پرسش قرآنی، پرسش5: قران دربیان قرآن : قرآن در آیات قرآن کریم چگونه بیان شده است؟

بسم الله الرحمن الرحیم

پرسش قرآنی، پرسش5: قران دربیان قرآن : قرآن در آیات قرآن کریم چگونه بیان شده است؟

با 10 ترجمه به زبان های دیگردنیا

بسم الله الرحمن الرحیم

پرسش قرانی:پرسش5:

قران دربیان قرآن :قرآن در گفتار خود آیات قرآن کریم چگونه کتابی است؟

1-منم کتابی که دارای تمامی تذکرات لازم هستم.

(ص وَ القُرآنِ ذِی الذِّکرِ) 

سوگند به قرآن که صاحب تذکر است

2- منم کتابی که شرح همه آنچه را که نمی دانید بیان می نمایم.

( وَ یَومَ نَبعَثُ فی کُلِّ اُمَّهٍ شهیداً عَلَیهِم من أَنفُسِهِم و جِء نابِکَ شهیداً علی هولاء و نزَّلنا علیکَ الکتاب تبیاناً شیءٍ و هدیً و رحمه و بُشری لِلمسلِمینَ) 

و ما این را بر تو فرستادیم که توضیح همه چیز است و هدایت و رحمت و مژده ای برای مسلمانان است.

3- منم کتابی که هیچگونه دروغی به آن نسبت داده نمی شود.

( و ما کان هذا القرآنُ أَن یُفتَری مِن دونِ اللهِ و لکِن تَصدیقَ الَّذی بَینَ یَدَیهِ و تَفصیلَ الکِتاب لارَیبَ فیه مِن رَبِّ العالَمینَ) 

این قرآن که در شان آن نیست که دروغی از جانب غیر خدا باشد؛ بلکه آنچه پیش از آن بوده را تصدیق می کند و کتاب را شرح می دهد و شکی در آن نیست که از جانب پروردگار جهانیان است.

4- منم کتابی که جزء به جزء به رسول اکرم (ص) نازل گردیدم.

( وَ قُرآناً فَرَقناهُ لِتَقرَأَهُ عَلَی الناسِ عَلی مُکثٍ وَ نَزَّلناهُ تنزیلاً)

و قرآنی را جزء به جزء بر تو فرستادیم که تو نیز بر امت بتدریج قرائت کنی و یقیناً این قرآن را ما نازل کرده ایم.

5- منم کتابی که مطالبم بدون هیچ گونه انحرافی می باشد.

( قُرآناً عَرَبیاً غَیرَ ذی عِوَجٍ لَعَلَّهُم یَتَّقُونَ) 

قرآنی که عربی و بدون انحراف است، تا شاید پرهیزکار شوید.

6- منم کتابی که برای مردم عامل به علم مفید می باشم.

( کِتابٌ فُصِّلَت آیاتُهُ قُرآناً لِقَومٍ یَعلَمونَ) 

کتابی است که آیاتش جامع است و به زبان فصیح عربی برای مردمی که می دانند.

7- منم کتابی که دارای مجد و عظمت و مورد احترام می باشم.

( ق وَ القُرانِ المَجیدِ) 

سوگند به قرآن مجد و عظمت

8- منم کتابی که تذکراتم آسان و قابل فهم است.

( وَ لَقَد یَسَّرنا القُرآنَ لِلذِّکرِ فَهَل من مُدَّکِرٍ) 

قرآن را برای وعظ و اندرز به فهم آسان کردیم کیست که از آن پند بگیرد؟

9- منم کتابی که حتی کوه های سخت در مقابل عظمت من تعظیم می نمایند.

( لَو أَنزَلنا هذَال القُرآنَ عَلی جَبَلٍ لرَأَیتَهُ خاشِعاً مُتَصدِّعاً مِن خَشیَهِ اللهِ وَ تِلکَ الأمثالُ نَضرِبُها لِلناس لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُونَ) 

اگر ما این قرآن را بر کوه نازل می کردیم مشاهده می کردی که از ترس خدا خاشع و متلاشی می گشت و این امثال را برای مردم بیان می کنیم تا شاید که اهل فکرت شوند.

10- منم کتابی که کلام آن را باید با بهترین صورت تلاوت نمایید.

( اَو زِد عَلَیهِ وَ رَتِّلِ القُرآنَ ترتیلاً) 

یا چیزی بر نصف بیفزا و به تلاوت قرآن با توجه کامل مشغول باش.

11- منم کتابیک ه در حد توان همه باید آن را تلاوت نمایند.

( فَاقرؤا ما تَیَسَّرَ مِنَ القرآنِ عِلمَ أَن سَیَکُونُ مِنکُم مَرضی و آخَرونَ) 

لذا هر مقدار که می توانید قرآن بخوانید...

12- منم کتابی که شیطان دشمن همیشگی آن است.

(فَاِذا قَرَأتَ القُرآنَ فَاستَعِذ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ) 

هنگامی که قرآن می خوانی از شر شیطان رانده شده به خدا پناه ببر.

13- منم کتابیک ه مسیر هدایتم محکم ترین و معتدلترین هدایت ها است.

( اِنَّ هذَا القُرآنَ یَهدی لِلَّتی هِیَ أَقوَمُ و یُبَشِّرُ المؤمِنینش الَّذینَ یَعمَلُونَ الصّالِحات أَنَّ لَهُم أَجراً کَبیراً) 

همانا این قرآن مردم را به صحیح ترین و استوارترین راه هدایت می کند...

14- منم کتابی که آیاتم مومن از غیر مومن را معین می نماید.

( وَ أِذا قَرَاتَ القُرآن جَعَلنا بَینَکَ وَ بَینَ الَّذینَ لا یُومِنُونَ بِالاخره حِجاباً مَستوراً) 

و چون تو قرآن تلاوت کنی ما میان تو و آنها که به آخرت ایمان ندارند حجابی مستور قرار می دهیم.

15- منم کتابی که به هنگام تلاوت آیات من همه باید گوش فرا دهند.

( وَ اِذا قُرِیءَ القُرآنُ فَاستَمِعوُا لَهُ وَ اَنصِتُوا لَعَلَّکم تُرحَمُونَ) 

و چون قرآن قرائت می شود بدان گوش بسپارید و سکوت کنید، امید است که مورد رحمت قرار بگیرید.

16- منم کتابی که بیان کننده زیباترین و راست ترین قصه ها هستم.

( نَحنُ نَقُصُّ عَلَیکَ أَحسَنَ القَصَصِ بما أَوحَینا اِلیکَ هذَا القُرآنَ وَ ان کُنتَ مِن قَبلِه لَمِنَ الغافِلینَ) 

ما بهترین داستان ها را به تو، با این قرآن که به تو وحی می کنیم، می گوییم؛ و هر چند پیش از این از آن آگاه نبودی.

17- منم کتابی که در ماه رمضان نازل گشته ام.

(شَهرُ رَمَضانَ الَّذی أُنزِلَ فیهِ القُرآنُ هُدیً لِناسِ وَ بَیِّنات مِنَ الهُدی وَ الفُرقانِ) 

ماه رمضان ماهی است که قرآن در آن برای هدایت مردم و راهنمایی و امتیاز حق از باطل نازل شده است.

18- منم کتابی که باعث بهبودی جسم و روح انسانها هستم.

( وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَهٌ لِلمُؤمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظالِمینَ الاخساراً) 

و ما آنچه از قرآن می فرستیم شفا و رحمت برای اهل ایمان است ولی ستمکاران را جز زیان نخواهد افزود.

19- منم کتابی که مثل و مانندی ندارم.

(قُل لَ ءِنِ اجتَمَعَتِ الانسُ وَ الجِنُّ علی أَن یَاتُوا بِمِثلِ هَذا القُرآن لا یَاتُونَ بمِثلِه وَ لَو کانَ بعضُهُم لِبَعض ظَهیراً) 

بگو: اگر جن و انس متفق شوند تا کتابی مانند این قرآن بیاورند هرگز نتوانند، اگر چه همه پشتیبان یکدیگر باشند.

20- منم کتابی که دارای نمونه ها و مثلهای عبرت آموز برای شما هستم.

( وَ لَقَد صَرَّفنا فی هذا القُرآنِ لِلنّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٍ وَ کانَ الانسانُ أَکثَرَ شَی ءٍ جَدَلاً) 

ما در این قرآن هر گونه مثال برای هدایت خلق آوردیم و لیکن انسان بیشتر از هر چیز به جدال بر می خیزد.

21- منم کتابی که شما را به رنج نمی افکنم.

( ما أَنزَلنا عَلَیکَ القُرآنَ لِتَشقی) 

ما قرآن را بر تو نازل نکردیم تا خود را به رنج افکنی.

22- منم کتابی که آیات خدا را با دلایل روشن بیان نموده ام.

(ط س تِلکَ آیاتُ القُرآنِ وَ کِتابٍ مُبینِ) 

این آیات قرآن و کتاب هویدای خداست

23- منم کتابی که از جانب خدایی که درکارهای خود حکیم و به خلق خود علیم است نازل شده ام.

( وَ اِنَّکَ لَتُلَقَّی القُرآنَ مِن لَدُن حَکیمٍ عَلیمٍ) 

همانا قرآن از جانب خدای حکیم بر تو القا می شود.

24- منم کتابی که زبان گویای خدا هستم نه ساخته و پرداخته ای از ذهن بشر

( وَ ما عَلَّمناهُ الشِّعرَ وَ ما یَنبَغی لَهُ اِن هُوَ الا ذِکرٌ وَ قرآنٌ مُبینٌ) 

و ما به پیامبر شعر نیاموختیم و شاعری هم شایسته او نیست و قرآن چیزی جز ذکر و قرآن آشکار نیست.

25- منم کتابی که کفار حتی از شنیدن آیات من بیمناک هستند.

( وَ قالَ الَّذینَ کَفَرَوُا لا تَسمَعُوا لِهذا القُرآنِ وَ الغَوا فیهِ لَعَلَّکُم تَغلِبُونَ) 

و کافران به مردم گفتند به این قرآن گوش ندهید و سخنان لغو در هنگام تلاوت آن بگویید شاید غالب شوید.

26- منم کتابی که جن و انس از آیات من پند می گیرند.

(وَ اِذ صَرَفنا اِلیکَ نَفَراً مِنَ الجِنَّ یَستَمِعُونَ القُرآنِ فَلما حَضَرُوه قالُوا أَنصِتُوا فَلَمّا قٌضِیَ وَ لَّوا الی قَومِهِم مُنذرینَ) 

به یادآور زمانی که گروهی از جنیان را به سوی تو متوجه کردیم تا قرآن را بشنوند پس زمانی که حضور یافتند با یکدیگر گفتند خاموش باشید و بشنوید و هنگامی که تمام شد بسوی ملت خود بازگشتند در حالی که بیم دهنده بودند.

27- منم کتابی که تصدیق کننده کتابهای الهی پیشین می باشم.

(نَزَّلَ عَلَیکَ الکِتابَ بِالحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یَدَیهِ وَ أَنزَلَ التَّوراهَ وَ الانجیلَ) 

آن خدایی که قرآن را به سوی تو فرستاد که دلیل راستی کتب آسمانی پیش از آن باشد ( تورات و انجیل)

28- منم کتابی که جوابگوی تمامی نیازهای بشر می باشم.

( هُوَ الَّذی أَنزَلَ عَلَیکَ الکِتابَ مِنهُ آیاتٌ محکماتٌ هنَّ أُمَّ الکِتاب وَ أُخَرَ مُتَشابِهاتٌ) 

خدایی که قرآن را بر تو فرستاد که برخی از آن کتاب آیات محکم است که آنها مرجع سایر آیات کتاب خواهد بود و برخی دیگر...

29- منم کتابی که اگر اعتقاد و ایمان به آن نداشته باشید گمراه می گردید.

( یا أَیُّها الَّذینَ آمنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِه و الکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلی رَسُولِه و الکتابِ الَّذی أَنزَلَ مِن قَبلُ و مِن یَکفُر بِاللهِ وَ مَلاءِکَتِه و رُسُلِه وَ الیَومِ الاخِرِ فَقَد ضَلَّ ضَلالاً بعیداً ) 

ای اهل ایمان به خدا و پیامبرش و کتابی که بر پیامبرش فرستاده و به کتابی که پیش از این فرستاد ایمان بیاورید و کسی که به خدا و فرشتگان او و کتابهای او و پیامبران او و روز قیامت کافر شود به تحقیق دچار گمراهی شده است.

30- منم کتابی که اعتقاد به آن از اعمال خیر و پسندیده می باشد.

( لَیسَ البِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَکُم قِبَلَ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ وَ لکِنَّ البِرَّ مَن امَنَ بِاللهِ وَ الیَومِ الاخِرِ وَ المَلاءِکَهِ وَ الکِتابِ وَ النَّبِینَ وَ آتی المالَ عَلی حُبِّه ذِوی القُربی) 

نیکی آن نیست که روی به جانب مغرب و مشرق بگردانید لیکن نیکوکار کسی است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب و پیامبران ایمان آورد.

31- منم کتابی که به جهت ر فع اختلاف و ایجاد یکپارچگی و وحدت بین شما نازل گشته ام.

( أنزَلَ مَعَهُمُ الکِتابَ بِالحَقِّ لیَحکُمَ بَینَ الناسِ فی ما اختَلَفُوا فیه و مَا اختَلَفَ فیهِ اِلَّا الَّإین أُتُوهُ من) 

و بیم دهنده را همراه با کتاب به حق فرستاد تا بین مردم در آنچه که اختلاف می کنند حکم کنند.

32- منم کتابی که نباید کسی آیات را سبک و بی ارزش بشمارد.

( لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللهِ هُزُواً وَ اذکُرُوا نِعمَهَ اللهِ عَلَیکُم و ما أَنزَلَ عَلَیکُم مِنَ الکِتابِ وَ الحِکمَهِ یَعِظُکُم بِه وَ اتَّقُوا اللهَ وَ اعلَمُوا أَنَّ اللهَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیمٌ) 

و آیات خدا را مسخره نگیرید و نعمت هایی را که به شما داده و آنچه از کتاب و حکمت برای اندرز شما فرستاده را به یاد آورید...

33- منم کتابی که هیچ شکی در حقیقت آن نیست.

( ذلِکَ الکِتابُ لا رَیبَ فیه هُدیً لِلمُتَّقین) 

این کتاب بی هیچ شک راهنمای پرهیزکاران است.

34- منم کتابی که باید به تمامی آیات آن ایمان آورید تا عذاب خدا شامل حال شما نگردد.

( أَفَتُومِنُونَ بِبَعضِ الکتابِ وَ تَکفُرونَ بِبَعضٍ فما جَزاءُ مَن یَفعَلُ ذلِکَ الّا ذلِکَ خِزیٌ فِی الحَیاهِ الدُّنیا و یَومَ القِیامَهِ یُرَدُّونَ اِلی أَشَدِّ العَذابِ وَ ما اللهُ بِغافِلٍ عن ما تَعمَلُونَ) 

چرا به برخی از کتاب ایمان می آورید و به بعضی دیگر کافر می شوید؟ پس جزای کسی از شما که چنین کند جز ذلت در دنیا نیست و به سخت ترین عذاب در روز قیامت باز گردانده می شود.

35- منم کتابی که اگر در آیاتش با هم اختلاف کنید از هدایت دور می شوید.

( ذلِکَ بِاَنَّ اللهَ نَزَّلَ الکِتابَ بِالحَقِّ وَ اِنَّ الَّذینَ اختَلَفُوا فِی الکِتابِ لَفی شِقاقٍ بَعیدٍ) 

کسانی که در کتاب خدا اختلاف کردند در ستیزی دور از حق هستند. 

ادامه نوشته

آداب تلاوت قرآن کریم ( آداب تلاوة القرآن الكريم   adab tilawat alquran alkarim  )

بسم الله الرحمن الرحیم

 

آداب تلاوت قرآن کریم

آداب تلاوة القرآن الكريم 

adab tilawat alquran alkarim 

رضا قارزی

1- قرآن مجید نخست می فرماید : لا یَمَسُّهُ إلا المُطَهَّرُونَ[1] « قرآن را جز پاکان لمس نمی کنند» که یکی از معانی این تعبیر اشاره به پاکیزگی ظاهری است که تماس گرفتن با خطوط قرآن باید توأم با طهارت ( که یکی از بارزترین مصادیق آن، وضو است) باشد.

2- هنگام آغاز تلاوت قرآن باید از شیطان رجیم (رانده شده ی درگاه حق) به خدا پناه برد، چنان که می فرماید ( فَإذا قَرَأتَ القُرآنَ فَاستَعِذ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ) [2] یعنی : هنگامی که قرآن می خوانی ، از شر شیطان مطرود، به خدا پناه ببر.

3- قرآن را باید به صورت ترتیل تلاوت کرد ، یعنی شمرده وتوأم با تفکر چنان که می فرماید : ( و رَتِّل القرآنَ ترتیلاً) [3] یعنی : و قرآن را با دقت و تأمل بخوان.

4- علاوه بر ترتیل دستور به « تدبر و تفکر » در آیات قرآن داده است آن جا که

می فرماید : ( أفلا یتدبّرونَ القرآنَ)[4] آیا آنها در قرآن نمی اندیشند.

5- آن هایی که آیات قرآن را می شنوند نیز وظیفه ای دارند، وظیفه شان سکوت کردن، سکوتی توأم با اندیشه و تفکر است ، چنان که می فرماید: ( و إذا قُرِی القرآنُ فاستمعموا له و أنصِتوا لعلکم تُرحَمون)[5] هنگامی که قرآن خوانده می شود، گوش فرا دهید و خاموش باشید ،تا مشمول رحمت حق شوید.

 

آداب تلاوت از زبان معصومین علیهماالسلام

1- وضو داشتن

امام علی(ع) می فرماید : لا یقرأ العبدُ القرآنَ إذا کانَ علی غیرِ طَهورٍ حتّی یَتَطهّرَ : « هر گاه وضو ندارید، قرآن نخوانید».[6]

2- مسواک زدن

رسول خدا(ص) به اصحابش فرمود : « نظفوا طریق القرآن» ، جاده ی قرآن را پاکیزه کنید. پرسیدند: یا رسول الله! و ما طریق القرآن ؟ جاده ی قرآن چیست؟ فرمود :

« أفواهَکم»، دهان هایتان، پرسیدند: بماذا؟ با چه؟ فرمود : بالمسواک، با مسواک زدن.[7]

3- استعاذه پیش از تلاوت

امام صادق(ع) می فرماید : « اغلقوا أبواب المعصیه بالاستعاذه و افتحوا أبواب الطاعه بالتسمیه». درهای معصیت را با گفتن « اعوذبالله من الشیطان الرجیم» ببندید و درهای طاعت را با گفتن « بسم الله الرحمن الرحیم » بگشایید.[8]

4- با خضوع خواندن قرآن

رسول خدا(ص) فرمود : « اِقرَؤُو القُرآنَ ما ائتَلفَت عَلیهُ قُلُوبُکم و لانَت عَلیهِ جُلُودُکم فَإذا اختَلَفتُم فَلَستُم تَقرَؤُونَهُ» ، مادامی که در تلاوت قرآن قلوب شما نرم می شود و در خود احساس خضوع می کنید، قرآن بخوانید، در غیر این صورت ،حق تلاوت را ادا نکرده اید.[9]

5- تدبر و اندیشیدن در آیات

امام علی(ع) می فرماید : « ألا لا خَیرَ فی قِراء هٍ لا تَدَبُّرَ فیها » ، آگاه باشید که تلاوت قرآن بدون تفکر، خیری ندارد.[10]

6- تلاوت از روی قرآن

رسول خدا (ص) فرمود : « اَلقِراء هُ فی المُصحَفِ أفضَلُ مِنَ القِراءهِ ظاهراً» ، تلاوت قرآن از روی آن ، بهتر است از حفظ خواندن قرآن.[11]

7- با صوت نیکو خواندن

رسول خدا(ص) فرمود : « حَسّنُِوا القُرآنَ بِأصواتِکُم فَإنً الصَّوتَ الحَسَنَ یَزیدُ القُرآنَ حُسناً» ، قرآن را با صوت نیکو زینت دهید، زیرا صوت نیکو بر زیبایی قرآن

می افزاید.[12]

8- صحیح خواندن قرآن

رسول خدا(ص) فرمود : « أعرِبُوا القُرآنَ وَ التَمِسُوا غَرائِبَهُ »، قرآن را با اعراب صحیح بخوانید و عجائب آن را استخراج کنید.[13]

9- تلاوت قرآن توأم با اخلاص

امام صادق (ع) فرمود : « إِنَّ مِنَ النّاس مَن یَقرَأُ القُرآنَ لِیُقالَ فُلانُ قارِیٌ وَ مِنهُم مَن یَقرَأُ القُرآنَ لِیَطلُبَ بِهِ الدُّنیا و لا خَیرَ فی ذلک و مِنُهم مَن یَقرَأُ القُرآنَ لِیَنتَفِعَ بِهِ فی صَلاتِهِ وَ لَیلِهِ وَ نَهارِهِ » ، برخی از مردم قرآن تلاوت می کنند که گفته شود چه خوب می خوانند و برخی قرآن می خوانند برای تأمین معاش، در این دو دسته از مردم خیری نیست . ولی برخی از مردم قرآن می خوانند که از راهنمایی های اش بهره مند شوند و در نماز و در هر حال و شب و روز از آیات الهام بخش قرآن بهره ی معنوی و فکری بردارند.[14]

10- اهدای ثواب قرائت

می بایست قاری قرآن ، گذشتگان از اقارب و نیز سایر حق داران و معلمان، خاصه معصومین علیهما السلام را از یاد نبرد و ثواب بخشی از قرائت خود را به آنان هدیه نماید.

علی بن مغیره می گوید: به امام کاظم علیه السلام عرض کردم : ... پدرم چهل بار قرآن را در ماه رمضان ختم می کرد، من نیز گاهی کمتر و گاهی بیشتر ختم می کنم و چون روز عید فطر فرا می رسد، یک ختم را به رسول خدا(ص) هدیه می کنم و یکی به علی (ع) و یکی به حضرت زهرا(س) و همچنین برای همه ی ائمه علیهماالسلام تا برسد به شما و تا به حال نیز چنین کرده ام، برای من در مقابل این عمل پاداشی هست؟ امام کاظم (ع) فرمود : « لَکَ بذلِک أَن تَکونَ مَعَهُم یَوم القیامهِ . قلتُ الله اکبر، لی بذلک؟ : قال نعم (ثلاث مرات) »[15] پاداش تو این است که در روز قیامت با آنها خواهی بود. گفتم : الله اکبر! این پاداش من است؟ امام سه بار فرمود : آری

 

 

ترجمه عربی:

آداب تلاوة القرآن الكريم من لغة القرآن

رضا قارزی

1- يقول القرآن الكريم أولاً: لا یَمَسُّهُ إلا المُطَهَّرُونَ [1] (لا يمس القرآن إلا الطاهر) وهو من معاني هذا التفسير يشير إلى الطهارة الظاهرة التي يجب أن يقترن بها التلامس مع آيات القرآن بالنقاء (وهو من أوضحها). ومثاله الوضوء.

2- في أول تلاوة القرآن يعوذ بالله من شيطان النظام (مطرود من باب الحق) كما يقول. مرفوض ، الاستعاذة بالله.

3- أن يتلى القرآن على هيئة تلاوة ، أي أن يقرأ ويقترن بالتأمل ، كما جاء في:

4- بالإضافة إلى التلاوة ، فقد أمر "بالتأمل والتأمل" في آيات القرآن.

قال: (أفلا یتدبّرونَ القرآنَ) [4] أفلا يفكرون في القرآن؟

5- على من يستمع لآيات القرآن واجب ، وواجبه السكوت ، والصمت المصحوب بالفكر والتأمل ، كما يقول: فالقرآن يتلى ، فاستمعوا وصمتوا ، لتنالوا رحمة الحق.

 

آداب التلاوة من لغة المعصومين عليهم السلام

1- الوضوء

يقول الإمام علي (ع): لا تلاوة لعبد القرآن إذا لم يتطهر ولو طهر نفسه: "إن لم تتوضأ فلا تقرأ القرآن".

2- التفريش

قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لأصحابه: "طهروا من طريق القرآن" ، فطروا طريق القرآن. قالوا: يا رسول الله! وماذا عن القرآن؟ ما هي طريقة القرآن؟ قال :

سألت أفواهكم "إخواني": لماذا؟ ماذا؟ قال: بالفرشاة بالفرشاة. [7]

3- الصلاة قبل التلاوة

يقول الإمام الصادق (ع): أغلق أبواب الخطيئة بقول "اللهم إني شيطان النظام" وافتح أبواب الطاعة بقول "بسم الله الرحمن الرحيم". [8]

4- بقراءة القرآن بتواضع

قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: "اقرأوا قرآننا وبيعوا قلوبكم ولا تسبوني أمامي. لم تدفع حق التلاوة. [9]

5- التأمل في الآيات

يقول الإمام علي (ع): "ما لم يكن في قراءته حسنة فلا نية فيه" ، واعلم أن تلاوة القرآن بغير تفكير ليس بحسن. [10]

6- التلاوة من القرآن

قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: "قراءة القرآن أفضل من قراءة الظاهر" ، والقراءة منه أفضل من حفظ القرآن. [11]

7- الغناء بصوت عال

قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: "جمّلوا القرآن بأصواتكم ، لأن صوت الخير يزيد في صلاح القرآن".

[12]

8- قراءة القرآن بشكل صحيح

قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: "وَعَرِّبُوا القرآن وَقَبِّلُوا أَغْرَبِهِ" ، واقرأوا القرآن مع العرب الصحيحين ، واستخرجوا عجائبه.

9- تلاوة القرآن بإخلاص

قال الإمام الصادق (ع): "أنا الناس أنا يقرى الليقال أنا قاري وأنا أيضا يقرى اللطب إلى دنيا ولا في دعوات وأنا أيضا يقرى اللطيف في صلات وليل ونهاره" بعض الناس تلاوة يحاولون أن يقولوا كم يقرؤون جيدًا ويقرأ بعض الناس القرآن لكسب لقمة العيش ، فلا فائدة من هاتين المجموعتين من الناس. إلا أن بعض الناس يقرؤون القرآن للاستفادة من هديه والاستفادة روحياً وفكرياً من آيات القرآن الملهمة في الصلاة ، في كل الأحوال ، ليلاً ونهاراً. [14]

10- إعطاء أجر القراءة

لا ينبغي أن ينسى قارئ القرآن أقارب الماضي ، وغيرهم من الصالحين والمعلمين ، ولا سيما المعصومين ، ويعطهم أجر جزء من تلاوته.

يقول علي بن مغيرة: قلت للإمام الكاظم عليه السلام: ... كان أبي يقرأ القرآن أربعين مرة في شهر رمضان. أقدمها لرسول الله صلى الله عليه وسلم وواحدة لعلي (ع) وواحدة على حضرة الزهراء (ع) وأيضًا لجميع الأئمة (ع) حتى تصل إليك وقد فعلت ذلك من قبل ، بالنسبة لي مقابل هذا. هل هناك عمل مكافأة؟ قال الإمام الكاظم (ع): لا تكن مثلهم إن كنت معهم يوم القيامة. قلت الله أكبر ماذا؟ [ق] نعم (ثلاث مرات) »[15] مكافأتك أنك ستكون معهم يوم القيامة. قلت: الله أكبر! هل هذه مكافأتي؟ قال الإمام ثلاث مرات: نعم

 

 

ترجمه انگلیسی:

adab tilawat alquran alkarim 

 (me adab talawat alquran alkarim)

reza gharezi

adab tilawat alquran alkarim min lughat alquran

1- yaqul alquran alkarim awlaan: la yamasuh 'iilaa almutaharun [1] (la yamasu alquran 'iilaa altahr) wahu min maeani hdha altafsir yushir 'iilaa altaharat alzzahirat alty yjb 'an yuqtaran biha altalamus mae ayat alquran bialniqa' (whu min 'awdahaha). wamithaluh alwudu'.

2- fi 'awal tilawat alquran yaeawdh biallah min shaytan alnizam (mturud min bab alhaq) kama yaqulu. marfud , alaistieadhat biallah.

3- 'an yatlaa alquran ealaa hayyat tilawat , 'aya 'an yaqra wayuqtarun bialtaamul , kama ja' fy:

4- bial'iidafat 'iilaa altilawat , faqad 'amr "baltamul waltaamula" fi ayat alquran.

qala: ('afala ytdbbrwn alqrana) [4] 'afala yufakirun fi alquriana?

5- ealaa man yastamie layat alquran wajib , wawajabah alsukut , walsamt almashub bialfikr waltaamul , kama yaqula: falquran yutlaa , fastamieuu wasamtuu , litanalua rahmat alhaq.

adab altilawat min lughat almaesumin ealayhim alsalam

1- alwudu'

yaqul al'imam eali (e): la talawat lieabd alquran 'iidha lm yatatahar walaw tahr nafsuha: "'iin lm tatawadaa fala taqra alqarana".

2- altafrish

qal rasul allah salaa allah ealayh wasalam li'ashabiha: "tharuu min tariq alqaran" , fataruu tariq alqurana. qaluu: ya rasul allah! wamadha ean alqaran? ma hi tariqat alqaran? qal :

sa'alt 'afwahukum "'ikhawani": lmadha? madha? qal: bialfarashat bialfarasha. [7]

3- alsalat qabl altilawa

yaqul al'imam alsadiq (e): 'ughliq 'abwab alkhatiyat biqawl "allahim 'iiniy shaytan alnizam" waiftah 'abwab alttaeat biqawl "bsim allah alruhmini alrahim". [8]

4- biqara'at alquran bitawadue

qal rasul allah salaa allah ealayh wasulama: "aqara'uu quranana wabiaeuu qulubikum wala tasbuni 'amami. lm tadfae haqu altalawat. [9]

5- altaamul fi alayat

yaqul al'imam eali (e): "ma lm yakun fi qira'atih hasanat fala niat fih" , waelam 'ana talawat alquran bighayr tafkir lays bihasn. [10]

6- altilawat min alquran

qal rasul allah salaa allah ealayh wasalama: "qra'at alquran 'afdal min qara'at alzaahira" , walqara'at minh 'afdal min hifz alqurani. [11]

7- alghina' bisawt eal

qal rasul allah salaa allah ealayh wasalama: "jmmlu alquran bi'aswatikim , li'ana sawt alkhayr yazid fi salah alqurana".

[12]

8- qura'at alquran bishakl sahih

qal rasul allah salaa allah ealayh wasalama: "waearibuu alquran waqabiluu 'aghrabihi" , waqri'uu alquran mae alearab alsahihayn , wastakhrajuu eajayibih.

9- tilawat alquran bi'iikhlas

qal al'imam alsadiq (e): "ana alnaas 'ana yaqraa alliyuqal 'ana qari wa'ana 'aydaan yuqraa allatab 'iilaa dunia wala fi daeawat wa'ana 'aydaan yaqraa allatif fi salat walayl wanaharh" bed alnaas tilawatan yuhawilun 'an yaquluu kam yuqriwuwn jydana wayaqra bed alnaas alquran likasb liqimat aleaysh , falaan fayidat min hatayn almajmueatayn min alnaas. 'illa 'ana bed alnaas yaqriwuwn alquran lilaistifadat min hadayih walaistifadat rwhyaan wfkryaan min ayat alquran almulhamat fi alsalat , fi kl al'ahwal , lylaan wnharaan. [14]

10- 'iieta' 'ajr alqira'a

la ynbghy 'an yansaa qari alquran 'aqarib almadi , waghirahum min alsaalihin walmuelimin , wala syma almaesumin , wayuetuhum 'ajr juz' min talawatih.

yaqul eali bin mughyrt: qult lil'iimam alkazim ealayh alsalam: ... kan 'abi yaqra alquran 'arbaein maratan fi shahr ramdanin. 'aqadimaha larasul allah salaa allah ealayh wasalam wawahidat laealiyi (e) wawahidat ealaa hadrat alzuhara' (e) waydana lajamie al'ayima (e) hataa tasil 'iilayk waqad faealt dhlk min qibal , balnsbt li mqabl hadha. hal hnak eamal mukafa'a? qal al'imam alkazim (e): la takun mathaluhum 'iin kunt maeahum yawm alqiamati. qult allah 'akbar madha? [qa] nem (thlath marata) >>[15] mukafa'atak 'anak satakun maeahum yawm alqiamati. qult: allah akbr! hal hadhih mukafaty? qal al'imam thlath mrat: nem

 

کتاب قرآن درس انسان

کتاب قرآن درس انسان

(تفسیر سوره و بررسی چند موضوع روزدر قرآن ،برگرفته از جلسات و آثار حضرت آیت آلله سید جواد سید فاطمی رحمه الله علیه)

تهیه:رضاقارزی

پیرامون تفسیر سوره البَلَد:

سوره مبارکه البلد- سوره 90 دارای 20 آیه است .

این سوره مبارکه در رنج و زحمت بودن انسان را که یکی از شعبه های حرص و آز اوست موضوع قرار داده سپس راه خلاصی از این رنج و تعب را که عامل مهم بدبختی و جهنمی بودن اوست ارائه می دهد، در اول سوره دو موضوع بسیار مبارک را مورد قسم قرار داده و به عامل مهم رنج و تعب انسان را که همانا شهرنشینی و توالد و تناسل اوست اشاره می کند «بِسمِ الله الرَحمنِ الرَحیم، لااُقسِمُ بِهذا البَلَد، وَ أنتَ حِلٌّ بِهذا البَلَد، وَ والِدِ و ما ولَد 4 » سپس مقسم علیه یعنی چیزی را که قسم را برای آن یاد می کند می آورد«لَقَد خَلَقنا الاِنسانَ فی کَبَد 5» همانا ما انسان را در زحمت آفریده ایم، تعبیر لَقَد خَلَقنا الانِسان، این را می رساند که تا انسان انسان است و هنوز دست تربیت و هدایت الهیه به او نرسیده و مومن نشده است در رنج و زحمت خواهد بود، و این یکی از شاخصه های انسان است که شخصیت او را تشکیل می دهد، همچنانکه درباره عجله کردن که شاخصه دیگر اوست می فرماید : «خُلِقَ الاِنسانَ مِن عَجلٍ 37- سوره انبیاء» یا درباره حرص و آز می فرماید : «إنَّ الاِنسانَ خُلِقَ هَلَوعاً، آیه 19- سوره معارج» یعنی انسان حریص و آزمند است مگر اینکه در خط بندگی خداوند تبارک و تعالی درآید، و درهمین معنی است:«اِنّ الاِنسانَ لَفی خُسر اِلّا الذینَ امنوُا... سوره والعصر».

در سه آیه بعدی آثار شوم این خصیصه را بیان می کند : او آنچنان در راه ارضاء حرص و آز خود پیش می رود و گمان دارد کسی به او خط و اندازه قرار نداده و حدّ و مرزی برای او نیست (اَیَحسَبُ اَن لَن یَقدِرَ عَلَیهِ اَحَد 5 ) پیوسته ادعاها و شعارهای راست و دروغ دارد، زحمت کشیده ام، پولها خرج کرده ام، آنچنانکه گویا کسی او را ندیده و اعمالش را زیر نظر ندارد(یَقُول اَهلکتُ مالاً لُبُداً، اَیَحسُبُ اَن لَم یَرَهُ اَحَد) این چنین انسان در رنج و تعب است و زندگی را هم به خود و هم به دیگران تنگ و ناگوار می نماید مگر اینکه مومن باشد چه با ایمان می تواند از این بلیه خلاص شود.

خوشبختانه وسیله کسب ایمان را هم خود دارد اگر بخواهد آن نعمتهای چشم و زبان و سایر عوامل آگاهی است که در آیات سه گانه 8-9-10 : اَلَم نَجعَل لَهُ عَینَینِ، ولِساناً و شَفَتیَن، و هَدَیناُ النَجَّدَینٍ آمده- این اعضاء نموداری از تکامل و اختیار انسان، و قراردادهای تکوینی باریتعالی «اَلَم نجعل .... ) است تا آدمی باختیار خود آنها را بکار برد، بنگرد، بیندیشد، بگوید، بپرسد و با اسرار جهان و دریافتهای دیگران آشنا شود، و هدفها و قوانین حیات را دریابد و بالاخره در صراط مستقیم و خط اعتدال قرار گیرد تا دشواریها برایش آسان شود و از رنجها و سختیها برهد.

ولی او با توجه به این وسایل آگاهی و نعمتهایی که پروردگارش در اختیار گذاشته همچنان در اسارت خود پیش می رود و حاضر نشده است از هواهای نفس خود دست بردارد. و وارد میدان بندگی پروردگار خود شود در سوره مبارکه تکاثر»سوره 102» آنجا که افزون طلبی انسان رامورد انتقاد قرار میدهد می فرماید : شما اگر یقین به قیامت داشتید اینکار را نمی کردید(وَ بِالاخَرهِ هُم یُوقِنُون – آیه چهار- سوره بقره) آن روز که جهنم را می بینید از نعمتها سوال می شوید که با داشتن آنهمه وسایل هدایت چرا بی اعتناد شدید و به این روز سیاه افتادید.(ثُمِّ لََرونّها عینَ الیَقین ثم لَتُسُئلَنّ یومئذٍ عن النعیم 8)

• آری مبارزه با هواهای نفس آنچنان سهل و آسان هم نیست، این راه سختی ها دارد همچنانکه گذرگاههای پرپیچ و خم در سینه کوه سختی ها دارد همه کس متحمل نمی شود(فَلا اِقتَحَمَ العَقَبه 11) و چه دانی تو که آن گردنه(عقبه) چیست(وَما اَدریکَ ما العَقَبَه 12) این گونه سوال«و ما اَدریکَ» که در قرآن مکرر آمده :

« وَ ما اَدریکَ ما لیلَهُ القَدر ... وَ ما اَدریکَ ما الحاقَه- وَما اَدریکَ ما عِلیّون- راجع به حقایق و واقعیاتی است که کنه آنها برتر از اندیشه و درک مخاطب است، قرآن پس از القاء اینگونه استفهامها جوابهایی از زمان و حوادث و لوازم آن را بیان می دارد. در این آیه نیز فَکُّ رَقَبه از آثار و لوازم عقبه مورد استفهام است، مبارزه با نفس تا دست یافتن به تزکیه نفس با در نظر گرفتن عمق غرائز و احساسهای بشری که بجز پروردگار کسی نمی تواند ابعاد آنها را ارزیابی کند قابل درک برای همه نیست عجیب است که حتی معصومین علیه السلام، هم از آتش این غرائز بخدا پناهنده شده اند راوی گفت : امام صادق علیه السلام را در مکه دیدم در حال طواف ذکرش فقط اینست الهی قِنی شَحِّ نَفسی (خداوندا مرا از حرص و بخل نفسم خلاص کن ) اشاره به این آیه کریمه 9 سوره الحشر و آیه 16 سوره التّغابن یعنی شکوفائی و رستکاری نصیب کسی است که از حرص و بخل نفسش مصون باشد . (فَاتّقواللهَ ما استَطَعتُم وَ اسمَعُوا واَطیعوا وَ اَنفِقُوا اخیراً لِاَنفُسِکُم وَمن یُوفَ شَحَّ نَفسِهِ فَاولئکَ هُمُ المفلِحون).

حضرت سجاد علیه السلام در مناجاتش : الهی اِلَیکَ اَشکُوا نَفساً بِالّسُوِء اَمّاره تا آنجا که از بیقراری نفس شکایت می کند : اِن مَسَّها الشَّرُ تُجزَع واِن مَسّها الخَیرُ تَمنَع- اشاره به آیه 19 سوره معارج : خُلِقَ الاِنسانُ هَلوُعاً، اِذا مَسَّهُ الشَرّ جَزوُعاً وَ اِدامَسَّه الخَیرَ مَنوُعاً، است.

علی علیه السلام وقتی به درب مسجد می رسید پاها را جفت می کرد و مناجات کوتاهی نموده رهائی خود را از آتشهای نفس تقاضا می نمود :(یَسئَلهَ مَن فی السَماواتِ وَ الَارض کُلَّ یومٍ هُوَ فی شَأن اَللهُمُ وَلیَکَن مِن شَانُ حاجَتی وَهَیِ عِتقُ رَقَبَتی مِنَ النّاروَان تُقبِل عَلّیَ بِوجهِکَ الکریم)

• انسانها اسیر همین غرائز و احساسها هستند و هر یک از آنها شعله آتشینی است که او را می سوزاند و در عذاب می دارد.

انسان در آتش است

از امام صادق است که فرمود «الناس ممالیک النار» مردم اسیر آتشند مگر شیعیان ما که از آتش آزادند، بلی فقط تبعیت از انبیاء و بندگی خدا است که انسان را از بندگی غیر خدا آزاد می کند آیات 13 به بعد متضمن این معنی است«اَو اِطعام فی یَومٍ ذی مَسغُبَه ، یَتیماً ذا مَقرَبَهٍ اَومسکیناً ذا متربهٍ » طعام دادن در روز گرسنگی، به یتیمی از خویشاوندان یا فقیر خاک نشین)، - اداء نماز از شرک و کبر پاک می کند(اِنّ الصَلوهَ تَنهی عَنِ الفَحشاءِ وَالمنکر- آیه 45 فاطر)انفاق، صدقات، زکوه از حب دنیا که رأس کل خطیئه است پاک می کند .

در آیه 103 توبه چنین است : از اموال آنها صدقه ای بگیر تا بوسیله آن آنها را پاک سازی و پرورش دهی خُذمِن اَموالِهِم صَدقَهَ نُطّهُرهُم و تَزکیهم بِها ... آیه 104 توبه) بطور کلی اتفاق بهر معنی زکوه ، خمس، صدقات، حتی طعام دادن، میهمانی دادن این اثر را دارد.

رسول خدا (ص) در خطبه آخر جمعه شعبان درباره افطاری دادن توصیه می فرمود کسانی عرض کردند ما همه قادر به افطاری دادن نیستیم. حضرت فرمود:(اِتَقّوا النارَ وَ لَوبَشقِّ تَمرَهٍ ) از آتش خود را بپائید ولو با نصف خرما باشد. یعنی فقیری که مالک پنج و شش عدد خرما بیش نیست آنهم اگر نصف خرما را بدهد از حب دنبایش کاسته می شود و بهمان اندازه از آتش حرص و از مصون می گردد.

انبیاء علیهم السلام سروکار با انسان دارند که هدایتش کنند پیغمبر ما هم که آخرین آنهاست نیز سروکارش با انسان است، انسانی که دارای این خصوصیات است که قرآن شمرده :انسان هلوع آفریده شده است :(اِنَّ الاِنسانَ خُلِقَ هَلُوعاً …) به یقین انسان بی ثبات و بی قرار است چون شَرّی به او رسد نالان شود و چون خیری به او رسد خود را می گیرد مگر نماز خوانان، - (اذا مَسه الشر جَزوعاً ، وَ اِذا مَسّه الخَیر مَنوعاً ، اِلا المُصلّینِ، آیات 19، 20 معارج).

در سوره فجر آیات 15 و 16 : اما انسان هنگامیکه پروردگارش او را برای آزمایش، اکرام می کند و نعمت می بخشد مغرور می شود و می گوید پروردگارم مرا گرامی داشته است، و اما هنگامی که برای امتحان روزیش را برای او تنگ می گیرد مأیوسانه می گوید پروردگارم مرا خوار کرده است، نه، - چنان نیست که شما می پندارید، فَامّا الاِنسانُ اِذا ما اِئتلاهُ رَبُّهُ فَاکرَمَهُ وَ نَّعَمهُ فَیَقولُ رَبِّ اَکرَمَنِ،- وَ اَمّا اِذا ما اِبتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزقَهُ فَیَقُولُ رَبِّ اَهانَنِ، کَلا)، آری انسان همواره با عوارض ناگوار داشتن یا نداشتن، دست به گریبان است.

• انسان حریص است، انسان بخیل است در این خصوص آیه 100 سوره اِسراء چنین آمده : بگو اگر شما مالک خزینه های رحمت پروردگار من بودید در این صورت نیز امساک می کردید مبادا انفاق مایه تنگدستی شما شود و انسان تنگ نظر است(قُل لَوانتم تَملِکُونَ خَزائِنَ رَحمَهِ رَبّی اِذا لامسکتُم خَشیهَ الاِنفاق و کانَ الاِنسان قتوراً )، و بموازات این حرص ژرف، و عمیق حسد حاسد است(وَ مِن شَرّ حاسِدٍ اِذا حَسَد 5 سوره فلق). اگر دیگران داشته باشند و او نداشته باشد، حسود نه تنها تا کشتن محسود پیش می رود و فرمان «اُقتُلُوا یوسُفَ»آیه 9 سوره یوسف، - صادر می کند، از آن بالاتر نابودی خود از خدا می خواهد تا از آتش حسد برهد، در آیه 32 انفال از بدخواهان رسول خدا چنین آورده : و هنگامی که گفتند پروردگارا این حق است و از طرف تو است بارانی از سنگ بر ما از آسمان فرود آر، یا عذابی دردناک بر ما بفرست: (اللهُم اِنّ کانَ هذا هوالحق مِن عِندک فامطِر عَلَینا حجازَه مِنَ السماءِ اَوِ ائتِنا بِعذابٍ اَلیم)

• درباره عمق کینه و عداوتی که در برخوردها پیدا می کند در آیات 62 و 63 سوره انفال آنجا که یاری و نصرت خود را به پیغمبرش خاطرنشان می فرماید چنین می گوید :

اگر بخواهند درباره صدمات تو خدعه کنند خدا برای تو کافیست که تو را با یاری خود و مومنان تقویت کرده، و دلهای آنان را با هم الفت داد، اگر تمام آنچه را روی زمین است صرف می کردی که میان دلهای آنان الفت دهی، نمی توانستی، ولی خداوند در میان آنها الفت ایجاد کرد، او توانا و حکیم است.

• ثُمَّ کانَ مِنَ الَذین امنوُا و اتواصوا بالصبر و تو اصوا بالرحمه

(17) عطف به فلا اِتَحَمَ العَقَبَه است . یعنی بس از عبور از عقبه که همان فکّ رقبه و اطعام به ایتام و مساکین است باید توام با ایمان به خدا و وعدهای خدا باشد و تقرب و رضای او هدف باشد تا اعمال و انعامها عاری از ریا و شرک وحتی عالی از توقع شکرگزاری فقیر باشد. «فاتِ ذَی القربی حَقَه وَ المِسکینَ وَابنِ السَبیل ذلِکَ خَیرٌلِلَذینَ یُریدونَ وَجهِ اللهِ وَاولئکَ هم المفلحون 38 روم »

و پس از ایمان فردی ارتباط با هم لازم است تا پایه اجماع مومن شکل گیرد. در آیه 200 آل عمران است : یا اَیُّها الذینَ امنوا اِصبِروُا وَ صابِروُا وَ رابِطُوا وَاَتَّقوُا الله لَعَلَّکُم تُفلِحون) و همدیگر را توصیه به صبر و مرحمه نمایند،- گذشت از خود برای رفاه دیگران مخالف با هواها و کششهای نفسانی است لذا باید هشیار بوده و مددکار یکدیگر، در برابر انگیزه های فردی و بی مهریها به شکیبائی و رحمت توصیه کرد و از همدیگر پذیرا بود تا پیوسته این دو خوی عالی که صبر و رحمت است بیدار و فعال بماند، «مُحَمَّد رَسولَ الله وَاَلَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الکفارُ رُحماءِ بینهم ... آیه 29 فتح »

در چنین اجتماعی همت ها برانگیخته شود و برکات از هر سو رو می کند(اولئکَ اَصحابُ المَیمَنه) و اهل بهشتند، بهشت سرتاسری، (وَاَلذینَ کفَروُا بِایاتِنا هُم اَصحابُ المَشئَمِه19 عَلیهم نارٌ موصَدَه 20) در قرآن متجاوز از هفتاد مورد تابلوهائی از بهشت و جهنم ترسیده نموده است و جالب اینکه تکراری نیست و در هر مورد به نحو خاصی مطلب را آنچنانکه هست رسانده، در این سوره مبارکه نیز پس از بیان و ترسیم مشخصات اهل بهشت و خلاصه نمودن آن مشخصات با جمله «اولئکَ اَصحابُ المَیمَنه» به حکم مقابله تابلوی اهل جهنم را ترسیم می نماید با آیه 19 و 20 : و کسانیکه به آیات ما کافر شدند آنان افرادی شومند، بقرینه پیوستگی و تقابل آیات چنین توضیح می شود کسانیکه به آیات هدایتی و قدرت ادراک و بیان «عَینین و لسانا و شفتین و هدیناه النجدین» ما بی اعتناد شدند و از اقتحام در عقبه تکلیف روی گرداندند و به آزاد کردن گردنها و اطعام نپرداختند و به اجتماع ایمانی نپیوستند و همدیگر را بصبر و رحمت توصیه ننمودند همین ها اصحاب شوم«مشئمه » هستند اینان وجودشان شوم و ملازم با شئامت است و با استکبار و تکروی روزنه تابش نور حیات و دریچه نسیم رحمت را بر روی خود و دیگران بسته اند، آتش فراگیر و دربسته را برای خود و جمع فراهم ساخته اند«عَلَیهِم نارٌ موصَدَه». در حدیثی از امام صادق(ع) می خوانیم کسی که در نماز واجب سوره «لااُقسِمُ بِهذا البَلَد» را بخواند در دنیا از صالحان شناخته خواهد شد و در آخرت از کسانی شناخته می شود که در درگاه خداوند مقام و منزلتی دارد و از دوستان پیامبران و شهدا و صالحان خواهد بود.

• تفسیر سوره مبارکه الشمس از کتاب انسان و درس نوشته آن مفسر عظیم الشأن :

بسم الله الرحمن الرحیم وله الحمد و صلی الله علی سیدنا محمد و آله

پیرامون سوره مبارکه الشمس- 15 آیه دارد و ردیف شماره 91 قرآن است .

اول سوره به ارکان دوازده گانه هستی قسم یاد می کند که : پیروزی، رستگاری، و همچنین خسران و سرخوردگی در بشریت حق است، رستگاری کسی که خود را تزکیه کرد و خسران کسی که خود را آلوده نمود.

بسم الله الرحمن الرحیم بنام خداوند بخشنده بخشایشگر

والشمس و ضحیها(1) به خورشید و گسترش نور آن سوگند(1) والقَمر اِذا تلیها(2) و به ماه هنگامی که پی آن در آید و النهار اِذا جلّها (3) و به روز هنگامی که صفحه زمین را روشن سازد(خورشید را ظاهر سازد)

وَ اللَیل اِذا یغشاها (4) و به شب آن هنگام که زمین را بپوشاند (آفتاب را پوشاند)

وَ السِّماءِ وَ ما بَنیها (5) و قسم به آسمان و آنچه آن را بنا کرده

وَ الارضِ ما طَحیها (6) و به زمین و آنچه آن را گسترانده

وَنَفس وَ ما سَوّیها(7) و قسم بجان آدمی و به آنچه آنرا منظم ساخته

فَاَلهَمهاً فُجُورَها وَ تقویها(8) سپس فجور و تقوی(شر و خیرش) را به او الهام کرده است.

قَد اَفلَحَ مَن زَکیّها(9) که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده رستگار شده وَ قَدخابَ مَن دَستّها(10) و آنکس که خویش را با گناه آلوده ساخته و در پستی نگه داشته محروم شده است .

• خورشید کلید آسمان شناسیست : خیلی ساده و همه فهم است وقتی آفتاب بچهار یک آسمان می رسد ساعت 9 و چون بالای سر قرار می گیرد ساعت 12 و بچهار یک غرب آسمان که می رسد ساعت 15 را اعلام می کند .

با غروب آفتاب ستاره ها آرام آرام ظاهر می شوند . اینجا کمی دقت لازم است . ستاره هائی که در خط سیر آفتاب قرار دارند کار آفتاب می کنند . یعنی وقتی بچهار یک آسمان می رسد سه ساعت از شب رفته و چون به بالا می رسد نصف شب است و در چهار یک غرب وقت سحر است البته باید ستاره ای انتخاب شود که شب طلوع و غروب دارد.

در اینجا حدیثی از حضرت صادق(ع) آمده از آنحضرت پرسیدند نصف شب را چگونه تشخیص دهیم، فرمود آندسته ستاره ها که شب طلوع وغروب دارند، هرگاه به خط نصف النهار(بالاسر) رسیدند نصف شب است.

آسمان در هر سه ساعت نقش عوض می کند : آشنا شدن با دو سه ستاره در خط سیر آفتاب و چند ستاره اطراف بیننده را بحقیقت فوق راهنمائی می کند .

فلاح : رستن از بند و گرفتاری(آتش درونی)و دست یافتن مقصوداست.

تزکیه : پاک نمودن و رشددادن

خیبه : ناامیدی و نرسیدن بمطلوب است .

تدسیه در مقابل تزکیه : آلوده کردن و خاموش داشتن استعدادها و مواهب آن است .

و تلویحاً اشاره بمقدمیت همه موجودات و اینکه دستگاه عظیم آفرینش برای بکمال رسیدن انسان است که با تزکیه و بندگی خدا تحقق پیدا می کند(قَد اَفلحَ مَن ذِکّیها، 9 ) در حدیث آمده : خَلقتُ الاَشیاء لِاَجلِک وَ خَلَقتَکَ لِاَجلی، - نظیر قسمت مهم آیات قرآن در این زمینه : و سَخِّر لَکُم الشَمسَ والقَمَرَ دائبین وَ سَخِّرَ لَکمُ اللّیلَ وَ النَهار – 33 ابراهیم و خورشیده و ماه را به تسخیر شما در آورده و شب و روز را مسخر شما کرد.

اَلذی جَعلَ لَکم الارضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ اَنزَل مِنَ السَماء ماءَ فَاَحرَجَ بِهِ مِنَ الثَمراتِ رِزقاً لَکم فلا تجعلوا لِلهِ اَنداداً و انتم تعلمون – 22 بقره – آنکس که زمین را بستر شما و آسمان را همچون سقفی قرار داد و از آسمان آبی فرستاد و بوسیله آن میوه ها تا روزی شما باشد.

وَ الاَنعامَ خَلَقها لَکُ فیها دِفُ وَ منافِعُ وَمِنها تاکُلوُن، وَلَکُ فیها جمالُ حینَ تُریحونَ و حینَ تَشَرحُون- 6 نحل – چهارپایان را آفرید در حالیکه در آنها برای شما وسیله پوشش و منافع دیگری است و از گوشت آنها می خورید، و در آنها برای شما زینت و شکوه است . بهنگامی که آنها را به استراحت گاهشان باز می گردانید و هنگامی که به صحرا می فرستید.

وَاَلقی فی الرضِ رَواسِیَ اَن تَمیدَبِکم وَ النهاراً وُ سُبُلاً لعلّکُم تَهتَدون. وَعلاماتٍ وَ بِالنَجم هُم یهتصرون اَفَمن یخلق کَمِن لا یَخلُق افلا تَذکَرون، وَاِن تَعُدّوا نِعمَتَ اللهِ لا تُحصوا اِنّ الله لَغفُورُ رحیم- 18 نحل- و در زمین کوهها افکند تا لرزش آن را نسبت به شما بگیرد، و نهرها و راههائی ایجاد کرد تا هدایت شوید، و علاماتی قرار داد و بوسیله ستارگان هدایت می شوید، آیا کسی که می آفریند همچون کسی است که نمی آفریند؟ آیا متذکر نمی شوید، و اگر نعمتهای خدا را بشمارید هرگز نمی توانید آنها را احصاء کنید، خدا بخشنده و مهربان است.

در حدیث قدسی باین مضمون آمده : من با بندگانم طوری هستم که گوئی منم و او وزمین و آسمان، همه چیز برای او اما بندگانم با من بدجور تا می کنند، انگار همه خدای اوست غیر از من .

تزکیه : آزاد شدن انسان از اسارت خود بوسیله تعلیم و تربیت انبیاء است. از حرص و آز، بخل، حسد و سایر شعبه ها و خصلتهای مذمومه که هر یک شعله از آتش است که انسان را در عذاب می دارد و جهنم او را تشکیل می دهند.

نظام آموزشی قرآن و اسلام

قرآن کریم دستگاه و عظیم خلقت را مقدمه برای به کمال رسیدن انسان می داند که با تعلیم و تزکیه و در نهایت با بندگی خدا تحقق پیدا می کند واین همان است که در سوره زاریات بعبارت دیگر آمده : ما خَلَقتُ الجِنِّ وَ الاِنس اِلاّ لِیَعبُدوُنِ، ما اُریُدُ مِنهُم مِن رِزقٍ وَ ما اُریدُ اَن یُطعُمونِ، اِنِّ اللهَ هُوَ الرزاق ذُو القُوه اِلمَتین

انسان درباره نان و آب و مسکن مسئله ندارد با کمترین فعالیت طبق تقسیم پروردگار به نصیب خود می رسد (نَحنُ قسمنا بَینَهُم مَعیشتَهم فی الحَیوهِ الدُنیا-32 زخرف)

در این قسمت نیازی آنچنانی به درس و تعلیم و تعلم نیست . مشکل انسان فجور اوست، اینجاست که نیاز شدید به درس و تعلم دارد، انسان اسیر نفس است. انسان شکست خورده است، انسان در آتش است، آزادی انسان، پیروزی انسان و نجات انسان از آتش در پیروی از مکتب انبیاء است و تا تربیت انبیاء و بخصوص درس و تعلیم انبیاء دست انسان را نگرفته انسان در فجور و آتش خواهد بود.

اشارات قرآن قسمت مهم این کتاب کریم است : قرآن در خیلی جاها به اشاره سخن گفته در این سوره مبارکه که جلوانداختن فجور بر تقوی همین معنی را می رساند.(فَاَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقویها- 8 )

بعضاً در یک آیه حقایق زندگی انسان را از اول تا آخر ترسیم کرده است. در آیه 185 آل عمران دقت کنید : هر کسی چشنده مرگ است و شما پاداش خود را بطور کامل در روز قیامت خواهید گرفت کسی که از آتش درونی رهیده و از فجور و اسارت خود خلاص شود و در بهشت آید پیروز شده است و زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست .(کلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المَوتِ وَاثِما تُوفونَ اُجورَ کُم یَومَ القیمه فَمن رُحرحَ عَنِ النّارً وَ اُدخِلَ الجِّنه فَقَد فازَ وَ ما الحیوهُ الدُنیا اِلاّ مَتاعُ الغرور)

قرآن کریم و همچنین سایر مکاتیب آسمانی محکوم می کند کسانی را که تعلیم و تربیت و بطور خلاصه فعالیتهای خود را فقط برای رسیدن به دنیا و آب و نان قرار می دهند، متأسفانه امروز نظام آموزشی دنیا(شرق و غرب) در محور مادیات و علوم تجربی و نتیجهً آباد کردن دنیا را هدف قرار داده است.

اینک چند آیه که محکوم می کند :

در سوره مبارکه روم چنین آمده : آنان فقط ظاهری از دنیا را می دانند و از پایان کار و آخرت غافلند(یَعلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَیواه الدُنیا وَ هم عَنِ الاخِره غافِلونُ – 7 ) آیا آنان با خود نیندیشیدند که خداوند آسمانها و زمین و آنچه را میان آندوست جز بحق و برای زمان معینی نیافریده است. ولی بسیاری از مردم لقای پروردگارشان را منکرند(اَوَلَم یَتَفکّروُا فی اَنفُسِهِم ما خَلَقَ الله السّماوات و الارض وَ ما بینهما اِلا بِالحَق و اَجَلٍ مُسمّی و اِن کَثیراً مِنَ النّاسِ بلقاء رَبّهم لکافرون – 8 )

آیا در زمین(تاریخ) گردش نکردند تا به بینند عاقبت کسانیکه قبل از آنان بودند چگونه بود، آنها نیرومندتر از اینان بودند و زمین را برای زراعت و آبادی بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغشان آمدند. اما آنها انکار کردند و کیفر خود را دیدند، خداوند هرگز به آنان ستم نکرد آنها بخودشان ستم کردند.

(اَوَلَم یَسیروا فی الارضِ فَینظُر و اکیفَ کانَ عاقِبَهُ الذّین مِن قَبلِهم کانوا اَشّدَ مِنهُم قُوّهً و آثارُ و الارَضَ وَ عَمَروها اکثَرمّما عَمَروها وَ جائتهم رُسُلهُمَ بِالبیّناتِ فما کانَ اللهُ لِیَظلمَهُِم وَ لکنِ کانوا اَنفُسَهُم یَظلِموُن)، سپس سرانجام کسانیکه اعمال ناروا مرتکب شدند بجائی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را بمسخره گرفتند.(ثُمَ کانَ عاقَبَه الذینَ اَساوا السُوای اَن کَذِّبوا بِاآیاتَ اللهِ و کَانوابِها یَستَهزون- 10)

و در سوره مبارکه مومن آیات 21 و 22 : اَوَلَم یَسیرُوا فی الاَرضِ فَیَنظِروا کَیفَ کانَ عاقِبَهَ الذّینَ کانوا مِن قَبلِهِم کانوا اَشَدَّ مِنهُم قوهً وَ اثاراً فی الارِض فَاَخَذَ هُمُ اللهُ بِذُنوبِهمِ وَ ما کانَ لَهُ مِن الله ِ مِن واقٍ، ذلِکَ بانَّهُم کانَت تَاتیهِم رُسُلُهم بالبَیناتِ فَکفَروا فَاخذَهُم اللهُ انِّه قَوُّی شَدید العِقاب).

و در آیات آخر سوره مومن چنین است : اَفَلَم یُسیروا فی الارضِ فینطروُا کَیفَ کانَ عاقِبَهَ الذّینَ مِن قَبلِهِم، کانُوا اَکثَر مِنهُم وَ اَشّدَ قُوُهً و آثاراً فی الارض، فَما اَغنی عَنهُم ما کانوُا یَکسِبُون، - فَلمّا جائَتهُم رُسُلُهم بِالبَیّناتِ فَرِحُوا بِما عِندَهُم مِن العِلم وَ حاقَ بِهم ما کانُوا بِهِ یَستَهزون،- فَلَما رَاوا بأسَنا قالوا امَنّا بِاللهِ وَ کَفَرنا بِما کُنّا بِهِ مُشرکین،- فَلم یَکُ یَنفَعهُم ایمانُهُم لِّما رَاوُا باسَنا، سُنَّهَ اللهِ التّی قَد خَلَت فی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الکافِروُن- 85) و در سوره مبارکه هود آیه 16 : مَن کانَ یَریدُ الحیوه الدنیا و زینتها نُوَفّ اَلیهم اعمالهم فیها و هم فیها لاینجسون، اولئک لیس لهم فی الاخره الا النّار و حبطما صنعوا فیها و باطل ما کانوا یعلمون .

کَذَّبت ثَموُدُ بِطَغویها- 11، - قسمتی از قرآن کریم تاریخ و قصه های انبیاء و امتهای آنان است، این قبیل آیات برای تذکر و عبرت و تثبیت خاطر مبارک رسول اله و مومنان است(لِنُثَّبِتَ بِهِ فُوادَک- 120 هود)

اگر خداوند وعده نصرت به پیغمبر و مومنان می دهد : (اِنّا لَننصُرُ رُسُلَنا وَ الّذینَ امنُوا فی الحَیوهِ الّدنیا ...... آیه 51 مومن) با خواندن آیات مربوط به قصه موسی و فرعون نمایشی از تحقق این وعده را می بیند همچنین آیاتی مربوط به قصه نوع نبی و امتش .

و عبرت است تا آیندگان به بینند آخر و عاقبت مذکبین چگونه شد:(وَ لَقَد بَعثنا فی کُلّ اُمَهٍ رَسوُلاً اَنِ اعبُدُوا اللهَ وَ اجتنِبوا الطاغوتِ فَمِنهمُ مَن هدَی اللهُ و مَ مِنهُم مَن حَقَّت عَلَیه الضِّلاله فَسیروا فی الارضِ فَانظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَهُ المکّذبین- 36 نحل)

قوم ثمود دعوت الی الله را تکذیب نموده و بطاغوت گرائیدند آنگاه که بد سرشتترینشان برانگیخته شد، پیغمبر خدا گفت ناقه خدا و آبشخورآنرا متعرض نباشید(اِذا نبَعَثَ اَشقاها، فَقالَ لَهُم رَسولاللهِ ناقَهَ اللهِ وَ سُقیاها 13)

مفسرین با استناد به نقل تاریخ و روایات گفته اند که این شتر با درخواست قوم صالح و بطور اعجاز از میان صخره بزرگی- که شاید محل عبادتشان بود بیرون آمده .

قاری وخواننده قرآن باین نکته زیبا و به این عقیده توحیدی می رسد که موثری در عالم غیر از خدا نیست، این آتش نیست که می سوزاند، این اثری است که خداوند به او داده و باذن اوست. اگر بخواهد سرد و سلامش می کند(قُلنا یا نارُکُونی بَرداً وَ سلاماً علی اِبراهیم- 69 سوره انبیاء) این آب نیست که سیلان دارد وتشنگی را برطرف می نماید، این اثری است که خداوند داده و باذن او است. اگر اراده کند مانند سنگ می کند(فَاوحَینا اِلی مُوسی اَنِ اضرب بِعَصاک البَحر فَانغَلَقَ فکانَ کُلُّ فِرقٍ کَالطّوُدِ العَظیم- 63 شعراء) و سنگ را آب(وَ اذِ ستَسقی موُسی لِقومَهِ فَقّلُنتا اِضرِب بِعَصاکَ الحجَرَ فانفَجَرت مِنهُ اثِنتا عَشَرهَ عیناً ... آیه 60 بقره ) . در دعا دارد : یا مَن ضَلَّ عِندَهُ الأسباب، - اگر با مقاربت نر و ماده موجود زنده متولد می شود بدون پدر و حتی بدون پدر و مادر هم می آفریند(اِنَّ مَثَلَ عیسی عیندَ الله کَمَثلِ آدَم خَلقَه مِن تُراب ثّم قال لَهُ کُن فیکَون – 59 آل عمران).

اگر با قرار دادن تخم ها زیر سینه مرغ و گذشت بیست شبانه روز جوجه زنده بیرون می آید در یک آن هم این عمل را انجام می دهد(وَ اِذ تخلُقُ مِنَ الطّین کَهَئیهِ الطَیر باِذنی فَتَنفُخُ فیها فَتکونُ طیراً بِاذنی ... از آیه 11 مائده) و شتری را که ده ماهه آبستن است از سنگ بیرون می آورد.

و اما سرگذشت آن بطور خلاصه : حضرت صالح سومین پیغمبر است که برای دعوت الی الله و توحید قیام نموده و خداوند تبارک و تعالی بعد از حضرت نوح و هود برانگیخته است.

آنحضرت مردم را با حکمت و موعظه حسنه دعوت نمود و به اذیتهای قوم صبر نمود، مدتی بر این منوال گذشت عده کمی از ضعفای قوم ایمان آوردند و اما طاغیان مستکبر و تبعه ای آنها بر کفر خود اصرار ورزیدند، مومنان به آنحضرت را خوار شمرده و تسفیه کردند و گفتند صالح اینها را سحر کرده است و در نهایت از حضرت نشانه و معجزه خواستند و گفتند اگر راست می گوئی از سنگ این کوه ناقه ای با مشخصات(غیرعادی) بیرون آور.

حضرت صالح آنچه را می خواستند با همان خصوصیتها آورد و فرمود خداوند شما را امر کرده که از آب آبادی یک روز شما بخورد و یک روز خودداری کنید و آنروز مخصوص ناقه باشد(فَلَها شَربُ یومِ وَ لَکَمُ شِربُ یَومٍ مَعلوُم ) و او را بحال خود بگذارید آنطور که خواهد چرا کند و آسیب به او نرسانید که عذاب نزدیک شما را می گیرید(وَ لا تَمَسّوها بِسوُء فَیا خَذَکُم عذابُ قریبُ – 72 اعراف، - 64 هود، - 156 شعرا)

مدتی این چنین گذشت قوم طغیان کردند و درباره اش حیله نمودند و شقی ترین خود را برای کشتن ناقه برانگیختند و بصالح گفتند (اِئتِنا بما تَعِدُنا اِن کُنتَ مِنَ الصادِقین) ما آماده هستیم عذاب خدا را بما بیاور. حضرت صالح گفت:(تَمتّعوا فی دارکُم ثَلاثَهِ اَیام ذلِکَ وَ عُد غَیرُ مَکذُوبٍ- 65 هود).

سپس درباره قتل حضرت صالح هم قسم شدند اما خداوند مکر آنها را بخودشان برگرداند(وَمَکَروا مَکراً و َ مکَرا الله مکراً و هُم لا یَشعُرون- 50 نحل) صاعقه آمد در حالیکه نگاه می کردند(فَاخَذَتهُم الصّاعِقَه وَ هُم یَنظُرون) حضرت صالح با اندوه و حسرت گفت : ای قوم من رسالت پروردگارم را رساندم و شما را نصیحت کردم لیکن شما دوست ندارید، ناصحان را- و منادی حق درباره ایشان ندا در داد(اَلا اِنَّّ تَمُود کَفَروا رَبَهّم اَلا بُعداً لِثَمود).

سخن را در اینجا با کلام زیبای مولا امیرالمومنین علیه السلام ختم

می کنیم:

کلام 192 نهج البلاغه فیض الاسلام

اَیُها الناسُ لا تَستُو حِشُوا فی ای مردم در راه نجات و

طریق النَجاه لِقِلهَ اَهلِهِ، فانّ رستگاری بکمی جمعیت

الناسَ قَد اِجتَموا عَلی مائدَهٍ وحشت زده نباشید و به بسیاری

شَبَعُها قَصیرٌ وَ جَوعُها طَویلُ مخالفین نگران نشوید، زیرا مردم

اَیُهّا النّاسُ اِنَمّا یَجمَعُ النّاسَ گرد آمده برسرخوانی که سیری

الرِضا و السَخِّط وَ اِنمّا غَقرناقَهَ آن اندک و گرسنگیش بسیار

ثَمودٍ رَجُلُ واحِد است(دنیا و دلبستگی آن) ای مردم

رضامندی و خشم مردم را گرد

می آورد ناقه ثمود را یک نفر پی کرد

فَعَمِّمُهمُ اللهُ باِلعَذابِ لِما عَمَّوهُ لذا خداوند همه آنها را

بِالّرضا فقالَ سُبحانَهُ فَعَقَروُها عذاب نمود بجهت آنکه همه

فَاَصبَحُوا نادمین فَما کانَ اِلاّ اَن راضی بودند از اینرو خداوند

خارَت اَرضُهُم بالخَسفَهِ خُوارَ گفته : پی کردند و در بامداد

السِکهِ المُحماهِ فی الارضِ پشیمان شدند عذاب چنین زود

الخَّوارَه که زمینشان در حال فرورفتن

صدا کرد مانند صدا کردن آهن

شخم زنی داغ شده در زمین

هموار.

اَیُها النّاسُ مَن سَلَکَ الطَریقَ ای مردم هر که راه راست به پیماید

الواضِح و رَدَ الماءَ وَ مَن خالَفَ به آبادی می رسد و هر که بی راهه

وَقَعَ فی الّتیه . برود در بیابان بی آب و گیاه فرود آید.

جوان و دوران جوانی

• مطالبی از کتاب ارزشمند گذرنامه بهشت، تألیف معظم له (فصلهای 4 الی 12 ) :

انگیزۀ صفا و حظی که جوان از دیدن مناظر وسیع و بکر طبیعت عایدش می شود چیست؟

صفائی که انسان درمواقع مرض و یا در لابلای گرفتاریها در اعماق دل خودحس می کند چیست؟

خوش قلبی بینوایان، شادی و خوشحالی برهنگان، آرامش و صفائی که در زندگی عادی و ساده وجود دارد چیست؟

می گویند بستر بیابان معبد حقیقی است آری نه تنها بیابان بلکه در هر جا و در هر حالی که وسائل و اسباب ظاهری کمتر بین انسان و حقیقت حائل شود با خدا بیشتر آشنا می گردد، یاد خدا ملازم با محبت اواست محبت خدا دل را زنده می کند، بدل صفا و ارامش می بخشد.

فطرت بشر با خدا انس دارد تشنۀ محبت اوست زیرا بشر با خدا سنخیت دارد، جرقه خدائی دارد، روحی از خدا در او دمیده شده است.

پیروی از مقررات مذهبی و بکار بستن دستورات روزمرۀ رهبران الهی این اثر بزرگ را دارد که در مراکز تمدن و شهرهای عظیم و کاخهای آسمان خراش انسان را متوجه خدا می کند انسان که در صحراها و جنگلها آثار خدا را میدیده، جوان در نتیجۀ بکاربستن مقررات مذهبی همیشه بیاد خدا است لذا در صحت و عافیت هم در اعماق دل خود آرامش و صفائی را حس می کند که عدۀ فقط در مواقع ابتلاء، در آن هنگام که طوفان حوادث پرده های غفلت را کنار بزند یا تحمل مریضی صفحۀ دل آنان را صیقلی دهد و آنان موقتاً، نور خدا را در آن منعکس به بینند.

یاد خدا موجودیت آنان را در سطحی قرار داده که همیشه خود را بالاتر از ماسوی و پائین تر از خدا می بینند .

خدا در نظرشان بزرگ و غیر او کوچک و صغیر است.

زر و زیور دنیا این جاه و جلالها آن قدرت را ندارند که دل آنان را مسخر کنند لذا با داشتن مکنت و ثروت و قدرت آن چنان بخدا اتکال دارند که تهی دستان و بینوایان بطور قهر در اثر نداری و تهی دستی گاه بیگاه دارند و اثر همین توجه و اتکال قهری است که هالۀ از نشاط وخوشحالی در چهرۀ آنان غالباً نمودار است بطوریکه در سلک مثل ها آمده (خوش حالی برهنگان)

و همینطور در بلندترین قلل افتخار و قدرت که در نتیجۀ پیشرفت تمدن و ترقیات علم و صنعت نصیبش شده نه تنها غافل از خدا نمی شود بلکه بیش از پیش به عظمتش پی می برد چنانچه یکی از بزرگان علم گفته : «بهر نسبت که دامنۀ علم وسعت پیدا کند براهین تابناک و نیرومند بر وجود خالق ازلی و صاحب قدرت بی پایان افزوده می شود زیرا دانشمندان زمین شناسی و ریاضی و فلکی و طبیعی دست بدست هم داده و تخت علم را محکم و استوار ساخته اند و این تخت همان عرش عظمت خدای یگانه است» و بحقارت و ناچیزی خود اعتراف نموده می گوید :

منزه و بزرگوار است آن خدائی که این را بما مسخر کرده و الا ما کجا و این قدرتها کجا (سبحان الذی سخرلنا هذا و ما کنا له مقربین، قرآن کریم) مخترع و سازندۀ مغز الکترونیکی وقتی که دستگاه خود را در یک ساختمانی نصب کرد در حالیکه اطرافش را دوستان و شاگردان گرفته بود گفت :

اگر کسی وارد این ساختمان شود هیچوقت نمی گوید و نمی تواند بگوید که این دستگاه خود به خود بوجود آمده است، آیا مغزی که این دستگاه را درست کرده، بالاتریست؟ آیا این جهان با عظمت خود بخود ساخته و پرداخته شده و اداره می شود؟

اینجاست که اهمیت عبادت های روزمره از قبیل نماز و راز و نیاز که اثر مهم آن همانا یاد کردن و توجه نمودن به خداوند است واهمیتی که ائمه دین(ع) بانجام آنها داده اند معلوم می شود. این نکته هم شایان توجه است که بسیاری از مردم بلکه اکثریت نمی توانند نیازهای خود را آنچنان که در ضمیر خود دارند بزبان آورند و با خدا در میان بگذارند بهمین جهت ائمه دین(ع) طرز سخن گفتن و راز و نیاز کردن با خدا را نیز در چهارچوب دعا و مناجات فراراه رهروان کوی حق(حل و علا) قرار داده اند .

اینک بتناسب مقال ترجمه راز و نیاز ذاکرین بذکر الحق از امام چهارم نقل شده است:

بسم الله الرحمن الرحیم، خدای من اگر واجب نبود که فرمانت را بپذیرم هر آینه منزهت می داشتم که نامت را بر زبان آرم با آنکه یادی از تو می کنم باندازۀ خودم است نه باندازۀ تو و امید آنهم نیست که قابلیت من بر پایۀ رسد که از عهدۀ تقدیست برآیم، و از بزرگترین نعمتهائی که نصیب ما ساخته ای جاری شدن ذکر تو است بر زبانهای ما و اجازه ایست که بما مرحمت فرموده ای که تو را بخوانیم و تنزیه تو گوئیم و ستایش تو بجا آریم، خدای من، حال که چنین است ذکر خود را در خلوت و جلوت، شب و روز، آشکارا و نهانی، در راحتی و سختی در دل ما انداز و با ذکر آهسته ات ما را مأنوس فرما( که بزبان دل ترا خوانی) و بکار پاکیزه و عمل پسندیده مان بدار و بمیزان وافی و سنگ تمام ما را جزا ده، خدای من ، بتو شیفته اند دلهای شیدا و برای شناختن تو مجتمعند عقول مختلفه، خاطرها جز بیاد تو اطمینان نپذیرند و نفوس جز بهنگام دیدار تو آرامش نبینند، توئی که بهر مکانی تسبیح و بهرزمانی پرستش شوی و در هر آن، هستی از آن تو است، بهر زبانی خوانده شوی و در هر دلی عزیز و محترم باشی، بهر لذتی که در غیر ذکر تو برم و بهر راحتی که بی موانست تو بدست آرم و از هر سروری که بدون قرب تو فراهم گردانم و از هرشغلی که جز در بندگی تو بپردازم از تو آمرزش می طلبم، خدای من تو خودگفتی و گفتار تو حق است(ای آنانکه ایمان آورده اید یاد کنید خدا را یاد کردنی بسیار و تسبیح گوئید او را بامداد و شبانگاه ) و باز گفته ای و گفتار تو حق است(یاد کنید مرا تا یاد کنم شما را)، ما را بذکر خود امر کردی و هم وعده فرموده ای که در مقابل یاد کردن ما تو نیز ما را تشریفا و اعطا ما و اکراماً یاد کنی اینک چنانکه امر فرمودی بیاد تو و گویای ذاکر توایم تو هم وعده خود را درباره ما انجام ده از ما یادی کن ای یاد کن یادکنندگان و ای مهربان ترین مهربانان .

اصول مراقبت و تمرینهائیکه روانشناسی جهت مبارزه با فساد اخلاق و آزارهای روحی پیشنهاد کرده بسیار باارزش و قابل تقدیر است لیکن همه آنها در قبال نقشی که مراقبت بادب سهل و آسان مذهبی در ریشه کن ساختن آن آزارها ایفاء می کنه بسی بی اهمیت و در مثل بمنزلۀ قرصهای مسکن بشمار می آیند.

یأس و ناامیدی، عقده حقارت و باصطلاح خود کم بینی ترس و اضطراب و نگرانی ها و در دنباله این ترسها و اضطراب ها هزاران بدبختیهای دیگر موقعی عارض روح بشر می شود و زندگی را بر او تلخ و جهنمی می کند که بشر از جاده حق و خداپرستی که خلقت و فطرتش بر آن جاده پایه گذاری شده است منحرف شود.

پیشگیری این بدبختیها و راه معالجه اساسی آن مرضها و آزارها بدو راه میسر است، نخست آنکه جوان از روزهای اول بلوغ یعنی از آن روزها که جهش مذهبی و جرقۀ الهی را توأم با جهش جسمانی در خود حس می کند و متعاقب آن گرمی محبت و احیاناً عشق الهی را در کانون وجودش درک می نماید با مراقبت آداب مذهبی و ادای تکالیف دینی ارتباط خود را با خدای خود که خدای جهان است حفظ نماید که در بیست و چهار ساعت فقط یکساعت صرف وقت به این امر حیاتی کفایت میکند.

بدینقرار : یکربع ساعت برای اداء فریضه صبح پیش از آفتاب و چهل و پنج دقیقه برای نمازهای دیگر، مداومت باین تکلیف ساده و آسان جوان را از خطر فراموشی حق امان می دهد او در سایر اوقات شبانه روزی نیز در هر حال و در هرشغلی که باشد از یاد خدا غافل نیست.

او جوانی است با روحیه درخشان در اثر عظمت و بزرگی روح همیشه شاد و خرم و دل تابناک او از همه کدورت ها تهی، آزاد صبح می کند و آزاد شام می نماید و با دلی خرمتر و تازه تر از هر باغی و چشمهای پر از نشاطی بچهره هستی می نگرد و جز جمال و زیبائی چیز دیگری نمی بیند. اینجوان در هر نشئه و عالمی که هست باغستان بی پایانی در اعماق قلبش وجود دارد که هرگز خزان نمی کند و همیشه درخت هایش بارور و شکوفه داراست چون او همیشه بیاد خداست، محبت خدا او را براه خدا می کشاند، راه خدا راه مستقیم و راه اعتدال است، راه نیکی هاست از زشتیها و بدیها گریزان است حقی را پایمال نمی کند ظلم و ستم در زندگیش راه ندارد چون خدایش نهی کرده است، خدا در نظرش بالاتر و بزرگتر همه، و ماسوی کوچکتر است، موثر در خوشبختی و بدبختی خود فقط خدا را می داند و بس لذا از دستور و فرمان او تبعیت می کند و از مخالفت او گریزان است . در پهنه هستی بغیر از او اثر مستقلی قائل نیست که این جمله را عقیده توحیدی گویند، این عقیده است که هزاران خوهای پسندیده در دنبال دارد که هر یک از آنها مبداء پیدایش هزاران نیروی حیاتی است و هر یک از آن نیروها موجب هزاران لذتها و بهره هاست و باز زنده شدن آن نیروها زندگی بشر زندگی دیگری است که طعم آن زندگی را هیچ موجودی نچشیده و نخواهد چشید و کلیه این عظمتها و این نیروها و آن لذتها و آن فعالیتها دنباله یک عقیده پدید می آید که نامش توحید است و توحید ثمره ممارست و مداومت بآداب دینی و مذهبی می باشند.

راه دوم : معالجه بواسطه بازگشت براه حق پرستی و اعادۀ محبت و ارتباط و دوستی با خدای جهان است در مقابل این تیپ آن بدبخت مردم مادی و دور از حق هستند که همیشه در زندان شیطنت و مادیت بسر می برند، دوری از حق و جدا شدن از اصل و ریشه و از دست دادن محبت و دوستی خدا گذشته از اینکه خودسوز و خرقتی دارد حالاتی در روح آنان ایجاد کرده که عملا منجر به خطاها و تبهکاریها می گردد و صاحب این حالات همیشه شعله های آتش را گرد خود فراهم می کند گاهی با آتش غضب روبرو می گردد و گاهی

شعله های حسد و یا حرص تهدیدش می کند و بعوض نسیم رحمت علی الدوام سموم اضطراب و نگرانیها و ترس و یاس فضای زندگیش را یحموم و زهرآلود می نماید و در مواقع بیداری وجدان زیر تازیانه های ملامت و شرمساری از پای در می آیند و خود را جز موجودی مطرود و بدبخت و شکست خورده و خوار و بیمقدار چیز دیگری نمی بینند و چون این همه بدبختی در نتیجه دوری از حق عارض روح آنان شده است لذا خلاصی از آنها بهیچ چیزی میسر نیست. نه باقدرت و ثروت می شود آن آتشها را خاموش کرد و نه گسترش دانشهای کذائی و صنعت، نه ویلاها نه کاخها و نه هیچ چیز مگر اینکه باز براه حق برگردند، شکستگی و خواری آنها بواسطه قطع رابطه از دوست واقعیشان خدا، یعنی قدرت مطلق جمال مطلق، آگاهی، اراده، خیر، رحمت، زیبائی و ...

هستی مطلق است و این شکستگی فقط در بازگشت بسوی او جبران می شود.

فقط وزش نسیم رحمت حق است که با پذیرش توبه به دلهای تنگ و تاریکشان بوزد و صفا و روشنی از دست رفته را بازگرداند و آنها را دوباره زنده کند.

عیبهای آنها و لکه های روح آنها فقط بوسیله بارش رحمت حق شستشو

می شود.

خلاصه اینها فراریها هستند فراری. از مولای کشور وجود، فراری از بندگی او که عزت و سعادتشان در آن بندگیست، فراری از شاه مقتدر، اینها پناهی ندارند.

موجودی نمی تواند به آنها پناه دهد، بآنها آرامش بخشد، عزت دهد، دریچه سعادت و خوشبختی را برویشان باز کند زیرا همه قوا باراده او اداره

می شود ولله جنود السموات و الارض، مگر اینکه بخودش پناه ببرند و بدرخانه اش برگردند و باراده اصلاح خطاها و ترمیم ضایعه ها در پیشگاه با عظمتش زانو زده و چنین التماس کنند :

ترجمه بخشی ازحدیث : راز ونیاز توبه کاران از امام چهارم(ع)

بسم الله الرحمن الرحیم خدای من، خطاهایم لباس مذلت برتنم پوشانده و دوری از تو بیچاره ام کرده و بزرگی جنایتم دلم را کشته است اینک بسوی تو باز می گردم به آب توبه اش احیاء کن ای امید و آرزوی من وای مطلب و مطلوب من، بعزت و جلالت قسم که گناهانم را آمرزنده ای جز تو نمی یابم و شکستگیهایم را جز تو شکسته بندی نمی بینم، با خضوع و زاری رو بتو آورده ام و با تضرع و خواری سر بندگی بر آستان تو نهاده ام اگر تو از درم برانی به که پناه آرم و اگر تو دست رد بسینه ام نهی دست توسل بدامن که زنم، دردا از خجلت و رسوائی من، و دریغا از بد کرداری و تبهکاری من، از تو خواهیم ای آمرزنده گناه بزرگ و ای پیونددهندۀ استخوان شکسته که ببخشی بر من گناهان مهلک را و پرده پوشی کنی پنهانیهای رسوا کننده ام را و در عرضۀ محشر از نسیم دلاویز عفو و آمرزشت محرومم نگردانی و از لباس گذشت و اعماض و کتمان گناهان عریانم نگذاری خدای من گناهانم را در سایۀ ابر رحمتت جای ده و با ابر بارندۀ مهربانیت نکوهشهایم را بشوی، خدای من، بندۀ گریخته جزار بابش آیا تواند بدیگری رو کند، و او را از آتش غضب ارباب جز خودت وی آیا کسی تواند خلاصی بخشد، خدای من اگر پشیمانی از گناهان توبه باشد بعزتت قسمت که من از پشیمانانم و اگر آمرزش جوئی از خطا گنه ریز است من براستی از آمرزش جویان درگاهم .

نور قرآن می دهد.رضاقارزی

 نور قرآن می دهد


گاه گاهی کوچه ها بوی بهاران می دهد    عطر زهرا و علی آن روی باران می دهد
بام دل جایگه عشق خداهست عزیز            وعده  آمدنش را حق  به یاران می دهد
هرکسی عشقش خدای فاطمه باشد بگو    رنگ شبنم٬،بوی لاله٬نور قرآن می دهد
از ازل وعده نموده حق تمام بندگان             جایگاه قدرتش را بر  سواران می دهد
شهرما بوی گل و ریحان گرفته عاقبت          آری آری ماه ما  بوی  بهاران  می دهد
تک درخت شهرما شد رنگ خاکستر             تابیاید جان عالم موی آن سان می دهد
می فرستد بر دلم برگ و نوا و نورحق        برگ هایش عشق الله وجوانان می دهد
سوز و آه ما بود یاد حبیب سجده ها             یادگاری های ما پایش نگاران می دهد

رضا قارزی


 

جمعه يعنی شکوه  دیدار یار .رضا قارزی

جمعه يعنی شکوه  دیدار یار


جمعه ها زانوی غم دارم بغل    سر به سجاده  بگویم العجل
آه مظلومان خدا فریاد رس       اشک های انتظارم  داد رس
جمعه يعنی شکوهای انتظار     اشک های هجرودوری تویار
جمعه ها عشاق درگاه خدا       العجل گویند با  آن کردگار

 

پشت هواهای دلم  
باید جست وپیدا کرد
تورا
تا در سایه لطفت 
در کنارت  
آواز خدا خدا 
سر بدهم
 ای رحیم رئوف


دلم تنگه نگاه آشناییست       عبادات و مناجات و نواییست
الهی یا خدا مولا تویی تو   تن وروح وروان من خداییست

 
رضا قارزی

مولای ماحسین  رضا قارزی


بسمه تعالی   

تقدیم به مهدی فاطمه  

                                                                                                                                              مولای ماحسین                                                                                                                                                        

ای شاه جان وامیر خدا حسین
وی ماه سرجدا ماه کربلا حسین

عباس تو علمدار دشت نینواست 
جان وجهان  به فدایش اخا حسین

باسرنوشت خود آشناغریب فاطمه
ای دیدنت ثواب دیدن خداحسین

یک کاروان بهشتی همراه برده ای
خون خدا چرا زمدینه جداا حسین

مولای ما آقا ابالفضل فاطمه است 
جان وجهان فدای زینبت تو اقا، حسین

ایثارتو به منزل آخر رسیده بود
درنینوا که خیمه زدی وسراحسین

طاهر نموده خون تو گناه عالمی
ای روی  تو جام جهان نما حسین

زآن روز تا که به امروز می رسد
فریاد العش ات ای سرجدا حسین

نای افق رسید به دامان آسمان
آنگاه شدن هم سوگت عزا حسین

من زین عزا به امید خالقم
آری برساند وارث مولای ماحسین                                                                                                                                                                  رضاقارزی https://eitaa.com/obodiyatekhoda

 احادیثی  پيرامون اهميت و آثار قرآن

 احادیثی  پيرامون اهميت و آثار قرآن

  پيام اكرم(ص)‌: بالاترين عبادت امتم از رو خواندن قرآن است. كنزالعمال ج 1 ص

  رسول اكرم(ص)‌: بالاترين عبادتها قرائت قرآن است.     وسائل الشيعه ج4 ص 825

  امام كاظم(ع): در قرآن شفاي تمام دردهاست.       مكارم الاخلاق ص 420

  امام علي(ع): سه چيز در تقويت حافظه موثر است. قرائت قرآن، لبنيات و عسل. بحارالانوار، ج 92، ص 199

  امام علي(ع) : تلاوت قرآن موجب فزوني ايمان گردد.     غررالحكم(ص 262

  رسول اكرم(ص)‌: راست ترين سخنها، سخن قرآن و بهترين داستانها، داستانهاي قرآن است. بحارالانوار ج 92

  امام سجاد(ع) : آيات قرآن گنجينه‌هايند و هر زماني كه گنجينه‌اي گشودي بر تو سزاست كه نگاه كني در آن چيست. اصول كافي ج 6 ص 414

  رسول اكرم(ص)‌: ‌مواظب و ملازم قرآن باشيد و آن را امام و رهبر خويش بگيريد. كنزالعمال ج 2 ص 290

  پيامبر اكرم(ص)‌: اشراف امت من حاملان قرآن (قاريان با اخلاص قرآن) و نماز شب گزارانند. بحار ج 92 ص 177

  امام صادق(ع) : اين قرآن امر و نهي مي‌دهد، امر و فرمان به بهشت و نهي و منع از آن آتش مي كند. تفسير برهان ج 1 ص 21

  حضرت علي(ع) : برترين ذكر(تلاوت) قرآن است كه سينه‌ها به وسيله آن باز شود و درونها روشن و تابناگ گردند.غررالحكم ص 95

  رسول اكرم(ص):  بهترين دارو قرآن است. آثار الصادقين حديث 24469

  امام حسن عسگري(ع): خداوند از شنونده قرآن بلاهاي دنيايي را برطرف مي‌كند و از قرائت كننده بلاي آخرت را بحارالانوار ج 92 ص 182

  رسول اكرم(ص)‌ : كسي كه قرآن بخواند و به آن عمل نكند، خداوند او را در روز قيامت كور محشور خواهد كرد.  جامع الاخبار و الاثار ج 1 ص 409

  رسول اكرم(ص): هر كس در ماه مبارك رمضان آيه اي از قرآن تلاوت كند برايش مانند اجر كسي است كه در ماههاي ديگر يك دور كامل قرآن خوانده باشد. جامع الاخبار و الاثار ج 1 ص 329

  رسول خدا(ص): چه خوب است كه همه سخن شما ذكر خدا و قرائت قرآن باشد. مستدرك الوسائل ج 1 ص 293

  پيامبر اكرم(ص)‌: تلاوت قرآن از رو بهتر است تا از حفظ .   مستدرك الوسائل ج 1 ص 294

  امام حسين(ع): هر كس گوش به قرآن دهد، خداوند در مقابل هر حرفي كه شنيده است يك حسنه برايش ثبت مي‌كند .   اصول كافي ج2  ص 611

  رسول اكرم(ص): قرآن را با صوت و آهنگ عربي بخوانيد.   جامع الاخبار ج 1 ص 248

  رسول اكرم(ص): قرآن را با صوت نيكو زينت دهيد، زيرا كه صوت نيكو بر زيبايي قرآن مي‌افزايد. عيون الخبار الرضا ج 2

  امام صادق(ع): شايسته است مومن از دنيا نرود تا قرآن را ياد بگيرد، يا در حال ياد گرفتن آن باشد. بحارالانوار ج 92 ص 189

  رسول اكرم(ص)‌: بهترين شما كسي است كه قرآن ياد بگيردو به ديگران نيز بياموزد . كنزالعمال ج 1 ج 2351

 

 

 

 

نکاتی از سوره مبارکه الشمس

                                                     تفسیر سوره مبارکه الشمس  

                   (مطالب برگرفته ازجلسات ،تالیفات وآثار حضرت آیت الله سید جواد سید فاطمی دام ظله )

بسم الله الرحمن الرحیم وله الحمد و صلی الله علی سیدنا محمد و آله
پیرامون سوره مبارکه الشمس- 15 آیه دارد و ردیف شماره 91 قرآن است
اول سوره به ارکان دوازده گانه هستی قسم یاد می کند که : پیروزی، رستگاری، و همچنین خسران و سرخوردگی در بشریت حق است، رستگاری کسی که خود را تزکیه کرد و خسران کسی که خود را آلوده نمود.
       بسم الله الرحمن الرحیم             بنام خداوند بخشنده بخشایشگر
والشمس و ضحیها(1) به خورشید و گسترش نور آن سوگند(1) والقَمر اِذا تلیها(2)     و به ماه هنگامی که پی آن در آید و النهار اِذا جلّها (3) و به روز هنگامی که صفحه زمین را روشن سازد(خورشید را ظاهر سازد)
وَ اللَیل اِذا یغشاها (4) و به شب آن هنگام که زمین را بپوشاند (آفتاب را پوشاند)
وَ السِّماءِ وَ ما بَنیها (5)     و قسم به آسمان و آنچه آن را بنا کرده
وَ الارضِ ما طَحیها (6)     و به زمین و آنچه آن را گسترانده
وَنَفس وَ ما سَوّیها(7) و قسم بجان آدمی و به آنچه آنرا منظم ساخته
فَاَلهَمهاً فُجُورَها وَ تقویها(8) سپس فجور و تقوی(شر و خیرش) را به او الهام کرده است.

قَد اَفلَحَ مَن زَکیّها(9) که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده رستگار شده وَ قَدخابَ مَن دَستّها(10) و آنکس که خویش را با گناه آلوده ساخته و در پستی نگه داشته محروم شده است .
خورشید کلید آسمان شناسیست : خیلی ساده و همه فهم است وقتی آفتاب بچهار یک آسمان می رسد ساعت 9 و چون بالای سر قرار می گیرد ساعت 12 و بچهار یک غرب آسمان که می رسد ساعت 15 را اعلام می کند .
با غروب آفتاب ستاره ها آرام آرام ظاهر می شوند . اینجا کمی دقت لازم است . ستاره هائی که در خط سیر آفتاب قرار دارند کار آفتاب می کنند . یعنی وقتی بچهار یک آسمان می رسد سه ساعت از شب رفته و چون به بالا می رسد نصف شب است و در چهار یک غرب وقت سحر است البته باید ستاره ای انتخاب شود که شب طلوع و غروب دارد.
در اینجا حدیثی از حضرت صادق(ع) آمده از آنحضرت پرسیدند نصف شب را چگونه تشخیص دهیم، فرمود آندسته ستاره ها که شب طلوع وغروب دارند، هرگاه به خط نصف النهار(بالاسر) رسیدند نصف شب است.
آسمان در هر سه ساعت نقش عوض می کند : آشنا شدن با دو سه ستاره در خط سیر آفتاب و چند ستاره اطراف بیننده را بحقیقت فوق راهنمائی می کند .
فلاح : رستن از بند و گرفتاری(آتش درونی)و دست یافتن مقصوداست.
تزکیه : پاک نمودن و رشددادن
خیبه : ناامیدی و نرسیدن بمطلوب است .
تدسیه در مقابل تزکیه : آلوده کردن و خاموش داشتن استعدادها و مواهب آن است .
و تلویحاً اشاره بمقدمیت همه موجودات و اینکه دستگاه عظیم آفرینش برای بکمال رسیدن انسان است که با تزکیه و بندگی خدا تحقق پیدا می کند(قَد اَفلحَ مَن ذِکّیها، 9 ) در حدیث آمده : خَلقتُ الاَشیاء لِاَجلِک وَ خَلَقتَکَ لِاَجلی، - نظیر قسمت مهم آیات قرآن در این زمینه : و سَخِّر لَکُم الشَمسَ والقَمَرَ دائبین وَ سَخِّرَ لَکمُ اللّیلَ وَ النَهار – 33 ابراهیم و خورشیده و ماه را به تسخیر شما در آورده و شب و روز را مسخر شما کرد.
اَلذی جَعلَ لَکم الارضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ اَنزَل مِنَ السَماء ماءَ فَاَحرَجَ بِهِ مِنَ الثَمراتِ رِزقاً لَکم فلا تجعلوا لِلهِ اَنداداً و انتم تعلمون – 22 بقره – آنکس که زمین را بستر شما و آسمان را همچون سقفی قرار داد و از آسمان آبی فرستاد و بوسیله آن میوه ها تا روزی شما باشد.
وَ الاَنعامَ خَلَقها لَکُ فیها دِفُ وَ منافِعُ وَمِنها تاکُلوُن، وَلَکُ فیها جمالُ حینَ تُریحونَ و حینَ تَشَرحُون- 6 نحل – چهارپایان را آفرید در حالیکه در آنها برای شما وسیله پوشش و منافع دیگری است و از گوشت آنها می خورید، و در آنها برای شما زینت و شکوه است . بهنگامی که آنها را به استراحت گاهشان باز می گردانید و هنگامی که به صحرا می فرستید.
وَاَلقی فی الرضِ رَواسِیَ اَن تَمیدَبِکم وَ النهاراً وُ سُبُلاً لعلّکُم تَهتَدون. وَعلاماتٍ وَ بِالنَجم هُم یهتصرون اَفَمن یخلق کَمِن لا یَخلُق افلا تَذکَرون، وَاِن تَعُدّوا نِعمَتَ اللهِ لا تُحصوا اِنّ الله لَغفُورُ رحیم- 18 نحل- و در زمین کوهها افکند تا لرزش آن را نسبت به شما بگیرد، و نهرها و راههائی ایجاد کرد تا هدایت شوید، و علاماتی قرار داد و بوسیله ستارگان هدایت می شوید، آیا کسی که می آفریند همچون کسی است که نمی آفریند؟ آیا متذکر نمی شوید، و اگر نعمتهای خدا را بشمارید هرگز نمی توانید آنها را احصاء کنید، خدا بخشنده و مهربان است.
در حدیث قدسی باین مضمون آمده : من با بندگانم طوری هستم که گوئی منم و او وزمین و آسمان، همه چیز برای او اما بندگانم با من بدجور تا می کنند، انگار همه خدای اوست غیر از من .
تزکیه : آزاد شدن انسان از اسارت خود بوسیله تعلیم و تربیت انبیاء است. از حرص و آز، بخل، حسد و سایر شعبه ها و خصلتهای مذمومه که هر یک شعله از آتش است که انسان را در عذاب می دارد و جهنم او را تشکیل می دهند.
نظام آموزشی قرآن و اسلام
قرآن کریم دستگاه و عظیم خلقت را مقدمه برای به کمال رسیدن انسان می داند که با تعلیم و تزکیه و در نهایت با بندگی خدا تحقق پیدا می کند واین همان است که در سوره زاریات بعبارت دیگر آمده : ما خَلَقتُ الجِنِّ وَ الاِنس اِلاّ لِیَعبُدوُنِ، ما اُریُدُ مِنهُم مِن رِزقٍ وَ ما اُریدُ اَن یُطعُمونِ، اِنِّ اللهَ هُوَ الرزاق ذُو القُوه اِلمَتین
انسان درباره نان و آب و مسکن مسئله ندارد با کمترین فعالیت طبق تقسیم پروردگار به نصیب خود می رسد (نَحنُ قسمنا بَینَهُم مَعیشتَهم فی الحَیوهِ الدُنیا-32 زخرف)
در این قسمت نیازی آنچنانی به درس و تعلیم و تعلم نیست . مشکل انسان فجور اوست، اینجاست که نیاز شدید به درس و تعلم دارد، انسان اسیر نفس است. انسان شکست خورده است، انسان در آتش است، آزادی انسان، پیروزی انسان و نجات انسان از آتش در پیروی از مکتب انبیاء است و تا تربیت انبیاء و بخصوص درس و تعلیم انبیاء دست انسان را نگرفته انسان در فجور و آتش خواهد بود.
اشارات قرآن قسمت مهم این کتاب کریم است : قرآن در خیلی جاها به اشاره سخن گفته در این سوره مبارکه که جلوانداختن فجور بر تقوی همین معنی را می رساند.(فَاَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقویها- 8 )
بعضاً در یک آیه حقایق زندگی انسان را از اول تا آخر ترسیم کرده است. در آیه 185 آل عمران دقت کنید : هر کسی چشنده مرگ است و شما پاداش خود را بطور کامل در روز قیامت خواهید گرفت کسی که از آتش درونی رهیده و از فجور و اسارت خود خلاص شود و در بهشت آید پیروز شده است و زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست .(کلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المَوتِ وَاثِما تُوفونَ اُجورَ کُم یَومَ القیمه فَمن رُحرحَ عَنِ النّارً وَ اُدخِلَ الجِّنه فَقَد فازَ وَ ما الحیوهُ الدُنیا اِلاّ مَتاعُ الغرور)
قرآن کریم و همچنین سایر مکاتیب آسمانی محکوم می کند کسانی را که تعلیم و تربیت و بطور خلاصه فعالیتهای خود را فقط برای رسیدن به دنیا و آب و نان قرار می دهند، متأسفانه امروز نظام آموزشی دنیا(شرق و غرب) در محور مادیات و علوم تجربی و نتیجهً آباد کردن دنیا را هدف قرار داده است.
اینک چند آیه که محکوم می کند :
در سوره مبارکه روم چنین آمده : آنان فقط ظاهری از دنیا را می دانند و از پایان کار و آخرت غافلند(یَعلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَیواه الدُنیا وَ هم عَنِ الاخِره غافِلونُ – 7 ) آیا آنان با خود نیندیشیدند که خداوند آسمانها و زمین و آنچه را میان آندوست جز بحق و برای زمان معینی نیافریده است. ولی بسیاری از مردم لقای پروردگارشان را منکرند(اَوَلَم یَتَفکّروُا فی اَنفُسِهِم ما خَلَقَ الله السّماوات و الارض وَ ما بینهما اِلا بِالحَق و اَجَلٍ مُسمّی و اِن کَثیراً مِنَ النّاسِ بلقاء رَبّهم لکافرون – 8 )
آیا در زمین(تاریخ) گردش نکردند تا به بینند عاقبت کسانیکه قبل از آنان بودند چگونه بود، آنها نیرومندتر از اینان بودند و زمین را برای زراعت و آبادی بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغشان آمدند. اما آنها انکار کردند و کیفر خود را دیدند، خداوند هرگز به آنان ستم نکرد آنها بخودشان ستم کردند.
(اَوَلَم یَسیروا فی الارضِ فَینظُر و اکیفَ کانَ عاقِبَهُ الذّین مِن قَبلِهم کانوا اَشّدَ مِنهُم قُوّهً و آثارُ و الارَضَ وَ عَمَروها اکثَرمّما عَمَروها وَ جائتهم رُسُلهُمَ بِالبیّناتِ فما کانَ اللهُ لِیَظلمَهُِم وَ لکنِ کانوا اَنفُسَهُم یَظلِموُن)، سپس سرانجام کسانیکه اعمال ناروا مرتکب شدند بجائی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را بمسخره گرفتند.(ثُمَ کانَ عاقَبَه الذینَ اَساوا السُوای اَن کَذِّبوا بِاآیاتَ اللهِ و کَانوابِها یَستَهزون- 10)
و در سوره مبارکه مومن آیات 21 و 22 : اَوَلَم یَسیرُوا فی الاَرضِ فَیَنظِروا کَیفَ کانَ عاقِبَهَ الذّینَ کانوا مِن قَبلِهِم کانوا اَشَدَّ مِنهُم قوهً وَ اثاراً فی الارِض فَاَخَذَ هُمُ اللهُ بِذُنوبِهمِ وَ ما کانَ لَهُ مِن الله ِ مِن واقٍ، ذلِکَ بانَّهُم کانَت تَاتیهِم رُسُلُهم بالبَیناتِ فَکفَروا فَاخذَهُم اللهُ انِّه قَوُّی شَدید العِقاب).
و در آیات آخر سوره مومن چنین است : اَفَلَم یُسیروا فی الارضِ فینطروُا کَیفَ کانَ عاقِبَهَ الذّینَ مِن قَبلِهِم، کانُوا اَکثَر مِنهُم وَ اَشّدَ قُوُهً و آثاراً فی الارض، فَما اَغنی عَنهُم ما کانوُا یَکسِبُون، - فَلمّا جائَتهُم رُسُلُهم بِالبَیّناتِ فَرِحُوا بِما عِندَهُم مِن العِلم وَ حاقَ بِهم ما کانُوا بِهِ یَستَهزون،- فَلَما رَاوا بأسَنا قالوا امَنّا بِاللهِ وَ کَفَرنا بِما کُنّا بِهِ مُشرکین،- فَلم یَکُ یَنفَعهُم ایمانُهُم لِّما رَاوُا باسَنا، سُنَّهَ اللهِ التّی قَد خَلَت فی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الکافِروُن- 85) و در سوره مبارکه هود آیه 16 : مَن کانَ یَریدُ الحیوه الدنیا و زینتها نُوَفّ اَلیهم اعمالهم فیها و هم فیها لاینجسون، اولئک لیس لهم فی الاخره الا النّار و حبطما صنعوا فیها و باطل ما کانوا یعلمون.
کَذَّبت ثَموُدُ بِطَغویها- 11، - قسمتی از قرآن کریم تاریخ و قصه های انبیاء و امتهای آنان است، این قبیل آیات برای تذکر و عبرت و تثبیت خاطر مبارک رسول اله و مومنان است(لِنُثَّبِتَ بِهِ فُوادَک- 120 هود)
اگر خداوند وعده نصرت به پیغمبر و مومنان می دهد : (اِنّا لَننصُرُ رُسُلَنا وَ الّذینَ امنُوا فی الحَیوهِ الّدنیا ...... آیه 51 مومن) با خواندن آیات مربوط به قصه موسی و فرعون نمایشی از تحقق این وعده را می بیند همچنین آیاتی مربوط به قصه نوع نبی و امتش .
و عبرت است تا آیندگان به بینند آخر و عاقبت مذکبین چگونه شد:(وَ لَقَد بَعثنا فی کُلّ اُمَهٍ رَسوُلاً اَنِ اعبُدُوا اللهَ وَ اجتنِبوا الطاغوتِ فَمِنهمُ مَن هدَی اللهُ و مَ مِنهُم مَن حَقَّت عَلَیه الضِّلاله فَسیروا فی الارضِ فَانظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَهُ المکّذبین- 36 نحل)
قوم ثمود دعوت الی الله را تکذیب نموده و بطاغوت گرائیدند آنگاه که بد سرشتترینشان برانگیخته شد، پیغمبر خدا گفت ناقه خدا و آبشخورآنرا متعرض نباشید(اِذا نبَعَثَ اَشقاها، فَقالَ لَهُم رَسولاللهِ ناقَهَ اللهِ وَ سُقیاها 13)
مفسرین با استناد به نقل تاریخ و روایات گفته اند که این شتر با درخواست قوم صالح و بطور اعجاز از میان صخره بزرگی- که شاید محل عبادتشان بود بیرون آمده .
قاری وخواننده قرآن باین نکته زیبا و به این عقیده توحیدی می رسد که موثری در عالم غیر از خدا نیست، این آتش نیست که می سوزاند، این اثری است که خداوند به او داده و باذن اوست. اگر بخواهد سرد و سلامش می کند(قُلنا یا نارُکُونی بَرداً وَ سلاماً علی اِبراهیم- 69 سوره انبیاء) این آب نیست که سیلان دارد وتشنگی را برطرف می نماید، این اثری است که خداوند داده و باذن او است. اگر اراده کند مانند سنگ می کند(فَاوحَینا اِلی مُوسی اَنِ اضرب بِعَصاک البَحر فَانغَلَقَ فکانَ کُلُّ فِرقٍ کَالطّوُدِ العَظیم- 63 شعراء) و سنگ را آب(وَ اذِ ستَسقی موُسی لِقومَهِ فَقّلُنتا اِضرِب بِعَصاکَ الحجَرَ فانفَجَرت مِنهُ اثِنتا عَشَرهَ عیناً ... آیه 60 بقره ) . در دعا دارد : یا مَن ضَلَّ عِندَهُ الأسباب، - اگر با مقاربت نر و ماده موجود زنده متولد می شود بدون پدر و حتی بدون پدر و مادر هم می آفریند(اِنَّ مَثَلَ عیسی عیندَ الله کَمَثلِ آدَم خَلقَه مِن تُراب ثّم قال لَهُ کُن فیکَون – 59 آل عمران).
اگر با قرار دادن تخم ها زیر سینه مرغ و گذشت بیست شبانه روز جوجه زنده بیرون می آید در یک آن هم این عمل را انجام می دهد(وَ اِذ تخلُقُ مِنَ الطّین کَهَئیهِ الطَیر باِذنی فَتَنفُخُ فیها فَتکونُ طیراً بِاذنی ... از آیه 11 مائده) و شتری را که ده ماهه آبستن است از سنگ بیرون می آورد.
و اما سرگذشت آن بطور خلاصه : حضرت صالح سومین پیغمبر است که برای دعوت الی الله و توحید قیام نموده و خداوند تبارک و تعالی بعد از حضرت نوح و هود برانگیخته است.
آنحضرت مردم را با حکمت و موعظه حسنه دعوت نمود و به اذیتهای قوم صبر نمود، مدتی بر این منوال گذشت عده کمی از ضعفای قوم ایمان آوردند و اما طاغیان مستکبر و تبعه ای آنها بر کفر خود اصرار ورزیدند، مومنان به آنحضرت را خوار شمرده و تسفیه کردند و گفتند صالح اینها را سحر کرده است و در نهایت از حضرت نشانه و معجزه خواستند و گفتند اگر راست می گوئی از سنگ این کوه ناقه ای با مشخصات(غیرعادی) بیرون آور.
حضرت صالح آنچه را می خواستند با همان خصوصیتها آورد و فرمود خداوند شما را امر کرده که از آب آبادی یک روز شما بخورد و یک روز خودداری کنید و آنروز مخصوص ناقه باشد(فَلَها شَربُ یومِ وَ لَکَمُ شِربُ یَومٍ مَعلوُم ) و او را بحال خود بگذارید آنطور که خواهد چرا کند و آسیب به او نرسانید که عذاب نزدیک شما را می گیرید(وَ لا تَمَسّوها بِسوُء فَیا خَذَکُم عذابُ قریبُ – 72 اعراف، - 64 هود، - 156 شعرا)
مدتی این چنین گذشت قوم طغیان کردند و درباره اش حیله نمودند و شقی ترین خود را برای کشتن ناقه برانگیختند و بصالح گفتند (اِئتِنا بما تَعِدُنا اِن کُنتَ مِنَ الصادِقین) ما آماده هستیم عذاب خدا را بما بیاور. حضرت صالح گفت:(تَمتّعوا فی دارکُم ثَلاثَهِ اَیام ذلِکَ وَ عُد غَیرُ مَکذُوبٍ- 65 هود).
سپس درباره قتل حضرت صالح هم قسم شدند اما خداوند مکر آنها را بخودشان برگرداند(وَمَکَروا مَکراً و َ مکَرا الله مکراً و هُم لا یَشعُرون- 50 نحل) صاعقه آمد در حالیکه نگاه می کردند(فَاخَذَتهُم الصّاعِقَه وَ هُم یَنظُرون) حضرت صالح با اندوه و حسرت گفت : ای قوم من رسالت پروردگارم را رساندم و شما را نصیحت کردم لیکن شما دوست ندارید، ناصحان را- و منادی حق درباره ایشان ندا در داد(اَلا اِنَّّ تَمُود کَفَروا رَبَهّم اَلا بُعداً لِثَمود).
سخن را در اینجا با کلام زیبای مولا امیرالمومنین علیه السلام ختم می کنیم:
کلام 192 نهج البلاغه فیض الاسلام
اَیُها الناسُ لا تَستُو حِشُوا فی     ای مردم در راه نجات و
طریق النَجاه لِقِلهَ اَهلِهِ، فانّ        رستگاری بکمی جمعیت
الناسَ قَد اِجتَموا عَلی مائدَهٍ         وحشت زده نباشید و به بسیاری
شَبَعُها قَصیرٌ وَ جَوعُها طَویلُ         مخالفین نگران نشوید، زیرا مردم
اَیُهّا النّاسُ اِنَمّا یَجمَعُ النّاسَ         گرد آمده برسرخوانی که سیری
الرِضا و السَخِّط وَ اِنمّا غَقرناقَهَ        آن اندک و گرسنگیش بسیار
ثَمودٍ رَجُلُ واحِد است(دنیا و دلبستگی آن) ای مردم رضامندی و خشم مردم را گرد
می آورد ناقه ثمود را یک نفر پی کرد
فَعَمِّمُهمُ اللهُ باِلعَذابِ لِما عَمَّوهُ         لذا خداوند همه آنها را
بِالّرضا فقالَ سُبحانَهُ فَعَقَروُها        عذاب نمود بجهت آنکه همه
فَاَصبَحُوا نادمین فَما کانَ اِلاّ اَن        راضی بودند از اینرو خداوند
خارَت اَرضُهُم بالخَسفَهِ خُوارَ        گفته : پی کردند و در بامداد
السِکهِ المُحماهِ فی الارضِ        پشیمان شدند عذاب چنین زود
الخَّوارَه                    که زمینشان در حال فرورفتن
                    صدا کرد مانند صدا کردن آهن
                    شخم زنی داغ شده در زمین
                    هموار.
اَیُها النّاسُ مَن سَلَکَ الطَریقَ         ای مردم هر که راه راست به پیماید
الواضِح و رَدَ الماءَ وَ مَن خالَفَ     به آبادی می رسد و هر که بی راهه
وَقَعَ فی الّتیه .                 برود در بیابان بی آب و گیاه فرود آید. 

شادی در قرآن


شادی  در قرآن

    
شادی حق و  شادی باطل
از اسامی قرآن یکی فرقان است، فرقان یعنی جداکننده، جداکننده حق از باطل، قرآن جداکننده بین دین حق و دین باطل، کسب حق، کسب باطل، لذت و تتمع حق و تتمع باطل، و ... فرح و شادی حق و شادی باطل است .
در قرآن که کتاب آفرینش است، خلقت انسان طوری بیان شده که اگر راهنمائی نشود هدایت نشود همواره گرفتار همّ و غم و ترس و بیم خواهد بود.
آیات 38 و 39 بقره درباره زمان فرود آدم به زمین آمده است :
قُلنا اِهبِطُوا مِنهما جَمیعاً فَامَا یَاتینَکُم مِنَی هُدیً فَمَن تَبع هُدایَ فَلاخوفٌ عَلَیهِم وَ لاهُم یَحَزنَون وَالذینَ کَفَروُا وَ کَذّبوا بِایاتِنا اُلئکَ اَصحابُ النارِ هُم فیها خالدون.
گفتیم همه در زمین فرود ایید پس آنگاه که هدایتی از من به شما آمد(که خواهد آمد) هر کس تابع راهنمائی من شود برای او خوف و اندوهی نخواهد بود و آنان که کافر شوند و آیات ما را تکذیب کنند آنان صاحب آتشند و هم آنان در آتش مخلد خواهند بود. ومنشاء جهنمی بودن انسان همان خمیرمایه خلقت اوست که هلوع و عجول و ظلوم و جهول است .
در دعوت انبیاء دعوت به فرح و شادی حق است، انسان وقتی در خط بندگی پروردگارش قرار گرفت انقلاب و تحولی در وجود او پیدا می شود که برای همیشه خوف واندوه را از او دور می سازد، تحولی که از آن به تزکیه تعبیر شده است (قَداَفَلَحَ مَن ذَکاها ... آیه 9 والشمس) توضیح بیشتر این حقیقت را در مجموعه آیات 19 – 35 سوره معارج می خوانیم : ان الانسانَ خُلقَ هَلُوعاً ، - اذا مَسَّهُ الشر حُزوُعاً، وَ اذا مسَّهُ الخیُرُ مَنُوعا، اِلا المصلَین، الذینَ هُم عَلی صلاتِهِم دائمِوُن،
انسان حریص و کم طاقت آفریده شده، هنگامیکه بدی به او رسد بی تابی کند و هنگامی که خوبی به او رسد مانع دیگران شود مگر نمازگزاران آنها که نماز را مرتباً بجا می آورند.
وَالذینَ فی اَموالِهِم حَقُ مَعلَوم، لِلسائِل وَالحَروم، وَالذینَ یُصَدقُون بیوم الذین، والذینَ هُم مِن عَذاب رَبهم مُشفِقُون، انّ عذابَ رَبهم غیرُ مَامون
و آنها که دراموالشان حق معلومی است برای سائلان و محرومان و آنها که بروز جزا ایمان دارند و آنها که از عذاب پروردگارشان بیمناک اند. چرا که هیچگاه خود را از عذاب پروردگار در امان نمی بینند.
والذینَ هُم لِفَروجِهِم حافِظُون، اِلا عَلی اَزواجِهم اَوما مَلکَت اَیمانَهم فَانّهم غَیرُ مَلوُمین، فَمَن اِبتغیی وَراء ذالِکَ فَآلئِک هُمَ العادُون، وَالذینَ هَم لاِماناتِهِم وَعَهدهِم راعون، وَالذینَ هَم بِشهاداتِهم قامون، وَالذینَ هُم عَلی صَلاتِهِم یُحافظِوُن، اولئکَ فی جَناتٍ مُکرمُون.
و آنها که دامن خود را از بی عفتی حفظ می کنند، و آمیزش جنسی جز با همسران و کنیزان ندارند ولی در بهره گیری از اینها مورد سرزنش نخواهند بود و هر کس ماوراء این را طلب کند متجاوز است و آنها که امانتها و عهد خود را رعایت می کنند و آنها که قیام به ادای شهادت حق می نمایند و آنها که بر نماز مواظبت دارند این افراد همواره در باغها گرامی اند و اکرام می شوند. و این باغستانها اعم از بهشت موعود است . این باغستانها موقعی نصیب انسان می گردد که در اثر پیروی از راهنمائی پروردگارش تحولی در خلقت اولیه اش ایجاد شده باشد، بلی مادامی که انسان هلوع است به کمترین ناملایم فریادش بلند می شود و اگر خیری به او رسد همواره بخیل و ممسک است، چنین شخصی هرگز نسیم بهشت را درک نخواهد کرد و همیشه خود را بدبخت احساس می کند مگر تزکیه شود و آن فقط در گرو بندگی خدا است .
شادروان آیه الله فقید الحاج میزرا ابوالحسن شعرانی رضوان الله علیه در کتاب دائره المعارف لغات قرآن از راغب اصفهانی چنین نقل کرده : در قرآن مجید هیچ جا اجازه در فرح و شادی نداده مگر در آیه کریمه : قُل بَفضل الله وَ بِرَحمِه فَبِذلِکَ فَلیَفرحوا هُو خَیرٌ مِّما یَجمعون آیه 58 یونس معنی آیه آنست که خدای تعالی در مقام امتنان، مردم را مخاطب قرار داده که این قرآن موعظه و شفای درون و هدایت و رحمت است برای آنان که ایمان آورده اند . یا ایها الناسُ قَد جاءَتکُم مَوعِظِهٌ مِن رَبکّمُ و شَفاءٌ لِما فی الصدور وَ هُدیً وَ رَحمَهٌ لِلمومنین 57 یونس، بگو در چنین حالی شایسته آن است که با این فضلُ رحمتی که خدا با امتنان به آنها ارزانی داشته شادمان باشند نه بمالی که آورده اند زیرا این فضل و رحمت که سعادت و نیکبختی آنان در آن است بهتر از مال است که جز وسیله آزمایش نیست و چه بسا آنان را نابود و بدبخت کند، مرحوم طالقانی در فرهنگ پرتوی از قرآن چنین آورده: فرح حال انبساط است که درپی روزی معنوی حاصل می شود، و روزی مادی غالباً قبض و سستی می آورد.
قرآن بخوانیم ! سوره رعد 26 : خداوند است که روزی را بهر که خواهند وسیع می کند و تنگ می گیرد، و به زندگی پست دنیا شادمان هستند و نیست زندگی پست نزد آخرت مگر اندکی
اَللهُ یَبسُط الرَزقَ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدر وَ فَرِحُوا بِالحَیوهِ الدنیا وَ ما الحیَوهُ الدّنیا فی الاخِرَهِ اِلاقَلیل
در سوره مبارکه روم در آیه 37 و 36 مردم را از اینکه به ظاهر حکم می کنند اگر پیدا کردند شاد می شوند بدون اینکه آگاهی پیدا کنند و چون دستشان خالی شد مأیوس می شوند و اینها مردمان سطحی و ظاهری هستند سپس مورد عتاب قرار داده و می فرماید آیا تا حال ندیده اند و به آنها تجربه نشده که بسط و قبض روزی بدست خدا است و در این اختلاف طبقاتی نشانه هایی است گروه مومنان را (وَ اذا اَذَقنا النّاسَ رَحمَهً فَرِحُوا بِها وَاِن تُصبهم سَیّئهٌ بِما قدَّمت اَیدیهِم اِذا هُم یَقنُطُون، اَوَلَم یَروُ اَنَّ الله یَبسُطُ الرزقَ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِر اِنّ فی ذلِکَ لایاتٍ لِقَومٍ یُومِنون)
در مجموعه آیات 81 الی 85 سوره مومن(غافر) مردمی را که توجه به آیات توحیدی نمی کنند و بغیر خدا تکیه کرده و دلگرم و دلشادند مورد عتاب قرار داده می فرماید آیا اینها هنوز نگاهی به گذشته نکرده اند تا به بینند چگونه شد عاقبت کسانی که پیش از آنها بودند آنها از لحاظ تعداد بیشتر از اینها و از لحاظ قدرت و فعالیت در زمین بس قوی تر بودند ولی آنچه ذخیره کرده بودند به آنها نفعی نبخشید مخصوصاً موقعی که پیغمبرانشان با معجزات بر آنها آمد به آنچه از علم دنیوی خود داشتند شادمان شدند و به پیغمبران وقعی نگه داشتند و مسخره کردند که احاطه کرد بر آنها آنچه بر آن استهزاء می نمودند ولی موقعی که شدت عذاب ما را دیدند گفتند بخدای یگانه ایمان آوردیم و الان فهمیدیم که قدرت و حکم از آن اوست و کافر شدیم به آنچه بخدا شریک قرار داده بودیم و آن شادمان می شدیم ولی ایمانشان نفعی نبخشید وقتی که شدت عذاب ما را دیدند، این سلیقه و سنت خداوند است که بر بندگانش، گذشته، و در آن هنگام کافران خود را در خسارت می یابند.
وَ یُریکُم آیاتِه فَاَیَّ آیاتِ الله تُنِکرون 81 اَفَلَم یَسیروا فی الارض فَیَنظروُا کَیفَ کانَ عاقِبهُ الذینَ مِنم قَبلهِم کانُوا اکثرَ مِنهُم وَ اَشَدَ قُوهً وَ آثاراً فی الارض فَما اَغنی عَنهم ما کانسوا یکسِبون 82 فَلمّا جائَتهم رُسُلُهم بِالبَیناتِ فَرِحوُا بِما عِندَهُم مِنَ العِلم وَ حاقَ بِهِم ما کانوا بِهِ یَستَهزون 83 فَلَّما رَاوُا باسَنا قالُوا امَنا بالله وَحده وَ کَفَرنا بما کنّا بِه مُشرِکین 84 فَلَم یَکَ یَنفَعَهُم ایمانُهُم لَمّا رَاوُا بَاسَنا سُنَتّ اللهِ التی قد خَلتً فی عِبادِهِ وَ خَسِرَهُنا لِکَ الکافِروُن  85
از این آیات استفاده می شود که فرح کردن بغیر خدا چه دنیا باشد چه علوم دنیوی باشد شرک حساب می شود، در این رابطه جملۀ از امام چهارم در دعای 21 صحیفیه جالب است : خدایا درود فرست بر محمد و خاندان او و توفیق ده که همیشه ثنای تو گویم و سپاس تو گزارم، جلوه و شکوه و عظمتت در دل من طوری باشد که زینت دنیا در نظرم کوچک شود تا بدانچه از دنیا انعام کرده ای شادمان نشوم و از آنچه مرا منع فرموده ای اندوهگین نباشم . اَللُهم صَلِ عَلی مُحَمَدٍ وَ اِله فَاجعل ثَنائی عَلَیکَ وَ مَدحی اِیّاک وَ حَمدی لَک فیِ کُل حالاتی حَتّی لا اَفرَحَ بِما اَتیتَنی مِنَ الدُنیا وَ لا اَحزَنَ عَلی ما مَنَعَتَنی فیها(فرازی از دعای 21 صحیفیه)
در مجموعه آیات هفتگانه سوره مومن 9- 76 چنین آمده آیا ندیدی کسانی را که مجادله در نشانه های توحیدی ما می کنند چگونه از راه حق منحرف می شوند، کسانی که کتاب و آنچه را بر فرستادگان خود نازل کردیم تکذیب کردند اما بزوی می فهمند در آن هنگام که غلّها و زنجیرها بر گردن آنان قرار گرفته و آنها را می کشند، و در آب جوشان وارد می کنند، سپس در آتش افروخته می شوند، سپس به آنها گفته می شود کجا هستند آنچه را شریک خدا قرار می دادید، آنها می گویند همه از نظر ما پنهان و گم شدند، ما اصلاً قبل از این چیزی را پرستش نمی کردیم که بنا حق در زمین شادی می کردید و از روی غرور و مستی به خوشحالی می پرداختید، از درهای جهنم وارد شوید و جاودانه در آن بمانید و چه بد جایگاهی است جایگاه متکبران .
اَلَم تَر اِلَی الذینَ یجادِلوُنَ فی آیاتِ الله اَنَی یُصرَفُون 69 تا آیه ...
ذلِکُم بما کُنتُم تَفرَحُونَ فی الارضِ بِغَیر الحَق و بما کُنتُم تَمرحَون، اُدخلُوا ابوابَ جَهَنَم خالِدینَ فیها فَبِئس مَثوی المُتَکَبرین 76 غافر)، در پایان جایگاه تعدادی از آیات مربوطه به فرح و شادی مذموم و باطل درج می شود تا اهل تحقیق بررسی نموده و حکم بعضی از شادیهای بیجای متداول مخصوصاً در عروسی های کذائی از نظر قرآن، کراهت یا حرمت آن را بدانند و به دیگران بیان فرمایند .
لقمان آیه 18            شوری آیه 48            انعام آیه 44
قصص آیه 76        نمل آیه 36                حدید آیه 23
هود آیه 10            مومن 78            جاثیه 27   

  مطالب برگرفته ازجلسات ،تالیفات وآثار حضرت آیت الله سید جواد سید فاطمی دام ظله

 

نکاتی از سوره مبارکه «الطارق»

نکاتی از سوره مبارکه «الطارق» 

17 آیه دارد، در مکه نازل شده است این سوره منشور مستقلی است برای هدایت انسانها .
آسمان تابلو عظیمی است که جای جای آن خدا و توحید را فریاد می کند و با توجه به نظام و انضباطی که در سرتاسر آن بکار رفته انسانها را به عدالت و خودسازی و تزکیه تداعی می نماید(تزکیه کلید بهشت است بهشت سرتاسری آیه 76 طه)
در سوره مبارکه الرحمان آیه 7 : (وَالسَّماء رَفَعَها وَ وَضَعَ المیزان الاّ تَطغَوا فِی المیزان) آسمان را برافراشت و میزان در آن نهاد تا شما در میزان طغیان نکنید در سوره مبارکه طارق این دعوت با تعبیر دیگر است که می خوانید.
 
بسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم
وَالسّماء وَالطّارِق و ما اَدریکَ مَاالطارق النَّجمُ الثاقِب اِن کُلُّ نفَسِ لَمّا علیها حافِظ        قسم به آسمان و شباینده، و تو چه دانی شباینده چیست، ستاره شکافنده است، قسم که هیچ انسانی نیست مگر اینکه برای او نگهبانی است.     
قسم به آسمان و قسم به طارق که همه انسانها بدون استثناء زیر نظرند و یله و رها نیستند.
- اَلنَّجمُ الثّاقِب : در تمام آسمان تعداد بیست ستاره بعنوان طارق(قدر اول) شناخته شده، ستاره شناسان از دیرباز ستاره های آسمان را به شش دسته تقسیم کرده و هر دسته را قدر نامیده اند و به این ترتیب تعداد معین کرده اند قدر اول بیست ستاره قدر دوم تقریباً دو برابر کمی بیش از آن و قدر سوم دو برابر قدر دوم می باشد تا آخر که حدود دو هزار ستاره در تمام آسمان با چشم عادی دیده می شود البته با دوربین های قوی تعداد خیلی بیش از اینها است.
جالب اینکه ستاره های بیست گانه قدر اول که روشنترین ستاره ها است(و در اینجا بعنوان طارق معرفی شده) در تمام آسمان پراکنده است طوریکه در هیچ فصل شبها خالی از این ستاره ها نیست، اول شب، نصف شب،آخر شب، این ستاره ها پرده تاریکی را می شکافند و زمین را تا حدی روشن می کنند(به شکل شماره 1 توجه کنید)
نکته : اگر در حدیث شریف،ستاره زحل را که از سیارات است بعنوان طارق آورده است بخاطر اینست که سیارات هم غالباً نور نافذ دارند.
شایان توجه است : وقتیکه آسمان ابریست و بارانی و نور ستارگان پوشیده می باشد برای رهروان در شب هر چند دقیقه برقی در آسمان می زند وصدها متر پیش روی مسافر ما روشن می کند و تا مسافر به آخرین نقطه برسد برق دیگر می زند و به این ترتیب در زمان ابری بودن آسمان نیز، انسانها هدایت می شوند .
آری شکوفائی و رستگاری انسان موقعیست که موضع خود را در این جهان پهناور بداند و بداند که بنده خدا است و اعمال و کردارش زیر نظر است و بالاخره حسابش رسیدگی خواهد شد در روزی که پنهانیها آشکار می شود و بهشت به اهلش نزدیک و جهنم بهر بیننده ظاهر می گردد و تا یقین به چنین روزی حاصل نشود گذشتن از شهوات مشگل است اگر محال نباشد در این زمینه سخن قرآن کریم است آیه 74 سوره مومنون:(وَاِنَّ الّذینَ لایُومِنونَ بِالاخرَهِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُون ترجمه : مسلما آنها که ایمان به آخرت ندارند از صراط مستقیم منحرف می شوند)، درست است که وقت مشخصی برای قیامت تعیین نشده اما احتمال نزدیک بودنش تصریح شده است : (لَعَلَ السّاعهَ قَریب 17 سوره 42- عَصی اَن یَکُونَ قریباً 51 سوره بنی اسرائیل و درجائی فرماید: لا یَاتیکُم اِلاّ بَغنَهً 187 سوره اعراف و نظائر آیات) بهرحال نباید درباره آنروز تردید کرد، چه خدائی که او را از نیستی بوجود آورده قادر است بار دیگر خلعت هستی بر او بپوشاند که آیات بعدی چنین است و در این باره :
 
فلینظرالانسان ممّ خُلق خلقَ مِن ماء دافق یخرجُ من بین الصُلب والترائب انّه علی رجعه لقادر.
یوم تبلی السرائر فماله من قوه ولا ناصر        پس انسان بنگرد که ازچه چیز آفریده شده است از آبی جهنده آفریده شده است که از میانه پشت و سینه ها بیرون آید.
بیگمان او بر بازگرداندن وی توانا است.
روزی که رازها از پرده برون افتد آنگاه او را یارا و یاوری نیست.      

اِنَّهُ علی رَجعِهِ لَقادِر: استفاده های متفرقه از آیات ..

مشرکان و کفار مکه که منافع نامشروع خود را در خطی می دیدند پیوسته در مقابله با دعوت رسولخدا بعناوین مختلف کارشکنی می کردند، با گفتن شاعر، کذّاب و ساحر و مانند آن، آیات 11 تا آخر سوره در جواب آنها است، قسمت به نظامهای دیگر آسمان و زمین از بارش و رویش که این سخن حاکم و فیصله دهنده حق و باطل است نه سخنی هزل و بیهوده

 
والسّماء ذات الرّجع والارض ذات الصَدع اَنّه لقول فصل و ما هو بالهزل اّنّهُم یکیدون کیدا و اکیدُ کیدا فمهّلِ الکافِرینَ اَمهِلهُم رُوَیدا        و سوگند به آسمان باران دار و سوگند به زمین برشکافته بگیاه که قرآن سخنی قاطع است و هزل نیست آنان نیرنگیمی سگالند من نیز تدبیری می کنم، پس کافران را مهلت ده و اندک زمانی فروگذارشان      

- اِنَّهُم یَکیدون کَیدا : لفظ یکیدون : صیغه مضارع و استمرار را می رساند یعنی همیشه عده ای هستند و خواهند بود که در مقابل دعوت حق پیغمبران می ایستند و نظیر آیات در سوره مبارکه صف آیه 8 و 9 است :
 
یُریدونَ لیطفوا نوراللهِ بِافواهِهِم وَاللهُ مُتِّم نورهِ و لشوکره الکافرُون. هُوَ الّذی ارسل رسوله بالهُدی وَ دین الحقَ لیُظهرهُ علی الذین کُلِّه وَ لَوکرِه المُشرِکون        میخواهند نور الهی را با سخنان خویش خاموش کنند حال آنکه خداوند کمال بخش نور خویش است ولو آنکه کافران ناخوش داشته باشند او کسیست که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاده است تا آن را بر همه ادیان پیروز گرداند ولو مشرکان ناخوش داشته باشند.     

- سخنی در نظام آسمان : خورشید ره نمای نظم در آسمان است، همه ما می دانیم وقتی آفتاب به چهار یک آسمان طرف شرق رسید ساعت 9 روز است و چون ببالای سر رسید ساعت 12 و در چهار یک طرف غرب ساعت 15 را اعلام می دارد.
با غروب آفتاب آرام آرام ستاره ها ظاهر می شوند، شما در مسیر آفتاب اولین ستاره را نشان کنید وقتی به ربع شرقی رسید سه ساعت از شب رفته است و همان ستاره بالای سر که رسید حدود نصف شب و به ربع غربی که سرازیر شد وقت سحر را اعلام می کند.
آفتاب با آن عظمت خود نیز لابلای ستارگان حرکت می کند با این فرق که قدری سنگین تر و با وقارتر و حدود چهار دقیقه عقب تر و نتیجه این تأخیر ایجاد چهار فصل است، بهرحال آسمان با تمام ستارگان در بیست و چهار ساعت یکبار می گردد و محور این حرکت خطی است که از قطب شمال و جنوب می گذرد و این حرکت از شرق به غرب است .
جدول بندی و فهرست شکلهای آسمان
حرکت آفتاب در وسط آسمان و به اصطلاح نجومی در منطقه البروج است که از دوازده برج تشکیل یافته به ترتیب : حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو، جوت و هر ماه در یک برج است .
در فروردین آفتاب در برج حمل است با غروب آفتاب برج حمل نیز با آفتاب در افق فرو می رود طبعاً برج های سرطان، اسد و سنبله بتوالی بالای سر می آیند. در ماه اسفند آفتاب در برج ثور است تا آخر ..
روی این حساب و با استفاده کردن از کلام نورانی حضرت صادق(ع) در حدیث مفصلی، این جدول تنظیم شده و تقدیم می گردد.(در صفحه 8)
مردم ما از دیرباز با آسمان و ستارگان انس و آشنایی به خصوصی داشتند. در ادبیات فارسی از ستارگان و مجموعه آنها زیاد استفاده شده که اگر جمع آوری گردد، کتاب قطوری می شود.
شاعر مجموعه ثریا(پروین) را بچشم بیدار تشبیه کرده و گفته است.
همه در خواب برفتند و شب از نیمه گذشت
                انکه در خواب نشد چشم من و پروین است
(پروین در قسمت شماره 4 شکل پیدا است) شاعر دیگری درباره تسلی شاگرد مدرسه که معلمی بنام سهیل او را سیلی زده بود گفته است
دلتنگ از آنی که سهیلت زده سیلی
                        سیبی که سهیلش نزند رنگ ندارد
ستاره سهیل نیز در قسمت شماره 4 شکل است و در لنگر شکل تخیلی کشتی قرار دارد. طلوع سهیل در فصل پاییز می باشد که با سیبهای پاییزی همزمان است.

دب اکبر- جدی- ذات الکرسی
اگر دو ستاره مقدم دب اکبر را با خطی مستقیم بهم وصل کنید و آن خط را بطرف قطب شمال امتداد دهید بستارۀ جدی برخورد می کند، در هر حال ستارۀ جدی بین صورت ذات الکرسی و دب اکبر قرار گرفته است.
خلاصه و تکمله
عالم زیباست و زیبائیها در انسان خلاصه شده است
توجه به نظام عالم چه در آسمان و چه در زمین توجه به زیبایی است طبق حدیث : انسان خلاصه جهان است.(مأخذ حدیث بحارالانوار ج61 صفحه 253 ) و زیبائیها در انسان خلاصه شده است .
انسان زیبای جهان است، تحقق این زیبایی موقعیست که تزکیه شود و زندگیش در خط عدالت باشد که : (بِالعَدلِ قامت السَّماواتِ وَ الارض) و انسان به عدالت امر شده است : (اِنَّ اللهَ یَامُرُ بِالعَدل آیه 90 سوره نحل) زیبایی انبیا و اولیا بخصوص خاتم ایشان حضرت محمدبن عبدالله(ص) و خاندانش گواه روشنی است ثم الامثل فالامثل
در شان نزول آیه 69 از سوره نساء چنین آمده است : یکی از صحابه ی پیغمبر که نسبت به حضرت علاقه ی شدیدی داشت روزی با حال پریشان خدمتش رسید پیغمبر از سبب ناراحتی او سوال نمود در جواب عرض کرد زمانی که از شما دور می شوم و شما را نمی بینم ناراحت می شوم امروز در این فکر فرو رفته بودم که فردای قیامت اگر من اهل بهشت باشم، مسلماً در جایگاه شما نخواهم بود و بنابراین شما را هرگز نخواهم دید و اگر اهل بهشت نباشم که تکلیف روشن است . آیه فوق الذکر نازل شد و ناراحتی صحابه برطرف گردید.
آیه 69 سوره نساء
 
وَ مَن یُطِعِ اللهُ والرَّسول فَاُولئِکَ مَعَ الّذین اَنعَم الله عَلَیهم مِنَ النَبیینَ وَ الصّدیقین والشُّهداء والصّالِحینَ و حسن اولئک رفیقا         و کسی که خدا و پیغمبر را اطاعت کند همنشین کسانی خواهد بود که خدا نعمت خود را بر آنها تمام کرده از پیغمبران و صدیقان و شهدا و صالحان و آنها رفیقهای خوبی هستند     

هیچ پیامبری مبعوث نشد مگر این که صدای زیبا داشت :
داود(ع) قاری و خواننده بهشت است که وقتی زبور را قرائت می کرد پرندگان دورش جمع می شدند و با آن همصدا بودند کوهها نیز (وَلَقَد اتینا داوُدَ منّا فَضلاً یا جِبالَ اَوِّبی مَعَهُ وَ الطَّیرَ وَ اَلَنّالَه الحدید آیه 10 سوره سباء) در حق ائمه هدی علیهم السلام نقل شده که صدای قرآن زیبایی داشتند که هر مرورکننده را میخکوب می کرد و بعضاً غش می کردند، گفتند رسول خدا چگونه بوده امام فرمود آن حضرت صدای خود را به اندازه تحمل و طاقت انسانها ظاهر می کرد والا کسی تاب و تحمل آن صدا را نداشت و هوش از سرش می پرید.
زیبائی در ائمه اطهار (علی و آل علیهم السلام) بقدری بالاست که از عهده افراد عادی ارزیابی آن بیرون است، زیارت جامعه کبیره بمراتبی از آن زیبائیها آگاه می کند.
اینک فرازهائی از آن را از نظر می گذرانیم :
مَو الیَّ لااُحصی ثَناءِکُم وَ لا اَبلُغُ مِنَ المَدحِ کُنهَکُم وَ مِنَ الوَصفِ قَدرَکُم وَ اَنتُم نُورُ الاَخیار وُ هداهُ الاَبرارِ، اِلخ ...
ترجمه : پیشوایان من صفات کمالیه و زیبائی شما آنقدر است که شما نتوان کرد و به کنه آن نتوانیم رسید و شمائید نور اختیار و هدایت کننده ابرار و حجتهای خدای مقتدر،آفرینش را بجهت شما ایجاد و با شما ختم نمود ببرکت شما باران را می فرستد و به برکت شما آسمان را نگه داشته که جز به امرش فرو نیاید و بواسطه شما غم و اندوه و رنجها از دلها برطرف می گردد و پیش شما است آنچه بر پیغمبران نازل شده و آنچه را ملائکه آورده اند و به جد شما روح الامین نازل گردیده، خدا به شما داده آنچه را که به احدی از اهل عالم نداده، هر شخص شریفی پیش شرف مقام شما سر فرود آورده و هر سرکش متکبری به اطاعت شما سرنهاد و هر جبار گردن فرازی مقابل فضل و کمال شما خاضع و همه چیز پیش شما فروتن گشت و زمین بنور شما روشن گردید و رستگاران عالم به ولایت و حجت شما رستگار شدند پیروی شما سلوک راه بهشت و رضوان و انکار ولایت شما خشم و غضب خدای رحمان است، پدر و مادر وجان و اهل و مالم همه فدای شما باد، در حلقه داکران عالم از سماوات و ارض همه جا ذکر خیر شما است . نامهای شما در میان نامها و جسدهای شما در میان اجساد روح بزرگ شما در میان ارواح و نفوس قدسی شما در میان نفوس،آثار وجودی شما در میان آثار و قبور شما در میان قبور پس چقدر نام های شما شیرین و نفوس شما با کرامت و شأن و مقامتان بزرگ و قدر و منزلت شما با جلال و عهد شما با وفاترین عهد و وعد و پیمان شما راست و با حقیقت، سخن شما نوربخش دلها و امر و فرمان شما هدایت و ارشاد خلق، کار شما نیکو عادات شما نیکی و احسان، فطرت شما کرم و بخشش و شان ذاتی شما حق و صدق و موافقت و شفقت، قول و دستور شما حکم حتمی لازم الاجراء، رای و اندیشه شما علم و دانش و بردباری و مال اندیشی است . اگر ذکری از خیر و نیکوئی شود اول مقام نیکی را دارید و اصل و فرع و معدن و محل و مبداء و منتهای هر خیر و نیکوئی شمائید، پدر و مادر و جانم فدای شما چگونه مدح و ثنای شما را توان وصف کرد و شئونات رفیع و جمیلتان را توان بشمار آورد در صورتیکه بواسطه شما خدا ما را از ذلت و کفر و عصیان نجات داد و غم و اندوههای شدید ما را برطرف ساخت و از وادی مهالک عالم و آتش و دوزخ رهانید. پدر و مادر و جانم فدای شما بواسطه ولایت و پیشوائی شما خدا معالم و حقایق دین را بما آموخت و هر آنچه از امور دنیای ما فاسد و پریشان بود اصلاح فرمود و ما را از فقر و ذلت و جهالت بعلم و عزت و دولت رسانید و بواسطه ولایت و پیشوائی شما کلمه توحید و معارف الهیه بحد کمال رسید و نعمت بزرگ دین و دنیا و آخرت بخلق عطا گردید و پراکندگی عقاید و آراء امت به الفت و اتحاد مبدل گشت و بولایت و دوستی شما طاعت و فریضه خلق پذیرفته می شود و خدا، دوستی شما را بر خلق واجب کرد و بشما درجات رفیع و مقام محمود و منزلت عالی معلوم نزد خدای  عزوجل و جاه و عزت بزرگ و شان عظیم و مقام شفاعت مقبول عطا گردید...
آنجا که معادلات بهم می خورد :
در تایید آن عده که می گویند صنعتی شدن زندگی بشری، معادلات را بر هم زده که مسئله این نشریه است و در هر جا و هر منطقه که برق کشیده شده مردم آنجا از تماشای آسمان محروم شده اند و از آثار تربیتی آن و همچنین شب را روز و روز را شب، که اکثر مردم شبها تا ساعت یک و دو بعد از نصف شب بیدار و روز تا دوازده خوابند و معادلات دیگر که بهم خورده است...
ائمه هدی صلوات الله علیهم با اینکه علم اولین و آخرین را داشتند ولی در عمل فقط بندگی خدا بوده و چیزی و صنعتی از خود اختراع ننمودند چه هر آنچه در زندگی انسان به او نیاز است خداوند تبارک و تعالی بدون دخالت انسان ایجاد کرده است که در این مقاله اشاره می شود . ابتدا از کلام امیرالمومنین(ع) بهره می گیریم: در نصیحت آنحضرت به فرزندش امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودهاست : از جمله مواعظ لقمان فرزندش را است که به او گفت ای فرزند باید عبرت گیرد کسی که یقینش قاصر است و بینشش در طلب روزی ضعیف است از اینکه خداوند تبارک و تعالی او را در احوالات سه گانه آفریده و روزیش را داده و در یکی از این احوال از و کسبی و حیله نبوده بداند که خداوند تبارک و تعالی در حالت چهارم هم روزیش را خواهد داد اما اول این حالات این بوده که در رحم مادرش او را روزی داده در آن قرارگاه کذایی آنجا که سرما و گرما آزارش نمی داد سپس از آنجا بیرونش آورد و از شیر مادرش او را غذا داد و با آن اکتفا می کرد و او را رشد می داد و بحال می آورد و از تلف شدن حفظ می کرد بدون اینکه خود طفل در آن مدخلتی داشته باشد سپس از شیر گرفته شد و جاری کرد روزی را از کسب پدر و مادرش با رافت و رحمتی از پدر و مادرش و غیر از این هم از آن دو انتظار نبوده حتی بعضا او را بر خود مقدم می داشتند تا اینکه وقتی بزرگ شد و با عقل خود مشغول کسب کردن شد کارش بر او تنگ شد و گمانهایی به پروردگار خود داشت وحقوق واجبه را نداد و بخودش و عیالش زندگی را تنگ نمود از ترس کمی روزی و نداشتن یقین به عوض دادن از اطراف خدایتعالی چه در دنیا و چه در آخرت،چه بد بنده ای است این ای فرزند من (ج13 بحار صفحه 414)
در حدود چهارصد سال است که جهان غرب بازار صنعت را باز کرده و هر روز نوآوری می کند و صنعت خود را عرضه می نماید. که ظاهرش زیبا و در باطن خالی از ضرر نیست و مردم دنیا استقبال می کنند و توجه بضرر و زیانش نمی کنند.
چنانکه گذشت در هر مورد خدای تبارک و تعالی آنچه بشر به او نیاز دارد بدون دخالت او در این خانه بزرگ که خداوند برای انسان و پذیرایی او قرار داده است آورده اینک در آیات ذیل توجه کنید :
در سوره مبارکه بقره آیه 36 و اعراف آیه 24 چنین آمده : گفتیم در زمین فرود آئید که در آنجا برای شما قرارگاه و بهره است تا مدتی  
ولکُم فِی الارضِ مُستَقَرُّ وَ مَتاعٌ الی حین        پائین روید که شما تا مدتی در زمین قرارگاه و بهره دارید  


 مطالب برگرفته ازجلسات ،تالیفات وآثار حضرت آیت الله سید جواد سید فاطمی دام ظله

 

نکاتی ازتفسير سوره آل‌عمران

 بسم الله الرحمن الرحیم 

نکاتی ازتفسير سوره آل‌عمران

تهیه :رضاقارزی 

 
سوره آل‌عمران/آيه 1:
الم، اشاره به فوق العاده بودن قرآن و رمزي بين خدا و پيغمبرش و هر حرف نشانه‌ي اسمي از اسماء خداست كه در كنار هم اسم اعظم خداوند مي‌شود بهتر از هركلام سخن امام حسن العسگري كه: عرب جاهليت مي‌گفتند پيامبر اين كلمات را از خودش درآورده و خدا اين حروف را نازل كرد كه يعني اين حروف در دست شما هم هست، پس اگر مي‌توانيد شما هم مثل آن را بياوريد.
قل لئن اجتمعت الجن و الانس علي ان ياتو بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله و لوكان بعضم لبعض ظهيرا
و اين در واقع تعدي (مبارزه طلبي) است كه و ان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فاتو بسوره من مثله و ادعو شهداء كم من دون الله ان كنتم صادقين
« الله لا اله الا هوالحي‌القيوم»
حي مراتب دارد همه چيز زنده است كوه چون ثابت و پابرجاست زمين چون چسبندگي دارد، كافر زنده است مؤمن هم زنده است اما اين كجا و آن كجا، كافر خود بين است و فقط بيني خود را مي‌بيند.
ميان ماه من تا ماه گردون        تفاوت از زمين تا آسمان است
اما حي واقعي اوست « هوالحي فادعوه مخلصين له الدين و الحمدالله رب العالمين هوالحي الذي لا يموت » او زنده‌اي هست كه مرگي ندارد اما ديگر موجودات چقدر زنده‌اند، جمال مال زندگي است، جلال مال زندگي است. كتاب‌هاي آسماني از قيوم مي‌آيد چون قيّم عالم است لذا بايد كتاب بفرستد والا هرج و مرج مي‌شود. لذا كتاب را فرستاد تا حق از باطل روشن شود «نزل عليك الكتاب بالحق.»
فرقان : 1- فرق گذارنده بين حق و باطل 2- يعني قرآن تكه‌تكه آمده تا در دلها بنشيند.
« هوالذي يصوركم في الارحام » دليلي است براي إن الله لا يخفي عليه شيء.
آيات قرآن دو قسم هستند: 1- محكمات؛ (هنَّ أم الكتاب اصل قرآن هستند)
2- متشابهات متشابهات يك فلسفه‌اش احساس نياز به ائمه است كه مفسرين واقعي قرآن هستند. تا حقيقت و فضيلت آن‌ها روشن شود. و چيزي كه به ذهن مي‌آيد اين است كه متشابهات قرآن انگيزه تدبر را در انسان ايجاد مي‌كند.
ديگر اينكه:  
 براي گمراهان              يك حربه دستاويز است و سرگرمي پيدا مي‌كند
 براي مؤمنان              وسيله يقين بيشتر و ثبوت در دين است
راسخون في العلم: ائمه عليهم السلام
« ربنا لا تزع قلوبنا » پروردگارا نلغزان دلهاي ما را....
كه خيلي سفارش شده كه خيلي اين آيه را بخوانيد و در قنوت هم بخوانيد. براي اين است كه وقتي انسان متشابهات را ديد قلبش منحرف به معناي پوچي نشود و خدا را شكر كرده و در دام شيطان نيافتد و چون انسان در معرض لغزش است.
« ربنا انك جامع الناس اليوم لاريب فيه »
آمدن ما به دنيا براي رفتن به آن ايستگاه چرخ آفرينش است و همه اعصار و همه انسان‌ها پشت به پشت هم مي‌آيند تا در آن روز به هم بپيوندند اما ماديون و غرب با آن همه زرق و برقي كه دارند به اين اعتقاد ندارند و پوچ‌اند زندگي در نظر اينها مثل ميزباني است كه ميهماني دعوت مي‌كند و عوض پذيرايي و اكرام او، كارهايش را بر او تحميل مي‌كند و او به زحمت مي‌اندازد و كساني هم كه مي‌آيند بر سر او مي‌زنند و به او ظلم مي‌كنند وميزبان هم هيچ چيزي نمي‌گويد و دست آخر هم اين ميهمان را دفع و دفن مي‌كند.
پشه كي داند كه اين باغ از كي است    در بهاران زاد و مرگش در، دي است
و اين تعبير عجيب است وكمتر جايي وجود دارد و نشان مي‌دهد كه همه‌ي آمدن و رفتن‌ها براي آن روز است و خداوند در وعده‌هايش خلاف نيست و مانند انسان ضعيف نيست كه وعده دهد و بعد بگويد نشد، «ان‌الله لا يخلف الميعاد ان الذين كفرو ولن تغني عنهم اموالهم ولا اولادهم من الله ثميأ» قانون الهي جاري مي‌شود كفار با اموال و اولاد نمي‌توانند مانع شوند؛ ان الحكم الالله
مال و اولاد نمي‌تواند درياي نيازهاي انسان را تأمين كند باعث رحمت و عذاب هم ممكن است باشد. طفل وقتي از مادر جدا شود اگر تمام دنيا را به او بدهي باز هم قلمبه قلمبه اشك مي‌ريزد و مي‌گويند مادر. حال انساني كه از خدا جدا شده چه چيزي مي‌تواند جاي آن را بگيرد و همين جدايي بالاترين عذاب است.
همانطور كه از خدا جدا شده چه چيزي مي‌تواند جاي آن را بگيرد و همين جدايي بالاترين عذاب است. البته اينها قابل قياس نيستند ولله المثل الاعلي حال آيا مال و اولاد مي‌تواند جاي اين عذاب و جدايي را بگيريد، خير.
هرجا آتشي روشن است طرفي از آن كافر است، او مؤمن هيچ‌گاه باعث آتش نمي‌شوند اولئك هم وقود النار و اتقوا النار التي وقودها الناس و الحجاره.
كفر معناي وسيعي دارد. در معناي لغوي به معناي ستر و پوشاندن است و در روايات هست كه مراتب دارد. انسان در عين حال كه مؤمن است از جهاتي مي‌تواند كافر هم باشد و همين كفر عذاب دارد و خود كفر هم عذاب است. خوشگذراني مادي و خوش ظاهري مخصوص فرعون و فرعونيان است اما مؤمن خوشگذران نيست مؤمن فرح نمي‌كند در حاليكه فرح و صفا به سراغ مؤمن مي‌آيد آن خوشي با اين دنيا جور در نمي‌آيد و خدا دنيا را جاي خوشي و خوشگذراني قرار نداده.
كافر با خدا در افتاده ولي نمي‌شود با خدا در افتاد «و عاقبتش والله شديد العقاب»
زين للناس حب الشهوات من النساء و... .
لذت‌هاي مادي را نام مي‌برد كه در رأس همه زن است چه در دنيا و چه در آخرت كه حورالعين است و هيچ لذتي از لذت‌هاي دنيوي از خوردن و آشاميدن و.... به آن نمي‌رسد لذا فرموده‌اند دو،سوم  ايمانتان را با ازدواج تكميل كنيد و در يك، سوم ديگر تقوا پيشه كنيد و سفارش شده زود ازدواج كنيد و پيامبر هم فرمود كه من از دنياي شما سه چيز را انتخاب نمودم: 1- زن 2- عطر 3- نماز كه قره عين في الصلوه
آيا شما را به بهتر از آن خبر دهم؟
مگر بهتر از اين لذت‌ها هم هست؟
بله وقتي انسان از همه‌ي لذت‌ها بريد به آن لذت واقعي و اصلي مي‌رسد كه لذت زن هم از اوست لذا انبياء و ائمه از همه لذت‌ها مي‌گذشتند ولي در مقابل خير من ذلكم گريه مي‌كردند و مي‌خواستند و نمي‌گذشتند، خودش را مي‌خواستند.
برزنم، بوسه به در، ليلي شود
بايد ميل را نگهداشت كه علت لذت هم همين ميل و خواستن است، سير نبايد شد.
آب كم جو، تشنگي آور بدست     تا بجوشد آبت از بالا و پست
بله انساني كه حسد ندارد و بخل ندارد جنات است هر جا كه باشد باغستان است و هر چيزي‌كه ببيند لذت است.
البته آن بهشت موعود هم هست و بايد اعتقاد باشد به آن و مي‌بايست آن بهشت هم باشد.
ولي در همين دنيا هم جنات است.
اين دنيا برتر از علل است برتر از اسباب است در چاه باشد زنده است، داشته باشد زنده است. نداشته باشد زنده است.
پيغمبر هم شام مي‌خورد ولي دو سه لقمه به 10 لقمه نمي‌كشيد.
انساني كه از دنيا چشم پوشيد هرجا كه باشد با زن است و همان لذت را مي‌برد گويا با حورالعين است.
چون با منبع اصلي است لذا امام زين‌العابدين براي سربازانش دعا مي‌كند كه:
« صَوِّر لَوّح في قلوبهم نعيم الآخره »
يعني حورالعين را بينند و از زن‌هاي دنيوي برگردند و به خاطر زن‌هاي دنيوي دست از جنگ نكشند.
خدايا نعمت‌هاي بهشتي را براي آن مصور كن تا ببينند.
بهتر از همه‌ي اين لذت‌ها دنيوي؛ لذت بهشت است و بالاترين از اين لذت‌ها بهشتي هم رضوان‌الله و لذت رضايت الهي است. و در اولويت هم هست كه اهل بهشت سؤال مي‌كنند كه خدايا بهتر از اينها هم هست؟ خدا مي‌گويد بله رضايت من است. و رضوان من الله‌اكبر.
سوره آل عمران/آيه 14:
ذلك متاع الحيوه الدنيا:
دنيا مي‌گويند چون، دني و پست است.
ائمه مي‌گويند ما از دنيا به قدر ضرورت استفاده مي‌كنيم؛ مانند ميته‌اي كه انسان در هنگام ضرورت مي‌خورد.
« للذين التقوا عند ربهم جنات »
مؤمن مانند بهشت است و باغستان است همانطور كه انسان در باغستان مي‌رود اكرام مي‌شود و لذت مي‌برد مؤمن هم همينطور هست.
« جنات تجري من تحتها الانهار‌»
كنايه از زنده بودن مؤمن است، انسان تا وقتي مرده هست كه هيچ، ولي وقتي زنده شد ديگر زنده مي‌ماند چه مؤمن و چه كافر.
« ازواج مطهره»
حضرت علي(ع) مي‌فرمايد: اي حسن جان! اگرمي‌تواني كاري كني كه زنت كسي را نبيند بكن و اگر مي‌تواني كاري كني كه كسي زنت را نبيند بكن.
از شرار زن بپرهيزيد و از خوبانشان هم در حذر باشيد « و كونوا من خيارهن علي حذر» بايد اندازه نگه داشت تا هميشه علاقه باشد.
« و رضوان من الله »
كه بالاتر همه است.
« الذين يقولون ربنا امنا»
اينها هميشه مناجات دارند.
ربنا فاغفرلنا يعني خدايا ما را اصلاح كن و از نار و آتش كه همان وابستگي به دنياست نجات بده ومردم اسير آتش «الناس عبيدالنار» مگر شيعيان علي و آل علي
« الصابرين»
همه كس نمي‌تواند در مقابل زن زيبا و.... ايستادگي كند مگر صابرين.
« الصادقين»
در قولش صادق است كه مهمترين قولش همان كلمه توحيد است.
« القانتين»
در مقابل خدا خضوع و خشوع دارند. « امن هو قانت آناء الليل.»
« والمستغفرين بالاسحار»
كه امام صادق فرمود همان نمازشب است و آن 70 استغفار است كه فرمود اگر كسي يك سال اين كار را ادامه دهد و 70 بار در نمازش استغفار كند مشمول اين آيات است:
« والمستغفرين بالاسحار»
استغفار لازم است و براي اين هست كه بگوييم:
خدايا ما مي‌دانيم كه خيري جز تو نيست اما با اين حال گاهي غفلت مي‌كنيم كه پيامبر مي‌گفت: خدايا «لاتكلني الي نفسي طرفه عين ابداً» كه همسر پيامر اعتراض كرد و پيغمبر فرمود: حضرت يونس لحظه‌اي به خودش واگذار شد و آنطور شد. خدايا ما مي‌دانيم كه معبودي جز تو نيست اما با اين حال گاهي زن را مي‌بوسيم بچه‌هامان را مي‌بوسيم خانه را گرم مي‌كنيم سقف مي‌زنيم كه همه‌ي اينها مخالف توحيد است خدايا ما را ببخش كه خداوند به پيغمبر فرمود:
« واعلم أنه لااله‌الاهو واستغفر لذنبك»
كه در سوره زلزال هست كه « إذا زلزلت الارض زلزالها » در مدينه زلزله آمد همه پريشان از خانه‌ها بيرون ريختند و به در خانه حضرت امير(ع) كه رفتند ديدند حضرت آرام نشسته و همه تعجب كردند و تعجبشان وقتي بيشتر شد كه حضرت رو به زمين كرد و دستش را به زمين گذاشت و فرمود به آن كه: هي مالِك؟
بله كسي كه قائم به خداست و خودش را براي زلزله آماده كرده ترس از زلزله ندارد. ترس از زلزله براي اين است كه مردم خودشان را آماده نكرده‌اند و مي‌ترسند. سقف به سرشان بريزد. اما اگر با زلزله كه ملاكي هست كنار آمدند. ديگر از زلزله‌ي قيامت هم ترس ندارند و اينها علي و شيعيان اويند. « وهم من فزع يومئذ آمنون»
نكاتي از تفسير چند آيه سوره آل عمران :
سوره آل‌عمران آيه....:
« شهدالله أنه لااله‌الا هو»
به چه گواهي مي‌دهد؟ به اين كتاب آفرينش
« والملئكه»:
كه اميرالمؤمنين در نهج‌البلاغه بيان جالبي درباره آن‌ها دارد كه: « آن‌ها مي‌بينند و تمام خواسته‌هايشان و تمام عشقشان خداست و فقط خدا را مي‌پرستند و لحظه‌اي هم خسته نمي‌شوند و اگر خدا را آن‌طور كه هست مي‌شناختند تمام اين عبادتهايشان را هيچ مي‌دانستند و البته انسان بايد اينطور باشد.»
« وأولو العلم قائماً بالقسط» :
(إن ذكر الخير فأنتم أوَّلُه) اولوالعلم كساني هستند كه عالم به خدا، عالم به توحيدند، فيزيك‌دان و شيمي‌دان و... اولوالعلم نيستند البته اول اولوالعلم (ائمه و پيامبر) هستند.
سوره آل‌عمران آيه...:
« قل اللهم مالك الملك»:
قرآن كلمه به كلمه‌اش آموزنده و بيدار كننده است.
يك وقت انسان كتابي دارد اين مالكيت مجازي است. مالك حقيقي كسي است كه زنده مي‌كند و مي‌ميراند و غذا مي‌دهد ونگه مي‌دارد و... .
« تؤتي الملك من تشاء»:
البته اينطور نيست كه جبر و استبداد باشد بلكه در عين حال لياقت‌ها نيز مورد نظر است.
« وتعز من تشاء و تذل من تشاء»
اينها همه‌اش توحيد است ذلت از اوست و عزت هم از اوست.
« بيدك الخير»
وقتي انسان فهميد همه چيز از اوست، ديگر راهش را مي‌رود و بندگيش را مي‌كند و هيچ چيز نمي‌تواند او را از خدا غافل كند.
« تخرج الحي من الميت و تخرج الميت من الحي»:
اين كار هميشگي خداوند است و براي چيست؟ براي اينكه ما راهمان را پيدا كنيم.
« و ترزق من تشاء بغير حساب»
وقتي به محيط حي و قيومي آمدي ديگر اين سببها پيش تو هيچ است يا من ذَلَّ عنده الاسباب البته احترام به اين سبب‌ها داريم ولي در پيش خداوند كارها وابسته به اين اسباب نيست.
و از وباي زرق و محرومي درآ        درجهان حي و قيومي درآ
تا    ندانم‌هايت   مي‌دانم   شود        تا نتانم‌هات مي‌تانم شود
« عبدي اطعني حتي اجعلك مَثَلي فإني اقول لشيءِ كن فيكون و انت تقول لشيءٍ       كن فيكون »
« لا يتخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين»:
بعضي از جاهل‌ها كه فريفته‌ي زرق و برق غربند و مي‌گويند ما عقب مانده‌ايم. اين كلام شركت آميز است. يعني قرآني كه علم اولين و تا آخرين  در آن است هيچ.
در قرآن هست كه:
« الم تر الي الذين اوتوا نصيباً من الكتاب يقولون للذين كفروا هؤلاء اهدي من الذين امنوا سبيلاً اولئك عليهم لعنه الله.»
الان هم غرب بتي شده براي مردم و اين تلويزيون هم الان باعث بدبختي مردم شده و باز مي‌كنند آن را مردم هم كه نمي‌فهمند و تا بيايي آن‌ها را بيدار كني عمر تمام شده نمي‌دانم چه بايد كرد. دانشگاه چه هست اصلاً طبابتي كه اسلام رد مي‌كند، دانشكده‌ي موسيقي و دانشكده‌ي هنرهاي دستي و.... خوب هم كه آن درس‌ها را بخوانند باز هم بايد آن‌ها را به ديوار زد آيه‌ مي‌فرمايد كه:
« ولكن اكثر الناس لا يعلمونَ ظاهراً من الحيوه الدنيا و هم عن الاخره غافلون» تمام اين دكترها، ظاهري از زندگاني دنيا را مي‌بينند.
البته ما صددرصد مخالف نيستم، بايد اين‌گونه باشد كه در مكتب قرآن پرورش پيدا كنند بعد چندين نفررا تخصص بدهيم نه همه را مثلاً در شهري در حد نياز سيصد نفر رياضي سيصد نفر شيمي كفايت مي‌كند ديگر متخصص شيمي كه نبايد فيزيك بخواند. همه كه نبايد تخصص در اين رشته‌ها بگيرند به اندازه‌اي كه شياطين بر ما تسلط پيدا نكنند و چون الان آن‌ها رفتند ما مجبوريم كه براي جلوگيري از غلبه آن‌ها بخوانيم. هر منطقه‌اي گياهي مخصوص براي بيماري‌هاي آن منطقه دارد اما الان.... .
« يحذركم الله نفسه»:
از عذاب مي‌ترساند ترجمه غلطي است. از خودش بايد مواظبت داشت اتقوالله يعني خود خدا رابپاييد.
سوره آل‌عمران/آيه29:
« قل ان تخفوا ما في صدروكم»
اگر ذره‌اي علاقه به كفار در دل انسان باشد عذاب دارد.
« ويحذركم الله نفسه»
اين تعبير كه خدا شما را از وجودش مي‌ترساند اشتباه است بايد بگوييم خدا شما را از خودش بر حذر مي‌دارد كه مرا بپاييد و معصيت نكنيد.
« قل إن كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله »
محبت يك طرفه فايده ندارد
خوشا آن كه محبت هردو سر بي        كه يك سر مهرباني دردسر بي
راه رهايي از عذاب و بدبختي‌ها اطاعت خداست.
« ويغفرلكم ذنوبكم/31»
اگر تبعيت از خدا شد خدا ريشه‌ي گناهان را در وجود انسان خشك مي‌كند.
« قل إن كنتم تحبون الله »
اگر انسان بداند منشأ همه خيرها و نيكي‌ها خداست ديگر به اين و آن توجه نمي‌كند و فقط خدا را دوست مي‌دارد ولي آيا خدا هم انسان را دوست دارد؟
انسان لياقت دوستي خدا را ندارد بايد خود را از حرص و حسد و.... پاك كند و اين هم در گرو اطاعت انبياء است و آيه هم همين را بيان مي‌كند كه رمز دوستي خدا تبعيت است بايد از خدا اطاعت كرد تا خودشان را پاك كند كه خُذ من اموالهم صدقات تطهرن.
پس دوستي به اين كه انسان به خدا برسد و بگوييد من به خدا رسيدم  « ليس من جبتي الا الله» وديگر احتياج به نماز ندارم و دريا شدم و دريا را هيچ گناهي نمي‌تواند آلوده كند كه اين عقيده‌ي بعضي عرفا و صوفي است و حال آنكه «اوصاني بالصلوه و الزكوه مادمت حيا »
آيت‌الله گلپايگاني رفتن به خانقاه را هم حرام مي‌دانسته. كه امروز خطر اين مذاهب انحرافي ما را تهديد مي‌كند و بعضي از اينها را به عنوان عرفان تدريس مي‌كنند.
رمز دوستي خدا فقط در اطاعت است اطاعت از محمدوآل‌محمد.« قل اطيعوالله و الرسول فان تولوا فإن الله لايحب الكافرين»
واگر خدا هم انسان را دوست نداشته باشد حالا هرچه بگويي خدايا من دوستت دارم قربانت بروم فايده‌اي ندارد.
« اذ قالت امرات عمران»
در بني‌اسرائيل اينطور بوده كه پدرومادر براي خدمت به پسرشان رجوع كردند، البته در اسلام هم همين است « ولا تقل لهما اُف» كه امام زين‌العابدين هم مي فرمايند كه خدمت به پدرومادر را براي من شيرين‌تر و لذيذتر كن. بله لذا همسر حضرت عمران (حسنه) گفت:
« رب اني نذرت لك ما في بطني محرراً »
« رب اني وضعتها انثي والله اعلم بما وَضَعَت »
اگر وَضَعتْ بخوانيم كلام خدا مي‌شود كه معترضه است بين دو كلام مابعد وماقبل آن كه كلام همسر عمران است و اگر وضعتُ بخوانيم ادامه‌ي كلام  همسر حضرت عمران مي‌شود.
« هنا لك دعا زكريا ربهُ »
وقتي زكريا كرامت خدا به مريم را ديد (نه كرامت مريم) و پي به اين درس توحيد مي‌كرد كه در عين احترام به اسباب و مسببات بايد متوجه بود كه خداوند مفيد به اين اسباب نيست لذا فهميد كه او هم مي‌تواند از خدا كاري كه با اسباب ظاهري انجام نمي‌شود بخواهد چرا كه حضرت مريم به او فرمود كه:
« ان الله يرزق من يشاء بغير حساب »؛ يعني خداوند به هر كه خواهد روزي بي‌حساب مي دهد (نه بيشمار)
اين هديه قرآن است به شاگردان قرآن و ماديون اين بهره را ندارند و در كل قرآن اين مسير طي مي‌شود كه خداوند انسان را متوجه اين نيروي ماوراي اسباب و  مسببات بكند.
كه وقتي حضرت علي(ع) هم قرض درهمي دادن و به خانه برگشت و رسول اكرم(ص) هم بود و ديد كه ظرفي و جعبه‌اي در خانه است و پارچه‌اي روي آن است و از آن بخار بلند مي‌شود حضرت از همسرش فاطمه زهرا(س) مي‌پرسد كه گفتي ما غذايي نداريم پس اين چه هست كه پيغمبر تبسمي مي‌كند و مي‌فرمايد كه خوشحالم كه خداوند مرا مانند عيسي توفيق مشاهده اين داد كه دخترم مانند حضرت مريم از غذاهاي بهشتي استفاده كند:
و اين جريان در حالاتي كه جاري مي‌شود كه اسباب و مسببات به بن بست برسند كما اينكه در حضرت موسي هم زماني خداوند به موسي دستور داد عصايت را به آب بن كه لشكر صدايشان درآمده بود ونه راه پس داشتند و نه پيش لذا در اينجا امداد غيبي آمد و خداوند فرمود عصايت را به بحر بزن.
« رب هب لي من لدنك رحمه»
من لدنك، يعني از جانب خودت كه علم لدني هم همينطور است يعني علمي كه بدون اسباب و مسببات بدست آيد كه در داستان حضرت موسي و خضر هم همين است كه خداوند در مورد حضرت خضر مي‌فرمايد: «واتيناه من لدنا علماً‌ »
يكي از امتيازات سوره مباركه آل‌عمران بيان توحيد است.
توحيد يعني مؤثر فقط خداست و چيزي جز خدا اثري ذاتي ندارد و اگر چيزي اثري‌ نشان مي‌دهد باذن الله است و قرآن از اول تا آخر براي بيان سرگذشت انبياء و اعجاز انبياء و در نتيجه رسيدن به توحيد است.
ما در عين حال كه به اسباب و مسببات احترام قائليم معتقديم كه باذن الله است، آتش به اذن الله مي‌سوزاند آب اگر جريان پيدا مي‌كند ذاتي نيست خداست كه آب را سنگ مي‌كند، سنگ را آب مي‌كند، آتش را سرد مي‌كند، سرد را سلامت مي‌كند.
بايد نروماده جفت شوند تا ولدي به وجود آيد اين قانون طبيعت است اما قانون الهي ماوراي اين است بدون ازدواج هم مي‌آورد.
البته اين معنايش اين نيست كه دنبال كار نرويم تا مانند حضرت مريم خداوند طعام برايمان بفرستد يا جنگ نكنيم تا خدا ملائكه بفرستد:
بلكه اين در زماني است كه انسان در حين كار و تلاش به بن‌بست مي‌رسد و آنجا جاي امداد الهي است. مانند عصا به آب زدن حضرت موسي.
« .... إن تصبروا وتتقوا ياتوكم من فورهم هذا»
« يا من ذلَّ عنده الاسباب»، « يمددكم ربكم بخمسه الاف من الملائكه مردفين»، « ان الله يرزق من يشاء بغير حساب » يعني بي حساب طبيعي بدون اسباب و مسببات و حضرت زكريا هم از همان قدرت مافوق خواست « قال رهب لي من لدنك» با اينكه زنش پيرونازا (80 ساله) بود و خودش نيز در سن كهولت بسر مي‌برد و صاحب طبيعي فرزند دار شدن نمي‌شد البته فرزنداني داشت ولي گويا صالح نبودند. «هنا لك دعا زكريا» كه اميرالمؤمنين هم مي‌فرمايد: خدا خزائن رحمتش را در جايي قرار داد و كليدش دعاست. « قال اتيك الا تكلم الناس ثلاثه ايام الارمزا و ذكر ربك كثيراً وسبح بالعشي و الابكار»
تو مي‌خواهي بچه‌دار شوي... انرژي‌ات را خرج نكني سه روز حرف نزن. ثانياً تو از طرف خدا فرزند مي‌خواهي لذا صبح و شب خدا را تسبيح كن.
« يا مريم ان الله اصطفاكِ و طهرك و اصطفياك علي نساء العالمين»
حب دنيا منشأ فساد است. به خاطر اين است كه موجب حرص است موجب حسد است موجب كينه است. امام انبياء و ائمه اينطور نبودند. ما بايد خودمان را به آن‌ها برسانيم آن‌ها الگوي ما هستند حضرت علي تا مرتبه‌اي به پيغمبر اقتدا كرده كه همدوش پيامبر است و هركس به اندازه‌اي و مرتبه‌اي پيغمبر را الگو قرار مي‌دهد كه سلمان منا اهل البيت.
در عين حال كه در بين مردم هستند و تجارت و كسب مي‌كنند اما از ياد خدا غافل نيستند.
« رجال لا تلهيهم تجاره و لا بيع عن ذكرالله » (سوره نور)
بله انبياء آمده‌اند كه انسان را به بهشت برسانند و بهشت هم با پارسايي از اين آلودگي‌ها به دست مي‌آيد. علت برگزيدن انبياء و ائمه و ديگر خلائق همين پاكي است.
« يا مريم اقنتي لربك واسجدي»
سجده نزديكترين حالت بنده به خداست.
« واركعي مع الراكعين»
« ذلك من انباء نوحيه توصيه اليك و ما كنت لديهم إذ يلقون افلامهم ايهم يكفلُ مريم»
برسر كفالت حضرت مريم نزاع شد و قرار شدن قلم‌هايي را كه به آن تورات مي‌نوشتند در آب بياندازند و هركدام از قلم‌ها كه در آب فرو نرفت صاحبش كفيل مريم مي‌شود كه قلم حضرت عيسي درآب فرو نرفت.  
« ان الله يبشرك بكلمه ...»
كلمه به خاطر اين است كه خدا با گفتن كلمه‌ي كن به حضرت زكريا(ع) فرزند داد.
بدون پدرومادر هم مي‌شود بدون بارش و رويش هم مي شود ماديون مي‌گويند نه مي‌گويند جميعت زياد شده آينده چه مي‌شود.
بايد خانه‌ها را چند طبقه كنيم زمين كم است اما، ما مي‌گوييم نه، خدا مي‌داند چه مي‌كند اگر اينطور بود نمي‌آفريد.
« ويكلم الناس في المهد و كهلاً »
اصلاً اين سوره توحيد است، (سوره آل عمران ) كسي كه مي‌خواهد توحيدش را قوي كند اين سوره را بخواند در گهواره سخن گفتن، آن هم نه آب بابا گفتن بلكه سخني كه در چهل سالگي مي‌گويد، گفتن اين با نيروي غيب است.
« ويعلمهُم الكتاب والحكمه »
كتاب آن مطالبي است كه ثابت است در طبيعت يعني مقدرات كه در دعا هم هست به پيامبر(ص) مي‌گويد « واصبر» لحكم، ربك و لا تكن كصاحب الحوت»؛ كتاب يعني مطالبي كه نوشته شده و حتمي است.
حكمت يعني اعتقاد صحيح و عمل به آن (حكمت عملي و نظري)، ما مسلمانان حكيم هستيم چون عقيده صحيح داريم و به آن عمل مي‌كنيد.
« ومكروا و مكروالله»
يك نفر از حواريون مي‌شد و حضرت عيسي را معرفي كرد و براي حضرت عيسي دام گذاشتند اما به اذن الله حضرت عيسي به آسمان رفت و خود آن شخص به شكل حضرت عيسي درآمد و خودش در دام افتاد.
« واذ قال اللهُ يا عيسي انّي متوفيك و رافعك اليَّ »
« و جاعل الذين اتبعوك فوق الذين كفروا الي يوم القيامه»
كه پيروان حضرت عيسي مسلمانان هستند چون خود حضرت عيسي وعده داده كه  «يأتني من بعد اسمه احمد» و كسي كه به پيغمبر آخر زمان(ص) ايمان آورده‌اند آن‌ها در واقع دعوت حضرت عيسي را اجابت كرده‌اند و واقعاً اينها هستند كه بر كفار غلبه دارند چون داراي استقلال و حجت و عقيده‌هاي محكمند و كفار زيردست اينها هستند و آن‌هايي كه مي‌گويند غرب پيشرفت كرده احمق‌اند و نمي‌فهمند خدا به پيامبر هم فرموده كه «لا يغرنك تغلب الذين كفرو في البلاد متاع قليل ثم الينا مرجعكم.»
وقتي پيامبر به نجران كه گفتند حضرت عيسي پدر ندارد و او پسر خداست و يا خود خداست. گفت: اگر پدر نداشتن دليل خدا بودن است پس حضرت آدم كه مادر هم نداشته به خدا بودن اولي است.
آن مسيحيان متحير شدند اما باز هم قبول نكرده‌اند لذا پيغمبر باذن‌الله با آن‌ها گفت آماده‌ي مباهله شويد و آن‌ها وقتي ديدند پيامبر با اهل بيتش با چه آرامشي مي‌آيد يكي از آن‌ها گفت كه من چهره‌هايي را مي‌بينم كه اگر به خدا رو كنند احدي از شما باقي نخواهد ماند لذا ترسيدند و قبول كردند كه جزيه بپردازند و هرگاه با كسي مجادله كردي و نپذيرفت و منو مي‌گيرد و نمازي مي خوانيد و فايده هم دارد و آن كه بر حق نيست معلوم مي‌شود.
« قل يا اهل الكتاب لقالوا الي كلمه سواء بيننا و بينكم»
مي‌گويند پيغمبر در آخرِ نامه‌اي كه به سلاطين مي‌نوشت اين آيه را نوشت:
« ولا يتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله»
تبعيت از كسي كه حرام خدا را حلال مي‌كند و حلال خدا را حرام مي‌كند و در واقع مانند اين است كه او را رب خود قراردهي.
« ماكان ابراهيم يهوديا و لا نصرانيا»
البته همه اديان اسلام است و دين خداست « ان الدين عندالله الاسلام»؛ لكن اين اسم‌ها را از خودشان ساختند و دين حضرت موسي و عيسي(ع) را تحريف كردند.
« وَدَّت طائفه مِنْ اهل الكتاب لَوْ يُضِلُّونَكُم»
و در آيه هست كه « ولا يزالون يقاتلونكم حتي يردوكم عن دينكم ان استطاعوا » و اين خصوصيت آن‌هاست لذا مسلمانان بايد هميشه آمادگي مقابله با آن‌ها را           داشته باشند.
« و ما يضلون الا انفسهم و ما يشعرون»
« وَمِنْ اَهلِ الكتاب مَنْ اِن تأمنهُ بدينار»
قنطار همان پوست گاور است كه پُر از طلا كني
الان هم هستند از يهود و نصاري مخصوصاً نصاري، كساني كه ايمان خوبي دارند به خدا و روز قيامت منتها نمي‌دانند كه پيغمبري آمده و آن زمان يعني زمان پيغمبر هم بعضي بودند.
« وَمنهم مِّنْ اِن تأمَنْهُ بدينار لا يؤدِّه اليك الا مادُمت عليه قائماً »
اين مطلب دقيقي است كه البته ما مي‌دانيم سِرش در چه هست كه امام صادق(ع) هم به كسي كه گفت من از يهوديي پولي طلب دارم ولي هرچه رفتم پولم را نداده، فرمود برو آنجا بايست و كاري نكن و حرفي نزن. آن شخص رفت و با تعجب آمد و به حضرت گفت طلبم را گرفتم. اين رمزي است كه هميشه نه فقط با يهود و نصاري بلكه در مورد ديگران هم صادق است. و البته اين براي جائيست كه شخص بدهكار پول دارد ولي نمي‌دهد و قصردادن هم ندارد.
« ان الذين يشترون بَعَهد الله اَيمنِهِم ثَمناً قليلاً اولئك لاخلقَ لَهُم في الاخره و لا يكلمُهُم الله يوم القيامه»
معلوم مي‌شود كه خدا در قيامت با انسان‌ها سخن مي‌گويد و چه لذتي دارد، معلوم نيست حضرت موسي وقتي خداوند با او سخن گفت چه حالي پيدا كرد البته اين براي همه است در روايت هست كه تا حضرت موسي گرسنگي نكشيد خدا با او سخن نگفت و حضرت و حضرت امير(ع) مي‌گويد: اينكه حضرت موسي عرضه داشت « رب اني بما انزلت» چندين روز فقط گياهان صحرايي را مي‌خورد و چيز ديگري در بيابان براي خوردن نداشت و طوري شد كه بدنش نحيف شد و سبزي گياهان از پوستش پيدا بود لذا آمادگي و استحقاق تكلم خدا را داشت والا اگر با ما خدا سخن تعجب مي‌كنيم كه اين چه صدايي بود. اما انسان مي‌تواند استحقاق آن مقام را پيدا كند.
« ولا يزكيهم»
تزكيه اين است كه انسان از رذايل اخلاقي (حرص، حسد و...) پاك شود كه اين در اين دنيا به طور ميسر نمي‌شود حتي رسول اكرم(ص) و ائمه(ع) هم همين‌ طور بودند منتها مراتب دارد.
رسول اكرم(ص) هم دائماً از خدا هدايت مي‌خواست و شب و روز ترس گمراهي را داشت و تا آخر عمر مي‌گفت: «اهدانا الصراط المستقيم»
آن تزكيه كامل كه ديگر ذره‌اي آلودگي در وجود انسان نماند و رذايل به طور كلي از وجود انسان ريشه كن شود در قيامت انجام مي‌شود كه به قول معروف خداوند آن دست رحمتش را به قلب‌ها مي‌كشد.
« ولهم عذاب اليم»
واقعاً دردناك است وقتي به انسان بگويند تو اينگونه بودي و انسان را به خودش نشان دهند و بعد بگويند تو بايد به اينجا مي‌رسيدي و مقامت اين بوده، چه محروميتي، چه دردي بالاتر و دردناكتر كه انسان ديگر تنها شود و فراموش شود و ديگر هيچكس با او تكلم نكند و توجهي به او نكند كه امام سجاد(ع) اين آيه سوره يا آيه ديگري كه وقتي براي حضرت مي‌خوانند هِق هِق گريه مي‌كند، بله به خدا پناه مي‌بريم، واقعاً سخت است.
« ولكن كونوا ربنيين بما كنتم تعلمون الكتاب و بما كنتم تدرسون»
معلوم مي‌شود كه درس، قرآن است نه فيزيك و شيمي، شش هزار آيه را كسي واقعاً بخواند و تدبر كند و بفهمد مگر ديگر وقتي پيدا مي‌كند آن هم با چندين برابر، رواياتي كه داريم. البته بايد دو سه نفر باشند كه مثلاً انگليسي بدانند تا وقتي لالي آمد بتوانند سخنش را براي ما بيان كنند.
« اَفَغَيْرَ دين الله يَبْغُونَ وَ لَهُ  اَسْلَمَ من فِي السموات والارض»
نشست و برخاست و عادات و مقررات و معاملات و برخوردها و نظام‌هايي كه مردم بين خودشان دارد دين است، منتها يا حق است يا باطل. مي‌گويند اگر حيواني چموش شد و رَم كرد اين آيه را در گوشش بخوانيد رام مي‌شود.


« ان الذين كفروا و ماتوا و هم كفارٌ فلن يقبل من احدهم مل‌ الارض ذهب» :
يك معنا اين است كه چون دنيا بازار است و جاي معامله است بايد انفاق كرد و اما بعضي خواب مي‌مانند و غفلت مي‌كنند، اينها ديگر بعد از مرگ اگر تمام زمين را به اندازه‌اش طلا انفاق كنند قبول نمي‌شود چون ديگر بازار بسته شده و معامله تمام شده است.
معناي ديگر اين است كه پناه بر خدا، به حدي آن عذاب قيامت و آخرت سخت است كه در آيه ديگر هست كه شخص مجرم آرزو مي‌كند كه اگر به اندازه‌ي زمين هم طلا و جواهر داشت مي‌داد تا رها مي‌شد.
در همين دنيا هم شخص زنداني همينطور است و حتي خانه خود را گرو مي‌گذارد تا يك شب هم در زندان نماند حالا ديگر آنجا چه هست پناه برخدا، منتها در اينجا قبول مي‌كنند ولي در آنجا اگر چه به اندازه‌ي تمام زمين بدهد رها نمي‌شود.
« يا ايهاالذين امنوا ان تطيعوا فريقاً من الذين اوتوا الكتاب يردوكم بعد ايمانكم كافرين »‌
اگر حرفه‌اي از اهل كتاب را اطاعت كني كافر مي‌شوي.
به عنوان مثال:
الان هم دارند در نظام آموزش از آن‌ها تبعيت مي‌كنند و اين هم اطاعت از آن‌هاست 120 سال است كه اين كلاس را بر ما تحميل كرده‌اند و الان هم ساكتيم اين را انگليسي‌ها آورده‌اند، و بچه‌هاي ما كافر مي‌شوند.
« يا ايها الذين امنوا اتقواالله حق نقاته»
حق تقاته اين است كه انسان هرآن كه پس از خدا داشته باشد؛ هرآن خواسته‌اي از خدا داشته باشد؛
هميشه خاضع و خاشع باشد كه خداوند هم به پيامبر(ص) مي‌فرمايد:
« واذكر ربك في نفسك تضرعاً و خيفه و دون الجهد من القول في المئه و لا عتلاو لا تكن من الغافلين»
« ولا تموتن الا و انتم مسلمون»
معناي:
كسي كه حق تقاته است اسلام هم دارد منتها بايد اين حالت را تا آخرحفظ كند و با ايمان بميرد. البته حق تقوا تا آخرعمر هست منتها آيد مي‌گويد. اگر اينطور نبودي لااقل آخر عمرت اين حالت را پيدا كن تا آن طرف بدبخت نشوي
در آيات ديگر هم هست كه حضرت يعقوب به فرزندانش چيزي گفت كه تا آخر آيه، « ولا تموتن الا و انتم مسلمون» بود كه همينطور هم شد و هرچند بَد بودند اما توبه كردند و با پاكي از دنيا رفتند و سادات هم همينطور هستند اگر بَد هم باشند در آخر پاك مي‌ميرند.
« و عتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا»
دشمن در نهاد انسان است، چون همه خود را ذي حق مي‌دانند و همه چيز را براي خود مي‌خواهند ممكن است كه حتي پدر با پسر (يا ايهاالذين امنوا إن من ازواجك و اولادكم عدواً لكم فاحذروهم) برادر با برادر و.... با هم دشمن باشند.
« اهبطوا في الارض بعضكم لبعض عدو»
انسان بايد مواظب باشد دگر پسر انسان دشمن انسان است بايد مواظبش بود كه مثلاً جيبت را نزند ولي وقتي كه « ان تعصوا خيرلكم عجيب» عجيب عالمي است همه اين دشمني‌ها بود « وكنتم علي شفا حفره من النار» در لبه‌ي پرتگاه آتش است و به قول امام صادق(ع): انسان‌ها مملوك جهنم‌اند مگر شيعيان ما اصلاً كافر كه در آتش به خاطر اين است كه دائماً صفات رذيله‌اش مانند آتش شعله‌ورتر مي‌شود.
پيامبر آمد « فألف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمه إخوانا»
« وكنتم علي شفا حفره في النار فانقذكم منها»
« كذلك ليبين الله لكم اياته لعلكم تهتدون »
كه بهترين هدايت هم همين هدايت به بهشت است. كه اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: «سبحانك خالقاً و معبودا خلقت داراً و جعلت فيها مأدبهَ و مَطعماً و مَشَرباً و أرسلت إليها داعياً ثم يدعوا اليها فلا الداعي اَجابوا...»   (يكي از خطبه‌هاي نهج‌البلاغه)
« ان الذين كفروا لَن تُغنيَ عَنْهُم واموالهم ولا اولادهم من الله شيئا»
همانطور كه اگر بچه از مادر جدا كني ضجه مي‌زند و هيچ چيز جاي مادر را پر نمي‌كند كافر هم بزرگترين عذاب برايش همين است كه از خدا دور افتاده الهي لئن صبرت علي عذابك فكيف اصبر علي فراقك الهي ماذا وجد من فقدك و ماذا فقدَ من وجدك»؛ البته خدا با مادر قابل مقايسه نيست ولله المثل الاعلي.
خدا به كافران در اين دنيا مجال داده و ديگر در آن دنيا نصيبي نداشته باشند.
« وشاورهم في الامر »
يك معنايش اين است كه پيغمبر(ص) مؤمنين را هم به مشورت خواستن شريك كند و بدين وسيله آن‌ها دلگرم شوند اما پيغمبر از همه كاملتر بود و خودش تصميم مي‌گرفت اين معنا هم مي‌شود كه خداوند هر مغزي چيزي قرار داده و خداوند يكبار به پيغمبر با جبرئيل سخن مي‌گويد و يكبار هم مي‌گويد از مغزهاي مؤمنين استفاده كن واين هم دستور خداوند هست كه در حديث است هرگاه در كاري شك كردي با مؤمنين مشورت كن ما خيروصلاح شما را بر زبان آن‌ها جاري مي‌كنيم.
بهشت دنيا قبل از بهشت موعود:
- متقي‌ها آن‌ها كه خدا را مي‌پايند آن‌ها در باغها هستند (بهشت دنيا) آدم متقي همه جا برايش باغ است، خانه، بازار يعني در همه احوال در تنگي نيست، داشتن و نداشتن براي اين آدم مساوي است خداست كه روزي را به هر كه مي‌خواهد زياد مي‌دهد و به هر كه مي‌خواهد كم مي‌دهد آنچه مطلوب است رحمت خداوند است. « ويزكهم» افرادي كه 10سال، 20 سال در مسجد‌اند (اهل مسجداند) تزكيه شده‌اند شايد خودش هم نداند. «عظم الخالق في انفسهم...» خالق در نظراينها عظيم است و غيرخدا حقير است، مؤمني كه به وعده‌هاي خدا ايمان دارد بخيل نمي‌شود، خدا داده در راهش خرج مي‌كند اين انس با خداست اين تزكيه است كه ثمره بهشت است از خدا مي‌خواهيم توفيق تزكيه به ما عنايت فرمايد.
اصل آخرت است
- هرشخصي چشنده مرگ است حتي شهداء.
- در آيه (185 بقره): يا كشته شويد يا شهيد شويد (يعني....
- اجر شما در قيامت تصوير خواهد شد حتي اگر در دنيا به پاداش بعضي اعمال رسيده باشيد.
پس: هركس كه بتواند خود را از آتش نفساني نجات دهد در جنت در خواهد آمد اگر چنين باشد پيروز است در غير اين صورت شكست خورده‌ي نفس خود هستند.
- زندگي دنيا جز متاع فريب چيزي نيست و اصل آخرت است و داخل شدن در بهشت.
- (از تفسيرروان جاويد) از امام صادق(ع): كسي كه كشته شود مرگ ناچشيده و بايد برگردد كه مرگ را بچشد. مراد اثبات رجعت است، اهل زمين مي‌ميرند و يك نفر باقي نمي‌ماند مگر ملك‌الموت، جبرائيل، اسرافيل و...
- خلوص در ايمان، خوبي به برادران ديني، سعي در برآوردن حوائج آن‌ها
- نهايتاً قاعد و مجاهد مربوط به عمل است.
پس حضرت پيامبر(ص) در اين بحث برتري دارد.
پس بسته به وضعيت است كه كدام افضل است.
- خداوند مجاهدين را بر قاعدين 70 درجه بالاتر داشته و در بين هر درجه بسيار فاصله است.
- البته شما مبتلا مي‌شويد و در مالتان، جانتان و البته از اهل كتاب و از كساني كه مشركند اذيت‌هاي زياد.
اگر شما در مقابل آن‌ها صبروتقوا پيشه كنيد اين از كارهاي شايسته است كه بهتر است و ناراحت هم نباشيد.
پيرامون سوره مباركه الزلزال (زلزله)؛ (بخش دوم مطالب معظم له در تفسير اين سوره ):
زلزله (حركت لرزشي منطقه‌اي از زمين) مثل ساير حركت‌هاي آن (وضعي، انتقالي و نوساني قطبي) از لوازم لاينفك اين كره خاكي است بايد با او كنار آمد و قبول كرد.
« اَذا زُلزلَتِ الارْضَ زِلزالها. آنگاه كه زمين حركت لرزشي خود را ظاهر كرد. آنگاه كه زمين‌لرزه شد. آنگاه كه زمين با لرزش نهايي خود لرزيد.
ما در حين زلزله از سقوط مي‌ترسيم، سقوط چيزي از بالاي سر، اما اگر زير آسمان باشيم يا در ساختماني كه سقفش سبك است زلزله چندان وحشتي ندارد.
از لوازم لاينفك اين كره خاكي است بايد با او كنار آمد، پذيرفت بايد قبولش كرد، و اينكه ما دلهره داريم و مي‌ترسيم خود يك اشتباه است يا بهتر بگوييم ترس ما از زلزله زائيده جهالت غفلت، و بي‌احتياطي ما است.
همچون مرگ را كهدر مسير حيات قرارگرفته و هر نفسي چشنده آن است بايد قبول كرد و نترسيد، به نظر مي‌رسد كه با هيچ تلقيني و با هيچ صغري كبرايي نمي‌شود اين ترس از مرگ را از بين برد مگر با كلام آفريننده مرگ و راهنماييهاي آن:
در سوره مباركه ملك 67 در اولين آيه‌اش چنين آمده منشأ خيروبركت است كسي كه ملك هستي و پادشاهي آن بدست اوست كسي كه به هرچيز اندازه گذشته است و به آن مسلط است، اوست كه مرگ و زندگي را آفريد تا شما را بيازمايد كدامين از شما نيكوكارتر و خالص‌تر براي او هستيد: « تَباركَ الذي بَيده المُلك وَ هُوَ علي كُلِشّيٍ قَدير، الذي خَلَق المَوتَ وَ الحيوه لِيَلبوَكُمْ اَيُّكم اَحْسنُ عَمَلا وَ هُوَ العزيزُ الغَفُور»
وقتي دانستيم كه مرگ مخلوق است مسلماً مي‌دانيم كه زيبا است چه خداوند تبارك و تعالي هرچه آفريده زيبا آفريده « الذي اَحْسَنَ كُلشيٍ خلقَهُ...» از آيه 7 سجده؛ در زيبايي آنچه معيار است اندازه و تناسب بين اندازه‌هاست، سرتاسر هستي را ما زيبا مي بينيم چون هرچيز اندازه دارد و تناسبي بين اشياء دقيقا رعايت شده « اَفَلا ينظرونَ اِلَي الابل كَيفَ خُلقَتْ، وَاَلَي السماء كَيفَ رفِعتْ، وَ اِلَي اَلجبالِ كَيفَ نَصبتَ، وَاِلَي الارضَ كَيفَ سُطحتْ»(سوره غاشيه/آيه20)
يك مثل عاميانه:
به شتر گفتند: گردنت كج است، گفت كجايم راست است، ولي تناسب بين اندازه‌هاي گونه‌گونه زيبايي خاصي به حيوان داده كه قابل درك است.
همين‌طور آسمان و زمين حتي در كوه‌ها به ظاهر زمخت و بي‌نظم و خشن آن زيبايي را درك مي‌كنيم از همين ديدگاه است كه حضرت حسين صلوات الله وسلام‌عليه در آن كلام مشهورش مرگ را به گردن بندزن جوان تشبيه كرده (خُطّ الموتُ عَلي وُلْدِ آدم مَخطّ القلادهً عَلي جيد الفتاه) در اين خصوص سخن زياد است از قرآن چون آيه158 آل عمران و ديگر آيات و كلماتي از رهبران معصوم، فقط اكتفا كنيم به آن دعايي كه رسولخدا پيوسته از خداوند مسئلت مي‌كرد: خداوندا از تو خواهم كه از دنيا خير بگيرم از اين دار الغرور و خانه‌اي گول زن، و از تو خواهم روي آوردن به سوي خانه ابدي و از تو خواهم توفيق آماده شدن به مرگ را قبل از فوت وقت و رسيدن اجل « اللهم اَنّي اسئلك التَجا في عن دار الغُرور وَ الا نابه اِلي دارالخُلوه و اسئلكَ الاستعداد لِلموت قَبْل حُلُول الفَوت» از اين ديدگاه است كه زمين لرزه هم موضع خود را اعلام مي‌دارد:
در جلد 41 بحارالانوار صفحه254 به وسائطي از حضرت صديقه فاطمه‌زهرا سلام‌الله عليها نقل كرده: در عهده ابوبكر زلزله شد، به حدي شديد بود كه مردم بي‌اختيار به همديگر پناهنده مي‌شدند، دسته جمعي به در خانه علي عليه‌السلام روانه شدند، آن حضرت بيرون آمد در حاليكه بي‌تفاوت و بي‌اعتنا به آن وحشتي كه مردم را فراگرفته بود، علي‌عليه‌السلام به راه افتاد مردم در عقب ايشان رسيدند به جايي كه تپه مانندي بود حضرت برآن نشستند مردم هم در دورشان گرد آمدند، همچنان به ديوارهاي مدينه نگاه مي‌كردند كه در حال لرزيدن بود و جلو عقب مي‌آمد، حضرت فرمود گويا خيلي هول كرده‌ايد گفتند چگونه وحشت نكنيم تا حال چنين زلزله‌اي نديده بوديم، حضرت فاطمه(س) فرمود: حضرت علي(ع) دو لبش را حركت داد سپس دستش را به زمين زد، و گفت چه شده تو را آرام باش، زمين ساكت شد مردم در تعجب فرورفتند بيشتر از تعجبي كه اول بار موقع خروج از منزلش كرده بودند، سپس فرمود شما از كرده من تعجب كرديد. گفتند بلي فرمود: من آن انساني هستم كه خداوند گفته است: «اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها و قال الانسان مالها يومئذ تحدث اخبارها»، بلي منم انساني كه به زمين مي‌گويد چه شده تو را، زمين به من حديث خواهد گفت:
سخني حول‌وحوش انسان:
انساني كه آفريدگارش در احسن تقويم آفريده « لَقَد خَلقنا الانسانَ في اَحسنَ تَقويم» (سوره تين/آيه4) و در سوره مباركه مؤمنون پس از بيان مراتب خلقت از سلاله طين تا «وَكَسونا العِظامَ لَحماً» چنين فرمايد: سپس او را ساخته و پرداختيم در خلقت ويژه‌اي، در خلقت ديگري كه (ارزش و ابعادش به آساني شناخته نشود) «ثم انشاناهُ خلقا آخرفَتَباركَ اللهُ اَحْسنُ الخالقينْ آيه14» انساني كه عالم صغير است، همچنانكه عالم انسان كبير است (حديث خواندني از عالم آل‌محمد صفحه 253 ج61 بحارالانوار)، عالم زيبا است، زيباييها در انسان خلاصه شده، انسان زيباي جهان است، دنيا خانه‌ايست كه تمام وسائل زندگي در او فراهم شده و مالكش انسان است.
 (حديثي از امام معصوم(ع) صفحه 61 ج3 بحارالانوار)،
 گستره زمين زير پايش و آسمان آراسته به خورشيد و ماه ستارگان سقف بالاي سرش، انسان در بر و بحر مسلط بر همه چيز است چيزي نبايد بالاي سر او قرار گيرد طوري كه بر انسان مسلط باشد «وَلَقَد كَرّمنا بني‌آدم وَحَمَلنا هُمْ في البَّر والبحر» (سوره اسراء/آيه70)
 آري انسان نه تنها حاكم بر زمين است بلكه از عرش هم بالاتر رفته است. در روايات سفر معراجيه آمده: وقتي به آن بالاها مي‌رسند رسولخدا از جبرئيل مي‌پرسد، چيزي زير پايم لغزيد، عرض كرد يا رسول الله آن عرش بود، خلاصه: انسان سر است نباي چيزي بالاي سرش باشد طوري كه تحقير شود و مقام كرامتش لكه‌دار گردد. نبايد انسان پا به عرش خاك برسر شود. مگر مواقع اضطرار و ناچاري آن هم به قدري كه اگر زلزله شد آسيب نبيند.
ما در حين زلزله از سقوط مي‌ترسيم، سقوط چيزي از بالاي سر، اما اگر زير آسمان باشيم يا در ساختماني كه سقفش سبك است زلزله چندان وحشتي ندارد.
رسولخدا كمتر زير سقف يا خيمه و چادر مي‌رفتند و بي‌جهت  نبود كه در برابر اصرار اصحابش اجازه نداد سقفي به مسجدش بزنند تا جائيكه آن حضرت از دنيا رفت مسجد سقف نداشت، مسجدي كه صدها نفر به طور فشرده در آن اجتماع مي‌كنند و تشويق شده‌اند كه هرچه بيشتر در آن مكث نمايند « المؤمنُ في المَسجد كالسَمكْ في الماء» اگر سر پوشيده باشد چه مي‌شود، آلودگي هوا در اثر تنفس آن همه جمعيت، اگر ترقه‌اي منفجر شود و آتش‌سوزي به هم رسد چه مي‌شود...
در مدينه منوره سنت رسول‌الله تا به امروز حفظ شده و مسجدالنبي سقف ندارد و چادر برقي كار گذاشته شده كه در مواقع اضطرار (باد و باران، گرما و سرماي شديد) باز و بسته مي‌شود.
در جزوه‌اي كه به عنوان سير تاريخي مسجد منتشر شد نظر عده‌اي از فقهاي نامي شيعه را نقل كردم كه باستناد كريمه: « لَقد كانَ لَكُمْ في رَسُول الله اُسوه حَسَنه » از آيه 21 سوره اجرات سقف زدن به مسجد را مگر در مواقع ضروري جايز نمي‌دانستند.
سيماي مسجد در عصر رسول‌الله(ص)
گزيده از دو منبع معتبر كتاب صلوه جواهر از صفحه 707 و مصباح الشريعه مرحوم حاج آقا رضا همداني از صفحه 702 درباره مسجد: مستحب است مساجد سقف باشد بلكه از رواياتي استفاده مي‌شود كه كراهت دارد سقف بزنند، عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) گفت: شنيدم از آن حضرت مي‌فرمود رسولخدا مسجدي بنا كرد بالبنه سپس مسلمانان زياد شدند عرض كردند يا رسول‌الله اگر امر فرماييد مسجدي قرار دهند. دستور دادند به مساجد مسجد اضافه شد و ديوار را با لبنه و نصف بنا كردند سپس باز عده مسلمانان زياد شد و عرض كردند يا رسول‌الله اگر اجازه فرماييد مسجد را توسعه دهند كه توسعه داده شده و ديوارش با نروماده بالا آمد، تابستان با گرماي شديدش رسيد گفتند اگر بفرماييد سايه باني قرار دهند فرمود بلي، از تنه نخل تيرها نصيب كردند و بر روي آن‌ها شاخه و برگ و خرما و اذخر انداختند به همين نحو بود تا باران آمد و مسجد داشت چكه مي‌كرد. گفتند اگر امر فرماييد با سقف گل اندودي بپوشانند فرمودند: عَريش كَعَريش موسي الامرَ اَعجل مِنْ ذلك (رسيدن اجل سريع‌تر از اينهاست) با همين وضع بود و چكه مسجد را تحمل مي‌كردند كه رسولخدا(ص) درگذشت و مسجد سقف نداشت، و صدوق عليه الرحمه از حضرت باقر(ع) نقل كرده: اول چيزي كه قائم ما از آن شروع خواهد كرد سقف‌هاي مسجد است كه خواهد شكست و فرمان خواهد داد كه مثل عريش موسي قرار دهند و از بعضي از روايات كراهت سايبان هم استفاده مي‌شود، حلبي از امام صادق(ع) كه از آن حضرت سؤال شد از مساجد سايبان‌دار آيا نماز در آن‌ها كراهت دارد فرمود بلي، وليكن امروز براي شما ضرري ندارد (روز تقيه است) هرگاه عدل ظاهر شود خواهيد ديد كه چه مي‌كند و در كتاب ذكري احتمال داده‌اند كه تمام مسجد را سايبان قراردادن يا با سايبان مخصوص يا در بعضي از شهرها كراهت دارد، و بعضي از فقها ملتزم شده كه مطلق سايبان كراهت دارد حتي عرش هم بدون حاجت كراهت دارد و با وجود احتياج عرش مانعي ندارد و غير عرش مكروه است ولو احتياج هم باشد، مرحوم آيت‌الله همداني نتيجه گرفته كه بهتر حكم بعد هم كراهت عرش مطلق داده شود بلي بعيد نيست كه الزام شود و باولويت ترك آن ماداميكه حاجت به آن پيش نيامده، اين براي تاسي به فعل رسول‌الله(ص) بنص قرآن كريم است. «لَقَد كانَ لَكُم في رسولِ لله اُسوَه حَسَنه لِمَن كانَ يَرحُوا اللهَ وَ اليومَ الاخَرَ وَ ذَكر الله كثيرا» (سوره احزاب/آيه 21) وَ يَكرَهُ تَعْلِيَتُها، كراهت دارد بناي مسجد بلند باشد.
تا با سنت عملي رسول‌الله مخالف نشود زيرا ديوار مسجد رسول‌الله(ص) به اندازه قامت بود و براي اينكه مشرف به عورات مردم نباشد، در موقعي كه كسي به قصد اذان بالاي مسجد رود، و براي اينكه در رواياتي از بناي فوق هفت يا هشت ذراع نهي شده است (روايات مربوطه در صفحه 149 ج76 بحارالانوار است) آنچه از آن روايات و عمل رسول خدا(ص) درباره مسجد استفاده مي‌شود اين است كه آن حضرت عليهم السلام كريمه: اِنَّ اَوَلَ به لَيْتٍ وُضعَ لِلناسْ للذي بِيكَه مُباركا وَ هُديً للعالمينْ (سوره آل‌عمران/آيه 59) را محور كلماتشان قرار داده و خانه كعبه را الگو چه براي مسجد و چه براي خانه مسكوني گرفته‌اند، در روايتي به طور صريح امام باقر(ع) مي‌فرمايد: شايسته نيست به كسي كه بناي خود را از كعبه بالاتر برد (لا ينبغي لاحدٍ يَرفعَ بنائهُ الكعبه» علل شرايع به نقل بحارالانوار صفحه، 60 ج99 ؛ و مخفي نماند كه بناي اوليه كعبه هفت ذراع ارتفاع داشته است.                                  (صفحه 63ج99بحارالانوار)
حسن عمل، درستي و زيبايي در هر كار موقعي تحقق پيدا مي‌كند كه همه جوانب در نظر باشد، احاطه و آگاهي تمام جوانب كارهاي اجتماعي اسلامي مثل مسجد چه در موقع ظهور اسلام و چه در آينده دور تا الي يوم‌القيمه فقط از شخص رسول‌الله بر مي‌آيد به همين جهت قرآن كريم در تمام زمينه‌ها توده مردم را به تبعيت از شيوه‌هاي رسول الله دعوت كرده:« لَقَد كانَ لَكُم في رسول‌الله اُسوهُ حَسَنه كانَ يَرجوا الله وَاليومَ الاخر وَ ذَكَرَ الله كثيراً » (سوره احزاب/آيه 21)
به نظر اين بنده ناچيز ده‌ها سال ديگر حتي ديوارهاي خشتي گلي مسجد رسول‌الله(ص) را هم تحسين خواهند كرد و تبعيت خواهند نمود (حالا زود است) به جهاتي از جمله اينكه: مسجد خانه طهارت است خانه پاك كننده است خانه پاكي است «قيد رِجالُ يُحبونَ اَنْ يَتَطهرُ و اوَ واللهُ يُحبُ المطهرين» (سوره توبه/آيه108)
نبايد ديوار مسجد هم لكه چركي داشته باشد و آن خاصيت ديوار خشتي گلي است كه هميشه به رنگ طبيعي و تميز مي‌ماند، خاك(خشت و گل خام) خاصيت عفونت‌زدايي دارد و همواره لكه‌ها را به رنگ خود در مي‌آورد و پاك مي‌كند.
اين بود شمه‌اي از دورنماي مسجد در عصر رسول‌الله(ص)، لكن در طول تاريخ تحولاتي و روي داده و هركس به سليقه خود مسجدي ساخت و براي به اصطلاح تعظيم شعائر نقش نگاري در آن انداخت، اساس و ريشه اين تحول به سال 857 هجري رخ داد و آن تبديل كليساي صوفيه قديسه به مسجد جامع بود توسط سلطان محمدخان ثاني در زمان فتح اسلامبول كه به نام مسجد ايا صوفيه معروف شد آن پادشاه يك مناره و يك مدرسه به آن افزود و سلطان با يزيد مناره ديگري ساخت و مدرسه را وسعت داد، و ديگر مسجد سليمانيه است كه به نخبه‌ترين اثر معماري اسلام معروف شده و آن مسجد في‌المواقع تكامل يافته مسجد اياصوفيه است، از اين تاريخ معماري باصطلاح اسلامي شكل مي‌گيرد. و بعد از قرن هفتم و هشتم هركس مسجدي مي‌ساخت نقش و شكل نسبي اين دو مسجد را در آن پياده مي‌كرد و مردم هم آن‌ها را به حساب معماري اسلامي تلقي مي‌كردند غافل از اينكه آن معماري تكامل يافته معماري يونان است و اسلام به چنين معماري‌ها روي خوش نشان نداده بلكه در بعضي از موارد نهي هم كرده است، معماري اسلام چيز ديگر است، شأن اسلام بالاتر از اين است كه در گل‌ولاي، سنگ و آجر معماري كند.

معماري اسلام در بعد معنوي انسان است
اسلام آمده انسان عجول، انسان هلوع، انسان در جهنم ماديت غوطه‌ور شده را بالا كشد و عروجش دهد و بهشتي كند. انسان در خسران و ضرر فرورفته را، به طور خلاصه اسلام آمده از انسان آسيب‌پذير موجودي آسيب ناپذير بسازد، شخصيتي آرام، مطمئن مقاوم بار بياورد شخصيتي كه در سراسر هستي براي او كمترين اضطرابي پيش نيايد نه تنها زلزله‌هاي منطقه‌ زلزله بزرگ و عظيم قيامت هم در روح بزرگ او خلل ايجاد نكند، بلكه تبسم كند و از مشمولين:
«وُجوهُ يومئذٍ مُسفِره ضاحكه مُستبشِره»  (سوره عبس/آيه39)
باشد و بخندد. امام چهارم در مواقع ختم قران دعاي دارد بسيار خواندني، فرازي از آن دعا اين است و به سبب قرآن در سهمناكترين روز كه يوم فزع اكبر و روز حشر ما است. جامه امان  بر ما بپوشان « واكسُنا حُلَلَ الامان يَومَ الفَزَع الاكبرَ في نُشُورها»
(دعا 42 صحيفه- اشاره به آيه103 سوره انبياء و آيه 89 سوره نمل؛ است مردم غالباً در ملاقات‌ها، ديد و فكرشان عوض مي‌شود. در ملاقات با فقرا و ضعفا طوري هستند و در مواجه شدن با قدرتمند و غني طور ديگر، اسلام آمده اين روحيه را عوض كند و انسان‌هايي بسازد كه همه در يك صف قرار مي‌گيرند غني، فقير، تميز، ناتميز خوشگل و نازيبا، سفيدوسياه، نه غني به خود اجازه مي‌دهد كه از فقر فقير بترسدو نه فقير پابرهنه اعتنايي به ثروت و قدرت غني دارد، از مناجات‌هاي حضرت سجاد(ع) است: و مرا حفظ كن از اينكه بينوايي را پست خوارانگارم يا دولتمند را بزرگ و ارجمند پندارم چون ارجمند آن است كه به طاعت تو ارجمند گردد و خواجه آن كه به بندگي تو بزرگي يابد «وَاعسِمني مِنْ اَن اَظّنَ بذي عدمٍ خَساسهً اَو اَظن بِصاحِب ثَروَهٍ فضلاً، فَاِنَّّ الشريفَ مَنْ شَرَفته طاعتُك وَ العزيزَ مَنْ اَعزتهُ عبادتُك » ( فرازي از دعاي 35 صحيفه سجاديه) بلي انسان‌هاي ناموزون و سبك هستند كه بادهاي فقر و غني آن‌ها را مي‌لرزاند و مي‌لغزاند. كه « وَ الوَزن يَومئذ اَلَحق، فَمَنْ يَعْمَلْ مِثقالَ ذَرَهٍ خَيراً يَره وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثقالَ ذَرَهٍ شَراً يره»   (سوره زلزال)

زيبايي مسجد، آبادي مسجد، يعني چه:
كمال و زيبايي و آبادي در هر چيز و در هر مكان با در نظر گرفتن تمام جهات آن است رسولخدا(ص) حال ضعفا و فقراء امت را هم در نظر گرفته، هميشه عده هستند ضعيف و فقير و اين يك تصادف نيست عنايت حق تعالي بر اين است كه انسان‌ها با همين اختلاف طبقاتي نيز امتحان شوند، هميشه فقرايي پاك و متعهد بدين كه اكثريت متدنين را تشكيل مي‌دهند. وجود دارند، ضيق و تنگي معيشت به آن‌ها اجازه نمي‌دهد مستحبات شرعيه را به جاي آورند آن‌ها اكتفاء به واجبات مي‌كنند از نجاسات خود را براي اداء وظيفه نماز پاك مي‌كنند اما دائماً با لباس تميز كه مستحب است و ثواب نماز را زياد مي‌كند، نمي‌توانند و نمي‌رسند كه با لباس تميز و زيبا نماز بخوانند، يا مسواك كردن چقدر تأكيد شده و مي‌دانند و شنيده‌اند كه رسولخدا(ص) فرمود: اگر بر امتم مشقت نبود مسواك كردن را واجب مي‌كردم، چون مي‌دانست عده‌اي نمي‌رسند لذا واجب نكرده و مستحب است، يا هميشه بوي عرق بدن و پا را تميزكردن خوب است امام فقير خسته نمي‌تواند هميشه شستشو كند و دوش بگيرد، حمامي ندارد، رسولخدا(ص) تمام اينها را در نظر گرفته و در عين حال پابرهنه‌ها را بيشتر ترغيب وتشويق مي‌كرد خود همراه با آن‌ها مي‌نشسته، لذا مي‌بينيم طبق آنچه از مطاوي كلمات اصحاب بر مي‌آيد فرش مسجد رسولخدا(ص) يا قسمت مهم آن سنگريزه بود كه در حديث هم توجيه شده به اينكه سنگريزه ناپاكي‌ها را در خود دفن مي‌كند عفونت‌ها را مي‌زدايد.
تا اين اواخر فرش مسجدالحرام و مسجدالنبي و مسجدخيف و... سنگريزه بود در سال 1354 شمسي كه توفيق تشرف به زيارت خانه خدا نصيبم شد فرش مسجدالحرام به همان كيفيت سنگريزه بود، گردنبندهايي از سيمان يا سنگ مرمر و در وسط سنگريزه تميز، و در همان سال مسجد خيف واقع در مني كه تجلي‌گاه مجد و عظمت خداوند براي ابراهيم(ع) بود « وَ بِمَجْدِكَ الذي تَجليتَ به لَمُوسي كَليمكَ(ع) في طور سينا و ابراهيم(ع) مِنْ قَبلُ في مَسجد الخيف،» (فرازي از دعاي سمات) مسجدي كه اكثر انبياء(ع) در آن نماز خوانده‌اند و دو ركعت نماز در جاي پاي هفتاد هزار پيغمبر چه فضيلتي بالا دارد، هركس در گوشه اي روي سنگريزه‌هاي تميز نماز مي‌خواند يا خود سجاده‌اي زير پايش مي‌انداخت، و عده‌اي هم در كناري دراز كشيده و مشغول استراحت بودند.
اينها همه قبل از انقلاب اسلامي بود، در سال 1371 هجري شمسي بعد از انقلاب بار ديگر توفيق تشرف جهت اعمال عمره حاصل شد، روزي به شوق نماز در مسجد خيف راهي مني شديم به قول معروف اگر شما در آنجا نماز خوانديد ما هم خوانديم، مسجد را خراب كرده بودند به بخشيد نه به آن معني بلكه ساختمان بسيار عالي و قبه‌اي بلند با در و پيكر طاغوتي كه فقط از آن پنجره‌هاي مدرن سلطنتي مي‌شد اندرون مسجد را ديد زد، چه فرش‌ها و چه چلچراغ‌ها اما نماز بي نماز، گفتند: فقط در مراسمي باز مي‌شو، بلي اين است نتيجه تخلف از شيوه‌اي رسول‌الله(ص) متأسفانه امروز در كشور ما نيز بعضي از مساجد بي‌شباهت به آن وضع نيست، اينجاست كه نهي از آرايش مسجد بايد ساده و بي‌پيرايه باشد تداعي مي‌شود تا براي حفظ اثاثيه مسجد بسته نشود و خراب نگردد. « وَ مَنْ اَظلَمُ مِمّن مَنَع مَساجد الله اَنْ يُذكر فيها اسمُه وَسَعي في خَرابها...» (سوره بقره/آيه114) مردم بندگان خدا مسجد مي‌خواهند فرش و اثاث كذائي نمي‌خواهند هركس در خانه خود از آن‌ها وتميزتر از آن‌ها را دارد.
مسجد در هر كجا كه باشد شعبه‌اي، شعاعي از كعبه معظمه و مسجدالحرام است.
كه هميشه و همه وقت پناهگاه مردم مي‌باشد «وَاِذْ جَعَلنا البيت مَثابه للناسِ وَ اَمنا» (سوره بقره/آيه 126) خيلي زننده و زشت مي‌نمايد كه ساعت هشت صبح مثلاً  همه جا و همه درها باز باشد اما در خانه خدا بسته شود، براي جواناني كه داراي طينت‌هاي پاك هستند بهترين جا جهت پاكردن اوقات فراغت مسجد است، پير مرد باز نشسته‌اي كه از خانه‌اش بيرون آمده بهترين جايي كه او را به خود مي‌پذيرد     مسجد است.
براي فقرا و پابرهنگاني كه جايگاهي ندارند خانه پروردگارشان «مسجد» پناهگاه آن‌ها است مگر نه اين بود كه عده از فقرا « اصحاب صفه» هميشه در مسجد رسول‌الله(ص) بودند، در مدينه منوره تا به امروز جهت سنت رسول‌الله(ص) مسجدالنبي سكوي فقرا را حفظ كرده‌اند و معجري دورش كشيده‌اند.
در كشورهاي اروپايي به اصطلاح پيشرفته در فصل زمستان همه ساله از سرما عده‌اي در گوشه‌اي خيابانها يخ مي‌بندند و جان مي‌دهند، چه كليسا و معابدشان «برروي مردم» بسته است فقط در مراسمي باز مي‌شود.
ما مسلمان‌ها چرا درب مسجدها را به بنديم چه مانع شرعي دارد مگر مسجد فقط متعلق به اغنياء است.
خواب در مسجد: مسجد جاي عبادت است جاي تنيه و بيداري است  براي احترام مسجد خوب نيست كه انسان خانه خود را بگذارد و بيايد در مسجد بخوابد اما براي كسي كه يكي دو ساعت عبادت كرده مطالعه كرده، قرآن خوانده و خسته شده است براي رفع خستگي دراز بكشد و خوابش ببرد اشكالي ندارد، يا غريبي كه جايي ندارد در سرما و گرما پناهي ندارد بهترين جا مسجد است كه آن‌ها را در خود پناه مي‌دهد، حتي در مسجدالحرام كه منشأ و اساس و باصطلاح ما در مساجد است و همچنين در مسجدالرسول، از امام صادق(ع) پرسيدند خوابيدن در مسجدالحرام و مسجدالرسول چطور است، فرمودند بلي جايز است « فَاْينَ يَنامُ الناس» پس مردم در كجا بخوابند در خبر ديگر فرمود آيا مردم را چاره‌اي ديگري هست به جز خوابيدن در مسجد بخوابند اشكال ندارد. حديث در همان منابع ياد شده.
سخن آخر: در بنا كننده و نگهدارنده و پاينده اين چنين مساجد است كه حتماً بايد صدر و ذيل كريمه 19 سوره توبه را همواره در نظر داشته باشند. «اِنَّما يَعمْر مَساجِدالله مَنْ امن بالله وَ اليوم الاخرِ وَ اَقامَ الصلواه وَ اتي الزكاه وَ لَمْ يَخْشَ الاالله فَعَسي اَولئك اَنْ يكونو من المهتدين»، با تضرع و ابتهال از خداوند متعال مسئلت نماييم ما را از آباد كنندگان مساجد الله قرار دهد، بمنه و كرمه....

 

  مطالب برگرفته ازجلسات ،تالیفات وآثار حضرت آیت الله سید جواد سید فاطمی دام ظله

نکاتی پیرامون قرآن كريم

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 نکاتی پیرامون قرآن كريم  

قرآن عهد خداوند با بنده‌اش است، قرآن را بايد تا خواند حلال و حرامش، حقوق زن، فرزند، و غيره را بدانيم.
طبق حديث حضرت علي(ع): برهر مسلماني واجب است روزي پنجاه آيه از قرآن را بخواند.
- كتاب‌هاي آسماني از قيوم مي‌آيد چون قيم عالم است، لذا بايد كتابي بفرستد والا هرج‌ومرج مي‌شود، لذا كتاب را فرستاد تا حق از باطل روشن شود «نزل عليك الكتاب»
آيات قرآن هريك صندوقچه‌اي از معارف الهيه است با بيان، توضيح و تفسير اهل بيت عليهم السلام
- قرآن تكه‌تكه آمده، تا در دلها بنشيند چراغ قرآن است.
- اشارات قرآن قسمت مهم اين كتاب كريم است:
قرآن در خيلي جاها با اشارات سخن گفته در سوره مباركه شمس با اشاره سخن گفته. در اين سوره مباركه كه جلو انداختن فجوربر تقوي همين معنا را مي‌رساند: (فالهما فجورها و تقويها- آيه 8)
- بعضاً در قرآن در يك آيه حقايق زندگي انسان را از اول تا آخر ترسيم كرده. آيه 185 آل‌عمران دقت كنيد: « هركس چشنده مرگ است و شما پاداش خود را به طور كامل در قيامت خواهيد گرفت، كسي كه( توانست از آتش دروني رهيده و از فجور و اسارت خود خلاص شود) در بهشت درآيد پيروز شده است و زندگي دنيا چيزي جز متاع فريب نيست.
قرآن آسان است،قرآن كريم پايه و اساس درس ما است
فهم و درك قرآن همان‌قدر سهل و آسان است كه عرب درس نخوانده در محضر رسولخدا(ص) با يكبار شنيدن آيات مي‌فهميد و عقيده مي‌كرد و متعهد به اجراي دستوراتش مي‌شد، در جائيكه ابهام به نظرش مي‌رسيد يا در آيات متشابه، كلام رسولخدا(ص) توضيح و تفسير مي‌كرد در زمان ائمه اطهار عليهم‌السلام نيز به همان كيفيت كلمان آن حضرت را مردم كوچه و بازار كه اكثر آن‌ها درس نخوانده بودند مي‌گرفتند و نقل حديث مي‌كردند كسي اگر كمترين آشنايي با روايات و راويان احاديث كه همان اصناف، خياط، حداد، عطار، بزاز، طحان بودند داشته باشد اين را خوب مي‌فهمند. اما غيرعرب زبان مانند ما ايراني‌ها، طبق تحقيقي كه به عمل آمده بهترين راه براي يادگيري زبان خارجي خواندن متن و روزنامه‌هايي به زبان مورد نظر مي‌باشد و خوشبختانه مسلمانان دنيا در هر زباني متعهد هستند كه قرآن بخوانند حداقل در هر روز پنجاه آيه.
در وصيت‌نامه حضرت اميرالمؤمنين به فرزندش در اين باره چنين آمده:
انسان ناآرام و بي‌ثبات است پيوسته از عوارض داشتني‌ها و نداشتني‌ها رنج مي‌برد فقط درس انبياء است كه او را در حال (داشتن و نداشتن) آرام و تثبيت مي‌نمايد و به خطاب: « يا ايَّتها النَّفسُ المُطمئنَّه اِرْجعي اِلي ربك راضيه مَرضيه فَادخُلي في عبادي و اُدخُلي جَنَّتي » (سوره فجر/آيه 30) مشرف مي‌نمايد.
هان اي نفس مطمئنه‌، به سوي پروردگارت كه تو از او خشنودي و او از تو خشنود است بر گرد و در زمره بندگان من درآي و به بهشت من وارد شو.
انسان در آتش است شعله‌هاي حرص و آزش همواره او را كَبَد و زحمت و تعب قرار داده خود و ديگران را عذاب مي‌دهد و مي‌سوزاند سوره مباركه « البلد» است كه به راه آرامش هدايت مي‌كند و عذاب رنج و تعب را از او بركنار نموده و منشأ خيروبركت در زمره (اُولئكَ اَصحاب المَيمَنه 20 البلد) قرار مي‌دهد.
خلاصه فقط درس قرآن است، اخلاق قرآن، بهداشت

قرآن، تاريخ قرآن، اقتصاد قرآن، احكام قضائي قرآن، كسب تجارت قرآن، حلال و حرام قرآن روانشناسي قرآن، جنگ و صلح قرآن، بايد و نبايدهاي قرآن است كه حل مشكلات بشريت را كفايت مي‌نمايد.

  برگرفته ازجلسات ،تالیفات وآثار حضرت آیت الله سید جواد سید فاطمی دام ظله

 

کتابچه قرآن درس انسان -بخش دوم


بسم الله الرحمن الرحیم
کتابچه قرآن درس انسان -بخش دوم
رضا قارزی
حکایتی از سورۀ زلزال
راوی گوید: «ابوامید» را دیدم که در هر موضع از مسجدالحرام دو رکعت نماز می خواند. سؤال کردم این چه کاری است؟ چرا در یک جا نماز نمی گزاری؟
 جواب دد: زیرا مکان هایی که در آنها نماز می گزارم در قیامت برای من گواهی می دهند و  این آیه را قرائت کرد (یَومَئِذٍ تُحَدِّتُ اَخبارَها)
روزی که زمین به حوادث خود خبر می دهد[1].
نتیجه: زمین همانند نوار ضبط صوت که با چرخش خود صدا را ضبط می کند. صداها و اعمال و حوادث را روی خود ضبط می کند تا در صحنۀ قیامت آنها را پخش می کند و بدکاران را افشا و نیکوکاران را شادمان می کند و هر اندازه قطعات بیشتری از زمین به نفع مؤمن شهادت دهند مسرّت بیشتری دارد.

گفته ام سورۀ واقعه را بخوانند
عبدالله بن مسعود صحابی مشهور رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که در زمان عثمان بیمار شد و در آن بیماری از دنیا رفت. عثمان به هنگام بیماری به عیادت او رفت و او را اندوهگین یافت. سؤال کرد: از چه ناراحتی؟ جواب داد: از گناهانم.
چه درخواستی داری؟ خواستار رحمت پروردگار خویشم.
طبیب را دعوت نکنم؟
طبیب بیمارم کرده است.
عثمان گفت دستور بدهم از بیت المال به تو چیزی بدهند؟
ابن مسعود گفت: آن روز که نیازمند بودم چیزی ندادی، امروز که نیازمند نیستم می خواهی عطا  کنی؟
عثمان گفت: این بخشش از آندخترانت باشد.
ابن مسعود گفت: آنها هم نیازمند نیستند چرا  که به آنها گفته ام «سورۀ واقعه» را در هر شب بخوانید، و شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: کسی که سورۀ واقعه را در هر شب بخواند هرگز گرفتار تنگدستی نمی شود.[2]
چه کسی هر روز قرآن را ختم می کند؟
امام صادق علیه السلام فرمود: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحابش فرمود: کدامیک از شما همواره روزه دار است؟
سلمان عرض کرد: من یا رسول الله
حضتر فرمود: کدامیک از شما شب زنده داری می کند؟
سلمان عرض کرد: من یا رسول الله
حضرت فرمود: کدامیک از شما هر روز قرآن را ختم می کند؟
سلمان عرض کرد: من یا رسول الله
یکی از اصحاب ناراحت شد و گت: یا رسول الله! سلمان مردی فارس است که می خواهد بر گروه قریش فخر ورزد. فرمودید: کدامیک از شما همواره روزه می گیرد؟ گفت: من، در حالی که در اکثر روزها می خورد و فرمودید کدامیک از شما شب زنده داری می کند؟ گفت: من، در حالی که اکثر شب را خواب است و فرمودید کدامیک از شما هر روز قرآن را ختم می کند؟ گفت من، در حالی که اکثر روز را سکوت می کند.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ساکت باش ای فلان! کجا مثل لقمان حکیم پیدا می کنی؟ از او سؤال کن به تو پاسخ می دهد.
آن مرد به سلمان گفت: ای اباعبدالله! آیا گمان بردی که همواره روز داری؟
سلمان گفت: آنطور که تو گمان برده ای نیست. من در ماه سه روز روزه می گیرم و خدای عزّوجلّ فرمود: «کسی که کار نیکویی انجام دهد ده برابر آن اجر می گیرد» و من روزه ماه شعبان را به ماه رمضان متّصل می کنم و این روزۀ همیشگی است.
آن مرد گفت: آیا نگفتی شب را احیا می کنی؟
سلمان: آری
آن مرد: اما تو در اکثر شب خوابیده ای .
سلمان گفت: آنطور که گمان برده ای نیست. من شنیدم که حبیبم که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمادید: کسی ک با طهارت بخوابد مثل این است که همه شب را احیاء کرده است، و من با طهارت می خوابم.
آن مرد گفت: آیا گمان نبردی همه روز قرآن را ختم می کنی؟
سلمان جواب داد: آری
اما تو در بیشتر روزها سکوت کرده ای.
سلمان گفت: آنطور که گمان برده ای نیست. من شنیدم حبیبم، رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: یا اباالحسن مَثَل تو در امت من مَثَل قل هو الله احد است. پس هر کسی که یکبار ان را بخواند یک سوم قرآن را خوانده است و کسی که دوبار آن را بخواند دو سوم قرآن را خوانده است و کسی که سه بار آن را بخواند قرآن را ختم کرده است. پس کسی که تو را به زبان دوست داشته باشد یک سوم ایمانش کامل شدها ست، و کسی که تو را به زبان و قلب دوست داشته باشد، دو سوم ایمانش کامل شده است، و کسی که تو را به زبان و قلب دوست داشته باشد و به دست یاری کند، ایمانش را کامل کرده است. به خدایی که مرا برانگیخت، ای علی اگر تمام اهل زمین همانند اهل آسمان تو را دوست داشته باشند، کسی به آتش عذاب نخواهد شد و من «قل هو الله احد» را روزی سه بار می خوانم.
آن مرد از مجلس رفت و مثل اینکه سنگ در دهان او گذاشته شده بود.(کنایه از این است که در مجادله شکست خورده بود».[3]
محبت به سوره توحید
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گروهی را به جنگ فرستاد و حضرت علی علیه السلام را فرماندۀ آنها قرار داد. وقتی برگشتند پیامبر علیه السلام دربارۀ آنچه روی داده بود سؤال کرد. آنها در جواب گفتند: همه چیز به خیر و خوبی گذشت، جز اینکه او در همۀ نمازهای جماعت سورۀ توحید را قرائت می کرد.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: یا علی! چرا در همۀ نمازهای جماعت سورۀ توحید را قرائت کردی؟ حضرت در جواب عرض کرد: بخاطر محبّتی که به «قل هوالله احد» داشتم.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به این سوره محبّت نورزیدی مگر اینکه خدا به تو محبت ورزید.[4]




پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
ترسناک ترین آیه قرآن، آیۀ : فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و ... است.[5]
ایرانیها در این آیه
اما باقر علیه السلام فرمود: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این آیه را قرائت کرد.
(وَ آخَرینَ مِنهُم لَمّا یَلحَقُوا بّهِم وَ هُوَ العَزیزُ الحَکیم)[6]
«پیامبر صلی الله علیه و آله برای تعلیم و تزکیۀ عدۀ دیگری برگزیده شده است که به مؤمنین می پیوندند و خداوند توانا و آگاه است».
شخصی به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد اینها چه کسانی هستند؟
حضرت دست خود را بر شانه سلمان گذاشت و فرمود:
(لَوکانَ الاِیمانُ فِی الثُّرَیا لَنا لَتهُ رِجالٌ مِن هَؤُلاءِ)
«اگر ایمان در ستارۀ ثریّا (پروین) باشد مردانی از طایفه همین سلمان به آن دست می یابند».[7]
توضیح: تاریخ اسلام ثابت کرده است که ایرانیان بیش از دیگران مورد تعلیم و تزکیۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله واقع شده اند و به ایمان دست یافته اند و خدمات عظیمی هم به اسلام کرده اند که در تاریخ ثبت است.
قاری قرآن آمرزیده شد
وقتی نصر بن احمد وارد نیشابور شد تاج بر سر گذارد و مردم به حضور  او می رسیدند. در این هنگام چیزی (خیالات غرور آمیز) به قلبش خطور کرد، به حاضرین گفت: کسی هست که آیه ای از قرآن بخواند؟
مردی شروع به خواندن قرآن کرد، تا به این آیه رسید:
(لِمَنِ المُلکُ الیَومَ)
«در آن روز (قیامت) سلطنت از کیست؟»
امیر از تخت خود پائین آمد، تاج را از سر برداشت و برای خدای تعالی سر به سجده گذارد و گفت: «لک الملک لالی» (خدایا ملک و سلطنت از آن تو است نه برای من).[8]
نتیجه: انتخاب آیات مناسب با مستمعین از جمله اموری است که قاری قرآن می تواند بوسیلۀ آن تأثیر قرائت خود را به گونه ای قابل توجه افزایش دهد.
قرآنی که به دریا افتاد
امام باقر علیه السلام فرمود: قرآنی به دریا افتاد و (پس از مدّتی که) آنرا به دست آوردند، دیدند تمام نوشته هایش پاک شده است و تنها این آیه باقی مانده است:

(اَلا اِلَی الله ِ تَصیرِ الاُمُورُ)[9]
آگاه باشید که همه کارها به خدا باز می گردد[10].
این آیه همه را کفایت می کند
ابوذر  غفاری صحابی بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله می گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: در قرآن آیه ای است که اگر مردم آن را به کار بندند برای همه کفایت می کند. آنگاه این آیه را قرائت کرد و تکرار فرمود:
(وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجاً وَ یَرزُقهَ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب)[11]
کسی که تقوا و پرهیزکاری پیشه کند، خداوند برای او راه خروج (از مشکلات و فتنه ها) را قرار می دهد و از آن جایی که گمان نمی برد به او روزی می دهد.[12]
همه طب در این آیه جمع است
امیرالمؤمنین علیه السلام به فرزندش اما حسن علیه السلام فرمود: فرزندم! میل دارای چهار توصیه به تو داشته باشم تا از طبّ بی نیاز شوی؟
عرض کرد: آری
فرمود: 1- طعام نخور مگر این که گرسنه باشی 2- غذا نخور مگر این که به آن اشتها داشته باشی 3- جویدن غذا را بطور کامل انجام ده 4- قبل از خواب با رفتن به مستراح خود را تخلیه نما.
هر گاه به این چهار مورد عمل کردی از طب بی نیاز خواهی شد.
در قرآن آیه ای وجود دارد که همه طب را در بردارد و آن قول خدای تعالی است که فرمود:
(کُلُوا وَاشرَبُوا وَ لا تُسرِفُوا)[13]
بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید[14].
آیه تکان دهنده
رسول خدا صلی الله علیه و آله در مجلسی که بود این آیات را از سورۀ زلزال قرائت فرمود:
(فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خیراً یَرَهُ وَ مَن یَعمَل مُثقالَ ذَرَّهٍ شَرَاً یَرَهُ)
هر کس اندکی عمل خیر انجام دهد آن را می بیند و هرکسی اندکی عمل بد انجام دهد آن را می بیند، یک ذره را هم حساب می کنند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آری
بادیه نشین برخاست و می گفت: وای بر آشکار شدن بدی و گریه می کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این بادیه نشین دلش از ایمن به خدا برخوردار است.
و همچنین وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله این سوره را قرائت کرد و صعصعه آن را شنید گفت: همین آیه را که از قرآن شنیدم برای من کافی است.[15]
امیدبخش ترین آیه قرآن
علی علیه السلام فرمود: روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: روز قیامت، من در موقف شفاعت می ایستم و آنقدر گنهکاران را شفاعت می کنم ک خداوند می فرماید: آیا راضی شدی ای محمد؟ من می گویم: راضی شدم! راضی شدم!
سپس حضرت علی علیه السلام فرمود: امیدبخش ترین آیات قرآن این آیه است:
(وَ لَسَوفَ یُعطیکَ رَبُّکَ فَتَرضی)
و بزودی پروردگارت آن اندازه به تو عطا کند که راضی شوی[16]

حکایات قرآنی[17]
امام علی علیه السلام
قرآن بهترین کر است که سینه ها به آن گشاده و قلبها نورانی می شود[18].
حکایتی جالب از سیدقطب
سیُد قطب مفسر معروف مصری می گوید: ما شش نفر از مسلمانان بودیک که با کشتی مصری، اقیانوس اطلس را به سوی نیویورک می پیمودیم. مسافران کشتی 120 مرد و زن بودند و کسی در میان مسافران جز ما مسلمان نبود. روز جمعه به این فکر افتادیم که نماز جمعه را در قلب اقیانوس و بر روی کشتی به جا آوریم و علاوه بر اقامه فریضۀ مذهبی مایل بودیم یک حماسه اسلامی در مقابل یک مبلغ مسیحی که در داخل کشتی نیز دست از برنامه تبلیغاتی خود بر نمی داشت، بیافرینیم، بخصوص که او حتی مایل بود ما را هم به مسیحیت بکشاند.
من بخ خواندن خطبه نماز جمعه و امامت پرداختم و جالب اینکه مسافران غیرمسلمان اطراف ما حلقه زده بودند و با دقت مراقب انجام این فریضه اسلامی بودند.
پس از پایان نماز گروه زیادی از آنها نزد ما آمدند و این موفقیت را به ما تبریک گفتند اما در میان این گروه خانمی بود که بعد فهمیدیم یک زن مسیحی یوگلساوی است که از جهنم تیتو و کمونیسم او فرار کرده است! او فوق العاده تحت تأثیر نماز ما قرار گرفته بود به حدیِ که اشک از چشمانش سرازیر بود و قادر به کنترل خویش نبود. او به زبان انگلیسی ساده و آمیتخته با تاثر شدید و خضووع و خشوع خاصی سخن می گفت، و از جمله سخنانش این بود: بگویید روحانی شما به چه زبانی با شما سخن می گفت؟ ما به او فهماندیم که این برنامه اسلامی یعنی نماز را هر مسلمان با امیانی می تواند انجام دهد، و سرانجام به او گفتیم که با زبان عربی صحبت می کردیم.
او گتف: اگر چه من یک کلمه از مطالب شما رانفهمیدم اما به خوبی فهمیدم که در لابلای خطبۀ شما جمله هیی وجود داشت که از بقیه ممتاز بود و دارای آهنگ فوق العاده موثر و عمیقی بودند آن چنان که لرزه بر اندام من می انداخت و فکر می کنم امام شما هنگامی که این جمله ها را ادا می کرد مملُو از روح القدس شده بود!
ما کمی فکر کردیم و متوجه شدیم این جمله ها همان آیاتی از قرآن بود که من در اثناء خطبه و در نماز، آنها را می خواندم. این موضوع آن چنان ما را تکان داد و متوجه این نکته ساخت که آهنگ مخصوص قرآن آن گونه موثر است که حتی بانویی را که یک کلمه مفهوم آن را نمی فهمد تحت تاثیر شدید خود قرار می دهد.[19]
گریۀ وزیر
زمانی «موفق» وزیر عراق بود. او نماز را پشت سر امام جماعتی بجا می آورد. یک بار که در نماز جماعت شرکت کرده بود، امام جماعت این آیه را در نماز تلاوت کرد:
(والا تَرکَنوا اِلَی الذینَ ظَلمُوا فَتَمَسِّکُمُ النّارُ)[20]
«به ستمگران تمایل پیدا نکنید که آتش دوزخ شما را خواهد گرفت».
وزیر که خود را متمایل به شاه ستمگر و بلکه خد را ظالم می دانست از خوف الهی بی هوش شد و به زمین افتاد او را به هوش آوردند و علت حادثه را سؤال کردند؟
در جواب گفت: این آیه دربارۀ کسی است که میل به ستمگر کند، پس حال ظالم چگونه خواهد بود؟[21]
نتیجه: وقتی قرآن این گونه بر دل های ستمگران عافل تاثیر می گذارد، سزاوار است مؤمنین که اهل توجه به خدا و قیامت هستند با قرائت و شنیدن قرآن از تاثیرات معنوی قرآن بهره مند باشند چه اینکه خداوند در وصف مؤمنین فرموده است: وقتی آیات خدای رحمان بر آنهاتلاوت شود، با گریه به سجده می افتند.[22]
نفوذ قرآندر قلب دشمنان بزرگ اسلام
ابوسفیان و ا بوجهل و اخنس بن شریق (دشمنان بزرگ اسلام) یک شب بدون اطلاع ازیکدیگر از خانه های خود بیرون آمدند و راه خانه پیامبر صلی الله علیه و آله را پیش گرفتند و هر کدام در گوشه ای پنهان شدند. هدف آنها این بود که قرآن «محمد صلی الله علیه و آله» را که شبها در نماز خود با آهنگ دلنشین می خواند بشنوند، هر سه بدون اطلاع از وضع یکدیگر تا صبحگاهان در آنجا ماندند و قرآن را استماع کردند و سپیده دم مجبور شدند که به سوی خانه های خود بازگردند، هر سه نفر در نیمه راه به یکدیگر رسیدند و همدیگر را سرزنش کردند و گفتند که هر گاه افراد ساده لوح از وضع کار ما آگاه گردند دربارۀ ما چه می گویند؟
شب دوم نیز جریان به همین وضع تکرار گردید، گویی یک جاذبه و کشش درونی آنان را به سوی خانۀ پیامبر اسلام می کشاند. موقع مراجعت باز هر سه نفر به همدیگر رسیدند و سرزنش ها را از سر گرفتند و تصمیم گرفتند که این عمل را تکرا نکنند، ولی جذبۀ قرآن پیامبر صلی الله علیه و آله برای بار سوم باعث شد که هر سه نفر مجدداً بدون اطلاع دیگری در اطراف خانه پیامبر صلی الله علیه و آله جای گرفتند و تا صبح قرآن او را استماع نمودند، هر آنی ترس آنها زیادتر می گشت و با خود می گفتند که هر گاه وعده و وعید «محمد» راست باشد، در زندگی خود خطاکارند.
هوا روشن گردید، از ترس ساده لوحان خانه پیامبر صلی الله علیه و آلهرا ترک گفتند و این دفعه مانند دو دفعه قبل در بازگشت با یکدیگر ملاقات نمودند و همگی اقرار کردند که در برابر جذابیّت دعوت و آیین قرآن او تاب مقاومت ندارند.[23]
تاثیر شگفت انگیز قرائت پیامبر صلی الله علیه و آله
رسول خدا صلی الله علیه و آله از مکه به بازار عکاظ در طائف آمد تا مردم را به اسلام دعوت کند اما کسی به دعوت او پاسخ مثبت نداد، حضرت به ناچار به سوی مکه بازگشت تا به محلّی رسید که آنجا را وادی جن می نامیدند.
حضرت در دل شب در آن محل به تلاوت قرآن پرداخت. جمعی از طایفه جن از آنجا می گذشتند، هنگامی که قرائت قرآن پیامبر صلی الله علیه و آله را شنیدند به یکدیگر گفتن ساکت باشید و هنگامی که تلاوت حضرت پایان یافت ایمان آوردند  و به عنوان مبلّغان اسلام به سوی قوم خود آمدند و آنان را به سوی اسلام دعوت کردند، گروهی از آنها ایمان آوردند و با هم به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدند و حضرت تعلیمات اسلامی را به آنها آموخت.[24]
این آیه مرا به گریه آورده است
عبدالله بن رواحه از اصحاب جلیل القدر پیامبر صلی الله علیه و آله بود که در جنگ موته در سرزمین موته که از نواحی شام و در قلمرو حاکمیّت روم آن زمان بود به درجۀ بزرگ شهادت رسید.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عبدالله را همراه با سه هزار نفر به جنگ موته اعزام فرمود. وقتی او با دوستان و یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله وداع می کرد گریه کرد.
سؤال کردند ای عبدالله! چه چیز تو را به گریه آورده است؟
گفت: به خدا سوگند من محبّتی به دنیا ندارم اما آنچه سبب گریه من شدهاست این است که من آیه ای را درباره جهنم از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرماید:
(وَاِن مِنکُم اِلا وارِدها عَلی رَبِّکَ حَتماً مًقصِیاً ثُمَّ ننجِّی الِّذینَ اتَّقَوا وَ نَذَرُ الظالمینَ فیها جِثِیّاً)[25]
همۀ شما وارد جهنّم می شوید و این یک امر قطعی است. سپس کسانی که تقوا پیشه کردند را نجات میدهیم و ستمگران را در حالی که به زانو درآمده اند در آن وا می گذاریم.
حال من نمی دانم بعد از آنکه در جهنم (پل صرا که برجهنم کشیده شدهاستوباید همه از آن عبور کنند) وارد شدم چگونه خارج می شوم؟
مسلمانان گفتند: خداوند شما را یار ونگهدار باشد وبلا را از شما دور کند و به گونه ای شایسته به ما برگرداند. اما عبدالهل که بدنبال شهادت در راه خدا بود، سه بیت شعر به این مضمون خواند:
اما من از خدا دو چیز می طلبم: امرزش گناهان و ضربه ای جدّی و فراگیر که کف بر لب آورد و به شهادتم رساند، یا سر نیزه ای تیز و موثّر در دست کسی که تشنۀ کشتن من است که در درون دل و جگرم نفوذ کند، تا وقتی بر قبرم عبور می کنند بگویند آفرین بر این جنگجو که به رشد وسعادت رسید.[26]
تأثیر قرآن بر فضیل بن عیاض
فضیل از زهّاد معروف می باشد که در پایان عمر در جوار کعبه می زیست و همان جا در روز عاشورا بدرود حیات گفت.
او در آغاز کار راهزنی خطرناک بود که همۀ مردم از او وحشت داشتند.
یک شب فضیل از دیوار منزلی بالا می رفت تا به مقصود خود برسد در این هنگام در یک از خانه های اطراف شخص بیدار دلی مشغول تلاوت قرآن بود و به این آیه رسید:
(اَلَم یَأنِ آمَنُوا اَن تَخشَعَ قُلُوبُهُم لِذِکرِ الله و ما نَزَۀَ مِنَ الحَقِّ ...)[27]
آیا وقت آن نرسیده است که دل های مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد ...
این آیه همچون تیری بر قلب آلوده فصیل نشست، درد و سوزی در درون دل احساس کرد، تکان عجیبی خورد، اندکی در فکر فرو رفت، این کیست؟ که سخن می گوید؟ و به چه کسی این پیام را می دهد؟ به من می گوید ای فصیل! آیا وقت آن نرسیده است که بیدار شوی، از این راه خطا بگرردی، توبه کنی... ناگهان صدای فصیل بلند شد و پیوسته می گفت: «بلی والله قد آن، بلی والله قد آن».
«آری به خدا سوگند وقت آن رسیده است، آری به خدا سوگند وقت آن رسیده است»
اوتصمیم خود را گرفته بود و با یک جهتش برق آسا از صف شقاوتمندان بیرون آمد و در صف نیکان جای گرفت، به عقب برگشت و از دیوار بام فرود آمد و به خرابه ای وارد شد دید جمعی از کاروانیان آنجا هستند و برای حرکت به سوی مقصد با یکدیگر مشورت می کنند و می گیوند: فصیل و دار و دسته اش در راهند، اگر برویم ثروت ما را غارت می کنند، فصیل تکانی خورد و خود را سخت ملامت کرد و گفت جه بد مردی هستم، در دل شب به قصد گناه بیرون آمده ام و گروهی مسلمان از ترس من به کنج این خرابه گریته اند! رو به سوی آسمان کرد و از صمیم قلب توبه کرد و مجاورت خانه خدا در مکّه را برگزید و از جمله اولیاء خدا شد.[28]
قرآن حکیم عرب را می لرزاند
ولید از قضات عرب بود، بسیاری از مشکلات عرب به دست او حل می گردید. ثروت فراوانی داشت، گروهی از قریش برای حل مشکلا نفوذ اسلام در تمام خانه های آنها به نزد او رفتند و جریان را برای او بیان کردند و خواستار قضاوت او درباره قرآن «محمد» شدند و گفتند آی قرآن «محمد» سحر و جادو است، یا کهانت[29] است، یا خطبه و سخنرانیهائی است که او ساخته است؟ دانای عرب از آنها مهلت خواست تا نظر خود را پس از شنیدن قرآن بیان کند. سپس از جای خود بلند شد و آمد در حجر اسماعیل در کنار پیامبر نشست و گفت: پاره ای از اشعارت را بخوان.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آنچه من می گویم شعر نیست بلکه کلام خداست که آنرا برای هدایت شما فرو فرستاده است.
ولید تقاضا کرد آنرا تلاوت کند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سیزده آیه ا آیات آغاز سوۀ «فصّلت» را تلاوت نمود. هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله به این آیه رسید:
(فَاِن اَعرَضوا فَقِل اَنذرتُکُم صاعِقَهً مِثلَ صاعِقَهِ عادٍ و ثَمودَ)
هر گاه روی برگردانند بگو من شما را از صاعقه های مانند صاعقه عاد و ثمو برحذر می دارم.
ولید سخت بر خود لرزید، تمام موهای او بر بدنش راست شد و با یک حالت بهت زده ای از جای خود بلند شد و راه خانه را پیش گرفت و چند روزی از خانه بیرون نیامد، به طوری که قریش او را به باد مسخره گرفتند، و می گفتند: ولید راه نیاکان خود را ترک کرده است و راه «محمد» را پیش گرفته است.[30]
تاثیر قرآن در بزرگ قریش
عُتبه بن ربیعه از بزرگان قریش بود. در روزهایی که «حمزه» اسلام آورده بود، سراسر محفل قریش را غم و اندوه فرا گرفته بود و سران آنها بیم آن داشتند که دامنۀ اسلام بیش از این توسعه یابد. و در آن میان «عتبه» گفت: من به سوی «محمد» می روم و مطالبی را پیشنهاد می کنم، شاید او یکی از آنها را بپذیرد و دست از آیین جدید بردارد. سران جمعیت نظر او را تصویب کردند. او برخاست و به سوی پیامبر صلی الله علیه و آله که در مسجد نشسته بود آمد و او را با جمله هایی ستود، و اموری را از قبیل ثروت، ریاست و طبابت پیشنهاد کرد. هنگامی که سخنان او پایان یافت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آیا سخنان تو خاتمه یافت؟ عرض کرد: آری.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: این آیات را بشنو که پاسخ تمام پرسشهای تو است:
(بسمِ اللهِ الرَحمنِ الرحیم، حم تَنزیلُ مِنَ الرّحمنِ الرحیم کِتابُ فُصّّلَت آیاتُهُ قُرآناً عَرَبیّاً لِقَومٍ یَعلَمونَ، بَشیراً و نَذیراً فَاَعرَضَ اَکثَرُهُم فَهُم لا یَسمَعُون)[31]
به نام خداوند بخشنده مهربان، حاء میم، اینکه از جانب خدای بخشنده و مهربان نازل گردیده است کتابی است که آیه های آن برای گروهی که دانا هستند توضیح داده شده است. قرآنی است عربی، بشارت دهنده و ترساننده است، اما بیشتر آنها روی گردانیده اند و گوش نمی دهند.
پیامبر صلی الله علیه و آله آیاتی چند از این سوره خواند، وقتی به آیه 37 رسید، سجده کرد، پس از سجده رو به «عتبه» کرد و فرمود: ای «اباولید» پیام خدا را شنیدی؟
عتبه به قدری مجذوب کلام خدا شده بود که در همان حالی که دست های خود را پشت سر نهاده بود و بر آنها تکیه زده بود، مدتی به همین حالت به صورت پیامبر صلی الله علیه و آله نگاه کرد، گویا قدرت سخن گفتن را از دست داده بود. سپس از جای خود برخاستو مرک تجمّع قریش را در پیش گرفت، سران قریش از پیش از وضع و قیافه او احساس کردند که تحت تاثیر کلام «محمد» واقع شده است و با حالت شکستگی بازگشته است. تمام چشم ها به چهرۀ عتبه دوخته شده بود، همگی گفتند چه واقعه ای رخ داده است؟ گفت: به خدا سوگند کلامی از «محمد» شنیدم که تاکنون از کسی نشنیده بودم. به خدا قسم نه شعر است و نه سحر است، نه کهانت. من چنین صلاح می بینم که او را رها کنیم تا در میان قبایل تبلیغ کند هر گاه پیروز گردد و ملک و ریاست و سلطنتی به دست آورد از افتخار شما محسوب می گردد و شما هم از آن بهره مند می شوید و اگر مغلوب گردد دیگران او راکشته اند و شما را نیز راحت کرده اند.
قریش نظرات عتبه را به باد مسخره گرفتند و گفتند: از کلام «محمد» سحر زده شده است.[32]
تأثیر قرآن در هیأت اعزامی مسیحیان
بر اثر تبلیغات مهاجران مسلمان، یک هیأت تحقیقی از مرکز روحانیت مسیحیان حبشه وارد مکه گردید و با رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسجد ملاقات کرد و از او سؤالاتی کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله به پرسشهای آنها پاسخ داد و آنها را به آیین اسلام دعوت فرمود و آیاتی چند از قرآن تلاوت کرد.
آیات قرآن آن چنان روحیه آنها را عوض کرد که بی اختیار اشک از دیدگان آنها سرازیر شد و همگی نبوت او را تصدیق کردند و نشانه هایی را که در کتابِ انجیل  برای پیامبران موعود خوانده بودند در او یافتند.[33]
گریه بعد از نزول آیه
یکی از آیات مؤثر و هشدار دهنده قرآن آیه 6 از سوره تحریم می باشد که خداوند فرموده است:
(یا اَیَّهَا الَذین آمَنُوا قُوا انفُسَکُم وَ اَهلِیکُم ناراً وَ قُودُهَا النّاسُ وَ الحِجارَهُ ...)[34]
«ای کسانی که ایمان آورده اید خود و اهل خویش را از آتشی که هیزم آن مردم و سنگ آتشین است نگهدارید».
وقتی این آیه نازل گردید، یکی از مردان مسلمان نشست و شروع به گریه کرد و گفت: من از نگهداری خود ناتوان هستم، با این آیه به نگهداری از اهل و بستگانم هم موظف گردیدم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همین اندازه کافی است که همان گونه که خود را به نیکیها امر می کنی و از بدیها باز می داری، آنان را امر به نیکیها و نهی از بدیها کنی.[35]
مستمع نمونه قرآن
عبدالله بن حنظله فرزند حنظله غسیل الملائکه است که در پایان مراسم شب زفاف که تنها یک شب را با همسر خویش گذرانده بود، خود را به لشکریان اسلام رساند و در رکاب رسول خدا به درجه شهادت رسید.
فرزندش عبدالله همانند پدر شهیدش انسانی صالح، فاضل و بلندمرتبه بود و از ایمانی محکم به اسلام و قرآن برخوردار بود. یک بار صدای قرآن به گوشش رسید، و خبر از اهل جهنّم می داد، از شنیدن آیه به گریه افتاد و آن قدر به گریه ادامه داد که گمان کردند نزدیک است جان سپارد.
پس از گریه زیاد برخاست. به او گفتند بنشین.
جواب داد: یاد جهنّم مرا از نشستن باز داشته است، زیرا از کجا معلوم که من یکی از آنان نباشم.[36]
نتیجه: ای عزیز! در این داستان تامل کن و به حال خود بنگر و بعد از مقایسه به نتایج آن تفکر کن که جه باید کرد و نقطۀ شروع کجاست و در این راه از خداوند رحمان استعانت جو که بهترین یاور است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
سرور هر سخن قرآن است.[37]
قرائت قرآن از سر بریده
شیخ مفید گوید: ابن زیاد فرمان داد تا سر امام حسین علیه السلام را در میان کوچه های کوفه و همه قبایل گردانیدند.
زیدبن ارقم گوید: من در بالا خانه ای بودم که سر را بر بالای نیزه عبور می دادند. وقتی سر امام حسین علیه السلام برابرم رسید شنیدم این آیه را تلاوت می کند:
(اَم حَسّبتَ اَنَّ اَصحابَ الکَهفِ وَ الرّّقیمِ کانُوا مِن آیاتِنا عَجَبًا)[38]
آیا می پنداری قصه اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما هستند؟
با شنیدن این آیه از سر بریدۀ حضرت، مو بر بدنم راست شد و فریاد کشیدم: یابن رسول الله سرّ تو و کار تو عجیب تر است و عجیب تر![39]
نتیجه: این معجزه بیانگر گوشه ای از عظمت حسین بن علی علیه السلام در جّو انحرافی جامعه یزیدی آن زمان است تا بیشتر معلوم گردد مخالف آنها چه شخصیت بزرگ الهی بوده است و آنها چه اشخاص منحرف و فاسدی هستند.
نور دهان قاریان جبهه را روشن کرده بود
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله لشکری را به سوی قومی از کفار که در نهایت عداوت با مسلمین بودند گسیل داشت، خبری از آنها ترسید پیامبر صلی الله علیه و آله در فکر آنها فرو رفت و فرمود: ای کاش کسی ما را از احوال و جریان ایشان آگاه می کرد.
در این هنگام پیک بشارت رسید که آنها بر دشمنان پیروز شدند و آنها را کشته و یا مجروح کردند و یا به اسارت گرفتند، اموالشان را به غنیمت گرفتند و اعضای خانواده آنها را نیز اسیر کردند.
چون سپاه در بازگشت خود به مدینه نزدیک شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله همراه با اصحاب خود با آنها روبرو گردید. وقتی زیدبن حارثه که فرمانده سپاه بود چشمش به رسول الله افتاد، از شتر خود پیاده شد و به سوی آن حضرت آمد و دست و پای پیامبر صلی الله علیه و آله را بوسید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز او را در آغوش گرفت و سرش را بوسید.
سپس عبدالله بن رواحه از شترش پیاده شد و دست و پای رسول خدا صلی الله علیه و آله را بوسید و پیامبر صلی الله علیه و آله وی را به سینه چسبانید. پس از آن قیس بن عاصم مِنقَری پیاده شد و دست و پای رسول خدا صلی الله علیه و آله را بوسید و پیامبر صلی الله علیه و آله او را نیز در آغوش گرفت.
بدنبال آنها بقیه سپاه نیز پیاده شدند و در برابر آن حضرت ایستادند و به درود و صلوات بر او مشغول شدند و پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخ آنان را به نیکی داد. و سپس فرمود: اینک شما از اخبار و احوال خود با دشمنانتان به من خبر بدهید؟
در حالی که اسیران دشمن و عیال و اموال آنها از طلا و نقره و انواع کالاها به مقار بسیاری بود عرض کردند: یا رسول الله اگر از گزارشات ما مطلع می شدید تعجب شما بیشتر می شد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: من هیچ از این جریان خبر نداشتم تا جبرئیل علیه السلام به من خبر داد، و من هیچ چیز را از کتاب خدا و از دین او نمی دانم مگر اینکه پروردگار من به من تعلیم دهد همچنانکه می فرماید:
(وَ کَذلِکَ اَوحَینا اِلَیکَ رُوحاً مِن اَمرِنا ما کُنتَ تَدری مَاالکِتابُ وَ لاَ ایِمانُ وَلکِن جَعَلناهُ نُوراً نَهدی بِه مَن نَشاءُ مِن عِبادِنا وَ اِنَّکَ لَتَهدی اِلی صِراطٍ مُستَقیمٍ)[40]
اما آنچه را که در این سفر بدان برخورد کردید برای این برادران مؤمن خود بازگو کنید، تا من هم بر گفتار شما گواهی دهم زیرا جبرئیل علیه السلام به صدق گفتار شما مرا مطلعه گردانیده است.
گفتند: یا رسول الله! وقتی ما به دشمن نزدیک شدیم جاسوسی را فرستادیم تا ما را از تعداد و مسائل آنها آگاه کند. وقتی برگشت خبر داد: تعداد آنها هزار نفر است و اما سه هزار نفر در داخل شهر آماده کرده اند و به ما می نمایانند که هزار نفرند و در بین خود می گفتند ما هزار نفریم و آنان دو هزار نفرند و ما توان درگیری با آنها را نداریم و راهی جز سنگرگیری در شهر خود را نداریم تا آنها از اقامت ما در منازل خود و طولانی شدن آن خسته شود و برگردند. امّا اینها همه توطئه بود تا ما را غافل کنند.
دشمنان داخل شهر شدند و راههای ورودی شهر را بستند و ما در محل منزلگاه آنها در خارج از شهر توقف کردیم. وقتی تاریکی شب همه جا را فرا گرفت و شب به نیمه های خود رسید، دروازه های شهر را گشودند و ما بدون اطلاع از توطئه آنها در خواب بودیم و تنها چهارنفر بیدار بودند. اول زید بن حارثه بود که در گوشه ای از سپاه نماز می خواند و مشغول قرائت قرآن بود.
دوم عبدالله بن رواحه بود که در جانب دیگری از سپاه نماز می خواند و مشغول قرائت قرآن در نماز بود. سوم قتاده بن نعمان بود ک در جای دیگر نماز می خواند و به خواندن قرآن در نماز مشغول بود. چهارم قیس بن عاصم بود که در جای دیگر نماز می گزارد و مشغول خواندن قرآن در نماز بود.
دشمنان در نیمه شب تاریک از شهر خود بیرون آمدند و بر ما شبیخون زدند، و با تیرهای خود مار ا تیرباران کردند، زیرا آنها در شهر و محیط خود بودند و به راهها و جایگاههای آن مطلع بودند و ما بی اطلاع بودیم. با خود گفتیم مصیبت بزرگی بر ما وارد شد و در دام دشمن افتادیم و توان دفاع از خود در این شب ظلمانی را نداریم زیرا ما بدون دید تیرهای خود را رها می کردیم.
در همین اثناء که تیر از همه طرف بر ما می بارید، ناگهان دیدیم یک قطعه نوری از دهان قیس بن عاصم خارج شد که همانند شعله آتش فروزان بود. و نوری از دهان قتاده بن نعمان خارج شد که مانند تابش ستاره زهره و مشتری بود. و نوری از دهان عبدالله بن رواحه بیرون آمد که مانند شعاع ماه در شب تاریک درخشان بود، و نوری از دهان زید بن حارثه ساطع شد که از خورشید طالع درخشان تر بود. این نورها از چهار طرف لشکر آن چنان لشکرگاه را روشن کردند که از روز روشن تر شد و دشمنان ما در ظلمت شدید بودند و ما آنها را می دیدیم و آنها ما را نمی دیدند. زیدبن حارثه که سمت راست سپاه را به عهده داشت ما را در میان دشمنان پخش کرد و ما گرداگردشان درآمده و آنها را محاصره نمودیم. ما آن ها را می دیدیم بدون آنکه آنها ما را ببینند، ما همگی دارای چشم و بینائی بودیم و آنان کورهای در تاریکی. شمشیرهای برهنه را در میانشان نهادیم، یک عده کشته، جمعی مجروح و گروهی اسیر شدند و سپس وارد شهرشان شدیم و همۀ سکنه آن را به اسارت و ا موالشان را به غنیمت آوردیم که مشاهده می کنید.
ای رسول خدا! ما از این نورهایی که از دهان این چهار نفر خارج شد و تاریکی را به دشمن بازگرداند تا ما بر آنها مسلط شدیم عجیب تر ندیدیم.[41]
تفألی شگفت آور به قرآن
سلطان سلیمان از پادشاهان آل عثمان بود که از کربلا می آمد و به زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام مشرف می گردید وقتی در نجف به بارگاه و حرم مطهر نزدیک گردید پیاده شد و تصمیم گرفت به احترام آن حضرت تا قبه نورانی او پیاده حرکت کند.
قاضی عسگر که مفتی مردم و از دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام بود، سلطان را همراهی می کرد. وقتی از تصمیم او آگاه گردید با حالت خشم به حضور سلطان آمد و گفت: تو سلطان زنده ای و علی ابن ابیطالب سلطان مرده است، چگونه عزم بر پیاده روی در زیارت او داری؟
سلطان و قاضی عسکر در این باره با یکدیگر سخنانی داشتند تا اینکه او به سلطان پیشنهاد کرد که اگر در سخن او تردید دارد که پیاده رفتن شاه سبب کسر شأن سلطان است به قرآن تفأل جوید تا حقیقت امر معلوم شود. سلطان گفته او را پذیرفت و پس از آن که قرآن را گشود این آیه آمد:
(فَاخلَع نَعلَیکَ اِنَّکَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُویً)[42]
نعلین از پا درآور که اکنون در وادی مقدس قدم گذارده ای
سلطان به قاضی رو کرد و گفت: پیشنهاد تو برهنگی پای ما را بر پیاده روی اضافه کرد. پس کفشهای خود را از پا بیرون آورد و با پای برهنه تا روضه منوره امیرالمؤمنین علیه السلام پیاده رفت.[43]
قرآن سخن می گوید
امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی مؤمن را در قیامت فرا می خوانند تا به حساب او رسیدگی کنند، قرآن با بهترین چهره در پیش رویش حاضر می شود و می گوید: پروردگارا من قرآنم و این بندۀ مؤمن تو است ک خود را برای خواندن من زحمت می انداخت، و شب خود را با آهنگ خوش خواندن من دراز می کرد و دیدگانش در هنگام تهجد و عبادت شب اشک ریزان بود. پس همانگونه که مرا خشنود ساختی او را خشنود فرما!
سپس خدای عزیز جبار می فرماید: ای بنده من دست راست خود را باز کن و آنرا از رضوان خود دست چپش را از رحمت خویش بر می کند و به او گفته می شود: این بهشت برای تو مباح است. پس با خواندن هر آیه یک درجه بالاتر می رود.[44]
قصّه های قرآن، الفبای و حروف ابجد علم کتاب الهی است
خداوند با حکمت بالغه ی خود واژه هایی را گلچین نموده و آن را با پیامی خاص در قرآن حکیم آورده است. از مباحث پیچیده ی توحید گرفته تا قصّه های شیرین، جذّاب و درس آموز که انسان را در عین مجذوب کردن، متعجّب کرده و به فکر وا می دارد.
آری! قصّه های قرآن صرفاً قصّه ای برای بازگو کردن در جمع دوستانه و یا طرح آن برای مردم یا خواباندن بچه ها نیست، بلکه جدی از همه ی این ها، عبرت از تاریخ است که سبب نجات یا سقوط افراد می شود؛ مثلاً چه عاملی سبب شد که عدّه ای از طوفان زمان حضرت نوح نجات پیدا کنند و عدّه ای دیگر نابود شوند.
قصّه های قرآن به طور کلی سه نوع هستند:
 نوع او: «قصه ی پیامبران» نوع دوم: «قصه ی اقوام و اصحاب» و نوع سوم: «قصّه ی افراد».
قصّه یعنی چه؟
قصّه در لغت به معنای جست و جو کردن اثر است. در ماجرای به دریا افکندن حضرت موسی توسط مادرش در قرآن مجید می خوانیم:
وَقالَت لِاُختِهِ قُصّیهِ[45]
قصّه در اصطلاح عبارت است از بیان کرد مطلب به همان صورتی که اتفاق افتاده است. پس وقتی گفته می شود : «قصّ علیه الخبرَ و الرؤیا» یعنی خبر و خوابی را که اتفاق افتاده بود، بیان کرد. در آیه شریفه «نحن نقصّ علیک أحسن القصص» نیز معنای قصّه آمده است؛ یعنی ما برای تود (ای پیامبر) بهترین حکایت ها را بیان خواهیم کرد.
بنابراین قصّه، افسانه یا خیال نیست؛ بلکه بیان کردن جریانی است که اتفاق افتاده و عدّه ای نیز شاهد آن بوده اند.
قصّه های قرآن به چه منظوری آمده اند؟
این که چرا خدای متعال بخشی از گفته های خود را در قرآن به قصّه و داستان اختصاص داده امری است که نیاز به تفکّر و اندیشه دارد.
به طورکلّی می توان امور زیر را از اهّم اهداف حضرت باری تعالی دانست:
چون بیشتر مسلمانان با تفسیر قرآن آشنایی ندارند و فهم آن برای آنها سخت است، برای جلوگیری از این امر، در لابه لای آن مباحث، داستان هایی ذکر شده است و به عبارتی دیگر مسلمانانی هستند که موقع خواندن قرآن یا ترجمۀ آن، مباحثش را سنگین می دانند؛ ولی با رسیدن به آیات مربوط به داستانهای پیشینیان، آن حالت را فراموش کرده و ضمن علاقه مندی شدید نسبت به قرآن مطالب دیگر را هم تعقیب کرده و برای فهم آنها به مفسران یا کتاب های تفسیری مراجعه می کنند و در واقع مباحث سخت قرآنی با قصّه های شیرین، روشن می شود.
داستان های قرآن در واقع ترسیم عملی از نکته های اخلاقی است که در آن، گروهی با فضائل اخلاقی به درجات عالیه رسیده و از عذاب الهی در امان ماندند و گروهی دیگر با انجام رذائل اخلاقی در ورطۀ نابودی قرار گرفته و نابود شدند. پس قرآن، هم صوتی است و هم تصویری. صوتی از این جهت که معارف الهی را بیان می کند و تصویری نیز ار آن جهت که همان معارف را به تصویر می کشد.
خدای متعال با این قصّه ها می خواهد حقّانیت قرآن را به همه ثابت کند؛ چون داستان های قرآنی در انجیل و تورات نیز وارد شده است و آنها نیز این قصّه ها را انکار یا تحریف نکرده اند. پس یهودیان یا مسیحیان با خواندن این قصّه ها در کتاب های خود و دیدن آن قصّه ها در قرآن پی به حقّانیت این کتاب آسمانی خواهند برد.
ویژگی قصّه های قرآن
قرآن در زمینه ی قصّه و داستان نیز متنوع عمل کرده و به چند صورت وارد شده است:
الف) قصّه پیامبران: در قرآن نام بیست و پنج پیامبر وارد شده و به سرگذشت تعدادی از آنها پرداخته و در مورد بعضی از پیامبران به صورت گسترده حرف زده است.
ب) قصّه اقوام و اصحاب، سرگذشت تعدادی از اقوام و اصحاب در زمان پیامبران بیان شده است؛ مثل قوم بنی اسرائیل و اصحاب کهف و ....
ج) قصّه افراد: نام افراد به صورت پراکنده در قرآن آمده و توضیحاتی پیرامون آنها داده شده است؛ مثل هابیل و قابیل، یأجوج و مأجوج و ....
فواتح سوره ها[46]
پنج سوره با «اَلحَمدُلِلّه» شروع می شوند:
سوره های حمد، اَنعام، کهف، سبأ و فاطر.
هفت سوره با «تسبیح» شروع می شوند:
سوره های إسراء، اعلی، تغابن، جمعه، صفّ، حشر و حدید.
سه سوره با «یا أیّها النبیّ» شروع می شوند:
سوره های احزاب، طلاق و تحریم.
دو سوره با «یا أَیُّهَا المُزمَّلُ و یا أَیُّهَا المُدَّثِّر» شروع می شوند:
سوره های مزّمّل و مدّثّر.
سه سوره با «یا أیّها الّذین آمنوا» شروع می شوند:
سوره های مائده، حجرات و ممتحنه.
دو سوره با «یا أَیُّهَا النّاس» شروع می شوند:
سوره های نساء و حج.
پنج سوره با «قُل» شروع می شوند:
سوره های جنَ، کافرون، توحید، فلق و ناس.
چهار سوره با «إنّا» شروع می شوند:
سوره های فتح، نوح، قدر و کوثر.
بیست سوره با صیغه ی قسم شروع می شوند:
سوره های عصر، عادیات، تین، ضحی، شمس، بلد، فجر، طارق، بروج، نازعات، مرسَلات، قیامت، نجم، طور، ذاریات، صافّات، نَ (قلم)، صَ، قَ و لیل.
10. شش سوره با «اَلَم» شروع می شوند:
سوره های بقره، آل عِمران، عنکبوت، روم، لقمان و سجده.
11. پنج سوره با «اَلر» شروع می شوند:
سوره های یونُس، هود، یوسُف، ابراهیم و حِجر.
12. یک سوره با «اَلَمَر» شروع می شود:
سوره رعد.
13. شش سوره با «حمَ» شروع می شوند:
سوره های غافر (مؤمن)، فصّلت، زخرف، دخان، جاثیه و اَحقاف.
14. یک سوره با «حمَ عَسَقَ» شروع می شود:
سوره ی شوری.
15. دو سوره با «طسَمَ» شروع می شوند:
سوره ی شعراء و قصص.
16. یک سوره با «طسَ» شروع می شود:
سوره ی نمل.
17. یک سوره با «المَصَ» شروع می شود:
سوره ی اَعراف.
18. یک سوره با «کَهیعَصَ» شروع می شود:
سوره ی مریم.
19. یک سوره با «یسَ» شروع می شود:
سوره یَس (یاسین).
20. یک سوره با «طه» شروع می شود:
سوره طه.
21. یک سوره با «صَ» شروع می شود:
سوره صَ.
22. یک سوره با «قَ» شروع می شود:
سوره ی قَ (قاف).
23. یک سوره با «نَ» شروع می شود:
سوره ی نَ (نون)
24. هفت سوره با «إذا» شروع می شوند:
سوره های واقعه، منافقون، تکویر، انفطار، انشقاق، زلزال و نصر.
25. دو سوره با «أَلَم» شروع می شوند:
سوره های شرح (انشراح) و فیل.
26. دو سوره با «إقتَرَبَ» شروع می شوند:
سوره های انبیاء و قمر.
27. دو سوره با «قَد» شروع می شوند:
سوره های مؤمنون و مجادله.
28. دو سوره با «هَل» شروع می شوند:
سوره های انسان (دهر) و غاشیه.
29. دو سوره با «وَیل» شروع می شوند:
سوره های مطفّفین و هُمَزه.
30. دو سوره با «تَبارَکَ الَّذی» شروع می شوند:
سوره های فرقان و مُلک.
31. هجده سوره نیز به شرح زیر شروع می شوند:
سوره توبه با «بَرائَهٌ» - نَمل با «أَتی» -نور با «سُورَهٌ أَنزَلنا» - رَحمن با «اَلرَّحمن» - حاقّه با «ألحاقَّه»- مَعارِج با «سَأَلَ سائِلٌ» نَبَأ با «عَمَّ» - عَبَس با «عَبَسَ» عَلَق با «اِقرَأ»- بَیِّنَه با «لَم یَکُنِ الَّذینَ» - قارِعه با «اَلقارِعَه» - تَکاثُر با «اَلهیکُمُ» - قریش با «لایِلافِ» - ماعون با «أَرَأَیتَ» - لَهَب با «تَبَّت» - زُمَر با «تَنزیلُ الکِتابِ» - مُحَمَّمد با «اَلَّذینَ» - أَنفال با «یَسأَلُونَکَ».
تعلیم قرآن مجید
در بیان ثواب تعلیم و تعلّم و فضلیت آیات قرآن
در باب فضیلت تعلیم و تعلّم و تلاوت قرآن کریم در قرآن و روایات و احادیث معصومین علیهم السّلام سخنان بسیاری آمده که مسلمانان را به تلاوت آن سفارش نموده است. از جمله آثاری که بر تلاوت و اُنس با قرآن بیان شده عبارتند از : کثرت عمر- وسعت رزق- آمرزش گناهان- گشایش امور- توفیق بیکران و هزاران اثر مطلوب دیگر که ما دراین اثر از باب تبرّک این اوراق و نورانیت دلها به ذکر چند نمونه اکتفا می کنیم چرا که گفتهاند:
آب دریا را اگر نتوان کشید                           هم بقدر تشنگی باید چشید
مولوی رومی
آیۀ 20 سورۀ مزَّمَّل:
«فَاقرؤُا ما یَتَسَّرَ مِنَ القرآنِ» یعنی: «از قرآن هر چه میّسر است بخوانید.»
آیۀ 9 سورۀ اَسراء:
«اِنَّ هذَا القُرآنَ یَهدی لِلَّتی هِیَ اَقوامُ» یعنی: «بدرستی که این قرآن (مردم را) بر استوارترین (راه) هدایت می کند.»
قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«خَیرُکُم مَن تَعَلَّمَ القُرآنَ وَ عَلَّمَهُ» یعنی : بهترین شما کسانی هستند که قرآن را آموخته و آن را به دیگران تعلیم دهد.»
(نهج الفصاحه- 1524)
قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«اَفضَلُ العِبادَهِ قِراءَهُ القُرانِ» یعنی: «بهترین عبادت، خواندن قرآن است.»
(مجمع البیان – ج 1)
قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
« نَوِّروُا بُیوتَکُم بِتِلاوَهِ القُرآنِ» یعنی: «خانه های خودتان را با تلاوت قرآن نورانی کنید.»
(اصول کافی – ج 4- باب فضل قرآن)
قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
« اَلقُرانُ هُوَ الدَّوا یعنی: «خواندن و (عمل کردن به قرآن)، داوری دردهاست..»
(نهج الفصاحه- 2108)
قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
« اِقرَؤُا القُرانَ فَاِنَّ اللهَ تَعالی لایُعَذِّبُ قَلباً وَعَی القُرانَ یعنی: قرآن را بخوانید زیرا خداوند دلی را که قرآن را دریافته عذاب نمی کند..»
(نهج الفصاحه- 426)
قالَ عَلِیٌّ علیه السلام:
«اَللهَ اَللهَ فِی القُرانِ، لا یَسبِقُکُم بِالعَمَلِ بِهِ غیرُکُم. یعنی: «خدا را خدا بیاد شما می آورم دربارۀ قرآن مبادا دیگران در عمل به آن از شما سبقت گیرند.»
(نهج البلاغه – نامۀ شمارۀ 47)
قالَ عَلِیٌّ (ع):
«حَقُّ الوَلَدِ عَلیَ الوالِدِ اَن یُحسِّنَ اِسمَهُ وَ یُحَسَّنَ اَدَبَهُ وَ یُعَلَّمَهُ القُرانَ» یعنی: «وظیفۀ هر پدر نسبت به فرزندش این است که او را نام نیک و پسندیده نامگذاری نماید و به نحو نیکو تربیت نماید و قرآن را به او تعلیم دهد.»
(نهج البلاغه فیض الاسلام- ص 1274)
10.قالَ عَلِیٌّ علیه السلام:
«تَعَلَّمُوا القُرانَ فَاِنَّهُ رَبیعُ القلوُبِ» یعنی: «قرآن را فرا گیرید زیرا که قرآن بهار دلهاست.»
(غرورالحکم – صفحۀ 353)
11.قالَ الاِمام الصّادِق (ع):
«یَنبَغی لِلمُوُمِنِ اَن لایَمُوتَ حَتّی یَتَعَلَّمَ القُرانَ اَویَکُونَ فی تَعلیمهِ». یعنی: «شایسته است که مؤمن نمیرد مگر آنکه قرآن را فرا گیرد و یا در مسیر فراگیری قرآن باشد.»
(کافی- ج 4- باب فضل قرآن)
12.قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«رُبَّ تالٍ للقُرانِ وَ القُرانِ یَلعَنُهُ» یعنی : «بسا خوانندگان قرآنند در حالیکه قرآن آنان را لعنت و نفرین می کند.»
(محجه البیضاء – ج 2- ص 218)
(خواندن قرآن و عمل ننمودن به دستورات آن همراه با ارتکاب گناهان باعث می شود که انسان مورد طعن و لعنت قرآن قرار گیرد).
13.قالَ الصّادِق (ع):
« مَنَّ قَرَأَ القُرانَ وَ هُوَ شابٌّ مُؤمِنًَ اِختَلَطَ القُرانُ بلَحمِهِ وَ دَمِهِ». یعنی: «کسی که قرآن بخواند در حالی که جوان باایمان باشد، قرآن با گوشت و خونش آمیخته می شود.»
(اصول کافی- ج 4- ص 405)
14. قالَ الصّادِق (ع):
«حَمَلَهُ القُرانِ عُرَفاءُ اَهلِ الجَنَّهِ» یعنی: «قاریان قرآن عرفای اهل بهشتند.»
(کافی- ج 4- باب فضل قرآن)
15.قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
« اَشرابُ اُمَّتی حَمَلَهُ القُرانِ وَ اَصحابُ اللَّیل» یعنی: شریف ترین کسان امّت من حاملین قرآن و شب زنده دارانند.»
(من لایحضره الفقیه ج 2- ص 351)
16.قالَ الصّادِق (ع):
« مَن شُدَّدَ علیِ فی القُؤانِ کان لَهُ اَجرانِ وَ مَن یُسَّرَ لَهُ کانَ مَعَ الاَوَّلین» یعنی: «هر که قرآن را به زحمت و سختی یاد بگیرد برای او ثواب مضاعف باشد، و هر که آن را به آسانی یاد بگیرد با کاروان «أولین» خواهد بود.»
(کافی- ج2- ص 444)
17. قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«اِنَّ حُسنَ الصَّوتِ زِینَهُ القُرانِ» یعنی: «بدرستی که زینت قرآن صورت نیکوست.»
نام کتاب از این حدیث اقتباس شده است).
(مستدرک – ج 1- ص 295)
18. قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«مَن قَرَءَ عَشرَ ایاتٍ فی لَیلَهٍ لَم یُکتَب مسنَ الغافِلینَ» یعنی: «کسی که در یک شب 10 آیه از قرآن بخواند، از بیخبران و غافلان به حساب نمی آید.»
 (اصول کافی – ج 4- ص 415)
19. قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«لِکُلَّ شَی ءٍ حِلتَهً القُرانِ الصَّوتُ الحَسَنِ» یعنی: «هر چیزی زینتی دارد و زینت قرآن صوت خوش است.»
 (کافی- ج 2- ص 614)
20. قالَ الامام الباقِر (ع):
«لِکُلِّ شَی ءٍ رَبیعٌ القُرانِ شَهرُ رَمَضان» یعنی: «برای هر چیزی بهاری است و بهار قرآن ماه رمضان است.»
 (امالی صدوق – ص 36)
21. قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«اَقضَلُ العِبادَهِ اُمَّتی تِلاوَهُ القُرانِ نَظَراً» یعنی: «بهترین عبادت امت من، خواندن قرآن از روی آن است.»
 (آداب المتعلمین – ص 151)
22. قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):
«نِعمَ الشَّفیعُ القُرانُ لِصاحِبِهِ یَومَ القِیامَهِ» یعنی: «چه نیکو شفیعی است قرآن در روز قیامت برای کسی که قرآن خوانده باشد.»
 (نهج الفصاحه- 3134)

نمونه ای از اعتراف کفار به حقایق قرآن:
الفَضلٌ ما شَهِدَت بِهِ الاَعدادُ
آلبرت انیشتاین فیزیکدان آلمانی (1879-1955 م) می گوید: قرآن کتاب جبر یا هندسه یا حساب نیست، بلکه مجموعه ای از قوانین است که بشر را به راه راست، راهی که بزرگترین فلاسفۀ دنیا از تعریف و تعیین آن عاجزند هدایت می کند.
لئون تولستوی نویسندۀ روسی (1828-190 م) می گوید: هر کس که بخواهد سادگی و بی پیرایه بودن اسلام را دریابد باید قرآن مجید را مورد مطالعه قرار دهد، در آنجا قوانین و تعلیماتی بر مبنای حقایق روشن و آشکار صادر و احکام آنسان و ساده برای عموم بیان شده است، در این کتاب آیات فراوانی است که بخوبی بر مقام عالی دین اسلام و پاکی روح آورندۀ آن گواهی می دهد.
ناپلئون بناپارت (1769- 1821 م) می گوید: قرآن به تنهائی عهده دار سعادت بشر است امیدوارم آن زمان دور نباشد که من بتوانم همۀ دانشمندان و تحصیل کردگان همه کشورها را بایکدگیر متّحد کنم و نظام یکنواختی فقط براساس و اصول قرآن مجید که اصالت و حقیقت دارد، و می تواند مردم را به سعادت رهبری کند. من هم امیدوارام در طول زمان نزدیکی جشن اتّحاد، و نظامی را براساس قرآن برقرا کنم. کجاست آن روزی که ما مجمع و هیئتی بزرگ از سیاستمداران و علماء حقوق دنیا تشکیل دهمی. قرآن کلام الهی و متین ترین قوانین محّمدی (ص) همان نتسحه پرافتخار بیشری را پیش رو گذاریم و از روی آن قوانین و سعادت حقیقی بشر را تنظیم و تنسیق نمائیم.
گوستاولبون مورّخ واسلام شناس فرانسوی (1841-1631 م) می گوید: تعالیم اخلاقی که قرآن آورده است چکیدۀ آداب عالیه و خلاصه مبادی اخلاق فاضله است و بر بساری از آداب انجیل برتری دارد.
دکتر بنوه «علی سلمان» کاتولیک فرانسوی گوید: همین که با بعضی از آیات روح بخش قرآن کریم، آشنا شدم، دریافتم که تمام تعالیم آن موافق عقل و منطق بوده و با علوم و معارف عصری، نیز سازگار است از این رو دانستم که اسلام یک دین آسمانی است که سزاوار است از آن پیروی نمایم روی این اصل از مسیحیت جدا شده و اسلام اختیار کردم، و جملۀ دوم شهادتین (اَشهَدّ اَنَّ مُحَّمداً رُسوُلُ اللهِ «ص») را نیز گفتم و از جان و دل، آئین پاک آسمانی محمد(ص) یعنی اسلام را برگزیدم.
پرفوسرهانری کربن اسلام شناس معاصر فرانسوی گوید: اگر اندیشۀ محمد (ص) خرافی بود و اگر قرآن او وحی الهی نبود هرگز جرأت نمی کرد بشر را به علم دعوت کند. هیچ بشری و هیچ طرز فکری به اندازه محمّد و قرآن به دانش دعوت نکرده اند تا آنجا که در قرآن نهصد و پنجاه بار از علم و فکر و عقل سخن به میان آورده است.
شارلس فرانسیز آمریکائی گوید: انجیل کتابی است که در آمریکا، کسی او را نمی شناسد، ولی قرآن کتابی است که هر مسلمانی، با آن آشنا است و این ادعا گزارف نیست، بلکه یک واقعیتی است، ولی باید گفت، نشناختن انجیل، از خوش شانسی مذهب مسیحیت است.
امید آن است که ما بتوانیم بیش از بیش با این کتاب آسمانی آشنا شده و به دستورات عالی آن عمل نمائیم.
از جمله روشهای متداول در آموزش ترجمه و مفاهیم قرآن کریم:
روش هایی که تاکنون ارائه شده است به قرار زیر می باشند:
آوردن تعدادی از لغات قرآن کریم همراه با معنای آنها در آغاز درس به همراه آیاتی متناسب با آن کلمات با ترجمۀ آنها؛ سپس اضافه نمودن آیاتی به عنوان تمرین درسی و درخواست از دانشجو که آنها را معنا نماید؛
 استفاده از آمار و تکرار لغات و آوردن قواعد به صورت محدود؛[47]
دسته بندی کردن آیات در موضوعات مختلف (صلوه، جهاد ...) و ترجمۀ لغات مربوط به هر دسته و آوردن آیات مربوط به آنها؛ تا خواننده (فراگیر) بتواند از راهِ موضوعِ مشخص به مفهوم آیات دسترسی پیدا کند.
روش کتاب آموزش ترجمه قرآن پژوهشکده تحقیقات ایران (مقدمه کتاب):
کتاب حاضر علاوه بر داشتن بعضی از مزایای روشهای بالا از ویژگی جدیدی برخوردار است  که می توان گفت یک برنامۀ تکمیلی و ابتکاری در نوع خود می باشد.
این جزوه ضمن تأکید بر اصول ادبیات، به گونه ای طراحی گردید که هدف اصلی، آموزش ترجمۀ قرآن باشد به طوری که استاد و دانش پژوه با اطمینان بیشتری به درس بپردازند.
توضیح اینکه با مقایسۀ ریشه های اصلی به کار رفته در قرآن (1771عدد)[48] و واژه های متشق از آنها (58218 عدد)[49] به این نتیجه رسیدیم که می توانیم با یاد دادن برخی قواعد و اصول صرف و نحو[50] همراه با آمارگیری از چگونگی به کارگیری لغات در قرآن، به شکلی نو طرح آموزشی جدیدی را پی ریزی نماییم.
با آماربرداری از ریشه های اصلی لغات قرآن، چگونگی به کارگیری آنها را معین و مشخص نموده، سپس در مرحلۀ بعد با استفاده از نتایج به دست آمده، تدوین درسها را شروع نمودیم.
مجموع لغات آموزش داده شده در  کتاب 34203 عدد م یابشد که با مشابه سازی در مجموع می توان گفت که دانش پژوه توانایی ترجمۀ هفتاد درصد آیات قرآن را داار می شود. دانش پژوه بعد از فراگیری این کتاب می تواند با انجام تمرینهای کارردی و مرور ترجمۀ آیات و درسها درصدد تقویت خود در این زمینه باشد و باید گفت که دسترسی به موفقیت، زمانی امکان پذیر خواهد شد که علاوه بر مطالب کتاب، تمرینهای مکرر نیز انجام شود.
مربی می تواند با آوردن مثالهای متنوع و ارائه تمرینهای مختلف زمینۀ موفقیت دانش پژوهان را بیشتر نماید؛ به طور مثال با مبنا قرار دادن لغات اصلی و بعضی از لغات الحاقی، آیاتی را از معجم های قرآنی استخراج نموده و با تنظیم آنها به صورت تمرینهای گوناگون، میزان یادگیری دانش پژوهان قرآنی را افزایش دهد.
موارد زیر در تنظیم درسها مدّنظر قرار گرفته است:
هدف اصلی تعلیم، ترجمه باشد نه آموزش صرف و نحو.
آیاتی انتخاب شود که کمتر لغات الحاقی داشته باشد، مگر در موارد ضروری.
در ترجمۀ آیات روش لفظ به لفظ مدّنظر قرار گرفته است به جز در مواردی که ناچار به تغییر آن بوده ایم.
اختصاص بخشی از کتاب به آموزش «نحو» به شکل ساده تا علاوه بر تنوّع به شیرینی درس ها افزوده گردد.
تدوین متن به صورت سؤالهای تستی که امر آموزش و تدریس را ساده نماید.
در نشانی آیات شمارۀ اول مربوط به سوره و شمارۀ دوم مربوط به آیۀ مورد نظر می باشد: سوره، آیه/ 2/14.
آمارها
مهمترین نکته ها در اعلام آمارها، ایجاد انگیزه ای قوی برای استمرار و ادامۀ راه تعلیم و تدریس ترجمۀ قرآن مجید می باشد. فراگیر با گذراندن 34 درس و با توجه به توانایی ترجمۀ لغات مشابه دیگر، تعداد 53271 لغات از کلمات قرآن مجید را ترجمه خواهد نمود. از ماقیسه عدد فوق با آمار کل کلمات قرآن مجید (77807 عدد) دانشجوی با انگیزه، مشتاق مطالعهو تعلّم این کتاب خواهد شد. (ان شاء الله)
جدول و کلیات آماری: در اول هر درس جهت مشخص شدن تعداد بکارگیری و کلمات و افعال استعمال شده آمار و جدولی دارای عناوین زیر دیده می شد:
الف- کلمات اصلی: کلماتی است که نقطه نظر اصلی تدریس بوده و براساس آنها آیات انتخاب شده اند.
ب- کلمات الحاقی: کلماتی هستند که به تبع، معانی آنها (و بعضاً آمر آنها) مدّ نظر قرار گرفته است.
ج- باقیمانده: منظور حاصل تفاضل کلمات بکار رفته در درس[51] از آمار کل کلمات به کار رفته در قرآن مجید است که دانش پژوه می تواند تشخیص دهد چقدر از راه را طی نموده و باقیماندۀ کلماتی که باید یاد بگیرد، چه تعداد می باشد.
د- ورود کل: در جدول غیر از تعداد کلمۀ بکارگیری شده از فعل مورد تدریس، آمار دیگری تحت عنوان «ورود کل» دیده می شد که شناخت آنها از جهانی مفید است.[52]
سخنی با اساتید و مربیان
هدف ترجمۀ قرآن می باشد. این هدف ممکن است از راههای مختلفی تأمین گردد. با بررسی کوششهایی که در این زمینه صورت پذیرفته و روشهای مختلفی که بکار گرفته شده، به نظر رسید روشی مرکب از روش تستی، واژه ای و صرف و نحوی بهتر می تواند تأمین کنندۀ هدف مذکور باشد.
امیدواریم با آموزش این متن دانش پژوهان با ترجمۀ حدود 70% آیات و وازه های قرآن آشنا شوند و بتوانند معنا و مفهوم آیات را به هنگام تلاوت دریابند.
با توجه به توضیح فوق کوشش استاد[53] (مربی) بایستی در حول محور متمرکز شود و به نکات مهم زیر توجه کفی داشته باشد:
الف- مطلع هر درس با گزیده ای از آیات منتخب شروع شده است که نوع کلمات مورد نظر تدریس در آنها مشخص شده اند.
ب- درسها را از ضمایر شروع کرده ایم تا از بار لغات لاحاقی تا حدودی کاسته شود.
ج- ملاک انتخاب لغات اصلی هر درس ابتدا کثرت آماری (در حد موضوع نظر) و سپس سادگی آن بوده است.
د- برای رفع هر گونه اشتباه در آمارگیری کلی آمار افعال را در جدول لغات الحاقی نیاوردیم.[54]
ه- در برخی از درسها تعداد لغات الحاقی زیاد به نظر می رسد. این موضوع با توجه به اینکه تعدادی از آنها برای سطح دیپلم مأنوس و آشناست،مشکلی ایجاد نخواهد کرد.[55]
و- ممکن است ترجمۀ چند لغت را به ناچار و به دلیل نبودن آیۀ مناسب پیش از موعد آورده باشیم که ترجمۀ برخی از آنها به صورت پاورقی آمده است.
اصول و مواردی که باید در تدریس هر درس رعایت شود، به طور خلاصه عبارتند از:
در اول هر درس، ذکر آمارها در جهت تقویت انگیزۀ دانش پژوهان مورد توجه قرار گیرد.
آموزش قواعد صرف و نحو به روش «حفظ و تکرار» صورت پذیرد.
متن درس با روش سخنرانی (همراه با طرح درس) انجام گیرد.
حل تمرینهای کلاس با روش «پرسش و پاسخ» انجام شود.
مرور درس و پرسش و پاسخ در زمینۀ لغات اصلی و الحاقی در اول و آخر هر درس انجام پذیرد.
دانش پژوهان به حل تمرینهای منزل ترغیب شوند و در هر کلاس توس استاد(مربی) کنترل گردد.
زمان لازم و مناسب برای هر جلسۀ درس حداقل 60 دقیقۀ کامل می باشد.

ایمان،نفاق وکفر ازدیگاه حضرت علی علیه السلام
معنای اسلام و ایمان[56]
ابان بن ابی عیاش از سلیم بن قیس نقل می کند که گفت: از علی بن ابی طالب (ع) شنیدم در حالیکه مردی از آن حضرت درباره ایمان سوال کرد و گفت: یا امیر المومنین، مرا از ایمان خبر ده طوری که از غیر تو و بعد از تو کسی در این باره سوال نکنم.
امیر المومنین (ع) فرمود: مردی خدمت پیامبر (ص) آمد و مثل همین که از من پرسیدی از آن حضرت سوال کرد و مثل سخن ترا گفت. پیامبر (ص) با ان مردم شغول صحبت شد و به او فرمود: بنشین. آن مرد عرض کرد: ایمان آوردم.
سپس علی (ع) رو به آن مرد کرد و فرمود: هیچ میدانی که جبرئیل به صورت انسانی نزد پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: اسلام چیست؟ فرمود : « شهادت به اینکه خدایی جز الله نیست و اینکه محمد پیامبر خدا است و بپا داشتن نماز و دادن زکات و حج خانه خدا و روزه ماه رمضان و غسل جنابت». عرض کرد: ایمان چیست؟ فرمود: به خدا و ملائکه اش و کتابهایش و پیامبرانش و به زندگی بعد از مرگ و به همه مقدرات – خیر و شر آن و شیرین و تلخ آن- ایمان بیاوری.[57] وقتی آن مرد برخاست پیامبر (ص) فرمود: این جبرئیل بود، آمده بود تا دینتان را به شما بیاموزد. و چنین بود که هرگاه پیامبر (ص) به او مطلبی می فرمود او می گفت: « درست می گویی». پرسید: روز قیامت چه زمانی است؟ فرمود : سوال شونده از سوال کننده ( در این باره) عالم تر نیست. گفت: راست گفتی.
پایه های ایمان
امیر المومنین (ع) بعد آنکه از کلمه « راست گفتی» جبرئیل فراغت یافت چنین فرمود: بدانید که ایمان بر چهار پایه بنا شده است: یقین و صبر و عدل و جهاد.
یقین
یقین بر چهار شعبه است: شوق و ترس و زهد و انتظار[58].
هر کس مشتاق بهشت باشد شهوارت را از یاد می برد، و هر کس از آتش بترسد از محرمات پرهیز می کند، و هر کس نسبت به دنیا زهد و بی اعتنایی کند مصیبتها بر او آسان می شود[59]، و هر کس به انتظار مرگ باشد در خیرات می شتابد.
صبر
صبر بر چهار شعبه است: بصیرت در فهم و درک [60]، تاویل و تبیین حکمت، شناخت عبرتها[61]، سنن پیشینان.
هر کس در فهم و درک بصیرت داشته باشد در حکمت و جستجو و تبیین می کند، و هر کس در حکمت تبیین کند عبرتها را می شناسد، و هر کس عبرت را بشناسد حکمت را تاویل و تفسیر می کند، و هر کس حکمت را تفسیر کند عبرت را می بیند، و هر کس عبرت را ببیند گویا همراه پیشینیان بوده است.
عدل
عدل بر چهار شعبه است: پیچیده های فهم، و پوشش علم و شکوفه حکمتها و باغ حلم.
هرکس بفهمد جمله های علم را تفسیر می کند، و هر کس علم داشته باشد شرایع حکمت بر او عرضه می شود، و هر کس بردباری کند در کارش افراط نمی کند و به وسیله آن در بین مردم ستوده زندگی می کند.
جهاد
جهاد بر چهار شعبه است: امر به معروف و نهی از منکر، و راستگویی در جاهای مختلف، و غضب بخاطر خداوند، و بغض و عداوت با فاسقین.
هر کس امر به معروف کند کمر مومن را محکم می کند، و هر کس نهی از منکر کند بینی فاسق را [62] به خاک می مالد، و هر کس در جاهای مختلف راست بگوید وظیفه ای که بر عهده اش بوده انجام داده است، و هر کس با فاسقین عداوت داشته باشد وبه خاطر خداوند غضب کند خداوند بخاطر او غضب می نماید.[63]
و این است ایمان و پایه ها و شعبه های آن.
کمترین درجه ایمان و کفر و گمراهی
آن مرد گفت[64]: یا امیر المومنین، کمترین چیزی که شخص با آن مومن می شود، و کمترین چیزی که با آن کافر می شود، و کمترین چیزی که با آن گمراه می شود چیست؟
حضرت فرمود: سوال کردی جواب را بشنو:
کمترین چیزی که شخص با آن مومن می شود آن است که خداوند خود را به او بشناسد، و او به پروردگاری و یگانگی خداوند اقرار نماید، و پیامبرش را به او بشناسد و او به نبوت و ابلاغ ( رسالت او) اقرار نماید، و حجت خود در زمین و شاهد برخلقش را به او بشناسد و او به اطاعتش اقرار کند[65].
عرض کرد: یا امیر المومنین، اگر چه نسبت به همه چیز- غیر آنچه توضیح دادی- جاهل باشد؟ فرمود: آری، ( فقط) هرگاه به او دستور داده شد اطاعت کند و هر گاه نهی شد بپذیرد.
کمترین چیزی که شخص باآن کافر می شود آن است[66] که چیزی را به عنوان دین بپذیرد و گمان کند که خداوند او را به آن امر کرده- از چیزهایی که خداوند نهی کرده است- بعد آن را دین خود قرار دهد و بر اساس آن تبری و تولی داشته باشد و گمان کند خدایی را که به او امر کرده می پرستد.
کمترین چیزی که شخص با آن گمراه می شود آن است که حجت خدا در زمین و شاهد او بر خلقش را که امر به اطاعت او نموده و ولایتش را واجب کرده نشناسد.
دوازده امام حجت های الهی
( آن مرد) عرض کرد: یا امیر المومنین ، آنان را برایم نام ببر. فرمود: کسانی که خداوند ایشان را با خود و پیامبرش قرین نموده[67] و فرموده است: « اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمرِ مِنکُم»[68] یعنی: « از خدا و پیامبر و اولی الامرتان پیروی کنید».
عرض کرد: برایم روشن نمایید. فرمود: آنانکه پیامبر (ص) در آخرین خطبه ای که خواند و همان روز از دنیا رفت چنین فرمود:« من در میان شما دو چیز باقی گذاردم که تا به حال ان دو تمسک کرده اید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خداوند و اهل بیتم. خداوند لطیف خبیربا من عهد کرده است که آن دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا برسر حوض کوثر بر من وارد شوند مانن این دو – و حضرت به دو انگشت سبابه و وسط اشاره کردند- زیرا یکی از این دو جلوتر از دیگری است[69]. پس به این دو تمسک کنید تا گمراه نشوید، و از آنان پیشی نگیرید که هلاک می شوید، و از آنان عقب نمایند که متفرق می شوید[70] و به آنان چیزی یاد ندهید که از شما عالم ترند.
عرض کرد: یا امیر المومنین، او رابرایم نام ببر. فرمود: کسی که پیامبر (ص) او را در غدیر خم نصب کرد و به آنان خبر داد که او نسبت به آنان صاحب اختیار از خودشان است، و سپس به آنان دستور داد تا حاضران غائبان را آگاه نمایند.
عرض کرد: یا امیر المومنین، آن شما هستید؟ فرمود: من اول و افضل آنها هستم. سپس پسرم حسن بعد از من نسبت به مومنین صاحب اختیار تر از خودشان است. سپس پسرم حسین بعد از او نسبت به مومنین صاحب اختیارتر از خودشان است. و سپس جانشینان پیامبر (ص) هستند تا بر سر حوض کوثر یکی پس از دیگری به خدمت او وارد شوند.
آن مرد نزد علی (ع) رفت و سر حضرت را بوسید و سپس عرض کرد: برایم روشن کردی و مشکلم را حل کردی و هر مشکلی در قلبم بود از بین بردی.
پایه های کفر
چهار پایه کفر
سلیم از امیر المومنین (ع) نقل می کند که فرمود[71]
کفر بر چهار پایه بنا شده است: فسق و غلو و شک و شبهه.
شعبه های فسق
فسق بر چهار شعبه است: جفا و کور دلی و غفلت و تجاوزکاری.
هر کس جفا کند حق را کوچک می شمرد[72] و عالمان دین را شدیداً مبغوض می دارد و بر گناه بزرگ اصرار می ورزد.
هر کس کوردل باشد یاد خدا را فراموش کند و در پی گمان می رود[73] و با خالق خود به مبارزه بر می خیزد و شیطان بر او الحاح می کند و بدون توبه و خضوع و غافل شدن از گناه [74] طلب مغفرت می کند. هر کس غفلت کند بر نفس خود جنایت کرده و کارش معکوس و منقلب می شود و گمراهی خود را هدایت می پندارد و آرزوها او را فریب می دهد، و هنگامی حسرت و پشیمانی او را می گیرد که وقت آن گذشته و پرده از او برداشته شده و آنچه گمانش را نمی کرد برایش ظاهر شده باشد.
هر کس از امر خداوند تجاوز کند شک می کند، و هر کس شک کند خداوند بر او برتری نشان می دهد و او را به قدرت خویشس ذلیل می گرداند و بجلالت خود او را کوچک می کند، همچنانکه به پروردگار کریم خود مغرور شده و در کار خود[75] افراط نموده است.
شعبه های غلو[76]
غلو بر چهار شعبه است: تعمق و فرو رفتن در نظریه و منازعه در آن و انحراف و لجاجت. هر کس ( بیش از حد) تعمق کند[77] به حق باز نمی گردد و جز غرق شدن در امور پیچیده چیزی برایش زیاد نمی شود، و فتنه ای از او رفع نمی شود مگر آنکه فتنه دیگری او را در خود فرو می برد، و دینش از هم گسیخته می شود و در مسئله ای بهم پیچیده فرو می رود. هر کس در نظریه منازعه و مخاصمه کند، در اثر لجاجت طولانی به احمق بودن مشهور می شود.[78]
هر کس انحراف پیدا کند نیکی به چشم او قبیح می آید و بدی به چشم او نیک می آید[79].
هر کس لجاجت کند راهها بر او کور می شود و کارش مورد اعتراض قرار می گیرد و بیرون آمدن از آن برایش مشکل می شود آنگاه که تابع راه مومنان نباشد.
شعبه های شک
شک بر چهار شعبه است: جدل و هوای نفس و تردد و تسلیم شدن[80]. و این همان کلام خداوند عزوجل است که می فرماید: « فَبِایِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَماری»[81] ، « پس به کدامیک از نعمتهای پروردگارت مجادله می کنی».
هر کس از آنچه نزد اوست وحشت کند به عقب برخواهد گشت.
و هر کس در دین مجادله کند در شک و تردید می افتد، و اولین از مومنان از او سبقت می گیرند و آخرین از آنان به او می رسند[82] و سمهای شیطان او را زیر پا می گذارند.
هر کس در مقابل هلاکت دنیا وآخرت تسلیم شود بین این دو هلاک می شود، و هر کس از آن نجات پیدا کند از زیادی یقین است[83]، و خداوند مخلوقی کمتر از یقین خلق نکرده است.
شعبه های شبهه
شبهه بر چهار شعبه است: اعجاب و خوش آمدن از زینت، و فریب دادن نفس، و توجیه کجروی ها و پوشاندن حق به باطل.
به این صورت که زینت از دلیل منحرف می کند و فریب دادن نفس را به شهوت می اندازد، و کجروی صاحبش را به انحراف عظیمی می اندازد، و پوشاندن حق به باطل ظلماتی روی هم است.
و اینها، کفرو پایه ها و شعبه های آن است.
پایه های نفاق
چهار پایه نفاق
امیر المومنین (ع) فرمود: نفاق بر چهار پایه است: هوای نفس و سازشکاری و غضب و طعم.
شعبه های هوای نفس
هوای نفس بر چهار شعبه است: ظلم و دشمنی و شهوت و طغیان
کسی که ظلم کند امور پیچیده اش زیاد می شود و مردم او را رها می کنند و بر علیه او کمک می کنند.
هر کس تجاوز کند مردم از شر او در امان نیستند[84] و قلب او سلامت نمی ماند و درشهوات نمی تواند نفس خود را کنترل کند.
هر کس نفس خود را در شهوات ملامت نکند در امور خبیث فرو می رود.[85]
و هر کس طغیان کند عمداً و بدون دلیل گمراه میشود.[86]
شعبه های سازشکاری
ساز شکاری بر چهار شعبه است: بر مغرور شدن و آرزو و بر حذر بودن و عقب انداختن وعده ها
و این بدان صورت است که بر حذر بودن از حق باز می دارد، و عقب انداختن وعده ها موجب تفریط در عمل تا هنگام اجل می شود و اگر آرزو نبود انسان حساب آنچه در آن است را می دانست، و اگر انسان حساب آنچه در آن است را می دانست بطور ناگهانی از وحشت و ترس می مرد. و مغرور شدن باعث کوتاهی انسان در عمل می شود.[87]
شعبه های غضب[88]
غضب بر چهار شعبه است: تکبر و فخر و غیرت کاذب و تعصب
هر کس خود را بالا بگیرد به حق پشت می کند. و هر کس فخر کند به فسق و فجور مبتلا می شود، و هر کس غیرت کاذب نشان دهد بر گناهان اصرار می ورزد، و هر کس را تعصب بگیرد ظلم می کند. و چه بد چیزی است در پل صراط کاری که بین پشت کردن به حق و فسق و فجور و اصرار بر گناهان و ظلم باشد.
شعبه های طعم
طمع چهار شعبه است: خوشحالی و شادی بیش از حد و لجاجت و روی هم انباشتن[89].
خوشحالی نزد خداوند پسندیده نیست، شادی بیش از حد عجب است، و لجاجت بلایی است برای کسی که او را مجبور به کشیدن بار گناهان کرده است. و روی هم انباشتن[90] لهو و بازی و مشغولیت است و تبدیل کردن چیزی که پست تر است به چیزی بهتر می باشد.
و اینها،نفاق و پایه ها و شعبه های آن است.
سنن الهی و توبه به درگاه خدا
خداوند بر بندگانش قاهر است. یاد او بلند و وجه او با جلالت است و هر چه خلق کرده زیبا خلق کرده است. دو دست او باز و رحمت او هرچیزی را گرفته است و امر او ظاهر و نور او نور دهنده است وبرکت جوشان است و حکمت او نور می دهد. کتابش شاهد و حجت او غالب و دین او خالص است. سلطان او ظاهر و کلمه او بر حق و میزان او از روی عدل است و پیامبران او ابلاغ کرده اند.
خداوند بدی را گناه و گناه را فتنه، و فتنه را آلودگی قرار داده است. نیکی را رضایت[91] و رضایت را توبه، و توبه را پاک کننده قرار داده است.
هر کس توبه کند هدایت می یابد، و هر کس به فتنه بیفتد گمراه می شود تا مادامی که به درگاه خدا توبه نکرده و به گناه خود اعتراف ننموده است[92] هیچکس جز هلاک شونده بر علیه امر خداوند حرص و طمع نمی کند.
الله! الله! چه وسعت دارد آنچه از توبه و رحمت و بشارت و حلم عظیم نزد خداوند است و چه ترسناک است[93] آنچه از قیدها و جهنم و بالاهای شدید که نزد خداوند است. هر کس به اطاعت او دست یابد کرامت او را به خود جلب می کند، و هر کس در معصیت او وارد شود و بال عقاب او را خواهد چشید، و بزودی پشیمان می شوند.










                          آيات مربوط به موسيقي وغنا

                      "سوره اسراء رديف 17 آيه 64"
"وَاسْتَفْزِزْمَنِاسْتَطَعْتَمِنْهُمْبِصَوْتِكَوَأَجْلِبْعَلَيْهِمْبِخَيْلِكَوَرَجِلِكَوَشارِكْهُمْفِيالْأَمْوالِوَالْأَوْلادِوَعِدْهُمْوَمايَعِدُهُمُالشَّيْطانُإِلاَّغُرُورا"ً
اين بانگ ، تبليغ ، موسيقي وآواز خواني همه را شامل مي شود استفزار بمعناي لغزاندن بسرعت وتردستي وهل دادن است0
                 "سوره حج رديف 22آيه 30"
"ذلِكَوَمَنْيُعَظِّمْحُرُماتِاللَّهِفَهُوَخَيْرٌلَهُعِنْدَرَبِّهِوَأُحِلَّتْلَكُمُالْأَنْعامُإِلاَّمايُتْلى‏عَلَيْكُمْفَاجْتَنِبُواالرِّجْسَمِنَالْأَوْثانِوَاجْتَنِبُواقَوْلَالزُّور"
از حضرت صادق عليه السلام است كه"الرجس من الاوثان" شطرنج است و"قول زور" سازوآواز باشد ونيز از آن حضرت آمده" قول زور" سخن باطل است سخن مردي است كه به كسي كه آواز مي خواند مي گويد احسنت ،آفرين
                         سوره لقمان رديف 31آيه 6
"وَمِنَالنَّاسِمَنْيَشْتَرِيلَهْوَالْحَدِيثِلِيُضِلَّعَنْسَبِيلِاللَّهِبِغَيْرِعِلْمٍوَيَتَّخِذَهاهُزُواًأُولئِكَلَهُمْعَذابٌمُهِين"‏
بعضي از مردم خريدار سخن بيهوده اند تا به ناداني مردم را از راه خدا گمراه كنند فيلم ها ونوارها ومجلات وكتابهايي منحرف ، مسلم است كه اينها انسان را از آيات خدا دور مي كنند "ويتخذها هزوا" قرآن را مسخره مي كنندد ازامام باقر عليه السلام است كه: غنا از چيزهائيست كه خداوند به مرتكب آن وعده آتش داده است سپس اين آيه را خواند0
از امام صادق عليه السلام است كه مجلس غنا مجلسي است كه خدا به اهل آن نظر نمي كند آنگاه اين آيه را خواند 0
از رسول خدا صلوات الله عليه وآله تعليم دادن زنان مغنيه وخريدن آنها حلال نيست وپولي كه در آنها گرفته مي شود حرام است وخداوند در كتاب خود به آن تاكيد دارد وسپس آيه را تلاوت فرمود0
امام صادق عليه السلام فرمود :در خانه اي كه غنا باشد از پيش آمدن يك امر نا گوار ايمن نيست ودعا در آنجا مستجاب نمي شود وملك به آن داخل نمي شود ونيز در حديث ديگر آمده غنا مورث نفاق است ونتيجه اش فقر است0
معلوم مي شود حكمت تحريم غنا در شريعت اسلام همان حكمت تحريم شراب وقمار است زيراهميشه اينها مردم را از ياد خدا باز مي دارد وسبب پديد آمدن دشمنيها ونفاقها مي شود0
از پيغمبر صلوات الله عليه وآله غنا نفاق را در دلها مي روياند همان گونه كه آب سبزه را مي روياند فساد وميل جنسي را بر مي انگيزاند0
غناهم مانند مخدرات ومسكرات برشبكه اعصاب تاثير بد مي گذارد وباعث بيماريهاي عصبي مي شود بعضي از انسانها با شنيدن سخنان باطل وشهوت انگيز يك آواز خوان، غيرت خودرا نا ديده مي گيرند ودر دنياي بي تفاوتي به سر مي برند0
 انسان امروز با همه پيشرفت در صنعت در آتش غفلت مي سوزد آري غفلت از خدا انسان را تا مرزحيوانيت بلكه پايين تر از آن پيش مي برد "اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون "
امروز استعمارگران براي سرگرم كردن وتخد ير نسل جوان از همه امكانات از جمله ترويج آهنگهاي مبتذل از طريق امواج وسايل براي اهداف استعماري خود سود مي برند 0
پايان زندگي وفرجام بد نوازندگان آلات موسيقي وگرفتاريهاي آنها به انواع بيماريها ي رواني وسكته هاي ناگهاني وبيماريهاي قلبي وعروقي وبالاخره كوتاهي عمر آنان بر كسي پوشيده نيست 0
از علي عليه السلام آمده است :لا خير في لذه بعدها النار
 در حديثي از معصومين عليهم السلام :من تلذذ بمعاصي الله اورده الله ذلا كسيكه لذت از گناهان ببرد خوار وذليل مي شود0    ( برگرفته از جلسات و آثار حضرت آیت آلله سید جواد سید  فاطمی دام)





[1]. تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 12، ص 146
[2]- مجمع البیان، ج 9، ص 212
[3]- بحار الانوار، ج 92، ص 345.
[4]- وسائل الشیعه ج 4، ص 740
[5]- کنزالعمّال: خ 25391
[6]- جمعه: 3.
[7]- مجمع البیان ج 10، ص 284.
[8]- نمونۀ تاثیر ونفوذ آیات، ص 141 به نقل از تفسیر نیشابوریف ج 3، ذیل تفسیر آیه.
[9]- شورا: 53
[10]- اصول کافی کتاب فضل قرآن، باب نوادر.
[11]- طلاق: 2 و 3
[12]- تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 11، ص 184.
[13]- اعراف:3.
[14]- بحارالانوار، ج 62، ص 267.
[15]- تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 12، ص 147.
[16]- تفسیر نمونه، ج 27، ص 99.
[17]- قصه های قرآن
[18]غرورالحکم
[19]- تفسیر نمونه ج 8، ص 292.
[20]- هود: 113.
[21]- منهج الصادقین ج 4، 460.
[22]- مریم: 51.
[23]- فروغ ابدیت ج 1 ، ص 270.
[24]- تفسیر نمونه، ج 21، ص 365
[25]- مریم: 71 و 72
[26]- سیره ابن هشام، ج 4، ص 15.
[27]- حدید: 16
[28]- تفسیر نمونه، ج 22، ص 345.
[29]- غیبگوئی
[30]- فروغ ابدیت، ج 1، ص 239
[31]- سوره فصلت: آیات 1و 2و 3.
[32]- فروغ ابدیت، ج 1، ص 241.
[33]- فروغ ابدیت، ج 1، ص 258.
[34]- تحریم: 6
[35]- وسائل الشیعه ج 11، ص 471.
[36]- اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج 3، ص 148
[37]- تفسیرابوالفتوح رازی، ج 2، ص 319
[38]- کهف : 9.
[39]- در کربلا گذشت، ص چه 532.
[40]- شورا: 52
[41]- انوار الملکوت علامه محمدحسین تهرانی، ج 1، ص 216
[42]- طه: 11
[43]- حکایات علما با سلاطین، ص 16 به نقل از رنگارنگ.
[44]- اصول کافی: کتاب فضل قرآن حدیث 12.
[45]- قصص/ 11. و (مادر موسی) به خواهر او گفت که از پی طفلم برو.
[46]- سوره های قرآن با کلمات و جملاتی آغاز می شوند. مثلاً سوره ی حمد بااَلحَمد و سوره ی توحید با قل هو الله ... این کلمات و جملات که سوره با آنها شروع می شود، فواتح سُوَر نامیده می شوند.
[47]- کلیدهای فهم زبان قرآن، شجاعی و همکاران، ارائه شده در مجلات مکتب انقلاب. گفتنی است که این روش ترجمه با کوشش چند نفر از افراد خوش ذوق، ادامه یافت و کتاب «آموزش ترجمه قرآن» برای سطح راهنمایی نوشته شد.
[48]- البته تعداد ریشه ای اصلی مورد استفاده در کتاب 233 عدد می باشد.
[49]- آمارها به طور کلی از کتاب «المعجم الاحصابی لالفاظ القرآن الکریم» تألیف دکتر محمود روحانی استفاده گردیده است. البته تهیه آمار تفکیکی «افعال» به عهدۀ نویسنده و همکاران بوده است.
[50]- البته تا جایی که آموزش ترجمۀ قرآن در حاشیه قرار نگیرد.
[51]- یعنی در درس اول کلمات اصلی و الحاقی (با توجه به تکرار آنها) از تعداد کل کلمات قرآن کم می شود و باقیمانده مشخّص می گردد و در درس بعد تعداد کلّ کلمات آن درس از این باقیمانده کسر می شود.
[52]- از مقایسۀ ستون «تعداد» و ستون «ورود کل» به این نتیجه می توان رسید که این عداد مشتقّ که در آن درس تدریس شده، قسمتی از تمامی مشتقّات استعمال شده از آن ریشۀ خاص در کل قرآن می باشد.
[53]- یعنی در درس اول کلمات اصلی و الحاقی (با توجه به تکرار آنها) از تعداد کل کلمات قرآن کم می شود و باقیمانده مشخّص می گردد و در درس بعد تعداد کلّ کلمات آن درس از این باقیمانده کسر می شود.
[54]- به جای ذکر تعداد برخی از فعلها در جدولهای الحقی ستاره (*) آمده و آمارشان مورد محاسبه قرار نگرفته است.
[55]- طبق یک محاسبه اجمالی صد مورد از (دویست و شش عدد) لغات الحاقی برای سطح دیپلم آشنا و ساده می باشد و ذکر آنها بیشتر به دلیل تکمیل بودن و دقّت آماری بوده است.
[56]- در این حدیث درباره ایمان و اسلام نکات ظریفی ذکر شده که احتیاج به تفسیر و توضیح دارد. در مواردی که مفاهیم پیچیده است به بحار : ج 68 ص 356 مراجعه شود.
[57]- « به مقدرات ایمان بیاوری» یعنی: همه را از جانب خداوند بدانی.
[58]-  هر یک از شعبه ها در جمله های بعد توضیح داده می شود.
[59]- «ب»: مصیبتها را آسان می شمارد.
[60]- «ب»: نظر با حجت
[61]- « د»: نصیحت گرفتن از عبرتها
[62]- «ب» : منافقین را.
[63]- «د»: هر کس با فاسقین عداوت داشته باشد برای خدا غضب می کند و هر کس برای خدا غضب کند خدا برای او غضب می کند.
[64]- در کتاب کافی و معانی الاخبار، سلیم می گوید: من پرسیدم.
[65]- این عبارت در کتاب کافی چنین است... خداوند تبارک و تعالی خود را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید، و پیامبرش را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید و امام و حجت خود در زمین و شاهد برخلقش را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید.
[66]- این عبارت در کافی چنین است: کمترین چیزی که بنده به آن کافر می شود این است که کسی گمان کند چیزی را که خدا از آن نهی فرموده، خدا به آن امر کرده است، و آن را دین خود قرار دهد و طبق آن پایه دوستی خود را قرار دهد، و گمان کند خدایی را که به آن دستور داده را عبادت کند، در حالیکه شیطان را عبادت می کند.
[67]- « د» : کسانی که خداوند اطاعت ایشان را با اطاعت خود و پیامبرش قرین قرار داده است.
[68]- سوره نساء: آیه 59
[69]- یعنی حضرت دو انگشت سبابه از دو دست را کنار یکدیگر قرار دادند اشاره به اینکه قرآن و عترت اینگونه مساوی و قرین یکدیگرند، و بعد انگشت سبابه و وسط از یک دست را نشان دادند و اشاره کردند که نسبت اهل بیت و قرآن مانند این دو نیست که یکی از دیگری مهمتر یا مقدم تر باشد.
[70]- « ب» : که از دین بر می گردید.
[71]-  یادآور می شود: این حدیث شامل معانی پیچیده و مشکلی است که احتیاج به تفسیر دارد ودر حدیث 8 همین کتاب قسمت اول این حدیث در پایه های ایمان ذکر شد. در آنجا یادآور شدیم که علامه مجلسی در جلد 86 بحار: ص 365 به تفسیر و توضیح عبارت مشکل این حدیث پرداخته است.
[72]- در کتاب تحف العقول: مومن را کوچک می کند.
[73]- در کتاب تحف العقول: اخلاقش زشت می شود.
[74]- کلمه « غفلت» در انیجا به صورت فوق معنی شد.
[75]- در کتاب تحف العقول: در زندگی خود.
[76]- « غلو» در اینجا ظاهراً به معنای بالا گرفتن خود در مسائل علمی است.
[77]- معنای تعمق در انیجا کاملاً روشن نیست. معنای متن تا حدی تقریب ذهنی است.
[78]- در کتاب تحف العقول: هر کس منازعه و مخاصمه کند سستی بین آنان را قطع می کند، و از طول لجاجت کارشان به گرفتاری می کشد.
[79]- در کتاب تحف العقول این جمله را اضافه دارد: و به مستی ضلالت دچار می شود.
[80]- خ ل: جدل و ترس از حق و تردد و تسلیم در مقابل جهل و اهل آن.
[81]- سوره نجم : آیه 55
[82]- در کتاب تحف العقول عبارت چنین است: هر کس در دینش تردد داشته باشد اولین از او سبقت می گیرند و آخرین به او می رسند.
[83]- این جمله را می توان اینطور معنی کرد : از برکت یقین است.
[84]- در کتاب تحف العقول: از کسی که به او اطمینان کند خود را در امان نمی بیند.
[85]- در کتاب تحف العقول: در حسرتها فرو می رود و در آن شناور می شود.
[86]- در کتاب تحف العقول: بدون عذر و دلیل گمراه می شود.
[87]- در کتاب تحف العقول عبارت چنین است: و مغرور شدن به دنیا و تفریط در آخرت و تفریط در عقب انداختن وعده ها به کوردلی می کشاند. و اگر عمل نبود انسان به حساب آنچه در آن است را نمی دانست.
[88]- کلمه « حفیظه» به دو معنی آمده است: 1- غضب. 2- تعصب در حفاظت چیزی.
[89]- در تحف العقول : تکبر.
[90]- در تحف العقول: تکبر
[91]- در کتاب تحف العقول: غنیمت
[92]- در کتاب تحف العقول در اینجا اضافه دارد: و نیکی را تصدیق کند.
[93]- در کتاب تحف العقول: چه زشت است.

پیرامون تفسیر سوره مبارکه الشمس

بسم الله الرحمن الرحیم 

پیرامون تفسیر سوره مبارکه الشمس 

بسم الله الرحمن الرحیم وله الحمد و صلی الله علی سیدنا محمد و آله

15 آیه دارد و ردیف شماره 91 قرآن است .

اول سوره به ارکان دوازده گانه هستی قسم یاد می کند که : پیروزی، رستگاری، و همچنین خسران و سرخوردگی در بشریت حق است، رستگاری کسی که خود را تزکیه کرد و خسران کسی که خود را آلوده نمود.

بسم الله الرحمن الرحیم       بنام خداوند بخشنده بخشایشگر

والشمس و ضحیها(1) به خورشید و گسترش نور آن سوگند(1) والقَمر اِذا تلیها(2)   و به ماه هنگامی که پی آن در آید و النهار اِذا جلّها (3) و به روز هنگامی که صفحه زمین را روشن سازد(خورشید را ظاهر سازد)

وَ اللَیل اِذا یغشاها (4) و به شب آن هنگام که زمین را بپوشاند (آفتاب را پوشاند)

وَ السِّماءِ وَ ما بَنیها (5)   و قسم به آسمان و آنچه آن را بنا کرده

وَ الارضِ ما طَحیها (6)   و به زمین و آنچه آن را گسترانده

وَنَفس وَ ما سَوّیها(7) و قسم بجان آدمی و به آنچه آنرا منظم ساخته

فَاَلهَمهاً فُجُورَها وَ تقویها(8) سپس فجور و تقوی(شر و خیرش) را به او الهام کرده است.

قَد اَفلَحَ مَن زَکیّها(9) که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده رستگار شده وَ قَدخابَ مَن دَستّها(10) و آنکس که خویش را با گناه آلوده ساخته و در پستی نگه داشته محروم شده است .1 

خورشید کلید آسمان شناسیست : خیلی ساده و همه فهم است وقتی آفتاب بچهار یک آسمان می رسد ساعت 9 و چون بالای سر قرار می گیرد ساعت 12 و بچهار یک غرب آسمان که می رسد ساعت 15 را اعلام می کند .

با غروب آفتاب ستاره ها آرام آرام ظاهر می شوند . اینجا کمی دقت لازم است . ستاره هائی که در خط سیر آفتاب قرار دارند کار آفتاب می کنند . یعنی وقتی بچهار یک آسمان می رسد سه ساعت از شب رفته و چون به بالا می رسد نصف شب است و در چهار یک غرب وقت سحر است البته باید ستاره ای انتخاب شود که شب طلوع و غروب دارد.

در اینجا حدیثی از حضرت صادق(ع) آمده از آنحضرت پرسیدند نصف شب را چگونه تشخیص دهیم، فرمود آندسته ستاره ها که شب طلوع وغروب دارند، هرگاه به خط نصف النهار(بالاسر) رسیدند نصف شب است.

آسمان در هر سه ساعت نقش عوض می کند : آشنا شدن با دو سه ستاره در خط سیر آفتاب و چند ستاره اطراف بیننده را بحقیقت فوق راهنمائی می کند .

فلاح : رستن از بند و گرفتاری(آتش درونی)و دست یافتن مقصوداست.

تزکیه : پاک نمودن و رشددادن

خیبه : ناامیدی و نرسیدن بمطلوب است .

تدسیه در مقابل تزکیه : آلوده کردن و خاموش داشتن استعدادها و مواهب آن است .

و تلویحاً اشاره بمقدمیت همه موجودات و اینکه دستگاه عظیم آفرینش برای بکمال رسیدن انسان است که با تزکیه و بندگی خدا تحقق پیدا می کند(قَد اَفلحَ مَن ذِکّیها، 9 ) در حدیث آمده : خَلقتُ الاَشیاء لِاَجلِک وَ خَلَقتَکَ لِاَجلی، - نظیر قسمت مهم آیات قرآن در این زمینه : و سَخِّر لَکُم الشَمسَ والقَمَرَ دائبین وَ سَخِّرَ لَکمُ اللّیلَ وَ النَهار 33 ابراهیم و خورشیده و ماه را به تسخیر شما در آورده و شب و روز را مسخر شما کرد.

اَلذی جَعلَ لَکم الارضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ اَنزَل مِنَ السَماء ماءَ فَاَحرَجَ بِهِ مِنَ الثَمراتِ رِزقاً لَکم فلا تجعلوا لِلهِ اَنداداً و انتم تعلمون 22 بقره آنکس که زمین را بستر شما و آسمان را همچون سقفی قرار داد و از آسمان آبی فرستاد و بوسیله آن میوه ها تا روزی شما باشد.

وَ الاَنعامَ خَلَقها لَکُ فیها دِفُ وَ منافِعُ وَمِنها تاکُلوُن، وَلَکُ فیها جمالُ حینَ تُریحونَ و حینَ تَشَرحُون- 6 نحل چهارپایان را آفرید در حالیکه در آنها برای شما وسیله پوشش و منافع دیگری است و از گوشت آنها می خورید، و در آنها برای شما زینت و شکوه است . بهنگامی که آنها را به استراحت گاهشان باز می گردانید و هنگامی که به صحرا می فرستید.

وَاَلقی فی الرضِ رَواسِیَ اَن تَمیدَبِکم وَ النهاراً وُ سُبُلاً لعلّکُم تَهتَدون. وَعلاماتٍ وَ بِالنَجم هُم یهتصرون اَفَمن یخلق کَمِن لا یَخلُق افلا تَذکَرون، وَاِن تَعُدّوا نِعمَتَ اللهِ لا تُحصوا اِنّ الله لَغفُورُ رحیم- 18 نحل- و در زمین کوهها افکند تا لرزش آن را نسبت به شما بگیرد، و نهرها و راههائی ایجاد کرد تا هدایت شوید، و علاماتی قرار داد و بوسیله ستارگان هدایت می شوید، آیا کسی که می آفریند همچون کسی است که نمی آفریند؟ آیا متذکر نمی شوید، و اگر نعمتهای خدا را بشمارید هرگز نمی توانید آنها را احصاء کنید، خدا بخشنده و مهربان است.در حدیث قدسی باین مضمون آمده : من با بندگانم طوری هستم که گوئی منم و او وزمین و آسمان، همه چیز برای او اما بندگانم با من بدجور تا می کنند، انگار همه خدای اوست غیر از من .

تزکیه : آزاد شدن انسان از اسارت خود بوسیله تعلیم و تربیت انبیاء است. از حرص و آز، بخل، حسد و سایر شعبه ها و خصلتهای مذمومه که هر یک شعله از آتش است که انسان را در عذاب می دارد و جهنم او را تشکیل
می دهند.2 

تهیه :رضا قارزی



 
 

2-برگرفته از کتاب انسان و درس نوشته :مفسر عظیم الشأن حضرت آیت الله  سید جواد سید  فاطمی دام ظله 

1- هر یک از این موارد دوازده گانه دارای بسی اهمیت و شایان توجه است، سخنی در مورد اول و الشمس وضحیها : آفتاب منبع نور و منشاء حیات و نیرو، هم مادی و هم معنوی است . انسان با دیدن نظم درآسمان و با توجه به گفتار پروردگار: وَالسّماءَ رَفَعها وَ وَضَعَ المیزان، اَلّا تَطفَوا فی المیزان- 8 الرحمان) خود را که جزئی از هستی است منظم و معتدل می کند، و اعتدال همان تزکیه است که کلید بهشت می باشد.(جَنّاتُ عَدنٍ تَجری مِن تَحتِها الانهار وَ ذلِکَ جَزاءُ مَن تَزَکی – 76 طه) 

پیرامون تفسیر سوره البَلَد- تهیه:رضا قارزی

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 پیرامون تفسیر سوره البَلَد 

 

 

 

 

سوره مبارکه البلد- سوره 90 دارای 20 آیه است .

 

این سوره مبارکه در رنج و زحمت بودن انسان را که یکی از شعبه های حرص و آز اوست موضوع قرار داده سپس راه خلاصی از این رنج و تعب را که عامل مهم بدبختی و جهنمی بودن اوست ارائه می دهد، در اول سوره دو موضوع بسیار مبارک را مورد قسم قرار داده و به عامل مهم رنج و تعب انسان را که همانا شهرنشینی و توالد و تناسل اوست اشاره می کند «بِسمِ الله الرَحمنِ الرَحیم، لااُقسِمُ بِهذا البَلَد، وَ أنتَ حِلٌّ بِهذا البَلَد، وَ والِدِ و ما ولَد 4 » سپس مقسم علیه یعنی چیزی را که قسم را برای آن یاد می کند می آورد«لَقَد خَلَقنا الاِنسانَ فی کَبَد 5» همانا ما انسان را در زحمت آفریده ایم، تعبیر لَقَد خَلَقنا الانِسان، این را می رساند که تا انسان انسان است و هنوز دست تربیت و هدایت الهیه به او نرسیده و مومن نشده است در رنج و زحمت خواهد بود، و این یکی از شاخصه های انسان است که شخصیت او را تشکیل می دهد، همچنانکه درباره عجله کردن که شاخصه دیگر اوست می فرماید : «خُلِقَ الاِنسانَ مِن عَجلٍ 37- سوره انبیاء» یا درباره حرص و آز می فرماید : «إنَّ الاِنسانَ خُلِقَ هَلَوعاً، آیه 19- سوره معارج» یعنی انسان حریص و آزمند است مگر اینکه در خط بندگی خداوند تبارک و تعالی درآید، و درهمین معنی است:«اِنّ الاِنسانَ لَفی خُسر اِلّا الذینَ امنوُا... سوره والعصر».

 

 

  • در سه آیه بعدی آثار شوم این خصیصه را بیان می کند : او آنچنان در راه ارضاء حرص و آز خود پیش می رود و گمان دارد کسی به او خط و اندازه قرار نداده و حدّ و مرزی برای او نیست (اَیَحسَبُ اَن لَن یَقدِرَ عَلَیهِ اَحَد 5 ) پیوسته ادعاها و شعارهای راست و دروغ دارد، زحمت کشیده ام، پولها خرج کرده ام، آنچنانکه گویا کسی او را ندیده و اعمالش را زیر نظر ندارد(یَقُول اَهلکتُ مالاً لُبُداً، اَیَحسُبُ اَن لَم یَرَهُ اَحَد) این چنین انسان در رنج و تعب است و زندگی را هم به خود و هم به دیگران تنگ و ناگوار می نماید مگر اینکه مومن باشد چه با ایمان می تواند از این بلیه خلاص شود.

خوشبختانه وسیله کسب ایمان را هم خود دارد اگر بخواهد آن نعمتهای چشم و زبان و سایر عوامل آگاهی است که در آیات سه گانه 8-9-10 : اَلَم نَجعَل لَهُ عَینَینِ، ولِساناً و شَفَتیَن، و هَدَیناُ النَجَّدَینٍ آمده- این اعضاء نموداری از تکامل و اختیار انسان، و قراردادهای تکوینی باریتعالی «اَلَم نجعل .... ) است تا آدمی باختیار خود آنها را بکار برد، بنگرد، بیندیشد، بگوید، بپرسد و با اسرار جهان و دریافتهای دیگران آشنا شود، و هدفها و قوانین حیات را دریابد و بالاخره در صراط مستقیم و خط اعتدال قرار گیرد تا دشواریها برایش آسان شود و از رنجها و سختیها برهد.

 

ولی او با توجه به این وسایل آگاهی و نعمتهایی که پروردگارش در اختیار گذاشته همچنان در اسارت خود پیش می رود و حاضر نشده است از هواهای نفس خود دست بردارد. و وارد میدان بندگی پروردگار خود شود در سوره مبارکه تکاثر»سوره 102» آنجا که افزون طلبی انسان رامورد انتقاد قرار میدهد می فرماید : شما اگر یقین به قیامت داشتید اینکار را نمی کردید(وَ بِالاخَرهِ هُم یُوقِنُون – آیه چهار- سوره بقره) آن روز که جهنم را می بینید از نعمتها سوال می شوید که با داشتن آنهمه وسایل هدایت چرا بی اعتناد شدید و به این روز سیاه افتادید.(ثُمِّ لََرونّها عینَ الیَقین ثم لَتُسُئلَنّ یومئذٍ عن النعیم 8)

 

  • آری مبارزه با هواهای نفس آنچنان سهل و آسان هم نیست، این راه سختی ها دارد همچنانکه گذرگاههای پرپیچ و خم در سینه کوه سختی ها دارد همه کس متحمل نمی شود(فَلا اِقتَحَمَ العَقَبه 11) و چه دانی تو که آن گردنه(عقبه) چیست(وَما اَدریکَ ما العَقَبَه 12) این گونه سوال«و ما اَدریکَ» که در قرآن مکرر آمده :

« وَ ما اَدریکَ ما لیلَهُ القَدر ... وَ ما اَدریکَ ما الحاقَه- وَما اَدریکَ ما عِلیّون- راجع به حقایق و واقعیاتی است که کنه آنها برتر از اندیشه و درک مخاطب است، قرآن پس از القاء اینگونه استفهامها جوابهایی از زمان و حوادث و لوازم آن را بیان می دارد. در این آیه نیز فَکُّ رَقَبه از آثار و لوازم عقبه مورد استفهام است، مبارزه با نفس تا دست یافتن به تزکیه نفس با در نظر گرفتن عمق غرائز و احساسهای بشری که بجز پروردگار کسی نمی تواند ابعاد آنها را ارزیابی کند قابل درک برای همه نیست عجیب است که حتی معصومین علیه السلام، هم از آتش این غرائز بخدا پناهنده شده اند راوی گفت : امام صادق علیه السلام را در مکه دیدم در حال طواف ذکرش فقط اینست الهی قِنی شَحِّ نَفسی (خداوندا مرا از حرص و بخل نفسم خلاص کن ) اشاره به این آیه کریمه 9 سوره الحشر و آیه 16 سوره التّغابن یعنی شکوفائی و رستکاری نصیب کسی است که از حرص و بخل نفسش مصون باشد . (فَاتّقواللهَ ما استَطَعتُم وَ اسمَعُوا واَطیعوا وَ اَنفِقُوا اخیراً لِاَنفُسِکُم وَمن یُوفَ شَحَّ نَفسِهِ فَاولئکَ هُمُ المفلِحون).

 

حضرت سجاد علیه السلام در مناجاتش : الهی اِلَیکَ اَشکُوا نَفساً بِالّسُوِء اَمّاره تا آنجا که از بیقراری نفس شکایت می کند : اِن مَسَّها الشَّرُ تُجزَع واِن مَسّها الخَیرُ تَمنَع- اشاره به آیه 19 سوره معارج : خُلِقَ الاِنسانُ هَلوُعاً، اِذا مَسَّهُ الشَرّ جَزوُعاً وَ اِدامَسَّه الخَیرَ مَنوُعاً، است.

 

علی علیه السلام وقتی به درب مسجد می رسید پاها را جفت می کرد و مناجات کوتاهی نموده رهائی خود را از آتشهای نفس تقاضا می نمود :(یَسئَلهَ مَن فی السَماواتِ وَ الَارض کُلَّ یومٍ هُوَ فی شَأن اَللهُمُ وَلیَکَن مِن شَانُ حاجَتی وَهَیِ عِتقُ رَقَبَتی مِنَ النّاروَان تُقبِل عَلّیَ بِوجهِکَ الکریم)

 

·         انسانها اسیر همین غرائز و احساسها هستند و هر یک از آنها شعله آتشینی است که او را می سوزاند و در عذاب می دارد.

 

 

انسان در آتش است

 

از امام صادق است که فرمود «الناس ممالیک النار» مردم اسیر آتشند مگر شیعیان ما که از آتش آزادند، بلی فقط تبعیت از انبیاء و بندگی خدا است که انسان را از بندگی غیر خدا آزاد می کند آیات 13 به بعد متضمن این معنی است«اَو اِطعام فی یَومٍ ذی مَسغُبَه ، یَتیماً ذا مَقرَبَهٍ اَومسکیناً ذا متربهٍ » طعام دادن در روز گرسنگی، به یتیمی از خویشاوندان یا فقیر خاک نشین)، - اداء نماز از شرک و کبر پاک می کند(اِنّ الصَلوهَ تَنهی عَنِ الفَحشاءِ وَالمنکر- آیه 45 فاطر)انفاق، صدقات، زکوه از حب دنیا که رأس کل خطیئه است پاک می کند .

 

در آیه 103 توبه چنین است : از اموال آنها صدقه ای بگیر تا بوسیله آن آنها را پاک سازی و پرورش دهی خُذمِن اَموالِهِم صَدقَهَ نُطّهُرهُم و تَزکیهم بِها ... آیه 104 توبه) بطور کلی اتفاق بهر معنی زکوه ، خمس، صدقات، حتی طعام دادن، میهمانی دادن این اثر را دارد.

 

رسول خدا (ص) در خطبه آخر جمعه شعبان درباره افطاری دادن توصیه می فرمود کسانی عرض کردند ما همه قادر به افطاری دادن نیستیم. حضرت فرمود:(اِتَقّوا النارَ وَ لَوبَشقِّ تَمرَهٍ ) از آتش خود را بپائید ولو با نصف خرما باشد. یعنی فقیری که مالک پنج و شش عدد خرما بیش نیست آنهم اگر نصف خرما را بدهد از حب دنبایش کاسته می شود و بهمان اندازه از آتش حرص و از مصون می گردد.

 

انبیاء علیهم السلام سروکار با انسان دارند که هدایتش کنند پیغمبر ما هم که آخرین آنهاست نیز سروکارش با انسان است، انسانی که دارای این خصوصیات است که قرآن شمرده :انسان هلوع آفریده شده است :(اِنَّ الاِنسانَ خُلِقَ هَلُوعاً …) به یقین انسان بی ثبات و بی قرار است چون شَرّی به او رسد نالان شود و چون خیری به او رسد خود را می گیرد مگر نماز خوانان، - (اذا مَسه الشر جَزوعاً ، وَ اِذا مَسّه الخَیر مَنوعاً ، اِلا المُصلّینِ، آیات 19، 20 معارج).

 

در سوره فجر آیات 15 و 16 : اما انسان هنگامیکه پروردگارش او را برای آزمایش، اکرام می کند و نعمت می بخشد مغرور می شود و می گوید پروردگارم مرا گرامی داشته است، و اما هنگامی که برای امتحان روزیش را برای او تنگ می گیرد مأیوسانه می گوید پروردگارم مرا خوار کرده است، نه، - چنان نیست که شما می پندارید، فَامّا الاِنسانُ اِذا ما اِئتلاهُ رَبُّهُ فَاکرَمَهُ وَ نَّعَمهُ فَیَقولُ رَبِّ اَکرَمَنِ،- وَ اَمّا اِذا ما اِبتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزقَهُ فَیَقُولُ رَبِّ اَهانَنِ، کَلا)، آری انسان همواره با عوارض ناگوار داشتن یا نداشتن، دست به گریبان است.

 

  • انسان حریص است، انسان بخیل است در این خصوص آیه 100 سوره اِسراء چنین آمده : بگو اگر شما مالک خزینه های رحمت پروردگار من بودید در این صورت نیز امساک می کردید مبادا انفاق مایه تنگدستی شما شود و انسان تنگ نظر است(قُل لَوانتم تَملِکُونَ خَزائِنَ رَحمَهِ رَبّی اِذا لامسکتُم خَشیهَ الاِنفاق و کانَ الاِنسان قتوراً )، و بموازات این حرص ژرف، و عمیق حسد حاسد است(وَ مِن شَرّ حاسِدٍ اِذا حَسَد 5 سوره فلق). اگر دیگران داشته باشند و او نداشته باشد، حسود نه تنها تا کشتن محسود پیش می رود و فرمان «اُقتُلُوا یوسُفَ»آیه 9 سوره یوسف، - صادر می کند، از آن بالاتر نابودی خود از خدا می خواهد تا از آتش حسد برهد، در آیه 32 انفال از بدخواهان رسول خدا چنین آورده : و هنگامی که گفتند پروردگارا این حق است و از طرف تو است بارانی از سنگ بر ما از آسمان فرود آر، یا عذابی دردناک بر ما بفرست: (اللهُم اِنّ کانَ هذا هوالحق مِن عِندک فامطِر عَلَینا حجازَه مِنَ السماءِ اَوِ ائتِنا بِعذابٍ اَلیم)

·          درباره عمق کینه و عداوتی که در برخوردها پیدا می کند در آیات 62 و 63 سوره انفال آنجا که یاری و نصرت خود را به پیغمبرش خاطرنشان می فرماید چنین می گوید :

 

اگر بخواهند درباره صدمات تو خدعه کنند خدا برای تو کافیست که تو را با یاری خود و مومنان تقویت کرده، و دلهای آنان را با هم الفت داد، اگر تمام آنچه را روی زمین است صرف می کردی که میان دلهای آنان الفت دهی، نمی توانستی، ولی خداوند در میان آنها الفت ایجاد کرد، او توانا و حکیم است.

 

·          ثُمَّ کانَ مِنَ الَذین امنوُا و اتواصوا بالصبر و تو اصوا بالرحمه

 

(17) عطف به فلا اِتَحَمَ العَقَبَه است . یعنی بس از عبور از عقبه که همان فکّ رقبه و اطعام به ایتام و مساکین است باید توام با ایمان به خدا و وعدهای خدا باشد و تقرب و رضای او هدف باشد تا اعمال و انعامها عاری از ریا و شرک وحتی عالی از توقع شکرگزاری فقیر باشد. «فاتِ ذَی القربی حَقَه وَ المِسکینَ وَابنِ السَبیل ذلِکَ خَیرٌلِلَذینَ یُریدونَ وَجهِ اللهِ وَاولئکَ هم المفلحون 38 روم »

 

و پس از ایمان فردی ارتباط با هم لازم است تا پایه اجماع مومن شکل گیرد. در آیه 200 آل عمران است : یا اَیُّها الذینَ امنوا اِصبِروُا وَ صابِروُا وَ رابِطُوا وَاَتَّقوُا الله لَعَلَّکُم تُفلِحون) و همدیگر را توصیه به صبر و مرحمه نمایند،- گذشت از خود برای رفاه دیگران مخالف با هواها و کششهای نفسانی است لذا باید هشیار بوده و مددکار یکدیگر، در برابر انگیزه های فردی و بی مهریها به شکیبائی و رحمت توصیه کرد و از همدیگر پذیرا بود تا پیوسته این دو خوی عالی که صبر و رحمت است بیدار و فعال بماند، «مُحَمَّد رَسولَ الله وَاَلَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الکفارُ رُحماءِ بینهم ... آیه 29 فتح »

 

در چنین اجتماعی همت ها برانگیخته شود و برکات از هر سو رو می کند(اولئکَ اَصحابُ المَیمَنه) و اهل بهشتند، بهشت سرتاسری، (وَاَلذینَ کفَروُا بِایاتِنا هُم اَصحابُ المَشئَمِه19 عَلیهم نارٌ موصَدَه 20) در قرآن متجاوز از هفتاد مورد تابلوهائی از بهشت و جهنم ترسیده نموده است و جالب اینکه تکراری نیست و در هر مورد به نحو خاصی مطلب را آنچنانکه هست رسانده، در این سوره مبارکه نیز پس از بیان و ترسیم مشخصات اهل بهشت و خلاصه نمودن آن مشخصات با جمله «اولئکَ اَصحابُ المَیمَنه» به حکم مقابله تابلوی اهل جهنم را ترسیم می نماید با آیه 19 و 20 : و کسانیکه به آیات ما کافر شدند آنان افرادی شومند، بقرینه پیوستگی و تقابل آیات چنین توضیح می شود کسانیکه به آیات هدایتی و قدرت ادراک و بیان «عَینین و لسانا و شفتین و هدیناه النجدین» ما بی اعتناد شدند و از اقتحام در عقبه تکلیف روی گرداندند و به آزاد کردن گردنها و اطعام نپرداختند و به اجتماع ایمانی نپیوستند و همدیگر را بصبر و رحمت توصیه ننمودند همین ها اصحاب شوم«مشئمه » هستند اینان وجودشان شوم و ملازم با شئامت است و با استکبار و تکروی روزنه تابش نور حیات و دریچه نسیم رحمت را بر روی خود و دیگران بسته اند، آتش فراگیر و دربسته را برای خود و جمع فراهم ساخته اند«عَلَیهِم نارٌ موصَدَه». در حدیثی از امام صادق(ع) می خوانیم کسی که در نماز واجب سوره «لااُقسِمُ بِهذا البَلَد» را بخواند در دنیا از صالحان شناخته خواهد شد و در آخرت از کسانی شناخته می شود که در درگاه خداوند مقام و منزلتی دارد و از دوستان پیامبران و شهدا و صالحان خواهد بود.1                                   تهیه:رضا قارزی

 

 

 

 

 

 

 

کتابچه داستانها و نکات قرآنی-رضا قارزی

  
بسم الله الرحمن الرحیم

 کتابچه داستانها و نکات قرآنی

رضا قارزی

بهشت و پیرزنان
صفیه که دختر عبدالمطلب و عمۀ رسول خدا بود، به پیامبر گفت: «دعا کنید که من از بهشتیان باشم». پیامبر فرمود: «هیچ پیرزنی در بهشت نخواهد بود». صفیه ناراحت شد و گریه کرد. پیامبر تبسمی کرد و فرمود: «پیرزن ها ابتدا جوان می شوند، سپس به بهشت می روند، چرا که خداوند فرموده است: اِنّا اَنشَأناهُنَّ اِنشاءً فَجَعَلناهُنَّ اَبکاراً؛ ما زنان بهشتی را دوباره آفریدیم و آنان را دوشیزه گرداندیم[1]».[2]
اشکال بر قرآن
ولید بن عقبه که از مشرکان بود، به قرآن ایراد گرفت و گفت: «سه کلمۀ اُستُهزِءَ و عُجابٌ[3] و کُبّار[4] که در قرآن آمده است، فصیح نیستند».
یک بار که پیامبر با شماری از یاران خود در کنار کعبه نشسته بودند، ولید وارد شد. پیامبر به احترام او برخاست و نشست. ولید که انتظار چنین علمی را نداشت، گمان کرد که پیامبر او را مسخره می کند. ناراحت شد و به پیامبر گفت: «أَتَستهزِتُنی وَ أَنا مِن کُبّارِ القُرَیشِ وَ اِنَّ هذا لَشَیءُ عُجابٌ؛ آیا مرا مسرخه می کنی؟ در حالی که من از بزرگان قریش هستم. این کار تو شگفت آور است». و با این حرف، هر سه موردی را که بر قرآن ایراد گرفته بود، در کلام خود به کار بست.[5]
ظریفه
به قول کتاب خدا: «اَلخَبیثاتُ لِلخَبیثینَ وَ الخَبیثونَ وَ الطَّیِّیاتُ لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبونَ لِلطَّیِّباتِ؛ زن های ناپاک، سزاوار مردان ناپاک می باشند و مردان ناپاک، سزاوار زنا ناپاکند. زن های پاکدامن نیز، شایستۀ مردان پاکدامن هستند و مردان پاکدامن، شایستۀ زنان پاکدامن می باشند[6]». و به قول بندۀ خدا:
کبوتر با کبوتر، باز با باز
کند همجنس با همجنس پرواز
جنابت و تلاوت
عبدالله بن رواحه از یاران پیامبر بود. یک شب همسر عبدالله از خواب بیدار شد و او را در کنار خود ندید. به دنبال عبدالله گشت و او را در اتاق هوویش پیدا کرد. برگشت و چوبی برداشت و به سراغ عبدالله رفت.
تا عبدالله همسرش را دید، از اتاق خارج شد و به طرف او رقت و پرسید: « چرا آشفته هستی؟». گفت: «تو چرا با آن زن خلوت کرده بود؟». عبدالله گفت: «من با وجود تو، هیچ گاه با او خلوت نمی کنم».
زن گفت: «ولی من خودم دیدم!». عبدالله گفت: «خواب آلود بوده ای و اشتباه کرده ای».
زن گفت: « باید ثابت کنی». عبدالله گفت: «تو می دانی که پیامبر، از خواندن قرآن در حال جنابت، نهی کرده است. حال اگر من قرآن بخوانم، تو قبول می کنی که من با او نبوده ام و جنب نیستم؟». زن گفت : «آری». و عبدالله این اشعار را خواند:
اتانا رسول الله یتلو کتابه
کما لاح مشهور من الصبح ساطع
أتی بالهدی بعد العمی فقلوبنا
به موقنات انّ ما قال واقع
یبیت یجافی جنبه عن فراشه
ادا اشتغلت بالکافرین المضاجع
یعنی: «پیامبر خدا در حالی که کتابش را تلاوت می فرمودف به سوی ما آمد. گویا خورشید پرفروغ در سپیده دم نمایان شد. او با روشنگری آمد که پس از  کوربختی ما بود. دل های ما در اعتقاد به او استوار است. آنچه او بگوید، تحقق می پذیرد. او شب را در حالی سپری می کند که بسترش از او تهی است؛ در آن هنگام که بستر خواب، کافران را به خود مشغول کرده است».
زن قبول کرد و عذرخوای نمود. روز بعد، عبدالله پیش پیامبر رفت و جریان را برای ایشان تعریف کرد. پیامبر از گفتار او چنان خندید که دندان های مبارکش نمایان شد.[7]
ظریفه
به قول کتاب خدا: «اِن اَحسَنتُم اَحسَنتُم لاَنفُسِکُم وَ اِن اَسَأتُم فَلَها؛ اگر خوبی کنید، به خود خوبی کرده اید و اگر بدی کنیدف به خود بدی کرده اید[8]». و به قول بندۀ خدا:
هر چه کنی به خود کنی                  گر همه خوب و بد کنی
برتر از پیامبران
مقدس اردبیلی در عالم خواب، پیامبر – صلی الله علیه و آله – را دید که با حضرت موسی – علیه السلام- گرم صحبت است. مقدس اردبیلی نزد آنان رفت و سلام کرد. حضرت موسی اسمش را پرسید.
مقدس اردبیلی گفت: «اسمم احمد است و فرزند محمد می باشم. در اردبیل به دنیا آمده ام و در فلان محله و فلان کوچه ساکن هستم».
حضرت موسی گفت: «من فقط اسمت را پرسیدم. دیگر چه نیازی است که این همه طول  تفصیل بدهی!».
مقدس گفت: «وقتی خداوند ر کوه طور از تو پرسید: "وَ ما تِلکَ بِیَمینِکَ یا موسی؛ ای موسی! آن چیست که در دست تو است؟[9]چه لزومی داشت که آن همه طول و تفصیل بدهی و بگویی: هِیَ عَصایَ اَتَوَکَّوُا عَلَیها وَ اَهُشُّ بِها عَلی غَنَمی وَ لِِیَ فیها مارِبُ اُخری؛ این عصای من است. بر آن تکیه می کنم و با آن برای گوسفندانم برگ درخت می ریزم و کاربردهای دیگری نیز برایم دارد"[10].
یک کلمه می گفتی این عصای من است و ساکت می شدی».
حضرت موسی رو به پیامبر اسلام کرد و گفت: «واقعاً راست گفته ای که علمای امت من، برتر از پیامبران بنی اسراییل هستند».[11]
بی حساب شدن
عقیل بن ابی طالب پس از رنجیده خاطر شدن از برادرش امیرمؤمنان – صلوات الله علیه- به شام رفت و مدتی را در نزد معاویه به سر برد.
یک روز که سرکردگان و بزرگان شام و حچاز و عراق، در قصر معاویه گرد هم آمده بودند، معاویه برای اینکه عقیل را سرزنش کند، گفت: «ای اهل مجلس؛ ای بزرگان شام و عراق و حجاز! آیا این آیه را شنیده اید  که می گوید: "تَبَّت یَدا اَبی لَهَبٍ وَ تَبّ؛ بریده باد دستان ابولهب[12]». همه گفتند: «آری؛ شنیده ایم». معاویه گفت: «ابولهب، عموی همین عقیل است».
عقیل گفت: «ای اهل مجلس؛ ای اشراف شام و حجاز و عراق! آیا این آیه را خوانده اید که می فرماید: " وَ امرَأَتُهُ حَمّالَهَ الحَطَبِ فی جیدِها حَبلٌ مِن مَسَدٍ؛ زن ابولهب، در حالی که بر گردنش ریسمانی از لیف خرما است، هیزم کش جهنم است[13]». گفتند: «آری». عقیل گفت:«زن ابولهب، عمۀ همین معاویه است. پس من و معاویه، بی حساب هستیم».
فتنه جو
مردی پیش خلیفۀ دوم گفت: « من فتنه را دوست دارم و از حق بیزارم و به چیزی که ندیده ام گواهی می دهم». خلیفه نیز بدون هیچ سؤال و جوابی، او را زندانی کرد.
وقتی حضرت علی – صلوات الله علیه- از جریان آگاه شد، از خلیفه خواست که او را آزاد کند. خلیفه علت را پرسید.
فرمود: « فتنه ای که دوست دارد، مال و فرزند است که خدا می فرماید: "اِنَّما اَموالُکُم وَ اَولادُکُم فِتنَهٌ؛ اموال و فرزندانتان، وسیلۀ فتنه و آزمایش شما هستند[14]".  و حقی که او از آن بیزار می باشد، مرگ است که خداوند می فرماید: "جاءَت سَکرَتُ المَوتِ بِالحَقِّ؛ سختی مرگ که حق است، خواهد آمد[15]". و چیزی که ندیده به آن گواهی می دهد، خداوند است».[16]
ظریفه
به قول کتاب خدا: «هَل یَستَوِی الَّذینَ وَ الَّذینَ لایَعلَمون؛ آیا آنان که می دانند و آنان که نمی دانند، برابرند؟[17]». و به قول بندۀ خدا:
عزیزان زآموختن چاره نیست
که گوید، که دانا و نادان یکی است؟
رویش ریش
عمرو عاص از امام حسین – صلوات الله علیه – پرسید: «چرا ریش شما این قدر پُرپشت و پُرمو است و صورت ما کم پشت و کم مو؟».
حضرت فرمود: «اَلبَلَدُ الطَّیّبُ یَخرُجُ نَباتُهُ بِأِذنِ رَبِّهِ وَ الَّذی خَبُثَ لایَخرُجُ اِلاّ نَکِداً؛ گیاه زمینی که خوب و پاک است، به اذن پروردگارش خوب می روید و در زمین ناپاک، چیزی جز گیاه ناچیز و بی ارزش نمی روید[18]».[19]
جواب جاهل
مردی از بنی العباس به مأمون گفت: «علی را در خواب دیدم و به او گفتم: "تو ادعا می کنی که امیر و امام و خلیفۀ راستین مردم، تو هستی. اما بدان که اکنون، خلاقت در دست ما است و ما به آن سزاوارتریم". او هیچ پاسخی نداد و فقط گفت: "سَلاماً سَلاماً».
مأمون گفت: «اِذا خاطَبَهُمُ الجاهِلونَ قالوا سَلاماً؛ بندگان خوب خدا، وقتی از طرف افراد نادان، مورد خطاب قرار می گیرند، سلام می دهند[20]».[21]
پاداش نیرنگ
مردم بحرین، چندین بار از دست مغیره که والی آن سرزمین بود، به خلیفۀ دوم شکایت کردند تا او را عزل کند، اما او به شکایت آنان ترتیب اثر نداد. تا اینکه مغیره برای چند روزی، به مدینه رفت.
پیرمردی از اهالی بحرین، مردم را جمع کرد و به آنان گفت: «اگر صد هزار سکۀ نقره به من بدهید، کار مغیره را یکسره می کنم».
مردم آن مبلغ را تهیه کردند و او راهی مدینه شد و نزد خلیفه رفت و گفت: «مغیره، این صد هزار سکه را اختلاس کرده و به اموال مسلمین، خیانت نموده است. او آنها را نزد من به امانت گذاشته بود تا بعدها به او بازگردانم».
مغیره گفت: «ای خلیفه! من دویست هزار سکه به او داده بودم. او صد هزار سکۀ دیگر را برای خود برداشته و می خواهد آنها را بالا بکشد». پیرمرد، متحیر و پریشان شد و گفت: «به خدا قسم، او هیچ امانتی به من نسپرده بود و من دروغ می گفتم».
پس از روشن شدن قضیه، خلیفه به مغیره گفت: «اگر این سکه ها برای تو نیست، پس چرا به دروغ گفتی که دویست هزار سکه بوده است؟». مغیره گفت: «جَزاءُ سَئِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثلُها؛ پاداش بدی، بدی کردن است[22]».[23]
ظریفه
به قول کتاب خدا: «ما نَنسَخ مِن آیَهٍ اَو نُنسِها نَأتِ بِخَیرٍ مِنها اَو مِثلَها؛ ما هر آیه و نشانه ای را که باطل یا متروک سازیم، بهتر از آن یا مثل آن را می آوریم[24]». و به قول بندۀ خدا:
چو ایزد ببندد زحکمت دری
ز رحمت گشاید در دیگری
و چه بسا صحیح تر این باشد که: «ز رحمت زند قفل محکم تری».
زیباترین آفریده
منصور، خلیفۀ عباسی با همسرش مشغول عشقبازی بود که به او گفت:« تو زیباتر و بهتر از ماه و خورشیدی». همسرش گفت: «مبالغه می کنی؟». منصور گفت : «به هیچ وجه مبالغه نمی کنم. به خدا قسم اگر تو بهتر از ماه و خورشید نبودی، تو را سه طلاقه می کردم».
زن بی درنگ لباسش را پوشید و گفت: «من دیگر بر تو حرام شدم، چون هیچ انسانی بهتر از ماه و خورشید نمی شود». منصور، آشفته و پریشان شد و از دانشمندان دینی فتوا و نظر خواست. همه فتوا دادند که طلاق صورت گرفته است.
یکی از دانشمندان گفت: «طلاق صحیح نیست؛ زیار خود خداوند فرموده است: «لَقَد خَلَقنا الانسانَ فی اَحسَنِ تَقویم؛ ما انسان را در بهترین صورت و ترکیب آفریدیم[25]». بنابراین، او بهتر از ماه و خورشید می باشد و خلیفه، سوگند ناحقّی نخورده است.
خواباندن فتنه
القادر بالله که از خلفای عباسی بود، بیمار شد و مرضش طول کشید. در همه جا شایع شد که او مرده است و شهر به هم ریخت.
القادر در روز جمعه به مسجد رفت و پس از خواندن نماز، خطاب به ابوالعباس حاجب که از درباریان بود، این آیه را خواند: «لَئِن لَم یَنتَهِ المُنافِقونَ وَالَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ وَ المُرجِفونَ فِی المَدینَهِ لَنُغِریَتَّکَ بِهِم ثُمَّ لا یُجاوِرونَکَ فیها اِلاّ قَلیلاً. مَلعونینَ اَینَما ثُقِفوا اُخِذوا وَ قُتِّلوا تَقتیلاً؛ انسان های مریض و دورویی که در شهر، اراجیف و شایعات پخش می کنند، اگر از کارشان دست برندارند، تو را بر آنان مسلط خواهم ساخت؛ به گونه ای که در اندک زمانی فراری شوند و تعداد کمی در اطراف تو باقی بمانند. این ملعون ها را در هر کجا که پیدا کردید، بگیرید و بکشید[26]». اندک زمانی پس از این سخنرانی، شهر آرام شد و فتنه ها خوابید.[27]
ظریفه
به قول کتاب خدا: «أَتَأمُرونَ النّاسَ بِالبِرِّ وَ تَنسَونَ اَنفُسَکُم وَ اَنتُم تَتلونَ الکِتابَ؛ آیا مردم را به نیکی سفارش می کنید و خود را فراموش می نمایید؟ در حالی که شما کتاب خدا را خوانده اید و اهل علم هستید![28]». و به قول بندۀ خدا:
واعظان کین جلوه بر محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
گوییا باور نمی دارند روز داوری
کین همه قلب و دغل در کار داور می کنند
پرسشی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
سه جرم به یک جرم
خلیفۀ دوم از جایی عبور می کرد که صدایی شنید. از بالای دیوار خانه، سرک کشید و دید زن و مردی با هم خلوت کرده اند. خلیفه فریاد زد: «ای دشمن خدا! گمان کردی که مرتکب گناه می شود و خداوند، گناه تو را پنهان نگه می دارد؟».
مرد گفت: « ای خلیفه! اگر من فقط یک گناه کردم، تو مرتکب سه گناه شدی. چون خداوند فرموده است: «لاتَجَسَّسوا؛ تجسس نکنید[29] و تو تجسس کردی. و فرموده: "و آتوا البُیوتَ مِن اَبوابِها؛ از درِ خانه ها وارد شوید[30]" و تو از دیوار وارد شدی. همچنین خداوند دستور داده است: "اِذا دَخَلتُم بُیوتاً فَسَلِّموا؛ هر گاه خواستید وارد خانه ای شوید، سلام کنید" تا اهل خانه آماده شوند. اما تو سلام نکردی و بدون اینکه ما آمادگی داشته باشیم، وارد شدی و ما را در این حال دیدی، خلیفه حق را به او داد و از خطای او گذشت.[31]*
شعر پیامبرانه
مردی که ادعای شعر و شاعری داشت، شعرش را پیش ادیبی خواند و از او نظر خواست. ادیب گفت: «من کمتر از آن هستم که در مورد پیامبران نظر بهم». شاعر گفت: «اما من پیغمبر نیستم». ادیب گفت: «تو پیامبر هستی و خودت نمی دانی». شاعر گفت: «به چه دلیل این حرف را می گویی؟».
ادیب گفت: «به خاطر اینکه خداوند در مورد پیامبرش فرموده است: "  و ما عَلَّمناه الشِعر وش ما یَنبَغی لَه؛ ما به پیامبر خود، شعر و شاعری نیاموختیم و شعر گفتن شایستۀ او نیست[32]". گویا تو نیز از پیامبرانی و از شعر و شاعری، بهره ای نبرده ای».[33]
ظریفه
به قول کتاب خدا: «وَ ما عَلَی الرَّسولِ اِلاّ البَلاغ؛ فرستادۀ خدا، وظیفه ای جز رساندن پیام ندارد[34]». و به قول بندۀ  خدا:
من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
و همچنین: «حافظ! وظیفۀ تو سخن گفتن است و بس».
دوستی با مسیحیان
زرقان ادیب، ابوالعینای شاعر را دید که با مردی مسیحی گرم صحبت است. برای سرزنش و طعنه زدن به ابوالعینا گفت: «یا اَیُّها الذینَ آمَنوا لاتَتَّخِذوا و النَصاری اَولِیاء؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! با یهودیان و مسیحیان، دوست نشوید[35]».
ابوالعینا بی درنگ به او جواب داد: «لایَنهکُمُِ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقاتِلوکُم فِی الدّینِ وَ لَم نُخرِجوکُم مِن دِیارِکُم اَن تَبَرّهُم وَ تُقسِطوا اِلَیهِم؛ خداوند از نیکی کردن و عدالت ورزیدن به کسانی که در مورد دین، با شما نجنگیده اند و شما را از شهرهایتان بیرون نکرده اند، نهی نکرده است[36] »[37].
نماز پرغلط
یحیی بن خالد مشغول خواندن نماز بود و چند نفر به او اتقدا کرده بودند. یحیی نماز را بسیار بلند، طولانی و پرغلط خواند. بعد از نماز، یکی از مأمومین گفت: «اَکثَرَ یحیی غَلَطاً فی قُل هُو اللهُ أحد؛ یحیی در قل هو الله احد، غلط فراوانی داشت ».
دوّمی گفت: «قَامَ یُصَلّی دائِباً حَتّی اِذا اَعیی قَعَد؛ نماز را با رنج و مشقت خواند تا اینکه از پا درآمد و نشست ». سومی گفت: «کَاَنَّما لِسانُهُ سُدَّ بِحَبلٍ مِن مَسَد؛ گویا زبانش به وسیلۀ طنابی بسته شده بود ».
چهارمی گفت: «یَزحَرُ فی مِحرابِه زَحیرَ حُبلی لِلوَلَد »؛ او همچون زن آبستنی که از درد بنالد، در محراب می نالید».
ظریفه
به قول کتاب خدا: «لَو بَسَطَ اللهُ الرّزقَ لِعِبادِه لَبَغَوا فِی الاَرض؛ اگر خداوند رزق و روزی را بر بندگانش گسترش دهد، آنان در زمین، گردن کشی و نافرمانی می کنند[38] ». و به قول بندۀ خدا: « خدا خر را شناخت و شاخش نداد». و به قول دیگر: «مور همان بِه که نباشد پرش». اما قول شاعرانه تر این که:
 آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی
یک شکم در آدمی نگذاشتی
آیۀ مهمانی
یونس نحوی[39]، وارد قبیله ای شد. همۀ مردان قبیله جهت انجام کار، بیرون رفته بودند. یونس که گرنه و بی پول بود، بای پر کردن شکم، ترفندی زد و به زن ها گفت: «وقت نماز است. اگر بخواهید، با هم نماز جماعت بخوانیم». زن ها قبول کردند و نماز جماعت برگزار شد.
یونس بعد از خواندن سورۀ حمد، گفت: «یَا اَیَّها الَّذینَ امَنواۀ اذا انزلل بِکُم الضَیفُ، فَلتَقُم رَبَّه البیتِ فَتَملَأ قَعباً زَبَداً و قَعباً تَمراً. فَانَّ ذلک خَیرٌ و اَعظمُ اجراً؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر مهمانی برای شما آمد، کدبانوی خانه ظرفی پر از سرشیر و ظرفی پر از خرما برای مهمان بیاورد. به راستی که این کار، کاری خوب و پسندیده است و اجر و پاداش فراوانی دارد[40]».
بعد از تمام شدن نماز، زن ها بی درنگ به خانه رفته و ظرف های پر از غذا آوردند و یونس از انواع غذاهای رنگارنگ و لذیذ تناول کرد.
شب که مردها بازگشتند، یکی از زن ها، جریان را برای شوهرش نقل کرد و گفت: «هیچ گاه آیه ای به زیبایی آیۀ امروز نشنیده بودم». مرد گفت: «خداوند نسبت به بندگانش دلسوز و مهربان است و هر روز آیۀ جدیدی نازل می کند تا ما را به مکارم انسانی راهنمایی نماید»[41]*
آیات دوست داشتنی
از بنان طفیلی که پرخور و شکم پرور بود، پرسیدند: «کدام آیۀ قرآن را دوست داری؟». «ما لَکُم اَلاّ تَأکُلُوا؛ چرا نمی خورید؟[42]».
پرسیدند: « کدام آیه را بیشتر به کار می بندی؟». گفت: «کُلُوا و اشرَبوا؛ بخورید و بیاشامید[43]». پرسیدند: «کدام آیه ورد زبانت می باشد؟». گفت: «رَبَّنا اَنزِل عَلَینا مائِدَهً مِنَ السَّماء؛ پروردگارا! برای ما سفره ای آراسته به طعام های رنگارنگ، از آسمان فرو فرست[44]». گفتند: « به کدام حدیث پایبندی؟». گفت: «به حدیث پیامبر که فرموده است: «لو دُعیتُ اِلی کُراعٍ لَاُجیب؛ اگر به خوردن کله پاچه دعوت شوم، حتماً اجابت می کنم».[45]
ظریفه
به قول کتاب خدا: «لاتَجعَل یَدَکَ مَغلولَهً الی عنقک ولا تبسطها کل البسط؛ هرگز دست بسته نباش و بخل نورز و بیش از حد نیاز گشاده دستی نکن[46]». و به قول بندۀ خدا:
نه چندان بخور کز دهانت برآید
نه چندان که از ضعف جانت درآید
تکلم با قرآن
عبدالله بن مبارک می گوید: در سفر حج، از کاروان دور افتادم و به زنی برخوردم و از او پرسیدم: «کیستی؟». گفت: «قُل سَلامٌ فَسَوفَ یعلَمون؛ سلام کن، سپس ...[47]». سلام کردم و او در جواب سلام من گفت: «سلامٌ قولاً من رَبّّ رحیمٍ؛ سلامی از جانب خداوند مهربان[48]».
گفتم: «در این بیابان چه می کنی؟». گفت: «مَن یُضلِلِ اللهُ فَلا هادیَ لَهُ؛ کسی را که خداوند گمراه کرده باشد، هدایت گری ندارد[49]». فهمیدم گم شده است.
پرسیدم: «از کجا می آیی؟». گفت: «یُنادَونَ مِن مَکانٍ بعیدٍ؛ از جایی دور ندا می دهند[50]». گفتم: «به کجا می روی؟». گفت: «للهِ علی الناسِ حجُّ البَیت؛ به خاطر خدا، زیارت کعبه بر مردم واجب است[51]». دانستم به مکه می رود.
پرسیدم: «چه مدت در این بیابان بودی؟». گفت: «ثَلاثَ لَیالٍ سَویّاً؛ سه شب تمام[52] ». گفتم: «غذا می خوری؟». گفت: «و ما جَعَلناهم جَسَداً لا یَأکُلونَ الطَّعام؛ آنان را به گونه ای نیافریدیم که غذا نخورند[53]».
مقداری غذا ب او دادم و پرسیدم: «در این سه روز، آّ و غذا از کجا می آوردی؟». گفت: «هُوَ یُطعمنی و یسقین؛ خداوند مرا سیر و سیراب می گرداند[54]».
گفتم: «چرا به وسیلۀ آیات قرآن سخن می گویی؟». گفت: «ما یَلفظُ من قَولٍ الاّ لَدَیه رقیبٌ عتیدُ؛ انسان هیچ سخنی بر زبان نمی راند مگر اینکه مراقبی آمادۀ ثبت آن است[55]».
گفتم: «بشتاب تا به کاروان برسیم». گفت: «لا یُکَلّفُ اللهُ نَفَساً الاّ وُسعَها؛ خداوند، بیش از توان کسی، از او کار نمی خواهد[56]».
گفتم: «پشت سر من، بر شتر سوار شو ». گفت: «لَو کان فیهما الههٌ الا اللهُ لَفَسَدَتا؛ اگر در زمین و آسمان، خدایی جز خداوند یگانه بود، به تباهی کشیده می شدند[57] ».
شتر را خواباندم تا او سوار شود. گفت: «قل للمومنین یغضُّوا من ابصارهم؛ به مردان با ایمان بگو چشم های خود را فرو نهند[58] ». چشمم را به زمین دوختم تا سوار شود. هنگام سوار شدن گفت: «سبحانَ الذی سخَّرَ لنا هذا؛ پاک و منزه است خدایی که ما را بر این چیره ساخت[59] ».
مهار شتر راگرفتم و در حال خواندن آواز، به سرعت آن را راندم. گفت: «وَ اقصد ی مشیک واعضضُ من صوتک؛ در راه رفتن، میانه رو باش و صدایت را آهسته کن[60] ». ساکت شدم و از سرعتم کاستم.
مقداری که راه رفتیم، از او پرسیدم: «شوهر داری؟» گفت: «لا تَسألوا عَن اشیاءَ اِن تُبدَ لَکُم تَسؤکُم؛ از چیزهایی که اگر آشکار گردد موجب ناراحتی شما می شود، نپرسید[61]». متوجه شدم که سؤال بی موردی کرده ام. به همین جهت ساکت شدم و به راه خود ادامه دادم.
وقتی به قافله رسیدیم، پرسید: «کسی را در این قافله داری؟». گفت: «اَلمالُ وَ البتونَ زینهُ الحیاهِ الدُّنیا؛ مال و پسران، زیور زندگی دنیا هستند[62]». فهمیدم پسرانش در قافله اند.
پرسیدم: «نامشان چیست؟».  گفت: «یا داوُودُ اِنّا جَعَلناکَ خلیفَهً فی الاَرضِ[63]. وَ ما مُحمَّدُ اِ لّا رَ سول[64]. یا یَحیی خُذِ الکِتابَ[65]. یا موسی اِنّی اَنَا رَبُّکَ[66]؛ فهمیدم نامشان، داود، محمد، یحیی و موسی است.
پرسیدم: «کارشان چیست؟». گفت: «وش عَلاماتٍ وَ بِالنَّجمِ هُم یَهتَدونَ؛ به وسیلۀ نشانه ها و ستارگان، راه یابی می  کنند[67]». دانستم پسرانش راهنمای قافله هستنند.
پسرها را با همان نام هایی که گفته بود، صدا زدم. همه حاضر شدند. زن به آنها گفت «فَبعَثوا اَحَدَکم بِوَرَقِکُم هذِهِ اِلَی المَدینَهِ فَلیَنظُرَ اَیُّها اَزکی طَعاماً فَلیَأتِکُم بِرِزقٍ مِنهٌ؛ یک نفر از خودمان را به شهر بفرستید تا با این پول، بهترین غذا را تهیه کرده و بیارود[68]». یکی از آن جوانان رفت و غذایی آورد.
پس از خوردن غذا، به یکی از پسرها گفت: «اِستَأجِرهُ اِنَّ خَیرَ مَن اِستَأجَرتَ القَوِیُّ الاِمینُ؛ به او اجرت بده. او بهترین کسی است که استخدام کرده ای و نیرومند و مورد اعتماد است[69]».
پسرها هدیه ای آوردند. زن گفت: «وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَن یَشاء؛ خداوند برای هر کس که بخواهد، چند برابر می کند[70]». پسرها رفتند و هدیه های بیشتری آوردند.
از آن پسرها پرسیدم: « این زن کیست که هم، پرسش ها را با قرآن پاسخ می دهد؟». گفتند: « او فِضّه، کنیز حضرت زهرا- صلوات الله علیها- است که بیست سال است فقط با آیات قرآن، سخن می گوید».[71]
ظریفه
به قول کتاب خدا: «اِذا خاطَبَهُمُ الجاهِلونَ قالوا سَلاماً؛ هنگامی که افراد نادان، ایشان را مورد خطاب قرار می دند، آنان سلام می کنند[72]». و به قول بندۀ خدا: «جواب ابلهان خاموشی است».
ظرف بخیلان
بخیلی دستور داد بر روی ظرف غذایش بنویسند: «وَمَن لَم یَطعَمهُ فَاِنَّهُ مِنّی؛ هر کس از آن نخورد، از من است[73]». و بر روی کوزه اش نوشته شود: «فَمَن شَرِبَ مِنهُ فَلَیسَ مِنّی؛ هر کس از آن بنوشد، از من نیست[74]».
دوستی با گمراهان
متوکل عباسی از ابوالعینا پرسید: «نظرت در مورد ابن مکرم و عباس بن رستم چیست؟». گفت: «اِثمُهُما اَ کبَرُ مِن نَفعِهِما؛ ضررشان بیش از نفعشان است[75] ».[76]
خداوند عزیز
اصمعی مشغول خواندن قرآن بود که گفت: «اَلسارِقُ وَ السّارِقَهُ فَاقطَعُوا اَیدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالاً مِنَ اللهِ[77] وَ اللهُ غَفورٌ رَحیمٌ؛ دست های مرد و زن دزد را به خاطر کیفر عملشان و عقوبتی که خداوند بر آنان مقرر داشته است، قطع کنید. خداوند، بخشنده و مهربان است ».
عرب بیابان گردی که در کنار او نشسته بود، پرسید: «این کلام کیست؟». اصمعی گفت: «کلام خدا است». عرب گفت: «دوباره بخوان ». او دوباره خواند. عرب گفت: «این کلام خدا نیست».
اصمعی متوجه اشتباهش شد و به جای «والله غفور رحیم»، گفت: «والله عزیز حکیم؛ خداوند، عزیز و حکیم است». عرب گفت: «حالا درست شد».
اصمعی تعجب کرد و پرسید: «مگر تو همۀ قرآن را حفظ هستی؟». گفت: «نه» پرسید: «پس از کجا فهمیدی که من اشتباه خواندم؟».
عرب گفت: «ای مرد ساده دل! خدا عزیز است که به بریدن دست، حکم می کند. اگر بخشنده و مهربان بود که چنین حکمی نمی کرد».[78]
ظریفه
به قول کتاب خدا: «اَّلَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الانثی، تِلکَ اِذاً قِسمَهٌ ضیزی؛ آیا مردها و پسرها برای شما باشند و زن ها و دخترها برای او؟ این، تقسیمی ناعادلانه است[79]». و به قول بندۀ خدا:
آن گربۀ مصاحب بابا از آن تو
و آن قاطر چموش لگدزن از آن من
از سقف خانه تا به ثرّیا از آن تو
از صحن خانه تا به لب بام از آن من


پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
کسی که فاتحه الکتاب را بخواند گویا تورات، انجیل، زبور و قرآن را خوانده است.[80]
سوره بقره او را نجات داد
جوانی نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و به دزدی خود اعتراف کرد تا مورد اجرای حد قرار گیرد و از این گناه پاک گردد و در نتیجه از مشکلات آخرتی آن نجات یابد.
(با توجه به اینکه او جوان بود و متنبه شده بود و از طرفی جز اقرار خود، دلیل و بینه ای بر علیه او اقامه نشده بود و در چنی موردی امام مسلمنین می تواند عفو کند، امیرالمؤمنین علیه السلام تمایل به اجرای حد سرقت بر او نداشت).
حضرت به او فرمود: تو جوان هستی و اقرار و امادگی تو را برای اجرای د به حساب نمی آورم و از او سؤال کرد: از قرائت قرآن چیزی می دانی؟ عرض کرد: آری، سورۀ بقره دستت را به تو بخشیدم (و به خاطر دزدی قطع نخواهم کرد)[81].
تکرار آیات سوره کافرون
ابوشاکر دیصانی یکی از مادیگرایان عصر امام صادق علیه السلام از ابوجعفر اَحوَل دلیل تکرار آیات سورۀ کافرون را سؤال کرد، و گفت آیا ممکن است شخص حکیم این چنین تکراری در کلامش باشد؟
ابوجعفر پاسخی نداشت، چیزی نگفت تا وارد مدینه شد و این سؤال را از امام صادق علیه السلام پرسید.
حضرت فرمود: علّت تکرار این بود که قریش به رسول خدا صلی الله علیه و آله پیشنهاد کردند که یک سال تو خدایان ما را بپرست، سال دیگر ما خدای تو را می پرستیم، و دوباره سال بعد تو خدایان ما را پرستش کن و سال چهارم ما خدای تو را می پرستیم و چون آنها تکرار کردند خداوند هم در پاسخ سخن آنها ایات را مکرّر فرمود.
هنگامی که ابوجعفر این پاسخ را برای ابوشاکر بیان کرد او گفت: این سخن تو نیست بلکه از امام صادق علیه السلام است.[82]





حکایتی از سورۀ زلزال
راوی گوید: «ابوامید» را دیدم که در هر موضع از مسجدالحرام دو رکعت نماز می خواند. سؤال کردم این چه کاری است؟ چرا در یک جا نماز نمی گزاری؟
 جواب دد: زیرا مکان هایی که در آنها نماز می گزارم در قیامت برای من گواهی می دهند و  این آیه را قرائت کرد (یَومَئِذٍ تُحَدِّتُ اَخبارَها)
روزی که زمین به حوادث خود خبر می دهد[83].
نتیجه: زمین همانند نوار ضبط صوت که با چرخش خود صدا را ضبط می کند. صداها و اعمال و حوادث را روی خود ضبط می کند تا در صحنۀ قیامت آنها را پخش می کند و بدکاران را افشا و نیکوکاران را شادمان می کند و هر اندازه قطعات بیشتری از زمین به نفع مؤمن شهادت دهند مسرّت بیشتری دارد.

گفته ام سورۀ واقعه را بخوانند
عبدالله بن مسعود صحابی مشهور رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که در زمان عثمان بیمار شد و در آن بیماری از دنیا رفت. عثمان به هنگام بیماری به عیادت او رفت و او را اندوهگین یافت. سؤال کرد: از چه ناراحتی؟ جواب داد: از گناهانم.
چه درخواستی داری؟ خواستار رحمت پروردگار خویشم.
طبیب را دعوت نکنم؟
طبیب بیمارم کرده است.
عثمان گفت دستور بدهم از بیت المال به تو چیزی بدهند؟
ابن مسعود گفت: آن روز که نیازمند بودم چیزی ندادی، امروز که نیازمند نیستم می خواهی عطا  کنی؟
عثمان گفت: این بخشش از آندخترانت باشد.
ابن مسعود گفت: آنها هم نیازمند نیستند چرا  که به آنها گفته ام «سورۀ واقعه» را در هر شب بخوانید، و شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: کسی که سورۀ واقعه را در هر شب بخواند هرگز گرفتار تنگدستی نمی شود.[84]
چه کسی هر روز قرآن را ختم می کند؟
امام صادق علیه السلام فرمود: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحابش فرمود: کدامیک از شما همواره روزه دار است؟
سلمان عرض کرد: من یا رسول الله
حضتر فرمود: کدامیک از شما شب زنده داری می کند؟
سلمان عرض کرد: من یا رسول الله
حضرت فرمود: کدامیک از شما هر روز قرآن را ختم می کند؟
سلمان عرض کرد: من یا رسول الله
یکی از اصحاب ناراحت شد و گت: یا رسول الله! سلمان مردی فارس است که می خواهد بر گروه قریش فخر ورزد. فرمودید: کدامیک از شما همواره روزه می گیرد؟ گفت: من، در حالی که در اکثر روزها می خورد و فرمودید کدامیک از شما شب زنده داری می کند؟ گفت: من، در حالی که اکثر شب را خواب است و فرمودید کدامیک از شما هر روز قرآن را ختم می کند؟ گفت من، در حالی که اکثر روز را سکوت می کند.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ساکت باش ای فلان! کجا مثل لقمان حکیم پیدا می کنی؟ از او سؤال کن به تو پاسخ می دهد.
آن مرد به سلمان گفت: ای اباعبدالله! آیا گمان بردی که همواره روز داری؟
سلمان گفت: آنطور که تو گمان برده ای نیست. من در ماه سه روز روزه می گیرم و خدای عزّوجلّ فرمود: «کسی که کار نیکویی انجام دهد ده برابر آن اجر می گیرد» و من روزه ماه شعبان را به ماه رمضان متّصل می کنم و این روزۀ همیشگی است.
آن مرد گفت: آیا نگفتی شب را احیا می کنی؟
سلمان: آری
آن مرد: اما تو در اکثر شب خوابیده ای .
سلمان گفت: آنطور که گمان برده ای نیست. من شنیدم که حبیبم که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمادید: کسی ک با طهارت بخوابد مثل این است که همه شب را احیاء کرده است، و من با طهارت می خوابم.
آن مرد گفت: آیا گمان نبردی همه روز قرآن را ختم می کنی؟
سلمان جواب داد: آری
اما تو در بیشتر روزها سکوت کرده ای.
سلمان گفت: آنطور که گمان برده ای نیست. من شنیدم حبیبم، رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: یا اباالحسن مَثَل تو در امت من مَثَل قل هو الله احد است. پس هر کسی که یکبار ان را بخواند یک سوم قرآن را خوانده است و کسی که دوبار آن را بخواند دو سوم قرآن را خوانده است و کسی که سه بار آن را بخواند قرآن را ختم کرده است. پس کسی که تو را به زبان دوست داشته باشد یک سوم ایمانش کامل شدها ست، و کسی که تو را به زبان و قلب دوست داشته باشد، دو سوم ایمانش کامل شده است، و کسی که تو را به زبان و قلب دوست داشته باشد و به دست یاری کند، ایمانش را کامل کرده است. به خدایی که مرا برانگیخت، ای علی اگر تمام اهل زمین همانند اهل آسمان تو را دوست داشته باشند، کسی به آتش عذاب نخواهد شد و من «قل هو الله احد» را روزی سه بار می خوانم.
آن مرد از مجلس رفت و مثل اینکه سنگ در دهان او گذاشته شده بود.(کنایه از این است که در مجادله شکست خورده بود».[85]
محبت به سوره توحید
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گروهی را به جنگ فرستاد و حضرت علی علیه السلام را فرماندۀ آنها قرار داد. وقتی برگشتند پیامبر علیه السلام دربارۀ آنچه روی داده بود سؤال کرد. آنها در جواب گفتند: همه چیز به خیر و خوبی گذشت، جز اینکه او در همۀ نمازهای جماعت سورۀ توحید را قرائت می کرد.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: یا علی! چرا در همۀ نمازهای جماعت سورۀ توحید را قرائت کردی؟ حضرت در جواب عرض کرد: بخاطر محبّتی که به «قل هوالله احد» داشتم.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به این سوره محبّت نورزیدی مگر اینکه خدا به تو محبت ورزید.[86]




پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
ترسناک ترین آیه قرآن، آیۀ : فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و ... است.[87]
ایرانیها در این آیه
اما باقر علیه السلام فرمود: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این آیه را قرائت کرد.
(وَ آخَرینَ مِنهُم لَمّا یَلحَقُوا بّهِم وَ هُوَ العَزیزُ الحَکیم)[88]
«پیامبر صلی الله علیه و آله برای تعلیم و تزکیۀ عدۀ دیگری برگزیده شده است که به مؤمنین می پیوندند و خداوند توانا و آگاه است».
شخصی به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد اینها چه کسانی هستند؟
حضرت دست خود را بر شانه سلمان گذاشت و فرمود:
(لَوکانَ الاِیمانُ فِی الثُّرَیا لَنا لَتهُ رِجالٌ مِن هَؤُلاءِ)
«اگر ایمان در ستارۀ ثریّا (پروین) باشد مردانی از طایفه همین سلمان به آن دست می یابند».[89]
توضیح: تاریخ اسلام ثابت کرده است که ایرانیان بیش از دیگران مورد تعلیم و تزکیۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله واقع شده اند و به ایمان دست یافته اند و خدمات عظیمی هم به اسلام کرده اند که در تاریخ ثبت است.
قاری قرآن آمرزیده شد
وقتی نصر بن احمد وارد نیشابور شد تاج بر سر گذارد و مردم به حضور  او می رسیدند. در این هنگام چیزی (خیالات غرور آمیز) به قلبش خطور کرد، به حاضرین گفت: کسی هست که آیه ای از قرآن بخواند؟
مردی شروع به خواندن قرآن کرد، تا به این آیه رسید:
(لِمَنِ المُلکُ الیَومَ)
«در آن روز (قیامت) سلطنت از کیست؟»
امیر از تخت خود پائین آمد، تاج را از سر برداشت و برای خدای تعالی سر به سجده گذارد و گفت: «لک الملک لالی» (خدایا ملک و سلطنت از آن تو است نه برای من).[90]
نتیجه: انتخاب آیات مناسب با مستمعین از جمله اموری است که قاری قرآن می تواند بوسیلۀ آن تأثیر قرائت خود را به گونه ای قابل توجه افزایش دهد.
قرآنی که به دریا افتاد
امام باقر علیه السلام فرمود: قرآنی به دریا افتاد و (پس از مدّتی که) آنرا به دست آوردند، دیدند تمام نوشته هایش پاک شده است و تنها این آیه باقی مانده است:

(اَلا اِلَی الله ِ تَصیرِ الاُمُورُ)[91]
آگاه باشید که همه کارها به خدا باز می گردد[92].
این آیه همه را کفایت می کند
ابوذر  غفاری صحابی بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله می گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: در قرآن آیه ای است که اگر مردم آن را به کار بندند برای همه کفایت می کند. آنگاه این آیه را قرائت کرد و تکرار فرمود:
(وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجاً وَ یَرزُقهَ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب)[93]
کسی که تقوا و پرهیزکاری پیشه کند، خداوند برای او راه خروج (از مشکلات و فتنه ها) را قرار می دهد و از آن جایی که گمان نمی برد به او روزی می دهد.[94]
همه طب در این آیه جمع است
امیرالمؤمنین علیه السلام به فرزندش اما حسن علیه السلام فرمود: فرزندم! میل دارای چهار توصیه به تو داشته باشم تا از طبّ بی نیاز شوی؟
عرض کرد: آری
فرمود: 1- طعام نخور مگر این که گرسنه باشی 2- غذا نخور مگر این که به آن اشتها داشته باشی 3- جویدن غذا را بطور کامل انجام ده 4- قبل از خواب با رفتن به مستراح خود را تخلیه نما.
هر گاه به این چهار مورد عمل کردی از طب بی نیاز خواهی شد.
در قرآن آیه ای وجود دارد که همه طب را در بردارد و آن قول خدای تعالی است که فرمود:
(کُلُوا وَاشرَبُوا وَ لا تُسرِفُوا)[95]
بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید[96].
آیه تکان دهنده
رسول خدا صلی الله علیه و آله در مجلسی که بود این آیات را از سورۀ زلزال قرائت فرمود:
(فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خیراً یَرَهُ وَ مَن یَعمَل مُثقالَ ذَرَّهٍ شَرَاً یَرَهُ)
هر کس اندکی عمل خیر انجام دهد آن را می بیند و هرکسی اندکی عمل بد انجام دهد آن را می بیند، یک ذره را هم حساب می کنند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آری
بادیه نشین برخاست و می گفت: وای بر آشکار شدن بدی و گریه می کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این بادیه نشین دلش از ایمن به خدا برخوردار است.
و همچنین وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله این سوره را قرائت کرد و صعصعه آن را شنید گفت: همین آیه را که از قرآن شنیدم برای من کافی است.[97]
امیدبخش ترین آیه قرآن
علی علیه السلام فرمود: روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: روز قیامت، من در موقف شفاعت می ایستم و آنقدر گنهکاران را شفاعت می کنم ک خداوند می فرماید: آیا راضی شدی ای محمد؟ من می گویم: راضی شدم! راضی شدم!
سپس حضرت علی علیه السلام فرمود: امیدبخش ترین آیات قرآن این آیه است:
(وَ لَسَوفَ یُعطیکَ رَبُّکَ فَتَرضی)
و بزودی پروردگارت آن اندازه به تو عطا کند که راضی شوی[98]

حکایات قرآنی[99]
امام علی علیه السلام
قرآن بهترین کر است که سینه ها به آن گشاده و قلبها نورانی می شود[100].
حکایتی جالب از سیدقطب
سیُد قطب مفسر معروف مصری می گوید: ما شش نفر از مسلمانان بودیک که با کشتی مصری، اقیانوس اطلس را به سوی نیویورک می پیمودیم. مسافران کشتی 120 مرد و زن بودند و کسی در میان مسافران جز ما مسلمان نبود. روز جمعه به این فکر افتادیم که نماز جمعه را در قلب اقیانوس و بر روی کشتی به جا آوریم و علاوه بر اقامه فریضۀ مذهبی مایل بودیم یک حماسه اسلامی در مقابل یک مبلغ مسیحی که در داخل کشتی نیز دست از برنامه تبلیغاتی خود بر نمی داشت، بیافرینیم، بخصوص که او حتی مایل بود ما را هم به مسیحیت بکشاند.
من بخ خواندن خطبه نماز جمعه و امامت پرداختم و جالب اینکه مسافران غیرمسلمان اطراف ما حلقه زده بودند و با دقت مراقب انجام این فریضه اسلامی بودند.
پس از پایان نماز گروه زیادی از آنها نزد ما آمدند و این موفقیت را به ما تبریک گفتند اما در میان این گروه خانمی بود که بعد فهمیدیم یک زن مسیحی یوگلساوی است که از جهنم تیتو و کمونیسم او فرار کرده است! او فوق العاده تحت تأثیر نماز ما قرار گرفته بود به حدیِ که اشک از چشمانش سرازیر بود و قادر به کنترل خویش نبود. او به زبان انگلیسی ساده و آمیتخته با تاثر شدید و خضووع و خشوع خاصی سخن می گفت، و از جمله سخنانش این بود: بگویید روحانی شما به چه زبانی با شما سخن می گفت؟ ما به او فهماندیم که این برنامه اسلامی یعنی نماز را هر مسلمان با امیانی می تواند انجام دهد، و سرانجام به او گفتیم که با زبان عربی صحبت می کردیم.
او گتف: اگر چه من یک کلمه از مطالب شما رانفهمیدم اما به خوبی فهمیدم که در لابلای خطبۀ شما جمله هیی وجود داشت که از بقیه ممتاز بود و دارای آهنگ فوق العاده موثر و عمیقی بودند آن چنان که لرزه بر اندام من می انداخت و فکر می کنم امام شما هنگامی که این جمله ها را ادا می کرد مملُو از روح القدس شده بود!
ما کمی فکر کردیم و متوجه شدیم این جمله ها همان آیاتی از قرآن بود که من در اثناء خطبه و در نماز، آنها را می خواندم. این موضوع آن چنان ما را تکان داد و متوجه این نکته ساخت که آهنگ مخصوص قرآن آن گونه موثر است که حتی بانویی را که یک کلمه مفهوم آن را نمی فهمد تحت تاثیر شدید خود قرار می دهد.[101]
گریۀ وزیر
زمانی «موفق» وزیر عراق بود. او نماز را پشت سر امام جماعتی بجا می آورد. یک بار که در نماز جماعت شرکت کرده بود، امام جماعت این آیه را در نماز تلاوت کرد:
(والا تَرکَنوا اِلَی الذینَ ظَلمُوا فَتَمَسِّکُمُ النّارُ)[102]
«به ستمگران تمایل پیدا نکنید که آتش دوزخ شما را خواهد گرفت».
وزیر که خود را متمایل به شاه ستمگر و بلکه خد را ظالم می دانست از خوف الهی بی هوش شد و به زمین افتاد او را به هوش آوردند و علت حادثه را سؤال کردند؟
در جواب گفت: این آیه دربارۀ کسی است که میل به ستمگر کند، پس حال ظالم چگونه خواهد بود؟[103]
نتیجه: وقتی قرآن این گونه بر دل های ستمگران عافل تاثیر می گذارد، سزاوار است مؤمنین که اهل توجه به خدا و قیامت هستند با قرائت و شنیدن قرآن از تاثیرات معنوی قرآن بهره مند باشند چه اینکه خداوند در وصف مؤمنین فرموده است: وقتی آیات خدای رحمان بر آنهاتلاوت شود، با گریه به سجده می افتند.[104]
نفوذ قرآندر قلب دشمنان بزرگ اسلام
ابوسفیان و ا بوجهل و اخنس بن شریق (دشمنان بزرگ اسلام) یک شب بدون اطلاع ازیکدیگر از خانه های خود بیرون آمدند و راه خانه پیامبر صلی الله علیه و آله را پیش گرفتند و هر کدام در گوشه ای پنهان شدند. هدف آنها این بود که قرآن «محمد صلی الله علیه و آله» را که شبها در نماز خود با آهنگ دلنشین می خواند بشنوند، هر سه بدون اطلاع از وضع یکدیگر تا صبحگاهان در آنجا ماندند و قرآن را استماع کردند و سپیده دم مجبور شدند که به سوی خانه های خود بازگردند، هر سه نفر در نیمه راه به یکدیگر رسیدند و همدیگر را سرزنش کردند و گفتند که هر گاه افراد ساده لوح از وضع کار ما آگاه گردند دربارۀ ما چه می گویند؟
شب دوم نیز جریان به همین وضع تکرار گردید، گویی یک جاذبه و کشش درونی آنان را به سوی خانۀ پیامبر اسلام می کشاند. موقع مراجعت باز هر سه نفر به همدیگر رسیدند و سرزنش ها را از سر گرفتند و تصمیم گرفتند که این عمل را تکرا نکنند، ولی جذبۀ قرآن پیامبر صلی الله علیه و آله برای بار سوم باعث شد که هر سه نفر مجدداً بدون اطلاع دیگری در اطراف خانه پیامبر صلی الله علیه و آله جای گرفتند و تا صبح قرآن او را استماع نمودند، هر آنی ترس آنها زیادتر می گشت و با خود می گفتند که هر گاه وعده و وعید «محمد» راست باشد، در زندگی خود خطاکارند.
هوا روشن گردید، از ترس ساده لوحان خانه پیامبر صلی الله علیه و آلهرا ترک گفتند و این دفعه مانند دو دفعه قبل در بازگشت با یکدیگر ملاقات نمودند و همگی اقرار کردند که در برابر جذابیّت دعوت و آیین قرآن او تاب مقاومت ندارند.[105]
تاثیر شگفت انگیز قرائت پیامبر صلی الله علیه و آله
رسول خدا صلی الله علیه و آله از مکه به بازار عکاظ در طائف آمد تا مردم را به اسلام دعوت کند اما کسی به دعوت او پاسخ مثبت نداد، حضرت به ناچار به سوی مکه بازگشت تا به محلّی رسید که آنجا را وادی جن می نامیدند.
حضرت در دل شب در آن محل به تلاوت قرآن پرداخت. جمعی از طایفه جن از آنجا می گذشتند، هنگامی که قرائت قرآن پیامبر صلی الله علیه و آله را شنیدند به یکدیگر گفتن ساکت باشید و هنگامی که تلاوت حضرت پایان یافت ایمان آوردند  و به عنوان مبلّغان اسلام به سوی قوم خود آمدند و آنان را به سوی اسلام دعوت کردند، گروهی از آنها ایمان آوردند و با هم به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدند و حضرت تعلیمات اسلامی را به آنها آموخت.[106]
این آیه مرا به گریه آورده است
عبدالله بن رواحه از اصحاب جلیل القدر پیامبر صلی الله علیه و آله بود که در جنگ موته در سرزمین موته که از نواحی شام و در قلمرو حاکمیّت روم آن زمان بود به درجۀ بزرگ شهادت رسید.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عبدالله را همراه با سه هزار نفر به جنگ موته اعزام فرمود. وقتی او با دوستان و یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله وداع می کرد گریه کرد.
سؤال کردند ای عبدالله! چه چیز تو را به گریه آورده است؟
گفت: به خدا سوگند من محبّتی به دنیا ندارم اما آنچه سبب گریه من شدهاست این است که من آیه ای را درباره جهنم از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرماید:
(وَاِن مِنکُم اِلا وارِدها عَلی رَبِّکَ حَتماً مًقصِیاً ثُمَّ ننجِّی الِّذینَ اتَّقَوا وَ نَذَرُ الظالمینَ فیها جِثِیّاً)[107]
همۀ شما وارد جهنّم می شوید و این یک امر قطعی است. سپس کسانی که تقوا پیشه کردند را نجات میدهیم و ستمگران را در حالی که به زانو درآمده اند در آن وا می گذاریم.
حال من نمی دانم بعد از آنکه در جهنم (پل صرا که برجهنم کشیده شدهاستوباید همه از آن عبور کنند) وارد شدم چگونه خارج می شوم؟
مسلمانان گفتند: خداوند شما را یار ونگهدار باشد وبلا را از شما دور کند و به گونه ای شایسته به ما برگرداند. اما عبدالهل که بدنبال شهادت در راه خدا بود، سه بیت شعر به این مضمون خواند:
اما من از خدا دو چیز می طلبم: امرزش گناهان و ضربه ای جدّی و فراگیر که کف بر لب آورد و به شهادتم رساند، یا سر نیزه ای تیز و موثّر در دست کسی که تشنۀ کشتن من است که در درون دل و جگرم نفوذ کند، تا وقتی بر قبرم عبور می کنند بگویند آفرین بر این جنگجو که به رشد وسعادت رسید.[108]
تأثیر قرآن بر فضیل بن عیاض
فضیل از زهّاد معروف می باشد که در پایان عمر در جوار کعبه می زیست و همان جا در روز عاشورا بدرود حیات گفت.
او در آغاز کار راهزنی خطرناک بود که همۀ مردم از او وحشت داشتند.
یک شب فضیل از دیوار منزلی بالا می رفت تا به مقصود خود برسد در این هنگام در یک از خانه های اطراف شخص بیدار دلی مشغول تلاوت قرآن بود و به این آیه رسید:
(اَلَم یَأنِ آمَنُوا اَن تَخشَعَ قُلُوبُهُم لِذِکرِ الله و ما نَزَۀَ مِنَ الحَقِّ ...)[109]
آیا وقت آن نرسیده است که دل های مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد ...
این آیه همچون تیری بر قلب آلوده فصیل نشست، درد و سوزی در درون دل احساس کرد، تکان عجیبی خورد، اندکی در فکر فرو رفت، این کیست؟ که سخن می گوید؟ و به چه کسی این پیام را می دهد؟ به من می گوید ای فصیل! آیا وقت آن نرسیده است که بیدار شوی، از این راه خطا بگرردی، توبه کنی... ناگهان صدای فصیل بلند شد و پیوسته می گفت: «بلی والله قد آن، بلی والله قد آن».
«آری به خدا سوگند وقت آن رسیده است، آری به خدا سوگند وقت آن رسیده است»
اوتصمیم خود را گرفته بود و با یک جهتش برق آسا از صف شقاوتمندان بیرون آمد و در صف نیکان جای گرفت، به عقب برگشت و از دیوار بام فرود آمد و به خرابه ای وارد شد دید جمعی از کاروانیان آنجا هستند و برای حرکت به سوی مقصد با یکدیگر مشورت می کنند و می گیوند: فصیل و دار و دسته اش در راهند، اگر برویم ثروت ما را غارت می کنند، فصیل تکانی خورد و خود را سخت ملامت کرد و گفت جه بد مردی هستم، در دل شب به قصد گناه بیرون آمده ام و گروهی مسلمان از ترس من به کنج این خرابه گریته اند! رو به سوی آسمان کرد و از صمیم قلب توبه کرد و مجاورت خانه خدا در مکّه را برگزید و از جمله اولیاء خدا شد.[110]
قرآن حکیم عرب را می لرزاند
ولید از قضات عرب بود، بسیاری از مشکلات عرب به دست او حل می گردید. ثروت فراوانی داشت، گروهی از قریش برای حل مشکلا نفوذ اسلام در تمام خانه های آنها به نزد او رفتند و جریان را برای او بیان کردند و خواستار قضاوت او درباره قرآن «محمد» شدند و گفتند آی قرآن «محمد» سحر و جادو است، یا کهانت[111] است، یا خطبه و سخنرانیهائی است که او ساخته است؟ دانای عرب از آنها مهلت خواست تا نظر خود را پس از شنیدن قرآن بیان کند. سپس از جای خود بلند شد و آمد در حجر اسماعیل در کنار پیامبر نشست و گفت: پاره ای از اشعارت را بخوان.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آنچه من می گویم شعر نیست بلکه کلام خداست که آنرا برای هدایت شما فرو فرستاده است.
ولید تقاضا کرد آنرا تلاوت کند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سیزده آیه ا آیات آغاز سوۀ «فصّلت» را تلاوت نمود. هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله به این آیه رسید:
(فَاِن اَعرَضوا فَقِل اَنذرتُکُم صاعِقَهً مِثلَ صاعِقَهِ عادٍ و ثَمودَ)
هر گاه روی برگردانند بگو من شما را از صاعقه های مانند صاعقه عاد و ثمو برحذر می دارم.
ولید سخت بر خود لرزید، تمام موهای او بر بدنش راست شد و با یک حالت بهت زده ای از جای خود بلند شد و راه خانه را پیش گرفت و چند روزی از خانه بیرون نیامد، به طوری که قریش او را به باد مسخره گرفتند، و می گفتند: ولید راه نیاکان خود را ترک کرده است و راه «محمد» را پیش گرفته است.[112]
تاثیر قرآن در بزرگ قریش
عُتبه بن ربیعه از بزرگان قریش بود. در روزهایی که «حمزه» اسلام آورده بود، سراسر محفل قریش را غم و اندوه فرا گرفته بود و سران آنها بیم آن داشتند که دامنۀ اسلام بیش از این توسعه یابد. و در آن میان «عتبه» گفت: من به سوی «محمد» می روم و مطالبی را پیشنهاد می کنم، شاید او یکی از آنها را بپذیرد و دست از آیین جدید بردارد. سران جمعیت نظر او را تصویب کردند. او برخاست و به سوی پیامبر صلی الله علیه و آله که در مسجد نشسته بود آمد و او را با جمله هایی ستود، و اموری را از قبیل ثروت، ریاست و طبابت پیشنهاد کرد. هنگامی که سخنان او پایان یافت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آیا سخنان تو خاتمه یافت؟ عرض کرد: آری.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: این آیات را بشنو که پاسخ تمام پرسشهای تو است:
(بسمِ اللهِ الرَحمنِ الرحیم، حم تَنزیلُ مِنَ الرّحمنِ الرحیم کِتابُ فُصّّلَت آیاتُهُ قُرآناً عَرَبیّاً لِقَومٍ یَعلَمونَ، بَشیراً و نَذیراً فَاَعرَضَ اَکثَرُهُم فَهُم لا یَسمَعُون)[113]
به نام خداوند بخشنده مهربان، حاء میم، اینکه از جانب خدای بخشنده و مهربان نازل گردیده است کتابی است که آیه های آن برای گروهی که دانا هستند توضیح داده شده است. قرآنی است عربی، بشارت دهنده و ترساننده است، اما بیشتر آنها روی گردانیده اند و گوش نمی دهند.
پیامبر صلی الله علیه و آله آیاتی چند از این سوره خواند، وقتی به آیه 37 رسید، سجده کرد، پس از سجده رو به «عتبه» کرد و فرمود: ای «اباولید» پیام خدا را شنیدی؟
عتبه به قدری مجذوب کلام خدا شده بود که در همان حالی که دست های خود را پشت سر نهاده بود و بر آنها تکیه زده بود، مدتی به همین حالت به صورت پیامبر صلی الله علیه و آله نگاه کرد، گویا قدرت سخن گفتن را از دست داده بود. سپس از جای خود برخاستو مرک تجمّع قریش را در پیش گرفت، سران قریش از پیش از وضع و قیافه او احساس کردند که تحت تاثیر کلام «محمد» واقع شده است و با حالت شکستگی بازگشته است. تمام چشم ها به چهرۀ عتبه دوخته شده بود، همگی گفتند چه واقعه ای رخ داده است؟ گفت: به خدا سوگند کلامی از «محمد» شنیدم که تاکنون از کسی نشنیده بودم. به خدا قسم نه شعر است و نه سحر است، نه کهانت. من چنین صلاح می بینم که او را رها کنیم تا در میان قبایل تبلیغ کند هر گاه پیروز گردد و ملک و ریاست و سلطنتی به دست آورد از افتخار شما محسوب می گردد و شما هم از آن بهره مند می شوید و اگر مغلوب گردد دیگران او راکشته اند و شما را نیز راحت کرده اند.
قریش نظرات عتبه را به باد مسخره گرفتند و گفتند: از کلام «محمد» سحر زده شده است.[114]
تأثیر قرآن در هیأت اعزامی مسیحیان
بر اثر تبلیغات مهاجران مسلمان، یک هیأت تحقیقی از مرکز روحانیت مسیحیان حبشه وارد مکه گردید و با رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسجد ملاقات کرد و از او سؤالاتی کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله به پرسشهای آنها پاسخ داد و آنها را به آیین اسلام دعوت فرمود و آیاتی چند از قرآن تلاوت کرد.
آیات قرآن آن چنان روحیه آنها را عوض کرد که بی اختیار اشک از دیدگان آنها سرازیر شد و همگی نبوت او را تصدیق کردند و نشانه هایی را که در کتابِ انجیل  برای پیامبران موعود خوانده بودند در او یافتند.[115]
گریه بعد از نزول آیه
یکی از آیات مؤثر و هشدار دهنده قرآن آیه 6 از سوره تحریم می باشد که خداوند فرموده است:
(یا اَیَّهَا الَذین آمَنُوا قُوا انفُسَکُم وَ اَهلِیکُم ناراً وَ قُودُهَا النّاسُ وَ الحِجارَهُ ...)[116]
«ای کسانی که ایمان آورده اید خود و اهل خویش را از آتشی که هیزم آن مردم و سنگ آتشین است نگهدارید».
وقتی این آیه نازل گردید، یکی از مردان مسلمان نشست و شروع به گریه کرد و گفت: من از نگهداری خود ناتوان هستم، با این آیه به نگهداری از اهل و بستگانم هم موظف گردیدم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همین اندازه کافی است که همان گونه که خود را به نیکیها امر می کنی و از بدیها باز می داری، آنان را امر به نیکیها و نهی از بدیها کنی.[117]
مستمع نمونه قرآن
عبدالله بن حنظله فرزند حنظله غسیل الملائکه است که در پایان مراسم شب زفاف که تنها یک شب را با همسر خویش گذرانده بود، خود را به لشکریان اسلام رساند و در رکاب رسول خدا به درجه شهادت رسید.
فرزندش عبدالله همانند پدر شهیدش انسانی صالح، فاضل و بلندمرتبه بود و از ایمانی محکم به اسلام و قرآن برخوردار بود. یک بار صدای قرآن به گوشش رسید، و خبر از اهل جهنّم می داد، از شنیدن آیه به گریه افتاد و آن قدر به گریه ادامه داد که گمان کردند نزدیک است جان سپارد.
پس از گریه زیاد برخاست. به او گفتند بنشین.
جواب داد: یاد جهنّم مرا از نشستن باز داشته است، زیرا از کجا معلوم که من یکی از آنان نباشم.[118]
نتیجه: ای عزیز! در این داستان تامل کن و به حال خود بنگر و بعد از مقایسه به نتایج آن تفکر کن که جه باید کرد و نقطۀ شروع کجاست و در این راه از خداوند رحمان استعانت جو که بهترین یاور است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
سرور هر سخن قرآن است.[119]
قرائت قرآن از سر بریده
شیخ مفید گوید: ابن زیاد فرمان داد تا سر امام حسین علیه السلام را در میان کوچه های کوفه و همه قبایل گردانیدند.
زیدبن ارقم گوید: من در بالا خانه ای بودم که سر را بر بالای نیزه عبور می دادند. وقتی سر امام حسین علیه السلام برابرم رسید شنیدم این آیه را تلاوت می کند:
(اَم حَسّبتَ اَنَّ اَصحابَ الکَهفِ وَ الرّّقیمِ کانُوا مِن آیاتِنا عَجَبًا)[120]
آیا می پنداری قصه اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما هستند؟
با شنیدن این آیه از سر بریدۀ حضرت، مو بر بدنم راست شد و فریاد کشیدم: یابن رسول الله سرّ تو و کار تو عجیب تر است و عجیب تر![121]
نتیجه: این معجزه بیانگر گوشه ای از عظمت حسین بن علی علیه السلام در جّو انحرافی جامعه یزیدی آن زمان است تا بیشتر معلوم گردد مخالف آنها چه شخصیت بزرگ الهی بوده است و آنها چه اشخاص منحرف و فاسدی هستند.
نور دهان قاریان جبهه را روشن کرده بود
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله لشکری را به سوی قومی از کفار که در نهایت عداوت با مسلمین بودند گسیل داشت، خبری از آنها ترسید پیامبر صلی الله علیه و آله در فکر آنها فرو رفت و فرمود: ای کاش کسی ما را از احوال و جریان ایشان آگاه می کرد.
در این هنگام پیک بشارت رسید که آنها بر دشمنان پیروز شدند و آنها را کشته و یا مجروح کردند و یا به اسارت گرفتند، اموالشان را به غنیمت گرفتند و اعضای خانواده آنها را نیز اسیر کردند.
چون سپاه در بازگشت خود به مدینه نزدیک شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله همراه با اصحاب خود با آنها روبرو گردید. وقتی زیدبن حارثه که فرمانده سپاه بود چشمش به رسول الله افتاد، از شتر خود پیاده شد و به سوی آن حضرت آمد و دست و پای پیامبر صلی الله علیه و آله را بوسید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز او را در آغوش گرفت و سرش را بوسید.
سپس عبدالله بن رواحه از شترش پیاده شد و دست و پای رسول خدا صلی الله علیه و آله را بوسید و پیامبر صلی الله علیه و آله وی را به سینه چسبانید. پس از آن قیس بن عاصم مِنقَری پیاده شد و دست و پای رسول خدا صلی الله علیه و آله را بوسید و پیامبر صلی الله علیه و آله او را نیز در آغوش گرفت.
بدنبال آنها بقیه سپاه نیز پیاده شدند و در برابر آن حضرت ایستادند و به درود و صلوات بر او مشغول شدند و پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخ آنان را به نیکی داد. و سپس فرمود: اینک شما از اخبار و احوال خود با دشمنانتان به من خبر بدهید؟
در حالی که اسیران دشمن و عیال و اموال آنها از طلا و نقره و انواع کالاها به مقار بسیاری بود عرض کردند: یا رسول الله اگر از گزارشات ما مطلع می شدید تعجب شما بیشتر می شد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: من هیچ از این جریان خبر نداشتم تا جبرئیل علیه السلام به من خبر داد، و من هیچ چیز را از کتاب خدا و از دین او نمی دانم مگر اینکه پروردگار من به من تعلیم دهد همچنانکه می فرماید:
(وَ کَذلِکَ اَوحَینا اِلَیکَ رُوحاً مِن اَمرِنا ما کُنتَ تَدری مَاالکِتابُ وَ لاَ ایِمانُ وَلکِن جَعَلناهُ نُوراً نَهدی بِه مَن نَشاءُ مِن عِبادِنا وَ اِنَّکَ لَتَهدی اِلی صِراطٍ مُستَقیمٍ)[122]
اما آنچه را که در این سفر بدان برخورد کردید برای این برادران مؤمن خود بازگو کنید، تا من هم بر گفتار شما گواهی دهم زیرا جبرئیل علیه السلام به صدق گفتار شما مرا مطلعه گردانیده است.
گفتند: یا رسول الله! وقتی ما به دشمن نزدیک شدیم جاسوسی را فرستادیم تا ما را از تعداد و مسائل آنها آگاه کند. وقتی برگشت خبر داد: تعداد آنها هزار نفر است و اما سه هزار نفر در داخل شهر آماده کرده اند و به ما می نمایانند که هزار نفرند و در بین خود می گفتند ما هزار نفریم و آنان دو هزار نفرند و ما توان درگیری با آنها را نداریم و راهی جز سنگرگیری در شهر خود را نداریم تا آنها از اقامت ما در منازل خود و طولانی شدن آن خسته شود و برگردند. امّا اینها همه توطئه بود تا ما را غافل کنند.
دشمنان داخل شهر شدند و راههای ورودی شهر را بستند و ما در محل منزلگاه آنها در خارج از شهر توقف کردیم. وقتی تاریکی شب همه جا را فرا گرفت و شب به نیمه های خود رسید، دروازه های شهر را گشودند و ما بدون اطلاع از توطئه آنها در خواب بودیم و تنها چهارنفر بیدار بودند. اول زید بن حارثه بود که در گوشه ای از سپاه نماز می خواند و مشغول قرائت قرآن بود.
دوم عبدالله بن رواحه بود که در جانب دیگری از سپاه نماز می خواند و مشغول قرائت قرآن در نماز بود. سوم قتاده بن نعمان بود ک در جای دیگر نماز می خواند و به خواندن قرآن در نماز مشغول بود. چهارم قیس بن عاصم بود که در جای دیگر نماز می گزارد و مشغول خواندن قرآن در نماز بود.
دشمنان در نیمه شب تاریک از شهر خود بیرون آمدند و بر ما شبیخون زدند، و با تیرهای خود مار ا تیرباران کردند، زیرا آنها در شهر و محیط خود بودند و به راهها و جایگاههای آن مطلع بودند و ما بی اطلاع بودیم. با خود گفتیم مصیبت بزرگی بر ما وارد شد و در دام دشمن افتادیم و توان دفاع از خود در این شب ظلمانی را نداریم زیرا ما بدون دید تیرهای خود را رها می کردیم.
در همین اثناء که تیر از همه طرف بر ما می بارید، ناگهان دیدیم یک قطعه نوری از دهان قیس بن عاصم خارج شد که همانند شعله آتش فروزان بود. و نوری از دهان قتاده بن نعمان خارج شد که مانند تابش ستاره زهره و مشتری بود. و نوری از دهان عبدالله بن رواحه بیرون آمد که مانند شعاع ماه در شب تاریک درخشان بود، و نوری از دهان زید بن حارثه ساطع شد که از خورشید طالع درخشان تر بود. این نورها از چهار طرف لشکر آن چنان لشکرگاه را روشن کردند که از روز روشن تر شد و دشمنان ما در ظلمت شدید بودند و ما آنها را می دیدیم و آنها ما را نمی دیدند. زیدبن حارثه که سمت راست سپاه را به عهده داشت ما را در میان دشمنان پخش کرد و ما گرداگردشان درآمده و آنها را محاصره نمودیم. ما آن ها را می دیدیم بدون آنکه آنها ما را ببینند، ما همگی دارای چشم و بینائی بودیم و آنان کورهای در تاریکی. شمشیرهای برهنه را در میانشان نهادیم، یک عده کشته، جمعی مجروح و گروهی اسیر شدند و سپس وارد شهرشان شدیم و همۀ سکنه آن را به اسارت و ا موالشان را به غنیمت آوردیم که مشاهده می کنید.
ای رسول خدا! ما از این نورهایی که از دهان این چهار نفر خارج شد و تاریکی را به دشمن بازگرداند تا ما بر آنها مسلط شدیم عجیب تر ندیدیم.[123]
تفألی شگفت آور به قرآن
سلطان سلیمان از پادشاهان آل عثمان بود که از کربلا می آمد و به زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام مشرف می گردید وقتی در نجف به بارگاه و حرم مطهر نزدیک گردید پیاده شد و تصمیم گرفت به احترام آن حضرت تا قبه نورانی او پیاده حرکت کند.
قاضی عسگر که مفتی مردم و از دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام بود، سلطان را همراهی می کرد. وقتی از تصمیم او آگاه گردید با حالت خشم به حضور سلطان آمد و گفت: تو سلطان زنده ای و علی ابن ابیطالب سلطان مرده است، چگونه عزم بر پیاده روی در زیارت او داری؟
سلطان و قاضی عسکر در این باره با یکدیگر سخنانی داشتند تا اینکه او به سلطان پیشنهاد کرد که اگر در سخن او تردید دارد که پیاده رفتن شاه سبب کسر شأن سلطان است به قرآن تفأل جوید تا حقیقت امر معلوم شود. سلطان گفته او را پذیرفت و پس از آن که قرآن را گشود این آیه آمد:
(فَاخلَع نَعلَیکَ اِنَّکَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُویً)[124]
نعلین از پا درآور که اکنون در وادی مقدس قدم گذارده ای
سلطان به قاضی رو کرد و گفت: پیشنهاد تو برهنگی پای ما را بر پیاده روی اضافه کرد. پس کفشهای خود را از پا بیرون آورد و با پای برهنه تا روضه منوره امیرالمؤمنین علیه السلام پیاده رفت.[125]
قرآن سخن می گوید
امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی مؤمن را در قیامت فرا می خوانند تا به حساب او رسیدگی کنند، قرآن با بهترین چهره در پیش رویش حاضر می شود و می گوید: پروردگارا من قرآنم و این بندۀ مؤمن تو است ک خود را برای خواندن من زحمت می انداخت، و شب خود را با آهنگ خوش خواندن من دراز می کرد و دیدگانش در هنگام تهجد و عبادت شب اشک ریزان بود. پس همانگونه که مرا خشنود ساختی او را خشنود فرما!
سپس خدای عزیز جبار می فرماید: ای بنده من دست راست خود را باز کن و آنرا از رضوان خود دست چپش را از رحمت خویش بر می کند و به او گفته می شود: این بهشت برای تو مباح است. پس با خواندن هر آیه یک درجه بالاتر می رود.[126]
قصّه های قرآن، الفبای و حروف ابجد علم کتاب الهی است
خداوند با حکمت بالغه ی خود واژه هایی را گلچین نموده و آن را با پیامی خاص در قرآن حکیم آورده است. از مباحث پیچیده ی توحید گرفته تا قصّه های شیرین، جذّاب و درس آموز که انسان را در عین مجذوب کردن، متعجّب کرده و به فکر وا می دارد.
آری! قصّه های قرآن صرفاً قصّه ای برای بازگو کردن در جمع دوستانه و یا طرح آن برای مردم یا خواباندن بچه ها نیست، بلکه جدی از همه ی این ها، عبرت از تاریخ است که سبب نجات یا سقوط افراد می شود؛ مثلاً چه عاملی سبب شد که عدّه ای از طوفان زمان حضرت نوح نجات پیدا کنند و عدّه ای دیگر نابود شوند.
قصّه های قرآن به طور کلی سه نوع هستند:
 نوع او: «قصه ی پیامبران» نوع دوم: «قصه ی اقوام و اصحاب» و نوع سوم: «قصّه ی افراد».
قصّه یعنی چه؟
قصّه در لغت به معنای جست و جو کردن اثر است. در ماجرای به دریا افکندن حضرت موسی توسط مادرش در قرآن مجید می خوانیم:
وَقالَت لِاُختِهِ قُصّیهِ[127]
قصّه در اصطلاح عبارت است از بیان کرد مطلب به همان صورتی که اتفاق افتاده است. پس وقتی گفته می شود : «قصّ علیه الخبرَ و الرؤیا» یعنی خبر و خوابی را که اتفاق افتاده بود، بیان کرد. در آیه شریفه «نحن نقصّ علیک أحسن القصص» نیز معنای قصّه آمده است؛ یعنی ما برای تود (ای پیامبر) بهترین حکایت ها را بیان خواهیم کرد.
بنابراین قصّه، افسانه یا خیال نیست؛ بلکه بیان کردن جریانی است که اتفاق افتاده و عدّه ای نیز شاهد آن بوده اند.
قصّه های قرآن به چه منظوری آمده اند؟
این که چرا خدای متعال بخشی از گفته های خود را در قرآن به قصّه و داستان اختصاص داده امری است که نیاز به تفکّر و اندیشه دارد.
به طورکلّی می توان امور زیر را از اهّم اهداف حضرت باری تعالی دانست:
چون بیشتر مسلمانان با تفسیر قرآن آشنایی ندارند و فهم آن برای آنها سخت است، برای جلوگیری از این امر، در لابه لای آن مباحث، داستان هایی ذکر شده است و به عبارتی دیگر مسلمانانی هستند که موقع خواندن قرآن یا ترجمۀ آن، مباحثش را سنگین می دانند؛ ولی با رسیدن به آیات مربوط به داستانهای پیشینیان، آن حالت را فراموش کرده و ضمن علاقه مندی شدید نسبت به قرآن مطالب دیگر را هم تعقیب کرده و برای فهم آنها به مفسران یا کتاب های تفسیری مراجعه می کنند و در واقع مباحث سخت قرآنی با قصّه های شیرین، روشن می شود.
داستان های قرآن در واقع ترسیم عملی از نکته های اخلاقی است که در آن، گروهی با فضائل اخلاقی به درجات عالیه رسیده و از عذاب الهی در امان ماندند و گروهی دیگر با انجام رذائل اخلاقی در ورطۀ نابودی قرار گرفته و نابود شدند. پس قرآن، هم صوتی است و هم تصویری. صوتی از این جهت که معارف الهی را بیان می کند و تصویری نیز ار آن جهت که همان معارف را به تصویر می کشد.
خدای متعال با این قصّه ها می خواهد حقّانیت قرآن را به همه ثابت کند؛ چون داستان های قرآنی در انجیل و تورات نیز وارد شده است و آنها نیز این قصّه ها را انکار یا تحریف نکرده اند. پس یهودیان یا مسیحیان با خواندن این قصّه ها در کتاب های خود و دیدن آن قصّه ها در قرآن پی به حقّانیت این کتاب آسمانی خواهند برد.
ویژگی قصّه های قرآن
قرآن در زمینه ی قصّه و داستان نیز متنوع عمل کرده و به چند صورت وارد شده است:
الف) قصّه پیامبران: در قرآن نام بیست و پنج پیامبر وارد شده و به سرگذشت تعدادی از آنها پرداخته و در مورد بعضی از پیامبران به صورت گسترده حرف زده است.
ب) قصّه اقوام و اصحاب، سرگذشت تعدادی از اقوام و اصحاب در زمان پیامبران بیان شده است؛ مثل قوم بنی اسرائیل و اصحاب کهف و ....
ج) قصّه افراد: نام افراد به صورت پراکنده در قرآن آمده و توضیحاتی پیرامون آنها داده شده است؛ مثل هابیل و قابیل، یأجوج و مأجوج و ....
فواتح سوره ها[128]
پنج سوره با «اَلحَمدُلِلّه» شروع می شوند:
سوره های حمد، اَنعام، کهف، سبأ و فاطر.
هفت سوره با «تسبیح» شروع می شوند:
سوره های إسراء، اعلی، تغابن، جمعه، صفّ، حشر و حدید.
سه سوره با «یا أیّها النبیّ» شروع می شوند:
سوره های احزاب، طلاق و تحریم.
دو سوره با «یا أَیُّهَا المُزمَّلُ و یا أَیُّهَا المُدَّثِّر» شروع می شوند:
سوره های مزّمّل و مدّثّر.
سه سوره با «یا أیّها الّذین آمنوا» شروع می شوند:
سوره های مائده، حجرات و ممتحنه.
دو سوره با «یا أَیُّهَا النّاس» شروع می شوند:
سوره های نساء و حج.
پنج سوره با «قُل» شروع می شوند:
سوره های جنَ، کافرون، توحید، فلق و ناس.
چهار سوره با «إنّا» شروع می شوند:

[1]- واقعه، 34.
[2]- لطایف الطوایف، ص 21.
[3]- رعد، 32.
[4]- نوح، ص 22.
[5]- سرگذشتهای تلخ و شیرین قرآن، ج 2، ص 224.
[6]- نور، 26.
[7]- عبدالرحمن محمدی هیدجی، اندیشه های روشن، ص 63
[8]- اسراء، 7.
[9]- طه، ص 17.
[10]- صه، ص 18.
[11]- قصص العلما، ص 345.
[12]- مسد، 1.
[13]- مسد، 4 و 5.
[14]-  تغابن، ص 15.
[15]- ق، ص 19.
[16]- سرگذشت های تلخ و شیرین قرآن، ج 1، ص 142.
[17]- زمر، 9.
[18]- اعراف، 58.
[19]- کنز الدقایق، ذیل آیۀ 58 سورۀ اعراف.
[20]- فرقان، 63.
[21]. سفینه البحار، ج 1، ص 79.
[22]- شوری، 42
[23]- جوامع الحکایات، ص 143.
[24]- بقره، 106.
[25]- تین، 4.
[26]- احزاب، 60.
[27]- بزم ایران، ص 298.
[28]- بقره، 44.
[29]- حجرات، 12.
[30]- بقره، 189.
[31]- زهر الربیع، ص 16.
4- قابل توجه کسانی که برای انجام امر به معروف و نهی ز منکر، در زندگی دیگران تحسس می کنند؛ آبروها می برند؛ با فاش کردن گناه دیگران، اشاعۀ فحشا می کنند؛ از  غیبت و تهمت و دروغ و افترا، باکی ندارند و این فریضۀ بزرگ الهی را، نه برای خشنودی پروردگار، بلکه برای ارضای هواهای نفسانی و پاسخگویی به عقده های درونی و اغراض شخصی و شوم و شیطانی انجام می دهند.
[32]- یس، 69
[33]- بزم ایران، ص 235.
[34]- مائده، 99.
[35]- مائده، 51.
[36]- ممتحنه، 8.
[37]- بزم ایران، ص 84.
[38]- شوری، 27.
[39]- در سال 80 ه.ق به دنیا آمد و سال 182 ه.ق در 102 سالگی درگذشت.
[40]- در واقع، این آیۀ قرآن نیست؛ بلکه ساخته و پرداختۀ خود یونس است.
[41]- اندیشه های روشن، ص 61
*- اگر چه آگاهی مردم این عصر تا حد زیادی بالا رفته و هر کس و ناکسی این هنر را ندارد که آیه ای بسازد و برای رسیدن به مطامع دنیوی خود، آن را به کار بندد، اما هنوز هم کسانی پیدا می شوند که با زیرکی تمام، آیات  و روایات معصومین را به هر شکل ممکن، تأویل و توجیه نمایند و برای اغراض سوء و شیطانی استفاده کنند.
[42]- انعام، 119.
[43]- بقره، 60.
[44]- مائده، 114.
[45]- لطایف الطوایف، ص 149
[46]- اسراء، 29
[47]- اسراء، 29.
[48]- یس، 58.
[49]- اعراف، 16.
[50]- فصلت، 44.
[51]- آل عمران، 97.
[52]- مریم، 10.
[53]- انبیاء، 8.
[54]-شعرا، 79.
[55]- قٍ 18.
[56]- بقره، 286.
[57]- انبیاء، 22.
[58]- نور، 30.
[59]- زخرف، 13.
[60]-لقمان، 19.
[61]- مائده، 101.
[62]- کهف، 42.
[63]- ص، 26.
[64]- آل عمران، 144.
[65]- مریم، 12.
[66]- طه، 11.
[67]- نحل، 16.
[68]- کهف، 16.
[69]- قصص، 26
[70]- بقره، 261.
[71]- بحار الانوار، ج 43، اعلام النساء المؤمنات.
[72]- فرقان، 63.
[73]- فرقان، 63.
[74]- بقره، 249.
[75]- مطففین، 29.
[76]- بزم ایران، ص 83.
[77]- مائده، 38.
[78]- کشکول شیخ بهایی، ج1، ص 456.
[79]- نجم، 22.
[80]- درِّالمنثور، ج 1، ص 4
[81]. وسائل الشیعه، ج 18، ص 488.
[82]- تفسیر نمونه، ج 27، ص 388.
[83]. تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 12، ص 146
[84]- مجمع البیان، ج 9، ص 212
[85]- بحار الانوار، ج 92، ص 345.
[86]- وسائل الشیعه ج 4، ص 740
[87]- کنزالعمّال: خ 25391
[88]- جمعه: 3.
[89]- مجمع البیان ج 10، ص 284.
[90]- نمونۀ تاثیر ونفوذ آیات، ص 141 به نقل از تفسیر نیشابوریف ج 3، ذیل تفسیر آیه.
[91]- شورا: 53
[92]- اصول کافی کتاب فضل قرآن، باب نوادر.
[93]- طلاق: 2 و 3
[94]- تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 11، ص 184.
[95]- اعراف:3.
[96]- بحارالانوار، ج 62، ص 267.
[97]- تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 12، ص 147.
[98]- تفسیر نمونه، ج 27، ص 99.
[99]- قصه های قرآن
[100]غرورالحکم
[101]- تفسیر نمونه ج 8، ص 292.
[102]- هود: 113.
[103]- منهج الصادقین ج 4، 460.
[104]- مریم: 51.
[105]- فروغ ابدیت ج 1 ، ص 270.
[106]- تفسیر نمونه، ج 21، ص 365
[107]- مریم: 71 و 72
[108]- سیره ابن هشام، ج 4، ص 15.
[109]- حدید: 16
[110]- تفسیر نمونه، ج 22، ص 345.
[111]- غیبگوئی
[112]- فروغ ابدیت، ج 1، ص 239
[113]- سوره فصلت: آیات 1و 2و 3.
[114]- فروغ ابدیت، ج 1، ص 241.
[115]- فروغ ابدیت، ج 1، ص 258.
[116]- تحریم: 6
[117]- وسائل الشیعه ج 11، ص 471.
[118]- اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج 3، ص 148
[119]- تفسیرابوالفتوح رازی، ج 2، ص 319
[120]- کهف : 9.
[121]- در کربلا گذشت، ص چه 532.
[122]- شورا: 52
[123]- انوار الملکوت علامه محمدحسین تهرانی، ج 1، ص 216
[124]- طه: 11
[125]- حکایات علما با سلاطین، ص 16 به نقل از رنگارنگ.
[126]- اصول کافی: کتاب فضل قرآن حدیث 12.
[127]- قصص/ 11. و (مادر موسی) به خواهر او گفت که از پی طفلم برو.
[128]- سوره های قرآن با کلمات و جملاتی آغاز می شوند. مثلاً سوره ی حمد بااَلحَمد و سوره ی توحید با قل هو الله ... این کلمات و جملات که سوره با آنها شروع می شود، فواتح سُوَر نامیده می شوند.

کتابچه آیات وروایات احکام(نگاهی به  مهمترین آیات وروایات ابواب فقه و احکام دستورات اسلامی)-رضا قارزی

کتابچه آیات وروایات احکام

(نگاهی به  مهمترین آیات وروایات ابواب فقه و احکام دستورات اسلامی)

رضا قارزی-1385ش

احکام تقلید

«فَاسالَوا اَهلَ الذّکرِ إن کُنتم لا تَعلَمون» (سوره انبیاء آیه 7) ترجمه : اگر نمی دانید از اهل ذکر سئوال کنید .

حضرت بقیه الله عجل الله تعالی فرجه الشریف در نامه خود به اسحاق بن یعقوب می نویسد:وَاَمّا الحَوادثُ الواقِعَهٌ فَارجِعُوا فیها اِلی رُوّاهِ حَدیثِنا[اَحادیثنا] فَانِّهُم حُجَّتی عَلَیکُم  وَ اَنا حُجَهُ اللهِ [عَلَیهِم] ترجمه : و اما در باره رویدادها و پیش آمدهایی که در آینده روی خواهد داد، به راویان حدیث ما رجوع نمایید زیرا آنان حجت من هستند بر شما و من حجت خدا می باشم[بر ایشان] (وسال الشیعه ج 18 ص 101 باب 11 ح 9 – بحار ج 2 ص 90 باب 14 ح 13)

قالَ ابومحمدالعسگری (علیه السلام) : فَأمّا مَن کانَ مِنَ الفُقَهاء صائِناً لِنَفسِهِ حافِظاً لِدینهِ مُخالِفاً عَلی هَواهُ مُطیعاً لِأمرِ مَولاهُ فَلِلعَوامِ اَن یُقُلِّدُوهُ وَ ذلِکَ لایَکُونُ اِلاّ بَعضَ فُقَهاءِ الشیعَهِ لاجَمیعُهُم ترجمه : امام حسن عسگری(علیه السلام) می فرمایند : واما، هر فقیه که نگهدار نفس خویش و حافظ دین خود و مخالف با هوا و خواهش خویش و مطیع امر مولای خود باشد، بر عوام لازم است تا از او تقلید کنند و این گونه نمی باشند مگر بعضی از فقهای شیعه نه همۀآنان(وسائل الشیعه ج27 ص 131 باب 10 ج 33401- بحار، ج2 ص 88 باب 14 ح 12 )

احکام طهارت

«... وَیُنَزِّلُ عَلَیکُم مِن السّماء ماءً لِیُطّهِرَکم بِهِ و یُذهِبَ عَنکُم رجزَ الشّیطن...» «خداوند به شما آب را از آسمان فرو می فرستند، تا شما را پاک سازد و پلیدی شیطان را از شما ببرد... » سوره انفال آیه 11

«خداوند پاکان و پاکیزگان و توبه کاران را دوست دارد»سوره آیه

اِنَّ الله تبارکَ و تعالبی یَقُولُ : «وَاَنزَلنا مِنَ السّماء ماءً طَهوراً » خداوند تبارک وتعالی که بزرگوار است و فیض و برکت او بر عالیمان فایض است و متعالی است از آنکه ادراک او توان نمود ذات او را، یا کیفیت فیض او را، می فرماید در قرآن مجید که ما فرستادیم از جانب آسمان آبی که پاک کننده شماست از نجاست حدث و خبث(لوامع صاحبقرانی ج1 ص 197) کتاب طهاره)

نجاست

«وَثَیابَکَ فَطَهّر 4 و الرُّجزَ فاهجُر 5 » (سوره مدثر آیۀ 4 و 5)

و لباست را پاک کن 4 و از پلیدی دوری کن 5

و قالَ الصادقُ جَعفَرُبنُ مُحمدٍ صَلواتُ اللهِ عَلَیهِما کُلُّ ماءٍ طاهرٌ اِلاّ ما عَلِمتَ أنَّهُ قَدِرٌ یعنی حضرت فرمودند که هر آبی پاکست تا ندانی که نجس شده است یا نجس است .و همچنین از آن حضرت صلوات الله علیهما به این عبارت که : «کُلّ شی ءٍ نظیفٌ حتّی تَعلَم اَنّهُ قَذِرٌ.»

وضو

قال الله تبارک و تعالی (سوره مائده آیه 108) :

«یأیُّها الّذین ءامَنُوا إذَا قُمتُم إلَی الصّلواهِ فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم وَأیدِیَکُم إلَی المَرافِقِ وامسحُوا بِرُوسِکُم وأرجُلَکُم الی اُلکَعبَینِ وَ إن کُنتُم جُنباً فَاطهّرُوا و ان کُنتُم مرضی اوعلی سَفَرٍا وجاءَ أحدٌ مِنکُم مِنَ الغائطِ أولَمستُم النّساءَ فَلَمِ تَجِدُواماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طِیّباً فَامسَحُوا بِوُجُوهِکُم وَ أیدِیکُم مِنهُ مَایُریدُ اللهُ لِیَجعَلَ عَلَیکُم مِن حَرجِ وَلکِنُ یُرِیدُ لِیُطَهّرَکُم وَ لِیُتمَّ نعمَتَهُ عَلَیکُم لَعَلَّکُم تَشکُرُونَ»

ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که به نماز می ایستید صورت و دستها را تا ارنج بشویید؛ و سروپاها را تا مفصل(برآمدگی پشت پا) مسح کنید. و اگر جنب باشید، خود را بشویید(و غسل کنید). و اگر بیمار یا مسافر باشید، یا به یکی از شما قضای حاجتی دست داد، یا با زنان تماس گرفته(و آمیزش جنسی کرده اید)، و آب(برای غسل یا وضو) نیابید، با خاک پاکی تیمم کنید؛ و از آن، بر صورت(پیشانی) و دستها بکشید. خداوند نمی خواهد مشکلی برای شما ایجاد کند؛ بلکه می خواهد شما را پاک سازد و نعمتش را بر شما تمام نماید؛ شاید شکر او را به جا آورید.

در روایتی از امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) می خوانیم :انما امر بالوضوء و بدء به لان یکون العبد طاهراً اذاقام بین یدی الجبار، عند مناجاته ایاه، مطیعاً له فیما امره، نقیاً من الاء ناس والنجاسه، مع ما فیه من ذهاب الکسل، و طرد النعاس و تزکیه الفواد للقیام بین یدی الجبار:برای این دستور وضو داده شده و آغاز عبادت با آن است که بندگان هنگامی که در پیشگاه خدا می ایستند و یا مناجات می کنند پاک باشند، و دستورات او را بکار بندند، از آلودگیها و نجاستها برکنار شوند، علاوه بر این وضو سبب می شود که آثار خواب و کسالت از انسان برچیده شود و قلب برای قیام در پیشگاه خدا نور و صفا یا بد. [1]

  • فضل بن شاذان از حضرت رضا علیه السلام نقل می کند که فرمود:

«برای این ابتدا به وضو فرمان داده شد که وقتی بنده برای مناجات با خدا، در پیشگاه وی می ایستد، پاکیزه بوده و فرمان او را اطاعت کرده باشد و از کثافات و نجاسات دور باشد، علاوه بر این که وضو، کسالت و چرت را از بین می برد و قلب را برای ایستادن در پیشگاه الهی پاکیزه می گرداند...»(وسائل الشیعه ج 1 ص 275)

غسل

«یأیُّها الذّینَ ءامَنُوا لا تَقرَبُوا الصّلوهَ وَ اَنتُم سُکرَی حَتّی تَعلَمُوا مَا تَقُولونَ وَلاجُنباً إلاّ عابِری سَبیلٍ حَتّی تَغتَسِلُوا وَإن کُنتُم مّرضی اَوعَلی سَفَرٍآوجَاء اَحَدُ مِنکم مِن الغائِطِ اَولَمستُم النّساءَ فَلَم تَجِدُوا مَآءً فَتَیَمّموا صَعیدا طیباً فَامسَحُوا بِوُجُوهِکُم واَیدیکُم اِنّ اللهَ کانَ عَفوّاً غفُوراً » سوره نساء آیه 43

ای کسانی که ایمان آورده اید! در حال مستی به نماز نزدیک نشوید تا بدانید چه می گویید و همچنین هنگامی که جنب هستید- مگر اینکه مسافر باشید- تا غسل کنید و اگر بیمارید، یا مسافر و یا قضای حاجت کرده اید. و یا با زنان آمیزش جنسی داشته اید و در این حال، آب(برای وضو یا غسل) نیافتید، با خاک پاکی تیمم کنید؛ (به این طریق که ) صورتها و دستهایتان را با آن مسح نمایید.خداوند بخشنده وآمرزنده و مهربان است.

حضرت صادق(علیه السلام) فرموده : غسل در 14 مورد است:غسل میت، جنابت، مس میت، جمعه، عیدفطر و قربان، روز عرفه برای احرام، دخول در خانه کعبه، ورود به مدینه، دخول در حرم، زیارت، شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه مبارک رمضان؛ (3 قسم اول از این غسلهای واجب و باقی مستحب است و 3 قسم دیگر از غسلهای واجب یعنی غسل حیض و نفاس و استحاضه که مخصوص بانوان است ذکر نشده).

تیمم

سوره مائده آیه 6 : «وَ اِن کُنتُم مَرضَی اَو عَلَی سَفَرٍ اَوجاءَ اَحَدٌ مِنکُم مِنَ الفائد أولمَستُمُ النّساءَ فَلَم تَجدوا مآءً فَتَیَمّوا صَعیداً طیِّباً فآمسَحُوا بِوُجُوهکم وَاَیدیکم منهُ ... » «اگر بیمار و یا در سفر باشید، یا یکی از شما را قضای حاجت دست داد، یا با زنان نزدیکی کرده اید و آبی نیافتید، پس با خاک پاک تیمم کنید و از آن به صورت و دستهایتان بکشید.» (سوره مائده، آیه 6)«... فَلَم تجدوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیداً طَیِّباً فَامسَحُوا بِوجُوهِکُم وَ اَیدیکُم...»سوره نساء آیه 43 ترجمه : « ... و آب برای تطهیر و غسل نیافتید در این صورت به خاک پاک تیمم کنید آنگاه صورت و دستها را بدان مسح کنید...»

احکام نماز

خدای متعال می فرماید : «قُل لِعَبادِیَ الّذینَ ءَامَنُو یقُیِموا الصّلوهَ و ...      سوره ابراهیم آیه 31

ترجمه : به بندگان من که ایمان آورده اند بگو نماز را بر پا دارند و ...

حدیث :«هر کس نماز را سبک بشمارد مشمول شفاعت ما در قیامت نخواهد شد.» و در سوره عنکبوت آیه 45 می فرمایند : «نماز را به پای دار که نماز آدمی را از زشتکاری و اعمال ناپسند باز می دارد و یاد خدا از هر چیز بزرگتر است و خداوند می داند که شما چه می کنید » .

امام صادق علیه السلام :«نخستین چیزی که بنده را مورد آن بحساب می کشند نماز است اگر از او قبول شد سایر اعمالش نیز قبول می شود و اگر نمازش رد شد سایر اعمال نیز مردود است»                        محجه البیضاء جلد 1

حضرت امام سجاد علیه السلام در دعای ابوحمزه ثمالی در حق نماز می فرمایند :« حق نماز این است که بدانی ورود به دربار خداوندی است و در آن حال برابر خدا ایستاده ای، چون این معنی را دریافتی شایسته است چنان بایستی که بنده ای ذلیل بی مقدار راغب و ترسان، امیدوار و بیمناک، و بیچاره ی زار در برابر مولایی پرعظمت ایستد، با کمال آرامش و وقار می ایستی، حضور قلب را رعایت میکنی و نماز را با کلیه ی حدود و شرایط انجام می دهی.» نصایح تألیف آیت اله مشکینی 413

خداوند تبارک و تعالی در سوره مبارکه مومنون (آیه 1 و 2 ) می فرماید: «افراد مومن رستگار شدند، آنانکه در نماز خود خشوع دارند.» و همچنین در آخر سوره مبارکه ماعون می فرماید :«وای بر نمازگزارانی که از نماز خویش غفلت می کنند، آنها که ریاکارند و از زکات و خدمت به خلق باز می دارند.»

قبله

«قدنری تَقلُّبَ وَجهَکَ فی السّماء فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبلَهً تَرضَیَها فَوَلِّ وَجهَکَ شطر المَسجِدِ الحَرامِ وَحَیثُ مَاکُنتُم فَوَلُّوا وُجُوهُکُم شَطرَهُ ...» ، «توجه روی تو را به آسمان می بینیم، پس تو را به قبله ای که بدان خشنود شوی برگردانم، پس روی خود را به جانب مسجد الحرام برگردان و هر جا بودید روی خود را به سوی آن برگردانید ...» سوره بقره 144

احکام روزه

خداوند در سوره بقره آیه 183 می فرماید : یا اَیُّها الذینَ ءَامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلّکُم تَتَّقون ترجمه : ای افرادی که ایمان آورده اید روزه بر شما نوشته شده همان گونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد تا خدا پا شوید.

روایت : وَ کَتَب َ حَمزَهُ بنُ مُحَمَّدٍ اِلی أبِی مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ لَمِ فَرَضَ اللهُ الصّومَ فَوَرَدَ فی الجواب لیحد الغنی مسّ الجوع فیمن علی الفقیر ترجمه و در قوی منقولست از حمزه که عریضه بخدمت حضرت امام حسن عسگری صلوات الله علیه نوشتم که حق سبحانه و تعالی چرا روزه را واجب گردانیده است پس فرمان آن حضرت صلوات الله علیه بما رسید که تا بیابد غنی حرارت و مشقت گرسنگی را تا انعام کند بر فقیر(لوامع صاحبقرانی و ج 6 ص 149)

احکام خمس

«وَاعلَمُوا أنّما غَنِمتُم مِن شَی ءٍ فَأنَّ للهِ خُمسَهُ و للرَّسُولِ وَ لِذی القربی وَاتیامی والمساکِینِ وَ ابنِ السّبیل إن کُنتُم بالله وَ ما اَنزلَنا عَلی عَبدِنا یَومَ الفُرقانِ یَومَ التَقی الجَمعانِ واللهُ عَلَی کُلَّ شی ءٍ قَدِیرُ» سوره انفال آیه 41

بدانید که هر چه به شما غنیمت و فائده رسد خمس آن خاص خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و فقیران و در راه ماندگان است اگر به آنچه بر بندۀ خود در روز جدایی حق از باطل روز درگیری دو گروه(با ایمان و بی ایمان) نازل کردیم ایمان آورده اید و خداوند بر هر چیزی تواناست.

قال امام صادق (ع) :اِنّ الله لا اله الا هو لّما حرم علینا الصدقهِ أنزل لنا الخمس فالصدقهِ علینا حرام و الخمس لنا فریضهِ والکرامهِ لنا حلال خداوند یکتا بر ما (اهل بیت) صدقه را حرام نموده و خمس را روا داشته پس صدقه بر ما حرام و خمس واجب است و سخاوت کردن بر ما حلال است .

قال امام موسی کاظم(ع) : « به خدا سوگند خدا برای مومنان در روزیشان بسیار آسان گرفته که در پنج درهم یک درهم برای خویش منظور فرموده است و مومنان چهار درهم دیگر را حلال و پاکیزه بخورید سپس فرمود این سخن ما دشوار و بسیار سخت است و به آن عمل نمی کند و بر آن صبر نمی نماید مگر کسی که دلش با ایمان آزموده شده باشد.» وسائل الشیعه ج 9 ص 485

احکام زکات

خداوند عَزّوجَلَّ می فرماید در قرآن مجید در آیات بی شمار: «اَقیموالصلوه واتوالزکوه »

رَوس عَبدُاللهِ بسنُ لینانٍ عَن اَبی عَبداللهِ صلواتُ اللهِ عَلَیهِ قالَ اِنَّ اللهَ عَزَّوجَلِّ فَرَضَ الزّکوهَ کَما فَرَضَ الصّلوهَ فَلو اَنَّ رَجُلاً حَمَلَ الزکوهَ فَاعطاها عَلایتهً لَم یکُن عَلَیه فی ذلِکَ عیبٌ [عَتبٌ خ ل] و ذلِکَ اَنّ اللهَ عَزّوَجَلّ فَرَضَ لِلفُقراء فی اموالِ الاَغنیاء مایکُتَفونَ به وَ لَو عَلِمَ اَنّ الذی فَرَضَ لَهُم لایکفیهم کزادَهُم و اِنّما یُوءتَی الفُقراءُ فیما اُوتوا مِن مَنع مَن مَنَعَهُم حُقُوقهُم لا مِنَ الفَریضَهِ به اسانید صحیحه منقول است که حضرت امام جعفر صادق صلوات الله علیه فرمودند که حق سبحانه و تعالی چنانکه نماز را بر عالمیان واجب گردانیده است زکات را نیز به شرائط واجب گردانیده است بلکه با هم مقرون ساخته است .

احکام حج

قرآن کریم سوره حجج آیه 26- 27 می فرماید : «وَاَذّن فی النّاسِ بِالحَجّ یَاتُوکَ رِجالاً وعَلَی کُلّ ِ ضَامِرٍ یَأتینَ مِن کُلّ فَجٍ عَمیقٍ * لِیَشهدوا مَنافِعَ لَهُم».« و مردم را دعوت عمومی به حج کن تا پیاده و سواره از هر راه دوری به سوی تو بیایند تا شاهد منافع گوناگون خویش « دراین برنامه حیات بخش» باشند .

هشام بن حکم از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمودند :«خداوند روزه را واجب نمود تا به نیازمندان ترحم نماید و شخص غنی و بی نیاز هر وقت چیزی را اراده کند به آن دسترس دارد. خداوند خواست که بین آفریدگان مساوات برقرار شود و غنی، گرسنگی و درد را بچشد تا بر ناتوان رقت ورزیده و بر گرسنه ترحم نماید.» وسائل الشیعه ج 7 ص 3.

امام باقر علیه السلام می فرماید : «تَمامُ الحَجَّ لِقاءُ الاِمامِ » تمامیت حج به ملاقات با امام است . (بحارالانوار ج 99 ص 374)

شیخ کلینی از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرموده : «هر کس از دنیا رود و حجه الاسلام را به جا نیاورد، بدون اینکه او را حاجتی ضرورتی باشد یا آن که به جهت بیمارشدن از آن باز بماند یا آن که پادشاهی از رفتن او جلوگیری نماید چنین کسی در حال مردن به آیین یهودیان یا نصرانیان از دنیا خواهد رفت» مناسک حج امام خمینی ص 15 چاپ دوم و کلیات فقه اسلامی علی رضا علی نوری ص 101

  • امام صادق علیه السلام ضمن برشمردن حکمت های حج برای هشام بن حکم فرموده : «خداوند در حج وسیلۀ اجتماع مردم مشرق و مغرب را فراهم آورده تا همدیگر را بشناسند و تفاهم کنند ... » و آثار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شناخته شود و اخبار وی یادآوری شود و فراموش نگردد... » بحار الانوار ج 99 ص 33 .

احکام خرید و فروش

قال الله تبارک و تعالی : «یَمحَقُ الله الرِبوا وُ یُربی الصّدَقاتِ وَ اللهُ لَایُحِبُّ کُلَّ کَفّار اَثیم. ترجمه : خداوند، ربا را نابود می کند، و صدقات را افزایش می دهد و خداوند هیچ انسان ناسپاس گنهکاری را دوست نمی دارد(آیه 276 سوره بقره)«وَلیَکُنِ البَیعُ بَیعاً سَمحاً بِمَوازینِ عَدلٍ وَ اَسعارٍ لا تُجحِفُ بِالفَریقَینِ مِنَ البایِعِ وَالمُتناعِ فَمَن قارَفَ حُکرَهً بَعدَ نَهیکَ اِیّاهُ فَنَکِّل بِه وَعاقِبه فی غَیرِ اِسرافٍ »؛ «باید معاملات با شرایط آسان صورت گیرد، با موازین عدل و نرخ هایی که نه به فروشنده زیان برساند و نه به خریدار! و هرگاه کسی پس از نهی تو از احتکار به چنین کاری دست بزند، او را کیفر کن! و در مجازاتش بکوش، ولی زیاده روی نکن»

قرآن کریم بقره آیه 276 :«خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام قرار داده است . » سوره بقره 184 : «ثروت یکدیگر را بیهوده و بخیانت تصرف نکنید.»

سوره مبارکه مائده ج / 5 : «ای کسانی که ایمان آورده اید به پیمانها(و قراردادها) وفا کنید.»

حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه : «وَیحَکَ الفِقهُ ثُمَّ المَتجَرُ، فَاِنَّهُ مَن باعَ وَ اشترَری وَلَم یَساَل عَن حرامٍ وَلا حَلالٍ ارتَعلَمَ فی الرِّبا، ثُمّ ارتَعَلَم.» مستدرک الواسئل، ج13، ص 247.

امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرماید :«مَن ارادَ التِّجارَهَ فَلیَتَفَقّه فی دینه لِیَعلم بذلِکَ ما یَخِلّ کهُ مِمّا یَحرُمُ عَلَیهِ وَ مَن لم یَتَفَقِّه فی دینه ثُمَّ اَتّحَجَر تُوَرَّط الشُبهاتی.» ترجمه : «هر که می خواهد تجارت کند باید با مسائل دینش آشنا شود تا حلال و حرام را از هم باز شناسد و کسی که قبل از فراگیری احکام دینش تجارت کند، داخل کارهای شبهه ناک خواهد شد» . وسائل الشیعه ج 12 ص 283

احکام صلح

وَ إن طَآئِفَتانِ مِنَ المُومنینَ اقتَتلُوا فَأصلحوا بَینَهُما فَان بَغَت احدَهما عَلی الاُخرَی فَقتلوا الّتیِ تَبغی حَتّی تَفِی ء إلی اَمرِاللهِ فَإن فَآءَت فَاَصلحو بَینَهُمَا بِالعَدلِ و اَقسِطُوا إنَّ اللهَ یُحِبُّ المُقسِطینَ سورۀ حجرات آیۀ 9

هرگاه 2 گروه از مومنان با هم به نزاع و جنگ بپردازند، آنها را آشتی دهید؛ و اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کند، با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردد؛ و هرگاه بازگشت(و زمینه صلح فراهم شد)، در میان آن دو به عدالت صلح برقرار سازید؛ و عدالت پیشینه کنید که خداوند عدالت پیشه گان را دوست میدارد.

1- حَمّادِبنِ أبی طَلحه، عَن حَبیب الأحوَلِ قالَ :

سَمِعتُ اَباعَبداللهِ (علیه السلام) یَقُولُ : صَدَقهَ یُحبُّها اللهُ اِصلاحُ بَینِ الناسِ إذا تفاسَدُوا و تَقاربُ بَینهِمِ إذا تَباعَدُوا عَنهُ، عَن مُحَمّدِبن سِنان، عَن حُذیفَهِ بنِ مَنصورٍ، عَن أبی عَبدِاللهِ (ع) مِثلهُ

2- هِشامِ بنِ سالِمٍ، عَن أبی عبد الله(ع): قالَ: لَأن اَصلَحَ بَینَ اثَنینِ اَحَبُّ اِلیّ مِن أن اتَصَدّق بدینارینِ.

1- امام صادق(ع) می فرمود : صدقه ای را که خدا دوست دارد، اصلاح میان مردم است، زمانی که اختلاف و فساد یابند، و نزدیک ساختن آنها بیکدیگر زمانی که از هم دور شوند.

2- و فرمود : اصلاح کردنم میان 2 نفر نزد من محبوب تر است از اینکه دو دینار تصدق دهم .

احکام اجاره

آیه 26 و 27 سوره قصص : قَالَت إحداهُما یا اَبَتِ استَئجِرهُ اِنَّ خَیرَ مَنِ استَئجرتَ القویّ الأمینُ قالَ انّی أریدُ اَن اُنکِحَکَ إحدَی ابنَتَیّ هاتَینِ علی اَن تَأجُرَنی ثَمانِی حِحج ... ترجمه : یکی ازآن دو (دختر) گفت : پدرم! او ( حضرت موسی) را استخدام کن، زیرا بهترین کسی را که می توانی استخدام کنی آن کس است که قوی و امین باشد( و او همین مرد است) (شعیب) گفت من می خواهم یکی از این دو دخترم را به همسری تو درآورم به این شرط که هشت سال برای من کار کنی ...

- این آیه دلالت دارد که اجاره دادن و اجیرگرفتن کار مشروعی است.

احکام قرض

در سوره مبارکه بقره آیه 245 می خوانیم : «مَن ذَاالّذی یُقرِضُ الله قَرضاً حَسَناً فَیُضعِفَهُ لَهُ ، اًضعافاً کثیره و الله یَقبِضُ و یَبصُطُ واِلیه تُرجُعون» ترجمه : «کیست که به خدا قرض الحسنه ای دهد(و از اموالی که خدا به او بخشیده انفاق کند) تا آن را برای او چندین برابر کند و خداوند است که (روزی بندگان را) محدود یا گسترده می سازد (و انفاق هرگز باعث کمبود روزی آنها نمی شود) و به سوی او بازگردانده می شوید.

امام صادق علیه السلام می فرماید : اگر قرض دهم برایم بهتر از این است که همانند آن را صدقه دهم ... (وسائل الشیعه ج 13 ص 87 ، کلیات فقه اسلامی ص 181 )

احکام رهن

آیه 283 سوره بقره : و إن کُنتُم عَلی سَفَرٍ وَلَم تَجِدُوا کاتباً فَرهانٌ مقبوضَهٌ

ترجمه : اگر در سفری بودید و به کسی دینی دارید و کاتبی که بنویسید نبود پس گرو گرفته شود . این آیه دلالت دارد که گرو گرفتن جائز است و رسول خدا برای قرضی زره خود را نزد یهودی گرو گذاشت (احکام القرآن ص 564)

احکام ضمان یا ضمانت

آیه 72 سوره یوسف : قَالوا نَفقِدُ صُوَاعَ المَلِکِ وَلِمَن جاءَ بِهِ حِملُ بَعیرٍ وَأنا بِه زَعیمٌ ترجمه : گفتند پیمانه پادشاه را ! و هر کس آن را بیاورد یک بارِ شتر(غلّه) به او داده می شود و من ضامن این(پاداش) هستم . این آیه دلالت دارد بر جواز ضمانت .

احکام ازدواج

و مِن ایاته اشن خَلَقَ لشکُم مِن اَنفُسِکُم اَزواجاً لِتَسکُنو اِلیها وجَعَلَ بینکُم مَوَدّهً و رحمهً اِنّ فی ذلکَ لایاتٍ لقومٍ

ترجمه : و باز یکی از آیات الهی آنستکه برای شما از (جنس) خودتان جفتی بیافرید که در بر او آرامش یافته و با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانی برقرار فرمود همانا در این امر نیز برای مردم با فکرت ادله علم وحکمت حق آشکار است. سوره روم آیه 21

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند : «در اسلام سازمانی محبوبتر از ازدواج تشکیل نگردد.»

امام باقر(علیه السلام) : «کسی که همسر اختیار کند نصف دین خود را نگاه داشته است.») کتاب احکام دین نشر دفتر فرهنگ اسلامی ص 69 (

ازدواج

(وَأنکِحُوا الایامی مِنکُم وَ الصّالِحینَ مِن عِبادِکُم و إمائِکُم إن یَکُونوا فُقَرَاءَ یغنهمُ الله مِن فضلِهِ واللهُ واسعٌ علیمٌ * وَلیَستَعفِفِ الذینَ لَایَجدُون نِکاحاً حتی یُغنِیَهُمُ اللهُ مِن فَضلِهِ » سوره نور آیه 32 و 33

مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز می سازد؛ خداوند گشایس دهنده و آگاه است و کسانی که امکانی برای ازدواج نمی یابند؛ باید پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز گرداند.حدیث : امام علی علیه السلام : بهترین شفاعت آن است که میان دو نفر برای امر ازدواج میانجگیری کنی، تا این امر به سامان برسد.             وسائل الشیعه ج 14 ص 27

حدیث : امام موسی بن جعفر علیه السلام ؛ سه طایفه اند که در روز قیامت در سایه عرش خدا قرار دارند، روزی که سایه ای جز سایه او نیست ؛ کسی که وسائل تزویج برادر مسلمانش را فراهم سازد، و کسی که به هنگام نیاز به خدمت، خدمت کننده ای برای او فراهم کند و کسی که اسرار برادر مسلمانش را پنهان دارد. وسائل ج 14 ص 27

احکام متعه(صیغه)

(... فَما اِستَمتَعتُم بِهِ مِنهُنّ اُجُورَهُنّ فَریضَه)        سوره نساء آیه 24

ترجمه : و زنانی را که متعه کرده اید، مهرشان را به عنوان فریضه ای[واجب] به آنان بدهید.از حضرت باقر و حضرت صادق علیه السلام آمده که آیه درباره متعه نازل شده و سنت پیغمبر بر آن جاری شده است .

حدیث : امام علی(ع) می فرماید : اگر عمر، از ازدواج موقت نهی نمی کرد
بی تردید به جز شقاوتمندان کسی دامان به زنا نمی آلود. ر.ک بحارالانوار ج100 ص 314

احکام نگاه کردن

سوره نور آیه 30 : قُل لِلمُومنینَ یَغُضّوامِن اَبصارِهِم وَیَحفَظَُوا فُرُوجَهُم ذالکَ أزکی لَهُم إنّ اللهَ خَبیرٌ بِما یَصنَعون ترجمه : به مومنان بگو چشمهای خود را(از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند، و عفاف خود را حفظ کنند این برای آنان
پاکیزه تر است، خداوند از آنچه انجام میدهند آگاه است.

- قال رسول الله (ص) مِن ملاء عینه من حرام ملاء الله عینه یوم القیمه من النار الا ان یتوب و یرجع   ،ترجمه : حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند کسی که چشمش را از حرام پر کند خداوند در روز قیامت چشمش را از آتش پر می کند مگراینکه توبه و بازگشت نماید. (بحارالانوار، جلد 104، ص 32 ، حدیث 3، سه رساله نوشته آیت ا... مجتهدی تهرانی ص 6 )

احکام طلاق

از رسول خدا، صلی الله علیه و آله نقل شده که فرموده :

«... ما مِن شَی ءٍ اَبغَضُ اِلی اللهِ عَزّوَجَلَّ مِن بَیتٍ یَخرَبُ فیِ الاِسلامِ بالفُرّقَهِ یَعنی الطّلاقَ » یعنی چیزی نزد خداوند نکوهیده تر از این نیست که خانواده ای در اسلام به وسیله طلاق خراب شود. «وسائل الشیعه ج 7 ص 267

امام صادق علیه السلام فرمود : «ما مِن شَی ءٍ مِمّا اَحَلّهُ اللهُ عَزّوَجَلَ اَبغَضُ اِلَیهِ مِنَ الطّلاقِ و اِنّ اللهَ یَبغِضُ المِطلاق الذّوّاقَ » چیزی در میان حلالهای خدا، نزد او منفورتر از طلاق نیست و همانا خداوند با هر شخصی بسیار اطلاق دهندۀ هوسباز، دشمن است . فروع کافی ج 6، ص 54 .

وإن عَزَمُوا الطلاق فَإنّ اللهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ 227 بقره و اگر تصمیم به جدایی گرفتند، (آن هم با شرایطش مانعی ندارد) خداوند شنوا و داناست .

احکام غصب

وَلاتأکُلوُا أموالَکُم بَینَکُم بِالبطلِ وَتُدلُوا بِهآ إلَی الحُکّامِ لِتَأکُلُوا فَریقاً مِن اَموالِ النّاسِ بِالا ثمِ و أنتُم تَعلَمُونَ 188 سوره بقره

و اموال یکدیگر را بباطل(و ناحق) در میان خود نخورید و برای خوردن بخشی از اموال مردم به گناه، (قسمتی از) آن را(به عنوان رشوه) به قضاوت ندهید، در حالی که می دانید (این کار، گناه است)

احکام شکار

سوره مائده آیه 4

یَسئَلُو نَکَ مَاذآ أحِلَّ لَهُم قُل اُحِلَّ لَکُمُ الطّیّبت وَمَاعَلّمتُم مِنَ الجَوارحِ مُکَلّبینَ تُعَلِمونَهُنّ مِمّا عَلّمَکُمُ اللهُ فَکُلُوا مِمّا اَمُسکنَ عَلَیکُم وَاذکُرُا اسمَ اللهِ عَلیهِ وَ تَقُواللهَ اِنّ اللهَ سَریعُ الحِسابِ. از تو سوال می کنند چه چیزهایی برای آنها حلال شده است ؟ بگو : آنچه پاکیزه است، برای شما حلال گردیده ؛ و (نیز) صید حیوانات شکاری و سگهای آموخته(و تربیت یافته) که از آنچه خداوند به شما تعلیم داده به آنها یاد داده اید، ( بر شما حلال است ) پس، از آنچه این حیوانات برای شما(صید می کنند و ) نگاه می دارند، بخورید، نام خدا را ( به هنگام فرستادن حیوان برای شکار) بر آن ببرید و خدا را بپایید که خداوند سریع الحساب است .

احکام خوردنیها و آشامیدنی ها

آیه 168 سوره بقره : یَاَیُّهاالنّاسُ کُلُوا مِمّا فی الارضِ حَلَلاً طِیباً وَلاتَتَّبِعُوا خُطُوتِ الشیطنِ إنَّهُ لَکُم عَدُومبینٌ

ترجمه : ای مردم از آنچه در زمین است، حلال و پاکیزه بخورید؛ و از گامهای شیطان، پیروی نکنید؛ چه اینکه او، دشمن آشکار شماست .

احکام نذر

اِنّ الأبرار یَشرَبُونَ مِن کَأسٍ کَاِنَ مِزاجُها کافُورا * عیناً یَشرَبُ بِها عِبادُ اللهِ یُفَجّرونَهَا تَفجِیراً * یُوفُونَ بالنّذرِ و یَخَافُونَ یَوماً کانَ شَرُّهُ مُستطیراً * وَ یُطعِمُون الطّعَامَ عَلَی حُبّهِ مُسکیناً وَ یتیماً وَ أسیراً * إنّما نُطعِمُکُم لوجهِ الله لانریدُ مِنکُم جَزَاءً وَلاشُکُوراً إنا نخافُ مِن ربّنا یَوماً عَبُوساً قمطریراً*

بیقین ابرار و نیکان از جامی نوشند که با عطر خوشی آمیخته است * از چشمه ای که بندگان خاص خدا از آن می نوشند و از هر جا بخواهند آن را جاری می سازند * آنها به نذر خود وفا می کنند، و از روزی که شر وعذابش گسترده است می ترسند، و غذای(خود) را بااینکه به آن علاقه و نیاز دارند، به«مسکین» و«یتیم» و «اسیر» می دهند* (و می گویند) ما شما را به خاطر خدا طعام می کنیم، و هیچ پاداش و سپاس از شما نمی خواهیم * ما از پروردگارمان خائفیم در آن روزی که عبوس و سخت است .

احکام قسم خوردن

سوره مائده آیه 89

لَایواخِذُکُمُ اللهُ بِاللّغوفی اَیمَنِکُم وَلکِن یُواخِذکُم بِما عَقّدتُّمُ الأیمنَ فَکفّرَتُهُ به اطعامُ عَشَرهٍ مَسنکینِ مِن اَوسَطِ مَاتُطعِمُونَ اَهلیکُم اَوکسِوَتُهُم اَو تَحریرُ رَقَبهٍ فَمَن لّم یَجد فَصِیَامُ ثَلثهِ اَیّام ذالک کَفرهُ ایمنکم اذا خَلفتم و حفظوا ایمنکم کذلک یُبَیّنُ اللهُ لَکُم ءایَتِه لَعَلّکُم تَشکُرُون 89 مائده خداوند شما را بخاطر سوگندهایی بیهوده(و خالی از اراده ) مواخذه نمی کند؛ ولی در برابر سوگندهایی که(از روی اراده) محکم کرده اید، مواخذه می نماید. کفاره این گونه قسمها، اطعام ده نفر مستمند، از غذاهای معمولی است که به خانواده خود می دهید؛ با لباس پوشاندن بر آن ده نفر؛ و یا آزاد کردن یک برده؛ و کسی که هیچ کدام از اینها را نیابد، 3 روز روزه می گیرد؛ این، کفاره سوگند های شماست به هنگامی که سوگند یاد می کنید (و مخالفت می نمایید) و سوگندهای خود را حفظ کنید(و نشکنید) خداوند آیات خود را این چنین برای شما بیان می کند، شاید شکر او را بجا آورید.

احکام وصیت

لِلوالِدَینِ وَالاَقرَبینَ بالمَعرُوفِ حَقّاً عَلی المتّقینَ . سوره بقره آیه 180

ترجمه : بر شما نوشته شده است چون مرگ یکی از شما فرا رسید اگر مالی را به جای گذارده باشد، بر پرهیزکاران وصیت کردن برای پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته حق است . حدیث : حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید : کسی که بدون وصیت بمیرد مانند مردن جاهلیت مرده است.تفسیر روان جاوید جلد اول ص 283

حدیث : امام صادق علیه السلام می فرماید : سزاوار نیست از برای مردم مسلمان آن که شب را به روز آورد مگر آن که وصیت او زیر سرش باشد. تفسیر روان جاوید ج 1 ص 283

احکام ارث

آیه 6 سوره احزاب : وَأولُوا الاَرحامِ بَعضُهُم اَولابِبَعضٍ فی کتاب الله ... ترجمه : و خویشاوندان نسبت به یکدیگر ازمومنان و مهاجران در آنچه خدا مقرر داشته اولی هستند . (این آیه راجع به ارث است که دلالت می کند که خویشان انسان بعضی مقدم بر بعض دیگرند)

آیه 7 سوره نساء : لِلرّجَالِ نَصیبُ مِمّا تَرَکَ الوَلِدَانِ وَالأقرَبُونَ و لِلنّسَاء نَصیبُ مِمّا تَرَکَ الوَالدَانِ و الأقرَبُونَ مِمّا قَلّ مِنهُ اَوکَثُرَ نَصِیباً مّفروضاً 7 سوره نساء

برای مردان، از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود بر جای می گذارند سهمی است؛ و برای زنان نیز از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان می گذارند، سهمی؛ خواه آن مال، کم باشد یا زیاد؛ این سهمی است تعیین شده و پرداختنی

وَلَکُم فِی القَصاص حَیاهٌ یَاأولیِ الألبابِ بقره آیه 179 ))   و ای صاحبان خرد، برای شما در قصاص، حیات و زندگی است . ((

یَا ایهَالّذینَ ءامَنُوا کُتِبَ عَلَیکُمُ القِصاصُ فی القَتلَی الحُرُّ بِالحُرِّ وَ العَبد بِالعَبدِ بالانثی فَمَن عُفِیَ لَهُ مِن اَخِیهِ شی ءٌ فَاتّباعٌ بِالمعروفِ وَ أدَآءٌ إلیهِ بإحسنٍ ذلکِ تَخفِیفٌ مِن رَبِکُم وَرَحمَهٌ فَمَنِ اعتَدیَ بَعدَ ذلکَ فَلَهُ، عَذَابٌ ألِیمٌ 178 سوره بقره ای افرادی که ایمان آورده اید! حکم قصاص در مورد کشتگان، بر شما نوشته شده است : آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن، پس اگر کسی از سوی برادر(دینی) خود چیزی به او بخشیده شود (حکم قصاص او، تبدیل به خونبها گردد) باید از راه پسندیده پیروی کند(و صاحب خون، حال پرداخت کننده دیه را در نظر بگیرد) و او[= قاتل] نیز، به نیکی دیه را (به ولیّ مقتول) بپردازد، (و در آن، مسامحه نکند) این تخفیف و رحمتی است از ناحیۀ پروردگار شما، و کسی که بعد از آن، تجاوز کند عذاب دردناکی خواهد داشت.

یُومِنُونَ بِاللهِ وَالیَوم الأخِرِ وَیَأمُرُونَ بِالمَعروفِ وَینهَون عَنِ المُنکَرِ یُسرِعُونَ فی الخَیراتِ وَ اولئکَ مِنَ الصّلِحینَ ،به خدا و روز واپسین ایمان می آورند، امرو به معروف و نهی از منکر می کنند، و در انجام کارهای نیک، پیشی می گیرند و آنها از صالحانند . سوره آل عمران آیه 114

حدیث : پیغمبر اکرم می فرماید : کسی امر به معروف و نهی از منکر کند جانشین خداوند در زمین و جانشین پیامبر و کتاب اوست .

ولتکن مِنکم أمَّهٌ یَدعُونَ إلَی الخَیرِ وَ یَأمُروُنَ بِالمعروفِ و یَنهَونَ عَنِ المُنکرِ و اولئکَ هُمُ المفلِحُونَ .باید از میان شما، جمعی دعوت به نیکی و امر به معروف و نهی از منکر کنند وآنها همان رستگارانند . سوره آل عمران آیه 104

حدیث :امام علی علیه السلام فرمودند : تمام کارهای نیک و حتی جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهی از منکر چون آب دهان است در برابر دریای پهناور.                  نهج البلاغه کلمات قصار شماره 374

احکام امر به معروف و نهی از منکر

حضرت امیرالمومنین علیه السلام روزی خطبه ای خواند و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند : «امتهایی که پیش از شما بودند همینکه آلوده به گناهان شدند و علماء و پیشوایان دینی آنان را از این گناهان و مفاسد باز نداشتند، آنان هم به گناهان خویش افزودند، گرفتاریهای عظیم پیدا کردند . پس شما امر به معروف و نهی از منکر کنید و بدانید که عمل به این دو وظیفه بزرگ نه أجل کسی را نزدیک می کند و نه روزی کسی را از بین می برد.» حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند : «همیشه امت من در خیر و خوشبختی بسر می برند مادامیکه به کارهای نیک فرمان دهند و از کارهای ناروا جلوگیری نمایند و در نیکوکاری همکاری کنند وقتی این مراقبت و نظارت همگانی از بین رفت برکت از آنان سلب می شود دو گروهی از اشرار و بداندیشان بر آنان مسلط می شوند . آنگاه زمین و آسمان دادرس و یاوری پیدا نمی کنند.» دو حدیث از کتاب دین ، نشر فرهنگ اسلامی ص 51.

باب جهاد

«وَقاتِلُوا فی سَبیل اللهِ الذین یُقَاتِلُونکُم و لا تَعتَدُوا . » «و در راه خدا با کسانی که با شما می جنگند، پیکار کنید و از حد تجاوز نکنید.» سوره بقره آیه 190

خداوند تبارک و تعالی در سوره مبارکه بقره آیه 216 می فرماید:«کُتَب عَلَیکُم القِتَالُ وَ هُوَ کُرهُ لَکُم وَعسی اَن تَکرَهُوا شیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُم و عسی اَن تحبوا.»

شیئاً و هو شرٌ لکفر و الله ُ یَعلَمُ و انتَم لا تعلَمُون

جهاد در راه خدا، بر شما مقرر شد، در حالی که برایتان ناخوشایند است چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنکه خیر شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شر شما در آن است و خدا می داند و شما نمی دانید.

«وَ قاتِلُوهُم حَتّی لاَتکُونَ فِتنَهٌ وَیَکُون الدّینُ کُلّهُ لله »

با آنان پیکار کنید تا فتنه ای نماند و دین همه اش برای خدا باشد. (سوره انفال آیه 39)

حضرت امیرالمومنین علیه السلام درباره جهاد فرموده است :

«اما بعد جهاد لباس تقوا، زره محکم و سپر مطمئن خداست . مردمی که از جهاد روی برگردانند،خداوند لباس ذلت بر تن آنها می پوشاند و بلا بر آنان هجوم می آورد، حقیر و ذلیل می شوند، عقل و فهمشان تباه می گردد و به خاطر تضییع جهاد، حقشان پایمال می شود و نشانه های ذلت در آن ها آشکار می گردد و از عدالت محروم می گردند . » (نهج البلاغه فیض الاسلام خ 27)  

 تحقیق و گردآوری :رضا قارزی-1385ش



1- وسائل الشیعه جلد اول صفحه 257 .

احاديثي پيرامون اهميت و آثار قرآن کریم

 

احاديثي پيرامون اهميت و آثار قرآن  

·   پيام اكرم(ص)‌: بالاترين عبادت امتم از رو خواندن قرآن است. كنزالعمال ج 1 ص

·   رسول اكرم(ص)‌: بالاترين عبادتها قرائت قرآن است.            وسائل الشيعه ج4 ص 825

·  امام كاظم(ع): در قرآن شفاي تمام دردهاست.                     مكارم الاخلاق ص 420

·  امام علي(ع): سه چيز در تقويت حافظه موثر است. قرائت قرآن، لبنيات و عسل.

بحارالانوار، ج 92، ص 199

·  امام علي(ع) : تلاوت قرآن موجب فزوني ايمان گردد.            غررالحكم(ص 262

·  رسول اكرم(ص)‌: راست ترين سخنها، سخن قرآن و بهترين داستانها، داستانهاي قرآن است.

بحارالانوار ج 92

 

·  امام سجاد(ع) : آيات قرآن گنجينه‌هايند و هر زماني كه گنجينه‌اي گشودي بر تو سزاست كه نگاه كني در آن چيست.                                                اصول كافي ج 6 ص 414

·  رسول اكرم(ص)‌: ‌مواظب و ملازم قرآن باشيد و آن را امام و رهبر خويش بگيريد.كنزالعمال ج 2 ص 290

·  پيامبر اكرم(ص)‌: اشراف امت من حاملان قرآن (قاريان با اخلاص قرآن) و نماز شب گزارانند.بحار ج 92 ص 177

·  امام صادق(ع) : اين قرآن امر و نهي مي‌دهد، امر و فرمان به بهشت و نهي و منع از آن آتش مي كند.                                                                     تفسير برهان ج 1 ص 21

·  حضرت علي(ع) : برترين ذكر(تلاوت) قرآن است كه سينه‌ها به وسيله آن باز شود و درونها روشن و تابناگ گردند.                                                       غررالحكم ص 95

·  رسول اكرم(ص):  بهترين دارو قرآن است.                          آثار الصادقين حديث 24469

· امام حسن عسگري(ع): خداوند از شنونده قرآن بلاهاي دنيايي را برطرف مي‌كند و از قرائت كننده بلاي آخرت را .                                                       بحارالانوار ج 92 ص 182

· رسول اكرم(ص)‌ : كسي كه قرآن بخواند و به آن عمل نكند، خداوند او را در روز قيامت كور محشور خواهد كرد.                                                          جامع الاخبار و الاثار ج 1 ص 409

· رسول اكرم(ص): هر كس در ماه مبارك رمضان آيه اي از قرآن تلاوت كند برايش مانند اجر كسي است كه در ماههاي ديگر يك دور كامل قرآن خوانده باشد.

جامع الاخبار و الاثار ج 1 ص 329

· رسول خدا(ص): چه خوب است كه همه سخن شما ذكر خدا و قرائت قرآن باشد.

مستدرك الوسائل ج 1 ص 293

·   پيامبر اكرم(ص)‌: تلاوت قرآن از رو بهتر است تا از حفظ .    مستدرك الوسائل ج 1 ص 294

·   امام حسين(ع): هر كس گوش به قرآن دهد، خداوند در مقابل هر حرفي كه شنيده است يك حسنه برايش ثبت مي‌كند .                                                 اصول كافي ج2  ص 611

·   رسول اكرم(ص): قرآن را با صوت و آهنگ عربي بخوانيد.    جامع الاخبار ج 1 ص 248

·   رسول اكرم(ص): قرآن را با صوت نيكو زينت دهيد، زيرا كه صوت نيكو بر زيبايي قرآن مي‌افزايد.                                                                              عيون الخبار الرضا ج 2

·   امام صادق(ع): شايسته است مومن از دنيا نرود تا قرآن را ياد بگيرد، يا در حال ياد گرفتن آن باشد.                                                                              بحارالانوار ج 92 ص 189

·   رسول اكرم(ص)‌: بهترين شما كسي است كه قرآن ياد بگيردو به ديگران نيز بياموزد .كنزالعمال ج 1 ج 2351

 رضا قارزی

آشنایی با قرآن کریم (عناوینی از مباحث شناختی، عملی و روشی پیرامون قرآن کریم)

آشنایی با قرآن کریم (عناوینی از مباحث شناختی، عملی و روشی پیرامون قرآن کریم) :

- تاریخ و بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله – کیفیت نزول وحی، نزول قرآن و شیون شیطان – معنی لغوی قرآن – معنای لغوی آیه – معنی لغوی سوره – اقسام قرائت قرآن : قرائت تحقیق، تحدیر، تدوین و ترتیل – اوصاف قرآن (وصف قرآن در قرآن و وصف قرآن در بیان ائمه اطهار علیهم السلام) – اسامی و القاب آیات اسامی و القاب سوره ها – دلیل نزول کتابهای آسمانی – قرآن برترین معجزه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله – عدم تحریف قرآن – قرآن و نیازهای مادی و معنوی انسانها – تلاوت و تدبیر و عمل – شناخت بحثهای انحرافی دشمنان اسلام – ضوابط تفسیر قرآن – خطرات تفسیر به رأی – سنت برخاسته از کتاب الله است – سنت امامان (اهل بیت علیهم السلام) – اقسام شناخت قرآن کریم : شناخت 1- سندی، 2- تحلیلی، 3- ریشه ای – اصالتهای سه گانه قرآن – شرایط آشنایی با قرآن – قرآن خـود را چگونه معرفی می کند – آشنایی با زبان قرآن – مخاطبهای قرآن – روش های برداشت از قرآن – روشهای مختلف تفسیری: 1- کار واژه ای، 2- کار قطعه ای، 3- کار موضوعی - قرآن کتابی است : (جهانی، مستقل، کامل، همیشگی، دارای همه معارف و برنامه های زندگی – دارای ظاهر و باطن (7 بطن) و محکم و متشابه، همچنین دارای تنیزل و تاویل، ناسخ و منسوخ، جری و انطباق و ... )– تفسیر الفاظ قرآن کریم و پیدایش و سیر آن - علم تفسیر و طبقات مفسرین – روش مفسرین شیعه و طبقاتشان – قرآن چگونه تفسیر می پذیرد – نمونه هایی از تفسیر قرآن به قرآن – معنی حجیت بیان پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه اطهار علیهم السلام – ترتیب نزول آیات و انتشارش در میان مردم – اسباب نزول – جمع آوری قرآن در یک مصحف – اهتمام مسلمین در امر آن – طبقات قراء – قراء سبعه – عدد آیات قرآنی – نامهای سوره قرآنی – خط و اعراب قرآن کریم – محتوای کلی و فواتح سوره ها – سوره ها، موضوعات و قطعاتی از قرآن کریم و کار واژه ای در حین جلسات – روانخوانی و تجوید قرآن که - آداب تلاوت قرآن کریم از زبان قرآن کریم و ائمه اطهار علیهم السلام – استعاذه، جهر و اخفات در استعاذه . بسمله ، سجده های واجب قرآن و ... – قصه های قرآن (هدف، ویژگیها تأثیر و نفوذ و نمونه های آن) – حفظ قرآن کریم (مقدمات لازم، نقش استاد حفظ و شرکت در جلسات، عوامل مهم و موثر در حفظ قرآن کریم، روش های تمرکز حواس، نقطه شروع حفظ، روشهای حفظ، شیوه حفظ آیات طولانی و متشابهات، مرور و تثبیت محفوظات گذشته، مباحثه و پرسش، برنامه ویژه حفظ داشتن، برنامه اساتید بزرگ در حفظ قرآن کریم، نکات مهم و توصیه ای به حافظان و والدین آن ها) - فضائل قرائت سوره ها و آیات قرآن کریم، لطائف و ظرائف قرآنی – قرآن در بیان خود و ائمه اطهار علیهم اسلام.

                                                       رضا قارزی