاران و بدکاران می رسد، تجسم خود عمل آنان است؛ چنان که قرآن کریم می فرماید:
« یَومَ تَجِدُ کُلُّ نَفسٍ ما عَمِلَت مِن خَیرِ مُحضَراً وَ ما عَمِلَت مِ سُوءٍ تَوَدُّ لَو اَنَّ بَینَها وَ بَینَهُ اَمَداً بَعیداً»                                       ( آل عمران/ 30)
روزی که هر کس، آنچه را از کار نیک انجام داده است، حاضر می بیند، و آرزو می کند میان او و آنچه از اعمال بد انجام داده است، فاصله زمانی بلندی باشد.
در آیه ای دیگر، خوردن مال یتیم را، عین خوردن آتش می داند،[36] اما چون انسان در این دنیا است، دردش را ادراک نمی کند و با رفتن به جهان آخرت و برطرف شدن حجاب ها، می بیند که آتش گرفته است و درد و رنجش را می چشد. بنابراین، مجازات آخرت تجسم عمل است و نعیم و عذاب در آن جا عین اعمال نیک و بد دنیایی است که وقتی پرده کنار رود، تجسم و تمثل می یابند.
از آنچه گذشت در می یابیم که کردار آدمی را دو صورت است: یکی صورت ملکی که فانی و موقت است؛ همان که در این جهان به صورت گفتار یا کردار ظاهر می شود و دوم، صورت ملکوتی که پس از صدور از ما هرگز فانی نمی شود و از توابع و لوازم جداناشدنی آدمی است.[37]
چه کسانی در دوزخ جاودانند؟
از بررسی آیات قرآن کریم به دست می آید که کافران به معنای اعم آن، که شامل منکران مبدا و معاد، مشرکان، تکذیب کنندگان دعوت پیامبران و مرتدان و منافقان است، گروهی هستند که در عذاب همیشگی دوزخ خواهند ماند. به عنوان مثال می فرماید:
« اِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَن تُغنِیَ اَموالُهُم وَ لا اَولادُهُم مِنَ اللهِ شَیئاً وَ اُولئِکَ اَصحابِ النّارِ هُم فیها خالِدُونَ»                          ( آل عمران/ 116)
کسانی که کفر ورزیدند، هرگز اموالشان و اولادشان چیزی از ( عذاب) خدا را از آنان دفع نخواهد کرد. آنان اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند.
در آیاتی دیگر از گروه هایی دیگر به عنوان ماندگاران در دوزخ یاد می کند. برخی از این گروه ها عبارتند از: گناهکاران، ستمگران، آنان که میزان اعمالشان سبک است و آنان که از قرآن روی بر می تابند. برخی از این آیات عبارتند از:
« وَ مَن یَعصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَاِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها اَبَداً»
                                                                                                            ( جن/23)
و هر کس نافرمانی خدا و رسولش کند، آتش دوزخ  از آن اوست و جاودانه در آن می ماند.
« ثُمَّ قیلَ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الخُلدِ هَل تُجزَونَ اِلا بِما کُنتُم تَکسِبُونَ»
                                                                                                            ( یونس/ 52)
سپس به کسانی که ستم کردند گفته می شود:« عذاب ابدی را بچشید! آیا جز به کیفر آنچه به دست می آوردید، جزا داده می شوید؟!»
« وَ مَن خَفَّت مَوازینُهُ فَاُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا اَنفُسَهُم فی جَهَنَّمَ خالِدُونَ»
                                                                                                            ( مومنون/ 103)
و آنان که وزنه اعمالشان سبک باشد، کسانی هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده اند و در دوزخ جاودانه خواهند ماند.
« مَن اَعرَضَ عَنهُ فَاِنَّهُ یَحمِلُ یَومَ القِیامَهِ وِزراً خالِدینَ فیهِ وَ ساءَ لَهُم یَومَ القِیامَهِ حِملاً»                                                                                          ( طه/100-101)
هر کس از آن روی گردان شود، روز قیامت بار سنگینی ( از گناه و مسئولیت) بر دوش خواهد داشت، در حالی که جاودانه در آن خواهند ماند و بد باری است برای آنان در روز قیامت.
شاید با نگاهی گذرا به این آیات و نیز آیات دیگر چنین به ذهن خطور کند که مراد از آنها این است که حتی مومنان گناهکار نیز در عذاب اخروی جاودان خواهند ماند، ولی اگر دقت کنیم و در آیات دیگر نیز بنگریم در می یابیم که مراد قرآن کریم در چنین مواردی مومنانن گناهکار نیست، بلکه از قرائن چنین بر می آید که مقصود همان کفارند؛ مثلاً منظور از گناهکاران و نافرمانان از دستورهای خداوند و پیامبر (ص) که در سوره جن آمده است، همان کسانی هستند که با توحید مخالفت می ورزند و اصول و فروع دین خدا را نمی پذیرند و اصولاً محور آیات مورد نظر در سوره جن مشرکان و کافران است. همچنین منظور از ستمگران در آیه 52 سوره یونس نیز به قرینه آیات قبل، منکران قیامت اند. نیز مقصود از سبک میزانان در قیامت کسانی هستند که در رسالت پیامبر اکرم (ص) را تکذیب کرده اند؛ چنان که در آیه بعد می فرماید:
« اَلَم تَکُن آیاتی تُتلی عَلَیکُم فَکُنتُم بِها تُکَذِّبُونَ»                ( مومنون/ 105)
( به آنان گفته می شود: ) آیا آیات من بر شما خوانده نمی شد؟! پس آن را تکذیب می کردید؟!
و منظور از روگردانان از قرآن، اعراض کنندگان از تلاوت یا اعراض کنندگان از عمل به برخی احکام آن نیست، بلکه مقصود کسانی هستند که از ایمان به قرآن و رسالت پیامبر اکرم (ص) روی بر می گردانند و این حقیقت با توجه به سیاق آیات روشن می شود. پس همه آنانی که به عذاب جاوید تهدید شده اند، از کافران اند. فقط در سه مورد به نظر می رسد وعده عذاب جاوید به مومن و غیر مومن داده شده که باید مورد بحث و دقت قرار گیرد و در عنوان بعد به آن خواهیم پرداخت.
آیا مرتکبان گناه کبیره در دوزخ جاودانند؟
معتزله و خوارج ارتکاب هر گناه کبیره ای را موجب کفر و سبب خلود در آتش دانسته اند.[38] در برابر این گروه « مرجئه» جای دارند که معتقدند با برخورداری از ایمان، هیچ گناهی به انسان زیان نمی رساند.[39] « امامیه» و برخی دیگر از مسلمانان معتقدند شخص مومن در عذاب جاودان نخواهد بود، ولی اگر گناهانی مرتکب شودف ممکن است مدتی در عذاب بماند، شیخ مفید می نویسد:
تمام علمای امامیه اتفاق نظر دارند که تهدید به خلود در آتش، ویژه کفار است و کسانی که به خدا ایمان دارند و به واجباتش اقرار می کنند و اهل نمازند، هرگاه مرتکب گناهی شوند در این تهدید جای نمی گیرند.[40]
از آیه 48 سوره نساء نیز می توان دریافت که حکم مشرک و کافر با مرتکب کبیره تفاوت دارد؛ در این آیه آمده است:
« اِنَّ اللهَ لا یَغفِرُ اَن یُشرَکَ بِهِ وَ یَغفِرُ مادُونَ ذلِکَ لِمَن یَشاءُ»
خداوند ( هرگز) شرک را نمی بخشد و پایین تر از آن را برای هر کس بخواهد، می بخشاید.
وعده بخشایش گناهان در این آیه مربوط به گناهان کبیره ای است که شخص از آنها توبه نکرده است؛ زیرا اگر منظور آمرزش پس از توبه باشد، شامل شرک نیز می شود و اگر مشرکی توبه کند از او پذیرفته می گردد. گناهان صغیره را نیز خداوند وعده داده است که اگر مومنان، از گناهان کبیره پرهیز کند، از آنها خواهد گذشت. پس مفهوم آیه این است که خداوند شرک بدون توبه را هرگز نخواهد بخشید و کفار در آتش جاودانند، اما گناهان کبیره ممکن است مورد بخشش قرار گیرند. برخی روایات معصومین (ع) نیز این حقیقت را تایید می کنند که جاودانگی در دوزخ شامل کسانی نمی شود که با ایمانند ولی دامان خویش را به گناهان کبیره آلوده اند.
امام موسی بن جعفر (ع) می فرماید:
« لا یُخَلِّدُ اللهُ فِی النّارِ اِلا اَهلَ الکُفرِ وَ الجُحُودِ وَ اَهلَ الضَّلالِ وَ الشِّرکِ»[41]
خداوند کس را جاودان در آتش نگه نمی دارد مگر اهل کفر و انکار و گمراهی و شرک را.
همچنان که قبل از این یادآوری شد، قرآن به رباخوار و قاتل شخص مومن وعده عذاب جاوید داده است. در اینجا خواهیم با نگاهی دوباره به آیات راجع به این افراد، بررسی کنیم که آیا وعید عذاب جاوید به اینها اضافه بر وعید عذاب جاوید به مشرکان و کافران است یا این که این ها هم در زمره همان کافران و مشرکان هستند و ذکر جداگانه آنها به خاطر اهمیتی است که قرآن به این سه موضوع دارد. قرآن درباره ربا خوار چنین وعده داده است:
« فَمَن جاءَهُ مَوعِظَهٌ مِن رَبِّهِ فَانتَهی فَلَهُ ما سَلَفَ وَ اَمرُهُ اِلَی اللهِ وَ مَن عادَ فَاُولئِکَ اَصحابُ النّارِ هُم فیها خالِدُونَ... یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا اِن کُنتُم مُومِنینّ فَاِن لَم تَفعَلُوا فَاذَنُوا بِحَربٍ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ»
                                                                                                            ( بقره275-279)
پس کسی که اندرزی از جانب پروردگارش بدو رسید و ( از رباخواری) باز ایستاد، آنچه گذشته، از آن اوست و کارش به خدا واگذار می شود و کسانی که به ( رباخواری) باز گردند، آنان اهل آتش اند و در آن ماندگار خواهند بود... ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا پروا کنید و اگر مومنید آنچه از ربا باقی مانده است، واگذارید و اگر ( چنین) نکردید بدانید به جنگ با خدا و فرستاده وی برخاسته اید.
دقت در آیه فوق نشان می دهد که مرود این حکم رباخوارانی هستند که ادعای ایمان دارند و می دانند خداوند ربا را به شدت حرام کرده است ولی حاضر نیستند امر خدا را اطاعات کنند و دست از رباخواری بکشند. رفتار چنین کسانی در آیه بعد به مثابه اعلام جنگ با خدا و رسول شمرده شده است و معلوم است که کسانی که با اصرار بر رباخواری با خدا اعلام جنگ می کنند، مومن و معتقد نیستند حتی اگر شهادتین را به زبان جاری کنند و ظواهر اعمال عبادی را به جا آورند. چنین کسانی کافرانی هستند که به لباس اهل ایمان در آمده اند و خداوند با آنها طبق حقیقت و وقاع برخورد خواهد کرد و این ظواهر نمی تواند حقیقت کفر آنها را بپوشاند.
مورد دوم قاتل انسان مومن است. اولاً قتل انسان بی گناه، خواه مومن باشد یا نباشد، گناه بزرگی است و قرآن به شدت از آن نهی کرده است و کشتن انسان بدون مجوز شرعی و به ناحق را مساوی کشتن همه انسان ها شمرده است. ولی خداوند در هیچ آیه ای برای مرکتب قتل به طور مطلق وعده عذاب جاوید نداده است بلکه وعده عذاب جاوید راجع به کسی است که انسان مومنی را نه به دلیل و مجوز شرعی و نه از روی دشمنی قومی و قبیله ای و مانند آن، بلکه به خاطر این که مومن به خدا است، بکشد نص قرآن در این مورد چنین است:
« وَ مَن یَقتُل مُومِناً مُتُعَمِّداً جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللهُ عَلَیهِ وَ لَعَنَهُ وَ اَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً»                                                                                                ( نساء/93)
و هر کس عمداً مومنی را بکشد، کیفرش دوزخ است که در آن ماندگار خواهد بود؛ و خدا بر او خشم می گیرد و لعنتش می کند و عذابی بزرگ برایش آماده ساخته است.
دقت در آیه فوق نیز معلوم می کند که این حکم، فرعی از همان حکم جاودانی کفار و مشرکان زیرا مقتول را با وصف « مومنا» یاد کرده تا اعلام کند که علت کشته شدن او، ایمانش بوده است وقاتل چون با این وصف عناد داشته و وجود این وصف را نمی پسندیده، صاحب این وصف را کشت است. بعد هم قید « متعمداً» را آورد تا اعلام کند که قاتل می دانسته که او مومن است و می دانسته که کشتن انسان بی گناه بخصوص مومن مورد قهر و غضب خداست ولی با این وجود آن فرد را فقط به جرم مومن بودن می کشد.[42] معلوم است که چنین فردی نیز مومن نیست حتی اگر به ظاهر ادعای ایمان کند زیرا اگر مومن بود، به مومنان دیگر به جهت ایمانشان عشق می ورزید. قتل نتیجه بغض و کینه و نفرت است و او وقتی کسی را به خاطر دین و ایمانش می کشد، معلوم می شود از این دین و ایمان نفرت دارد و ممکن نیست کسی از وجود چیزی در دیگری متنفر باشد و خودش همان را در قلب خود داشته باشد. پس او در واقع کافر و محارب با خدا و بندگان خداست و حکم به عذاب جاوید او، موردی از حکم کلی خلود کافران است.
و اما در موردی دیگر نیز قرآن می فرماید:
« وَالَّذینَ لا یَدعُونَ مَعَ اللهِ اِلهاً اخَرَ وَ لا یَقتُلُونَ النَّفسَ الَّتی حَرَّمَ اللهُ اِلا بِالحَقِّ وَ لا یَزنُونَ وَ مَن یَفعَل ذلِکَ یَلقَ اثاماً یُضاعَف لَهُ العَذابُ یَومَ القِیامَهِ وَ یَخلُد فیهِ مُهاناً
                                                                                                            ( فرقان/ 68)
کسانی که با خدا معبودی دیگر نمی خوانند و کسی را که خدا ( خونش را) حرام کرده است جز به حق نمی کشد و زنا نمی کنند و هر کس اینها را انجام دهد سزایش را دریافت خواهد کرد. برای او در قیامت عذاب دو چندان می شود و پیوسته در آن خوار می ماند.
ممکن است تصور شود که در آیه فوق به مشرک، قاتل و زناکار وعده عذاب جاوید داده شده است ولی با کمی تامل معلوم می شود که حکم خلود مربوط به مرتکب مجموع آنهاست زیرا اولاً فرموده است:
« هر کس اینها را انجام دهد= و من یفعل ذلک» و مشارالیه مجموع آنهاست نه تک تک و بعض آنها زیرا در صورت دوم لازم بود بفرماید « هر کس بعضی از اینها را انجام دهد = و من یفعل من ذلک»
ثانیاً در آیه 48 سوره نساء فقط کفر و شرک گناه نابخشودنی معرفی گردیده که عذاب جاوید را در پی دارد و غیر از آن هرچه باشد. ممکن است مورد عفو خداوند قرار گیرد و عذاب از مرتکب آن رفع گردد.
ثالثاً در آیات دیگر نیز قتل نفس گرچه جرم بزرگی محسوب شده ولی نسبت به آن وعده عذاب جاوید داده نشده است و وعده عذاب جاوید فقط نسبت به قتل عمدی انسان مومن تعلق گرفته است همچنان که در مورد زنا با همه شناعتی که برای ان تصویر شده ولی وعده عذاب جاوید داده نشده است. پس معلوم می شود که هر کدام از قتل نفس و زنا به تنهایی گرچه گناهان بزرگی هستند و عذاب سختی را در پی دارند، ولی وعده عذاب جاوید شامل حال تک تک آنها نیست و اگر در این آیه ذکر شده اند از آن باب است که آیه درصدد معرفی اعمالی است که عبادالرحمن از آن دوری می جویند و در مقابل، کافران و مشرکان نسبت به آنها بی مبالات می باشند و اگر برایشان پیش آید، از ارتکاب آن احتراز ندارند.[43]
ماحصل کلام آن که عذاب جاوید فقط شامل کافران و مشرکان است و رباخوارانی که با وجود نهی شدید خداوند، بر رباخواری اصرار می ورزند و قاتل انسان مومنی که او را به خاطر ایمانش می کشد، کافرند و وعده عذاب جایود به آنها فرعی از همان وعده کلی است.
و... .

برخی منابع:
1 ) جلسات و آثار حضرت آيت الله فاطمي دام ظله
2) بحارالانوار
3) ‌شيعه در اسلام ، علامه سيد محمد حسين طباطبائي ، بخش سوم
4 )‌طهارت روح برگرفته از آثار علامه شهيدمطهري
5)كتاب اصول عقايد آيت الله مصباح يزدي
6)مجموعه آثار شيخ صدوق
7) كتاب معرفت ديني شماره 23


[1] - المیزان، ج 17، ص 313
[2] - این برهان ها از کتاب « مبدا و معاد»، آیت الله جوادی آملی، ص 281-311، گرفته شده است
[3] - اعراف (7)، آیه 187؛ در این آیه تعبیر به « ایان مرساها» شده است.
[4] - ر.ک: به اصول فلسفه و روش رئالیسم، علامه طباطبایی، با پاورقی های استاد شهید مطهری، ج 1، ص 72-80.
[5] - فوق طبیعت، لیال واتسن، ترجمه شهریار بحرانی و احمد ارژمند، ص 244، موسسه انتشارات امیر کبیر.
[6] - مومنون ( 23)، آیه 101 و عبس (80) ، آیات 34-37
[7] - حج ( 22)، آیه 17
[8] - نهج البلاغه، خطبه42
[9] - الشفاء، ابن سینا، مبحث الهیات، ص 423
[10] - الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، ج 9، ص 166
[11] - به سوی جهان ابدی، زین العابدین قربانی، ص 302-304، با تلخیص.
[12] - احتجاج طبرسی، ج2، ص 354
[13] - پیام قرآن، ج5، ص 342
[14] - همان، ص344-347
[15] - مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، ص 496-497
[16] - بحارالانوار، ج6، ص 211، اقتباس
[17] - بحار الانوار، ج 6، ص 254-255
[18] - ر.ک. سجده (32)، آیه 11؛ زمر (39)، آیه 42.
[19] - تهذیب الاحکام، ج 1، ص 466
[20] - همان.
[21] - ر.ک. کافی، ج 3، ص 236-247. و نیز بحار الانوار، ج 6، باب احوال البرزخ
[22] - بحار الانوار، ج6، ص 271
[23] - کافی، ج 3، ص 242
[24] - همان، ص 241، البته توجه شود که روح با محل دفن دارای گونه ای ارتباط است و از این رو، زیارت اهل قبور مومنان مستحب است.
[25] - اعتقادات صدوق، باب اعتقاد در مسئله قبر
[26] - بحار الانوار، ج6، ص 223
[27] - همان، ص 235
[28] - همان، ص 260
[29] - ر.ک. کنز العمال، علی بن حسام الدین الهندی، ج 4، ص 407-414، موسسه الرسلاه، بیروت
[30] - ر.ک، بحار الانوار، ج 6، ص 270
[31] - ر.ک. مجموعه آثار شهید مطهری، ج1، بخش عدل الهی، ص 230-233.
[32] -  ر.ک. لسان العرب، مقایس الغه : المفردات فی غریب القرآن.
[33] - ابراهیم (14)، آیه 48
[34] - ر. ک. ترجمه المیزان، ج 11، ص 29-32
[35] - المیزان، ج 1، ص 184
[36] - نساء (4)، آیه 10.
[37] - مجموعه آثار استاد شهید مرتضی مطهری، ج1، ص 225-233
[38] - ملل و نحل، ج 5، ص 412
[39] - مجموعه آثار استاد شهید مرتضی مطهری، ج3، ص 65
[40] - اوائل المقالات، ص 53، مطبوعاتی داوری
[41] - التوحید، شیخ صدوق، ص 407، موسسه نشر اسلامی، قم
[42] - امام صادق در تفسر « متعمداً» در این ایه فرموده است: هر کس مومنی را به خاطر دین و ایمانش بکشد، او معتمد است. کافی، ج 7، ص 275
[43] - المیزان، ج 5، ص 242

از فضائل و کرامات حضرت علی علیه السلام (برگرفته ازمنتهی الامال شیخ عباس قمی رحمه الله علیه)

بسم الله الرحمن الرحیم

از فضائل و کرامات حضرت علی علیه السلام

 (برگرفته ازمنتهی الامال شیخ عباس قمی رحمه الله علیه)

نَسَب شريف حضرت على عليه السّلام
امـّا كـمـالات خـارجـيـّه اويـكـى نسب شريف او است كه پدرش ابوطالب سيّد بطحاء و شيخ قـريـش و رئيـس مـكـّهمـعـظـمـه بـوده و كـفـالت نـمـود حـفـظ كـردن حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه وآله و سـلّم را از اَوان صـِغـَر تـا ايـّام كـبـر و آن حضرت را از مـشـركـيـن وكـفـّار، مـحـافـظـت و حـمـايـت مـى نـمـود و تـا او در حـيـات بـود حـضـرت رسـولصـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم محتاج به هجرت و اختيار غربت نشد تا هنگامى كهابـوطـالب از دنـيـا رحـلت كـرد، بى يار و ناصر شد از مكّه به مدينه هجرت كرد. ومادر امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـّلام فـاطـمـه بـنـت اسـد بـن هـاشـم بـود كـهحـضـرت رسـول صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم او را بـه رداى خـويـش تـكـفـينفرمود. پسر عمّ آن حـضـرت سـيـّد الاوّلين والا خرين محمّد بن عبداللّه خاتمالنّبييّن صلى اللّه عليه و آله و سـلّم بـود و بـرادرش جـعـفر طيّار ذوالجناحين وعمّش حمزه سيد الشهداء(سلام اللّه عليهم اجمعين)بود.
بـالجـمله ؛ پدرانش ، پدرانرسول خدا و مادرانش ، مادران خير خلق اللّه ، گوشت و خونش بـا گـوشـت و خـون اومـقـرون و نـور روحـش بـا نـور او مـتـصـل و مـضـمـوم ؛ پيش از خلق آدم تا صُلْبعبدالمطّلب و بعد از صُلْب عبدالمطّلب در صـُلْب عـبـداللّه و ابـوطـالب از هـمجـدا شـدنـد و دو سـيـّد عـالم بـه هـم رسـيـدنـد، اوّل مـُنـْذِر و ثـانـى هـادى . و ديـگـر از كـمـالات خـارجـيـه او مـصـاهـرت او اسـت كـه رسول خدا صلى اللّه عليهو آله و سلّم تزويج فرمود فاطمه عليهاالسّلام را به او كه اشـرف دخـتـران خـويـش وسـيـّده زنـان عـالمـيـان بـود و بـه مـرتـبـه اى رسـول خدا صلى اللّه عليه و آله وسلم او را دوست مى داشت كه از براى آمدن او تواضع مـى نـمـود و از جـاى خـويـشبـرمـى خاست و او را مى بوسيد و مى بوئيد. و معلوم است كه مـحـبـّت پيغمبر صلىاللّه عليه و آله و سلّم فاطمه عليهاالسّلام را نه از جهت آن بود كه فـاطمهعليهاالسّلام دختر او بود بلكه از جهت كثرت شرافت و محبوبيت او نزد حق تعالىبود.   

شعر :اين محبت ها از محبت هاجداست  حُبّ محبوب خدا حُبّ خداست

 

بارها رسول خدا صلى اللّه عليه و آله وسلّم مى فرمود كه فاطمه پاره تن من است اذيّت او اذيّت من ، رضاى او رضاى من ، غضب او غضب من است.

ديـگـر از كـمـالات خـارجـيـّه آن حـضـرت حـكـايـتاولادهـاى او اسـت و حـاصـل نـشـد از بـراى احـدى آنـچـه از بـراى آن جـنـاب حـاصـلشـد از شرف اولاد؛ چه آنكه حضرت حسن و حسين عليهماالسّلام كه دو اولاد آن جناب انـددو امـام و سـيـّد جـوانـان اهـل بـهـشـت انـد و مـحـبـّت حـضـرت رسـول صـلى اللّهعـليـه و آله و سلّم در باب آنها به مرتبه اى بود كه بر احدى مخفى نـيـسـت . وديـگـر جـنـاب عباس و محمّد و حضرت زينب و امّ كلثوم و غير ايشان كه جلالت ومـرتـبـه ايـشـان اوضـح از بـيـان اسـت و از براى هر يك از جناب امام حسن و امامحسين عليه السّلام اولادهائى بود كه به نهايت شرف رسيده بودند.
امـّا از امـامحسن عليه السّلام ؛ پس قاسم و عبداللّه و حسن مثنّى و مثلّث و عبداللّه محض ونفسزكـيـّه و ابـراهـيـم قـتـيـل بـاخـمـرى و عـلى عـابـد و حـسـيـن بـن عـلى بـنالحـسـن مـقـتـول فـخّ و ادريـس بـن عـبـداللّه و عـبدالعظيم وسادات بطحانى و شجرىوگلستانه و آل طـاوس و اسماعيل بن ابراهيم بن الحسن بن الحسن بن على عليهماالسّلامملقب به طباطبا و غـيـر ايـشان رضوان اللّه عليهم اجمعين كه در باب اولادهاى امامحسن عليه السّلام اسامى ايشان به شرح خواهد رفت .
و امـّا از جـنـاب امـام حسينعليه السّلام ؛ پس به هم رسيد امامان بزرگواران مانند امام زين العـابـديـن وحـضـرت بـاقـر العلوم و جناب امام جعفر صادق و حضرت امام موسى كاظم و جـناب امامرضا و حضرت محمد جواد و جناب على هادى و حضرت حسن عسكرى و حضرت حجة بن الحسن مولاناصاحب العصر والزّمان صلوات اللّه وسلامه عليهم اجمعين .
اَلْحَمْدُللّهِ الَّذىجَعَلَن امِنَ الْمُتَمسِّكينَ بِوِلا يَةِ اَميرِالْمُؤْمِنين وَالاَئمَّةِعَلَيْهِم السَّلام .

 امامتعلى ميراث انبياست
امامت ، مقام انبيا و ميراث اوصياست .
امامت ،خلافت خدا و رسول و مقام اميرالمؤمنين و ميراث حسن و حسين است .
امامت ، زمامدين و نظم جامعه مسلمين و اصلاح امور دنيا و عزت مؤمنان است .
امامت ، ريشه وشاخه بالنده دين اسلام است .
تمام و كمال نماز و زكات و روزه و حج ، و بركتاموال فى ء و صدقان ، و امضاى حدود و احكام ، و حقفض ثغور و مرزها، به امام است .
امام ، حلال خداوند زا حلال ، و حرامش را حرام كند و حدود خداوند را اقامهنمايد، و از دين پروردگار دفاع و مردم را با حكمت و موعظه حسنه و حجت بالغه به سوىپروردگار دعوت كند.
امام ، مانند آفتاب درخشان است كه روشنايى آن همه عالم رافرا گرفته و خود در جايى بلند است كه دست احدى به آن برسد و ديدگان را توان بافتنشنيست .
جايى بلند است كه دست احدى به آن نرسد و ديدگان را توان بافتنش ‍ نيست .
امام ، چون ماه تابان و نور فروزان و چراغ درخشان و ستاره رهنما در شبهاىتاريك و رهگذر شهرها و بيابانها و گرداب درياهاست .
امام ، آب گواراى تشنگان ودليل هدايت و نجات از هلاكت است .
امام ، مانند آتشى در بلندى است كه مردم از آنهدايت گيرند و گرمايى است كه به آن خود را گم كنند.
امام ، راهنمايى است كه آدمىرا از مهلكه ها نجات بخشد كه هر كس او را ترك كند در هلاكت گرفتار افتد.
امام ،ابر بارنده و باران شتابنده و آفتاب فروزان و زمين هموار و چشمه جوشان و آب گاه وگلستان است .
امام ، امين رفيق و پدر مهربان و برادر شفيق و پناه بندگان درمصيبتهاى بزرگ باشد.
امام ، امين خدا در زمين و حجت پروردگار در بندگان و جانشيناو در شهرهاست و داعى به سوى اوست و مدافع حرمش .
امام ، از گناه پاك و از هرعيب و نقصى منزه است . او مخصوص به علم ، و موسوم به حلم ، و حافظ نظام دين و عزتمسلمين ، و خشم بر منافقان و هلاك كافران است .
امام ، يگانه روزگار است كه كسبا او قرين نباشد و عالمى با وى برابرى نكند. چون او كسى نيست و نه بدلى دارد و نهمثلى و نه نظيرى .
امام ، فضل و دانش را بدون كسب و تعليم فراگيرد و خداوند وهابعلم را به او عطا كند.
پس چه كسى تواند امام را بشناسد و يا او را انتخابكند؟
هيهات !هيهات !عقول مردم در اين وادى سرگردان ، و انديشه آنان از درك حقايقناكام است .

لقب وصى
انسان سعيد، آن كسى است كه تصرف در ماده كائنات بدون اعمال ابزارو آلات مادى كند، روايتى از حضرت وصى (ع )به عرضتان برسانم كه درباره بيان سعادتانسان است . متن همه اين حرفها، فرمايش حضرت وصى عليه السلام است (و اين كه بنده ،جناب امير المؤمنين را به لقب وصى نام مى برم ، جهتش اين است كه به شهادت ماخذروايى صحيح و شعراى زمان صدر اسلام و كتابهاى اصيل اسلامى ما، حضرت امير المؤمنيندر صدر اسلام ، بهوصىشناخته شده بود، من شواهد در اينباره فراوان دارد، در جايى از شرح نهج البلاغه ، به عنوان هدايت و ارشاد، بسيارى ازماخذ را كه از همان صدر اسلام كسانى او را به وصى وصف كرده اند، و در اشعار و غيراشعار نام برده اند، جمع آورى كرده ام ، ايشان به وصى شناخته شده بود، همان طور كهحرف حق به زبان فخر رازى ، در تفسير كبيرش جارى شده تا بنى اميه دست به دست همدادند كه آثار اميرالمؤمنين عليه السلام را محو كنند. دددو اينها يكى از كارهايشان اين بود كه بالاخره ،اين اشتهار و اين لقب را برداشتند، و الا ايشان معروف بود به وصى - صلوات الله عليهغرض اين كه جناب وصى درباره قلع (كندن )باب خيبر، فرمايششان اين است (اين روايت راهم جناب شيخ اجل صدوقى درامالىينى مجالس نقل كرده وهم جناب عمادالدين طبرى ، كه از اعلام قرن ششم هجرى است و از شاگردان بنام جناب شيخطوسى است ، در كتاب شريفبشاره المصطفى لشيعه المرتضىبا سلسله سند معنعن ، روايت را نقل كرده )كه امام على عليه السلام فرمود: والله ما قلعت باب خيبر و قذفت به اربعين ذراعا لم بحس بهاعضائى بقوه جسديه و لا حركه غذائيه وليكن ايدت بقوه ملكوتيه و نفس بنور ربهامستضيئه
.

قسم ياد مى كنم كه من درب از قلعه خيبر برنكندم و او را به چهل ذراع (به چهل ارش )به دور نيفكندم مگر اين كه به قوه ملكوتى وبه نفسى كه به نور ربش مستضى ء بوده است (نه به قوه جسدى و حركت غذايى .
آن وقتعمده غرضم در اين حديث ، اين است كه فرمود،لم تحس به اعضائىمن دست دراز نكردم ، درب را نگرفتن ، مگر به همان قوه ملكوتى ، به آن قوه اىكه موسى كليم دريا را شكافت ، زمين را شكافته ، به آن قوه اى كه ديگر انبياء وسفراى الهى به اذن الله تصرف در ماده كائنات مى كنند.
اين است سعادت انسان ،نهايت مرحله سعادت انسان ، اين است كه به علم و عمل بر اثر حضور و مراقبت و در مسيرسلوك الى الله بدين سعادت نائل شود كه در عداد مفارقات قرار بگيرد كه فعل او احتياجبه اعضا و جوارح مادى نداشته باشد.
صريحا در اين حديث شريف آقا فرمود: قذفت به اربعين ذراعا لم تحس به اعضائى؛ دستم به او نرسيده ،اين نهايت سعادت است.
همانند معقول در ميان محسوس
امام على بن ابى طالبعليه السلام در جد ثانى به پيغمبر صلى الله عليه وآله مى شود، و عثمان در پنجم ، وعمر در هفتم و ابوبكر در نهم . و لا اله الا الله ، دوازده حرف است ، محمد رسولالله همچنين (صلى الله عليه وآله ) و على بن ابى طالب هم .
و شيخ رئيس در رسالهمعراجيه گفته است : او - يعنى امام على بن ابى طالب عليه السلام - در ميان خلق آنچنان بود كه معقول در ميان محسوس.
احوال جنيان
استاد ما علامه طباطبايى صاحب تفسير قيمو عظيم الميزان (رضوان الله عليه ) فرموده است كه :
استاد ما مرحوم آقا سيدعلىقاضى حكايت كرد كه كسى از جنى پرسيده است (و فرموده است شايد آن كس خود مرحوم قاضىبوده است ): طايفه جن به چه مذهب اند؟
آن جن در جواب گفت : طايفه جن مانند طايفه انس داراى مذاهب گوناگون اند، جز اين كه سنىندارند، براى اين كه در ميان ما كسانى هستند كه در واقعه غدير خم حضور داشته اند وشاهد ماج/و  راى بوده اند .
راق00م سطور حسن حسن زاده آملى گويد: بسيارى ازصحابه در واقعه غدير خم حضور داشته اند، و به شاءن نزول كريمهيا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغترسالته و الله يعصمك من الناس ، ان الله لا يهدى القوم الكافرينبه راءى العين شاهد بوده اند؛ و فرموده رسول خداصلى الله عليه وآله : الا من كنت مولاه ، فهذا على مولاه ،اللهم وال من والاه و عاد من عاداه ، وانصر من نصره ، واخذل من خذله و احب من احبه ... را به حضور عيانى شنوده اند؛ ولكن هنوز بدن رسول خدا صلى الله عليه وآلهدفن نشده بود كه ...،

لاجرم ، آن فرقه جن مسلمان مؤمن را (رحمه الله عليهم ) بر اين قوم انس ، فضل و شرف است ؛ فاعتبروا يا اولى الابصار.
عظمت مقام على (ع )
در مروج الذهب مسعودى آمده است : امام مجتبى عليه السلام فرمود: به خدا قسم ، امشب مردى ، يعنى حضرت وصى ، امام اميرالمؤمنين على (ع ) در بين شما قبض روح گرديد كه پشتيبان از او پيشى نگرفتند جز در فضل نبوت وآيندگان به او نخواهند رسيد.
حضور در چهل مجلس
رواياتى كه درباره حضرت امام علىعليه السلام وارد شده اين كه وى در يك شب و در يك وقت در چهل مجلس براى مهمانى حاضرمى شده است.
لقب خامس آل عبا
در مصباح سيد بن طاووس در زيارت جناب وصى امام على عليه السلام آمده است : سلام بر صاحب حوض (كوثر) و حامل لواء، سلام بر خامس ‍ عباء.
بزرگداشت معصومين
ابن ابى الحديد معنزلى در شرح اين جمله به صواب سخن گفت كه در تحت اينجمله : عترت را به نيكوترين منازل قرآن فرود آوريد.رازى بزرگ نهفته است ، زيرا آن حضرت به مكلفين دستور دادند كه در اجلال و بزرگداشتو انقياد و طاعت اوامر عترت ، ايشان را همانند قرآن بدانند.
فضيلت على (ع )
حضرت وصى جناب امام امير المؤمنين على عليه السلام پس از پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله افضل خلايق است ، لذا خلافت بر آن جناب و امامت بر قاطبهمسلمانان حق طلب و خاص الهى آن بزرگوار است.
همراه رسول خدا (ص )
حضرت على عليه السلام فرمود: با رسول خدا در مكه بوديم ، به بيرون مكه رفتيم ، هيچ سنگ ودرختى با وى رو به رو نمى شد مگر اين كه مى گفت : درود بر تو اى رسول خدا !
عصمت علوى
ابو محمد بن متويه در كتاب كفايه تنصيص كرده است كه : على عليه السلام معصوم است و ادله نصوص (روايات روشن )، بر عصمت آنحضرت دلالت دارد و باعث يقين بر پاكى باطن و نهان وى مى باشد و عصمت ويژه آن حضرتبوده ديگر اصحاب از آن بى بهره اند . پس در اين بينديش.
توصيف آل پيامبر
حضرت وصى امام على عليه السلام در آل پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: ايشان جايگاه سر و صندوق دانش و ملجا و حكم و كهف هاى كتاب وكوه هاى دين اند، پشت خم شده دين به ايشان داشت گرديده و لرزش پشت آن بدانها آرامشده است ... احدى از اين امت با آل محمد صلى الله عليه وآله قياس نمى شوند و ايشانبا كسانى كه هميشه نعمت آل محمد بر آنها جارى است مساوى نيستند، ايشان اساس دين واستوانه يقين اند، غالبا به ايشان باز مى گردند و از راه ماندگان به ايشان ملحق مىشوند. ايشان واجد ويژگى هاى حق ولايت اند و در ايشان وصيت و وراثت موجود است
على بر راه خير است !
پيامبر به حضرت وصى فرمود: تو مى شنوى آنچه را كهمى شنوم و مى بينى آنچه را كه مى بينم ، جز آنكه تو پيامبر نيستى ، وليكن تو وزيرىو تو بر خير هستى.
ديدن نور وحى ، شنيدن بوىنبوت
حضرت وصى عليه السلام در خطبه قاصعه نهج البلاغه فرمود: نور وحى و رسالت را مى بينم و بوى نبوت را استشمام مى كنم ، و مننفير شيطان را به هنگامى كه وحى را آن حضرت (ص ) نازل شده بود شنيدم ،پسعرضه داشتم : اى رسول خدا !اين نفير چيست ؟
فرمود: اين شيطان است كه از عبادت خويش نااميد گرديد. تو مى شنوى آنچهرا من مى شنوم و مى بينى آنچه را من مى بينم ، جز اين كه تو پيامبر نيستى ، وليكنوزيرى و تو بر خيرى .
خبر از امارت و اعمالمروان
حضرت وصى امام امير المؤمنين على عليه السلام در خطبه 71 نهجالبلاغه درباره مروان حكم فرمود: ان له امره كلعقه الكلب انفه؛ مدت امارت مروان را از نه ماه و چند روز بيشتر نگفته اند .
شراح نهج ازابن ميثم و ابن ابى الحديد و ديگران گفته اند: اين عبارت كنايه از قصر مدت است .
نگارنده گويد: درست است كه اين عبارت قصر مدت را مى رساند، ولى قصر مدت را بهعبارات ديگر هم مى شد تعبير كرد. در اين عبارت علاوه بر اراده قصر مدت ، اخبار بهشرح حال و تمثل اعمال مروان است.
خطبه بى الف
خطبه اى منسوب به امير المؤمنين امامعلى (ع ) است كه چند صفحه است و از اول تا آخر يك حرف الف به كار برده نشده است :
قيل اجتمع اصحاب محمد (ص ) فنذكروا اى الحروف ادخل فىالكلام ؟ واجمعوا ان الالف دخولا من سائر الحروف ، فقال امير المؤمنين عليه السلامو خطب بديهه هذه الخطبه المونقه و هى : حمدت من عظمت منته ، و سبغت نعمته ، و سبقتغضبه رحمته؛
يعنى : گويند چند از ياران پيامبر گرد آمده بودند و سخن بهميان آمد كه كدام حرف در گفتار بيشتر به كار مى رود؟
همگى گفتند: خرف الف .
پس امام على (ع ) برخاست و اين خطبه شگفت بى الف را بى انديشه بگفت .

كلمات الله
قرآن ، حضرت عيسى (ع ) و مادرش مريمعليها السلام را كلمه ناميده است ، ائمه ما عليهم السلام خودشان را كلمات ناميدند وامام امير المؤمنين عليه السلام به روايت ديگر امام صادق (ع ) ، صورت انسانى راكتاب ناميده اند و انسان كامل را ميزان قسط و صراط مستقيم و كلام الله ناطق گفتهاند.
تسلط ائمه بر همهعلوم
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله جعفر و جامعه را بر اميرالمؤمنينعليه السلام املاء فرمود و در اين دو علم همه علوم گذشته و آينده وجود داشته و تمامحوادث عالم تا انقراض جهان به طريق علم حروف در آن دو وجود دارد و اين دو كتاب نزدتمام ائمه عليهم السلام وجود داشته است .
على باب بهشت است
پيامبر گرامى اسلام به على بن ابىطالب فرمودند: يا على !من شهر حكمتم و آن بهشت است ، و تو اىعلى !در آن شهر (بهشت ) هستى .
وصف على از زنانعلى (ع )
مولا امير المؤمنين على عليه السلام در خطبه البيانمى فرمايد:
من آدم اولم ،من نوح اولم .
من آيت و نشانه خداوندم .
من حقيقت اسرار الهى ام .
من پديدآورنده برگ گياهانم .
من به بار آورنده ميوه درختانم .
من جارى كننده رودخانه هايم ...
من همان نورى هستم كه حضرت موسى عليه السلام در كوه طور از اوهدايت گرفت .
من صاحب صور اسرافيلم (كه در قيامت مردگان را زنده مى كند)
منبيرون آورنده مردگان از قبرم .
من صاحب روز قيامت ام .
من همراه نوح و نجاتدهنده اويم .
من همراه ايوب در بلاها و شفا دهنده اويم .
من همان كسى ام كهآسمانها را با دستور خدايم برافراشتم ...
مظهر عقل كل
انسان به فعليت رسيده مظهر عقل كل و نفسكل است ؛ لذا از مشايخ علم ماءثور است كه امير المؤمنين على عليه السلام مظهر عقلكل است و سيده نساء عالمين ، فاطمه عليهم السلام ، مظهر نفس كل.
عترت معصوم اند
عترت معصوم اند و حضرت وصى على عليه السلام كه سر سلسله عترت است معصوماست و در ميان صحابه پيامبر تنها او معصوم بود، نه ديگران !
آيه مباهله درىديگر از فضايل على (ع )
آيه مباهله يعنى اين سخن حق تعالى : به (نصارى ) بگو پيامير ما و شما فرزندان و زنان و نفوس خود رابخوانيم تا با هم مباهله كنيم .
اين آيه دلالت مى كند كه فاطمه معصومه اماليها و ام الائمه بر همه زنان برترى دارد، چنانكه بر نهايت برترى و علو درجه حضرتوصى امام على عليه السلام دلالت مى كند؛ زيرا خداى تعالى او را نفس پيامبرش خاتم وآقاى انبياء قرار داد و نمى توان گفت هر دو يك شخص اند، پس جز اين نيست كه مراد ازآن مساوى بودن حضرت على با آن حضرت است ، جز در شاءن نبوت و چون رسول خدا صلى اللهعليه وآله افضل مردم است ، پس ‍ على كه مساوى با افضل مردم است ، افضل از همه است.
پيوند دو نور
در كافى از ابوالحسن امام موسى بن جعفر عليه السلام روايت شده كه فرموده : در حالى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله نشسته بود فرشته اىبا بيست و چهار صورت داخل شد عرضه داشت : اى محمد !خداى عز و جل مرا فرستاد تا نوررا با نور تزويج كنم .
فرمود: چه كسى را به چه كسى؟
عرضه داشت : فاطمه را با على ...ازدواج بايد با كفو انجام شود،غير معصوم نمى توان بر زن معصوم استيلاء داشته باشد. پس بفهم.
اصحاب كساء
اصحاب كساء در مباهله فقط فاطمه و پدر او شوهر او و دو فرزند او حسن وحسين بودن و احدى با آنها همراه نبود.
هيچ كس مدعى نشد كه جز پيامبر و حضرت وصى، امام اميرالمؤمنين على و كفو وى فاطمه و دو فرزند ايشان حسن و حسين شخص ديگرى درمباهله داخل بوده است . بدون شك مدعى شخص ديگر بر خدا و رسولش دروغ بسته است .
الحمد لله الذى جعلنا من المتمسكين بولايتهم؛
ستايش خداى را كه ما را از متمسكان به ولايت ايشانقرار دادهاست .
درختنبوى
از ابن عباس روايت شد كه گفت :
رسول خدا صلى الله عليه وآلهفرمود: من درختم و فاطمه حمل آن و عمل لقاح آن و حسن و حسينميوه آن اند و دوستداران اهل بيت حقيقتا برگ بهشتى آنند.
چوناندريا
انسان كامل اگر مرد باشد مظهر و صورت عقل كل است و اگر زن باشد مظهرو صورت نفس كل است ، بنابر اين ، سيد اوصياء و سر پيامبران و رسولان حضرت على عالىاعلى صورت و مظهر عقل كلى به تمام ترين وجه ممكن است و حقيقت ام الكتاب ، سيده نساءعالمين ، فاطمه زهراى بتول صورت و مظهر نفس كل بر وجه اتم است .
دو دريا را به هم آميخت و بين آن دو، برزخى است كه هر يك از آن دو درحد خود است و از آن دو، لولو و مرجان بيرون مى آيد.
و در تفسير مجمعالبيان از امين الاسلام طبرسى به نقل از سلمان فارسى و سعد بن جبير و سفيان ثورىچنين آمده است :
دو درياى مزبور در آيه شريفه على و فاطمهاند و برزخ محمد(ص ) و لولو و مرجان حسن و حسين اند.
كفو زهرا (س )
اگر حضرت وصى ، على عليه السلام نبود، احدى كفو فاطمه عليه السلام نبود،پس حضرت على وصى صلوات الله عليه به خصيصه اى اختصاص ‍ يافت كه احدى با وى در آنشريك نبود و نخواهد بود. و در روايت نبوى چنين آمده : يا على !اگر تو نبودى بر روىزمين احدى كفو فاطمه نبود.
320- على عصمت علوى
ابو محمد بن متويه در كتاب كفايهتنصيص كرده است كه : على (ع ) معصوم است و ادله نصوص (روايتروشن )، بر عصمت آن حضرت دلالت دارد و باعث يقين بر پاكى باطن و نهان وى مى باشد وعصمت ويژه آن حضرت بوده ديگر اصحاب از آن بى بهره اند .پس در اين بيانديش !
نفس رسول خدا (ع)
آثار بجاى مانده از على (ع ) همگى بر علو رتبت و رفعت منزلنش گواهى مىدهند، به طورى كه انسان در مى يابد كه اولين و آخرين را توان رسيدن به مقام او، چهاز نظر علم و دانش و چه از نظر حكمت و زهد و شناخت خداى تعالى نيست ، احاديث متواترو متظافر و بى شمارى از رسول خدا صلى الله عليه وآله در جوامع روايى هر دو مذهب وهمچنين آيات قرآنى بسيارى خواهيم يافت كه همگى دلالت دارند بر اين كه آن امام همامعليه السلام ، خليفه بلافصل رسول خدا صلى الله عليه وآله ، و وصى و برادر او و بابمدينه علم ، و براى آن جناب صلى الله عليه وآله به منزله هارون بوده است براى موسى؛ جز آن كه پس از رسول خدا صلى الله عليه وآله كسى به مقام پيامبرى نخواهد رسيد وميز اين كه او قاضى دين رسول خدا صلى الله عليه وآله (با دال مكسور)، و بعد ازايشان ، ولى هر مؤمن و مؤمنه اى بوده است و خلاصه آنكه او، نفس رسول خدا صلى اللهعليه وآله مى باشد و خداوند، رجس و ناپاكى را از او دور ساخته و به كمال پاكى وطهارت رسانيده است . در اين موضوع ، احاديثى بسيار در كتب مفصل و متعدد موجود استكه طريق روايت و سندهاى آنها در آن كتب مضبوط و محفوظ است . پس ، آن بزرگوار، حياتعلم و ستون اسلام است.
با پيامبر از كودكى تا بزرگى
قاضى عضد ايجى شافعى ،در مبحث امامت كتاب مواقف مى گويد:
على اعلم صحابه بود؛زيرا او در غايت ذكا و اشتياق به آموختن بود و محمد صلى الله عليه وآله اعلم مردمبود و اشتياق براى ارشاد على از همه بيشتر.
على عليه السلام در كودكى در داماناو بود و در بزرگى دامادش . در همه وقت نزد او مى رفت و اين ، موجب رسيدن او بهبالاترين مرتبه علم بود.
ولى ابوبكر، در سنين بزرگسالى بود كه به خدمت حضرت رسيدو روزانه يك بار يا دوبار، ايشان را ملاقات مى كرد.
اگر علىنبود !
اگر به صحابه رسول صلى الله عليه وآله بنگريم و در آنان دقت كنيمخواهيم يافت كه پس از نبى صلى الله عليه وآله كسى كه وجودش حيات علم و ستون اسلاماست و از ميان برنده باطل ، و آن كه منكرات را باطل مى ساخت و حق را به حد و محلشاعاده مى فرمود امير مؤمنان ، على عليه السلام بود و لاغير؛ زيرا همگى بر آن كه اوافضل صحابه ، در جميع كمالات نفسانى و جسمانى بوده ، متفق اند، و هيچ كس در حكم وفعل و گفتار و علمش ‍ نتوانسته است ، اشكال و خللى وارد كند و در روايت است : اگر على (ع ) نبود، دين نابود و مردم هلاك مى شدند؛ همچنانكههمگى روايت اين خبر را جايز دانسته و راويان اهل سنت در جوامع شان ، آن را نقل كردهاند.مسلمانان ، چون معضل و مشكلى پيش مى آمد به عنوان ضرب المثل مى گفتند:
اينقضيه اى است كه ابوالحسن ندارد !(كنايه از اين كه حل شدنى نيست ).
على همسر فاطمه (س )
هيچ مرد واجد عصمت را نمى يابيد كه زنش نيز حايز مقام عصمت باشد؛ مگرحضرت وصى امام اميرالمؤمنين على عليه السلام و زن او دختر رسول الله صلى الله عليهوآله را.
ولايت على (ع )دربهشت است
حضرت رسول الله (ص ) فرمود: من مدينهحكمتم ، يعنى شهر دانشم ، و اين مدينه بهشت است ؛ و تو، اى على !در اين بهشتى .

 ولايت ، در بهشت است ، ولايت ، زبان قرآناست ، ولايت ، معيار و مكيال انسان سنج است ، و ميزان تقويم و تقدير ارزشهاىانسانهاست .
حكمت ، آن علم محكم و استوار است كه دارنده حكمت ، صاحب علم اليقينو عين اليقين و حق اليقين است ؛ دانشش او را حكيم ميكند كه محكم مى شود ريشه دار مىگردد: و لقد اتينا لقمان الحكمه - و من يؤ ت الحكمه فقد اوتى خيرا كثيرا.
دلالت بر امامت همه
آن خليل گويد: نياز همه به على و بى نيازى على ازهمه ، دليل است كه على امام همه است .
قوهملكوتى على (ع )
اميرالمؤمنين امام على عليه السلام در نامه اى كه بهسهل بن حنيفنوشت فرمود:
سوگندبه خداوند، من به قوت جسدى و حركت غذايى در خيبر را بر نكنده ام ، و آن را به چهلارش به دور نيفكنده ام ، چنان كه اعضايم بدان احساس نكرده است ، ولكن به قوت ملكوتىو نفسى كه به نور رب خود مستضى ء است بر آن دست يافتم .
و به عبارتديگر:
سوگند به خداوند، من به تاءييد قوت ملكوتى كه به نوررب خود مستضى ء است در خيبر را بر كنده ام و آن را به چهل ارش به دور افكنده ام ،چنان كه اعضايم بدان احساس نكرده است ، به به قوت جسدى و حركت غذايى.
قلع در خيبر
قلع درب خيبر به دست يدالله اميرالمؤمنين امام على (ع ) از معجزات فعلىو قدرت ولايت تكوينى آن جناب است .
.

جوشيدن آن از زير سنگ
روايت كرده اند كه : چون اميرمومنان (ع ) و اصحابش به سوى صفين عازم شدند، ذخيره آب تمام شد و تشنگى شديد برسپاهيان عارض گشت به اميد آن كه آبى بيابند به اطراف رفته ، جستجو كردند؛ ليكن هرچه جستند كمتر يافتند.
اميرمؤمنان (ع ) ، آنان را مقدارى از مسيرى كه مى رفتندخارج ساخته ، به سوى ديگرى برد. مقدارى كه رفتند، ديرى در وسط بيابان پديدار گشت . حضرت آنان را به سوى دير برد، تا آن كه به جلوى آن رسيدند و امر فرمود تا كسى را كهدر آن جا بود، صدا زنند. شخصى (راهب ) آمد و اميرالمومنين خطاب به او فرمود: آيا در نزديكى شما آبى هست كه تشنگى همراهان مرا بر طرفسازد؟
مرد گفت : خير !ميان ما و آب ، بيشتر از دو فرسخ فاصله است و دراين اطراف نيز آبى نيست تنها در هر ماه مقدار ناچيزى آن به من مى رسد كه اگر درمصرف آن قناعت نورزم ، از تشنگى هلاك مى شوم !
حضرت (ع ) به افراد كرد و فرمود: آيا آن چه را كه راهب گفت شنيديد؟
آنان پاسخ دادند،آرى !آيا حال كه هنوز توانى در بدن داريم ، به جايى كه ايشان گفت برويم تا شايد آبرا بيابيم ؟
حضرت (ع ) فرمود: نيازى به اين كار نيست .
سپس ، مركب خود را رو به قبله كرد و مكانى را در نزديكى دير، به آناننشان داد و فرمود: اين جا را حفر كنيد !
عده اى بدانجا رفتند و مشغول كندن زمين شدند. پس از اندكى ، سنگ بزرگ و درخشانى ظاهر گشت . افراد رو به حضرت عليه السلام كرده ، گفتند: اى اميرمؤمنان !در اين جا سنگى است كهضربات در آن كارساز نيست .
حضرت عليه السلام فرمود: زيرااين سنگ آب است ، اگر آن را از جايش ‍ برداريد، به آب خواهيد رسيد. پس سعى كنيد كهآن را از جايش تكان دهيد!
همگى جمع شدند و سعى كردند تا آن را تكان دهند،ولى كوشش آنان بى ثمر بود و فايده اى نداشت .
حضرت (ع ) چون چنين ديد، خود جلورفته ، از مركب پايين آمد و آستين را بالا زد. انگشتان مباركش را زير سنگ گذاشت وآن را حركت داد و سپس آن را از جايش بلند و در مكانى دورتر پرتاب كرد.
چون سنگبرداشته شد، آبى زلال جوشيدن گرفت و خارج شد. همگى از آن نوشيدند. آن آب ،گواراترين و خنك ترين و زلال ترين آبى بود كه در سفرشان نوشيده بودند.
اندكىبعد، حضرت فرمود: از آب بنوشيد و مقدارى از آن را ذخيرهكنيد!
چون سپاه ، امر حضرتش را به جاى آوردند، حضرت به سوى سنگ رفت و بادست مباركش ، آنرا به جاى نخست گذاشت و دستور داد تا رويش را با خاك ،بپوشانند.
راهب كه تمام اين مدت ، از بالاى دير نظاره گر ماجرا بود، فريادبرآورد كه : اى مردم !مرا پايين آوريد !مرا پايين آوريد !
چون او را پايينآوردند، در پيش اميرمؤمنان (ع ) ايستاد و گفت :
آيا توپيامبرى مرسلى ؟
حضرت (ع ) فرمود: خير !
راهب گفت : پس بايد ملكى مقرب باشى !
امير مؤمنان (ع ) فرمود: خبر !
راهب گفت : پس كه هستى ؟
حضرت امير عليه السلامفرمود: من وصى رسول خدا، محمد بن عبدالله خاتم انبيايم صلىالله عليه وآله .
راهب گفت : دستت را پيش آر، تا بهدست مباركت ، اسلام آورم .
حضرت (ع ) دستش را جلو آورد و فرمود: شهادتين را بر زبان آر !
راهب گفت : اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمدا عبده ورسوله و اشهد انك وصى رسول الله و احق الناس بالامر من بعده.
سپس ، حضرتفرمود: پس از اين همه مدت كه در اين دير، بدون ايمان زندگىكرده اى چه باعث شد كه اسلام آورد؟
راهب گفت : اىاميرمؤمنان !اين دير براى يافتن آن كسى بنا شده است كه اين سنگ را از جا مى كند واز زيرش آب خارج مى كند. كسانى كه پيش از من در اين جا بوده اند، سعادت يافتن او رانيافتند. ولى خداوند عز و جل آن را روزى من گرداند. ما در كتابهاى مان ديده و ازعلماى مان شنيده ايم كه در اين جا چشمه اى است كه بر در آن سنگى نهاده شده است ومكان آن را كسى جز پيامبر، يا وصى او نداند و او ولى خداست كه مردم را به سوى حق مىخواند و نشانش آن است كه جاى سنگ را دانسته ، توان برداشتنش را دارد.
من چون تورا ديدم كه چنين كردى و آن چه را كه ما در انتظارش بوديم ، انجام دادى و ما را بهخواسته مان رسانيدى ، پس به دست تو مسلمان گشتم و به حق تو و مولايت صلى الله عليهوآله ايمان آوردم .
چون اميرمؤمنان سخنان او را شنيد، آن قدر گريست كهمحاسن مباركش از اشك خيس شد.
پس از آن ، مردم را خواند و فرمود: سخن برادر مسلمان خود را بشنويد!
آنان نيز سخن راهب را گوشدادند، و حمد و سپاس خداى را براى نعمت معرفت امير مؤمنان ، كه بدانان ارزانى داشتهاست ، به جاى آوردند.
بلاخره ، در حالى كه راهب همراه آنان بود، صفر خويش رادنبال كردند؛ تا آن كه با شاميان برخورد نمودند و راهب ، از جمله كسانى بود كه درركاب على عليه السلام به شهادت رسيد.
حضرت بر او نماز خواند و دفنش كرد و برايشطلب غفران و آمرزش نمود و هرگاه به يادش مى افتاد مى فرمود: ذاك مولاى.
ما بوديم هنگامى كه آدم (ع )نبود !
نبى صلى الله عليهوآله فرمود: منت نبيا و آدم بين الماء و الطين.
ووصى عليه السلام فرمود: كنت وليا و آدم بين الماء و الطين.
من ولى خدا بودم ، هنگامى كه آدم هنوز ميان آب وگل بود.

 على نخستين اولىالامر
از جابر بن عبد الله روايت است كه مى گويد:
چون اين آيه نازلشد:
يا ايها الذين آمنوا اطيعو الله و اطيعوا الرسول واولاى المر منكمبه پيامبر (ص ) عرض كردم : اى رسول خدا !براى ما خدا و رسولرا شناساندى ؛ ولى اولوالامر كه خداوند اطاعت شان را قرين اطاعت تو كرده است ، كياناند؟
پيامبر (ص ) فرمود: اى جابر !آنان جانشينان من و اماممسلمين ، پس از من مى باشند كه اول شان على بن ابى طالب عليه السلام است و سپس حسينعليه السلام و سپس نه نفر از فرزندان حسين عليه السلام .
خودشناسى ؛ مقدمه خداشناسى
اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: من عرف نفسه عرف ربه ؛
هر كه خود را شناخت ، خدا راشناسد.
شرحيعنى هر كه خود را شناخت كه ازنطفه پست و ناچيز وجودى يافته به اين جمال و كمال جسمانى و روحانى كه عالم عقلى استمطابق با عالم عينى ، البته خداى خود را خواهد شناخت ؛ زيرا مى داند كه جز ذات عالمقادر حكيم واهب الصور اين وجود را از نطفه به اين كمال نرسانيده است .
پس در اثرفكر و توجه به نفس ناطقه مجرد خود خدا را به اوصاف جمال و جلال و كل الحسن و الكمالخواهد شناخت .
و باز فرمود:
من عرف نفسه فقد النتهى الىغايه كل معرفه و علم؛
هر كه خود را شناخت خدا را شناسد و چون خدا راشناخت به معرفت كل الوجود و حقيقه الكل نائل گرديده و بالنتيجه بهره عمل و معرفت رايافته است.
نتيجه خداشناسى
اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود:
ينبغى لمنعرف الله ان يتوكل عليه؛
هر كه خدا را شناخت سزاوار است كه تنها بر اوتوكل كند.
شرحدر كلمه ديگر فرمود هر كه ايمانش قوىتر است ، توكل تو بر خدا بيشتر است و هر كه توكل او بر خدا بيشتر است ، خداشناس تراست و اعتماد در كارهاى به غير خدا نداشته و تمام توجهش در كليه امور به خدا باشد وكارهايش همه را به حق واگذارد و بالنتيجه تمام امور مشكل را خدا بر او آسان را خدابر او آسان گرداند كه فرمود: من توكل على الله ذلت له الصعاب.

و در نتيجه توكل ، همه كارش را به خداتفويض كند و حضرت عليه السلام فرمود: من افوض امره الى اللهسدده ؛ هر كه كارش را به خدا مفوض كند خدا به حد كامل آن كار را محكم اساسگرداند.
كمال اخلاص
عقيده ما اين است كه صفات الهى عين ذات است ؛ يعنى مى بيند نه مثل ما،كه ديدن مان طور ديگرى است و به عضو ديگرى است غير شنيدن ، بلكه او تمامش بينايىاست و تمامش شنوايى است . عضو على حده براى ديدن ندارد، و عضو ديگر براى شنيدن ،بالتمام مى بيند و بالتمام مى شنود و كيفيت هر دو يكى است . خود حضرت امير عليهالسلام در جاى ديگر مى فرمايد:
كما توحيد الاخلاص له ، وكمال الاخلاص له نفى الصفات عنه ؛ لشهاده كل صفه انها غير الموصوف ، و شهاده كلموصوف انه غير الصفه.
و نيز حضرت درجواب اعرابى كه در جنگ جمل از معنىواحدپرسيد؛ آن معنىواحدكه صحيح است بر خداوند (عز و جل ) اطلاق شود،فرموده :
انه احدى المعنى ، يعنى به انه ينقسم فى وجود و لاعقل و لاوهم ، كذلك ربنا عز و جل
نتيجه ترس از خدا
اميرالمؤمنين على (ع ) فرمود:
عليه السلام من عرف الله خاف الله ، و من خاف الله آمنه منه من كل شى ء؛
هر كه خدا را شناخت از خدا مى ترسد و هر كهخدا ترس شد، خدا او را از هر ترسى ايمن مى سازد.
شرح
يعنى هر كه خدا را شناخت از او مى ترسد و بس ، از هيچ كس جز خدا نمىترسد و در حقيقت شجاع ترين مردم باشد.
چنان كه ابن سينا فرمود: العارف شجاع و كيف لا و هو بمعزل عن تقيه الموتعارف كه ازخدا مى ترسد و معصيت او نمى كند و مرگ را حضور حق و رحمت حق داند ديگر از مرگ و هيچحادثه و هيچ مخلوقى نمى ترسد؛ زيرا ترس ها همه از مرگ است و عارف الله مرگ را خوشترين حال و بهترين سعادت خود داند كه حضور محبوب خود مى رود. پس هر كس خدا ترس شد،خدا او را از هر امر مخوف و ترسناك ايمن سازد تا از هيچ چيز نترسد و مانند على عليهالسلام و شيعيان واقعى او شجاع و دلبرترين مردم است.
مسئلت از خدا
اميرالمؤمنين على (ع ) فرمود:
اعلم الناس باللهاكثرهم له مسئله؛
هر كه خدا رابهتر بشناسد از او بيشتر مسئلت نمايد.
شرح
دركلمه ديگر حضرت فرمود: چيزى نزد خدا محبوب تر از آن نيست كهبندگان از او حاجت خود را طلب كنند.
يعنى : هر كس خدا را شناخت ، داند كهزمام تمام امور عالم به دست اوست و غير حق را كارى به دست نيست و قدرتى بدون مشيتحق بر چيزى ندارد پس هر حاجت جسمانى و روحانى دارد رو به خدا آرد و به خدا آرد و به / درگاه خدا دست مسئلت دراز كند و چون وجود جميع خلق را محتاج به لطف حق داند و خدارا غنى و تواناى مطلق شناسد،و ان الله لهو الغنىالحميد
وما يفتح الله للناس من رحمه فلا ممسك لها وما بمسك فلا مرسل له؛ درى كه خدا به روى بنده بگشايد كسى نتواند بست و درىكه بست كس نتواند گشود.
لذا بنده حق خر چه مى خواهد از خيرات و سعادات دنيا وعقبى از كسى غير حق نمى طلبد و همه حوائج كلى و جزئى خود را از خدا بسيار مسئلت مىكند و مى داند از هر كس حاجتى بخواهد پيش او خوار مى شوى ؛ مگر خدا كه هر چه بندهبيشتر از او حاجت خواهد، آن بنده نزدش عزيزتر شود و اين معنى را حضرت در كلمه اىفرمود، قريب به اين عبارت : اكثار طلب الحاجه من الله يعزك ومن الناس يذلك؛ سؤ ال بسيار از خلق موجب ذلت شود و از خدا موجب عزت است ،پس هر كس خدا را بهتر شناخت بيشتر از او سؤال حاجت مى كند؛ چون همه دريا را به روىخود بسته مى داند جز درگاه مطلق بى حساب و رحمت واسعه الهى.
عارف كجاست ؟ !
حديث شريف از حضرت على عليه السلام كه درباره عارف بالله فرموده است مىفرمايد: آقا فرمودند: عارف را در زمين و آسمان ، در بهشت درهيچ جاى عالم نمى توانى پيدا كنى ، از خادم بهشت سؤال كنى در بهشت بروى ، عارفآگاهى پيدا بنمايى و دست بيابى .
يكى از حضار عرض كرد: آقا !پس عارف رابايد در كجا جست ؟ پس او كجاست ؟ او كه در هيچ جاى عالم نيست ؟
امام عليه السلامدر جواب فرمودند: فى مقعد صدق عند مليك مقتدر.
عارفدر نزد خدايش است . او فراتر از عالم كثرت است . او برتر از آن است كه با عالمهمنشين بوده باشد، او همنشينى با عالم ندارد، او در پيش ‍ خداوند عالم است .
عارف در بهشت چه كار مى كند، اگر بهشت شيرين است بهشت آفرين شيرين تر است.
تا نگردى آشنا زينپرده رمزى نشنوى
در كافى و غير آن روايات چندى داريم كه ائمه اطهار مابه يارانشان فرموده بودند: اگر شما از كسانى بوده باشيد كه اهلكتمان باشيد و دهن شما بند داشته باشد، ما حرفهايى به شما مى زنيم .و اميرالمؤمنين عليه السلام به كميل فرمود: هان ان هيهنا لعلما جما واشار الى صدره ، لو اصبت له حمله
اصحاب سر نه اين كه كاتم بودند، بلكهكتوم بودند، و فرمودند: عارف سر ميدهند و سر نمىدهد.
رسيدن به معرفتخداوندى
اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود:
نالالفوز الاكبر من ظفر بمعرفه النفس؛
هر كه خود را شناخت بزرگ ترين سعادترا بافت كه از معرفت خود به معرفت خدا مى رسد و اين بزرگ ترين سعادت است.
لباس عارفان
اميرالمؤمنين على (ع ) فرمود: الخوف جلباب العارفين؛
خدا ترسى و به ياد عظمت خدا بودن لباس عارفاناست.

انسان كامل
در حديث وارد شده كه از حضرت امير المومنين پرسيدند: آيا مردى (كامل ) را حضرت فرمود: بله و تاكنون از حال او مى پرسم .
پساز وى پرسيدم ، تو كه هستى ؟
پاسخ داد: من گل هستم .
پس گفتم : از كجايى ؟
پاسخ داد: از گل .
گفتم : به كجا؟
جواب داد: به گل .
پرسيدم : من توام ؟
پاسخ داد: تو پدر خاكى (ابوترابى ) .
دور است كه ، فقط خاك باشى . آيا اين پاداش اطاعتهاى توست كهتنها خاك باشى ؟ من خودم هستم ، من منم ، من آفريننده ذوات در موطن ذات و غايت همهذواتم .
 صفت عارفين
الشؤ ق خلصان العارفين؛
عشق و شوق به خدا خاصه عارفان است .

ز هر چه رنگ تعلقپاك شو
امام اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايد: درشگفتم از كسى كه گمشده خود را مى جويد و در پى يافتن و پيدا كردن آن است ، و خودشرا گم كرده است و طلب نمى كند.چنان كه فرمود: عارف كسىاست كه خود را شناخت و از هر چه كه از خدا دور مى كند آزاد و پاكشگردانيد.
حضرت امام صادق عليه السلام فرموده است : هر چه كه تو را از خدايت باز مى دارد بت تو است .اين جانعرشى را، اين سيمرغ ملكوتى را پاينده يك مشت هواى نفسانى نكن ، از اين گونه تعلقاتآزادش بگذار تا به سوى اسماء و صفات الهيت و به جانت مدارج و معارج قرآنى ارتقابنمايد، او زا گرفتار قفس هواى نفسانى مكن تا به كمال مطلوب خود برسد.

حيات نفس ناطقه
اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود: التوحيد حياه النفس ؛ توحيد و يگانه شناختن خدا حيات نفس ناطقهاست .
شرح
يعنى تا انسان به نور معرفتخدا و توحيد ذات و صفات حق جانش روشن نگردد به مقام روح انسانى نرسيده و تا آن معنىبزرگ را در خود ادراك شهودى نكند هنوز زنده به حيات حقيقى نگرديده است .
درديوان منسوب به حضرت مولى (ع ) است :

 كسى كه زنده به نورعلم و معرفت نگردد مرده است و پيش از آن كه به قبر داخل شود بدنش قبر جان مرده اوست .
و نيز فرموده : هر كس خدا را فراموش كند خدا او راتز نفس ناطقه خود غافل سازئ و چشم بصيرت قلبش كور شود و هر كس به ياد خدا باشد خداقلبش را زنده و عقلش را نورانى گرداند.
و شعر اشاره به آيه مباركه استنسو الله فاءنساهم انفسهم
يعنى هر كس خدا را فراموش كرد از جان خويش و كسبسعادت ابدى خود فراموش كند و همه به تن پرورى و خدمت بدن حيوانى پردازد كه لازمه اش ‍ مرگ روح و فناى نفس ناطقه قدسيه باشد كه حق فرمود: قد افلحمن زكيها و قد خاب من دسيها.

 رستگار شد هر كه روح خود را تربيت و تكميل به علم و عمل كرد، و زيان كرد و فاسد گرديد، هر كس كه بهتن پرورى از تربيت روح اهمال و اعراض كرد.
پس توحيد و علم و معرفت الهى زندهكننده حقيقى روح انسان است .
345- نخستين آفريده حق
در جلد اول بحار به نقل از عللالشرايع آمده است كه از جمله پرسشهاى مرد شامى از اميرالمؤمنين عليه السلام اين بودكه : نخستين بار خدا چه چيزى را آفريده است ؟
حضرت در جواب فرمود: نور
در جلد نوزدهم بحار در دعايى كه اميرمؤمنان از رسولخدا صلى الله عليه وآله دريافت نموده است نقل است كه : بارخدايا !تو را مى خوانيم ، اى كسى كه با شعاع نورت از ديدگان خلق در حجاب مانده اى !
346- وجود همه وجه اللهاست
در عهد خلافت ابوبكر چند نفر راهب ، به مدينه آمدند و نزد ابوبكررفتند و درباره پيامبر و كتابش پرسش نمودند.
ابوبكر گفت : آرى ، پيامبر آمد و باخود كتابى آورد.
پرسيدند، آيا در كتاب او، وجه الله مذكور است ؟
ابوبكر گفت : آرى
پرسيدند: تفسيرش چيست ؟
ابوبكر گفت : از اين سؤال در دين ما نهى شده وپيامبر ما آن را تفسير نكرده است . در اين هنگام همه راهبان خنديدند و گفتند: بهخدا سوگند، پيامبر شما دروغگو بوده ، كتاب شما باطل است .
پس او را رها كرده ،رفتند. چون سلمان ماجرا را دريافت ، آنان را نزد اميرمؤمنان عليه السلام برد و گفت : اين شخص ، خليفه و جانشين پيامبر و پسر عم اوست ، پرسش خود را بر او عرضه داريد !
آنان همان سؤال را از على عليه السلام پرسيدند. حضرت فرمود: شما را با سخن پاسخ نمى گويم ؛ بلكه با انجام عملى ، به آن پاسخخواهم گفت .
سپس امر فرمود هيزمى آوردند و آتش زدند، چون همه هيزم آتشگرفت و شعله كشيد راهبان گفتند، اين ، تمامش وجه آنش است .
پس فرمود: تمام وجود، وجه الله است .سپس اين آيات را تلاوت فرمود: فاينما تولوا فثم وجه اللهو نيز: كل شى ء هالك الا وجهه له الحكم و اليه ترجعون .آن گاه تمامراهبان به دست آن حضرت اسلام آورده موحد و عارف گشتند.

                                                                                                                                              

کتابچه قرآن درس انسان -بخش دوم


بسم الله الرحمن الرحیم
کتابچه قرآن درس انسان -بخش دوم
رضا قارزی
حکایتی از سورۀ زلزال
راوی گوید: «ابوامید» را دیدم که در هر موضع از مسجدالحرام دو رکعت نماز می خواند. سؤال کردم این چه کاری است؟ چرا در یک جا نماز نمی گزاری؟
 جواب دد: زیرا مکان هایی که در آنها نماز می گزارم در قیامت برای من گواهی می دهند و  این آیه را قرائت کرد (یَومَئِذٍ تُحَدِّتُ اَخبارَها)
روزی که زمین به حوادث خود خبر می دهد[1].
نتیجه: زمین همانند نوار ضبط صوت که با چرخش خود صدا را ضبط می کند. صداها و اعمال و حوادث را روی خود ضبط می کند تا در صحنۀ قیامت آنها را پخش می کند و بدکاران را افشا و نیکوکاران را شادمان می کند و هر اندازه قطعات بیشتری از زمین به نفع مؤمن شهادت دهند مسرّت بیشتری دارد.

گفته ام سورۀ واقعه را بخوانند
عبدالله بن مسعود صحابی مشهور رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که در زمان عثمان بیمار شد و در آن بیماری از دنیا رفت. عثمان به هنگام بیماری به عیادت او رفت و او را اندوهگین یافت. سؤال کرد: از چه ناراحتی؟ جواب داد: از گناهانم.
چه درخواستی داری؟ خواستار رحمت پروردگار خویشم.
طبیب را دعوت نکنم؟
طبیب بیمارم کرده است.
عثمان گفت دستور بدهم از بیت المال به تو چیزی بدهند؟
ابن مسعود گفت: آن روز که نیازمند بودم چیزی ندادی، امروز که نیازمند نیستم می خواهی عطا  کنی؟
عثمان گفت: این بخشش از آندخترانت باشد.
ابن مسعود گفت: آنها هم نیازمند نیستند چرا  که به آنها گفته ام «سورۀ واقعه» را در هر شب بخوانید، و شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: کسی که سورۀ واقعه را در هر شب بخواند هرگز گرفتار تنگدستی نمی شود.[2]
چه کسی هر روز قرآن را ختم می کند؟
امام صادق علیه السلام فرمود: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحابش فرمود: کدامیک از شما همواره روزه دار است؟
سلمان عرض کرد: من یا رسول الله
حضتر فرمود: کدامیک از شما شب زنده داری می کند؟
سلمان عرض کرد: من یا رسول الله
حضرت فرمود: کدامیک از شما هر روز قرآن را ختم می کند؟
سلمان عرض کرد: من یا رسول الله
یکی از اصحاب ناراحت شد و گت: یا رسول الله! سلمان مردی فارس است که می خواهد بر گروه قریش فخر ورزد. فرمودید: کدامیک از شما همواره روزه می گیرد؟ گفت: من، در حالی که در اکثر روزها می خورد و فرمودید کدامیک از شما شب زنده داری می کند؟ گفت: من، در حالی که اکثر شب را خواب است و فرمودید کدامیک از شما هر روز قرآن را ختم می کند؟ گفت من، در حالی که اکثر روز را سکوت می کند.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ساکت باش ای فلان! کجا مثل لقمان حکیم پیدا می کنی؟ از او سؤال کن به تو پاسخ می دهد.
آن مرد به سلمان گفت: ای اباعبدالله! آیا گمان بردی که همواره روز داری؟
سلمان گفت: آنطور که تو گمان برده ای نیست. من در ماه سه روز روزه می گیرم و خدای عزّوجلّ فرمود: «کسی که کار نیکویی انجام دهد ده برابر آن اجر می گیرد» و من روزه ماه شعبان را به ماه رمضان متّصل می کنم و این روزۀ همیشگی است.
آن مرد گفت: آیا نگفتی شب را احیا می کنی؟
سلمان: آری
آن مرد: اما تو در اکثر شب خوابیده ای .
سلمان گفت: آنطور که گمان برده ای نیست. من شنیدم که حبیبم که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمادید: کسی ک با طهارت بخوابد مثل این است که همه شب را احیاء کرده است، و من با طهارت می خوابم.
آن مرد گفت: آیا گمان نبردی همه روز قرآن را ختم می کنی؟
سلمان جواب داد: آری
اما تو در بیشتر روزها سکوت کرده ای.
سلمان گفت: آنطور که گمان برده ای نیست. من شنیدم حبیبم، رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: یا اباالحسن مَثَل تو در امت من مَثَل قل هو الله احد است. پس هر کسی که یکبار ان را بخواند یک سوم قرآن را خوانده است و کسی که دوبار آن را بخواند دو سوم قرآن را خوانده است و کسی که سه بار آن را بخواند قرآن را ختم کرده است. پس کسی که تو را به زبان دوست داشته باشد یک سوم ایمانش کامل شدها ست، و کسی که تو را به زبان و قلب دوست داشته باشد، دو سوم ایمانش کامل شده است، و کسی که تو را به زبان و قلب دوست داشته باشد و به دست یاری کند، ایمانش را کامل کرده است. به خدایی که مرا برانگیخت، ای علی اگر تمام اهل زمین همانند اهل آسمان تو را دوست داشته باشند، کسی به آتش عذاب نخواهد شد و من «قل هو الله احد» را روزی سه بار می خوانم.
آن مرد از مجلس رفت و مثل اینکه سنگ در دهان او گذاشته شده بود.(کنایه از این است که در مجادله شکست خورده بود».[3]
محبت به سوره توحید
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گروهی را به جنگ فرستاد و حضرت علی علیه السلام را فرماندۀ آنها قرار داد. وقتی برگشتند پیامبر علیه السلام دربارۀ آنچه روی داده بود سؤال کرد. آنها در جواب گفتند: همه چیز به خیر و خوبی گذشت، جز اینکه او در همۀ نمازهای جماعت سورۀ توحید را قرائت می کرد.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: یا علی! چرا در همۀ نمازهای جماعت سورۀ توحید را قرائت کردی؟ حضرت در جواب عرض کرد: بخاطر محبّتی که به «قل هوالله احد» داشتم.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به این سوره محبّت نورزیدی مگر اینکه خدا به تو محبت ورزید.[4]




پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
ترسناک ترین آیه قرآن، آیۀ : فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و ... است.[5]
ایرانیها در این آیه
اما باقر علیه السلام فرمود: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این آیه را قرائت کرد.
(وَ آخَرینَ مِنهُم لَمّا یَلحَقُوا بّهِم وَ هُوَ العَزیزُ الحَکیم)[6]
«پیامبر صلی الله علیه و آله برای تعلیم و تزکیۀ عدۀ دیگری برگزیده شده است که به مؤمنین می پیوندند و خداوند توانا و آگاه است».
شخصی به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد اینها چه کسانی هستند؟
حضرت دست خود را بر شانه سلمان گذاشت و فرمود:
(لَوکانَ الاِیمانُ فِی الثُّرَیا لَنا لَتهُ رِجالٌ مِن هَؤُلاءِ)
«اگر ایمان در ستارۀ ثریّا (پروین) باشد مردانی از طایفه همین سلمان به آن دست می یابند».[7]
توضیح: تاریخ اسلام ثابت کرده است که ایرانیان بیش از دیگران مورد تعلیم و تزکیۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله واقع شده اند و به ایمان دست یافته اند و خدمات عظیمی هم به اسلام کرده اند که در تاریخ ثبت است.
قاری قرآن آمرزیده شد
وقتی نصر بن احمد وارد نیشابور شد تاج بر سر گذارد و مردم به حضور  او می رسیدند. در این هنگام چیزی (خیالات غرور آمیز) به قلبش خطور کرد، به حاضرین گفت: کسی هست که آیه ای از قرآن بخواند؟
مردی شروع به خواندن قرآن کرد، تا به این آیه رسید:
(لِمَنِ المُلکُ الیَومَ)
«در آن روز (قیامت) سلطنت از کیست؟»
امیر از تخت خود پائین آمد، تاج را از سر برداشت و برای خدای تعالی سر به سجده گذارد و گفت: «لک الملک لالی» (خدایا ملک و سلطنت از آن تو است نه برای من).[8]
نتیجه: انتخاب آیات مناسب با مستمعین از جمله اموری است که قاری قرآن می تواند بوسیلۀ آن تأثیر قرائت خود را به گونه ای قابل توجه افزایش دهد.
قرآنی که به دریا افتاد
امام باقر علیه السلام فرمود: قرآنی به دریا افتاد و (پس از مدّتی که) آنرا به دست آوردند، دیدند تمام نوشته هایش پاک شده است و تنها این آیه باقی مانده است:

(اَلا اِلَی الله ِ تَصیرِ الاُمُورُ)[9]
آگاه باشید که همه کارها به خدا باز می گردد[10].
این آیه همه را کفایت می کند
ابوذر  غفاری صحابی بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله می گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: در قرآن آیه ای است که اگر مردم آن را به کار بندند برای همه کفایت می کند. آنگاه این آیه را قرائت کرد و تکرار فرمود:
(وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجاً وَ یَرزُقهَ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب)[11]
کسی که تقوا و پرهیزکاری پیشه کند، خداوند برای او راه خروج (از مشکلات و فتنه ها) را قرار می دهد و از آن جایی که گمان نمی برد به او روزی می دهد.[12]
همه طب در این آیه جمع است
امیرالمؤمنین علیه السلام به فرزندش اما حسن علیه السلام فرمود: فرزندم! میل دارای چهار توصیه به تو داشته باشم تا از طبّ بی نیاز شوی؟
عرض کرد: آری
فرمود: 1- طعام نخور مگر این که گرسنه باشی 2- غذا نخور مگر این که به آن اشتها داشته باشی 3- جویدن غذا را بطور کامل انجام ده 4- قبل از خواب با رفتن به مستراح خود را تخلیه نما.
هر گاه به این چهار مورد عمل کردی از طب بی نیاز خواهی شد.
در قرآن آیه ای وجود دارد که همه طب را در بردارد و آن قول خدای تعالی است که فرمود:
(کُلُوا وَاشرَبُوا وَ لا تُسرِفُوا)[13]
بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید[14].
آیه تکان دهنده
رسول خدا صلی الله علیه و آله در مجلسی که بود این آیات را از سورۀ زلزال قرائت فرمود:
(فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خیراً یَرَهُ وَ مَن یَعمَل مُثقالَ ذَرَّهٍ شَرَاً یَرَهُ)
هر کس اندکی عمل خیر انجام دهد آن را می بیند و هرکسی اندکی عمل بد انجام دهد آن را می بیند، یک ذره را هم حساب می کنند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آری
بادیه نشین برخاست و می گفت: وای بر آشکار شدن بدی و گریه می کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این بادیه نشین دلش از ایمن به خدا برخوردار است.
و همچنین وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله این سوره را قرائت کرد و صعصعه آن را شنید گفت: همین آیه را که از قرآن شنیدم برای من کافی است.[15]
امیدبخش ترین آیه قرآن
علی علیه السلام فرمود: روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: روز قیامت، من در موقف شفاعت می ایستم و آنقدر گنهکاران را شفاعت می کنم ک خداوند می فرماید: آیا راضی شدی ای محمد؟ من می گویم: راضی شدم! راضی شدم!
سپس حضرت علی علیه السلام فرمود: امیدبخش ترین آیات قرآن این آیه است:
(وَ لَسَوفَ یُعطیکَ رَبُّکَ فَتَرضی)
و بزودی پروردگارت آن اندازه به تو عطا کند که راضی شوی[16]

حکایات قرآنی[17]
امام علی علیه السلام
قرآن بهترین کر است که سینه ها به آن گشاده و قلبها نورانی می شود[18].
حکایتی جالب از سیدقطب
سیُد قطب مفسر معروف مصری می گوید: ما شش نفر از مسلمانان بودیک که با کشتی مصری، اقیانوس اطلس را به سوی نیویورک می پیمودیم. مسافران کشتی 120 مرد و زن بودند و کسی در میان مسافران جز ما مسلمان نبود. روز جمعه به این فکر افتادیم که نماز جمعه را در قلب اقیانوس و بر روی کشتی به جا آوریم و علاوه بر اقامه فریضۀ مذهبی مایل بودیم یک حماسه اسلامی در مقابل یک مبلغ مسیحی که در داخل کشتی نیز دست از برنامه تبلیغاتی خود بر نمی داشت، بیافرینیم، بخصوص که او حتی مایل بود ما را هم به مسیحیت بکشاند.
من بخ خواندن خطبه نماز جمعه و امامت پرداختم و جالب اینکه مسافران غیرمسلمان اطراف ما حلقه زده بودند و با دقت مراقب انجام این فریضه اسلامی بودند.
پس از پایان نماز گروه زیادی از آنها نزد ما آمدند و این موفقیت را به ما تبریک گفتند اما در میان این گروه خانمی بود که بعد فهمیدیم یک زن مسیحی یوگلساوی است که از جهنم تیتو و کمونیسم او فرار کرده است! او فوق العاده تحت تأثیر نماز ما قرار گرفته بود به حدیِ که اشک از چشمانش سرازیر بود و قادر به کنترل خویش نبود. او به زبان انگلیسی ساده و آمیتخته با تاثر شدید و خضووع و خشوع خاصی سخن می گفت، و از جمله سخنانش این بود: بگویید روحانی شما به چه زبانی با شما سخن می گفت؟ ما به او فهماندیم که این برنامه اسلامی یعنی نماز را هر مسلمان با امیانی می تواند انجام دهد، و سرانجام به او گفتیم که با زبان عربی صحبت می کردیم.
او گتف: اگر چه من یک کلمه از مطالب شما رانفهمیدم اما به خوبی فهمیدم که در لابلای خطبۀ شما جمله هیی وجود داشت که از بقیه ممتاز بود و دارای آهنگ فوق العاده موثر و عمیقی بودند آن چنان که لرزه بر اندام من می انداخت و فکر می کنم امام شما هنگامی که این جمله ها را ادا می کرد مملُو از روح القدس شده بود!
ما کمی فکر کردیم و متوجه شدیم این جمله ها همان آیاتی از قرآن بود که من در اثناء خطبه و در نماز، آنها را می خواندم. این موضوع آن چنان ما را تکان داد و متوجه این نکته ساخت که آهنگ مخصوص قرآن آن گونه موثر است که حتی بانویی را که یک کلمه مفهوم آن را نمی فهمد تحت تاثیر شدید خود قرار می دهد.[19]
گریۀ وزیر
زمانی «موفق» وزیر عراق بود. او نماز را پشت سر امام جماعتی بجا می آورد. یک بار که در نماز جماعت شرکت کرده بود، امام جماعت این آیه را در نماز تلاوت کرد:
(والا تَرکَنوا اِلَی الذینَ ظَلمُوا فَتَمَسِّکُمُ النّارُ)[20]
«به ستمگران تمایل پیدا نکنید که آتش دوزخ شما را خواهد گرفت».
وزیر که خود را متمایل به شاه ستمگر و بلکه خد را ظالم می دانست از خوف الهی بی هوش شد و به زمین افتاد او را به هوش آوردند و علت حادثه را سؤال کردند؟
در جواب گفت: این آیه دربارۀ کسی است که میل به ستمگر کند، پس حال ظالم چگونه خواهد بود؟[21]
نتیجه: وقتی قرآن این گونه بر دل های ستمگران عافل تاثیر می گذارد، سزاوار است مؤمنین که اهل توجه به خدا و قیامت هستند با قرائت و شنیدن قرآن از تاثیرات معنوی قرآن بهره مند باشند چه اینکه خداوند در وصف مؤمنین فرموده است: وقتی آیات خدای رحمان بر آنهاتلاوت شود، با گریه به سجده می افتند.[22]
نفوذ قرآندر قلب دشمنان بزرگ اسلام
ابوسفیان و ا بوجهل و اخنس بن شریق (دشمنان بزرگ اسلام) یک شب بدون اطلاع ازیکدیگر از خانه های خود بیرون آمدند و راه خانه پیامبر صلی الله علیه و آله را پیش گرفتند و هر کدام در گوشه ای پنهان شدند. هدف آنها این بود که قرآن «محمد صلی الله علیه و آله» را که شبها در نماز خود با آهنگ دلنشین می خواند بشنوند، هر سه بدون اطلاع از وضع یکدیگر تا صبحگاهان در آنجا ماندند و قرآن را استماع کردند و سپیده دم مجبور شدند که به سوی خانه های خود بازگردند، هر سه نفر در نیمه راه به یکدیگر رسیدند و همدیگر را سرزنش کردند و گفتند که هر گاه افراد ساده لوح از وضع کار ما آگاه گردند دربارۀ ما چه می گویند؟
شب دوم نیز جریان به همین وضع تکرار گردید، گویی یک جاذبه و کشش درونی آنان را به سوی خانۀ پیامبر اسلام می کشاند. موقع مراجعت باز هر سه نفر به همدیگر رسیدند و سرزنش ها را از سر گرفتند و تصمیم گرفتند که این عمل را تکرا نکنند، ولی جذبۀ قرآن پیامبر صلی الله علیه و آله برای بار سوم باعث شد که هر سه نفر مجدداً بدون اطلاع دیگری در اطراف خانه پیامبر صلی الله علیه و آله جای گرفتند و تا صبح قرآن او را استماع نمودند، هر آنی ترس آنها زیادتر می گشت و با خود می گفتند که هر گاه وعده و وعید «محمد» راست باشد، در زندگی خود خطاکارند.
هوا روشن گردید، از ترس ساده لوحان خانه پیامبر صلی الله علیه و آلهرا ترک گفتند و این دفعه مانند دو دفعه قبل در بازگشت با یکدیگر ملاقات نمودند و همگی اقرار کردند که در برابر جذابیّت دعوت و آیین قرآن او تاب مقاومت ندارند.[23]
تاثیر شگفت انگیز قرائت پیامبر صلی الله علیه و آله
رسول خدا صلی الله علیه و آله از مکه به بازار عکاظ در طائف آمد تا مردم را به اسلام دعوت کند اما کسی به دعوت او پاسخ مثبت نداد، حضرت به ناچار به سوی مکه بازگشت تا به محلّی رسید که آنجا را وادی جن می نامیدند.
حضرت در دل شب در آن محل به تلاوت قرآن پرداخت. جمعی از طایفه جن از آنجا می گذشتند، هنگامی که قرائت قرآن پیامبر صلی الله علیه و آله را شنیدند به یکدیگر گفتن ساکت باشید و هنگامی که تلاوت حضرت پایان یافت ایمان آوردند  و به عنوان مبلّغان اسلام به سوی قوم خود آمدند و آنان را به سوی اسلام دعوت کردند، گروهی از آنها ایمان آوردند و با هم به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدند و حضرت تعلیمات اسلامی را به آنها آموخت.[24]
این آیه مرا به گریه آورده است
عبدالله بن رواحه از اصحاب جلیل القدر پیامبر صلی الله علیه و آله بود که در جنگ موته در سرزمین موته که از نواحی شام و در قلمرو حاکمیّت روم آن زمان بود به درجۀ بزرگ شهادت رسید.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عبدالله را همراه با سه هزار نفر به جنگ موته اعزام فرمود. وقتی او با دوستان و یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله وداع می کرد گریه کرد.
سؤال کردند ای عبدالله! چه چیز تو را به گریه آورده است؟
گفت: به خدا سوگند من محبّتی به دنیا ندارم اما آنچه سبب گریه من شدهاست این است که من آیه ای را درباره جهنم از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرماید:
(وَاِن مِنکُم اِلا وارِدها عَلی رَبِّکَ حَتماً مًقصِیاً ثُمَّ ننجِّی الِّذینَ اتَّقَوا وَ نَذَرُ الظالمینَ فیها جِثِیّاً)[25]
همۀ شما وارد جهنّم می شوید و این یک امر قطعی است. سپس کسانی که تقوا پیشه کردند را نجات میدهیم و ستمگران را در حالی که به زانو درآمده اند در آن وا می گذاریم.
حال من نمی دانم بعد از آنکه در جهنم (پل صرا که برجهنم کشیده شدهاستوباید همه از آن عبور کنند) وارد شدم چگونه خارج می شوم؟
مسلمانان گفتند: خداوند شما را یار ونگهدار باشد وبلا را از شما دور کند و به گونه ای شایسته به ما برگرداند. اما عبدالهل که بدنبال شهادت در راه خدا بود، سه بیت شعر به این مضمون خواند:
اما من از خدا دو چیز می طلبم: امرزش گناهان و ضربه ای جدّی و فراگیر که کف بر لب آورد و به شهادتم رساند، یا سر نیزه ای تیز و موثّر در دست کسی که تشنۀ کشتن من است که در درون دل و جگرم نفوذ کند، تا وقتی بر قبرم عبور می کنند بگویند آفرین بر این جنگجو که به رشد وسعادت رسید.[26]
تأثیر قرآن بر فضیل بن عیاض
فضیل از زهّاد معروف می باشد که در پایان عمر در جوار کعبه می زیست و همان جا در روز عاشورا بدرود حیات گفت.
او در آغاز کار راهزنی خطرناک بود که همۀ مردم از او وحشت داشتند.
یک شب فضیل از دیوار منزلی بالا می رفت تا به مقصود خود برسد در این هنگام در یک از خانه های اطراف شخص بیدار دلی مشغول تلاوت قرآن بود و به این آیه رسید:
(اَلَم یَأنِ آمَنُوا اَن تَخشَعَ قُلُوبُهُم لِذِکرِ الله و ما نَزَۀَ مِنَ الحَقِّ ...)[27]
آیا وقت آن نرسیده است که دل های مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد ...
این آیه همچون تیری بر قلب آلوده فصیل نشست، درد و سوزی در درون دل احساس کرد، تکان عجیبی خورد، اندکی در فکر فرو رفت، این کیست؟ که سخن می گوید؟ و به چه کسی این پیام را می دهد؟ به من می گوید ای فصیل! آیا وقت آن نرسیده است که بیدار شوی، از این راه خطا بگرردی، توبه کنی... ناگهان صدای فصیل بلند شد و پیوسته می گفت: «بلی والله قد آن، بلی والله قد آن».
«آری به خدا سوگند وقت آن رسیده است، آری به خدا سوگند وقت آن رسیده است»
اوتصمیم خود را گرفته بود و با یک جهتش برق آسا از صف شقاوتمندان بیرون آمد و در صف نیکان جای گرفت، به عقب برگشت و از دیوار بام فرود آمد و به خرابه ای وارد شد دید جمعی از کاروانیان آنجا هستند و برای حرکت به سوی مقصد با یکدیگر مشورت می کنند و می گیوند: فصیل و دار و دسته اش در راهند، اگر برویم ثروت ما را غارت می کنند، فصیل تکانی خورد و خود را سخت ملامت کرد و گفت جه بد مردی هستم، در دل شب به قصد گناه بیرون آمده ام و گروهی مسلمان از ترس من به کنج این خرابه گریته اند! رو به سوی آسمان کرد و از صمیم قلب توبه کرد و مجاورت خانه خدا در مکّه را برگزید و از جمله اولیاء خدا شد.[28]
قرآن حکیم عرب را می لرزاند
ولید از قضات عرب بود، بسیاری از مشکلات عرب به دست او حل می گردید. ثروت فراوانی داشت، گروهی از قریش برای حل مشکلا نفوذ اسلام در تمام خانه های آنها به نزد او رفتند و جریان را برای او بیان کردند و خواستار قضاوت او درباره قرآن «محمد» شدند و گفتند آی قرآن «محمد» سحر و جادو است، یا کهانت[29] است، یا خطبه و سخنرانیهائی است که او ساخته است؟ دانای عرب از آنها مهلت خواست تا نظر خود را پس از شنیدن قرآن بیان کند. سپس از جای خود بلند شد و آمد در حجر اسماعیل در کنار پیامبر نشست و گفت: پاره ای از اشعارت را بخوان.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آنچه من می گویم شعر نیست بلکه کلام خداست که آنرا برای هدایت شما فرو فرستاده است.
ولید تقاضا کرد آنرا تلاوت کند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سیزده آیه ا آیات آغاز سوۀ «فصّلت» را تلاوت نمود. هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله به این آیه رسید:
(فَاِن اَعرَضوا فَقِل اَنذرتُکُم صاعِقَهً مِثلَ صاعِقَهِ عادٍ و ثَمودَ)
هر گاه روی برگردانند بگو من شما را از صاعقه های مانند صاعقه عاد و ثمو برحذر می دارم.
ولید سخت بر خود لرزید، تمام موهای او بر بدنش راست شد و با یک حالت بهت زده ای از جای خود بلند شد و راه خانه را پیش گرفت و چند روزی از خانه بیرون نیامد، به طوری که قریش او را به باد مسخره گرفتند، و می گفتند: ولید راه نیاکان خود را ترک کرده است و راه «محمد» را پیش گرفته است.[30]
تاثیر قرآن در بزرگ قریش
عُتبه بن ربیعه از بزرگان قریش بود. در روزهایی که «حمزه» اسلام آورده بود، سراسر محفل قریش را غم و اندوه فرا گرفته بود و سران آنها بیم آن داشتند که دامنۀ اسلام بیش از این توسعه یابد. و در آن میان «عتبه» گفت: من به سوی «محمد» می روم و مطالبی را پیشنهاد می کنم، شاید او یکی از آنها را بپذیرد و دست از آیین جدید بردارد. سران جمعیت نظر او را تصویب کردند. او برخاست و به سوی پیامبر صلی الله علیه و آله که در مسجد نشسته بود آمد و او را با جمله هایی ستود، و اموری را از قبیل ثروت، ریاست و طبابت پیشنهاد کرد. هنگامی که سخنان او پایان یافت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آیا سخنان تو خاتمه یافت؟ عرض کرد: آری.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: این آیات را بشنو که پاسخ تمام پرسشهای تو است:
(بسمِ اللهِ الرَحمنِ الرحیم، حم تَنزیلُ مِنَ الرّحمنِ الرحیم کِتابُ فُصّّلَت آیاتُهُ قُرآناً عَرَبیّاً لِقَومٍ یَعلَمونَ، بَشیراً و نَذیراً فَاَعرَضَ اَکثَرُهُم فَهُم لا یَسمَعُون)[31]
به نام خداوند بخشنده مهربان، حاء میم، اینکه از جانب خدای بخشنده و مهربان نازل گردیده است کتابی است که آیه های آن برای گروهی که دانا هستند توضیح داده شده است. قرآنی است عربی، بشارت دهنده و ترساننده است، اما بیشتر آنها روی گردانیده اند و گوش نمی دهند.
پیامبر صلی الله علیه و آله آیاتی چند از این سوره خواند، وقتی به آیه 37 رسید، سجده کرد، پس از سجده رو به «عتبه» کرد و فرمود: ای «اباولید» پیام خدا را شنیدی؟
عتبه به قدری مجذوب کلام خدا شده بود که در همان حالی که دست های خود را پشت سر نهاده بود و بر آنها تکیه زده بود، مدتی به همین حالت به صورت پیامبر صلی الله علیه و آله نگاه کرد، گویا قدرت سخن گفتن را از دست داده بود. سپس از جای خود برخاستو مرک تجمّع قریش را در پیش گرفت، سران قریش از پیش از وضع و قیافه او احساس کردند که تحت تاثیر کلام «محمد» واقع شده است و با حالت شکستگی بازگشته است. تمام چشم ها به چهرۀ عتبه دوخته شده بود، همگی گفتند چه واقعه ای رخ داده است؟ گفت: به خدا سوگند کلامی از «محمد» شنیدم که تاکنون از کسی نشنیده بودم. به خدا قسم نه شعر است و نه سحر است، نه کهانت. من چنین صلاح می بینم که او را رها کنیم تا در میان قبایل تبلیغ کند هر گاه پیروز گردد و ملک و ریاست و سلطنتی به دست آورد از افتخار شما محسوب می گردد و شما هم از آن بهره مند می شوید و اگر مغلوب گردد دیگران او راکشته اند و شما را نیز راحت کرده اند.
قریش نظرات عتبه را به باد مسخره گرفتند و گفتند: از کلام «محمد» سحر زده شده است.[32]
تأثیر قرآن در هیأت اعزامی مسیحیان
بر اثر تبلیغات مهاجران مسلمان، یک هیأت تحقیقی از مرکز روحانیت مسیحیان حبشه وارد مکه گردید و با رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسجد ملاقات کرد و از او سؤالاتی کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله به پرسشهای آنها پاسخ داد و آنها را به آیین اسلام دعوت فرمود و آیاتی چند از قرآن تلاوت کرد.
آیات قرآن آن چنان روحیه آنها را عوض کرد که بی اختیار اشک از دیدگان آنها سرازیر شد و همگی نبوت او را تصدیق کردند و نشانه هایی را که در کتابِ انجیل  برای پیامبران موعود خوانده بودند در او یافتند.[33]
گریه بعد از نزول آیه
یکی از آیات مؤثر و هشدار دهنده قرآن آیه 6 از سوره تحریم می باشد که خداوند فرموده است:
(یا اَیَّهَا الَذین آمَنُوا قُوا انفُسَکُم وَ اَهلِیکُم ناراً وَ قُودُهَا النّاسُ وَ الحِجارَهُ ...)[34]
«ای کسانی که ایمان آورده اید خود و اهل خویش را از آتشی که هیزم آن مردم و سنگ آتشین است نگهدارید».
وقتی این آیه نازل گردید، یکی از مردان مسلمان نشست و شروع به گریه کرد و گفت: من از نگهداری خود ناتوان هستم، با این آیه به نگهداری از اهل و بستگانم هم موظف گردیدم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همین اندازه کافی است که همان گونه که خود را به نیکیها امر می کنی و از بدیها باز می داری، آنان را امر به نیکیها و نهی از بدیها کنی.[35]
مستمع نمونه قرآن
عبدالله بن حنظله فرزند حنظله غسیل الملائکه است که در پایان مراسم شب زفاف که تنها یک شب را با همسر خویش گذرانده بود، خود را به لشکریان اسلام رساند و در رکاب رسول خدا به درجه شهادت رسید.
فرزندش عبدالله همانند پدر شهیدش انسانی صالح، فاضل و بلندمرتبه بود و از ایمانی محکم به اسلام و قرآن برخوردار بود. یک بار صدای قرآن به گوشش رسید، و خبر از اهل جهنّم می داد، از شنیدن آیه به گریه افتاد و آن قدر به گریه ادامه داد که گمان کردند نزدیک است جان سپارد.
پس از گریه زیاد برخاست. به او گفتند بنشین.
جواب داد: یاد جهنّم مرا از نشستن باز داشته است، زیرا از کجا معلوم که من یکی از آنان نباشم.[36]
نتیجه: ای عزیز! در این داستان تامل کن و به حال خود بنگر و بعد از مقایسه به نتایج آن تفکر کن که جه باید کرد و نقطۀ شروع کجاست و در این راه از خداوند رحمان استعانت جو که بهترین یاور است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
سرور هر سخن قرآن است.[37]
قرائت قرآن از سر بریده
شیخ مفید گوید: ابن زیاد فرمان داد تا سر امام حسین علیه السلام را در میان کوچه های کوفه و همه قبایل گردانیدند.
زیدبن ارقم گوید: من در بالا خانه ای بودم که سر را بر بالای نیزه عبور می دادند. وقتی سر امام حسین علیه السلام برابرم رسید شنیدم این آیه را تلاوت می کند:
(اَم حَسّبتَ اَنَّ اَصحابَ الکَهفِ وَ الرّّقیمِ کانُوا مِن آیاتِنا عَجَبًا)[38]
آیا می پنداری قصه اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما هستند؟
با شنیدن این آیه از سر بریدۀ حضرت، مو بر بدنم راست شد و فریاد کشیدم: یابن رسول الله سرّ تو و کار تو عجیب تر است و عجیب تر![39]
نتیجه: این معجزه بیانگر گوشه ای از عظمت حسین بن علی علیه السلام در جّو انحرافی جامعه یزیدی آن زمان است تا بیشتر معلوم گردد مخالف آنها چه شخصیت بزرگ الهی بوده است و آنها چه اشخاص منحرف و فاسدی هستند.
نور دهان قاریان جبهه را روشن کرده بود
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله لشکری را به سوی قومی از کفار که در نهایت عداوت با مسلمین بودند گسیل داشت، خبری از آنها ترسید پیامبر صلی الله علیه و آله در فکر آنها فرو رفت و فرمود: ای کاش کسی ما را از احوال و جریان ایشان آگاه می کرد.
در این هنگام پیک بشارت رسید که آنها بر دشمنان پیروز شدند و آنها را کشته و یا مجروح کردند و یا به اسارت گرفتند، اموالشان را به غنیمت گرفتند و اعضای خانواده آنها را نیز اسیر کردند.
چون سپاه در بازگشت خود به مدینه نزدیک شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله همراه با اصحاب خود با آنها روبرو گردید. وقتی زیدبن حارثه که فرمانده سپاه بود چشمش به رسول الله افتاد، از شتر خود پیاده شد و به سوی آن حضرت آمد و دست و پای پیامبر صلی الله علیه و آله را بوسید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز او را در آغوش گرفت و سرش را بوسید.
سپس عبدالله بن رواحه از شترش پیاده شد و دست و پای رسول خدا صلی الله علیه و آله را بوسید و پیامبر صلی الله علیه و آله وی را به سینه چسبانید. پس از آن قیس بن عاصم مِنقَری پیاده شد و دست و پای رسول خدا صلی الله علیه و آله را بوسید و پیامبر صلی الله علیه و آله او را نیز در آغوش گرفت.
بدنبال آنها بقیه سپاه نیز پیاده شدند و در برابر آن حضرت ایستادند و به درود و صلوات بر او مشغول شدند و پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخ آنان را به نیکی داد. و سپس فرمود: اینک شما از اخبار و احوال خود با دشمنانتان به من خبر بدهید؟
در حالی که اسیران دشمن و عیال و اموال آنها از طلا و نقره و انواع کالاها به مقار بسیاری بود عرض کردند: یا رسول الله اگر از گزارشات ما مطلع می شدید تعجب شما بیشتر می شد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: من هیچ از این جریان خبر نداشتم تا جبرئیل علیه السلام به من خبر داد، و من هیچ چیز را از کتاب خدا و از دین او نمی دانم مگر اینکه پروردگار من به من تعلیم دهد همچنانکه می فرماید:
(وَ کَذلِکَ اَوحَینا اِلَیکَ رُوحاً مِن اَمرِنا ما کُنتَ تَدری مَاالکِتابُ وَ لاَ ایِمانُ وَلکِن جَعَلناهُ نُوراً نَهدی بِه مَن نَشاءُ مِن عِبادِنا وَ اِنَّکَ لَتَهدی اِلی صِراطٍ مُستَقیمٍ)[40]
اما آنچه را که در این سفر بدان برخورد کردید برای این برادران مؤمن خود بازگو کنید، تا من هم بر گفتار شما گواهی دهم زیرا جبرئیل علیه السلام به صدق گفتار شما مرا مطلعه گردانیده است.
گفتند: یا رسول الله! وقتی ما به دشمن نزدیک شدیم جاسوسی را فرستادیم تا ما را از تعداد و مسائل آنها آگاه کند. وقتی برگشت خبر داد: تعداد آنها هزار نفر است و اما سه هزار نفر در داخل شهر آماده کرده اند و به ما می نمایانند که هزار نفرند و در بین خود می گفتند ما هزار نفریم و آنان دو هزار نفرند و ما توان درگیری با آنها را نداریم و راهی جز سنگرگیری در شهر خود را نداریم تا آنها از اقامت ما در منازل خود و طولانی شدن آن خسته شود و برگردند. امّا اینها همه توطئه بود تا ما را غافل کنند.
دشمنان داخل شهر شدند و راههای ورودی شهر را بستند و ما در محل منزلگاه آنها در خارج از شهر توقف کردیم. وقتی تاریکی شب همه جا را فرا گرفت و شب به نیمه های خود رسید، دروازه های شهر را گشودند و ما بدون اطلاع از توطئه آنها در خواب بودیم و تنها چهارنفر بیدار بودند. اول زید بن حارثه بود که در گوشه ای از سپاه نماز می خواند و مشغول قرائت قرآن بود.
دوم عبدالله بن رواحه بود که در جانب دیگری از سپاه نماز می خواند و مشغول قرائت قرآن در نماز بود. سوم قتاده بن نعمان بود ک در جای دیگر نماز می خواند و به خواندن قرآن در نماز مشغول بود. چهارم قیس بن عاصم بود که در جای دیگر نماز می گزارد و مشغول خواندن قرآن در نماز بود.
دشمنان در نیمه شب تاریک از شهر خود بیرون آمدند و بر ما شبیخون زدند، و با تیرهای خود مار ا تیرباران کردند، زیرا آنها در شهر و محیط خود بودند و به راهها و جایگاههای آن مطلع بودند و ما بی اطلاع بودیم. با خود گفتیم مصیبت بزرگی بر ما وارد شد و در دام دشمن افتادیم و توان دفاع از خود در این شب ظلمانی را نداریم زیرا ما بدون دید تیرهای خود را رها می کردیم.
در همین اثناء که تیر از همه طرف بر ما می بارید، ناگهان دیدیم یک قطعه نوری از دهان قیس بن عاصم خارج شد که همانند شعله آتش فروزان بود. و نوری از دهان قتاده بن نعمان خارج شد که مانند تابش ستاره زهره و مشتری بود. و نوری از دهان عبدالله بن رواحه بیرون آمد که مانند شعاع ماه در شب تاریک درخشان بود، و نوری از دهان زید بن حارثه ساطع شد که از خورشید طالع درخشان تر بود. این نورها از چهار طرف لشکر آن چنان لشکرگاه را روشن کردند که از روز روشن تر شد و دشمنان ما در ظلمت شدید بودند و ما آنها را می دیدیم و آنها ما را نمی دیدند. زیدبن حارثه که سمت راست سپاه را به عهده داشت ما را در میان دشمنان پخش کرد و ما گرداگردشان درآمده و آنها را محاصره نمودیم. ما آن ها را می دیدیم بدون آنکه آنها ما را ببینند، ما همگی دارای چشم و بینائی بودیم و آنان کورهای در تاریکی. شمشیرهای برهنه را در میانشان نهادیم، یک عده کشته، جمعی مجروح و گروهی اسیر شدند و سپس وارد شهرشان شدیم و همۀ سکنه آن را به اسارت و ا موالشان را به غنیمت آوردیم که مشاهده می کنید.
ای رسول خدا! ما از این نورهایی که از دهان این چهار نفر خارج شد و تاریکی را به دشمن بازگرداند تا ما بر آنها مسلط شدیم عجیب تر ندیدیم.[41]
تفألی شگفت آور به قرآن
سلطان سلیمان از پادشاهان آل عثمان بود که از کربلا می آمد و به زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام مشرف می گردید وقتی در نجف به بارگاه و حرم مطهر نزدیک گردید پیاده شد و تصمیم گرفت به احترام آن حضرت تا قبه نورانی او پیاده حرکت کند.
قاضی عسگر که مفتی مردم و از دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام بود، سلطان را همراهی می کرد. وقتی از تصمیم او آگاه گردید با حالت خشم به حضور سلطان آمد و گفت: تو سلطان زنده ای و علی ابن ابیطالب سلطان مرده است، چگونه عزم بر پیاده روی در زیارت او داری؟
سلطان و قاضی عسکر در این باره با یکدیگر سخنانی داشتند تا اینکه او به سلطان پیشنهاد کرد که اگر در سخن او تردید دارد که پیاده رفتن شاه سبب کسر شأن سلطان است به قرآن تفأل جوید تا حقیقت امر معلوم شود. سلطان گفته او را پذیرفت و پس از آن که قرآن را گشود این آیه آمد:
(فَاخلَع نَعلَیکَ اِنَّکَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُویً)[42]
نعلین از پا درآور که اکنون در وادی مقدس قدم گذارده ای
سلطان به قاضی رو کرد و گفت: پیشنهاد تو برهنگی پای ما را بر پیاده روی اضافه کرد. پس کفشهای خود را از پا بیرون آورد و با پای برهنه تا روضه منوره امیرالمؤمنین علیه السلام پیاده رفت.[43]
قرآن سخن می گوید
امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی مؤمن را در قیامت فرا می خوانند تا به حساب او رسیدگی کنند، قرآن با بهترین چهره در پیش رویش حاضر می شود و می گوید: پروردگارا من قرآنم و این بندۀ مؤمن تو است ک خود را برای خواندن من زحمت می انداخت، و شب خود را با آهنگ خوش خواندن من دراز می کرد و دیدگانش در هنگام تهجد و عبادت شب اشک ریزان بود. پس همانگونه که مرا خشنود ساختی او را خشنود فرما!
سپس خدای عزیز جبار می فرماید: ای بنده من دست راست خود را باز کن و آنرا از رضوان خود دست چپش را از رحمت خویش بر می کند و به او گفته می شود: این بهشت برای تو مباح است. پس با خواندن هر آیه یک درجه بالاتر می رود.[44]
قصّه های قرآن، الفبای و حروف ابجد علم کتاب الهی است
خداوند با حکمت بالغه ی خود واژه هایی را گلچین نموده و آن را با پیامی خاص در قرآن حکیم آورده است. از مباحث پیچیده ی توحید گرفته تا قصّه های شیرین، جذّاب و درس آموز که انسان را در عین مجذوب کردن، متعجّب کرده و به فکر وا می دارد.
آری! قصّه های قرآن صرفاً قصّه ای برای بازگو کردن در جمع دوستانه و یا طرح آن برای مردم یا خواباندن بچه ها نیست، بلکه جدی از همه ی این ها، عبرت از تاریخ است که سبب نجات یا سقوط افراد می شود؛ مثلاً چه عاملی سبب شد که عدّه ای از طوفان زمان حضرت نوح نجات پیدا کنند و عدّه ای دیگر نابود شوند.
قصّه های قرآن به طور کلی سه نوع هستند:
 نوع او: «قصه ی پیامبران» نوع دوم: «قصه ی اقوام و اصحاب» و نوع سوم: «قصّه ی افراد».
قصّه یعنی چه؟
قصّه در لغت به معنای جست و جو کردن اثر است. در ماجرای به دریا افکندن حضرت موسی توسط مادرش در قرآن مجید می خوانیم:
وَقالَت لِاُختِهِ قُصّیهِ[45]
قصّه در اصطلاح عبارت است از بیان کرد مطلب به همان صورتی که اتفاق افتاده است. پس وقتی گفته می شود : «قصّ علیه الخبرَ و الرؤیا» یعنی خبر و خوابی را که اتفاق افتاده بود، بیان کرد. در آیه شریفه «نحن نقصّ علیک أحسن القصص» نیز معنای قصّه آمده است؛ یعنی ما برای تود (ای پیامبر) بهترین حکایت ها را بیان خواهیم کرد.
بنابراین قصّه، افسانه یا خیال نیست؛ بلکه بیان کردن جریانی است که اتفاق افتاده و عدّه ای نیز شاهد آن بوده اند.
قصّه های قرآن به چه منظوری آمده اند؟
این که چرا خدای متعال بخشی از گفته های خود را در قرآن به قصّه و داستان اختصاص داده امری است که نیاز به تفکّر و اندیشه دارد.
به طورکلّی می توان امور زیر را از اهّم اهداف حضرت باری تعالی دانست:
چون بیشتر مسلمانان با تفسیر قرآن آشنایی ندارند و فهم آن برای آنها سخت است، برای جلوگیری از این امر، در لابه لای آن مباحث، داستان هایی ذکر شده است و به عبارتی دیگر مسلمانانی هستند که موقع خواندن قرآن یا ترجمۀ آن، مباحثش را سنگین می دانند؛ ولی با رسیدن به آیات مربوط به داستانهای پیشینیان، آن حالت را فراموش کرده و ضمن علاقه مندی شدید نسبت به قرآن مطالب دیگر را هم تعقیب کرده و برای فهم آنها به مفسران یا کتاب های تفسیری مراجعه می کنند و در واقع مباحث سخت قرآنی با قصّه های شیرین، روشن می شود.
داستان های قرآن در واقع ترسیم عملی از نکته های اخلاقی است که در آن، گروهی با فضائل اخلاقی به درجات عالیه رسیده و از عذاب الهی در امان ماندند و گروهی دیگر با انجام رذائل اخلاقی در ورطۀ نابودی قرار گرفته و نابود شدند. پس قرآن، هم صوتی است و هم تصویری. صوتی از این جهت که معارف الهی را بیان می کند و تصویری نیز ار آن جهت که همان معارف را به تصویر می کشد.
خدای متعال با این قصّه ها می خواهد حقّانیت قرآن را به همه ثابت کند؛ چون داستان های قرآنی در انجیل و تورات نیز وارد شده است و آنها نیز این قصّه ها را انکار یا تحریف نکرده اند. پس یهودیان یا مسیحیان با خواندن این قصّه ها در کتاب های خود و دیدن آن قصّه ها در قرآن پی به حقّانیت این کتاب آسمانی خواهند برد.
ویژگی قصّه های قرآن
قرآن در زمینه ی قصّه و داستان نیز متنوع عمل کرده و به چند صورت وارد شده است:
الف) قصّه پیامبران: در قرآن نام بیست و پنج پیامبر وارد شده و به سرگذشت تعدادی از آنها پرداخته و در مورد بعضی از پیامبران به صورت گسترده حرف زده است.
ب) قصّه اقوام و اصحاب، سرگذشت تعدادی از اقوام و اصحاب در زمان پیامبران بیان شده است؛ مثل قوم بنی اسرائیل و اصحاب کهف و ....
ج) قصّه افراد: نام افراد به صورت پراکنده در قرآن آمده و توضیحاتی پیرامون آنها داده شده است؛ مثل هابیل و قابیل، یأجوج و مأجوج و ....
فواتح سوره ها[46]
پنج سوره با «اَلحَمدُلِلّه» شروع می شوند:
سوره های حمد، اَنعام، کهف، سبأ و فاطر.
هفت سوره با «تسبیح» شروع می شوند:
سوره های إسراء، اعلی، تغابن، جمعه، صفّ، حشر و حدید.
سه سوره با «یا أیّها النبیّ» شروع می شوند:
سوره های احزاب، طلاق و تحریم.
دو سوره با «یا أَیُّهَا المُزمَّلُ و یا أَیُّهَا المُدَّثِّر» شروع می شوند:
سوره های مزّمّل و مدّثّر.
سه سوره با «یا أیّها الّذین آمنوا» شروع می شوند:
سوره های مائده، حجرات و ممتحنه.
دو سوره با «یا أَیُّهَا النّاس» شروع می شوند:
سوره های نساء و حج.
پنج سوره با «قُل» شروع می شوند:
سوره های جنَ، کافرون، توحید، فلق و ناس.
چهار سوره با «إنّا» شروع می شوند:
سوره های فتح، نوح، قدر و کوثر.
بیست سوره با صیغه ی قسم شروع می شوند:
سوره های عصر، عادیات، تین، ضحی، شمس، بلد، فجر، طارق، بروج، نازعات، مرسَلات، قیامت، نجم، طور، ذاریات، صافّات، نَ (قلم)، صَ، قَ و لیل.
10. شش سوره با «اَلَم» شروع می شوند:
سوره های بقره، آل عِمران، عنکبوت، روم، لقمان و سجده.
11. پنج سوره با «اَلر» شروع می شوند:
سوره های یونُس، هود، یوسُف، ابراهیم و حِجر.
12. یک سوره با «اَلَمَر» شروع می شود:
سوره رعد.
13. شش سوره با «حمَ» شروع می شوند:
سوره های غافر (مؤمن)، فصّلت، زخرف، دخان، جاثیه و اَحقاف.
14. یک سوره با «حمَ عَسَقَ» شروع می شود:
سوره ی شوری.
15. دو سوره با «طسَمَ» شروع می شوند:
سوره ی شعراء و قصص.
16. یک سوره با «طسَ» شروع می شود:
سوره ی نمل.
17. یک سوره با «المَصَ» شروع می شود:
سوره ی اَعراف.
18. یک سوره با «کَهیعَصَ» شروع می شود:
سوره ی مریم.
19. یک سوره با «یسَ» شروع می شود:
سوره یَس (یاسین).
20. یک سوره با «طه» شروع می شود:
سوره طه.
21. یک سوره با «صَ» شروع می شود:
سوره صَ.
22. یک سوره با «قَ» شروع می شود:
سوره ی قَ (قاف).
23. یک سوره با «نَ» شروع می شود:
سوره ی نَ (نون)
24. هفت سوره با «إذا» شروع می شوند:
سوره های واقعه، منافقون، تکویر، انفطار، انشقاق، زلزال و نصر.
25. دو سوره با «أَلَم» شروع می شوند:
سوره های شرح (انشراح) و فیل.
26. دو سوره با «إقتَرَبَ» شروع می شوند:
سوره های انبیاء و قمر.
27. دو سوره با «قَد» شروع می شوند:
سوره های مؤمنون و مجادله.
28. دو سوره با «هَل» شروع می شوند:
سوره های انسان (دهر) و غاشیه.
29. دو سوره با «وَیل» شروع می شوند:
سوره های مطفّفین و هُمَزه.
30. دو سوره با «تَبارَکَ الَّذی» شروع می شوند:
سوره های فرقان و مُلک.
31. هجده سوره نیز به شرح زیر شروع می شوند:
سوره توبه با «بَرائَهٌ» - نَمل با «أَتی» -نور با «سُورَهٌ أَنزَلنا» - رَحمن با «اَلرَّحمن» - حاقّه با «ألحاقَّه»- مَعارِج با «سَأَلَ سائِلٌ» نَبَأ با «عَمَّ» - عَبَس با «عَبَسَ» عَلَق با «اِقرَأ»- بَیِّنَه با «لَم یَکُنِ الَّذینَ» - قارِعه با «اَلقارِعَه» - تَکاثُر با «اَلهیکُمُ» - قریش با «لایِلافِ» - ماعون با «أَرَأَیتَ» - لَهَب با «تَبَّت» - زُمَر با «تَنزیلُ الکِتابِ» - مُحَمَّمد با «اَلَّذینَ» - أَنفال با «یَسأَلُونَکَ».
تعلیم قرآن مجید
در بیان ثواب تعلیم و تعلّم و فضلیت آیات قرآن
در باب فضیلت تعلیم و تعلّم و تلاوت قرآن کریم در قرآن و روایات و احادیث معصومین علیهم السّلام سخنان بسیاری آمده که مسلمانان را به تلاوت آن سفارش نموده است. از جمله آثاری که بر تلاوت و اُنس با قرآن بیان شده عبارتند از : کثرت عمر- وسعت رزق- آمرزش گناهان- گشایش امور- توفیق بیکران و هزاران اثر مطلوب دیگر که ما دراین اثر از باب تبرّک این اوراق و نورانیت دلها به ذکر چند نمونه اکتفا می کنیم چرا که گفتهاند:
آب دریا را اگر نتوان کشید                           هم بقدر تشنگی باید چشید
مولوی رومی
آیۀ 20 سورۀ مزَّمَّل:
«فَاقرؤُا ما یَتَسَّرَ مِنَ القرآنِ» یعنی: «از قرآن هر چه میّسر است بخوانید.»
آیۀ 9 سورۀ اَسراء:
«اِنَّ هذَا القُرآنَ یَهدی لِلَّتی هِیَ اَقوامُ» یعنی: «بدرستی که این قرآن (مردم را) بر استوارترین (راه) هدایت می کند.»
قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«خَیرُکُم مَن تَعَلَّمَ القُرآنَ وَ عَلَّمَهُ» یعنی : بهترین شما کسانی هستند که قرآن را آموخته و آن را به دیگران تعلیم دهد.»
(نهج الفصاحه- 1524)
قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«اَفضَلُ العِبادَهِ قِراءَهُ القُرانِ» یعنی: «بهترین عبادت، خواندن قرآن است.»
(مجمع البیان – ج 1)
قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
« نَوِّروُا بُیوتَکُم بِتِلاوَهِ القُرآنِ» یعنی: «خانه های خودتان را با تلاوت قرآن نورانی کنید.»
(اصول کافی – ج 4- باب فضل قرآن)
قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
« اَلقُرانُ هُوَ الدَّوا یعنی: «خواندن و (عمل کردن به قرآن)، داوری دردهاست..»
(نهج الفصاحه- 2108)
قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
« اِقرَؤُا القُرانَ فَاِنَّ اللهَ تَعالی لایُعَذِّبُ قَلباً وَعَی القُرانَ یعنی: قرآن را بخوانید زیرا خداوند دلی را که قرآن را دریافته عذاب نمی کند..»
(نهج الفصاحه- 426)
قالَ عَلِیٌّ علیه السلام:
«اَللهَ اَللهَ فِی القُرانِ، لا یَسبِقُکُم بِالعَمَلِ بِهِ غیرُکُم. یعنی: «خدا را خدا بیاد شما می آورم دربارۀ قرآن مبادا دیگران در عمل به آن از شما سبقت گیرند.»
(نهج البلاغه – نامۀ شمارۀ 47)
قالَ عَلِیٌّ (ع):
«حَقُّ الوَلَدِ عَلیَ الوالِدِ اَن یُحسِّنَ اِسمَهُ وَ یُحَسَّنَ اَدَبَهُ وَ یُعَلَّمَهُ القُرانَ» یعنی: «وظیفۀ هر پدر نسبت به فرزندش این است که او را نام نیک و پسندیده نامگذاری نماید و به نحو نیکو تربیت نماید و قرآن را به او تعلیم دهد.»
(نهج البلاغه فیض الاسلام- ص 1274)
10.قالَ عَلِیٌّ علیه السلام:
«تَعَلَّمُوا القُرانَ فَاِنَّهُ رَبیعُ القلوُبِ» یعنی: «قرآن را فرا گیرید زیرا که قرآن بهار دلهاست.»
(غرورالحکم – صفحۀ 353)
11.قالَ الاِمام الصّادِق (ع):
«یَنبَغی لِلمُوُمِنِ اَن لایَمُوتَ حَتّی یَتَعَلَّمَ القُرانَ اَویَکُونَ فی تَعلیمهِ». یعنی: «شایسته است که مؤمن نمیرد مگر آنکه قرآن را فرا گیرد و یا در مسیر فراگیری قرآن باشد.»
(کافی- ج 4- باب فضل قرآن)
12.قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«رُبَّ تالٍ للقُرانِ وَ القُرانِ یَلعَنُهُ» یعنی : «بسا خوانندگان قرآنند در حالیکه قرآن آنان را لعنت و نفرین می کند.»
(محجه البیضاء – ج 2- ص 218)
(خواندن قرآن و عمل ننمودن به دستورات آن همراه با ارتکاب گناهان باعث می شود که انسان مورد طعن و لعنت قرآن قرار گیرد).
13.قالَ الصّادِق (ع):
« مَنَّ قَرَأَ القُرانَ وَ هُوَ شابٌّ مُؤمِنًَ اِختَلَطَ القُرانُ بلَحمِهِ وَ دَمِهِ». یعنی: «کسی که قرآن بخواند در حالی که جوان باایمان باشد، قرآن با گوشت و خونش آمیخته می شود.»
(اصول کافی- ج 4- ص 405)
14. قالَ الصّادِق (ع):
«حَمَلَهُ القُرانِ عُرَفاءُ اَهلِ الجَنَّهِ» یعنی: «قاریان قرآن عرفای اهل بهشتند.»
(کافی- ج 4- باب فضل قرآن)
15.قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
« اَشرابُ اُمَّتی حَمَلَهُ القُرانِ وَ اَصحابُ اللَّیل» یعنی: شریف ترین کسان امّت من حاملین قرآن و شب زنده دارانند.»
(من لایحضره الفقیه ج 2- ص 351)
16.قالَ الصّادِق (ع):
« مَن شُدَّدَ علیِ فی القُؤانِ کان لَهُ اَجرانِ وَ مَن یُسَّرَ لَهُ کانَ مَعَ الاَوَّلین» یعنی: «هر که قرآن را به زحمت و سختی یاد بگیرد برای او ثواب مضاعف باشد، و هر که آن را به آسانی یاد بگیرد با کاروان «أولین» خواهد بود.»
(کافی- ج2- ص 444)
17. قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«اِنَّ حُسنَ الصَّوتِ زِینَهُ القُرانِ» یعنی: «بدرستی که زینت قرآن صورت نیکوست.»
نام کتاب از این حدیث اقتباس شده است).
(مستدرک – ج 1- ص 295)
18. قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«مَن قَرَءَ عَشرَ ایاتٍ فی لَیلَهٍ لَم یُکتَب مسنَ الغافِلینَ» یعنی: «کسی که در یک شب 10 آیه از قرآن بخواند، از بیخبران و غافلان به حساب نمی آید.»
 (اصول کافی – ج 4- ص 415)
19. قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«لِکُلَّ شَی ءٍ حِلتَهً القُرانِ الصَّوتُ الحَسَنِ» یعنی: «هر چیزی زینتی دارد و زینت قرآن صوت خوش است.»
 (کافی- ج 2- ص 614)
20. قالَ الامام الباقِر (ع):
«لِکُلِّ شَی ءٍ رَبیعٌ القُرانِ شَهرُ رَمَضان» یعنی: «برای هر چیزی بهاری است و بهار قرآن ماه رمضان است.»
 (امالی صدوق – ص 36)
21. قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«اَقضَلُ العِبادَهِ اُمَّتی تِلاوَهُ القُرانِ نَظَراً» یعنی: «بهترین عبادت امت من، خواندن قرآن از روی آن است.»
 (آداب المتعلمین – ص 151)
22. قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«نِعمَ الشَّفیعُ القُرانُ لِصاحِبِهِ یَومَ القِیامَهِ» یعنی: «چه نیکو شفیعی است قرآن در روز قیامت برای کسی که قرآن خوانده باشد.»
 (نهج الفصاحه- 3134)

نمونه ای از اعتراف کفار به حقایق قرآن:
الفَضلٌ ما شَهِدَت بِهِ الاَعدادُ
آلبرت انیشتاین فیزیکدان آلمانی (1879-1955 م) می گوید: قرآن کتاب جبر یا هندسه یا حساب نیست، بلکه مجموعه ای از قوانین است که بشر را به راه راست، راهی که بزرگترین فلاسفۀ دنیا از تعریف و تعیین آن عاجزند هدایت می کند.
لئون تولستوی نویسندۀ روسی (1828-190 م) می گوید: هر کس که بخواهد سادگی و بی پیرایه بودن اسلام را دریابد باید قرآن مجید را مورد مطالعه قرار دهد، در آنجا قوانین و تعلیماتی بر مبنای حقایق روشن و آشکار صادر و احکام آنسان و ساده برای عموم بیان شده است، در این کتاب آیات فراوانی است که بخوبی بر مقام عالی دین اسلام و پاکی روح آورندۀ آن گواهی می دهد.
ناپلئون بناپارت (1769- 1821 م) می گوید: قرآن به تنهائی عهده دار سعادت بشر است امیدوارم آن زمان دور نباشد که من بتوانم همۀ دانشمندان و تحصیل کردگان همه کشورها را بایکدگیر متّحد کنم و نظام یکنواختی فقط براساس و اصول قرآن مجید که اصالت و حقیقت دارد، و می تواند مردم را به سعادت رهبری کند. من هم امیدوارام در طول زمان نزدیکی جشن اتّحاد، و نظامی را براساس قرآن برقرا کنم. کجاست آن روزی که ما مجمع و هیئتی بزرگ از سیاستمداران و علماء حقوق دنیا تشکیل دهمی. قرآن کلام الهی و متین ترین قوانین محّمدی (ص) همان نتسحه پرافتخار بیشری را پیش رو گذاریم و از روی آن قوانین و سعادت حقیقی بشر را تنظیم و تنسیق نمائیم.
گوستاولبون مورّخ واسلام شناس فرانسوی (1841-1631 م) می گوید: تعالیم اخلاقی که قرآن آورده است چکیدۀ آداب عالیه و خلاصه مبادی اخلاق فاضله است و بر بساری از آداب انجیل برتری دارد.
دکتر بنوه «علی سلمان» کاتولیک فرانسوی گوید: همین که با بعضی از آیات روح بخش قرآن کریم، آشنا شدم، دریافتم که تمام تعالیم آن موافق عقل و منطق بوده و با علوم و معارف عصری، نیز سازگار است از این رو دانستم که اسلام یک دین آسمانی است که سزاوار است از آن پیروی نمایم روی این اصل از مسیحیت جدا شده و اسلام اختیار کردم، و جملۀ دوم شهادتین (اَشهَدّ اَنَّ مُحَّمداً رُسوُلُ اللهِ «ص») را نیز گفتم و از جان و دل، آئین پاک آسمانی محمد(ص) یعنی اسلام را برگزیدم.
پرفوسرهانری کربن اسلام شناس معاصر فرانسوی گوید: اگر اندیشۀ محمد (ص) خرافی بود و اگر قرآن او وحی الهی نبود هرگز جرأت نمی کرد بشر را به علم دعوت کند. هیچ بشری و هیچ طرز فکری به اندازه محمّد و قرآن به دانش دعوت نکرده اند تا آنجا که در قرآن نهصد و پنجاه بار از علم و فکر و عقل سخن به میان آورده است.
شارلس فرانسیز آمریکائی گوید: انجیل کتابی است که در آمریکا، کسی او را نمی شناسد، ولی قرآن کتابی است که هر مسلمانی، با آن آشنا است و این ادعا گزارف نیست، بلکه یک واقعیتی است، ولی باید گفت، نشناختن انجیل، از خوش شانسی مذهب مسیحیت است.
امید آن است که ما بتوانیم بیش از بیش با این کتاب آسمانی آشنا شده و به دستورات عالی آن عمل نمائیم.
از جمله روشهای متداول در آموزش ترجمه و مفاهیم قرآن کریم:
روش هایی که تاکنون ارائه شده است به قرار زیر می باشند:
آوردن تعدادی از لغات قرآن کریم همراه با معنای آنها در آغاز درس به همراه آیاتی متناسب با آن کلمات با ترجمۀ آنها؛ سپس اضافه نمودن آیاتی به عنوان تمرین درسی و درخواست از دانشجو که آنها را معنا نماید؛
 استفاده از آمار و تکرار لغات و آوردن قواعد به صورت محدود؛[47]
دسته بندی کردن آیات در موضوعات مختلف (صلوه، جهاد ...) و ترجمۀ لغات مربوط به هر دسته و آوردن آیات مربوط به آنها؛ تا خواننده (فراگیر) بتواند از راهِ موضوعِ مشخص به مفهوم آیات دسترسی پیدا کند.
روش کتاب آموزش ترجمه قرآن پژوهشکده تحقیقات ایران (مقدمه کتاب):
کتاب حاضر علاوه بر داشتن بعضی از مزایای روشهای بالا از ویژگی جدیدی برخوردار است  که می توان گفت یک برنامۀ تکمیلی و ابتکاری در نوع خود می باشد.
این جزوه ضمن تأکید بر اصول ادبیات، به گونه ای طراحی گردید که هدف اصلی، آموزش ترجمۀ قرآن باشد به طوری که استاد و دانش پژوه با اطمینان بیشتری به درس بپردازند.
توضیح اینکه با مقایسۀ ریشه های اصلی به کار رفته در قرآن (1771عدد)[48] و واژه های متشق از آنها (58218 عدد)[49] به این نتیجه رسیدیم که می توانیم با یاد دادن برخی قواعد و اصول صرف و نحو[50] همراه با آمارگیری از چگونگی به کارگیری لغات در قرآن، به شکلی نو طرح آموزشی جدیدی را پی ریزی نماییم.
با آماربرداری از ریشه های اصلی لغات قرآن، چگونگی به کارگیری آنها را معین و مشخص نموده، سپس در مرحلۀ بعد با استفاده از نتایج به دست آمده، تدوین درسها را شروع نمودیم.
مجموع لغات آموزش داده شده در  کتاب 34203 عدد م یابشد که با مشابه سازی در مجموع می توان گفت که دانش پژوه توانایی ترجمۀ هفتاد درصد آیات قرآن را داار می شود. دانش پژوه بعد از فراگیری این کتاب می تواند با انجام تمرینهای کارردی و مرور ترجمۀ آیات و درسها درصدد تقویت خود در این زمینه باشد و باید گفت که دسترسی به موفقیت، زمانی امکان پذیر خواهد شد که علاوه بر مطالب کتاب، تمرینهای مکرر نیز انجام شود.
مربی می تواند با آوردن مثالهای متنوع و ارائه تمرینهای مختلف زمینۀ موفقیت دانش پژوهان را بیشتر نماید؛ به طور مثال با مبنا قرار دادن لغات اصلی و بعضی از لغات الحاقی، آیاتی را از معجم های قرآنی استخراج نموده و با تنظیم آنها به صورت تمرینهای گوناگون، میزان یادگیری دانش پژوهان قرآنی را افزایش دهد.
موارد زیر در تنظیم درسها مدّنظر قرار گرفته است:
هدف اصلی تعلیم، ترجمه باشد نه آموزش صرف و نحو.
آیاتی انتخاب شود که کمتر لغات الحاقی داشته باشد، مگر در موارد ضروری.
در ترجمۀ آیات روش لفظ به لفظ مدّنظر قرار گرفته است به جز در مواردی که ناچار به تغییر آن بوده ایم.
اختصاص بخشی از کتاب به آموزش «نحو» به شکل ساده تا علاوه بر تنوّع به شیرینی درس ها افزوده گردد.
تدوین متن به صورت سؤالهای تستی که امر آموزش و تدریس را ساده نماید.
در نشانی آیات شمارۀ اول مربوط به سوره و شمارۀ دوم مربوط به آیۀ مورد نظر می باشد: سوره، آیه/ 2/14.
آمارها
مهمترین نکته ها در اعلام آمارها، ایجاد انگیزه ای قوی برای استمرار و ادامۀ راه تعلیم و تدریس ترجمۀ قرآن مجید می باشد. فراگیر با گذراندن 34 درس و با توجه به توانایی ترجمۀ لغات مشابه دیگر، تعداد 53271 لغات از کلمات قرآن مجید را ترجمه خواهد نمود. از ماقیسه عدد فوق با آمار کل کلمات قرآن مجید (77807 عدد) دانشجوی با انگیزه، مشتاق مطالعهو تعلّم این کتاب خواهد شد. (ان شاء الله)
جدول و کلیات آماری: در اول هر درس جهت مشخص شدن تعداد بکارگیری و کلمات و افعال استعمال شده آمار و جدولی دارای عناوین زیر دیده می شد:
الف- کلمات اصلی: کلماتی است که نقطه نظر اصلی تدریس بوده و براساس آنها آیات انتخاب شده اند.
ب- کلمات الحاقی: کلماتی هستند که به تبع، معانی آنها (و بعضاً آمر آنها) مدّ نظر قرار گرفته است.
ج- باقیمانده: منظور حاصل تفاضل کلمات بکار رفته در درس[51] از آمار کل کلمات به کار رفته در قرآن مجید است که دانش پژوه می تواند تشخیص دهد چقدر از راه را طی نموده و باقیماندۀ کلماتی که باید یاد بگیرد، چه تعداد می باشد.
د- ورود کل: در جدول غیر از تعداد کلمۀ بکارگیری شده از فعل مورد تدریس، آمار دیگری تحت عنوان «ورود کل» دیده می شد که شناخت آنها از جهانی مفید است.[52]
سخنی با اساتید و مربیان
هدف ترجمۀ قرآن می باشد. این هدف ممکن است از راههای مختلفی تأمین گردد. با بررسی کوششهایی که در این زمینه صورت پذیرفته و روشهای مختلفی که بکار گرفته شده، به نظر رسید روشی مرکب از روش تستی، واژه ای و صرف و نحوی بهتر می تواند تأمین کنندۀ هدف مذکور باشد.
امیدواریم با آموزش این متن دانش پژوهان با ترجمۀ حدود 70% آیات و وازه های قرآن آشنا شوند و بتوانند معنا و مفهوم آیات را به هنگام تلاوت دریابند.
با توجه به توضیح فوق کوشش استاد[53] (مربی) بایستی در حول محور متمرکز شود و به نکات مهم زیر توجه کفی داشته باشد:
الف- مطلع هر درس با گزیده ای از آیات منتخب شروع شده است که نوع کلمات مورد نظر تدریس در آنها مشخص شده اند.
ب- درسها را از ضمایر شروع کرده ایم تا از بار لغات لاحاقی تا حدودی کاسته شود.
ج- ملاک انتخاب لغات اصلی هر درس ابتدا کثرت آماری (در حد موضوع نظر) و سپس سادگی آن بوده است.
د- برای رفع هر گونه اشتباه در آمارگیری کلی آمار افعال را در جدول لغات الحاقی نیاوردیم.[54]
ه- در برخی از درسها تعداد لغات الحاقی زیاد به نظر می رسد. این موضوع با توجه به اینکه تعدادی از آنها برای سطح دیپلم مأنوس و آشناست،مشکلی ایجاد نخواهد کرد.[55]
و- ممکن است ترجمۀ چند لغت را به ناچار و به دلیل نبودن آیۀ مناسب پیش از موعد آورده باشیم که ترجمۀ برخی از آنها به صورت پاورقی آمده است.
اصول و مواردی که باید در تدریس هر درس رعایت شود، به طور خلاصه عبارتند از:
در اول هر درس، ذکر آمارها در جهت تقویت انگیزۀ دانش پژوهان مورد توجه قرار گیرد.
آموزش قواعد صرف و نحو به روش «حفظ و تکرار» صورت پذیرد.
متن درس با روش سخنرانی (همراه با طرح درس) انجام گیرد.
حل تمرینهای کلاس با روش «پرسش و پاسخ» انجام شود.
مرور درس و پرسش و پاسخ در زمینۀ لغات اصلی و الحاقی در اول و آخر هر درس انجام پذیرد.
دانش پژوهان به حل تمرینهای منزل ترغیب شوند و در هر کلاس توس استاد(مربی) کنترل گردد.
زمان لازم و مناسب برای هر جلسۀ درس حداقل 60 دقیقۀ کامل می باشد.

ایمان،نفاق وکفر ازدیگاه حضرت علی علیه السلام
معنای اسلام و ایمان[56]
ابان بن ابی عیاش از سلیم بن قیس نقل می کند که گفت: از علی بن ابی طالب (ع) شنیدم در حالیکه مردی از آن حضرت درباره ایمان سوال کرد و گفت: یا امیر المومنین، مرا از ایمان خبر ده طوری که از غیر تو و بعد از تو کسی در این باره سوال نکنم.
امیر المومنین (ع) فرمود: مردی خدمت پیامبر (ص) آمد و مثل همین که از من پرسیدی از آن حضرت سوال کرد و مثل سخن ترا گفت. پیامبر (ص) با ان مردم شغول صحبت شد و به او فرمود: بنشین. آن مرد عرض کرد: ایمان آوردم.
سپس علی (ع) رو به آن مرد کرد و فرمود: هیچ میدانی که جبرئیل به صورت انسانی نزد پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: اسلام چیست؟ فرمود : « شهادت به اینکه خدایی جز الله نیست و اینکه محمد پیامبر خدا است و بپا داشتن نماز و دادن زکات و حج خانه خدا و روزه ماه رمضان و غسل جنابت». عرض کرد: ایمان چیست؟ فرمود: به خدا و ملائکه اش و کتابهایش و پیامبرانش و به زندگی بعد از مرگ و به همه مقدرات – خیر و شر آن و شیرین و تلخ آن- ایمان بیاوری.[57] وقتی آن مرد برخاست پیامبر (ص) فرمود: این جبرئیل بود، آمده بود تا دینتان را به شما بیاموزد. و چنین بود که هرگاه پیامبر (ص) به او مطلبی می فرمود او می گفت: « درست می گویی». پرسید: روز قیامت چه زمانی است؟ فرمود : سوال شونده از سوال کننده ( در این باره) عالم تر نیست. گفت: راست گفتی.
پایه های ایمان
امیر المومنین (ع) بعد آنکه از کلمه « راست گفتی» جبرئیل فراغت یافت چنین فرمود: بدانید که ایمان بر چهار پایه بنا شده است: یقین و صبر و عدل و جهاد.
یقین
یقین بر چهار شعبه است: شوق و ترس و زهد و انتظار[58].
هر کس مشتاق بهشت باشد شهوارت را از یاد می برد، و هر کس از آتش بترسد از محرمات پرهیز می کند، و هر کس نسبت به دنیا زهد و بی اعتنایی کند مصیبتها بر او آسان می شود[59]، و هر کس به انتظار مرگ باشد در خیرات می شتابد.
صبر
صبر بر چهار شعبه است: بصیرت در فهم و درک [60]، تاویل و تبیین حکمت، شناخت عبرتها[61]، سنن پیشینان.
هر کس در فهم و درک بصیرت داشته باشد در حکمت و جستجو و تبیین می کند، و هر کس در حکمت تبیین کند عبرتها را می شناسد، و هر کس عبرت را بشناسد حکمت را تاویل و تفسیر می کند، و هر کس حکمت را تفسیر کند عبرت را می بیند، و هر کس عبرت را ببیند گویا همراه پیشینیان بوده است.
عدل
عدل بر چهار شعبه است: پیچیده های فهم، و پوشش علم و شکوفه حکمتها و باغ حلم.
هرکس بفهمد جمله های علم را تفسیر می کند، و هر کس علم داشته باشد شرایع حکمت بر او عرضه می شود، و هر کس بردباری کند در کارش افراط نمی کند و به وسیله آن در بین مردم ستوده زندگی می کند.
جهاد
جهاد بر چهار شعبه است: امر به معروف و نهی از منکر، و راستگویی در جاهای مختلف، و غضب بخاطر خداوند، و بغض و عداوت با فاسقین.
هر کس امر به معروف کند کمر مومن را محکم می کند، و هر کس نهی از منکر کند بینی فاسق را [62] به خاک می مالد، و هر کس در جاهای مختلف راست بگوید وظیفه ای که بر عهده اش بوده انجام داده است، و هر کس با فاسقین عداوت داشته باشد وبه خاطر خداوند غضب کند خداوند بخاطر او غضب می نماید.[63]
و این است ایمان و پایه ها و شعبه های آن.
کمترین درجه ایمان و کفر و گمراهی
آن مرد گفت[64]: یا امیر المومنین، کمترین چیزی که شخص با آن مومن می شود، و کمترین چیزی که با آن کافر می شود، و کمترین چیزی که با آن گمراه می شود چیست؟
حضرت فرمود: سوال کردی جواب را بشنو:
کمترین چیزی که شخص با آن مومن می شود آن است که خداوند خود را به او بشناسد، و او به پروردگاری و یگانگی خداوند اقرار نماید، و پیامبرش را به او بشناسد و او به نبوت و ابلاغ ( رسالت او) اقرار نماید، و حجت خود در زمین و شاهد برخلقش را به او بشناسد و او به اطاعتش اقرار کند[65].
عرض کرد: یا امیر المومنین، اگر چه نسبت به همه چیز- غیر آنچه توضیح دادی- جاهل باشد؟ فرمود: آری، ( فقط) هرگاه به او دستور داده شد اطاعت کند و هر گاه نهی شد بپذیرد.
کمترین چیزی که شخص باآن کافر می شود آن است[66] که چیزی را به عنوان دین بپذیرد و گمان کند که خداوند او را به آن امر کرده- از چیزهایی که خداوند نهی کرده است- بعد آن را دین خود قرار دهد و بر اساس آن تبری و تولی داشته باشد و گمان کند خدایی را که به او امر کرده می پرستد.
کمترین چیزی که شخص با آن گمراه می شود آن است که حجت خدا در زمین و شاهد او بر خلقش را که امر به اطاعت او نموده و ولایتش را واجب کرده نشناسد.
دوازده امام حجت های الهی
( آن مرد) عرض کرد: یا امیر المومنین ، آنان را برایم نام ببر. فرمود: کسانی که خداوند ایشان را با خود و پیامبرش قرین نموده[67] و فرموده است: « اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمرِ مِنکُم»[68] یعنی: « از خدا و پیامبر و اولی الامرتان پیروی کنید».
عرض کرد: برایم روشن نمایید. فرمود: آنانکه پیامبر (ص) در آخرین خطبه ای که خواند و همان روز از دنیا رفت چنین فرمود:« من در میان شما دو چیز باقی گذاردم که تا به حال ان دو تمسک کرده اید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خداوند و اهل بیتم. خداوند لطیف خبیربا من عهد کرده است که آن دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا برسر حوض کوثر بر من وارد شوند مانن این دو – و حضرت به دو انگشت سبابه و وسط اشاره کردند- زیرا یکی از این دو جلوتر از دیگری است[69]. پس به این دو تمسک کنید تا گمراه نشوید، و از آنان پیشی نگیرید که هلاک می شوید، و از آنان عقب نمایند که متفرق می شوید[70] و به آنان چیزی یاد ندهید که از شما عالم ترند.
عرض کرد: یا امیر المومنین، او رابرایم نام ببر. فرمود: کسی که پیامبر (ص) او را در غدیر خم نصب کرد و به آنان خبر داد که او نسبت به آنان صاحب اختیار از خودشان است، و سپس به آنان دستور داد تا حاضران غائبان را آگاه نمایند.
عرض کرد: یا امیر المومنین، آن شما هستید؟ فرمود: من اول و افضل آنها هستم. سپس پسرم حسن بعد از من نسبت به مومنین صاحب اختیار تر از خودشان است. سپس پسرم حسین بعد از او نسبت به مومنین صاحب اختیارتر از خودشان است. و سپس جانشینان پیامبر (ص) هستند تا بر سر حوض کوثر یکی پس از دیگری به خدمت او وارد شوند.
آن مرد نزد علی (ع) رفت و سر حضرت را بوسید و سپس عرض کرد: برایم روشن کردی و مشکلم را حل کردی و هر مشکلی در قلبم بود از بین بردی.
پایه های کفر
چهار پایه کفر
سلیم از امیر المومنین (ع) نقل می کند که فرمود[71]
کفر بر چهار پایه بنا شده است: فسق و غلو و شک و شبهه.
شعبه های فسق
فسق بر چهار شعبه است: جفا و کور دلی و غفلت و تجاوزکاری.
هر کس جفا کند حق را کوچک می شمرد[72] و عالمان دین را شدیداً مبغوض می دارد و بر گناه بزرگ اصرار می ورزد.
هر کس کوردل باشد یاد خدا را فراموش کند و در پی گمان می رود[73] و با خالق خود به مبارزه بر می خیزد و شیطان بر او الحاح می کند و بدون توبه و خضوع و غافل شدن از گناه [74] طلب مغفرت می کند. هر کس غفلت کند بر نفس خود جنایت کرده و کارش معکوس و منقلب می شود و گمراهی خود را هدایت می پندارد و آرزوها او را فریب می دهد، و هنگامی حسرت و پشیمانی او را می گیرد که وقت آن گذشته و پرده از او برداشته شده و آنچه گمانش را نمی کرد برایش ظاهر شده باشد.
هر کس از امر خداوند تجاوز کند شک می کند، و هر کس شک کند خداوند بر او برتری نشان می دهد و او را به قدرت خویشس ذلیل می گرداند و بجلالت خود او را کوچک می کند، همچنانکه به پروردگار کریم خود مغرور شده و در کار خود[75] افراط نموده است.
شعبه های غلو[76]
غلو بر چهار شعبه است: تعمق و فرو رفتن در نظریه و منازعه در آن و انحراف و لجاجت. هر کس ( بیش از حد) تعمق کند[77] به حق باز نمی گردد و جز غرق شدن در امور پیچیده چیزی برایش زیاد نمی شود، و فتنه ای از او رفع نمی شود مگر آنکه فتنه دیگری او را در خود فرو می برد، و دینش از هم گسیخته می شود و در مسئله ای بهم پیچیده فرو می رود. هر کس در نظریه منازعه و مخاصمه کند، در اثر لجاجت طولانی به احمق بودن مشهور می شود.[78]
هر کس انحراف پیدا کند نیکی به چشم او قبیح می آید و بدی به چشم او نیک می آید[79].
هر کس لجاجت کند راهها بر او کور می شود و کارش مورد اعتراض قرار می گیرد و بیرون آمدن از آن برایش مشکل می شود آنگاه که تابع راه مومنان نباشد.
شعبه های شک
شک بر چهار شعبه است: جدل و هوای نفس و تردد و تسلیم شدن[80]. و این همان کلام خداوند عزوجل است که می فرماید: « فَبِایِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَماری»[81] ، « پس به کدامیک از نعمتهای پروردگارت مجادله می کنی».
هر کس از آنچه نزد اوست وحشت کند به عقب برخواهد گشت.
و هر کس در دین مجادله کند در شک و تردید می افتد، و اولین از مومنان از او سبقت می گیرند و آخرین از آنان به او می رسند[82] و سمهای شیطان او را زیر پا می گذارند.
هر کس در مقابل هلاکت دنیا وآخرت تسلیم شود بین این دو هلاک می شود، و هر کس از آن نجات پیدا کند از زیادی یقین است[83]، و خداوند مخلوقی کمتر از یقین خلق نکرده است.
شعبه های شبهه
شبهه بر چهار شعبه است: اعجاب و خوش آمدن از زینت، و فریب دادن نفس، و توجیه کجروی ها و پوشاندن حق به باطل.
به این صورت که زینت از دلیل منحرف می کند و فریب دادن نفس را به شهوت می اندازد، و کجروی صاحبش را به انحراف عظیمی می اندازد، و پوشاندن حق به باطل ظلماتی روی هم است.
و اینها، کفرو پایه ها و شعبه های آن است.
پایه های نفاق
چهار پایه نفاق
امیر المومنین (ع) فرمود: نفاق بر چهار پایه است: هوای نفس و سازشکاری و غضب و طعم.
شعبه های هوای نفس
هوای نفس بر چهار شعبه است: ظلم و دشمنی و شهوت و طغیان
کسی که ظلم کند امور پیچیده اش زیاد می شود و مردم او را رها می کنند و بر علیه او کمک می کنند.
هر کس تجاوز کند مردم از شر او در امان نیستند[84] و قلب او سلامت نمی ماند و درشهوات نمی تواند نفس خود را کنترل کند.
هر کس نفس خود را در شهوات ملامت نکند در امور خبیث فرو می رود.[85]
و هر کس طغیان کند عمداً و بدون دلیل گمراه میشود.[86]
شعبه های سازشکاری
ساز شکاری بر چهار شعبه است: بر مغرور شدن و آرزو و بر حذر بودن و عقب انداختن وعده ها
و این بدان صورت است که بر حذر بودن از حق باز می دارد، و عقب انداختن وعده ها موجب تفریط در عمل تا هنگام اجل می شود و اگر آرزو نبود انسان حساب آنچه در آن است را می دانست، و اگر انسان حساب آنچه در آن است را می دانست بطور ناگهانی از وحشت و ترس می مرد. و مغرور شدن باعث کوتاهی انسان در عمل می شود.[87]
شعبه های غضب[88]
غضب بر چهار شعبه است: تکبر و فخر و غیرت کاذب و تعصب
هر کس خود را بالا بگیرد به حق پشت می کند. و هر کس فخر کند به فسق و فجور مبتلا می شود، و هر کس غیرت کاذب نشان دهد بر گناهان اصرار می ورزد، و هر کس را تعصب بگیرد ظلم می کند. و چه بد چیزی است در پل صراط کاری که بین پشت کردن به حق و فسق و فجور و اصرار بر گناهان و ظلم باشد.
شعبه های طعم
طمع چهار شعبه است: خوشحالی و شادی بیش از حد و لجاجت و روی هم انباشتن[89].
خوشحالی نزد خداوند پسندیده نیست، شادی بیش از حد عجب است، و لجاجت بلایی است برای کسی که او را مجبور به کشیدن بار گناهان کرده است. و روی هم انباشتن[90] لهو و بازی و مشغولیت است و تبدیل کردن چیزی که پست تر است به چیزی بهتر می باشد.
و اینها،نفاق و پایه ها و شعبه های آن است.
سنن الهی و توبه به درگاه خدا
خداوند بر بندگانش قاهر است. یاد او بلند و وجه او با جلالت است و هر چه خلق کرده زیبا خلق کرده است. دو دست او باز و رحمت او هرچیزی را گرفته است و امر او ظاهر و نور او نور دهنده است وبرکت جوشان است و حکمت او نور می دهد. کتابش شاهد و حجت او غالب و دین او خالص است. سلطان او ظاهر و کلمه او بر حق و میزان او از روی عدل است و پیامبران او ابلاغ کرده اند.
خداوند بدی را گناه و گناه را فتنه، و فتنه را آلودگی قرار داده است. نیکی را رضایت[91] و رضایت را توبه، و توبه را پاک کننده قرار داده است.
هر کس توبه کند هدایت می یابد، و هر کس به فتنه بیفتد گمراه می شود تا مادامی که به درگاه خدا توبه نکرده و به گناه خود اعتراف ننموده است[92] هیچکس جز هلاک شونده بر علیه امر خداوند حرص و طمع نمی کند.
الله! الله! چه وسعت دارد آنچه از توبه و رحمت و بشارت و حلم عظیم نزد خداوند است و چه ترسناک است[93] آنچه از قیدها و جهنم و بالاهای شدید که نزد خداوند است. هر کس به اطاعت او دست یابد کرامت او را به خود جلب می کند، و هر کس در معصیت او وارد شود و بال عقاب او را خواهد چشید، و بزودی پشیمان می شوند.










                          آيات مربوط به موسيقي وغنا

                      "سوره اسراء رديف 17 آيه 64"
"وَاسْتَفْزِزْمَنِاسْتَطَعْتَمِنْهُمْبِصَوْتِكَوَأَجْلِبْعَلَيْهِمْبِخَيْلِكَوَرَجِلِكَوَشارِكْهُمْفِيالْأَمْوالِوَالْأَوْلادِوَعِدْهُمْوَمايَعِدُهُمُالشَّيْطانُإِلاَّغُرُورا"ً
اين بانگ ، تبليغ ، موسيقي وآواز خواني همه را شامل مي شود استفزار بمعناي لغزاندن بسرعت وتردستي وهل دادن است0
                 "سوره حج رديف 22آيه 30"
"ذلِكَوَمَنْيُعَظِّمْحُرُماتِاللَّهِفَهُوَخَيْرٌلَهُعِنْدَرَبِّهِوَأُحِلَّتْلَكُمُالْأَنْعامُإِلاَّمايُتْلى‏عَلَيْكُمْفَاجْتَنِبُواالرِّجْسَمِنَالْأَوْثانِوَاجْتَنِبُواقَوْلَالزُّور"
از حضرت صادق عليه السلام است كه"الرجس من الاوثان" شطرنج است و"قول زور" سازوآواز باشد ونيز از آن حضرت آمده" قول زور" سخن باطل است سخن مردي است كه به كسي كه آواز مي خواند مي گويد احسنت ،آفرين
                         سوره لقمان رديف 31آيه 6
"وَمِنَالنَّاسِمَنْيَشْتَرِيلَهْوَالْحَدِيثِلِيُضِلَّعَنْسَبِيلِاللَّهِبِغَيْرِعِلْمٍوَيَتَّخِذَهاهُزُواًأُولئِكَلَهُمْعَذابٌمُهِين"‏
بعضي از مردم خريدار سخن بيهوده اند تا به ناداني مردم را از راه خدا گمراه كنند فيلم ها ونوارها ومجلات وكتابهايي منحرف ، مسلم است كه اينها انسان را از آيات خدا دور مي كنند "ويتخذها هزوا" قرآن را مسخره مي كنندد ازامام باقر عليه السلام است كه: غنا از چيزهائيست كه خداوند به مرتكب آن وعده آتش داده است سپس اين آيه را خواند0
از امام صادق عليه السلام است كه مجلس غنا مجلسي است كه خدا به اهل آن نظر نمي كند آنگاه اين آيه را خواند 0
از رسول خدا صلوات الله عليه وآله تعليم دادن زنان مغنيه وخريدن آنها حلال نيست وپولي كه در آنها گرفته مي شود حرام است وخداوند در كتاب خود به آن تاكيد دارد وسپس آيه را تلاوت فرمود0
امام صادق عليه السلام فرمود :در خانه اي كه غنا باشد از پيش آمدن يك امر نا گوار ايمن نيست ودعا در آنجا مستجاب نمي شود وملك به آن داخل نمي شود ونيز در حديث ديگر آمده غنا مورث نفاق است ونتيجه اش فقر است0
معلوم مي شود حكمت تحريم غنا در شريعت اسلام همان حكمت تحريم شراب وقمار است زيراهميشه اينها مردم را از ياد خدا باز مي دارد وسبب پديد آمدن دشمنيها ونفاقها مي شود0
از پيغمبر صلوات الله عليه وآله غنا نفاق را در دلها مي روياند همان گونه كه آب سبزه را مي روياند فساد وميل جنسي را بر مي انگيزاند0
غناهم مانند مخدرات ومسكرات برشبكه اعصاب تاثير بد مي گذارد وباعث بيماريهاي عصبي مي شود بعضي از انسانها با شنيدن سخنان باطل وشهوت انگيز يك آواز خوان، غيرت خودرا نا ديده مي گيرند ودر دنياي بي تفاوتي به سر مي برند0
 انسان امروز با همه پيشرفت در صنعت در آتش غفلت مي سوزد آري غفلت از خدا انسان را تا مرزحيوانيت بلكه پايين تر از آن پيش مي برد "اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون "
امروز استعمارگران براي سرگرم كردن وتخد ير نسل جوان از همه امكانات از جمله ترويج آهنگهاي مبتذل از طريق امواج وسايل براي اهداف استعماري خود سود مي برند 0
پايان زندگي وفرجام بد نوازندگان آلات موسيقي وگرفتاريهاي آنها به انواع بيماريها ي رواني وسكته هاي ناگهاني وبيماريهاي قلبي وعروقي وبالاخره كوتاهي عمر آنان بر كسي پوشيده نيست 0
از علي عليه السلام آمده است :لا خير في لذه بعدها النار
 در حديثي از معصومين عليهم السلام :من تلذذ بمعاصي الله اورده الله ذلا كسيكه لذت از گناهان ببرد خوار وذليل مي شود0    ( برگرفته از جلسات و آثار حضرت آیت آلله سید جواد سید  فاطمی دام)





[1]. تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 12، ص 146
[2]- مجمع البیان، ج 9، ص 212
[3]- بحار الانوار، ج 92، ص 345.
[4]- وسائل الشیعه ج 4، ص 740
[5]- کنزالعمّال: خ 25391
[6]- جمعه: 3.
[7]- مجمع البیان ج 10، ص 284.
[8]- نمونۀ تاثیر ونفوذ آیات، ص 141 به نقل از تفسیر نیشابوریف ج 3، ذیل تفسیر آیه.
[9]- شورا: 53
[10]- اصول کافی کتاب فضل قرآن، باب نوادر.
[11]- طلاق: 2 و 3
[12]- تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 11، ص 184.
[13]- اعراف:3.
[14]- بحارالانوار، ج 62، ص 267.
[15]- تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 12، ص 147.
[16]- تفسیر نمونه، ج 27، ص 99.
[17]- قصه های قرآن
[18]غرورالحکم
[19]- تفسیر نمونه ج 8، ص 292.
[20]- هود: 113.
[21]- منهج الصادقین ج 4، 460.
[22]- مریم: 51.
[23]- فروغ ابدیت ج 1 ، ص 270.
[24]- تفسیر نمونه، ج 21، ص 365
[25]- مریم: 71 و 72
[26]- سیره ابن هشام، ج 4، ص 15.
[27]- حدید: 16
[28]- تفسیر نمونه، ج 22، ص 345.
[29]- غیبگوئی
[30]- فروغ ابدیت، ج 1، ص 239
[31]- سوره فصلت: آیات 1و 2و 3.
[32]- فروغ ابدیت، ج 1، ص 241.
[33]- فروغ ابدیت، ج 1، ص 258.
[34]- تحریم: 6
[35]- وسائل الشیعه ج 11، ص 471.
[36]- اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج 3، ص 148
[37]- تفسیرابوالفتوح رازی، ج 2، ص 319
[38]- کهف : 9.
[39]- در کربلا گذشت، ص چه 532.
[40]- شورا: 52
[41]- انوار الملکوت علامه محمدحسین تهرانی، ج 1، ص 216
[42]- طه: 11
[43]- حکایات علما با سلاطین، ص 16 به نقل از رنگارنگ.
[44]- اصول کافی: کتاب فضل قرآن حدیث 12.
[45]- قصص/ 11. و (مادر موسی) به خواهر او گفت که از پی طفلم برو.
[46]- سوره های قرآن با کلمات و جملاتی آغاز می شوند. مثلاً سوره ی حمد بااَلحَمد و سوره ی توحید با قل هو الله ... این کلمات و جملات که سوره با آنها شروع می شود، فواتح سُوَر نامیده می شوند.
[47]- کلیدهای فهم زبان قرآن، شجاعی و همکاران، ارائه شده در مجلات مکتب انقلاب. گفتنی است که این روش ترجمه با کوشش چند نفر از افراد خوش ذوق، ادامه یافت و کتاب «آموزش ترجمه قرآن» برای سطح راهنمایی نوشته شد.
[48]- البته تعداد ریشه ای اصلی مورد استفاده در کتاب 233 عدد می باشد.
[49]- آمارها به طور کلی از کتاب «المعجم الاحصابی لالفاظ القرآن الکریم» تألیف دکتر محمود روحانی استفاده گردیده است. البته تهیه آمار تفکیکی «افعال» به عهدۀ نویسنده و همکاران بوده است.
[50]- البته تا جایی که آموزش ترجمۀ قرآن در حاشیه قرار نگیرد.
[51]- یعنی در درس اول کلمات اصلی و الحاقی (با توجه به تکرار آنها) از تعداد کل کلمات قرآن کم می شود و باقیمانده مشخّص می گردد و در درس بعد تعداد کلّ کلمات آن درس از این باقیمانده کسر می شود.
[52]- از مقایسۀ ستون «تعداد» و ستون «ورود کل» به این نتیجه می توان رسید که این عداد مشتقّ که در آن درس تدریس شده، قسمتی از تمامی مشتقّات استعمال شده از آن ریشۀ خاص در کل قرآن می باشد.
[53]- یعنی در درس اول کلمات اصلی و الحاقی (با توجه به تکرار آنها) از تعداد کل کلمات قرآن کم می شود و باقیمانده مشخّص می گردد و در درس بعد تعداد کلّ کلمات آن درس از این باقیمانده کسر می شود.
[54]- به جای ذکر تعداد برخی از فعلها در جدولهای الحقی ستاره (*) آمده و آمارشان مورد محاسبه قرار نگرفته است.
[55]- طبق یک محاسبه اجمالی صد مورد از (دویست و شش عدد) لغات الحاقی برای سطح دیپلم آشنا و ساده می باشد و ذکر آنها بیشتر به دلیل تکمیل بودن و دقّت آماری بوده است.
[56]- در این حدیث درباره ایمان و اسلام نکات ظریفی ذکر شده که احتیاج به تفسیر و توضیح دارد. در مواردی که مفاهیم پیچیده است به بحار : ج 68 ص 356 مراجعه شود.
[57]- « به مقدرات ایمان بیاوری» یعنی: همه را از جانب خداوند بدانی.
[58]-  هر یک از شعبه ها در جمله های بعد توضیح داده می شود.
[59]- «ب»: مصیبتها را آسان می شمارد.
[60]- «ب»: نظر با حجت
[61]- « د»: نصیحت گرفتن از عبرتها
[62]- «ب» : منافقین را.
[63]- «د»: هر کس با فاسقین عداوت داشته باشد برای خدا غضب می کند و هر کس برای خدا غضب کند خدا برای او غضب می کند.
[64]- در کتاب کافی و معانی الاخبار، سلیم می گوید: من پرسیدم.
[65]- این عبارت در کتاب کافی چنین است... خداوند تبارک و تعالی خود را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید، و پیامبرش را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید و امام و حجت خود در زمین و شاهد برخلقش را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید.
[66]- این عبارت در کافی چنین است: کمترین چیزی که بنده به آن کافر می شود این است که کسی گمان کند چیزی را که خدا از آن نهی فرموده، خدا به آن امر کرده است، و آن را دین خود قرار دهد و طبق آن پایه دوستی خود را قرار دهد، و گمان کند خدایی را که به آن دستور داده را عبادت کند، در حالیکه شیطان را عبادت می کند.
[67]- « د» : کسانی که خداوند اطاعت ایشان را با اطاعت خود و پیامبرش قرین قرار داده است.
[68]- سوره نساء: آیه 59
[69]- یعنی حضرت دو انگشت سبابه از دو دست را کنار یکدیگر قرار دادند اشاره به اینکه قرآن و عترت اینگونه مساوی و قرین یکدیگرند، و بعد انگشت سبابه و وسط از یک دست را نشان دادند و اشاره کردند که نسبت اهل بیت و قرآن مانند این دو نیست که یکی از دیگری مهمتر یا مقدم تر باشد.
[70]- « ب» : که از دین بر می گردید.
[71]-  یادآور می شود: این حدیث شامل معانی پیچیده و مشکلی است که احتیاج به تفسیر دارد ودر حدیث 8 همین کتاب قسمت اول این حدیث در پایه های ایمان ذکر شد. در آنجا یادآور شدیم که علامه مجلسی در جلد 86 بحار: ص 365 به تفسیر و توضیح عبارت مشکل این حدیث پرداخته است.
[72]- در کتاب تحف العقول: مومن را کوچک می کند.
[73]- در کتاب تحف العقول: اخلاقش زشت می شود.
[74]- کلمه « غفلت» در انیجا به صورت فوق معنی شد.
[75]- در کتاب تحف العقول: در زندگی خود.
[76]- « غلو» در اینجا ظاهراً به معنای بالا گرفتن خود در مسائل علمی است.
[77]- معنای تعمق در انیجا کاملاً روشن نیست. معنای متن تا حدی تقریب ذهنی است.
[78]- در کتاب تحف العقول: هر کس منازعه و مخاصمه کند سستی بین آنان را قطع می کند، و از طول لجاجت کارشان به گرفتاری می کشد.
[79]- در کتاب تحف العقول این جمله را اضافه دارد: و به مستی ضلالت دچار می شود.
[80]- خ ل: جدل و ترس از حق و تردد و تسلیم در مقابل جهل و اهل آن.
[81]- سوره نجم : آیه 55
[82]- در کتاب تحف العقول عبارت چنین است: هر کس در دینش تردد داشته باشد اولین از او سبقت می گیرند و آخرین به او می رسند.
[83]- این جمله را می توان اینطور معنی کرد : از برکت یقین است.
[84]- در کتاب تحف العقول: از کسی که به او اطمینان کند خود را در امان نمی بیند.
[85]- در کتاب تحف العقول: در حسرتها فرو می رود و در آن شناور می شود.
[86]- در کتاب تحف العقول: بدون عذر و دلیل گمراه می شود.
[87]- در کتاب تحف العقول عبارت چنین است: و مغرور شدن به دنیا و تفریط در آخرت و تفریط در عقب انداختن وعده ها به کوردلی می کشاند. و اگر عمل نبود انسان به حساب آنچه در آن است را نمی دانست.
[88]- کلمه « حفیظه» به دو معنی آمده است: 1- غضب. 2- تعصب در حفاظت چیزی.
[89]- در تحف العقول : تکبر.
[90]- در تحف العقول: تکبر
[91]- در کتاب تحف العقول: غنیمت
[92]- در کتاب تحف العقول در اینجا اضافه دارد: و نیکی را تصدیق کند.
[93]- در کتاب تحف العقول: چه زشت است.

کتاب آشنایی با اسلام(اطلاعات فهرست نویسی کتاب)

بسمه تعالی 
 کتاب آشنایی با اسلام(اطلاعات فهرست نویسی کتاب)
 
اطلاعات بیشتر در ویکی پدیا
اسلام،شیعه امامیه،اطلاعات فهرست نویسی کتاب،MARC FORMAT

آشنایی با اسلام: کلیات دین اسلام، اصول عقاید اسلامی.../ رضا قارزی
تاریخ اثر، ۱۳۹۰.‬‬‮
موضوع
اسلام -- مسائل متفرقه
شرح
[۱۳۳]ص.
 
ص.ع. به انگلیسی: ‭Reza Gharezi. An intruduction to Islam.
ناشر:قم انتشارات سلسله
شابک
‭9789645485786
شماره دیویی
‭۲۹۷/۰۲
شماره کنگره
‭BP۱۱ ‏‫‬‭‬‭/ق۱۳آ۵ ۱۳۹۰
شماره کتابشناسی ملی
‭۲۸۸۹۸۸۲
یادداشت ناشر
این اثر، جزء مجموعه عقیدتىِ (جوان و باورها) است با عنوان‏هاى: خداشناسى، معاد، پیامبرى و پیامبر اسلام، آشنایى با اسلام، آشنایى با وظایف و حقوق زن، امامت و امامان، جوان و همسرگزینى. همه این مجلدات به قلم روان حضرت آیت‌اللَّه امینى است که با سال‏ها اندیشه‏ورزى در منابع و متون دینى و ارتباط دائمى با جوانان و تفکر در مسائل عقیدتى و تربیتى، چنین مجموعه‏اى را سامان داده است.

غم ،ارتباط با خدا یا موسیقی - تهیه:رضا قارزی

بسم الله الرحمن الرحیم

غم ،ارتباط با خدا یا موسیقی

غم میتواند انسان را به بهتر از بهشت می رساند .  در کتب معتبر شیعه مانند کتاب بحار الانوار از امام ششم حضرت صادق علیه السلام آمده : فرمود غمی به من عارض شد به در خانه خدا رفتم با تضرع و ناله بر طرف شدن غمم را می خواستم که دیدم خداوند به من نگاه می کند ( بقول ماها سیمم وصل شد ) حالت خوشی به من دست داد که بهشت را فراموش کردم .

بلی غم و گرفتاری از لوازم زندگی انسان است . هر کس بنحوی ، خوش بحال کسی که با تبعیت از امامش رو به خدا آورد با راز و نیاز و تضرع و ادعیه و اذکار مثل سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر و لا حول و لا قوه الا بالله العلی و العظیم خود را مشغول کند تا هم و غمش زایل گردد هشیار باشد که برای برطرف شدن غمش بدام شیطان نیفتد . غنا و موسیقی  ، شرب خمر و سر گرم شدن بقمار از جمله دامهای شیطان است که موقتاً انسان را آرامش می دهد وقتی اثر اینها تمام شد غم به شدت عود می کند مگر دائم الخمر باشد که به حسب روایات بهشت بر مدمن الخمر حرام است .

در کتابهای بحار و وافی و کافی و غیره درباره قصه حضرت ادم و شیطان که وقتی هر دو از بهشت بیرون آمدند خیلی محزون شدند و مدتهای گریه و زاری می نمودند ، شیطان با زدن شاخه های خشک درختان که در دو دستش گرفته و بهم می زد خود را مشغول می نمود . به حضرت آدم علیه السلام خطاب شد که ای آدم تو بگو لا حول و لا قوه الا بالله و حضرت مکرر می گفت و از غم می رهید که در ذیل این حدیث امام باقر و امام صدق علیم السلام فرمودند هر صدائی با زدن چیزی و کشیدن چیزی بر چیزی در آید از شیطان است ( از جمله کف زدن ) که در کشورهای مسیحی مثل آلمان ، انگلیس و امریکا و غیره کف می زنند اما در کشور اسلامی ایران صلوات می فرستند .

* گنیجنه های قرآن که مجموع آنها به نظر محققینی از علما همان علم کتاب است و حروف ابجد این علم قصه های انبیاء در قران می باشد از جمله سرگذشت حضرت یونس علیه السلام است که خلاصه قصه را در سوره مبارکه انبیاء در ایات 87 و 88 بیان نموده است .

و ذالنون اذ ذهب مفاضباً فظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الضالمین ، فاستحبناله و نجیناه من الغم و کذالک ننجی المومنین .

یعنی مومن هم وقتی گرفتار غم است خود را مشغول ساز و آواز و امثال ذلک ( موسیقی )  نکند بلکه یونس وار بگوید : لا اله الاانت سبحانک انی کنت من الظالمین که طبق وعده خداوند نجات خواهد یافت  ( و کذلک ننجی المومنین ) .

امام صادق علیه السلام فرمود تعجب می کنم از کسی که گرفتار غم است چرا از این آیه غافل است.

از گردانندگان رادیو و تلوزیون که شب و روز خود را وقف این مردم مسلمان نجیب ایران کرده اند خداوند تبارک و تعالی خیرشان بدهد تقاضا اینکه برای خوشایند عده ای کار خود را زیر سوال نبرند . طبق روایات که نمونه ای در این مقاله گذشت موسیقی بتمام اقسامش حرام است حرام یعنی مخالفت با شرع انور محمدی یعنی مخالفت با حضرت صاحب زمان در مملکت آن حضرت بعضی ها عذر می آورند که ما با آوردن موسیقی سنتی می خواهیم مردم را از ماهواره که موسیقی های کذائی دارند جلوگیری کنیم . مثل اینکه به مردم شراب کذائی دارند جلوگیر کنیم . مثل اینکه به مردم شراب ساده در اختیارشان بگذاریم تا از خوردن شراب کذائی مانع باشیم که درت نیست . بلی تردید نیست که رادیو و تلوزیون نباید سوت و کور باشد ما اینهمه در طبیعت صدای خوش و دلنواز داریم حتی صداهای تند مانند قاقار کلاغ و عرعر الاغ و عوعوی سگان و شیران در جنگلهاگریه و خنده بچه نوزاد صدای آسمان غره توام با صدای قطرات باران و صدای امواج دریا توام با نوای مرغان دریایی و...( برگرفته از آثار آیت آلله سید جواد سید فاطمی دام ظله)تهیه:رضا قارزی

                                                                                                                  

شناخت اجمالي دين اسلام (عناوین اسلام شناسی) - رضا قارزی  

شناخت اجمالي دين اسلام (عناوین اسلام شناسی)  

دین مقدس اسلام یک برنامه‌ي عمومی و همیشگی است که از جانب خدای متعال برای زندگی انسان در دو جهان به سوی خاتم پیغمبران حضرت محمّد ـ صلّی الله علیه و آله ـ نازل شده است تا در جامعه‌‌ي بشری به مورد اجرا در آید و کشتی انسانیت را از گرداب جهالت و بدبختی بیرون کشیده و به ساحل نجات برساند. دین در لغت به معنای اطاعت و جزا و ... آمده است و اصطلاحاً به معنای اعتقاد به آفریننده‌ای برای جهان و انسان و دستورات عملی متناسب با این اعتقاد می‌باشد. کسانی که مطلقاً معتقد به آفریننده نیستند، «بی‌دین» و کسانی که معتقد به آفریننده برای جهان هستند «دین‌دار» شمرده می‌شوند. دین حق آييني است که دارای عقاید درست و مطابق با واقع باشد و رفتارهایی را مورد توصیه و تأکید قرار دهد که از ضمانت کافی برای صحّت و اعتبار برخوردار است. خداوند تبارک و تعالی در سوره‌ي مبارکه‌ي بقره، آیه‌ي 120، می‌فرماید‌: « (ای پیامبر) هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد تا (به‌طور کامل تسلیم خواسته‌های آن‌ها شوی و) از آیین (تحریف یافته‌ی) آنان پیروی کنی، (و) بعد از آن که آگاه شده‌ای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود.» هم¬چنین در سوره‌ي مبارکه‌ي صف، آیه‌ي 6 و7 ، می‌فرماید: «و باز یاد آر (ای پیامبر) هنگامی که عیسی بن مریم به بني‌اسرائیل گفت‌: من همان رسول خدا به سوی شما هستم و به حقانیّت کتاب تورات که مقابل من است تصدیق می‌کنم و نیز شما را مژده می‌دهم که بعد از من رسول بزرگواری که نامش (در انجیل من) « احمد» است بیاید (قرآنش عالمی را به نور علم و حکمت روشن سازد). چون با آیات و معجزات به سوی خلق آمد، گفتند: این سحری آشکار است. آیا آن کس که به راه اسلام و سعادتش می‌خوانند و او همان دم بر خدا افترا و دروغ می‌بندد، در جهان کسی ستمکارتر هست؟ و خدا هم هیچ قوم ستمکاری را هدایت نخواهد کرد.» بر اساس تمام ادلّه‌ي قرآن و سنّت، تنها دين حق «اسلام» بوده و تنها مذهب حق «تشيّع دوازده امامي» مي‌باشد كه تنها صراط نجات و سعادت و كمال است. تعالیم تعالی بخش دین اسلام شامل سه بخش: (1) عقاید اسلام، (2) احکام و دستورات عملی، و (3) بخش اخلاقیات (مسائل روانی) و آداب و سنن اسلامی است که بخش عقاید«اصول» و بخش احکام عملی «فروع» دین نامیده می‌شود كه با استفاده از عقل به عنوان مبناي تكليف الهي از «قرآن و سنت» و در بعضي موارد از «اجماع» علماي شيعه استفاده مي‌شود (منابع دين). در نظر آیین مقدس اسلام، فراگیری اصول مقدس اسلام و عمل به فروع«احکام» و دستورات آن و هم‌چنین آراسته شدن به اخلاقیات و آداب اسلامی بر هر مسلمانی واجب و تکلیف می‌باشد. براي به‌دست آوردن تعاليم اسلام (عقايد، احكام و اخلاقيات) از قرآن و سنّت توسط عقل بايد به تحصيل علوم اسلامي پرداخت. رضا قارزی

دلیل عدل الهی-تهیه:رضا قارزی       

دلیل عدل الهی

عدل الهی، طبق یک تفسیر بخشی از حکمت الهی و طبق تفسیر دیگر عین ان است و طبعاً دلیل اثبات آن هم همان دلیلی خواهد بود که حکمت الهی را اثبات می کند در اینجا به تضویح بیشتری درباره آن می پردازیم:

دانستیم که خدای متعال، بالاترین مراتب قدرت و اختیار را دارد و هر کار ممکن الوجودی را می تواند انجام دهد یا ندهد بدون اینکه تحت تاثیر هیچ نیروی مجبور کننده و مقهور کننده ای قرار بگیرد. ولی همه آنچه را می تواند انجام نمی دهد بلکه آنچه را می خواهد و اراده می کند انجام می دهد.

و نیز دانستیم که اراده او گزافی و بی حساب نیست، بلکه آنچه را که مقتضای صفات کمالیه اش باشد اراده کند. و اگر صفات کمالیه او اقتضای کاری را نداشته باشد هرگز آن را انجام نخواهد داد و چون خدای متعال کمال محض است اراده او اصاله به جهت کمال و خیر مخلوقات، تعلق می گیرد و اگر لازمه وجود مخلوقی پیدایش شرور و نقایصی در جهان باشد جهت شر آن، مقصود بالتبع خواهد بود یعنی چون لازمه انفکاک ناپذیر خیر بیشتری است بتبع آَن خیر غالب، مورده اراده الهی واقع می شود.

پس مقتضای صفات کمالیه الهی این است که جهان به گونه ای آفریده شود که مجموعاً دارای بیشترین کمال و خیر ممکن الحصول باشد، و از اینجا صفت حکمت برای خدای متعال، ثابت می گردد. بر همین اساس اراده الهی به آفرینش انسان در شرایطی که امکان وجود داشته باشد و وجود او منشا بیشترین خیرات باشد تعلق گرفته است و یکی از امتیازات اصلی انسان، اختیار و اراده آزاد است و بی شک، داشتن نیروی اختیار و انتخاب، یکی از کمالات وجودی به شمار می رود و موجودی که واحد آن باشد کاملتر از موجود فاقد آن محسوب می شود. اما لازمه مختار بودن انسان این است که هم بتواند کارهای خوب و شایسته انجام دهد و به سوی کمال نهایی و ابدیش گام بردارد، و هم بتواند مرتکب کارهای زشت و ناپسند گردد و به سوی خسران و شقاوت جاودانی، سقوط کند و البته آنچه اصاله مورد اراده الهی قرار می گیرد همان تکامل اوست ولی چون لازمه تکامل اختیاری انسان، امکان تنزل و سقوط هم هست که در اثر پیروی از هواهای نفسانی و انگیزه های شیطانی حاصل می شود چنین سقوط اختیاری هم بالتبع مورد اراده الهی واقع خواهد شد.

و چون انتخاب آگاهانه، نیازمند به شناخت صحیح راه های خیر و شر است خدای متعال، انسان را به آنچه موجب خیر و مصلحت اوست امر فرموده و از آنچه موجب فساد و سقوط اوست، نهی کره است تا وسیله حرکت تکاملی او فراهم گردد و چون تکالیف الهی به منظور رسیدن انسان به نتایج عمل به آنها وضع شده و نفعی برای خدای متعال در بر ندارد از این روی حکمت الهی اقتضا دارد که این تکالیف، متناسب با توانایی های مکلفین باشد، زیرا تکلیفی  که امکان اطاعت نداشته باشد امر و بیهوه خواهد بود.

بدین ترتیب، نخستین مرحله عدل ( به معنای خاص) یعنی عدالت در مقام تکلیف، به این دلیل ثابت می شود که اگر خدای متعال تکلیفی فوق طاعت بندگان تعیین کند امکان عمل نخواهد داشت و کار بیهوده ای خواهد بود.

و اما عدالت در مقام قضاوت بین بندگان با توجه به این نکته ثابت می شود که این کار به منظور مشخص شدن استحقاق افراد برای انواع پاداش و کیفر انجام می گیرد و اگر بر خلاف قسط و عدل باشد نقض غرض خواهد شد.

و سرانجام عدالت در مقام دادن پاداش و کیفر با توجه به هدف نهایی آفرینش، ثابت می گردد. زیرا کسی که انسان رسیدن به نتایج کارهای خوب و بدش آفریده است اگر او را بر خلاف آنها پاداش یا کیفر بدهد به هدف خودش نخواهد رسید.

پس دلیل عدل الهی به معنای صحیح و در همه مظاهرش این است که صفات ذاتیه او موجب رفتار حیکمانه و عادلانه می باشد وهیچ صفتی که اقتضای ظلم و ستم یا لغو و عبث را داشته باشد در او وجود ندارد.

حل چند شبهه

1- اختلافاتی که در آفرینش مخلوقات و به ویژه انسانها وجود دارد چگونه با عدل و حکمت الهی سازگار است؟ و چرا خدای حکیم و عادل، همه مخلوقات را یکسان نیافریده است؟

پاسخ این است که اختلاف آفریدگان در بهره های وجودی، لازمه نظام آفرینش و تابع قوانین علی و معلولی حاکم بر آن است، و فرض یکسان بودن همه آنها پندار خاصی است واگر اندکی دقت کنیم خواهیم دانست که چنین فرضی مساوی با ترک آفرینش است زیرا اگر مثلاً همه انسانها مرد یا زن بودند توالد و تناسلی انجام نمی گرفت و نسل انسان، منقرض می گردید و اگر همه آنها مخلوقات، انسان بودند چیزی برای خوردن و تامین سایر نیازمندیها نمی یافتند، و نیز اگر همه حیوانات یا نباتات یک نوع و یک رنگ و دارای خواص یکسان می بودند این همه فواید بی شمار و زیباییهای خیره کننده پدید نمی آمد. و پدید آمدن این یا آن نوع از پدیده ها با این یا آن شکل و ویژگی تابع اسباب و شرایطی است که در جریان حرکت و تحول ماده فراهم می شود و هیچ کس را قبل از آفرینش، حقی بر خدا نیست که او را چنین یا چنان بیافریند یا در این یا در آن مکان، و در این یا آن زمان قرار دهد تا جایی برای عدل و ظلم داشته باشد.

2- اگر حکمت الهی اقتضای حیات انسان را در این جهان داشته است پس چرا او را می میراند و به حیات او خاتمه می دهد؟

پاسخ این است که اولاً مرگ و حیات موجودات در این جهان هم تابع قوانین تکوینی و روابط علی و معلولی و لازمه نظام آفرینش است. و ثانیاً اگر موجودات زنده نمی مردند زمینه پیدایش موجودات بعدی فراهم نمی شد و آیندگان از نعمت وجود و حیات، محروم می گردیدند. و ثالثاً اگر تنها فرض کنیم که همه انسانها زنده بمانند طولی نمی کشد که پهنه زمین برای زندگی ایشان، تنگ می شود و از رنج و گرسنگی آرزوی مرگ خواهند کرد. و رابعاً هدف اصلی آفرینش انسان، رسیدن به سعادت ابدی است و تا انسانها به وسیله مرگ، از این جهان منتقل نشوند به آن هدف نهایی نخواهند رسید.

3- وجود این همه رنج ها و امراض و بلاهای طبیعی ( مانند سیل و زلزله) و گرفتاریهای اجتماعی ( مانند جنگ ها و ستم ها) چگونه با عدل الهی سازگار است؟

پاسخ این است که اولاً حوادث ناگوار طبیعی، لازمه فعل و انفعالات و تزاحمات عوامل مادی است وچون خیرات آنها بر شرورشان غلبه دارد مخالف حکمت نیست و نیز پدید آمدن فساد های اجتماعی، لازمه مختار بودن انسان است که مقتضای حکمت الهی می باشد و در عین حال، مصالح زندگی اجتماعی بیش از مفاسد آن است و اگر مفاسد، غالب بود انسانی در زمین بافی نمی ماند.

ثانیاً وجود این رنج ها و گرفتاریها از یک سوی، موجب تلاش انسان برای کشف اسرار طبیعت و پدید آمدن دانش ها و صنایع مختلف می شود و از سوی دیگر دست و پنجه نرم کردن با سختی ها عامل بزرگی برای رشد و شکوفایی استعدادها و ترقی و تکامل انسانها می گردد. و بالاخره تحمل هر سختی و رنجی در این جهان ابدی خواهد داشت و بنحو احسن جبران خواهد شد.

4- عذاب ابدی برای گناهان محدودی که در این جهان، ارتکاب می شود چگونه با عدل الهی سازگار است؟

پاسخ این است که بین اعمال نیک و بد و بین پاداش و کیفر اخروی نوعی رابطه علیت وجود دارد که به وسیله وحی الهی، کشف و به مردم گوشزد شده است. و همچنان که درا ین جهان، بعضی از جنایات، موجب آثار شوم طولانی می شود و مثلاً کور کردن چشم خود یا دیگران در یک لحظه، انجام می گیرد اما نتیجه آن، تا پایان عمر ادامه دارد همچنین گناهان بزرگ هم دارای آثار اخروی جاویدان است و اگر کسی وسایل جبران آنها را در همین جهان ( مثل توبه) فراهم نکند آثار سوء آن تا ابد، دامنگیر وی خواهد شد و همانگونه که کور ماندن انسان ها تا پایان عمر به وسیله یک جنایت لحظه ای، منافاتی با عدل الهی ندارد مبتلی شدن به عذاب ابدی هم در اثر گناهان بزرگ، منافاتی با عدل الهی نخواهد داشت زیرا نتیجه عملی است که شخص گناهکار آگاهانه به آن اقدام کرده است. (معارف اسلامی نهاد رهبری-)                تهیه:رضا قارزی      

چند شبهه در عدل الهی-  رضا قارزی

چند شبهه در عدل الهی

1- اختلافاتی که در آفرینش مخلوقات و به ویژه انسانها وجود دارد چگونه با عدل و حکمت الهی سازگار است؟ و چرا خدای حکیم و عادل، همه مخلوقات را یکسان نیافریده است؟

پاسخ این است که اختلاف آفریدگان در بهره های وجودی، لازمه نظام آفرینش و تابع قوانین علی و معلولی حاکم بر آن است، و فرض یکسان بودن همه آنها پندار خاصی است واگر اندکی دقت کنیم خواهیم دانست که چنین فرضی مساوی با ترک آفرینش است زیرا اگر مثلاً همه انسانها مرد یا زن بودند توالد و تناسلی انجام نمی گرفت و نسل انسان، منقرض می گردید و اگر همه آنها مخلوقات، انسان بودند چیزی برای خوردن و تامین سایر نیازمندیها نمی یافتند، و نیز اگر همه حیوانات یا نباتات یک نوع و یک رنگ و دارای خواص یکسان می بودند این همه فواید بی شمار و زیباییهای خیره کننده پدید نمی آمد. و پدید آمدن این یا آن نوع از پدیده ها با این یا آن شکل و ویژگی تابع اسباب و شرایطی است که در جریان حرکت و تحول ماده فراهم می شود و هیچ کس را قبل از آفرینش، حقی بر خدا نیست که او را چنین یا چنان بیافریند یا در این یا در آن مکان، و در این یا آن زمان قرار دهد تا جایی برای عدل و ظلم داشته باشد.

2- اگر حکمت الهی اقتضای حیات انسان را در این جهان داشته است پس چرا او را می میراند و به حیات او خاتمه می دهد؟

پاسخ این است که اولاً مرگ و حیات موجودات در این جهان هم تابع قوانین تکوینی و روابط علی و معلولی و لازمه نظام آفرینش است. و ثانیاً اگر موجودات زنده نمی مردند زمینه پیدایش موجودات بعدی فراهم نمی شد و آیندگان از نعمت وجود و حیات، محروم می گردیدند. و ثالثاً اگر تنها فرض کنیم که همه انسانها زنده بمانند طولی نمی کشد که پهنه زمین برای زندگی ایشان، تنگ می شود و از رنج و گرسنگی آرزوی مرگ خواهند کرد. و رابعاً هدف اصلی آفرینش انسان، رسیدن به سعادت ابدی است و تا انسانها به وسیله مرگ، از این جهان منتقل نشوند به آن هدف نهایی نخواهند رسید.

3- وجود این همه رنج ها و امراض و بلاهای طبیعی ( مانند سیل و زلزله) و گرفتاریهای اجتماعی ( مانند جنگ ها و ستم ها) چگونه با عدل الهی سازگار است؟

پاسخ این است که اولاً حوادث ناگوار طبیعی، لازمه فعل و انفعالات و تزاحمات عوامل مادی است وچون خیرات آنها بر شرورشان غلبه دارد مخالف حکمت نیست و نیز پدید آمدن فساد های اجتماعی، لازمه مختار بودن انسان است که مقتضای حکمت الهی می باشد و در عین حال، مصالح زندگی اجتماعی بیش از مفاسد آن است و اگر مفاسد، غالب بود انسانی در زمین بافی نمی ماند.

ثانیاً وجود این رنج ها و گرفتاریها از یک سوی، موجب تلاش انسان برای کشف اسرار طبیعت و پدید آمدن دانش ها و صنایع مختلف می شود و از سوی دیگر دست و پنجه نرم کردن با سختی ها عامل بزرگی برای رشد و شکوفایی استعدادها و ترقی و تکامل انسانها می گردد. و بالاخره تحمل هر سختی و رنجی در این جهان ابدی خواهد داشت و بنحو احسن جبران خواهد شد.

4- عذاب ابدی برای گناهان محدودی که در این جهان، ارتکاب می شود چگونه با عدل الهی سازگار است؟

پاسخ این است که بین اعمال نیک و بد و بین پاداش و کیفر اخروی نوعی رابطه علیت وجود دارد که به وسیله وحی الهی، کشف و به مردم گوشزد شده است. و همچنان که درا ین جهان، بعضی از جنایات، موجب آثار شوم طولانی می شود و مثلاً کور کردن چشم خود یا دیگران در یک لحظه، انجام می گیرد اما نتیجه آن، تا پایان عمر ادامه دارد همچنین گناهان بزرگ هم دارای آثار اخروی جاویدان است و اگر کسی وسایل جبران آنها را در همین جهان ( مثل توبه) فراهم نکند آثار سوء آن تا ابد، دامنگیر وی خواهد شد و همانگونه که کور ماندن انسان ها تا پایان عمر به وسیله یک جنایت لحظه ای، منافاتی با عدل الهی ندارد مبتلی شدن به عذاب ابدی هم در اثر گناهان بزرگ، منافاتی با عدل الهی نخواهد داشت زیرا نتیجه عملی است که شخص گناهکار آگاهانه به آن اقدام کرده است. (معارف اسلامی -نهاد رهبری )                      رضا قارزی

ثواب ، آثار و فواید دعا برای تعجیل فرج امام زمان (عج )  

ثواب ، آثار و فواید دعا برای تعجیل فرج امام زمان (عج )  

 مرحوم آیت الله موسوی اصفهانی ، مولف کتاب « مکیال المکارم »، خلاصه ی آثار و فواید و ویژگی هایی را که بر دعا کردن برای تعجیل فرج مترتّب می باشد ، در کتاب خود بیان کرده است . به جهت این که این کتاب به امر مطاع ولی عصر علیه السلام نوشته شده و کتابی مبارک و پر خیر است ،مطالب آن را در ذیل نقل می کنیم . دعا کننده برای فرج حضرت ، مشمول ، ثواب ،آثار ،فواید و برکات زیر می گردد : 

 1 . اطاعت از امر مولایش کرده است ، که فرموده اند : و بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که فرج شما در آن است ؛ 

 2. این دعا سبب زیاد شدن نعمت ها می گردد؛ 

 3. اظهار محبّت قلبی ؛ 

 4. نشانه ی انتظار ؛ 

 5. زنده کردن امر ائمه ی اطهار ؛ 

 6. مایه ی ناراحتی شیطان لعین ؛ 

 7. نجات یافتن از فتنه های آخر الزمان ؛ 

 8. ادای قسمتی از حقوق آن حضرت است ، که ادای حق هر صاحب حقّی واجب ترین امور است ؛ 

 9. تعظیم خداوند و دین خداوند است ؛ 

 10. حضرت صاحب الزمان علیه السلام در حق او دعا می کند ؛ 

 11. شفاعت آن حضرت در قیامت شامل حال او می شود ؛ 

 12. شفاعت پیامبر صلی الله علیه واله– ان شاء الله – شامل حال او می گردد ؛ 

 13. این دعا امتثال امر الهی و طلب فضل و عنایت اوست ؛ 

 14. مایه ی استجابت دعا می شود ؛ 

 15. ادای اجر رسالت است ؛ 

 16. مایه ی دفع بلاست ؛ 

 17. سبب وسعت روزی است ، ان شاءالله ؛ 

 18. باعث آمرزش گناهان می شود ؛ 

 19. مشرّف به دیدار آن حضرت در بیداری یا خواب ؛ 

 20. رجعت به دنیا در زمان ظهور آن حضرت ؛ 

 21. و از برادران پیامبر صلی الله علیه واله خواهد بود ؛ 

 22. فرج مولای ما حضرت صاحب الزمان علیه السلام زودتر واقع می شود ؛ 

 23. پیروی از پیغمبر و امامان (صلوات الله علیهم اجمعین ) می باشد ؛ 

 24. وفای به عهد و پیمان الهی است ؛ 

 25. آثار نیکی به والدین برای دعا کننده ی فرج حاصل می گردد ؛ 

 26. فضیلت رعایت و ادای امانت برایش حاصل می شود ؛  

27. سبب زیاد شدن اشراف نور امام علیه السلام در دل او می گردد ؛ 

 28. دعا برای فرج موجب طولانی شدن عمرش خواهد شد ،ان شاء الله ؛ 

 29. موفّق به تعاون در کارهای نیک و تقوا می شود ؛ 

 30. نایل به نصرت و یاری خداوند و پیروزی بر دشمنان به کمک خداوند می گردد ؛  

31. هدایت می شود به نور قرآن مجید ؛  

32. نزد اصحاب اعراف معروف می گردد ؛  

33. به ثواب طلب علم نایل می شود ، ان شاء الله ؛ 

 34. از عقوبت های اخروی – ان شاء الله – در امان می ماند ؛ 

 35. هنگام مرگ به او مژده می رسد و با او به نرمی رفتار می گردد ؛ 

 36. این دعای برای فرج ، اجابت دعوت خدا و رسول صلی الله علیه السلام است ؛ 

 37. با امیرالمومنین علیه السلام محشور و در درجه ی ان حضرت خواهد بود ؛ 

 38. محبوب ترین افراد نزد خداوند می گردد ؛ 

 39. عزیزترین و گرامی ترین افراد نزد پیامبر صلی الله علیه و آله می شود ؛ 

 40. ان شاء الله از اهل بهشت خواهد بود ؛  

41. دعای پیامبر صلی الله علیه و اله شامل حالش می گردد ؛ 

 42. کردارهای بد او به کردارهای خوب تبدیل می شود ؛ 

 43. خداوند در عبادت ، او را تایید می فرماید ؛ 

 44. ان شاء الله با این دعا عقوبت از اهل زمین دور می شود ؛ 

 45. ثواب کمک به مظلوم را دارد ؛ 

 46. ثواب احترام به بزرگ تر و تواضع نسبت به او را خواهد داشت ؛ 

 47. پاداش خون خواهی حضرت سیدالشّهدا علیه السلام را دارد ؛ 

 48. شایستگی دریافت احادیث ائمه ی اطهار را می یابد ؛ 

 49. نور او برای دیگران نیز ( در روز قیامت ) درخشان می گردد ؛ 

 50. هفتاد هزار نفر از گنهکاران را شفاعت می کند ؛ 

 51. دعای امیر المومنین علیه السلام روز قیامت شامل حالش می شود ؛ 

 52. بی حساب داخل بهشت خواهد شد ؛ 

 53. از تشنگی قیامت در امان است ؛ 

 54. در بهشت جاودان خواهد بود ؛ 

 55. مایه ی خراش روی ابلیس و مجروح شدن دل اوست ؛ 

 56. روز قیامت هدیه های ویژه ای دریافت می دارد ؛ 

 57. خداوند عزّوجل از خدمتکاران بهشت نصیبش می فرماید ؛ 

 58. در سایه ی گسترده ی خداوند قرار گرفته ، رحمت بر او نازل می شود ؛ تا هنگامی که مشغول آن دعا باشد ؛ 

 59. پاداش نصیحت مومن را دارد ؛ 

 60. و مجلسی که در آن برای حضرت قائم – عجل الله فرجه – دعا شود ، محل حضور فرشتگان خواهد بود ؛ 

 61. دعا کننده مورد مباهات خداوند قرار می گیرد ؛ 

 62. فرشتگان برای او طلب آمرزش می کنند ؛ 

 63. از نیکان مردم محسوب می گردد ؛ 

 64. این دعا اطاعت از اولیای امر است که خداوند اطاعتشان را واجب کرده است ؛ 

65. مایه ی خرسندی خدای عزّوجلّ می شود ؛ 

 66. مایه ی خشنودی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می گردد؛ 

 67. این دعا خوشایند ترین اعمال نزد خداوند است غ 

 68. دعا گوی فرج حضرتش ، از کسانی خواهد بود که خداوند در بهشت به او حکومت دهد ، ان شاء الله تعالی . 

69. حساب او آسان می گردد ؛ 

 70. این دعا برای او در عالم برزخ ، انیس و مونس مهربانی خواهد بود ؛ 

 71. این دعا بهترین اعمال است ؛ 

 72. باعث دوری غم ها می شود ؛ 

 73. دعای هنگام غیبت بهتر از دعای هنگام ظهور است ؛ 

 74. فرشتگان درباره اش دعا می کنند ؛ 

 75. دعای حضرت سّیدالسّاجدین علیه السلام- که نکات فواید متعددّی دارد – شامل حالش می شود ؛ 

 76. این دعا تمسّک به ثقلین (کتاب و عترت) است ؛ 

 77. چنگ زدن به ریسمان الهی است ؛ 

 78. سبب کامل شدن ایمان است ؛ 

 79. مانند ثواب همه ی بندگان به او می رسد ؛ 

 80. این دعا برای فرج از تعظیم شعائر خداوند است ؛ 

 81. این دعا ثواب کسی را دارد که با پیامبر صلی الله علیه و اله شهید شده است ؛  

82. ثواب کسی را دارد که در زیر پرچم حضرت قائم علیه السلام شهید شده است ؛ 

 83. ثواب احسان به حضرت صاحب الزمان علیه السلام را دارد ؛ 

 84. در این دعا ثواب گرامی داشتن عالم هست ؛ 

 85. پاداش گرامی داشتن شخص کریم را دارد ؛ 86. در میان گروه ائمه ی اطهار محشور می شود ؛ 

 87. درجات او در بهشت بالا می رود ؛ 

 88. از بدی حساب در روز قیامت در امان می ماند ؛ 

 89. نایل می شود به بالاترین درجات شهدا در روز قیامت ؛ 

 90. و به شفاعت حضرت زهرا علیه السلام رستگار می شود .

ماخذ : کتاب اخرین موعود ص 69-76 انتشارات خادم الرضا (ع) تلفن : 7742142-0251 به نقل از کتاب مکیال المکارم آیت الله موسوی اصفهانی بحث : آثار و فواید ویژگیهای دعا برای فرج ولی عصر (عج).

کتابچه راههای شناخت و اثبات خدا(توحیـد)

بسمه تعالی

بسم الله الرحمن الرحیم

کتابچه راههای شناخت و اثبات خدا(توحیـد)

-توحید آن است که خالق آسمان وزمین وآنچه بین آنها است خدای واحد است نه تنها خلقت، تدبیر هم ازآن خداست. تمام کارها، تمام حوادث چه حوادث شخصی وچه اجتماعی همه زیرنظر خدا وبه اراده خداست.

- نخستین گام درراه دینداری وعبادت خدا شناخت خداوند واساس شناختن یگانه دانستن اوست.

-لذت بندگی خدا و عبودیتش بهترین ووالاترین مقام است.

- توحید یعنی هرچه هست اوست. کسی کاره ای نیست مگربه اجازه او. توحید همان سوره قل هوالله احد است.

-توحید یعنی کارها برای خدا باشد. برای بندگی او که برای همین آفریده شده ایم. « ماخلقت الجن والانس الالیعبدون». انسان وقتی به این خط آمد که تعبیر همان صراط مستقیم است.

-شکوفایی انسان درتوحید است. توحید انسان را برپا می دارد و شکوفا می کند.

- خدا ازانسان دورنیست اما این انسان ها هستند که با خدا فاصله دارند وازخدا دورند. عامل آن هم هوای نفس است. تکبر، حرص، حسد و.. انسان وقتی درست می شود که ازاین جاذبه دورشود. بندگان خدا آنان اند که خدا را شناخته و درراه اطاعت آن حرکت کردند.

- خداوند با تمام ذرات عالم است وازیک ذره هم دورنیست با هرذره هست نه به طورقاطی. ازهرچیز جداست نه به طوردوری، مثل اوچیزی نیست اما او بصیر وشنوا (و..) است . درد ما را می داند واحتیاجاتمان را می فهمد و ما درمحضراو هستیم.

-بالاترین مرتبه شکر گزاری خداوند«فنا فی الله» است یعنی خداوند همه چیز را به ما داده پس همه چیز ما برای او، درراه او باشد وذوب شدن درخداوند ورسیدن به لقاء الله واین همان عبودیت وبندگی خداست. هرچه انسان خود را درمقابل خداوند بشکند به خدا نزدیک تر می شود. نقش انسان را درقرآن بیان می کند وکسی که قرآن بخواند راه ورسم انسان را می یابد. پس اگر این (طور) نباشد اسفل السفالین است وقتی انسان خدا را به بزرگی یاد کرد غیرخدا (پول ، ماشین ، شهوت و.. ) درنظراوکوچک می شود. دنیا برایش کوچک می شود و خداوند درنظراو بزرگ، این بهشت است وبهشت  موعود دنیا قبل ازبهشت جاودانی (حالات بهشتی) اما اگر انسان خدا را فراموش کند پرده کفرضخیم می شود وهمین انسان با هوش طوری پرده های کفرش ضخیم می شوند که دیگرخدا را نمی بیند ووقتی به این حالت رسید دیگر انذار وعدم انذار برایش فرقی ندارد وآنگاه که انسان شقی شد دیگر صلاحیت هم ندارد، «ختم الله علی قلوبهم وسمعهم وعلی ...» و«لهم عذاب عظیم».

-خداوند بردباری می کند آنچنان که گویا نمی داند واغماض می کند که گویی ندیده است ومی پوشاند که گویی به اوعصیان نمی شود. برای عقوبت عجله نمی کند به لحاظ کرمش و اغماض وحلمش.

- البته بالاتر ووالاتر است ازاین که وصف کنندگان اورا درک کنند با صفاتی که اوموصوف است به آن وجزاین نیست که وصف کنندگان به اندازه خودشان وصف می کنند. . عظمت وجلال او، خداوند بالاتر ازآن است که وصف کنندگان اورا درک کنند. خداوند ازبندگان خود غنی است، احتیاج به عبادت بندگانش ندارد ولی انسان موظف است تکلیف خود را انجام دهد،زندگی ما باید زندگی محمد وآل محمد (صلی الله علیه وآله ) باشد.

امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:«خدا، هستی ثابت دارد وعلم اوخود اوست درحالی که معلومی نبود وسمع اوخود اوست درحالی که مسموعی نبود وبصراو خود اوبود درحالی که مبصری نبود وقدرت اوخود او بود درحالی که مقدوری نبود.» بحارالانوار، ج 2، ص 125. (اخبار وروایات نقل شده ازاهل بیت دراین مسائل بسیار زیاد است).

- امام پنجم وششم وهشتم (علیهم السلام ) می فرمایند: « خدای تعالی نوری است که با ظلمت مخلوط نیست وعلمی است که جهل درآن نیست وحیاتی است که مرگ درآن نیست». بحار ، ج 2، ص 129

- امام هشتم (علیه السلام) می فرمایند:« مردم درصفات سه مذهب دارند: گروهی صفات را به خدا اثبات می کنند با تشبیه به دیگران وگروهی صفات را نفی می کنند و راه حق، مذهب سوم وآن، اثبات صفات است با نفی تشبیه به دیگران». بحار ، ج 2، ص 94

امام ششم علیهم السلام فرمودند: « خداوند تبارک وتعالی با زمان ومکان وحرکت وانتقال وسکون متصف نمی شود بلکه او آفریده زمان ومکان وحرکت وسکون است» بحار، ج 2، ص 92

چند نکته درتوحید

- ذات خداوند، نا محدود ونامتناهی است، این کمالات که درصورت (شکل وعنوان ) صفات برای او اثبات می شوند درحقیقت عین ذات و همچنین عین یکدیگرمی باشند ومغایرتی که میان ذات وصفات وهمچنین درمیان خود صفات دیده می شود تنها درمرحله مفهوم است وبه حسب حقیقت جزء یک واحد غیرقابل تقسیم درمیان نیست، اسلام برای جلوگیری ازاین اشتباه ناروا(تحدیدات به واسطه توصیف نفی اصل کمال ) عقیده پیروان خود را درمیان نفی واثبات نگه می دارد ودستور می دهد اینگونه اعتقاد کنند که:

«خدا علم دارد نه مانند علم دیگران، قدرت دارد نه مانند قدرت دیگران می شنود نه با گوش  ومی بیند نه با چشم وبه همین ترتیب.»

- توحید مراتب و اقسام دارد: توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید افعالی، توحید عبادی، (مأخذ طهارت روح برگرفته ازآثار علامه شهید مطهری).

-حکمت اینکه خداوند متعال به توسل (به اهلبیت (س) ) امر کرده این است که مقام والای بندگان شایسته را معرفی کند ودیگران را به عبادت واطاعت که موجب رسیدن آنان به چنین مقامی شده است تشویق نماید وازاین که کسانی به عبادت های خودشان مغرورشوند جلوگیری کند.

-قرآن با آیات، ثابت می کند وانسان را به این علم می رساند که زندگی با هدف است وهدف رشد انسان است. فلاح انسان است وانسان برسد به جایگاهی که خداوند برای آن آفریده شده است وآن هم بهشت جاودانی است.

-انسان باید مقدرات الهی را بداند، حلال وحرامش را و.. که راهنمایی های پیامبران که درخط خدایند.

- به خداوند باعظمت می گوییم ما به تو بندگی می کنیم تو خدای منی، تو معبود منی.

-شکوفایی انسان دراعتقاد به توحید است قولوا لااله الاالله تفلحوا. انسان که به این علم رسید خدا درنظرش عظیم وغیرخدا هرچه باشد، حقیر وکوچک می شود یعنی دنیا با تمام زیبایی هایش درنظریک مسلمان کوچک وحقیر است. اگر دیگران دارند اوناراحت نمی شود وحسد نمی کندواگر خود دارد حریص نیست وبخل نمی ورزد وخصوصیت های خوب وزیبای دیگر که همان شکوفایی است به عبارت دیگر تزکیه انسان است که کلید بهشت است. بهشت سرتاسری (جزاء من تزکی ، 76 حله ).

آری اسلام با تعلیماتش با مقررات روزمره اش، نماز، زکوه، حج، جهاد و.. حتی کسانی راکه سواد خواندن ونوشتن هم ندارند نیز به این مقام می رساند دنیا وزیبایی های آن اگر درچشم ها حقیر وناچیز باشد دیگر جایی برای حرص، بخل وحسد ودیگرحالات رذل جهنمی باقی نمیماند و زندگی بهشت گونه می گردد. پیامبرفرمود: «هرکس به فقرش صبرکند روز قیامت با من خواهد بود.»

-آری شخص مسلمان درهرحال بنده خداست وداشتن ونداشتن پیش اویکسان است . به جایی می رسد که او دارای نفس مطمئنه است که بهرحال رضایت دارد وخدا هم ازاو راضی است. او درهرحال ودرهرحادثه به خدا رجوع می کند. خدایی که « له مافی السموات والارض وما بینهما وما.. آیه 6 طه).

او همواره مخاطب آیه « یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی والخلی جنتی» سوره فجر 27 الی 30 است. او قبل ازبهشت موعود، دردنیا هم درباغستان است (حالات بهشتی دارد) ومشمول آیه 54 و 55 سوره قمر می باشد. «ان المتقین فی جنات ونهر فی مقعد صدف عقد ملک مقتدر.

ترجمه : بی گمان متقیان درباغستان ها ونهرها هستند . درمقام ومنزلت صدق، نزد فرمانروای مقتدر.

مناسب است بحث خود را درباره راه های شناخت خداوند و اثبات او با ارائه دو تعریف آغاز کنیم. چنین می نماید که در حوزه شناخت خدا، می توان دو مرحله اساسی را از یکدیگر باز شناخت: شناخت موجودیت خداوند و شناخت اوصاف و افعال الهی و رابطه خداوند با انسان و جهان. در مرحله نخست، ادمی در می یابد که خدا هست. این دریافت ، انسان را از صف ملحدان و شکاکان جدا می کندو او را به جرگه متالهان و خداباوران وارد می سازد. سپس، آدمی به مرحله دوم گام می نهدو  با اوصاف و ویژگی های خداوند آشنا می شود و چند و چون رابطه او را با دیگر موجودات هستی شناسایی می کند. این مرحله، راهی بس طولانی و بسا بی پایان است که هر یک از خداشناسان تنها پاره ای از آن را پیموده اند.

در مورد خای متعال دو نوع شناختص تصور می شود 1- شناخت حصولی و شهودی 2- شناخت خصوصی یا اکتسابی

طبق آیات قرآن خداوند واحدی است بی نهایت، بلا تشبیه، غیر قابل توصیف. حضرت علی علیه السلام که در بالاترین مراتب توحید و شناخت خدا است اعتراف دارد که برای او نیز امکان شناخت خدا از این بیشتر نیست و به کنه عظمت او نمی تواند پی ببرد

آیات قرآن کریم می فرماید:« فسبحان حین تمسون و حین تصبحون و له الحمد فی السماوات و الارض حین تظهرون تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی و تحی الارض بعد موتها و کذلک تخرجون»

حضرت علی علیه السلام می فرماید: « سبحانک ما کنا نعلم کنه عظمتک و لکنا نعلم انک انت الله لا اله الا انت الحی القیوم لا تاخذ سه و لانوم»

از یک نگاه، می توان عمده ترین راه های عمومی خدایابی و خداشناسی را در سه گروه 1- راه دل،  2-  تجربه و 3- راه عقل که راه دوم و سوم دو علم حصولی است جای داد:

1- راه دل

گاه آدمی با بازگشت به درون خویش، بی نیاز از هر گونه استدلال عقلی یا مشاهده تجربی، خدای خویش را می یابد واز راه دل به کوی یار می رسد. نقطه آغازین این راه، خداشناسی فطری است که از آن به راه فطرت نیز یاد می شود. مراحل پیشرفته این طریق به گروه خاصی از اهل دل و عارفان روشن ضمیر اختصاص دارد؛ آنان که در پرتو عبادت خالصانه و تهذیب نفس، صفات جمال و جلال الهی را با چشم دل نظاره می کنند.

در این جا، به توضیح کوتاه راه فطرت، به مثابه مرحله آخرین خداشناسی از راه دل، می پردازیم.

فطرت الهی انسان، فطرت، سرشت خاص و آفرینش ویژه آدمی است که با پاره ای بینش ها و گرایش های متشرک در میان انسان ها همراه است. بینش ها و گرایش های فطری، از آن رو که در طبیعت مشترک آدمیان آشیانه کرده اند، در زمان و مکان خاصی محصور نمی شوند؛ بلکه می توان آن ها را در عموم انسان ها سراغ گرفت. فطرت گاه در مقابل غریزه به کار می رود. در این دیدگاه، ساحت حیوانی انسان مقتضی آن است که افراد بشر، بدون نیاز به آموزش و اکتساب، مبدا ظهور اوصاف مشترکی گردند. برای نمونه، تمایل نوزاد به خوردن غذا، گرایش غریزی است که خاستگاه آن طبیعت حیوانی او است. از این رو، در سایر انواع حیوانی نیز یافت می شود اما سرشت فراحیوانی آدمی نیز مقتضیات ویژه خود را دارد که ازآن به اوصاف و خصوصیات «فطری» یاد می شود.

اوصاف فطری انسان، همان گونه که اشاره شد در دو گروه گرایش ها و بینش ها جای می گیرند. برای مثال، گرایش به زیبایی یا تمایل به یافتن حقیقت از جمله خواست های فطری انسان ها است که می توان آثار آن را در همگان یافت. همچنین آگاهی بر پاره ای احکام اخلاقی و نیک و بد برخی افعال، از بینش های فطری انسان به شمار می رود. بسیاری از دانشمندان اسلامی، با استناد به پاره ای آیات و روایات، بر این باورند که پیوند عمیقی میان فطرت انسان با خدا برقرار است. یعنی انسان به اقتضای فطرت خویش، از یک سو خداجو و خداگرا است و از سوی دیگر، در سرشت وجودی او دست مایه های شناخت خدا نهاده شده است در این دیدگاه، خداجویی و خدا پرستی، گرایش فطری و خدایابی و خداشناسی، بینش فطری است.

مقصود از خداگرایی فطری آن است که آدمی به اقتضای سرشت و ذات خویش، به سوی کمال مطلق گرایش دارد و میلی عمیق به عبادت و ستایش، در خویش می یابد. بدون آنکه این گرایش را بر اثر آموختن یا تحت تاثیر عوامل محیطی به دست آورده باشد. از آنجا که سخن ما در باب راه های شناخت خدا است، بیش از این در باب خداگرایی فطری بحث نمی کنیم و به توضیح مختصر در باب خدایابی و خداشناسی فطری بسنده می کنیم.

خدایابی فطری

مقصود از خدایابی فطری آن است که آدمی بر حسب سرشت انسانی خویش به وجود خداوند آگاهی دارد متفکران اسلامی تفاسیر گوناگونی از خدایابی فطری ارائه داده اند. برا ساس یکی از این تفاسیر، انسان در عمق جان خویش، معرفت خاصی به وجود خدا دارد که از رهگذر مفاهیم ذهنی یا استدلال عقلی فراهم نیامده است بلکه برامده از وابستگی وجودی آدمی به خدای خویش است. در این دیدگاه، انسان با کاوش در درون خود، خدا را می یابد و او را با چشم دل مشاهده می کند. در این جا، دیگر سخن از تصور « مفهوم خدا» و تصدیق قضیه « خدا هست» در میان نیست، بلکه پای مشاهده و یافتن و درک درونی حضور خداوند در کار است. پس نوع اول شناخت خداوند و اثبات او شناخت حضوری است یعنی انسان بدون وساطت مفاهیم ذهنی، با نوعی شهود درونی و قبلی با خدا آشنا شود اگر انسان شهود آگاهانه نسبت به خدای متعال داشته باشد نیاز به استدلال و برهان عقلی نخواهد داشت ( که مراتب ضعیف آن)هر چند در افراد عادی وجود داشته باشد و نیاز به آگاهی و حصول علم ندارد)

بهترین راه برای تصدیق خدایابی فطری آن است که اعماق جان خویش را بکاویم و فارغ از غوغای برون، نگاهی به درون داشته باشیم و به ندای دل گوش سپاریم. در این حال، در می یابیم که دل و جان ما به وجود موجودی متعالی گواهی می دهد و حضور او را مشاهده می کند. البته بینش ها و گرایش های فطری همواره به صورت بالفعل و در ساحت خود آگاه ذهن و روان آدمی حضور ندارد بلکه گاه به سبب تاثیر پاره ای از موانع خارجی، مانند عوامل محیطی، تعلیم و تربیت،  رنگ می بازند و به سطح یک گرایش ضعیف یا شناخت مبهم تنزل می کنند. علم حضوری و شهودی در مراتب بالا آن برای افراد عادی پس از خودسازی و پیمودن مراحل سیر و سلوک عرفانی امکان پذیر است.

خداشناسی فطری نیز از این قاعده مستثنی نیست. اعتقاد فطری به وجود خدا، گاه در پس حجاب های انس و الفت با مظاهر حیات مادی پنهان می گردد و چراغ فطرت کم فروغ می شود. در این حال، آدمی نیازمند امور بیدارکننده ای است که زنگ غفلت و فراموشی را از دلش بزداید و صفای باطن او را آشکار کند و چشم حقیقت بین او را که مسحور ظواهر عالم طبیعت گشته است، بگشاید.

قرار گرفتن در موقعیت های بحرانی که امید انسان را از همه اسباب و علل طبیعی قطع می کند یکی از بهترین عوامل بیدار کننده فطرت خفته خداباوری است. آدمی آنگاه که تمام هستی خود را در معرض نابودی می بیند و هیچ راه نجاتی نمی یابد، ناگهان از درون خویش راهی به سوی موجودی که برتر از نظام اسباب و علل مادی است می یابد و با تمام هستی خویش به وجود او اقرار می کند در این حالت که فطرت خداشناسی انسان به روشن ترین و قوی ترین صورت ، نمایان می شود.

از آنچه گذشت، روشن می شود که ادعای فطری بودن خدایابی با وجود جماعت اندکی از ملحدان و شکاکان سازگار است؛ زیرا فطری بودن یک بینش به معنای فعلیت آن در همه انسان ها نیست.

حقیقت آن است که فطرت خداشناسی ملحدان و شکاکان، در برخورد با پاره ای موانع که عمدتاً خصلت معرفتی دارند مانند ناتوانی از پاسخ گویی به برخی شبهات در باب وجود خدا، نحیف می شود. که علت آن گرفتن بها کفر و شرک و نفاق بر روی قلب و باطن و روح اوست در این حالت، زدودن موانع، می تواند بار دیگر فطرت آنان را بیدار سازد ارائه دلایل متقن عقلی بر وجود خدا، عامل موثری برای ستودن غبار از آیینه فطرت است به گفته مولوی:

آینه ات دانی چرا غماز نیست                        زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست

خداشناسی فطری

خداشناسی فطری بدین معنا است که آدمی بر حسب سرشت ذاتی خود با اوصاف پروردگار خویش آشنا است. این مسئله که آیا خداشناسی فطری تمام صفات خداوند را در بر می گیرد، یا آنکه تنها به پاره ای اوصاف اختصاص می یابد، مسئله ای بحث انگیز است. بر اساس یک دیدگاه، که پاره ای متون دینی نیز موید آن اند آدمی دست کم به برخی از اوصاف خداوند، توحید، معرفت فطری دارد. اینک جا دارد به برخی مضامین دینی که از شناخت فطری انسان از خداوند حکایت دارد، اشاره کنیم.

قرآن و شناخت فطری خدا قرآن کریم، در آیه ای از سوره روم واژه فطرت را به کار برده و دین را امری فطری معرفی کرده است چنین می نماید که محققان اسلام در کاربرد واژه فطرت از این آیه قرآنی الها گرفته اند:

«پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییر پذیر نیست.این است همان دین پایدار، ولی بیش تر مردم نمی دانند.» سوره روم آیه 30

آیه فوق بیان گر این حقیقت است که دین امری فطری است و خداوند سرشت انسان را بر آن نهاده است. هر چند این آیه صریحاً از خدایابی فطری سخن نمی گوید، شاید بتوان آن را موید این معنا دانست؛ زیرا اگر مقصود از « دین» در این آیه، آموزه های اصلی و ارکان اعتقادی اسلام باشد مسلماً شامل اعتقاد به وجود خداوند نیز خواهد بود. احتمال دیگر آن است که مقصود از دین، تسلیم و خضوع در برابر خداوند و پرستش او باشد. در این صورت، آیه مورد بحث بر فطری بودن خداپرستی دلالت می کند و از آن رو که پرستش موجود ناشناخته ممکن نیست، خداپرستی فطری مستلزم فطری بودن آگاهی از وجود او خواهد بود.

از دیگر آیاتی که می توان در تایید خدایابی فطری به ان استشهاد کرد آیه میثاق است:

« و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنان را بر گرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند:« چرا گواهی دادیم» تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این امر غافل بودیم.» سوره اعراف آیه 172

آنچه به اجمال از آیه میثاق به دست می آید، این است که خداوند در یک مرحله از آفرینش، همه انسان هایی را که از آغاز تا قیامت بر عرصه خاک پای می نهند، حاضر و آنان را بر خویشتن خود گواه ساخته و از ایشان پروردگاری خویش اقرار گرفته است. هدف از این اقرار خواهی آن بود که کافران و مشرکان در رستاخیز بی خبری و نا آگاهی خود را بهانه نکنند.

همچنین قرآن کریم در آیاتی چند، این واقعیت را گوشزد می کند که فطرت خدا آشنای آدمی گاه دچار ایستایی و رکود می گردد و تنها در مواقع بحرانی بیدار می گردد:

«فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین فلما نجاهم الی البر اذا هم یشرکون»

« و هنگامی که بر کشتی سوار می شوند، خدا را پاکدلانه می خوانند، ولی چون به سوی خشکی رساند و نجاتشان داد، بناگاه شرک می ورزند.» سوره عنکبوت آیه 33 به آیات 33 لقمان و 52 سوره نحل نیز توجه فرمایید.

این آیات نیز بیانگر آن اند که قرآن، معرفت فطری بشر را به وجود خدا تصدیق می کند در میان روایات پیشوایان دین نیز می توان اشاراتی به فطری بودن شناخت خدا یافت. برای مثال امام باقر (ع) در تفسیر آیه 30 از سوره روم فرمودند: خداوند انسان ها را بر معرفت خویش سرشته است.

 2- راه تجربه

راه دوم شناخت و اثبات خداوند راه تجربه است که از نوع شناخت حصولی است گاه آدمی با مشاهده دقیقو اندیشه ورزی در اوصاف و روابط پدیده های تجربی به وجود خداوند و اوصاف او ، علم، حکمت و قدرت، رهنمون می گردد. این راه، از آن جا که بر مشاهده جهان طبیعت و مطالعه تجربی پدیده های طبیعی استوار است. راه تجربه نامیده می شود با توجه به امتیازات ویژه این راه که بدان اشاره خواهیم کرد، قرآن کریم توجه خاصی به آن مبذول داشته و در آیات پرشماری، انسان را به تدبر در پدیده های جهان پیرامون خویش، به مثابه آیات و نشانه های تکوینی خداوند فراخوانده است. پاره ای از محققان اسلامی با اتکا بر یکی از ویژگی های جهان طبیعت، نظم و انتظام جاری در اشیای طبیعی استدلالی را بر وجود خداوند سامان داده اند که به برهان نظم موسوم است. بر این اساس، می توان برهان نظم را نمونه روشنی از آنچه که آن را راه تجربی خداشناسی نامیدیم، دانست. این برهان به شیوه های متنوعی قابل تقریر است که از جهت مقدمات، صورت استدلال و نتیجه برآمده از آن با یکدیگر متفاوت اند. از این میان، ما به ذکر یک تقریر بسنده می کنیم.

برهان نظم

پیش از تقریر این برهان، مناسب است شناختی از نظم پیدا کنیم. هرجا سخن از نظم به میان آید، با مجموعه ای سر و کار داریم که عامل خاصی، اجزای آن را به یکدیگر پیوند داده و آرایش و ترتیب ویژه ای در میان آن ها برقرار ساخته است براساس این تعریف نظم انواع متعددی می یابد که در این میان، آنچه در برهان نظم مورد نظر است، نوع خاصی است که دارای خصوصیات ذیل باشد:

1- مجموعه ای از اشیای مادی داشته باشیم.

2- اعضای این مجموعه به صورت طبیعی و بدون دخالت انسان یا مخلوق با شعور دیگری در کنار هم قرار گرفته باشند.

3- اعضای این مجموعه کاملاً با هم هماهنگی داشته غایت و هدف خاصی را دنبال کنند. با توجه به تعریف بالا، صورت ساده برهان نظم از دو مقدمه تشکیل می شود: الف. عالم طبیعت پدیده ای منظم ( دارای نظم) است. ب. هر پدیده منظمی، ناظمی مدبر و مدیر با شعور دارد. نتیجه این ترکیب این دو مقدمه آن است که عالم طبیعت ناظمی مدبر، مدیر و با شعور دارد.

مقدمه اول: مقدمه نخست این برهان، گزاره ای تجربی است که نظام مندی جهان طبیعت حکایت می کند. از این گزاره می توان قرائت های گوناگونی در نظر داشت که هر یک به تنهایی برای پیش برد اهداف این برهان کفایت می کند. برخی از این قرائت ها عبارت اند از:

1- کل عالم طبیعت یک مجموعه منظم و هماهنگ است. 2- جهان طبیعت مجموعه ای از مجموعه های منظم است. 3- در طبیعت، برخی مجموعه های منظم یافت می شوند.

همان گونه که ملاحظه می شود، سه قرائت پیش گفته به ترتیب مدعای ضعیف تری را ارائه می کنند. گزاره اول مدعی است که همه جهان طبیعت در حکم پیکره واحدی است که به صورت منظم و هدفمند عمل می کند. لیکن گزاره سوم بیش از این نمی گوید که در گوشه و کنار عالم، پدیده های منظمی وجود دارند که هماهنگی اجزای خویش را برای تامین اهداف خاص، به نمایش می گذارند. البته همان گونه که اشاره شد، قرائت سوم نیز برای نتیجه گیری از برهان مورد بحث کافی است زیرا با توضیحی که خواهد آمد، حتی وجود یک مجموعه منظم در گوشه ای از عالم طبیعت، می تواند آیتی بر وجود ناظم با شعور باشد.

چنین می نماید که مقدمه نخست برهان نظم، محتوایی بسیار روشن دارد و هر کس که اندک توجهی به پدیده های طبیعی جهان بنماید، نمی تواند از پذیرش آن سر باز زند. از همین رو است که حتی منکران وجود خدا نیز به وجود نظم و هماهنگی در جهان طبیعت اعتراف دارند. مشاهدات روزمره هر یک از ما آدمیان، از یک سو و یافته های دانش های تجربی نوین از سوی دیگر مویدات فراوانی برای این اصل فراهم آورده است و اساساً سخن گفتن از قانون طعبیت بدون پذیرش نوعی انتظام مستمر در پدیده های طبیعی معنای روشنی ندارد. دانش هایی هم چو فیزیک، شیمی، اختر شناسی، زیست شناسی و فیزیولوژی گوشه هایی از نظام شگرف و خیره کننده حاکم بر جهان آشکار شده است در جهان طبیعت از کوچک ترین ذرات درون هسته ای تا بزرگترین ستارگان و کهکشان ها و از ... پرده های زیبا و حیرت آوری از نظم و هدفمندی به نمایش گذاشته شده است. کوتاه سخن آنکه، سامان مندی جهان طبیعت، دست کم آن گونه که در قرائت سوم ادعا شد، مطلبی روشن و غیر قابل انکار است.

مقدمه دوم: در این مقدمه، ادعا می شود که وجود هر پدیده منظمی، مستلزم وجود نامنظم با شعور مدبری ومدیری است که بر اساس آگاهی و علم خویش، اجزای درونی پدیده مزبور را با هماهنگی و آرایش خاص و به منظور دستیابی به هدفی معین، در کنار هم نهاده و آن را طبق طرح حکیمانه ای سامان داده است. به دیگر سخن، این مقدمه بیان می دارد که میان وجود نظم و وجود ناظم با شعور پیوندی ناکسستنی است.

 برای تصدیق مقدمه دوم، کافی است در این واقعیت تامل ورزیم که به حکم خرد نه تنها وجود هر پدیده ای از وجود پدید آورنده ای حکایت می کند، بلکه ویژگی های پدیده معلول نیز آیتی بر ویژگی های علت آن است برای مثال عقل با مشاهده سنگ بزرگی که از مکان پیشین خود جابجا شده است دو گزاره ذیل را تصدیق می کند:

1- نیرویی به این سنگ وارد شده که علت این جابجایی است.

2- مقدار این نیرو از نیروی جاذبه زمین ( وزن سنگ)بیش تر بوده است. بنابراین اصل روشن علیت نه تنها ما را از وجود معلول به وجود علت هدایت می کند بلکه به ما در کشف برخی از خصوصیات علت، بر اساس ویژگی های معلول، یاری می رساند. از همین رو است که ما یک قطعه شعر زیبا را تراوش طبع موزون شاعری توانا و با تجربه می بینیم. به همین منوال، هنگامی که با پدیده منظمی روبه رو می شویم، عقل ما نه تنها چنین داوری می کند که پدیده مزبور دارای پدید آورنده (علت ) است بلکه این ویژگی را نیز کشف می کند که پدید آورنده آن موجودی فاقد شعور نیست، بلکه موجودی است حکیم و دانا که از سر تدبیر و خردمندی چنین نظم وسامانی به معلول خویش داده است. مطلب را به شیوه  دیگری نیز می توان باز گفت: بر اساس حساب احتمالات و با توجه به پیچیدگی حیرت آور پدیده های منظم طبیعت، احتمال وقوع تصادفی این پدیده ها بدین معنا که هیچ برنامه ریزی هدفمند و تدبیری در کار نباشد، به قدری ناچیز است که هیچ انسان خردمندی به آن بها نمی دهد بلکه احتمال آن را با صفر یکسان می شمارد برای روشن شدن بحث، به مثال ذیل توجه کنید:

فرض کنیم تمام حالات ممکنی که درباره نمادی که پس از فشردن دکمه ماشین تحریر بر روی کاغذ ثبت می شود، با احتساب جداگانه حروف کوچک، حروف بزرگ، علامت های سجاوندی ارقام و ... صد حالت باشد در این صورت احتمال تایپ تصادفی حرف خاصی در یک بار 100/1 و احتمال تایپ تصادفی دو حرف مشخص در کنار هم 1000/1 خواهد بود. حال اگر کتابی داشته باشیم که یک صفحه آن شامل 1000 حرف باشد، احتمال تایپ تنها یک صفحه آن به صورت تصادفی و بدون دخالت شخص  آگاه و با سواد، برابر با کسری است که صورت آن عدد یک و مخرج آن عدد ده به توان دو هزار است. تردیدی نیست که چنین عددی به قدری بزرگ است که حتی در وهم و خیال نیز نمی گنجد و از این رو، قرار گرفتن آن در مخرج کسری که صورت آن عدد یک است، عملاً آن را به دامان صفر می اندازد.

حقیقت آن است که پیچیدگی نظام های حاکم بر پدیده های طبیعی نیز به حدی است که احتمال وقوع تصادفی آنها، معادل کسری است که مخرج آن به مراتب بزرگتر از مخرج کسر یاد شده است. در این جا است که هر انسان خردمندی، منتفی بودن دخالت فاعل با شعور و گزینش گر را که با انتخاب آگاهانه پدیده های  فعلی را از میان حالات ممکن بی شمار دیگر برگزیده باشد، نامعقول می شمارد و به لزوم پا در میانی چنین فاعلی اقرار می دهد.

با توجه به روشن شدن مقدمات برهان نظم، می توان فشرده این برهان را این گونه بیان کرد: جهان طبیعت – یا دست کم بخشی از پدیده های آن، مجموعه ای منظم است یعنی ترتیب اجزای آن و پیوند میان آنها به گونه ای است که در مسیر اهداف مشخص و غایات خاص است این انتظام غایت مندانه که جلوه های آن را در سراسر عالم می توان یافت، از وجود نظم مدبری و مدیری حکایت می کند که بر اساس علم بی منتهای خویش، جهان طبیعت را انتظام می بخشد و از میان حالات ممکن بی شمار، وضعیت خاصی را مقرر می سازد که در آن ، پدیده های عالم به صورت منظم و هماهنگ، اهداف خاصی را پی می گیرند.

در پایان این بحث، به اختصار، چند نکته را یاد اور می شویم:

1- گروهی بر این اعتقادند که برهان نظم اصل هستی خداوند را ثابت نمی کند، بلکه نشان می دهد که خداوند دارای علم و حکمت و تدبیر است. اما رای دیگر آن است که این برهان در اثبات وجود خداوند نیز کامیاب است؛ هر چند هستی او را  نه به عنوان « واجب الوجود» یا « محرک نخستین» که به عنوان « ناظم جهان» ثابت می کند. برهان نظم، بر اساس رای نخست، از دلایل خداشناسی و بر طبق رای دوم از دلایل خدایابی به شمار خواهد آمد.

2- با توجه به نکته بالا، برهان نظم اوصاف دیگر خداوند را، مانند وجوب وجود یا توحید –حدانیت- ثابت نمی کند اما نباید این واقعیت را نقصی برای این برهان قلمداد کرد زیرا هدف این برهان تجربی اثبات همه اوصاف الهی نیست و اساساً چنین نتیجه ای را به صورت مستقیم از هیچ برهان دیگری نمی توان چشم داشت.

3- راه تجربی خداشناسی و برهان نظم، ویژگی هایی دارد که آن را از دیگر راه ها ممتاز می کند برخی از ویژگی ها عبارتند از :

الف- ارتباط نزدیک بین این برهان با شواهد تجربی و ملموس و مظاهر شگفت انگیز طبیعت سبب می شود که به راحتی اندیشه ها را به سوی خود فراخواند و با وجدان عمومی انسان ها پیوندی عمیق برقرا کند. خالی بودن برهان نظم از مفاهیم و قواعد پیچیده فلسفی، فهم آن را برای عموم آسان کرده و آن را از پیچیدگی های رایج ادله فلسفی دور داشته است.

ب- دستاوردهای علوم تجربی، که از اسرار هستی پرده بر می دارند و وجود نظم و تدبیر را در گوشه ای از جهان بر ملا می سازند همواره پشتیبان خوبی برای برهان نظم اند. از این رو برهان نظم روشی پویا است که هر کشف جدیدی بر استحکام آن می افزاید.

ج- نزدیکی برهان نظم با محتوای بسیاری از آیات قرآنی، تاکیدی است بر هماهنگی و همخوانی عقل و وحی. از این رو، برهان نظم، در مقایسه با دیگر براهین خداشناسی، نقش موثرتری در تقویت ایمان دینی دارد.

برهان نظم در قرآن و روایات

در جای جای قرآن کریم، می توان آیاتی را یافت که از پدیده های گوناگون طبیعی یاد می کند و آنها را آیه و نشانه ای بر وجود خداوند می شمارد و انسان را به تدبیر و تامل در آنها فرا می خواند. شناخت خداوند از رهگذر نشانه های تکوینی او در جهان خلقت، که گاه از آن به « شناخت آیه ای و آفاقی» یاد می شود با مضمون برهان نظم بسیار نزدیک است.

گروهی از آیات آدمی را به اندشیه ورزی در آیات تکوینی خداوند دعوت می کند و انتظام موجود در هستی و در وجود آدمی و راهنمایی می داند که اهل خرد و اندیشه را به سوی مبدا متعالی جهان راهبری می نماید:

« ان فی خلق السماوات و الارض و اختلفا الیل و النهار لایات لاولی الالباب»

 ترجمه: «مسلماً در آفرینش آسمان ها و زمین، و در پی یکدیگر آمدن شب و روز برای خردمندان نشانه هایی ( قانع کننده) هست.» سوره آل عمران آیه 190

« و فی الارض آیات الموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون»

ترجمه : «و روی زمین برای اهل یقین نشانه هایی ( متقاعد کننده) است و در خود شما پس مگر نمی بینید؟» سوره ذاریات آیه 20 و 21 همچنین توجه کنید به آیات 164 سوره بقره، 6-3 سوره جاثیه، یونس آیه 100 و 101 ، سوره ابراهیم آیه 10

گروه پر شماری از آیات قرآنی نیز بر روی پدیده های خاص انگشت گذارده و آن را به عنوان آیه و نشانه ای بر وجود خدا و علم و قدرت الهی معرفی کرده است این آیات به قدری فراوان اند که حتی ذکر نمونه هایی از آن ها مجالی بسیار گسترده می طلبد.

پیشوایان دین نیز به پیروی از روش قرآن کریم، بر « شناخت آیه » ای خداوند تاکید بلیغی کرده اند. برای نمونه، در حدیث جامعی از امام صادق خطاب به یکی از یارانش آمده است:

«ای مفضل! نخستین عبرت و دلیل بر خالق- جلّ و علا- هیات بخشیدن به این عالم و گردآوری اجزا و نظم آفرینی در ان است. از این رو اگر با اندیشه و خرد در کار عالم، نیک و عمیق تامل کنی، هر آینه آن را چون خانه و سرایی می یابی که تمام نیازهای بندگان خدا در آن آماده و گرد آمده است. آسمان همانند سقف، بلند گردانیده شده زمین بسان فرش گسترانیده شده، ستارگان چون چراغ هایی چیده شده و گوهرها همانند ذخیره هایی در آن نهفته شده و همه چیز در جای شایسته خود چیده شده است. آدمی نیز چون کسی است که این خانه را به او داده اند و همه چیز آن را در اختیارش نهاده اند همه نوع گیاه و حیوان برای رفع نیاز و صرف در مصالح او در آن مهیا است. اینها همه دلیل آن است که جهان هستی با اندازه گیری دقیق و حکیمانه و نظم و تناسب و هماهنگی آفریده شده است آفریننده آن یکی است و او همان شکل دهنده، نظم آفرین و هماهنگ کننده اجزای آن است.» و نیز توجه کنید به احادیثی در بحار الانوار علامه مجلسی ج 3 ص 61، 82، 130 و 152 و همچنین نهج البلاغه  خطبه 186، التوحید صروف باب 2 ج 2

3- راه عقل

در این راه ، هستی خداوند  و اوصاف او به مدد مقدمات، اصول و روش های کاملاً عقلی ثابت می شود. براهین و ادله فلسفی اثبات خدا، نمونه های روشنی از کاوش عقلی در راه اثبات خدا است. این راه نیز در مقایسه با دو راه پیش گفته، ویژگی هایی دارد که پاره ای از آنها بدین شرح است:

1- بسیاری از استدلال ها و تبیین های عقلی خدایابی و خداشناسی، به دلیل پیوند با مباحث پیچیده و عمیق فلسفی، برای کسانی که دستی در بحث های فلسفی ندارند، چندان مفید نیست.

2- یکی از امتیازات راه عقلی آن است که می توان در مصاف علمی با شبهات ملحدان از آن سود جست و در مقام احتجاج و مناظره، ضعف وسستی دلایل منکران را آشکار ساخت و به چالش عقل گرایانی که جز به استدلال عقل گردن نمی نهند، پاسخ گفت.

3- راه عقلی خداشناسی می تواند در تقویت ایمان دینی موثر باشد زیرا هر گاه خرد آدمی در برابر حقیقتی خاضع گردد قلب و دل او نیز بدان سو گرایش قوی تری از خود نشان می دهد از سوی دیگر زدودن شک و تردید در سایه استدلال استوار عقلی سهم به سزایی در پیش گیری از اسیب دیدن ایمان دارد.

با توجه به کارکرد ویژه راه عقلی از یک سو و با نظر به تمایل فطری ذهن جست و جو گر انسان به بحث های عمیق عقلی و فلسفی از سوی دیگر دانشمندان مسلمان  پژوهش های ژرفی در زمینه خداشناسی و خدایابی عقلی به انجام رسانده اند که بخشی از آن، به تاسیس براهین نوین وجود خدا یا تکمیل براهین پیشین انجامیده است. یکی از متقن ترین ادله عقلی اثبات هستی خدا برهان معروف وجوب و امکان است. این برهان به چند گونه تقریر شده است که در این جا فشرده یکی از آنها را می آوریم:

تردیدی نیست که در جهان هستی – دست کم- موجودی هست که می توان از آن سخن بگوییم. این موجود یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود در صورت اول وجود خداوند به عنوان واجب الوجود، ثابت می شود؛ اما در صورت دوم، وجود آن شی ممکن الوجود با توجه به نیازمندی آن به علت و با نظر به امتناع دور و تسلسل، مستلزم موجود دیگری است که خو دمعلول موجود دیگری نباشد و چنین موجودی، همان واجب الوجود یا خداوند است. همان گونه که می بینیم، این برهان بر مقدمات فلسفی خاصی ( تعریف واجب الوجود ، ممکن الوجود، دور ، تسلسل و امتناع دور و تسلسل و ...) استوار است و از این رو شرح مفصل آن در خور متون تخصصی فلسفه و الهیات فلسفی است. راه عقل برای شناخت و اثبات خدا از نوع شناخت علم و حصولی است که انسان به وسیله مفاهیم کلی از قبیل « آفریننده، بی نیاز، همه و آن بر همه کار توانا و ...» شناختی ذهنی نسبت به خدای متعال پیدا می کند و معتقد می شود خدا وجود دارد آن کس که جهان را آفریده ( خالق) سپس شناختهای حصولی دیگر به آن اضافه می کند تا به یک نظام اعتقادی هماهنگ ( جهان بینی الهی) دست می یابد آنچه از کاوشهای عقلی و براهین فلسفی بدست می آید (مستقیماً) همین شناخت حصولی است و وقتی این شناخت حصولی حاصل شد انسان می تواند درصدد دستیابی به شناخت حضوری آگاهانه باطل کردن مراحل سلوک و پیروی از بزرگان و علماء خاص به مراتب بالای حضور و شهود و وصل و لقاء خداوند برسد و عند رب شود که آن خلیقته الهی است که نهایت عبودیت و بندگی خداست.

قرآن و  و اهل بیت (س) و نیازمندی ممکنات به خدا

تا آن جا که ما مید انیم، برهان و وجب و امکان، با تقریر فلسفی آن در قرآن کریم مطرح نشده است. در عوض، پاره ای ایات قرآنی به گونه ای از وابستگی و نیازمندی موجودات به خداوند سخن گفته اند. شاید بتوان این آیات را اشاره ای دانست به ان دسته از براهین عقلی که مبنای آنها وابستگی جهان ممکنات به خداوندی است که خود به هیچ موجودی وابسته نیست. برای نمونه در سوره فاطر آمده است:« ای مردم شما به خدا نیازمندید، و خداست که بی نیاز ستوده است.» سوره فاطر آیه 5 « یا ایها الناس انتم الفقرا الی الله و الله هو الغنی الحمید.»

در برخی آیات نیز بر مخلوق بودن ( معلول) موجودات و از جمله انسان تاکید شده است « آیا از هیچ خلق شده اید؟ یا آنکه خودشان خالق ( خود) هستند؟» سوره طور آیه 35 « ام خلقو من غیرش ام هم الخالقون»

آیات قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم و اهل بیت (س) به عنوان منابع دین سرشار از دلایل و ادله اثبات خدا و خداشناسی است.

عدل

اختلاف بین دو نحله کلامی ( اشعری و معتزلی) از جمله مسائل کلام واراده الهی و توحید صفاتی و جبر و اختیار و قضا و قدر بود و غالباً نظریات ایشان در دو طرف افراط و تفریط قرار داشت.

یکی دیگر از موارد اختلاف اساسی بین این دو گروه، مسئله عدل الهی است که در این مسئله، نظر شیعه موفاق گروه معتزله، تلقی شده و مجموعاً در برابر اشاعه به نام « عدلیه: نامیده شده اند. و نظریه اهمیتی که این مسئله در علم کلام دارد از مسائل محوری به شمار آمده و حتی از اصول عقاید و از مشخصات مذهب کلامی شیعه و معتزله محسوب شده است.

باید توجه داشت که اشاعره نیز عدل الهی را نفی نمی کنند و چنان نیست که ( العیاذ بالله) خدا را ظالم بدانند در حالی که آیات صریح و غیر قابل تاویل قرآن کریم، عدل الهی را اثبات و هر گونه ظلمی را از ساخت مقدسش نفی می کند، بلکه بحث بر سر این است که آیا عقل انسان می تواند به خودی خود و صرف نظر از بیانات شرعی ( کتاب و سنت) ضوابطی را برای افعال، و بخصوص افعال الهی، در نظر بگیرد و بر اساس آنها حکم به لزوم انجام کاری و ترک کار دیگری بکند و مثلاً بگوید:« لازم است خدای متعال، مومنان را به بهشت و کافران را به دوزخ ببرد» یا اینگونه قضاوتها تنها بر اساس وحی، صورت می گیرد و صرف نظر از آنها عقل نمی تواند قضاوتی داشته باشد؟

پس نقطه اصلی اختلاف، همان است که به نام مسئله « حسن و قبح عقلی» نام گذاری شده و اشاعره آن را انکار کرده و معتقد شده اند که ( در امور تکوینی) آنچه را خدا انجام می دهد نیکو است، و ( در امور تشریعی) آنچه را خدا امر می کند خوب است نه اینکه چون کاری خوب است خدا آن را انجام می دهد یا به آن امر می کند.

اما عدلیه معتقدند که افعال، صرف نظر از انتساب تکوینی و تشریعی آنها را به خدای متعال و منصف به حسن و قبح می شوند و عقل انسان هم تا حدودی می تواند جهت حسن و قبح افعال را درک کند و ساخت الهی را از انجام افعال قبیح، تنزیه نماید، البته نه بدان معنی که ( العیاذبالله) به خدا فرمان بدهد و امر و نهی کند بلکه بدین معنی که تناسب کاری را با آنها کشف می کند و بر این اساس، صدور کارهای قبیح را از خدای متعال محال می داند.

بدیهی است بررسی تفصیلی این مسئله و پاسخ به شبهاتی که موجب انکار حسن و قبح عقلی از طرف اشاعره شده و سرانجام، ایشان را رویاروی عدلیه قرار داده است در حوصله این نوشتار نیست. همچنین ممکن است سخنان معتزله در این زمینه نیز نقطه ضعف هایی داشته باشد که باید در جای خودش مورد بررسی قرار گیرد ولی اصل اعتقاد به حسن و قبح عقلی، مورد قبول شیعیان و تایید کتاب و سنت و تاکید پیشوایان معصوم ( علیه الصلوه و السلام) می باشد.

از اینروی، ما در اینجا نخست توضیحی پیرامون مفهوم عدل می دهیم و سپس اشاره ای به دلیل عقلی بر این صفت که از صفات فعلیه الهی است می کنیم و در پایان، به حل مهمترین شبهاتی که پیرامون این مسئله وجود دارد می پردازیم.

مفهوم عدل

معنای لغوی عدل، برابری و برابر کردن است و در عرف عام به معنای رعایت حقوق دیگران، در برابر ظلم (= تجاوز به حقوق دیگران) به کار می رود، و از این روی، عدل را به این صورت، تعریف کرده اند.

« اعطاء کل ذی حق حقه» و بنابراین باید نخست موجودی را در نظر گرفت که دارای حقی باشد تا رعایت آن « عدل» و تجاوز به آن « ظلم» نامیده شود. ولی گاهی توسعه ای در مفهوم عدل داده می شود و به معنای « هر چیزی را به جای خود نهادن، یا هر کاری را به وجه شایسته، انجام دادن» بکار می رود و به این صورت، تعریف می شود:« وضع کل شی فی موضعه» و طبق این تعریف، عدل مراد با حکمت، و کار عادلانه، مساوی با کار حکیمانه می گردد. اما درباره اینکه چگونه « حق صاحب حق» و « جایگاه شایسته هر چیزی» تعیین می شود. سخن بسیار است که بخش مهمی از فلسفه اخلاق از فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق را به خود، اختصاص داده است و طبعاً در اینجا می توانیم به تحقق پیرامون این گونه مسائل بپردازیم.

آنچه لازم است در اینجا به آن، توجه شود این است که هر عاقلی درک می کند که اگر کسی بدون هیچ علت لقمه نانی را از دست طفل یتیمی بر باید یا خون انسان بی گناهی را بریزد ظلم کرده و مرتکب کار قبیحی شده است، و برعکس اگر لقمه نان ربوده شده را از دست رباینده بگیرد و به طفل یتیم برگرداند و قاتل جنایتکار را به کیفر برساند کار عادلانه و شایسته ای انجام داده است، و این قضاوت، متکی به امر و نهی الهی نیست و حتی اگر کسی معتقد به وجود خدا هم نباشد چنینی قضاوتی را خواهد داشت.

اما اینکه راز این قضاوت چیست و چه نیروی درک کننده ای این حسن و قبح را درک می کند و مانند اینها، مسائلی است که باید در شاخه های مختلف مورد بررسی قرار گیرد. حاصل آنکه: برای عدل می توان دو مفهوم خاص و عام در نظر گرفت: یکی رعایت حقوق دیگران و دیگری انجام دادن کار حکیمانه که رعایت حقوق دیگران هم از مصادیق آن می باشد.

بنابراین، لازمه عدل، برابر قرار دادن همه انسانها یا همه اشیاء نیست، و مثلاً معلم عادل کسی نیست که همه شاگردان را خواه کوشا باشند و خواه تنبل بطور یکسان مورد تشویق یا توبیخ قرار دهد وقاضی عادل کسی نیست که مال مورد نزاع را به طور مساوی بین طرفین دعوی تقسیم کند، بلکه معلم عادل کسی است که هر کدام از شاگردان را به اندازه استحقاقشان ستایش یا نکوهش کند و قاضی عادل کسی است که مال مورد نزاع را به صاحبش بدهد.

همچنین مقتضای حکمت و عدل الهی این نیست که همه مخلوقات را یکسان بیافریند و مثلاً به انسان هم شاخ و یال و بال و ... بدهد بلکه اقتضای حکمت آفریدگار این است که جهان را به گونه ای بیافریند که بیشترین خیر و کمال، بر آن مترتب گردد و موجودات مختلف را که اجزا همبسته آن را تشکیل می دهند، بگونه ای بیافریند که متناسب با آن هدف نهایی باشد و نیز مقتضای حکمت و عدل الهی این است که هر انسانی را به اندازه استعدادش مورد تکلیف قرار دهد و سپس با توجه به توانایی و تلاش اختیاری وی درباره او قضاوت کند و سرانجام، پاداش یا کیفری در خور کارهایش به او اعطا فرماید.

دلیل عدل الهی

چنان که اشاره شد عدل الهی، طبق یک تفسیر بخشی از حکمت الهی و طبق تفسیر دیگر عین ان است و طبعاً دلیل اثبات آن هم همان دلیلی خواهد بود که حکمت الهی را اثبات می کند و در درس یازدهم به آن اشاره شد و در اینجا به تضویح بیشتری درباره ان می پردازیم:

دانستیم که خدای متعال، بالاترین مراتب قدرت و اختیار را دارد و هر کار ممکن الوجودی را می تواند انجام دهد یا ندهد بدون اینکه تحت تاثیر هیچ نیروی مجبور کننده و مقهور کننده ای قرار بگیرد. ولی همه آنچه را می تواند انجام نمی دهد بلکه آنچه را می خواهد و اراده می کند انجام می دهد.

و نیز دانستیم که اراده او گزافی و بی حساب نیست، بلکه آنچه را که مقتضای صفات کمالیه اش باشد اراده کند. و اگر صفات کمالیه او اقتضای کاری را نداشته باشد هرگز آن را انجام نخواهد داد و چون خدای متعال کمال محض است اراده او اصاله به جهت کمال و خیر مخلوقات، تعلق می گیرد و اگر لازمه وجود مخلوقی پیدایش شرور و نقایصی در جهان باشد جهت شر آن، مقصود بالتبع خواهد بود یعنی چون لازمه انفکاک ناپذیر خیر بیشتری است بتبع آَن خیر غالب، مورده اراده الهی واقع می شود.

پس مقتضای صفات کمالیه الهی این است که جهان به گونه ای آفریده شود که مجموعاً دارای بیشترین کمال و خیر ممکن الحصول باشد، و از اینجا صفت حکمت برای خدای متعال، ثابت می گردد. بر همین اساس اراده الهی به آفرینش انسان در شرایطی که امکان وجود داشته باشد و وجود او منشا بیشترین خیرات باشد تعلق گرفته است و یکی از امتیازات اصلی انسان، اختیار و اراده آزاد است و بی شک، داشتن نیروی اختیار و انتخاب، یکی از کمالات وجودی به شمار می رود و موجودی که واحد آن باشد کاملتر از موجود فاقد آن محسوب می شود. اما لازمه مختار بودن انسان این است که هم بتواند کارهای خوب و شایسته انجام دهد و به سوی کمال نهایی و ابدیش گام بردارد، و هم بتواند مرتکب کارهای زشت و ناپسند گردد و به سوی خسران و شقاوت جاودانی، سقوط کند و البته آنچه اصاله مورد اراده الهی قرار می گیرد همان تکامل اوست ولی چون لازمه تکامل اختیاری انسان، امکان تنزل و سقوط هم هست که در اثر پیروی از هواهای نفسانی و انگیزه های شیطانی حاصل می شود چنین سقوط اختیاری هم بالتبع مورد اراده الهی واقع خواهد شد.

و چون انتخاب آگاهانه، نیازمند به شناخت صحیح راه های خیر و شر است خدای متعال، انسان را به آنچه موجب خیر و مصلحت اوست امر فرموده و از آنچه موجب فساد و سقوط اوست، نهی کره است تا وسیله حرکت تکاملی او فراهم گردد و چون تکالیف الهی به منظور رسیدن انسان به نتایج عمل به آنها وضع شده و نفعی برای خدای متعال در بر ندارد از این روی حکمت الهی اقتضا دارد که این تکالیف، متناسب با توانایی های مکلفین باشد، زیرا تکلیفی  که امکان اطاعت نداشته باشد امر و بیهوه خواهد بود.

بدین ترتیب، نخستین مرحله عدل ( به معنای خاص) یعنی عدالت در مقام تکلیف، به این دلیل ثابت می شود که اگر خدای متعال تکلیفی فوق طاعت بندگان تعیین کند امکان عمل نخواهد داشت و کار بیهوده ای خواهد بود.

و اما عدالت در مقام قضاوت بین بندگان با توجه به این نکته ثابت می شود که این کار به منظور مشخص شدن استحقاق افراد برای انواع پاداش و کیفر انجام می گیرد و اگر بر خلاف قسط و عدل باشد نقض غرض خواهد شد.

و سرانجام عدالت در مقام دادن پاداش و کیفر با توجه به هدف نهایی آفرینش، ثابت می گردد. زیرا کسی که انسان رسیدن به نتایج کارهای خوب و بدش آفریده است اگر او را بر خلاف آنها پاداش یا کیفر بدهد به هدف خودش نخواهد رسید.

پس دلیل عدل الهی به معنای صحیح و در همه مظاهرش این است که صفات ذاتیه او موجب رفتار حیکمانه و عادلانه می باشد وهیچ صفتی که اقتضای ظلم و ستم یا لغو و عبث را داشته باشد در او وجود ندارد.

حل چند شبهه

1- اختلافاتی که در آفرینش مخلوقات و به ویژه انسانها وجود دارد چگونه با عدل و حکمت الهی سازگار است؟ و چرا خدای حکیم و عادل، همه مخلوقات را یکسان نیافریده است؟

پاسخ این است که اختلاف آفریدگان در بهره های وجودی، لازمه نظام آفرینش و تابع قوانین علی و معلولی حاکم بر آن است، و فرض یکسان بودن همه آنها پندار خاصی است واگر اندکی دقت کنیم خواهیم دانست که چنین فرضی مساوی با ترک آفرینش است زیرا اگر مثلاً همه انسانها مرد یا زن بودند توالد و تناسلی انجام نمی گرفت و نسل انسان، منقرض می گردید و اگر همه آنها مخلوقات، انسان بودند چیزی برای خوردن و تامین سایر نیازمندیها نمی یافتند، و نیز اگر همه حیوانات یا نباتات یک نوع و یک رنگ و دارای خواص یکسان می بودند این همه فواید بی شمار و زیباییهای خیره کننده پدید نمی آمد. و پدید آمدن این یا آن نوع از پدیده ها با این یا آن شکل و ویژگی تابع اسباب و شرایطی است که در جریان حرکت و تحول ماده فراهم می شود و هیچ کس را قبل از آفرینش، حقی بر خدا نیست که او را چنین یا چنان بیافریند یا در این یا در آن مکان، و در این یا آن زمان قرار دهد تا جایی برای عدل و ظلم داشته باشد.

2- اگر حکمت الهی اقتضای حیات انسان را در این جهان داشته است پس چرا او را می میراند و به حیات او خاتمه می دهد؟

پاسخ این است که اولاً مرگ و حیات موجودات در این جهان هم تابع قوانین تکوینی و روابط علی و معلولی و لازمه نظام آفرینش است. و ثانیاً اگر موجودات زنده نمی مردند زمینه پیدایش موجودات بعدی فراهم نمی شد و آیندگان از نعمت وجود و حیات، محروم می گردیدند. و ثالثاً اگر تنها فرض کنیم که همه انسانها زنده بمانند طولی نمی کشد که پهنه زمین برای زندگی ایشان، تنگ می شود و از رنج و گرسنگی آرزوی مرگ خواهند کرد. و رابعاً هدف اصلی آفرینش انسان، رسیدن به سعادت ابدی است و تا انسانها به وسیله مرگ، از این جهان منتقل نشوند به آن هدف نهایی نخواهند رسید.

3- وجود این همه رنج ها و امراض و بلاهای طبیعی ( مانند سیل و زلزله) و گرفتاریهای اجتماعی ( مانند جنگ ها و ستم ها) چگونه با عدل الهی سازگار است؟

پاسخ این است که اولاً حوادث ناگوار طبیعی، لازمه فعل و انفعالات و تزاحمات عوامل مادی است وچون خیرات آنها بر شرورشان غلبه دارد مخالف حکمت نیست و نیز پدید آمدن فساد های اجتماعی، لازمه مختار بودن انسان است که مقتضای حکمت الهی می باشد و در عین حال، مصالح زندگی اجتماعی بیش از مفاسد آن است و اگر مفاسد، غالب بود انسانی در زمین بافی نمی ماند.

ثانیاً وجود این رنج ها و گرفتاریها از یک سوی، موجب تلاش انسان برای کشف اسرار طبیعت و پدید آمدن دانش ها و صنایع مختلف می شود و از سوی دیگر دست و پنجه نرم کردن با سختی ها عامل بزرگی برای رشد و شکوفایی استعدادها و ترقی و تکامل انسانها می گردد. و بالاخره تحمل هر سختی و رنجی در این جهان ابدی خواهد داشت و بنحو احسن جبران خواهد شد.

4- عذاب ابدی برای گناهان محدودی که در این جهان، ارتکاب می شود چگونه با عدل الهی سازگار است؟

پاسخ این است که بین اعمال نیک و بد و بین پاداش و کیفر اخروی نوعی رابطه علیت وجود دارد که به وسیله وحی الهی، کشف و به مردم گوشزد شده است. و همچنان که درا ین جهان، بعضی از جنایات، موجب آثار شوم طولانی می شود و مثلاً کور کردن چشم خود یا دیگران در یک لحظه، انجام می گیرد اما نتیجه آن، تا پایان عمر ادامه دارد همچنین گناهان بزرگ هم دارای آثار اخروی جاویدان است و اگر کسی وسایل جبران آنها را در همین جهان ( مثل توبه) فراهم نکند آثار سوء آن تا ابد، دامنگیر وی خواهد شد و همانگونه که کور ماندن انسان ها تا پایان عمر به وسیله یک جنایت لحظه ای، منافاتی با عدل الهی ندارد مبتلی شدن به عذاب ابدی هم در اثر گناهان بزرگ، منافاتی با عدل الهی نخواهد داشت زیرا نتیجه عملی است که شخص گناهکار آگاهانه به آن اقدام کرده است.

ماخذ:

1-جلسات و آثار آیت الله سید جواد سید فاطمی

2-طهارت روح –برگرفته ازشهید مطهری

3- اصول عقاید آیت الله مصباح یزدی

4-معارف اسلامی دانشگاهها-نهاد رهبری در دانشگاهها

رضا قارزی

کتابچه ایمان،نفاق وکفر ازدیدگاه حضرت علی علیه السلام در کتاب سلیم ابن قیس هلالی(اسرار آل محمد)- رضا

بسم الله الرحمن الرحیم 

 کتابچه ایمان،نفاق وکفر ازدیدگاه حضرت علی علیه السلام  

در کتاب سلیم ابن قیس هلالی(اسرار آل محمد)- رضا قارزی 

معنای اسلام و ایمان[1]

ابان بن ابی عیاش از سلیم بن قیس نقل می کند که گفت: از علی بن ابی طالب (ع) شنیدم در حالیکه مردی از آن حضرت درباره ایمان سوال کرد و گفت: یا امیر المومنین، مرا از ایمان خبر ده طوری که از غیر تو و بعد از تو کسی در این باره سوال نکنم.

امیر المومنین (ع) فرمود: مردی خدمت پیامبر (ص) آمد و مثل همین که از من پرسیدی از آن حضرت سوال کرد و مثل سخن ترا گفت. پیامبر (ص) با ان مردم شغول صحبت شد و به او فرمود: بنشین. آن مرد عرض کرد: ایمان آوردم.

سپس علی (ع) رو به آن مرد کرد و فرمود: هیچ میدانی که جبرئیل به صورت انسانی نزد پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: اسلام چیست؟ فرمود : « شهادت به اینکه خدایی جز الله نیست و اینکه محمد پیامبر خدا است و بپا داشتن نماز و دادن زکات و حج خانه خدا و روزه ماه رمضان و غسل جنابت». عرض کرد: ایمان چیست؟ فرمود: به خدا و ملائکه اش و کتابهایش و پیامبرانش و به زندگی بعد از مرگ و به همه مقدرات – خیر و شر آن و شیرین و تلخ آن- ایمان بیاوری.[2] وقتی آن مرد برخاست پیامبر (ص) فرمود: این جبرئیل بود، آمده بود تا دینتان را به شما بیاموزد. و چنین بود که هرگاه پیامبر (ص) به او مطلبی می فرمود او می گفت: « درست می گویی». پرسید: روز قیامت چه زمانی است؟ فرمود : سوال شونده از سوال کننده ( در این باره) عالم تر نیست. گفت: راست گفتی.

پایه های ایمان

امیر المومنین (ع) بعد آنکه از کلمه « راست گفتی» جبرئیل فراغت یافت چنین فرمود: بدانید که ایمان بر چهار پایه بنا شده است: یقین و صبر و عدل و جهاد.

یقین

یقین بر چهار شعبه است: شوق و ترس و زهد و انتظار[3].

هر کس مشتاق بهشت باشد شهوارت را از یاد می برد، و هر کس از آتش بترسد از محرمات پرهیز می کند، و هر کس نسبت به دنیا زهد و بی اعتنایی کند مصیبتها بر او آسان می شود[4]، و هر کس به انتظار مرگ باشد در خیرات می شتابد.

صبر

صبر بر چهار شعبه است: بصیرت در فهم و درک [5]، تاویل و تبیین حکمت، شناخت عبرتها[6]، سنن پیشینان.

هر کس در فهم و درک بصیرت داشته باشد در حکمت و جستجو و تبیین می کند، و هر کس در حکمت تبیین کند عبرتها را می شناسد، و هر کس عبرت را بشناسد حکمت را تاویل و تفسیر می کند، و هر کس حکمت را تفسیر کند عبرت را می بیند، و هر کس عبرت را ببیند گویا همراه پیشینیان بوده است.

عدل

عدل بر چهار شعبه است: پیچیده های فهم، و پوشش علم و شکوفه حکمتها و باغ حلم.

هرکس بفهمد جمله های علم را تفسیر می کند، و هر کس علم داشته باشد شرایع حکمت بر او عرضه می شود، و هر کس بردباری کند در کارش افراط نمی کند و به وسیله آن در بین مردم ستوده زندگی می کند.

جهاد

جهاد بر چهار شعبه است: امر به معروف و نهی از منکر، و راستگویی در جاهای مختلف، و غضب بخاطر خداوند، و بغض و عداوت با فاسقین.

هر کس امر به معروف کند کمر مومن را محکم می کند، و هر کس نهی از منکر کند بینی فاسق را [7] به خاک می مالد، و هر کس در جاهای مختلف راست بگوید وظیفه ای که بر عهده اش بوده انجام داده است، و هر کس با فاسقین عداوت داشته باشد وبه خاطر خداوند غضب کند خداوند بخاطر او غضب می نماید.[8]

و این است ایمان و پایه ها و شعبه های آن.

کمترین درجه ایمان و کفر و گمراهی

آن مرد گفت[9]: یا امیر المومنین، کمترین چیزی که شخص با آن مومن می شود، و کمترین چیزی که با آن کافر می شود، و کمترین چیزی که با آن گمراه می شود چیست؟

حضرت فرمود: سوال کردی جواب را بشنو:

کمترین چیزی که شخص با آن مومن می شود آن است که خداوند خود را به او بشناسد، و او به پروردگاری و یگانگی خداوند اقرار نماید، و پیامبرش را به او بشناسد و او به نبوت و ابلاغ ( رسالت او) اقرار نماید، و حجت خود در زمین و شاهد برخلقش را به او بشناسد و او به اطاعتش اقرار کند[10].

عرض کرد: یا امیر المومنین، اگر چه نسبت به همه چیز- غیر آنچه توضیح دادی- جاهل باشد؟ فرمود: آری، ( فقط) هرگاه به او دستور داده شد اطاعت کند و هر گاه نهی شد بپذیرد.

کمترین چیزی که شخص باآن کافر می شود آن است[11] که چیزی را به عنوان دین بپذیرد و گمان کند که خداوند او را به آن امر کرده- از چیزهایی که خداوند نهی کرده است- بعد آن را دین خود قرار دهد و بر اساس آن تبری و تولی داشته باشد و گمان کند خدایی را که به او امر کرده می پرستد.

کمترین چیزی که شخص با آن گمراه می شود آن است که حجت خدا در زمین و شاهد او بر خلقش را که امر به اطاعت او نموده و ولایتش را واجب کرده نشناسد.

دوازده امام حجت های الهی

( آن مرد) عرض کرد: یا امیر المومنین ، آنان را برایم نام ببر. فرمود: کسانی که خداوند ایشان را با خود و پیامبرش قرین نموده[12] و فرموده است: « اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمرِ مِنکُم»[13] یعنی: « از خدا و پیامبر و اولی الامرتان پیروی کنید».

عرض کرد: برایم روشن نمایید. فرمود: آنانکه پیامبر (ص) در آخرین خطبه ای که خواند و همان روز از دنیا رفت چنین فرمود:« من در میان شما دو چیز باقی گذاردم که تا به حال ان دو تمسک کرده اید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خداوند و اهل بیتم. خداوند لطیف خبیربا من عهد کرده است که آن دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا برسر حوض کوثر بر من وارد شوند مانن این دو – و حضرت به دو انگشت سبابه و وسط اشاره کردند- زیرا یکی از این دو جلوتر از دیگری است[14]. پس به این دو تمسک کنید تا گمراه نشوید، و از آنان پیشی نگیرید که هلاک می شوید، و از آنان عقب نمایند که متفرق می شوید[15] و به آنان چیزی یاد ندهید که از شما عالم ترند.

عرض کرد: یا امیر المومنین، او رابرایم نام ببر. فرمود: کسی که پیامبر (ص) او را در غدیر خم نصب کرد و به آنان خبر داد که او نسبت به آنان صاحب اختیار از خودشان است، و سپس به آنان دستور داد تا حاضران غائبان را آگاه نمایند.

عرض کرد: یا امیر المومنین، آن شما هستید؟ فرمود: من اول و افضل آنها هستم. سپس پسرم حسن بعد از من نسبت به مومنین صاحب اختیار تر از خودشان است. سپس پسرم حسین بعد از او نسبت به مومنین صاحب اختیارتر از خودشان است. و سپس جانشینان پیامبر (ص) هستند تا بر سر حوض کوثر یکی پس از دیگری به خدمت او وارد شوند.

آن مرد نزد علی (ع) رفت و سر حضرت را بوسید و سپس عرض کرد: برایم روشن کردی و مشکلم را حل کردی و هر مشکلی در قلبم بود از بین بردی.

پایه های کفر

چهار پایه کفر

سلیم از امیر المومنین (ع) نقل می کند که فرمود[16]

کفر بر چهار پایه بنا شده است: فسق و غلو و شک و شبهه.

شعبه های فسق

فسق بر چهار شعبه است: جفا و کور دلی و غفلت و تجاوزکاری.

هر کس جفا کند حق را کوچک می شمرد[17] و عالمان دین را شدیداً مبغوض می دارد و بر گناه بزرگ اصرار می ورزد.

هر کس کوردل باشد یاد خدا را فراموش کند و در پی گمان می رود[18] و با خالق خود به مبارزه بر می خیزد و شیطان بر او الحاح می کند و بدون توبه و خضوع و غافل شدن از گناه [19] طلب مغفرت می کند. هر کس غفلت کند بر نفس خود جنایت کرده و کارش معکوس و منقلب می شود و گمراهی خود را هدایت می پندارد و آرزوها او را فریب می دهد، و هنگامی حسرت و پشیمانی او را می گیرد که وقت آن گذشته و پرده از او برداشته شده و آنچه گمانش را نمی کرد برایش ظاهر شده باشد.

هر کس از امر خداوند تجاوز کند شک می کند، و هر کس شک کند خداوند بر او برتری نشان می دهد و او را به قدرت خویشس ذلیل می گرداند و بجلالت خود او را کوچک می کند، همچنانکه به پروردگار کریم خود مغرور شده و در کار خود[20] افراط نموده است.

شعبه های غلو[21]

غلو بر چهار شعبه است: تعمق و فرو رفتن در نظریه و منازعه در آن و انحراف و لجاجت. هر کس ( بیش از حد) تعمق کند[22] به حق باز نمی گردد و جز غرق شدن در امور پیچیده چیزی برایش زیاد نمی شود، و فتنه ای از او رفع نمی شود مگر آنکه فتنه دیگری او را در خود فرو می برد، و دینش از هم گسیخته می شود و در مسئله ای بهم پیچیده فرو می رود. هر کس در نظریه منازعه و مخاصمه کند، در اثر لجاجت طولانی به احمق بودن مشهور می شود.[23]

هر کس انحراف پیدا کند نیکی به چشم او قبیح می آید و بدی به چشم او نیک می آید[24].

هر کس لجاجت کند راهها بر او کور می شود و کارش مورد اعتراض قرار می گیرد و بیرون آمدن از آن برایش مشکل می شود آنگاه که تابع راه مومنان نباشد.

شعبه های شک

شک بر چهار شعبه است: جدل و هوای نفس و تردد و تسلیم شدن[25]. و این همان کلام خداوند عزوجل است که می فرماید: « فَبِایِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَماری»[26] ، « پس به کدامیک از نعمتهای پروردگارت مجادله می کنی».

هر کس از آنچه نزد اوست وحشت کند به عقب برخواهد گشت.

و هر کس در دین مجادله کند در شک و تردید می افتد، و اولین از مومنان از او سبقت می گیرند و آخرین از آنان به او می رسند[27] و سمهای شیطان او را زیر پا می گذارند.

هر کس در مقابل هلاکت دنیا وآخرت تسلیم شود بین این دو هلاک می شود، و هر کس از آن نجات پیدا کند از زیادی یقین است[28]، و خداوند مخلوقی کمتر از یقین خلق نکرده است.

شعبه های شبهه

شبهه بر چهار شعبه است: اعجاب و خوش آمدن از زینت، و فریب دادن نفس، و توجیه کجروی ها و پوشاندن حق به باطل.

به این صورت که زینت از دلیل منحرف می کند و فریب دادن نفس را به شهوت می اندازد، و کجروی صاحبش را به انحراف عظیمی می اندازد، و پوشاندن حق به باطل ظلماتی روی هم است.

و اینها، کفرو پایه ها و شعبه های آن است.

پایه های نفاق

چهار پایه نفاق

امیر المومنین (ع) فرمود: نفاق بر چهار پایه است: هوای نفس و سازشکاری و غضب و طعم.

شعبه های هوای نفس

هوای نفس بر چهار شعبه است: ظلم و دشمنی و شهوت و طغیان

کسی که ظلم کند امور پیچیده اش زیاد می شود و مردم او را رها می کنند و بر علیه او کمک می کنند.

هر کس تجاوز کند مردم از شر او در امان نیستند[29] و قلب او سلامت نمی ماند و درشهوات نمی تواند نفس خود را کنترل کند.

هر کس نفس خود را در شهوات ملامت نکند در امور خبیث فرو می رود.[30]

و هر کس طغیان کند عمداً و بدون دلیل گمراه میشود.[31]

شعبه های سازشکاری

ساز شکاری بر چهار شعبه است: بر مغرور شدن و آرزو و بر حذر بودن و عقب انداختن وعده ها

و این بدان صورت است که بر حذر بودن از حق باز می دارد، و عقب انداختن وعده ها موجب تفریط در عمل تا هنگام اجل می شود و اگر آرزو نبود انسان حساب آنچه در آن است را می دانست، و اگر انسان حساب آنچه در آن است را می دانست بطور ناگهانی از وحشت و ترس می مرد. و مغرور شدن باعث کوتاهی انسان در عمل می شود.[32]

شعبه های غضب[33]

غضب بر چهار شعبه است: تکبر و فخر و غیرت کاذب و تعصب

هر کس خود را بالا بگیرد به حق پشت می کند. و هر کس فخر کند به فسق و فجور مبتلا می شود، و هر کس غیرت کاذب نشان دهد بر گناهان اصرار می ورزد، و هر کس را تعصب بگیرد ظلم می کند. و چه بد چیزی است در پل صراط کاری که بین پشت کردن به حق و فسق و فجور و اصرار بر گناهان و ظلم باشد.

شعبه های طعم

طمع چهار شعبه است: خوشحالی و شادی بیش از حد و لجاجت و روی هم انباشتن[34].

خوشحالی نزد خداوند پسندیده نیست، شادی بیش از حد عجب است، و لجاجت بلایی است برای کسی که او را مجبور به کشیدن بار گناهان کرده است. و روی هم انباشتن[35] لهو و بازی و مشغولیت است و تبدیل کردن چیزی که پست تر است به چیزی بهتر می باشد.

و اینها،نفاق و پایه ها و شعبه های آن است.

سنن الهی و توبه به درگاه خدا

خداوند بر بندگانش قاهر است. یاد او بلند و وجه او با جلالت است و هر چه خلق کرده زیبا خلق کرده است. دو دست او باز و رحمت او هرچیزی را گرفته است و امر او ظاهر و نور او نور دهنده است وبرکت جوشان است و حکمت او نور می دهد. کتابش شاهد و حجت او غالب و دین او خالص است. سلطان او ظاهر و کلمه او بر حق و میزان او از روی عدل است و پیامبران او ابلاغ کرده اند.

خداوند بدی را گناه و گناه را فتنه، و فتنه را آلودگی قرار داده است. نیکی را رضایت[36] و رضایت را توبه، و توبه را پاک کننده قرار داده است.

هر کس توبه کند هدایت می یابد، و هر کس به فتنه بیفتد گمراه می شود تا مادامی که به درگاه خدا توبه نکرده و به گناه خود اعتراف ننموده است[37] هیچکس جز هلاک شونده بر علیه امر خداوند حرص و طمع نمی کند.

الله! الله! چه وسعت دارد آنچه از توبه و رحمت و بشارت و حلم عظیم نزد خداوند است و چه ترسناک است[38] آنچه از قیدها و جهنم و بالاهای شدید که نزد خداوند است. هر کس به اطاعت او دست یابد کرامت او را به خود جلب می کند، و هر کس در معصیت او وارد شود و بال عقاب او را خواهد چشید، و بزودی پشیمان می شوند.



[1]- در این حدیث درباره ایمان و اسلام نکات ظریفی ذکر شده که احتیاج به تفسیر و توضیح دارد. در مواردی که مفاهیم پیچیده است به بحار : ج 68 ص 356 مراجعه شود.

[2]- « به مقدرات ایمان بیاوری» یعنی: همه را از جانب خداوند بدانی.

[3]-  هر یک از شعبه ها در جمله های بعد توضیح داده می شود.

[4]- «ب»: مصیبتها را آسان می شمارد.

[5]- «ب»: نظر با حجت

[6]- « د»: نصیحت گرفتن از عبرتها

[7]- «ب» : منافقین را.

[8]- «د»: هر کس با فاسقین عداوت داشته باشد برای خدا غضب می کند و هر کس برای خدا غضب کند خدا برای او غضب می کند.

[9]- در کتاب کافی و معانی الاخبار، سلیم می گوید: من پرسیدم.

[10]- این عبارت در کتاب کافی چنین است... خداوند تبارک و تعالی خود را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید، و پیامبرش را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید و امام و حجت خود در زمین و شاهد برخلقش را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید.

[11]- این عبارت در کافی چنین است: کمترین چیزی که بنده به آن کافر می شود این است که کسی گمان کند چیزی را که خدا از آن نهی فرموده، خدا به آن امر کرده است، و آن را دین خود قرار دهد و طبق آن پایه دوستی خود را قرار دهد، و گمان کند خدایی را که به آن دستور داده را عبادت کند، در حالیکه شیطان را عبادت می کند.

[12]- « د» : کسانی که خداوند اطاعت ایشان را با اطاعت خود و پیامبرش قرین قرار داده است.

[13]- سوره نساء: آیه 59

[14]- یعنی حضرت دو انگشت سبابه از دو دست را کنار یکدیگر قرار دادند اشاره به اینکه قرآن و عترت اینگونه مساوی و قرین یکدیگرند، و بعد انگشت سبابه و وسط از یک دست را نشان دادند و اشاره کردند که نسبت اهل بیت و قرآن مانند این دو نیست که یکی از دیگری مهمتر یا مقدم تر باشد.

[15]- « ب» : که از دین بر می گردید.

[16]-  یادآور می شود: این حدیث شامل معانی پیچیده و مشکلی است که احتیاج به تفسیر دارد ودر حدیث 8 همین کتاب قسمت اول این حدیث در پایه های ایمان ذکر شد. در آنجا یادآور شدیم که علامه مجلسی در جلد 86 بحار: ص 365 به تفسیر و توضیح عبارت مشکل این حدیث پرداخته است.

[17]- در کتاب تحف العقول: مومن را کوچک می کند.

[18]- در کتاب تحف العقول: اخلاقش زشت می شود.

[19]- کلمه « غفلت» در انیجا به صورت فوق معنی شد.

[20]- در کتاب تحف العقول: در زندگی خود.

[21]- « غلو» در اینجا ظاهراً به معنای بالا گرفتن خود در مسائل علمی است.

[22]- معنای تعمق در انیجا کاملاً روشن نیست. معنای متن تا حدی تقریب ذهنی است.

[23]- در کتاب تحف العقول: هر کس منازعه و مخاصمه کند سستی بین آنان را قطع می کند، و از طول لجاجت کارشان به گرفتاری می کشد.

[24]- در کتاب تحف العقول این جمله را اضافه دارد: و به مستی ضلالت دچار می شود.

[25]- خ ل: جدل و ترس از حق و تردد و تسلیم در مقابل جهل و اهل آن.

[26]- سوره نجم : آیه 55

[27]- در کتاب تحف العقول عبارت چنین است: هر کس در دینش تردد داشته باشد اولین از او سبقت می گیرند و آخرین به او می رسند.

[28]- این جمله را می توان اینطور معنی کرد : از برکت یقین است.

[29]- در کتاب تحف العقول: از کسی که به او اطمینان کند خود را در امان نمی بیند.

[30]- در کتاب تحف العقول: در حسرتها فرو می رود و در آن شناور می شود.

[31]- در کتاب تحف العقول: بدون عذر و دلیل گمراه می شود.

[32]- در کتاب تحف العقول عبارت چنین است: و مغرور شدن به دنیا و تفریط در آخرت و تفریط در عقب انداختن وعده ها به کوردلی می کشاند. و اگر عمل نبود انسان به حساب آنچه در آن است را نمی دانست.

[33]- کلمه « حفیظه» به دو معنی آمده است: 1- غضب. 2- تعصب در حفاظت چیزی.

[34]- در تحف العقول : تکبر.

[35]- در تحف العقول: تکبر

[36]- در کتاب تحف العقول: غنیمت

[37]- در کتاب تحف العقول در اینجا اضافه دارد: و نیکی را تصدیق کند.

[38]- در کتاب تحف العقول: چه زشت است.

ایمان،نفاق وکفر ازدیدگاه حضرت علی علیه السلام در کتاب سلیم ابن قیس هلالی(اسرار آل محمد) 

اسلام شناسی (خلاصه)-رضا قارزی

                                                                         بسم الله الرحمن الرحیم

اسلام شناسی (خلاصه)-رضا قارزی

دین مقدس اسلام یک برنامه عمومی وهمیشگی است که ازجانب خدای متعال برای زندگی انسان دردوجهان به سوی خاتم پیغمبران حضرت محمد(صلی الله علیه وآله ) نازل شده است تا درجامعه بشری به مورد اجراء درآید وکشتی انسانیت را ازگرداب جهالت و بدبختی بیرون کشیده وبه ساحل نجات وسعادت دودنیا برساند.

دین درلغت به معنای اطاعت وجزا و..آمده واصطلاحاً به معنای اعتقاد به آفریننده ای برای جهان وانسان وهمچنین دستورات عملی متناسب با این اعتقاد می باشد. کسانی که مطلقاً معتقد به آفریننده نیستند «بی دین» وکسانی که معتقد به آفریننده برای جهان هستند «دیندار» شمرده می شوند. اینها (بی دین ها) جهان را تصادفی ویا صرفاً معلول فعل وانفعالات مادی وطبیعی می دانند. براین اساس ادیان موجود درمیان انسان ها به حق وباطل تقسیم می شوند. دین حق آئینی است که دارای عقاید درست ومطابق با واقع بوده، رفتارهایی را مورد توصیه وتأکید قر اردهد که از ضمانت کافی برای صحت واعتبار برخوردارباشد.

خداوند تعالی درآیه 120 سوره بقره می فرماید: «ولن ترضی عنک الیهود ولاالنصاری حتی یتبع ملتهم قل ان هدی الله هوالهدی ولئن اتبعت اهواء هم بعد الذی جاء ک من العلم مالک من الله من ولی ولانصر».

ترجمه : (ای پیامبر) هرگزیهود ونصاری ازتو راضی نخواهند گشت تا اینکه  بطورکامل تسلیم خواسته های آنها شوی وازآئین (تحریف یافته ) آنان پیروی کنی، بعد ازآن که آگاه شده ای، هیچ سرپرست و یاوری ازسوی خدا برای تو نخواهد بود.

همچنین درسوره صف آیه 6 و 7 می فرماید:« وباز یاد آور هنگامی که عیسی بن مریم با بنی اسرائیل گفت : من همانا رسول خدا به سوی شما هستم و به حقانیت کتاب تورات که مقابل من است تصدیق می کنم ونیز شما را مژده می دهم که بعد ازمن رسول بزرگواری که نامش درانجیل من احمد است بیاید (قرآنش عالمی را به نورعلم حکمت روشن سازد). چون با آیات ومعجزات به سوی خلق آمد گفتند : این سحری آشکاراست . آیا ازآن کس که به راه اسلام وسعادتش می خوانند واو همان دم، برخدا افتراء و دروغ می بندد درجهان کسی ستم کارترهست؟ وخدا هم هیچ قوم ستمکاری را هدایت نخواهد کرد».

پس دین حق امروز فقط دین مقدس اسلام به صریح آیات وروایات و تنها مذهب و صراط مستقیم تشیع اثنی عشری (دوازده امامی) است.

وطبق نظر اکثرمراجع تقلید آیین تحریف شده یهود ونصاری درعصر حاضر به دلیل نپذیرفتن پیامبر حضرت خاتم کافرمحسوب می شود بجزکسانی ودرجایی ازجهان باشند که ندانند پیامبر اکرم (ص) آمده است و به دین خالص و اصیل (بدون تحریف) خود مقیّد و پایبند که از رستگاران خواهد بود.

تعالیم متعالی دین اسلام شامل سه بخش عقاید اسلام، احکام و دستورات عملی وبخش اخلاقیات (مسائل روانی) وآداب وسنن اسلامی می باشد. که بخش عقاید(اصول) وبخش احکام عملی واخلاقیات  وآداب وسنن  « فروع دین» نامیده می شود که بوسیله ابر که مبنای تکلیف الهی است با علوم آن از منابع دین (قرآن و سنت؛ زندگی پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین صلوات الله علیه و در مواردی نظر اجماعی علمای اسلام) که بوسیله علوم اسلامی لازم.

اعتقاد به خدای یگانه، اعتقاد به زندگی ابدی برای هرفردی ازانسان درعالم آخرت ودریافت پاداش وکیفر اعمالی که دراین جهان انجام داده است واعتقاد به بعثت پیامبران ازطرف خدای متعال برای هدایت بشر به سوی کمال نهایی وبه سعادت دنیا وآخرت این سه اصل درواقع پاسخ هایی است به اساسی ترین سؤالاتی که برای هر انسان آگاهی مطرح می شود که :مبدأ هستی کیست؟ پایان زندگی چیست؟ ازچه راهی می توان بهترین برنامه زیستن را شناخت که برخاسته ازجهان بینی الهی می باشد و متن برنامه ای که ازراه تضمین شده وحی شناخته می شود همان ایدئولوژی دینی است و همچنین اصول عدل و امامت.

عقاید اصلی لوازمات و ملزومات وتوابع وتفاضیلی دارد که مجموعاً نظام عقیدتی دینی را تشکیل می دهد و اختلاف دراینگونه اعتقادات موجب پیدایش ادیان وفرقه ها و نحله های مذهبی مختلف شده است مانند اعتقاد به تثلیث مسیحی که با توحید وفق نمی دهد هرچند مسیحیان درصدد توجیه آن برمی آیند (درباب نبوت ) همچنین اختلاف درکیفیت تعیین جانشین پیامبر که باید ازطرف خدا یا ازطرف مردم تعیین شود عامل اصلی اختلاف بین شیعه وسنی دراسلام شده است.

چند نکته :

- درنظرآیین مقدس اسلام فراگیری اصول مقدس اسلام وعمل به فروع «احکام» ودستورات آن وهمچنین آراسته شدن به اخلاقیات وآداب اسلامی به هرمسلمانی واجب وتکلیف می باشد.

-جهان بینی ها کلا به دوبخش : الهی (امروزاسلام) ومادی تقسیم می شود. که به پیروان جهان بینی مادی درزمان سابق «طبیعی»، «دهری» ، احیاناً «ملحد» و«زندیق» نامیده می شدند ودرزمان ما «مادی» و«ماتریالیست» نامیده می شوند.

- مادی گری نحله مختلفی ومشهورترین آنها درعصرما «ماتریالیسم دیالکتیک» است که بخش فلسفی مارکسیسم را تشکیل می دهد.

-واژه ی «اصول دین» را می توان به دومعنای عام وخاص به کاربرد: اصطلاح عام آن در برابر«فروع دین» و بخش احکام به کارمی رود و شامل همه عقاید معتبرمی شود و اصطلاح خاص آن به اساسی ترین عقاید اختصاص می یابد.

- منابع دین که اصول و فروع به وسیله عقل از آن استخراج می شود عبارتست از قرآن و سنت و در برخی موارد اجماع علمای اسلام و این استخراج توسط علوم اسلامی انجام می گیرد که باید آن ها را فرا گرفت.

ما مسلمانها شریفترین علم را داریم و آن علم توحید است .برگرفته  ازجلسات تفسیر و آثار استاد بزرگوار ال

بسمه تعالی

ما مسلمانها شریفترین علم را داریم و آن علم توحید است .

سوره محمد آیه19 :

فَاعلَم اَنَّه لا الهَ الاّ اللهُ وَ استَغفِر لَذنبِک

 

پس بدانکه معبودی غیر از الله نیست، خیزی جز الله نیست پناهی جز الله نیست

تمام خیرها غیر از خدا عارضی و فانی است، قدرتها، زیبائیها و ... خداوند است که همه صفاتش ذاتی و باقی است، به آفتاب و ماه سجده نکنید بخدائی سجده کنید که آنها را آفریده است .

سوره فصلّت آیه 37 :

لا تَسجُدوا لِلشَّمسِ وَ لا لِلقَمَر وَ اسجُدُوا لله الّذی خَلَقَهُنَّ اِن کُنتُم ایاهُ تَعبُدُون

 

نه به آفتاب و نه بماه سجده نکنید سجده بخدا کنید که آنها را آفریده است اگر فقط او را می پرستید

شکوفائی انسان در اعتقاد به توحید است(قُولُوا لا اِلهَ اِلاَّ اللهَ تُفلِحُوا) انسان که به این اعلی رسد، خدا در نظرش عظیم می شود و غیر خدا هر چه باشد حقیر و کوچک، یعنی دنیا با تمام زیبائیهایش در نظر یک مسلمان کوچک و حقیر است، اگر دیگران دارند، او ناراحت نمی شود حسد نمی کند و اگر خود دارد حریص نیست و بخل نمی ورزد و خصوصیتهای خوب و زیبای دیگر که همان شکوفائی انسان است .

بعبارت دیگر تزکیه انسان است که کلید بهشت می باشد بهشت سرتاسری، (جزاء من تزکی 76 طه) آری اسلام با تعلیماتش با مقررات روزمره اش ، نماز، زکوه، حج، جهاد و ... حتی کسانی را هم که سواد خواندن و نوشتن ندارند نیز به این مقام می رساند دنیا و زیبائیهای آن اگر در چشمها صغیر و ناچیز باشد محلی برای حرص و بخل و حسد و دیگر حالات رذل جهنمی باقی نمی ماند و زندگی بهشت گونه می گردد. پیغمبر فرمود هر کس بفقرش صبر کند روز قیامت با من خواهد بود .

- آری شخص مسلمان در هر حال بنده خدا است داشتن و نداشتن پیش از او سواء است او دارای نفس مطمئنه است که بهر حال رضایت دارد خدا هم از او راضی است او در هر حال و در هر حادثه بخدا رجوع می کند خدائی که (لَهُ ما فیِ السّماواتِ وَ الارضَ وَ ما بینَهُما وَ ما ... آیه 6 طه ) او همواره مخاطب:(یا اَیَّتُها النَّفسُ المُطمَئِنَّه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فَادخلی فی عِبادی وَ ادخُلی جَنَّتی، آیات 27 الی 30 سوره الفجر) است او قبل از بهشت موعود در دنیا هم در باغستانها است و مشمول آیه 54 و 55 سوره قمر می باشد.

اِنّ المُتَقینَ فی جنّاتٍ وَ نَهَرَ فی مَقَعَدِ صدِق عِند مَلیکَ مُتَدِر

 

بی گمان متقیان در باغها و نهرها هستند در مقام و منزلتی صدق نزد فرمانروای مقتدر

فی جناه و نهر : از رسول خدا که در ذیل این آیه آمده : نهر بمعنای وسعت است یعنی در هر حال چه فقر و چه غنا و چه صحت و چه مرض در باغ است امام صادق(ع) فرمودند : «دنیا برای شیعیان ما بهشت است، بهشت هم بهشت است او به مقام خلیفه اللهی رسیده است» در حدیث قدسی است : عبدی اطعتی حتی اجعلک مثلی من بچیزی می گویم باش، می شود تو هم بگوئی باش بشود. امام صادق(ع) فرمودند :«مومن اگر به این کوه بگوید بیا جلو می آید. دیدند کوه دارد جلو می آید حضرت با اشاره دست فرمود بایست، ایستاد، در زلزله مدینه که در بحار نقل کرده، مردم پناه به آن حضرت آوردند،حضرت دست گذاشت بر زمین، نهیب زد(هی اسکن) زمین ساکت شد، مردم خیلی تعجب کردند، فرمود تعجب نکنید من همان انسان هستم که در سوره زلزال آمده : اِذا زِلزِلتُ الاَرضُ زلزالها وَ اخرجَتُ الارضُ اَثقالَها وَ قالَ الاِنسانُ مالَها.

« علم به ماوراء توأم با حکمت عملی»

ما مسلمانها علوم متنوع قرآنی داریم از جمله بماوراء(امداد غیبی) توام با حکمت عملی است از سرتاسر قرآن این علوم بدست می آید بخصوص در احوالات انبیاء علیهم السلام، موسی علیه السلام تولدش، رشدش ... تا می رسد آنجا که فرعون تهدید می کند و موسی پیامبر خدا بنی اسرائیل را از مصر خارج می کند.دشمن از عقب می رسد و موسی کنار دریا قوم مضطرب می شوند موسی علم به ماوراء دارد و می گوید کلا انّ معیَ ربی سیهدینی که خطاب می شود اضطرب بعصاک البحر، آب سنگ می شود ... در بیابان هم سنگ آب می شود، عیسی علیه السلام مجسمه از گل بصورت پرنده درست می کند و باذن خدا فوت می کند و پرنده می شود، یونس در بطن ماهی خدا را تسبیح می کند و پس از مدتی سالم از شکم ماهی بیرون می آید، فانجیناهُ منَ الغَمِّ وکَذلکِکَ نُنَجی المُومنین، امام صادق(ع) در ذیل این آیه فرماید تعجب می کنم از کسیکه گرفتار غم سنگینی می شود چرا از این آیه غافل است. عاصف بن برخیا در یک لحظه تخت بلقیس را از دوازده روز راه حاضر می کند(و قال الذی عندَهُ عِلمٌ منَ الکِتاب اَنا اتیکَ بهِ قَبلَ اَن یَرتَدِّ اِلَیکَ طرفک)به ابراهیم(ع) آتش سرد و سلام می شود .

رسول خدا هم اعلان مقابله با دشمن می دهد و می گوید : اِنَّ وَلِیَّ اللهَ الَّذی نَزَّلَ الکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلِّی الصالِحین متولی امور من کسیست که کتاب را نازل کرده و او متولی صالحان نیز می باشد(آیه 196 سوره اعراف) و خلاصه اِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ امَنُوا فِی الحیوهِ الدُّنیا ... تمام اینها توام با حکمت عملی می باید باشد.(مجموعه آیات 22 الی 39 از سوره اسراء) گفت پیغمبر به آواز بلند با توکل پای اشتر را ببند، امیرالمومنین وارد مسجد شد دید عده در گوشه مشغول ذکر هستند جلو آمد فرمود شما کیستید؟ عرض کردند ما متوکلان هستیم فرمود یعنی چه ؟ گفتند خداوند روزی رسان است اگر رسد می خوریم، نرسید صبر می کنیم، حضرت فرمود سگهای محل ما هم چنین اند، پا شوید بروید بیرون مشغول کاری بشوید. بلی کار و شغل نیز عبادت است بشرطی که بعنوان بندگی باشد، در این حال اگر گرهی در کار افتد او خود مشگل گشا است که وَ مَن یَتَّقِ الله یَجَعَلَ لَهُ مَخرَجاً وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب. هر کس خدا را بپاید و تکالیف خود را انجام دهد خداوند در گرفتاری ها راه خروج بر او قرار می دهد از راه ماوراء که مافوق حساب های طبیعی است به او روزی می دهد حضرت مریم هم گفت : هُوَ مِن عِندَ اللهِ انَّ اللهَ یَرزُقُ مَن یَشاءِ بِغَیرِ حِساب. و آیا دیگر که سرتاسر قرآن مشحون است با این آیات نورانی .

امروز کشور ایران بحمدالله از موقعیتی برخوردار است که بعد از زمان ائمه سلام لله علیهم هیچگاه این موقعیت را نداشت.و در زمان بعد از زمان ائمه تا زماننا هذا سلاطین جور از صفویه ها و پهلویها ملعون همیشه مسلط بودند و مراجع عظام  شیعه همواره محکوم به سکوت بودند اما امروز بحمدالله در رأس کشور ولی فقیه است مرجعی وارسته و فرمانده کل قوا و بحمدالله سپاه و بسیج و ارتش و قوای انتظامی نیرومند تحت فرمان اند. بدبخت و بیچاره است افرادی و جریانهایی که با داشتن موقعیت ایران ترسی هراسی بخود راه دهد و از هیاهوی دشمن بترسد آنها مانند ضعفای بنی اسرائیل هستند که مضطرب می شوند. غافل از آنکه هزارها موسی در کشور هستند و دریاها را می شکافند و ...

برگرفته  ازجلسات تفسیر و آثار استاد بزرگوار الهی آیت الله سید جواد سید فاطمی دام ظله - تهیه: رضا قارزی     1382

اسلام شناسی  (شناخت اجمالی دین اسلام):(بخشی از کتاب اسلام شناسی برای نوجوانان و جوانان- رضا قارزی)

بسم الله الرحمن الرحیم

اسلام شناسی (شناخت اجمالی دین اسلام)

(بخشی از کتاب اسلام شناسی برای نوجوانان و جوانان- رضا قارزی)

 

 

 معنا و مفهوم دین

واژه و لغت دین گرچه عربی است ولی در فرهنگ لغات ملل مختلف به معنای حکم، قضا، رسم و عادت، شریعت و مذهب، همبستگی و غیر آن آمده است. و در فرهنگ لغات عربی و استعمال های قرآنی به معنای زیادی از جمله : جزا، حساب، قانون، شریعت، طاعت و بندگی، تسلیم و انقیاد، روش و رویه، توحید و خداپرستی آمده است.[1]

دین در مفهوم و اصطلاح عبارت است از مجموعه بینش ها و عقاید، قوانین و دستورا ت، اخلاق و سنن و آداب زندگی که پیامبر الهی از طرف خداوند برای راهنمایی و هدایت آورده که تمام امور زندگی را تحت پوشش دارد از جمله پرورش انسانها، اداره فرد و جامعه و پاسخگویی به اقتضای آفرینش انسان. دین یک نهضت همه جانبه به سوی تکامل و تعالی انسان است که برگزیدن و عمل به آن متضمن سعادت حقیقی است که سعادت و صلاح دنیوی و حالات بهشتی و کمال اخروی و حیات حقیقی جاودانی او را تامین می کند.[2]

ضرورت دین

با توجه به ربوبیت حکیمانه الهی و نیز توجه به این که انسان قابلیت حیات ابدی و کسب کمالات معنوی و اخروی را در حد اقتضا ظرفیتش که آفریده شده است را داراست، به دین نیازمند است تا او را در پیمودن مسیر حیات سعادتمندانه هدایت و یاری کرده و در عین حال نیازهای دنیوی او را نیز مورد توجه قرار دهد و پاسخ های لازم و مورد نیاز و مورد درخواست او را بدهد؛ و تامین خواسته های مشروع، منطقی و معقول دنیوی اش جزء برنامه های هدایتی اش  باشد یعنی دین را از دنیا جدا نداند.پس، از دلایل ضرورت دین داری انسان ها، نیاز فطری و روحی به دین و خداپرستی است و پاسخگویی به افکار و داشتن عقاید صحیح و همچنین نیازمندی به قوانین جامع و مترقی است لازم به ذکر آنکه انسان خلا عقیده ندارد و دارای اعتقاد است چه صحیح چه ناصحیح قوانین الهی برنامه کامل زندگی مادی و معنوی بوده و به جنبه های دنیوی و اخروی توامان توجه دارد، راز پیدایش بحرانهای شدید روحی و اعتقادی و اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی ، به ویژه در میان انسانهای غرب وشرق همین جدا شدن از دین و اتکاء به عقل حسی و تجربی می باشد که دور از خوشبختی، کمال، صلاح، حیات حقیقی دنیوی و اخروی است.از علل دیگر نیاز به دین دلیل نیاز انسان به اخلاق و فضائل اخلاقی و آداب و سنن صحیح است و تا به وسیله آن بتواند روابط فردی و اجتماعی را ایجاد و اصلاح کرده  و یک زندگی سالم و صحیح داشته باشد و همچنین بتواند در کمالات و معنویات به تعالی برسد.که تمام این آموزه ها در دین وجود دارد. رفتارهای غیر صحیح و غیر انسانی امروز رایج در غرب و شرق و لشکرکشی ها، هجوم ها و حمله ها به کشورهای مظلوم  و ستمدیده به ویژه مسلمان (عراق، پاکستان، افغانستان ، فلسطین و ...) نتیجه عدم پایبندی به دین است.

دین امری فطری است

در مطالب بالا آورده شد که نیاز انسانها به خداپرستی و دین یک نیاز فطری و روحی است. دین با فطرت انسانی هماهنگی کامل دارد و تشریع با تکوین مطابق است چنانچه در آیه فطرت می فرماید:

« فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها ...»  ترجمه پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن این فطرتی است که خداوند انسان ها را بر اساس آن آفریده است. سوره روم آیه 30

از آثار دین بازگردانیدن انسان از جهل و نادانی، توهش، حیوانیت و نفسانیت و به دانایی، رحمانیت، انسانیت، تکامل و آرامش تعالی و انس و وصل به خدا و القاء الله و عند رب شدن و خلسیفه الهی و در یک  مفهوم عبودیت و بندگی خداست.

تاریخ پیدایش ادیان آسمانی:

آنچه که از مدارک اسلامی به دست می آید تاریخ پیدایش دین همزمان با پیدایش انسان است حضرت آدم علیه السلام اولین پیامبر خدا و منادی توحید و یگانه پرستی است و کفر، شرک، نفاق، هواپرستی ، دنیا پرستی، شیطان پرستی، بت پرستی و ... همگی در اثر تبعیت نفس و شیطان است که با  گزیدن طاغوت و غیر خدا و تحریفات، اعمال سلیقه ها ، نفسانیت ها، اغراض فردی و گروهی پدید آمده است.

ادیان توحیدی یا ادیان آسمانی و حقیقی دارای سه اصل کلی مشترک می باشند: اعتقاد به خدای یگانه اعتقاد به زندگی ابدی در عالم آخرت و دریافت پاداش و کیفر اعمال در آن جهان و اصل اعتقاد به بعثت پیامبران از طرف خدای متعال برای هدایت بشر به سوی کمال و سعادت دنیا و آخرت. البته 2 اصل عدل و امامت از اصول تشییع (یگانه مذهب حق) حاضر است.

این سه اصل بالا ( توحید، معاد و نبوت) پاسخ های اساسی ترین سوالات هر انسان آگاه است که : 1- مبدا و خالق و مدیر و مدبر عالم کیست؟ 2- پایان زندگی چیست؟  3- از چه راهی می توان بهترین برنامه زیستن را شناخت؟

متن برنامه ای که از راه تضمین شده وحی شناخته می شود همان ایدئولوژی دینی است که برخاسته از جهان بینی الهی است. عقاید اصلی لوازم و ملزومات و توابع و تفاصیلی دارد که مجموعه نظم عقیدتی دین را تشکیل می دهد. علماء شیعه اصل عدل و امامت را از اصول دیگر دین شمرده است.

دین اسلام دین جامع و کامل و یگانه دین حق

دین اسلام برنامه عمومی، همیشگی، جامع، کامل زندگی دو جهان است که از جانب خداوند تبارک و تعالی به سوی پیامبر خاتم حضرت محمد (ص) نازل نموده است.

قرآن کریم تنها کتاب دست نخورده است که تمام آیات آن بدون کم و کاست وحیانی بوده و توسط جبرئیل بر پیامبر خاتم (ص) نازل گردیده است. بر اساس اعلام صریح قرآن کریم به عنوان مطمئن ترین سند دینی نه تنها دین حق و خالص از جمیع جهات، وجود دارد بلکه گروندگان به ادیان و مذاهب مختلف دیگر موظفند در پی یافتن و گرویدن به دین  حق و خالص باشند و به هر دین و مذهبی بدون تحقیق و حصول اطمینان از حقانیت و درستی نگروند.

در حال حاضر  طبق تمام ادله صحیح فقط دین اسلام آن جامعیت و کامل بودن مطلق بودن، حقانیت و خالص بودن ، مانع بودن و رساندن انسان به کمال و تعالی را داراست و پیروان ادیان الهی قبلی منسوخ شده باید به دین اسلام در آیند جامعیت و کمال مطلق آیین جهانی اسلام بر همگان ثابت گردید دینی که توانایی لازم و کافی در پاسخگویی به نیازهای همه جانبه مادی و معنوی و دنیوی و اخروی انسان را دارا است. دین الهی در مراحل و سیر زمانی تکامل خود به اسلام ختم شد. و ادیان قبل از اسلام نسخ شده می باشند. پیامبران قبل از خاتم به پیروان خود نوید آمدن پیامبر خاتم را داده و به آنها دستور گرویدن به اسلام را و قرآن را داده بودند. خداوند تبارک و تعالی دین اسلام را بر پیامبرش حضرت محمد صل الله علیه و آله نازل کرده و امامت و ولایت رهبری، اداره جامعه اسلامی ، قضاوت و کلیه مناسب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم جز نبوتش را (بعد از ایشان) به 12 معصوم و ائمه اطهار سلام الله علیه اجمعین سپرده است.

خداوند متعال به پیامبرش رسول اکرم (ص) فرمان داده تا دین و دین داری اش را خالص گرداند.

« قل انی امرت ان اعبد الله مخلصاً       له الدین» سوره زمر آیه 11

ترجمه:«بگو مامورم که فقط خدا را بپرستم در حالی که دینم را برای او خالص کرده باشم» در آیه بعد که می آید ضمن تخطئه جدی معتقدات دینی اهل کتاب ( عهد و نصارا) و نفی و رد تکثر گرایی در ادیان و نادرست دانستن آن می فرماید: « ولا یدینون الحق من الذین اوتو الکتاب ....» سوره توبه آیه 29

ترجمه: و آیین حق ( و خالص) را نمی پذیرد کسانی که دارای کتاب اند

پروردگار باری تعالی در سوره مبارکه بقره آیه 120 می فرماید:

« ای پیامبر! هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهد شد تا بطور کامل تسلیم خواسته های آنها شوی و از آیین (تحریف یافته) آنان پیروی کنی. دوم و بعد از آنکه آگاه شده ای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخوهد بود.»

و همچنین در سوره مبارکه صف آیه 6 و 7 می فرماید:

« و باز یاد آر ای پیامبر هنگامی که عیسی بن مریم به  بنی اسرائیل گفت: من همان رسول خدا به سوی شما هستم و به حقانیت کتاب تورات که مقابل من است تصدیق می کنم و نیز شما را مژده می دهم که بعد از من رسول بزرگواری که نامش در انجیل من احمد است بیاید ( قرآنش عالمی را به نور علم حکمت روشن سازد.) چون با آیات معجزات به سوی خلق آمد گفتند : این سحری آشکار است، آیا از  آن کس که او را به راه اسلام و سعادت می خوانند و او همان دم به خدا افترا و دروغ می بندد. در جهان کسی ستمکارتر  از او هست؟ و خدا هیچ قومی ستمکاری را هدایت نخواهد کرد.»

پیروان ادیان الهی تحریف شده موجود که به دین پیامبر اسلام در نیامده اند طبق صریح قرآن کریم کافر بوده و رستگار نخواهند شد مگر پیروان درستکار و متقی از این ادیان  آنها که در گوشه ای از دنیا باشند و بر دین تحریف نشد و صحیح خود پایبند و مقید و متقی باشد و نداند که پیامبر اکرم اسلام آمده که  فقط این افراد مورد  استثناء قابل رستگار شدن و نجات اند.

حضرت علی علیه السلام در روایات زیادی از جمله این روایت بر وجود حق و باطل و تفکیک آنها تصریح کرده است : « حَقُ وَ باطِلُ وَ لَکُلِّ اَهلُ» ترجمه: حقی وجود دارد و باطلی و برای هر کدام پیروانی است. نهج البلاغه خطبه 16.

قرآن کریم در آیات متعددی از جمله آیات زیر اسلام را به عنوان یگانه دین حق و خالص اعلام کرد. وسیله ادیان را باطل و پیروی از آنها را غیر قابل قبول دانسته است:

« ان الدین عند الله الاسلام...» آل عمران آیه 19 و این آیه « و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین» آل عمران؛ آیه 85»

ترجمه: «دین نزد خدا، تنها اسلام و تسلیم بودن در برابر حق است..» آل عمران آیه 19. و «هر کس جز اسلام آیین دیگری برای خود برگزیند از او پذیرفته نیست و در سرای باقی از زیانکاران خواهد بود.»

حقانیت تشییع

از میان مذاهب یک مذهب حق و خالص است  چنانکه در روایاتی از پیامبر و سایر ائمه معصوم علیهم السلام به حق بودن تنها یک مذهب از میان مذاهب ادیان و باطل بودن بقیه ادیان و  مذاهب تصریح و تاکید شده است از جمله این حدیث مشهور پیامبر اکرم (ص) که فرموند: « اسلام نیز مانند دین یهود و نصارا به هفتاد وسه فرقه تقسیم می شود و تنها یک فرقه اهل نجات است» که برای مطالعه و آگاهی از دلایل حقانیت شیعه اثنی عشری می توان از جمله به این منابع مراجعه کرد : ملل و نحل علامه جعفر سبحانی، الغدیر علامه امینی؛ مراجعان علامه شریف الدین، مجموعه آثار شهید مطهری ج 1 صفحه 269-342 و ... پس بر اساس دلایل و ادله نصوص دینی که در کتب شیعه آمده، تنها مذهب تشیع، نماینده راستین دین اسلام که در فرق شیعی نیز  فقط فرقه شیعه دوازده امامی) یا «شیعه امامیه» یا شیعه عثنی عشری

البته باید توجه داشت به وحدت اسلامی تاکید شده از طرف ائمه اطهار و مراجع و فقهاء از باب تقیه  و حفظ  وحدت به ویژه برادری در برابر دشمنان اسلام بسیار اهمیت دارد  و یقین  باید توجه داشت که راه رستگاری و نجات در پیروی از این مذهب است هم در حوزه عقاید و هم حوزه احکام و فروع و هم حوزه اخلاق و آداب و معنویات اسلامی مذهب اثنی عشری و باز باید توجه داشت مشترکات شعیه اثنی عشری یا دوازده امامی با سایر فرق شیعی و مذاهب اسلامی در زمینه اصول و فروع دین فراوان است. حساب آن کس که به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله محبت و ارادت می ورزد با معاندین و نواصب با خاندان پیامبر صلی الله علیه وآله به طور قطع یکسان نخواهد بود.

صراط مستقیم نه صراط ها

به موازات وحدت حقیقی و جوهری ادیان آسمانی در اصول و کلیات دینی اعتقادی ( حداقل در ظرف تحققشان) شاه راه هدایت «صراط مستقیم» یکی بیشتر نیست و آن تسلیم در برابر ذات پاک خداوندی است که توسط همه پیامبران الهی از آدم تا خاتم تبلیغ و تبیین شده است چنانکه قرآن کریم در سوره حمد به آن تصریح و تاکید ورزیده است الف و لام در کلمه «صراط» برای جنس و یا عموم نیست تا از آن عمومیت یا تعدد صراط مستقیم استفاده شود بلکه برای  عد است یعنی صراط مستقیم معهود که همان صراط  توحید و یگانه پرستی است که همه انبیا و اوصیایشان به ان راه بودند.  و این صراط مستقیم همان اسلام ناب محمد (ص)  یعنی شیعه عثنی عشری است که مرحله نهایی و تکامل یافته همان صراط مستقیم انبیای گذشته است  در آیه 153 انعام به صراحت تعدد صراط ها  رد شده است و همچنین آیه 69 سوره عنکبوت  و این دلیل رد « پلورایسم دینی» یا تعداد صراطهای مستقیم است.

علوم اسلامی

مقصود از علوم اسلامی علومی است که به نحوی جزء واجبات اسلامی می باشد یعنی علومی که تحصیل آن علوم حتی به نحو واجب کفایی بر مسلمین واجب است و آن علومی است که شامل این حدیث نبوی می گردد :« طلب العلم فرضیه علی کل مسلم» یعنی دانش طلبی بر هر مسلمان واجب است که به شرح ذیل می باشد.

اول: علوم قرآن و سنت که  واجب است. ( منابع دین)

دوم: شناخت اصول و فروع دین ( شناخت و دانستن اصول دین واجب عینی  و دانستن فروع دین واجب کفایی است)

سوم:  علومی که موضوع و مسائل آنها، اصول و فروع اسلامی می باشد یا علومی که از منابع دین (یعنی قرآن و سنت)، اصول و فروع دین را اثبات می کند مثل علم قرائت، علم تفسیر ، علم حدیث، علم فقه، علم اخلاق نقلی و ...

چهارم: علومی که مقدمه تحصیل و تحقیق علوم دسته سوم (فوق الذکر) است از باب «مقدمه واجب» مثل : ادبیات عرب (صرف، نحو، لغت، معانی، بیان، بدیع و...) ، اصول فقه ، رجال و درایه و ... یعنی در حوزه اسلام لازم است که به قدر کفایت همواره افرادی مجهز به این علوم باشند و لازم است همواره افرادی باشند که دایره تحقیقات خود را در علوم متن و در علوم مقدمه توسعه دهند و آنها را افزایش دهند.

پنجم: علومی که بر آوردن نیازهای لازم جامعه اسلامی موقوف به دانستن آن علم و تخصص و اجتهاد در آن باشد که تحصیل آن علوم از باب « مقدمه تهیوی» بر مسلمانان واجب کفایی است ( در حد نیاز) مثل : علوم و متون پزشکی، تجارت و اقتصاد و حکومتداری و ...

در نتیجه علوم اسلامی عبارت است از علومی که به نوعی از نظر اسلامی « فریضه» یعنی واجب عینی یا کفایی محسوب می شود .

ماخذ مطالب بحث علوم اسلامی، کتاب علوم اسلامی شهید مطهری (ره)

جهان بینی و ایدئولوژی

جهان بینی «سلسله اعتقادات و بینشهای کلی هماهنگ درباره جهان، انسان و بطور کلی درباره هستی می باشد» و ایدئولوژی « سلسله آراء کلی هماهنگ درباره رفتارهای انسان می باشد»( آموزش عقاید آیت ا... مصباح یزدی صفحه 12)

پس نظام اعتقادی و اصولی هر دین جهان بینی آن دین و سیستم کلی احکام عملی آن را ایدئولوژی گویند (هدف و برنامه) و آنها را  اصول و فروع دین  می نامند. باید توجه داشت که احکام جزئی شامل اصطلاح ایدئولوژی نمی شود و اعتقادات جزئی نیز شامل جهان بینی نمی گردد. نکته دیگر آنکه گاهی کلمه ایدئولوژی به معنای عامی بکار می رود که شامل جهان بینی هم می شود.

جهان بینی  غیر الهی و مادی

در میان انسان ها انواعی از جهان بینی وجود دارد ولی همگی آنها را می توان به جهان بینی الهی غیر الهی و مادی تقسیم کرد.

پیروان جهان بینی غیر الهی ( مادی) را در زمانهای سابق «طبیعی»، «دهری»، و گاهاً «زندیق»، و «ملحد» می نامیدند و در زمان ما «مادی»، و « ماتریالیست» نامیده می شود.

مادیگری مراحل مختلفی دارد که مشهورترین آنها در عصر ما «ماتریاسیسم دیالکتیک» است که بخش فلسفی مارکسیم را تشکیل می دهد.

خداوند یگانه این جهان و انسان و هستی را برای هدفی آفریده و آن عبودیت و بندگی و اطاعت اوست و پرهیز از بندگی غیر او که لغو و عبث و بیهودگی و برای تحقق این هدف پیامبران و جانشینان پیامبر خاتم را فرستاده که انسانها را با برنامه ای مشخص به آن هدف برسانند.

به عبارت دیگر جهان از نظر یک فرد الهی سرآغاز و مدیر دارد و پایان و سرانجامی و از خدا سرچشمه گرفته و سرانجام آن معاد انسان و جهان است در حالی که در مقابل ان افراد بی دین و نافی مذهب اند که می گویند « انسان سرآغاز و پایان درستی ندراد و در پاسخ این سئوال که سرآغاز هستی و انسان چیست؟ پاسخ می دهند نمی دانم یا اینکه می گویند تصادفی و از روی اتفاق بوده و برای جهان هدفی نیست و هر طوریکه می خواهد می تواند باشد و بعد از این دنیا ، جهان دیگر و سرانجامی وجود ندارد» که اینها همان زندیقها، دهری ها، ملحد ها یا مساوی گرا ها و ماتریالیستها هستند.

دین از الفاظی است که بسیار بر زبانها جاری می باشد و معمولاً به کسی دیندار گفته می شود که خدایی برای جهان اثبات کند و برای خشنودی او اعمال مخصوصی را انجام دهد.

ممکن است در هر اجتماعی و ملتی که به موجب قانون آن جامعه و ملت، وظایف هر فرد اجتماع معین شده و به آن عمل می کند تصور شود که دیگر احتیاجی به دین نخواهد بود ولی با دقت و تامل در احکام و مقررات اسلامی خلاف این معنی ثابت می شود، زیرا دین اسلام تنها به نیایش و ستایش خدا نپرداخته بلکه برای کلیه شئون فردی و اجتماعی انسان دستورهای جامع و مقررات مخصوصی وضع فرموده است و جهان پهناور بشریت را به نحو حیرت آوری بررسی نموده نسبت به هر حرکت و سکون فردی و اجتماعی انسان، مقررات مناسبی وضع کرده است  والبته چنین دینی را جنبه تشریفاتی نمی شود داد.

خدای متعال در قرآن کریم دین اسلام را به کیفیتی که بیان شد توصیف می فرماید. و نیز یهودیت و نصرانیت را که تورات و انجیل کتابهای آسمانی آنها است و دارای احکام و مقررات اجتماعی می باشد به همین نحو معرفی می فرماید چنانکه فرموده:

« و کیف یحکمونک و عندهم التورات فیها حکم الله... انا انزلنا التورات فیها هدی و نور یحکم بها النبیون الذین اسلمو للذین هادو و الربانیون و الاحبار. و قفینا علی آثارهم بعیسی بن مریم... و آتیناه الانجیل فیه هدی و نور و ومصدق لما بین یدیه من التوراه و لیحکم اهل الانجیل بما انزل الله فیه... و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمناً علیه فاحکم بینهم بما انزل الله» سوره مائده آیه 48

نتیجه

از بیان گذشته روشن می شود که دین در اصطلاح قرآن همان روش زندگی است که انسان گریزی از آن ندارد و فرقی که میان دین و یک قانون اجتماعی میتوان یافت این است که دین از ناحیه خدای متعال است و قانون اجتماعی مولود افکار مردم و به عبارت دیگر دین میان زندگی اجتماعی مردم و پرستش خدای متعال و فرمانبرداری از وی پیوند می دهد، ولی در قانون اجتماعی اهتمامی به این پیوستگی نیست. ( آموزش دین علامه طباطبایی (ره))

اثر نیک ارتباط قانون به خدا

دین در نتیجه پیوندی که میان زندگی اجتماعی انسان و پرستش خدای متعال داده است در همه اعمال فردی و اجتماعی برای انسان مسئولیت خدایی ایجاد کرده انسان را در همه حرکات و سکنات خود مسئول خدای متعال می داند.

چون خدای متعال با قدرت علم بی پایان خویش از هر جهت به انسان احاطه دارد و بهر گونه فکری که در سر بپروراند و رازی که در دل داشته باشد کاملاً آگاه است و چیزی به بر وی پوشیده نیست به همین سبب در عین اینکه دین مانند قانون بشری برای حفظ انتظامات پاسبان گمارده و مقرراتی برای مجازات متخلفان و سر کشان وضع کرده، امتیاز دیگری نسبت به قانون بشری پیدا می کند و آن این است که دین زمام و مراقبت و نگهداری انسان را به دست یک پاسبان درونی می سپارد که در کار خود هرگز غفلت و اشتباه نمی کند و از پاداش و کیفر آن نمی توان جان بدر برد.

خدای متعال در کلام خود می فرماید:

( وهو معکم اینما کنتم)سوره حدید آیه 4

و می فرماید: « و الله بما یعملون محیط» سوره انفال آیه 48 و همچنین می فرماید :« و ان کلا لما لیوفینهم ربک اعمالهم» سوره هود آیه 112

اگر حال کسی را که در محیط قانون زندگی می کند با کسی که در محیط دین به سر می برد مقایسه نماییم مزیت و برتری دین برای ما کاملاً واضح و آشکار خواهد شد.

زیرا جامعه ای که همه افراد آن متدین باشند و وظایف دینی خویش را انجام دهند، چون در همه حال خدا را ناظر کارهای خویش می دانند از هر گونه بد اندیشی نسبت به یکدیگر در امان هستند.

بنابراین عموم افرادی که در چنین محیطی بسر می برند از دست و زبان یکدیگر آسوده بوده عمری را در نهایت خوشی و راحتی بسر خواهند برد، و به سعادت جاویدان نائل خواهند شد.

اما در محیطی که فقط قانون بشری حکمفرما باشد موقعیکه پاسبان را ناظر کار خود می بیند از کار خلاف خودداری می کند و در غیر این صورت ممکن است عمل خلافی دست بزند.

آری در جامعه های اخلاقی تا اندازه ای آرامش قلبی فرهم است ولی همین اخلاق خود موادی است دینی نه قانونی

به عبارت دیگر

دین عقاید، دستورهای علمی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خدا برای راهنمایی و هدایت بشر آورده اند.

دانستن این عقاید و انجام این دستورها سبب خوشبختی انسان در دو جهان است.

اگر ما دین دار باشیم و از دستورهای خدا و پیغمبر اطاعت کنیم در این دنیای گذران خوشبخت، و در زندگی جاوید و بی پایان جهان دیگر هم سعادتمند خواهیم بود. ( ماخذ بالا)

توضیح:

ما می دانیم سعادتمند کسی است که زندگی خود را در اشتباه و گمراهی بسر نبرد و دارای اخلاق پسندیده باشد و کارهای نیکو انجام دهد. دین خدا ما را به همین سعادت و خوشبختی هدایت می کند و دستور می دهد که:

اولاً عقاید درستی را که با عقل و وجدان خود درک کرده ایم محترم و مقدس بشماریم.

و ثانیاً دارای اخلاق پسندیده باشیم و تا می توانیم کارهای خوب و شایسته انجام دهیم.

تعالیم دین اسلام و منابع دین اسلام

تعالیم و معارف دین اسلام یا بخش های دین اسلام شامل 3 بخش:

1- عقاید اسلام یا اصول دین اسلام

2- احکام و دستورات عملی اسلام یا فروع دین

3- اخلاق و آداب معنویات اسلامی است که با استخراج ، استنباط و استناد و اعلام عقل ( که مبنای تکلیف الهی است) از قرآن و سنت ( منابع دین) و در بعضی موارد از اتفاق آراء علمای مسلمین می باشد.

قرآن کریم یا کتاب خدا اولین و مهمترین منبع فهم این اسلام است که مبنای استنباط دیدگاه های دین قرار می گیرد بیشتر آیات قرآن در زمینه مبدا و معاد، عقاید و معارف، اخلاقیات و آداب و معنویات است و بخشی از آیات مربوط به احکام و دستورات الهی می باشد. سنت یعنی قول « گفتار»، فعل « کردار» و تقریر « تایید» پیغمبر اسلام و اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می باشد[3]  که باعث تبیین، توضیح و تفضیل قرآن کریم است.

 بنابراین دین سه قسمت تقسیم می شود:

1- اعتقادات         2- اخلاق و آداب و سنن و معنویات 3- عمل یا دستورات و احکام عملی

1- اعتقادات

ما اگر به عقل و وجدان خود مراجعه کنیم درک می کنیم که این جهان پهناور هستی با نظام حیرت آور خود نمی شود خود به خود بوجود آمده باشد و سر تا پا نظم و ترتیب آن، بدون نظم دهنده یی انجام یابد؛ مسلماً آفریننده ی هست که با توانایی و علم بی پایان خود این جهان بزرگ را پدید آورده و با قوانین ثابت و تغییر ناپذیری که در تمام امور برقرار کرده نظام جهان را با عنایت عدل و داد براه انداخته است. هیچ چیز بیهوده و بگزاف آفریده نشده و هیچ موجودی از قوانین خدایی مستثنی نیست و نمی توان باور کرد که چنین خدای مهربان با همه عنایت و لطفی که با آفریده های خود دارد جامه بشری را به عقل خودشان که بیشتر اسیر هوی و هوس شده و در نتیجه دچار گمراهی و بدبختی می شود واگذار نماید.

بنابراین بدین وسیله پیامبرانی که از خطا و اشتباه دورند دستورهایی برای افراد بشر بفرستد تا بکار بستن آن دستورها آنان را به سعادت و نیکبختی برساند.

و چون پاداش فرمانبرداری از دستورهای پروردگار در زندگی این جهان کاملاً به ظهور نمی رسد باید عالم دیگری باشد که در آنجا بکارهای مردم رسیدگی شود تا اگر عمل خیری انجام داده اند پاداش آن را ببینند و اگر کار زشتی از آنان سر زده بجزای آن برسند.

دین، مردم را به این اعتقادات و سایر عقاید حقه یی که بعداً به طور تفصیل بیان می کنیم تشویق می نماید و آنان را از جهل و بیخبری بر حذر می دارد.

2- اخلاق

دین بما می گوید که در زندگی صفات پسندیده و آداب و سنن صحیح اختیار کنیم و خود را با خویهای ستوده و نیکو بیاراییم، وظیفه شناس، خیرخواه، بشردوست؛ مهربان خوش و دادگستر باشیم و از حق خود دفاع کنیم و از حدود و حقوق خود تجاوز نکنیم و به مال عرض و جان مردم تعدی روا نداریم؛ در طلب دانش و بینش از هیچگونه فداکاری و از خود گذشتگی کوتاهی ننماییم و بالاخره عدل و اعتدال ( میانه روی) را در تمام امور زندگی پیشه خود سازیم.

3- عمل

دین دستور می دهد که در زندگی به کارهایی که خیر  وصلاح خود و جامعه ما در آن است دست بزنیم و از کارهایی که فساد و تباهی ببار می آورد دوری کنیم. و نیز می گوید به عنوان عبادت و پرستش پروردگار اعمالی مانند نماز و نظائر آن که نشانه بندگی و فرمانبرداری است به جای آوریم.

این ها است مقررات و دستورهایی که دین آورده و ما را به آن دعوت می نماید و چنانکه پیداست برخی از آنها اعتقادی و پاره ای اخلاقی و بعضی دیگر عملی است و بطوریکه گفته شد پذیرفتن و بکار بستن آنها تنها وسیله سعادت و خوشبختی انسان است زیرا می دانیم که انسان جز اینکه واقع بین باشد و با اخلاق و اعمال پسندیده زندگی کند سعادتی ندارد. ( ماخذ بالا)

 صفات جمال و کمال خدا

خدای یکتا و بی همتا دارای همه صفات جمال و کمال است، مانند:

علم: بدین معنی که او بر همه جهانیان آفرینش از کوچک و بزرگ و در هر کجا حتی از آنچه در قلب انسانها می گذرد، آگاه است.

قدرت: بدین معنی که او بر همه چیز توانایی دارد: هستی بخشیدن، آفریدن، روزی دادن، میراندن و از بین بردن و توانایی بی مانند او همه را به وجود آورده است.

حیات: یا زندگی پایدار، بدیهی است که در جهان هستی حیات و زندگی وجود دارد و ممکن نیست، از چیزی که خود فاقد حیات است، زندگی سرچشمه بگیرد. گذشته از آنکه علم و قدرت، ملازم حیات بوده و قدرت بدون زندگی و حیات، بی معنی و نامعقول است.

اراده و خواست: هدف از اثبات خواستن و اراده برای خدا، رسیدن به این نکته است که او در کارهای خود، مجبور نبوده و مانند گل نیست که بدون اختیار و اراده، بوی خوش بدهد.

ادراک: یعنی علم به مدرکات، او همه چیز را می بیند و همه چیز را می شنود، هر چند آهسته باشد.

قدمت: یا ازلی بودن، یعنی او از قبل بوده و پیوسته خواهد بود زیرا وجودبخش سراسر جهان هستی اوست و هر چه وجودش از خود نبوده، حادث و استقلالی نداشته و همیشه به وجود بخش خود نیازمند است، بلکه ادامه وجود آن نیز به خواست و اراده او بستگی دارد، از این رو همه جهان هستی حادث و نیازمند او است؛ اما او قدیم و از همه بی نیاز است.

تکلم: یا ایجاد سخن در چیزی، او هرگاه بخواهد با هر یک از بندگان پاک و خالص خود، پیامبران و یا فرشتگان سخن گوید، یعنی: صوت را خلق می کند.

صدق: آنچه می فرماید راست بوده و وعده های او هیچ گاه تخلف ندارد و همچنین پروردگار متعال، آفریننده، روزی دهنده، هستی بخش، بخشنده، کریم، مهربان، با گذشت و آمرزنده ... می باشد.

صفات جلال خدا

از سوی دیگر، خدا اجل است از اینکه صفت نقص داشته باشد. یعنی: خدای بزرگ از هر عیب و نقصی به دور، و از هر کم و کاستی مبرا است، او مانند ما موجودی مادی نیست تا جسم داشته باشد یا از اجزای مختلف تشکیل شده یا جایی را پر کند و یا به نحوی قابل لمس و دیدن باشد، نه در دنیا و نه در آخرت.

او ماده نیست تا قابل تغییر باشد، عوارض مادی بر او راه ندارد، بنابراین بیمار نمی شود، گرسنه نمی شود، خوابش نمی برد، پیری و فرسودگی در او راه ندارد.

همتا و شریکی برای او نیست، بلکه او یگانه و یکتاست، صفات او عین ذات اوست و مانند ما و سایر مخلوقاتش نیست، خدای متعال از هر جهتی بی نیاز است و هیچ گونه نیاز وا حتیاجی به مشورت، یاور، وزیر، لشکر، مال ، ثروت و مانند آن ندارد. ( ماخذ و کلیات فقه اسلامی)

 

آ راه های شناخت و اثبات خدا

مناسب است بحث خود را درباره راه های شناخت خداوند و اثبات او با ارائه دو تعریف آغاز کنیم. چنین می نماید که در حوزه شناخت خدا، می توان دو مرحله اساسی را از یکدیگر باز شناخت: شناخت موجودیت خداوند و شناخت اوصاف و افعال الهی و رابطه خداوند با انسان و جهان. در مرحله نخست، ادمی در می یابد که خدا هست. این دریافت ، انسان را از صف ملحدان و شکاکان جدا می کندو او را به جرگه متالهان و خداباوران وارد می سازد. سپس، آدمی به مرحله دوم گام می نهدو  با اوصاف و ویژگی های خداوند آشنا می شود و چند و چون رابطه او را با دیگر موجودات هستی شناسایی می کند. این مرحله، راهی بس طولانی و بسا بی پایان است که هر یک از خداشناسان تنها پاره ای از آن را پیموده اند.

در مورد خای متعال دو نوع شناختص تصور می شود 1- شناخت حصولی و شهودی 2- شناخت خصوصی یا اکتسابی

طبق آیات قرآن خداوند واحدی است بی نهایت، بلا تشبیه، غیر قابل توصیف. حضرت علی علیه السلام که در بالاترین مراتب توحید و شناخت خدا است اعتراف دارد که برای او نیز امکان شناخت خدا از این بیشتر نیست و به کنه عظمت او نمی تواند پی ببرد

آیات قرآن کریم می فرماید:« فسبحان حین تمسون و حین تصبحون و له الحمد فی السماوات و الارض حین تظهرون تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی و تحی الارض بعد موتها و کذلک تخرجون»

حضرت علی علیه السلام می فرماید: « سبحانک ما کنا نعلم کنه عظمتک و لکنا نعلم انک انت الله لا اله الا انت الحی القیوم لا تاخذ سه و لانوم»

از یک نگاه، می توان عمده ترین راه های عمومی خدایابی و خداشناسی را در سه گروه 1- راه دل،  2-  تجربه و 3- راه عقل که راه دوم و سوم دو علم حصولی است جای داد:

1- راه دل

گاه آدمی با بازگشت به درون خویش، بی نیاز از هر گونه استدلال عقلی یا مشاهده تجربی، خدای خویش را می یابد واز راه دل به کوی یار می رسد. نقطه آغازین این راه، خداشناسی فطری است که از آن به راه فطرت نیز یاد می شود. مراحل پیشرفته این طریق به گروه خاصی از اهل دل و عارفان روشن ضمیر اختصاص دارد؛ آنان که در پرتو عبادت خالصانه و تهذیب نفس، صفات جمال و جلال الهی را با چشم دل نظاره می کنند.

در این جا، به توضیح کوتاه راه فطرت، به مثابه مرحله آخرین خداشناسی از راه دل، می پردازیم.

فطرت الهی انسان، فطرت، سرشت خاص و آفرینش ویژه آدمی است که با پاره ای بینش ها و گرایش های متشرک در میان انسان ها همراه است. بینش ها و گرایش های فطری، از آن رو که در طبیعت مشترک آدمیان آشیانه کرده اند، در زمان و مکان خاصی محصور نمی شوند؛ بلکه می توان آن ها را در عموم انسان ها سراغ گرفت. فطرت گاه در مقابل غریزه به کار می رود. در این دیدگاه، ساحت حیوانی انسان مقتضی آن است که افراد بشر، بدون نیاز به آموزش و اکتساب، مبدا ظهور اوصاف مشترکی گردند. برای نمونه، تمایل نوزاد به خوردن غذا، گرایش غریزی است که خاستگاه آن طبیعت حیوانی او است. از این رو، در سایر انواع حیوانی نیز یافت می شود اما سرشت فراحیوانی آدمی نیز مقتضیات ویژه خود را دارد که ازآن به اوصاف و خصوصیات «فطری» یاد می شود.

اوصاف فطری انسان، همان گونه که اشاره شد در دو گروه گرایش ها و بینش ها جای می گیرند. برای مثال، گرایش به زیبایی یا تمایل به یافتن حقیقت از جمله خواست های فطری انسان ها است که می توان آثار آن را در همگان یافت. همچنین آگاهی بر پاره ای احکام اخلاقی و نیک و بد برخی افعال، از بینش های فطری انسان به شمار می رود. بسیاری از دانشمندان اسلامی، با استناد به پاره ای آیات و روایات، بر این باورند که پیوند عمیقی میان فطرت انسان با خدا برقرار است. یعنی انسان به اقتضای فطرت خویش، از یک سو خداجو و خداگرا است و از سوی دیگر، در سرشت وجودی او دست مایه های شناخت خدا نهاده شده است در این دیدگاه، خداجویی و خدا پرستی، گرایش فطری و خدایابی و خداشناسی، بینش فطری است.

مقصود از خداگرایی فطری آن است که آدمی به اقتضای سرشت و ذات خویش، به سوی کمال مطلق گرایش دارد و میلی عمیق به عبادت و ستایش، در خویش می یابد. بدون آنکه این گرایش را بر اثر آموختن یا تحت تاثیر عوامل محیطی به دست آورده باشد. از آنجا که سخن ما در باب راه های شناخت خدا است، بیش از این در باب خداگرایی فطری بحث نمی کنیم و به توضیح مختصر در باب خدایابی و خداشناسی فطری بسنده می کنیم.

خدایابی فطری

مقصود از خدایابی فطری آن است که آدمی بر حسب سرشت انسانی خویش به وجود خداوند آگاهی دارد متفکران اسلامی تفاسیر گوناگونی از خدایابی فطری ارائه داده اند. برا ساس یکی از این تفاسیر، انسان در عمق جان خویش، معرفت خاصی به وجود خدا دارد که از رهگذر مفاهیم ذهنی یا استدلال عقلی فراهم نیامده است بلکه برامده از وابستگی وجودی آدمی به خدای خویش است. در این دیدگاه، انسان با کاوش در درون خود، خدا را می یابد و او را با چشم دل مشاهده می کند. در این جا، دیگر سخن از تصور « مفهوم خدا» و تصدیق قضیه « خدا هست» در میان نیست، بلکه پای مشاهده و یافتن و درک درونی حضور خداوند در کار است. پس نوع اول شناخت خداوند و اثبات او شناخت حضوری است یعنی انسان بدون وساطت مفاهیم ذهنی، با نوعی شهود درونی و قبلی با خدا آشنا شود اگر انسان شهود آگاهانه نسبت به خدای متعال داشته باشد نیاز به استدلال و برهان عقلی نخواهد داشت ( که مراتب ضعیف آن)هر چند در افراد عادی وجود داشته باشد و نیاز به آگاهی و حصول علم ندارد)

بهترین راه برای تصدیق خدایابی فطری آن است که اعماق جان خویش را بکاویم و فارغ از غوغای برون، نگاهی به درون داشته باشیم و به ندای دل گوش سپاریم. در این حال، در می یابیم که دل و جان ما به وجود موجودی متعالی گواهی می دهد و حضور او را مشاهده می کند. البته بینش ها و گرایش های فطری همواره به صورت بالفعل و در ساحت خود آگاه ذهن و روان آدمی حضور ندارد بلکه گاه به سبب تاثیر پاره ای از موانع خارجی، مانند عوامل محیطی، تعلیم و تربیت،  رنگ می بازند و به سطح یک گرایش ضعیف یا شناخت مبهم تنزل می کنند. علم حضوری و شهودی در مراتب بالا آن برای افراد عادی پس از خودسازی و پیمودن مراحل سیر و سلوک عرفانی امکان پذیر است.

خداشناسی فطری نیز از این قاعده مستثنی نیست. اعتقاد فطری به وجود خدا، گاه در پس حجاب های انس و الفت با مظاهر حیات مادی پنهان می گردد و چراغ فطرت کم فروغ می شود. در این حال، آدمی نیازمند امور بیدارکننده ای است که زنگ غفلت و فراموشی را از دلش بزداید و صفای باطن او را آشکار کند و چشم حقیقت بین او را که مسحور ظواهر عالم طبیعت گشته است، بگشاید.

قرار گرفتن در موقعیت های بحرانی که امید انسان را از همه اسباب و علل طبیعی قطع می کند یکی از بهترین عوامل بیدار کننده فطرت خفته خداباوری است. آدمی آنگاه که تمام هستی خود را در معرض نابودی می بیند و هیچ راه نجاتی نمی یابد، ناگهان از درون خویش راهی به سوی موجودی که برتر از نظام اسباب و علل مادی است می یابد و با تمام هستی خویش به وجود او اقرار می کند در این حالت که فطرت خداشناسی انسان به روشن ترین و قوی ترین صورت ، نمایان می شود.

از آنچه گذشت، روشن می شود که ادعای فطری بودن خدایابی با وجود جماعت اندکی از ملحدان و شکاکان سازگار است؛ زیرا فطری بودن یک بینش به معنای فعلیت آن در همه انسان ها نیست.

حقیقت آن است که فطرت خداشناسی ملحدان و شکاکان، در برخورد با پاره ای موانع که عمدتاً خصلت معرفتی دارند مانند ناتوانی از پاسخ گویی به برخی شبهات در باب وجود خدا، نحیف می شود. که علت آن گرفتن بها کفر و شرک و نفاق بر روی قلب و باطن و روح اوست در این حالت، زدودن موانع، می تواند بار دیگر فطرت آنان را بیدار سازد ارائه دلایل متقن عقلی بر وجود خدا، عامل موثری برای ستودن غبار از آیینه فطرت است به گفته مولوی:

آینه ات دانی چرا غماز نیست             زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست

 خداشناسی فطری

خداشناسی فطری بدین معنا است که آدمی بر حسب سرشت ذاتی خود با اوصاف پروردگار خویش آشنا است. این مسئله که آیا خداشناسی فطری تمام صفات خداوند را در بر می گیرد، یا آنکه تنها به پاره ای اوصاف اختصاص می یابد، مسئله ای بحث انگیز است. بر اساس یک دیدگاه، که پاره ای متون دینی نیز موید آن اند آدمی دست کم به برخی از اوصاف خداوند، توحید، معرفت فطری دارد. اینک جا دارد به برخی مضامین دینی که از شناخت فطری انسان از خداوند حکایت دارد، اشاره کنیم.

قرآن و شناخت فطری خدا قرآن کریم، در آیه ای از سوره روم واژه فطرت را به کار برده و دین را امری فطری معرفی کرده است چنین می نماید که محققان اسلام در کاربرد واژه فطرت از این آیه قرآنی الها گرفته اند:

«پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییر پذیر نیست.این است همان دین پایدار، ولی بیش تر مردم نمی دانند.» سوره روم آیه 30

آیه فوق بیان گر این حقیقت است که دین امری فطری است و خداوند سرشت انسان را بر آن نهاده است. هر چند این آیه صریحاً از خدایابی فطری سخن نمی گوید، شاید بتوان آن را موید این معنا دانست؛ زیرا اگر مقصود از « دین» در این آیه، آموزه های اصلی و ارکان اعتقادی اسلام باشد مسلماً شامل اعتقاد به وجود خداوند نیز خواهد بود. احتمال دیگر آن است که مقصود از دین، تسلیم و خضوع در برابر خداوند و پرستش او باشد. در این صورت، آیه مورد بحث بر فطری بودن خداپرستی دلالت می کند و از آن رو که پرستش موجود ناشناخته ممکن نیست، خداپرستی فطری مستلزم فطری بودن آگاهی از وجود او خواهد بود.

از دیگر آیاتی که می توان در تایید خدایابی فطری به ان استشهاد کرد آیه میثاق است:

« و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنان را بر گرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند:« چرا گواهی دادیم» تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این امر غافل بودیم.» سوره اعراف آیه 172

آنچه به اجمال از آیه میثاق به دست می آید، این است که خداوند در یک مرحله از آفرینش، همه انسان هایی را که از آغاز تا قیامت بر عرصه خاک پای می نهند، حاضر و آنان را بر خویشتن خود گواه ساخته و از ایشان پروردگاری خویش اقرار گرفته است. هدف از این اقرار خواهی آن بود که کافران و مشرکان در رستاخیز بی خبری و نا آگاهی خود را بهانه نکنند.

همچنین قرآن کریم در آیاتی چند، این واقعیت را گوشزد می کند که فطرت خدا آشنای آدمی گاه دچار ایستایی و رکود می گردد و تنها در مواقع بحرانی بیدار می گردد:

«فاذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین فلما نجاهم الی البر اذا هم یشرکون»

« و هنگامی که بر کشتی سوار می شوند، خدا را پاکدلانه می خوانند، ولی چون به سوی خشکی رساند و نجاتشان داد، بناگاه شرک می ورزند.» سوره عنکبوت آیه 33 به آیات 33 لقمان و 52 سوره نحل نیز توجه فرمایید.

این آیات نیز بیانگر آن اند که قرآن، معرفت فطری بشر را به وجود خدا تصدیق می کند در میان روایات پیشوایان دین نیز می توان اشاراتی به فطری بودن شناخت خدا یافت. برای مثال امام باقر (ع) در تفسیر آیه 30 از سوره روم فرمودند: خداوند انسان ها را بر معرفت خویش سرشته است.

 2- راه تجربه

راه دوم شناخت و اثبات خداوند راه تجربه است که از نوع شناخت حصولی است گاه آدمی با مشاهده دقیقو اندیشه ورزی در اوصاف و روابط پدیده های تجربی به وجود خداوند و اوصاف او ، علم، حکمت و قدرت، رهنمون می گردد. این راه، از آن جا که بر مشاهده جهان طبیعت و مطالعه تجربی پدیده های طبیعی استوار است. راه تجربه نامیده می شود با توجه به امتیازات ویژه این راه که بدان اشاره خواهیم کرد، قرآن کریم توجه خاصی به آن مبذول داشته و در آیات پرشماری، انسان را به تدبر در پدیده های جهان پیرامون خویش، به مثابه آیات و نشانه های تکوینی خداوند فراخوانده است. پاره ای از محققان اسلامی با اتکا بر یکی از ویژگی های جهان طبیعت، نظم و انتظام جاری در اشیای طبیعی استدلالی را بر وجود خداوند سامان داده اند که به برهان نظم موسوم است. بر این اساس، می توان برهان نظم را نمونه روشنی از آنچه که آن را راه تجربی خداشناسی نامیدیم، دانست. این برهان به شیوه های متنوعی قابل تقریر است که از جهت مقدمات، صورت استدلال و نتیجه برآمده از آن با یکدیگر متفاوت اند. از این میان، ما به ذکر یک تقریر بسنده می کنیم.

برهان نظم

پیش از تقریر این برهان، مناسب است شناختی از نظم پیدا کنیم. هرجا سخن از نظم به میان آید، با مجموعه ای سر و کار داریم که عامل خاصی، اجزای آن را به یکدیگر پیوند داده و آرایش و ترتیب ویژه ای در میان آن ها برقرار ساخته است براساس این تعریف نظم انواع متعددی می یابد که در این میان، آنچه در برهان نظم مورد نظر است، نوع خاصی است که دارای خصوصیات ذیل باشد:

1- مجموعه ای از اشیای مادی داشته باشیم.

2- اعضای این مجموعه به صورت طبیعی و بدون دخالت انسان یا مخلوق با شعور دیگری در کنار هم قرار گرفته باشند.

3- اعضای این مجموعه کاملاً با هم هماهنگی داشته غایت و هدف خاصی را دنبال کنند. با توجه به تعریف بالا، صورت ساده برهان نظم از دو مقدمه تشکیل می شود: الف. عالم طبیعت پدیده ای منظم ( دارای نظم) است. ب. هر پدیده منظمی، ناظمی مدبر و مدیر با شعور دارد. نتیجه این ترکیب این دو مقدمه آن است که عالم طبیعت ناظمی مدبر، مدیر و با شعور دارد.

مقدمه اول: مقدمه نخست این برهان، گزاره ای تجربی است که نظام مندی جهان طبیعت حکایت می کند. از این گزاره می توان قرائت های گوناگونی در نظر داشت که هر یک به تنهایی برای پیش برد اهداف این برهان کفایت می کند. برخی از این قرائت ها عبارت اند از:

1- کل عالم طبیعت یک مجموعه منظم و هماهنگ است. 2- جهان طبیعت مجموعه ای از مجموعه های منظم است. 3- در طبیعت، برخی مجموعه های منظم یافت می شوند.

همان گونه که ملاحظه می شود، سه قرائت پیش گفته به ترتیب مدعای ضعیف تری را ارائه می کنند. گزاره اول مدعی است که همه جهان طبیعت در حکم پیکره واحدی است که به صورت منظم و هدفمند عمل می کند. لیکن گزاره سوم بیش از این نمی گوید که در گوشه و کنار عالم، پدیده های منظمی وجود دارند که هماهنگی اجزای خویش را برای تامین اهداف خاص، به نمایش می گذارند. البته همان گونه که اشاره شد، قرائت سوم نیز برای نتیجه گیری از برهان مورد بحث کافی است زیرا با توضیحی که خواهد آمد، حتی وجود یک مجموعه منظم در گوشه ای از عالم طبیعت، می تواند آیتی بر وجود ناظم با شعور باشد.

چنین می نماید که مقدمه نخست برهان نظم، محتوایی بسیار روشن دارد و هر کس که اندک توجهی به پدیده های طبیعی جهان بنماید، نمی تواند از پذیرش آن سر باز زند. از همین رو است که حتی منکران وجود خدا نیز به وجود نظم و هماهنگی در جهان طبیعت اعتراف دارند. مشاهدات روزمره هر یک از ما آدمیان، از یک سو و یافته های دانش های تجربی نوین از سوی دیگر مویدات فراوانی برای این اصل فراهم آورده است و اساساً سخن گفتن از قانون طعبیت بدون پذیرش نوعی انتظام مستمر در پدیده های طبیعی معنای روشنی ندارد. دانش هایی هم چو فیزیک، شیمی، اختر شناسی، زیست شناسی و فیزیولوژی گوشه هایی از نظام شگرف و خیره کننده حاکم بر جهان آشکار شده است در جهان طبیعت از کوچک ترین ذرات درون هسته ای تا بزرگترین ستارگان و کهکشان ها و از ... پرده های زیبا و حیرت آوری از نظم و هدفمندی به نمایش گذاشته شده است. کوتاه سخن آنکه، سامان مندی جهان طبیعت، دست کم آن گونه که در قرائت سوم ادعا شد، مطلبی روشن و غیر قابل انکار است.

مقدمه دوم: در این مقدمه، ادعا می شود که وجود هر پدیده منظمی، مستلزم وجود نامنظم با شعور مدبری ومدیری است که بر اساس آگاهی و علم خویش، اجزای درونی پدیده مزبور را با هماهنگی و آرایش خاص و به منظور دستیابی به هدفی معین، در کنار هم نهاده و آن را طبق طرح حکیمانه ای سامان داده است. به دیگر سخن، این مقدمه بیان می دارد که میان وجود نظم و وجود ناظم با شعور پیوندی ناکسستنی است.

 برای تصدیق مقدمه دوم، کافی است در این واقعیت تامل ورزیم که به حکم خرد نه تنها وجود هر پدیده ای از وجود پدید آورنده ای حکایت می کند، بلکه ویژگی های پدیده معلول نیز آیتی بر ویژگی های علت آن است برای مثال عقل با مشاهده سنگ بزرگی که از مکان پیشین خود جابجا شده است دو گزاره ذیل را تصدیق می کند:

1- نیرویی به این سنگ وارد شده که علت این جابجایی است.

2- مقدار این نیرو از نیروی جاذبه زمین ( وزن سنگ)بیش تر بوده است. بنابراین اصل روشن علیت نه تنها ما را از وجود معلول به وجود علت هدایت می کند بلکه به ما در کشف برخی از خصوصیات علت، بر اساس ویژگی های معلول، یاری می رساند. از همین رو است که ما یک قطعه شعر زیبا را تراوش طبع موزون شاعری توانا و با تجربه می بینیم. به همین منوال، هنگامی که با پدیده منظمی روبه رو می شویم، عقل ما نه تنها چنین داوری می کند که پدیده مزبور دارای پدید آورنده (علت ) است بلکه این ویژگی را نیز کشف می کند که پدید آورنده آن موجودی فاقد شعور نیست، بلکه موجودی است حکیم و دانا که از سر تدبیر و خردمندی چنین نظم وسامانی به معلول خویش داده است. مطلب را به شیوه  دیگری نیز می توان باز گفت: بر اساس حساب احتمالات و با توجه به پیچیدگی حیرت آور پدیده های منظم طبیعت، احتمال وقوع تصادفی این پدیده ها بدین معنا که هیچ برنامه ریزی هدفمند و تدبیری در کار نباشد، به قدری ناچیز است که هیچ انسان خردمندی به آن بها نمی دهد بلکه احتمال آن را با صفر یکسان می شمارد برای روشن شدن بحث، به مثال ذیل توجه کنید:

فرض کنیم تمام حالات ممکنی که درباره نمادی که پس از فشردن دکمه ماشین تحریر بر روی کاغذ ثبت می شود، با احتساب جداگانه حروف کوچک، حروف بزرگ، علامت های سجاوندی ارقام و ... صد حالت باشد در این صورت احتمال تایپ تصادفی حرف خاصی در یک بار 100/1 و احتمال تایپ تصادفی دو حرف مشخص در کنار هم 1000/1 خواهد بود. حال اگر کتابی داشته باشیم که یک صفحه آن شامل 1000 حرف باشد، احتمال تایپ تنها یک صفحه آن به صورت تصادفی و بدون دخالت شخص  آگاه و با سواد، برابر با کسری است که صورت آن عدد یک و مخرج آن عدد ده به توان دو هزار است. تردیدی نیست که چنین عددی به قدری بزرگ است که حتی در وهم و خیال نیز نمی گنجد و از این رو، قرار گرفتن آن در مخرج کسری که صورت آن عدد یک است، عملاً آن را به دامان صفر می اندازد.

حقیقت آن است که پیچیدگی نظام های حاکم بر پدیده های طبیعی نیز به حدی است که احتمال وقوع تصادفی آنها، معادل کسری است که مخرج آن به مراتب بزرگتر از مخرج کسر یاد شده است. در این جا است که هر انسان خردمندی، منتفی بودن دخالت فاعل با شعور و گزینش گر را که با انتخاب آگاهانه پدیده های  فعلی را از میان حالات ممکن بی شمار دیگر برگزیده باشد، نامعقول می شمارد و به لزوم پا در میانی چنین فاعلی اقرار می دهد.

با توجه به روشن شدن مقدمات برهان نظم، می توان فشرده این برهان را این گونه بیان کرد: جهان طبیعت – یا دست کم بخشی از پدیده های آن، مجموعه ای منظم است یعنی ترتیب اجزای آن و پیوند میان آنها به گونه ای است که در مسیر اهداف مشخص و غایات خاص است این انتظام غایت مندانه که جلوه های آن را در سراسر عالم می توان یافت، از وجود نظم مدبری و مدیری حکایت می کند که بر اساس علم بی منتهای خویش، جهان طبیعت را انتظام می بخشد و از میان حالات ممکن بی شمار، وضعیت خاصی را مقرر می سازد که در آن ، پدیده های عالم به صورت منظم و هماهنگ، اهداف خاصی را پی می گیرند.

در پایان این بحث، به اختصار، چند نکته را یاد اور می شویم:

1- گروهی بر این اعتقادند که برهان نظم اصل هستی خداوند را ثابت نمی کند، بلکه نشان می دهد که خداوند دارای علم و حکمت و تدبیر است. اما رای دیگر آن است که این برهان در اثبات وجود خداوند نیز کامیاب است؛ هر چند هستی او را  نه به عنوان « واجب الوجود» یا « محرک نخستین» که به عنوان « ناظم جهان» ثابت می کند. برهان نظم، بر اساس رای نخست، از دلایل خداشناسی و بر طبق رای دوم از دلایل خدایابی به شمار خواهد آمد.

2- با توجه به نکته بالا، برهان نظم اوصاف دیگر خداوند را، مانند وجوب وجود یا توحید –حدانیت- ثابت نمی کند اما نباید این واقعیت را نقصی برای این برهان قلمداد کرد زیرا هدف این برهان تجربی اثبات همه اوصاف الهی نیست و اساساً چنین نتیجه ای را به صورت مستقیم از هیچ برهان دیگری نمی توان چشم داشت.

3- راه تجربی خداشناسی و برهان نظم، ویژگی هایی دارد که آن را از دیگر راه ها ممتاز می کند برخی از ویژگی ها عبارتند از :

الف- ارتباط نزدیک بین این برهان با شواهد تجربی و ملموس و مظاهر شگفت انگیز طبیعت سبب می شود که به راحتی اندیشه ها را به سوی خود فراخواند و با وجدان عمومی انسان ها پیوندی عمیق برقرا کند. خالی بودن برهان نظم از مفاهیم و قواعد پیچیده فلسفی، فهم آن را برای عموم آسان کرده و آن را از پیچیدگی های رایج ادله فلسفی دور داشته است.

ب- دستاوردهای علوم تجربی، که از اسرار هستی پرده بر می دارند و وجود نظم و تدبیر را در گوشه ای از جهان بر ملا می سازند همواره پشتیبان خوبی برای برهان نظم اند. از این رو برهان نظم روشی پویا است که هر کشف جدیدی بر استحکام آن می افزاید.

ج- نزدیکی برهان نظم با محتوای بسیاری از آیات قرآنی، تاکیدی است بر هماهنگی و همخوانی عقل و وحی. از این رو، برهان نظم، در مقایسه با دیگر براهین خداشناسی، نقش موثرتری در تقویت ایمان دینی دارد.

برهان نظم در قرآن و روایات

در جای جای قرآن کریم، می توان آیاتی را یافت که از پدیده های گوناگون طبیعی یاد می کند و آنها را آیه و نشانه ای بر وجود خداوند می شمارد و انسان را به تدبیر و تامل در آنها فرا می خواند. شناخت خداوند از رهگذر نشانه های تکوینی او در جهان خلقت، که گاه از آن به « شناخت آیه ای و آفاقی» یاد می شود با مضمون برهان نظم بسیار نزدیک است.

گروهی از آیات آدمی را به اندشیه ورزی در آیات تکوینی خداوند دعوت می کند و انتظام موجود در هستی و در وجود آدمی و راهنمایی می داند که اهل خرد و اندیشه را به سوی مبدا متعالی جهان راهبری می نماید:

« ان فی خلق السماوات و الارض و اختلفا الیل و النهار لایات لاولی الالباب»

 ترجمه: «مسلماً در آفرینش آسمان ها و زمین، و در پی یکدیگر آمدن شب و روز برای خردمندان نشانه هایی ( قانع کننده) هست.» سوره آل عمران آیه 190

« و فی الارض آیات الموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون»

ترجمه : «و روی زمین برای اهل یقین نشانه هایی ( متقاعد کننده) است و در خود شما پس مگر نمی بینید؟» سوره ذاریات آیه 20 و 21 همچنین توجه کنید به آیات 164 سوره بقره، 6-3 سوره جاثیه، یونس آیه 100 و 101 ، سوره ابراهیم آیه 10

گروه پر شماری از آیات قرآنی نیز بر روی پدیده های خاص انگشت گذارده و آن را به عنوان آیه و نشانه ای بر وجود خدا و علم و قدرت الهی معرفی کرده است این آیات به قدری فراوان اند که حتی ذکر نمونه هایی از آن ها مجالی بسیار گسترده می طلبد.

پیشوایان دین نیز به پیروی از روش قرآن کریم، بر « شناخت آیه » ای خداوند تاکید بلیغی کرده اند. برای نمونه، در حدیث جامعی از امام صادق خطاب به یکی از یارانش آمده است:

«ای مفضل! نخستین عبرت و دلیل بر خالق- جلّ و علا- هیات بخشیدن به این عالم و گردآوری اجزا و نظم آفرینی در ان است. از این رو اگر با اندیشه و خرد در کار عالم، نیک و عمیق تامل کنی، هر آینه آن را چون خانه و سرایی می یابی که تمام نیازهای بندگان خدا در آن آماده و گرد آمده است. آسمان همانند سقف، بلند گردانیده شده زمین بسان فرش گسترانیده شده، ستارگان چون چراغ هایی چیده شده و گوهرها همانند ذخیره هایی در آن نهفته شده و همه چیز در جای شایسته خود چیده شده است. آدمی نیز چون کسی است که این خانه را به او داده اند و همه چیز آن را در اختیارش نهاده اند همه نوع گیاه و حیوان برای رفع نیاز و صرف در مصالح او در آن مهیا است. اینها همه دلیل آن است که جهان هستی با اندازه گیری دقیق و حکیمانه و نظم و تناسب و هماهنگی آفریده شده است آفریننده آن یکی است و او همان شکل دهنده، نظم آفرین و هماهنگ کننده اجزای آن است.» و نیز توجه کنید به احادیثی در بحار الانوار علامه مجلسی ج 3 ص 61، 82، 130 و 152 و همچنین نهج البلاغه  خطبه 186، التوحید صروف باب 2 ج 2

3- راه عقل

در این راه ، هستی خداوند  و اوصاف او به مدد مقدمات، اصول و روش های کاملاً عقلی ثابت می شود. براهین و ادله فلسفی اثبات خدا، نمونه های روشنی از کاوش عقلی در راه اثبات خدا است. این راه نیز در مقایسه با دو راه پیش گفته، ویژگی هایی دارد که پاره ای از آنها بدین شرح است:

1- بسیاری از استدلال ها و تبیین های عقلی خدایابی و خداشناسی، به دلیل پیوند با مباحث پیچیده و عمیق فلسفی، برای کسانی که دستی در بحث های فلسفی ندارند، چندان مفید نیست.

2- یکی از امتیازات راه عقلی آن است که می توان در مصاف علمی با شبهات ملحدان از آن سود جست و در مقام احتجاج و مناظره، ضعف وسستی دلایل منکران را آشکار ساخت و به چالش عقل گرایانی که جز به استدلال عقل گردن نمی نهند، پاسخ گفت.

3- راه عقلی خداشناسی می تواند در تقویت ایمان دینی موثر باشد زیرا هر گاه خرد آدمی در برابر حقیقتی خاضع گردد قلب و دل او نیز بدان سو گرایش قوی تری از خود نشان می دهد از سوی دیگر زدودن شک و تردید در سایه استدلال استوار عقلی سهم به سزایی در پیش گیری از اسیب دیدن ایمان دارد.

با توجه به کارکرد ویژه راه عقلی از یک سو و با نظر به تمایل فطری ذهن جست و جو گر انسان به بحث های عمیق عقلی و فلسفی از سوی دیگر دانشمندان مسلمان  پژوهش های ژرفی در زمینه خداشناسی و خدایابی عقلی به انجام رسانده اند که بخشی از آن، به تاسیس براهین نوین وجود خدا یا تکمیل براهین پیشین انجامیده است. یکی از متقن ترین ادله عقلی اثبات هستی خدا برهان معروف وجوب و امکان است. این برهان به چند گونه تقریر شده است که در این جا فشرده یکی از آنها را می آوریم:

تردیدی نیست که در جهان هستی – دست کم- موجودی هست که می توان از آن سخن بگوییم. این موجود یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود در صورت اول وجود خداوند به عنوان واجب الوجود، ثابت می شود؛ اما در صورت دوم، وجود آن شی ممکن الوجود با توجه به نیازمندی آن به علت و با نظر به امتناع دور و تسلسل، مستلزم موجود دیگری است که خو دمعلول موجود دیگری نباشد و چنین موجودی، همان واجب الوجود یا خداوند است. همان گونه که می بینیم، این برهان بر مقدمات فلسفی خاصی ( تعریف واجب الوجود ، ممکن الوجود، دور ، تسلسل و امتناع دور و تسلسل و ...) استوار است و از این رو شرح مفصل آن در خور متون تخصصی فلسفه و الهیات فلسفی است. راه عقل برای شناخت و اثبات خدا از نوع شناخت علم و حصولی است که انسان به وسیله مفاهیم کلی از قبیل « آفریننده، بی نیاز، همه و آن بر همه کار توانا و ...» شناختی ذهنی نسبت به خدای متعال پیدا می کند و معتقد می شود خدا وجود دارد آن کس که جهان را آفریده ( خالق) سپس شناختهای حصولی دیگر به آن اضافه می کند تا به یک نظام اعتقادی هماهنگ ( جهان بینی الهی) دست می یابد آنچه از کاوشهای عقلی و براهین فلسفی بدست می آید (مستقیماً) همین شناخت حصولی است و وقتی این شناخت حصولی حاصل شد انسان می تواند درصدد دستیابی به شناخت حضوری آگاهانه باطل کردن مراحل سلوک و پیروی از بزرگان و علماء خاص به مراتب بالای حضور و شهود و وصل و لقاء خداوند برسد و عند رب شود که آن خلیقته الهی است که نهایت عبودیت و بندگی خداست.

قرآن و  و اهل بیت (س) و نیازمندی ممکنات به خدا

تا آن جا که ما مید انیم، برهان و وجب و امکان، با تقریر فلسفی آن در قرآن کریم مطرح نشده است. در عوض، پاره ای ایات قرآنی به گونه ای از وابستگی و نیازمندی موجودات به خداوند سخن گفته اند. شاید بتوان این آیات را اشاره ای دانست به ان دسته از براهین عقلی که مبنای آنها وابستگی جهان ممکنات به خداوندی است که خود به هیچ موجودی وابسته نیست. برای نمونه در سوره فاطر آمده است:« ای مردم شما به خدا نیازمندید، و خداست که بی نیاز ستوده است.» سوره فاطر آیه 5 « یا ایها الناس انتم الفقرا الی الله و الله هو الغنی الحمید.»

در برخی آیات نیز بر مخلوق بودن ( معلول) موجودات و از جمله انسان تاکید شده است « آیا از هیچ خلق شده اید؟ یا آنکه خودشان خالق ( خود) هستند؟» سوره طور آیه 35 « ام خلقو من غیرش ام هم الخالقون»

آیات قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم و اهل بیت (س) به عنوان منابع دین سرشار از دلایل و ادله اثبات خدا و خداشناسی است.

عدل

اختلاف بین دو نحله کلامی ( اشعری و معتزلی) از جمله مسائل کلام واراده الهی و توحید صفاتی و جبر و اختیار و قضا و قدر بود و غالباً نظریات ایشان در دو طرف افراط و تفریط قرار داشت.

یکی دیگر از موارد اختلاف اساسی بین این دو گروه، مسئله عدل الهی است که در این مسئله، نظر شیعه موفاق گروه معتزله، تلقی شده و مجموعاً در برابر اشاعه به نام « عدلیه: نامیده شده اند. و نظریه اهمیتی که این مسئله در علم کلام دارد از مسائل محوری به شمار آمده و حتی از اصول عقاید و از مشخصات مذهب کلامی شیعه و معتزله محسوب شده است.

باید توجه داشت که اشاعره نیز عدل الهی را نفی نمی کنند و چنان نیست که ( العیاذ بالله) خدا را ظالم بدانند در حالی که آیات صریح و غیر قابل تاویل قرآن کریم، عدل الهی را اثبات و هر گونه ظلمی را از ساخت مقدسش نفی می کند، بلکه بحث بر سر این است که آیا عقل انسان می تواند به خودی خود و صرف نظر از بیانات شرعی ( کتاب و سنت) ضوابطی را برای افعال، و بخصوص افعال الهی، در نظر بگیرد و بر اساس آنها حکم به لزوم انجام کاری و ترک کار دیگری بکند و مثلاً بگوید:« لازم است خدای متعال، مومنان را به بهشت و کافران را به دوزخ ببرد» یا اینگونه قضاوتها تنها بر اساس وحی، صورت می گیرد و صرف نظر از آنها عقل نمی تواند قضاوتی داشته باشد؟

پس نقطه اصلی اختلاف، همان است که به نام مسئله « حسن و قبح عقلی» نام گذاری شده و اشاعره آن را انکار کرده و معتقد شده اند که ( در امور تکوینی) آنچه را خدا انجام می دهد نیکو است، و ( در امور تشریعی) آنچه را خدا امر می کند خوب است نه اینکه چون کاری خوب است خدا آن را انجام می دهد یا به آن امر می کند.

اما عدلیه معتقدند که افعال، صرف نظر از انتساب تکوینی و تشریعی آنها را به خدای متعال و منصف به حسن و قبح می شوند و عقل انسان هم تا حدودی می تواند جهت حسن و قبح افعال را درک کند و ساخت الهی را از انجام افعال قبیح، تنزیه نماید، البته نه بدان معنی که ( العیاذبالله) به خدا فرمان بدهد و امر و نهی کند بلکه بدین معنی که تناسب کاری را با آنها کشف می کند و بر این اساس، صدور کارهای قبیح را از خدای متعال محال می داند.

بدیهی است بررسی تفصیلی این مسئله و پاسخ به شبهاتی که موجب انکار حسن و قبح عقلی از طرف اشاعره شده و سرانجام، ایشان را رویاروی عدلیه قرار داده است در حوصله این نوشتار نیست. همچنین ممکن است سخنان معتزله در این زمینه نیز نقطه ضعف هایی داشته باشد که باید در جای خودش مورد بررسی قرار گیرد ولی اصل اعتقاد به حسن و قبح عقلی، مورد قبول شیعیان و تایید کتاب و سنت و تاکید پیشوایان معصوم ( علیه الصلوه و السلام) می باشد.

از اینروی، ما در اینجا نخست توضیحی پیرامون مفهوم عدل می دهیم و سپس اشاره ای به دلیل عقلی بر این صفت که از صفات فعلیه الهی است می کنیم و در پایان، به حل مهمترین شبهاتی که پیرامون این مسئله وجود دارد می پردازیم.

مفهوم عدل

معنای لغوی عدل، برابری و برابر کردن است و در عرف عام به معنای رعایت حقوق دیگران، در برابر ظلم (= تجاوز به حقوق دیگران) به کار می رود، و از این روی، عدل را به این صورت، تعریف کرده اند.

« اعطاء کل ذی حق حقه» و بنابراین باید نخست موجودی را در نظر گرفت که دارای حقی باشد تا رعایت آن « عدل» و تجاوز به آن « ظلم» نامیده شود. ولی گاهی توسعه ای در مفهوم عدل داده می شود و به معنای « هر چیزی را به جای خود نهادن، یا هر کاری را به وجه شایسته، انجام دادن» بکار می رود و به این صورت، تعریف می شود:« وضع کل شی فی موضعه» و طبق این تعریف، عدل مراد با حکمت، و کار عادلانه، مساوی با کار حکیمانه می گردد. اما درباره اینکه چگونه « حق صاحب حق» و « جایگاه شایسته هر چیزی» تعیین می شود. سخن بسیار است که بخش مهمی از فلسفه اخلاق از فلسفه اخلاق و فلسفه حقوق را به خود، اختصاص داده است و طبعاً در اینجا می توانیم به تحقق پیرامون این گونه مسائل بپردازیم.

آنچه لازم است در اینجا به آن، توجه شود این است که هر عاقلی درک می کند که اگر کسی بدون هیچ علت لقمه نانی را از دست طفل یتیمی بر باید یا خون انسان بی گناهی را بریزد ظلم کرده و مرتکب کار قبیحی شده است، و برعکس اگر لقمه نان ربوده شده را از دست رباینده بگیرد و به طفل یتیم برگرداند و قاتل جنایتکار را به کیفر برساند کار عادلانه و شایسته ای انجام داده است، و این قضاوت، متکی به امر و نهی الهی نیست و حتی اگر کسی معتقد به وجود خدا هم نباشد چنینی قضاوتی را خواهد داشت.

اما اینکه راز این قضاوت چیست و چه نیروی درک کننده ای این حسن و قبح را درک می کند و مانند اینها، مسائلی است که باید در شاخه های مختلف مورد بررسی قرار گیرد. حاصل آنکه: برای عدل می توان دو مفهوم خاص و عام در نظر گرفت: یکی رعایت حقوق دیگران و دیگری انجام دادن کار حکیمانه که رعایت حقوق دیگران هم از مصادیق آن می باشد.

بنابراین، لازمه عدل، برابر قرار دادن همه انسانها یا همه اشیاء نیست، و مثلاً معلم عادل کسی نیست که همه شاگردان را خواه کوشا باشند و خواه تنبل بطور یکسان مورد تشویق یا توبیخ قرار دهد وقاضی عادل کسی نیست که مال مورد نزاع را به طور مساوی بین طرفین دعوی تقسیم کند، بلکه معلم عادل کسی است که هر کدام از شاگردان را به اندازه استحقاقشان ستایش یا نکوهش کند و قاضی عادل کسی است که مال مورد نزاع را به صاحبش بدهد.

همچنین مقتضای حکمت و عدل الهی این نیست که همه مخلوقات را یکسان بیافریند و مثلاً به انسان هم شاخ و یال و بال و ... بدهد بلکه اقتضای حکمت آفریدگار این است که جهان را به گونه ای بیافریند که بیشترین خیر و کمال، بر آن مترتب گردد و موجودات مختلف را که اجزا همبسته آن را تشکیل می دهند، بگونه ای بیافریند که متناسب با آن هدف نهایی باشد و نیز مقتضای حکمت و عدل الهی این است که هر انسانی را به اندازه استعدادش مورد تکلیف قرار دهد و سپس با توجه به توانایی و تلاش اختیاری وی درباره او قضاوت کند و سرانجام، پاداش یا کیفری در خور کارهایش به او اعطا فرماید.

دلیل عدل الهی

چنان که اشاره شد عدل الهی، طبق یک تفسیر بخشی از حکمت الهی و طبق تفسیر دیگر عین ان است و طبعاً دلیل اثبات آن هم همان دلیلی خواهد بود که حکمت الهی را اثبات می کند و در درس یازدهم به آن اشاره شد و در اینجا به تضویح بیشتری درباره ان می پردازیم:

دانستیم که خدای متعال، بالاترین مراتب قدرت و اختیار را دارد و هر کار ممکن الوجودی را می تواند انجام دهد یا ندهد بدون اینکه تحت تاثیر هیچ نیروی مجبور کننده و مقهور کننده ای قرار بگیرد. ولی همه آنچه را می تواند انجام نمی دهد بلکه آنچه را می خواهد و اراده می کند انجام می دهد.

و نیز دانستیم که اراده او گزافی و بی حساب نیست، بلکه آنچه را که مقتضای صفات کمالیه اش باشد اراده کند. و اگر صفات کمالیه او اقتضای کاری را نداشته باشد هرگز آن را انجام نخواهد داد و چون خدای متعال کمال محض است اراده او اصاله به جهت کمال و خیر مخلوقات، تعلق می گیرد و اگر لازمه وجود مخلوقی پیدایش شرور و نقایصی در جهان باشد جهت شر آن، مقصود بالتبع خواهد بود یعنی چون لازمه انفکاک ناپذیر خیر بیشتری است بتبع آَن خیر غالب، مورده اراده الهی واقع می شود.

پس مقتضای صفات کمالیه الهی این است که جهان به گونه ای آفریده شود که مجموعاً دارای بیشترین کمال و خیر ممکن الحصول باشد، و از اینجا صفت حکمت برای خدای متعال، ثابت می گردد. بر همین اساس اراده الهی به آفرینش انسان در شرایطی که امکان وجود داشته باشد و وجود او منشا بیشترین خیرات باشد تعلق گرفته است و یکی از امتیازات اصلی انسان، اختیار و اراده آزاد است و بی شک، داشتن نیروی اختیار و انتخاب، یکی از کمالات وجودی به شمار می رود و موجودی که واحد آن باشد کاملتر از موجود فاقد آن محسوب می شود. اما لازمه مختار بودن انسان این است که هم بتواند کارهای خوب و شایسته انجام دهد و به سوی کمال نهایی و ابدیش گام بردارد، و هم بتواند مرتکب کارهای زشت و ناپسند گردد و به سوی خسران و شقاوت جاودانی، سقوط کند و البته آنچه اصاله مورد اراده الهی قرار می گیرد همان تکامل اوست ولی چون لازمه تکامل اختیاری انسان، امکان تنزل و سقوط هم هست که در اثر پیروی از هواهای نفسانی و انگیزه های شیطانی حاصل می شود چنین سقوط اختیاری هم بالتبع مورد اراده الهی واقع خواهد شد.

و چون انتخاب آگاهانه، نیازمند به شناخت صحیح راه های خیر و شر است خدای متعال، انسان را به آنچه موجب خیر و مصلحت اوست امر فرموده و از آنچه موجب فساد و سقوط اوست، نهی کره است تا وسیله حرکت تکاملی او فراهم گردد و چون تکالیف الهی به منظور رسیدن انسان به نتایج عمل به آنها وضع شده و نفعی برای خدای متعال در بر ندارد از این روی حکمت الهی اقتضا دارد که این تکالیف، متناسب با توانایی های مکلفین باشد، زیرا تکلیفی  که امکان اطاعت نداشته باشد امر و بیهوه خواهد بود.

بدین ترتیب، نخستین مرحله عدل ( به معنای خاص) یعنی عدالت در مقام تکلیف، به این دلیل ثابت می شود که اگر خدای متعال تکلیفی فوق طاعت بندگان تعیین کند امکان عمل نخواهد داشت و کار بیهوده ای خواهد بود.

و اما عدالت در مقام قضاوت بین بندگان با توجه به این نکته ثابت می شود که این کار به منظور مشخص شدن استحقاق افراد برای انواع پاداش و کیفر انجام می گیرد و اگر بر خلاف قسط و عدل باشد نقض غرض خواهد شد.

و سرانجام عدالت در مقام دادن پاداش و کیفر با توجه به هدف نهایی آفرینش، ثابت می گردد. زیرا کسی که انسان رسیدن به نتایج کارهای خوب و بدش آفریده است اگر او را بر خلاف آنها پاداش یا کیفر بدهد به هدف خودش نخواهد رسید.

پس دلیل عدل الهی به معنای صحیح و در همه مظاهرش این است که صفات ذاتیه او موجب رفتار حیکمانه و عادلانه می باشد وهیچ صفتی که اقتضای ظلم و ستم یا لغو و عبث را داشته باشد در او وجود ندارد.

حل چند شبهه

1- اختلافاتی که در آفرینش مخلوقات و به ویژه انسانها وجود دارد چگونه با عدل و حکمت الهی سازگار است؟ و چرا خدای حکیم و عادل، همه مخلوقات را یکسان نیافریده است؟

پاسخ این است که اختلاف آفریدگان در بهره های وجودی، لازمه نظام آفرینش و تابع قوانین علی و معلولی حاکم بر آن است، و فرض یکسان بودن همه آنها پندار خاصی است واگر اندکی دقت کنیم خواهیم دانست که چنین فرضی مساوی با ترک آفرینش است زیرا اگر مثلاً همه انسانها مرد یا زن بودند توالد و تناسلی انجام نمی گرفت و نسل انسان، منقرض می گردید و اگر همه آنها مخلوقات، انسان بودند چیزی برای خوردن و تامین سایر نیازمندیها نمی یافتند، و نیز اگر همه حیوانات یا نباتات یک نوع و یک رنگ و دارای خواص یکسان می بودند این همه فواید بی شمار و زیباییهای خیره کننده پدید نمی آمد. و پدید آمدن این یا آن نوع از پدیده ها با این یا آن شکل و ویژگی تابع اسباب و شرایطی است که در جریان حرکت و تحول ماده فراهم می شود و هیچ کس را قبل از آفرینش، حقی بر خدا نیست که او را چنین یا چنان بیافریند یا در این یا در آن مکان، و در این یا آن زمان قرار دهد تا جایی برای عدل و ظلم داشته باشد.

2- اگر حکمت الهی اقتضای حیات انسان را در این جهان داشته است پس چرا او را می میراند و به حیات او خاتمه می دهد؟

پاسخ این است که اولاً مرگ و حیات موجودات در این جهان هم تابع قوانین تکوینی و روابط علی و معلولی و لازمه نظام آفرینش است. و ثانیاً اگر موجودات زنده نمی مردند زمینه پیدایش موجودات بعدی فراهم نمی شد و آیندگان از نعمت وجود و حیات، محروم می گردیدند. و ثالثاً اگر تنها فرض کنیم که همه انسانها زنده بمانند طولی نمی کشد که پهنه زمین برای زندگی ایشان، تنگ می شود و از رنج و گرسنگی آرزوی مرگ خواهند کرد. و رابعاً هدف اصلی آفرینش انسان، رسیدن به سعادت ابدی است و تا انسانها به وسیله مرگ، از این جهان منتقل نشوند به آن هدف نهایی نخواهند رسید.

3- وجود این همه رنج ها و امراض و بلاهای طبیعی ( مانند سیل و زلزله) و گرفتاریهای اجتماعی ( مانند جنگ ها و ستم ها) چگونه با عدل الهی سازگار است؟

پاسخ این است که اولاً حوادث ناگوار طبیعی، لازمه فعل و انفعالات و تزاحمات عوامل مادی است وچون خیرات آنها بر شرورشان غلبه دارد مخالف حکمت نیست و نیز پدید آمدن فساد های اجتماعی، لازمه مختار بودن انسان است که مقتضای حکمت الهی می باشد و در عین حال، مصالح زندگی اجتماعی بیش از مفاسد آن است و اگر مفاسد، غالب بود انسانی در زمین بافی نمی ماند.

ثانیاً وجود این رنج ها و گرفتاریها از یک سوی، موجب تلاش انسان برای کشف اسرار طبیعت و پدید آمدن دانش ها و صنایع مختلف می شود و از سوی دیگر دست و پنجه نرم کردن با سختی ها عامل بزرگی برای رشد و شکوفایی استعدادها و ترقی و تکامل انسانها می گردد. و بالاخره تحمل هر سختی و رنجی در این جهان ابدی خواهد داشت و بنحو احسن جبران خواهد شد.

4- عذاب ابدی برای گناهان محدودی که در این جهان، ارتکاب می شود چگونه با عدل الهی سازگار است؟

پاسخ این است که بین اعمال نیک و بد و بین پاداش و کیفر اخروی نوعی رابطه علیت وجود دارد که به وسیله وحی الهی، کشف و به مردم گوشزد شده است. و همچنان که درا ین جهان، بعضی از جنایات، موجب آثار شوم طولانی می شود و مثلاً کور کردن چشم خود یا دیگران در یک لحظه، انجام می گیرد اما نتیجه آن، تا پایان عمر ادامه دارد همچنین گناهان بزرگ هم دارای آثار اخروی جاویدان است و اگر کسی وسایل جبران آنها را در همین جهان ( مثل توبه) فراهم نکند آثار سوء آن تا ابد، دامنگیر وی خواهد شد و همانگونه که کور ماندن انسان ها تا پایان عمر به وسیله یک جنایت لحظه ای، منافاتی با عدل الهی ندارد مبتلی شدن به عذاب ابدی هم در اثر گناهان بزرگ، منافاتی با عدل الهی نخواهد داشت زیرا نتیجه عملی است که شخص گناهکار آگاهانه به آن اقدام کرده است.

 

احکام عبادی

قوانین الهی تکلیف نامیده می شود و انسان تنها موجودی است که تکلیف پذیر است.

شرایط تکلیف عبارتند از: 1- بلوغ    2- عقل که شرط صحت عمل نیز می باشد.   3- آگاهی از تکلیف؛ البته جهل به تکلیف اگر از روی قصور باشد شخص معذور است بر خلاف مواردی که جهل به سبب تقصیر باشد.  4- قدرت بر انجام تکلیف؛ مشروط بودن تکالیف شرعی و قدرت بر دو نوع است: گاهی در خود دلیل شرط قدرت آمده مثل وجوب حج نسبت به استطاعت، که در این صورت تلاش برای دستیابی به قدرت واجب نیست. و گاهی دلیل حکم مطلق است، و تنها تکلیف از نظر عقل مشروط به قدرت است که دراین فرض، تحصیل قدرت لازم است.

رشد، برخورداری از شایستگی روحی و عقلانی برای انجام کاری است که برعهده فرد نهاده می شود. هرچند رشد شرط تکلیف نیست، اما شرط صحت معاملات است و شخصی که رشید نیست اگرچه بالغ باشد، تحت سرپرستی ولی شرعی اش قرار می گیرد.

عمل به تکالیفق الهی در هر شرایطی ممکن است چون یا باید به حکم اولی عمل کرد و یا در شرایطی مثل ضرر، عسر و حرج ، اکراه و اضطرار موجب رفع حکم اولی می شود و باید به حکم ثانوی عمل کرد.

احکام و دتسورات عملی اسلام به صورت کتب و دستورات اسلامی آمده از جمله در رساله های توضیح المسائل مراجع و رساله های نوین حضرت امام در قوانین و دستروات اجرایی نظم و حکومت اسلامی« مکلف»، کسی اسک که شرایط تکلیف را دارد و « مکلف به» آن عملی است که باید طبق تکلیف انجام داد. «شرط» چیزی است که وجودش در عبادت یا معاملات لازم است بر خلاف مانع که وجودش مضر است.

رسیدن انسان به سن تکلیف، بدان معنا است که انسان مخاطب خداوند واقع شده و در برابر پروردگار جهانیان مسئولیت یافته است.

تقلید

« تقلید» در اصطلاح، عمل کردن به فتوای مجتهد است و غیر از اعتقادات و احکام ضروری- بقیه مسائل دین در حوزه تقلید قرار می گیرند. تقلید از مجتهد به موجب ایمان به مبدا و معاد، ضرورت دارد؛ زیرا راه شناخت احکام الهی برای افراد غیر مجتهد منحصر به تقلید است.

دلایل لزوم تقلید در فروع دین عبارتند از: 1- سیره عقلا مبنی بر رجوع جاهل به عالم که در اسلام نیز از  آن نهی نشده است.   2- آیاتی مثل آیه « ره» بر این مطلب دلالت دارند که عده ای باید فقیه در دین شوند و سپس با ابلاغ آن به مردم، آن را بیم دهند و بر مردم نیز لازم است که احکام ابلاغ شده الهی را بپذیرند.   3- در روایات نیز دستور داده شده که احکام دین را از عالمان امین بگیرند.

مرجع تقلید شرایطی دارد که عبارتند از: مرد بودن، شیعه دوازده امامی بودن، حلال زادگی، زنده بودن، داشتن عدالت، اجتهاد و اعلمیت. نظر بعضی بزرگان برا حتیاط در باب اعملیت می باشد

تقلید ابتدایی از میت جایز نیست، بدیهی است تقلید از مجتهد زنده از سویی وسیله رشد فقه و از سوی دیگر سبب پاسخ یابی به احکام نو ظهور می باشد.

تلقید نقش موثری در اقتدار فقیهان دارد و با همین پشتوانه اجتماعی بوده که آنان در طول تاریخ حافظ استقلال کشورهای اسلامی بوده و هستند. تاریخ صد ساله اخیر ایران به خصوص در باره مبارزه امام خمینی گواه روشن این مطلب است.

احکام عبادی

از نیازهای ثابت انسان، پرستش خداوند است و فقه عبادی احکام این پرستش را بیان می کند. ویژگی های مشترک عبادات عبارتند از: یاد حق و ایجاد روحیه تعبد، برخورداری از جنبه های عقلی و حسی یعنی پرستش خداوند با عقل و فکر و اعضای ظاهری، و برخورداری از جنبه اجتماعی عبادات که به تحکیم پیوندهای اجتماعی و برادرانه میان افراد می انجامد.

طهارت، شرط صحت نماز و طواف است و بر دو قسم می باشد، طهارت از خبث یعنی پاکی بودن بدن و لباس از نجاسات و طهارت از حدث که به سبب وضو، غسل و تیمم حاصل می شود. وضو و غسل به دو شکل ترتیبی و ارتماسی قابل انجام است. غسل دو نوع واجب و مستحب دارد؛ غسل های واجب هفت تا است و غسل های مستحب سه قسم است: غسل های زمانی، مکانی و فعلی.

نماز نیز بر دو نوع واجب و مستحب است؛ نمازهای واجب شش تا است که از شاخص ترین آنها نمازهای روزانه است.

نماز جمعه از نمازهای روزانه شمرده می شود که به جای نماز ظهر در روز جمعه خوانده می شود و دارای دو خطبه است که توسط امام قبل از نماز ایراد می گردد. نماز آیات نیز دو رکعت است و در هر رکعتی پنج رکوع دارد.

نمازهای نافله زیاد است. بخشی از آنها عبارتند از : نوافل شبانه روزی، نماز استسقاء و نماز عید فطر و قربان، در نماز استسقاء ، مردم سه روز روزه می گیرند و بعد به صحرا رفته، نماز باران را مانند نماز عید برگزار می کنند.

نماز عید دو رکعت است؛ با پنج قنوت در رکعت اول و چهار قنوت در رکعت دوم تعداد نمازهای مستحبی در اسلام و این، نشان لزوم حضور چشم گیر نماز در جامعه است.

نماز کامل نمازی است که با حضور قلب، آرامش وتوجه به خدا انجام می گیرد. نماز با رعایت حقوق اجتماعی پیوند دارد و نماز گزار می یابد از هر گونه زمین، فرش ولباس غصبی پرهیز نماید.

روزه ماه رمضان از ضروریات دین اسلام بوده و نقش موثری در بالا بردن جنبه معنوی انسان دارد. روزه انواعی دارد که عبارتند از : روزه واجب، مستحب، حرام و مکروه، افطار عمدی در روزه های ماه رمضان، کفاره دارد؛ البته بر عده ای نیز روزه واجب نیست مانند افراد مریض، پیر و زنان باردار یا شیردهی که روزه برایشان ضرر دارد.

فوت روزه ماه رمضان موجب واجب شدن قضای آن می شود.

روزه داری ملک صبر و استقامت در برابر گناه را در انسان پرورش می دهد.

روزه داری سه روز در هر ماه به منزله روزه تمام ماه است.

بر افراد مستطیع واجب است یک بار در عمرشان آهنگ حج کنند و اگر مردم حج را تعطیل کنند، حاکم اسلامی باید آنان را به اجبار به حج بفرستد.

حج بر سه نوع تمتع، افراد و قران است. این سه حج، در اعمال مشترکند و فقط در حج افراد، قربانی نیست. حج تمتع بر عهده کسانی است که 16 فرسخ از مکه دورند و قران و افراد وظیفه اهل مکه و نواحی آن است.

عمره دو نوع عمره تمتع و عمره مفرده است، عمره تمتع در ماه های حج و قبل از حج تمتع انجام می گیرد و عمره مفرده بعد از حج افراد و قران آورده می شود. اعمال عمره تمتع عبارتند از : احرام از میقات، طواف و نماز آن، سعی و تقصیر و در عمره مفرده طواف نساء افزوده می شود.

میقات محلی است که از آنجا برای عمره یا حج احرام بسته می شود. و مجموع میقات ها عبارتند از: جحفه، مسجد شجره، عقیق، یلملم، قرن المنازل، تنعیم، حدیبیه، جعرانه و شهر مکه برای احرام حج تمتع.

اعمال حج تمتع عبارتند از: احرام، وقوف به عرفات و مشعر، رمی جمره عقبه، حلق یا تقصیر، قربانی، طواف زیارت و نماز آن، سعی ، طواف نساء و نماز آن، بیتوته در شبهای یازدهم و دوازدهم در منا و رمی جمرات در روزآنها، در حال احرام 24 چیز بر محرم حرام می شود.

حج زمینه مساعدی برای تفقه و نشر فرهنگ اسلامی است؛ چنانچه می تواند زمینه تبادل اقتصادی را نیز بین ملت های مسلمان فراهم کند. تمامیت حج به ملاقات با امام (ع) و این مطلب علاوه بر امکان نشر اسلام بعد سیاسی خاصی به حج می بخشد.

احکام سیاسی

اسلام در تنظیم حقوق اجتماعی و سیاسی انسان معیارهایی را در نظر گرفته که عبارتند از: کرامت انسان، وحدت و تساوی حقوق نژادهای انسان، حریت و آزادی انسان و حق حاکمیت الهی. فقه سیاسی آن دسته از مسائلی است که پاسخ گوی نیازهای انسان در زمینه حکومت، جهاد و صلح، حقوق بین المل، تولا و تبرا و ... می باشد.  تحولات فقه سیاسی دارای دو بعد تکوین و تدوین است. دوره تکوین فقه سیاسی به عصر زمامداری پیامبر اسلام بر می گردد و دوره تدوین آن مراحل را طی کرده و نخستین تدوین فقه سیاسی ، مجموع خطبه ها و نامه های حضرت امیر (ع) به زمامداران حکومت خویش است که بعدها در لابه لای فقه عام مورد بحث قرار گرفته است و تنها برخی موضوعات همانند ولایت فقیه و جهاد به شکل جداگانه تدوین شده است. و در قرون اخیر مرحوم نائینی کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله را در دفاع از مشروطیت نوشت و امام خمینی (ره) مباحث ولایت فقیه را مشروح و مستدل بحث کرده و آن ها را تدوین نمود.

جهاد در راه خدا بر دو نوع است: 1- جهاد دفاعی که خود انواعی دارد، مانند: الف- دفاع و مقابله مردم در برابر هجوم دشمن به سرزمین های اسلامی مثل فلسیطن، عراق، افغانستان و ...  ب- جهاد علیه کسانی که بر حاکم اسلامی شوریده اند  ج- دفاع از مسلمانان مظلومی که مورد تجاوز دسته دیگری از مسلمانان قرار گرفته اند   2- جهاد ابتدایی یعنی جنگ با کافران بعد از دعوتشان به پذیرش دین حق و حاکمیت نظام اسلامی و نپذیرفتن آنان. مشروعیت این قسم از جهاد در عصر غیبت، میان فقها مورد بحث است، بعضی آن را از مختصات امام معصوم (ع) و بعضی مشروعیتش را به اذن فقیه می داند.جهاد ابتدایی نیز بر چند نوع است: الف- جهاد با مشرکان غیر اهل کتاب   ب- جهاد با اهل کتاب این که حاکمیت نظام اسلامی را بپذیرند. جهاد ابتدایی دفاع از حق حاکمیت خداوند است؛ زیرا حق اوست که پرستش می شود و دینش برتر باشد. این جهاد دارای فوایدی است که برخی از آنها عبارتند از: عزت اسلام، ذلت کفر و نفاق و شرک، استحکام روحی و رفعت

روحیه سلحشوری را در مردم تقویت می کند، در جهاد کمبودها شناسایی شده و برای رفعشان چاره جویی می شود، علایق مادی در جهاد کاهش یافته و دل متوجه خدا می گردد.

سبق و رمایه عقدی است که با هدف تمرین و آمادگی برای جنگ تشریع شده و استحباب آن نشانه اهمیت دادن اسلام به جنگ و جهاد است.

قرآن دستور می دهد که همیشه مسلمان در برابر دشمنان آمادگی داشته باشد و سفارش به مسابقات تیراندازی و اسب دوانی برای این است که آنها، شکل اجرایی نیرومند شدن در برابر دشمن، در آن عصر به شمار
می رفته اند.

امر به معروف و نهی از منکر از مبانی تفکر سیاسی مسلمانان و وجوب کفایی آن ضروری دین است. امر به معروف و نهی از منکر از علاقه افراد مومن به سرنوشت یکدیگر سرچشمه می گیرد. کاری که نیکی آن توسط شرع شناخته شده، معروف و کاری که زشتی آن شناخته شده، منکر نام دارد. از این رو، معروف شامل امور اعتقادی، اخلاقی، عبادی، اقتصادی،  حقوقی و ... و منکر شامل منکرات اعتقادی، اخلاقی، اقتصادی، سیاسی و ... می باشد.

شرایط وجوب این دو فریضه عبارت است از : 1- آگاهی از این که آنچه مکلف ترک کرده، معروف و آنچه انجام داده، منکر است.   2- احتمال تاثیر دادن    3- بداند شخص قصد تکرار گناه را دارد   4- برخورد با گنهکار مفسده ای نداشته باشد، مگر این که معروف و منکر مورد اهتمام جدی شارع باشند که در این صورت باید رعایت اهم و مهم مورد توجه قرار گیرد.

امر به معروف و نهی از منکر گاهی واجب وگاهی مستحب است و از واجبات توصلی می باشد. و مراتب آن عبارت است از : اظهار تنفر قلبی ، امرو نهی گفتاری، استفاده از قدرت برای فاصله انداختن بین شخص و گناه.

به موجب اصل تولی و تبری، هر مسلمانی باید در برابر صالحان و تبهکاران موضع گیری مناسبی اتخاذ نماید و دو نوع ولاء داشته باشد: 1- ولای منفی یعنی دوست نداشتن با غیر مسلمان و نپذیرفتن سرپرستی آنان.

2- ولای مثبت؛ یعنی این که مسلمان را دوست داشته باشند و به حکومت صالحان گردن نهند.

تولی و تبری دارای ابعادی است که عبارتند از:

1- بعد عقیدتی یعنی مومن از نظر عقیدتی خود را به خداوند وابسته بداند.

2- بعد سیاسی به این که مسلمان زیر نظر بندگان صالح خدا باشد.

3- بعد اخلاقی یعنی در روابط اجتماعی نباید به کافر و مسلمان و پرهیزکار و گنهکار یکسان برخورد کرد. مواردی از تبری در فقه اسلامی از این قرارند: ممنوعیت فروش اسلحه به کافران، ممنوعیت پخش نشریات گمراه کننده بیگانگان تا فرهنگ بیگانه در جامعه نفوذ نکند و لزوم پرهیز از یاری ستمکران.

مسئله ولایت و رهبری الهی مهمترین بخش فقه سیاسی است ولایت حق سرپرستی به نفع مولی علیه است و ولی فقیه باید مجتهد عادل و آگاه به مسائل روز باشد.

دلیل عقلی بر ولایت فقیه مبتنی بر این مقدمات است: احکام اسلامی باید اجرا شود و اجرای احکام نیازمند حکومت و مجری است؛ اجرای دین در گرو الزام حکومت است و دستگاه الزام کننده باید از صلاحیت الزام کردن برخوردار باشد وگرنه مشروعیت ندارد؛ اصل، عدم ولایت کسی بر دیگری است مگر دلیلی بر آن باشد؛ با توجه به این که حاکمیت در اصل از آن ، جانشینان معصوم پیامبر است. در صورتی که دلیلی بر واگذاری این حق به شخص خاص نباشد، فقیه عادل که نزدیک ترین فرد به امام معصوم است، باید سرپرستی جامعه و حکومت را به عهده گیرد.

دلیل نقلی بر ولایت فقیه روایات است از جمله توقیعی که در آن، امام عصر (عج) پیروانش را در حوادث واقعه به فقها ارجاع می دهد.

تعبیر از ولایت فقیه به وکالت، منطبق با نظام سیاسی اسلام نیست؛ زیرا اگر فقیه وکیل مردم باشد، باید در حوزه اختیاراتی که از سوی موکلانش دارد، عمل کند در حالی که وظیفه او را شرع معین کرده است؛ علاوه بر اینکه از اختیارات ولی فقیه، انجام کارهایی از قبیل بریدن دست دزد است و کسی حق ندارد عضوی از بدنش را قطع نماید تا بتواند در انجام آن حق، دیگری را وکیل خود کند. ولی فقیه از تمامی اختیارات معصوم برخوردار است مگر آنچه از مختصات معصوم باشد و از این، به ولایت مطلقه تعبیر می شود. از این رو در موارد تزاحم دو حکم اجتماعی حق دارد حکم اهم را مقدم بدارد و در مسائل اجتماعی و سیاسی فتوای او بر دیگران مقدم است؛ زیرا در این زمینه ها وی آگاه تر از دیگران است.

 و...

 

منابع  :

1- قرآن در قرآن 2- دانستی های قرآن 3- اعتقاد ما (آیت ا... مکارم شیرازی) 4- آشنایی با قرآن (شهید مطهری) 5- کلیات علوم اسلامی (شهید مطـهری) 6- کلیات فقه اسلامی (ناشر سپاه پاسداران) 7- شناخت قرآن (آیت ا... گرامی) 8- قرآن در اسلام (علامه طباطبایی) 9- حافظان نور 10- روخوانی و تجوید 11- پانصد معما و نکتـه های قـرآن 12- لطایف و ظرایف قـرآنی 13- سیره و سخـنـان پیشوایـان 14- شجــره طیبـه 15- تاریـخ تحلیلــی پیشوایـان 16- داستانی از حضرت زینب (س) 17- آذرخش کربلا 18- چکیده آفرینش حضرت ولی عصر (عج) 19- تذکره فضایل حضرت علی علیه السلام 20- بر کـرانه عشــق امـام حسیــن علیه الســلام 21- ای ابــاذر ایــن گونه باش 22- آشنایـی با ترجمـه و مفاهیم حکمت های نهج البلاغه 23- خطبـه قدیر 24- بقیع، خاموش پرفریاد 25- با کاروان حسینی (ع) 26- آثار و بیانات حضرت آیت الله فاطمی  27- فضائل المهدی (عج)، (سهرابی)...

 

معـاد

معـاد

یکی از اصول عقاید ما و یکی از پایه های زندگی ما، معاد می باشد ما یقین داریم که زندگی دنیا موقت است، گذرا و آزمایش است و ما زنده خواهیم شد . البته این یقین داشتن عارضی هم نیست، این را آیات قرآن می رساند، در قرآن کریم می فرماید:«خیال کردید، شما را عبث آفریده ایم و شما به سوی ما برگشت نمی کنید. » هواحسن الخالقین است، عادل، کار عبث نمی کند خدای تبارک و تعالی بالاتر از این است که انسان را پوچ و بی هدف قرار دهد، بالاتر از این است که زندگی بی هدف باشد، پادشاه به حق، بالاتر از این است که با آن آفرینش دقیق انسان را برای چند صباحی موقت و بی هدف آفریده باشد ... حساب است و بهشت و جهنم . تمام اینها روی علم است باید یقین پیدا کرد قرآن را بخوانیم مطلب را خواهیم دانست. در آیات دارد که شما دوباره زنده می شوید. کسانی که به آخرت ایمان ندارند در  عذابند، (فی عذاب) و در گمراهی آشکار، گمراهی بالاتر از این نیست که انسان با داشتن عقل زندگی را منحصر در این چند روز بداند .(مرگ فناشدن نیست بلکه عوض کردن است. عوض کردن خانه، از این خانه دنیا به خانه دیگري (آخرت) می رویم زندگی بی هدف نیست. چیزی که انسان را از این ناراحتی های زندگی که همیشه دامن گیر او بوده است، خلاص می کند اعتقاد به قیامت است. آنهایی که شهید شده اند و همچنین پیامبران به کلی معتقد به اجر و پاداش بوده اند . زندگی برای کسی که معتقد است و اهل اعتقاد است گوارا است با همه مشکلات و ناملایماتی که لازمه زندگی دنیاست. پس بااین تفاسیر کافر در عذاب است چون اعتقاد به قیامت ندارد. از آثار اعتقاد به قیامت، آرامش است.

ما تکلیف راانجام می دهیم . قرآن می گوید : همه چیزها و کارهایتان در خط بندگی خدا باشد، کسب، تجارت، خوردن، خوابیدن و .. انسان وقتی از حالات حیوانی خارج می شود

که در خط بندگی خدا حرکت کند، همه چیز او برای خدا باشد. تزکیه یعنی بنده خدا بودن این فرد رستگار می شود . می رود تا به خدا می رسد و بنده خدا می شود . وقتی

 

انسان از زندگی عادی گذر کرد فقط آن را به اندازه نیاز استفاده کرد آن وقت تازه به اصل زندگی وارد می شود و می فهمد زندگی چیست. متقی ها آنها که خدا را می پایند .

آنها در باغستانها هستند، بهشت دنیا قبل از بهشت موعود، متقّی ها حالات بهشت گونه دارند برای این آدم همه جا باغ است خانه، مسجد، بازار و ... او در بهشت است، وسعت یعنی در همه احوال، در تنگی نیست . داشتن نداشتن برای این آدم مساوی است و این توحید است . خداست که روزی را به هر که می خواهد زیاد می دهد و به هر که می خواهد کم می دهد.

آنچه مطلوب است، رحمت خداوند است، آن خدایی که رب السموات و الارض و مابینهما است خدایی که رحمتش همه جا را فراگرفته . روز قیامت کسی مالک خطاب نیست آن روز که روح و ملائکه صف می کشند و کسی حرفی ندارد، حرفی نمی زند، خطابی و کلامی نمی گوید جز بفرمان خداوند مگر کسانی که خداوند به آنها اذن صحبت دهد . این است روز حق . پناه بر خدا، روز موعود در پیش است و تردیدی نیست، پس هر کس می خواهد، به سوی خدا راهی پیدا کند و خود را مهیّا کند تا روی رفتن به سوی حق را داشته باشد، زندگی دنیا جز متاع فریب چیزی نیست و اصل آخرت و داخل شدن در بهشت . اگر انسان بخواهد فقط این جسم را اینجا(در این دنیا) نگه دارد و وسائل زندگی مادی را برایش فراهم بیاورد. این نقص است، اگر هدف ما این باشد بیچارگی و پستی است در صورتی که آخرت بهتر است یعنی آن زندگی بالاتر از این زندگی است . آن زندگی الهی که در بطن باید آن را پیدا کرد، آنچه در کتابهای آسمانی

تعریف شد.همین زندگی الهی است نه زندگی پست حیوانی، زندگی پست حیوانی آتش است .

تزکیه یعنی بنده خدا بودن، یعنی از حالات انسان(نفسانی)، درآمدن و وارد شدن در جرگه بندگی خدا مثال آن آیات اول سوره مومنون است، این فرد رستگار می شود تزکیه یعنی بنده خدا بودن، این فرد رستگار می شود می رود به خدا می رسد و بنده خدا می شود . راه نجات فقط بندگی خداست آن، انسان را نجات می دهد، همه چیز را به او دادن و

سپردن بنده خدا هر وقت الحمدالله رب العالمین، لا اله الا الله معتقد می شود و اول خود را خلع سلاح می کند و به خود می گوید من هیچم و هر چه هست اوست، اولین قدم، از بین بردن تکبر(کبر) است، امام زین العابدین علیه السلام می فرماید خداوندا من با آن همه عبادات در نزد تو از ذره هم کمترم . اگر این رویّه درست نشود ما هم درست نمی شویم و تا وقتی که شیوه ائمه علیه السلام را کنار بگذاریم و به آن عمل نکنیم درست نمی شویم . وقتی مردم به خوشگذرانی عادت کردند محکومند. راه نجات یافتن رهایی از کبراست که با عبادت و بندگی خدا کردن حاصل می گردد. حضرت اباعبدالله حسین علیه السلام می فرمایند : خداوند تبارک و تعالی دعوت به بندگی خدا می کند، کسی که بنده خدا شد، بنده غیرخدا نمی شود . بنده شهوت، بنده دنیا، بنده زن و ... حتی امام صادق علیه السلام بنده خدا، در حال طواف کعبه می فرمودند : الهی قا ِشح نفسی الهی مرا از بخل نفس نجات بده.

ترجمه آیات آیه 36 تا 40 سوره قیامت :.: آیا انسان گمان می کند بی هدف رها می شود؟ آیا او نطفه ای از منی که در رحم ریخته می شود نبود؟! سپس بصورت خون بسته درآمد، و خداوند او را آفرید و موزون ساخت، و از او دو زوج مرد و زن آفرید! آیا چنین کسی قادر نیست که مردگان را زنده کند؟! (سوره حج/آيه7) ترجمه: واینکه رستاخیز آمدنی است و شکی در آن نیست؛ و خداوند تمام کسانی را که در قبرها هستند زنده می کند . (فاطر/آیه 9) «خداوند کسی است که بادها را فرستاد تا ابرهایی

را به حرکت در آورد . سپس ما این ابرها را به سوی زمین مرده ای راندیم و به وسیله آن زمین را پس از مردنش زنده می کنیم، رستاخیز نیز همین گونه است .

مسأله قیامت و معاد در قرآن کریم به شکل گسترده ای مطرح شده و به آن اهمیت فراوانی داده شده است . گذشته از آن قرآن پا به میدان استدلال و اثبات قیامت گذاشته و اشکالهای منکران معاد را پاسخ گفته است . اعتقاد به اصل معاد تحولی بس عظیم در ساختار اندیشه، روان و عمل آدمی به وجود می آورد و شعاع اندیشه انسان را از قلمرو طبیعت و مرزهای مادیت می رهاند . این تحول  و دگرگونی که زائیده آن باور به اعتقاد راستین است آثار گسترده ای در رشد و تکامل معنوی انسانها و در زندگی فردی و اجتماعی آنها به همراه خواهد آورد.

یکی از اصول دین ما معاد است . یعنی اینکه انسانها بعد از مرگ بر می گردند.(برای رسیدگی به اعمال). پایه اصلاح انسان یقین به آخرت است . آنها که در راه خدا هستند زندگی بهشتی(والهی) دارند، امروز غرب ایمان به آخرت ندارد و زندگی شان پوچ است آنها خودسر زندگی می کنند و تمام هدفشان دنیاست، ایمان به حقیقت ندارند، اینها زندگی جهنمی دارند و باطنشان تاریک است .

عالم شگفت انگیز خلقت، بیهوده نبوده و پس از انتقال از این جهان، با توجه به پرونده کارهایی که در این جهان انجام گشته و به نیکان پاداش و به تبه کاران کیفر داده خواهد شد . قرآن کریم در سوره مومنون آیه 115 می فرماید (آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدیم و به سوی ما باز نمی گردید؟) اگر معاد نباشد دستگاه آفرینش لغو و بیهوده خواهد بود و خداوند بیهوده نمی آفریند . (امروزه اندیشمندان اعتراف دارند که گسترش بیماریهای روانی و بالارفتن آمار خودکشی در کشورهای صنعتی از مادی گرایی، پوچ گرایی، بی ایمانی و بالاخره از کاهش نفوذ مذهب سرچشمه می گیرد . )

بازگونمودن آیات معاد بهترین وسیله برای تشویق و تحریک روح سلحشوری و پایمردی در سربازان می باشد. در جنگ های اسلامی گاهی تلاوت چند آیه آنچنان سربازان مجاهد را آماده می ساخت که سرازپا نمی شناختند .

انسان باید بنگرد از چه آفریده شده تا هم خدای خود و هم بازگشت خویش را بشناسد که از قطره آبی ساختمان عجیبی تشکیل شده است به قدری که یک رگ، بدون حکمت و یک استخوان زیادی آفریده نشده است . لذا انسان می فهمد که آفریننده این بدن قدرتش بی نهایت است به قدری تواناست که از یک قطره آب در ظلمات رحم چنین انسانی(زن یا مرد) آفریده شده است . کسی که از قطره ای نطفه، این دستگاه عظیم را ایجاد کرده می تواند انسان را دوباره زنده کند . قرآن کریم در سوره قیامت آیه 4 می فرماید : آری قادریم که (حتی خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب کنیم . [1]

 

پاداش و جزا مقتضای عدالت

عدالت، عبارت است از این که حق صاحبان استحقاق، بدون هیچگونه تبعیضی به آنان داده شود و اگر چنین نباشد بر خلاف عدالت است . خداوند در این جهان انسانها را به

نیکوکاری دعوت کرده است و مردم را به ایمان و نیکی ها خوانده است . برخی از انسانها این دعوت خداوند رامی پذیرند اما بعضی این دعوت الهی را نمی پذیرند و به ظلم و ستم و فساد و تباهی می پردازند . از سوی دیگر می بینیم در این دنیا نظام گسترده ای وجود ندارد که صد در صد نیکوکاران را پاداش دهد و بدکاران را به کیفرشان برساند . برخی از کارهای نیک توسط افراد انجام می شود و با به پایان رسیدن عمر آنان مجال و فرصتی برای پاداش آنها نمی ماند( مثل شهید در راه خدا) همچنین بسیاری از ظلم ها توسط  عده ای دیگر صورت می گیرد که باز مجال کافی برای کیفر نیست مقتضای عدل الهی این است که جهان دیگری وجود داشته باشد تا نیکوکاران

پاداش کارهای نیک خود را دریافت کنند و بدکاران به کیفر خود برسند . اگر چنین نباشد خلاف عدالت خداوند است .

ترجمه آیه 24 سوره ابراهیم : «گمان مبر که خدا از آنچه ظالمان انجام می دهند غافل است!( نه بلکه کیفر) آنها را برای روزی تأخیر انداخته است که چشمها در آن(به خاطر ترس و وحشت) از حرکت باز می ایستد .

مشرف می شود . ترجمه : هان ای نفس مطمئنه و با وقار- بسوی پروردگارت که تو از او خشنودی و او از تو خشنود است باز گرد و در زمره بندگان من در آی، و به بهشت من وارد شو( سوره الفجر/آیات 27-30)

این بهشت، بهشت سرتاسری است . روز قیامت هم چنین توصیف شده است . در آن روز هر کس وزنه هایش سنگین است او در زندگی رضایت بخش پسندیده است  و اما سبک وزنها که بهر بادی ثبات خود را از دست می دادند، بازگشت او دوزخ است  (قارعه/آیات 5 _11) آری کسی که در هر حال و در هر حادثه رجوع به پرودگارش نمود و با دید الهی با آن حادثه روبرو شد علاوه بر آرامشی که نصیبش می شود خود را در کنار خدا می بیند(عند رب) می شود، عند رب هم همیشه جنّت است با خدا مأنوس می شود. و به گفته امام صادق علیه السلام این چنین شخص مشمول آیه کریمه : (سوره قمر/آيه55) می گردد. تقوای حقیقی پائیدن مقام رب است ترجمه آیه چنین می شود: بی گمان آنها که خدا را می پایند و در هر حادثه به او رجوع می کنندبا خدا همواره انس دارند، همیشه در باغها هستند و در وسعت(پیغمبر(ص) ) فرمود نهر در اینجا به معنای وسعت است ) در منزلتی راستین نزد فرمانروای توانا، عند ملیک همان ملک

است با اضافه حرف یا که (کثره المبانی تدل علی کثره المعانی) اینست اندیشه متکیان بوحی، در این جهان بینی همه چیز زیباست که خود شرح مفصل دارد و گفتنی زیاد .

 

معادشناسی[2]

ترکیب انسان از روح و بدن (جسم مادی)

کسانی که به معارف اسلامی تا اندازه ای آشنایی دارند می دانند که در خلال بیانات کتاب و سنت، سخن روح و جسم یا نفس و بدن بسیار به میان می آید و یااینکه تصور جسم و بدن که به کمک حس درک می شود تا اندازه ای آسان است و تصور روح و نفس، خالی از ابهام و پیچیدگی نیست .

اهل بحث از متکلمین و فلاسفه شیعه و سنی در حقیقت «روح»، نظریات مختلفی دارند ولی تا اندازه ای مسلم است که روح و بدن در نظر اسلام دو واقعیت مخالف همدیگر می باشند . بدن به واسطه مرگ، خواص حیات را از دست می دهد و تدریجاً متلاشی می شود ولی روح نه اینگونه است بلکه حیات بالإصاله از آن روح است و تا روح به بدن متعلق است، بدن نیز از وی کسب حیات می کند و هنگامی که روح از بدن مفارقت نمود و علقه خود را برید(مرگ) بدن از کار می افتد و «روح» همچنان به حیات خود ادامه می دهد.

آنچه با تدبر در آیات قرآن کریم و بیانات ائمه اهل بیت(ع) به دست می آید این است که روح انسانی پدیده ای است غیرعادی که با پدیده بدن، یک نوع همبستگی و یگانگی دارد. خدای متعال در کتاب خودمی فرماید»(مومنون/آیه12- 14) یعنی : «تحقیقاً ما انسان را از خلاصه ای که از گل گرفته شده بود آفریدیم، سپس او را نطفه ای قرار دادیم درجایگاه آرامی، سپس نطفه را خونی بسته کردیم پس خون بسته

را گوشتی جویده شده کردیم، سپس گوشت جویده شده را استخوانهایی کردیم، پس استخوانها را گوشت پوشاندیم پس از آن او را آفریده دیگری بی سابقه قرار دادیم» .

از سیاق آیات روشن است که صدر آیات، آفرینش تدریجی مادی را وصف می کند و در ذیل که به پیدایش روح یا شعور و اراده اشاره می کند آفرینش دیگری را بیان می کند که با نوع آفرینش قبلی مغایر است .

و در جای دیگر در پاسخ استبعاد منکرین معاد به این مضمون که انسان پس از مرگ و متلاشی شدن بدن و گم شدن او در میان اجزای زمین چگونه آفرینش تازه ای پیدا کرده انسان نخستین می شود، می فرماید:«بگو فرشته مرگ، شما را از ابدانتان می گیرد پس از آن به سوی خدای خودتان بر می گردید؛ یعنی آنچه پس از مرگ متلاشی گشته و در میان اجزای زمین گم می شود، بدنهای شماست ولی خودتان(ارواح) به دست فرشته مرگ از بدنهایتان گرفته شده اید و پیش ما محفوظید» (سوره سجده/آیه 11)

گذشته از اینگونه آیات، قرآن کریم با بیانی جامع، مطلق روح را غیرمادی معرفی می کند؛ چنانکه می فرماید: «از تو حقیقت روح را می پرسند بگو روح از سنخ امر خدای من است» (سوره اسری/آيه85)

و در جای دیگر در معرفی امر خود می گوید : «امر خدا وقتی که چیزی را خواست این است و بس که بفرماید بشو، آن چیز بی توقف می شود و ملکوت هر شی ء همین است » (سوره یس/آیه83)

و مقتضای این آیات آن است که فرمان خدا در آفرینش اشیاء تدریجی نیست وتحت تسخیر زمان و مکان نمی باشد، پس روح که حقیقتی جز فرمان خداوند ندارد مادی نیست . و در وجود خاصیت مادیت را که تدریج و زمان و مکان است ندارد.

 

بحث در حقیقت«روح» از نظر دیگران

کنجکاوی عقلی نیز نظریه قرآن کریم را درباره روح، تایید می کند . هر یک از ما افراد انسان از خود حقیقتی را درک می نماید که از آن به «من» تعبیر می کند و این درک،

پیوسته در انسان موجود است، حتی گاهی سر و دست و پا و سایر اعضا حتی همه بدن خود را فراموش می کند ولی تا خود هست، خود«من» از درک او بیرون نمی رود

این(مشهود) چنانکه مشهود است قابل انقسام و تجزی نیست و با اینکه بدن انسان پیوسته در تغییر و تبدیل است و امکنه مختلف برای خود اتخاذ می کند و زمانهای گوناگون بر وی می گذرد، حقیقت نامبرده «من» ثابت است و در واقعیت خود تغییر و تبدیل نمی پذیرد و روشن است که اگر مادی بود خواص مادیت را که انقسام و تغییر زمان و مکان می باشد می پذیرفت .

آری بدن همه این خواص را می پذیرد و بواسطه ارتباط و تعلق روحی این خواص به روح نیز نسبت داده می شود ولی با کمترین توجهی برای انسان آفتابی می شود که این دم و آن دم و از اینجا و آنجا و این شکل و آن شکل و این سوی و آن سوی، همه از خواص بدن می باشد و روح از این خواص منزه است و هر یک از این پیرایه ها از راه بدن به وی می رسد.

نظیر این بیان در خاصه درک و شعور «علم» که از خواص «روح» است جاری می باشد و بدیهی است که اگر علم خاصه مادی بود به تبع ماده انقسام و تجزی و زمان و مکان را می پذیرفت .

البته این بحث عقلی دامنه دراز و پرسشها و پاسخهای بسیاری به دنبال خود دارد که از گنجایش این کتاب بیرون است و این مقدار از آن بحث در اینجا به عنوان اشاره گذاشته شد و برای استقصای بحث باید به کتب فلسفی اسلامی مراجعه نمود .

 

مرگ از نظر اسلام

در عین اینکه نظرسطحی، مرگ انسان را نابودی وی فرض می کند و زندگی انسان را تنها همین زندگی چند روزه که در میان زایش و درگذشت، محدود می باشد، می پندارد، اسلام مرگ را انتقال انسان از یک مرحله زندگی به مرحله دیگری تفسیر می نماید. به

نظر اسلام، انسان زندگانی جاویدانی دارد که پایانی برای آن نیست و مرگ که جدایی روح از بدن می باشد، وی را وارد مرحله دیگری از حیات می کند که کامروایی و ناکامی در آن بر پایه نیکوکاری و بدکاری در مرحله زندگی پیش از مرگ استوار می باشد.

پیغمبر اکرم(ص) می فرماید:«گمان مبرید که با مردن نابود می شوید بلکه از خانه ای به خانه دیگری منتقل می شوید» (بحار ج 3 ص 161 از اعتقادات صدوق)

 

برزخ

طبق آنچه از کتاب و سنت استفاده می شود انسان در فاصله میان مرگ و رستاخیز عمومی، یک زندگانی محدود و موقتی دارد که برزخ و واسطه میان حیات دنیا و حیات آخرت است . (بحار ج2 باب البرزخ)

انسان پس از مرگ از جهت اعتقاداتی که داشته و اعمال نیک و بدی که در این دنیا انجام داده مورد بازپرسی خصوصی قرار می گیرد و پس از محاسبه اجمالی، طبق نتیجه ای که گرفته شد به یک زندگی شیرین و گوارا یا تلخ و ناگوار محکوم گردیده با همان زندگی در انتظار روز رستاخیز عمومی به سر می برد.(بحار ج 2 باب البرزخ)

حال انسان در زندگی برزخی بسیار شبیه است به حال کسی که برای رسیدگی اعمالی که از وی سرزده به یک سازمان قضایی احضار شود و مورد بازجویی و بازپرسی قرار گرفته به تنظیم و تکمیل پرونده اش بپردازند، آنگاه در انتظار محاکمه در بازداشت بسر برد.

روح انسان در برزخ، به صورتی که در دنیا زندگی می کرد، بسر می برد اگر از نیکان است از سعادت و نعمت و جوار پاکان و مقربان درگاه خدا برخوردار می شود و اگر از بدان است در نقمت وعذاب و مصاحبت با شیاطین و پیشوایان ضلال می گذراند . خدای متعال در وصف حال گروهی از اهل سعادت می فرماید :

(آل عمران/آیه169)

یعنی : «البته گمان مبر(ای پیغمبر) کسانی که در راه خدا کشته شده اند، مرده اند بلکه زنده اند و پیش خدای خودشان (در مقام قرب) روزی داده می شوند از آنچه خدا از

فضل خود به ایشان داده شاد هستند و به کسانی از مومنین که به دنبالشان می باشند و هنوز به ایشان نرسیده اند مژده می دهندکه هیچگونه ترس و اندوهی بر ایشان نیست . مژده می دهند با نعمت و فضل(وصف نشدنی) خدا و اینکه خدا مزد و پاداش مومنان را ضایع و تباه نمی کند» .

و در وصف حال گروهی دیگر که در زندگی دنیا از مال و ثروت خود استفاده مشروع نمی کنند، می فرماید : ( سوره مومنون/آیه 99 و 100)

یعنی: «تا آن دم که به یکی از آنان مرگ می رسد می گوید خدایا! مرا (به دنیا) برگردانید شاید در ترکه خود کار نیکی انجام دهم، نه هرگز این سخنی است که او می گوید(به سخنش گوش داده نمی شود) و در پیش شان برزخی است که تا روز رستاخیز ادامه دارد» .

 

روز قیامت- رستاخیز

در میان کتب آسمانی، قرآن کریم تنها کتابی است که از روز «رستاخیز» به تفصیل سخن رانده و در عین اینکه تورات نامی از این روز به میان نیاورده و انجیل جز اشاره مختصری ننموده در قرآن کریم در صدها مورد با نامهای گوناگون، روز رستاخیز را یاد کرده و سرنوشتی را که جهان و جهانیان در این روز دارند، گاهی به اجمال و گاهی به تفصیل بیان نموده است .

و بارها تذکر داده که ایمان به روز جزا(روز رستاخیز) همتراز ایمان به خدا و یکی از اصول سه گانه اسلام است که فاقد (منکر معاد)از آیین اسلام خارج و سرنوشتی جز هلاکت ابدی ندارد.

و حقیقت امر نیز همین است؛ زیرا اگر از جانب خدا حسابی در کار و جزاء و پاداشی در پیش نباشد، دعوت دینی که مجموعه ای از فرمانهای خدا و اوامر و نواهی اوست، کمترین اثری در بر نخواهد داشت و وجود و عدم دستگاه نبوت و تبلیغ در اثر، مساوی خواهد بود، بلکه عدم آن بر وجودش رجحان خواهد داشت؛ زیرا پذیرفتن دین و پیروی از مقررات شرع و آیین، خالی از کلفت و سلب آزادی نیست و در صورتی که متابعت آن اثری در بر نداشته باشد هرگز مردم زیر بار آن نخواهند رفت و از آزادی طبیعی دست بر نخواهند داشت .

و از اینجا روشن می شود که اهمیت تذکر و یادآوری روز رستاخیز، معادل با اهمیت اصل دعوت دینی است.

و هم از اینجا روشن می شود که ایمان به روز جزاء مهمترین عاملی است که انسان را به ملازمت تقوا و اجتناب اخلاق ناپسندیده و گناهان بزرگ وادار می کند چنانکه فراموش ساختن یا ایمان نداشتن به آن، ریشه اصلی هر بزه و گناهی است . خدای متعال در کتاب خود می فرماید.(سوره ص/آیه26)

یعنی : «کسانی که از راه خدا بیرون رفته و گمراه می شوند، برای ایشان عذابی است سخت در مقابل اینکه روز حساب را فراموش کردند».

چنانکه پیداست در آیه کریمه، فراموشی روز حساب منشأ هر گمراهی گرفته شده است. تأمل در آفرینش انسان و جهان و همچنین در غرض و هدف شرایع آسمانی در پیش بودن چنین روزی(روز رستاخیز) را روشن می سازد.

ما وقتی در کارهایی که در آفرینش تحقق می پذیرد، دقیق می شویم می بینیم که هیچ کاری(که به طور ضرورت به نوعی از حرکت نیز مشتمل است) بدون غایت و هدف

ثابت انجام نمی یابد و هرگز خودکار به طور اصالت و استقلال مقصود و مطلوب نیست بلکه پیوسته مقدمه هدف و غایتی است و بپاس آن مطلوب می باشد حتی در کارهایی که به نظر سطحی بی غرض شمرده می شوند مانند افعال طبیعی و بازیهای بچگانه و نظایر آنها اگر به دقت نگاه کنیم غایتها و غرضهایی مناسب نوع کار می یابیم چنانکه در کارهای طبیعی که عموماً از قبیل حرکت می باشد غایتی که حرکت به سوی آن است غایت وغرض آن است و در بازیهای بچگانه مناسب نوع بازی غایتی است خیالی و وهمی که مطلوب از بازی همانان رسیدن بدان است .

البته آفرینش انسان و جهان، کار خداست و خدا منزه است از اینکه کار بیهوده و بی هدف انجام دهد و دائماً بیافریند و روزی دهد و بمیراند و باز بیافریند و روزی دهد و بیمراند و همچنین درست کند و به هم زند بی اینکه از این آفرینش غایت ثابتی را بخواهد و غرض پابرجایی را تعقیب کند .

پس ناچار برای آفرینش جهان و انسان، هدف و غرض ثابتی در کار است و البته سود و فائده آن به خدای بی نیاز نخواهد برگشت و هر چه باشد به سوی آفریده ها عاید خواهد شد، پس باید گفت که جهان و انسان به سوی یک آفرینش ثابت و وجود کاملتری متوجهند که فنا و زوال نپذیرد.

و نیز وقتی که از نظر تربیت دینی در حال مردم دقیق می شویم می بینیم که در اثر راهنمائی خدایی و تربیت دینی، مردم به دو گروه نیکوکاران و بدکاران منقسم می شوند، با این حال در این نشأه زندگی تمیز و امتیازی در کار نیست بلکه بالعکس و علی الاغلب پیشرفت و موفقیت از آن بدکاران و ستمکاران می باشد و نیکوکاری توأم با گرفتاری و بدگذرانی و هرگونه محرومیت و ستمکشی می باشد.

در این صورت، مقتضای عدل الهی آن است که نشأه دیگری وجود داشته باشد که در آن نشأه هر یک از دو دسته نامبرده جزای عمل خود را بیابند و هر کدام مناسب حال خود زندگی کنند . خدای متعال در کتاب خود به این دو حجت اشاره نموده می فرماید : (سوره دخان/آیه38 -39)

یعنی : «ما آسمان و زمین و آنچه را که در میان آنهاست بیهوده نیافریدیم[انها را جز به حق و از روی حکمت و مصلحت خلق نکردیم و لکن اکثر این مردم آگاه نیستند] (این احتمال دور از خرد، گمان کسانی است که به خدا کافر شدند، وای به حال این کافران از آتش که به کفار وعده داده شده! آیا ما کسانی را که ایمان آوردند و کارهای نیک کردند مانند کسانی قرار خواهیم داد که در زمین افساد می کنند؟ یا پرهیزکاران را مانند اهل فجور قرار خواهیم داد؟)» .

و در جای دیگر که هر دو حجت را در یک آیه جمع نموده، می فرماید (سوره جاثیه/آیه21 و22)

یعنی : آیا کسانی که به جرم و جنایتها پرداخته اند، گمان می برند که ما آنان را مانند کسانی که ایمان آورده و کارهای نیک انجام داده اند قرار خواهیم داد؟ به طوری که زندگی و مرگشان برابر باشد، بد حکمی است که می کنند! خدا آسمانها و زمین را آفرید به حق(نه بیهوده ) و برای اینکه هر نفس به آنچه با عمل خود کسب کرده جزا داده شود بی اینکه به مردم ستم شود» .

 

بیان دیگر

معارف اسلام در قرآن از راههای گوناگونی بیان شده که این راهها به طور کلی به دو طریق ظاهر و باطن منقسم می شود.

بیان از طریق ظاهر بیانی است که مناسب سطح افکار ساده عامه می باشد به خلاف طریق باطن که اختصاص به خاصه دارد و با روح حیات معنوی درک می شود .

بیانی که از طریق ظاهر سرچشمه می گیرد خدای متعال را فرمانروای علی الاطلاق جهان آفرینش معرفی می کند که سراسر جهان ملک اوست، خداوند جهان فرشتگان بسیار بیرون از شمار آفرید که فرمانبران و مجریان اوامری هستند که به هر سوی جهان صادر

می فرماید و هر بخش از آفرینش و نظام آن ارتباط به گروه خاصی از فرشتگان دارد که موکل آن بخش هستند .

نوع انسان از آفریدگان و بندگان او هستند که باید از اوامر و نواهی او پیروی و فرمانبرداری کنند و پیغمبران حاملان پیامها و آورنده شرایع و قوانین او هستند که به سوی مردم فرستاده و جریان آنها را خواسته است .

خدای متعال از این روی که به ایمان و اطاعت، وعده ثواب و پاداش نیک داده و به کفر و معصیت، وعید عقاب و سزای بد داده و چنانکه فرموده، خلف وعده نخواهد نمود و از این روی که عادل است و مقتضای عدل او این است که در نشأه دیگری دو گروه نیکوکاران و بدکاران را که در این نشأه، موافق خوبی و بدی خود زندگی نمی کنند از هم جدا کرده خوبان را زندگی خوب و گوارا و بدان را زندگی بد و ناگوار عطا نماید .

خدای متعال به مقتضای عدل خود و وعده ای که فرموده گروه انسان را که در این نشأه می باشند بدون استثنا پس از مرگ دوباره زنده می کند و به جزئیات اعتقادات و اعمالشان رسیدگی حقیقی می نماید و میان ایشان بحق قضاوت و داوری می فرماید و در نتیجه حق هر ذیحق را به وی می رساند وداد هر مظلومی را از ظالمش می گیرد و پاداش

عمل هر کس را به خودش می دهد، گروهی به بهشت جاودان و گروهی به دوزخ جاودان محکوم می شوند.

این بیان ظاهری قرآن کریم است و البته راست و درست می باشد ولی از موادی که مولود تفکر اجتماعی انسان است تألیف و تنظیم شده تا فایده اش عمومی تر و شعاع عملش وسیعتر باشد.

کسانی که در ساحت حقایق جای پای و به زبان باطنی قرآن کریم تا اندازه ای آشنایی دارند، از این بیانات مطالبی می فهمند که بسی بالاتر از سطح فهم ساده و همگانی است

و قرآن کریم نیز در خلال بیانات روان خود گاهگاهی به آنچه مقصد باطنی این بیانات است، گوشه ای می زند .

قرآن با اشاره های گوناگون خود، اجمالاً می رساند که جهان آفرینش با همه اجزای خود که یکی از آنها انسان است، با سیر تکوینی خود(که پیوسته رو به کمال است) به سوی خدا در حرکت است و روزی خواهد رسید که به حرکت خود خاتمه داده، در برابر عظمت و کبریای خدایی، انیت و استقلال خود را بکلی از دست می دهد .

انسان نیز که یکی از اجزای جهان و تکامل اختصاصی وی از راه شعور و علم است، شتابان به سوی خدای خود در حرکت می باشد و روزی که حرکت خود را به آخر رسانید حقانیت و یگانگی خدای بیگانه را عیاناً مشاهده خواهد نمود . او خواهد دید که قدرت و ملک و هر صفت کمال در انحصار ذات مقدس خداوندی است و از همین راه حقیقت هر شی ء چنانکه هست بر وی مکشوف خواهد شد.

این نخستین منزل از جهان ابدیت است، اگر انسان به واسطه ایمان و عمل صالح در این جهان ارتباط و اتصال و الفت و انس با خدا و نزدیکان او داشته باشد با سعادتی که هرگز به وصف نمی آید در جوار خدای پاک و صحبت پاکان عالم بالا بسر می برد و اگر

به واسطه دلبستگی و پایبندی به زندگی این جهان و لذایذ گذران و بی پایه آن از عالم بالا بریده و انس و الفتی به خدای پاک و پاکان درگاهش نداشته باشد گرفتار عذابی دردناک و بدبختی ابدی خواهد شد.

درست است که اعمال نیک و بد انسان در این نشأه گذران است و از میان می رود ولی صور اعمال نیک و بد در باطن انسان مستقر می شود و هر جا برود همراه اوست و سرمایه زندگی شیرین یا تلخ آینده او می باشد.

مطالب گذشته را می توان از آیات ذیل استفاده نمود، خدای متعال می فرماید: (علق/آیه8) «برگشت مطالقا به سوی خدای توست» .

و می فرماید: (شوری/آیه53)

یعنی : «آگاه باشید همه امور به سوی خدا بر می گردد»

 

و می فرماید : (سوره انفطار/آیه19) یعنی : « امروز امر یکسره از آن خداست »  (فجر/آیه27- 30 )

یعنی : «ای نفس که اطمینان و آرامش یافته ای (با یاد خدا ) به سوی خدای خود برگرد، در حالی که خشنودی و از تو خشنود شده، پس داخل شو در میان بندگان من و داخل شو در بهشت من »

و در حکایت خطابی که روز قیامت به بعضی از افراد بشر می شود می فرماید: (ق/آیه22)

یعنی : «تو از اینها که مشاهده می کنی درغفلت بوده ای اینک پرده را از پیش چشمت برداشتیم و در نتیجه چشم تو امروز تیزبین است » .

در مورد تأویل قرآن کریم(حقایقی که قرآن کریم از آنها سرچشمه می گیرد) می فرماید : (سوره اعراف/آيه53)

یعنی : «آیا کسانی که قرآن را نمی پذیرند، جز تأویل آن چیزی را منتظرند روزی که تأویلش مشهود می شود، کسانی که قبلاً آن را فراموش کرده اند خواهند گفت : پیغمبران خدای ما، به حق آمدند پس آیا برای ما نیز شفاعت کنندگانی هستند که برای ما شفاعت کنند یا اینکه برگردانده شویم(به دنیا) و عملی غیر از آن عمل که انجام می دادیم، انجام دهیم؟ اینان نفسهای خود را زیان کردند و افترایی که می بستند گم نمودند».

و می فرماید: (نور/آیه25) یعنی : « در چنین روزی خدا پاداش واقعی ایشان را می دهد و می دانند که خدا واقعیتی آشکار و بی پرده است و بس » .

و می فرماید: (انشقاق/آیه6)

یعنی : «ای انسان تو با رنج به سوی خدای خود در کوشش می باشی پس او را ملاقات خواهی کرد» .

و می فرماید : (سوره عنکبوت/آیه5)

یعنی : «هر که ملاقات خدا را امیدوار باشد موقعی را که خدا برای ملاقات مقرر فرموده خواهد آمد.

همچنین می فرماید (سوره کهف/آیه110) یعنی : « پس هر که به ملاقات خدای خود امیدوار باشد باید عمل صالح(کار سزاوار) بکند و در پرستش خدای خود کسی را شریک ننماید» .

و می فرماید : ÓÉL¨Zy_»  (سوره فجر/آیه27- 30 )

و می فرماید: (سوره نازعات/آیات34- 41)

یعنی : «وقتی که بزرگترین داهیه(روز رستاخیز) رسید روزی که انسان هرگونه تلاش و کوشش خود را به یاد می آورد و آتشی که برای عذاب روشن شده آشکار گردید، (مردم دو گروه می شوند) اما کسی که طغیان نموده و زندگی دنیا را برای خود انتخاب نمود،

آتش نامبرده جایگاه اوست و اما کسی که از مقام خدای خود ترسیده و نفس خود را از هوای دلخواه ناپسند نهی کرد، بهشت جایگاه اوست و بس» .

و در بیان هویت جزای اعمال می فرماید: (تحریم/آیه7) ای کسانی که کافر شدید اعتذار مجوييد،امروز

(روز رستاخیز) جزایی که به شما داده می شود همان خود اعمالی است که انجام می دادید.

استمرار و توالی آفرینش

این جهان آفرینش که مشهود ماست، عمر بی پایان ندارد و روزی خواهد رسید که بساط این جهان و جهانیان برچیده شود چنانکه قرآن همین معنا را تأیید می کند، خدای متعال می فرماید (احقاف/آیه3) «نیافریدم آسمانها و زمین و آنچه را که در میان آنهاست مگر بحق و اجل معین(برای مدت محدود ومعینی که نام برده شده است)» .

و آیا پیش از پیدایش این جهان فعلی و نسل موجود انسانی، جهان دیگری آفریده شده و انسانی بوده است؟ آیا پس از برچیده شدن بساط جهان و جهانیان که قرآن کریم نیز از آن خبر می دهد، جهان دیگری به وجود خواهد آمد و انسانی آفریده خواهد شد، پرسشهایی است که پاسخ صریح آنها را در قرآن کریم نمی توان یافت، جز اشاراتی، ولی در روایاتی که از ائمه اهل بیت نقل شده، به این پرسشها پاسخ مثبت داده شده است.[3](بحار/ چاپ کمپانی ج 14، ص 79)  

 



1- گزیده ای از بیانات حضرت آیت الله فاطمی (دام ظله) در باب معاد

2- از کتاب شیعه در اسلام، علامه فقید سیدمحمدحسین طباطبائی ص 158- 174

3- مطالب بخش معادشناسی از کتاب شیعه در اسلام علامه طباطبائی ص 158- 174

 

پیرامون بحث ایمان،نفاق وکفر ازدیگاه حضرت علی علیه السلام(برگرفته از کتاب اسرار آل محمدص -سلیم ابن قی

پیرامون بحث ایمان،نفاق وکفر ازدیگاه حضرت علی علیه السلام(برگرفته از کتاب اسرار آل محمدص -سلیم ابن قیس هلالی)

معنای اسلام و ایمان[1]

ابان بن ابی عیاش از سلیم بن قیس نقل می کند که گفت: از علی بن ابی طالب (ع) شنیدم در حالیکه مردی از آن حضرت درباره ایمان سوال کرد و گفت: یا امیر المومنین، مرا از ایمان خبر ده طوری که از غیر تو و بعد از تو کسی در این باره سوال نکنم.

امیر المومنین (ع) فرمود: مردی خدمت پیامبر (ص) آمد و مثل همین که از من پرسیدی از آن حضرت سوال کرد و مثل سخن ترا گفت. پیامبر (ص) با ان مردم شغول صحبت شد و به او فرمود: بنشین. آن مرد عرض کرد: ایمان آوردم.

سپس علی (ع) رو به آن مرد کرد و فرمود: هیچ میدانی که جبرئیل به صورت انسانی نزد پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: اسلام چیست؟ فرمود : « شهادت به اینکه خدایی جز الله نیست و اینکه محمد پیامبر خدا است و بپا داشتن نماز و دادن زکات و حج خانه خدا و روزه ماه رمضان و غسل جنابت». عرض کرد: ایمان چیست؟ فرمود: به خدا و ملائکه اش و کتابهایش و پیامبرانش و به زندگی بعد از مرگ و به همه مقدرات – خیر و شر آن و شیرین و تلخ آن- ایمان بیاوری.[2] وقتی آن مرد برخاست پیامبر (ص) فرمود: این جبرئیل بود، آمده بود تا دینتان را به شما بیاموزد. و چنین بود که هرگاه پیامبر (ص) به او مطلبی می فرمود او می گفت: « درست می گویی». پرسید: روز قیامت چه زمانی است؟ فرمود : سوال شونده از سوال کننده ( در این باره) عالم تر نیست. گفت: راست گفتی.

پایه های ایمان

امیر المومنین (ع) بعد آنکه از کلمه « راست گفتی» جبرئیل فراغت یافت چنین فرمود: بدانید که ایمان بر چهار پایه بنا شده است: یقین و صبر و عدل و جهاد.

یقین

یقین بر چهار شعبه است: شوق و ترس و زهد و انتظار[3].

هر کس مشتاق بهشت باشد شهوارت را از یاد می برد، و هر کس از آتش بترسد از محرمات پرهیز می کند، و هر کس نسبت به دنیا زهد و بی اعتنایی کند مصیبتها بر او آسان می شود[4]، و هر کس به انتظار مرگ باشد در خیرات می شتابد.

صبر

صبر بر چهار شعبه است: بصیرت در فهم و درک [5]، تاویل و تبیین حکمت، شناخت عبرتها[6]، سنن پیشینان.

هر کس در فهم و درک بصیرت داشته باشد در حکمت و جستجو و تبیین می کند، و هر کس در حکمت تبیین کند عبرتها را می شناسد، و هر کس عبرت را بشناسد حکمت را تاویل و تفسیر می کند، و هر کس حکمت را تفسیر کند عبرت را می بیند، و هر کس عبرت را ببیند گویا همراه پیشینیان بوده است.

عدل

عدل بر چهار شعبه است: پیچیده های فهم، و پوشش علم و شکوفه حکمتها و باغ حلم.

هرکس بفهمد جمله های علم را تفسیر می کند، و هر کس علم داشته باشد شرایع حکمت بر او عرضه می شود، و هر کس بردباری کند در کارش افراط نمی کند و به وسیله آن در بین مردم ستوده زندگی می کند.

جهاد

جهاد بر چهار شعبه است: امر به معروف و نهی از منکر، و راستگویی در جاهای مختلف، و غضب بخاطر خداوند، و بغض و عداوت با فاسقین.

هر کس امر به معروف کند کمر مومن را محکم می کند، و هر کس نهی از منکر کند بینی فاسق را [7] به خاک می مالد، و هر کس در جاهای مختلف راست بگوید وظیفه ای که بر عهده اش بوده انجام داده است، و هر کس با فاسقین عداوت داشته باشد وبه خاطر خداوند غضب کند خداوند بخاطر او غضب می نماید.[8]

و این است ایمان و پایه ها و شعبه های آن.

کمترین درجه ایمان و کفر و گمراهی

آن مرد گفت[9]: یا امیر المومنین، کمترین چیزی که شخص با آن مومن می شود، و کمترین چیزی که با آن کافر می شود، و کمترین چیزی که با آن گمراه می شود چیست؟

حضرت فرمود: سوال کردی جواب را بشنو:

کمترین چیزی که شخص با آن مومن می شود آن است که خداوند خود را به او بشناسد، و او به پروردگاری و یگانگی خداوند اقرار نماید، و پیامبرش را به او بشناسد و او به نبوت و ابلاغ ( رسالت او) اقرار نماید، و حجت خود در زمین و شاهد برخلقش را به او بشناسد و او به اطاعتش اقرار کند[10].

عرض کرد: یا امیر المومنین، اگر چه نسبت به همه چیز- غیر آنچه توضیح دادی- جاهل باشد؟ فرمود: آری، ( فقط) هرگاه به او دستور داده شد اطاعت کند و هر گاه نهی شد بپذیرد.

کمترین چیزی که شخص باآن کافر می شود آن است[11] که چیزی را به عنوان دین بپذیرد و گمان کند که خداوند او را به آن امر کرده- از چیزهایی که خداوند نهی کرده است- بعد آن را دین خود قرار دهد و بر اساس آن تبری و تولی داشته باشد و گمان کند خدایی را که به او امر کرده می پرستد.

کمترین چیزی که شخص با آن گمراه می شود آن است که حجت خدا در زمین و شاهد او بر خلقش را که امر به اطاعت او نموده و ولایتش را واجب کرده نشناسد.

دوازده امام حجت های الهی

( آن مرد) عرض کرد: یا امیر المومنین ، آنان را برایم نام ببر. فرمود: کسانی که خداوند ایشان را با خود و پیامبرش قرین نموده[12] و فرموده است: « اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمرِ مِنکُم»[13] یعنی: « از خدا و پیامبر و اولی الامرتان پیروی کنید».

عرض کرد: برایم روشن نمایید. فرمود: آنانکه پیامبر (ص) در آخرین خطبه ای که خواند و همان روز از دنیا رفت چنین فرمود:« من در میان شما دو چیز باقی گذاردم که تا به حال ان دو تمسک کرده اید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خداوند و اهل بیتم. خداوند لطیف خبیربا من عهد کرده است که آن دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا برسر حوض کوثر بر من وارد شوند مانن این دو – و حضرت به دو انگشت سبابه و وسط اشاره کردند- زیرا یکی از این دو جلوتر از دیگری است[14]. پس به این دو تمسک کنید تا گمراه نشوید، و از آنان پیشی نگیرید که هلاک می شوید، و از آنان عقب نمایند که متفرق می شوید[15] و به آنان چیزی یاد ندهید که از شما عالم ترند.

عرض کرد: یا امیر المومنین، او رابرایم نام ببر. فرمود: کسی که پیامبر (ص) او را در غدیر خم نصب کرد و به آنان خبر داد که او نسبت به آنان صاحب اختیار از خودشان است، و سپس به آنان دستور داد تا حاضران غائبان را آگاه نمایند.

عرض کرد: یا امیر المومنین، آن شما هستید؟ فرمود: من اول و افضل آنها هستم. سپس پسرم حسن بعد از من نسبت به مومنین صاحب اختیار تر از خودشان است. سپس پسرم حسین بعد از او نسبت به مومنین صاحب اختیارتر از خودشان است. و سپس جانشینان پیامبر (ص) هستند تا بر سر حوض کوثر یکی پس از دیگری به خدمت او وارد شوند.

آن مرد نزد علی (ع) رفت و سر حضرت را بوسید و سپس عرض کرد: برایم روشن کردی و مشکلم را حل کردی و هر مشکلی در قلبم بود از بین بردی.

پایه های کفر

چهار پایه کفر

سلیم از امیر المومنین (ع) نقل می کند که فرمود[16]

کفر بر چهار پایه بنا شده است: فسق و غلو و شک و شبهه.

شعبه های فسق

فسق بر چهار شعبه است: جفا و کور دلی و غفلت و تجاوزکاری.

هر کس جفا کند حق را کوچک می شمرد[17] و عالمان دین را شدیداً مبغوض می دارد و بر گناه بزرگ اصرار می ورزد.

هر کس کوردل باشد یاد خدا را فراموش کند و در پی گمان می رود[18] و با خالق خود به مبارزه بر می خیزد و شیطان بر او الحاح می کند و بدون توبه و خضوع و غافل شدن از گناه [19] طلب مغفرت می کند. هر کس غفلت کند بر نفس خود جنایت کرده و کارش معکوس و منقلب می شود و گمراهی خود را هدایت می پندارد و آرزوها او را فریب می دهد، و هنگامی حسرت و پشیمانی او را می گیرد که وقت آن گذشته و پرده از او برداشته شده و آنچه گمانش را نمی کرد برایش ظاهر شده باشد.

هر کس از امر خداوند تجاوز کند شک می کند، و هر کس شک کند خداوند بر او برتری نشان می دهد و او را به قدرت خویشس ذلیل می گرداند و بجلالت خود او را کوچک می کند، همچنانکه به پروردگار کریم خود مغرور شده و در کار خود[20] افراط نموده است.

شعبه های غلو[21]

غلو بر چهار شعبه است: تعمق و فرو رفتن در نظریه و منازعه در آن و انحراف و لجاجت. هر کس ( بیش از حد) تعمق کند[22] به حق باز نمی گردد و جز غرق شدن در امور پیچیده چیزی برایش زیاد نمی شود، و فتنه ای از او رفع نمی شود مگر آنکه فتنه دیگری او را در خود فرو می برد، و دینش از هم گسیخته می شود و در مسئله ای بهم پیچیده فرو می رود. هر کس در نظریه منازعه و مخاصمه کند، در اثر لجاجت طولانی به احمق بودن مشهور می شود.[23]

هر کس انحراف پیدا کند نیکی به چشم او قبیح می آید و بدی به چشم او نیک می آید[24].

هر کس لجاجت کند راهها بر او کور می شود و کارش مورد اعتراض قرار می گیرد و بیرون آمدن از آن برایش مشکل می شود آنگاه که تابع راه مومنان نباشد.

شعبه های شک

شک بر چهار شعبه است: جدل و هوای نفس و تردد و تسلیم شدن[25]. و این همان کلام خداوند عزوجل است که می فرماید: « فَبِایِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَماری»[26] ، « پس به کدامیک از نعمتهای پروردگارت مجادله می کنی».

هر کس از آنچه نزد اوست وحشت کند به عقب برخواهد گشت.

و هر کس در دین مجادله کند در شک و تردید می افتد، و اولین از مومنان از او سبقت می گیرند و آخرین از آنان به او می رسند[27] و سمهای شیطان او را زیر پا می گذارند.

هر کس در مقابل هلاکت دنیا وآخرت تسلیم شود بین این دو هلاک می شود، و هر کس از آن نجات پیدا کند از زیادی یقین است[28]، و خداوند مخلوقی کمتر از یقین خلق نکرده است.

شعبه های شبهه

شبهه بر چهار شعبه است: اعجاب و خوش آمدن از زینت، و فریب دادن نفس، و توجیه کجروی ها و پوشاندن حق به باطل.

به این صورت که زینت از دلیل منحرف می کند و فریب دادن نفس را به شهوت می اندازد، و کجروی صاحبش را به انحراف عظیمی می اندازد، و پوشاندن حق به باطل ظلماتی روی هم است.

و اینها، کفرو پایه ها و شعبه های آن است.

پایه های نفاق

چهار پایه نفاق

امیر المومنین (ع) فرمود: نفاق بر چهار پایه است: هوای نفس و سازشکاری و غضب و طعم.

شعبه های هوای نفس

هوای نفس بر چهار شعبه است: ظلم و دشمنی و شهوت و طغیان

کسی که ظلم کند امور پیچیده اش زیاد می شود و مردم او را رها می کنند و بر علیه او کمک می کنند.

هر کس تجاوز کند مردم از شر او در امان نیستند[29] و قلب او سلامت نمی ماند و درشهوات نمی تواند نفس خود را کنترل کند.

هر کس نفس خود را در شهوات ملامت نکند در امور خبیث فرو می رود.[30]

و هر کس طغیان کند عمداً و بدون دلیل گمراه میشود.[31]

شعبه های سازشکاری

ساز شکاری بر چهار شعبه است: بر مغرور شدن و آرزو و بر حذر بودن و عقب انداختن وعده ها

و این بدان صورت است که بر حذر بودن از حق باز می دارد، و عقب انداختن وعده ها موجب تفریط در عمل تا هنگام اجل می شود و اگر آرزو نبود انسان حساب آنچه در آن است را می دانست، و اگر انسان حساب آنچه در آن است را می دانست بطور ناگهانی از وحشت و ترس می مرد. و مغرور شدن باعث کوتاهی انسان در عمل می شود.[32]

شعبه های غضب[33]

غضب بر چهار شعبه است: تکبر و فخر و غیرت کاذب و تعصب

هر کس خود را بالا بگیرد به حق پشت می کند. و هر کس فخر کند به فسق و فجور مبتلا می شود، و هر کس غیرت کاذب نشان دهد بر گناهان اصرار می ورزد، و هر کس را تعصب بگیرد ظلم می کند. و چه بد چیزی است در پل صراط کاری که بین پشت کردن به حق و فسق و فجور و اصرار بر گناهان و ظلم باشد.

شعبه های طعم

طمع چهار شعبه است: خوشحالی و شادی بیش از حد و لجاجت و روی هم انباشتن[34].

خوشحالی نزد خداوند پسندیده نیست، شادی بیش از حد عجب است، و لجاجت بلایی است برای کسی که او را مجبور به کشیدن بار گناهان کرده است. و روی هم انباشتن[35] لهو و بازی و مشغولیت است و تبدیل کردن چیزی که پست تر است به چیزی بهتر می باشد.

و اینها،نفاق و پایه ها و شعبه های آن است.

سنن الهی و توبه به درگاه خدا

خداوند بر بندگانش قاهر است. یاد او بلند و وجه او با جلالت است و هر چه خلق کرده زیبا خلق کرده است. دو دست او باز و رحمت او هرچیزی را گرفته است و امر او ظاهر و نور او نور دهنده است وبرکت جوشان است و حکمت او نور می دهد. کتابش شاهد و حجت او غالب و دین او خالص است. سلطان او ظاهر و کلمه او بر حق و میزان او از روی عدل است و پیامبران او ابلاغ کرده اند.

خداوند بدی را گناه و گناه را فتنه، و فتنه را آلودگی قرار داده است. نیکی را رضایت[36] و رضایت را توبه، و توبه را پاک کننده قرار داده است.

هر کس توبه کند هدایت می یابد، و هر کس به فتنه بیفتد گمراه می شود تا مادامی که به درگاه خدا توبه نکرده و به گناه خود اعتراف ننموده است[37] هیچکس جز هلاک شونده بر علیه امر خداوند حرص و طمع نمی کند.

الله! الله! چه وسعت دارد آنچه از توبه و رحمت و بشارت و حلم عظیم نزد خداوند است و چه ترسناک است[38] آنچه از قیدها و جهنم و بالاهای شدید که نزد خداوند است. هر کس به اطاعت او دست یابد کرامت او را به خود جلب می کند، و هر کس در معصیت او وارد شود و بال عقاب او را خواهد چشید، و بزودی پشیمان می شوند.

 



[1]- در این حدیث درباره ایمان و اسلام نکات ظریفی ذکر شده که احتیاج به تفسیر و توضیح دارد. در مواردی که مفاهیم پیچیده است به بحار : ج 68 ص 356 مراجعه شود.

[2]- « به مقدرات ایمان بیاوری» یعنی: همه را از جانب خداوند بدانی.

[3]-  هر یک از شعبه ها در جمله های بعد توضیح داده می شود.

[4]- «ب»: مصیبتها را آسان می شمارد.

[5]- «ب»: نظر با حجت

[6]- « د»: نصیحت گرفتن از عبرتها

[7]- «ب» : منافقین را.

[8]- «د»: هر کس با فاسقین عداوت داشته باشد برای خدا غضب می کند و هر کس برای خدا غضب کند خدا برای او غضب می کند.

[9]- در کتاب کافی و معانی الاخبار، سلیم می گوید: من پرسیدم.

[10]- این عبارت در کتاب کافی چنین است... خداوند تبارک و تعالی خود را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید، و پیامبرش را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید و امام و حجت خود در زمین و شاهد برخلقش را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید.

[11]- این عبارت در کافی چنین است: کمترین چیزی که بنده به آن کافر می شود این است که کسی گمان کند چیزی را که خدا از آن نهی فرموده، خدا به آن امر کرده است، و آن را دین خود قرار دهد و طبق آن پایه دوستی خود را قرار دهد، و گمان کند خدایی را که به آن دستور داده را عبادت کند، در حالیکه شیطان را عبادت می کند.

[12]- « د» : کسانی که خداوند اطاعت ایشان را با اطاعت خود و پیامبرش قرین قرار داده است.

[13]- سوره نساء: آیه 59

[14]- یعنی حضرت دو انگشت سبابه از دو دست را کنار یکدیگر قرار دادند اشاره به اینکه قرآن و عترت اینگونه مساوی و قرین یکدیگرند، و بعد انگشت سبابه و وسط از یک دست را نشان دادند و اشاره کردند که نسبت اهل بیت و قرآن مانند این دو نیست که یکی از دیگری مهمتر یا مقدم تر باشد.

[15]- « ب» : که از دین بر می گردید.

[16]-  یادآور می شود: این حدیث شامل معانی پیچیده و مشکلی است که احتیاج به تفسیر دارد ودر حدیث 8 همین کتاب قسمت اول این حدیث در پایه های ایمان ذکر شد. در آنجا یادآور شدیم که علامه مجلسی در جلد 86 بحار: ص 365 به تفسیر و توضیح عبارت مشکل این حدیث پرداخته است.

[17]- در کتاب تحف العقول: مومن را کوچک می کند.

[18]- در کتاب تحف العقول: اخلاقش زشت می شود.

[19]- کلمه « غفلت» در انیجا به صورت فوق معنی شد.

[20]- در کتاب تحف العقول: در زندگی خود.

[21]- « غلو» در اینجا ظاهراً به معنای بالا گرفتن خود در مسائل علمی است.

[22]- معنای تعمق در انیجا کاملاً روشن نیست. معنای متن تا حدی تقریب ذهنی است.

[23]- در کتاب تحف العقول: هر کس منازعه و مخاصمه کند سستی بین آنان را قطع می کند، و از طول لجاجت کارشان به گرفتاری می کشد.

[24]- در کتاب تحف العقول این جمله را اضافه دارد: و به مستی ضلالت دچار می شود.

[25]- خ ل: جدل و ترس از حق و تردد و تسلیم در مقابل جهل و اهل آن.

[26]- سوره نجم : آیه 55

[27]- در کتاب تحف العقول عبارت چنین است: هر کس در دینش تردد داشته باشد اولین از او سبقت می گیرند و آخرین به او می رسند.

[28]- این جمله را می توان اینطور معنی کرد : از برکت یقین است.

[29]- در کتاب تحف العقول: از کسی که به او اطمینان کند خود را در امان نمی بیند.

[30]- در کتاب تحف العقول: در حسرتها فرو می رود و در آن شناور می شود.

[31]- در کتاب تحف العقول: بدون عذر و دلیل گمراه می شود.

[32]- در کتاب تحف العقول عبارت چنین است: و مغرور شدن به دنیا و تفریط در آخرت و تفریط در عقب انداختن وعده ها به کوردلی می کشاند. و اگر عمل نبود انسان به حساب آنچه در آن است را نمی دانست.

[33]- کلمه « حفیظه» به دو معنی آمده است: 1- غضب. 2- تعصب در حفاظت چیزی.

[34]- در تحف العقول : تکبر.

[35]- در تحف العقول: تکبر

[36]- در کتاب تحف العقول: غنیمت

[37]- در کتاب تحف العقول در اینجا اضافه دارد: و نیکی را تصدیق کند.

[38]- در کتاب تحف العقول: چه زشت است.

اصول اعتقادات اسلامي  5-معاد

اصول اعتقادات اسلامي  5-معاد

از ديگر اصول دين ما معاد است، ما يقين داريم كه زندگي دنيا موقت و گذرا و آزمايش است و ما زنده خواهيم شد « و بالاخره هم يوقنون» البته اين يقين داشتن ، عارضي نيست. اين را آيات قرآن به ما مي‌رساند خداوند عادل است و عادل كار بيهوده عبث نمي‌كند خداوند بالاتر از اين است كه انسان را پوچ و بي هدف قرار دهد. او بالاتر از اين است كه زندگي بي هدف بيافريند. پادشاه به حق بالاترين  از اين است كه اين آفرينش دقيق انسان را براي چند صباحي موقت و بي‌هدف آفريده باشد. تمام اينها از روي علم است، از روي حساب و ما دوباره زنده مي‌شويم. آن كساني كه به آخرت ايمان ندارند در عذاب و گمراهي آشكارند. گمراهي بالاتر از اين نيست كه انسان با داشتن عقل زندگي را منحصر در اين چند روز بداند. زندگي براي چيست؟ زندگي بي‌هدف نيست. چيزي كه انسان را از ناراحتي‌ها كه هميشه دامن گير انسان است خلاص مي‌كند اعتقاد به قيامت است.

پيامبران الهي معتقد به اجر و پاداش قيامت بودند. قرآن مي‌گويد: همه چيزها و كارهايتان در خط بندگي خدا باشد كسب، تجارت، خوردن، خوابيدن و... انسان وقتي از حالات حيواني خارج مي‌شود كه در راه بندگي خدا حركت كند. همه چيز او براي خدا باشد. تزكيه يعني بنده خدا بودن اين فرد رستگار مي‌شود، مي‌رود تا به خدا
مي  رسد و بنده خدا مي شود.

انسان وقتي از زندگي عادي گذر كرد فقط آن را به اندازه نياز استفاده كرد آن وقت تازه به اصل زندگي وارد مي‌شود و مي‌فهمد زندگي چيست متقيان آنهايي هستند كه خدا را مي‌پايند آنان در باغستانها هستند، بهشت دنيا قبل از بهشت موعود ، حالات بهشت گونه دارند، او در بهشت در وسعت است يعني در همه احوال در تنگي نيست، داشتن و نداشتن براي اين آدم مساوي است و اين توحيد است. خداست كه روزي را به هر كه بخواهد زياد مي‌دهد و به هر كه بخواهد كم مي‌دهد ، ما فقط مكلف به انجام تكليفيم . 

آنچه مطلوب است، رحمت خداوند است آن خدايي كه رب السموات‌والارض و ما بينهما است، خدايي كه رحمتش همه جا را فراگرفته. روز قيامت كسي مالك خطاب نيست، آن روز كه روح و ملائكه صف مي‌كشند و كسي حرفي ندارد خطابي نمي‌گويد: مگر بفرمان خدا، روز موعود در پيش است و ترديدي نيست پس هر كس مي‌خواهد به سوي خدا راهي پيدا كند و خود را مهيا كند تا روي رفتن به سوي حق را داشته باشد.

زندگي دنيا جز متاع فريب چيزي نيست و اصل آخرت است و داخل شدن در بهشت اگر انسان بخواهد فقط اين جسم را اينجا (دردنيا) نگه دارد و وسائل زندگي مادي‌اش را فراهم بياورد اين نقص است اگر هدف ما اين باشد بيچارگي و پستي است. در صورتي كه آخرت بهتر است يعني آن زندگي بالاتر از اين زندگي است، آن زندگي الهي كه در بطن دين زندگي بايد آن را پيدا كرد آنچه در كتابهاي آسماني تعريف شده همين زندگي الهي است نه زندگي پست حيواني، زندگي پست حيواني آتش است.

تزكيه يعني بنده خدا بودن، يعني از حالات انسان (نفساني) درآمدن و وارد شدن در جرگه بندگي خدا مثال او آيات اول سوره مؤمنون است ، اين فرد رستگار مي‌شود مي‌رود و به خدا مي‌رسد و بنده خدا مي‌شود.

راه نجات فقط بندگي خداست ، آن است كه انسان را نجات مي‌دهد همه چيز را به او دادن و سپردن. بنده خدا هروقت گفت الحمدالله رب العالمين، لااله الا الله ، معتقد مي‌شود و اول خود را خلع سلاح مي‌كند و به خود مي‌گويد، من هيچ و هر چه هست اوست اولين قدم، از بين بردن تكبر است امام زين‌العابدين عليه‌السلام مي‌فرمايد: « خداوندا من با آن همه عبادات، در نزد تو از ذره هم كمترم» اگر اين رويه درست نشود ما هم درست نمي‌شويم. و تا وقتي كه شيوه ائمه‌اطهارعليهم‌السلام را كنار بگذاريم و به آن عمل نكنيم درست نمي‌شويم.

وقتي مردم به خوشگذراني عادت كردند محكومند ، راه نجات يافتن ، رهايي از كبر است كه با عبادت و بندگي خدا حاصل مي‌شود حضرت اباعبدالله الحسين عليه‌السلام مي‌فرمايد: «خداوند تبارك و تعالي دعوت بربندگي خدا مي‌كند كسي كه بنده خدا شد بنده غيرخدا نمي‌شود.» بنده شهوت، بنده دنيا، بنده زن و... حتي امام صادق عليه‌السلام در حال طواف كعبه مي‌فرمايد: الهي قِ شح نفسي الهي مرا از بخل نفس نجات بده . (مطالب معاد برگرفته از بيانات، جلسات عقايد و آثار حضرت آيت‌الله فاطمي دام ظله  )   رضا قارزی

 

اصول اعتقادات اسلامي 4-امامت

اصول اعتقادات اسلامي 4-امامت

امامت امتداد راه پيامبراكرم(ص):

از اصول دين ما امامت است؛ توحيد، عدل، نبوت، امامت، معاد. امامت يعني ما معتقديم كه بعد از پيغمبرصل‌الله‌عليه‌وآله دوازده نفر وصي آن بزرگوار هستند كه هريك وظايفي داشتند، حاكم نگهبان دين و مفسر وحي بودند. اسلام واقعي به زبان ائمه اطهار(س) تفسير شده است .

در صلوات شعبانيه مقداري از مقامات ائمه اطهار صلوات‌الله‌عليهم بيان گرديده است. بارالها صلوات مرا برمحمدوآل محمد بفرست آنها كه: شجره نبوت، موضوع رسالت، مختلف الملائكه آمدوشد ملائكه به خانه وحي بود، معدن علم بودند، اميرالمؤمنين، امام حسن عليه‌السلام تا آخر معدن علم‌اند، تمام علم در خانه محمدوآل‌محمد صلوات‌الله‌عليهم است.

الفلك الجاريه كشتيهاي جاريه، يأمَنُ مَنْ رَكبَها هركس سوار دراين كشتيها شد از غرق شدن در امان است. خدايا درود فرست بر محمدوآل‌محمد صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين درود بسيار كه آن درود موجب خشنودي آنها باشد و اداي حق آنها بر ما شود. آنها كه پاكان بودند و نيكوكاران و اخيار هستند. خداوند اداي حق آنها را برما واجب كرده است. و واجب كرده است كه از اهل بيت صلوات‌الله عليهم اطاعت كنيم. ما تمام زندگيمان بايد طبق موازيني باشد كه محمدوآل‌محمد گفته است. خدايا پيامبر را براي من شفيع مقبول الشفاعه قرار بده و طريق مستقيم هموار بسوي خود گردان، خداوند مرا پيرو آن بزرگوارانت گردان تا روزي كه به لقاء تو برسم تا اينكه روز قيامت را ملاقات كنيم در حالي كه از من راضي هستي، امامت و امتداد راه پيامبر اكرم صل‌الله‌عليه‌وآله است.

 

 

 

انتظار فرج حضرت ولي‌عصر(عج):

حقيقت وجود حضرت ولي‌عصر(عج) مثل خورشيد روشن است، خورشيد پشت ابرو حقيقتي است انكار ناپذير. ايشان در گرفتاريها آمده و به داد شيعيان رسيده است و گاه افرادي از طرف ايشان ما مسلمانها تنها نيستيم امام زمان بالاي سرماست بزرگترين قوت ما وجود نازنين حضرت ولي‌عصر(عج) است.

از اصلي‌ترين مطالب در مورد امام زمان‌(عج) اعتقاد به آمد نشان انتظار فرج و دعا براي فرجشان است. بار پروردگارا انقلاب اسلامي ما را به انقلاب جهاني ولي‌عصر(عج) متصل بفرما ما را از اعوان و انصارش قرار بده، اسلام و مسلمين را نصرت عنايت فرما.

 

ولايت فقيه حكومت اسلامي:

اَطيعواالله و اطيعوالرسول و اولي الامر منكم ( سوره نساء/ آيه 59). تمام مناصب امام معصوم(ع) به جز مقام عصمت و.... به ولي فقيه تفويض شده به نص آيه فوق و توحيد امام معصوم عليه‌السلام و به تأكيد روايات، مرجعيت و حاكميت در زمان غيبت مانند تصرف در بيت‌المال ، قضاوت، اقامه نمازجمعه و جهاد و جنگ در راه خدا است. جهاد رمز قدرت و عزت مسلمانان و به تعبير بهتر دريچه بهشت است كه به دست ولي‌فقيه برروي امت باز مي‌شود. ملت ايران مانند قوم بني‌اسرائيل نيست كه سروصداي فرعون و فرعونيان اينها را تحت تأثير قرار بدهد امروز بايد ايران اسلامي شرق و غرب را به يوغ خود بكشد. امروز تمام كفر در مقابل تمام اسلام ايستاده بايد مسلمانان كاري بكنند كه در جهان سربلند باشند. تاريخ تكرار مي‌شود، الان هم مثل دوران حضرت اميرالمؤمنين عليه‌السلام است الان هم ولايت فقيه عادل وجود دارد ولي مردم به طرف معاويه مي‌روند وعده كمي دور علي‌عليه‌السلام‌اند معاويه صفتها ظاهرشان را درست مي‌كنند ولي باطنشان خراب است.

جامعه اسلامي به معناي حقيقي آن دوران امام زمان‌عجل‌الله تعالي درست مي‌شود (تحقق خواهد يافت) مسلمانان بايد قيام كنند آمريكا دارد عزت اسلام را لگد مال مي‌كند واجب است از مرزهاي اسلامي دفاع كنيم كافر آمده در مرزهاي اسلامي آماده باشيم براي جهاد بايد پشت سر رهبرمان حركت كنيم، ما به ياري خدا قدرت داريم كفار‌(آمريكا و...) را از كشورهاي اسلامي بيرون كنيم. برويد از رهبر حكم جهاد بگيريد، امروز جهاد برعليه كفار واجب است، ما مسلمانها تنها نيستيم امام زمان(عج) بالاي سرماست.

«واعدولهم ما استعطعتم من قوه . و من رباط الخَيْل ترهبون به عدوالله و عدوكم»

ترجمه: هرچه مي‌توانيد نيرو بر عليه آنها آماده كنيد....

آماد‌گي داشته باشيم اگر رهبر حكم جهاد بدهد برويم و به كمك امام و رهبرمان حضرت آيت‌الله‌العظمي خامنه‌اي حركت كنيم و نام امريكا را براي هميشه دفن كنيم 1.

چند مطلب 2:

-  پيامبراكرم(ص) پيش از وفات خود به امر خدا، حضرت‌علي‌عليه‌السلام را به جانشيني برگزيد و بارها او رابه مسلمانان معرفي كرد و از آنان خواست با او بيعت كنند و قبول خلافتش را اعلام كنند و چنين نيز شد.

- تعيين جانشين براي پيامبر كه حضرت علي و فرزندانش عليهم‌السلام (12 معصوم) هستند كاري ضروري و حياتي بود زيرا: 1- پيامبر اكرم در طول بعثت به تعليم و بيان احكام معارف قرآن كريم پرداخت و ضروري بود در طول زمانهاي آتي پاكان و شايستگان و امانت داراني از جانب خداوند، مأمور تعليم وتبيين و ابلاغ پيامها و احكام معارف قرآن باشند 2- بايد مفسري معصوم مي بود تا نظر او معيار و ميزان براي جامعه باشد تا هم در فهم قرآن بخصوص موارد اختلاف به او رجوع گردد و معيار مفسران ديگر بوده و همچنين راه سوء استفاده بر دشمنان مسدود گردد . 3- تشكيل حكومت شايسته‌ترين، عالم‌ترين، مديرترين و مدبرترين فرد جامعه براي حاكم اسلامي باشد و با اختيار ولايتي كه خداوند به او داده به جانشيني پيامبر نصب گردد.

لذا پيامبر اكرم اهل‌بيت(ع) در حديث ثقلين را قرين عدل، مفسر و مبين قران معرفي نموده و روز 18 ذي‌حجته سال دهم هجري در غديرخم حضرت‌علي(ع) را بر تمام مسلمانان اعلام و از آنان بيعت گرفت.

- ولايت فقيه استمرار امامت در دوران غيبت است، حاكم دين، مفسردين، امامت، تشخيص احكام، حل اختلافات مخصوص حكومت ولي فقيه است. رضا قارزی

 



1 )    بخش امامت برگرفته از بيانات و آثار حضرت آيت‌الله فاطمي دام ظله

2) از كتاب معرفت ديني شماره 23

اصول اعتقادات دینی 3-نبوت

اصول اعتقادلت دینی 3-نبوت

« هو الّذي بعث في الاميين رسولاً منهم يتلو عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين» ترجمه: « اوست خدايي كه ميان عرب امي پيغمبري بزرگوار از همان مردم برانگيخت تا برآنان آيات وحي خدا تلاوت كند و آنها را از لوث جهل واخلاق زشت پاك سازد و شريعت كتاب و حكمت الهي بياموزد با آنكه پيش از اين همه در ورطه‌ي جهالت و گمراهي بودند» .(سوره جمعه / آيه2)

اصل نبوت يكي از اصول ماست و زندگي ما روي اين پايه‌ها و اصول است ما معتقديم خداوند براي بشر پيامبر فرستاده كه اولين آنها حضرت آدم صلوات‌الله‌عليه‌ و خاتم آنها حضرت محمدصل‌الله‌عليه‌وآله است. كاري كه پيامبر انجام مي‌دهد عمده كار پيامبر در آيه فوق بيان شده است، اولين كار پيامبراينست كه نشانه‌هاي توحيد، عدل، حساب و... را براي مردم بخواند، دومين كار پيامبر اين است كه مردم را تزكيه كند در آيات مختلف قرآن كريم مي‌خوانيد قدافلح‌من تزكي، در جاي ديگر ذلك من تزكي، اين جزاي كسي است كه تزكيه شده است.

پيامبر آمده حالات حرص، حسد و آز و تندي و ستيز و....را كه گرفتاري انسانها هم همين است را از آنها بردارد. انسان تزكيه نشده حريص است جمع مي كند و خرج نمي‌كند. مردم ناراحتند، زن و بچه ناراحت است اين زندگي خراب است. جهنم است. پيامبر آمد. اين حالات را از انسان ببرد اين معني تزكيه است. كه اگر انسان آن برنامه عبادي كه آورده عمل كند اين حالات از او دفع مي‌شود.

متقي‌ها آنانند كه خدا را مي‌پايند آنها در باغستانها هستند. آدم متقي همه جا براي او باغ است، خانه بازار و... و زندگي مبدل به بهشت مي‌شود قبل از بهشت موعود دنيا برايش بهشت است و در وسعت است يعني در همه احوال، خواندن قرآن حالات تزكيه را در انسان ايجاد مي‌كند. آيات قرآن واجب است خوانده شود حضرت علي‌(ع) مي‌فرمايد: برهر مسلماني واجب است روزي 50 آيه بخواند . 1

حضرت امام رضاعليه‌السلام : اگر كسي بگويد: « چرا خداوند شناخت پيامبران و اقرار و اعتراف به اطاعت آنان را بر مردم واجب كرده است؟» در پاسخ بايد گفت: از آن جا كه در آنان چيزي كه مصالحشان را به گونه اي شايسته برآورد نيست و پروردگار والاتر از آن است كه با چشم ديده شود-تا مردم مصالح خويش را بي‌واسطه از او برگيرند- و ناتواني و عجز آنان از ادراك و آشكار است، چاره‌اي جز آن نيست كه ميان خداوند و خلقش پيامبري معصوم باشد تا امر و نهي و آداب او را به آنان برساند و آنان را به چيزهايي كه به واسطه‌شان منافع خويش را به دست آوردند و ضررها را دفع مي‌نمايند آگاه سازد.» بحارالانوار ج11ص40

 

ويژگيهاي پيامبران الهي :

پيامبران الهي، ويژگيها و برتريهايي بر ديگر انسان‌ها دارند كه در اين‌جا به برخي از آن‌ها اشاره مي‌شود :

1- وحي: پيامبران افزون بر برخورداري از دو نيروي ادراك حسي وعقلي به نيروي ديگري به نام وحي مجهزند كه هيچ گونه خطا و اشتباهي در آن راه ندارد. علم آنان از مبدأ هستي محيط برتمام كائنات افاضه مي‌گردد به گونه‌اي كه پيامبر درس نخواند. با نزول وحي از والاترين معارف و قوانين براي رشد و تكامل و اداره جامعه بشري آگاه مي‌شود.

2- عصمت : عصمت به معناي دوري از هرگونه گناه عمدي و سهوي و اشتباه است. البته آنان انسانهايي مختار و در انتخاب كار خوب يابد آزادند ولي در همان حال به هيچ گناهي آلوده نيستند. اين ويژگي پيامبران، شايستگي اعتماد را به تمام و كمال به آنان مي‌بخشد. پيامبران كساني‌اند كه به اوج بندگي رسيده و خداوند آنان را برگزيد و از آغاز آفرينش انسان، كه شيطان در پي گمراهي كردن فرزندان آدم برآمد از گمراه او به دور بوده‌اند. عصمت پيامبران به بينش و درجه يقين و ايمانشان مربوط است.

3- رهبري بي‌مانند: پيامبران براي برپايي قسط و عدالت و هدايت انسانها به توحيد و خداپرستي و مبارزه با طاغوت به پا مي‌خيزند و با بيدار كردن نيروهاي خفته و شكوفا نمودن استعدادها و گسيختن غل و زنجير از دست و پاي مردم ستمديده، چنان دگرگوني و تحول در جامعه پديد مي‌آوردند كه آثار كوشش‌هاي آنان براي هميشه به جاي مي‌مانند چنان كه بيشتر قهرمانان حماسه‌هاي قرآني را پيامبران تشكيل مي‌دهند و قرآن با بازگو كردن حماسه رهبري و دعوت پيامبران به توحيد و مبارزه با ظلم آنان را به عنوان نمونه‌هايي آرماني به مردم معرفي مي‌كند و در سوره انعام پس از نام بردن از هيجده پيامبر مي‌فرمايد: « آنان كساني‌اند كه خداوند هدايتشان كرده پس به هويت آنان اقتدا كن.» و بايد گفت كه سامان بخشيدن و به حركت درآوردن و به حركت درآوردن نيروهاي خفته در نهان انسان در جهت رضاي خدا و صلاح بشريت تنها از عهده‌ي پيامبران الهي برمي‌آيد.

4- خلوص و قاطعيت: از ديدگاه اسلام ارزش هركاري در گرو خلوص آن كار براي خداست و پيامبران از آن جا كه از سوي خدا برانگيخته مي‌شوند رسالت الهي بردوش دارند. در كار خود انگيزه و هدف جز تحصيل رضاي خداوند ندارند. از اين رو چنان استقامت و پايمردي از خود نشان مي‌دهند كه در تاريخ بي‌نظير است و اين جز از گذر خلوص نيت و پشتوانه الهي صورت نمي‌پذيرد. قاطعيت و استواري پيامبران معلول همين خلوص نيت و الهي بودن است.

5- مبارزه با ظلم: قرآن كريم مي‌فرمايد: « (پيامبري كه) آنان را به نيكي امر مي‌كند و از زشتي باز مي‌دارد و پاكيزه‌‌ها را برآنان حلال و پليدي‌ها را برآنان حرام مي‌كند و قيد و زنجيرشان را برمي‌دارد.»

 

راههاي شناخت پيامبران الهي

از سه راه مي‌توان بهره جست :

1- يافتن نشانه‌اي در شخص پيامبر كه دليل بر ارتباط با خدا باشد و اين را «معجزه» گويند ؛

2-  گردآوري قراين و شواهد ؛

3-  گواهي پيامبران پيشين يا معاصر

4- معجزه: كاري كه به اراده خداوند برخلاف عادت و طبيعت به وسيله‌ي شخص مدعي پيامبري انجام مي‌شود به گونه‌اي كه ديگران از انجام مثل آن عاجزند.

5-  گردآوري قراين : از مهمترين قوانين براي شناسايي پيامبران: الف- مطالعه درباره‌ي گذشته شخص مدعي پيامبري ب- بررسي محيط دعوت  ج- محتواي آيين 4- پيروان 5- ايمان به گفته‌هاي خود.

6-  گواهي پيامبران پيشين يا معاصر: از جمله آيات برنبوت    پيامبر ما :  (سوره صف/6- سوره اعراف/157)

رضا قارزی

 

 



1) برگرفته از جلسات اصول عقايد آيت الله فاطمي

1) كتاب معرفت ديني ، ج 23

اصول اعتقادات 2-عدل الهي

اصول اعتقادات 2-عدل الهي

- عدل يكي از صفات خداست در مباحث اصول عقايد از آن به گونه ‌اي مستقل بحث مي‌شود و به عنوان اصل دوم از اصول عقايد به شمار مي‌رود.

-     معني لغوي عدل، قرارگرفتن هر چيز درجاي شايسته و بايسته‌ي خود است. اين معنا در كل جهان آفرينش حكمفرماست. حديث پيامبرصل‌الله‌عليه‌وآله نيز به اين معنا اشاره دارد كه «بِالعَدلِ قامت السَّماواتُ والارض» به عدالت، آسمان‌ها و زمين برپاست.

- معناي اصطلاحي عدل مراعات حقوق ديگران است كه نقطه برابر آن، ظلم است يعني حق ديگران را پايمال كردن. در رعايت عدل بايد استحقاق‌ها و اولويت‌ها در نظر گرفته شود و هر صاحب حقي به آنچه حق و شايسته اوست برسد. اگر استحقاقها و اولويت‌ها مساوي باشند مراعات عدالت اين است كه پاداش آنها مساوي باشد و اگر استحقاقها و اولويتها متفاوت باشند عدالت با پاداش متفاوت آنها حاصل مي‌شود.

-  عدالت خداوند در سه مرحله «تكوين»، «تشريح» و «جزا» جريان دارد. خداوند، هم در تكوين و آفرينش اشياء، استحقاق و ظرفيت آنها را مراعات نموده، هم در تشريع و قانونگذاري، تاب و توان افراد را لحاظ مي‌كند و هم در جزا، آنچه را سزاي نيك و بد عمل افراد است به آنان مي‌دهد.

 

 

از جمله آيات و روايات :

عدل در تكوين : « وَ السماءَرَفَعَها وَ وَضَع الميزانَ » و آسمان را برافراشت و ميزان را قرار داد. سوره الرحمن آيه‌ي 7 «رَبنا الذي اَعطي كُلَّ شَيءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدي» پروردگار ما كسي است كه به هرچيزي آفرينش ويژه همان را داده و سپس آن را هدايت نموده است. (سوره طه/ آيه50)

عدل در تشريح: «لا يُكَلِّفُ الله نَفساً اِلّا وسعَها» خدا بر هيچ كس مگر بر قدر توانايي او تكليف نمي‌كند. (سوره بقره/ آيه286)

« وَ ما جَعَل عَلَيكُم في الدّينِ مِن حَرَجٍ» و در دين كاري سخت برشما ننهاده است. (سوره حج/ آيه78)

رسول اكرم صل‌الله‌عليه‌وآله مي‌فرمايند: « از امت من نُه چيز برداشته شده است... و (يكي ازآنها) چيزهايي است كه بدان اضطرار يابند.» ( بحارالانوارج58 ص325  )                                                                                                                                                                                            

عدل در جزا :  «اَفَنَجعَلُ المُسلمينَ كالمُجرمين» آيا مؤمنان را همچون مجرمان قرار مي‌دهيم. (سوره قلم/ آيه35)

«مؤمنان خانه‌نشين – كه زيان ديده نيستند- با آن مجاهداتي كه با مال و جان خود در راه خدا جهاد مي‌كنند يكسان نيستند- خداوند كساني را كه با مال و جانشان جهاد مي كنند به درجه‌اي به خانه‌نشينان برتري بخشيده است.»
(سوره نساء/ آيه95)

«فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خيراً يَرَه و مَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَهٍ شَرّاً يَرَه» پس هر كس هموزن ذره‌اي، نيكي كرده باشد (پاداش) آن را خواهد ديد و هركس هموزن ذره‌اي بدي كرده باشد (كيفر) آن را خواهد ديد. (سوره زلزال/ آيه 7و8)

«وَمن جاءَ بِالسَّيئَهِ فَلا يُجزي اِلّا مِثلَها» و هركس گناهي انجام دهد تنها مانند آن جزا داده مي‌شود. (سوره انعام/ آيه160)

قرآن و اختيار انسان :

علاوه بروجدان، آيات فراواني از قرآن به آزادي و اختيار انسان گواهي مي‌دهند كه مي‌توان آنها را به چند دسته تقسيم كرد:

الف: آيات مربوط به رسالت پيامبران و دعوت انسان به آئين حق با انذار و تبشير (كه) اگر از نظر قرآن انسان مختار و آزاد نمي‌بود ارسال پيامبران و دعوت آنها بيهوده مي‌بود.

ب: آياتي كه به صراحت از اختيار و آزادي انسان در پذيرش يا نفي ايمان سخن مي‌گويند. از جمله: (سوره دهر/آيه3- سوره كهف/ آيه29.)

ج: آياتي كه ايمان اجباري را خواست خدا نمي‌دانند و آن را نكوهش مي‌كنند: از جمله آيات: (سوره شعرا/آيه3و4- سوره انعام/ آيه107)

د: آياتي كه پيامبران را تنها دعوت كننده، راهنما و ترساننده مي‌شمرند. از جمله آيات: (سوره شوري/آيه 48- سوره غاشيه/ آيه 21و22) 1

 

چند مطلب:

-     اعتقاد ما در باب عدل آن است كه حق تعالي ما را به عدل مأمور فرموده و خود معامله با ما به مافوق عدل يعني تفضل نموده، دليل آن قول الهي است كه درقرآن كه مي‌فرمايند:

« هر كه نيكي آورده ، ده برابرش براي اوست و هر كه بدي آورده جزا داده نمي‌شود (مگر مثل همان) و عدل آن است كه ثواب عمل نيك را نيك دهند به همان قدر و جزاي بد را بد به همان قدر» و جناب نبوي صلي‌الله‌عليه‌وآله فرمودند كه:
« احدي داخل بهشت نمي‌شود به عمل خود، مگر به رحمت حق عزوجل» 2

« خداوند عادل است، خداوند يك ذره هم ظلم نمي‌كند چه ظلم به موجود چه ظلم به انسان، اين اعتقاد آرامش بخش است انسان در هرحال كه باشد مي داند حقش محفوظ است. نتيجه كار اين است كه هيچ كس از حقش محروم نمي‌شود و به يك ذره هم ظلم نمي‌شود. هيچ موجودي در عالم بي‌حساب نيست عدالت هم معنايش همين است بالعدل قامت السموات و الارض زمين و آسمان روي عدالت است ، روي اعتدال است . آسمان و زمين را بدون ستون آفريد يك اعتدالي در كار است عدالت هم معنايش همين است . عدالت الهي آن است كه هر كاري و هر موجودي را كه آفريده در موقعيت مناسبش قرار داده. هركاري كه اين زيبايي عالم را به هم بزند خلافست و در برابر اين زيبايي‌ها در عالم است. كه از آن جمله آثار سوء و مضرات تجهيزات و وسايل صنايع غرب حاضر در جهان است.

حديث دارد: خداوند عالم را آفريد خواست اين عالم را كوچك كند (ماكت عالم را بسازد) انسان را آفريد. انسان خلاصه جهان است. در رأس عادلين ائمه‌اطهار(س) هستند . » 1  رضا قارزی

 

 

 



1) كتاب معرفت ديني ، ج 23 بحث عدل الهي

2) مجموعه آثار شيخ صدوق ، ص 108 و 109 ، باب اعتقاد در عدل الهي

1) آثار و جلسات آيت الله فاطمي

اصول اعتقادات اسلامي1 -توحید

اصول اعتقادات اسلامي1 -توحید

- توحيد آن است كه خالق آسمانو زمين و آنچه بين آنهاست خداي واحد است نه تنها خلقت، تدبير هم از آن خداست تمام كارها، تمام حوادث ، چه حوادث شخصي و چه اجتماعي همه زير نظر خدا و به اراده خداست.

- نخستين گام در راه دينداري و عبادت خدا شناخت خداوند و اساس شناختن ، يگانه دانستن اوست.

- لذت بندگي خدا و عبوديتش بهترين و والاترين مقام است.

- توحيد يعني هرچه هست اوست كسي كاره‌اي نيست مگر به اجازه او . توحيد همان سوره قل‌هوالله‌احد است.

- توحيد يعني كارها براي خدا باشد براي بندگي او كه براي همين آفريده شده‌ايم «ما خلقت الجن و الانس الابيعبدون» انسان وقتي به اين خط آمد تعبير همان صراط مستقيم است.

- خدا از انسان دور نيست اما اين انسانها هستند كه با خدا فاصله دارند و از خدا دورند عامل آن هم هواي نفس است ( تكبر، حرص، حسد و... ) انسان وقتي درست مي‌شود كه از اين جاذبه دور شود بندگان خدا آنانند كه خدا را شناختند و در راه طاعت آن حركت كردند .

- شكوفايي انسان در توحيد است توحيد انسان را برپا مي دارد و شكوفا مي كند . 

- خداوند با تمام ذرات عالم است و از يك ذره هم دور نيست با هر ذره هست نه بطور قاطي و از هر چيز جداست نه به طور دوري، مثل او چيزي نيست اما او بصير و شنوا است، درد ما را مي‌داند و احتياجمان را مي‌فهمد و ما در محضر او هستيم.

- بالاترين مرتبه شكر گزاري خداوند «فنا في‌الله» است يعني خداوند همه چيز را به ما داده پس همه چيز ما براي او ، در راه او باشد و ذوب شدن در خداوند و رسيدن به بقاءالله اين همان عبوديت و بندگي خداست. هرچه انسان خود را در مقابل خداوند بشكند به خدا نزديكتر مي‌شود. خداوند نقش انسان را در قرآن بيان مي‌كند و كسي كه قرآن بخواند راه و رسم انسان را مي‌يابد. پس اگر اين (طور) نباشد اسفل‌السافلين است وقتي انسان خدا را به بزرگي ياد كرد غير خداوند (پول، ماشين، شهوت و....) در نظر او كوچك مي‌شود دنيا برايش كوچك مي‌شود و خداوند در نظر او بزرگ، اين بهشت است و حالات بهشتي، بهشت موعود دنيا قبل از بهشت جاوداني اما اگر انسان خدا را فراموش كند پرده كفر ضخيم مي‌شود و همين انسان باهوش طوري پرده‌هاي كفرش ضخيم مي‌شود كه ديگر خدا را نمي‌بيند و وقتي به اين حالت رسيد ديگر انذار و عدم و انذار برايش فرقي ندارد و آنگاه كه انسان شقي شد ديگر صلاحيت هم ندارد، «ختم‌الله‌علي قلوبهم‌و‌علي‌سمعهم‌و‌علي أ‌َبْصارِهم غشاوه و لهم‌عذاب عظيم » .

- خداوند بردباري مي‌كند آنچنان كه گويا نمي‌داند و اغماض مي‌كند كه گويي نديده است و مي‌پوشاند كه گويي بر او عصيان نمي‌شود براي عقوبت عجله نمي‌كند به لحاظ كرمش و اغماض و حلمش.

- الله بالاتر و والاتر است از اين كه وصف كنندگان او را درك كنند با صفاتي كه او موصوف است به آن و جز اين نيست كه وصف كنندگان به اندازه خودشان وصف مي‌كنند نه اندازه عظمت و جلال او، خداوند ولاتر از آن است كه وصف كنندگان او را درك كنند خداوند از بندگان خود غني است، احتياج به عبادت بندگانش ندارد ولي انسان موظف است تكليف خود را انجام دهد، زندگي ما بايد زندگي محمدوآل‌محمدصل‌الله‌عليه‌وآله باشد 1 . 

چند روايت در باب توحيد

·    امام ششم عليه‌السلام مي‌فرمايند: «خدا، هستيِ ثابت دارد و علم او خود اوست در حالي كه معلومي نبود و سمع او خود اوست درحالي كه مسموعي نبود و بصر او خود او بود در حالي كه مبصري نبود و قدرت او خود او بود در حالي كه مقدوري نبود2[1]».

·    امام پنجم و ششم و هفتم و هشتم عليه‌السلام مي‌فرمايند: «خداي تعالي نوري است كه با ظلمت مخلوط نيست و علمي است كه جهل در آن نيست و حياتي است كه مرگ در آن نيست3[2]» .

·    امام هشتم عليه‌السلام مي‌فرمايند: « مردم در صفات سه مذهب دارند: گروهي صفات را به خدا اثبات مي‌كنند با تشبيه به ديگران و گروهي صفات را نفي مي‌كنند و راه حق مذهب سوم است و آن، اثبات صفات است با نفي تشبيه به ديگران[3]» .

· امام ششم عليه‌السلام فرمودند: «خداوند تبارك و تعالي با زمان و مكان و حركت و انتقال و سكون منصف نمي‌شود بلكه او آفريننده‌ي زمان و مكان و حركت و سكون است[4] »                                                

چند نكته در توحيد:

·  ذات خداوند، نامحدود و نامتناهي است، اين كمالات كه در صورت (شكل و عنوان) صفات براي او اثبات مي‌شوند در حقيقت عين ذات و همچنين عين يكديگرمي‌باشند و مغايرتي كه ميان ذات و صفات و همچنين در ميان خود صفات ديده مي شود تنها در مرحله مفهوم است و به حسب حقيقت جزء يك واحد غيرقابل تقسيم در ميان نيست، اسلام براي جلوگيري از اين اشتباه ناروا ، ( تهديدات به واسطه توصيف نفي اصل كمال)،عقيده‌ي پيروان خود را در ميان نفي واثبات نگه مي‌دارد ودستور مي‌دهد اينگونه اعتقاد كنند كه: خدا علم دارد نه مانند علم ديگران، قدرت دارد نه مانند قدرت ديگران،مي‌شنود نه با گوش،مي‌بيند نه با چشم و به همين ترتيب[5] .

·  توحيد مراتب و اقسام دارد : توحيد ذاتي، توحيد صفاتي، توحيد افعالي، توحيد عبادي[6]  .

·  حكمت اينكه خداي متعال به توسل (به اهل بيت(س)) امر كرده اين است كه مقام والاي بندگان شايسته را معرفي كند و ديگران را به عبادت و اطاعتي كه موجب رسيدن آنان به چنين مقامي شده است تشويق نمايد و از اينكه كساني به عبادتهاي خودشان مغرور شوند جلوگيري كند[7].    

در باب تزكيه (خودسازي)[8]

·    قرآن با آيات، ثابت مي‌كند و انسان را به اين علم مي‌رساند كه زندگي باهدف است و هدف رشد انسان است، فلاح انسان است و انسان برسد به جايگاهي كه خداوند براي آن آفريده شده است و آن هم بهشت جاوداني است.

·  انسان بايد مقدرات الهي را بداند، حلال و حرامش را و...، راهنمايي‌هاي پيامبران كه در خط خدايند.

·  به خداوند با عظمت مي‌گوييم: ما به تو بندگي مي‌كنيم تو خداي مائي، تو معبود مائي .

·  شكوفايي انسان در اعتقاد به توحيد است، قولوا لااله‌الاالله تفلحوا، انسان كه به اين علم رسيد خدا در نظرش عظيم و غيرخدا هر چه باشد، حقير و كوچك مي‌شود يعني دنيا با تمام زيبايي هايش در نظر يك مسلمان كوچك و حقير است. اگر ديگران دارند او ناراحت نمي‌شود حسد نمي‌كند و اگر خود دارد حريص نيست و بخل نمي‌ورزد و خصوصيتهاي خوب و زيباي ديگر كه همان شكوفايي است بعبارت ديگر تزكيه‌ي انسان است كه كليد بهشت است بهشت سرتاسري[9] .

آري اسلام با تعليماتش با مقررات روزمره‌اش، نماز، زكوه، حج، جهاد و... حتي كساني را كه سواد خواندن و نوشتن هم ندارند نيز به اين مقام مي‌رساند دنيا و زيبائيهاي آن اگر در چشمها صغير و ناچيز باشد ديگر جايي براي حرص، بخل و حسد و ديگر حالات رذل جهنمي باقي نمي‌ماند و زندگي بهشت گونه مي‌گردد پيامبر اكرم (ص) فرمود : هركس به فقرش صبر كند روز قيامت با من خواهد بود.

·    آري شخص مسلمان در هر حال بنده خداست و داشتن و نداشتن پيش او سواء (يكسان) است، او داراي نفس مطمئنه است كه بهرحال رضايت دارد و خدا هم از او راضي است، او در هرحال و درهر حادثه بخدا رجوع مي‌كند، خداي كه «لَهُ ما في‌السماوات والارض و ما بينهماوما... آيه6 طه» او همواره مخاطب آيه: «يا اَيَتُهاالنَّفسُ المُطمئِنّه ارجعي‌الي‌ربك راضيّهً‌مرضيه فَادخلي‌في‌عبادي‌وَادخُلي جنتي» است . (‌ سوره فجر27 الي30 ) او قبل از بهشت موعود، در دنيا هم در باغستانها (حالات بهشتي دارد) و مشمول آيه 54و55 سوره قَمر مي‌باشد،«إنَّ المُتقين في جنّات وَ نَهرفي مَقعد صدقٍ عند مليكٍ مقتدر» ترجمه: بي‌گمان متقيان در باغستانها و نهرها هستند در مقام ومنزلت صدق، نزد فرمانرواي مقتدر .                            

 

 

 



1) جلسات و آثار حضرت آيت الله فاطمي دام ظله

2) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 125 ، اخبار و روايات نقل شده از اهل بيت در اين مسائل بسيار زياد است .

3) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 129

[3])بحارالانوار ، ج 2 ، ص 94

[4]) بحارالانوار ، ج 2 ، ص 92

[5])‌شيعه در اسلام ، علامه سيد محمد حسين طباطبائي ، بخش سوم

[6])‌طهارت روح برگرفته از آثار علامه شهيدمطهري

[7]كتاب اصول عقايد آيت الله مصباح يزدي

[8]برگرفته از جلسات اصول عقايد و تفسير آيت الله فاطمي

[9]جزاء من تزكي/ طه